بنی مالک بن جشم بن حاشد: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۲: خط ۲۲:


از بعد مذهبی و [[عقیدتی]]، - چنانچه از اخبار آن دوران بر می‌آید، - آنان نیز چونان دیگر [[طوایف]] و [[قبایل]] همدان و دیگر [[اعراب جاهلی]] غالباً [[بت]] می‌پرستیدند. بت آنها در [[جاهلیت]] «[[یعوق]]» بود که عمرو بن لحیّ آن را به [[خیوان]] اهداء کرد<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.</ref>. آنان این بت را در روستایی به نام «خیوان» [[نصب]] کرده بودند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.</ref> و از این جهت، آن بت را به نام آن روستا «خیوان» می‌گفتند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴. </ref>. بت‌های «[[سواء]]»<ref>عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.</ref> و «تألب» - که بت خاص [[بنی همدان]] محسوب می‌شد و در معبدی در [[شهر]] «[[رئام]]» نگهداری می‌شد - نیز، دیگر بت‌های این [[قوم]] بودند که [[مردم]] همدان عموماً به [[عبادت]] آن [[اشتغال]] داشتند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref>. با این [[حال]]، بودند برخی از افراد بنی مالک بن جشم مانند اسلوم یامی که در دوران [[جاهلی]] [[تعفف]] پیشه کرده بودند و شراب و [[زنا]] را بر خود [[حرام]] نموده بودند<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
از بعد مذهبی و [[عقیدتی]]، - چنانچه از اخبار آن دوران بر می‌آید، - آنان نیز چونان دیگر [[طوایف]] و [[قبایل]] همدان و دیگر [[اعراب جاهلی]] غالباً [[بت]] می‌پرستیدند. بت آنها در [[جاهلیت]] «[[یعوق]]» بود که عمرو بن لحیّ آن را به [[خیوان]] اهداء کرد<ref>حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.</ref>. آنان این بت را در روستایی به نام «خیوان» [[نصب]] کرده بودند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.</ref> و از این جهت، آن بت را به نام آن روستا «خیوان» می‌گفتند<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴. </ref>. بت‌های «[[سواء]]»<ref>عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.</ref> و «تألب» - که بت خاص [[بنی همدان]] محسوب می‌شد و در معبدی در [[شهر]] «[[رئام]]» نگهداری می‌شد - نیز، دیگر بت‌های این [[قوم]] بودند که [[مردم]] همدان عموماً به [[عبادت]] آن [[اشتغال]] داشتند<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.</ref>. با این [[حال]]، بودند برخی از افراد بنی مالک بن جشم مانند اسلوم یامی که در دوران [[جاهلی]] [[تعفف]] پیشه کرده بودند و شراب و [[زنا]] را بر خود [[حرام]] نموده بودند<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==بنی مالک بن جشم و [[پذیرش اسلام]]==
بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پیش از بازگشت [[رسول خدا]]{{صل}} از [[غزوه تبوک]]، [[عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل]] - از [[ملوک]] و [[فرمانروایان]] [[قبیله همدان]] - و دیگر ملوک [[حِمیَر]] که به [[اسلام]] گرویده بودند، موضوع را به زرعة بن [[سیف بن ذی یزن]] خبر داده، فردی به نام [[مالک بن مراره رهاوی]] را همراه با نامه‌ای نزد [[پیامبر]]{{صل}} فرستادند. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نیز پس از بازگشت از [[تبوک]]، در پاسخ، نامه‌ای به خط [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، خطاب به عمیر و سایر [[مسلمانان]] قبیله همدان و طوایف آن نوشت و ضمن ابراز [[خرسندی]] از اسلام آنان، ایشان را در [[امان خدا]] و رسولش دانست<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۹۴.</ref>. سپس در [[عام‌الوفود]] ([[سال نهم هجرت]]) جمعی از سران [[قبیله همدان]] از جمله [[مالک بن نمط]]، ابوثور، [[مالک بن أیفع]]، [[ضمام بن مالک سلمانی]] و [[عمیرة بن مالک خارفی]]، در حالی که عمامه‌های عدنی بر سر بسته و لباس‌های فاخر پوشیده، بر مرکب و اسب‌های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان [[رجز]] می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را [[مدح]]، و اوضاع [[اقتصادی]] و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر [[رسول خدا]]{{صل}} وارد شدند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶-۵۹۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱.</ref> و از [[اسلام]] خود و [[مردم]] [[قبیله]] خبر دادند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} نیز، ضمن [[ستایش]] از قبیله همدان در این دیدار<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.</ref>، فرمانی برای [[همدانیان]] از جمله [[عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل]] نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود<ref>ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۸.</ref>. اما در برخی دیگر از گزارشات، [[مسلمان]] شدن همه [[مردم یمن]] - به ویژه همدانیان - پس از [[سریه علی]]{{ع}} به [[یمن]] در [[سال دهم هجری]] بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا{{صل}} در [[سال نهم هجری]] نخست [[خالد بن ولید]] را به یمن نزد [[بنی‌همدان]] گسیل داشت تا مردم را به [[دین اسلام]] [[دعوت]] کند. خالد با جمعی از [[مسلمانان]]، سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را در پی خالد به این [[سرزمین]] فرستاد و [[فرمان]] داد که خالد بن ولید به [[مدینه]] برگردد و از [[اصحاب]] و [[یاران]] خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بمانند و اگر [[تمایل]] نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین{{ع}} همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی{{ع}} به سوی یمن [[حرکت]] کرد و چون نزدیک قبیله رسید، [[طایفه]] همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به [[جنگ]] با ایشان شدند. علی{{ع}} نیز [[سپاه]] خود را [[منظم]] کرد و [[شمشیر]] به دست گرفته، نزد [[مردم]] آنان رفت و با [[شجاعت]] تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ [[پیامبر]]{{صل}} را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از [[دعوت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} [[آگاه]] نمود<ref>ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.</ref>. گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و [[طوایف]] آن چون از منظور و دعوت پیامبر{{صل}} مطلع شدند، همگی در یک [[روز]] به دست [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[مسلمان]] شدند و حضرت، پیامبر{{صل}} را توسط [[نامه]] از این واقعه باخبر کرد<ref>طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.</ref>. حضور [[حضرت علی]]{{ع}} در میان [[همدانیان]] و مسلمان شدن دسته‌جمعی آنها در [[سال دهم هجری]]، سنگ بنای [[گرایش]] این [[قبیله]] و طوایف آن به سوی [[اهل بیت]]{{ع}} و [[تشیع]] بود. چندان که شاخه‌های [[بنی‌همدان]] جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت [[دشمنی]] با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که [[شیعه]] بودند - برای مدتی [[عثمانی]] گردیدند، همه شیعه بودند<ref>دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۳

