اقسام و انواع علم کدام‌اند؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پرسش‌ وابسته}} +{{پرسش وابسته}}))
جز (جایگزینی متن - ' {{جعبه اطلاعات پرسش' به '{{جعبه اطلاعات پرسش')
خط ۱: خط ۱:
{{جعبه اطلاعات پرسش
{{جعبه اطلاعات پرسش
| موضوع اصلی        = [[علم معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم]]
| موضوع اصلی        = [[علم معصوم (پرسش)|بانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم]]

نسخهٔ ‏۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۱۰

اقسام و انواع علم کدام‌اند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم

اقسام و انواع علم کدام‌اند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

سلطان الواعظین

سلطان الواعظین در کتاب «شب‌های پیشاور» در این باره گفته است: «علم را به دو نوع ذاتى و عَرَضى تقسيم می‌كنند. علم ذاتى يا علم مطلق، منحصر به فرد و مخصوص ذات اقدس پروردگار است. در حيطه عقل بشر قابل تصور نيست و بشر از آن عاجز است. لذا آنچه كه بشر می‌گويد اثبات اجمالى آن است. علم عرضى نيز خود به دو قسم ديگر تقسيم می‌شود: علم اكتسابى و علم لدنى. علم اكتسابى به واسطه مدرسه رفتن و آموزش ديدن به دست می‌آيد، و به همان مقدارى كه زحمت می‌كشيم حاصل می‌گردد. علم لدنّى علمى است كه بدون تحصيل، از مبدأ فياض افاضه می‌شود. خداوند در قرآن مجيد می‌فرمايد: ﴿وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً "از نزد خود به او علم لدنّى آموختيم"[۱]؛ بنابراين هيچ مسلمانى نمی‌تواند ادعا كند كه علم به غيب، جزو ذات پيغمبر و امامان است. يعنى آن‏ها نيز همانند خداوند، ذاتاً عالم به علم غيب هستند»[۲].

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آیت‌الله خاتمی؛
آیت‌الله سید احمد خاتمی، در کتاب «در آستان امامان معصوم» در این‌باره گفته‌ است:

«در روایتی از امام باقر(ع) دو گونه علم "علم خاص و علم عام" برای ذات مقدس خداوند ذکر شده است: خداوند دو نوع علم دارد؛ یکی علم مخصوص و علم عام؛ علم خاص او علمی است که حتی ملائکه مقرب درگاهش و انبیاء که فرستاده او به سوی بندگانند - از آن بی اطلاع‌اند؛ اما علم عامش همان علمی است که ملائکه مقرب و پیامبران مرسل از آن مطلع‌اند و همان علم از ناحیه پیامبر اکرم(ص) که به ما رسیده است.[۳] آیاتی که بر اختصاص حصر علم غیب به خداوند دلالت دارند، بیان‌گر علم خاص‌اند، مثلاً:

  1. ﴿وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۴]
  2. ﴿قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۵] و آیات دیگری که در این مورداند.[۶] علاوه بر آن که این آیات می‌تواند اشاره به همان "علم خاص" باشد و بر حصر و غیب به اصالت و ذاتاً - به خداوند دلالت دارند، مالک حقیقی اوست و او به هرکس که بخواهد تعلیم می‌دهد. زمام این علم هم به دست اوست و از مالكيت و سلطنت او خارج نمی‌شود بلکه هرگاه بخواهد، از صاحب آن باز می‌ستاند. نوع دوم که در مقابل علم اختصاصی است. علمی است که خداوند به برگزیدگان خود عنایت می‌کند: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا*إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۷] آیه دیگر: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۸] بر این اساس است که پذیرش آگاهی معصومان از غیب به اذن خداوند، از بدیهی‌ترین و مستدل‌ترین عقاید پیروان اهل بیت(ع) علما است. نمونه عینی این علم غیب، آگاهی‌های پیامبران و امامان از غیب است، به عنوان نمونه:

الف. پیشگویی حضرت نوح(ع) از این که امتش دیگر هدایت نخواهند شد و اگر زنده بمانند، فاجر و کافر می‌پرورند ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا[۹]

ب. آگاهی حضرت ابراهیم(ع) را از ملکوت آسمانها و زمین ﴿كَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ[۱۰]
ج. اطلاع حضرت یعقوب(ع) از آینده حضرت یوسف(ع)﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۱۱]»[۱۲].
۲. آیت‌الله جوادی آملی؛
آیت‌الله جوادی آملی، در کتاب «ادب فنای مقربان» در این‌باره گفته است:

«صحابه علوم و معارف، علم را به سه قسم جلی، خفی و لدنی قسمت کرده‌اند[۱۳]:

  1. علم جلی که محصول تعلیم و تدریس است و با استفاده از دانش‌های حصولی و مفاهیم ذهنی حاصل می‌شود و در مراکز حوزوی و دانشگاهی متداول است.
  2. علم خفی که محصول عمل صالح هماهنگ با علم صائب است؛ بدین بیان که اگر کسی علم نافع به دست آورد و با عمل خود از آن انتفاع برد و جامعه را از آن بهره‌مند کند، ثمره و پاداشش علم میراثی است؛ یعنی خداوند علم جدیدی را به او ارث می‌دهد. که قبلاً نمی‌دانست: " مَنْ عَمِلَ بِمَا يَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ‏ مَا لَمْ‏ يَعْلَمْ‏‏ ‏‏‏‏" [۱۴]. راز نامگذاری علم الوراثه به بحفی آن است که سبب آن در مقایسه با علم الدراسه که جلی و روشن است؛ مخفی و پوشیده است.
  3. علم لدنی، دانش ویژه‌ای است که از نزد خدای سبحان آموخته می‌شود: ﴿آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا [۱۵]. انسان‌های کامل معصوم همانند اهل بیت وحی و نبوت افزون بر علم خفن و علم جلی، از علم لدنی نیز برخوردارند، پس آنان از همه اقسام علوم بهره‌مندند؛ لکن علم جلی آنها محصول تعلیم افراد عادی بشر نیست، هرچند ممکن است معصومی از معصوم دیگر به روش عادی علمی را فرا گیرد. غرض آنکه تعلیم و تعلم چنین علم درون گروهی محذوری ندارد و چون مورث راستین خدای سبحان است، افاضه علم پیامبران سلف به انبیای خلف یا امامان گذشته به ائمه آینده همگی به عنایت الهی است و هرگز موجودی - علم یا غیر علم - خود به خود و بدون توریث مورث حقیقی از کسی یا موطنی به شخص یا موطن دیگر منتقل نمی‌شود. روایاتی که درباره ارث بری امامان از علم یکدیگر نقل شده است برخی صحیح و بعضی حسن‌اند هرچند برخی از آنها ضعیف هستند[۱۶]»[۱۷].
۳. آیت الله تحریری؛
آیت‌الله محمد باقر تحریری در کتاب «جلوه‌های لاهوتی» در این باره گفته است:

«در تقسیم ابتدایی در علم برای انسان متصوّر است که کاملاً با یکدیگر متفاوت است.

