زهیر بن قین بجلی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ') == منابع == {{منابع}}' به ') {{پایان مدخل وابسته}} == منابع == {{منابع}}') |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = زهیر بن قین بجلی | |||
| عنوان مدخل = زهیر بن قین بجلی | |||
| مداخل مرتبط = [[زهیر بن قین بجلی در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
'''زهیر بن قین بجلی''' از شخصیتهای برجسته [[کوفه]] بود که [[روز عاشورا]]، افتخار یافت در رکاب [[حسین بن علی]] {{ع}} به [[شهادت]] برسد. ابتدا نیز هوادار جناح [[عثمان]] بود، امّا [[توفیق]] یافت که [[نیک]] فرجام و از شهدای عالی [[مقام]] [[کربلا]] شود. [[شب عاشورا]] از جمله کسانی بود که با نطقی پرشور، مراتب [[اخلاص]] و حمایت و جانبازی خویش را نسبت به [[امام]] کرد و گفت: اگر هزار بار هم کشته شوم و زنده گردم هرگز [[دست]] از [[یاری]] پسر [[پیغمبر]] بر نخواهم داشت. | |||
{{ | |||
ظهر [[عاشورا]] هم او و [[سعید بن عبدالله حنفی]] جلوی [[امام]] ایستادند و سپر تیرها شدند تا [[امام]] [[نماز]] بخواند. پس از اتمام [[نماز]]، به میدان رفت و شجاعانه [[نبرد]] کرد. با [[شمشیر]] از [[حسین]] {{ع}} [[دفاع]] کرد و جنگید و کشته شد. [[امام]] به بالین او آمد و او را [[دعا]] و کشندگانش را [[نفرین]] کرد. | |||
زهیر فرزند | == مقدمه == | ||
[[زهیر]] فرزند قین بن قیس انماری [[بجلی]] است؛ انماری منسوب به انمار بن اراش ابن کهلان قحطانی [[یمنی]] میباشند<ref>ابصارالعین، ص۱۴۱.</ref> و ظاهراً سن آن [[بزرگوار]] هنگام [[شهادت]] بیشتر از [[امام]]{{ع}} بوده است. | |||
زهیر، در [[واقعه کربلا]] نام آشناست؛ گرچه در [[تاریخ عاشورا]]، اسم | زهیر، در [[واقعه کربلا]] نام آشناست؛ گرچه در [[تاریخ عاشورا]]، اسم رجال نامی دیگری به چشم میخورد؛ ولی زهیر هم از برجستگی ویژهای برخوردار بود. | ||
زهیر، از | زهیر، از فرماندهان سپاه [[امام حسین]]{{ع}}<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲؛ ارشاد، ج۲، ص۷۲ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۹.</ref> و از بزرگان [[قبیله]] «[[بجیله]]» بود که در [[کوفه]] میزیست<ref>تنقیح المقال، ج۱، ص۴۵۲ و ۴۵۳.</ref>. او نخست طرفدار «عثمان» بود<ref>مشهور است که زهیر بن قین پیش از پیوستن به کاروان امام حسین{{ع}}، عثمانی بود. عثمانی در آن روزگار اصطلاحی سیاسی بود. معنای این اصطلاح این بود که از نظر اعتقادی به طرفدار خاندان بنی امیه و مظلومیت عثمان، عثمانی میگفتند. و این گروه در جنگ بر ضدامیرمؤمنان علی{{ع}} به بهانه خونخواهی عثمان مثل جنگ جمل و صفین را به راه انداختند.</ref> تا اینکه در سال ۶۰ ه. ق، هنگام بازگشت از [[سفر]] [[مکه]]، در یکی از منازل بین راه، مورد عنایت پروردگار قرار گرفت و نور هدایت در [[قلب]] او تابید و به امام{{ع}} پیوست و تا [[کربلا]] همراه امام بود و در بین راه و نیز در کربلا تا [[روز عاشورا]] سخنانی بس دلنشین که حاکی از عمق [[ایمان]] و [[اعتقاد]] او به [[امام]]{{ع}} بود ایراد کرد و تا آخرین لحظه باقی ماند و [[خون]] [[پاک]] و مطهرش را در راه فرزند [[رسول خدا]] نثار کرد<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۳۰-۴۳۱.</ref>. | ||
== پیوستن زهیر به کاروان حسینی در [[منزل]] [[زرود]] == | |||
گروهی از «فزاره» و «بجیله» میگویند: ما همراه [[زهیر بن قین بجلی]] از [[مکه]] به سوی [[کوفه]] میرفتیم، بر حسب تصادف با کاروان حسینی همدوش و نزدیک<ref>با اینکه امام{{ع}} یوم الترویه (هشتم ذیحجه) از مکه خارج شده، علیالقاعده زهیر و همراهانش بعد از سیزدهم ذیحجه که مناسک حج تمام میشود خارج شدهاند، معلوم میشود امام{{ع}} خیلی کند و آهسته حرکت میکرده و قافله زهیر با سرعت میآمده که در چند منزلی مکه با کاروان حسینی همراه شدهاند.</ref> شدیم. اما خیلی نگران این بودیم که مبادا با کاروان [[ابا عبدالله الحسین]]{{ع}} هم منزل شویم لذا از روی ناچاری بایستی در هر منزلی که [[امام]]{{ع}} نزول اجلال میکرد ما هم فرود آییم با این تفاوت که ما در جانبی و حضرت در جانب دیگر، [[خیمه]] و خرگاه میافراشتیم (در بعضی نقلها دارد: میکوشیدیم با امام هم منزل نشویم؛ لذا هر وقت امام حرکت میکرد، زهیر عقب میماند و هرگاه حسین{{ع}} فرود میآمد، زهیر پیش میرفت) تا اینکه روزی در منزل زرود که خیمه گاه امام حسین{{ع}} نزدیک خیمه گاه ما سراپا شده بود، فرستاده امام حسین{{ع}} به سوی ما آمد [[سلام]] کرد و داخل شد و گفت: «ای زهیر بن قین! [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} مرا نزد تو فرستاده و تو را به حضور طلبیده است»<ref>{{عربی|يَا زُهَيْرَ بْنَ اَلْقَيْنِ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنَ بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِتَأْتِيَهُ}}از کلمه {{عربی|بَعَثَنِي إِلَيْكَ...}}، استفاده میشود نماینده امام{{ع}} شخصیت بزرگی بوده؛ زیرا مبعوث به غلام و پیش خدمت گفته نمیشود.</ref>. | |||
راوی میگوید: این پیغام چنان در ما تأثیر گذاشت که همه از حرکت ایستادیم، با اینکه در حال خوردن غذا بودیم، بیاختیار دستهای ما خشک شد و هر چه در دست داشتیم افتاد. بهت زده و بیحرکت ماندیم، انگار پرندهای بر سر ما نشسته است. | |||
[[ | [[ابومخنف]] میگوید: «دِلهم» همسر زهیر، هنگامی که دید شوهرش به [[پیام]] فرستاده [[حجت خدا]] [[امام حسین]]{{ع}} توجهی نکرد و ساکت مانده است! خطاب به شوهرش [[زهیر]] گفت: [[سبحان الله]]! آیا فرزند [[رسول خدا]]{{صل}} تو را به حضور میطلبد و تو از رفتن [[امتناع]] میورزی؟ چه شود اگر در محضرش شرفیاب شوی و سخنان او را بشنوی و باز گردی ـ بلکه تو خود میبایست به محضرش شرفیاب میشدی ـ<ref>{{عربی|سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ يَبْعَثُ إِلَيْكَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ لاَ تَأْتِيهِ لَوْ أَتَيْتَهُ فَسَمِعْتَ كَلاَمَهُ ثُمَّ اِنْصَرَفْتَ}}.</ref>. آری، همسری که با [[ایمان]]. و [[خداشناس]] باشد، همواره یار و [[یاور]] شوهرش در کارهای خداپسند و امور [[نیک]] و پسندیده میباشد. | ||
زهیر پس از پیشنهاد همسرش، از جا برخاست و به [[خیمه]] [[امام]] رفت؛ اما پس از اندک زمانی با رخساری درخشان برگشت. فورا دستور داد خیمه و خرگاهش را جمع کردند و با زاد و توشهای که داشت به جانب خیمه گاه امام{{ع}} رفتند و خیمهاش را آنجا برافراشت. | |||
سپس به همسرش «[[دلهم]]» گفت: «من تو را از حباله [[زناشویی]] خارج کردم و طلاقت دادم<ref>آیا واقعاً زهیر همسرش را طلاق داد با این عبارت را به کار برد تا به او بفهماند دل از همه دنیا و ما فیها و حتی از همسرش کنده است؛ و دل در گرو حسین{{ع}} و راه او گذشته است؟ از نظر عاطفی احتمال دوم قویتر به نظر میرسد. همانطور که حضرت علی{{ع}} کلمه طلاق را برای دنیا به کار برده و مرادش ترک دنیا است، آنجا که میفرماید: {{متن حدیث|تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لاَ حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لاَ حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَةَ فِيهَا}}. در برخی منابع تاریخی آمده که دلهم پس از عاشورا؛ غلام خود را فرستاد تا زهیر را کفن کند و دفن نماید، این دلیل بر این احتمال است که حلقه زوجیت بین زهیر و دلهم باقی بوده است و احتمال هم دارد واقعاً او را طلاق داده باشد، چون میدانسته کشته خواهد شد و خواسته علقه ای برای او نباشد. والله العالم.</ref>؛ اینک به سوی [[اهل]] خود رهسپار شو؛ زیرا نمیخواهم از ناحیه من غیر از خیر و [[خوشی]] به تو برسد»<ref>{{عربی|أَنْتِ طَالِقٌ اِلْحَقِي بِأَهْلِكِ فَإِنِّي لاَ أُحِبُّ أَنْ يُصِيبَكَ بِسَبَبِي إِلاَّ خَيْرٌ}}دلهم همسر زهیر طبق نقلی گفت: من از تو جدا میشوم ولی در قیامت شفیع من باشی.</ref>؛ بعد به همراهان خود گفت: هر کدام از شما مایلید میتوانید از من [[پیروی]] کرده و به بارگاه حسین{{ع}} شرفیاب شود و گرنه این آخرین دیدار ماست و با شما خداحافظی میکنم!<ref>{{عربی|مَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يَتْبَعَنِي وَ إِلاَّ فَهُوَ آخِرُ اَلْعَهْدِ}}؛.</ref> | |||
زهیر | سپس همراهانش را به [[حدیثی]] از [[سلمان فارسی]]<ref>این خبر غیبی که سلمان به زهیر داده است بیتردید از رسول خدا{{صل}} یا امیرالمؤمنین علی{{ع}} آموخته بوده است.</ref> توجه داد و گفت: ما سالی به [[کارزار]] دریایی (یا کارزار در بلنجر)<ref>بلنجر شهرستانی است در ولایت خزر که در سال ۳۲ در حکومت عثمان به دست عبدالرحمن بن ربیعه باهلی وسلمان فارسی فتح شده است.</ref> رفته بودیم، [[خداوند متعال]] به ما فتح و [[پیروزی]] عطا کرد و [[غنائم]] زیادی نصیب ما شد. در آنجا سلمان فارسی به ما گفت: آیا از این فتح و پیروزی و این همه غنائمی که [[خدا]] نصیبتان کرده خشنودید؟ پاسخ دادیم آری، گفت: هرگاه [[سید]] [[جوانان]] [[آل محمد]] را [[درک]] کردید و در راه او با دشمنانش [[مبارزه]] نمایید [[سرور]] و [[خشنودی]] شما در آنجا بیشتر از این غنائمی است که در اینجا نصیب شما شده است و بعد [[زهیر]] در ادامه به آن همراهانی که از او جدا میشدند گفت: اما من امروز با شما وداع میکنم و شما را به خدا میسپرم!<ref>{{عربی|فَأَمَّا أَنَا فَأَسْتَوْدِعُكُمُ اَللَّهَ}}.</ref>. | ||
همراهان گفتند: پس از این گفت وگو، زهیر ملازم رکاب [[امام حسین]]{{ع}} شد و پیوسته [[گوش به فرمان]] آن حضرت بود تا در پاری آن [[امام]] [[بزرگوار]]، شربت [[شهادت]] نوشید<ref>ارشاد مفید، ج۲، ص۷۲؛ مقتل ابی مخنف، ص۷۴؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۱؛ نفس المهموم، ص۱۷۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۶؛ ابصار العین، ص۱۴۳؛ و در کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۹ با کمی تفاوت.</ref>. از جمله کسانی که با [[زهیر]] به کاروان [[امام]]{{ع}} ملحق شدند، «[[سلمان بن مضارب بجلی]]» بود. | |||
به [[راستی]] در ملاقاتی که زهیر با امام{{ع}} داشت، حضرت به او چه فرمود که این قدر او را [[عاشق]] و دلباخته خود کرد که حتی حاضر شد از همسرش جدا شود و با همراهانش وداع کند و فورا به خیمه گاه امام حسین{{ع}} بپیوندد؟ این چیزی است که [[تاریخ]] از بیان آن ساکت است، ولی هر چه بود و هر چه گذشت، سبب شد [[زهیر]] دگرگون شود و [[سرنوشت]] او با [[شهدای کربلا]] گره بخورد، و برای همیشه نام نیک او در تاریخ بماند من هم میگوییم: «ای کاش من هم با آنان میبودم و به [[رستگاری]] عظیم و بزرگ دست مییافتم»<ref>{{عربی| يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً}}.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۳۱-۴۳۴؛ [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۲ (کتاب)| بر آستان عاشورا ج۲]]، ص۳۰۲.</ref> | |||
== لبیک زهیر پس از خطبه امام{{ع}} با [[حر بن یزید ریاحی]] == | |||
