جنگ احد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
خط ۱۰: | خط ۹: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
[[غزوه احد]] دهمین<ref> مروجالذهب، ج۳، ص۳۰۴.</ref>و به قولی نهمین<ref> روضالجنان، ج۵، ص۴۵.</ref> و از مهمترین و عبرتآموزترین جنگهای دوران [[پیغمبر]]{{صل}} است. این [[جنگ]]، یک سال پس از [[جنگ بدر]]<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲؛ ۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱.</ref>، در هفتم<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.</ref> یا نیمه<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹، تاریخ ابنخیاط، ص۳۸.</ref> [[شوال]] [[سال سوم هجری]] و در سی و دومین ماه از هجرتِ<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}}، در دامنه رشته کوه "[[اُحد]]" در شمال [[مدینه]]، میان [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] [[قریش]] اتفاق افتاد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۶؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۷۳؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۰-۶۱؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | |||
در وجه نامگذاری این کوه سرخرنگ که در شمال [[مدینه]] (۴ کیلومتری مدینه) قرار دارد<ref> معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۹.</ref> گفته شده: بر اثر جداییاش از دیگر کوههای منطقه، اُحُد نامیده شده است<ref> الروض الانف، ج۵، ص۴۴۸؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۹.</ref>. برحسب [[روایات]]، چون [[خداوند]] بر کوه [[طور سینا]] تجلّی کرد، چند قطعه از آن جدا شد و در جاهای گوناگون قرارگرفت که یک قطعه از آن، کوه اُحُد در مدینه است<ref> تاریخ المدینه، ج۱، ص۷۹.</ref>. در [[فضیلت]] آن [[نقل]] شده که اُحُد، یکی از کوههای [[بهشت]] است. پیامبر{{صل}} فرمود: اُحُد کوهی است که ما را [[دوست]] دارد و ما او را دوست داریم<ref> صحیحالبخاری، ج۵، ص۴۷؛ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۳۲۵.</ref>.<ref>[[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==علت وقوع [[جنگ احد]]== | |||
در پی [[شکست]] [[کفار]] [[قریش]] از [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] که به کشته شدن جمعی از اشراف [[قریش]]، منجر شد، باقی مانده [[قریشیان]] به [[مکه]] بازگشتند. [[ابوسفیان بن حرب]] نیز [[کاروان تجاری قریش]] را به [[مکه]] رسانده و در [[دارالندوه]] مستقر کرده بود. [[جبیر بن مطعم]]، [[عکرمة بن ابیجهل]] و [[صفوان بن امیه]] با چند نفر از سران [[قریش]] که هریک، زخمی از [[بدر]] به تن داشتند و [[پدر]] یا [[برادری]] را از دست داده بودند، نزد [[ابوسفیان]] آمدند و پیشنهاد کردند: "خوب است برای [[انتقام]] کشتهشدگان [[بدر]] و [[جنگ]] با [[محمد]]{{صل}}، [[اموال]] کاروان تجاری یا سود به دست آمده از آنرا صرف تجهیزات [[جنگی]] کنیم. هر کس که در این [[اموال]] شرکت دارد از آن صرف نظر کند و همگی آنرا به این کار اختصاص دهند و چیزی از آنرا جز در [[جنگ]] با [[محمد]]{{صل}} صرف نکنند"<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.</ref>. | |||
این پیشنهاد پذیرفته شد و کالای تجاری که بیشتر از پنجاه هزار [[دینار]] [[ارزش]] داشتند، برای خرید اسلحه و سایر تجهیزات [[جنگی]] هزینه شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. پس [[قریش]] جمع شدند و برای [[خونخواهی]] کشتههایشان، خود را آماده ساختند و [[همپیمانان]] خود را از کنانه، ثقیف و احابیش به [[یاری]] فرا خواندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱.</ref> و سپس به سوی [[مدینه]] راه افتادند. | |||
برحسب برخی روایات، در [[نکوهش]] کسانیکه مال خویش را برای [[مبارزه]] با [[اسلام]] در غزوه اُحُد دادند، این [[آیه]] نازل شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ}}<ref>«بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند؛ به زودی (همه) آن را خواهند بخشید آنگاه برای آنان مایه دریغ خواهد بود سپس مغلوب میگردند و کافران به سوی دوزخ گرد آورده میشوند» سوره انفال، آیه ۳۶.</ref>.<ref> اسبابالنزول، ص۱۹۶؛ السیر و المغازی، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۶-۱۱۷؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | |||
==[[همراهی]] [[زنان]] [[قریش]]== | |||
[[ابوسفیان]] در جایگاه [[ثائر]] (انتقامگیرنده)، فرماندهی [[سپاه]] را برعهده گرفت<ref> المغازی، ج۱، ص۲۰۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> و [[گریه]] بر کشتگان [[بدر]] را [[ممنوع]] کرد<ref> مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۴.</ref> صفوانبن [[امیّه]] پیشنهاد کرد [[زنان]] را برای [[یادآوری]] کشته شدگان بدر و تحریک به [[خونخواهی]]، همراه خویش سازند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. به نظر برخی، بزرگان [[قریش]] از آن جهت زنان را همراه خود بردند که از [[جنگ]] نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رها کردن آنان در میدان جنگ [[ننگ]] بود<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۲.</ref>. | |||
مؤرخان تعداد زنان را پانزده نفر برشمردهاند؛ از جمله این [[زنان]]، [[هند دختر عتبه]] [[همسر]] [[ابوسفیان]]، [[ام حکیم]] [[همسر]] [[عکرمة بن ابیجهل]]، [[فاطمه]] دختر [[ولید بن مغیره]] و [[همسر]] [[حارث بن هشام]]، ریطه [[همسر]] [[عمروعاص]]، سلافه دختر سعد و [[همسر]] [[طلحه بن ابیطلحه]] و... بودند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.</ref>. | |||
عبّاس بن عبدالمطّلب [[عموی پیامبر]]{{صل}} طیّ نامهای محرمانه بهوسیله مردی از بنیغفّار [[رسول خدا]] را از [[زمان]] حرکت و توان نظامی [[قریش]] آگاه کرد. زمانی که [[ابیّ بن کعب]] [[نامه]] را برای حضرت خواند، [[پیامبر]]{{صل}} از او خواست که مضمون نامه را فاش نکند. با این حال، چیزی نگذشت که خبر حرکت قریش در [[مدینه]] شایع شد. افزون بر پیک عبّاس، [[عمرو بن سالم خزاعی]] یا عدّهای از [[بنیخزاعه]] که هم [[پیمان]] [[رسول خدا]] بودند، حضرت را از حرکت و توان نظامی[[قریش]] [[آگاه]] ساختند<ref> انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳؛ المغازی، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.</ref>. | |||
همین که خبر حرکت [[قریش]] در [[مدینه]] منتشر شد، [[منافقان]] و [[یهودیان]] [[مدینه]] به خبرسازی و [[تضعیف]] [[روحیه]] [[مسلمانان]] پرداختند و میگفتند: "برای [[محمد]]{{صل}} خبر [[خوشی]] نرسیده است"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۷-۱۱۸؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==حرکت [[قریش]] به سوی [[مدینه]]== | |||
[[سپاه قریش]] به همراه دیگر [[قبایل عرب]] (مانند [[بنیکنانه]] و ثقیف و [[اهل]] تهامه)<ref> المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹.</ref> مرکّب از ۳۰۰۰ <ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۶؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.</ref> یا ۵۰۰۰ <ref> مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۴.</ref> نفر که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند، همراه ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، آماده حرکت شدند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.</ref>. | |||
آنان در هر منزل که میرسیدند، [[زنان]] در حالی که دف و دایره با خود داشتند، بیرون میآمدند و با یاد کردن از کشتهشدگان [[بدر]]، مردان را به [[جنگ]] تحریض میکردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.</ref> تا اینکه [[سپاه]] [[کفر]] به "ذوحلیفه" رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸.</ref>. | |||
[[سپاه قریش]]، پنجم<ref> الطبقات، ج۲، ص۲۸؛ المغازی، ج۱، ص۲۰۸.</ref> یا دوازدهم<ref> الکامل، ج۲، ص۱۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹.</ref> شوّال در دامنه [[کوه]] [[اُحُد]] نزدیک کوه عینین فرود آمد<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۲؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۲.</ref>. درباره اینکه چرا [[مشرکان]] در جنوب [[مدینه]] که بر سر راهشان بود، فرود نیآمدند و [[شهر]] را دور زده، در شمال آن فرود آمدند، علّت خاصّی در [[تاریخ]] ذکر نشده است؛ امّا برخی، مدخل [[شهر مدینه]] را در آن [[زمان]] فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانستهاند<ref> سیره رسول خدا، ص۴۵۸.</ref> و به نظر برخی دیگر، قریش برای چراندن مرکبهای خود در کشتزارهایی معروف به عِرْض که در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به [[مسلمانان]]، در شمال فرود آمدند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۰۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.</ref>. | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} دو نفر را برای تحقیق به بیرون [[مدینه]] فرستاد. آنان به سوی اردوگاه [[دشمن]] رفتند و پس از بازگشت، گزارشهای خود را به اطلاع آن حضرت رساندند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} به این مقدار اکتفا نکرد و [[حباب بن منذر]] را روانه ذوحلیفه کرد تا از آمار نفرات [[دشمن]]، اطلاعات دقیقی به دست آورد. او به سوی [[سپاه قریش]] رفت و بعد از جمعآوری اطلاعات از تعداد نفرات و اسبان و تدارکات [[سپاه]] [[دشمن]]، به [[مدینه]] بازگشت و اطلاعات به دست آمده را در [[خلوت]] به [[رسول خدا]]{{صل}} گزارش داد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۸.</ref> | |||
==[[مشورت]] با [[مسلمانان]] در امر [[جنگ]]== | |||
گروهی از [[اصحاب]] برای جلوگیری از [[شبیخون]] دشمن، [[شب جمعه]] را به [[پاسداری]] از مدینه بهویژه [[مسجد]] و [[خانه پیامبر]]{{صل}} پرداختند<ref> الطبقات، ج۲، ص۲۸ـ۲۹؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. [[روز جمعه]]، رسول خدا با مسلمانان درباره شیوه [[مقابله با دشمن]] [[مشورت]] کرد. نظر خود [[پیامبر]]{{صل}}، ماندن در [[مدینه]] بود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹.</ref>. [[عبدالله بن ابی]] و عدهای از بزرگان [[مهاجر]] و [[انصار]] نیز در این امر با [[رسول خدا]]{{صل}} هم نظر بودند؛ با این [[استدلال]] که در کوچههای کم عرض مدینه بهتر میتوان با دشمن مقابله کرد، [[زنان]] و افراد [[ناتوان]] هم از بالای بامها و برجها به ما کمک میکنند. | |||
اما عدهای از [[جوانان]] و کسانی که در [[جنگ بدر]] [[توفیق]] حضور نداشتند، خواستار خروج از [[مدینه]] بودند و مصرّانه از [[پیامبر]]{{صل}} میخواستند که برای [[جنگ]] از [[مدینه]] خارج شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰.</ref>. برخی از ریش سفیدان و خیرخواهان مثل [[حمزة بن عبدالمطلب]]، [[سعد بن عباده]]، [[نعمان بن مالک بن ثعلبه]] و برخی دیگر از [[اوس]] و [[خزرج]] نیز گفتند: "ای [[رسول خدا]]{{صل}}! میترسیم [[دشمن]] [[تصور]] کند ما از [[ترس]] برخورد با آنان بیرون نرفتهایم و این موضوع سبب گستاخیشان نسبت به ما شود؛ شما روز [[بدر]]، سیصد نفر بودید و [[خداوند]] پیروزتان فرمود و حال آنکه امروز، [[مردم]] زیادی هستیم. ما آرزوی چنین روزی را داشتیم و از [[خداوند]] آنرا مسئلت میکردیم، اکنون [[خداوند]] آنرا در کنارمان فراهم ساخته است". همچنین در [[جاهلیّت]] هرگاه به ما [[حمله]] میکردند و ما در شهر میماندیم تا زمانی که بیرون از شهر با آنها نمیجنگیدیم، طمعشان از ما [[قطع]] نمیشد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref>. | |||
سرانجام نظر موافقانِ بیرون رفتن از [[مدینه]]، بر نظر دیگران ترجیح داده شد. آن روز، [[پیامبر خاتم]]{{صل}} بعد از اقامه [[نماز جمعه]]، [[خطبه]] خواند و [[وعده]] [[پیروزی]] داد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.</ref>. سپس به منزل رفت و [[لباس]] رزم پوشید. در این هنگام، عدهای از آنان که روی بیرون رفتن از [[مدینه]]، [[اصرار]] داشتند از پافشاری خود پشیمان شدند و به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: "سزاوار نبود که ما بر کاری که [[خاتم انبیا]]{{صل}} خلاف آنرا [[اراده]] فرموده است [[اصرار]] بورزیم. اگر مایل باشی در [[شهر]] میمانیم"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴.</ref>. اما [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "اکنون دیگر گذشته است؛ چرا که سزاوار نیست بر [[پیامبری]] که [[لباس]] رزم بپوشد و [[جنگ]] نکرده، آنرا از تن بیرون آورد"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.</ref>. بدین ترتیب [[پیامبر اکرم]]{{صل}} همراه هزار نفر از [[اصحاب]] خود برای [[جنگ]] با [[مشرکان]] [[مکه]] خارج شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴</ref> و [[عبدالله بن اممکتوم]] را [[جانشین]] خویش در [[مدینه]] قرار داد<ref>علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۱۸-۱۲۰؛ [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص۶۰-۶۱؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==بازگشت [[منافقان]] به [[مدینه]]== | |||
