معرفت دینی
معرفت دینی
معرفت دینی، مجموعه شناختها درباره دین است. به تعبیر دیگر، دین، اعتقاد و اذعان قلبی و تسلیم در برابر خدا و پایبندی به احکام اسلامی است؛ زیرا خداوند انسان را برای اینکه به مقام قرب و عبودیت برسد، آفرید و مقام قرب الهی تنها در صورت تسلیم شدن به خدا و دستورات او امکان پذیر است که شرط لازم آن معرفت است. در این نگاه، معرفت دینی در حوزه علم حصولی است و به معنای شناخت حصولی است که در آن معرفت ما به دین عین وجود معلوم یعنی دین نیست، بلکه درک و فهم حقیقت دین - حقیقت به معنای عام نه به معنای ماهوی آن - است[۱].[۲]
منطق فهم دین
این اصطلاح، تعبیر جدیدی است که حکایت از دانشی نوظهور دارد و از ظاهر ترکیب بر میآید که دانشی معرفتشناسانه است. اما پرسش آن است که چه نوع معرفتی است؟ آیا از نوع معرفت درجه دوم است؟ یعنی خود دین معرفتی است و معرفت ما به دین معرفت درجه دوم است یا به تعبیر فلسفه صدرایی معرفت وجودی است؟ اگر بخواهیم به زبان فلسفی سخن بگوییم باید آن را این گونه تعریف کنیم: «منطق فهم دین دانشی است که درباره دین چونان موجود پژوهش میکند»؛ زیرا واقعیت این است که دین یک موجود زنده است که ظاهری دارد و باطنی. ظاهر دین یک سری احکام اعتباری است و باطن دین حقایقی است که زیربنای این ظاهر است و آن عبارت از قرب إلی الله یا ولایت است. به زبان دیگر «منطق فهم دانشی است که در آن به صورت منطقی و روشمند دین را پژوهش میکند تا امکان یابیم با مراجعه به منابع دین معرفتی اصیل و مطابق با حقیقت دین از آن حاصل کنیم»[۳].[۴]
ارکان منظومه فکری مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری در بیانات خود تلاش میکنند از معرفت خطی و استدلالورزی گام به گام استفاده کنند تا هم رشته و انسجام مطالب بیان شده در موقعیتهای مختلف حفظ شود و هم مخاطبان ایشان که از همه اقشار جامعه هستند بتوانند از سخنان ایشان استفاده لازم را ببرند[۵]. معرفت موردی یا شخصی، معرفت انسان متدین از معارف و احکام دین است. به تعبیر دیگر، هر فرد مسلمان در هر سطحی که باشد، شناختی از اصول و فروع دین دارد، ممکن است این شناخت سطحی و عوامانه باشد و میتواند تا معرفت عمیق و عالمانه فیلسوف یا مجتهد یا عارف امتداد یابد. اما مشخصه اصلی این نوع معرفت، نگاه شخصی و فردی به دین است که در عین حال که معرفتی لازم است، اما مرحله نخست معرفت محسوب میشود. در امتداد این معرفت؛ معرفت خطی قرار دارد، که معرفت به روش و راه و نقشهای است که خداوند برای زندگی انسان معین فرموده است. خداوند که هندسه عالم را ریخته است، این مجموعه درهم تنیده و پیوسته را به هدفی آفریده است و برای زندگی بشر نیز هدف، نقشه، راه و روشی تعین کرده است و معرفت خطی شناخت اهداف الهی، نقشه و راه و روشی است که بشر را به سر منزل مقصود میرساند. طبعاً ما به عنوان مسلمان باید به این اهداف و نقشه و فرایند تحقق اهداف؛ علم پیدا کنیم. نکته مهم آن است که این نقشه با صرف اعمال فردی حاصل نخواهد شد. بلکه با رفتار جمعی و اطاعت جمعی حاصل میشود؛ زیرا دیدیم که دین امری اجتماعی است و در اجتماع تحقق پیدا میکند که اساس آن اطاعت از خداوند است. حال که چنین است باید در نقشه الهی تدبر کرد و آن را به درستی شناخت. از این نوع شناخت به معرفت خطی تعبیر میکنیم که نگاهی نظاممند و سیستمی به اسلام دارد. این همان نکته اساسی در منطق فهم دین در نگاه مقام معظم رهبری است که در نگاه معظم له «دین نقشهای الهی است که خداوند ترسیم کرده است و تنها در درون جامعه بشری و با تلاش جمعی تحقق بیرونی و خارجی مییابد»[۶].
اما معرفت خطی چهار جزء دارد:
- معرفت به اهداف و اصول و ارزشهای دین.
- معرفت به مسیر تحقق اهداف؛ ما برای اینکه بتوانیم به اهداف اسلامی برسیم، باید مسیری را بپیماییم و حلقههایی را پشت سر بگذاریم و فرایندی را طی کنیم تا به این اهداف برسیم.
- وظایفی که بر عهده مسلمانان گذارده شده تا بتوانند اهداف را محقق کنند.
- مبانی نظری اهداف اسلامی.
