هجرت در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۴۱: خط ۴۱:
با همه این [[دشواری‌ها]]، هجرت به یثرب متوقف نشد و همه مسلمانان به آن [[شهر]] هجرت کردند و جز [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[حضرت علی]]{{ع}}، [[ابوبکر]] و شماری از مسلمانان که [[زندانی]] یا [[بیمار]] و [[ناتوان]] بودند، کسی در مکه نماند<ref>ابن سعد، طبقات، ج۲، ص۲۲۶؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
با همه این [[دشواری‌ها]]، هجرت به یثرب متوقف نشد و همه مسلمانان به آن [[شهر]] هجرت کردند و جز [[رسول اکرم]]{{صل}}، [[حضرت علی]]{{ع}}، [[ابوبکر]] و شماری از مسلمانان که [[زندانی]] یا [[بیمار]] و [[ناتوان]] بودند، کسی در مکه نماند<ref>ابن سعد، طبقات، ج۲، ص۲۲۶؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۴۲.</ref>.
ابن هشام و برخی دیگر نوشته‌اند: «از میان این افراد، ابوبکر نیز چندین بار تقاضای رفتن کرد که پیامبر [[مخالفت]] فرمود»<ref>سیره ابن هشام، ص۱۲۴.</ref>.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۱۱.</ref>
ابن هشام و برخی دیگر نوشته‌اند: «از میان این افراد، ابوبکر نیز چندین بار تقاضای رفتن کرد که پیامبر [[مخالفت]] فرمود»<ref>سیره ابن هشام، ص۱۲۴.</ref>.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۱۱.</ref>
==[[هجرت پیامبر]] اعظم{{صل}}، مبدأ [[تاریخ اسلام]]==
وجود یک [[تاریخ]] معیّن و ثابت در زندگانی [[اجتماعی]] [[بشر]] ضروری است. [[خداوند]]، تعیین «مواقیت» را دلیل [[اختلاف]] شکل‌های هلال ماه معرفی می‌کند. مطالعه تاریخ نشان می‌دهد که همه [[امت‌ها]] و ملت‌های مختلف، تاریخ ویژه‌ای برای خود داشته‌اند و هر کدام از این تاریخ‌ها، مبدأ خاصی داشته است. رویدادهایی مانند پیدایش بشر و [[هبوط آدم]]، [[طوفان نوح]]، [[سال]] سرنگونی [[ابرهه]] در [[حمله]] به [[خانه خدا]] ([[عام الفیل]]) و... از مبدأهای تاریخ بوده‌اند. این مطلب روشن می‌کند که همه [[ملت‌ها]] بر اساس [[فطرت]] خود، رخدادهایی را مبدأ تاریخ خویش قرار داده‌اند که اهمیت داشته است.
حال، در دنیای [[اسلام]] اگر قرار باشد رخدادی را مبدأ تاریخ قرار دهیم، کدام رویداد شایسته‌تر است؟ کدام یک از سال‌های [[تولد پیامبر]]، [[بعثت پیامبر]] یا سال هجرت پیامبر از [[مکه]] به [[مدینه]] اهمیت بیشتری در تاریخ اسلام دارند تا مبدأ تاریخ قرار گیرند؟ بی‌شک، همه این موارد در تأسیس [[حکومت جهانی]] اسلام و [[فروپاشی]] امپراتوری‌های بزرگ [[جهان]] نقش بسزایی داشته‌اند، ولی در این میان، نقش [[هجرت]] در [[ایجاد حکومت اسلامی]] از همه رخدادهای دیگر چشم گیرتر است.
[[اعراب]] پیش از اسلام، عام الفیل را مبدأ تاریخ قرار داده بودند و امور خود را بر اساس آن تنظیم می‌کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} در این سال زاده شد، ولی اینکه چرا [[مسلمانان]] آن را مبدأ تاریخ خویش قرار ندادند، به این دلیل است که آن حادثه با [[ایمان آوردن]] مسلمانان گره نخورده بود. سال [[بعثت]] نیز مبدأ تاریخ اسلام شمرده نشد؛ چون در آن [[زمان]] شمار مسلمانان از سه نفر [[تجاوز]] نمی‌کرد، ولی در [[سال اول هجرت]]، مسلمانان به یک [[پیروزی]] مهم دست یافتند و زمینه ایجاد یک حکومت جهانی [[اسلامی]] را فراهم آوردند و در منطقه‌ای آزادانه تمرکز یافتند. ازاین رو، آن سال، مبدأ تاریخ اسلامی قرار گرفت. در این میان، [[پرسش]] این است که چه کسی این مبدأ را برای [[تاریخ اسلام]] در نظرگرفته است؟
بیشتر [[سیره‌نویسان]] بر این باورند که تعیین [[هجرت]] [[نبوی]] به عنوان مبدأ [[تاریخ]] [[مسلمانان]]، در [[زمان]] [[خلافت]] [[خلیفه دوم]] و به دستور وی بوده و همه بر این باورند که [[حضرت علی]]{{ع}} این پیشنهاد را داده است. «...در [[ربیع الاول]] [[سال ۱۶ هجری]]، [[عمر بن خطاب]] برای نخستین بار مبدأ تاریخ را تعیین کرد. علت این کار، آن بود که سندی را پیش عمر بردند که تاریخ پرداخت دَیْنِ آن [[ماه شعبان]] بود. عمر پرسید کدام [[شعبان]]؟ آیا این شعبان، یا شعبان [[آینده]] یا گذشته؟ سپس [[مردم]] را جمع کرد و به آنها گفت: برای مردم چیزی وضع کنید که با آن، وقت رسیدن دیون خود را بشناسند.
برخی گفتند: به سبک [[فارسی]] (هرمزان [[ایرانی]]) تاریخ‌گذاری کنید؛ یعنی همان‌گونه که فارس‌ها آغاز [[سلطنت]] [[پادشاه]] خود را مبدأ تاریخ قرار می‌دادند... شما همچنین کنید، ولی این پیشنهاد رد شد. بعضی گفتند: مبدأ تاریخ را از زمان [[اسکندر]] قرار دهید. این پیشنهاد نیز به دلیل طولانی بودنِ زمان آن پذیرفته نشد. گروهی دیگر گفتند سال [[بعثت پیامبر]] را مبدأ تاریخ قرار دهید و دسته‌ای دیگر سال [[تولد پیامبر]] را پیشنهاد کردند. [[امیر مؤمنان]] آخرین کسی بود که پیشنهاد کرد. او گفت: [[سال]] [[هجرت پیامبر]] از [[مکه]] به [[مدینه]] را مبدأ تاریخ قرار دهید؛ زیرا این واقعه برای همه مردم مشخص است. آن گاه عمر و [[صحابه]] این پیشنهاد را پذیرفتند و عمر دستور داد سال هجرت، مبدأ تاریخ قرار گیرد»<ref>سیدجعفر مرتضی عاملی، تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۰-۲۲؛ اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة، ص۷، ۷۳ و ۷۴.</ref>.
[[یعقوبی]] در زمینه رخدادهای سال ۱۶ هجری می‌نویسد:
در آن سال [[نامه‌ها]] را تاریخ‌گذاری کردند و [[تصمیم]] گرفتند که سال [[بعثت]] مبدأ تاریخ باشد. برخی دیگر گفتند سال [[تولد]] [[رسول اکرم]]{{صل}} مبدأ در تاریخ باشد، ولی علی{{ع}} پیشنهاد کرد که آغاز تاریخ، هجرت رسول اکرم{{صل}} باشد<ref>احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵.</ref>.
در مقابل این نظریه، برخی [[تاریخ‌نگاران]] (که بیشتر [[شیعه]] هستند) معتقدند در [[زمان]] خود [[رسول اکرم]]{{صل}} و به دستور شخص ایشان، [[هجرت]]، مبدأ [[تاریخ]] قرار گرفته است<ref>تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۳؛ جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۰۹.</ref>.
[[تاریخ‌نویسان]] موارد زیادی را نقل کرده‌اند که در آنها، [[پیامبر]] مکاتبه‌هایی داشته است که همه آنها به سال [[هجری]]، تاریخ خورده‌اند. برای مثال، به چند نمونه اشاره می‌کنیم:
#[[نامه]] صلحی که [[امام علی]]{{ع}} به [[دستور پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} برای [[نصارای نجران]] نوشت، به [[سال پنجم هجری]] قمری تاریخ خورده است. در این رساله آمده است: {{عربی|وَ أَمَرَ عَلِيّاً اَنْ يَكْتُبَ فِيهِ إِنَّهُ كُتِبَ لِخَمْسٍ مِنَ الْهِجْرَةِ}} «به علی{{ع}} دستور داد در آن نامه بنویسد که این نامه، در سال پنجم هجری نوشته شد»<ref>جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۱۰.</ref>.
#در [[روایت]] است که [[سلمان فارسی]] از [[حضرت رسول اکرم]]{{صل}} وصیتی خواست و پیامبر به علی{{ع}} [[املا]] فرمود و [[حضرت]] نوشت. آن گاه در پایان این نامه، پیامبر دستور داد در آخر نامه نوشته شود: {{عربی|كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ فِي شَهْرِ رَجَبِ سِنَةَ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةِ}}؛ «این نامه به دست علی{{ع}} و به دستور رسول اکرم{{صل}} در [[ماه رجب]] [[سال نهم هجری]] نوشته شد»<ref>جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۰۹.</ref>.
#تاریخ‌نگاران از [[قول پیامبر]] درباره [[شهادت امام حسین]]{{ع}} نقل کرده‌اند که حضرت به [[ام سلمه]] فرمود: «حسین{{ع}} در پایان [[سال ۶۰ هجری]] [[شهید]] می‌شود»<ref>جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۱۱.</ref>.
افزون بر این موارد، نظریه‌های برخی تاریخ‌نویسان نیز این مطلب را [[تأیید]] می‌کند که بنیان‌گذار [[تاریخ هجری]]، شخص رسول اکرم{{صل}} بوده است. از آن جمله، تاریخ [[طبری]] می‌نویسد: {{عربی|لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} اَلْمَدِينَةَ أَمَرَ بِالتّارِيِخِ}}؛ «وقتی [[رسول الله]]{{صل}} وارد [[مدینه]] شد، به ثبت تاریخ دستور داد»<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۰.</ref>. همچنین [[حاکم]] از [[ابن عباس]] نقل می‌کند که: «تاریخ هجری از سال اول که پیامبر به مدینه وارد شد، تعیین گردید»<ref>جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ج۱، ص۶۱۲.</ref>.