وقتی [[سپاه اسلام]] به منطقه "شوط" ـ که سر راه [[احد]] قرار داشت ـ رسیدند؛ [[عبدالله بن ابی]] که موافق بیرون رفتن از [[مدینه]] نبود با [[پیروان]] خود ـ که ثلث [[سپاه اسلام]] را تشکیل میدادند ـ بازگشتند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۹.</ref>؛ او میگفت: "[[محمد]]{{صل}} با [[رأی]] ما [[مخالفت]] کرد و به سخنان [[کودکان]] گوش فرا داد. به [[خدا]] نمیدانیم که چرا بیعلت، خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم". سپس به [[مدینه]] بازگشت<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.</ref>. | |||
[[اقدام]] ناجوانمردانه [[عبدالله بن ابی]] و همراهان منافقش در آن موقعیت خطیر، تأثیر بسیار سوئی بر [[روحیه]] [[مسلمانان]] برجا گذاشت و جوّ [[سپاه اسلام]] را به شدت ملتهب و متشنج کرد؛ اما به [[لطف الهی]]، [[سپاه اسلام]]، [[روحیه]] خود را باز یافت و به سوی [[احد]] حرکت کردند<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۰؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==صفبندی دو [[سپاه]]== | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} با [[راهنمایی]] [[ابوحثمه حارثی]]، راهی کوتاهتر را برگزید<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸.</ref> و سپاه اسلام در مسیر اُحُد در منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانی را که در [[سپاه]] بودند، به جز رافعبن خدیج که [[تیراندازی]] ماهر و ]]سمرة بن جندب]] که [[نوجوانی]] چابک بودند، به مدینه بازگرداند<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۶۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۶.</ref> پیامبر سپس [[سپاه]] را مرتب و [[میمنه]] و [[میسره]] [[سپاه]] را منظم کرد. حضرت، چینش [[سپاه اسلام]] را به گونهای قرار داد که کوه [[احد]]، پشت سر اردوگاه [[اسلام]] قرار میگرفت و [[مدینه]] فرا روی آنان<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} نیروها را مرتب کرد و برایشان [[خطبه]] خواند و سربازانش را به [[تقوا]] سفارش کرد و از [[اختلاف]] با یکدیگر برحذر داشت و آن [[روز]] را برای کسانیکه [[یقین]] و [[صبر]] را پیشه سازند، روز [[پاداش]] دانست و آنها را به [[جهاد]] تحریض کرد<ref> انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۷؛ المغازی، ج۱، ص۲۲۱ـ۲۲۲.</ref>. سپس [[پرچم]] [[سپاه اسلام]] را به [[مصعب بن عمیر]]<ref> السیرة النبویه، ابناسحاق، ص۳۲۹؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۶.</ref> و بر حسب بعضی نقلها به [[علی بن ابیطالب]] سپرد<ref> مجمعالبیان، ج ۲، ص۸۲۵؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص۱۷؛ الصحیح من سیره، ج ۶، ص۱۱۵.</ref>. | |||
حضرت، پنجاه نفر از کمانداران را به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن جبیر]]، [[مأمور]] محافظت از شکاف کوه [[احد]] کرد و به آنان [[دستور]] داد که به وسیله تیرهای خود، [[لشکر]] را از پشت سر محافظت کنند و به آنها تأکید کرد که به هیچ وجه، چه [[پیروز]] شویم و چه [[شکست]] بخوریم، شما از جای خود، حرکت نکنید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵-۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. | |||
[[مشرکان]] نیز صفهای خود را بیاراستند و [[خالد بن ولید]] را در راست و [[عکرمة بن ابیجهل]] را در سمت چپ [[سپاه]] خود [[امیر]] کردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.</ref>. [[زنان]] [[قریش]] نیز پیوسته با نواختن دایره و دف به تحریض مردان میپرداختند و کشتگان [[بدر]] را به خاطر میآوردند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} با شنیدن اشعار آنها فرمود: خدایا! از تو کمک میخواهم و به تو [[پناه]] میبرم و در [[راه]] تو میجنگم. [[خداوند]] مرا کفایت میکند و او [[نیکو]] وکیلی است<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ ! بِكَ أَحْوَلَ وَ بِكَ أَصُولُ وَ فِيكَ أُقَاتِلْ ، حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ}}؛ المنار، ج۴، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۸.</ref>. | |||
در میان [[قریش]]، بنیعبدالدار، [[منصب]] پرچمداری [[قریش]] در [[جنگها]] را بر عهده داشتند. [[ابوسفیان]] برای [[اطمینان]] از [[پایداری]] آنها، نزدشان رفت و با سخنان خود آنان را تهییج کرد و بر سر [[غیرت]] آورد تا [[پرچم]] را وانگذارند و آنرا در طی [[جنگ]]، پا بر جا دارند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۰-۱۲۱؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==آغاز [[جنگ]]== | |||
[[مسلمانان]] با [[شعار]] "[[أمت]] [[أمت]]" آماده [[جنگ]] شدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸.</ref> تا اینکه [[ابوعامر عبد عمرو]] ([[ابوعامر]] [[فاسق]]) [[آتش]] [[جنگ]] را بر افروخت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.</ref>. او با پنجاه نفر از افراد [[قوم]] خود، در حالی که [[غلامان]] [[قریش]] نیز آنان را [[همراهی]] میکردند، جلو آمد و فریاد زد: "ای [[آل]] [[اوس]]! من ابوعامرم" قومش که صدایش را شنیدند، گفتند: "[[لعن]] و [[نفرین]] بر تو باد، ای [[فاسق]]!" سپس سنگبارانشان کردند. آنها نیز فرار کردند و عقب نشستند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.</ref>. در این هنگام، [[زنان]] [[قریش]] جلو آمدند و با نواختن دایره و دف به تحریض مردان پرداختند و اشعاری را میسرودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳.</ref>. | |||
سپس [[طلحة بن ابیطلحه]]، [[پرچمدار]] [[قریش]] جلو آمد و مبارز طلبید. [[علی]]{{ع}} با او به [[مبارزه]] پرداخت و چنان ضربتی بر سر [[طلحة بن ابیطلحه]] زد که شمشیرش، فرق [[طلحة بن ابیطلحه]] را شکافت و به ریش او رسید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵-۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.</ref>. پس از کشته شدن [[طلحة بن ابیطلحه]]، برادرش [[عثمان]]، [[پرچم]] [[قریش]] را به دست گرفت و رجزخوان به میدان آمد. [[حمزه]] به او حمله کرد و با ضربتی او را کشت. بعد از [[عثمان]]، [[ابوسعد بن ابیطلحه]] به میدان آمد که او نیز با تیر [[سعد بن ابیوقاص]] کشته شد. پرچمداران [[قریش]]، یکی پس از دیگری به میدان آمدند و کشته شدند تا اینکه آخرین آنها، به نام [[صوأب جشمی]]، [[غلام]] بنی عبدالدار، به میدان آمد. او نیز به دست توانای [[علی]]{{ع}} کشته شد <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۸ به بعد.</ref>. پس از کشته شدن پرچمداران [[قریش]] ([[اصحاب]] لواء) [[رزمندگان]] [[اسلام]] در مدّتی کوتاه [[سپاه قریش]] را [[درهم]] شکستند و مشرکان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد<ref> الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۳۹.</ref> نسطاس غلام [[صفوان]] که در [[لشکرگاه]] قریش بود، میگوید: [[مسلمانان]] تا آنجا پیش رفتند که وی را به [[اسارت]] گرفته و [[اموال]] لشکرگاه را تصاحب کردند. در این میان، [[خالد بن ولید]] چند بار به [[میسره]] [[سپاه اسلام]] هجومبرد که هر بار، تیراندازان [[جبل]] الرماة او را به عقبنشینی واداشتند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۱-۱۲۲؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==سرپیچی از دستور [[پیامبر]]{{صل}}== | |||
تیراندازانی که [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را [[مأمور]] محافظت از شکاف کوه [[احد]] کرده بود توصیههای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را ندیده گرفتند و محل خدمت خود را ترک کردند. آنها [[عبدالله بن جبیر]] را با کمتر از ده نفر در جای خود، تنها گذاشتند<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۰.</ref> و به هوای جمعآوری [[غنیمت]]، به وسط میدان آمدند. در این زمان، سواره [[نظام]] [[دشمن]]، به [[فرماندهی]] [[خالد بن ولید]] که چشم به این نقطه داشت با کشتن بقیه محافظان، از پشت سر به [[مسلمانان]] حملهور شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹.</ref>. صفوف [[مسلمانان]] به هم ریخت و [[جنگ]] به نفع [[مشرکان]] شد<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۲-۱۲۳؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۷۳؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | |||
==[[شهادت]] [[حمزه عموی پیامبر]]{{صل}}== | |||
{{اصلی|حمزة بن عبدالمطلب}} | |||
در این زمان، خبر [[شهادت]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] [[عموی پیامبر]]{{صل}} به دست وحشی ـ [[غلام]] [[جبیر بن مطعم]] ـ به گوش همگان رسید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲.</ref>. [[شهادت]] [[حمزه]]، [[مسلمانان]] را به خروش آورد و بر شدت حملاتشان افزود. با حملات [[مسلمانان]]، [[لشکر]] [[قریش]] رو به فرار گذاشتند و متفرق شدند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۲.</ref> | |||
==حمله ناگهانی [[قریش]] و [[شکست]] [[مسلمانان]]== | |||
حمله ناگهانی [[قریش]]، [[سپاه اسلام]] را از هم پاشید. در این هنگام، [[پرچم]] [[قریش]] که بر [[زمین]] افتاده بود، به دست زنی با نام "عمره دختر علقمه حارثیه" برافراشته شد و بدین ترتیب [[سپاه]] فراری و پراکنده [[قریش]] با دیدن حملات سوارانشان، گرد [[پرچم]] خود جمع شدند و به [[مسلمانان]] یورش آوردند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.</ref>. با [[شهادت]] [[مصعب بن عمیر]]، [[پرچمدار]] [[سپاه اسلام]]، و به علت شباهتی که او به [[رسول خدا]]{{صل}} داشت، [[دشمن]] گمان کرد [[پیامبر]]{{صل}} را به [[شهادت]] رسانده است؛ پس فریاد برآوردند که [[محمد]]{{صل}} کشته شد<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳.</ref>. | |||
این خبر، [[مسلمانان]] را بیش از پیش در هم ریخت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.</ref>. [[سپاه اسلام]] به شدت درمانده شده بود و نمیدانستند چه کنند. اکثر [[مسلمانان]] کشته یا زخمی شده بودند و یا فرار کرده بودند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۳-۵۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.</ref>. آشفتگی در [[سپاه اسلام]] به آن حد رسیده بود که [[مسلمانان]] از شدت [[عجله]] و [[نگرانی]]، بعضی، بعضی دیگر را میکشتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.</ref>. حتّی بعضی از آنان به [[فکر]] بازگشت به [[دین]] پیشین خود و گرفتن [[اماننامه]] از [[ابوسفیان]] بودند. [[خداوند]] در پاسخ<ref>السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۳۴۲؛ جامعالبیان، مج۳، ج۴، ص۱۴۹.</ref> به آنها فرمود: محمّد همچون [[پیامبران]] گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از [[عقیده]] خود بازمیگردید: {{متن قرآن|وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.</ref> [[انس بن نضر]]، آنان را که از جنگ دست کشیده بودند، خطاب کرد که اگر [[محمّد]] کشته شده، خدای محمد که کشته نشده است. برای هدفی که او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به [[شهادت]] رسید<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۶۶؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۶.</ref>. | |||
بسیاری از [[مسلمانان]] متفرق شدند و به کوه گریختند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۰-۵۲۲.</ref>. بعضی دیگر از آنان هم به سوی [[مدینه]] فرار کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۲.</ref>. [[عثمان بن عفان]]، [[عقبة بن عثمان]] و [[سعد بن عثمان]] که دو تن از [[انصار]] بودند، فراری شدند و تا "جلعب" (کوهی در حدود [[مدینه]]) رفتند و سه روز در آنجا مخفی شدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۲.</ref>. | |||
[[ابن ابیسبره]] از قول [[محمد بن سلمه]] در توصیف وضعیت فاجعهبار [[مسلمانان]] در آن روز چنین نقل کرده است: "چون [[مسلمانان]] پراکنده و گریزان شدند، با چشم خود، [[رسول خدا]]{صل}} را دیدم و با گوش خود شنیدم که آن حضرت میفرمود: فلانی و فلانی؛ پیش من بیاید، من [[رسول]] خدایم؛ ولی هیچ یک از آن دو، به حضرت توجهی نکردند و گریختند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۷. </ref>. [[پیامبر]]{{صل}} پیوسته فریاد میزد: "[[بندگان خدا]] پیش من آیید! [[بندگان خدا]] پیش من آیید!"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۳.</ref> اما هیچ کس توجهی نمیکرد. بعضی از آنان که روی صخره، [[پناه]] گرفته بودند از روی عجز میگفتند: "ای کاش یکی را پیش [[عبدالله بن ابی]] میفرستادیم تا برای ما از [[ابوسفیان]] [[امان]] بگیرد. ای [[مردم]]! [[محمد]]{{صل}} کشته شده است. پیش از آنکه قومتان بیایند و شما را بکشند، سوی آنها بروید"<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} در میدان [[جنگ]]، تنها مانده بود و فقط شمار اندکی از [[مسلمانان]]، همراه [[رسول خدا]]{{صل}} باقی مانده بودند و دور حضرت را گرفتند و در برابر حملات بیشمار [[دشمنان]]، از ایشان [[دفاع]] میکردند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی أحوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱.</ref>. | |||
