سرانجام قاتلین امام حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۸۹: خط ۸۹:
[[هانی بن ثبیت حضرمی]]، از جنگجویان [[لشکر]] عمر بن سعد بود. او را [[قاتل]] تعدادی از [[شهیدان کربلا]]، از جمله عبداللّه و [[جعفر]]، دو پسر برومند [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، دانسته‌اند. هانی بن ثُبَیت، از جمله ده نفری است که پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، درخواست [[عمر بن سعد]] را برای اسب تاختن بر پیکر [[پاک]] ایشان، [[اجابت]] کردند. او در [[غارت]] لباس‌های [[امام]]{{ع}} و ادوات [[جنگی]] ایشان نیز مشارکت داشت. وی در «[[زیارت]] ناحیه»، به [[صراحت]]، [[لعن]] شده است. با [[قیام مختار]]، [[هانی]] دستگیر شد و زیر پای اسبان [[سپاه]] مختار، به [[هلاکت]] رسید.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۶۰.</ref>
[[هانی بن ثبیت حضرمی]]، از جنگجویان [[لشکر]] عمر بن سعد بود. او را [[قاتل]] تعدادی از [[شهیدان کربلا]]، از جمله عبداللّه و [[جعفر]]، دو پسر برومند [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، دانسته‌اند. هانی بن ثُبَیت، از جمله ده نفری است که پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}}، درخواست [[عمر بن سعد]] را برای اسب تاختن بر پیکر [[پاک]] ایشان، [[اجابت]] کردند. او در [[غارت]] لباس‌های [[امام]]{{ع}} و ادوات [[جنگی]] ایشان نیز مشارکت داشت. وی در «[[زیارت]] ناحیه»، به [[صراحت]]، [[لعن]] شده است. با [[قیام مختار]]، [[هانی]] دستگیر شد و زیر پای اسبان [[سپاه]] مختار، به [[هلاکت]] رسید.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۶۰.</ref>


==[[کور بدریخت]]==
==کور بدریخت==
[[ابونضر جرمی]] نقل کرده است که: مردی بدریخت و [[کور]] را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای [[لشکر]] [[عمر بن سعد]] بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و [[پیامبر]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم که در برابرش، تشتی از [[خون]] بود و پَری خون آلود که برای [[یاران]] عمر بن سعد، برده می‌شد و عمر بن سعد، آن پَر را می‌گرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت می‌کشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، نه شمشیری زدم، نه نیزه‌ای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد [[دشمنان]] ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که [[بینایی]] ام از دست رفته است<ref>{{متن حدیث|رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَ‌لَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَ‌لَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي}}(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۶۰.</ref>
[[ابونضر جرمی]] نقل کرده است که: مردی بدریخت و [[کور]] را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای [[لشکر]] [[عمر بن سعد]] بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و [[پیامبر]]{{صل}} را در [[خواب]] دیدم که در برابرش، تشتی از [[خون]] بود و پَری خون آلود که برای [[یاران]] عمر بن سعد، برده می‌شد و عمر بن سعد، آن پَر را می‌گرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت می‌کشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! به [[خدا]] [[سوگند]]، نه شمشیری زدم، نه نیزه‌ای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد [[دشمنان]] ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که [[بینایی]] ام از دست رفته است<ref>{{متن حدیث|رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَ‌لَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَ‌لَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي}}(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۷۶۰.</ref>



نسخهٔ ‏۸ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۱۸

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

یزید بن معاویه

یزید بن معاویة بن ابی سفیان- که مادرش مَیسون، دختر بَجدَل کلبی بود - در سال ۲۵ یا ۲۶ هجری، متولّد شد و در سال ۶۴ هجری، به هلاکت رسید. وی که مُجرم اصلی در فاجعه خونبار کربلا بود، تنها سه سال پس از این فاجعه، در ۳۸ سالگی با ننگ‌آمیزترینِ مرگ‌ها، از دنیا رفت و با مرگش، حکومت ننگین خاندان ابوسفیان نیز پایان یافت. گزارش‌ها، درباره علّت مرگ ناگهانی یزید، مختلف‌اند؛ اما مورّخان، اتّفاق نظر دارند که افراط در مِی گُساری و بَدمستی، موجب هلاکت او گردید. برخی گفته‌اند: وی هنگام رقص و در حال بدمستی به زمین خورد و مغزش متلاشی گردید. برخی، گاز گرفته شدن توسط میمونش را که با وی بازی می‌کرد، و برخی، کثرت می‌گساری و قی کردنِ پیاپی آن را عامل هلاکت او ذکر کرده‌اند. همچنین گزارش شده که صورت او پس از مرگ، همچون قیر، سیاه شد و با ظاهری چون باطنش، به عالم آخرت منتقل گردید. گفتنی است که عبّاسیان، در سال‌های نخست حکومتشان، قبرهای یزید، معاویه و عبد الملک بن مروان را نبش کردند و استخوان‌های باقی مانده آنان را آتش زدند.[۱]