البته آنهایی که با توجه به قرینه‌ها و شواهد [[تاریخی]]، [[نبی اکرم]]{{صل}} را بنیان‌گذار تقویم [[هجری]] می‌دانند، در برخورد با تاریخ‌نگارانی که [[خلیفه دوم]] را وضع کننده [[هجرت]] به عنوان مبدأ [[تاریخ]] معرفی می‌کنند، می‌گویند آنچه در [[زمان عمر]] روی داد، [[تغییر]] دادن مبدأ سال از [[ربیع الاول]] به [[محرم]] بوده است<ref>تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۳.</ref>.
در اینکه چه کسی پیشنهاد داده است تا مبدأ سال از ربیع الاول، یعنی ماه [[هجرت پیامبر]]، به محرم منتقل شود، اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی گفته‌اند شخص پیشنهاددهنده [[عثمان بن عفان]] بوده است. دسته‌ای [[عبدالرحمن بن عوف]] را پیشنهاددهنده می‌دانند و گروهی دیگر گفته‌اند پیشنهاددهنده، علی{{ع}} بوده است<ref>تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۳.</ref>.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۳۰.</ref>
==آموزه‌های هجرت پیامبر اعظم{{صل}}==
بررسی رخدادهای تاریخی، زمانی سودمند است که با نگرشی درست و حکیمانه به آنها نگریسته شود. به این معنا که تاریخ را تنها یک رسانه خبردهنده از سرگذشت پیشینیان ندانیم، بلکه آن را درس [[نامه]] و عبرت‌نامه‌ای بدانیم که در پس هریک از برگ‌هایش، [[پندها]]، [[هشدارها]] و عبرت‌هایی نهفته است. نگاه حکیمانه به رخدادهای تاریخی، با [[اندیشه]] و [[تأمل]] کردن در آنها به دست می‌آید.
درس‌ها و عبرت‌هایی که از رخدادهای نقل شده از هجرت تاریخی [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از [[مکه]] به یثرب به دست می‌آید، از چند جنبه قابل تبیین است. جنبه‌هایی مانند: [[سیره رفتاری]] آن [[حضرت]] در طول هجرت؛ وقایع رخ داده در مسیر هجرت؛ [[رفتار]] [[اصحاب]] و [[دشمنان]] آن حضرت. به طور کلی، آموزه‌های این هجرت را در چند بند می‌شماریم:
===[[حفظ دین]] به بهای هجرت===
وقتی پیامبر اعظم{{صل}} شرایط مکه را با بقای [[دین]] در تضاد دید، تنها راه [[رهایی]] را در هجرت از مکه یافت. این [[سیره عملی]] [[پیامبر]]، به [[مسلمانان]] می‌آموزد که اگر شرایط [[محل زندگی]] چنان رقم خورده باشد که [[دین‌داری]] [[انسان]] با خطر روبه‌رو شود، باید با تغییر محل زندگی، دین خود را [[حفظ]] کرد. [[قرآن کریم]] با [[صراحت]] دستور داده است که اگر در محیطی به دلیل عواملی نتوانستید [[وظیفه]] خود را به انجام رسانید، به منطقه [[امن]] دیگری [[هجرت]] کنید. علت این دستور آن است که [[اسلام]]، [[دینی]] منطقه‌ای نیست و به مکان و محیطی خاص محدود نمی‌شود، بلکه [[حفظ دین]] و [[ارزش‌های دینی]] اهمیت دارد. هجرت تنها [[وظیفه مسلمانان]] [[عصر پیامبر]] نبوده است، بلکه اگر آن شرایط برای هر کسی و در هر زمانی پیش آید، وظیفه او هجرت است. برای مثال، چه بسا وظیفه یک فرد [[مسلمان]] در عصر ما برای [[حفظ]] دینش، هجرت از شهری به [[شهر]] دیگر یا از محله‌ای به محله دیگر یا [[تغییر]] محل تحصیل یا کار خود باشد. جای بسی [[تعجب]] و [[تأسف]] است که امروزه، برخی [[مسلمانان]] بدون توجه به [[آموزه‌های دینی]]، از [[کشورهای اسلامی]] به کشورهای [[کفر]] هجرت می‌کنند و آنجا را [[محل زندگی]] دایمی خود قرار می‌دهند، در حالی که بسیاری از مسلمانان کشورهای غیراسلامی از دورترین نقاط [[جهان]]، برای [[فراگیری علوم]] دینی به [[ایران]] [[اسلامی]] هجرت کرده‌اند.
[[قرآن کریم]] در داستان [[اصحاب کهف]]، [[ارزش]] هجرت از محیط‌های [[آلوده]] را به تصویر کشیده است. اصحاب کهف کسانی بودند که خانه‌های شاهانه و زندگانی مرفه و سرشار از نعمت‌های مادی را رها کردند و به انواع محرومیت‌ها تن دادند تا [[ایمان]] و [[دین]] خود را حفظ کنند.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۳۶.</ref>
===[[جان‌فشانی]] در راه حفظ دین===
به [[جان]] خریدن [[سختی‌ها]] و [[گرفتاری‌ها]] در راه حفظ دین، از مهم‌ترین جنبه‌های [[سیره عملی]] [[پیامبر اعظم]]{{صل}} است. [[هجرت پیامبر]]، سفری همراه با سختی‌های فراوان بود؛ زیرا این [[سفر]] شبانه آغاز شد و [[پیامبر]] مجبور شد سه [[روز]] تمام در [[غار ثور]] بماند. مدت این سفر، [[دوازده]] شبانه‌روز و مسیر آن، چهارصد کیلومتر در راه‌های ناهموار و بیابان‌های خشک و سوزان [[مکه]] بود. افزون بر این، آن [[حضرت]] برای پنهان ماندن از دید تعقیب‌کنندگان، مجبور بود شب‌ها حرکت کند و روزها پنهان شود. البته هجرت پیامبر تنها یکی از مشکلاتی بود که در [[طول عمر]] پربرکت آن [[حضرت]] پیش آمد؛ زیرا [[پیامبر]] از [[آغاز بعثت]] همواره با سختی‌های بسیاری روبه‌رو بود.
امروزه نیز هر مردی در روبه‌رو شدن با مسائل روزانه، [[مشکلات]] خاصی دارد. انسان‌های [[دین]] دار همواره با [[سختی‌ها]] و سنگ اندازی‌های [[دشمنان]] و [[هواپرستان]] روبه‌رو می‌شوند و هرگز از کینه‌توزی‌های آنان در [[امان]] نیستند. در این میان، کسی می‌تواند دین خود را [[حفظ]] کند که به [[پیروی از پیامبر]]، همه [[گرفتاری‌ها]] را با [[تحمل]] و [[شکیبایی]] پشت سر بگذارد و هرگز به سبب پدید آمدن مشکلات، از دین خود دست برندارد.
یکی دیگر از بزرگ‌ترین درس‌های [[هجرت]]، [[جان‌فشانی]] [[حضرت علی]]{{ع}} برای [[حفظ دین]] و به دست آوردن [[خشنودی الهی]] است. آنگاه که [[مشرکان]] [[مکه]] نقشه [[قتل پیامبر]] را طراحی کردند و [[جبرئیل امین]]، حضرت را از نقشه آنان باخبر کرد، پیامبر جریان را با علی{{ع}} در میان گذاشت. برای اینکه پیامبر بتواند به [[سلامت]] از مکه خارج شود، علی{{ع}} در بستر ایشان خوابید<ref>البته خوابیدن حضرت علی{{ع}} در بستر پیامبر در شب هجرت، نخستین بار نبود، بلکه حضرت ابوطالب، در دوره محاصره بنی هاشم در شعب ابی طالب، هر شب علی{{ع}} را در بستر پیامبر می‌خوابانید.</ref> و این [[آیه]] در [[شأن]] آن حضرت نازل شد:
{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>.
برابر روایتی که [[فخر رازی]] نقل کرده است، [[خداوند]] به سبب این کار علی{{ع}}، نزد فرشتگانش [[مباهات]] کرد<ref>فخر رازی، التفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب، ج۳، ص۲۲۲.</ref>.
علی{{ع}} در واقعه [[هجرت پیامبر]]، بیش از دیگر [[اصحاب]] با سختی‌ها و مشکلات روبه‌رو شد. آن حضرت، افزون بر [[خوابیدن در بستر پیامبر]] و برگرداندن [[امانت‌ها]] و پرداخت دَیْن‌های پیامبر، شماری از [[بانوان]] [[خاندان پیامبر]] را نیز از مکه به [[مدینه]] آورد. به نقل [[تاریخ]]، آن حضرت، بانوان را بر مرکب‌ها نشاند و خود جلو کاروان با پای پیاده مسیر را می‌پیمود، به گونه‌ای که پاهای [[مبارک]] آن [[حضرت]]، زخم‌های بسیار برداشت. باید دانست آنچه این همه [[سختی‌ها]] را بر علی{{ع}} آسان می‌کرد، [[عشق]] او به [[پیامبر اعظم]]{{صل}} و [[روحیه]] [[ولایت‌مداری]] و [[فرمانبری]] آن حضرت بود.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۳۷.</ref>
===بازگرداندن [[امانت‌ها]] و [[ادای دین]] پیش از [[هجرت]]===
[[امانت]] و [[دین]]، [[حق الناس]] است و چون احتمال دارد هر سفری، بی‌بازگشت باشد، مسافر باید پیش از [[سفر]]، امانت‌ها را بازگرداند و دین هایش را ادا کند.
[[پیامبر]] نیز پیش از هجرت از [[مکه]]، به [[حضرت علی]]{{ع}} سفارش‌هایی کرد. از آن جمله اینکه در [[روز]] روشن با صدای رسا اعلام کند هرکس نزد محمد امانتی دارد یا از او طلبکار است، بیاید و بگیرد<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۳۲.</ref>.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۳۹.</ref>
===تأمین شخصی هزینه‌های سفر===
بنا بر نقل [[تاریخ]]، در یکی از شب‌هایی که علی{{ع}} در [[غار ثور]] [[خدمت]] پیامبر اعظم{{صل}} رسید، پیامبر به علی{{ع}} دستور داد که دو شتر برای ایشان (پیامبر و هم سفرش) تهیه کند. در این هنگام، [[ابوبکر]] گفت: من پیش‌تر دو شتر برای شما و خودم آماده کرده ام. پیامبر فرمود: من با پرداخت قیمت، آنها را می‌پذیرم. سپس به علی{{ع}} دستور داد که قیمت شتر را بپردازد<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۳۲.</ref>.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۳۹.</ref>
===اصل [[تدبیر]]، شرط رسیدن به [[هدف]]===