گفته شده است جز سه نفر ([[علی]]، [[طلحه]] و [[زبیر]])<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> و به [[نقلی]] دیگر شش یا هفت نفر که [[طلحه]] و [[زبیر]] از جمله آنان بودند، کسی در کنار [[پیامبر]]{{صل}} باقی نمانده بود<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱.</ref>. عدهای نیز این گروه را [[علی]]{{ع}}، [[ابودجانه]]، [[سهل بن حنیف]]، [[مقداد]]، [[سعد بن ابیوقاص]]، [[مصعب بن عمیر]]، [[عبدالله بن جحش]]، [[شماس بن عثمان]]، [[طلحه]]، [[زبیر]] و عدهای از [[انصار]] دانستهاند<ref>ابن شهر آشوب، المناقب فی آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۳.</ref>. | |||
متأسفانه در ذکر نام این گروه [[فداکار]]، دست عدهای به [[تحریف]] [[تاریخ]] آلوده و نامهایی بر آن افزوده شد که درخور چنین فضیلتی نبودهاند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۳-۱۲۵؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | |||
==[[رشادتهای علی]]{{ع}} در [[احد]]== | |||
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در روز [[احد]]، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. ایشان با اینکه در این [[جنگ]]، زخمهای زیادی برداشته بود، شجاعانه میجنگید؛ به گونهای که شمشیرش [[شکست]] و از [[پیامبر]]{{صل}} درخواست [[شمشیر]] کرد و حضرت [[ذوالفقار]] خود را به او داد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. به پاس شجاعتها و جوانمردیهای [[علی]]{{ع}} در این روز، منادی از [[آسمان]] ندا در داد: {{متن حدیث|لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی{{ع}}}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.</ref>. | |||
[[ابن ابی الحدید]] در [[وصف]] [[پایداری]] [[علی]]{{ع}} میگوید: "هنگامی که عموم [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در روز [[احد]] از نزد آن حضرت فرار کردند، دستههای [[لشکر]] [[مشرکان]] که متشکّل از پهلوانان بزرگ بودند، پی در پی به سمت [[رسول خدا]]{{صل}} حملهور شدند. کار، بسیار دشوار و [[بحرانی]] شد، یک دسته پنجاه نفره از دلاوران [[قریش]]، قصد [[جان]] [[پیامبر]]{{صل}} را کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} فرمود: ای [[علی]]! این گروه را از من دور کن. او پیاده به آنها حمله کرد و بیپروا [[شمشیر]] زد، تا شماری از آنان را کشت و بقیه را متفرق ساخت"<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۵۰.</ref>. | |||
[[علی]]{{ع}} نیز در توصیف این روز به مردی [[عرب]] فرمود: "اگر در آن روز بودی، میدیدی که من از یک سو [[دشمن]] را میراندم و [[ابودجانه]] هم در سوی دیگر، گروهی از [[دشمن]] را میراند و [[سعد بن ابیوقاص]]، گروه دیگری تا اینکه [[خداوند]]، همه [[گرفتاریها]] را دفع فرمود"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۶.</ref>. به [[نقل]] [[ابن ابیالحدید]] از ۲۸ نفر از کشته شدههای [[جنگ احد]]، ۱۲ نفر آنان به دست [[علی]]{{ع}} کشته شدند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.</ref> که این خود، حاکی از [[روحیه]] رشادت و سلحشوری آن [[حضرت]] در این [[جنگ]] است<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۵-۱۲۶؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} فرمودند: چون در [[جنگ]] احُد، [[مردم]] از گِرد [[پیامبر]]{{صل}} پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان میفرمود: "من، [[محمد]] هستم. من [[پیامبر]] خدایم. کشته نشده و نمردهام"... [[مشرکان]]، از سمت راست به [[پیامبر]]{{صل}} حمله کردند که [[علی]]{{ع}}، آنان را پراکنده میکرد و چون پراکندهشان میساخت، از سمت چپ به [[پیامبر]]{{صل}} یورش میبردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش [[شکست]] و سه تکه شد. پس نزد [[پیامبر]]{{صل}} آمد و [[شمشیر]] شکستهاش را پیش ایشان [بر زمین] نهاد و گفت: این [[شمشیر]] من شکسته است. آن روز، [[پیامبر]]{{صل}}، [[ذوالفقار]] را به او داد و چون [[پیامبر]]{{صل}}، لرزش پاهای [[علی]]{{ع}} را از فراوانی [[کارزار]] دید، سر به [[آسمان]] بلند کرد و در حالی که میگریست، گفت: "ای [[پروردگار]]! به من [[وعده]] دادهای که از دینت [[پشتیبانی]] کنی، و اگر بخواهی، میتوانی". پس [[علی]]{{ع}} به [[پیامبر]]{{صل}} رو آورد و گفت: ای [[پیامبر خدا]]! همهمه شدیدی میشنوم و میشنوم که میگوید: "حَیزوم<ref>حیزوم، نام مَرکب جبرئیل{{ع}} است</ref>، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمیکنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بیجان فرو میافتد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "این، [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] و [[اسرافیل]]{{عم}} با فرشتگاناند". سپس [[جبرئیل]]{{ع}} آمد و کنار [[پیامبر خدا]] ایستاد و گفت: "ای [[محمد]]! بی [[گمان]]، این کار، [[ازخودگذشتگی]] است". [[پیامبر]]{{صل}}] فرمود: "[[علی]] از من است و من از علیام". [[جبرئیل]]{{ع}} گفت: "و من هم از شمایم". سپس، [[مشرکان]] در هم شکسته شدند<ref>الإمام الصادق{{ع}}: {{متن حدیث|لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی{{صل}} انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی{{صل}} المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی{{ع}}، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی{{صل}}، فَلَم یزَل کذلِک حَتی تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی{{صل}} فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی{{صل}} ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی{{صل}} اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی{{ع}} إلَی النبِی{{صل}} فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ{{ع}} فَوَقَفَ إلی جَنبِ رَسولِ اللهِ{{صل}} فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ}}؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.</ref>. | |||
در کتاب [[الإرشاد (کتاب)|الإرشاد]] چنین آمده است: "چون [[مردم]] در جنگ احد از گِرد [[پیامبر]]{{صل}} پراکنده شدند و [[امیر مؤمنان]]، [[ایستادگی]] کرد، [[پیامبر]]{{صل}}] به او فرمود: "تو چرا با [[مردم]] نرفتی؟". [[امیر مؤمنان]] گفت: بروم و تو را وانهم، ای [[پیامبر خدا]]؟! به [[خدا]] [[سوگند]] نمیروم تا کشته شوم و یا [[خداوند]]، [[وعده]] [[یاری]] به تو را تحقق بخشد. پس [[پیامبر]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[علی]]! مژده باد که [[خداوند]]، وعدهاش را تحقق میبخشد و [[مشرکان]]، دیگر هیچگاه مانند امروز بر ما دست نمییابند!". سپس به گروهی که به او رو آورده بودند، نگریست و به [[علی]]{{ع}} فرمود: "ای [[علی]]! کاش به اینان حمله میبردی". [[امیر مؤمنان]]، حمله برد و هشام بن[امیه مخزومی را از آنان کشت و گروه، در هم شکست. پس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به اینان حمله کن!"، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن عبد الله جُمحی را از آنان کشت و آنان نیز پراکنده شدند. سپس گروه دیگری رو آوردند و [[پیامبر]]{{صل}} به [[علی]]{{ع}} فرمود: "به این گروه، حمله کن!" که بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالک عامری را از آنان کشت و گروه، در هم شکست و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت. مسلمانانِ فراری به نزد [[پیامبر]]{{صل}} بازآمدند و [[مشرکان]]، به [[مکه]] بازگشتند. [[پیامبر]]{{صل}} نیز به [[مدینه]] بازگشت. پس [[فاطمه]]{{س}} به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت، صورت [[پدر]] را شست. در پی او، [[علی]]{{ع}} آمد که دستش تا شانه خونین بود و "[[ذوالفقار]]" را همراه داشت. آن را به [[فاطمه]]{{س}} داد و گفت: این [[شمشیر]] را بگیر که امروزْ مرا همگامی [[استوار]] بود؛ (...) و [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[فاطمه]]! آنرا بگیر که همسرت، [[حق]] آنرا ادا کرد و [[خدا]] با [[شمشیر]] او، دلاوران [[قریش]] را کشت"<ref>الإرشاد، ج ۱، ص ۸۹.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۵۸-۶۰.</ref>. | |||
==[[شجاعت پیامبر]]{{صل}} در [[احد]]== | |||
[[رسول خدا]]{{صل}} در آن روز، [[شجاعت]] بسیاری از خود نشان داد. ایشان آن قدر تیر انداخته بود که زهِ کمانش پاره شد، سپس شروع به سنگ انداختن کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۶.</ref> | |||
==زخمی شدن [[پیامبر]]{{صل}}== | |||
رفته رفته [[دشمن]]، خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} رسانیدند و با پرتاب سنگ، [[دندان پیشین]] ایشان را شکستند و لب و صورتش را مجروح ساختند. بر اثر ضربت [[شمشیر]] لیثی، گونه [[پیامبر]]{{صل}} شکافته شد به حدی که حلقههای کلاهخود حضرت، در آن فرو رفت<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵.</ref>. | |||
با این حال، انتشار خبر کشته شدن [[پیامبر]]{{صل}} [[خیال]] [[قریش]] را راحت کرده بود. آنان در میان کشتگان در جستجوی جنازه [[پیامبر]]{{صل}} بودند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶-۲۳۷.</ref> و این [[فرصت]] مناسبی را برای محافظان اندک [[پیامبر]]{{صل}} فراهم آورده بود تا ایشان را به سوی کوه [[احد]] منتقل کنند. [[یاران پیامبر]]{{صل}} نیز چنین [[مصلحت]] دیدند که خبر کشته شدن [[پیامبر]]{{صل}}، [[تکذیب]] نشود تا او بتواند همراه [[یاران]] خود به سوی دره کوه، حرکت کند. در این مسیر، حضرت در میان گودالی افتاد که [[ابوعامر]] بر سر راه [[مسلمانان]] کنده بود و دو زانویش زخمی شد. [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}[[دست]] ایشان را گرفت و به کمک [[طلحه]]، حضرت را از آنجا بیرون کشید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۳.</ref>. | |||
اولین نفر از [[مسلمانان]] که [[رسول خدا]]{{صل}} را زنده دید و خبر آنرا به دیگران [[بشارت]] داد، [[کعب بن مالک انصاری]] بود؛ پس فریاد زد: "ای [[مسلمانان]] [[بشارت]]! این [[رسول]] خداست". اما [[پیامبر]]{{صل}} به او اشاره کرد که ساکت باشد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.</ref>. [[مسلمانان]] با دیدن [[رسول خدا]]{{صل}}، ایشان را در بر گرفتند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.</ref>. سپس حضرت بر فراز کوه [[احد]] رفت و در آنجا کمی استراحت کرد. [[علی]]{{ع}} برای حضرت، [[آب]] آورد و ایشان با آن [[آب]]، [[خون]] را از سر و صورت خویش شست<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۵.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۶-۱۲۷؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==[[زنان]] [[مسلمان]] در [[احد]]== | |||
در [[پیکار]] [[اُحُد]]، شماری از زنان مسلمان جهت مداوای مجروحان و تعدادی جهت امدادرسانی به [[رزمندگان]] [[اسلام]] حضور داشتند و هنگامی که [[جان]] [[رسول خدا]] را در خطر دیدند، مردانه از او [[دفاع]] کردند. برحسب بعضی [[روایات]] در [[روز]] اُحُد ۱۴ [[زن]] ازجمله آنها [[فاطمه]]{{س}} [[دختر رسول خدا]] آب و [[غذا]] به [[جبهه]] حمل میکردند و به مجروحان [[تشنه]] آب مینوشاندند و آنها را مداوا میکردند<ref>دلائل النبوه، ج۳، ص۲۱۴؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۹.</ref>، فاطمه{{س}} با دست خویش [[خون]] از صورت رسول خدا [[پاک]] میکرد و با آبی که [[علی]]{{ع}} از مهراس (آبی در کوهاُحُد) آورده بود، زخمهای [[پدر]] را میشست<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۷؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۹.</ref>. زنان دیگری چون [[امایمن|اُمّ ایمن]] و [[عایشه]] و [[امسلیم|امّ سلیم]] و حمنه، دختر [[جحش]]، بدین منظور در جبهه [[نبرد]] حاضر شده بودند<ref> المغازی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۵۰.</ref>. نُسیبه دختر [[کعب]] (اُمّ عَماره) که در روز اُحُد [[شاهد]] فرار [[سپاه اسلام]] بود، [[نقل]] میکند: تعداد کسانی که از رسول خدا [[دفاع]] میکردند، از ۱۰ نفر کمتر بودند که من و شوهر و دو فرزندم از جمله آنها بودیم. [[فداکاری]] او در [[حفظ جان]] رسول خدا بهگونهای بود که به فرموده حضرت، به هر سو که مینگریستم، [[امعمارة|اُمّ عمارة]] را میدیدم که از من دفاع میکرد<ref>المغازی، ج۱، ص۲۷۰ـ۲۷۱.</ref> تا آنجا که جراحتهای بسیاری بر او وارد شد و حضرت فرمود: [[مقام]] نُسیبه امروز جایگاهی بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است که هنگام [[وفات]]، ۱۳ زخم بر تن داشت<ref>المغازی، ج۱، ص۲۶۹ـ۲۷۰.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۷؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==[[جنگ روانی]] و [[تبلیغاتی]] [[ابوسفیان]] در [[احد]]== | |||