هنگامی که [[سپاه]] حر بن یزید ریاحی در [[منزل]] ذی حسم راه را بر کاروان امام{{ع}} بست و نگذاشت حضرت به سوی [[کوفه]] برود، و [[اجازه]] هم نداد به [[مکه]] بازگردد امام{{ع}} خطبهای بسیار گرم و آتشین در برابر آنان ایراد نمود<ref>خطبه {{متن حدیث|إِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً}}، در شرح حال حر بن یزید ریاحی در همین تالیف ملاحظه نمایید.</ref>. پس از پایان [[خطبه]] حضرت، زهیر بن قین، از جا برخاست و رو به همراهان خود کرد و گفت: شما حرف میزنید یا من حرف بزنم؟ گفتند: تو سخن بگوی. زهیر پس از [[حمد]] و ثنای [[پروردگار]] گفت: ای فرزند [[رسول خدا]]! گفتارت را شنیدیم، [[خداوند]] در همه [[مشکلات]] تو را [[راهنما]] باشد، به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر [[دنیا]] برای ما [[پایدار]] میماند و [[زندگی]] ما در آن [[جاودانه]] بود، با این حال ما ترجیح میدادیم که با شما کشته شویم و از اقامت [[ابدی]] در این دنیا [[چشم]] بپوشیم (یعنی تا چه رسد به این که دنیا که فانی شدنی است و دوام ندارد)<ref>{{عربی|قَدْ سَمِعْنَا هَدَاكَ اَللَّهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَقَالَتَكَ وَ اللهِ لَوْ كَانَتِ اَلدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ إِلَّا أَنَّ فَرَاقَهَا فِی نَصْرِکَ وَ مُواسَاتِکَ لَآثَرْنَا الخُرُوجُ مَعَكَ عَلَى اَلْإِقَامَةِ فِیهَا}}.</ref>. | |||
و | راوی گوید: سپس [[امام]]{{ع}} در [[حق]] [[زهیر]] [[دعا]] کرد و با او سخن گفت. بعد [[حُر]] جلو آمد و [[امام]]{{ع}} را از این راه برحذر داشت<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲؛ مقتل ابومخنف تحقیق غفاری، ص۸۶ و ابصارالعین، ص۱۴۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۳۴-۴۳۵.</ref> | ||
== اعلام [[فرمانبرداری]] زهیر در [[شب عاشورا]] == | |||
روزها گذشت و کاروان حسینی وارد [[کربلا]] شد تا هنگامی که غروب [[روز تاسوعا]] (نهم محرم) فرا رسید، هوا تاریک شد، امام{{ع}} [[یاران]] خود را جمع کرد و خطبهای خواند و در ضمن از آنها خواست که از [[تاریکی]] شب استفاده کنند و از کربلا خارج شوند و [[جان]] خود را [[حفظ]] نمایند! ولی هیچ یک از آنان [[راضی]] به ترک امام{{ع}} نشدند، هر کدام به نحوی اعلام وفاداری کردند و آمادگی خود را تا پای جان دادن ابراز نمودند. در این میان زهیر بن قین نیز برخاست و در برابر [[امام حسین]]{{ع}} چه [[زیبا]] و عاشقانه و فداکارانه سخن گفت: ای [[فرزند پیامبر]] [[خدا]]! به خدا قسم [[دوست]] داشتم که در راه حمایت تو، کشته شوم و دوباره زنده شوم باز کشته شوم تا هزار بار، و باز [[آرزو]] داشتم که خدا با کشته شدن من، تو و [[جوانان]] [[بنی هاشم]] را از آسیب [[دشمنان]] نگاه میداشت<ref>{{عربی|وَ اَللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ اَلْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلاَءِ اَلْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۷۸؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۱؛ امالی صدوق، مجلس ۳۰؛ بحار الأنوار، ج۴، ص۳۹۲؛ مقتل مقرم، ص۲۶۱ و ابصارالعین، ص۱۴۴.</ref>. | |||
از | پس از سخن او، جمعی از [[بنی هاشم]] و [[اصحاب]] مثل [[قمر بنی هاشم]] و [[مسلم بن عوسجه]] و [[سعید بن عبدالله حنفی]] و جمعی دیگر برخاستند و هر کدام با بیانی رسا مانند [[زهیر]] [[وفاداری]] خود را به [[امام حسین]]{{ع}} اعلام نمودند و [[سوگند]] یاد کردند که از تو جدا نخواهیم شد تا جانمان را فدای تو کنیم!<ref>ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۷۸؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۱؛ امالی صدوق، مجلس ۳۰؛ بحار الأنوار، ج۴، ص۳۹۲؛ مقتل مقرم، ص۲۶۱ و ابصارالعین. ص۱۴۴.</ref> | ||
[[امام]]{{ع}} در برابر آن همه اظهار علاقه و [[عشق]] و [[وفا]]، در [[حق]] [[اصحاب]] و [[یاران]] گرامیاش [[دعای خیر]] کرد. سپس امام{{ع}} با [[آگاهی]] از تصمیم [[قطعی]] یارانش در باقی ماندن در [[کربلا]] و آماده به [[شهادت در راه خدا]]، با صراحت و بیپرده خبر از کشته شدن همه آنان داد و چنین فرمود: من فردا کشته خواهم شد و همه شما نیز با من کشته خواهید شد، و احدی از شما اصحاب و یاران باقی نخواهد ماند!<ref>{{متن حدیث|يَا قَوْمِ فَإِنِّي غَداً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ}}.</ref> | |||
تمامی حاضران [[حمد]] و [[سپاس]] [[خدا]] کردند و گفتند: [[درود]] و سپاس خدایی که ما را به [[یاری]] تو [[کرامت]] بخشید و به کشته شدن همراه شما [[شرافت]] داد. آیا [[راضی]] نمیشوید که با شما و درجه شما در [[بهشت]] باشیم؟<ref>{{عربی|اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنُصْرَتِكَ وَ شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَكَ أَ وَ لاَ تَرْضَى أَنْ نَكُونَ مَعَكَ فِي دَرَجَتِكَ يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّه}}.</ref> | |||
امام{{ع}} در برابر سؤال آنان فرمود: [[خداوند]] به شما [[پاداش]] [[خیر]] عنایت فرماید! و سپس برایشان دعای خیر نموده و فردای آن شب همه آن جمع در کنار امام حسین{{ع}} به [[شهادت]] رسیدند<ref>{{متن حدیث|جَزاکُمُ اللهُ خَيْراً وَ دَعَا لَهُمْ بِالْخَيْرِ}}، نفس المهموم، ص۲۲۲ و موسوعة کلمات الامام الحسین، ج۴، ص۲۱۴، ح۲۹۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۳۵-۴۳۷؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]]، ص۵۴۸.</ref> | |||
و | == سخنرانی به یادماندنی [[زهیر]] در [[روز عاشورا]] == | ||
زهیر این مرد [[پاک]] طینت و [[جهان]] دیده که قریب چهل سال پیش در جنگهای صدر اسلام و از جمله ارمنستان و فتح بلنجر، حضور داشته و در یک [[ملاقات]] با حسین{{ع}}، جهش [[عقلی]] و [[فکری]] برای او حاصل شد؛ سپس در کنار [[امام]]{{ع}} ماند و در [[هدایت]] [[کوفیان]] و [[حفظ]] و [[حراست]] خیمههای [[امام]] و [[اهل بیت]] کوشید. هنگامی که در [[روز عاشورا]]، [[دشمن]] میخواست به سپاه امام{{ع}} حمله کند، [[زهیر]] مردانه ایستاد و سخن گفت. | |||
[[ابومخنف]] و دیگر از مورخان از علی بن [[حنظلة بن اسعد]] شامی از [[کثیر بن عبدالله شعبی]] [[بجلی]] (که او خود [[قاتل]] زهیر است) نقل میکند که وقتی ما برای حمله به سوی [[یاران حسین]]{{ع}} میرفتیم، زهیر در حالی که سوار بر اسب مخصوص بود و [[لباس]] رزم به تن داشت، خطاب به نیروهای عمر سعد گفت: «ای [[اهل کوفه]]، شما را از [[عذاب]] [[خدا]] میترسانم! لازم است من شما را [[نصیحت]] کنم و تا زمانی که بین ما و شما [[شمشیر]]، جدایی نینداخته ما و شما برادریم و بر یک [[آیین]] و شریعتیم؛ ولی همین که شمشیر به روی هم کشیدیم رشته [[برادری]] بریده خواهد شد و ما امتی خواهیم بود و شما امتی دیگر. اینک [[خداوند]]، ما و شما را در رابطه با ذره [[پیامبر]] در معرض [[امتحان]] قرار داده است تا معلوم شود چه خواهیم کرد. اینک ما شما را به [[نصرت]] و [[یاری]] [[ذریه]] پیامبر و مخذول کردن [[ابن زیاد]] [[طغیانگر]] فرزند طغیانگر [[دعوت]] میکنیم؛ زیرا جز بدی از او و پدرش در طول حکومتشان ندیده و نخواهید دید. آنها هستند که چشمهای شما را با میل سرخ از گودی بیرون کرده و دستها و پاهای شما را قطع میکنند. آنها هستند که شما را با بریدن گوش و درآوردن چشم، مثله میکنند و بر شاخههای درخت خرما به دار میکشند و [[نیکان]] و افراد شایسته شما و [[قاریان قرآن]] را چون حجربن عدی و اصحابش و [[هانی بن عروه]] و امثالش را کشتند»<ref>{{عربی|يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ! نَذَارِ لَكُمْ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ نَذَارِ! إِنَّ حَقّاً عَلَى اَلْمُسْلِمِ نَصِيحَةُ أَخِيهِ اَلْمُسْلِمِ، وَ نَحْنُ حَتَّى اَلْآنِ إِخْوَةٌ وَ عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ وَ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ مَا لَمْ يَقَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اَلسَّيْفُ، وَ أَنْتُمْ لِلنَّصِيحَةِ مِنَّا أَهْلٌ، فَإِذَا وَقَعَ اَلسَّيْفُ اِنْقَطَعَتِ اَلْعِصْمَةُ وَ كُنَّا أُمَّةً وَ أَنْتُمْ أُمَّةً. إِنَّ اَللَّهَ قَدِ اِبْتَلاَنَا وَ إِيَّاكُمْ بِذُرِّيَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ{{صل}} لِيَنْظُرَ مَا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَامِلُونَ، إِنَّا نَدْعُوكُمْ إِلَى نَصْرِهِمْ وَ خِذْلاَنِ اَلطَّاغِيَةِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ، فَإِنَّكُمْ لاَ تُدْرِكُونَ مِنْهُمَا إِلاَّ بِسُوءِ عُمُرِ سُلْطَانِهِمَا كُلِّهِ، لَيَسْمُلاَنِ أَعْيُنَكُمْ، وَ يَقْطَعَانِ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ، وَ يُمَثِّلاَنِ بِكُمْ، وَ يَرْفَعَانِكُمْ عَلَى جُذُوعِ اَلنَّخْلِ، وَ يَقْتُلاَنِ أَمَاثِلَكُمْ وَ قُرَّاءَكُمْ: أَمْثَالَ حُجْرِ بْنِ عَدِيٍّ وَ أَصْحَابِهِ، وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ أَشْبَاهِهِ}}.</ref>. | |||
چون [[زهیر]] این سخنان کوبنده و بیدار کننده را گفت، خود فروختگان به [[دنیا]] و [[مال و منال]] [[دنیا]] او را [[دشنام]] دادند و [[ابن زیاد]] را ستودند و گفتند: به [[خدا]] قسم دست از شماها برنمی داریم تا آنکه حسین و همراهانش را بکشیم یا او و همراهانش را پیش [[امیر]] ابن زیاد بفرستیم. | |||
[[امام]]{{ع}} | زهیر با کمال [[حلم]] و [[بردباری]] و باز از روی [[خیرخواهی]] از [[اهانت]] آنها ملول نشد و به [[پیروی]] از مولایش [[امام حسین]]{{ع}} آنها را دوباره [[موعظه]] کرد و گفت: «ای [[بندگان خدا]]! پسر [[فاطمه]] (حسین) به [[نصرت]] و [[مودت]] شایستهتر است از پسر سمیه (ابن زیاد) پس اگر او را [[یاری]] نمیکنید، پس شما را به خدا [[پروا]] میدهم از اینکه خاندان پاک رسول خدا{{صل}} را بکشید کار این مرد و پسر عمویش [[یزید بن معاویه]] را بازگذارید، به [[جان]] خودم [[سوگند]]، همانا یزید از شما [[راضی]] خواهد شد بدون آنکه حسین{{ع}} را بکشید»<ref>{{عربی|عِبَادَ اَللَّهِ، إِنَّ وَلَدَ فَاطِمَةَ{{س}} أَحَقُّ بِالْوُدِّ وَ اَلنَّصْرِ مِنِ اِبْنِ سُمَيَّةَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُوهُمْ فَأُعِيذُكُمْ بِاللَّهِ أَنْ تَقْتُلُوهُمْ، فَخَلُّوا بَيْنَ اَلرَّجُلِ وَ بَيْنَ اِبْنِ عَمِّهِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فَلَعَمْرِي إِنَّ يَزِيدَ لَيَرْضَى مِنْ طَاعَتِكُمْ بِدُونِ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ{{ع}}}}؛ [[تاریخ]] [[طبری]]، ج۵، ص۴۲۶؛ کامل [[ابن اثیر]]، ج۲، ص۵۶۲؛ البدایة والنهایة [[ابن کثیر]]، ج۸، ص۱۸۱؛ [[نفس المهموم]]، ص۲۳۵ و ابصارالعین، ص۱۴۴.</ref>. | ||