پیامبر اعظم{{صل}} در اجرای هر کار یا رسیدن به هر هدفی، تدبیر و [[دوراندیشی]] را به کار می‌بست. هجرت ایشان از مکه به یثرب یکی از برنامه‌هایی بود که در رسیدن به آن، هر مرحله‌ای را [[با تدبیر]] و رعایت همه جنبه‌های [[احتیاط]] پیمود. برای مثال، خوابیدن حضرت علی{{ع}} در بستر خویش برای [[فریب دادن]] [[دشمن]]، خارج شدن شبانه از مکه، [[انتخاب]] مسیری خلاف مسیر [[یثرب]] (پیامبر به سمت جنوب مکه که غار ثور در آنجا بود، حرکت کرد)<ref>فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۲۴.</ref>، پنهان شدن در غار ثور و توقف سه [[روزه]] در آنجا<ref>رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا{{صل}}، ج۱، ص۴۱۰.</ref> از مسائلی بود که [[با تدبیر]] دقیق [[پیامبر]] صورت گرفت.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۳۹.</ref>
===[[پشتیبانی]] [[خداوند]] از [[دین‌داران]]===
وقتی [[مشرکان]] با [[هدایت]] ابوکرز - ردیاب ماهر - پس از پی گرفتن ردّ پای پیامبر به [[غار ثور]] رسیدند، عنکبوتی را دیدند که بر دهانه [[غار]]، تاری تنیده و کبوتری در آنجا تخم گذارده است. آنان با خود گفتند این غار، متروکه است و کسی نمی‌تواند وارد آن شده باشد<ref>سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۴، ص۱۱.</ref>.
[[پیام]] این رویداد آن است که خداوند، کسی را که در راه دینش گام بردارد و در این راه با خطر روبه‌رو شود، [[یاری]] می‌رساند و او را از [[شر]] [[دشمنان]] [[حفظ]] می‌کند. این امر، سنتی [[الهی]] است و تنها به این رخداد اختصاص ندارد، بلکه هرکس در هر جایگاهی که باشد، اگر در راه [[دین خدا]] گام بردارد و در این راه خطری متوجه او شود، خداوند او را یاری می‌رساند و [[شرّ]] بدخواهان را از او دور می‌کند.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۰.</ref>
===[[تقوا]]، معیار هر [[انتخاب]]===
[[پیامبر اعظم]]{{صل}} پس از ورود به روستای [[قبا]]، از میان خانه‌های زیادی که در آن روستا بود، [[خانه]] [[کلثوم بن هدم]] بن امری القیس]] را - که مردی [[نابینا]] و باتقوا بود - به عنوان محل استراحت خویش برگزید. با اینکه اگر معیار پیامبر در انتخاب خانه‌ای برای استراحت، بزرگ بودن و مجلل بودن بود، خانه‌ای غیر از خانه این پیرمرد باتقوا را برمی‌گزید.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۰.</ref>
===رعایت حال میزبان در [[سفر]]===
پیامبر اعظم{{صل}} که در [[منزل]] [[کلثوم بن هدم]] منزل گزیده بود، برای [[سخنرانی]]، [[نماز جماعت]] و دیدارهای مردمی به خانه [[سعد بن خیثمه]] می‌رفت و این امور را در آنجا انجام می‌داد. دلیل این کار آن بود که کلثوم بن هدم، مردی متأهل بود، ولی سعد بن خیثمه مجرد بود و [[اهل]] و عیالی نداشت<ref>ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴.</ref>. پیامبر این کار را برای [[راحتی]] [[خانواده]] کلثوم بن هدم انجام می‌داد.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۱.</ref>
===[[امر به معروف و نهی از منکر]] در همه جا===
بنا بر نقل [[تاریخ]]، وقتی [[پیامبر اعظم]]{{صل}} به روستای [[قبا]] وارد شد، خطاب به [[مردم]] قبا فرمود: آشکارا [[سلام]] کنید و از طعام خود به دیگران بخورانید. [[صله رحم]] کنید و شب هنگام - که همگان در خوابند - [[نماز]] (شب) بخوانید تا به [[سلامت]] وارد [[بهشت]] شوید<ref>رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۲۲۵.</ref>.
همچنین نقل شده است که نخستین [[دستور پیامبر]] اعظم{{صل}} به [[اهل]] قبا، شکستن بت‌هایی بود که در آن روستا وجود داشت. مردم قبا نیز [[فرمان پیامبر]] را [[اطاعت]] کردند و [[بت‌ها]] را پس از شکستن، در [[آتش]] سوزاندند<ref>مطهر بن طاهر المقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۷۷.</ref>. [[پیامبر]] با این کار، به همگان آموخت که [[عمل به واجبات]] [[اسلام]] از جمله [[امر به معروف و نهی از منکر]]، در هر [[زمان]] و هر شرایطی باید جدّی گرفته شود. برای مثال، اگر در [[سفر]]، امر معروفی را ترک شده دیدیم، به انجام دادن آن امر کنیم و اگر منکری را در حال انجام دیدیم، از آن [[نهی]] کنیم.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۱.</ref>
===[[احترام]] به پیشنهادهای سازنده===
[[مسجد قبا]] بنا بر نقل [[تاریخ‌نویسان]]، به پیشنهاد [[عمار بن یاسر]] و موافقت و استقبال پیامبر اعظم{{صل}} ساخته شد. آن [[حضرت]] در بسیاری از رویدادها با [[اصحاب]] [[مشورت]] می‌کرد و از آنها نظر می‌خواست. ایشان به نظر آنان احترام می‌گذاشت و اگر اصحاب پیشنهاد خوبی مطرح می‌کردند، با کمال میل آن را عملی می‌کرد.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۲.</ref>
===[[همکاری]] در [[کارها]]===
پیامبر اعظم{{صل}} در ساختن مسجد قبا مشارکت جدّی داشت و دوشادوش دیگر [[مسلمانان]] کار می‌کرد. آن حضرت چوب و سنگ می‌آورد و مانند کارگری ساده در بنای [[مسجد]] شرکت داشت. ایشان هرگز به سبب مقامش، خود را از دیگران جدا نمی‌کرد و حتی بیش از دیگران کار می‌کرد، به گونه‌ای که تنها به انجام کارهای آسان نمی‌پرداخت، بلکه کارهای سنگین و سخت مانند برداشتن سنگ‌های بزرگ را نیز انجام می‌داد؛ گویا آن کارها را [[وظیفه]] خود می‌دانست. یکی از بزرگان [[انصار]] نقل کرده است:
[[حضرت محمد]]{{صل}} را دیدم که سنگ بزرگی را حمل می‌کرد. جلو رفتم تا سنگ را از او بگیرم و خود آن را حمل کنم، ولی با خودداری [[پیامبر]] روبه‌رو شدم، به گونه‌ای که آن [[حضرت]] به من فرمود: تو خود برو و مانند من سنگی را بیاور<ref>محمد بن علی بن علان مکّی صدیقی، حُسنُ النبأ فی فضلِ مسجد قبا، تحقیق: مرزوق علی ابراهیم، ص۳۸.</ref>.
[[شأن]] و [[مقام]] هرگز نباید سبب [[خودبرتربینی]] و جدا دانستن فرد از دیگران شود. البته این شأن و مقام تنها در مقام‌های [[معنوی]] خلاصه نمی‌شود، بلکه هرگونه [[برتری]] و خودبزرگ بینی را در برمی‌گیرد. باید از [[پیامبر اعظم]]{{صل}} درس آموخت و دانست که داشتن [[مدرک]] و [[مقام علمی]]، داشتن نسب‌های برجسته، [[سرمایه]] دار بودن، [[شهرت]] و آوازه داشتن، برخورداری از هوش و [[استعداد]] بالا، داشتن سابقه و تجربه، بالا بودن سن و سال و مانند آن، هرگز نباید برای کسی [[تکبر]] بیاورد.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۲.</ref>
===[[تبلیغ]] همیشگی [[آموزه‌های دینی]]===
پیامبر اعظم{{صل}} هنگام ساختن [[مسجد قبا]]، این‌گونه زیر لب زمزمه می‌کرد:
{{عربی|قَدْ أفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُ الْمَساجِدَ يَقْرَأُ الْقُرآنَ قائِماً وَ قاعِداً}}
کسی [[رستگار]] است که به ساختن مسجدها می‌پردازد و در آن حال، نشسته و ایستاده [[قرآن]] می‌خواند<ref>محمدسهیل بهرام‌نسب، استوانه نور، ص۳۱.</ref>.
در این جمله پیامبر، درس [[تشویق]] به ساختن [[مسجد]] به عنوان یکی از زمینه‌های [[رستگاری]] [[بشر]] نهفته است. افزون بر آن، عمل پیامبر، آموزنده این درس نیز هست که وقتی پیامبر حتی هنگام ساخت مسجد، از [[معارف دینی]] سخن می‌گوید، معلوم می‌شود تبلیغ معارف دینی، [[زمان]] و مکان نمی‌شناسد و بدون امکانات هم قابل اجراست.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۳.</ref>
===[[مؤمن]] و هجرتی از درون و بیرون===
[[هجرت]] پیش از آنکه جنبه برونی داشته باشد، جنبه درونی دارد. نخست باید در درون، هجرتی صورت گیرد تا زمینه برای هجرت برونی فراهم شود. هجرت درونی، هجرت از [[ظلمت]] به [[نور]]، از [[کفر]] به [[ایمان]]، از [[شرک]] به [[توحید]] و از آلودگی‌ها به [[پاکی]] هاست. ازاین رو، در [[آموزه‌های دینی]] ما آمده است که [[هجرت]] [[واقعی]]، [[مهاجرت]] درونی است و آنان که تنها جسمشان هجرت می‌کند و در روحشان هجرتی صورت نمی‌گیرد، هجرت‌کنندگان واقعی نیستند.
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} می‌فرماید: «بعضی می‌گویند مهاجرت کرده‌ایم، در حالی که مهاجرت واقعی نکرده‌اند؛ [[مهاجران]] واقعی آنها هستند که از [[گناهان]] هجرت می‌کنند و مرتکب آنها نمی‌شوند»<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۹۳.</ref>. بنابراین، هجرت برای [[مؤمن حقیقی]]، تنها انتقال از مکانی به مکان دیگر نیست، بلکه چون [[مؤمن]] همواره از پستی‌ها و گناهان و [[بدی‌ها]]، به سوی [[فضیلت‌ها]] و [[پاکی‌ها]] هجرت می‌کند، پیوسته فردی [[مهاجر]] است و البته هجرت او، هجرت الی [[الله]] به شمار می‌رود.<ref>جمعی از نویسندگان، [[هجرت پیامبر اعظم (کتاب) (کتاب)|هجرت پیامبر اعظم]] ص ۴۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==