[[ابوسفیان]] در این هنگام برای در هم کوبیدن [[روحیه]] [[مسلمانان]] و ایجاد [[تزلزل]] در [[عقاید]] [[سپاه]] [[شکست]] خورده [[اسلام]]، [[فرصت]] را مناسب دید و سعی کرد تا [[اعتقادات]] [[مسلمانان]] را [[تخریب]] کند؛ از این رو نزدیک گروهی از [[مسلمانان]] که بر بالای کوه [[احد]] رفته بودند، رفت، بر صخرهای ایستاد و فریاد زد: {{عربی|اعل هبل، اعل هبل!}}<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۶۰.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} نیز به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد که در جوابش بگویند: "[[خداوند]] [[برتر]] و بزرگوارتر است. ما با شما یکسان نیستم. کشتههای ما در [[بهشت]] و کشتههای شما در دوزخاند". سپس [[ابوسفیان]] گفت: "ما عزّی داریم و شما ندارید". حضرت فرمود بگویید: "[[خدا]] مولای ماست و شما [[مولی]] ندارید"<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۵۰.</ref>. سپس [[ابوسفیان]] ادامه داد و گفت: "در میان کشتگان شما چیزی از مثله شدن میبینم، ولی نه بدان کار [[خشنود]] و نه از آن [[غمگین]] شدم؛ نه به این کار [[دستور]] داده و نه از آن جلوگیری کردهام"<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۷-۱۲۸؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==جنایت هولناک [[قریش]]== | |||
پس از پایان درگیری و فرو نشستن [[آتش]] [[جنگ]]، [[هند]] ـ [[همسر]] [[ابوسفیان]] ـ با دیگر زنانی که همراه وی بودند، [[فرصت]] را مغتنم شمردند و بر بالای کشتههای [[مسلمانان]] از جمله [[حمزه]] [[سیدالشهداء]] رفتند. [[هند]]، شکم [[حمزه]] را درید و جگرش را بیرون کشید<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۴-۲۵۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.</ref>. سپس همراه دیگر [[زنان]] به سراغ سایر [[شهدا]] رفت و همه را مثله کردند و گوش و بینی آنها را بریدند. [[هند]] از گوش و بینی بریدههای [[شهدا]] برای خود، دستبند و گلوبند ساخت؛ سپس بر بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن [[حمزه]] و [[سپاسگزاری]] از وحشی سرود<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۸؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==پایان [[جنگ]]== | |||
[[جنگ]] خاتمه یافته بود و [[ابوسفیان]] و یارانش آهنگ رفتن کردند. [[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]{{ع}} را به دنبالشان فرستاد تا از رفتنشان مطمئن شوند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴.</ref> و به [[علی]]{{ع}} فرمود اگر شتران خود را سوار شدند و اسبها را یدک کشیدند، آهنگ مکّه کردهاند و اگر بر اسبها سوار شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند. در این صورت به [[خدا]] [[سوگند]]! در همان مدینه با آنان میجنگم. علی{{ع}} پس از بازگشت گزارش داد که آنها بر شترها سوار شدند و [[راه]] مکّه در پیش گرفتند<ref> تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۹ـ۲۷۰.</ref>. | |||
پس از اینکه از رفتن [[سپاه قریش]]، [[اطمینان]] یافتند به جستجوی [[شهدا]] و مجروحان پرداختند. پس [[بدن]] [[حمزه]] را در [[دل]] دره یافتند؛ در حالی که شکمش دریده شده بود و بینی و دو گوشش بریده شده بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۸.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} از این موضوع بسیار متأثر شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۵.</ref>. چون [[مسلمانان]] [[غم]] [[پیامبر]]{{صل}} را از [[رفتار]] وحشیانه [[دشمنان]] با عمویش دیدند، قسم یاد کردند که اگر بر [[قریشیان]] [[پیروز]] شدیم، چنان آنان را مثله کنیم که کسی در [[عرب]] چنین کاری نکرده باشد؛ اما با [[نزول]] [[آیه]] ۱۲۶ [[سوره نحل]]، [[پیغمبر]] [[خدا]]{{صل}} [[گذشت]] کرد و [[صبوری]] فرمود و مثله کردن را [[ممنوع]] دانست<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۸-۱۲۹؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==[[خاک]] سپاری [[شهیدان]]== | |||
مسلمانان برای اطّلاع از همرزمان خویش و [[دفن]] شهیدان به میدان [[نبرد]] بازگشتند. در این روز، ۷۰ تن<ref> الطبقات، ج۲، ص۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۰.</ref> از [[سپاه اسلام]] به [[شهادت]] رسیده بودند و تعداد بسیاری مجروحشدند. رسول خدا با همراهانش بر پیکر شهیدان [[نماز]] گزارد و مسلمانان را از حمل پیکر شهیدان به مدینه [[نهی]] کرد و هنگام [[خاکسپاری]] آنها فرمود: بنگرید هر کدام از این شهیدان که بیشتر [[حافظ قرآن]] است، پیکرش را در [[قبر]] جلوتر از دیگران قراردهید<ref> السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۹۷ ـ ۹۸؛ الکامل، ج۲، ص۱۶۲ ـ ۱۶۳.</ref>. در این [[پیکار]]، بزرگانی چون [[حمزه]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}} و [[مصعب بن عمیر]]، [[سعد بن ربیع]]، [[عبدالله بن جحش]]، [[عمرو بن جموح]]، [[عبدالله بن جبیر]]، [[حنظله غسیل الملائکه]] و... به [[شهادت]] رسیدند<ref> المغازی، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۷.</ref>. پس از [[غزوه اُحُد]]، [[رسول خدا]]{{صل}} سالی یک بار به [[زیارت قبور]] [[شهیدان]] اُحُد میرفت. هنگامی که به وادی اُحُد میرسید با صدای بلند خطاب به آنان میفرمود: {{متن قرآن|سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ}}<ref>«درود بر شما به شکیبی که ورزیدهاید که فرجام آن سرای، نیکوست!» سوره رعد، آیه ۲۴.</ref>. به این [[سیره]]، خلفای بعدی و بسیاری از [[صحابه]] عمل میکردند و [[حضرت فاطمه]] [[زهرا]]{{س}} هر دو سه [[روز]] یکبار به [[زیارت]] شهیدان اُحُد میرفت<ref> المغازی، ج۱، ص۳۱۳؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۰۶ـ۳۰۸؛ [[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۸-۱۲۹؛ [[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>. | |||
==پیآمدهای [[شکست]] [[احد]]== | |||
#[[مشرکان]] که پس از [[پیروزی]] [[احساس]] [[غرور]] میکردند، [[تصمیم]] گرفتند از بین [[راه]] [[مدینه]] بازگردند و برای همیشه به [[حیات]] [[اسلام]] (بهویژه شخص [[پیامبر]]{{صل}}) خاتمه دهند که به [[غزوه حمراء الاسد]] انجامید<ref>السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ سیرهرسولخدا، ج۱، ص۴۷۵.</ref>. | |||
#[[یهودیان]] مدینه میپنداشتند توان نظامی [[مسلمانان]] پس از شکست اُحُد کاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد [[شورش]] در مدینه برآمدند<ref> نمونه، ج۳، ص۷۸؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر، ص۳۱۱.</ref>. | |||
#[[اقتدار]] مسلمانان میان [[قبایل]] خارج از مدینه [[متزلزل]] شده بود تا جایی که آنها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند<ref>المغازی، ج۱، ص۳۴۰.</ref>. | |||
#جوّسازی [[منافقان]] برضدّ مسلمانان در مدینه و اینکه علّت شکست اُحُد را [[مخالفت]] پیامبر{{صل}} با نظر عبدالله بن ابیّ معرفی کردند<ref>المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. از پیامدهای مثبت این شکست، جدایی صف [[مؤمنان]] از منافقان است<ref> الدرالمنثور، ج۲، ص۳۶۸ـ۳۶۹.</ref> که [[قرآن]] هم بدان اشاره کرده است: {{متن قرآن|وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و آنچه بر شما در روز برخورد آن دو گروه (در احد) رسید به اذن خداوند بود (تا مؤمنان را بیازماید) و تا مؤمنان را (از غیر آنان) معلوم بدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۶.</ref>، {{متن قرآن|وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ}}<ref>«و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر میدانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی میکردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان میآورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.</ref>.<ref>[[لطفالله خراسانی|خراسانی، لطفالله]]، [[احد غزوه (مقاله)|مقاله «احد غزوه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref> | |||
==رفتن به [[حمراء الاسد]]== | |||
{{اصلی|غزوه حمراء الاسد}} | |||
فردای آن روز از سوی [[رسول خدا]]{{صل}} اعلام شد مسلمانانی که روز گذشته در [[جنگ احد]] شرکت داشتند، آماده حرکت به سوی [[مکه]] و تعقیب [[دشمن]] شوند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۹۷.</ref>. این [[تصمیم]] برای بازداشتن [[قریش]] از حمله مجدد به [[مدینه]]، اتخاذ شد. حضرت تا منطقهای به نام "حمراء الأسد" در هشت میلی [[مدینه]] رفت و سه روز در آنجا ماند. سپس به [[مدینه]] مراجعت فرمود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۲؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} با این [[اقدام]]، موفق شد [[کفار]] [[قریش]] را از حمله مجدد به [[مدینه]] بازدارد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۲-۱۰۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷-۳۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۲۹.</ref> | |||
==[[سرزنش]] [[مسلمانان]] از سوی [[منافقان]] و [[یهودیان]]== | |||
با بازگشت [[پیغمبر]]{{صل}}، [[یهودیان]] و [[منافقان]] [[مدینه]] شروع به [[شماتت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و دیگر [[مسلمانان]] کردند. آنها از این واقعه، ابراز [[خوشحالی]] میکردند و سخنان ناپسندی بر زبان میراندند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. [[منافقان]]، پیوسته [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را [[تشویق]] میکردند که از اطراف [[رسول خدا]]{{صل}} پراکنده شوند<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. [[یاران پیامبر]]{{صل}} که از [[احد]] برگشته بودند، عموماً زخمی بودند. [[عبدالله بن ابی]] که در [[جنگ احد]] مجروح شده بود، تمام شب را بیدار بود و زخمهایش را داغ میکرد. او به فرزندش میگفت: "بیرون رفتن تو همراه [[محمد]]{{صل}} درست نبود. [[محمد]]{{صل}} از گفتار من [[سرپیچی]] کرد و حرف بچهها را پذیرفت. به [[خدا]] قسم من پیشاپیش، این وضع را به طور کامل میدیدم"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. [[منافقان]]، [[یاران پیامبر]]{{صل}} را به باد [[انتقاد]] میگرفتند و میگفتند: "کسانی که از شما کشته شدند، اگر با ما بودند کشته نمیشدند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>. [[یهودیان]] نیز با بیان سخنان ناپسندی، میگفتند: "[[محمد]]{{صل}} فقط طالب [[پادشاهی]] است. هرگز هیچ [[پیامبری]] چنین [[مصیبت]] زده نشده است. او هم خود زخمی شد و هم اصحابش کشته و زخمی شدند"<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۳۰.</ref> | |||
==آماری از تجهیزات و تلفات دو [[سپاه]] در [[جنگ احد]]== | |||
در این [[جنگ]]، نیروهای [[مشرکان]] سه هزار نفر بودند و دویست اسب، هفتصد [[زره]] و سه هزار نفر شتر همراه داشتند. در مقابل، [[سپاه مسلمانان]]، هفتصد [[رزمنده]] و یکصد [[زره]] و دو اسب داشتند که یکی از این اسبها از آن [[رسول خدا]]{{صل}} بود و دیگری از آن [[ابیبرده حارثی]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۵.</ref>. | |||
مؤرخان، شمار شهدای این جنگ را شصت و پنج<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۰.</ref>، شصت و هشت<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۸.</ref>، هفتاد<ref>خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۸؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.</ref>، هفتاد و سه<ref>احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۴.</ref> و هفتاد و چهار<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۰۰.</ref> تن برشمردهاند که [[حمزه]] [[سیدالشهداء]]، [[عبدالله بن جحش]]، [[مصعب بن عمیر]]، شماس بن عثمان و دیگران از جمله آنان بودند. همچنین مؤرخان، تلفات [[قریش]] را بیست و دو<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.</ref>، بیست و سه<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.</ref> یا بیست و هشت نفر<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.</ref> ذکر کردهاند<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[غزوه احد (مقاله)|غزوه احد]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۱۳۰-۱۳۱.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۵ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۸
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جنگ احد (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
غزوه احد دهمین[۱]و به قولی نهمین[۲] و از مهمترین و عبرتآموزترین جنگهای دوران پیغمبر(ص) است. این جنگ، یک سال پس از جنگ بدر[۳]، در هفتم[۴] یا نیمه[۵] شوال سال سوم هجری و در سی و دومین ماه از هجرتِ[۶] رسول خدا(ص)، در دامنه رشته کوه "اُحد" در شمال مدینه، میان مسلمانان و مشرکان قریش اتفاق افتاد[۷].