نسب بنی مالک بن جشم

این طایفه در شمار اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌های بزرگ بنی حاشد بن همدان هستند که نسب از مالک بن جشم بن حاشد بن جشم بن خیوان (خیران) بن نوف بن أوسله (همدان) می‌برند[۲]. مالک بن جشم، فرزندانی به نام‌های دافع، زید، ناشج، کثیر، عامر، قُعط معروف به «منتشر» (منسر) و ذو بارق مشهور به «جعونه» داشت[۳] که نسل او را در زمین توسعه دادند[۴]. از این طایفه، شاخه‌ها و بیوت متعددی متفرع شده که از جمله مهمترین آنان می‌توان به بنی خیوان بن زید بن مالک بن جشم[۵]، بنی قابض بن زید (یزید) بن مالک بن جشم[۶]، بنی خنذع بن ذوبارق بن مالک[۷]، بنی عذر بن سعد بن دافع بن مالک بن جشم[۸]، بنی وادعة بن عمرو بن عامر بن ناشج[۹]، بنی معمر بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع[۱۰]، بنی مرّ بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع[۱۱]، بنی مالک بن ربیعة بن عبدالله بن وادعه معروف به بنی البیضاء[۱۲]، بنی حارث بن عمرو بن ربیعة بن عبدالله بن وادعه[۱۳]، بنی جندع (خبذع) بن مالک بن ذوبارق[۱۴]، بنی نمار بن ناشج بن وادعه[۱۵]، بنی برمة بن مالک بن ناشج بن وادعه[۱۶]، بنی دأَلان بن سابقة بن ناشج بن دافع بن مالک بن جشم[۱۷]، بنی سبیع بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم[۱۸]، بنی حوث (عبدالله) بن سبع بن صعب بن معاویة بن کثیر بن مالک بن جشم[۱۹]، بنی خارف (مالک) بن عبدالله بن کثیر بن مالک بن جُشم[۲۰]، بنی منسر (منتشر) بن مالک بن جشم بن حاشد معروف به «قعطیون»[۲۱]، بنی عامر بن مالک بن جشم بن حاشد[۲۲]، بنی حنش بن عمرو بن مالک بن کثیر بن مالک بن جشم[۲۳]، بنی عمرو ذوکبار بن سیف بن عمرو بن سبیع بن سبع[۲۴] و بنی یام بن أصبی[۲۵] و از بیوت معروف آن به آل مرب «ملوک حاشد»[۲۶] اشاره کرد.[۲۷]