نسخهٔ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۱۱

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون هجرت است. "هجرت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

«هَجْر» در لغت «ضد وَصْل» است. جدایی و ترک، معنای اصلی این واژه را تشکیل می‌دهد، چه این جدایی معنوی باشد یا مکانی. اما در صدر اسلام، عقیده و مکان در مفهوم هجرت به هم تنیده بود و شرط ایمان اسلامی هجرت مکانی به یثرب بود. مسئله هجرت از مکه به مدینه، جدای از این که یک امر سیاسی تلقی می‌شد، ظاهراً وجوب شرعی نیز داشت. گفته شده که خداوند به پیامبر(ص) دستور داد تا هجرت کند و او این آیه را خواند: ﴿وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا[۱].

شرط هجرت همچنان در همه بیعت‌ها تا هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت) باقی بود. آیات قرآن نیز حداقل در چند مورد لزوم هجرت به مدینه را شرط ایمان تلقی کرده است. در آیه ۹۷ سوره نساء آمده است: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا فَأُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۲].

در آیه ۱۰۰ سوره نساء نیز می‌افزاید: ﴿وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۳]. هجرت مسلمانان مکه نقطه عطفی در تاریخ اعتقادی - سیاسی اسلام تلقی می‌شود. آنان در مکه، خاندان و دیار و دارایی و ارزاق خود را فقط با توکل به خدا و به امید رضای او رها کردند و فقط تعداد اندکی موفق شدند که بخشی از دارایی منقول خود را همراه خود به مدینه برسانند. به هر حال، دستور هجرت با همه تبعات و مشکلاتی که برای مهاجران و مردم یثرب داشت، از دیدگاه آینده تمدن اسلامی ضروری می‌نمود، پیامبر(ص) و دیگر مؤمنان، با هجرت به مدینه، از مرحله تبلیغ و دعوت، به مرحله تأسیس دولت اسلامی منتقل می‌شدند. هجرت، بدین‌سان، گامی اساسی در تأسیس جماعت اسلامی و جمعیت قابل توجه بود که از ارکان عمده برای هر دولتی تلقی می‌شود.