در وجه نامگذاری این کوه سرخرنگ که در شمال مدینه (۴ کیلومتری مدینه) قرار دارد[۸] گفته شده: بر اثر جداییاش از دیگر کوههای منطقه، اُحُد نامیده شده است[۹]. برحسب روایات، چون خداوند بر کوه طور سینا تجلّی کرد، چند قطعه از آن جدا شد و در جاهای گوناگون قرارگرفت که یک قطعه از آن، کوه اُحُد در مدینه است[۱۰]. در فضیلت آن نقل شده که اُحُد، یکی از کوههای بهشت است. پیامبر(ص) فرمود: اُحُد کوهی است که ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم[۱۱].[۱۲]
علت وقوع جنگ احد
در پی شکست کفار قریش از مسلمانان در جنگ بدر که به کشته شدن جمعی از اشراف قریش، منجر شد، باقی مانده قریشیان به مکه بازگشتند. ابوسفیان بن حرب نیز کاروان تجاری قریش را به مکه رسانده و در دارالندوه مستقر کرده بود. جبیر بن مطعم، عکرمة بن ابیجهل و صفوان بن امیه با چند نفر از سران قریش که هریک، زخمی از بدر به تن داشتند و پدر یا برادری را از دست داده بودند، نزد ابوسفیان آمدند و پیشنهاد کردند: "خوب است برای انتقام کشتهشدگان بدر و جنگ با محمد(ص)، اموال کاروان تجاری یا سود به دست آمده از آنرا صرف تجهیزات جنگی کنیم. هر کس که در این اموال شرکت دارد از آن صرف نظر کند و همگی آنرا به این کار اختصاص دهند و چیزی از آنرا جز در جنگ با محمد(ص) صرف نکنند"[۱۳].
این پیشنهاد پذیرفته شد و کالای تجاری که بیشتر از پنجاه هزار دینار ارزش داشتند، برای خرید اسلحه و سایر تجهیزات جنگی هزینه شد[۱۴]. پس قریش جمع شدند و برای خونخواهی کشتههایشان، خود را آماده ساختند و همپیمانان خود را از کنانه، ثقیف و احابیش به یاری فرا خواندند[۱۵] و سپس به سوی مدینه راه افتادند.
برحسب برخی روایات، در نکوهش کسانیکه مال خویش را برای مبارزه با اسلام در غزوه اُحُد دادند، این آیه نازل شد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾[۱۶].[۱۷].[۱۸].
همراهی زنان قریش
ابوسفیان در جایگاه ثائر (انتقامگیرنده)، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت[۱۹] و گریه بر کشتگان بدر را ممنوع کرد[۲۰] صفوانبن امیّه پیشنهاد کرد زنان را برای یادآوری کشته شدگان بدر و تحریک به خونخواهی، همراه خویش سازند[۲۱]. به نظر برخی، بزرگان قریش از آن جهت زنان را همراه خود بردند که از جنگ نگریزند؛ زیرا فرار با زنان دشوار و رها کردن آنان در میدان جنگ ننگ بود[۲۲].
مؤرخان تعداد زنان را پانزده نفر برشمردهاند؛ از جمله این زنان، هند دختر عتبه همسر ابوسفیان، ام حکیم همسر عکرمة بن ابیجهل، فاطمه دختر ولید بن مغیره و همسر حارث بن هشام، ریطه همسر عمروعاص، سلافه دختر سعد و همسر طلحه بن ابیطلحه و... بودند[۲۳].
عبّاس بن عبدالمطّلب عموی پیامبر(ص) طیّ نامهای محرمانه بهوسیله مردی از بنیغفّار رسول خدا را از زمان حرکت و توان نظامی قریش آگاه کرد. زمانی که ابیّ بن کعب نامه را برای حضرت خواند، پیامبر(ص) از او خواست که مضمون نامه را فاش نکند. با این حال، چیزی نگذشت که خبر حرکت قریش در مدینه شایع شد. افزون بر پیک عبّاس، عمرو بن سالم خزاعی یا عدّهای از بنیخزاعه که هم پیمان رسول خدا بودند، حضرت را از حرکت و توان نظامیقریش آگاه ساختند[۲۴].
همین که خبر حرکت قریش در مدینه منتشر شد، منافقان و یهودیان مدینه به خبرسازی و تضعیف روحیه مسلمانان پرداختند و میگفتند: "برای محمد(ص) خبر خوشی نرسیده است"[۲۵].[۲۶]
حرکت قریش به سوی مدینه
سپاه قریش به همراه دیگر قبایل عرب (مانند بنیکنانه و ثقیف و اهل تهامه)[۲۷] مرکّب از ۳۰۰۰ [۲۸] یا ۵۰۰۰ [۲۹] نفر که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند، همراه ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر، آماده حرکت شدند[۳۰].
آنان در هر منزل که میرسیدند، زنان در حالی که دف و دایره با خود داشتند، بیرون میآمدند و با یاد کردن از کشتهشدگان بدر، مردان را به جنگ تحریض میکردند[۳۱] تا اینکه سپاه کفر به "ذوحلیفه" رسید[۳۲].
سپاه قریش، پنجم[۳۳] یا دوازدهم[۳۴] شوّال در دامنه کوه اُحُد نزدیک کوه عینین فرود آمد[۳۵]. درباره اینکه چرا مشرکان در جنوب مدینه که بر سر راهشان بود، فرود نیآمدند و شهر را دور زده، در شمال آن فرود آمدند، علّت خاصّی در تاریخ ذکر نشده است؛ امّا برخی، مدخل شهر مدینه را در آن زمان فقط از طریق شمال و از کنار کوه اُحُد دانستهاند[۳۶] و به نظر برخی دیگر، قریش برای چراندن مرکبهای خود در کشتزارهایی معروف به عِرْض که در شمال مدینه قرار دارد و صدمه زدن به مسلمانان، در شمال فرود آمدند[۳۷].
رسول خدا(ص) دو نفر را برای تحقیق به بیرون مدینه فرستاد. آنان به سوی اردوگاه دشمن رفتند و پس از بازگشت، گزارشهای خود را به اطلاع آن حضرت رساندند[۳۸]. پیامبر(ص) به این مقدار اکتفا نکرد و حباب بن منذر را روانه ذوحلیفه کرد تا از آمار نفرات دشمن، اطلاعات دقیقی به دست آورد. او به سوی سپاه قریش رفت و بعد از جمعآوری اطلاعات از تعداد نفرات و اسبان و تدارکات سپاه دشمن، به مدینه بازگشت و اطلاعات به دست آمده را در خلوت به رسول خدا(ص) گزارش داد[۳۹].[۴۰]
مشورت با مسلمانان در امر جنگ
گروهی از اصحاب برای جلوگیری از شبیخون دشمن، شب جمعه را به پاسداری از مدینه بهویژه مسجد و خانه پیامبر(ص) پرداختند[۴۱]. روز جمعه، رسول خدا با مسلمانان درباره شیوه مقابله با دشمن مشورت کرد. نظر خود پیامبر(ص)، ماندن در مدینه بود[۴۲]. عبدالله بن ابی و عدهای از بزرگان مهاجر و انصار نیز در این امر با رسول خدا(ص) هم نظر بودند؛ با این استدلال که در کوچههای کم عرض مدینه بهتر میتوان با دشمن مقابله کرد، زنان و افراد ناتوان هم از بالای بامها و برجها به ما کمک میکنند.
اما عدهای از جوانان و کسانی که در جنگ بدر توفیق حضور نداشتند، خواستار خروج از مدینه بودند و مصرّانه از پیامبر(ص) میخواستند که برای جنگ از مدینه خارج شوند[۴۳]. برخی از ریش سفیدان و خیرخواهان مثل حمزة بن عبدالمطلب، سعد بن عباده، نعمان بن مالک بن ثعلبه و برخی دیگر از اوس و خزرج نیز گفتند: "ای رسول خدا(ص)! میترسیم دشمن تصور کند ما از ترس برخورد با آنان بیرون نرفتهایم و این موضوع سبب گستاخیشان نسبت به ما شود؛ شما روز بدر، سیصد نفر بودید و خداوند پیروزتان فرمود و حال آنکه امروز، مردم زیادی هستیم. ما آرزوی چنین روزی را داشتیم و از خداوند آنرا مسئلت میکردیم، اکنون خداوند آنرا در کنارمان فراهم ساخته است". همچنین در جاهلیّت هرگاه به ما حمله میکردند و ما در شهر میماندیم تا زمانی که بیرون از شهر با آنها نمیجنگیدیم، طمعشان از ما قطع نمیشد[۴۴].
سرانجام نظر موافقانِ بیرون رفتن از مدینه، بر نظر دیگران ترجیح داده شد. آن روز، پیامبر خاتم(ص) بعد از اقامه نماز جمعه، خطبه خواند و وعده پیروزی داد[۴۵]. سپس به منزل رفت و لباس رزم پوشید. در این هنگام، عدهای از آنان که روی بیرون رفتن از مدینه، اصرار داشتند از پافشاری خود پشیمان شدند و به پیامبر(ص) گفتند: "سزاوار نبود که ما بر کاری که خاتم انبیا(ص) خلاف آنرا اراده فرموده است اصرار بورزیم. اگر مایل باشی در شهر میمانیم"[۴۶]. اما رسول خدا(ص) فرمود: "اکنون دیگر گذشته است؛ چرا که سزاوار نیست بر پیامبری که لباس رزم بپوشد و جنگ نکرده، آنرا از تن بیرون آورد"[۴۷]. بدین ترتیب پیامبر اکرم(ص) همراه هزار نفر از اصحاب خود برای جنگ با مشرکان مکه خارج شد[۴۸] و عبدالله بن اممکتوم را جانشین خویش در مدینه قرار داد[۴۹].[۵۰]
بازگشت منافقان به مدینه
وقتی سپاه اسلام به منطقه "شوط" ـ که سر راه احد قرار داشت ـ رسیدند؛ عبدالله بن ابی که موافق بیرون رفتن از مدینه نبود با پیروان خود ـ که ثلث سپاه اسلام را تشکیل میدادند ـ بازگشتند[۵۱]؛ او میگفت: "محمد(ص) با رأی ما مخالفت کرد و به سخنان کودکان گوش فرا داد. به خدا نمیدانیم که چرا بیعلت، خود و فرزندانمان را به کشتن دهیم". سپس به مدینه بازگشت[۵۲].