«فرایند تحقق اهداف اسلامی» اصطلاحی است که مقام معظم رهبری برای تبیین این چهار جزء معرفت خطی استفاده میکنند[۷]. بنابراین وجه غالب منطق فهم دین یا فهم کارساز از مباحث اسلامی[۸] از نگاه مقام معظم رهبری، معرفت خطی است که دارای چهار جزء است که در حقیقت ارکان معرفت دینی خطی محسوب میشوند.[۹]
اهداف اسلامی
«علت غائی برای فاعل ذی شعور کمال اخیر است، آخرین کمالی که در اندیشه خود ترسیم میکند که طبعاً از حیث تصور پیشین است، یعنی نوعی نقشه است برای رفتن و رسیدن به هدف. اما از حیث وجود متأخر است که با تحقق آن هدف، که فاعل به آن دلیل کار را آغاز کرده بود، تحقق مییاید»[۱۰]. اما «اهداف اسلامی چیست؟ و علت غایی نزول قرآن و تشریع اسلام و فرستادن پیامبران الهی و پیامبر اعظم چیست؟»[۱۱] «علت غایی و هدف نهایی اسلام، تعالی و تکامل و قرب الهی است»[۱۲]. پیامبر اکرم(ص) مبعوث شدهاند تا قرب الهی ایجاد کنند. بنابراین هدف اصلی اسلام قرب الهی است. اما «برای اینکه قرب الهی حاصل شود، لازم است تا انسانهای طراز اسلام تربیت شوند»[۱۳] که آن همان است که پیامبر اعظم(ص) فرمودند: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۱۴]؛ زیرا همه مکارم اخلاق در جان چنین انسانی تعبیه شده است، تنها باید آن را کشف کرد و رشد داد. اما «برای تربیت انسان طراز اسلام، لازم است، جامعه اسلامی تحقق یابد و ایجاد شود و این هدف سوم است»[۱۵]. جامعه اسلامی جامعه مبتنی بر شریعت اسلامی است که در آن همه ارزشهای اسلامی پیاده شده است: یعنی عدالت اجتماعی به طور کامل، پیشرفت همه جانبه مادی، اقتصادی، علمی، اجتماعی، سیاسی و معنوی، آزادی و استقلال، معنویت و اخلاق در آن نهادینه شده است. این هدف میانی یا سوم است. اما حکومت اسلامی - در عین اهمیت و ضرورتی که دارد- هدف نیست، بلکه ابزار رسیدن به هدف است که به وسیله آن جامعه اسلامی تحقق مییابد. یعنی اگر حکومتی به نام اسلام تشکیل میشود، اما ماهیت و محتوای آن اسلامی نباشد، اگر نگوییم که برای اسلام مضر هم است، فایدهای هم بر آن متصور نیست[۱۶]. به هر حال هدف غائی و نهایی اسلام، قرب الهی، هدف پیش از آن انسانسازی است و هدف اولیه هم ایجاد جامعه اسلامی است که برای رسیدن به آن باید مسیری پیموده شود و حلقاتی تحقق یابد و مجموعه عملیات انجام شود که از آن به فرایند تحقق اهداف اسلامی یاد میکنیم.[۱۷]
مبانی نظری و فکری
شناخت مبانی نظری در معرفت خطی بسیار مهم است؛ زیرا مبانی به مثابه ارکان و پایههای اهداف هستند که وظایف مسلمانان را بر همان پایهها مشخص و معین میکند. در نگاه مقام معظم رهبری مبانی نظری این نوع معرفت، پنج رکن است[۱۸]: رکن اول توحید است که بنیادیترین اصل اسلام است. توحید یعنی اینکه ترکیب پیچیده عالم هستی دارای صانعی حکیم است. توحید، اصلی جامع است که هم بر اندیشه آدمی حاکم است و هم در عمل خارجی او بروز دارد. این اصل بنیادین زیربنای وظیفه نخست مسلمانان- عبودیت و اطاعت- است. یعنی مبنای عبودیت و اطاعت خداوند متعال اصل و رکن توحید است[۱۹]. رکن دوم تکریم انسان و انسانمداری اسلامی است که نباید با اومانیسم غربی خلط شود. منظور از تکریم؛ تکریم جامع است که شامل تکریم تکوینی و تکوین تشریعی است. به این معنی که خداوند انسان را با کرامت آفریده و همه عالم را مسخر او کرده و انسان را خلیفه خدا بر روی زمین قرار داده است و این اصل؛ پایه وظیفه دوم - تعالی انسان - است[۲۰]. رکن سوم حیات پس از مرگ است، انسان موجودی دنیایی نیست و زندگی آدمی در دنیا تمام نمیشود و تمامیت زندگی انسان؛ زندگی آخرتی است. این اصل پایه وظیفه سوم است که ترجیح اهداف اخروی بر سود مادی است، به این معنی که انسان خود را در دنیا موظف به عمل بر اساس اطاعت الهی میداند و طبعاً همواره در تضاد بین اهداف اخروی و سودهای دنیوی؛ اهداف اخروی را انتخاب میکند[۲۱]. رکن چهارم استعداد بیپایان انسان است. انسان به گونهای آفریده شده است که استعدادش تمامی ندارد و به هرجا برسد، باز میتواند بالاتر برود. وقتی این گونه شد، تلاش انسان دائمی میشود و لحظهای از تلاش و کوشش نمیایستد. این اصل پایه وظیفه چهارم است. رکن پنجم پیش روندگی جریان عالم به سمت پیروزی حق است، این همان اصل مهم مهدویت است که پایه وظیفه پنجم مسلمانان است[۲۲].[۲۳]
وظایف مسلمانان
اکنون که اهداف اسلامی را شناختیم و مبانی نظری و فکری آن را نیز دریافتیم، لازم است جزء دوم معرفت خطی یعنی وظایف و تکالیف مسلمانان در جهت تحقق را بشناسیم؛ زیرا بر اساس فهم کارساز از اسلام؛ مسلمانان - در جمع اسلامی خود و نه صرفاً به عنوان یک فرد مسلمان - وظایفی بر عهده دارند و موظف هستند که اهداف اسلامی را با روش و نقشهای که خداوند متعال برای زندگی تعیین فرموده است، تحقق بخشند. این وظایف مرتبط به اطاعت جمعی مسلمانان است که در حرکتی جمعی و کلان حاصل میشود که طبق آن مسلمانان خط اسلامی را جستجو میکنند[۲۴].