دانشمندان علم سیاست، معمولاً عناصر چهارگانه‌ای برای دولت در نظر می‌گیرند که عبارت است از: جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت. به نظر می‌رسد که دولت - شهر پیامبر(ص) با تکیه بر مفهوم هجرت، درصدد تأمین نخستین عنصر اساسی یعنی جمعیت بوده است. جمعیت یا جماعتی که «امت» نامیده می‌شود. شرط هجرت برای تشکیل جمعیت اسلامی چنان حیاتی بود که کسانی که به مدینه هجرت می‌کردند، به جز موارد بسیار اندک و آن هم با اجازه پیامبر(ص) مجاز به ترک مدینه نبودند و در صورت خروج از مدینه مصداق «التَّعَرُّبُ‏ بَعْدَ الْهِجْرَةِ» می‌شدند، این تعرب به منزله کفر بود. ابن مسعود، از جمله لعنت‌شدگان در لسان رسول خدا را «اعرابی مرتدی دانسته که تعرّب بعد الهجره داشته است»[۴]. همه این تدابیر سبب شده بود تا مدینة النبی مکان و فضایی متمرکز برای تعداد فراوانی از مسلمانان باشد که همبستگی اعتقادی آنان رکن جمعیتی لازم را برای استقرار دولت اسلامی پیامبر(ص) فراهم نماید، اما این تلاش‌های معطوف به هجرت، بدون پیوندهای مکمل دیگر، که انسان‌هایی با دستگاه‌ها و سنت‌های قبیله‌ای متفاوت را بیشتر به هم نزدیک نموده و تاروپود روابط اجتماعی آنان را مستحکم نماید، شکننده می‌نمود. شاید به همین دلیل است که پیامبر اسلام(ص) به سرعت نظام برادری را طرح و اجرا کرد.[۵]

چگونگی هجرت پیامبر اعظم(ص)

با رونق گرفتن بیش از پیش اسلام، مشرکان مکه به هراس افتادند و بر فشارهای خود علیه مسلمانان افزودند. با وفات ابوطالب، عمو و حامی حضرت محمد(ص)، این فشارها افزایش یافت. در پی این سخت گیری‌ها، زندگی در مکه برای مسلمانان طاقت‌فرسا شد و مسلمانان به ناچار، اجازه ترک مکه را از رسول خدا(ص) خواستار شدند[۶].

پیامبر اعظم(ص) پس از بررسی‌های لازم، یثرب را به مسلمانان پیشنهاد کرد و به آنان فرمود: «رهسپار یثرب شوید و نزد برادران انصار خود بروید». بعضی از پژوهشگران، انتخاب یثرب را پیشنهادی از سوی خداوند می‌دانند که با وحی به پیامبر ابلاغ شده است[۷].[۸]

گزینش یثرب

عواملی را که برای انتخاب شهر یثرب به عنوان مقصد هجرت پیامبر اعظم(ص) می‌‌توان برشمرد، به قرار زیر است:

  1. پیامبر و اصحابش از یثرب، سابقه ذهنی داشتند؛ زیرا پیش‌تر افرادی از ایشان به آنجا هجرت کرده بودند. ابوسلمه از اصحاب رسول خدا(ص)[۹]، نخستین کسی بود که بر اثر فشار مشرکان از مکه به یثرب هجرت کرد. تاریخ‌نگاران، زمان این هجرت را یک سال پیش از بیعت عقبه دوم دانسته‌اند[۱۰].
  2. یکی دیگر از دلایل مهم انتخاب یثرب را می‌توان توافق دو قبیله اوس و خزرج پس از پیمان عقبه دانست. پیامبر با این توافق می‌توانست از پشتیبانی جمعیتی انبوه در آنجا بهره‌مند باشد.
  3. موقعیت یثرب برای مسلمانان کاملاً شناخته شده بود. این مطلب را می‌توان از فرمایش پیامبر هنگام صدور فرمان هجرت دریافت. ایشان فرمود: «فَإنَّ الْبِلَادَ قَرِيبَةٌ وَ أنْتُمْ بِهَا عَارِفُونَ»؛ «شهرها به هم نزدیکند و شما با آنها آشنا هستید»[۱۱].
  4. گسترش اسلام در منطقه یثرب را می‌توان علت اساسی این انتخاب دانست. با توجه به صدور اسلام به یثرب، مسلمانان مهاجر از حمایت برادران دینی خود برخوردار می‌شدند.

ابن هشام در این باره می‌نویسد: «پیامبر به مسلمانان دستور داد به سوی یثرب هجرت کنند و فرمود: خدا برای شما برادران و مکان‌های امنی در یثرب قرار داده است»[۱۲].[۱۳]

آغاز مهاجرت

با صدور فرمان هجرت، مسلمانان در ذی الحجه سال سیزدهم بعثت، راه یثرب را در پیش گرفتند و رسول خدا(ص) به انتظار دستورهای الهی در مکه باقی ماند. مشرکان بی‌درنگ پس از حرکت مسلمانان به راز هجرت پی بردند؛ زیرا دیدند که مسلمانان، کودکان و زنان خود را به یثرب می‌برند. ازاین‌رو، به دو دلیل احساس خطر کردند:

  1. با خروج رسول خدا(ص) به سوی یثرب، اسلام به یک قدرت واقعی تبدیل می‌شد و پیامبر در آینده می‌توانست برای جنگ با قریش آماده شود[۱۴].
  2. یثرب می‌توانست به صورت کانون خطری برای کاروان‌های مشرکان در آید[۱۵].

به همین دلیل، مشرکان قریش تصمیم گرفتند از هجرت مسلمانان جلوگیری کنند. ازاین رو، هرکس را که توانستند، برگرداندند و میان زن‌ها و شوهرانشان جدایی انداختند، ولی با خود عهد بسته بودند که این جلوگیری‌ها نباید به قتل کسی بینجامد؛ چون بیشتر مهاجران از قبیله‌های مکه بودند و چه بسا قتل یکی، موجب پدید آمدن جنگی خانمان سوز می‌شد[۱۶].

با همه این دشواری‌ها، هجرت به یثرب متوقف نشد و همه مسلمانان به آن شهر هجرت کردند و جز رسول اکرم(ص)، حضرت علی(ع)، ابوبکر و شماری از مسلمانان که زندانی یا بیمار و ناتوان بودند، کسی در مکه نماند[۱۷]. ابن هشام و برخی دیگر نوشته‌اند: «از میان این افراد، ابوبکر نیز چندین بار تقاضای رفتن کرد که پیامبر مخالفت فرمود»[۱۸].[۱۹]

هجرت پیامبر اعظم(ص)، مبدأ تاریخ اسلام

وجود یک تاریخ معیّن و ثابت در زندگانی اجتماعی بشر ضروری است. خداوند، تعیین «مواقیت» را دلیل اختلاف شکل‌های هلال ماه معرفی می‌کند. مطالعه تاریخ نشان می‌دهد که همه امت‌ها و ملت‌های مختلف، تاریخ ویژه‌ای برای خود داشته‌اند و هر کدام از این تاریخ‌ها، مبدأ خاصی داشته است. رویدادهایی مانند پیدایش بشر و هبوط آدم، طوفان نوح، سال سرنگونی ابرهه در حمله به خانه خدا (عام الفیل) و... از مبدأهای تاریخ بوده‌اند. این مطلب روشن می‌کند که همه ملت‌ها بر اساس فطرت خود، رخدادهایی را مبدأ تاریخ خویش قرار داده‌اند که اهمیت داشته است.

حال، در دنیای اسلام اگر قرار باشد رخدادی را مبدأ تاریخ قرار دهیم، کدام رویداد شایسته‌تر است؟ کدام یک از سال‌های تولد پیامبر، بعثت پیامبر یا سال هجرت پیامبر از مکه به مدینه اهمیت بیشتری در تاریخ اسلام دارند تا مبدأ تاریخ قرار گیرند؟ بی‌شک، همه این موارد در تأسیس حکومت جهانی اسلام و فروپاشی امپراتوری‌های بزرگ جهان نقش بسزایی داشته‌اند، ولی در این میان، نقش هجرت در ایجاد حکومت اسلامی از همه رخدادهای دیگر چشم گیرتر است. اعراب پیش از اسلام، عام الفیل را مبدأ تاریخ قرار داده بودند و امور خود را بر اساس آن تنظیم می‌کردند. رسول خدا(ص) در این سال زاده شد، ولی اینکه چرا مسلمانان آن را مبدأ تاریخ خویش قرار ندادند، به این دلیل است که آن حادثه با ایمان آوردن مسلمانان گره نخورده بود. سال بعثت نیز مبدأ تاریخ اسلام شمرده نشد؛ چون در آن زمان شمار مسلمانان از سه نفر تجاوز نمی‌کرد، ولی در سال اول هجرت، مسلمانان به یک پیروزی مهم دست یافتند و زمینه ایجاد یک حکومت جهانی اسلامی را فراهم آوردند و در منطقه‌ای آزادانه تمرکز یافتند. ازاین رو، آن سال، مبدأ تاریخ اسلامی قرار گرفت. در این میان، پرسش این است که چه کسی این مبدأ را برای تاریخ اسلام در نظرگرفته است؟

بیشتر سیره‌نویسان بر این باورند که تعیین هجرت نبوی به عنوان مبدأ تاریخ مسلمانان، در زمان خلافت خلیفه دوم و به دستور وی بوده و همه بر این باورند که حضرت علی(ع) این پیشنهاد را داده است. «...در ربیع الاول سال ۱۶ هجری، عمر بن خطاب برای نخستین بار مبدأ تاریخ را تعیین کرد. علت این کار، آن بود که سندی را پیش عمر بردند که تاریخ پرداخت دَیْنِ آن ماه شعبان بود. عمر پرسید کدام شعبان؟ آیا این شعبان، یا شعبان آینده یا گذشته؟ سپس مردم را جمع کرد و به آنها گفت: برای مردم چیزی وضع کنید که با آن، وقت رسیدن دیون خود را بشناسند.