مساکن و منازل بنی مالک

خاستگاه نخستین این طایفه یمن عنوان شده است. طوایفی از این قبیله همچون یام و شاکر و وادعه در منطقه‌ای میان صعده و نجران سکونت داشتند[۲۸]. مقدسی مخلاف‌های شاکر و وادعه و یام را سمت راست صنعاء عنوان کرده است[۲۹]. جمعی از مردم تیره شاکر هم در راه مکه و در مناطقی مانند بَرط، العَستان، جِدره، طَلاح، اکتاف، نُشور، قصران، الغلیل و نیز سه دره حلف، ضدح و قضیب -که به الغائط منتهی می‌شود و تأمین‌کننده آب سرزمین شاکر است- ساکن بودند[۳۰]. لواثله و لمیر هم از دیگر منازل بنی شاکر بود[۳۱]. ضمن آنکه در مَدَر هم، شاخه‌هایی از طوایف یام و بکیل و بنی خطیب بن اسعد مشترکاً منزل داشتند[۳۲]. مخلاف وادعه در منطقه نجد[۳۳] و روستاهای بقعه و عمران و مناطق بالادست وادی نجران[۳۴] و نیز، سنام الظاهر[۳۵] هم، سکونت‌گاه‌های بنی وادعة بن عمرو محسوب می‌شدند. شوکان، الجوز، الدَّران، الحمده، الجلالیّان، نفحه، نعامان و البیران - از سرزمین‌های آباد و حاصلخیز نجران، - هم دیگر سکونت‌گاه‌های بنی وادعه به شمار آمده‌اند[۳۶]. در حومه القشب نیز، بنی وادعه و بنی قعط و شکاک از قبائل حاشد و بکیل زندگی می‌کردند[۳۷]. الحفر و عصمان از آن بنی خارف و کوه سفیان در دوردست‌ترین بلاد وادعه سکونت‌گاه قوم بنی وادعه و رهم از بکیل بود[۳۸]. أثافت هم منزلگاه بنی کبار از طوایف بنی سبیع بود[۳۹]. در «السبیع» هم، جمعی از مردم بنی سبیع در کنار بنی عبد بن عبّاد السقل و بنی حرب و ادهمی‌ها ساکن بودند[۴۰].

مخلاف خَیوان هم از دیگر سرزمین‌های بنی مالک بن جشم بود که نام خود را از طایفه‌ای به همین نام –خیوان- گرفته بود[۴۱]. مخلاف یام هم از سکونت‌گاه‌های مردم بنی یام بود[۴۲]. ضمن این که صحرای نجران نیز دیگر منازل قوم بنی یام بود که پس از مدتی آنجا را ترک کرده، به نجد و اطراف آن رفتند[۴۳]. از بنی صلیح – از طوایف بنی یام - هم، در شمار مردم یمن و از ساکنان قلعه«حرار» نام برده شده است[۴۴].