مقام معظم رهبری، پنج وظیفه را برای تحقق اهداف اسلامی بر میشمرند: وظیفه نخست عبودیت و اطاعت خداست؛ به این معنی که مسلمانان همه کارهای خود را برای خدا انجام دهند؛ زیرا ارزشمندترین و والاترین مقصد بشر قرب إلی الله است که با عبودیت و اطاعت خدا حاصل میشود. این عبودیت دو بعد دارد، بندگی و فرمانبرداری خدا و نفی فرمانبرداری و اطاعت از انداد الله و طاغوت[۲۵].
وظیفه دوم تعالی انسان است؛ به این معنی که در مسیر تشکیل جامعه اسلامی باید به امر انسانسازی پرداخته شود. تعالی فردی، تعالی اجتماعی، - مرد و زن- تعالی خود و دیگران، تعالی علمی، یعنی گسترش علم برای همه، تعالی فکری یعنی حاکمیت اندیشه درست، تعالی روحی و اخلاقی یعنی خُلق کریم و مکارم اخلاق، تعالی اجتماعی و سیاسی یعنی پیشرفت اجتماعی بشر تا رسیدن به جامعه متعالی، تعالی اقتصادی یعنی پیشرفت امور اقتصادی بشر و رفاه و تمتع مادی؛ و در یک کلام تعالی همه جانبه انسان[۲۶].
وظیفه سوم ترجیح اهداف اخروی بر سود مادی است؛ زیرا انسان در زندگی خود در دو راهی دنیا و آخرت قرار دارد و در این دو راهی باید تلاش کرد که اهداف اخروی بر سود مادی ترجیح داده شود[۲۷]. وظیفه چهارم مجاهده و تلاش دائمی است. انسان تا زنده است بازنشستگی ندارد و در موضع فرد و حکومت و قدرت باید همواره در تلاش و سازندگی و مجاهده باشد و از تنبلی و بیعملی بگریزد.
وظیفه پنجم جهاد فی سبیل الله و امید به پیروزی در همه شرایط است. انسان موظف است که در کارهای خود اولاً همواره امید به پیروزی داشته باشد؛ زیرا این وعده الهی است و ثانیاً در این جهت همواره جهاد فی سبیل الله داشته باشد؛ زیرا پیروزی با جهاد حاصل میشود[۲۸].[۲۹]
فرایند رسیدن به اهداف اسلامی
پس از اینکه اهداف اسلامی و مبانی آن و وظایف مسلمانان در جهت تحقق اهداف اسلامی روشن شد، لازم است که مسیر و فرایند تحقق اهداف اسلامی بیان شود. مقام معظم رهبری فرایند پنج مرحلهای را برای تحقق اهداف اسلامی بر میشمرند. این فرآیند تنها برای این زمان و جامعه ما نیست، بلکه در زمان پیامبر اکرم(ص) همچنین بوده و بعد از این هم هر کسی بخواهد به اهداف اسلامی جامه عمل بپوشاند، باید این فرایند را طی کند[۳۰].
مرحله نخست: انقلاب اسلامی به معنای تحول بنیادی و خروج از سلطه طاغوت است. منظور از انقلاب اسلامی صرفاً اتفاق عظیمی نیست که در سال ۱۳۵۷ در ایران رخ داد. بلکه انقلاب اسلامی یعنی گذر از جامعه جاهلی و طاغوتی و نفی آن و تلاش برای رسیدن به جامعه اسلامی؛ که انقلاب اسلامی ایران جزئی از این مفهوم است. اصل ریشه انقلاب اسلامی را باید در مفهوم بعثت به ویژه بعثت پیامبر اکرم(ص) جستجو کرد.
مرحله دوم: تشکیل نظام اسلامی است. یعنی هندسه و مهندسی کلی نظام که جامعه بر اساس آن اداره میشود. نظام سلطنتی نوعی هندسه اداره جامعه است، یا نظام لیبرال دموکراسی نوع دیگری از هندسه اداره جامعه است. اگر هندسه اداره جامعه بر مبنای اسلام و ولایت - یا بگویید مردمسالاری دینی - باشد، نظام اسلامی است. نظام جمهوری اسلامی که نظامسازی حضرت امام (ره) مبتنی بر اهداف و نقشه الهی برای زندگی بشر است، یکی از مصادیق بارز نظام اسلامی است. اما در نگاه کلان، نظامسازی کاری است که پیامبر اعظم(ص) در بدو ورود به مدینه انجام دادند.