برخی گفتند: به سبک فارسی (هرمزان ایرانی) تاریخ‌گذاری کنید؛ یعنی همان‌گونه که فارس‌ها آغاز سلطنت پادشاه خود را مبدأ تاریخ قرار می‌دادند... شما همچنین کنید، ولی این پیشنهاد رد شد. بعضی گفتند: مبدأ تاریخ را از زمان اسکندر قرار دهید. این پیشنهاد نیز به دلیل طولانی بودنِ زمان آن پذیرفته نشد. گروهی دیگر گفتند سال بعثت پیامبر را مبدأ تاریخ قرار دهید و دسته‌ای دیگر سال تولد پیامبر را پیشنهاد کردند. امیر مؤمنان آخرین کسی بود که پیشنهاد کرد. او گفت: سال هجرت پیامبر از مکه به مدینه را مبدأ تاریخ قرار دهید؛ زیرا این واقعه برای همه مردم مشخص است. آن گاه عمر و صحابه این پیشنهاد را پذیرفتند و عمر دستور داد سال هجرت، مبدأ تاریخ قرار گیرد»[۲۰].

یعقوبی در زمینه رخدادهای سال ۱۶ هجری می‌نویسد: در آن سال نامه‌ها را تاریخ‌گذاری کردند و تصمیم گرفتند که سال بعثت مبدأ تاریخ باشد. برخی دیگر گفتند سال تولد رسول اکرم(ص) مبدأ در تاریخ باشد، ولی علی(ع) پیشنهاد کرد که آغاز تاریخ، هجرت رسول اکرم(ص) باشد[۲۱].

در مقابل این نظریه، برخی تاریخ‌نگاران (که بیشتر شیعه هستند) معتقدند در زمان خود رسول اکرم(ص) و به دستور شخص ایشان، هجرت، مبدأ تاریخ قرار گرفته است[۲۲].

تاریخ‌نویسان موارد زیادی را نقل کرده‌اند که در آنها، پیامبر مکاتبه‌هایی داشته است که همه آنها به سال هجری، تاریخ خورده‌اند. برای مثال، به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

  1. نامه صلحی که امام علی(ع) به دستور پیامبر اکرم(ص) برای نصارای نجران نوشت، به سال پنجم هجری قمری تاریخ خورده است. در این رساله آمده است: وَ أَمَرَ عَلِيّاً اَنْ يَكْتُبَ فِيهِ إِنَّهُ كُتِبَ لِخَمْسٍ مِنَ الْهِجْرَةِ «به علی(ع) دستور داد در آن نامه بنویسد که این نامه، در سال پنجم هجری نوشته شد»[۲۳].
  2. در روایت است که سلمان فارسی از حضرت رسول اکرم(ص) وصیتی خواست و پیامبر به علی(ع) املا فرمود و حضرت نوشت. آن گاه در پایان این نامه، پیامبر دستور داد در آخر نامه نوشته شود: كَتَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِأَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ فِي شَهْرِ رَجَبِ سِنَةَ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةِ؛ «این نامه به دست علی(ع) و به دستور رسول اکرم(ص) در ماه رجب سال نهم هجری نوشته شد»[۲۴].
  3. تاریخ‌نگاران از قول پیامبر درباره شهادت امام حسین(ع) نقل کرده‌اند که حضرت به ام سلمه فرمود: «حسین(ع) در پایان سال ۶۰ هجری شهید می‌شود»[۲۵].

افزون بر این موارد، نظریه‌های برخی تاریخ‌نویسان نیز این مطلب را تأیید می‌کند که بنیان‌گذار تاریخ هجری، شخص رسول اکرم(ص) بوده است. از آن جمله، تاریخ طبری می‌نویسد: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اَلْمَدِينَةَ أَمَرَ بِالتّارِيِخِ؛ «وقتی رسول الله(ص) وارد مدینه شد، به ثبت تاریخ دستور داد»[۲۶]. همچنین حاکم از ابن عباس نقل می‌کند که: «تاریخ هجری از سال اول که پیامبر به مدینه وارد شد، تعیین گردید»[۲۷].

البته آنهایی که با توجه به قرینه‌ها و شواهد تاریخی، نبی اکرم(ص) را بنیان‌گذار تقویم هجری می‌دانند، در برخورد با تاریخ‌نگارانی که خلیفه دوم را وضع کننده هجرت به عنوان مبدأ تاریخ معرفی می‌کنند، می‌گویند آنچه در زمان عمر روی داد، تغییر دادن مبدأ سال از ربیع الاول به محرم بوده است[۲۸].

در اینکه چه کسی پیشنهاد داده است تا مبدأ سال از ربیع الاول، یعنی ماه هجرت پیامبر، به محرم منتقل شود، اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی گفته‌اند شخص پیشنهاددهنده عثمان بن عفان بوده است. دسته‌ای عبدالرحمن بن عوف را پیشنهاددهنده می‌دانند و گروهی دیگر گفته‌اند پیشنهاددهنده، علی(ع) بوده است[۲۹].[۳۰]

آموزه‌های هجرت پیامبر اعظم(ص)

بررسی رخدادهای تاریخی، زمانی سودمند است که با نگرشی درست و حکیمانه به آنها نگریسته شود. به این معنا که تاریخ را تنها یک رسانه خبردهنده از سرگذشت پیشینیان ندانیم، بلکه آن را درس نامه و عبرت‌نامه‌ای بدانیم که در پس هریک از برگ‌هایش، پندها، هشدارها و عبرت‌هایی نهفته است. نگاه حکیمانه به رخدادهای تاریخی، با اندیشه و تأمل کردن در آنها به دست می‌آید. درس‌ها و عبرت‌هایی که از رخدادهای نقل شده از هجرت تاریخی پیامبر اعظم(ص) از مکه به یثرب به دست می‌آید، از چند جنبه قابل تبیین است. جنبه‌هایی مانند: سیره رفتاری آن حضرت در طول هجرت؛ وقایع رخ داده در مسیر هجرت؛ رفتار اصحاب و دشمنان آن حضرت. به طور کلی، آموزه‌های این هجرت را در چند بند می‌شماریم:

حفظ دین به بهای هجرت

وقتی پیامبر اعظم(ص) شرایط مکه را با بقای دین در تضاد دید، تنها راه رهایی را در هجرت از مکه یافت. این سیره عملی پیامبر، به مسلمانان می‌آموزد که اگر شرایط محل زندگی چنان رقم خورده باشد که دین‌داری انسان با خطر روبه‌رو شود، باید با تغییر محل زندگی، دین خود را حفظ کرد. قرآن کریم با صراحت دستور داده است که اگر در محیطی به دلیل عواملی نتوانستید وظیفه خود را به انجام رسانید، به منطقه امن دیگری هجرت کنید. علت این دستور آن است که اسلام، دینی منطقه‌ای نیست و به مکان و محیطی خاص محدود نمی‌شود، بلکه حفظ دین و ارزش‌های دینی اهمیت دارد. هجرت تنها وظیفه مسلمانان عصر پیامبر نبوده است، بلکه اگر آن شرایط برای هر کسی و در هر زمانی پیش آید، وظیفه او هجرت است. برای مثال، چه بسا وظیفه یک فرد مسلمان در عصر ما برای حفظ دینش، هجرت از شهری به شهر دیگر یا از محله‌ای به محله دیگر یا تغییر محل تحصیل یا کار خود باشد. جای بسی تعجب و تأسف است که امروزه، برخی مسلمانان بدون توجه به آموزه‌های دینی، از کشورهای اسلامی به کشورهای کفر هجرت می‌کنند و آنجا را محل زندگی دایمی خود قرار می‌دهند، در حالی که بسیاری از مسلمانان کشورهای غیراسلامی از دورترین نقاط جهان، برای فراگیری علوم دینی به ایران اسلامی هجرت کرده‌اند. قرآن کریم در داستان اصحاب کهف، ارزش هجرت از محیط‌های آلوده را به تصویر کشیده است. اصحاب کهف کسانی بودند که خانه‌های شاهانه و زندگانی مرفه و سرشار از نعمت‌های مادی را رها کردند و به انواع محرومیت‌ها تن دادند تا ایمان و دین خود را حفظ کنند.[۳۱]