عبیداللّه بن زیاد

ابوحفص عبیداللّه بن زیاد، در سال ۳۳ یا ۳۹ هجری به دنیا آمد. پدرش، زیاد بن ابیه بود که داستان تغییر یافتن نَسَب او و الحاقش به ابو سفیان توسّط معاویه، مشهور است. مادر عبیداللّه نیز زنی مجوسی به نام مرجانه فرزند یکی از پادشاهان فارس بود که از زیاد، جدا شد و با مردی کافر به نام شیرویِه ازدواج کرد و عبیداللّه در خانه او پرورش یافت[۲]. ابن زیاد، در جوانی به سیاست و قدرت، دست یافت. او هوش سیاسی و به تعبیر دیگر، جرئت و قساوت خود را - که از پدرش به ارث برده بود - در راه مقاصد شیطانی بنی امیّه به کار می‌گرفت. ابن زیاد در زمان معاویه، به حکومت بصره منصوب شد و پس از معاویه، یزید، او را در همان منصب، ابقا کرد و برای مقابله با امام حسین(ع) با مشورت سِرجونِ نصرانی، فرمانداری کوفه را نیز به وی وا گذارد. در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها، به دستور مستقیم عبیداللّه تحقّق یافت، چنان که پس از یزید، بیشترین نقش را در این فاجعه دردناک داشت. او پس از واقعه کربلا نیز در کمال سفّاکی، اعتراض‌های عراقیان را سرکوب نمود؛ اما سرانجام و پس از مرگ یزید، در حالی که بر حسب نقل، چهار هزار و پانصد نفر از شیعیان با وضعی فجیع در زندان او بودند، در برابر نافرمانی و شورش بصریان، تاب نیاورد و ذلیلانه فرار کرد. اندکی بعد، وی در روز دهم محرّم سال ۶۷ هجری - یعنی تنها شش سال بعد و درست، در همان روزی که امام حسین(ع) به شهادت رسیده بود -، با سپاه ابراهیم بن مالک اشتر، در خازِر (در پنج فرسنگی موصل در شمال عراق)، درگیر و به وسیله او کشته شد. در این جنگِ سخت که با پیروزی ابراهیم اشتر همراه بود، افزون بر ابن زیاد، بسیاری از فرماندهان جنایتکار و سپاهیان شام، به هلاکت رسیدند. ابراهیم، بدن ابن زیاد را سوزاند و سرش را برای مختار ثقفی فرستاد و او نیز سرش را روانه حجاز نمود تا امام زین العابدین(ع) و خاندان پیامبر(ص) را خوشحال کند.

از عمر بن علی بن الحسین نقل است: وقتی سرِ عبیداللّه بن زیاد و عمر بن سعد، نزد امام زین العابدین(ع) آورده شد، ایشان به سجده افتاد و فرمود: «ستایش، خدایی را که انتقام مرا از دشمنانم گرفت! خدا به مختار، جزای خیر بدهد!»[۳].[۴]

عمر بن سعد

ابو حفص عمر بن سعد بن ابی وقاص، سرکرده سپاه عبیداللّه بن زیاد در رویارویی با امام حسین(ع) بوده است. در سال تولّد وی، اختلاف است. او در خانواده‌ای قُرَشی و نسبتا مهم به دنیا آمد؛ اما از همان آغاز جوانی، هوای ریاست در سر داشت و پدرش را سزاوارترین کس به خلافت می‌دانست. ابن سعد، مجرم شماره سوم فاجعه کربلا بود و فرماندهی عملیات را در کربلا به عهده داشت. وی به طمع مُلک ری، فریفته وعده‌های دروغین ابن زیاد شد و به جنایت‌های بزرگی دست یازید که ننگ آن برای همیشه، دامنگیر او و خانواده‌اش گشت. عمر بن سعد - چنان که امام حسین(ع) پیشگویی کرده بود - به خواسته خود، یعنی حکومت بر مُلک ری نرسید و ناکام در کوفه ماند، تا آنکه در قیام مختار به کیفر دنیوی خود رسید. عمر بن سعد در قیام مختار، به شدّت، هراسان شد. از این‌رو، به وسیله عبداللّه بن جعدة بن هبیره از مختار، امان‌نامه گرفت؛ اما مختار، امان‌نامه را ماهرانه و دوپهلو تنظیم نمود و در اولین فرصت، بهانه‌ای به دست آورد و یکی از یاران خود را به نام ابو عمره، برای دستگیری او روانه کرد. ابو عمره نیز در درگیری با عمر بن سعد، او را با شمشیر به قتل رساند و سرش را در لباسش نهاد و به حضور مختار آورد. مختار، سر عمر بن سعد را به پسر او، حفص، نشان داد و از او پرسید: آیا او را می‌شناسی؟ حفص، پاسخ مثبت داد و کلمه استرجاع («إِنَّا لِلَّهِ») بر زبان راند و گفت: زندگی پس از او فایده ندارد! مختار نیز گفت: راست گفتی! تو پس از او زندگی نخواهی کرد. و دستور داد او را کشتند و چون سر او را در کنار سر پدرش نهادند، مختار گفت: این، در مقابل حسین و این، در مقابل علی بن الحسین، هر چند مساوی نیستند! مختار سپس سر آن دو را به مدینه نزد محمّد بن حنفیّه فرستاد. گفتنی است که در سال وقوع این حوادث، اختلاف است؛ ولی به نظر می‌رسد - چنان‌که طبری گزارش کرده -، کشته شدن عمر بن سعد، در اوایل نهضت مختار، یعنی سال ۶۶ هجری، اتفاق افتاده است.[۵]