  1. علم حصولی: شناخت انسان از موجودات پیرامون خود نوعاً به واسطه ابزار حسّى تحقق می‌یابد و از این طریق با حصول صورت یا مفهومی در ذهن با آنها ارتباط برقرار کرده و تأثیر و تأثر حاصل می‌شود. این شناخت، حالت نفسانی ویژه‌ای است که خاصیت بیرون نمایی دارد و حقیقت علم حصولی همان حالت نفسانی و یقینی مطابق با واقع است که به‌صورت یکی از اصطلاحات چهارگانه فوق جلوه می‌کند و نوع علوم انسانی از این نوع می‌باشد. البته هر مسئله‌ای واقعیتی خاص دارد که با آن سنجیده شده و صحت و بطلان آن فهمیده می‌شود و مطالبی که در کتاب‌ها مطابق چهار اصطلاح گذشته تدوین می‌شود، به جهت اینکه با مطالعه یا شنیدن آنها، به اموری آگاهی حاصل می‌شود، مجازاً به آنها علم اطلاق می‌شود.
  2. علم حضوری: شناخت انسان گاهی با خود واقعیت ارتباطی مستقیم دارد، مانند: علم انسان به خود و حالات و افعال خویشتن که بدون وساطت تصاویر و یا ابزار حسّى، خود را درک می‌نماید و گرسنگی و تشنگی و دیگر نیازهای خویش را می‌یابد، و همچنین علم علت ایجادکننده به معلول خویش، مانند: علم ما به افعال خود، و نیز علم معلول به علت ایجادی خویش، مانند: علم ما به خداوند متعال که در این قسم از شناخت، علم و عالم و معلوم به نوعی با یکدیگر متحد است و هیچ خطایی در آن راه ندارد. به عنوان مثال: به فرد گرسنه نمی‌توان گفت اشتباه می‌کنی و گرسنه نیستی، بر خلاف شناخت حصولی که نوعی از آن به سبب فعل و انفعالات مادی بین قوای او و محیط خارج از وجود او حاصل می‌شود و نوع دیگرش به واسطه مفاهیم به خارج از خود راه می‌برد که در هیچ‌یک، به آن اشیاء احاطه پیدا نمی‌کند، در نتیجه درصد خطا و اشتباه در این شناخت بیشتر از علم حضوری است، و لذا قبل از به‌کار افتادن ابزار حسّی، انسان به چیزی علم حصولی ندارد اگرچه به صورت فطری در نهاد او زمینه شکوفایی علوم حقیقی نهاده شده است. قرآن کریم در این جهت می‌فرماید: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[۱۸]
تقسیم دیگر علم: باتوجه به آگاهی‌های انسان علم را از دیدگاهی دیگر نیز می‌توان به انواعی تقسیم نمود که شامل تقسیم گذشته نیز می‌گردد.
  1. علم ذاتی: اگر آگاهی به چیزی قبل از تحقق خارجی آن، تعلق گیرد به آن علم ذاتی گفته می‌شود، مانند: علم خداوند به موجودات قبل از تحقق آنها، و مانند: علم معمار به صورت ساختمانی که می‌خواهد آن را بسازد. از این جهت به آن علم فعلی نیز گفته می‌شود، این علم هم شامل علم حضوری است مانند: علم خداوند و هم شامل علم حصولی، مانند: علم ما، که اختراعات بشر به این علم تکیه می‌کند.
  2. علم فعلی: آگاهی به چیزی است هنگام وجودش یا پس از آن، که هم شامل علم حضوری می‌شود، مانند: علم خداوند به موجودات در حین وجود آنها، و هم شامل علم حصولی می‌شود، مانند: علم ما به اشیاء خارجی که از این جهت به آن علم انفعالی نیز گفته می‌شود، زیرا ذهن ما با صورت‌گیری از آن یا درک مفهومی از آن، منفعل می‌شود، اگرچه به لحاظ تقسیم صفات به ذاتی و فعلی به این علم، علم فعلی نیز گفته می‌شود»[۱۹].
۴. حجت الاسلام و المسلمین صدیقی؛
حجت الاسلام و المسلمین کاظم صدیقی در کتاب «سیمای عرشیان در کلام ابن الرضا(ع)» در این‌باره گفته است: «علم در یک تقسیم به دو نوع حصولی و حضوری تقسیم می‌شود. علوم حصولی در واقع تصاویری است که از عالم در ذهن انسان وجود دارد. آشنایی انسان با عالم خارج از طریق تصویرهایی است که از آن در ذهن دارد. و الا خود عالم به عینه در درون انسان وجود ندارد. حس‌های مختلف انسان تصاویری را که از عالم خارج دریافت می‌کند، به درون وی می‌دهد. درون انسان این تصاویر را به صورت مفهوم یا تصویر یا... بایگانی می‌کند. بدین ترتیب انسان با وجود یا اثر شیء در خارج تماس وجودی ندارد. بلکه با عکس‌های عالم مفاهیم موجودات عالم آشناست و همه استفاده‌ای که از علوم و دانش‌های روز می‌برد، همه از طریق انعکاس تصاویر عالم خارج در درون خود است. این علم را علم حصولی می‌گویند. علمی که در آن ذهن با مفاهیم کار دارد. اما علم حضوری علمی است که عالم نه تصویر بلکه خود وجود و حقیقت شیء را نزد خود داشته باشد. چنین علمی علم حضوری است. نمونه علم حضوری علم انسان به دانش و دارایی‌های علمی خود است. علم انسان به علم خودش علم حضوری است، چرا که حقیقت علم و دانش انسان نزد خود اوست. برخلاف علم انسان به عالم خارج و موجودات عالم. حقیقت عینی و خارجی خورشید نزد انسان نیست. به عنوان مثال آنچه به عنوان علم انسان به خورشید نزد انسان موجود است حقیقت علمی و عکسی از خورشید است که وجود خارجی خورشید. وجود واقعی خورشید با انسان کیلومترها فاصله دارد. بلکه اگر حقیقت خورشید نزد انسان می‌بود، انسان را می‌سوزاند و ذوب می‌نمود. به زبان ساده یعنی انسان طاقت تحمل وجود اشیاء خارجی را در درون خود ندارد. بلکه فقط عکسی، تصویری و مفهومی از آنها می‌گیرد و از طریق تصاویرشان با آنها آشنا می‌شود و ارتباط برقرار می‌کند»[۲۰].
۵. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در دو کتاب «ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه» و «ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی» در این‌باره گفته‌ است:
کاشف الغطاء[۲۲] تصریح کرده است که علم امام دو قسم است: بخشی از آن علومی است که از راه‌های عادی به دست می‌آید و این بخش از علم امام مانند: علم دیگر افراد بشر است؛ البته امام از علوم غیبی نیز برخوردار است که اسباب الهی دارد و از دسترس دیگران خارج است.

سید حسین بروجردى نوشته است: "علم منحصر به علم کسبی نیست؛ بلکه قسم دیگری نیز دارد که (علم) وهبی است"[۲۳]. او ادامه می‌دهد که امامیه می‌دانند برای تحصیل علوم حقه ربانی راه دیگری غیر از اکتساب وجود دارد که موهبت نامیده می‌شود و علوم به دست آمده از آن، علوم ربانی و لدنی نامیده می‌شود[۲۴]. او به تشکیکی بودن علوم موهوبی نیز توجه کرده است و علوم موهوبی را دو دسته معرفی می‌کند: قسمی از آن به پیامبران و اوصیای ایشان اختصاص دارد و در بخشی دیگر، سایر مردم نیز شریک هستند؛ البته کسانی که خداوند دل آنها را به نور خود روشن کرده باشد و با رعایت تقوا و پرهیز از رذایل اخلاقی به درجاتی رسیده باشند که بخشی از علوم موهوبی را دریافت کنند[۲۵]. وی این اعتقاد را که پیامبران و جانشینان آنان(ع)، اهل اجتهاد در احکام و مسائل هستند، از باورهای نادرست اهل‌سنت معرفی کرده است[۲۶]»[۲۷].

  • «در معروف‌ترین تقسیم‌بندی، علم را به حضوری و حصولی تقسیم می‌کنند. علم حضوری، حضور ذات معلوم نزد عالم، بدون واسطه شدن صورت‌های ذهنی است؛ اما علم حصولی علمی است که خود معلوم مورد شهود و آگاهی قرار نمی‌گیرد؛ بلکه عالِم از طریق صورت‌ها یا مفاهیم ذهنی معلوم، به آن آگاهی می‌یابد. علم انسان به نفس و حالات نفسانی خود، همچون شادی و غم، از سنخ علوم حضوری، و علم او به امور محسوس، از سنخ علوم حصولی شمرده می‌شوند.[۲۸] بنابراین روشن است که علم حضوری و حصولی ماهیت یک‌سانی ندارند. بنا بر آنچه در مباحث فلسفی بیان شده است، علم حصولی که از طریق صورت‌های ذهنی حاصل می‌شود، نوعی "کیف نفسانی" است؛[۲۹] یعنی حالتی است که بر نفس عارض می‌شود؛[۳۰] اما در علم حضوری، ذات معلوم نزد ذات عالِم حاضر است و عالِم، وجود عینی آن را می‌‏یابد و این شهود و یافتن، چیزی خارج از ذات عالم نیست؛ بلکه از شئون وجود اوست. تفاوت بین عالِم و معلوم در این حالت، با تحلیل ذهنی روشن می‌شود»[۳۱].
۶. حجت الاسلام و المسلمین نقوی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید نسیم عباس نقوی در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم پیامبر و ائمه به غیب» در این‌باره گفته‌ است:

«اقسام علم، اولین تقسیمی که حکماء برای علم ذکر کردند علم را به حضوری و حصولی نموده‌اند.

  1. علم حضوری: علمی است که عین واقعیت معلوم پیش عالم حاضر است و عالم معلوم می‌یابد مانند علم نفس به ذات خود... و حالات وجدانی و ذهنی خود.
  2. علم حصولی: علمی است که معلوم عین واقعیت نیست بلکه واقعیت‌نما است از این‌رو آثار خارجی را دارا نمی‌باشد به عبارت دیگر واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست بلکه فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است.

تفاوت علم حصولی و حضوری:

  1. علم حضوری یک حقیقت وجودی داری شدت و ضعف است و از تشکیک وجودی برخوردار است اما علم حصولی یک امر متوالی است.
  2. علم حضوری قابل انتقال نیست اما علم حصولی قابل انتقال و استدلال است.
  3. فرق اساسی میان علم حضوری و علم حصولی واسطه است اگر معلوم بدون واسطه نزد عالم حاضر باشد آن علم حضوری است اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت گیرد آن علم حصولی خواهد بود.
  4. شک، یقین، تصدیق، خطا، صواب، حافظه، توجه، تفکر، تعقّل، استدلال تفهیم تفهّم و فلسفه و علوم همه به علم‌های حصولی مربوط است و در مورد علم‌های حضوری هیچ یکی از معانی بالا معنا ندارد.
و علم تقسیم دیگر هم دارد مثل تصور و تصدیق و بدیهی و نظری، حقیقی و اعتباری در مقام خود مذکور هستند»[۳۲].
۷. حجت الاسلام و المسلمین حسینی شاهرودی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مرتضی حسینی شاهرودی در کتاب «آشنایی با عرفان اسلامی» در این باره گفته است:

«علم بر دو قسم است: علم اکتسابی، علم موهوبی.

علم اکتسابی: علم اکتسابی متداول، همان علمی است که از راه‌های حسی و تجربی و عقلی می‌توان به دست آورد. این گونه علوم با توجه به شدت و ضعف یا سلامت و سقم حواس و دیگر ابزارها، شدت و ضعف می‌پذیرد. رشته‌های مختلف علمی رسمی، ثمره همین علم اکتسابی و از مصادیق آن است. علم اکتسابی غیر رسمی، علمی است که ابزار آن را حق تعالی معرفی نموده است، به گونه‌ای که اگر معرفی نکرده بود، یا اصلاً قابل کسب نبود و یا به کمال و تمام قابل دسترسی نبود. مانند علمی که به وسیله تقوا می‌توان به دست آورد. ﴿إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً [۳۳]. این علم اکتسابی است، ولی ابزار آن تقواست، چنان که با تصریح بیشتر فرموند: ﴿وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ [۳۴]؛ تقوا سبب علم، فهم و راهیابی و حق شناسی و حق یابی است؛ ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا [۳۵]؛ تقوا نه تنها سبب خروج از سختی‌ها و مشکلات زندگی این جهانی است که ﴿وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا [۳۶]، بلکه سبب خروج او از طبیعت و ابزار مادی و غیرمادی و نفوذ در باطن و حقیقت هستی می‌شود.

علم موهوب: علم موهوب عبارت است از علمی که بدون واسطه و بدون اکتساب، از جانب خدا به بنده عطا شود و بنده از ثمرات و عطایای اسم "وهاب" برخوردار باشد، چنان که دو قسم پیش از این از ثمرات و عطایای اسم "علیم" بود. مانند علم انبیا که عقیده همگان بر این است که علمی موهوبی است و دست کم نبوت تشریعی به عقیده همگان، موهوب است و نیز مانند علم حضرت خضر (ع) که در حق او فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا [۳۷]. این نوع علم، مانند اصل وجود موجودات، عطیّه‌ای الهی است که در به دست آوردن آن هیچ کس هیچ نقش و تأثیری ندارد»[۳۸].
۸. حجت الاسلام و المسلمین بخارایی‌زاده؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید حبیب بخارایی‌زاده در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت» در این‌باره گفته‌ است:

«برای علم تقسیمات متعددی از جهات گوناگون ذکر شده که بعضی از آنها را که برای روشن شدن موضوع و دایره بحث مفید است ذکر می‌نماییم.