جان‌فشانی در راه حفظ دین

به جان خریدن سختی‌ها و گرفتاری‌ها در راه حفظ دین، از مهم‌ترین جنبه‌های سیره عملی پیامبر اعظم(ص) است. هجرت پیامبر، سفری همراه با سختی‌های فراوان بود؛ زیرا این سفر شبانه آغاز شد و پیامبر مجبور شد سه روز تمام در غار ثور بماند. مدت این سفر، دوازده شبانه‌روز و مسیر آن، چهارصد کیلومتر در راه‌های ناهموار و بیابان‌های خشک و سوزان مکه بود. افزون بر این، آن حضرت برای پنهان ماندن از دید تعقیب‌کنندگان، مجبور بود شب‌ها حرکت کند و روزها پنهان شود. البته هجرت پیامبر تنها یکی از مشکلاتی بود که در طول عمر پربرکت آن حضرت پیش آمد؛ زیرا پیامبر از آغاز بعثت همواره با سختی‌های بسیاری روبه‌رو بود.

امروزه نیز هر مردی در روبه‌رو شدن با مسائل روزانه، مشکلات خاصی دارد. انسان‌های دین دار همواره با سختی‌ها و سنگ اندازی‌های دشمنان و هواپرستان روبه‌رو می‌شوند و هرگز از کینه‌توزی‌های آنان در امان نیستند. در این میان، کسی می‌تواند دین خود را حفظ کند که به پیروی از پیامبر، همه گرفتاری‌ها را با تحمل و شکیبایی پشت سر بگذارد و هرگز به سبب پدید آمدن مشکلات، از دین خود دست برندارد.

یکی دیگر از بزرگ‌ترین درس‌های هجرت، جان‌فشانی حضرت علی(ع) برای حفظ دین و به دست آوردن خشنودی الهی است. آنگاه که مشرکان مکه نقشه قتل پیامبر را طراحی کردند و جبرئیل امین، حضرت را از نقشه آنان باخبر کرد، پیامبر جریان را با علی(ع) در میان گذاشت. برای اینکه پیامبر بتواند به سلامت از مکه خارج شود، علی(ع) در بستر ایشان خوابید[۳۲] و این آیه در شأن آن حضرت نازل شد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۳۳]. برابر روایتی که فخر رازی نقل کرده است، خداوند به سبب این کار علی(ع)، نزد فرشتگانش مباهات کرد[۳۴].

علی(ع) در واقعه هجرت پیامبر، بیش از دیگر اصحاب با سختی‌ها و مشکلات روبه‌رو شد. آن حضرت، افزون بر خوابیدن در بستر پیامبر و برگرداندن امانت‌ها و پرداخت دَیْن‌های پیامبر، شماری از بانوان خاندان پیامبر را نیز از مکه به مدینه آورد. به نقل تاریخ، آن حضرت، بانوان را بر مرکب‌ها نشاند و خود جلو کاروان با پای پیاده مسیر را می‌پیمود، به گونه‌ای که پاهای مبارک آن حضرت، زخم‌های بسیار برداشت. باید دانست آنچه این همه سختی‌ها را بر علی(ع) آسان می‌کرد، عشق او به پیامبر اعظم(ص) و روحیه ولایت‌مداری و فرمانبری آن حضرت بود.[۳۵]

بازگرداندن امانت‌ها و ادای دین پیش از هجرت

امانت و دین، حق الناس است و چون احتمال دارد هر سفری، بی‌بازگشت باشد، مسافر باید پیش از سفر، امانت‌ها را بازگرداند و دین هایش را ادا کند. پیامبر نیز پیش از هجرت از مکه، به حضرت علی(ع) سفارش‌هایی کرد. از آن جمله اینکه در روز روشن با صدای رسا اعلام کند هرکس نزد محمد امانتی دارد یا از او طلبکار است، بیاید و بگیرد[۳۶].[۳۷]

تأمین شخصی هزینه‌های سفر

بنا بر نقل تاریخ، در یکی از شب‌هایی که علی(ع) در غار ثور خدمت پیامبر اعظم(ص) رسید، پیامبر به علی(ع) دستور داد که دو شتر برای ایشان (پیامبر و هم سفرش) تهیه کند. در این هنگام، ابوبکر گفت: من پیش‌تر دو شتر برای شما و خودم آماده کرده ام. پیامبر فرمود: من با پرداخت قیمت، آنها را می‌پذیرم. سپس به علی(ع) دستور داد که قیمت شتر را بپردازد[۳۸].[۳۹]

اصل تدبیر، شرط رسیدن به هدف

پیامبر اعظم(ص) در اجرای هر کار یا رسیدن به هر هدفی، تدبیر و دوراندیشی را به کار می‌بست. هجرت ایشان از مکه به یثرب یکی از برنامه‌هایی بود که در رسیدن به آن، هر مرحله‌ای را با تدبیر و رعایت همه جنبه‌های احتیاط پیمود. برای مثال، خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر خویش برای فریب دادن دشمن، خارج شدن شبانه از مکه، انتخاب مسیری خلاف مسیر یثرب (پیامبر به سمت جنوب مکه که غار ثور در آنجا بود، حرکت کرد)[۴۰]، پنهان شدن در غار ثور و توقف سه روزه در آنجا[۴۱] از مسائلی بود که با تدبیر دقیق پیامبر صورت گرفت.[۴۲]

پشتیبانی خداوند از دین‌داران

وقتی مشرکان با هدایت ابوکرز - ردیاب ماهر - پس از پی گرفتن ردّ پای پیامبر به غار ثور رسیدند، عنکبوتی را دیدند که بر دهانه غار، تاری تنیده و کبوتری در آنجا تخم گذارده است. آنان با خود گفتند این غار، متروکه است و کسی نمی‌تواند وارد آن شده باشد[۴۳].

پیام این رویداد آن است که خداوند، کسی را که در راه دینش گام بردارد و در این راه با خطر روبه‌رو شود، یاری می‌رساند و او را از شر دشمنان حفظ می‌کند. این امر، سنتی الهی است و تنها به این رخداد اختصاص ندارد، بلکه هرکس در هر جایگاهی که باشد، اگر در راه دین خدا گام بردارد و در این راه خطری متوجه او شود، خداوند او را یاری می‌رساند و شرّ بدخواهان را از او دور می‌کند.[۴۴]

تقوا، معیار هر انتخاب

پیامبر اعظم(ص) پس از ورود به روستای قبا، از میان خانه‌های زیادی که در آن روستا بود، خانه کلثوم بن هدم بن امری القیس]] را - که مردی نابینا و باتقوا بود - به عنوان محل استراحت خویش برگزید. با اینکه اگر معیار پیامبر در انتخاب خانه‌ای برای استراحت، بزرگ بودن و مجلل بودن بود، خانه‌ای غیر از خانه این پیرمرد باتقوا را برمی‌گزید.[۴۵]

رعایت حال میزبان در سفر

پیامبر اعظم(ص) که در منزل کلثوم بن هدم منزل گزیده بود، برای سخنرانی، نماز جماعت و دیدارهای مردمی به خانه سعد بن خیثمه می‌رفت و این امور را در آنجا انجام می‌داد. دلیل این کار آن بود که کلثوم بن هدم، مردی متأهل بود، ولی سعد بن خیثمه مجرد بود و اهل و عیالی نداشت[۴۶]. پیامبر این کار را برای راحتی خانواده کلثوم بن هدم انجام می‌داد.[۴۷]

امر به معروف و نهی از منکر در همه جا

بنا بر نقل تاریخ، وقتی پیامبر اعظم(ص) به روستای قبا وارد شد، خطاب به مردم قبا فرمود: آشکارا سلام کنید و از طعام خود به دیگران بخورانید. صله رحم کنید و شب هنگام - که همگان در خوابند - نماز (شب) بخوانید تا به سلامت وارد بهشت شوید[۴۸].