اما سخنان [[حق]] زهیر در [[دل]] آن کوردلان تأثیری نگذاشت و بر طبل [[جنگ]] و [[خونریزی]] کوبیدند و [[خسران]] [[ابدی]] را بر خود خریدند<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۳۷-۴۳۹؛ [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|فرهنگ عاشورایی ج۴]]، ص۵۵.</ref>. | |||
== پاسخ [[زهیر]] به [[شمر]] در میدان [[نبرد]] == | |||
همین که سخنان روشنگرانه زهیر به پایان رسید، [[شمر]] لعین تیری به طرف او پرتاب کرد و گفت: «ساکت شو، [[خدا]] نفست را قطع کند، ما را از پر گویی خود به زحمت انداختی!»، اما زهیر قاطعانه و کوبنده به گفتار [[حق]] خود ادامه داد و برای آنکه سخنان حقش با گفتار [[باطل]] شمر ممزوج نشود، [[هویت]] شمر را برملا کرد تا [[مردم کوفه]] بدانند چه افراد [[پستی]] بر آنها [[فرماندهی]] میکنند؛ لذا گفت: ای پسر کسی که بول از روی دو پاشنهاش میکند؛ (یعنی ای کره شتر)<ref>چون شتر از عقب ادرار میکند، در این جا زهیر، شمر را به بچه شتر تشبیه کرد که گفت: {{عربی|بأبن البوال علی عقبیه}}.</ref>، خطاب و سخن من با تو نیست؛ زیرا تو همانا یک حیوان گنگ و زبان بستهای. به خدا [[سوگند]] [[گمان]] نمیکنم که از [[کتاب خدا]] دو [[آیه]] را درست بدانی، [[بشارت]] بدهم تو را به رسوایی در [[روز قیامت]] و [[عذاب]] دردناک آن [[روز]]!<ref>{{عربی|يَا اِبْنَ اَلْبَوَّالِ عَلَى عَقِبَيْهِ مَا إِيَّاكَ أُخَاطِبُ، إِنَّمَا أَنْتَ بَهِيمَةٌ! وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّكَ تُحْكِمُ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ آيَتَيْنِ! فَأَبْشِرْ بِالْخِزْيِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ اَلْعَذَابِ اَلْأَلِيمِ}}.</ref> | |||
[[ | شمر که [[باور]] نمیکرد زهیر او را چنین [[پست]] و ناچیز معرفی کند، خواست با اظهار [[قدرت]] و [[مقام]]، [[شخصیت]] پوشالی خود را بزرگ نشان دهد لذا گفت: تو و صاحبت را تا یک [[ساعت]] دیگر خدا خواهد کُشت!<ref>{{عربی|إِنَّ اَللَّهَ قَاتِلُكَ وَ صَاحِبُكَ عَنْ سَاعَةٍ}}.</ref> | ||
اما زهیر [[تهدید]] او را ناچیز گرفت و گفت: ای شمر مرا از [[مرگ]] میترسانی؟ به خدا کشته شدن در رکاب حسین{{ع}} را بیشتر از [[زندگی]] [[جاودانه]] با شما (افراد دون پایه) دوست دارم!<ref>{{عربی|أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي! فَوَ اَللَّهِ لَلْمَوْتُ مَعَهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ اَلْخُلْدِ مَعَكُمْ}}.</ref> | |||
[[ | سپس رو به [[اصحاب]] [[عمر سعد]] کرد و با صدای رسا، شمر و دیگر فرماندهان عمر سعد را [[رسوا]] کرد و فریاد زد: ای [[بندگان خدا]]، [[سخن]] این مرد [[پست]] و سگ [[ملعون]] و مشابه او، شما را [[فریب]] ندهد؛ زیرا به [[خدا]] [[سوگند]] به [[شفاعت]] [[محمد]]{{صل}} نمیرسند کسانی که [[خون]] [[اهل]] بیتش را میریزند و از شفاعت محمد{{ع}} بیبهرهاند آنها که [[یاوران]] ذره او را میکشند!<ref>{{عربی|عِبَادَ اَللَّهِ! لاَ يَغُرَّنَّكُمْ مِنْ دِينِكُمْ هَذَا اَلْجِلْفُ اَلْجَافِي وَ أَشْبَاهُهُ، فَوَ اَللَّهِ لاَ تَنَالُ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ قَوْماً هَرَاقُوا دِمَاءَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَ قَتَلُوا مَنْ نَصَرَهُمْ وَ ذَبَّ عَنْ حَرِيمِهِمْ}}.</ref> | ||
پس از اینکه سخن [[زهیر]] به اینجا رسید، مردی از پشت سر او ندا داد که [[امام حسین]]{{ع}} تو را فرا میخواند و میفرماید: برگرد نزد ما، همانگونه که [[مؤمن آل فرعون]]، [[قوم]] خود را به خوبی [[نصیحت]] کرد و دعوت خود را به شایستگی [[ابلاغ]] نمود، به [[جان]] خود سوگند تو هم این قوم را به خوبی [[موعظه]] کردی و ابلاغ حق نمودی اگر نصیحت نفعی برایشان داشته باشد<ref>{{متن حدیث|أَقْبِلْ، فَلَعَمْرِي لَئِنْ كَانَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ أَبْلَغَ فِي اَلدُّعَاءِ، لَقَدْ نَصَحْتَ لِهَؤُلاَءِ وَ أَبْلَغْتَ، لَوْ نَفَعَ اَلنُّصْحُ وَ اَلْإِبْلاَغُ}}.</ref>. | |||
زهیر | پس زهیر به فرمان امام{{ع}} برگشت و در جایگاه خود ایستاد<ref>مقتل ابو مخنف تحقیق غفاری، ص۱۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۲؛ و البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۱؛ نفس المهموم، ص۲۳۵ و ابصارالعین، ص۱۴۴.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۳۹-۴۴۱.</ref> | ||
== [[دفاع]] مردانه در برابر حمله [[دشمن]] به حریم [[امام]]{{ع}} == | |||
[[ابومخنف]] و دیگران از [[حمید بن مسلم]] نقل کردهاند که: [[شمر بن ذی الجوشن]] با لشکریانش به سپاه امام{{ع}} حمله کردند و به اندازهای پیش آمدند که به سراپرده امام{{ع}} رسیدند. [[شمر]] لعین در حالی که با نیزه به [[خیمه]] امام{{ع}} فرو میکرد، فریاد زد: «برایم [[آتش]] بیاورید تا خیمه را بر سر اهلش آتش بزنم!». | |||
اهل حرم چون [[تهدید]] شمر را شنیدند فریاد برآوردند و از [[ترس]] سوختن، از خیمهها بیرون دویدند، اما حضرت ساکت نماند و چون این منظره را مشاهده کرد به او [[نفرین]] کرد و چنین فرمود: «ای پسر ذی الجوشن تو [[آتش]] میطلبی که [[حرم]] مرا بر سر اهلم آتش بزنی؟ [[خدا]] تو را در آتش بسوزاند!»<ref>{{متن حدیث|یابن ذی الجوشن، أنت تدعو بالنار لتحرق بیتی علی أهلی؟ أحرقک الله بالنار}}؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸ و ابصارالعین، ص۱۴۵.</ref>. | |||
[[شمر]] که [[ | [[زهیر بن قین]] با شنیدن سخن امام{{ع}} و مشاهده این تصمیم ناجوانمردانه [[شمر]]، سخت برآشفت و با ده نفر از همراهانش به [[سپاه]] [[شمر]] حمله کردند و چنان غیرتمندانه [[یورش]] بردند که آن جمعیت بسیار را از دور خیمههای امام حسین{{ع}} راندند و شرشان را از سر [[اهل بیت]] باز داشتند، اما از همین جا، [[جنگ]] درگرفت و زهیر، ابا عزّه ضبابی را که از [[یاران]] شمر و از خویشانش بود به هلاکت رساند و همراهان زهیر هم باقی سپاه شمر را تعقیب کردند به ناگاه سپاه شمر دست به دست هم دادند. به زهیر و همراهانش دوباره حمله نمودند و بر آنها [[غلبه]] کردند و ده نفر از سربازان [[اسلام]] را به [[شهادت]] رساندند، ولی زهیر در این حمله، سالم ماند و خطری او را [[تهدید]] نکرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸ و ابصارالعین، ص۱۴۵.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۴۱-۴۴۲.</ref> | ||
== زهیر در معرکه [[قتال]] و شهادت == | |||
طبق نقل [[طبری]] و برخی دیگر از مورخان از [[ابومخنف]] [[روایت]] میکنند: پس از آنکه [[حبیب بن مظاهر]] به شهادت رسید، زهیر بن قین با [[حر بن یزید ریاحی]] به قلب لشکر عمر سعد<ref>در برخی نقلها مثل، [[امالی]] [[صدوق]] مجلس ۳۰ آورده است که: زهیر پس از شهادت حر و قبل از شهادت حبیب بن مظاهر [[عزم]] میدان کرد و جنگید تا به شهادت رسید. و به نظر مؤلف، اصح آن است که زهیر بعد از شهادت حبیب بن مظاهر عزم میدان کرده است؛ زیرا موقعی که [[امام حسین]] به [[نماز ظهر]] ایستادند زهیر بن قین و [[سعید بن عبدالله]] [[جان]] خود را سپر کردند و [[امام]]{{ع}} و [[اصحاب]] [[نماز]] خواندند ([[نفس المهموم]]، ص۲۶۶) و [[حبیب بن مظاهر]] در این موقعیت در حال [[نبرد]] بود و به [[شهادت]] رسید. بنابراین [[زهیر]] بعد از [[شهادت]] حبیب بن مظاهر به شهادت رسیده است. و ظاهراً زهیر بن قین خود تنها به میدان رزم رفته و [[حر بن یزید ریاحی]] قبل از او به میدان گام گذاشته بوده و به شهادت رسیده است، مگر اینکه گفته شود زهیر دو نوبت به میدان رزم رفته، یک نوبت با حر بن یزید ریاحی، نوبت دوم پس از شهادت حر بن یزید ریاحی و بعد از نماز ظهر و شهادت حبیب مجددا به میدان رزم رفته و در این نوبت به شهادت رسیده است. چنانچه از عبارت بالا در متن همین قول استفاده میشود. والله العالم.</ref>، [[یورش]] بردند و [[جنگ]] [[سختی]] در گرفت و هر کدام از این دو که جانش به خطر میافتاد دیگری او را [[نجات]] میداد و تا ساعتی این حالت ادامه یافت تا آنکه حر به شهادت رسید و زهیر سالم به خیمه گاه بازگشت و پس از آنکه [[امام حسین]]{{ع}} به [[نماز]] ایستاد و از نماز فارغ شد، زهیر به میدان رفت و مبارزهای کرد که مثل او کمتر دیده شده بود و در حین حمله این [[رجز]] را میخواند: | |||
{{عربی|"أَنَا زُهَيْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَيْنِ أَذُبُّكُمْ بِالسَّيْفِ عَنْ حُسَيْنٍ}}؛ | |||
:من زهیر فرزند قین هستم؛ با تیغ [[شمشیر]] شما را از حسین دور میکنم!. | |||
بعد از آن [[کارزار]] سخت و بسیار مهم، به خیمهها بازگشت و در محضر امام{{ع}} ایستاد دستی بر شانه حضرت زد و به اظهار ارادت پرداخت و گفت: | |||
{{شعر}} | |||
{{ب|''أقدِم هُديتَ هادِياً مَهدِيّا''|۲=''فَاليَومَ تَلقى جَدَّكَ النَّبِيّا''}} | |||
{{ب|''وحَسَناً وَالمُرتَضى عَلِيّا''|۲=''وذَا الجَناحَينِ الفَتَى الكَمِيّا''}} | |||
{{ب|''وأسَدَ اللَّهِ الشَّهيدَ الحَيّا''|۲='''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
:آیا به میدان بشتابم، ای [[هدایتگر]] [[خلق]] و [[هدایت]] شده [[خدا]] که امروز با جدت [[رسول خدا]] دیدار میکنم. و با برادرت حسن و پدرت علی [[مرتضی]]؛ و با عمویت جعفر که دارای دو بال است، [[ملاقات]] خواهم نمود. و با [[حمزه سید الشهدا]] که زنده و جاوید است؟! | |||
زهیر پس از این عرض ارادت، مجدداً به میدان کارزار شتافت و جمعی از [[سپاه]] [[دشمن]] که تا یکصد و بیست نفر گفته شده به هلاکت رسانید و در این موقعیت ناگاه [[کثیر بن عبدالله شعبی]] و [[مهاجر بن اوس]] تمیمی بر او تاختند و با [[شمشیر]] و نیزه او را به [[شهادت]] رساندند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۵؛ نفس المهموم، ص۲۶۸؛ ابصارالعین، ص۱۴۵؛ بعض از اشعار بالا در مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۰۴ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۵ نیز آمده است.</ref>. | |||
[[علامه مجلسی]] از محمد بن ابی طالب نقل میکند: هنگامی که [[زهیر]] روی [[زمین]] افتاد آخرین سخن امام حسین{{ع}} خطاب به او چنین بود که فرمود: [[خداوند]] هرگز تو را از [[رحمت]] خود دور نکند ای زهیر، و کشندهات را [[لعنت]] کند مانند لعنت به آنها که [[مسخ]] شدند و به صورت میمونها و خوکها درآمدند<ref>{{متن حدیث| لا یُبعِدُك اللَّهِ یا زهیر! وَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ لَعَنَ الذین مُسِخُوا قِرَدَةً وخنازیرَ}}؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۶ و ابصارالعین، ص۱۴۵.</ref>. | |||
آری، زهیر از جمله فرماندهان محبوب نزد [[سیدالشهدا]] بود و [[امام]]{{ع}} در آخرین لحظات غربت خود، نام چند تن را بر زبان آورد و از جسد بیجان و در [[خون]] غلطان آنان با [[امید]] و [[آرزو]]، استمدادطلبید که از جمله آنان زهیر بود و چنین فرمود:ای [[حبیب بن مظاهر]] وای زهیر بن قین و ای [[مسلم بن عوسجه]]، برخیزید و ای کریمان، از [[خواب]] ناز بیدار شوید و [[طاغیان]] [[فرومایه]] و [[پست]] عنصر را از [[آل رسول]] دور نمایید<ref>{{متن حدیث|يا حَبِيبَ بن مَظاهر، وَيا زُهَيربن القَين، وَيا مُسْلِم بن عَوسَجَة... فَقُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّهَا الْكِرامَ، وَادْفَعوا عَنْ آلِ الرَّسُول الطُّغاةَ اللِّئام}}.</ref>. | |||