علم حصولی و علم حضوری: هر شیئی که متعلق علم قرار می‌گیرد از آن جهت که امری ممکن است مرکب از دو حیثیت است: وجود و ماهیت. زیرا به قول فلاسفه "کل ممکن زوج ترکیبی من ماهیة و وجود"[۳۹] بنابراین علمِ عالِم از دو حال خارج نیست: یا تعلّق می‌گیرد به ماهیت آن شی و یا به وجودش. و به تعبیر دیگر معلوم انسان گاهی صورت‌های ذهنی اشیاء و مفاهیم آنهاست که نقش حکایت‌گری از حقایق و موجودات خارجی را به عهده دارند و واسطه شناخت آنها می‌باشند و گاهی چنین نیست و علم مستقیماً به خود وجودات خارجی و حقایق اشیاء بدون واسطه مفاهیم ذهنی و صورت‌های ماهوی آنها تعلق می‌گیرد. قسم اول را علم حصولی و قسم دوم را علم حضوری نامیده‌اند. علم هر انسانی به ذات خودش و نیز به حالات و اوصاف و احساسات درونی‌اش، از نوع علم حضوری است چه اینکه خود اینها، و نه مفاهیم و ماهیاتشان، نزد انسان حضور دارند و انسان بلاواسطه، خود و حالات باطنی خود را می‌یابد و نه با واسطه صور و مفاهیم ذهنی. اما علم انسان به هر آنچه خارج از اوست علمی حصولی است زیرا به توسط مفاهیم و ماهیات اشیاء حاصل می‌شوند.[۴۰]

علم تصوری و علم تصدیقی: علم حصولی را از یک حیث به دو قسم منقسم نموده‌اند: تصور و تصدیق. زیرا علم حصولی که عبارت است از صورت‎های ماهوی و مفاهیمی که در ذهن نقش بسته‌اند یا فقط مفاهیمی جدا از هم و بدون ارتباط سلبی یا ایجابی‌اند: همانند مفهوم "امام"، "منصوب"، "خداوند" و "آلوده به پلیدی‌ها" و یا علاوه بر این صور و مفاهیم ذهنی، ایجاب و سلب هم دارد مثل: "امام منصوب از جانب خداوند است" و "امام آلوده به پلیدی‌ها نیست". در قضایای شرطیه هم داستان از همین قرار است گرچه در موضوع سلب و ایجاب یعنی آنچه سلب و ایجاب بر آن وارد می‌شوند با قضایای حملیه تفاوت دارند. قسم اول از علم را تصور و قسم دوم را تصدیق نامیده‌اند[۴۱]
علم کلی و علم جزئی: یکی دیگر از تقسیمات علم حصولی، تقسیم آن به کلی و جزئی است و از آنجا که کلی و جزئی به دو معنی صفت برای علم قرار می‌گیرند. در حقیقت دو تقسیم برای علم به کلی و جزئی وجود دارد:
  1. علم حصولی یعنی صورت‌ها و مفاهیم ذهنی گاهی به گونه‌ای هستند که بر افراد و مصادیق خارجی زیادی قابل انطباق‌اند و عقل هیچگونه ممانعتی از این انطباق ندارد. همانند تصویری که از "امام" در ذهن شکل می‌گیرد که اختصاص به یک شخص نداشته و از نظر عقل، به هر فردی که دارای مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده این مفهوم باشد قابل انطباق است. امّا گاهی صورت‌ها و مفاهیم ذهنی انسان چنین قابلیتی را ندارد و جز بر یک فرد خاص خارجی قابل انطباق نیستند همانند "امام علی (ع)" قسم اول را علم کلی و قسم دوم را علم جزئی نامیده‌اند.[۴۲] از تعریفی که برای کلی و جزئی گفته شده و از مثال‌هایی که برای آن زده‌اند این مطلب به دست می‌آید که این تقسیم در حقیقت تقسیمی برای علم حصولی تصوری است نه مطلق علم حصولی که علم تصدیقی را هم شامل شود.[۴۳] البته علم حصولی تصدیقی هم منقسم به کلی و جزئی می‌شود امّا به معنای دیگری که اختصاص به تصدیقات دارد و آن اینکه اگر حکم در قضیه شامل جمیع افراد موضوع "در حملیه" و یا شامل همه حالات و ازمان مقدم "در شرطیه" باشد کلی و اگر چنین نباشد جزئی نامیده می‌شود.
  1. حقایق خارجی که علم حصولی صورت‌ها و مفاهیم ذهنی آنهاست دو نوعند: بعضی از آنها مبرّا از هرگونه تغییر و تحوّلند. همانند خداوند متعال و بعضی دیگر در معرض تغییر و تبدل می‌باشند. همانند موجودات مادی. حال اگر معلوم انسان از نوع دوم باشد و دچار تغییر و تبدل شود، یا علم انسان "صور و مفاهیمی که انسان از آن موجود خارجی دارد" هم دچار تغییر می‌شود یا خیر؟
نوع اول، "علم کلی" و یا "علم ما قبل الکثرة" نامیده می‌شود. همانند تصویر یک ساختمان که در ذهن مهندس آن وجود دارد "تصور" که قبل از شروع به ساخت و در حال ساخت و ساز و بعد از آن و حتی بعد از تخریب آن ساختمان هم، به همان صورت اولیه باقی است و هیچ تغییری نمی‌کند و یا همانند علم یک منجّم به اینکه در فلان ساعت از فلان روز خورشیدگرفتگی پیش می‌آید "تصدیق" که این علم نیز قبل و بعد و در حال کسوف به همین حال بوده و تغییری نمی‌کند.
نوع دوم، "علم جزئی" و یا "علم ما بعد الکثرة" نام دارد. همانند تصویر ذهنی شخصی که در حال حرکت است که با توقف وی آن تصویر ذهنی تغییر پیدا می‌کند. به طور کلی همه علومی که از راه علل و اسباب حوادث به دست مى‌آیند از قبیل قسم اولند چون علل تامه از حیث علّیتشان تغییرناپذیرند و وقتی علم مطابق با واقع باشد. صورت‌های ذهنی آنها هم تغییرناپذیر بوده و در نتیجه علم به معلومات آنها نیز مصون از تغییر خواهند بود و همه علومی که از راه حواس ظاهری به دست می‌آید از قسم دومند چه اینکه محسوسات، خود در معرض تغییر و تحوّلند.[۴۴]؛ [۴۵]
علم فعلی و علم انفعالی: علم را وقتی با معلوم آن بسنجیم یا علت تحقق معلوم در خارج است یا معلولِ تحققِ خارجیِ معلوم است و یا هیچکدام. یعنی نه تأثیری در وجود خارجی معلوم دارد و نه از وجود خارجی آن، حاصل شده است. قسم اول را علم فعلی [۴۶] می‌نامند. مانند علم خداوند به موجودات و علم سایر علل به معلول‌های خود همانند علم یک مهندس به ساختمانی که احداث می‌کند. قسم دوم علم انفعالی نام دارد همانند علم ممکنات به چیزهایی که معلول آنها نیستند و قسم سوم که نه فعلی است و نه انفعالی همانند علم موجودات ذی‌شعور به ذات خود. فلاسفه علم فعلی را از حیث وجود، اتمّ از علم انفعالی می‌دانند چه اینکه علم فعلی اقتضای فاعلیت عالم را دارد و علم انفعالی اقتضای انفعال وی را و نیز علم فعلی مفید وجود است و علم انفعالی مستفاد از وجود.[۴۷]
علم فعلی و علم شأنی: بعضی از محققان در خصوص بحث علم امام (ع)، این دو اصطلاح را به کار برده‌اند و مرادشان از علم فعلی. علمی است که از مرتبه قوه و استعداد گذشته و به مرتبه فعلیت رسیده باشد؛ و در مقابل مرادشان از علم شأنی علمی است که هنوز به مرتبه فعلیت نرسیده است امّا در مرتبه قوه قریب به فعل است به نحوی که با مرتبه فعلیت به اندازه یک اراده و خواست فاصله دارد یعنی با فعلیت یافتن اراده علم، بدون نیاز به چیز دیگری، در صحنه نفسِ مرید تحقق می‌یابد. البته معلوم است که اطلاق علم بر این مرتبه، اطلاقی مجازی است و چنین چیزی حقیقتاً جز جهل چیزی نیست. بر این علم شأنی، علم ارادی و علم اشائی و علم مشروط هم اطلاق کرده‌اند.[۴۸]
علم ذاتی و علم عرضی: علم هر عالمی از هر قسمی از اقسام علوم که باشد، از دو حال خارج نیست: یا علّتی خارج از ذات عالم، آن را به عالم افاضه کرده است. به این معنی که خود عالم در ذات خویش فاقد هرگونه علمی است و تا موجود دیگری علوم را به وی افاضه نکند جاهل محض است؛ و یا آنکه علوم عالم، از درون ذات خود عالم نشأت گرفته است و هیچ علتی خارج از ذاتش آنها را به وی افاضه نکرده است. این چنین عالمی در مرتبه ذات خود عالم است و هیچ نیازی به غیر خود ندارد. قسیم دوم علم، علم ذاتی و قسم اول علم عرضی "غیرذاتی" نام دارد. فلاسفه، وجود عالمی که علم ذاتی داشته باشد را ضروری می‌دانند. چه اینکه بر اساس قاعده "کل ما بالعرض لا بد ان ینتهی الی ما بالذات" [۴۹] هر ما بالعرضی بالضروره باید به ما بالذات منتهی شود و الّا دور یا تسلسل پیش خواهد آمد. این نوع از علم "علم ذاتی" منحصر در وجود حق تعالی است. چون فقط اوست که ذاتش عین علم است و در مرتبه ذاتش هیچ‌گونه جهلی راه ندارد و به هیچ نحو محتاج به غیر نیست امّا سایر صاحبان علوم که همه ممکنات از صدر تا ساقه را در برمی‌گیرد علومشان عرضی است چه اینکه اصل وجودشان از خودشان نیست و از ناحیه خدای متعال به آنان افاضه شده است چه رسد به صفات و اعراضشان»[۵۰].
۹. حجت الاسلام و المسلمین مهدی‌فر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن مهدی‌فر در پایان‌نامه دکتری خود با عنوان «علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن» در این‌باره گفته‌ است: «علم یا بدون واسطه، به ذات معلوم تعلق می‌گیرد و وجود واقعی و عینی معلوم برای عالم و شخص درک کننده، حاضر می‌گردد و یا وجود خارجی آن، مورد شهود و آگاهی، قرار نمی‌گیرد بلکه شخص از راه صورت که نمایانگر معلوم می‌باشد و اصطلاحا صورت یا مفهوم ذهنی نامیده می‌شود و از آن آگاه می‌گردد. قسم اول را "علم حضوری" و قسم دوم را "علم حصولی" می‌نامیم. به خاطر همین ویژگی است که علم حضوری خطاناپذیر است زیراهمان‌طور که بیان شد در علم حضوری خود واقعیت عینی، نزد عالم حاضر می‌گردد به خلاف موارد علم حصولی که صورت‌ها و مفاهیم ذهنی، نقش میانجی را ایفاء می‌کنند و ممکن است مطابقت کامل با اشیاء و اشخاص خارجی را نداشته باشند»[۵۱].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛
حجت الاسلام و المسلمین موسوی در کتاب: «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در این‌باره گفته‌ است:
  • «علم حضوری: علمی است که وجود علم عین وجود معلوم است و انکشاف معلوم پیش عالم به واسطه حضور خود معلوم در نزد عالم است. و شی ادراک کننده بدون وساطت تصویر ذهنی شخصیت واقعی معلوم را می‌یابد.[۵۲] مثل علم نفس ناطقه به خود و به صفات متضمّنه خود که بدون حصول صورت حاصل می‌شود زیرا اگر صورت نفس در نفس حاصل شود، اجتماع مثلین لازم آید و مانند علم عقول بر نفس‌های خود که بدون صورت ایجاد می‌شود[۵۳] نظر حکمای مشاء و اشراق در علم حضوری حکمای مشاء علم حضوری را اختصاص به علم شی به نفس خود و به امور غیر خارج از خود مانند صور علمی حال در آن و صفت قائم به آن منحصر کرده‌اند. حکماء اشراق آن را شامل علت به معلول خود و علم معلول به علت خود دانسته‌اند، زیرا وجود معلول به نسبت به علت خود، وجود رابط است و به آن قیام دارد و از آن مستقل نیست و اگر علت و معلول از ماده مجرد باشند، معلول با عین وجود برای علت خود معلوم به علم حضوری خواهد بود. همچنین علم برای معلول خود که نسبت به او رابطه و قائم است، حضور دارد. بنابراین علت برای معلول خود، معلوم به علم حضوری است مشروط به آن که هر دو مجرد از ماده باشند[۵۴].
  • علم حصولی: علمی است که واقعیت معلوم پیش عالم حاضر نیست. فقط مفهوم و تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است، مثل علم نفس به موجودات خارجی[۵۵]»[۵۶].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین نادم؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن نادم، در کتاب «معارف کلامی شیعه» در این‌باره گفته‌ است: «علما علم را به اقسام مختلفی تقسیم کرده، علم حضوری و حصولی، جزئی و کلّی، فعلی و انفعالی، ظاهری و باطنی و اکتسابی و فطری را از مهمّ‌ترین تقسیمات و اقسام علم دانسته‌اند[۵۷] علم باطنی از راه‌هایی غیر از حواس ظاهری کسب شده و از صنایع اکتسابی است که گاهی به آن علم لدنّی نیز گفته‌اند. این علوم ویپه‌ی اولیای الهی، امامان و انبیا است و در آن، خطا و اشتباه راه ندارد و چون بی‌واسطه از منبع فیض ناشی می‌شود از عیوب و خطا مبرّا است[۵۸] بنا بر روایات وارده از ائمه(ع) علم حقیقی همان فیوضات الهی وارد شده بر قلب مؤمن است که همیشه در حال افزایش بوده، تحصیل آن به ریاضت و عنایات الهی احتیاج دارد[۵۹]. یکی دیگر از اقسام علم که درباره ائمه و پیامبران به کار می‌رود، علم غیب است. در ادبیات عرب به هرچه از چشم‌ها نهان باشد، غیب می‌گویند[۶۰]»[۶۱].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین شاکر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی شاکر در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «منابع علم امام در قرآن و روایات» در این‌باره گفته‌ است:

«از کجایی و یا مجاری علم امام(ع) را می‌‏توان در یک نگاه به سه شاخه تقسیم نمود:

  1. عنایت خداوند متعال یا علوم بی‌واسطه؛
  2. علوم انتقالی از پیامبر(ص)؛
  3. علوم ایصالی به واسطۀ روح و ملک.
این تقسیم‌بندی بر اساس مصدر و طریق دریافت علم و آگاهی و عرضه کنندۀ معرفت و علم صورت پذیرفته نه بر اساس زمان یا مکان آگاهی امام و یا نحوه و کیفیت دریافت ایشان. هر‌چند در بررسی از ریشه‌های آگاهی امام، که علمی الهی است و با واسطۀ فرشته و یا انتقال از پیامبر(ص) محقق می‌‏گردد به کیفیت و زمان و مکان فراگیری دانش ایشان نیز تاحدودی اشاره خواهد شد. طبق مبنایی که توسط روایات به دست می‌‏آید، علم هر امامی به امام بعد از خود به طور جامع منتقل می‏‌شود. پس آگاهی‌یابی و معرفت امام علی(ع) به عنوان جانشین اول پیامبر از علوم نبوی به طریق عادی و غیر عادی و به گونه‌های گوناگون نتیجه بخش و ثمردهندۀ آگاهی تمامی ائمه از آن علوم خواهد بود. گرچه در زمان این آگاهی‌یابی لسان روایات متفاوت است اما به صورت اجماع و اتفاق همگی روایات بر آگاهی هر امام از اولین لحظات امامتش از آن علوم دلالت می‏‌کنند. در این مقام به حسب وظیفه‌ای که این نوشتار بر عهده گرفته به بررسی انواع علوم اختصاصی انتقالی می‌‏پردازیم. عناوینی که ضمن استخراج از احادیث مورد بررسی قرار گرفته عبارتند از: روح القدس، جامعه، مصحف فاطمه(س)، صحف و کتب انبیاء، عمود نور، الف باب، تحدیث (نقر و نکتقرآن، اسم اعظم که برخی از این عناوین هم پوشی با عناوین مشهور دیگری نیز دارند که در ذیل این عناوین مطرح شده‌اند. از این موارد می‌توان مصحف فاطمه(س)، عمود نود، مسئله تحدیث را تحت قسم علوم ایصالی به واسطۀ روح و ملک قرار داد. جامعه، صحف و کتب انبیاء، الف باب و علم به قرآن تحت قسم علوم انتقالی از پیامبر(ص) جا می‌گیرند. و روح القدس و اسم اعظم را می‌توان در قسم عنایات الهی مطرح نمود. البته علوم انتقالی از پیامبر(ص) و ملک نیز علم خدائی و به مشیت و اذن الهی برای امام محقق می‌گردد پس ارتباط با خداوند متعال به عنوان قسیم برای آن دو نباید تلقی شود بلکه این امر از آن روست که نمی‌‏توان روح القدس و رویت ملکوت و اسم اعظم را در یکی از دو مورد دیگر جای داد، به تعبیر دیگر روح القدس و شاید بتوان گفت اسم اعظم مقدمه و اسباب تحقق انتقال علوم توسط دو مورد دیگر است چرا که این روح القدس و بالتبع آن آگاهی از اسم اعظم مقدمه ولازمۀ جایگاه و رتبه‌ای است که امور علوم انتقالی از پیامبر و ملک را در پی‌خواهد داشت»[۶۲].
۱۳. آقای دکتر بشارتی؛
آقای علی محمد بشارتی، در کتاب «رضوان معارف» در این‌باره گفته‌ است:

«به طور کلی علوم مختلف را می‌توان به سه دسته تقسیم کرد:

  1. علوم متداول: به آن دسته از علوم می‌گویند که کم و بیش در دسترس مردم است، اما به صورت ناقص. مثلا علم طب که به طور بی‌سابقه‌ای مردم به آن اهتمام زیادی دارند؛ به خصوص گروههای مادی و بی‌خدا که اعتقادی به عالم غیر حس و لمس از جمله عالم لاهوت و یا قیامت ندارند. قرآن می‌فرماید: ﴿وَالآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى [۶۳]. به دنیا و زندگی در دنیا توجه بسیار می‌کنند، اما به رغم این گرایش و نیاز روزافزون، صدها سؤال در مورد پزشکی بلاجواب مانده است. حاصل همین جهل، وجود هزاران بیمار لاعلاج که در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی در انتظار مرگند و هر روز صدها نفر در سنین مختلف به دلیل نبودن تشخیص و داروی مناسب، از بین می‌روند. قرآن کریم می‌فرماید: ﴿وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً [۶۴] دانش اندکی به شما داده شده است. در نجوم نیز همین طور است. سؤال‌های زیادی در رشته فیزیک از دیرباز برای دانشمندان برجای مانده که هر روز هم بر تعداد آنها افزوده می‌شود.
  2. علوم غیر رایج: آن دسته از مسائلی که چون مبتلا به مردم نبوده است مردم از آنها بی‌اطلاع‌اند. یعنی وجود دارد، ولی مردم از آن غافل مانده‌اند. کردگار متعال در مورد اصحاب کهف می‌فرماید: ﴿قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ [۶۵]. در این آیه و دهها آیه دیگر از جهل مردم و از علم مطلق خداوند بحث شده است. پیداست خدایی که خالق آسمانها و زمین است، قبل از خلقت آسمانها و زمین همه علوم را حایز بوده و خواهد بود. خداوند سبحان درباره علم مطلق خود می‌فرماید: ﴿وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ [۶۶]. در مورد آگاهی مطلق خود بر درونیات و حتی نیت‌های مردم می‌فرماید: ﴿وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ [۶۷]. در مورد آگاهی مطلق خداوند از درونیات، اعتقادات، تصمیم‌ها، خیال‌ها و اندیشه‌های مردمی‌ پیچیده‌ترین مسائل علمی‌ است، خداوند سبحان در آیات متعددی این علم کامل خود را نشان می‌دهد.
  3. علم درون:شاید انگیزه‌های خداوند از اعلان این که او از درونیات افراد آگاه است و از آن چه در دل‌ها می‌گذرد، و همچنین از نیتها، اراده‌ها، تصمیم‌ها، اعتقادها و آگاهی دارد که این گونه دانش‌ها تحصیلی نیست و هیچ کس از آن آگاهی نمی‌یابد نشان دادن علم مطلق خود از ظاهر و باطن همه چیز باشد. اتفاقاً در جهان امروز که جهان ارتباطات و اطلاعات و عصر اینترنت و ماهواره است و هر اتفاقی در هر نقطه از جهان رخ دهد، بلافاصله به اطلاع جهانیان می‌رسد، ولی باید گفت که دانشمندان این علم، فاقد آگاهی از دانش درون‌شناسی هستند. کشتن افراد بی‌گناه و یا بازداشت بدون محاکمه مردم و نگه‌داری بی‌گناهان در زندان‌ها و محبس‌ها، آن هم بیش از ۲۰ و یا ۳۰ سال... نشانگر همان مشکل است. برعکس آزادی مجرمان و تبرئه سرنخها، قاتلان و تبه کاران. همه از همین جهل نشأت می‌گیرد. از طرفی شکنجه‌های مالایطاق در شکنجه گاههای جهان خواران برای گرفتن اقرار، دلیل بی‌اطلاعی از فکر و اندیشه مردم است. مشکلی که امروز قضاوت در غرب با آن روبه روست، ریشه در همین مبحث دارد. هیچ مجرمی‌ به راحتی به جرم خود اقرار نمی‌کند. بسیاری از شکنجه‌ها بر روی آدمان که به خاطر دفاع از دین خود و از راه خود، مبارزه کرده و دستگیر شده‌اند، بهترین دلیل است. البته اینها بخش کوچکی از علم مطلق خداست و چون ما از معنای واژه مطلق آگاه نیستیم؛ نمی‌توانیم به گستردگی علم بی‌کناره و بی‌کرانه حضرت حق پی ببریم. پیداست تا این مشکل حل نشود به معنی فراز "خزان العلم" نمی‌توانیم آگاه شویم»[۶۸].
۱۴. آقای شیخ‌زاده (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای شیخ‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا» در پاسخ به این پرسش گفته‌ است:

«علم طبق حصر عقلی دو قسم بیشتر نیست یا حصولی است یا حضوری:

علم حصولی: عبارت است از "صورتی که از چیزی در صفحه ذهن حاصل می‌شود" بنابراین در علم حصولی صورت و ماهیت معلوم نیز عالم حاضر است ولی وجود علمی معلوم غیر از وجود عینی آنست و به تصور و تصدیق تقسیم گردیده و صواب و خطاء نیز در آن راه دارد مثلاً وقتی درختی را می‌بینیم صورتی از درخت در ذهن ما پیدا می‌شود این صورت ذهنی درخت معلوم اصلی ما بوده و خود درخت یعنی وجود خارجی آن معلوم باالعرض است چون شیء خارجی وارد ذهن نمی‌گردد خلاصه علم حصولی بواسطه صورت علمی نسبت به یک شیء حاصل می‌شود.

علم حضوری: عبارت است از "حضور معلوم نزد عالم بدون هیچ واسطه‌ای" لذا در علم حضوری خود معلوم با وجود خارجی‌اش نزد عالم حاضر است به‌طور مباشر و وجود معلوم حضوری عین و جود عینی آنست که به تصور و تصدیق تقسیم نگردیده و خطا در آن راه ندارد چون علم و معلوم یکی‌اند مانند علم ما به نفس خویش و حالات نفسانی همچون شادی، غم، لذت، درد، محبت، نفرت و ... .

خلاصه حضور معلوم نزد عالم اگر با ماهیتش باشد علم حصولی و اگر با وجودش باشد علم حضوری است»[۶۹].
۱۵. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
  1. علم ظاهری کسبی که از طریق امارات و حواس ظاهری به دست می‌آید. در این‌گونه علم و آگاهی نزاع و اختلاف در کمیت و کیفیت راه ندارد، زیرا علم ظاهری امام مانند علم ظاهری سایر مردم، در وسعت و ضیق، تابع علل و اسباب ظاهری‌اش است، پس مجالی برای نزاع نیست.
  2. علم باطنی، فطری و لدنی که محصول الهام، تحدیث، روح القدس و مانند اینها از اسباب ویژه و مختص به انبیا و اوصیاست. اختلاف علما در کمیت و کیفیت علم امام، در این‌گونه علم است[۷۰]»[۷۱].
  • «اقسام علم امام:

وی [ علامه طباطبائی ] برای امام دو نوع علم قائل است، علم عادی که مربوط به مقام عنصری و بشری اوست و علم ویژه و لدنی که به مقام نورانیت او مربوط است. به اعتقاد او، امام به حسب مقام نورانیت خود، اولین مخلوق و اول صادر و فعلیت محضه است و بالفعل به همه چیز واقف و عالم است. اما به حسب مقام عنصری، ممکن است برخی چیزها را بالفعل نداند اما هرچه را بخواهد به ادنی توجهی، به اذن خدا، می‌داند. ایشان می‌نویسد: "علم امام (ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع، طبق آنچه از ادله نقلیه و براهین عقلیه در می‌آید، دو قسم و از دو راه است:

قسم اول از علم امام، علم موهبتی: امام(ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است، اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب از راه نقل، روایات متواتره‌ای است که در جوامع حدیث شیعه مانند کتاب کافی، بصائر و کتب صدوق و کتاب بحار و غیر آنها ضبط شده. به موجب این روایات که به حد و حصر نمی‌آید، امام(ع) از راه موهبت الهی، نه از راه اکتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا، به ادنی توجهی می‌داند. البته در قرآن کریم آیاتی داریم که علم غیب را مخصوص ذات خدای متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار می‌دهد، ولی استثنایی که در آیه کریمه ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ [۷۲] وجود دارد نشان می‌دهد که اختصاص علم غیب به خدای متعال به این معناست که غیب را مستقلاً و از پیش خود "بالذات" کسی جز خدای نداند، ولی ممکن است پیغمبران پسندیده به تعلیم خدایی آن را بدانند و ممکن است پسندیدگان دیگر نیز به تعلیم پیغمبران آن را بدانند، چنان‌که در بسیاری از این روایات وارد است که پیغمبر و نیز هر امامی در آخرین لحظات زندگی خود، علم امامت را به امام پس از خود می‌سپارد. و از راه عقل براهینی است که به موجب آنها امام(ع) به حسب مقام نورانیت خود، کامل‌ترین انسان عهد خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن می‌شود". وی در ادامه به این نکته اشاره می‌کند که این علم موهبتی تأثیری در عمل و ارتباطی با تکلیف امام ندارد و اصولاً قابل تخلف و تغییر نیست و از آن جهت که قضای حتمی خداوند به آن تعلق گرفته و حتمی الوقوع است، هیچ‌گونه تکلیفی به متعلق این علم، تعلق نمی‌گیرد و همچنین مورد اراده و قصد انسانی واقع نمی‌شود.

قسم دوم از علم امام، علم عادی: او در مورد قسم دوم از علم امام که علم عادی است، می‌نویسد: "پیغمبر (ص) به نص قرآن کریم و همچنین امام(ع) "از عترت پاک او" بشری است همانند سایر افراد بشر، و اعمالی که در مسیر زندگی انجام می‌دهد، مانند اعمال سایر افراد بشر، در مجرای اختیار و براساس علم عادی قرار دارد. امام(ع) نیز مانند دیگران خیر و شر و نفع و ضرر کارها را از روی علم عادی تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام می‌بیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش می‌پردازد. در جایی که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجی موافق می‌باشد، به هدف اصابت می‌کند و در جایی که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمی‌رود". از سخنان علامه چنین به دست می‌‌آید که امام(ع) بر همه حقایق هستی و حوادث بزرگ و کوچک نظام امکانی، در هر شرایطی به اذن و تعلیم الهی، مسلط است و این علم كه از لوازم مقام نورانیت اوست، لایتغیر و تخلف‌ناپذیر است و ارتباط با تکلیف ندارد»[۷۳].
۱۶. آقای موسوی؛
آقای سید علی موسوی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی» در این‌باره گفته‌ است:
  • «امام خمینی در تبیین علم حضوری قول مشهور را که بیان کننده این معناست که در علم حضوری واسطه وجود ندارد را می‌پذیرد و معتقد است در علم حضوری خود شئ با واقعیت خارجی‌اش و بدون واسطه حاضر است. ایشان در تعریف علم حضوری می‌فرمایند: علم حضوری عبارت است از اینکه حصول علم برای عالم محتاج به توسیط شئ دیگر نباشد[۷۴]. امام خمینی بیان می‌دارند که مشائیان تنها به علم حضوری مجرد برای نفس خودش قائل هستند که ایشان این نکته را نمی‌پذیرند و معتقند علم حضوری در سه مورد وجود دارد.

قسم اول علم مجرد به ذات خودش می‌باشد نظیر نفس که امری مجرد است و برای علم به خود نیاز به صورتی در ذهن ندارد و بدون واسطه خود را درک می‌کند. علم مجرد، مانند علم نفس به ذات خودش بدون اینکه صورتی از نفس در نفس تولید شود که آن صورت کیف باشد و نفس از آن منفعل گردد و بین نفس و آن صورت اضافه محقق شود، بلکه نفس پیوسته به وجود و ذات خود عالم است و عالم غیر از علم نبوده بلکه علم عین عالم است و نفس ابداً از ذات خود غفلت ندارد[۷۵].

