آیه اولی الامر از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۲۰۲: | خط ۲۰۲: | ||
گذشته از این میتوان همین اشکال را به خود [[اهل سنت]] نیز وارد نمود و گفت: اگر مراد از «[[اولی الامر]]»، [[خلفای راشدین]]، [[علمای دین]]، [[حاکمان]]، [[اهل حل و عقد]] و... هستند پس چرا نام آنها در [[قرآن]] یا دیگر [[روایات نبوی]] به عنوان [[امام]] بیان نشده است؟! | گذشته از این میتوان همین اشکال را به خود [[اهل سنت]] نیز وارد نمود و گفت: اگر مراد از «[[اولی الامر]]»، [[خلفای راشدین]]، [[علمای دین]]، [[حاکمان]]، [[اهل حل و عقد]] و... هستند پس چرا نام آنها در [[قرآن]] یا دیگر [[روایات نبوی]] به عنوان [[امام]] بیان نشده است؟! | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۵۴
مقدمه
عموم مفسران اهل سنت با اعتقاد و اعتماد به نقش سیاق و پیوستگی محتوایی میان آیات قبل و بعد از آیه اطاعت بر این باورند که خدای متعال بعد از آنکه در آیات پیشین والیان و حاکمان را به انجام ادای امانت و برقراری عدالت در داوری و قضاوت سفارش و دستور دادهاند، در آیه مورد بحث مردم را به اطاعت و فرمان برداری از خویش و رسولش فرمان میدهد و میفرماید ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[۱] در بیان همین فراز آیه شریفه برخی از مفسران اهل سنت احتمال دادهاند که مقصود از اطاعت خدای متعال،اطاعت او در واجبات و اطاعت از رسول خدا در مستحبات است از این رو گفتهاند: جمله ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[۲]، دلیلی قوی بر اعتبار و حجیت کتاب و سنت است. [۳].
رشید رضا در این باره نوشته است: «همانا این آیه و قبل از آن در برابر گفته کسانی وارد شده که بخشی از کتاب خدا نصیب آنها شده و خداوند در این آیه به فرمانبرداری از خود که همان عمل کردن به کتاب شریف (قرآن) باشد دستور میدهد و همچنین فرمان داده تا فرمانبردار رسول خدا(ص) که تفسیرگر آیات نازل بر وی است باشید و عبارت ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ به جهت تأکید، تکرار شده است.... و اما درباره «اولی الامر» میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد؛ پارهای گفتهاند مقصود پادشاهان و حاکمانند لیکن به شرط آنکه به کار حرامی دستور ندهند ولی آیه کریمه مطلق و بیهیچ قید و شرطی آمده است [۴].[۵].
مصداق شناسی اولی الامر
دیدگاههای اهل سنت
تمام اهل سنت به جز فخر رازی، اطاعت از اولی الامر در این آیه را مشروط به اطاعت از خدا و عدم معصیت او میدانند؛ از این رو، برخلاف دیدگاه شیعه اولی الامر را بر افرادی خاص از معصومان تطبیق نمیکنند. اقوال تفسیری اهل سنت در این زمینه بدین شرح است:
حاکمان بر حق
اولی الامر در این نظریه، تنها حاکمان بر حقاند. زمخشری (م. ۵۳۸ق) طرفدار این دیدگاه است و میگوید: «خداوند [در آیه قبل] به والیان دستور داد امانات را به اهلش بازگردانند و به عدالت داوری کنند؛ سپس در این آیه به مردم دستور داد از آنان اطاعت کنند و داوریشان را گردن نهند. آنان جز حاکمان بر حق نیستند؛ زیرا خدا و رسول او از حاکمان جور بیزارند و امکان ندارد وجوب اطاعت آنان به اطاعت خدا و رسول عطف شود»[۶]. زمخشری بر همین اساس، مخاطب ﴿إِنْ تَنَازَعْتُمْ﴾ را حاکمان بر حق میشناسد که در حین تنازع، تنها با رجوع به کتاب خدا و سنت پیامبر به اختلافها پایان میدهند[۷].
امیران و عالمان
در این دیدگاه اولی الامر شامل امیران و عالمان هر دو میشود. قرطبی (م. ۶۷۱ق) ضمن ارائه برخی احادیث، در این باره مینویسد: «درستترین اقوال در این زمینه دو قول است؛ قول اول: مراد از اولی الامر حاکماناند؛ زیرا آنان صاحب امرند و حاکمیت برای آنهاست. قول دوم: مراد دانشمندان دین شناسند؛ زیرا خداوند فرمان داده تنازع را به کتاب خدا و سنت پیامبرش ارجاع دهند و کسی جز عالمان دین، کیفیت رد به کتاب خدا و سنت رسول او را نمیشناسند»[۸]. قرطبی، قول دوم (که میگوید: اولی الامر تنها عالماناند) را اختیار مالک بن انس میداند[۹]. ابن کثیر (م. ۷۷۴ق) نیز اولی الامر را شامل حاکمان و عالمان هر دو میداند[۱۰]. صاحبان ولایت شرعیه: این قول دایره وسیعتری را درباره اولی الامر میشناسد و آنان را شامل حاکمان جزء، سلاطین، قاضیان و هر کس که ولایت شرعیه دارد، میداند[۱۱].
اصحاب اجماع
در این دیدگاه، اولی الامر اصحاب اجماعاند. این قول در میان اهل سنت پیش از فخر رازی نیز مطرح بوده است[۱۲]، لیکن رازی (م. ۶۰۶ق) به آن توجه ویژه کرده و آن را مدلل ساخته است. وی میگوید: «خداوند تعالی بر اطاعت اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی دستور داده است و هر که را خداوند بدین صورت به اطاعتش امر کند، به طور قطع مصون از خطاست؛ بنابراین اولی الامر باید از خطا مصون باشند... و چون در این زمان معرفت امام معصوم و دسترسی به وی امکانپذیر نیست، از این رو مصداق دیگری از معصوم که اجماع اهل حل و عقد از امتاند، مراد میباشد و این بدین معناست که اجماع اهل حل و عقد، حجت خواهد بود»[۱۳]. سپس فخر رازی درباره اقوال دیگر مناقشههایی دارد و مدار مناقشههای وی بر ظاهر اطلاق اطاعت اولی الامر در آیه است که چون مقرون به اطاعت رسول خداست، همانند دلالت بر عصمت رسول خدا، بر عصمت اولی الامر دلالت دارد؛ بنابراین از نظر فخر رازی اولی الامر معصوماند، لیکن مصداق آنها تنها اجماع امت است که در اهل حل و عقد متبلور خواهد شد نه آنچه را شیعه در تعیین مصداق اولی الامر میگوید. فخر رازی دیدگاه شیعه را در این باره به نقد کشیده که پس از این خواهد آمد. حاصل آنکه مفسران اهل سنت اولی الامر را به دو صورت معنا کردهاند: والیان و دانشمندان به شرطی که حکمشان منطبق بر احکام خدا باشد، و اهل حل و عقد بدون قید و شرط؛ زیرا اجماع آنان مصون از خطاست. اکنون باید دید روایات اهل سنت در این زمینه چه پیامی دارد و دانشمندان اهل سنت تا چه اندازه متأثر از این روایاتاند.[۱۴].
اولی الامر در روایات اهل سنت
روایات اهل سنت در این زمینه چند دستهاند:
امام علی(ع) و اهل بیت(ع)
اولی الامر افرادی خاصاند که نخستین آنان علی(ع) است. حاکم حسکانی[۱۵] - از دانشمندان قرن پنجم - با سند خود از امام علی(ع) از رسول خدا(ص) چنین آورده است: «شریکان من کسانیاند که خداوند اطاعت آنان را با اطاعت خویش و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...﴾[۱۶]. من گفتم: ای پیامبر خدا، آنان چه کسانیاند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»[۱۷].