این سخن امام{{ع}} در آخرین ساعات عمر شریفش درباره زهیر و نیز [[درود]] و [[سلام]] در [[زیارت ناحیه مقدسه]] بر زهیر حکایت از عمق [[ایمان]] و [[فضیلت]] این رادمرد [[الهی]] دارد: {{متن حدیث|اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي اَلاِنْصِرَافِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً أَ أَتْرُكُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسِيراً فِي يَدِ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو أَنَا لاَ أَرَانِي اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ}}<ref>بحار الأنوار، ج۴۵، ص۷۰.</ref>؛ [[سلام]] بر [[زهیر بن قین بجلی]] که چون [[حضرت امام حسین]]{{ع}} به او [[اذن]] بازگشت داد، گفت: نه به [[خدا]]، هرگز برنمیگردم! آیا فرزند [[رسول خدا]] را [[اسیر]] در دست [[دشمنان]] رها کنم و خود [[نجات]] یابم؟! [[خداوند]] هرگز چنین روزی را به من نشان ندهد!<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۴۲-۴۴۴.</ref>. | |||
==[[ | == آیا [[غلام]] زهیر موفق به کفن و دفن او شد؟ == | ||
[[ | در برخی از منابع تاریخی آمده است که پس از [[عاشورا]] و [[شهادت]] زهیر، همسرش [[دلهم]] به غلام خود گفت: برو جنازه مولایت را کفن کن و به خاک بسپار. غلام میگوید: وقتی آمدم، جنازه [[امام حسین]]{{ع}} را بیکفن مشاهده کردم. با خود گفتم: آیا مولایم را کفن کنم و حسین{{ع}} را واگذارم؟ آنگاه حسین{{ع}} را کفن پوشانده و برگشتم. [[غلام]] وقتی قصه را برای همسر زهیر بازگو نمود، [[دلهم]]، او را تحسین کرد و کفنی دیگر به او داد و گفت: برو مولایت را کفن کن و غلام به [[کربلا]] بازگشت و بدن [[زهیر]] را کفن کرد<ref>ترجمه امام حسین{{ع}}، ص۸۱؛ در نفس المهموم، ص۱۷۷ دارد غلام وقتی بدن امام حسین{{ع}} را بیکفن دید با آن کفن، بدن امام حسین{{ع}} را کفن کرد و مولای خود زهیر را با کفنی دیگر کفن کرد.</ref>. | ||
[[ | از دو جهت این داستان مخدوش و غیر صحیح میباشد: | ||
# [[شهدای کربلا]] سر در بدن نداشتند و بدنها زیر شم اسبها خورد شده و در اثر جراحات بسیار قادر به [[شناسایی]] نبوده است، تا غلام زهیر بتواند بدن امام حسین{{ع}} را از بدن زهیر جدا بشناسد. | |||
# با آنچه که از [[بنی اسد]] نقل شده که به کربلا آمدند و [[امام سجاد]]{{ع}} نیز حاضر بود، حضرت بدنها را [[شناخت]] و به خاک سپرد و بدن مطهر امام حسین{{ع}} را با قطعهای بوریا کفن کردند تناسب ندارد؛ لذا اگر اصل داستان هم صحیح باشد، در همین حد صحیح است که غلام زهیر به کربلا آمد تا بدن زهیر را کفن کند، اما به دلیل آنکه نتوانست پیکر زهیر را شناسایی کند از کار خود منصرف شد. والله العالم<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص۴۴۴-۴۴۵.</ref>. | |||
زهیر | == عناصر تحلیلی دگرگونی زهیر == | ||
=== [[شخصیت]] عثمانی === | |||
زهیر شخصیتی هوادار عثمان بود. ما به اینکه او هوادار عثمان بود، کاری نداریم؛ زیرا عثمانی بودن در آن [[روز]] برای هوادار، زحمتی نداشت؛ چراکه [[حکومت]]، عثمانی و [[اموی]] بود. جریان [[حاکم]] به [[تفسیر]] نیاز ندارد، بلکه این جریان مخالف است که همیشه نیازمند تفسیر است. [[مردم]] بر [[آیین]] حکمرانان خویشاند و زهیر نیز از همین قبیل بود<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۲.</ref>. | |||
== | === دوری از حسین{{ع}} === | ||
در اینجا ناچاریم به نکتههای زیر اشاره کنیم: | |||
# [[تاریخ]] برای ما موضعی منفی از زهیر در برابر [[امام حسین]]{{ع}} گزارش نکرده، بر خلاف حر که چنین موضعی از او گزارش شده است. | |||
# زهیر نمیخواست در کار حسین{{ع}} ـ خیر باشد یا [[شر]] ـ وارد شود و بر آن بود تا از حسین{{ع}} دوری کند، از همین روی میکوشید از او عقب بماند تا با او رویارو نشود. | |||
# نظر [[زهیر]] آن بود که گرفتار کار حسین{{ع}} نگردد؛ زیرا او اگر دعوت امام را [[اجابت]] میکرد، دنیای خویش را میباخت و اگر به رویارویی او میرفت، آخرتش را از کف میداد. پس برای دینش بیگزندتر آن بود که از راهی که حسین{{ع}} در آن بود، دوری کند تا [[دین]] و دنیایش را باهم نگاه دارد. | |||
# او نکته روشن منفی در حسین{{ع}} سراغ نداشت و از تراکم [[احساسات]] در پی هواداری عثمان [[رنج]] میبرد. وی حالتی شبیه حالت فروبستگی و [[لجاجت]] داشت و در این کار، از تصمیمگیری و [[عزم]] و [[اراده]] بیبهره بود. | |||
از همین رو بود که چون حسین{{ع}} او را به سوی خویش فرا خواند، ساکت و خاموش ماند. این حالت، حالت انسانهایی است که فاقد عزم و اراده و تصمیماند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۳.</ref>. | |||
زهیر | === دخالت [[دلهم]]، همسر زهیر و بیرون آمدن [[زهیر]] از تردید === | ||
دلهم بنت عمرو ـ [[رحمت خدا]] بر او ـ همسر زهیر، او را واداشت و [[تشویق]] کرد تا [[دعوت]] حسین{{ع}} را اجابت کند. هنگامی که فرستاده [[امام]] سوی زهیر و یارانش آمد و آنان را به دیدار حضرت فرا خواند، جملگی به [[سکوت]] غریب دچار شدند و خاموش بر جای خویش، ماندند، تو گویی پرندهای بر سر آنان نشسته است! | |||
[[ | آن بانوی دلیر این سکوت و [[خاموشی]] را قدرتمندانه شکست و در حالی که فرستاده حسین{{ع}} میشنید و [[گواه]] بود به همسرش گفت: «[[سبحان الله]]! پسر [[پیامبر خدا]] در پی تو میفرستد و نمیروی؟ کاش سوی او روی و سخنش را بشنوی»<ref>شریف قرشی، باقر، حیاة الامام الحسین{{ع}}، ج۳، ص۶۳.</ref>. | ||
با وجود این، زهیر آن هنگام که تصمیم گرفت تا حسین{{ع}} به سوی [[خدای تعالی]] رود، تردید نکرد که به همسرش ـ این بانوی دلیر ـ بگوید: «نزد خویشانت برو» تا مبادا به او گزندی برسد<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۳.</ref>. | |||
=== جذب شدن به سوی حسین{{ع}} === | |||
هنوز اندکی از همنشینی زهیر با [[امام حسین]]{{ع}} نگذشته بود که [[زهیر]]، سخت جذب و شیفته حسین{{ع}} شد و با شخصیتی به کلی دگرگون شده، به سوی خانوادهاش بازگشت. او به سرعت از نزد حسین{{ع}} بازگشت، در حالی که رویی گشاده داشت و از [[غرور]] و [[شادمانی]] آکنده بود. زهیر سپس [[فرمان]] داد تا [[خیمه]] و بار و بنهاش را سوی خیمههای [[امام]] آورند<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۴.</ref>. | |||
== | == پژوهش تحلیلی == | ||
در | === دو جنبه مختلف [[شخصیت]] [[زهیر]] === | ||
زهیر در درون خویش، دو شخصیت و [[گرایش]] را نهفته داشت: | |||
# شخصیت نخست او در پی [[آسایش]] [[دنیا]] و [[آخرت]] بود و [[دنیا]] و آخرت را با هم میخواست. از این رو، از دیدار با حسین{{ع}} دوری میکرد، و بدون افراطگری، هوای عثمان را در سر داشت؛ زیرا این هواداری، او را در آخرت به زحمت نمیانداخت. آن شخصیت، عافیت طلب بود و راحتی و آسایش را ترجیح میداد. | |||
# شخصیت دوم زهیر، نافذ و [[قوی]] بود که از [[سلامت]] [[فطرت]] خویش، نگاهبانی میکرد و جانفشانی و [[فداکاری]] را بر آسایش و عافیت ترجیح میداد. | |||
زهیر حتی آن هنگام که هوادار عثمان و [[امویان]] بود، به صورتی کامل از سلامت فطرت خود، پاسداری مینمود و [[دنیادوستی]] و عافیتطلبی در وجود او بر دهش و [[جان]] فشانی [[غلبه]] نکرده بود<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۴.</ref>. | |||
= | === [[ستیز]] میان دو جنبه شخصیت زهیر (ستیز درونی) === | ||
[[ | شخصیت دوم زهیر، از شخصیت نخست او که میکوشید، جنبه شخصیتی دوم او را بپوشاند، نیرومندتر بود. جنبه نخست شخصیتی زهیر سعی میکرد تا صاحب خویش را از مسیر حرکت حسین{{ع}} دور سازد تا مبادا با او دیدار کند و عافیت و [[دنیایی]] را که بدون [[محرومیت]] از آخرت، از آن برخوردار بود، از او بگیرد. | ||
این ستیز میان دو جنبه شخصیتی زهیر، برای آن کس که در سعی زهیر برای دوری از مسیر حرکت حسین{{ع}} و سکوت و خاموشی او به هنگام دعوت امام و تردید او در [[استجابت]]، درنگ کند، به روشنی نمایان است. هنگامی که همسر زهیر دخالت کرد و حالت تردید و خاموشی هویدای زهیر و یارانش را نکوهید، شوهرش را قدرتی بخشید که به دیدار حسین{{ع}} رود و پیک [[امام]] را پاسخ گوید و همراه او خدمت حضرت رسد<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۵.</ref>. | |||
==[[ | === [[زهیر]] در میدان جاذبه حسین{{ع}} === | ||
در این دیدار است که زهیر مستقیم زیر تأثیر جاذبه [[حسینی]] قرار میگیرد و به صورتی نیرومند، جذب [[شخصیت]] حسینی میشود. زهیر با [[فطرت]] سلیم خود، جاذبه حسینی را دریافت میکند؛ زیرا فطرت سلیم، به صورتی [[قوی]] و سریع، جذب [[ارزشها]] و کمال و [[جمال]] میشود. همانگونه که جاذبه در [[دانش]] فیزیک قوانینی دارد، جاذبه [[دلها]] نیز [[قوانین]] و قواعدی دارد. هر اندازه فطرت پاکتر و پالودهتر باشد و ارزشها والاتر و کاملتر باشند، جاذبه قویتر خواهد بود و سریعتر انجام خواهد شد. | |||
دانشمندان فیزیک پس از نیوتن توانستند [[قانون]] جاذبه را به تفصیل بررسی کرده، اسرار آن را [[کشف]] نمایند، لیک [[عالمان]] تا به امروز قوانین کشش و جاذبه دلها را بررسی و پژوهش نکردهاند. با وجود این ما هم اکنون از دو [[حقیقت]] آگاهیم: | |||
حقیقت نخست: این جاذبه، بسیار سریع است و در لحظاتی اندک و به صورتی سریع صورت میپذیرد. دانشمندان فیزیک میگویند سرعت جاذبه، سرعتی بیش از اندازه است، لیک هنگامی که دلها با یکدیگر رویارو میشوند، با یک نگاه و یک سخن، دگرگون میگردند و [[انسان]] از محوری به محور دیگر انتقال مییابد. | |||
زهیر در | ما نمیدانیم که حسین{{ع}} به زهیر چه فرمود، لیک میدانیم دیدار حسین{{ع}} با زهیر در ساختارهای معمول [[هدایت]] و [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] جای نمیگیرد. این شیوهها و ساختارها [[زمان]] و [[رنج]] بسیار میطلبند و به طور معمول، با [[ایستادگی]] طرف دیگر روبهرو میشود. پس حسین{{ع}} به زهیر چه فرمود که توانست نظر و [[گرایش]] او را در عرض چند دقیقه دگرگون سازد؟ این دیدار را چیزی جز قانون جاذبه دلها و [[ارواح]] [[تفسیر]] نمیکند و چیزی نیست که قانون هدایت و راهنمایی از پس تفسیر آن برآید. پس حسین{{ع}} در آن لحظات اندک به زهیر - رحمت خدا بر او - چه فرمود و کدام [[اسرار]] را به سینه [[زهیر]] سپرد و او چگونه این چنین سریع و بدون [[مقاومت]] و [[ایستادگی]]، [[امام]] را [[استجابت]] کرد؟ | ||
[[ | ما پاسخ این [[پرسش]] را نمیدانیم تا آن هنگام که [[قوانین]] جاذبه در عالم متافیزیک را [[کشف]] کنیم، همانگونه که دانشمندان فیزیک [[قانون]] جاذبه را کشف کردند. | ||