امام خمینی قسم دوم از علم حضوری را علم علت به معلول می‌دانند؛ چرا که ایشان هیچ‌گونه بعد زمانی و مکانی بین علت و معلول قائل نیستند و معتقدند معلول در وسعت وجودی علت خود قرار دارد و در واقع معلول در حضور علت قرار دارد؛ پس علت برای دستیابی به معلول نیاز به صورت نداردو آن را به علم حضوری می‌یابد. ایشان اینگونه می‌فرمایند: قسم دوم از اقسام علم حضوری: علم علت به معلول خویش است که معلول پیش علت حضور داشته، تمام حقیقتِ علم علت است. زیرا در صورتی حصول علم، احتیاج به توسیط صورت دارد که بین عالم و معلوم بُعد زمانی و یا مکانی باشد؛ چون این در این نقطه و آن در آن نقطه از مکان واقع شده، با یکدیگر ارتباط نداشته؛ لذا واسطه‌ای لازم است تا آلت ربط آن چیزی باشد که در مکان بعید واقع شده و از آن اخذ صورت نموده و به ذهن تحویل دهد و یا چون این در این برهه از زمان و آن در برهه اول از رشته زمان واقع گردیده که بین عالم و معلوم فاصله است؛ لذا چیزی لازم است تا این فاصله را طی نموده و آن سابق را به لاحق ربط داده و آن صورت واقع شده در نقطه سابق زمان را به این صورت واقع شده در نقطه لاحق زمان مربوط کند، ولی علت، سبق زمانی بر معلوم خود نداشته و بُعد مکانی با آن ندارد و وجود معلول بدون فاصله مکانی و زمانی، ظلّ وجود علت است و علت به وجود معلول خود احاطه داشته و معلول در کنج وسعت وجودی علت نشسته و در حضور اوست.

اما قسم سوم از علم حضوری در اندیشه امام خمینی علم مجرد به مجرد است؛ چه آن که جزء معلولهای آن مجرد دیگر باشد یا نباشد؛ به این شرط که آن مجرد در سلسله معلولهای مجرد دیگر نباشد. پس علت مجرد به معلول مجرد خود علم دارد و معلول مجرد هم به علت مجرد علم دارد که البته این علم به نحو احاطه نیست، بلکه آن علم تا آن جایی است که معلول ظرفیت علم به وسعت علت خودش را داشته باشد. امام خمینی در این باره چنین می‌فرمایند: قسم سوم علم حضوری علم هر مجردی به هر مجردی است اعم از آنکه مجرد از معالیل مجرد دیگر باشد یا نه، منتها در صورتی که مجرد در سلسله معالیل مجرد دیگر باشد چنانکه علت مجرده به وجود معلول خود عالم است، با این بیان که گفتیم: علت به علم حضوری به وجود معلول خویش عالم است معلول مجرد هم به علت مجرد خود عالم است، ولی نه به نحو احاطه، بلکه به آن اندازه که حدقه چشم او استعداد تعقل علت خود را دارد؛ زیرا شأن معلول این است که در آن جهت تضییق بوده و از علت خود، ناقص‌تر است»[۷۶].

  • «علم حصولی: این علم با فراگیری از بیرون و عالم حس انجام می‌شود و با ارتباطی که حواس و عقل با جهان خارج برقرار می‌کند علم حاصل می‌شود. این علم همان است که در میان اهل علم رایج است و فراگیری آن یا به وسیله الفاظ است یا تجربه و آزمایش و یا به سبب استدالل است. این علوم، علوم صورتی است و قدر مسلم آن است که در این علم لغزش وجود دارد و انسان مصون از خطا نمی‌باشد.

منطق‌دانان در تعریف علم حصولی بیان کرده‌اند: " العلم هو صوره الحاصله من شیء عند العقل‏‏ ‏‏‏‏"[۷۷]. و به تبع فارابی معلومات آدمی را به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم نموده‌اند[۷۸].

شیخ اشراق در استدلال بر علم حصولی عرضه می‌دارد: هر گاه عین خارجی معلوم، همچون آسمان و زمین خارجی و مانند آن برای نفس حاضر نباشد صورت ذهنی‌اش برای نفس حاضر خواهد بود. اما صورت ذهنی جزئی در موطن قوای نفس حاضر نزد نفس می‌باشد و صورت ذهنی کلی در موطن خود نفس هستند، زیرا مدرکات کلی در مادیات منطبع نمی‌باشند و مدرک نیز خود صورت حصولی حاضر است نه عین خارجی و نه آن چه خارج از تصور است و اگر به عین خارجی و آنچه خارج از تصور است مدرک گفته شود به قصد ثانی است[۷۹]. همچنین شیخ اشراق علم حصولی را دارای ویژگی‌هایی می‌داند که در زیر به آنها اشاره می‌شود:

  1. معلوم بالذات که به منزله مفهوم در ذهن حاضر است، فی حد نفسه کلی و قابل صدق بر کثیرین است، گرچه از جزئی‌ترین مفاهیم محسوب می‌شود. روشن است که بحث در مورد کلیت چنین معلوم و مفهومی، به حسب قابلیت بر افراد بسیار است، هرچند در خارج بیشتر از یک مصداق نداشته باشد؛ بدین معنا مفهوم زیدی که با تمام خصایص وجودی اش در ذهن نقش بسته، قابلیت صدق بر هزاران زید دیگر را دارد گرچه در خارج وجود چنین مصادیقی محال باشد.
  2. معلوم بالعرض که به عنوان مصداق آن مفهوم ذهنی و معلوم بالذات است باید غایب بوده و نزد عالم حاضر نباشد و صورت ذهنی نیز از آن امر غایب حکایت کند؛ از این رو مفاد علم حصولی، اخبار از امر غایب است.
  3. نیاز به مطابقت با خارج دارد[۸۰].

علم حضوری: علمی است که در ادراک واسطه وجود نداشته باشد بر خالف علم حصولی که همراه با واسطه می‌باشد. هر علم حصولی به علم حضوری باز می‌گردد که در نهایت برای نفس حاضر می‌شود. و همین وجود واسطه تفاوت بین علم حصولی و حضوری است.

فرق اساسی میان علم حصولی و علم حضوری واسطه است. اگر معلوم بی‌هیچ واسطه نزد عالم حاضر باشد آن علم، حضوری است و اگر حصول معلوم برای عالم با واسطه صورت انجام گیرد آن علم، حصولی خواهد بود[۸۱].

شیخ اشراق در اثبات علم حضوری بیان می‌کند که: و از جمله دلایل تأکید کننده بر علم حضوری و این که ما دارای ادراکاتی هستیم که در آنها به صورت دیگری جز حضور خود شیء درک شونده احتیاج نداریم، این است که انسان با تفریق اتصال در عضوش به درد مبتال و از آن آگاه میشود. چنین نیست که هنگام درد و آگاهی از آن صورت ذهنی دیگری برای تفریق اتصال در این عضو یا غیر آن حاصل شود، بلکه مدرک خود آن تفرق اعضا است که امری محسوس است و تنها نفس تفرق محسوس است و او به نفس ذات خود نه به صورت ذهنی حاصل شده از آن حقیقت درد خواهد بود[۸۲].

همچنین شیخ اشراق به بیان ویژگی‌های علم حضوری می‌پردازد و ویژگی‌های آن را موارد ذیل می‌داند:

  1. معلوم یک امر جزئی متشخص باشد نه کلی.
  2. معلوم نزد نفس حاضر باشد نه غایب.
  3. بین آن دو ارتباط حصولی برقرار باشد نه حضوری.
  4. نیاز به مطابقت با خارج نداشته باشد[۸۳]»[۸۴].
۱۷. آقای داداش‌زاده؛
آقای داوود داداش‌زاده در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم امام در کتاب کافی و شروح آن» در این‌باره گفته‌ است:

«با توجه به لحاظ‌های متعدد، می‌توان تقسیمات مختلفی مانند حصولی و حضوری، کلی و جزئی، تصوری و تصدیقی، بدیهی و نظری، حقیقی و اعتباری و ...[۸۵] برای علم ارائه داد. در این نوشتار، از برخی از انواع علم، سخن به میان آمده بنابراین به مواردی از تقسیمات علم اشاره می‌شود:

  1. علم حصولی و حضوری: "علم حصولی"، علمی که در آن، واقعیت معلوم، پیش عالم حاضر نیست، بلکه فقط مفهوم تصویری از معلوم پیش عالم حاضر است؛ مثل علم نفس به موجودات خارجی از قبیل زمین و آسمان، درخت، انسان های دیگر، اعضای بدن خود شخص ادراک کننده. "علم حضوری"، علمی است که در آن، عین واقیت معلوم، پیش عالم حاضر است و عالم شخصیت معلوم را می‌یابد مانند علم نفس به ذات خود و حالات وجدانی و ذهنی خود از این رو شک در چنین علمی راه ندارد؛ بنابراین هر انستی ممکن است در هر چیزی شک کند اما در وجود خود به عنوان یک موجود شک نمی کند.[۸۶] البته علم حضوری، دارای شدت و ضعف است به گونه‌ای که گاهی بر اثر ضعف به صورت ناآگاهانه درمی‌آید و زمانی نیمه آگاهانه و یا آگاهانه خواهد بود؛ هم چنین اختلاف مراتب وجودی شخص، سبب تحقق مراتب مختلف علم حضوری می‌شود، یعنی نفس انسان، هرقدر از نظر مرتبه وجودی ضعیف تر باشد شناخت‌های حضوریش از حقایق کمرنگ‌تر و ضعیف‌تر است و هرقدر مرتبه وجودیش کامل‌تر شود آگاهی‌های بدون واسطه‌اش کامل‌تر و آگاهانه‌تر می‌گردد.[۸۷] علم حضوری و حصولی گاهی به علم باطنی و اکتسابی تعبیر می‌شود. علم ظاهری و اکتسابی همان علم حصولی است که از راه حواس ظاهری و تفکر به دست آمده و علم باطنی از راه الهام با وحی به دست می‌آید.
  2. علم اجمالی و تفصیلی: گاهی شخص مطالبی را به شکل بسیط در ذهن خود در رابطه با یک مسئله دارد که به آن علم اجمالی می‌گویند و گاهی همان مطلب را به صورت مفصل می‌داند که به آن علم تفصیلی گویند»[۸۸].
۱۸. خانم اکبری راد و خانم جمشیدی؛
خانم طیبه اکبری راد و خانم فاطمه جمشیدی در مقاله «بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث» در این‌باره گفته‌ است: «واژه علم در تعریف برخی ازاهل لغت به معنای درک کردن حقیقت چیزی[۸۹]. و گاهی به معنای دانستن، دانش یا اظهار و روشن کردن[۹۰]. آمده است؛ همچنان که خداوند می‌فرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا [۹۱]. برخی نیز آن را به معنای دریافتن چیزی، به حقیقت آن پی‌بردن[۹۲]. آورده‌اند. فلاسفه به سبب بدیهی بودن مفهوم علم، آن را نیازمند تعریف نمی‌دانند[۹۳]. البته در علم منطق تعاریفی برای علم بیان می‌شود [۹۴]. با این وجود یکی از تقسیماتی که می‌توان برای علم در نظر داشت، تقسیم آن به حضوری و حصولی است. علم حضوری علمی است که بدون واسطه، به ذات معلوم تعلق گیرد و وجود واقعی و عینی معلوم برای عالم و شخص درک کننده منکشف گردد، اما علم حصولی علمی است که با وجود خارجی آن مورد شهود و آگاهی عالم قرار نگیرد، بلکه شخص از راه چیزی که نمایانگر معلوم است از آن آگاهی پیدا می‌کند[۹۵]»[۹۶].
۱۹. خانم میرترابی حسینی (پژوهشگر دانشكده اصول دين)؛
خانم زهرةالسادات میرترابی حسینی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم لدنی در قرآن و حدیث» در این‌باره گفته‌ است:

«دربارۀ اقسام علم با اهداف مختلف، مطالب زیادی گفته شده مثلاً برخی برای علم به حَسَب "موضوع" برخی به جهتِ "هدف"، و پاره‌ای با توجه به "نحوۀ حصول آن" و... تفسیماتی ذکر کرده‌اند.

فلاسفه در تقسیم اولی، علم را به "حصولی" و "حضوری" تقسیم می‌کنند. در علم حضوری معلوم، عین واقعیت بوده و با حضور خارجی‌اش نزد ذهن، علم حاصل می‌شود. در حالی که در علم حصولی معلوم، عین واقعیت نیست بلکه واقعیت نما است به عبارت دیگر از واقعیات نزد ذهن حاضر می‌شود، ماهیات آنهاست نه وجود خارجی آنها، از این رو آثار واقعیت خارجی را دارا نمی‌باشد. تصور، تصدیق و مباحثی که در رابطه با این دو در منطق مطرح می‌شود -از قبیل مباحث مربوط به قضایا و تقسیمات آنها به نظری و بدیهی و...- همگی در محدودۀ علم حصولی است زیرا در علم حضوری با حضور عین واقع، راهی برای تصور یا تصدیق که متفرّع بر تصور است، وجود ندارد[۹۷]»[۹۸].
۲۰. پژوهشگران پایگاه تخصصی شبهه.
پژوهشگران «پایگاه تخصصی شبهه» در این‌باره گفته‌اند: «علوم عادی امام همان علومی است که وی توسط سایر مخلوقات کسب می‌کند؛ علومی که از راه حواس پنج‌گانه برای امام ثابت می‌شود. مثلا علم پیدا کردن به گرمی هوا، علم پیدا کردن به بدبویی یک جسم، علم پیدا کردن به زشت بودن یا زیبا بودن یک منظره و … این موارد از علوم عادی است که بشر از راه مشاهده و درک آن را کسب می‌کند. اما علوم ماورایی و غیر عادی که اصطلاحا علم لدنی نامیده می‌شود و از راه وحی و الهام و حتی تعلم به امامان منتقل شده است، از اخبار آینده و حال و سرّ و درون افراد و همچنین حقیقت اشیاء و علم غیوب و علوم واقعیه و … مشتمل می‌گردد. این علم برای امام و حتی پیامبر منحصر به خواست خداوند است؛ یعنی تا خداوند متعال افاضه نکند و نخواهد امام نمی‌تواند بداند. برای این مطلب نیز دلایلی وجود دارد و بزرگانی بر این نظر هستند»[۹۹].