جوینی[۱۸] (م. ۷۳۰ق) نیز با سند خود در ضمن حدیثی درازدامن از مُحاجه امام علی(ع) با برخی صحابه در زمان خلافت عثمان چنین نقل میکند: «فَأَنْشُدُكُمْ أَ تَعْلَمُونَ حَيْثُ نَزَلَتْ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...﴾[۱۹] وَ حَيْثُ نَزَلَتْ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۲۰] وَ حَيْثُ نَزَلَتْ ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً﴾[۲۱] قَالَ النَّاسُ يَا رَسُولَ اللَّهِ خَاصَّةٌ فِي بَعْضِ الْمُؤْمِنِينَ أَمْ عَامَّةٌ لِجَمِيعِهِمْ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّهُ(ص) أَنْ يُعْلِمَهُمْ وُلَاةَ أَمْرِهِمْ وَ أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمْ مِنَ الْوَلَايَةِ مَا فَسَّرَ لَهُمْ مِنْ صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ حَجِّهِمْ فَنَصَبَنِي لِلنَّاسِ بِغَدِيرِ خُمٍّ ثُمَّ خَطَبَ وَ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَنِي بِرِسَالَةٍ ضَاقَ بِهَا صَدْرِي وَ ظَنَنْتُ أَنَّ النَّاسَ تُكَذِّبُنِي فَأَوْعَدَنِي لأبلغها [لَأُبَلِّغَنَّهَا] أَوْ لَيُعَذِّبَنِّي ثُمَّ أَمَرَ فَنُودِيَ بِ الصَّلَاةَ جَامِعَةً ثُمَّ خَطَبَ فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ قُمْ يَا عَلِيُّ فَقُمْتُ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ هَذَا مَوْلَاهُ...»؛
علی(ع) به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم! آیا میدانید [و بیاد دارید] هنگامی که آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...﴾ و آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...﴾ و آیه ﴿وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ...﴾ نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾، ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا﴾ و ﴿الْمُؤْمِنِينَ﴾ [در این سه آیه] افرادی خاص و برخی از مؤمناناند یا شامل همه آنان میشود؟ پس خداوند به پیامبرش دستور داد والیان امر را [در این آیات] به مردم بشناساند و برای ایشان همانگونه که نماز و زکات و حج را تفسیر کرده است، ولایت را تفسیر کند. پس رسول خدا(ص) من را در غدیرخم برای مردم نصب کرد [تا به روشنی نشان دهد مراد از این آیات من هستم]؛ پس خطبه خواند و فرمود: ای مردم، آیا میدانید خداوند مولای من و من مولای مؤمنانم و من به ایشان از خودشان، سزاوارترم؟ گفتند: آری، ای رسول خدا؛ آنگاه به من فرمود: ای علی، برخیز پس برخاستم پس فرمود: هر کس من مولای اویم، پس این علی هم مولای او است.»..[۲۲]. حسکانی به نقل از مجاهد بن جبر تابعی نیز شأن نزول آیه را درباره جانشینی امام علی(ع) در مدینه به جای رسول خدا(ص) در ماجرای جنگ تبوک میداند که در بررسی و ارزیابی احادیث اهل سنت خواهد آمد.[۲۳].
فرماندهان منصوب
اولی الامر فرماندهان سپاه منصوب از سوی پیامبر خدایند. سیوطی به نقل از بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی، نسائی، ابن جریر طبری و... از قول ابن عباس مینویسد: آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾، «درباره عبدالله بن حذافة بن قیس نازل شد، هنگامی که حضرت رسول وی را به فرماندهی سپاهی گماشتند»[۲۴].
ابن کثیر پس از نقل این شأن نزول مینویسد: «ترمذی این حدیث را حسن غریب میداند و گفته است آن را جز از طریق ابن جریج نمیشناسیم»[۲۵]. شأن نزول دیگری نیز برای آیه به نقل از «سدی» (از تابعین) نقل کردهاند که وی آیه را در باره خالد بن ولید که به فرماندهی سپاهی از ناحیه پیامبر خدا(ص) منصوب شد و با عمار یاسر اختلاف پیدا کرد، میداند[۲۶].[۲۷].
عالمان و فقیهان
اولی الامر عالمان و فقیهان دین شناسند. این روایات در بین صحابه از ابن عباس و جابر بن عبدالله و از تابعین و در رأس آنان از مجاهد بن جبر نقل شده[۲۸] و سپس گسترش یافته است. حاکم نیشابوری به نقل از ابن عباس درباره اولی الامر چنین آورده است: «آنان اهل فقه و دین و اهل طاعت خدایند؛ مردم را به دینشان آگاه میکنند؛ آنان را به معروف امر و از منکر باز میدارند؛ از این رو، خداوند اطاعتشان را واجب کرده است»[۲۹].[۳۰].
اصحاب پیامبر خدا(ص)
روایاتی است که دلالت میکند اولی الامر تمام اصحاب پیامبرند. این قول در عصر صحابه مطرح نبوده و در بین تابعان تنها از مجاهد و ضحاک نقل شده است[۳۱].[۳۲].
ابوبکر و عمر و...
روایاتی منسوب به عکرمه است که وی اولی الامر را بر ابوبکر و عمر تطبیق کرده و کلبی نیز آن را بر ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی و ابن مسعود، تطبیق داده است[۳۳].[۳۴].
امانتداران
اولی الامر همان افرادی هستند که خداوند در آیه قبل دستور داده امانات را به آنان بسپارید و فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا...﴾[۳۵]. سیوطی به نقل از مکحول (از تابعین م. ۱۱۳ق) روایتی را در این زمینه نقل میکند که میگوید: «این آیه درباره حاکمان و کسانی که امور مردم را به عهده دارند و در آیه قبل به آن اشاره شده، میباشد»[۳۶]. طبری نیز به همین معنا حدیثی را از زید بن أسلم (از تابعین، م. ۱۳۶ق) نقل میکند، وی اولی الامر را به سلاطین معنا کرده است[۳۷].
اهل سنت روایات فراوانی دیگر در ذیل این آیه نقل کردهاند، لیکن این احادیث در مقام بیان شأن نزول آیه یا تفسیر و تبیین «اولی الامر» نیست. از جمله آنها احادیثی است که در آنها سفارش رسول خدا(ص) به فرمانبرداری از امیران منصوب از سوی خود آمده است. سیوطی به نقل از ابن ابی شیبة، بخاری، مسلم، ابن جریر و ابن ابیحاتم از ابوهریره نقل کرده که پیامبر خدا(ص) چنین فرمودهاند: «من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع أميري فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصى الله و من عصى أميري فقد عصاني»؛ هر کس من را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس امیر منصوب از ناحیه من را اطاعت کند، من را اطاعت کرده و هر کس من را نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هر کس امیر منصوب از ناحیه من را نافرمانی کند، من را نافرمانی کرده است»[۳۸].
باز در حدیثی دیگر که از رسول خدا(ص) در خطبه حجة الوداع نقل شده، آمده است: «اتقوا الله و صلوا رحمكم... و أطيعوا ذا أمركم تدخلوا جنة ربكم»؛ «تقوای خدا پیشه کنید، صله رحم کنید... و از صاحب امر [و والیان] خود اطاعت کنید، تا به بهشت پروردگارتان وارد شوید»[۳۹]. به همین مضمون احادیثی دیگر در کتب روایی اهل سنت به چشم میخورد[۴۰].[۴۱].
دو دیدگاه اصلی در تبیین مراد از اولی الامر
اگر چه مفسران اهل سنت در تفسیر عبارت ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾[۴۲]اختلاف نظر ندارند ولی دیدگاههای مختلفی را در تفسیر و تعیین معنای مقصود از اولی الامر بیان نمودهاند از جمله گفتهاند که مراد از اولی الامر: حاکمان و والیان، فقیهان و عالمان دینی، صحابیان پیامبر گرامی اسلام، خلفای راشدین یا ابوبکر و عمر، افراد حل و عقد یا همه افراد و اصناف تاثیرگذار و نقش آفرین از امت اسلامی است.