پس از اسلام و در پی فتوحات اسلامی بسیاری از مردم بنی مالک بن جشم به سرزمین‌های مفتوحه از جمله شام[۴۵] و عراق[۴۶] به‌ویژه کوفه[۴۷] کوچیدند و در آن رحل اقامت افکندند. از مهمترین مواضع این قوم در کوفه می‌توان به «حَفَر السبیع»[۴۸] و محله «سبیع» که نام خود را از طایفه السبیع گرفته بود[۴۹]، یاد کرد. این محله در کوفه به «جبانه السبیع» معروف بود[۵۰]. آنان در این محله، مساجدی داشتند که از معروف‌ترین آنها می‌توان به مسجد ابواسحاق سبیعی اشاره کرد[۵۱]. بنی خارف هم از دیگر طوایف بنی مالک بودند که از دیارشان یمن به عراق مهاجرت کردند و در کوفه ساکن شدند[۵۲]. بنی مالک بن عذر بن سعد بن رافع[۵۳] و بنی مدرک بن عذر بن سعد بن رافع[۵۴] هم، ساکنان شام و عراق به شمار آمده‌اند. مؤلف کتاب «تاریخ کوفه» از برخی از طوایف بنی مالک در شمار بیست و چهار شاخه همدان که در کوفه ساکن شدند، یاد کرده است[۵۵].[۵۶]

تاریخ جاهلی بنی مالک

مردم همدان نیز، همراه با طوایف نامدار خود، همچون دیگر قبایل بدوی این دوره، در منازعه با دیگر اقوام عرب بودند چندان که آنها چالش و ستیزی طولانی را با برخی از قبایل از جمله بنی مراد تجربه کرده بودند[۵۷]. از جمله این نبردها، نزاعی است بین قبایل همدان به رهبری ابومسروق اجدع بن مالک وداعی و بنی‌مراد به ریاست فروة بن مسیک مرادی. این واقعه در ایام مقارن با ظهور اسلام رخ داد و به پیروزی همدانیان در این نبرد که به «یوم الردم»[۵۸] و به نقلی «یوم الرزم»[۵۹] موسوم است، انجامید. اخبار آل مرب و اقدامات آنها هم، از دیگر اخبار جاهلی این قوم در این دوره است. بر اساس این اخبار، زید بن مرب بن معدیکرب بن زود بن سیف بن عمرو بن سبیع پس از به قتل رساندن علقمة بن ذی قیفان، - پادشاه «بَون»، - به تاج و تخت رسید[۶۰]. گفته شده که در زمان او پادشاهی از پادشاهان یمن بر بنی تغلب حکومت می‌کرد. با مرگ او، جابر بن حی بن عدی بن عمرو و دیگر اشراف و بزرگان بنی تغلب نزد زید آمدند و از او درخواست کردند تا از قومشان، مردی را به پادشاهی ایشان برگزیند. زید، مردی از بنی سبیع و به نقلی دیگر از آل حذان به نام هانی را پادشاه آنان کرد. در راه بازگشت، هانی و سپاهش شرب خمر کردند و در حال مستی از جابر بن حیّ خواستند تا ناقه‌اش را عقال کند تا صبح فرا رسد. چون هانی و یارانش به خواب فرو رفتند، جابر جهت ممانعت از تصاحب آن، شترش را کور کرد و سپس افسارش را رها کرد و رفت. چون صبح شد، هانی و یارانش جویای شتر شدند اما قادر به مهار او نشدند. تغلبی‌ها از هانی خواستند تا بر شتران بنی تغلب سوار شود اما او امتناع کرد و گفت: بر زین شتر تغلبی نمی‌نشینم، اما جابر را سوار بر آن شتر ناآرام می‌کنم. همراهان جابر از هانی درخواست کردند از این کار منصرف شود، اما چون هانی نپذیرفت که فرد دیگری غیر جابر را بر آن سوار کند، پس به یکباره به هانی حمله بردند و خونش را به زمین ریختند و سپس به نزد قوم خود بازگشتند. زید چون از این امر اطلاع یافت، قبایل همدان و قبایل مذحج را بسیج کرد و به بنی تغلب حمله کرد. ربیعه و همپیمانان آنها از مضر در حالی که ربیعة بن حارث بن زهیر بن جشم بن بکر بن حبیب بن عمرو بن غنم بن تغلب و ابوکلیب و مهلهل آنان را همراهی می‌کردند، اجتماع کردند. سپاه زید بن مراب در منطقه‌ای به نام «جراد» با آنها رو در رو گردید و در جنگ سختی که بین دو طرف در گرفت، بنی تغلب و همپیمانانش شکست خوردند و تعدادی از آنها کشته و هفتاد نفر از ایشان به اسارت در آمدند. تغلبی‌ها جهت آزادی اسرای‌شان به حارث پادشاه کنده و أم أیاس بنت عوف بن محلم بن ذهل بن شیبان متوسل شدند. بدین ترتیب، با میانجیگری آنها، این اسرا آزاد شدند[۶۱]. آنگاه زید، به سبب حادثه‌ای که شنوءه و حجر بن عمران بن عمر برای او پیش آورده بودند، فوراً به حمله آنان برد و عده‌ای از آنان را کشت و بسیاری را به اسارت گرفت. پس مردی از آنان به نام مطرب بن مالک بن عنزة بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو جهت آزادی اسرا نزد زید آمد و او را با ابیاتی ستود[۶۲]. زید نیز، با پذیرش خواست او، همه اسرا را آزاد کرد و اموالی را که از آنان به غنیمت گرفته بود به ایشان باز گرداند و به آنها تضمین داد که دیگر، حمله‌ای علیه آنان صورت نخواهد داد. شنوءه و حجر بن عمران هم فرمانبرداری خود از زید را ضمانت کردند[۶۳]. از جمله اسرایی که آزاد شدند، هداد بن عمرو بن حمّان بن هداد بن زید مناة بن حجر بن عمران بن عمرو – از شعرای جاهلی عرب - بود که با اشعاری به توصیف این واقعه پرداخت[۶۴].