اقدام ناجوانمردانه عبدالله بن ابی و همراهان منافقش در آن موقعیت خطیر، تأثیر بسیار سوئی بر روحیه مسلمانان برجا گذاشت و جوّ سپاه اسلام را به شدت ملتهب و متشنج کرد؛ اما به لطف الهی، سپاه اسلام، روحیه خود را باز یافت و به سوی احد حرکت کردند[۵۳].[۵۴]
صفبندی دو سپاه
رسول خدا(ص) با راهنمایی ابوحثمه حارثی، راهی کوتاهتر را برگزید[۵۵] و سپاه اسلام در مسیر اُحُد در منطقه شیخان فرود آمد. رسول خدا از سپاهیانش بازدید کرد و نوجوانانی را که در سپاه بودند، به جز رافعبن خدیج که تیراندازی ماهر و ]]سمرة بن جندب]] که نوجوانی چابک بودند، به مدینه بازگرداند[۵۶] پیامبر سپس سپاه را مرتب و میمنه و میسره سپاه را منظم کرد. حضرت، چینش سپاه اسلام را به گونهای قرار داد که کوه احد، پشت سر اردوگاه اسلام قرار میگرفت و مدینه فرا روی آنان[۵۷]. پیامبر(ص) نیروها را مرتب کرد و برایشان خطبه خواند و سربازانش را به تقوا سفارش کرد و از اختلاف با یکدیگر برحذر داشت و آن روز را برای کسانیکه یقین و صبر را پیشه سازند، روز پاداش دانست و آنها را به جهاد تحریض کرد[۵۸]. سپس پرچم سپاه اسلام را به مصعب بن عمیر[۵۹] و بر حسب بعضی نقلها به علی بن ابیطالب سپرد[۶۰].
حضرت، پنجاه نفر از کمانداران را به فرماندهی عبدالله بن جبیر، مأمور محافظت از شکاف کوه احد کرد و به آنان دستور داد که به وسیله تیرهای خود، لشکر را از پشت سر محافظت کنند و به آنها تأکید کرد که به هیچ وجه، چه پیروز شویم و چه شکست بخوریم، شما از جای خود، حرکت نکنید[۶۱].
مشرکان نیز صفهای خود را بیاراستند و خالد بن ولید را در راست و عکرمة بن ابیجهل را در سمت چپ سپاه خود امیر کردند[۶۲]. زنان قریش نیز پیوسته با نواختن دایره و دف به تحریض مردان میپرداختند و کشتگان بدر را به خاطر میآوردند[۶۳]. پیامبر(ص) با شنیدن اشعار آنها فرمود: خدایا! از تو کمک میخواهم و به تو پناه میبرم و در راه تو میجنگم. خداوند مرا کفایت میکند و او نیکو وکیلی است[۶۴].
در میان قریش، بنیعبدالدار، منصب پرچمداری قریش در جنگها را بر عهده داشتند. ابوسفیان برای اطمینان از پایداری آنها، نزدشان رفت و با سخنان خود آنان را تهییج کرد و بر سر غیرت آورد تا پرچم را وانگذارند و آنرا در طی جنگ، پا بر جا دارند[۶۵].[۶۶]
آغاز جنگ
مسلمانان با شعار "أمت أمت" آماده جنگ شدند[۶۷] تا اینکه ابوعامر عبد عمرو (ابوعامر فاسق) آتش جنگ را بر افروخت[۶۸]. او با پنجاه نفر از افراد قوم خود، در حالی که غلامان قریش نیز آنان را همراهی میکردند، جلو آمد و فریاد زد: "ای آل اوس! من ابوعامرم" قومش که صدایش را شنیدند، گفتند: "لعن و نفرین بر تو باد، ای فاسق!" سپس سنگبارانشان کردند. آنها نیز فرار کردند و عقب نشستند[۶۹]. در این هنگام، زنان قریش جلو آمدند و با نواختن دایره و دف به تحریض مردان پرداختند و اشعاری را میسرودند[۷۰].
سپس طلحة بن ابیطلحه، پرچمدار قریش جلو آمد و مبارز طلبید. علی(ع) با او به مبارزه پرداخت و چنان ضربتی بر سر طلحة بن ابیطلحه زد که شمشیرش، فرق طلحة بن ابیطلحه را شکافت و به ریش او رسید[۷۱]. پس از کشته شدن طلحة بن ابیطلحه، برادرش عثمان، پرچم قریش را به دست گرفت و رجزخوان به میدان آمد. حمزه به او حمله کرد و با ضربتی او را کشت. بعد از عثمان، ابوسعد بن ابیطلحه به میدان آمد که او نیز با تیر سعد بن ابیوقاص کشته شد. پرچمداران قریش، یکی پس از دیگری به میدان آمدند و کشته شدند تا اینکه آخرین آنها، به نام صوأب جشمی، غلام بنی عبدالدار، به میدان آمد. او نیز به دست توانای علی(ع) کشته شد [۷۲]. پس از کشته شدن پرچمداران قریش (اصحاب لواء) رزمندگان اسلام در مدّتی کوتاه سپاه قریش را درهم شکستند و مشرکان گریختند و فریاد زنانشان بلند شد[۷۳] نسطاس غلام صفوان که در لشکرگاه قریش بود، میگوید: مسلمانان تا آنجا پیش رفتند که وی را به اسارت گرفته و اموال لشکرگاه را تصاحب کردند. در این میان، خالد بن ولید چند بار به میسره سپاه اسلام هجومبرد که هر بار، تیراندازان جبل الرماة او را به عقبنشینی واداشتند[۷۴].[۷۵]
سرپیچی از دستور پیامبر(ص)
تیراندازانی که رسول خدا(ص) آنان را مأمور محافظت از شکاف کوه احد کرده بود توصیههای پیامبر اکرم(ص) را ندیده گرفتند و محل خدمت خود را ترک کردند. آنها عبدالله بن جبیر را با کمتر از ده نفر در جای خود، تنها گذاشتند[۷۶] و به هوای جمعآوری غنیمت، به وسط میدان آمدند. در این زمان، سواره نظام دشمن، به فرماندهی خالد بن ولید که چشم به این نقطه داشت با کشتن بقیه محافظان، از پشت سر به مسلمانان حملهور شدند[۷۷]. صفوف مسلمانان به هم ریخت و جنگ به نفع مشرکان شد[۷۸].
شهادت حمزه عموی پیامبر(ص)
در این زمان، خبر شهادت حمزة بن عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) به دست وحشی ـ غلام جبیر بن مطعم ـ به گوش همگان رسید[۷۹]. شهادت حمزه، مسلمانان را به خروش آورد و بر شدت حملاتشان افزود. با حملات مسلمانان، لشکر قریش رو به فرار گذاشتند و متفرق شدند[۸۰].[۸۱]
حمله ناگهانی قریش و شکست مسلمانان
حمله ناگهانی قریش، سپاه اسلام را از هم پاشید. در این هنگام، پرچم قریش که بر زمین افتاده بود، به دست زنی با نام "عمره دختر علقمه حارثیه" برافراشته شد و بدین ترتیب سپاه فراری و پراکنده قریش با دیدن حملات سوارانشان، گرد پرچم خود جمع شدند و به مسلمانان یورش آوردند[۸۲]. با شهادت مصعب بن عمیر، پرچمدار سپاه اسلام، و به علت شباهتی که او به رسول خدا(ص) داشت، دشمن گمان کرد پیامبر(ص) را به شهادت رسانده است؛ پس فریاد برآوردند که محمد(ص) کشته شد[۸۳].
این خبر، مسلمانان را بیش از پیش در هم ریخت[۸۴]. سپاه اسلام به شدت درمانده شده بود و نمیدانستند چه کنند. اکثر مسلمانان کشته یا زخمی شده بودند و یا فرار کرده بودند[۸۵]. آشفتگی در سپاه اسلام به آن حد رسیده بود که مسلمانان از شدت عجله و نگرانی، بعضی، بعضی دیگر را میکشتند[۸۶]. حتّی بعضی از آنان به فکر بازگشت به دین پیشین خود و گرفتن اماننامه از ابوسفیان بودند. خداوند در پاسخ[۸۷] به آنها فرمود: محمّد همچون پیامبران گذشته است. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود بازمیگردید: ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ﴾[۸۸] انس بن نضر، آنان را که از جنگ دست کشیده بودند، خطاب کرد که اگر محمّد کشته شده، خدای محمد که کشته نشده است. برای هدفی که او جنگید، بجنگید و خود جنگید تا به شهادت رسید[۸۹].
بسیاری از مسلمانان متفرق شدند و به کوه گریختند[۹۰]. بعضی دیگر از آنان هم به سوی مدینه فرار کردند[۹۱]. عثمان بن عفان، عقبة بن عثمان و سعد بن عثمان که دو تن از انصار بودند، فراری شدند و تا "جلعب" (کوهی در حدود مدینه) رفتند و سه روز در آنجا مخفی شدند[۹۲].
ابن ابیسبره از قول محمد بن سلمه در توصیف وضعیت فاجعهبار مسلمانان در آن روز چنین نقل کرده است: "چون مسلمانان پراکنده و گریزان شدند، با چشم خود، رسول خدا{صل}} را دیدم و با گوش خود شنیدم که آن حضرت میفرمود: فلانی و فلانی؛ پیش من بیاید، من رسول خدایم؛ ولی هیچ یک از آن دو، به حضرت توجهی نکردند و گریختند"[۹۳]. پیامبر(ص) پیوسته فریاد میزد: "بندگان خدا پیش من آیید! بندگان خدا پیش من آیید!"[۹۴] اما هیچ کس توجهی نمیکرد. بعضی از آنان که روی صخره، پناه گرفته بودند از روی عجز میگفتند: "ای کاش یکی را پیش عبدالله بن ابی میفرستادیم تا برای ما از ابوسفیان امان بگیرد. ای مردم! محمد(ص) کشته شده است. پیش از آنکه قومتان بیایند و شما را بکشند، سوی آنها بروید"[۹۵]. پیامبر(ص) در میدان جنگ، تنها مانده بود و فقط شمار اندکی از مسلمانان، همراه رسول خدا(ص) باقی مانده بودند و دور حضرت را گرفتند و در برابر حملات بیشمار دشمنان، از ایشان دفاع میکردند[۹۶].
گفته شده است جز سه نفر (علی، طلحه و زبیر)[۹۷] و به نقلی دیگر شش یا هفت نفر که طلحه و زبیر از جمله آنان بودند، کسی در کنار پیامبر(ص) باقی نمانده بود[۹۸]. عدهای نیز این گروه را علی(ع)، ابودجانه، سهل بن حنیف، مقداد، سعد بن ابیوقاص، مصعب بن عمیر، عبدالله بن جحش، شماس بن عثمان، طلحه، زبیر و عدهای از انصار دانستهاند[۹۹].
متأسفانه در ذکر نام این گروه فداکار، دست عدهای به تحریف تاریخ آلوده و نامهایی بر آن افزوده شد که درخور چنین فضیلتی نبودهاند[۱۰۰].
رشادتهای علی(ع) در احد
امیرمؤمنان علی(ع) در روز احد، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد. ایشان با اینکه در این جنگ، زخمهای زیادی برداشته بود، شجاعانه میجنگید؛ به گونهای که شمشیرش شکست و از پیامبر(ص) درخواست شمشیر کرد و حضرت ذوالفقار خود را به او داد[۱۰۱]. به پاس شجاعتها و جوانمردیهای علی(ع) در این روز، منادی از آسمان ندا در داد: «لا سیف الا ذوالفقار، لا فتی الا علی(ع)»[۱۰۲].
ابن ابی الحدید در وصف پایداری علی(ع) میگوید: "هنگامی که عموم اصحاب پیامبر(ص) در روز احد از نزد آن حضرت فرار کردند، دستههای لشکر مشرکان که متشکّل از پهلوانان بزرگ بودند، پی در پی به سمت رسول خدا(ص) حملهور شدند. کار، بسیار دشوار و بحرانی شد، یک دسته پنجاه نفره از دلاوران قریش، قصد جان پیامبر(ص) را کردند. رسول خدا(ص) به امیرمؤمنان(ع) فرمود: ای علی! این گروه را از من دور کن. او پیاده به آنها حمله کرد و بیپروا شمشیر زد، تا شماری از آنان را کشت و بقیه را متفرق ساخت"[۱۰۳].