با این حال دو نظریه اخیر یعنی افراد حل و عقد و نیز همه افراد و اصناف تاثیرگذار و نقش آفرین از امت اسلامی، از دیدگاههای تحلیلی و دقیق مفسران اهل سنت در تعیین و تبیین معنای مصداقی لفظ «اولی الامر» است. دو دیدگاه مورد گفت و گو به دلیل جهتگیری مشترک و اختلاف در دایره مصداقی لفظ اولی الامر شایان دقت و توجه هستند از این رو در ادامه با یک نگاه جمعی به توصیف تبیین و تحلیل این دو دلیل میپردازیم.[۴۳].[۴۴].
خاستگاه تبیین و دلایل دو نظریه
نخستین بار فخر رازی و به دنبال وی نظام الدین نیشابوری نویسنده غرائب القرآن و ابن عاشور نگارننده التحریر و التنویر و وهبه زحیلی از مفسران معاصر و پدیدآورنده «المنیر» و محمد عبده نویسنده تفسیر «المنار» و شاگردش رشید رضا و مصطفی مراغی نویسنده تفسیر المراغی بر خلاف روش هم مسلکان و گذشتگانشان که به طور عموم و عمده با تکیه به اخبار صحابیان و تابعان در تعیین معنای مصداقی اولی الامر اعتماد و استناد جسته بودند با تکیه به مفاد برگرفته از ظهور کلمات و جملات آیه اطاعت در صدد رازگشایی از مفهوم بلند آیه شریفه مورد گفت و گو بر آمدند.
آنان بر پایه اطلاق عبارت «اطیعوا» که مبتنی بر فرمان برداری از فرامین خدا و پیامبر گرامی(ص) و «اولی الامر است و همچنین هم رتبه و هم ردیف آمدن لفظ «اولی الامر» و «الرسول» بر این باورند که اولی الامر کسانی هستند که مقام و درجه آنان برابر با حضرت رسول اکرم(ص) است، پس اطاعت از دستورات «اولی الامر» چون فرمان بردن از فرامین آخرین فرستاده خدا حضرت محمد(ص) بیهیچ قید و شرطی و به طور مطلق واجب شمرده میشود و لازمه این مطلب آن است که اولی الامر دارای صفت و خصوصیت عصمت باشند یعنی از هرگناه و خطا و اشتباه پاک و منزهند. این گروه از مفسران اهل سنت معتقدند این خصوصیت در اجماع امت اسلامی یا اهل حل و عقد از آنان صورت میبندد و «اولی الامر» همان اتفاق و اجماع امت یا اهل حل و عقد - یعنی خردمندان و تصمیم گیران از آنها است و اینان از هرگونه خطا و اشتباه و گناه مصون و محفوظند.
فخر رازی در این باره نوشته است:
«عبارت «اولی الامر منكم»، دلالت بر اعتبار و حجیت اجماع امت اسلامی دارد؛ زیرا خدای متعال در این آیه کریمه به طور قطع و یقین مردم را به طاعت از اولی الامر فرمان داده است و هرگاه چنین دستوری از ناحیه خدای بزرگ صادر گردد به ناچار آن فرد یا افراد باید از خطا و اشتباه مصون و محفوظ، باشند به دلیل آنکه اگر چنین اتفاقی پیش نیاید لازمهاش آن است که آن فرد یا افراد به خطا و اشتباه اقدام ورزند در نتیجه چون خدای بزرگ دستور به اطاعت از سخنان و فرامین «اولی الامر» داده است به ناچار امر به کاری نهی شده و خطا آمیز داده است و بر این پایه موضوع اجتماع امر و نهی در یک کار پیش میآید و این مطلب به لحاظ عقلی تحقق ناپذیر است. اکنون با این توضیح معلوم میشود که لازمه فرمان الهی به اطاعت از «اولی الامر آن است که آنان از خطا و اشتباه مصون و محفوظ باشند پس اولی الامر با این صفت و خصوصیت - عصمت - باید یا تمام امت اسلامی تصور شوند یا بعضی از آنان و چون امکان ندارد که مقصود از «اولی الامر» با این خصوصیت گروه خاص یا برخی از امت اسلامی باشد لازم میآید گفته شود مقصود از «اولی الامر» در آیه شریفه همان افراد حل و عقد از امت هستند از این رو به یقین اجماع امت مسلمان حجیت و اعتبار دارد». [۴۵].
در ادامه فخر رازی دیدگاههای دیگر مفسران را در بیان معنای اولی الامر یاد کرده و در بیان ضعف آنها و تأیید دیدگاه خود نوشته است:
حمل معنای لفظ «اولی لامر» در آیه کریمه بر اجماع شایستهتر است؛ زیرا لفظ «الرسول» و «اولی الامر» بر یک ردیف لفظی و عبارتی آمده است در نتیجه حمل معنای «اولی الامر» بر کسانی که معصومند به دلیل آنکه نزدیک و در رتبه لفظ «الرسول» قرار دارد، از حمل آن بر افرادی که گناه کار و فاسق هستند، سزاوارتر است. [۴۶].
وی در ادامه نوشته است:
«ظاهر معنای کلام الهی که فرمودند: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ﴾[۴۷]... بیهیچ قید و شرط و اطلاق را میطلبد... و خدای متعال در یک عبارت به اطاعت از پیامبرش و اولی الامر دستور داده است و فرموده ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۴۸]و این عبارت امکان ندارد هم مطلق و هم مشروط باشد بنابراین چون به صورت اطلاق و بیهیچ قید و شرط درباره فرستاده خدا به کار رفته است، در نتیجه درباره «اولی الامر» نیز لازم است به صورت مطلق به کار رفته باشد.» [۴۹].
نکته شایان توجه در تبیین و تحلیل بیان فخر رازی از معنای مصداقی اولی الامر آن است که وی با ابهام و ایهام گاه مقصود از اولی الامر را اهل حل و عقد از امت اسلامی یاد میکند و گاه در صدد اعتبار و حجیت اجماع بر میآید که مراد از آن همه افراد امت مسلمان از هر گروه و صنف است و بر این پایه تعریف اجماع با معنای اهل حل و عقد رابطه عموم و خصوص مطلق پیدا میکند، اما شماری دیگر از مفسران اهل سنت مانند محمد عبده و شاگردش رشید رضا و مصطفی مراغی با همان روش و بیان فخر رازی معنای اولی الامر را توسعه داده و نه تنها شامل اهل حل و عقد از امت بلکه شامل همه تصمیم گیران برنامه ریزان و مجریان دستگاه نظام مند جامعه مسلمانان تفسیر کردهاند. این گروه مفسران معتقدند، «اولی الامر» همه افراد و اصنافی از جامعه را در بر میگیرد که در اداره امور زندگی مردم به گونهای نقش و مسئولیت دارند و به عبارت دیگر سرنوشت زندگی دنیوی و اخروی امت مسلمان به هدفمندی، جهت دهی، تصمیمگیری و برنامهریزی آنان وابسته است و اینان همه افراد و اصنافی چون عالمان دینی، فرماندهان نظامی، صاحبنظران امور اجتماعی، مدیران دستگاه اداری و... را شامل میشود. با این برداشت و تفسیر از لفظ «اولی الامر» مصادیق زیادی زیر پوشش معنای این لفظ قرار میگیرد. این گروه از مفسران شروطی را برای اولی الامر به معنایی که از آن اراده کردهاند بیان نمودهاند.[۵۰].
رشید رضا در این باره چنین نوشته است:
«مقصود از «اولی الامر»، جمعیت و گروهی از اهل حل و عقد مسلمانان هستند و اینان شامل پادشاهان، حاکمان، عالمان دینی، فرماندهان نظامی و دیگر سرپرستان و مدیرانی است که بر آوردن نیازها و مصالح عمومی مردم در دست آنان است. این افراد هرگاه دستور و حکمی را صادر کنند به چند شرط بر مردم واجب است از آن اطاعت کنند و این شرایط عبارتند از
- این افراد و اصناف از مسلمانان باشند.