مرحله سوم: تشکیل دولت اسلامی است که دشوارتر از مراحل گذشته است؛ دولت اسلامی نه به معنای هیأت وزیران، بلکه همه کارگزاران نظام اسلامی از رهبری تا پایینترین مرتبه آن. این مجموعه که در نظام اسلامی کارگزار هستند، باید به معنای واقعی اسلامی باشند، و روش و منش آنها مبتنی بر اسلام باشد. پیریزی نظام بر اساس اسلام و بر پایه احکام اسلامی لازم است، اما این کافی نیست، بلکه در مرحله بعدی باید جان دولتمردان، اسلامی باشد. این جاست که اصل تحول معنوی و اصلاح دائمی درون، اهمیت مییاید؛ زیرا قدرت بدون پشتوانه اخلاق الهی و برخاسته از نگاه توحیدی، یقیناً فسادآور است. این مرحله شاخصهای متعددی دارد و مسئولان باید خود را با ضوابط و ارزشها و اصول اسلامی تطبیق دهند، و اخلاق فردی، حکومتی، روش و منش فردی و سیاسی خود را با اصول اسلامی تطبیق دهند که الگوی والای دولتمرد اسلامی امیرالمؤمنین(ع) است و الگوی امروزی آن حضرت امام خمینی قدس الله نفسه الزکیه است.
مرحله چهارم: که مرحله تلألو و تشعشع اهداف اسلامی و مرحله میانی آن اهداف است، ایجاد کشور و جامعه اسلامی است. اگر دولت به معنای واقعی اسلامی شد، به طور طبیعی به سمت جامعه اسلامی خواهیم رفت؛ زیرا در دولت اسلامی، اسلام و عدالت به طور کامل برقرار است. روشن است که در صورت ایجاد جامعه اسلامی؛ زمینه برای تربیت انسان اسلامی و سوق دادن مردم به سمت اسلام فراهم میشود و اهداف اسلامی تحقق مییابد. مرحله پنجم: ایجاد دنیای اسلام و امت اسلامی است. اگر جامعه نمونه اسلامی تشکیل شد، برای دنیای اسلام الگو میشود و امت اسلامی به سمت آن شوق پیدا میکنند و این معنای صحیح صدور انقلاب است که حضرت امام بر آن تأکید داشتند[۳۱].[۳۲]
منابع معرفت دینی
آیا میتوان به معرفت دینی رسید؟ اگر میتوان رسید، آیا این معرفت واقع نماست؟ و ابزار آن چیست؟ منابع آن کدام است؟ مسلماً در نگاه مقام معظم رهبری رسیدن به فهم دین و معرفت دینی امکان پذیر است و این معرفت و فهم در صورتی که روشمند باشد، واقع نما نیز هست. تمام بیانات ایشان حکایت از همین امر دارد و در این شکی نیست. بنابراین ما بحث خود را روی ابزار و منابع معرفت متمرکز میکنیم. در نظر مقام معظم رهبری شناخت منابع معرفتی اهداف اسلامی بسیار مهم است؛ زیرا ضرورت دارد که ما منابع اصلی فهم و ادراک حقیقت دین و دولت اسلامی را بدانیم تا در دام التقاط نیفتیم. مسلم است که با مبانی فلسفه و اندیشه غربی نمیتوان معرفت صحیحی نسبت به اهداف اسلامی پیدا کرد، بلکه ضرورت دارد که به منابع اسلامی مراجعه کرد تا بر مبنای آنها اصول اهداف و مأموریتها و سیاستها و برنامههای اصلی دولت و جامعه اسلامی را استخراج کرد[۳۳]. بنابراین در وهله اول باید نظام معرفتی غرب را طرد و رد کرد؛ زیرا نسخه آنها مناسب با اهداف و آرمانهای جامعه اسلامی نخواهد بود. اما در عین حال ضرورت دارد که اگر فلسفه و اندیشه غربی را طرد میکنیم، که انقلاب اسلامی چنین کرد، مبانی معرفتی اسلام را استخراج کنیم تا بر پایه آنها بتوانیم اهداف اسلامی را شناسایی کنیم و وظایف خود را نیز در بیابیم؛ زیرا «آنچه انسانها و جوامع را به هم نزدیک یا از هم جدا میکند، اصول و مبانی معرفتی آنهاست»[۳۴]. «مکتب اسلام؛ مبانی معرفتی خود را دارد»[۳۵]. البته «ما در اول راهیم؛ و باید مبانی معرفتی حرکت اسلامی را کامل کرد و در گام بعدی بنای حکومت و نظام اسلامی را بر اساس مبانی معرفتی مذکور؛ کامل نمود»[۳۶].
اما در نگاهی کلی میتوان منابع معرفت دینی - در نگاه مقام معظم رهبری - را به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم کرد: منابع اصلی عبارتاند از قرآن، سنت و عقل که همه اندیشمندان اسلامی به عنوان منبع اصلی معرفت دینی میشناسند و منابع فرعی سه علم فقه، فلسفه اسلامی و تاریخ هستند که در نگرش خاص به معرفت دینی مورد توجه هستند.[۳۷]
منابع اصلی
منابع معرفت دینی را میتوان به منابع اصلی یا اولی و فرعی یا ثانوی تقسیم کرد. قرآن و سنت (نهج البلاغه و ادعیه و صحیفه سجادیه) و عقل منابع اولی و اصلی معرفت اسلامی هستند و فقه شیعه و فلسفه اسلامی و تاریخ به عنوان منابع ثانوی و فرعی به شمار میآیند. اینک به معرفی منابع اصلی معرفت اسلامی اشاره میشود.