زهیر | [[حقیقت]] دوم: [[قدرت]] جاذبه [[حسینی]] است. [[زهیر]] هنگامی که سوی خانوادهاش بازگشت، صددرصد به [[انسان]] دیگر بدل شده بود. جنبه نخست [[شخصیت]] او که در پی عافیت میرفت و آن را ترجیح میداد، منزوی گشته بود. زهیر از آن پس در پی رویارویی و [[نبرد]] میگردد و همسرش را [[طلاق]] میدهد و از همه چیز دست میکشد و در سیری سریع و چابک، خویشتن را از هر قید و بندی که او را به این [[دنیا]] پیوند میداد، رها میسازد و همسرش را نزد خانوادهاش میفرستد و بار و بنهاش را نزد حسین{{ع}} میبرد. | ||
زهیر هوادار عثمان بود، لیک [[علوی]] و حسینی شد. او عافیت را ترجیح میداد، اما از آن پس به دنبال درگیری و رویارویی میگشت. او میکوشید از حسین{{ع}} دوری کند، ولی حالا دیگر از حسین{{ع}} [[پیروی]] میکرد و از او جدا نمیشد. | |||
تا آن هنگام که قوانین جاذبه میان [[ارواح]] ناشناخته و مجهول است، کار این [[دگرگونی]] فراگیر و قدرت، سرعت و نفوذ آن برای ما ناشناخته و مجهول باقی میماند. | |||
سادهلوحی است اگر تصور کنیم، سخنانی که زهیر از [[سلمان]] شنیده بود و یادآوری حسین{{ع}} از آنها، سببساز این دگرگونی بوده است! اگر چه ما وجود این سخنان را [[نفی]] نمیکنیم. | |||
ما قدرت این جاذبه را در آنجا میبینیم که زهیر با شخصیتی صددرصد متفاوت نزد [[یاران]] خویش، بازگشت. شخصیتی به طور کامل متفاوت با آن شخصیتی که دقایقی قبل با آن، فرستاده حسین{{ع}} را دیدار کرد. اثر این دگرگونی را در سخنان زهیر در [[روز عاشورا]] میبینیم، آن هنگام که به [[شمر]] میگوید: «آیا مرا از [[مرگ]] میهراسانی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]، مرگ در کنار او برای من [[دوست]] داشتنیتر است از [[زندگی]] [[جاودانه]] در کنار شما»<ref>مقرم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین، ص۲۳۲.</ref>.<ref>[[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|بر آستان عاشورا ج۳]]، ص۳۶.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{ | {{مدخل وابسته}} | ||
* [[دلهم]] (همسر) | * [[دلهم]] (همسر) | ||
*[[سلمان بن مضارب بجلی]] (عموزاده) | * [[سلمان بن مضارب بجلی]] (عموزاده) | ||
*[[مهاجر بن اوس تمیمی]] (قاتل) | * [[مهاجر بن اوس تمیمی]] (قاتل) | ||
*[[کثیر بن عبدالله شعبی]] (قاتل) | * [[کثیر بن عبدالله شعبی]] (قاتل) | ||
{{پایان مدخل وابسته}} | {{پایان مدخل وابسته}} | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۷۸: | ||
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']] | # [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']] | ||
# [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']] | # [[پرونده:1100824.jpg|22px]] [[محمد هادی یوسفی غروی|یوسفی غروی، محمد هادی]]، [[سوگنامه کربلا (مقاله)|مقاله «سوگنامه کربلا»]]، [[فرهنگ عاشورایی ج۴ (کتاب)|'''فرهنگ عاشورایی ج۴''']] | ||
# [[پرونده:IM010330.jpg|22px]] [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۲ (کتاب)|'''بر آستان عاشورا ج۲''']] | |||
# [[پرونده:IM010331.jpg|22px]] [[محمد مهدی آصفی|آصفی، محمد مهدی]]، [[بر آستان عاشورا ج۳ (کتاب)|'''بر آستان عاشورا ج۳''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۸۵: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:اصحاب امام حسین]] | ||
[[رده: | [[رده:شهدای واقعه کربلا]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۵ مارس ۲۰۲۵، ساعت ۱۰:۴۵
زهیر بن قین بجلی از شخصیتهای برجسته کوفه بود که روز عاشورا، افتخار یافت در رکاب حسین بن علی (ع) به شهادت برسد. ابتدا نیز هوادار جناح عثمان بود، امّا توفیق یافت که نیک فرجام و از شهدای عالی مقام کربلا شود. شب عاشورا از جمله کسانی بود که با نطقی پرشور، مراتب اخلاص و حمایت و جانبازی خویش را نسبت به امام کرد و گفت: اگر هزار بار هم کشته شوم و زنده گردم هرگز دست از یاری پسر پیغمبر بر نخواهم داشت.
ظهر عاشورا هم او و سعید بن عبدالله حنفی جلوی امام ایستادند و سپر تیرها شدند تا امام نماز بخواند. پس از اتمام نماز، به میدان رفت و شجاعانه نبرد کرد. با شمشیر از حسین (ع) دفاع کرد و جنگید و کشته شد. امام به بالین او آمد و او را دعا و کشندگانش را نفرین کرد.
مقدمه
زهیر فرزند قین بن قیس انماری بجلی است؛ انماری منسوب به انمار بن اراش ابن کهلان قحطانی یمنی میباشند[۱] و ظاهراً سن آن بزرگوار هنگام شهادت بیشتر از امام(ع) بوده است.
زهیر، در واقعه کربلا نام آشناست؛ گرچه در تاریخ عاشورا، اسم رجال نامی دیگری به چشم میخورد؛ ولی زهیر هم از برجستگی ویژهای برخوردار بود.
زهیر، از فرماندهان سپاه امام حسین(ع)[۲] و از بزرگان قبیله «بجیله» بود که در کوفه میزیست[۳]. او نخست طرفدار «عثمان» بود[۴] تا اینکه در سال ۶۰ ه. ق، هنگام بازگشت از سفر مکه، در یکی از منازل بین راه، مورد عنایت پروردگار قرار گرفت و نور هدایت در قلب او تابید و به امام(ع) پیوست و تا کربلا همراه امام بود و در بین راه و نیز در کربلا تا روز عاشورا سخنانی بس دلنشین که حاکی از عمق ایمان و اعتقاد او به امام(ع) بود ایراد کرد و تا آخرین لحظه باقی ماند و خون پاک و مطهرش را در راه فرزند رسول خدا نثار کرد[۵].
پیوستن زهیر به کاروان حسینی در منزل زرود
گروهی از «فزاره» و «بجیله» میگویند: ما همراه زهیر بن قین بجلی از مکه به سوی کوفه میرفتیم، بر حسب تصادف با کاروان حسینی همدوش و نزدیک[۶] شدیم. اما خیلی نگران این بودیم که مبادا با کاروان ابا عبدالله الحسین(ع) هم منزل شویم لذا از روی ناچاری بایستی در هر منزلی که امام(ع) نزول اجلال میکرد ما هم فرود آییم با این تفاوت که ما در جانبی و حضرت در جانب دیگر، خیمه و خرگاه میافراشتیم (در بعضی نقلها دارد: میکوشیدیم با امام هم منزل نشویم؛ لذا هر وقت امام حرکت میکرد، زهیر عقب میماند و هرگاه حسین(ع) فرود میآمد، زهیر پیش میرفت) تا اینکه روزی در منزل زرود که خیمه گاه امام حسین(ع) نزدیک خیمه گاه ما سراپا شده بود، فرستاده امام حسین(ع) به سوی ما آمد سلام کرد و داخل شد و گفت: «ای زهیر بن قین! اباعبدالله الحسین(ع) مرا نزد تو فرستاده و تو را به حضور طلبیده است»[۷].
راوی میگوید: این پیغام چنان در ما تأثیر گذاشت که همه از حرکت ایستادیم، با اینکه در حال خوردن غذا بودیم، بیاختیار دستهای ما خشک شد و هر چه در دست داشتیم افتاد. بهت زده و بیحرکت ماندیم، انگار پرندهای بر سر ما نشسته است.
ابومخنف میگوید: «دِلهم» همسر زهیر، هنگامی که دید شوهرش به پیام فرستاده حجت خدا امام حسین(ع) توجهی نکرد و ساکت مانده است! خطاب به شوهرش زهیر گفت: سبحان الله! آیا فرزند رسول خدا(ص) تو را به حضور میطلبد و تو از رفتن امتناع میورزی؟ چه شود اگر در محضرش شرفیاب شوی و سخنان او را بشنوی و باز گردی ـ بلکه تو خود میبایست به محضرش شرفیاب میشدی ـ[۸]. آری، همسری که با ایمان. و خداشناس باشد، همواره یار و یاور شوهرش در کارهای خداپسند و امور نیک و پسندیده میباشد.
زهیر پس از پیشنهاد همسرش، از جا برخاست و به خیمه امام رفت؛ اما پس از اندک زمانی با رخساری درخشان برگشت. فورا دستور داد خیمه و خرگاهش را جمع کردند و با زاد و توشهای که داشت به جانب خیمه گاه امام(ع) رفتند و خیمهاش را آنجا برافراشت.
سپس به همسرش «دلهم» گفت: «من تو را از حباله زناشویی خارج کردم و طلاقت دادم[۹]؛ اینک به سوی اهل خود رهسپار شو؛ زیرا نمیخواهم از ناحیه من غیر از خیر و خوشی به تو برسد»[۱۰]؛ بعد به همراهان خود گفت: هر کدام از شما مایلید میتوانید از من پیروی کرده و به بارگاه حسین(ع) شرفیاب شود و گرنه این آخرین دیدار ماست و با شما خداحافظی میکنم![۱۱]
سپس همراهانش را به حدیثی از سلمان فارسی[۱۲] توجه داد و گفت: ما سالی به کارزار دریایی (یا کارزار در بلنجر)[۱۳] رفته بودیم، خداوند متعال به ما فتح و پیروزی عطا کرد و غنائم زیادی نصیب ما شد. در آنجا سلمان فارسی به ما گفت: آیا از این فتح و پیروزی و این همه غنائمی که خدا نصیبتان کرده خشنودید؟ پاسخ دادیم آری، گفت: هرگاه سید جوانان آل محمد را درک کردید و در راه او با دشمنانش مبارزه نمایید سرور و خشنودی شما در آنجا بیشتر از این غنائمی است که در اینجا نصیب شما شده است و بعد زهیر در ادامه به آن همراهانی که از او جدا میشدند گفت: اما من امروز با شما وداع میکنم و شما را به خدا میسپرم![۱۴].
همراهان گفتند: پس از این گفت وگو، زهیر ملازم رکاب امام حسین(ع) شد و پیوسته گوش به فرمان آن حضرت بود تا در پاری آن امام بزرگوار، شربت شهادت نوشید[۱۵]. از جمله کسانی که با زهیر به کاروان امام(ع) ملحق شدند، «سلمان بن مضارب بجلی» بود.
به راستی در ملاقاتی که زهیر با امام(ع) داشت، حضرت به او چه فرمود که این قدر او را عاشق و دلباخته خود کرد که حتی حاضر شد از همسرش جدا شود و با همراهانش وداع کند و فورا به خیمه گاه امام حسین(ع) بپیوندد؟ این چیزی است که تاریخ از بیان آن ساکت است، ولی هر چه بود و هر چه گذشت، سبب شد زهیر دگرگون شود و سرنوشت او با شهدای کربلا گره بخورد، و برای همیشه نام نیک او در تاریخ بماند من هم میگوییم: «ای کاش من هم با آنان میبودم و به رستگاری عظیم و بزرگ دست مییافتم»[۱۶].[۱۷]
لبیک زهیر پس از خطبه امام(ع) با حر بن یزید ریاحی
هنگامی که سپاه حر بن یزید ریاحی در منزل ذی حسم راه را بر کاروان امام(ع) بست و نگذاشت حضرت به سوی کوفه برود، و اجازه هم نداد به مکه بازگردد امام(ع) خطبهای بسیار گرم و آتشین در برابر آنان ایراد نمود[۱۸]. پس از پایان خطبه حضرت، زهیر بن قین، از جا برخاست و رو به همراهان خود کرد و گفت: شما حرف میزنید یا من حرف بزنم؟ گفتند: تو سخن بگوی. زهیر پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: ای فرزند رسول خدا! گفتارت را شنیدیم، خداوند در همه مشکلات تو را راهنما باشد، به خدا سوگند! اگر دنیا برای ما پایدار میماند و زندگی ما در آن جاودانه بود، با این حال ما ترجیح میدادیم که با شما کشته شویم و از اقامت ابدی در این دنیا چشم بپوشیم (یعنی تا چه رسد به این که دنیا که فانی شدنی است و دوام ندارد)[۱۹].
راوی گوید: سپس امام(ع) در حق زهیر دعا کرد و با او سخن گفت. بعد حُر جلو آمد و امام(ع) را از این راه برحذر داشت[۲۰].[۲۱]
اعلام فرمانبرداری زهیر در شب عاشورا
روزها گذشت و کاروان حسینی وارد کربلا شد تا هنگامی که غروب روز تاسوعا (نهم محرم) فرا رسید، هوا تاریک شد، امام(ع) یاران خود را جمع کرد و خطبهای خواند و در ضمن از آنها خواست که از تاریکی شب استفاده کنند و از کربلا خارج شوند و جان خود را حفظ نمایند! ولی هیچ یک از آنان راضی به ترک امام(ع) نشدند، هر کدام به نحوی اعلام وفاداری کردند و آمادگی خود را تا پای جان دادن ابراز نمودند. در این میان زهیر بن قین نیز برخاست و در برابر امام حسین(ع) چه زیبا و عاشقانه و فداکارانه سخن گفت: ای فرزند پیامبر خدا! به خدا قسم دوست داشتم که در راه حمایت تو، کشته شوم و دوباره زنده شوم باز کشته شوم تا هزار بار، و باز آرزو داشتم که خدا با کشته شدن من، تو و جوانان بنی هاشم را از آسیب دشمنان نگاه میداشت[۲۲].