- مخالف دستور الهی و سنت نبوی فرمان ندهند
- در دستوراتشان که بر آن اتفاق دارند آزاد و مختار باشند
- آنچه بر آن اتفاق دارند از مصالح عمومی جامعه باشد
- کسی بر دستورات آنان نفوذ و سلطه نداشته باشد
- آنچه دستور میدهند از امور عبادی و اعتقادی نباشد؛ زیرا این امور از خدای متعال و فرستندهاش گرفته میشود.
بنابراین اهل حل و عقد هرگاه بر موضوعی از مصالح عمومی امت اسلامی اتفاق نمودند به گونهای که در آن باره نصی از قانونگذارشریعت نباشد و اهل حل و عقد در صدور آن دستور آزاد باشند در این صورت اطاعت از دستورات آنان بر مردم واجب است در نتیجه میتوان گفت اولی الامر افراد و اصنافی هستند که در دستور اجماعی خود معصومند یعنی از هر گونه خطا و اشتباه و گناه به دورند از این رو خدای متعال در آیه کریمه بیهیچ قید و شرط و به طور مطلق دستور به فرمان برداری از آنان داده است.»[۵۱].
نکته شایان توجه آن است که دو نظریه اخیر علاوه بر توجه به مفاد آیه کریمهاطاعت در فهم و برداشت امتیاز عصمت برای اولی الامر به حدیث نبوی مشهور بلکه متواتر در نزد حدیث شناسان اهل سنت مبنی بر این که حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند: «لا تجتمع امتى على الخطأ»، استناد جسته علاوه بر این مطلب دو دیدگاه اخیر از چند جهت قابل توجه است.
- برخلاف دیدگاه اغلب مفسران اهل سنت که در تفسیر معنای اولی الامر به اخبار صحابیان و تابعان تکیه دارد این دو نظریه به ظاهر واژهها و گزارههای آیه کریمه اعتماد و استناد کرده است. به عبارت دیگر در فهم معنای اولی الامر از روش قرآن به قرآن استفاده نموده است.
- دو نظریه مورد گفت و گو در برداشت از معنای «اولی الامر» به گفتهها و نوشتههای لغت نویسان توجه نداشته است بلکه تلاش دارد تا آنچه را از سیاق کلمات آیه کریمه فهمیده میشود، ارائه دهد.
- برخلاف دیدگاه عموم مفسران اهل سنت صاحبان دو دیدگاه اخیر به برداشت و دریافت جدیدی از مفاد آیه کریمه رسیدهاند و آن اثبات امتیاز عصمت برای «اولی الامر» است بدین لحاظ این دو نظریه با دیدگاه مفسران امامیه از زاویهای خاص، همسو و هماهنگ است.[۵۲].
نقد و بررسی
تفاوت جوهری میان دو برداشت و دیدگاه اخیر و نظریه امامیه در آن است که امامیه شناخت و دریافت صفت و خصوصیت عصمت اولی الامر را از طریق زبان آیات قرآن کریم و بیان روایات پیامبر اسلام و دیگر معصومین به دست میآورد و بر این اساس فرد معصوم از هرگونه خطا و اشتباه و گناه راهی را پیش روی ما در به دست آوردن عصمت دیگر معصوم به وجود میآورد اما مفسران اهل سنت برای به دست آوردن وصف عصمت اولی الامر راه روشنی را پیش روی امت اسلامی قرار ندادهاند از این رو موضوع بحث برانگیز میان عالمان و مفسران امامیه و اهل سنت در این زاویه از بحث نمایان میشود. امامیه میگوید درجات و مراتب دانایی و آگاهی مردم وافق فهم و دریافت مطالب و موضوعات از ناحیه آنان یک وزن و یکسان نیست و مقوله عصمت یک موضوع پیچیده و پنهان و دیریاب است که به آسانی و سادگی مردم نمیتوانند آن را کشف و درک کنند از این رو از مفسران اهل سنت باید پرسید وقتی گفته میشود اهل حل و عقد یا همگی امت اسلامی یا همه افراد و گروههای اجتماعی مصداق «اولی الامر» (با وصف عصمت) هستند مردم از چه راهی میتوانند به شناخت این وصف و افراد دارنده آن برسند تا بتوانند به گفتههای آنان اعتماد کنند و دستور آنها را اطاعت نمایند؟
اکنون با این توضیح کوتاه به بررسی دو دیدگاه اخیر میپردازیم:
نخست از مفسران اهل سنت میپرسیم مرادتان از اهل حل و عقد چیست؟ به عبارت دیگر لازم است تا ماهیت این بیان شکافته گردد و ببینیم مراد مفسران اهل سنت از اهل حل و عقد چه کسانی هستند آیا این لفظ ماهیتی ذهنی دارد یا وجود خارجی؟ به نظر میرسد سه تصویر از مقصود و مقصد مفسران اهل سنت درباره چیستی از مفهوم اهل حل و عقد میتوان ارائه داد:
- مراد تمام افراد امت اسلامی به نحو عموم افرادی است. از این رو مجموع افراد به صورت فرد فرد معصوم از خطا و اشتباه و گناه تصور میشوند. اگر مراد از اهل حل و عقد این معنا باشد، در پاسخ گفته میشود این تعریف یک ماهیت ذهنی از مفهوم اهل حل و عقد را به ما نشان میدهد که هیچ مصداق خارجی برای آن یافت نمیشود؛ زیرا بیگمان وقتی به تاریخ پر فراز و نشیب اسلام و وجدان عمومی مسلمانان نگاه میکنیم، میبینیم در طول این تاریخ پر دامنه همه امت اسلامی در یک موردی اتفاق نظر نداشتهاند تا از آن مورد رای تک تک افراد است به دور از خطا و اشتباه و گناه معلوم شده باشد بنابراین چگونه امکان دارد خدای متعال به اطاعت از رای افرادی فرمان دهد که در خارج مصداقی برای آنها پیدا نمیشود. پس امکان دارد این برداشت و تفسیر از اولی الامر معنا و تصور داشته باشد؛ لیکن با یک تفسیر ذهنی که مصداق خارجی در طول حیات مسلمانان برای آن نیست چگونه میتوان محتوای بلند کلام و پیام وحی را ارائه داد؟
- مراد از اهل حل و عقد تمام امت اسلامی به نحو عموم مجموعی هستند. در این صورت تک تک امت مسلمان معصوم تلقی نمیشوند تا امکان صدور خطا و اشتباه و گناه درباره یکایک آنها امکان پذیر نباشد بلکه به مجموع امت به عنوان یک هيأت ترکیبی نگریسته میشود و این هیأت ترکیبی است که معصوم تصور میگردد. در این حالت عصمت برای مجموع امت امری ثابت و امکان پذیر است و اما در پاسخ گفته میشود این هیأت ترکیبی که از مجموع تک تک افراد تصور شده است یک ماهیت حقیقی نیست تا بتوان یک موضوع دارای ماهیت حقیقی را مانند عصمت بر آن بار کرد بلکه این ترکیب یک امر اعتباری است که وجودش در خارج وابسته به بود و نبود یکایک افراد است پس عصمت به فرد در خارج قابل انطباق است نه هیأت ترکیبی که وجود خارجی ندارد. در اینجا نکته قابل دقت آن است که ممکن است مفسر اهل سنت در دفاع از دیدگاه و مبنای فکری خویش چنین گوید: عصمت از خطا و اشتباه و گناه خصوصیتی برای فرد فرد افراد امت اسلامی یا هیأت ترکیبی نیست تا اشکالات پیش وارد شود؛ بلکه یک موهبت الهی است که خداوند متعال به امت اسلام ارزانی کرده است تا از رهگذر آن در تصمیم گیریها و برنامههای مهم و سرنوشت ساز از خطا، اشتباه و گناه به دور و بازداشته شوند. از این رو پیامبر گرامی اسلام در حدیث معروف فرمود: امت من بر خطا اجتماع نمیکنند «لا تجتمع امتى على الخطأ» [۵۳]. پس امت مسلمان وقتی در موردی اتفاق نمودند و به آن حکم دادند خداوند متعال آنان را از انحراف و خطا باز میدارد و نمیگذارد تا امت اسلامیحکم به موضوعی گناه آلود و خطاپذیر صادر کنند.