شمر بن ذی الجوشن

ابو سابغه شمر بن ذی الجوشن[۶]ضباب بن کلاب بن ربیعة بن عامر بن صعصعة بن معاویة بن بکر بن هوازن بن منصور، از نقش آفرینان اصلی جنایات کربلاست. او زشت‌رو[۷]و زشت‌کردار بود. شمر در جنگ صفّین، همراه امام علی(ع) با امویان جنگید و حتّی مجروح گشت؛ اما پس از آن، دچار سوء عاقبت شد و به هواداران آنان پیوست. گواهیِ وی بر ضدّ حجر بن عَدی، موجب شهادت این مرد بزرگ در مرج عذرا گردید. او همچنین در پراکندن کوفیان از اطراف مسلم، نقشی مؤثّر داشت و در واقعه کربلا موجب شد که ابن زیاد، پیشنهاد عمر بن سعد را نپذیرد و خود، مأموریت ابلاغ پیام تهدیدآمیز عبیداللّه به عمر بن سعد را - که دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش، یا واگذاری فرماندهی به شمر بود -، به عهده گرفت. البته پس از آنکه عمر بن سعد، خود، فرماندهیِ جنگ با امام(ع) را پذیرفت، شمر، فرمانده جناح چپ سپاه شد. شمر، هنگامی که جنگ تن به تن امام حسین(ع) را در اوج تنهایی و بی‌یاوری دید و متوجّه شد که نمی‌توان امام(ع) را در جنگِ تن به تن از پای در آورد، فرمان داد که پیادگان و تیراندازان و سوارکاران، به یکباره بر ایشان یورش برند. نیز پس از آنکه امام(ع) بر زمین افتاد و خولی از بریدن سر ایشان هراسید، بنا بر برخی از گزارش‌ها شمر بود که از اسب به پایین آمد و سر مبارک امام(ع) را از پیکر، جدا کرد و آن را به وسیله خولی برای عمر بن سعد فرستاد. شمر همچنین به غلامش دستور داد تا همسر عبداللّه بن عمیر کلبی را به شهادت برساند. نیز در حمله به خیمه‌های زنان و بردن اسیران و سرهای مطهّر شهیدان از عراق به سوی دربار شام، نقش اصلی را به عهده داشت. جنایات شمر به حدّی بود که امام حسین(ع)، او را نفرین نمود. وی در جریان قیام مختار، مجبور به فرار شد؛ اما در میان راه و در صحرای سوزان میان کوفه و بصره، گرفتار شد و در زد و خوردی کوتاه، زخمی گردید و بر طبق گزارش‌هایی، در همان جا به قتل رسید. گزارش دیگری هم می‌گوید: او را اسیر کردند و به سوی مختار فرستادند. مختار هم او را گردن زد و جنازه او را در روغن جوشان انداخت.[۸]