پس از سخن او، جمعی از بنی هاشم و اصحاب مثل قمر بنی هاشم و مسلم بن عوسجه و سعید بن عبدالله حنفی و جمعی دیگر برخاستند و هر کدام با بیانی رسا مانند زهیر وفاداری خود را به امام حسین(ع) اعلام نمودند و سوگند یاد کردند که از تو جدا نخواهیم شد تا جانمان را فدای تو کنیم![۲۳]
امام(ع) در برابر آن همه اظهار علاقه و عشق و وفا، در حق اصحاب و یاران گرامیاش دعای خیر کرد. سپس امام(ع) با آگاهی از تصمیم قطعی یارانش در باقی ماندن در کربلا و آماده به شهادت در راه خدا، با صراحت و بیپرده خبر از کشته شدن همه آنان داد و چنین فرمود: من فردا کشته خواهم شد و همه شما نیز با من کشته خواهید شد، و احدی از شما اصحاب و یاران باقی نخواهد ماند![۲۴]
تمامی حاضران حمد و سپاس خدا کردند و گفتند: درود و سپاس خدایی که ما را به یاری تو کرامت بخشید و به کشته شدن همراه شما شرافت داد. آیا راضی نمیشوید که با شما و درجه شما در بهشت باشیم؟[۲۵]
امام(ع) در برابر سؤال آنان فرمود: خداوند به شما پاداش خیر عنایت فرماید! و سپس برایشان دعای خیر نموده و فردای آن شب همه آن جمع در کنار امام حسین(ع) به شهادت رسیدند[۲۶].[۲۷]
سخنرانی به یادماندنی زهیر در روز عاشورا
زهیر این مرد پاک طینت و جهان دیده که قریب چهل سال پیش در جنگهای صدر اسلام و از جمله ارمنستان و فتح بلنجر، حضور داشته و در یک ملاقات با حسین(ع)، جهش عقلی و فکری برای او حاصل شد؛ سپس در کنار امام(ع) ماند و در هدایت کوفیان و حفظ و حراست خیمههای امام و اهل بیت کوشید. هنگامی که در روز عاشورا، دشمن میخواست به سپاه امام(ع) حمله کند، زهیر مردانه ایستاد و سخن گفت.
ابومخنف و دیگر از مورخان از علی بن حنظلة بن اسعد شامی از کثیر بن عبدالله شعبی بجلی (که او خود قاتل زهیر است) نقل میکند که وقتی ما برای حمله به سوی یاران حسین(ع) میرفتیم، زهیر در حالی که سوار بر اسب مخصوص بود و لباس رزم به تن داشت، خطاب به نیروهای عمر سعد گفت: «ای اهل کوفه، شما را از عذاب خدا میترسانم! لازم است من شما را نصیحت کنم و تا زمانی که بین ما و شما شمشیر، جدایی نینداخته ما و شما برادریم و بر یک آیین و شریعتیم؛ ولی همین که شمشیر به روی هم کشیدیم رشته برادری بریده خواهد شد و ما امتی خواهیم بود و شما امتی دیگر. اینک خداوند، ما و شما را در رابطه با ذره پیامبر در معرض امتحان قرار داده است تا معلوم شود چه خواهیم کرد. اینک ما شما را به نصرت و یاری ذریه پیامبر و مخذول کردن ابن زیاد طغیانگر فرزند طغیانگر دعوت میکنیم؛ زیرا جز بدی از او و پدرش در طول حکومتشان ندیده و نخواهید دید. آنها هستند که چشمهای شما را با میل سرخ از گودی بیرون کرده و دستها و پاهای شما را قطع میکنند. آنها هستند که شما را با بریدن گوش و درآوردن چشم، مثله میکنند و بر شاخههای درخت خرما به دار میکشند و نیکان و افراد شایسته شما و قاریان قرآن را چون حجربن عدی و اصحابش و هانی بن عروه و امثالش را کشتند»[۲۸].
چون زهیر این سخنان کوبنده و بیدار کننده را گفت، خود فروختگان به دنیا و مال و منال دنیا او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستودند و گفتند: به خدا قسم دست از شماها برنمی داریم تا آنکه حسین و همراهانش را بکشیم یا او و همراهانش را پیش امیر ابن زیاد بفرستیم.
زهیر با کمال حلم و بردباری و باز از روی خیرخواهی از اهانت آنها ملول نشد و به پیروی از مولایش امام حسین(ع) آنها را دوباره موعظه کرد و گفت: «ای بندگان خدا! پسر فاطمه (حسین) به نصرت و مودت شایستهتر است از پسر سمیه (ابن زیاد) پس اگر او را یاری نمیکنید، پس شما را به خدا پروا میدهم از اینکه خاندان پاک رسول خدا(ص) را بکشید کار این مرد و پسر عمویش یزید بن معاویه را بازگذارید، به جان خودم سوگند، همانا یزید از شما راضی خواهد شد بدون آنکه حسین(ع) را بکشید»[۲۹].
اما سخنان حق زهیر در دل آن کوردلان تأثیری نگذاشت و بر طبل جنگ و خونریزی کوبیدند و خسران ابدی را بر خود خریدند[۳۰].
پاسخ زهیر به شمر در میدان نبرد
همین که سخنان روشنگرانه زهیر به پایان رسید، شمر لعین تیری به طرف او پرتاب کرد و گفت: «ساکت شو، خدا نفست را قطع کند، ما را از پر گویی خود به زحمت انداختی!»، اما زهیر قاطعانه و کوبنده به گفتار حق خود ادامه داد و برای آنکه سخنان حقش با گفتار باطل شمر ممزوج نشود، هویت شمر را برملا کرد تا مردم کوفه بدانند چه افراد پستی بر آنها فرماندهی میکنند؛ لذا گفت: ای پسر کسی که بول از روی دو پاشنهاش میکند؛ (یعنی ای کره شتر)[۳۱]، خطاب و سخن من با تو نیست؛ زیرا تو همانا یک حیوان گنگ و زبان بستهای. به خدا سوگند گمان نمیکنم که از کتاب خدا دو آیه را درست بدانی، بشارت بدهم تو را به رسوایی در روز قیامت و عذاب دردناک آن روز![۳۲]
شمر که باور نمیکرد زهیر او را چنین پست و ناچیز معرفی کند، خواست با اظهار قدرت و مقام، شخصیت پوشالی خود را بزرگ نشان دهد لذا گفت: تو و صاحبت را تا یک ساعت دیگر خدا خواهد کُشت![۳۳]
اما زهیر تهدید او را ناچیز گرفت و گفت: ای شمر مرا از مرگ میترسانی؟ به خدا کشته شدن در رکاب حسین(ع) را بیشتر از زندگی جاودانه با شما (افراد دون پایه) دوست دارم![۳۴]
سپس رو به اصحاب عمر سعد کرد و با صدای رسا، شمر و دیگر فرماندهان عمر سعد را رسوا کرد و فریاد زد: ای بندگان خدا، سخن این مرد پست و سگ ملعون و مشابه او، شما را فریب ندهد؛ زیرا به خدا سوگند به شفاعت محمد(ص) نمیرسند کسانی که خون اهل بیتش را میریزند و از شفاعت محمد(ع) بیبهرهاند آنها که یاوران ذره او را میکشند![۳۵]
پس از اینکه سخن زهیر به اینجا رسید، مردی از پشت سر او ندا داد که امام حسین(ع) تو را فرا میخواند و میفرماید: برگرد نزد ما، همانگونه که مؤمن آل فرعون، قوم خود را به خوبی نصیحت کرد و دعوت خود را به شایستگی ابلاغ نمود، به جان خود سوگند تو هم این قوم را به خوبی موعظه کردی و ابلاغ حق نمودی اگر نصیحت نفعی برایشان داشته باشد[۳۶].
پس زهیر به فرمان امام(ع) برگشت و در جایگاه خود ایستاد[۳۷].[۳۸]
دفاع مردانه در برابر حمله دشمن به حریم امام(ع)
ابومخنف و دیگران از حمید بن مسلم نقل کردهاند که: شمر بن ذی الجوشن با لشکریانش به سپاه امام(ع) حمله کردند و به اندازهای پیش آمدند که به سراپرده امام(ع) رسیدند. شمر لعین در حالی که با نیزه به خیمه امام(ع) فرو میکرد، فریاد زد: «برایم آتش بیاورید تا خیمه را بر سر اهلش آتش بزنم!».
اهل حرم چون تهدید شمر را شنیدند فریاد برآوردند و از ترس سوختن، از خیمهها بیرون دویدند، اما حضرت ساکت نماند و چون این منظره را مشاهده کرد به او نفرین کرد و چنین فرمود: «ای پسر ذی الجوشن تو آتش میطلبی که حرم مرا بر سر اهلم آتش بزنی؟ خدا تو را در آتش بسوزاند!»[۳۹].
زهیر بن قین با شنیدن سخن امام(ع) و مشاهده این تصمیم ناجوانمردانه شمر، سخت برآشفت و با ده نفر از همراهانش به سپاه شمر حمله کردند و چنان غیرتمندانه یورش بردند که آن جمعیت بسیار را از دور خیمههای امام حسین(ع) راندند و شرشان را از سر اهل بیت باز داشتند، اما از همین جا، جنگ درگرفت و زهیر، ابا عزّه ضبابی را که از یاران شمر و از خویشانش بود به هلاکت رساند و همراهان زهیر هم باقی سپاه شمر را تعقیب کردند به ناگاه سپاه شمر دست به دست هم دادند. به زهیر و همراهانش دوباره حمله نمودند و بر آنها غلبه کردند و ده نفر از سربازان اسلام را به شهادت رساندند، ولی زهیر در این حمله، سالم ماند و خطری او را تهدید نکرد[۴۰].[۴۱]
زهیر در معرکه قتال و شهادت
طبق نقل طبری و برخی دیگر از مورخان از ابومخنف روایت میکنند: پس از آنکه حبیب بن مظاهر به شهادت رسید، زهیر بن قین با حر بن یزید ریاحی به قلب لشکر عمر سعد[۴۲]، یورش بردند و جنگ سختی در گرفت و هر کدام از این دو که جانش به خطر میافتاد دیگری او را نجات میداد و تا ساعتی این حالت ادامه یافت تا آنکه حر به شهادت رسید و زهیر سالم به خیمه گاه بازگشت و پس از آنکه امام حسین(ع) به نماز ایستاد و از نماز فارغ شد، زهیر به میدان رفت و مبارزهای کرد که مثل او کمتر دیده شده بود و در حین حمله این رجز را میخواند: "أَنَا زُهَيْرٌ وَ أَنَا ابْنُ الْقَيْنِ أَذُبُّكُمْ بِالسَّيْفِ عَنْ حُسَيْنٍ؛
- من زهیر فرزند قین هستم؛ با تیغ شمشیر شما را از حسین دور میکنم!.
بعد از آن کارزار سخت و بسیار مهم، به خیمهها بازگشت و در محضر امام(ع) ایستاد دستی بر شانه حضرت زد و به اظهار ارادت پرداخت و گفت:
أقدِم هُديتَ هادِياً مَهدِيّا | {{{2}}} | |
وحَسَناً وَالمُرتَضى عَلِيّا | {{{2}}} | |
وأسَدَ اللَّهِ الشَّهيدَ الحَيّا | {{{2}}} |
- آیا به میدان بشتابم، ای هدایتگر خلق و هدایت شده خدا که امروز با جدت رسول خدا دیدار میکنم. و با برادرت حسن و پدرت علی مرتضی؛ و با عمویت جعفر که دارای دو بال است، ملاقات خواهم نمود. و با حمزه سید الشهدا که زنده و جاوید است؟!
زهیر پس از این عرض ارادت، مجدداً به میدان کارزار شتافت و جمعی از سپاه دشمن که تا یکصد و بیست نفر گفته شده به هلاکت رسانید و در این موقعیت ناگاه کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی بر او تاختند و با شمشیر و نیزه او را به شهادت رساندند[۴۳].
علامه مجلسی از محمد بن ابی طالب نقل میکند: هنگامی که زهیر روی زمین افتاد آخرین سخن امام حسین(ع) خطاب به او چنین بود که فرمود: خداوند هرگز تو را از رحمت خود دور نکند ای زهیر، و کشندهات را لعنت کند مانند لعنت به آنها که مسخ شدند و به صورت میمونها و خوکها درآمدند[۴۴].
آری، زهیر از جمله فرماندهان محبوب نزد سیدالشهدا بود و امام(ع) در آخرین لحظات غربت خود، نام چند تن را بر زبان آورد و از جسد بیجان و در خون غلطان آنان با امید و آرزو، استمدادطلبید که از جمله آنان زهیر بود و چنین فرمود:ای حبیب بن مظاهر وای زهیر بن قین و ای مسلم بن عوسجه، برخیزید و ای کریمان، از خواب ناز بیدار شوید و طاغیان فرومایه و پست عنصر را از آل رسول دور نمایید[۴۵].
این سخن امام(ع) در آخرین ساعات عمر شریفش درباره زهیر و نیز درود و سلام در زیارت ناحیه مقدسه بر زهیر حکایت از عمق ایمان و فضیلت این رادمرد الهی دارد: «اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي اَلاِنْصِرَافِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً أَ أَتْرُكُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسِيراً فِي يَدِ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو أَنَا لاَ أَرَانِي اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ»[۴۶]؛ سلام بر زهیر بن قین بجلی که چون حضرت امام حسین(ع) به او اذن بازگشت داد، گفت: نه به خدا، هرگز برنمیگردم! آیا فرزند رسول خدا را اسیر در دست دشمنان رها کنم و خود نجات یابم؟! خداوند هرگز چنین روزی را به من نشان ندهد![۴۷].