در پاسخ گفته میشود بیگمان عصمت موهبتی الهی است که خدای متعال آن را به افرادی که شایسته آن هستند، میبخشد؛ اما چه دلیلی وجود دارد که امت اسلامی تنها مصون از خطا و اشتباه و گناه باشند و این خصوصیت به آنان اختصاص یافته باشد؟ از دیگر سو حدیث نبوی یاد شده دلالت ندارد که تمام امت مسلمان از خطا و گناه و اشتباه به دورند بلکه بیانگر این نکته است که همواره گروهی از میان امت بر مسیر حق و حقیقت حرکت میکنند همان طور که در دیگر احادیث مورد اتفاق میان شیعه و اهل سنت آمده است که امت یهود بر ۷۱ فرقه و نصاری بر ۷۲ فرقه و امت اسلام بر 73 فرقه اختلاف و انشعاب پیدا میکنند و جز یک فرقه از آنان همه گمراه و اهل هلاکتند. در نتیجه حدیث یاد شده با ادعای مفسران اهل سنت مبنی بر عصمت اهل حل و عقد از امت مسلمان سازگار نیست. علاوه بر این مطلب در حدیث مورد استناد کلمه امت به کار رفته است نه اهل حل و عقد پس با کدام قرینه و دلیل، لفظ امت به معنای اهل حل و عقد قابل تفسیر است؟ اکنون در اینجا باید از فخر رازی و هواداران و هم مسلکان وی پرسید چگونه هیچ کدام از صحابه و تابعان و گذشتگان از مفسران اهل سنت در گفتهها و نوشتههایشان «اولی الامر» را به معنای اهل حل و عقد تعبیر و تفسیر نکردهاند و به یک باره در زمان این مفسر این معنا برای این لفظ انتخاب شد؟ از این رو میبینیم فخر رازی به صراحت اذعان میکند که دیدگاه وی اجماع مرکبی در برابر دیگر دیدگاهها در بیان معنای اولی الامر است.
به بیان دیگر حدیث «لا تجتمع امتى على خطأ» از زاویه دیگر قابل نقد و بررسی است.
- این حدیث خبر واحد است و خبر واحد در مواردی که نیازمند به اطمینانی یقین آور باشد اعتبار ندارد؛ زیرا نهایت دلیل بر اعتبار و ارزش خبر واحد اطمینان مبتنی برگمان است.
- دلالت خبر برای اثبات مدعا کافی نیست؛ زیرا در خبر «لا تجتمع..».، نفى اجتماع امت بر خطا شده است اما معلوم نشده که امت در چه چیز بر خطا و اشتباه عمل نمیکنند. پس حدیث به صورت مطلق و عام نیامده است تا بتوان از اطلاق و عموم آن نفی هر خطا و اشتباه را از امت فهمید و از دیگر سو در حدیث یاد شده نفی خطای معینی از امت بیان نشده است، در نتیجه دلالت حدیث بر ادعای مفسران اهل سنت مجمل تصور میشود که نیازمند بیان است و در نهایت اگر برای حدیث بخواهیم دلالتی تصور کنیم ممکن است گفته شود چون این حدیث در مقام مدح از امت اسلامی بیان شده است پس شاید گروه خاصی از امت مراد باشد و آنان مؤمنانی هستند که سزاوار پاداش الهیاند و این مؤمنان هرگاه بر موضوعی اتفاق کردند به خطا نمیروند.
از آن چه آمد روشن میشود که دو دیدگاه مورد گفت و گو از مفسران اهل سنت نه تعریف و توصیف روشنی از مفهوم اهل حل و عقد ارائه میدهند و نه به لحاظ مصداقی راه شناخت معصوم بودن این افراد را بیان میکنند بنابراین میگوییم اولی الامر با خصوصیت عصمت کسانی هستند که از هرگونه خطا و اشتباه و گناه در گفتار و رفتار به دورند و اطاعت از این افراد همچون فرمان برداری از خدای متعال و پیامبر گرامیش واجب است و مردم این افراد را از زبان آیات چون آیه ولایت و مباهله و تطهیر و اکمال و ابلاغ و از بیان محمد و آل محمد(ص) کشف کرده و به دست می آورند. همان طور که در گذشته به تعدادی از این روایات درباره تعیین معنای مصداقی اولی الامر از زبان حضرات معصومین اشاره گردید.
از این رو فخر رازی به صراحت اعتراف کرده است که مفسران درباره مفهوم «اولی الامر» دیدگاه مختلف دارند که عبارت از خلفای راشدین، فرماندهان نظامی، عالمان دینی و ائمه معصومین(ع) باشد و این مفهوم که مراد از اولی الامر اهل حل و عقد باشد، دیدگاهی مخالف با نظریه دیگر مفسران است که ایشان از آن به اجماع مرکب یاد میکنند. [۵۴].
نقد مفسران اهل سنت بر دیدگاه امامیه
در این بخش به بیان و بررسی اشکالات مفسران اهل سنت بر دیدگاه مفسران و عالمان امامیه که مبتنی بر ولایت و امامت امامان معصوم(ع) و برگرفته از مفهوم و دریافت تعریف اولی الامر از آیه کریمهاطاعت است پرداخته میشود.
اشکال اول: لزوم شناخت اولی الامر و تکلیف مالایطاق
برخی از مفسران اهل سنت میگویند: اگر مقصود از اولی الامر حضرات امامان معصوم(ع) باشند، لازمه قبول این سخن آن است که خدای متعال تکلیفی شرعی بر دوش بشر قرار داده که انجامش از قدرت و توان انسان بیرون است و به عبارت دیگر تکلیف مالا يطاق پیش میآید و صدور چنین دستوری از ناحیه خدای متعال به لحاظ عقلی ناپسند و ناممکن است.
صورت عقلی این مسأله با دو مقدمه و نتیجه چنین است:
- مقدمه اول: خدای متعال وجوب اطاعت و فرمانبرداری از «اولی الامر» را منوط به شناخت آنان نموده است.
- مقدمه دوم: ما با این افراد به وصف عصمت آنان در میان امت اسلامی آشنا نیستیم و به مذهب و مرامشان ناآگاهیم.
- نتیجه: آنکه شناخت افراد اولی الامر با توصیف معصوم بودن آنها در میان امت امکان پذیر نخواهد بود و در واقع تکلیفی خارج از توانبشر است در نتیجه مراد از «اولی الامر» در آیه شریفه امامان معصوم نمیتوانند باشند و اگر گفته شود آیه مشروط به شناخت و دستیابی به اولی الامر است، میگوییم: اطلاق لفظ، موافق این سخن نیست.
فخر رازی در این باره گفته است:
«ما میگوییم معصوم یا تمام امت یا گروهی از آنهاست، لیکن به لحاظ عقلی امکان ندارد که گروهی از امت، معصوم باشند زیرا خدای متعال در آیه کریمه مورد بحث، اطاعت از «اولی الامر» را بر مردم واجب نموده است و وجوب فرمان برداری مشروط به آن است که مردم آنها را بشناسند و توان دسترسی و بهره بردن از آنها را داشته باشند حال آنکه ما به ضرورت عقلی میدانیم که در زمان ما شناخت فرد معصوم و دسترسی و استفاده از وی و علمش امکان پذیر نیست و وقتی چنین موضوعی وجود دارد یقین پیدا میکنیم که آن معصومی که خداوند متعال اهل ایمان را به اطاعتش دستور داده گروهی خاصی از امت نمیتواند باشد و چون این موضوع به لحاظ عقلی باطل تلقی میشود لازم میآید تا گفته شود مراد از اولی الامر در آیه کریمه، همان اهل حل و عقد از امت هستند که دارای مقام عصمت هستند».[۵۵].[۵۶].