قرآن، کتاب معرفت و عمل
«قرآن، نخستین منبع معرفتی اهداف اسلامی و شناخت نقشه الهی است»[۳۸] و «لازم است که با آن انس بگیریم، تا از طریق آن هم غفلت از حقایق عالم و در رأس آن غفلت از ذات مقدس پروردگار زدوده شود»[۳۹] و هم فضای جامعه قرانی شود و معرفت قرآنی فضای جامعه را پر کند. بنابراین تدبر در آیات نورانی آن ضروری است. آری تلاوت قرآن - آن هم با صدای خوش و مقدمات آن - کاری ضروری و لازم است. در عین حال باید متوجه بود که تلاوت وسیله رسیدن به معرفت و شناخت است و شناخت مقدمه عمل به آیات نورانی قرآن در جامعه است تا جامعه اسلامی تکلیف خود را بشناسد و وظیفه خود را درک نماید و از حیرت و ظلمات نجات پیدا کند. چرا چنین است؟ زیرا «قرآن نظام نامه زندگی اجتماعی»[۴۰] است، به گونهای ارزشهای حاکم بر جامعه اسلامی؛ ارزشهای آن است و حکومت و قدرت سیاسی و دولت اسلامی بر طبق معیارهای آن تشکیل میشود. به این معنی که قرآن محور اجرای احکام عمومی جامعه است و لازم است که هر آنچه مربوط به شئون اداره جامعه است، رسماً - نه اسماً - از قرآن گرفته شود و هرچه مخالف با قرآن است طرد شود[۴۱]. قرآن، اقیانوسی عظیم است که تمامی ندارد و هرچه بیشتر جلو برویم، تشنهتر و علاقمندتر میشویم و دلهایمان روشنتر میگردد[۴۲]. و به وسیله قرآن؛ انسانها «از ظلمات اوهام، اشتباهات، خطاها و غلطها، به نور هدایت راه پیدا میکنند»[۴۳]. «به این معنی است که میگوییم قرآن، کتاب معرفت است؛ زیرا ما را به اهداف اسلامی رهنمون میشود، هم در زندگی و تکلیف کنونی و هم در زمینه آینده و هم در زمینه هدف از بودن و هم در بسیاری از از زمینههای دیگر. اما به یک شرط و آن تدبر در قرآن است، که کار آسانی نیست، و هنوز با آن خیلی فاصله داریم، در این صورت است که جامعه رشد مییاید و استحکام و استقلال به تمام معنی پیدا میکند و در یک کلام اسلامی میشود»[۴۴].
«به این دلیل است که امت اسلامی باید قرآن را معیار و محور معرفت و عمل خود بیند؛ زیرا قرآن کتاب معرفت و شناخت و کتاب عمل است، نه کتابی که برای صرف تلاوت باشد و باید آن را فهمید و پیرامون آیاتش اندیشه و تدبر کرد»[۴۵]. «بنابراین باید با قرآن انس انس تدبری - گرفت و گام به گام به آن نزدیکتر شد و این راهی است که باید بپیماییم تا بتوانیم معارف بلند الهی و اسلامی را از منبع اصلی آن استنباط و استخراج کنیم تا معرفت عمومی کشور بالا رود»[۴۶] و «به معرفت دینی جامعه و نخبگان تعمیق بخشد»[۴۷]. و این مقدمه انس با قرآن در جامعه اسلامی است که وقتی حاصل شد، توان مییابیم اهداف اسلامی و نقشه الهی را استنباط و استخراج کنیم و راه آینده جامعه اسلامی را بیابیم و بسیاری از شبهات دشمنان را بیاثر کنیم[۴۸] و گامهای بلندی را برای تحقق اهداف اسلامی میبرداریم[۴۹].[۵۰]
سنت
سنت، یکی از منابع اصلی اسلام و فهم اندیشه اسلامی است و کسانی که بدون داشتن این پشتوانه عظیم درباره اسلام سخن گفتهاند، به بیراهه رفتهاند. معارف اصیل اسلامی از متون اصلی آن یعنی کتاب و سنت استخراج میشود و به این دلیل؛ سنت منبع دوم معرفت دینی است. «با عدم آشنایی با متن قرآن و سنت - یعنی حدیث نبوی و ائمه(ع) - امکان ندارد بتوانیم به اعماق معارف اسلامی غور کنیم»[۵۱]. حال که چنین است «باید به حدیث و معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) انس گرفت»[۵۲]. در این میان نهج البلاغه و صحیفه سجادیه از اهمیت ویژهای برخوردارند.[۵۳]
نهج البلاغه
یکی از منابع دست اول معرفت دینی و اهداف اسلامی، نهج البلاغه است که متأسفانه آن چنانکه شایسته است، مورد توجه واقع نشده است، در حالی که «حاوی حکمتهای مجسم امیرالمؤمنین(ع) برای بشریت و ایجاد و رشد جامعه اسلامی است که انسان را بهت زده میکند»[۵۴]. بنابراین «ضرورت دارد که با آن انس گرفت و معارف آن را فرا گرفت و از دریای مواج حکمت امام بهره برد. نهج البلاغه درس همیشگی برای بشریت»[۵۵]، پر است از معارف بلند الهی و دینی که باید در آن غور کرد که برای تعلیم و تربیت خفتگان در بستر منیّت و حجاب خودخواهی و شفای دردهای فردی و اجتماعی نسخهای منحصر به فرد است، که از زمان صدور تا هرچه تاریخ پیش میرود، برای هر فرد و جامعه انسانی و هر دولت و ملتی مبین و مفسر است[۵۶] و مسائل مختلف را برای آنها روشن میکند و به آنها درس میدهد[۵۷]. بنابراین منبعی متقن و مطمئن برای استنباط اهداف اسلامی است[۵۸]. به این دلیل است که حضرت امام در وصیت نامه سیاسی - الهی خود درباره نهج البلاغه میفرمایند: «ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است»[۵۹].[۶۰]
ادعیه، قرآن صاعد