آیا غلام زهیر موفق به کفن و دفن او شد؟
در برخی از منابع تاریخی آمده است که پس از عاشورا و شهادت زهیر، همسرش دلهم به غلام خود گفت: برو جنازه مولایت را کفن کن و به خاک بسپار. غلام میگوید: وقتی آمدم، جنازه امام حسین(ع) را بیکفن مشاهده کردم. با خود گفتم: آیا مولایم را کفن کنم و حسین(ع) را واگذارم؟ آنگاه حسین(ع) را کفن پوشانده و برگشتم. غلام وقتی قصه را برای همسر زهیر بازگو نمود، دلهم، او را تحسین کرد و کفنی دیگر به او داد و گفت: برو مولایت را کفن کن و غلام به کربلا بازگشت و بدن زهیر را کفن کرد[۴۸].
از دو جهت این داستان مخدوش و غیر صحیح میباشد:
- شهدای کربلا سر در بدن نداشتند و بدنها زیر شم اسبها خورد شده و در اثر جراحات بسیار قادر به شناسایی نبوده است، تا غلام زهیر بتواند بدن امام حسین(ع) را از بدن زهیر جدا بشناسد.
- با آنچه که از بنی اسد نقل شده که به کربلا آمدند و امام سجاد(ع) نیز حاضر بود، حضرت بدنها را شناخت و به خاک سپرد و بدن مطهر امام حسین(ع) را با قطعهای بوریا کفن کردند تناسب ندارد؛ لذا اگر اصل داستان هم صحیح باشد، در همین حد صحیح است که غلام زهیر به کربلا آمد تا بدن زهیر را کفن کند، اما به دلیل آنکه نتوانست پیکر زهیر را شناسایی کند از کار خود منصرف شد. والله العالم[۴۹].
عناصر تحلیلی دگرگونی زهیر
شخصیت عثمانی
زهیر شخصیتی هوادار عثمان بود. ما به اینکه او هوادار عثمان بود، کاری نداریم؛ زیرا عثمانی بودن در آن روز برای هوادار، زحمتی نداشت؛ چراکه حکومت، عثمانی و اموی بود. جریان حاکم به تفسیر نیاز ندارد، بلکه این جریان مخالف است که همیشه نیازمند تفسیر است. مردم بر آیین حکمرانان خویشاند و زهیر نیز از همین قبیل بود[۵۰].
دوری از حسین(ع)
در اینجا ناچاریم به نکتههای زیر اشاره کنیم:
- تاریخ برای ما موضعی منفی از زهیر در برابر امام حسین(ع) گزارش نکرده، بر خلاف حر که چنین موضعی از او گزارش شده است.
- زهیر نمیخواست در کار حسین(ع) ـ خیر باشد یا شر ـ وارد شود و بر آن بود تا از حسین(ع) دوری کند، از همین روی میکوشید از او عقب بماند تا با او رویارو نشود.
- نظر زهیر آن بود که گرفتار کار حسین(ع) نگردد؛ زیرا او اگر دعوت امام را اجابت میکرد، دنیای خویش را میباخت و اگر به رویارویی او میرفت، آخرتش را از کف میداد. پس برای دینش بیگزندتر آن بود که از راهی که حسین(ع) در آن بود، دوری کند تا دین و دنیایش را باهم نگاه دارد.
- او نکته روشن منفی در حسین(ع) سراغ نداشت و از تراکم احساسات در پی هواداری عثمان رنج میبرد. وی حالتی شبیه حالت فروبستگی و لجاجت داشت و در این کار، از تصمیمگیری و عزم و اراده بیبهره بود.
از همین رو بود که چون حسین(ع) او را به سوی خویش فرا خواند، ساکت و خاموش ماند. این حالت، حالت انسانهایی است که فاقد عزم و اراده و تصمیماند[۵۱].
دخالت دلهم، همسر زهیر و بیرون آمدن زهیر از تردید
دلهم بنت عمرو ـ رحمت خدا بر او ـ همسر زهیر، او را واداشت و تشویق کرد تا دعوت حسین(ع) را اجابت کند. هنگامی که فرستاده امام سوی زهیر و یارانش آمد و آنان را به دیدار حضرت فرا خواند، جملگی به سکوت غریب دچار شدند و خاموش بر جای خویش، ماندند، تو گویی پرندهای بر سر آنان نشسته است!
آن بانوی دلیر این سکوت و خاموشی را قدرتمندانه شکست و در حالی که فرستاده حسین(ع) میشنید و گواه بود به همسرش گفت: «سبحان الله! پسر پیامبر خدا در پی تو میفرستد و نمیروی؟ کاش سوی او روی و سخنش را بشنوی»[۵۲].
با وجود این، زهیر آن هنگام که تصمیم گرفت تا حسین(ع) به سوی خدای تعالی رود، تردید نکرد که به همسرش ـ این بانوی دلیر ـ بگوید: «نزد خویشانت برو» تا مبادا به او گزندی برسد[۵۳].
جذب شدن به سوی حسین(ع)
هنوز اندکی از همنشینی زهیر با امام حسین(ع) نگذشته بود که زهیر، سخت جذب و شیفته حسین(ع) شد و با شخصیتی به کلی دگرگون شده، به سوی خانوادهاش بازگشت. او به سرعت از نزد حسین(ع) بازگشت، در حالی که رویی گشاده داشت و از غرور و شادمانی آکنده بود. زهیر سپس فرمان داد تا خیمه و بار و بنهاش را سوی خیمههای امام آورند[۵۴].
پژوهش تحلیلی
دو جنبه مختلف شخصیت زهیر
زهیر در درون خویش، دو شخصیت و گرایش را نهفته داشت:
- شخصیت نخست او در پی آسایش دنیا و آخرت بود و دنیا و آخرت را با هم میخواست. از این رو، از دیدار با حسین(ع) دوری میکرد، و بدون افراطگری، هوای عثمان را در سر داشت؛ زیرا این هواداری، او را در آخرت به زحمت نمیانداخت. آن شخصیت، عافیت طلب بود و راحتی و آسایش را ترجیح میداد.
- شخصیت دوم زهیر، نافذ و قوی بود که از سلامت فطرت خویش، نگاهبانی میکرد و جانفشانی و فداکاری را بر آسایش و عافیت ترجیح میداد.
زهیر حتی آن هنگام که هوادار عثمان و امویان بود، به صورتی کامل از سلامت فطرت خود، پاسداری مینمود و دنیادوستی و عافیتطلبی در وجود او بر دهش و جان فشانی غلبه نکرده بود[۵۵].
ستیز میان دو جنبه شخصیت زهیر (ستیز درونی)
شخصیت دوم زهیر، از شخصیت نخست او که میکوشید، جنبه شخصیتی دوم او را بپوشاند، نیرومندتر بود. جنبه نخست شخصیتی زهیر سعی میکرد تا صاحب خویش را از مسیر حرکت حسین(ع) دور سازد تا مبادا با او دیدار کند و عافیت و دنیایی را که بدون محرومیت از آخرت، از آن برخوردار بود، از او بگیرد.
این ستیز میان دو جنبه شخصیتی زهیر، برای آن کس که در سعی زهیر برای دوری از مسیر حرکت حسین(ع) و سکوت و خاموشی او به هنگام دعوت امام و تردید او در استجابت، درنگ کند، به روشنی نمایان است. هنگامی که همسر زهیر دخالت کرد و حالت تردید و خاموشی هویدای زهیر و یارانش را نکوهید، شوهرش را قدرتی بخشید که به دیدار حسین(ع) رود و پیک امام را پاسخ گوید و همراه او خدمت حضرت رسد[۵۶].
زهیر در میدان جاذبه حسین(ع)
در این دیدار است که زهیر مستقیم زیر تأثیر جاذبه حسینی قرار میگیرد و به صورتی نیرومند، جذب شخصیت حسینی میشود. زهیر با فطرت سلیم خود، جاذبه حسینی را دریافت میکند؛ زیرا فطرت سلیم، به صورتی قوی و سریع، جذب ارزشها و کمال و جمال میشود. همانگونه که جاذبه در دانش فیزیک قوانینی دارد، جاذبه دلها نیز قوانین و قواعدی دارد. هر اندازه فطرت پاکتر و پالودهتر باشد و ارزشها والاتر و کاملتر باشند، جاذبه قویتر خواهد بود و سریعتر انجام خواهد شد.
دانشمندان فیزیک پس از نیوتن توانستند قانون جاذبه را به تفصیل بررسی کرده، اسرار آن را کشف نمایند، لیک عالمان تا به امروز قوانین کشش و جاذبه دلها را بررسی و پژوهش نکردهاند. با وجود این ما هم اکنون از دو حقیقت آگاهیم:
حقیقت نخست: این جاذبه، بسیار سریع است و در لحظاتی اندک و به صورتی سریع صورت میپذیرد. دانشمندان فیزیک میگویند سرعت جاذبه، سرعتی بیش از اندازه است، لیک هنگامی که دلها با یکدیگر رویارو میشوند، با یک نگاه و یک سخن، دگرگون میگردند و انسان از محوری به محور دیگر انتقال مییابد.
ما نمیدانیم که حسین(ع) به زهیر چه فرمود، لیک میدانیم دیدار حسین(ع) با زهیر در ساختارهای معمول هدایت و ارشاد و راهنمایی جای نمیگیرد. این شیوهها و ساختارها زمان و رنج بسیار میطلبند و به طور معمول، با ایستادگی طرف دیگر روبهرو میشود. پس حسین(ع) به زهیر چه فرمود که توانست نظر و گرایش او را در عرض چند دقیقه دگرگون سازد؟ این دیدار را چیزی جز قانون جاذبه دلها و ارواح تفسیر نمیکند و چیزی نیست که قانون هدایت و راهنمایی از پس تفسیر آن برآید. پس حسین(ع) در آن لحظات اندک به زهیر - رحمت خدا بر او - چه فرمود و کدام اسرار را به سینه زهیر سپرد و او چگونه این چنین سریع و بدون مقاومت و ایستادگی، امام را استجابت کرد؟
ما پاسخ این پرسش را نمیدانیم تا آن هنگام که قوانین جاذبه در عالم متافیزیک را کشف کنیم، همانگونه که دانشمندان فیزیک قانون جاذبه را کشف کردند.
حقیقت دوم: قدرت جاذبه حسینی است. زهیر هنگامی که سوی خانوادهاش بازگشت، صددرصد به انسان دیگر بدل شده بود. جنبه نخست شخصیت او که در پی عافیت میرفت و آن را ترجیح میداد، منزوی گشته بود. زهیر از آن پس در پی رویارویی و نبرد میگردد و همسرش را طلاق میدهد و از همه چیز دست میکشد و در سیری سریع و چابک، خویشتن را از هر قید و بندی که او را به این دنیا پیوند میداد، رها میسازد و همسرش را نزد خانوادهاش میفرستد و بار و بنهاش را نزد حسین(ع) میبرد.
زهیر هوادار عثمان بود، لیک علوی و حسینی شد. او عافیت را ترجیح میداد، اما از آن پس به دنبال درگیری و رویارویی میگشت. او میکوشید از حسین(ع) دوری کند، ولی حالا دیگر از حسین(ع) پیروی میکرد و از او جدا نمیشد. تا آن هنگام که قوانین جاذبه میان ارواح ناشناخته و مجهول است، کار این دگرگونی فراگیر و قدرت، سرعت و نفوذ آن برای ما ناشناخته و مجهول باقی میماند.
سادهلوحی است اگر تصور کنیم، سخنانی که زهیر از سلمان شنیده بود و یادآوری حسین(ع) از آنها، سببساز این دگرگونی بوده است! اگر چه ما وجود این سخنان را نفی نمیکنیم.
ما قدرت این جاذبه را در آنجا میبینیم که زهیر با شخصیتی صددرصد متفاوت نزد یاران خویش، بازگشت. شخصیتی به طور کامل متفاوت با آن شخصیتی که دقایقی قبل با آن، فرستاده حسین(ع) را دیدار کرد. اثر این دگرگونی را در سخنان زهیر در روز عاشورا میبینیم، آن هنگام که به شمر میگوید: «آیا مرا از مرگ میهراسانی؟ به خدا سوگند، مرگ در کنار او برای من دوست داشتنیتر است از زندگی جاودانه در کنار شما»[۵۷].[۵۸]
جستارهای وابسته
- دلهم (همسر)
- سلمان بن مضارب بجلی (عموزاده)
- مهاجر بن اوس تمیمی (قاتل)
- کثیر بن عبدالله شعبی (قاتل)
منابع
پانویس
- ↑ ابصارالعین، ص۱۴۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲؛ ارشاد، ج۲، ص۷۲ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۹.
- ↑ تنقیح المقال، ج۱، ص۴۵۲ و ۴۵۳.
- ↑ مشهور است که زهیر بن قین پیش از پیوستن به کاروان امام حسین(ع)، عثمانی بود. عثمانی در آن روزگار اصطلاحی سیاسی بود. معنای این اصطلاح این بود که از نظر اعتقادی به طرفدار خاندان بنی امیه و مظلومیت عثمان، عثمانی میگفتند. و این گروه در جنگ بر ضدامیرمؤمنان علی(ع) به بهانه خونخواهی عثمان مثل جنگ جمل و صفین را به راه انداختند.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۳۰-۴۳۱.
- ↑ با اینکه امام(ع) یوم الترویه (هشتم ذیحجه) از مکه خارج شده، علیالقاعده زهیر و همراهانش بعد از سیزدهم ذیحجه که مناسک حج تمام میشود خارج شدهاند، معلوم میشود امام(ع) خیلی کند و آهسته حرکت میکرده و قافله زهیر با سرعت میآمده که در چند منزلی مکه با کاروان حسینی همراه شدهاند.