حصین بن نمیر

ابو عبد الرحمان حصین بن نمیر بن نائل کندی سکونی، از اهالی حِمص (از شهرهای مهمّ شام) و امیر آن بود. او در جنگ صفّین، فرماندهی لشکر حِمص را در سپاه معاویه به عهده داشت. او از شخصیت‌های بارز حکومت بنی امیّه و فرمانده نگهبانان و معاون ابن زیاد بود و از سوی ابن زیاد، مناطق قادسیّه، خَفّان و قُطقُطانه را زیر نظر داشت. او عامل دستگیری قیس بن مسهر (فرستاده امام حسین(ع)) و عبداللّه بن یقطر بود. حُصَین، در کربلا حضور داشت و روز عاشورا، فرماندهی تیراندازان لشکر عمر بن سعد را به عهده داشت و با تیراندازانش، یاران امام(ع) را تیرباران کرد و اسبان آنها را کشت و زمینه را برای یورش نهایی و گروهیِ سپاه ابن سعد به سپاه امام(ع) فراهم کرد. حُصَین، شخصا در برخی درگیری‌ها شرکت داشت و در شهادت حبیب بن مظاهر، نقش داشت. او همان کسی است که در روز عاشورا به امام(ع) تیراندازی کرد و تیر به دندان‌های شریف ایشان خورد و بدین ترتیب، مانع آب خوردن امام(ع) شد. حُصَین، پس از پایان جنگ، هفده سر را با افراد تحت فرمانش به کوفه برد. وی پس از واقعه کربلا نیز در واقعه حَرّه، جانشین مسلم بن عقبه، فرمانده خونریز سپاه جنایتکار شام، در مدینه شد و پس از مرگ او، سپاه را به سمت مکّه سوق داد و در درگیری‌اش با عبداللّه بن زبیر، کعبه را به آتش کشید. سپس به عراق باز گشت و در سرکوب «قیام توّابین» به رهبری سلیمان بن صُرَدِ خُزاعی، شرکت جست. او، سرانجام پس از قیام مختار، در جنگ با ابراهیم بن مالک اشتر - که از سران سپاه مختار بود - کشته شد. ابراهیم، جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه و سپس برای ابن زبیر به مکّه فرستاد. سر او را در مکّه و مدینه آویزان کردند تا عبرت دیگران باشد.[۹]

عمرو بن حجاج

عمرو بن حجاج بن عبداللّه بن عبدالعزیز بن کعب مذحجی زبیدی، از سران کوفه و شوهر خواهر هانی بن عروه بود. وی از جمله کسانی بود که برای امام حسین(ع) نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد؛ ولی پس از اندک زمانی، تغییر موضع داد و از یاران ابن زیاد شد، تا جایی که ابن زیاد، او را به فرماندهی جناح راست سپاه عمر بن سعد در کربلا برگزید. او در کربلا با سوارانش، آب را بر امام حسین(ع) و یارانش بست و با عبّاس(ع) جنگید و در روز عاشورا سپاهش را بر ضدّ امام حسین(ع) تحریک کرد. او راه چیره شدن بر یاران دلیر و جنگجوی امام حسین(ع) را سنگباران کردن آنان و تاختن یکباره بر آنها، و نه مبارزه و درگیریِ تن به تن دانست و این نقشه را با موافقت عمر بن سعد، عملی ساخت و خود با لشکرش بر جناح چپ لشکر امام(ع) - که فرماندهی آن با مسلم بن عوسجه بود - یورش برد و مسلم در این یورش، نقش بر زمین شد. عمرو بن حجاج در روز عاشورا به امام حسین(ع) توهین کرد و ایشان را «خارجی (خارج شده از دین)» نامید. او پس از واقعه عاشورا، از جمله حاملان سرهای شهدا به کوفه بود. عمرو، سرانجام، در قیام مختار، فرار کرد و بنا به گزارشی، به نفرین امام حسین(ع) گرفتار شد و از شدّت تشنگی، در بیابان، هلاک گردید و بنا به گزارشی دیگر، در دو راهی کوفه و بصره ناپدید شد و دیگر هیچ کس، او را ندید.[۱۰]

احبش بن مرثد

احبش بن مرثد بن علقمة بن سلامه حضرمی - که در برخی منابع از او به «اَخنَس» یاد می‌کنند -، از سواران سپاه عمر بن سعد و از جمله ده نفری است که به درخواست عمر بن سعد، بر بدن مبارک امام حسین(ع) اسب تاختند. بنا بر گزارشی، احبش، همان کسی است که عمامه امام حسین(ع) را به غارت بُرد. پس از واقعه عاشورا، او در صحنه جنگ، ایستاده بود که تیری از کمان، رها شد - و پرتاب کننده‌اش معلوم نشد - و به وی خورد و قلبش را شکافت و مُرد.[۱۱]

اسحاق بن حیوه حضرمی

اسحاق بن حیوه حضرمی، از سوارانی است که داوطلبانه به دعوت عمر بن سعد، بر پیکر پاک امام حسین(ع) اسب تاختند. او همچنین پیراهن امام(ع) را به غارت برد و چون آن را پوشید، به پیسی مبتلا شد و مویش ریخت. مختار ثقفی، او را دستگیر کرد و دستور داد بر بدنش اسب تاختند تا به هلاکت رسید.[۱۲]

بجدل بن سلیم

بَجدَل، از قبیله کلب، همان کسی است که پس از شهادت امام حسین(ع) انگشت ایشان را برای در آوردن انگشتر ایشان، برید. از این‌رو، وقتی به وسیله مختار دستگیر شد، دست و پایش را بریدند و رهایش کردند تا در خونش بغلتد و هلاک شود. اطّلاعات دیگری از زندگی وی در دست نیست.[۱۳]