تعبیر ادعیه، قرآن صاعد است، تعبیری است که از حضرت امام به جای مانده است و بدان معنی است که «چنانچه قرآن کتاب معرفت و هدایت است که برای بشر نازل شده است، ادعیه نیز کتاب معرفت و هدایت هستند که رو به بالا میرود»[۶۱]. «ادعیهای چون صحیفه سجادیه، مناجات شعبانیه، دعای عرفه، مناجات خمس عشر، ادعیهای که در مفاتیح آمدهاند، دل و ذهن آدمی را صفا میدهند و ذهن او را فعال میکنند و به او توان میدهند که خیلی از معارف را از این طریق به دست آورد»[۶۲] «ادعیه یاد خدا را در دلها زنده میکنند و نورانیتی در دلها به وجود میآورند»[۶۳]؛ زیرا «همگی برای آدم کردن انسان وارد شدهاند تا انسان را بالا ببرند و به اهدافش برسانند»[۶۴]، و «همانند قرآن و نهج البلاغه منبع، سرچشمه و مادر معارف حقه هستند که هر چه - در جهت اهداف الهی۔ بخواهیم در آنهاست»[۶۵] و «ظرایفی در آنهاست که سابقه ندارد و انسان را به سمت مقصد حرکت میدهند و کنترل میکنند تا انسان از آنچه رضای خداست تخطئی نکند»[۶۶]. آری ادعیه وارده از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) مشحون از معارف بلند است؛ زیرا احادیثی که از آن بزرگواران وارد شده است، به زبان عامه مردم بوده است، «آن بزرگواران مجبور بودند که در سخنان خود به قدر عقول مردم سخن بگویند، اما روی سخن در ادعیه خداوند متعال است و به این دلیل مطالعه آنها و تعمق در مضمون آنها راهگشای انسان برای رفتن به مدارج الهی است و جامعه و ملت ما را به معانی بلند الهی متحول میکند»[۶۷]. آری «مضامینی که دعاهای مأثور است، فوق العاده است و باید در آنها تفکر کرد»[۶۸]. به همین دلیل انس با ادعیه مأثوره و تدبر در آنها همانند انس با قرآن و تدبر در آن در تعمیق بخشیدن به معرفت دینی جامعه ما بسیار ضروری است و این امری است که باید ترویج شود[۶۹]؛ زیرا در دسترس ماست که انس با آن؛ گذشته از اینکه دل را صفا میبخشد و محبت انسان نسبت به خدا را خالص میگرداند، موجب معرفت و کمال آدمی هم هست که با زدودن آلایشهای درونی، ذهن آدمی را با معارف بلند دینی آشنا میکند[۷۰].[۷۱]
صحیفه سجادیه
در میان همه ادعیة مأثوره، صحیفه سجادیه جایگاه ویژهای دارد و یکی از منابع ناب معارف اسلام است که از امام عارفان حضرت سید ساجدین به ما رسیده است و «لبریز از معارف اسلامی است که اعتقاد انسان را عمیق میکند»[۷۲] و «باید بر این نعمت شکرگزار بود. مفاهیم و معارفی که در این کتاب است، به قدری زیباست که انسان گاهی اوقات حیرت میکند»[۷۳]. «این کتاب منبع، سرچشمه و مادر معارف الهی و شناخت اهداف اسلامی است»[۷۴].[۷۵]
عقل
عقل، سومین منبع اصلی معرفت دینی و در حقیقت «مصباح و چراغ دین و در کنار نقل منبع معرفت بشر از دین و کاشف محتوای اعتقادی و اخلاقی و قوانین فقهی و حقوقی دین است»[۷۶] و یکی از منابع حجیت اصول و فروع دین است؛ که در اصول اعتقادات و در احکام فرعی کاربرد دارد. «کتب حدیثی ما همانند کتاب کافی؛ فصلی درباره عقل و ارزش و اهمیت دانایی و خردمندی دارد»[۷۷]. «سه شاخص عمده اسلام ناب معنویت؛ عدالت و عقلانیت است که عقلانیت مهمترین ابزار در فهم اندیشه اسلامی است؛ زیرا اسلام ناب؛ اسلام عقلانی است و در فهم همه زمینهها و در تشخیص، اهداف و ابزارها کاربرد بسیار وسیعی دارد»[۷۸]. به این دلیل «یکی از اهداف بلند بعثت، بلکه نخستین هدف آن، تربیت عقلانی بشر است تا نیروی خرد انسان استخراج شود و بر او و رفتار او اندیشه عقلانی حاکم شود»[۷۹]. آری عقل منبع تشخیص راه از بیراهه و کژراهه است و سراسر قرآن و تعالیم پیامبر اعظم(ص) بر همین نکته استوار است. حتی «قرآن دلیل سرنوشت تلخ دوزخیان را این میداند که آنها به معارف نبوت گوش ندادند و دل نسپردند و عقل و خرد خود را به کار نینداختند»[۸۰]. نکته مهم اینکه «عقل و عقلانیتی که یکی از منابع اصلی است، نباید با عقل غربی اشتباه شود؛ زیرا عقل غربی ریشه در اومانیسم و نفسانیت دارد»[۸۱]. از سوی دیگر معنای عقلانیت محافظه کاری و حفظ وضع موجود نیست. بلکه عقلانیت یعنی نگاه موشکافانه و دقیق به مسائل پیرامونی - در جهان سراسر ستم و وضعیت خود - و تن ندادن به وضع موجود و تلاش برای فراروی از آن، با محاسبه دقیق عقلانی. آری «انقلاب اسلامی یکی از ثمرات عقلانیت است که در جریان عمومی سیاسی و اقتصادی دنیا به وجود آمد و تسلیم وضع موجود نشد، بلکه با محاسبه عقلانی و واقع بینی راهی نو در برابر بشر تشنه قرار دارد»[۸۲]. پس «اگر بخواهیم که جامعه اسلامی ما نمونهای از جامعه اسلامی پیامبر اکرم(ص) باشد، باید در این جامعه عقل معیار و ملاک باشد»[۸۳].[۸۴]
منابع فرعی
در کنار منابع اصلی معرفت دینی، به سه علم از علوم اسلامی به عنوان منابع فرعی معرفت دینی نظر میافکنیم تا اهمیت آنها را در فرایند معرفت دینی برای حصول اطاعت خطی یادآور شده باشیم. این سه علم عبارتاند از فقه شیعه، فلسفه اسلامی و تاریخ.