از پیمان‌های جاهلی این قوم خبری به دست نیامده است؛ اما برخی گزارشات، از نگهبانی بیت محمد بن مالک - از خاندان‌های بنی ناشج - از قریشیانی که به یمن می‌رفتند خبر داده، آنان را از محافظان قریش در سرتاسر یمن گفته‌اند[۶۵]، که این امر می‌تواند گویای وجود پیمانی بین این دو قوم باشد. همچنین از ازدواج‌های جاهلی آنان -که به نوعی می‌توان از آن به عنوان قرارداد سیاسی اجتماعی آن دوران یاد کرد- می‌توان به پیوندهای ازدواج بین عمرو بن معدی کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان[۶۶] و نیز ازدواج عبدالمطلب با ام البنین بنت حمزة بن مالک سعد اشاره کرد[۶۷]. از دیگر اخبار جالب توجه این دوران، ادعای بنی یام –از شاخه‌های بنی مالک بن جشم - در کشتن ترسوهای قبیله خود است. نقل است که در میان این قوم ترسویی به نام «أنیب» بود که مردم قبیله جمع شده، او را طعمه نیزه‌های خود کردند و هلاکش کردند[۶۸].

از بعد مذهبی و عقیدتی، - چنانچه از اخبار آن دوران بر می‌آید، - آنان نیز چونان دیگر طوایف و قبایل همدان و دیگر اعراب جاهلی غالباً بت می‌پرستیدند. بت آنها در جاهلیت «یعوق» بود که عمرو بن لحیّ آن را به خیوان اهداء کرد[۶۹]. آنان این بت را در روستایی به نام «خیوان» نصب کرده بودند[۷۰] و از این جهت، آن بت را به نام آن روستا «خیوان» می‌گفتند[۷۱]. بت‌های «سواء»[۷۲] و «تألب» - که بت خاص بنی همدان محسوب می‌شد و در معبدی در شهر «رئام» نگهداری می‌شد - نیز، دیگر بت‌های این قوم بودند که مردم همدان عموماً به عبادت آن اشتغال داشتند[۷۳]. با این حال، بودند برخی از افراد بنی مالک بن جشم مانند اسلوم یامی که در دوران جاهلی تعفف پیشه کرده بودند و شراب و زنا را بر خود حرام نموده بودند[۷۴].[۷۵]