همچنین نقل شده است که نخستین دستور پیامبر اعظم(ص) به اهل قبا، شکستن بت‌هایی بود که در آن روستا وجود داشت. مردم قبا نیز فرمان پیامبر را اطاعت کردند و بت‌ها را پس از شکستن، در آتش سوزاندند[۴۹]. پیامبر با این کار، به همگان آموخت که عمل به واجبات اسلام از جمله امر به معروف و نهی از منکر، در هر زمان و هر شرایطی باید جدّی گرفته شود. برای مثال، اگر در سفر، امر معروفی را ترک شده دیدیم، به انجام دادن آن امر کنیم و اگر منکری را در حال انجام دیدیم، از آن نهی کنیم.[۵۰]

احترام به پیشنهادهای سازنده

مسجد قبا بنا بر نقل تاریخ‌نویسان، به پیشنهاد عمار بن یاسر و موافقت و استقبال پیامبر اعظم(ص) ساخته شد. آن حضرت در بسیاری از رویدادها با اصحاب مشورت می‌کرد و از آنها نظر می‌خواست. ایشان به نظر آنان احترام می‌گذاشت و اگر اصحاب پیشنهاد خوبی مطرح می‌کردند، با کمال میل آن را عملی می‌کرد.[۵۱]

همکاری در کارها

پیامبر اعظم(ص) در ساختن مسجد قبا مشارکت جدّی داشت و دوشادوش دیگر مسلمانان کار می‌کرد. آن حضرت چوب و سنگ می‌آورد و مانند کارگری ساده در بنای مسجد شرکت داشت. ایشان هرگز به سبب مقامش، خود را از دیگران جدا نمی‌کرد و حتی بیش از دیگران کار می‌کرد، به گونه‌ای که تنها به انجام کارهای آسان نمی‌پرداخت، بلکه کارهای سنگین و سخت مانند برداشتن سنگ‌های بزرگ را نیز انجام می‌داد؛ گویا آن کارها را وظیفه خود می‌دانست. یکی از بزرگان انصار نقل کرده است: حضرت محمد(ص) را دیدم که سنگ بزرگی را حمل می‌کرد. جلو رفتم تا سنگ را از او بگیرم و خود آن را حمل کنم، ولی با خودداری پیامبر روبه‌رو شدم، به گونه‌ای که آن حضرت به من فرمود: تو خود برو و مانند من سنگی را بیاور[۵۲].

شأن و مقام هرگز نباید سبب خودبرتربینی و جدا دانستن فرد از دیگران شود. البته این شأن و مقام تنها در مقام‌های معنوی خلاصه نمی‌شود، بلکه هرگونه برتری و خودبزرگ بینی را در برمی‌گیرد. باید از پیامبر اعظم(ص) درس آموخت و دانست که داشتن مدرک و مقام علمی، داشتن نسب‌های برجسته، سرمایه دار بودن، شهرت و آوازه داشتن، برخورداری از هوش و استعداد بالا، داشتن سابقه و تجربه، بالا بودن سن و سال و مانند آن، هرگز نباید برای کسی تکبر بیاورد.[۵۳]

تبلیغ همیشگی آموزه‌های دینی

پیامبر اعظم(ص) هنگام ساختن مسجد قبا، این‌گونه زیر لب زمزمه می‌کرد: قَدْ أفْلَحَ مَنْ يَعْمُرُ الْمَساجِدَ يَقْرَأُ الْقُرآنَ قائِماً وَ قاعِداً کسی رستگار است که به ساختن مسجدها می‌پردازد و در آن حال، نشسته و ایستاده قرآن می‌خواند[۵۴]. در این جمله پیامبر، درس تشویق به ساختن مسجد به عنوان یکی از زمینه‌های رستگاری بشر نهفته است. افزون بر آن، عمل پیامبر، آموزنده این درس نیز هست که وقتی پیامبر حتی هنگام ساخت مسجد، از معارف دینی سخن می‌گوید، معلوم می‌شود تبلیغ معارف دینی، زمان و مکان نمی‌شناسد و بدون امکانات هم قابل اجراست.[۵۵]

مؤمن و هجرتی از درون و بیرون

هجرت پیش از آنکه جنبه برونی داشته باشد، جنبه درونی دارد. نخست باید در درون، هجرتی صورت گیرد تا زمینه برای هجرت برونی فراهم شود. هجرت درونی، هجرت از ظلمت به نور، از کفر به ایمان، از شرک به توحید و از آلودگی‌ها به پاکی هاست. ازاین رو، در آموزه‌های دینی ما آمده است که هجرت واقعی، مهاجرت درونی است و آنان که تنها جسمشان هجرت می‌کند و در روحشان هجرتی صورت نمی‌گیرد، هجرت‌کنندگان واقعی نیستند.

امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: «بعضی می‌گویند مهاجرت کرده‌ایم، در حالی که مهاجرت واقعی نکرده‌اند؛ مهاجران واقعی آنها هستند که از گناهان هجرت می‌کنند و مرتکب آنها نمی‌شوند»[۵۶]. بنابراین، هجرت برای مؤمن حقیقی، تنها انتقال از مکانی به مکان دیگر نیست، بلکه چون مؤمن همواره از پستی‌ها و گناهان و بدی‌ها، به سوی فضیلت‌ها و پاکی‌ها هجرت می‌کند، پیوسته فردی مهاجر است و البته هجرت او، هجرت الی الله به شمار می‌رود.[۵۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هر کار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار!» سوره اسراء، آیه ۸۰.
  2. «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
  3. «و هر کس در راه خداوند هجرت گزیند، در زمین سرپناه‌های فراوان و گستردگی (در روزی) خواهد یافت و هر که از خانه خویش برای هجرت به سوی خداوند و پیامبرش برون آید سپس مرگ او را دریابد؛ بی‌گمان پاداش او بر عهده خداوند است و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۱۰۰.
  4. رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت، پیشین، ص۴۰-۴۱.
  5. فیرحی، داوود، ساختار نظام سیاسی نبوی، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۲۷۶.
  6. ابن سعد، طبقات، ج۱، ص۲۲۶.
  7. هاشم معروف الحسنی، سیرة المصطفی، ص۲۴۵.
  8. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۹.
  9. ابوسلمه همسر ام سلمه است. ام سلمه پس از شهادت همسرش به همسری رسول خدا(ص) درآمد.
  10. عبدالحمید آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۰۲.
  11. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.
  12. ابن هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۱۱۱.
  13. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۱۰.
  14. ابن هشام، سیرة النبی، ج۲، ص۱۲۴.
  15. رسول جعفریان، حیات سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(ص)، ج۱، ص۳۴۹.
  16. سیرة المصطفی، ص۲۴۶.
  17. ابن سعد، طبقات، ج۲، ص۲۲۶؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۴۲.
  18. سیره ابن هشام، ص۱۲۴.
  19. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۱۱.
  20. سیدجعفر مرتضی عاملی، تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۰-۲۲؛ اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة، ص۷، ۷۳ و ۷۴.
  21. احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۵.
  22. تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۳؛ جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۰۹.
  23. جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۱۰.
  24. جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۰۹.
  25. جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ص۶۱۱.
  26. تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۰.
  27. جعفر سبحانی، سید المرسلین، ج۱، ج۱، ص۶۱۲.
  28. تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۳.
  29. تحقیقی درباره تاریخ هجری، ص۲۳.
  30. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۳۰.
  31. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۳۶.
  32. البته خوابیدن حضرت علی(ع) در بستر پیامبر در شب هجرت، نخستین بار نبود، بلکه حضرت ابوطالب، در دوره محاصره بنی هاشم در شعب ابی طالب، هر شب علی(ع) را در بستر پیامبر می‌خوابانید.
  33. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  34. فخر رازی، التفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب، ج۳، ص۲۲۲.
  35. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۳۷.
  36. فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۳۲.
  37. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۳۹.
  38. فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۳۲.
  39. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۳۹.
  40. فروغ ابدیت، ج۱، ص۴۲۴.
  41. رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، سیره رسول خدا(ص)، ج۱، ص۴۱۰.
  42. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۳۹.
  43. سیدجعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۴، ص۱۱.
  44. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۰.
  45. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۰.
  46. ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۳۴.
  47. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۱.
  48. رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۲۲۵.
  49. مطهر بن طاهر المقدسی، البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۷۷.
  50. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۱.
  51. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۲.
  52. محمد بن علی بن علان مکّی صدیقی، حُسنُ النبأ فی فضلِ مسجد قبا، تحقیق: مرزوق علی ابراهیم، ص۳۸.
  53. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۲.
  54. محمدسهیل بهرام‌نسب، استوانه نور، ص۳۱.
  55. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۳.
  56. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۹۳.
  57. جمعی از نویسندگان، هجرت پیامبر اعظم ص ۴۴.