پرسش‌های وابسته

  1. علم معصوم مطلق چیست و مصداق‌های آن کدام‌اند؟ (پرسش)
  2. آیا علم معصوم مراتب و درجات دارند؟ (پرسش)
  3. علم ذاتی معصوم چیست؟ (پرسش)
  4. علم غیر ذاتی معصوم چیست؟ (پرسش)
  5. علم استقلالی معصوم چیست؟ (پرسش)
  6. علم غیر استقلالی معصوم چیست؟ (پرسش)
  7. علم باطنی معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
  8. علم فطری معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
  9. علم اکتسابی یا علم مستفاد معصوم چیست؟ (پرسش)
  10. علم موهوبی و موهبتی یا علم لدنی معصوم چیست؟ (پرسش)
  11. علم تام یا کامل معصوم چیست؟ (پرسش)
  12. علم محدود معصوم چیست؟ (پرسش)
  13. علم دفعی معصوم چیست؟ (پرسش)
  14. علم تدریجی معصوم چیست؟ (پرسش)
  15. علم اجمالی معصوم چیست؟ (پرسش)
  16. علم تفصیلی معصوم چیست؟ (پرسش)
  17. علم حصولی معصوم چیست؟ (پرسش)
  18. علم حضوری معصوم چیست؟ (پرسش)
  19. علم فعلی یا دائمی معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
  20. علم شأنى یا استعدادی یا ارادی و اختیاری معصوم به چه معناست؟ (پرسش)
  21. فرق بین علم فعلی و شأنى معصوم چیست؟ (پرسش)
  22. آیا علم معصوم متوقف بر اراده اوست یا بر صرف التفات و توجه؟ (پرسش)
  23. آیا علم معصوم مراتب و درجات دارد؟ (پرسش)
  24. فرق علم پیامبر با امام چیست؟ (پرسش)
  25. آیا علم پیامبران از لحاظ مرتبه یکسان است؟ (پرسش)
  26. آیا علم پیامبران و امامان از لحاظ مرتبه یکسان یا متفاوت است؟ (پرسش)
  27. فرق بین علم معصوم و علم فرشتگان چیست؟ (پرسش)
  28. آیا پیامبران پیش از آغاز وحی و نبوت و امامان پیش از تصدی امامت از علم ویژه معصوم برخوردار بوده‌اند؟ (پرسش)
  29. آیا علم معصوم در شب قدر نازل می‌شود؟ (پرسش)
  30. آیا علم معصوم در شب جمعه نازل می‌شود؟ (پرسش)
  31. امام معصوم از چه زمانی صاحب علم ویژه می‌شود؟ (پرسش)
  32. آیا غیر معصوم می‌تواند از علوم ویژه معصوم آگاهی یابد؟ (پرسش)
  33. تفاوت علم خدا و معصوم چیست؟ (پرسش)
  34. آیا مقام علم معصوم به غیر معصوم داده می‌شود؟ (پرسش)
  35. شرایط دستیابی غیر معصوم به علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  36. غیر معصوم از چه راهی می‌تواند به علم معصوم آگاهی یابد؟ (پرسش)
  37. آیا غیر معصوم وظیفه دارد به دنبال فراگیری علوم معصوم باشد؟ (پرسش)
  38. آیا آگاهی غیر معصوم از علم ویژه معصوم با حکمت الهی در امتحان او منافات ندارد؟ (پرسش)
  39. آیا از راه غیر مشروع می‌توان به علم ویژه معصوم دست یافت؟ (پرسش)
    1. آیا آگاهی از علم معصوم با سحر و جادو قابل دسترسی است؟ (پرسش)
  40. رابطه علم معصوم با علم مکنون یا مستأثر چیست؟ (پرسش)
  41. رابطه علم معصوم با اجتباء الهی چیست؟ (پرسش)
  42. رابطه علم معصوم با بداء الهی چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. سوره کهف، آیه: ۶۵.
  2. شب‌های پیشاور؛ ص ۲۰۸.
  3. " إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَى عِلْماً خَاصّاً وَ عِلْماً عَامّاً فَأَمَّا الْعِلْمُ الْخَاصُّ فَالْعِلْمُ الَّذِي لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ أَمَّا عِلْمُهُ الْعَامُّ فَإِنَّهُ عِلْمُهُ الَّذِي أَطْلَعَ عَلَيْهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ وَ قَدْ وَقَعَ إِلَيْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص)".
  4. (و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند)، سوره مبارکه انعام، آیه۵۹.
  5. (بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند)، سوره مبارکه نمل، آیه۶۵.
  6. در رابطه با علم غیب خداوند و نیز علم غیب پیامبر(ص) و امامان(ع) ر.ک: مفاهيم القرآن؛ معالم النبوة في القرآن الكريم: ج ۳.
  7. (او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند*جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد)، سوره مبارکه جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  8. و نیز بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند)، سوره مبارکه جن، آیه ۱۷۹.
  9. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره مبارکه نوح، آیه۲۷.
  10. و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و چنین می‌کنیم تا از باورداران گردد؛ سوره مبارکه انعام، آیه۷۵.
  11. یاد کن آنگاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که برای من فروتن بودند گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بی‌گمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره مبارکه یوسف، آیات ۴ الی ۶.
  12. در آستان امامان معصوم؛ ج۱، ص۹۵ الی ۹۸.
  13. شرح منازل السائرین، ص ۵۰۰- ۵۰۴.
  14. الخرائج و الجرائح، ج۳، ص۱۰۵۸؛ بحار الانوار، ج۶۵، ص۳۶۳.
  15. به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه: ۶۵.
  16. مرآة العقول، ج۳، ص۱۱- ۱۴.
  17. ادب فنای مقربان ج۶، ص۳۷۱.
  18. خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد درحالی که چیزی نمی‌دانستید، لكن برای شما گوش و چشمان و دل‌ها قرار داد شاید شکرگزار باشید؛ سوره نحل، آیه۷۸.
  19. جلوه‌های لاهوتی، ج۱، ص ۱۰۹-۱۱۵.
  20. سیمای عرشیان در کلام ابن الرضا(ع)؛ ص۱۵۱.
  21. ملا محسن فیض کاشانی، أنوار الحکمة، ص۱۹۶-۱۹۷
  22. حسن بن جعفر نجفی (کاشف الغطاء)، أنوار الفقاهة - کتاب القضاء، ص۱۷
  23. سید حسین بروجردی، تفسیر الصراط المستقیم، ج‏۱، ص ۴۲۲
  24. سید حسین بروجردی، تفسیر الصراط المستقیم، ج‏۱، ص ۴۲۳
  25. سید حسین بروجردی، تفسیر الصراط المستقیم، ج‏۱، ص ۴۲۵
  26. سید حسین بروجردی، تفسیر الصراط المستقیم، ج‏۳، ص ۷۱۵
  27. ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
  28. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج‏۱، ص۱۵۳، ۱۷۱ و ۲۰۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، بدایة الحکمة، ص۱۳۸.
  29. ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۱۹۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، بدایة الحکمة، ص۳۰؛ همو، نهایة الحکمة، ص۲۹۹.
  30. برای توضیح بیشتر، ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۱۹۲ و ۲۰۴.
  31. ماهیت علم امام بررسی تاریخی و کلامی؛ ص۱۱۵.
  32. علم پیامبر و ائمه به غیب (پایان‌نامه)|علم پیامبر و ائمه به غیب]]، ص۷ - ۸.
  33. سوره انفال، آیه: ۲۹.
  34. سوره بقره، آیه: ۲۸۲.
  35. سوره طلاق، آیه: ۲.
  36. سوره طلاق، آیه: ۴.
  37. سوره کهف، آیه: ۶۵.
  38. آشنایی با عرفان اسلامی، ص ۴۴ و ۴۵.
  39. هر ممكن، دو گانه‌ای مركب از ماهیت و وجود است، غلامحسین ابراهیمی دینانی، قواعد كلی فلسفی در فلسفه اسـلامی، تهـران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج ۲،صص ۴۷۰-۴۸۲
  40. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج ۲ ،صص ۲۹۲؛ خواجه طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ج ۲ ،صص ۳۰۴؛ صدرالمتألهین، الاسفار الاربعة، ج ۳،ص۴۰۳ و ج۶ ،صص۱۵۵؛ همان، الحاشیة علی الهیات لاشـفاء، ص۱۳۷؛ همـان، المبـدء و المعاد، صص ۸۰؛ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایة الحكمة، انتشارات جامعه مدرسین، باتعلیقات زارعی سبزواری، قـم، ۱۴۲۰ ق، صص۲۹۳-۲۹۷.
  41. شرح المصطلحات الفلسفیه،بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، ۱۴۱۴ ق، صص ۵۷؛ طباطبائی، نهایة الحكمة، صص۳۰۸.
  42. حلی، الجوهر النضید، قم، انتشارات بیدار، ۱۳۶۳ش، ص۱۲؛ خواجه طوسی، اساس الاقتبـاس، انتـشارات دانـشگاه تهران،۱۳۶۱،ص۱۷؛ طباطبائی، سید محمدحسین، نهایة الحكمة، ص۳۰۱.
  43. گرچه در اكثر موارد به این موضوع تصریح نشده و شاید به وضوحش واگذار كرده‌اند اما در بعضی موارد هم تصریح بـه ایـن مطلـب وجود دارد. نگاه كنید به: خواجه طوسی، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۳ ،ص۳۰۹.
  44. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج۳ ،ص۳۰۸؛ طباطبایی، سید محمد حسین، نهایة الحكمة، صص ۳۰۱.
  45. تقسیم دوم علم به كلی و جزئی به علم حضوری هم تعمیم داده شده است. نگاه كنید به : طباطبائی، نهایـة الحكمـة، ص۳۰۵.
  46.  : ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، ج ۳،صص ۲۹۸ و ۳۰۱؛ صدرالمتألهین، الاسفار الاربعة، ج۳ ،ص۳۸۳ و ج۶ ،ص۱۸۹ و ج۸ ،ص۷۳؛ طباطبائی، نهایة الحكمة، ص۳۲۳.
  47. علم فعلی اصطلاح دیگری هم دارد كه به معنای علم در مرتبه فعل است و در مقابلش علم ذاتی است به معنای علمی كـه در مرتبه ذات قرار دارد.
  48. نجفی لاری، رسالة وجیزة فی كمیة علم الامام و كیفیته، چاپ شده در علم امام، قـم، انتـشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۸ ،ص۱۰۰.
  49. ابراهیمی دینانی، قواعد كلی فلسفی، ج۲،صص۳۸۲-۳۸۶.
  50. علم غیب امامان از نگاه عقل كتاب و سنت، ص ۱۵-۱۹.
  51. علوم اهل بیت ویژگی‌ها ابعاد و مبادی آن.
  52. اصول فلسفه و روش رئالیسم، سید محمد حسین طباطبایی، ج۱، ص۸۳ و ج۲، ص۴۴.
  53. غیاث اللغات، ص۶۱۰.
  54. مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهاب الدین یحیی سهروردی، ج۱، ص۷۳، ۴۸۳.
  55. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۱، ص۸۳ و ج۲، ص۴۴.
  56. گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص ۲۰.
  57. درباره اقسام علم بنگرید به: طباطبایی، نهایه الحکمه، ص ۲۱۴، ۲۲۵ و ۲۶۵؛ فخر رازی، المباحث المشرقیه، ج ۱، ص ۴۸۵.
  58. سیّد لاری، رسائل، ج ۲، ص ۳؛ سیّد مرتضی، الشّافی، ج ۲، ص ۳۳.
  59. کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۹۲- ۹۴؛ فیض کاشانی، الوافی، ج ۳، ص ۵۵۴.
  60. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۶۵۴.
  61. معارف کلامی شیعه، ص۲۸۶
  62. شاکر، منابع علم امام در قرآن و روایات، ص۱۹.
  63. با آنکه جهان واپسین بهتر و پایدارتر است؛ سوره اعلی، آیه: ۱۷.
  64. و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند؛ سوره اسراء، آیه: ۸۵.
  65. بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست؛ چه بینا و چه شنواست!؛ سوره کهف، آیه: ۲۶.
  66. و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه: ۲۳۱.
  67. و خداوند به اندیشه‌ها داناست؛ سوره تغابن، آیه: ۴.
  68. رضوان معارف؛ ص۶۶ الی ۶۹.
  69. رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا؛ ص ۸ و ۹.
  70. نجفی لاری، عبدالحسین، معارف السلمانی، چاپ شده در کتاب علم امام، محمد حسن نادم، ص ۲۰.
  71. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۹۰.
  72. سوره جن، آیه: ۲۶ و ۲۷.
  73. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص ۱۹۷-۲۰۰.
  74. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه، ص۳۸۴.
  75. عبدالغنی اردبیلی، تقریرات فلسفه، ص۳۸۴.
  76. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی، ص ۱۲۵.
  77. عبدالله یزدی، الحاشیه علی التهذیب المنطق، ص۲.
  78. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۱۲.
  79. " اذا لم یکن لها استحضار عینه کالسماء و نحوهما فاستحضرت صورته؛ اما الجزئیات ففی قوه حاضره لها و اما الکلیات ففی ذاتها اذا من المدرکات کلیه ال تنطبع فی اجرام، و المدرک هو نفس الصوره الحاضره ال ما خرج عن التصور و ان قیل للخارج انه مدرک فذلک بقصد ثان‏‏ ‏‏‏‏"؛ سهروردی، تحقیق و مقدمه هنری کربن، ج۱، ص۱۲.
  80. یدالله یزدان پناه، حکمت اشراق، تحقیق و پژوهش مهدی علیپور، ج۲، ص۲۶۱.
  81. محمد تقی فعالی، علم حضوری و حصولی، مجله خردنامه صدرا، ش ۲۸، پاییز ۱۲۸۲، ص۴۲.
  82. "و مما یوکد ان لنا ادراکات یحتاج فیها الی صوره اخری غیر حضور ذات المدرک، ان الانسان یتالم بتفریق االتصال فی عضو له و یشعر به و لیس بان تفریق االتصال یحصل له صوره اخری فی ذلک العضو أو فی غیره، بل المدرک نفس ذلک التفریق، و هو المحسوس و بذاته االلمال بصوره تحصل منه‏‏‏‏"؛ سهروردی، تحقیق و مقدمه هنری کربن، ج۱، ص۴۸۱.
  83. یدالله یزدان پناه، حکمت اشراق، تحقیق و پژوهش مهدی علیپور، ج۲، ص۲۱۱.
  84. تبیین و بررسی گستره علم امام از دیدگاه علامه طباطبایی و امام خمینی؛ ص۱۲.
  85. رک: عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص ۵۵ تا ۵۸؛ سید محمد حسین طباطبایی، بدایة الحکمة، تحقیق عباس علی زارعی سبزواری، چ ۲۱، قم: مؤسسه چاپ اسلامی ۱۲۶ق، ص ۱۷۳ تا ۱۸۹.
  86. مرتضی مطهری. مجموعه آثار ج۶، ص ۱۰۳.
  87. رک: عبدالرزاق لاهیجی،گوهر مراد ص۱۴۸.
  88. علم امام در کتاب کافی و شروح آن، ص ۲۳.
  89. مفردات، ترجمه حسین خداپرست، ص۵۳۱.
  90. قاموس قران، ج۵، ص۳۳.
  91. سپس آنان را (از خواب) برانگیختیم تا روشن گردانیم کدام یک از دو گروه در ازای درنگی را که (در غار) داشتند بهتر شمارش می‌کند؛ سوره کهف، آیه: ۱۲.
  92. الرائد، ترجمه رضا انزابی نژاد، ج۲ ،ص۱۲۱۶.
  93. بدایة الحکمه، ص۲۳۶.
  94. المنطق المظفر، ص۱۵.
  95. آموزش فلسفه، ج۱ ،ص۱۶۶؛ همچنین نک: شرح منظومه، ص۱۴۲ - ۱۴۳.
  96. بررسی مفهوم علم و کیفیت انتقال آن در احادیث؛ ص ۹۰.
  97. تقسیم علم به حصولی و حضوری از دو دیدگاه انجام می‌شود؛ گاه از رهگذر انقسام علم به بی‌واسطه و با واسطه، و گاه از رهگذر وجود ماهیت. ر.ک عبدالله جوادی آملی، شناخت‌شناسی در قرآن، ص۳۰۸.
  98. علم لدنی در قرآن و حدیث؛ ص ۲۵.
  99. پایگاه تخصصی شبهه