بشر بن سوط

ابواسماء بشر بن سوط همدانی قابضی، از قبیله همْدان و از مشارکت کنندگان در به شهادت رساندن عبدالرحمان بن عقیل است. در برخی از ادعیه و زیارت نامه‌ها، قتل پسر دیگر عقیل، یعنی جعفر بن عقیل نیز به وی نسبت داده شده است که او را با پرتاب تیری کشت؛ اما در متون تاریخی، عبداللّه بن عروه خثعمی و یا نام مشابه آن، قاتل جعفر، معرّفی شده است. به هر حال، در قیام مختار، بِشر به وسیله عبداللّه بن کامل، دستگیر و سرش با ذلّت تمام، بریده شد.[۱۴]

تمیم بن حصین

تمیم بن حصین، از قبیله فَزار و جزو سوارانی بود که از سپاه عمر بن سعد برای جنگ تن به تن، گامْ جلو نهاد و با لحنی شماتت‌آمیز، آب فرات و تلألؤ آن را به رخ سپاه تشنه امام حسین(ع) کشید. از این‌رو، امام حسین(ع) او را نکوهید و وی را از اهل دوزخ شمرد و نفرین کرد که تشنه کشته شود. بر اثر دعای امام(ع)، بلافاصله چنان عطشی بر او مسلّط شد که از اسب افتاد و زیر سُم سواران، له شد و مُرد.[۱۵]

حرملة بن کاهل

حرمله از قبیله بنی اسد و از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود. او در روز عاشورا، با پرتاب تیر، طفل شیرخوار امام حسین(ع) را در آغوش پدر به شهادت رساند. وی قاتل عبداللّه بن حسن نیز معرفی شده است. او همچنین در شهادت عباس بن علی(ع) نقش داشت و حامل سر ایشان به کوفه بود. حرمله، بر اثر جنایت‌هایش به عقوبت دنیوی دچار شد و در پایان عمر نیز در قیام مختار، دستگیر شد. به فرمان مختار، دست و پای او را قطع کردند و سپس، او را در آتش سوازندند.[۱۶]

حکیم بن طفیل

حکیم بن طفیل، یکی از کسانی است که در روز عاشورا، به سوی امام حسین(ع) تیراندازی کردند، هر چند که به ادّعای خودش، تیرش به پیراهن امام(ع) اصابت کرد و به ایشان زیانی نرساند. پس از شهادت امام(ع) نیز، او جزو ده نفری بود که بر پیکر مطهّر ایشان اسب تاختند. همچنین گزارش شده که او در به شهادت رساندن عبّاس بن علی(ع)، شرکت داشت و لباس ایشان را پس از شهادتش به غارت برد. این گزارش، با متن زیارت نامه عبّاس(ع) - که او را در شمار قاتلان ایشان آورده - همخوان است، چنان که با سنّت عرب در مِلکیت لباس جنگجو، همخوان است؛ زیرا آن را متعلّق به کسی می‌دانستند که صاحب آن را به قتل رسانده است. از این‌رو، آن گاه که در قیام مختار دستگیر شد، مردم به او هجوم بردند و او را عریان کرده، دسته جمعی، او را هدف تیر قرار دادند و به هلاکت رساندند.[۱۷]

خولی بن یزید

خولی بن یزید اصبحی ایادی دارمی، در شمار سپاه و تیراندازان عمر بن سعد بود. در زیارت نامه شهدا و منابع تاریخی، به او نسبت داده شده که تیرهایی را به سوی عثمان (پسر امیر مؤمنان(ع) و برادر ابو الفضل العبّاس) پرتاب کرد و او بر اثر تیر وی و تیر دیگری که شخصی از قبیله بنی ابان پرتاب کرد، به شهادت رسید. وی را قاتل جعفر بن علی(ع) هم شمرده‌اند؛ اما بیشتر منابع تاریخی، کشته شدن جعفر بن علی را به هانی بن ثبیت حضرمی نسبت داده‌اند. خولی، در شهادت امام حسین(ع) و بریدن سر مبارک ایشان نیز دست داشت. او به همراه حمید بن مسلم ازدی، سر مبارک امام حسین(ع) را برای عبیداللّه بن زیاد به کوفه برد. او شب هنگام به کوفه رسید و سرِ امام(ع) را در خانه‌اش گذاشت و چون همسرش از ماجرا باخبر شد، با وی دشمن گشت. از این‌رو، در قیام مختار، وقتی مأموران مختار، وارد خانه خولی شدند، وی مخفیگاه او را به آنان نشان داد. مأموران، خولی را دستگیر کردند و او را به سوی مختار می‌بردند که مختار، آنها را از میانه راه برگرداند و فرمان داد که او را در خانه خودش بکُشند. پس از کشته شدن خولی، مختار، جسد او را آتش زد و آن قدر ماند تا جنازه‌اش به خاکستر تبدیل شد و سپس باز گشت.[۱۸]