- ↑ يَا زُهَيْرَ بْنَ اَلْقَيْنِ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنَ بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِتَأْتِيَهُاز کلمه بَعَثَنِي إِلَيْكَ...، استفاده میشود نماینده امام(ع) شخصیت بزرگی بوده؛ زیرا مبعوث به غلام و پیش خدمت گفته نمیشود.
- ↑ سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ يَبْعَثُ إِلَيْكَ اِبْنُ رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ لاَ تَأْتِيهِ لَوْ أَتَيْتَهُ فَسَمِعْتَ كَلاَمَهُ ثُمَّ اِنْصَرَفْتَ.
- ↑ آیا واقعاً زهیر همسرش را طلاق داد با این عبارت را به کار برد تا به او بفهماند دل از همه دنیا و ما فیها و حتی از همسرش کنده است؛ و دل در گرو حسین(ع) و راه او گذشته است؟ از نظر عاطفی احتمال دوم قویتر به نظر میرسد. همانطور که حضرت علی(ع) کلمه طلاق را برای دنیا به کار برده و مرادش ترک دنیا است، آنجا که میفرماید: «تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ لاَ حَانَ حِينُكِ هَيْهَاتَ غُرِّي غَيْرِي لاَ حَاجَةَ لِي فِيكِ قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلاَثاً لاَ رَجْعَةَ فِيهَا». در برخی منابع تاریخی آمده که دلهم پس از عاشورا؛ غلام خود را فرستاد تا زهیر را کفن کند و دفن نماید، این دلیل بر این احتمال است که حلقه زوجیت بین زهیر و دلهم باقی بوده است و احتمال هم دارد واقعاً او را طلاق داده باشد، چون میدانسته کشته خواهد شد و خواسته علقه ای برای او نباشد. والله العالم.
- ↑ أَنْتِ طَالِقٌ اِلْحَقِي بِأَهْلِكِ فَإِنِّي لاَ أُحِبُّ أَنْ يُصِيبَكَ بِسَبَبِي إِلاَّ خَيْرٌدلهم همسر زهیر طبق نقلی گفت: من از تو جدا میشوم ولی در قیامت شفیع من باشی.
- ↑ مَنْ أَحَبَّ مِنْكُمْ أَنْ يَتْبَعَنِي وَ إِلاَّ فَهُوَ آخِرُ اَلْعَهْدِ؛.
- ↑ این خبر غیبی که سلمان به زهیر داده است بیتردید از رسول خدا(ص) یا امیرالمؤمنین علی(ع) آموخته بوده است.
- ↑ بلنجر شهرستانی است در ولایت خزر که در سال ۳۲ در حکومت عثمان به دست عبدالرحمن بن ربیعه باهلی وسلمان فارسی فتح شده است.
- ↑ فَأَمَّا أَنَا فَأَسْتَوْدِعُكُمُ اَللَّهَ.
- ↑ ارشاد مفید، ج۲، ص۷۲؛ مقتل ابی مخنف، ص۷۴؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۷۱؛ نفس المهموم، ص۱۷۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۹۶؛ ابصار العین، ص۱۴۳؛ و در کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۴۹ با کمی تفاوت.
- ↑ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۳۱-۴۳۴؛ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ خطبه «إِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً»، در شرح حال حر بن یزید ریاحی در همین تالیف ملاحظه نمایید.
- ↑ قَدْ سَمِعْنَا هَدَاكَ اَللَّهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَقَالَتَكَ وَ اللهِ لَوْ كَانَتِ اَلدُّنْيَا لَنَا بَاقِيَةً وَ كُنَّا فِيهَا مُخَلَّدِينَ إِلَّا أَنَّ فَرَاقَهَا فِی نَصْرِکَ وَ مُواسَاتِکَ لَآثَرْنَا الخُرُوجُ مَعَكَ عَلَى اَلْإِقَامَةِ فِیهَا.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۴؛ کامل ابن اثیر، ج۲؛ مقتل ابومخنف تحقیق غفاری، ص۸۶ و ابصارالعین، ص۱۴۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۳۴-۴۳۵.
- ↑ وَ اَللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَدْفَعُ بِذَلِكَ اَلْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلاَءِ اَلْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۷۸؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۱؛ امالی صدوق، مجلس ۳۰؛ بحار الأنوار، ج۴، ص۳۹۲؛ مقتل مقرم، ص۲۶۱ و ابصارالعین، ص۱۴۴.
- ↑ ر.ک: تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۹؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۵۹؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۱۷۸؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۹۱؛ امالی صدوق، مجلس ۳۰؛ بحار الأنوار، ج۴، ص۳۹۲؛ مقتل مقرم، ص۲۶۱ و ابصارالعین. ص۱۴۴.
- ↑ «يَا قَوْمِ فَإِنِّي غَداً أُقْتَلُ وَ تُقْتَلُونَ كُلُّكُمْ حَتَّى لاَ يَبْقَى مِنْكُمْ أَحَدٌ».
- ↑ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنُصْرَتِكَ وَ شَرَّفَنَا بِالْقَتْلِ مَعَكَ أَ وَ لاَ تَرْضَى أَنْ نَكُونَ مَعَكَ فِي دَرَجَتِكَ يَا بْنَ رَسُولِ اَللَّه.
- ↑ «جَزاکُمُ اللهُ خَيْراً وَ دَعَا لَهُمْ بِالْخَيْرِ»، نفس المهموم، ص۲۲۲ و موسوعة کلمات الامام الحسین، ج۴، ص۲۱۴، ح۲۹۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۳۵-۴۳۷؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین، ص۵۴۸.
- ↑ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ! نَذَارِ لَكُمْ مِنْ عَذَابِ اَللَّهِ نَذَارِ! إِنَّ حَقّاً عَلَى اَلْمُسْلِمِ نَصِيحَةُ أَخِيهِ اَلْمُسْلِمِ، وَ نَحْنُ حَتَّى اَلْآنِ إِخْوَةٌ وَ عَلَى دِينٍ وَاحِدٍ وَ مِلَّةٍ وَاحِدَةٍ مَا لَمْ يَقَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اَلسَّيْفُ، وَ أَنْتُمْ لِلنَّصِيحَةِ مِنَّا أَهْلٌ، فَإِذَا وَقَعَ اَلسَّيْفُ اِنْقَطَعَتِ اَلْعِصْمَةُ وَ كُنَّا أُمَّةً وَ أَنْتُمْ أُمَّةً. إِنَّ اَللَّهَ قَدِ اِبْتَلاَنَا وَ إِيَّاكُمْ بِذُرِّيَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ(ص) لِيَنْظُرَ مَا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَامِلُونَ، إِنَّا نَدْعُوكُمْ إِلَى نَصْرِهِمْ وَ خِذْلاَنِ اَلطَّاغِيَةِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ زِيَادٍ، فَإِنَّكُمْ لاَ تُدْرِكُونَ مِنْهُمَا إِلاَّ بِسُوءِ عُمُرِ سُلْطَانِهِمَا كُلِّهِ، لَيَسْمُلاَنِ أَعْيُنَكُمْ، وَ يَقْطَعَانِ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ، وَ يُمَثِّلاَنِ بِكُمْ، وَ يَرْفَعَانِكُمْ عَلَى جُذُوعِ اَلنَّخْلِ، وَ يَقْتُلاَنِ أَمَاثِلَكُمْ وَ قُرَّاءَكُمْ: أَمْثَالَ حُجْرِ بْنِ عَدِيٍّ وَ أَصْحَابِهِ، وَ هَانِئِ بْنِ عُرْوَةَ وَ أَشْبَاهِهِ.
- ↑ عِبَادَ اَللَّهِ، إِنَّ وَلَدَ فَاطِمَةَ(س) أَحَقُّ بِالْوُدِّ وَ اَلنَّصْرِ مِنِ اِبْنِ سُمَيَّةَ فَإِنْ لَمْ تَنْصُرُوهُمْ فَأُعِيذُكُمْ بِاللَّهِ أَنْ تَقْتُلُوهُمْ، فَخَلُّوا بَيْنَ اَلرَّجُلِ وَ بَيْنَ اِبْنِ عَمِّهِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فَلَعَمْرِي إِنَّ يَزِيدَ لَيَرْضَى مِنْ طَاعَتِكُمْ بِدُونِ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ(ع)؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۲؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۱؛ نفس المهموم، ص۲۳۵ و ابصارالعین، ص۱۴۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۳۷-۴۳۹؛ یوسفی غروی، محمد هادی، مقاله «سوگنامه کربلا»، فرهنگ عاشورایی ج۴، ص۵۵.
- ↑ چون شتر از عقب ادرار میکند، در این جا زهیر، شمر را به بچه شتر تشبیه کرد که گفت: بأبن البوال علی عقبیه.
- ↑ يَا اِبْنَ اَلْبَوَّالِ عَلَى عَقِبَيْهِ مَا إِيَّاكَ أُخَاطِبُ، إِنَّمَا أَنْتَ بَهِيمَةٌ! وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّكَ تُحْكِمُ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ آيَتَيْنِ! فَأَبْشِرْ بِالْخِزْيِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ اَلْعَذَابِ اَلْأَلِيمِ.
- ↑ إِنَّ اَللَّهَ قَاتِلُكَ وَ صَاحِبُكَ عَنْ سَاعَةٍ.
- ↑ أَ فَبِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي! فَوَ اَللَّهِ لَلْمَوْتُ مَعَهُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ اَلْخُلْدِ مَعَكُمْ.
- ↑ عِبَادَ اَللَّهِ! لاَ يَغُرَّنَّكُمْ مِنْ دِينِكُمْ هَذَا اَلْجِلْفُ اَلْجَافِي وَ أَشْبَاهُهُ، فَوَ اَللَّهِ لاَ تَنَالُ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ قَوْماً هَرَاقُوا دِمَاءَ ذُرِّيَّتِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَ قَتَلُوا مَنْ نَصَرَهُمْ وَ ذَبَّ عَنْ حَرِيمِهِمْ.
- ↑ «أَقْبِلْ، فَلَعَمْرِي لَئِنْ كَانَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ أَبْلَغَ فِي اَلدُّعَاءِ، لَقَدْ نَصَحْتَ لِهَؤُلاَءِ وَ أَبْلَغْتَ، لَوْ نَفَعَ اَلنُّصْحُ وَ اَلْإِبْلاَغُ».
- ↑ مقتل ابو مخنف تحقیق غفاری، ص۱۱۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۲؛ و البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۱؛ نفس المهموم، ص۲۳۵ و ابصارالعین، ص۱۴۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۳۹-۴۴۱.
- ↑ «یابن ذی الجوشن، أنت تدعو بالنار لتحرق بیتی علی أهلی؟ أحرقک الله بالنار»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸ و ابصارالعین، ص۱۴۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸ و ابصارالعین، ص۱۴۵.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۴۱-۴۴۲.
- ↑ در برخی نقلها مثل، امالی صدوق مجلس ۳۰ آورده است که: زهیر پس از شهادت حر و قبل از شهادت حبیب بن مظاهر عزم میدان کرد و جنگید تا به شهادت رسید. و به نظر مؤلف، اصح آن است که زهیر بعد از شهادت حبیب بن مظاهر عزم میدان کرده است؛ زیرا موقعی که امام حسین به نماز ظهر ایستادند زهیر بن قین و سعید بن عبدالله جان خود را سپر کردند و امام(ع) و اصحاب نماز خواندند (نفس المهموم، ص۲۶۶) و حبیب بن مظاهر در این موقعیت در حال نبرد بود و به شهادت رسید. بنابراین زهیر بعد از شهادت حبیب بن مظاهر به شهادت رسیده است. و ظاهراً زهیر بن قین خود تنها به میدان رزم رفته و حر بن یزید ریاحی قبل از او به میدان گام گذاشته بوده و به شهادت رسیده است، مگر اینکه گفته شود زهیر دو نوبت به میدان رزم رفته، یک نوبت با حر بن یزید ریاحی، نوبت دوم پس از شهادت حر بن یزید ریاحی و بعد از نماز ظهر و شهادت حبیب مجددا به میدان رزم رفته و در این نوبت به شهادت رسیده است. چنانچه از عبارت بالا در متن همین قول استفاده میشود. والله العالم.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱؛ البدایة والنهایة ابن کثیر، ج۸، ص۱۸۵؛ نفس المهموم، ص۲۶۸؛ ابصارالعین، ص۱۴۵؛ بعض از اشعار بالا در مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۱۰۴ و بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۵ نیز آمده است.
- ↑ « لا یُبعِدُك اللَّهِ یا زهیر! وَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَكَ لَعَنَ الذین مُسِخُوا قِرَدَةً وخنازیرَ»؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۲۶ و ابصارالعین، ص۱۴۵.
- ↑ «يا حَبِيبَ بن مَظاهر، وَيا زُهَيربن القَين، وَيا مُسْلِم بن عَوسَجَة... فَقُومُوا عَن نَوْمَتِكُمْ أَيُّهَا الْكِرامَ، وَادْفَعوا عَنْ آلِ الرَّسُول الطُّغاةَ اللِّئام».
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۷۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۴۲-۴۴۴.
- ↑ ترجمه امام حسین(ع)، ص۸۱؛ در نفس المهموم، ص۱۷۷ دارد غلام وقتی بدن امام حسین(ع) را بیکفن دید با آن کفن، بدن امام حسین(ع) را کفن کرد و مولای خود زهیر را با کفنی دیگر کفن کرد.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص۴۴۴-۴۴۵.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۲.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۳.
- ↑ شریف قرشی، باقر، حیاة الامام الحسین(ع)، ج۳، ص۶۳.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۳.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۴.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۴.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۵.
- ↑ مقرم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین، ص۲۳۲.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۳، ص۳۶.