نقد و بررسی اشکال اول
این اشکال از دو جهت میتواند مورد بررسی قرار گیرد.
- اینکه گفته شود همین اشکال بر دیدگاه امامیه بر دیدگاه خود فخر رازی هم وارد است؛ با این بیان که از شما که مصداق اولی الامر را اهل حل و عقد میدانید، پرسیده میشود از چه راهی میتوان اهل حق و عقد از امت را شناخت و به آنها دسترسی پیدا کرد؟ اهل حل و عقد به هر تعریفی که شما ارائه میدهید افراد نامحدود و ناشناختهای میان امت اسلامی هستند که شناسایی آنها به سادگی و آسانی امکان پذیر نیست.
- اینکه گفته شود اگرچه علم و معرفت شرط برای انجام هر تکلیف الهی به شمار میآید اما باید ملاحظه کرد که این شرط دربارۀ خود تکلیف است یا مکلف. اگر معرفت شرط برای تکلیف باشد، بر مکلف واجب است تا عقلاً به تکلیفش معرفت و شناخت داشته باشد و بتواند از راه همین معرفت آن را انجام دهد. در این صورت بیان مفسر اهل سنت درست است. اما اگر شرط شناخت فرد معصوم از نوع شرط برای مکلف باشد یعنی خدای متعال بر مکلف واجب نموده تا اولی الامر را بشناسد و از او اطاعت نماید در این صورت هیچ گونه محذور عقلی و عقلانی در پرتو این تکلیف برای مکلف پیش نمیآید یعنی مکلف میتواند با بررسی و جست و جو و مراجعه به افراد دانا و آگاه، فرد معصوم را که خداوند متعال و پیامبرش به اطاعت او فرمان دادهاند، بشناسد. [۵۷].
اشکال دوم: قانون ادبیات عرب و اراده مفرد از لفظ جمع
برخی از مفسران اهل سنت میگویند: عالمان شیعه معتقدند در هر زمانی یک امام به عنوان اولی الامر هدایت و رهبری امت را بر عهده دارد. حال در آیه شریفه لفظ «اولی الامر» به شکل جمع آمده است و اگر یک فرد از آن مقصود باشد، این خلاف قانون ادب عربی و ظاهر آیه شریفه است.
فخر رازی در این باره گفته است:
«همانا خدای متعال به اطاعت از اولی الامر فرمان داده است و اولی الامر لفظ جمع است ولکن نزد عالمان شیعه مراد از آن در این زمان جز یک امام نمیباشد در نتیجه حمل لفظ جمع بر یک فرد خلاف ظاهر آیه کریمه (و قانون ادبیات عرب) است». [۵۸].
نقد و بررسی اشکال دوم
اراده مفرد از لفظ جمع در آیات قرآنی و محاورات رایج در زبان عرب امری معمول به شمار میآید. [۵۹]. در اینجا نیز علاوه بر این نکته گفته میشود آیه شریفه در صدد بیان یک قانون کلی برای نظام زندگی اجتماعی مردم در تمام دورهها و عصرها است بدین لحاظ در هر زمان یک امام معصوم حاکمیت و اداره امور جامعه و رهبری مردم را بر عهده دارد. بنابراین در تمام دوران، افراد متعددی به عنوان امام به این منصب برای تصدی امور امت میرسند. لفظ اولی الامر شامل افراد مختلف میشود و این با جمع آوردن آن بدین اعتبار سازگار است.[۶۰].
اشکال سوم: تفسیر اولی الامر به امام معصوم ناسازگار با سیاق آیه
پارهای از مفسران اهل سنت میگویند: در ادامه آیه مورد بحث و گفت و گو عبارت: ﴿إِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۶۱] آمده است. خداوند متعال با این بیان حل منازعات و اختلافات میان مردم را با مراجعه به خود و پیامبرش یاد میآورد. پس اگر مراد از «اولی الامر»، امام معصوم(ع) باشد، لازم میآید تا کلام خدا این گونه بیان شود: الگو:متن عربی و اما نياوردن و تکرار نشدن این لفظ نشان از آن دارد که مقصود از اولی الامر در آیه کریمه، امام معصوم نبوده است.
فخر رازی گفته است:
«خدای متعال در ادامه آیه کریمهاطاعت، فرموده است ﴿إِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ﴾[۶۲] اگر مراد از «اولی الامر»، امام معصوم میبود، لازم میآمد تا عبارت آیه کریمه این گونه باشد الگو:متن عربی و چون چنین چیزی در آیه نیامده پس ثابت میشود که مراد از «اولی الامر» همان اهل حل و عقد از امت است. [۶۳].
نقد و بررسی اشکال سوم
این اشکال مفسر اهل سنت از سه زاویه میتواند مورد ارزیابی قرار گیرد:
- اینکه گفته شود اگر در ادامه لفظ «اولی الامر»، عبارت «الامام» در آیه کریمه نیامده و تکرار نشده است در برابر میگوییم: الفاظی مانند (اهل الحل والعقد) يا (الحكام) يا (العلماء) يا (الخلفاء) و... نیز به کار برده نشده است. برای نمونه در آیه شریفه: خدای متعال نفرموده است الگو:متن عربی در حالی که شما «اولی الامر» را به یکی از این مصداقها دانستهاید. پس اشکال شما قابل نقض است.
- دوم اینکه گفته شود با توجه به اینکه قانونگذار احکام شرعی تنها خدای متعال است و پیامبر گرامی نیز از ناحیه وحی به لحاظ نوع مأموریت و مسئولیت الهی خویش احکام و قوانین را تبیین و تفسیر کرده و بر آن پایه میتواند قانون وضع کند، میتوان گفت: تمام مسلماناناحکام و تکالیف را بر اساس کتاب و سنت اخذ میکنند، اما امام معصوم(ع)ا علاوه بر تبیین و تفسیر قانون و حکم الهی وظیفه اجرای قانون و حدود الهی را بر عهده دارد. از این رو امامان حق قانونگذاری و نقض و فسخ احکام الهی را همانند خدا و رسول بر عهده ندارد و آیه شریفه مورد استناد در صدد بیان این نکته است که مردم در صورت اختلافحکم و قانونی از شریعت برای بر طرف ساختن اختلاف باید به کتاب الهی-قرآن- و سنت پیامبر گرامی مراجعه نمایند و این نکته در روایات حضرات معصومین به پیروانشان سفارش شده است، آنجا که فرمودهاند اگر سخنی از ما به شما رسید آن را وارسی و بررسی کنید هرگاه این سخن با کتاب خداوند سازگار بود به آن چنگ زنید و اگر ناسازگار بود آن را رها سازید. چنانچه امام صادق د(ع) در این باره فرموده است: «هرگاه حدیث با قرآن سازگار نباشد آن را رها سازید». [۶۴] و در جای دیگر آن حضرت فرمودهاند: «هر سخنی به کتاب خدا و سنت پیامبر برگشت داده میشود و هر حدیثی موافق با کتاب خدا نباشد آن را رها سازید». [۶۵] و دیگر بار فرمودهاند: «هرگاه بر شما دو حدیث مختلف گفته شد آن دو را بر کتاب خدا عرضه نمائید. هر کدام که موافق کتاب خدا باشد به آن تمسک جویید و اگر مخالف باشد رها نمائید». [۶۶]. در نتیجه آنچه از آیه کریمه به روشنی استفاده میشود،این است که امام معصوم وظیفهاش در تبیین و تفصیل احکام و قوانین شرعی مانند وظیفه و مسئولیت پیامبر اسلام(ص) تلقی میشود و بدین لحاظ خدای متعال در ادامه آیه کریمهاطاعت، لفظ «اولی الامر» را بیان و تکرار نکرده است؛ چراکه مسئولیت «اولی الامر و رسول الهی در این باره یکسان است.