رُشَید، غلام عبیداللّه بن زیاد

رُشَید، غلام ابن زیاد و قاتل هانی بن عروه بوده است. در قیام مختار، او به همراه ابن زیاد با لشکر ابراهیم بن مالک اشتر، رو به رو شد و با آنها در کنار رودخانه خازِر جنگید. در این جنگ، عبدالرحمان بن حصین مرادی - که از سپاهیان ابراهیم بن اشتر بود - او را دید و چون شنید که مردم گفتند: «این، کشنده هانی است»، با نیزه‌اش به وی حمله کرد و او را کشت.[۱۹]

زید بن رقاد

زید بن رقاد، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود و در کشته شدن عبّاس(ع) و سوید بن عمرو بن ابی‌مطاع، آخرین کشته کربلا، شرکت داشت. بعدها در قیام مختار، سپاه ابن کامل، او را تیرباران و سنگباران کردند و جسدش را در حالی که آخرین نَفَس‌هایش را می‌کشید، سوزاندند.[۲۰]

سنان بن انس

سنان بن انس بن عمرو بن حی بن حارث بن غالب بن مالک بن وهبیل، از کسانی است که نقش مؤثّری در کشتن امام حسین(ع) داشتند و در آخرین دقایق، به کمک افرادی مانند شمر بن ذی الجوشن، امام(ع) را به شهادت رساندند. پیش‌تر، امام علی(ع) در نکوهش پدر سِنان، این واقعه را پیشگویی کرده بود. بر پایه گزارشی، سِنان در مجلس حَجّاج، به کشتن امام حسین(ع) اعتراف کرد و پس از بازگشت به خانه‌اش، دیوانه شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت. در گزارشی دیگر آمده که مختار، سِنان را دستگیر کرد و پس از شکنجه‌ای سخت، او را کشت.[۲۱]

عبدالرحمان بن ابی خشکاره بجلی

عبدالرحمان بن ابی خشکاره بجلی، از تیره روزانی، همان کسی است که به کمک مسلم بن عبداللّه ضبابی، مسلم بن عوسجه (یار بزرگ امام حسین(ع)) را کشت. او در قیام مختار، دستگیر گردید و به دستور مختار، در بازار مال‌فروشان، در برابر دیدگان مردم، سر بریده شد.[۲۲]

عبداللّه بن عَزره خثعمی

عبداللّه بن عَزْره خَثعَمی، یکی از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود که جنایت‌های زیادی مرتکب شد. او قاتل جعفر بن عقیل است. و بنا به نقلی، عبدالرحمان بن عقیل را نیز با پرتاب تیر به شهادت رساند. با قیام مختار، او فرار کرد و به مُصعَب، پناهنده شد و مختار، خانه‌اش را ویران نمود.[۲۳]

عبداللّه بن عقبه

عبداللّه بن عُقبه غَنَوی، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود که با تیر خود، یکی از فرزندان امام حسن(ع) به نام ابو بکر را به شهادت رساند. عبداللّه بن عُقبه با قیام مختار، از کوفه به جزیره (شمال عراق) گریخت و از این‌رو، مختار، تنها توانست خانه او را ویران کند.[۲۴]

عثمان بن خالد بن اسیر

عثمان بن خالد بن اسیر دهمانی جهنی، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود که به همراه بشر بن سوط با پرتاب تیر، به عبدالرحمان بن عقیل، حمله کردند و او را کشتند و لباسش را به غارت بردند. مختار، در جریان قیامش دستور داد که آن دو را دستگیر کنند و پس از این که آن دو را کشتند، بدنشان را سوزاندند و پیش از سوزاندن، مانع دفنشان شد.[۲۵]

عمرو بن صبیح

عمرو بن صبیح صیداوی یا صائدی، از تیراندازان لشکر عمر بن سعد بود. او عبداللّه بن مسلم بن عقیل را وقتی دستش را بر پیشانی‌اش نهاده بود، با تیر، نشانه رفت و بدین‌سان، دست عبداللّه را به پیشانی‌اش دوخت و با تیر دیگر، قلب او را نشانه گرفت و او را به شهادت رساند. عمرو بن صبیح، پس از شهادت امام حسین(ع) به درخواست عمر بن سعد، پاسخ مثبت داد و در شمارِ ده تنی بود که بر پیکر امام(ع)، اسب تاختند. وقتی مختار ثقفی او را دستگیر کرد، دستور داد سپاهیانش او را در میان بگیرند و با نیزه، او را بزنند تا کشته شود، و این گونه او به هلاکت رسید.[۲۶]