فقه شیعه
فقه شیعه که از مذهب اهل بیت عصمت و طهارت(ع) متخذ است، ذخیرهای گرانبها و دریایی عمیق از تحقیق و تفریع است، دانشی وسیع و عمیق که در مذاهب فقهی دیگر مذاهب اسلامی نمونه ندارد و از علم حقوق مصطلح جهانی هم بسی گستردهتر است، بنابراین منبعی عظیم برای تشکیل جامعه اسلامی و اهداف اسلامی است و پس از تشکیل جمهوری اسلامی یکسره در معرض عمل جامعه ایرانی و در جایگاه قانونگذاری قرار گرفته است و لازم است که با توجه به مقتضیات زمان و پیشرفتهای فنی، صنعتی و علمی بشر که بر روی همه شئون زندگی اثر گذارده است، پاسخگوی مسائل نو شده باشد»[۸۵]. «فقه شیعه با حالت انعطاف پذیری خود و نگاه مطابق مصلحت خود برای پاسخگویی به پیچ و خم زندگی اجتماعی ما و رساندن جامعة اسلامی به اهداف والای آن نقشی مهم دارد، به شرط اینکه نخواهیم از گوشه احکام اسلامی بساییم و ببریم»[۸۶]. «بنابراین ما نیازمند استنباط فقهی هستیم، تا دین در خدمت اداره زندگی مردم باشد و سیاست از دین تغذیه کند و نه تنها در اداره فرد بلکه در اداره نظام و جامعه اسلامی نیز منبعی معتبر و اساسی است»[۸۷].[۸۸]
فلسفه اسلامی
«فلسفه اسلامی - به ویژه فلسفه ملاصدرا - فقه اکبر است و پایه دین و مبنای همه معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است»[۸۹] این فلسفه یکی دیگر از منابع فرعی اهداف اسلامی است و در این جهت مسئولیتهای بزرگی بر دوش دارد. برای این کار ضرورت دارد که فلسفه صدرایی تقویت شود و تکامل یابد و امتداد سیاسی - اجتماعی یابد و «این نقص فلسفه اسلامی است که در ذهنیات مجرد باقی مانده است. ما نیازی به رنسانس فلسفی یا واژگون کردن اساس فلسفه خود نداریم، بلکه باید ذهنیت فلسفه خود را امتداد دهیم و آن را وارد جامعه کنیم و از آن دستگاه و اه فلسفی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و فلسفههای مضاف بسازیم. این گذشته از آن است که ما در مقابل فلسفههای وارداتی و شبهات مختلف نیازمند علوم عقلی، یعنی فلسفه و کلام هستیم»[۹۰].[۹۱]
تاریخ
تاریخ، عبرت است و قرآن به همین دلیل در برنامه انسانسازی خود از آن استفاده زیادی کرده است، اما «آنچه مورد توجه قرآن بوده است، اموری است که برای بیان اهداف قرآن کارساز است»[۹۲]. و ما که درصد تحقق اهداف اسلامی در جامعه خود هستیم، نیازمندیم نگاهی جامع به وضعیت خود بیندازیم. به این دلیل تاریخ اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا حوادث روزگار حوادث استثنایی نیست، بلکه حوادث تنها رنگ عوض میکنند و روشها عوض میشوند، اما پایههای اصلی زندگی بشر و جبههبندیهای اصلی بشر تغییری پیدا نمیکنند. به این دلیل «تاریخ به ما درسها و تجربههای بسیاری میآموزد»[۹۳] و عامل عبرت است. کمالی که نظام اسلامی به دنبال آن است و در اهداف اسلامی معین شده است، با نگاه به گذشتگان و درس گرفتن و عبرت از آنها قابل تحقق است و «اگر ما جریانهایی را که در طول تاریخ آمدهاند و رفتهاند، نشناسیم، و چشمانداز گذشته را درست تشخیص ندهیم، برای ترسیم چشم انداز آینده مشکل پیدا میکنیم»[۹۴]. و «اگر با گذشته خود قطع رابطه کنیم، در حقیقت از سرنوشت و آینده خود غافل ماندهایم»[۹۵]. بنابراین «تاریخ صرفاً مطالعه گذشتگان نیست، بلکه در ورای این مطالعه هدفی نهفته است و آن بهرهبرداری از آن در جهت انسانسازی و کمال جامعه است»[۹۶]؛ زیرا «تاریخ راه درست را از نادرست نشان میدهد»[۹۷]، در کنار آن «با شناخت ترفندهای دشمنان در گذشته؛ ما را به روشها و ترفندهای امروزی آن آشنا میکند»[۹۸].[۹۹]
آسیبهای معرفت دینی
منطق فهم دین و معرفت دینی، دارای آفتها و آسیبهایی است که باعث سوء فهم و انحراف در فهم دین میگردد. بنابراین یکی از ارکان بحث درباره منطق فهم دین، سخن گفتن از آفات و آسیبهای معرفت دینی است. اما این آسیبها را میتوان در دو دسته کلی دستهبندی کرد: دسته نخست آسیبهای نفسانی است؛ دسته دوم انحرافهای معرفتی است. ما در این مجال، پنج آسیب معرفت دینی را بررسی میکنیم.