- از بیان گذشته روشن گردید که امام معصوما برخلاف خدای متعال و رسول گرامی اسلام وظیفه قانونگذاری و فسخ آن را بر عهده ندارد، از این رو در آیه مورد بحث و گفت و گو لفظ امام به کار برده نشده است؛ زیرا آیه بیانگر وظیفه افراد قانونگذار و کسانی است که میتوانند قانون شریعت را فسخ نمایند و چون امام معصوم الان چنین وظیفهای ندارد، از وی نام برده نشده است؛ لكن امام معصوم میتواند همانند پیامبر گرامی به داوری و صدور رای اقدام کند و بر مردم در این صورت واجب است تا از حکم و رای صادره از ناحیه امام تبعیت و پیروی نمایند. بدین لحاظ میبینیم همین موضوع در یکی از آیات قرآن کریم به صراحت بیان شده است، آنجا که خدای متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ﴾[۶۷]. در این آیه خدای متعال به مردم سفارش میکند تا در امور جزئی مورد اختلاف با مراجعه به پیامبر و اولى الامر که همان امام معصومان(ع) هستند، دعاوی و منازعات میان خود را حل و فصل کنند. همان طور که ملاحظه گردید از هم ردیف و هم رتبه آمدن لفظ «الرسول» و «اولی الامر» در آیه شریفه، میتوان چنین استفاده کرد که در پارهای از امور مردم وظیفه پیامب گرامی(ص) و «اولی الامر» (یعنی امام عصوم) یکی است. در نتیجه اگر در ادامه بیان و پیام آیه،اطاعت لفظ اولی الامر تکرار نشده است، به دلیل دو سنخ بودن وظایف و مسئولیتهای پیامبر اکرم(ص) و امام معصوم در رابطه با وضع قانون و تشریع حکم دینی بوده است. [۶۸].
اشکال چهارم: عدم دسترسی به امام معصوم
برخی از مفسران اهل سنت میگویند: در زمانی که ما زندگی میکنیم، نیاز به پاسخگویی و رسیدگی به مسائل دینی داریم؛ اما اگر چنین فرض شود که مراد از «اولی الامر» در آیه کریمه، امام معصوم باشد ما امروزه توانایی دستیابی به امام معصوم را نداریم پس اطاعتی را که بر اساس آیه شریفه از «اولی الامر» بر ما مردم از ناحیه خدای متعال واجب گشته به دلیل دسترسی نداشتن به شخص امام امکان پذیر نیست از این جهت «اولی الامر» کسانی باید باشند که مردم بتوانند به راحتی و آسانی امکان دسترسی به آنان را داشته باشند و مشکلات امور دینی و دنیوی خود را از طریق آنها حل نمایند. [۶۹].
نقد و بررسی اشکال چهارم
این اشکال به چند لحاظ قابل پاسخ گویی است:
- ما از مفسران اهل سنت که مقصود از «اولی الامر» را اهل حل و عقد دانستهاند، میپرسیم دسترسی به این گروه از امت اسلامی که بتوانند مسائل جهان اسلام و دینی مسلمانان را پاسخگو باشند در چه زمانی امکان پذیر بوده و رخ داده است؟ به نظر میرسد که شواهد و مدارک تاریخی اطمینان بخش این حقیقت را آشکار میسازد که در هیچ دورهای امت اسلامی نتوانسته است به این جمع از اهل حل و عقد که مشکلات مسلمانان را بررسی و برطرف سازند دست یافته باشد! گواه این سخن اختلافاتی است که سالها و قرنها در میان امت مسلمان در سرزمینهای مختلف وجود داشته و افراد حل و عقد نبودند تا آنها را بر اساس کتاب و سنت حل کنند و وحدت و یکپارچگی را میان مسلمانان در برابر دشمنانشان برقرار نمایند و اگر مراد اهل سنت از «اولی الامر»، عالمان دینی یا حاکمان و فرماندهان نظامی باشند، باز هم اشکال یاد شده باقی است؛ زیرا در طول حیات مسلمانان بخصوص در دوره گسترش و حاکمیت اسلام، عالمان، حاکمان و فرماندهان مسلمان نتوانستهاند جهان اسلام را یکپارچه کنند و احکام نورانی کتاب الهی و سنت نبوی را از دست برد دشمنانشان مصون و محفوظ دارند. آیا تاریخ از چهره ننگین دوره خلافت امویان و عباسیان پرده برنداشته و این حقیقت را به مسلمان باز نگفته است که در این دوره بر سرکتاب خدا و سنت پیامبر گرامی اسلام چه گذشت؟ مگر در این دوره عالمان دینی حضور نداشتند تا از صدور احکام ننگین بر ضد کتاب خدا و سنت نبوی جلوگیری کنند؟! و مگر در همین دورهها نبود که برخی از عالمان فاسد و وابسته به دربار امویان و عباسیان احکام دینی را به نفع ستمگران تفسیر و تغییر میدادند؟ مطالعه و تحقیق در صفحههای تاریخ پرفراز و نشیب اسلامی بهترینشاهد برای کشف و دریافت این حقیقت تلخ است. پس اگر اهل سنت به دیدگاه امامیه مبتنی بر تفسیر «اولی الامر» به امام معصوم خرده و نقد میگیرند همین اشکال بردیدگاه آنان نیز وارد است.
- درد امت اسلامی از دسترسی نداشتن یا نبود امام معصوم در رأس امور زندگی دنیوی و اخری آنان نبوده و نیست بلکه بر پایه اصول اعتقادی امامیه، خدای متعال همواره حجت خویش را بر روی زمین برای هدایت و رهبری مردم قرار داده است و در منابع روایی شیعه اخبار فراوانی با بیان روشن از حضرات معصومین(ع) گزارش شده است که محتوای کلی آنها به این نکته اشاره دارد که اگر حجت الهی در زمین نباشد، هر آینه زمین و اهل آن نیست و نابود میشود. [۷۰]. پس از دیدگاه امامیه وجود و حضور امام معصوم میان مردم امری قطعی و ضروری تلقی میشود؛ اما سوگمندانه باید گفت که بیتوجهی امت اسلامی - به دلایل مختلف چون غفلت زدگی، نادانی بیخردان، پنهانسازی دانایان و هوا پرستان.... - باعث گردیده است تا مردم از نعمت حضور ظاهری امام معصوم در عرصههای گوناگون زندگی مادی و معنوی خویش محروم بمانند پس امام معصوم به عنوان حجت خدا همیشه و در هر عصر و دورهای میان مردم بوده است اما مردم به واسطه اعمال خویش از نعمت وجود وی خود را محروم ساختهاند. پس نباید چنین تلقی شود که مردم به دلیل آنکه از دسترسی داشتن به امام و بررسی و رسیدگی امور زندگی خود محروم هستند پس امام معصوم هم نقشی در سرنوشت نظام زندگی آنها ندارند. در نتیجه برداشت اهل سنت و نقد آنها بر دیدگاه امامیه نشان میدهد که ایشان فهم درستی از دیدگاه امامیه درباره نقش اصلی و اساسی امام معصوم در نظام زندگی دنیوی و اخروی امت اسلامی ندرند و از این رو به تحلیل نادرستی از این موضوع پرداختهاند. [۷۱].
اشکال پنجم: یاد نشدن اسامی امامان معصوم در قرآن
برخی از مفسران اهل سنت میگویند: اگر مقصود از لفظ «اولی الامر» در آیه شریفه، امامان معصوم است، چرا خدای متعال اسامی آنان را به صراحت در آیات قرآن کریم یاد نکرده است و از دیگر سو در اخبار نبوی از زبان و بیان نورانی پیامبر گرامی، نام امامان معصوم یادداشت نشده است تا از این طریق مسلمانان به امامت و ولایت حضرات امامان برسند و دیگر در این باره اختلاف ننمایند؟
نقد و بررسی اشکال پنجم
این اشکال را میتوان ضعیفترین اشکال از اشکالات مفسران اهل سنت بر دیدگاه عالمان شیعه دانست؛ زیرا متعددی در منابع معتبر و به طرق مختلف روایی از رسول خدا(ص) نقل شده که در آنها حضرت نام تک تک امامان معصوم را از نسل دخت گرامی خود حضرت زهرا(س) بیان فرموده است اما گویا مفسران اهل سنت نخواستهاند این روایات را از منابع روایی پیدا کنند یا اینکه بر آنها چشم خود را بستهاند. [۷۲].