قیس بن اشعث

قیس بن اشعث کِنْدی، پس از پدرش، ریاست قبیله کِنْده را در کوفه بر عهده داشت. او همانند پدرش، نفاق و چندچهرگی داشت و از جمله کسانی بود که در آغاز قیام امام حسین(ع) به ایشان نامه نوشتند و به امام(ع) وعده یاری دادند؛ اما به محض ورود ابن زیاد به عراق، وی به ابن زیاد پیوست و فرماندهی قبیله کِنده و بخشی از قبیله ربیعه را بر عهده گرفت. او به خاطر همدستی‌اش در غارت خیمه‌ها پس از جنگ و نیز غارت قَطیفه (رواَندازِ) امام(ع)، به «قیسِ قَطیفه» مشهور شد. او از جمله کسانی بود که سرهای مبارک شهیدان کربلا را برای ابن زیاد بردند. او در جریان قیام مختار، به یکی از فرماندهان بزرگ مختار، یعنی عبداللّه بن کامل، پناهنده شد؛ اما مختار، ابو عَمره را به مخفیگاهش فرستاد و او را کشت.[۲۷]

مالک بن نسیر

مالک بن نسیر بدی کندی، از مهاجمانی است که بر امام حسین(ع) یورش آورد و با شمشیر بر سر مبارک امام(ع) ضربت زد. امام(ع) نیز او را نفرین نمود و او بر اثر آن، به فقر شدید دچار شد. بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، دستانش فلج شد و عقلش کم و کاستی پیدا کرد. وی در جریان قیام مختار، دستگیر شد و مختار، دستور داد که دست‌ها و پاهایش را قطع کنند و رها گردد تا بمیرد.[۲۸]

محمد بن اشعث بن قیس

محمد بن اشعث بن قیس کندی، برادر تنیِ قیس بن اشعث، یکی از نقش آفرینان حادثه کربلا و از فرآهم آورندگان زمینه‌های حوادث عاشورا و جزو نویسندگان نامه به یزید است که خواستار اقدامات جدّی‌تر بر ضدّ نهضت امام حسین(ع) شدند. او فرمانده نیروهایی بود که مسلم بن عقیل را دستگیر کردند. وی در روز عاشورا، فضیلت امام حسین(ع) و منزلت انتساب ایشان را به پیامبر(ص)، منکر شد و از این‌رو، امام(ع) نفرینش نمود که با ذلّت بمیرد. طبق برخی گزارش‌ها، در پی نفرین امام(ع)، همان روز، عقربی سیاه، او را نیش زد و با خواریِ تمام، مُرد. اما روایت‌هایی که شهرت بیشتری دارند، می‌گویند که مرگ وی، در دوران مختار بوده است. او از کوفه گریخت و در بصره به مُصعَب پیوست و در نبرد مختار و مُصعَب، به دست مختار، کشته شد.[۲۹]

مرة بن منقذ بن نعمان عبدی

مرة بن منقذ بن نعمان عبدی، در جنگ جَمَل در سپاه امام علی(ع) بود؛ اما به تدریج، به صف دشمنان اهل بیت(ع) پیوست و در حادثه کربلا، جزو سپاه عمر بن سعد بود. وی در شهادت علی اکبر(ع)، پسر نیکوخصال و رشید امام حسین(ع)، نقش اصلی را داشت. وقتی مُرّه، شجاعت علی اکبر(ع) و مهارت و شمشیر زدنش را در جنگ دید، در جایی کمین کرد و از پشت، با نیزه به او یورش آورد و دیگر دشمنان هم با شمشیرهایشان به او تاختند و او را به شهادت رساندند. مُرّة بن مُنقِذ، در جریان قیام مختار، در خانه‌اش محاصره شد؛ اما با یک نیزه و اسب، از خانه بیرون آمد و خود را پس از درگیری با آنها، از محاصره رهانید و به مصعب بن زبیر پیوست. در این درگیری، دست چپ او آسیب دید و فلج شد.[۳۰]

هانی بن ثبیت

هانی بن ثبیت حضرمی، از جنگجویان لشکر عمر بن سعد بود. او را قاتل تعدادی از شهیدان کربلا، از جمله عبداللّه و جعفر، دو پسر برومند امیر مؤمنان(ع)، دانسته‌اند. هانی بن ثُبَیت، از جمله ده نفری است که پس از شهادت امام حسین(ع)، درخواست عمر بن سعد را برای اسب تاختن بر پیکر پاک ایشان، اجابت کردند. او در غارت لباس‌های امام(ع) و ادوات جنگی ایشان نیز مشارکت داشت. وی در «زیارت ناحیه»، به صراحت، لعن شده است. با قیام مختار، هانی دستگیر شد و زیر پای اسبان سپاه مختار، به هلاکت رسید.[۳۱]