بنی مالک بن جشم و پذیرش اسلام

بر پایه پاره‌ای از گزارشات، پیش از بازگشت رسول خدا(ص) از غزوه تبوک، عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل - از ملوک و فرمانروایان قبیله همدان - و دیگر ملوک حِمیَر که به اسلام گرویده بودند، موضوع را به زرعة بن سیف بن ذی یزن خبر داده، فردی به نام مالک بن مراره رهاوی را همراه با نامه‌ای نزد پیامبر(ص) فرستادند. پیامبر اکرم(ص) نیز پس از بازگشت از تبوک، در پاسخ، نامه‌ای به خط علی بن ابی طالب(ع)، خطاب به عمیر و سایر مسلمانان قبیله همدان و طوایف آن نوشت و ضمن ابراز خرسندی از اسلام آنان، ایشان را در امان خدا و رسولش دانست[۷۶]. سپس در عام‌الوفود (سال نهم هجرت) جمعی از سران قبیله همدان از جمله مالک بن نمط، ابوثور، مالک بن أیفع، ضمام بن مالک سلمانی و عمیرة بن مالک خارفی، در حالی که عمامه‌های عدنی بر سر بسته و لباس‌های فاخر پوشیده، بر مرکب و اسب‌های بسیار عالی سوار بودند و شخصی در پیشاپیش آنان رجز می‌خواند و رؤسای قبیله همدان را مدح، و اوضاع اقتصادی و جغرافیایی و قهرمانان آن را می‌ستود، بر رسول خدا(ص) وارد شدند[۷۷] و از اسلام خود و مردم قبیله خبر دادند[۷۸]. پیامبر(ص) نیز، ضمن ستایش از قبیله همدان در این دیدار[۷۹]، فرمانی برای همدانیان از جمله عمیر ذومران بن افلح بن شراحیل نوشت و سرزمین‌شان را به آنان واگذار نمود[۸۰]. اما در برخی دیگر از گزارشات، مسلمان شدن همه مردم یمن - به ویژه همدانیان - پس از سریه علی(ع) به یمن در سال دهم هجری بیان شده است. بر اساس این گزارشات، رسول خدا(ص) در سال نهم هجری نخست خالد بن ولید را به یمن نزد بنی‌همدان گسیل داشت تا مردم را به دین اسلام دعوت کند. خالد با جمعی از مسلمانان، سوی یمن رهسپار شد و شش ماه در آنجا توقف کرد ولی یک نفر هم مسلمان نشد. پیامبر اکرم(ص)، علی بن ابی طالب(ع) را در پی خالد به این سرزمین فرستاد و فرمان داد که خالد بن ولید به مدینه برگردد و از اصحاب و یاران خالد خواست چنانچه مایل باشند می‌توانند در ملازمت امیرالمؤمنین(ع) بمانند و اگر تمایل نداشتند، می‌تواند به مدینه مراجعت کنند. ایشان همچنین، نامه‌ای خطاب به قبیله همدان نوشت و با امیرالمؤمنین(ع) همراه کرده، ایشان را در اواخر سال دهم هجری به یمن اعزام فرمود. علی(ع) به سوی یمن حرکت کرد و چون نزدیک قبیله رسید، طایفه همدان در برابر حضرت صف کشیده، مصمم به جنگ با ایشان شدند. علی(ع) نیز سپاه خود را منظم کرد و شمشیر به دست گرفته، نزد مردم آنان رفت و با شجاعت تمام در مقابل ایشان ایستاد و نامۀ پیامبر(ص) را برای آنان با صدای رسا قرائت فرمود و همه را از دعوت پیامبر اکرم(ص) آگاه نمود[۸۱]. گفتار و کلمات کوتاه حضرت در شنوندگان بسیار مؤثر واقع شد چندان که مردم همدان و طوایف آن چون از منظور و دعوت پیامبر(ص) مطلع شدند، همگی در یک روز به دست امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شدند و حضرت، پیامبر(ص) را توسط نامه از این واقعه باخبر کرد[۸۲]. حضور حضرت علی(ع) در میان همدانیان و مسلمان شدن دسته‌جمعی آنها در سال دهم هجری، سنگ بنای گرایش این قبیله و طوایف آن به سوی اهل بیت(ع) و تشیع بود. چندان که شاخه‌های بنی‌همدان جز شاخه بنی‌ناعط که به جهت دشمنی با بنی‌سبیع - شاخه دیگر همدان که شیعه بودند - برای مدتی عثمانی گردیدند، همه شیعه بودند[۸۳].[۸۴]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۰۹؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  4. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵.
  8. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۵.
  9. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱. ابن حزم این نسب را «وادعة بن مزیقیاء عمرو بن عامر» عنوان کرده و از پیوستن این قوم از قبیله دیگر به همدان خبر داده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴).
  10. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  11. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  12. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹. ابن کلبی این طایفه را به نقلی از حمیر برشمرده است.
  13. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹. ابن کلبی بنابر قولی، این طایفه را از حمیر برشمرده است.
  14. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۴۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۱۱.
  15. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  16. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  17. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  18. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۰؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۵.
  19. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۳.
  20. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۱؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵.
  21. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  22. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  23. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  24. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  25. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۴۰۶.