گذشته از این میتوان همین اشکال را به خود اهل سنت نیز وارد نمود و گفت: اگر مراد از «اولی الامر»، خلفای راشدین، علمای دین، حاکمان، اهل حل و عقد و... هستند پس چرا نام آنها در قرآن یا دیگر روایات نبوی به عنوان امام بیان نشده است؟!
منابع
پانویس
- ↑ «بر شما واجب است تا اوامر و نواهی الهی و همچنین آنچه را پیامبر از احکام به شما امر و نهی کرده است اطاعت نمایید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ «بر شما واجب است تا اوامر و نواهی الهی و همچنین آنچه را پیامبر از احکام به شما امر و نهی کرده است اطاعت نمایید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص301؛ سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص179.
- ↑ نک: رشید رضا، المنار، ج۵، ص۱۸۰.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص442 و 443.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۵۲۴ و نیز ر.ک: سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۲.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۵۲۴.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، ج۵، ص۲۶۰.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبی)، ج۵، ص۲۵۹.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۱۸.
- ↑ ر.ک: شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۱؛ آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۹۶.
- ↑ برای نمونه ر.ک: طوسی (شیخ طوسی)، التبیان، ج۳، ص۲۳۷. شیخ طوسی (م.۴۶۰ق) مینویسد: «برخی به استناد به این آیه اجماع را حجت میدانند.».. و نیز ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب (تفسیر فخر رازی)، ج۱۰، ص۱۴۴.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۰
- ↑ ابوالقاسم عبیدالله بن عبد الله بن احمد حسکانی قرشی نیشابوری از محدثان بزرگ حنفی در قرن پنجم است. حافظ شمس الدین ذهبی (م.۷۴۸ق) در کتاب سیر اعلام النبلاء (ج ۱۸، ص۲۶۸، رقم ۱۳۶) درباره وی مینویسد: الامام المحدث البارع؛ «وی پیشوا، محدث و سرآمد دیگران است». وی در کتاب تذکرة الحفاظ (ج۳، ص۲۰۰، رقم ۱۰۳۲) نیز از او چنین یاد میکند: شيخ متقن ذو عناية تامة بعلم الحديث: «استاد استوارکار که عنایتی تمام به دانش حدیث دارد»؛ و نیز، ر.ک: سودونی، تاج التراجم، ص۲۰۲، رقم ۱۵۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۱، ح۲۰۴.
- ↑ جوینی از بزرگان شافعی و از مشایخ حافظ شمس الدین محمد ذهبی (م.۷۴۸ق) است. ذهبی وی را چنین میستاید: المحدث الأوحد الأكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد الجويني شيخ الصوفية... و كان شديد الاعتناء بالرواية: «محدث یگانه کاملتر [از دیگران] فخر اسلام، صدرالدین جوینی به روایت عنایت زیاد داشت» (ر.ک: ذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۴، ص۱۵۰۵، مبحث شیوخ صاحب التذکرة، رقم ۲۴).
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ «آیا پنداشتهاید که به خود واگذاشته میشوید در حالی که هنوز خداوند کسانی از شما را که جهاد کردهاند و جز خداوند و پیامبرش و مؤمنان همرازی نگزیدهاند معلوم نداشته است؟! و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره توبه، آیه ۱۶.
- ↑ حموئی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۳، باب ۵۸، ح۲۵۰، حموئی این حدیث را از طریق «ابان بن ابی عیاش» از سلیم بن قیس نقل میکند. شایان ذکر است که شیخ صدوق نیز از طریق ابان بن ابی عیاش این حدیث را نقل کرده است. ر.ک: کمال الدین، الباب الرابع و العشرون، ص۲۷۴، ح۲۵. ابان بن ابی عیاش از رجال ابوداود صاحب سنن ابی داوود است. جمعی وی را تضعیف و برخی او را توثیق کردهاند. ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۱۹-۲۴، رقم ۱۴۲.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۲
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۳، و نیز ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۷ و ابن حنبل، مسند الامام احمد، ج۵، ص۲۳۰، ح۳۱۲۴.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم (تفسیر ابن کثیر)، ج۱، ص۵۱۶-۵۱۷.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴ و نیز ر.ک: تفسیر مقاتل بن سلیمان، ج۱، ص۳۸۳. طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۸، ابن کثیر میگوید: «ابن مردویه از طریق سدی از ابو صالح از ابن عباس نیز این شأن نزول را نقل کرده است» ر.ک: ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۱۷.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۳
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۳ و ۵۷۵؛ واحدی نیشابوری، الوسیط، ج۲، ص۷۱؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۴۴.
- ↑ حاکم نیشابوری، مستدرک، کتاب العلم، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۹؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۵۷۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۹؛ بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۴۵؛ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۹؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۵۷۵.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید.».. سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. احتمال دارد «مکحول» مورد نظر در این روایت، مكحول الأزدي العتكي باشد که متوفای ۲۱۰ ق است. ر.ک: مزی، تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۴۸۱.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۸.
- ↑ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴.
- ↑ بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۴۵ و نیز ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. «سیوطی به نقل از احمد حنبل، ترمذی، حاکم نیشابوری (که آن را صحیح میداند) و بیهقی آن را نقل کرده است».
- ↑ ر.ک: طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۵۰؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۶ - ۵۷۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت، ص ۹۴
- ↑ «بر شما واجب است تا اوامر و نواهی الهی و همچنین آنچه را پیامبر از احکام به شما امر و نهی کرده است اطاعت نمایید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص442 و 443.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص443.
- ↑ فخر رازی، مفاتح الغیب، ج10، ص113.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتح الغیب، ج10، ص114.
- ↑ «بگو از خداوند فرمان برید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ «از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتح الغیب، ج10، ص114.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص443 و 446.
- ↑ رشید رضا، المنار، ج5، ص181.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت (ع)، ص446 و 448.
- ↑ ابن ماجه، سنن، ج۲، ص۱۳۰۳؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۰۵؛ مسند احمد، ج۵، ص۱۰۴۵؛ مجمع الزوائد، هيثمى، ج۵، ص۲۱۸
- ↑ ر.ک: عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص448-453.
- ↑ ر.ک: فخرالدین رازی، تفسیر کبیر، ج10، ص114.
- ↑ عطیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص453 و 454.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص455.
- ↑ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج10، ص114؛ همچنین نک: البحر المحيط، ج۳، ص٦٨٧.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و امامت اهل بیت(ع)، ص145..
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص456.
- ↑ «ای مؤمنان،چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ «ای مؤمنان،چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه 59.
- ↑ ر.ک: رازی، فخرالدین، تفسیر كبير، ج۱۰، ص۱۱۴؛ جصاص، احكام القرآن، ج۳، ص۱۷۸.
- ↑ نک: حر عاملی، وسائل الشيعه، ج۱۸، باب ۹، ح۱۲
- ↑ نک: حر عاملی، وسائل الشيعه، ج۱۸، باب ۹، ح14
- ↑ نک: حر عاملی، وسائل الشيعه، ج۱۸، باب ۹، ح29
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه 83.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص457-460.
- ↑ رازی، فخرالدین، تفسیر کبیر، ج10، ص114.
- ↑ کلینی، کافی، ج1، ص178.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص460-462.
- ↑ عظیمی فر، علیرضا، قرآن و عصمت اهل بیت(ع)، ص462 و 463.