علی(ع) نیز در توصیف این روز به مردی عرب فرمود: "اگر در آن روز بودی، میدیدی که من از یک سو دشمن را میراندم و ابودجانه هم در سوی دیگر، گروهی از دشمن را میراند و سعد بن ابیوقاص، گروه دیگری تا اینکه خداوند، همه گرفتاریها را دفع فرمود"[۱۰۴]. به نقل ابن ابیالحدید از ۲۸ نفر از کشته شدههای جنگ احد، ۱۲ نفر آنان به دست علی(ع) کشته شدند[۱۰۵] که این خود، حاکی از روحیه رشادت و سلحشوری آن حضرت در این جنگ است[۱۰۶].
امام صادق(ع) فرمودند: چون در جنگ احُد، مردم از گِرد پیامبر(ص) پراکنده شدند، ایشان، رو به آنان میفرمود: "من، محمد هستم. من پیامبر خدایم. کشته نشده و نمردهام"... مشرکان، از سمت راست به پیامبر(ص) حمله کردند که علی(ع)، آنان را پراکنده میکرد و چون پراکندهشان میساخت، از سمت چپ به پیامبر(ص) یورش میبردند و پیوسته، در این حال بود تا آنکه شمشیرش شکست و سه تکه شد. پس نزد پیامبر(ص) آمد و شمشیر شکستهاش را پیش ایشان [بر زمین] نهاد و گفت: این شمشیر من شکسته است. آن روز، پیامبر(ص)، ذوالفقار را به او داد و چون پیامبر(ص)، لرزش پاهای علی(ع) را از فراوانی کارزار دید، سر به آسمان بلند کرد و در حالی که میگریست، گفت: "ای پروردگار! به من وعده دادهای که از دینت پشتیبانی کنی، و اگر بخواهی، میتوانی". پس علی(ع) به پیامبر(ص) رو آورد و گفت: ای پیامبر خدا! همهمه شدیدی میشنوم و میشنوم که میگوید: "حَیزوم[۱۰۷]، به پیش!" و قصد ضربه زدن به کسی را نمیکنم، جز آنکه پیش از ضربت من، بیجان فرو میافتد. پیامبر(ص) فرمود: "این، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل(ع) با فرشتگاناند". سپس جبرئیل(ع) آمد و کنار پیامبر خدا ایستاد و گفت: "ای محمد! بی گمان، این کار، ازخودگذشتگی است". پیامبر(ص)] فرمود: "علی از من است و من از علیام". جبرئیل(ع) گفت: "و من هم از شمایم". سپس، مشرکان در هم شکسته شدند[۱۰۸].
در کتاب الإرشاد چنین آمده است: "چون مردم در جنگ احد از گِرد پیامبر(ص) پراکنده شدند و امیر مؤمنان، ایستادگی کرد، پیامبر(ص)] به او فرمود: "تو چرا با مردم نرفتی؟". امیر مؤمنان گفت: بروم و تو را وانهم، ای پیامبر خدا؟! به خدا سوگند نمیروم تا کشته شوم و یا خداوند، وعده یاری به تو را تحقق بخشد. پس پیامبر(ص) به او فرمود: "ای علی! مژده باد که خداوند، وعدهاش را تحقق میبخشد و مشرکان، دیگر هیچگاه مانند امروز بر ما دست نمییابند!". سپس به گروهی که به او رو آورده بودند، نگریست و به علی(ع) فرمود: "ای علی! کاش به اینان حمله میبردی". امیر مؤمنان، حمله برد و هشام بن[امیه مخزومی را از آنان کشت و گروه، در هم شکست. پس گروه دیگری رو آوردند و پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: "به اینان حمله کن!"، که بر آنان حمله کرد و عمرو بن عبد الله جُمحی را از آنان کشت و آنان نیز پراکنده شدند. سپس گروه دیگری رو آوردند و پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: "به این گروه، حمله کن!" که بر آنان حمله بُرد و بشر بن مالک عامری را از آنان کشت و گروه، در هم شکست و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنان بازنگشت. مسلمانانِ فراری به نزد پیامبر(ص) بازآمدند و مشرکان، به مکه بازگشتند. پیامبر(ص) نیز به مدینه بازگشت. پس فاطمه(س) به استقبال او آمد و با ظرف آبی که همراه داشت، صورت پدر را شست. در پی او، علی(ع) آمد که دستش تا شانه خونین بود و "ذوالفقار" را همراه داشت. آن را به فاطمه(س) داد و گفت: این شمشیر را بگیر که امروزْ مرا همگامی استوار بود؛ (...) و پیامبر(ص) فرمود: "ای فاطمه! آنرا بگیر که همسرت، حق آنرا ادا کرد و خدا با شمشیر او، دلاوران قریش را کشت"[۱۰۹].[۱۱۰].
شجاعت پیامبر(ص) در احد
رسول خدا(ص) در آن روز، شجاعت بسیاری از خود نشان داد. ایشان آن قدر تیر انداخته بود که زهِ کمانش پاره شد، سپس شروع به سنگ انداختن کرد[۱۱۱].[۱۱۲]
زخمی شدن پیامبر(ص)
رفته رفته دشمن، خود را به رسول خدا(ص) رسانیدند و با پرتاب سنگ، دندان پیشین ایشان را شکستند و لب و صورتش را مجروح ساختند. بر اثر ضربت شمشیر لیثی، گونه پیامبر(ص) شکافته شد به حدی که حلقههای کلاهخود حضرت، در آن فرو رفت[۱۱۳].
با این حال، انتشار خبر کشته شدن پیامبر(ص) خیال قریش را راحت کرده بود. آنان در میان کشتگان در جستجوی جنازه پیامبر(ص) بودند[۱۱۴] و این فرصت مناسبی را برای محافظان اندک پیامبر(ص) فراهم آورده بود تا ایشان را به سوی کوه احد منتقل کنند. یاران پیامبر(ص) نیز چنین مصلحت دیدند که خبر کشته شدن پیامبر(ص)، تکذیب نشود تا او بتواند همراه یاران خود به سوی دره کوه، حرکت کند. در این مسیر، حضرت در میان گودالی افتاد که ابوعامر بر سر راه مسلمانان کنده بود و دو زانویش زخمی شد. امیرمؤمنان علی(ع)دست ایشان را گرفت و به کمک طلحه، حضرت را از آنجا بیرون کشید[۱۱۵].
اولین نفر از مسلمانان که رسول خدا(ص) را زنده دید و خبر آنرا به دیگران بشارت داد، کعب بن مالک انصاری بود؛ پس فریاد زد: "ای مسلمانان بشارت! این رسول خداست". اما پیامبر(ص) به او اشاره کرد که ساکت باشد[۱۱۶]. مسلمانان با دیدن رسول خدا(ص)، ایشان را در بر گرفتند[۱۱۷]. سپس حضرت بر فراز کوه احد رفت و در آنجا کمی استراحت کرد. علی(ع) برای حضرت، آب آورد و ایشان با آن آب، خون را از سر و صورت خویش شست[۱۱۸].[۱۱۹]
زنان مسلمان در احد
در پیکار اُحُد، شماری از زنان مسلمان جهت مداوای مجروحان و تعدادی جهت امدادرسانی به رزمندگان اسلام حضور داشتند و هنگامی که جان رسول خدا را در خطر دیدند، مردانه از او دفاع کردند. برحسب بعضی روایات در روز اُحُد ۱۴ زن ازجمله آنها فاطمه(س) دختر رسول خدا آب و غذا به جبهه حمل میکردند و به مجروحان تشنه آب مینوشاندند و آنها را مداوا میکردند[۱۲۰]، فاطمه(س) با دست خویش خون از صورت رسول خدا پاک میکرد و با آبی که علی(ع) از مهراس (آبی در کوهاُحُد) آورده بود، زخمهای پدر را میشست[۱۲۱]. زنان دیگری چون اُمّ ایمن و عایشه و امّ سلیم و حمنه، دختر جحش، بدین منظور در جبهه نبرد حاضر شده بودند[۱۲۲]. نُسیبه دختر کعب (اُمّ عَماره) که در روز اُحُد شاهد فرار سپاه اسلام بود، نقل میکند: تعداد کسانی که از رسول خدا دفاع میکردند، از ۱۰ نفر کمتر بودند که من و شوهر و دو فرزندم از جمله آنها بودیم. فداکاری او در حفظ جان رسول خدا بهگونهای بود که به فرموده حضرت، به هر سو که مینگریستم، اُمّ عمارة را میدیدم که از من دفاع میکرد[۱۲۳] تا آنجا که جراحتهای بسیاری بر او وارد شد و حضرت فرمود: مقام نُسیبه امروز جایگاهی بهتر از فلان و فلان است و نقل شده است که هنگام وفات، ۱۳ زخم بر تن داشت[۱۲۴].[۱۲۵]
جنگ روانی و تبلیغاتی ابوسفیان در احد
ابوسفیان در این هنگام برای در هم کوبیدن روحیه مسلمانان و ایجاد تزلزل در عقاید سپاه شکست خورده اسلام، فرصت را مناسب دید و سعی کرد تا اعتقادات مسلمانان را تخریب کند؛ از این رو نزدیک گروهی از مسلمانان که بر بالای کوه احد رفته بودند، رفت، بر صخرهای ایستاد و فریاد زد: اعل هبل، اعل هبل![۱۲۶] رسول خدا(ص) نیز به مسلمانان دستور داد که در جوابش بگویند: "خداوند برتر و بزرگوارتر است. ما با شما یکسان نیستم. کشتههای ما در بهشت و کشتههای شما در دوزخاند". سپس ابوسفیان گفت: "ما عزّی داریم و شما ندارید". حضرت فرمود بگویید: "خدا مولای ماست و شما مولی ندارید"[۱۲۷]. سپس ابوسفیان ادامه داد و گفت: "در میان کشتگان شما چیزی از مثله شدن میبینم، ولی نه بدان کار خشنود و نه از آن غمگین شدم؛ نه به این کار دستور داده و نه از آن جلوگیری کردهام"[۱۲۸].[۱۲۹]
جنایت هولناک قریش
پس از پایان درگیری و فرو نشستن آتش جنگ، هند ـ همسر ابوسفیان ـ با دیگر زنانی که همراه وی بودند، فرصت را مغتنم شمردند و بر بالای کشتههای مسلمانان از جمله حمزه سیدالشهداء رفتند. هند، شکم حمزه را درید و جگرش را بیرون کشید[۱۳۰]. سپس همراه دیگر زنان به سراغ سایر شهدا رفت و همه را مثله کردند و گوش و بینی آنها را بریدند. هند از گوش و بینی بریدههای شهدا برای خود، دستبند و گلوبند ساخت؛ سپس بر بالای سنگی رفت و اشعاری درباره کشته شدن حمزه و سپاسگزاری از وحشی سرود[۱۳۱].[۱۳۲]
پایان جنگ
جنگ خاتمه یافته بود و ابوسفیان و یارانش آهنگ رفتن کردند. پیامبر(ص)، علی(ع) را به دنبالشان فرستاد تا از رفتنشان مطمئن شوند[۱۳۳] و به علی(ع) فرمود اگر شتران خود را سوار شدند و اسبها را یدک کشیدند، آهنگ مکّه کردهاند و اگر بر اسبها سوار شدند و شترها را پیش راندند، آهنگ مدینه دارند. در این صورت به خدا سوگند! در همان مدینه با آنان میجنگم. علی(ع) پس از بازگشت گزارش داد که آنها بر شترها سوار شدند و راه مکّه در پیش گرفتند[۱۳۴].
پس از اینکه از رفتن سپاه قریش، اطمینان یافتند به جستجوی شهدا و مجروحان پرداختند. پس بدن حمزه را در دل دره یافتند؛ در حالی که شکمش دریده شده بود و بینی و دو گوشش بریده شده بود[۱۳۵]. رسول خدا(ص) از این موضوع بسیار متأثر شد[۱۳۶]. چون مسلمانان غم پیامبر(ص) را از رفتار وحشیانه دشمنان با عمویش دیدند، قسم یاد کردند که اگر بر قریشیان پیروز شدیم، چنان آنان را مثله کنیم که کسی در عرب چنین کاری نکرده باشد؛ اما با نزول آیه ۱۲۶ سوره نحل، پیغمبر خدا(ص) گذشت کرد و صبوری فرمود و مثله کردن را ممنوع دانست[۱۳۷].[۱۳۸]
خاک سپاری شهیدان
مسلمانان برای اطّلاع از همرزمان خویش و دفن شهیدان به میدان نبرد بازگشتند. در این روز، ۷۰ تن[۱۳۹] از سپاه اسلام به شهادت رسیده بودند و تعداد بسیاری مجروحشدند. رسول خدا با همراهانش بر پیکر شهیدان نماز گزارد و مسلمانان را از حمل پیکر شهیدان به مدینه نهی کرد و هنگام خاکسپاری آنها فرمود: بنگرید هر کدام از این شهیدان که بیشتر حافظ قرآن است، پیکرش را در قبر جلوتر از دیگران قراردهید[۱۴۰]. در این پیکار، بزرگانی چون حمزه، عموی پیامبر(ص) و مصعب بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله بن جحش، عمرو بن جموح، عبدالله بن جبیر، حنظله غسیل الملائکه و... به شهادت رسیدند[۱۴۱]. پس از غزوه اُحُد، رسول خدا(ص) سالی یک بار به زیارت قبور شهیدان اُحُد میرفت. هنگامی که به وادی اُحُد میرسید با صدای بلند خطاب به آنان میفرمود: ﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾[۱۴۲]. به این سیره، خلفای بعدی و بسیاری از صحابه عمل میکردند و حضرت فاطمه زهرا(س) هر دو سه روز یکبار به زیارت شهیدان اُحُد میرفت[۱۴۳].