کور بدریخت

ابونضر جرمی نقل کرده است که: مردی بدریخت و کور را دیدم. از او سبب کور شدنش را پرسیدم. گفت: من از اعضای لشکر عمر بن سعد بودم. وقتی شب فرا رسید، خوابیدم و پیامبر(ص) را در خواب دیدم که در برابرش، تشتی از خون بود و پَری خون آلود که برای یاران عمر بن سعد، برده می‌شد و عمر بن سعد، آن پَر را می‌گرفت و با آن، در میان دو چشم سپاهیانش، علامت می‌کشید. آن گاه مرا آوردند. گفتم: ای پیامبر خدا! به خدا سوگند، نه شمشیری زدم، نه نیزه‌ای و نه تیری. فرمود: «آیا بر تعداد دشمنان ما نیفزودی؟»، آن گاه، انگشت اشاره و وسطیِ خود را در خون کرد و آن دو را به سوی چشمان من، بالا آورد. چون صبح شد، دیدم که بینایی ام از دست رفته است[۳۲].[۳۳]

مردی از قبیله طَی

از سعد بن عبیده نقل شده است: دو نوجوانِ آنها (کاروان اسیران کربلا) - که فرزند عبداللّه بن جعفر یا نوه جعفر بودند - فرار کردند و پیش مردی از قبیله طَی آمدند و به او پناه آوردند. او گردن آن دو را زد و سرهایشان را آورد و نزد ابن زیاد گذاشت. ابن زیاد، گردن آن مرد را زد و دستور داد خانه‌اش را ویران کردند[۳۴].[۳۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۴۶.
  2. شرح مفصل جریان تولّد او بر فراش عبید ثقفی و ادعای ابوسفیان را نسبت به او، در دانشنامه امیر المؤمنین(ع) (ج ۱۳، ص۲۰۳) آورده‌ایم.
  3. «أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ(ع) لَمَّا أُتِيَ بِرَأْسِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ وَ رَأْسِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، قَالَ فَخَرَّ سَاجِداً وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي‏ أَدْرَكَ‏ لِي‏ ثَارِي‏ مِنْ‏ أَعْدَائِي‏، وَ جَزَى اللَّهُ الْمُخْتَارَ خَيْراً» (رجال الکشّی، ج۱، ص۳۴۱، ح۲۰۳؛ رجال ابن داوود، ص۲۷۷).
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۴۷.
  5. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۴۸.
  6. در نام ذی الجوشن، اختلاف است. برخی، او را شُرَحبیل، برخی، عثمان بن نَوفَل و برخی، اوس بن اَعوَر دانسته‌اند.
  7. او مبتلا به پیسی بوده است.
  8. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۴۹.
  9. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۰.
  10. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۱.
  11. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۲.
  12. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۳.
  13. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۳.
  14. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۳.
  15. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۴.
  16. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۴.
  17. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۴.
  18. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۵.
  19. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
  20. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
  21. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۶.
  22. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  23. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  24. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  25. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۷.
  26. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۸.
  27. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۸.
  28. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۹.
  29. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۵۹.
  30. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.
  31. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.
  32. «رَأَيْتُ رَجُلاً سَمْجَ الْعَمى، فَسَأَلَتُهُ عَنْ سَبَبِ ذَهَابِ بَصَرِهِ، فَقَالَ: كُنْتُ مِمَّنْ حَضَرَ عَسْكَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَلَمَّا جَاءَ اللَّيْلُ رَقَدْتُ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) فِي الْمَنَامِ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَسْتٌ فِيهَا دَمٌ، وَ رِيشَةٌ فِي الدَّمِ، وَ هُوَ يُؤْتِى بِأَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ، فَيَأخُذُ الرِّيشَةَ، فَيَخُطُّ بِهَا بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ، فَاُتِيَ بِي، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَاللَّهِ مَا ضَرَبْتُ بِسَيْفٍ، وَ‌لَا طَعَنْتُ بِرُمْحٍ، وَ‌لَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ. قَالَ: أَفَلَمْ تُكَثِّرْ عَدُوَّنا؟! فَأَدْخَلَ إِصْبَعَهُ فِي الدَّمِ ـ السَّبَّابَةَ وَالوُسْطَى ـ وَ أَهْوَى بِهِمَا إِلَى عَيْنِي، فَأَصْبَحْتُ وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرِي»(تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۵۹؛ المناقب، ابن مغازلی، ص۴۰۵، ح۴۵۹).
  33. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۰.
  34. «اِنْطَلَقَ غُلَامَانِ مِنْهُمْ ـ لِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ، أَوِ ابْنِ ابْنِ جَعْفَرٍ ـ فَأَتَيَا رَجُلاً مِنْ طَيِّئٍ، فَلَجَآ إلَيْهِ، فَضَرَبَ أَعْنَاقَهُمَا، وَ جَاءَ بِرُؤُوسِهِمَا حَتَّى وَضَعَهُمَا بَيْنَ يَدَيِ ابْنِ زِيَادٍ؛ قَالَ: فَهَمَّ بِضَربِ عُنُقِهِ، وَ أَمَرَ بِدَارِهِ، فَهُدِّمَت» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۹۳؛ أنساب الأشراف، ج۳، ص۴۲۴).
  35. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۷۶۱.