  26. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  28. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  29. مقدسی، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ص۸۸.
  30. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  31. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۱.
  32. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  33. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  34. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱.
  35. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  36. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۹.
  37. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  38. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  39. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  40. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۰.
  41. زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  42. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰.
  43. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۲۶.
  44. ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۲؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۵۹.
  45. ر.ک: ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۸۶؛ ج۴۹، ص۳۷۸؛ بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰؛ ج۴، ص۴۶۳.
  46. ر.ک: بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰ و ج۴، ص۴۶۳.
  47. ر.ک: حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵ و ج۳، ص۱۸۷؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۲۳.
  48. حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۷۵.
  49. ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۷؛ حموی، معجم البلدان، ج۳، ص۱۸۷.
  50. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۵؛ سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  51. سمعانی، الانساب، ج۷، ص۶۸.
  52. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۳۲۴.
  53. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۳، ص۲۶۰.
  54. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۴۶۳.
  55. این بیست و چهار شاخه عبارتند از: حاشد، بکیل، حجور، قدم، أدران، أهنوم، راهب، شاور، خیوان، غدر، وادعة، یام، شبام، جشم، تغلب، مذکر، هبیرة، العزة، دعام، مرهبة، أرحب، شاکر، سفیان، ذبیان، بنو حریم، بنو صاع، بنو مدلج، بنو حملة، أسلم، الاقروح. (البراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶).
  56. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  57. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۳.
  58. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۶۰.
  59. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۴۳؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۵-۲۹۶.
  60. ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۳۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸.
  61. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۸؛ نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۶۱.
  62. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  63. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  64. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۹.
  65. صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۲.
  66. بنی همدان، روابط خصمانه‌ای با مذحج و طوایف آن داشتند؛ اما شگفت آن‌که در گیر و دار این رابطه تیره، پیوندهای ازدواج هم بین عمرو بن معدی کرب زبیدی و اجدع بن مالک چابک‌سوار همدان برقرار بود. (عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۳۷).
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۴۲-۴۳.
  68. زرکلی، الاعلام، ج۸، ص۱۳۲.
  69. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۲؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  70. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ زرکلی، الاعلام، ج۲، ص۳۲۸.
  71. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۴.
  72. عمر کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۲۵.
  73. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۴، ص۴۴۹.
  74. ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۳۹؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۴۹۶.
  75. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  76. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۱؛ ابن‌اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۹۴.
  77. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۶-۵۹۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۳۶۰-۱۳۶۱.
  78. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۷.
  79. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷.
  80. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۸.
  81. ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۱۰۵.
  82. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۱۳۲.
  83. دائرة المعارف تشیع، ج۳، ص۴۹۹.
  84. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.