پیآمدهای شکست احد
- مشرکان که پس از پیروزی احساس غرور میکردند، تصمیم گرفتند از بین راه مدینه بازگردند و برای همیشه به حیات اسلام (بهویژه شخص پیامبر(ص)) خاتمه دهند که به غزوه حمراء الاسد انجامید[۱۴۴].
- یهودیان مدینه میپنداشتند توان نظامی مسلمانان پس از شکست اُحُد کاهش یافته است؛ بدین جهت درصدد شورش در مدینه برآمدند[۱۴۵].
- اقتدار مسلمانان میان قبایل خارج از مدینه متزلزل شده بود تا جایی که آنها درصدد معارضه با مسلمانان برآمدند[۱۴۶].
- جوّسازی منافقان برضدّ مسلمانان در مدینه و اینکه علّت شکست اُحُد را مخالفت پیامبر(ص) با نظر عبدالله بن ابیّ معرفی کردند[۱۴۷]. از پیامدهای مثبت این شکست، جدایی صف مؤمنان از منافقان است[۱۴۸] که قرآن هم بدان اشاره کرده است: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۴۹]، ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ﴾[۱۵۰].[۱۵۱]
رفتن به حمراء الاسد
فردای آن روز از سوی رسول خدا(ص) اعلام شد مسلمانانی که روز گذشته در جنگ احد شرکت داشتند، آماده حرکت به سوی مکه و تعقیب دشمن شوند[۱۵۲]. این تصمیم برای بازداشتن قریش از حمله مجدد به مدینه، اتخاذ شد. حضرت تا منطقهای به نام "حمراء الأسد" در هشت میلی مدینه رفت و سه روز در آنجا ماند. سپس به مدینه مراجعت فرمود[۱۵۳]. پیامبر(ص) با این اقدام، موفق شد کفار قریش را از حمله مجدد به مدینه بازدارد[۱۵۴].[۱۵۵]
سرزنش مسلمانان از سوی منافقان و یهودیان
با بازگشت پیغمبر(ص)، یهودیان و منافقان مدینه شروع به شماتت رسول خدا(ص) و دیگر مسلمانان کردند. آنها از این واقعه، ابراز خوشحالی میکردند و سخنان ناپسندی بر زبان میراندند[۱۵۶]. منافقان، پیوسته اصحاب پیامبر(ص) را تشویق میکردند که از اطراف رسول خدا(ص) پراکنده شوند[۱۵۷]. یاران پیامبر(ص) که از احد برگشته بودند، عموماً زخمی بودند. عبدالله بن ابی که در جنگ احد مجروح شده بود، تمام شب را بیدار بود و زخمهایش را داغ میکرد. او به فرزندش میگفت: "بیرون رفتن تو همراه محمد(ص) درست نبود. محمد(ص) از گفتار من سرپیچی کرد و حرف بچهها را پذیرفت. به خدا قسم من پیشاپیش، این وضع را به طور کامل میدیدم"[۱۵۸]. منافقان، یاران پیامبر(ص) را به باد انتقاد میگرفتند و میگفتند: "کسانی که از شما کشته شدند، اگر با ما بودند کشته نمیشدند"[۱۵۹]. یهودیان نیز با بیان سخنان ناپسندی، میگفتند: "محمد(ص) فقط طالب پادشاهی است. هرگز هیچ پیامبری چنین مصیبت زده نشده است. او هم خود زخمی شد و هم اصحابش کشته و زخمی شدند"[۱۶۰].[۱۶۱]
آماری از تجهیزات و تلفات دو سپاه در جنگ احد
در این جنگ، نیروهای مشرکان سه هزار نفر بودند و دویست اسب، هفتصد زره و سه هزار نفر شتر همراه داشتند. در مقابل، سپاه مسلمانان، هفتصد رزمنده و یکصد زره و دو اسب داشتند که یکی از این اسبها از آن رسول خدا(ص) بود و دیگری از آن ابیبرده حارثی[۱۶۲].
مؤرخان، شمار شهدای این جنگ را شصت و پنج[۱۶۳]، شصت و هشت[۱۶۴]، هفتاد[۱۶۵]، هفتاد و سه[۱۶۶] و هفتاد و چهار[۱۶۷] تن برشمردهاند که حمزه سیدالشهداء، عبدالله بن جحش، مصعب بن عمیر، شماس بن عثمان و دیگران از جمله آنان بودند. همچنین مؤرخان، تلفات قریش را بیست و دو[۱۶۸]، بیست و سه[۱۶۹] یا بیست و هشت نفر[۱۷۰] ذکر کردهاند[۱۷۱].
جستارهای وابسته
منابع
- پرونده:1100558.jpg داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله"، دانشنامه سیره نبوی ج۱
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲
- محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۲
پانویس
- ↑ مروجالذهب، ج۳، ص۳۰۴.
- ↑ روضالجنان، ج۵، ص۴۵.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲؛ ۴۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹، تاریخ ابنخیاط، ص۳۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۶؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۷۳؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۶۰-۶۱؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ الروض الانف، ج۵، ص۴۴۸؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۹.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۷۹.
- ↑ صحیحالبخاری، ج۵، ص۴۷؛ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۳۲۵.
- ↑ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۴۸-۱۴۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱.
- ↑ «بیگمان کافران داراییهای خود را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا میبخشند؛ به زودی (همه) آن را خواهند بخشید آنگاه برای آنان مایه دریغ خواهد بود سپس مغلوب میگردند و کافران به سوی دوزخ گرد آورده میشوند» سوره انفال، آیه ۳۶.
- ↑ اسبابالنزول، ص۱۹۶؛ السیر و المغازی، ص۳۲۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۶-۱۱۷؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹؛ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲-۳۱۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳؛ المغازی، ج۱، ص۲۰۴ـ۲۰۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۷-۱۱۸؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۶؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.
- ↑ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۸؛ المغازی، ج۱، ص۲۰۸.
- ↑ الکامل، ج۲، ص۱۵۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۶۲؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۲.
- ↑ سیره رسول خدا، ص۴۵۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۸.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۸ـ۲۹؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن جریر طبری تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۹.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۴-۳۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابوبکر بیهقی دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۴-۲۰۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۳؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴
- ↑ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۱۸-۱۲۰؛ داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص۶۰-۶۱؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴؛ ابن سیدالناس، عیون الاثر، ج۱، ص۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۵؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.
- ↑ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۵۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۰؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۷۳؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۷-۲۱۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۷؛ المغازی، ج۱، ص۲۲۱ـ۲۲۲.
- ↑ السیرة النبویه، ابناسحاق، ص۳۲۹؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۲۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۲، ص۸۲۵؛ البدایة والنهایه، ج ۴، ص۱۷؛ الصحیح من سیره، ج ۶، ص۱۱۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵-۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۰۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.
- ↑ «اللَّهُمَّ ! بِكَ أَحْوَلَ وَ بِكَ أَصُولُ وَ فِيكَ أُقَاتِلْ ، حَسْبِيَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»؛ المنار، ج۴، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۰-۱۲۱؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵-۲۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۱؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۶-۲۲۸ به بعد.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ الروض الانف، ج۵، ص۴۳۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۹ـ۲۳۰؛ مجمعالبیان، ج۲، ص۸۲۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۱-۱۲۲؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال صاحب الشریعه، ج۳، ص۲۹۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۷-۷۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۰؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۲-۱۲۳؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۷۳؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۸.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۲-۳۲۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۰؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۳-۵۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ابنکثیر، ج۲، ص۳۴۲؛ جامعالبیان، مج۳، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ «و محمد جز فرستادهای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشتهاند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز میگردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمیرساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۶۶؛ الکامل، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۰-۵۲۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی أحوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱.
- ↑ ابن شهر آشوب، المناقب فی آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۳-۱۲۵؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۲۵۰.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۵۶.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۵-۱۲۶؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ حیزوم، نام مَرکب جبرئیل(ع) است
- ↑ الإمام الصادق(ع): «لَما انهَزَمَ الناسُ یومَ احُدٍ عَنِ النبِی(ص) انصَرَفَ إلَیهِم بِوَجهِهِ وهُوَ یقولُ: أنَا مُحَمدٌ، أنَا رَسولُ اللهِ، لَم اقتَل ولَم أمُت... وکانَ الناسُ یحمِلونَ عَلَی النبِی(ص) المَیمَنَةَ فَیکشِفُهُم عَلِی(ع)، فَإِذا کشَفَهُم أقبَلَتِ المَیسَرَةُ إلَی النبِی(ص)، فَلَم یزَل کذلِک حَتی تَقَطعَ سَیفُهُ بِثَلاثِ قِطَعٍ، فَجاءَ إلَی النبِی(ص) فَطَرَحَهُ بَینَ یدَیهِ وقالَ: هذا سَیفی قَد تَقَطعَ، فَیومَئِذٍ أعطاهُ النبِی(ص) ذَا الفَقارِ، ولَما رَأَی النبِی(ص) اختِلاجَ ساقَیهِ مِن کثرَةِ القِتالِ رَفَعَ رَأسَهُ إلَی السماءِ وهُوَ یبکی وقالَ: یا رَب وَعَدتَنی أن تُظهِرَ دینَک وإن شِئتَ لَم یعیک، فَأَقبَلَ عَلِی(ع) إلَی النبِی(ص) فَقالَ: یا رَسولَ اللهِ، أسمَعُ دَوِیاً شَدیداً، وأسمَعُ «أقدِم حَیزومُ» وما أهُم أضرِبُ أحَداً إلاسَقَطَ مَیتاً قَبلَ أن أضرِبَهُ. فَقالَ: هذا جَبرَئیلُ ومیکائیلُ وإسرافیلُ فِی المَلائِکةِ، ثُم جاءَ جَبرَئیلُ(ع) فَوَقَفَ إلی جَنبِ رَسولِ اللهِ(ص) فَقالَ: یا مُحَمدُ! إن هذِهِ لَهِی المُواساةُ، فَقالَ: إن عَلِیاً مِنی وأنَا مِنهُ، فَقالَ جَبرَئیلُ: وأنَا مِنکما. ثُم انهَزَمَ الناسُ»؛ کافی، ج ۸، ص ۳۱۸، ح ۵۰۲.
- ↑ الإرشاد، ج ۱، ص ۸۹.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۵۸-۶۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۶.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۶-۲۳۷.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۳.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۱۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۶-۱۲۷؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ دلائل النبوه، ج۳، ص۲۱۴؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۷؛ المغازی، ج۱، ص۲۴۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۹ـ۲۵۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۷۰ـ۲۷۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۷؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۹۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۱؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۶۰.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۵۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۷-۱۲۸؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۴-۲۵۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷؛ این هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۸؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱؛ المنتظم، ج۲، ص۲۶۹ـ۲۷۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۸.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۲۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۸-۱۲۹؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۰.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۹۷ ـ ۹۸؛ الکامل، ج۲، ص۱۶۲ ـ ۱۶۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۰۰ـ۳۰۷.
- ↑ «درود بر شما به شکیبی که ورزیدهاید که فرجام آن سرای، نیکوست!» سوره رعد، آیه ۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۳؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۳۰۶ـ۳۰۸؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۸-۱۲۹؛ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ السیرة النبویه، ابنهشام، ج۳، ص۱۰۱ـ۱۰۲؛ سیرهرسولخدا، ج۱، ص۴۷۵.
- ↑ نمونه، ج۳، ص۷۸؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر، ص۳۱۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ الدرالمنثور، ج۲، ص۳۶۸ـ۳۶۹.
- ↑ «و آنچه بر شما در روز برخورد آن دو گروه (در احد) رسید به اذن خداوند بود (تا مؤمنان را بیازماید) و تا مؤمنان را (از غیر آنان) معلوم بدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۶۶.
- ↑ «و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر میدانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی میکردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان میآورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.
- ↑ خراسانی، لطفالله، مقاله «احد غزوه»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی احوال الصحابه، ج۳، ص۲۹۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۲؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۳۵؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۲-۱۰۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۷-۳۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۲۹.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۸؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۵.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۱۶۰.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۸.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفه، ص۳۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۵۰۸؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۲-۱۲۷؛ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، الانساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸-۳۳۴.
- ↑ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۳؛ علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۵۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، غزوه احد، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۱۳۰-۱۳۱.