هواهای نفسانی
اصلیترین و عمدهترین آسیب معرفت دینی، هواهای نفسانی است. «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ [اثْنَتَانِ] اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ»[۱۰۰] و این عمدهترین خطر برای تحقق اهداف اسلامی و معرفت دینی است و چون در درون آدمی است، بالاترین خطر و بزرگترین دشمن و اصلیترین مانع معرفت است: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[۱۰۱] از همه دشمنها دشمنتر، نفس، یعنی همان «من» و خودی است که در وجود ماست؛ و آن عبارت است از منیتی که همه چیز را برای خود میخواهد. بنابراین «پیروی از هوای نفس، انسان را از راه خدا گمراه میکند، و در مقابل برای خود هزار رقم توجیه درست میکند و به همین دلیل گمراه کننده است»[۱۰۲] و انسان از معرفت درست بازمیماند. تفاوت معرفت دینی با معرفت غیردینی در همین نکته است که نفس آلوده توان بهرهگیری از منابع دینی را ندارد. بله یک نفر غیر مسلمان میتواند فلسفه اسلامی یا عرفان یا فقه را بیاموزد. اما این معرفت دینی نیست؛ زیرا «معرفت دینی، معرفتی است که از انسان موجودی دینی و الهی میسازد»[۱۰۳] و چنین معرفتی با هواهای نفسانی حاصل نمیشود. شاید محفوظاتی حاصل شود که خود حجاب اکبر است، اما معرفت دینی نیست. راه برون رفت از آن هم تقوا یعنی مراقبت و اصلاح دائمی و مستمر درونی و جهاد اکبر همیشگی است. «این آسیب نخست و مهمترین آسیب معرفت دینی است»[۱۰۴].[۱۰۵]
همگرایی با مخالفان
همگرایی با فرهنگ حاکم بر محافل علمی و فرهنگی غرب و جلب رضایت آنها منجر به آن شده که بسیاری از متفکرین جوامع اسلامی از ارائه اندیشه ناب اسلامی دور شوند. اسلام ما را به فراگیری از دیگران تشویق میکند؛ لذا ابایی از فراگیری یافتههای فکری دیگران نداریم. اما نباید به جهت احساس حقارت، در صدد آن برآییم که نوآوریهای اسلامی را بر نظریات حاکم بر فکر و فرهنگ جهان منطبق سازیم. از ابتلائات جهان اسلام آن است که به متفکرین و دانشمندان آن تلقین میکنند اسلام را بایستی با ابزار و با فهم معارف غربی دانست! «اینکه برخی به توهم مصلحت اندیشی، در احکام اسلامی تصرف میکنند تا آن را با ارزشهای حاکم بر مجامع جهانی هماهنگ سازند، انحراف در مسیر شناخت اسلام است»[۱۰۶].[۱۰۷]
ادبیات دینی بدون عمل
معرفت دینی، مبنای عمل دینی است. به تعبیر دیگر، مبنای اطاعت و فرمانبرداری از فرامین الهی است، بنابراین ضرورت دارد که معرفت دینی در خارج مابه ازاء داشته باشد، اما «اگر معرفت به عمل منجر نشود، به این معنی است که ادبیات دینی، بدون مابه ازاء خارجی و عملی به وجود بیاید که به معنای غلیظ شدن ادبیات دینی است که مانعی جدی برای معرفت درست و حقیقی است و انسان و جامعه را به ریاکاری میکشاند؛ زیرا بنای آن بر اهمیت دادن به فرم است تا محتوا»[۱۰۸].[۱۰۹]
تحجر
آسیب بعدی، تحجر است. «تحجر فراموش کردن عقل و متوقف ماندن در فهم دین است»[۱۱۰]، یعنی اینکه ما در کار بزرگی که در جهت تحقق اهداف اسلامی داریم، نتوانیم نیازهای زمان و لوازم هر لحظه زندگی ملت را بشناسیم و در وضعیتی ایستا و بدون انعطاف، پیش برویم. آنچه در اندیشه اسلامی از اهمیت ویژهای برخوردار است آن است که «اسلام دینی جامع است که برای بشر تا قیامت برنامه دارد، و به این دلیل ضرورت دارد که فهمی کارساز از دین در دنیای جدید داشته باشیم؛ و جامعه اسلامی را بر مبانی اسلام بنا کنیم و در این صورت اگر به ظواهر احکام اکتفا کنیم و نتوانیم کشش طبیعی احکام و معارف اسلامی را، در جایی که قابل کشش است، درک کنیم، دچار تحجر و جمود و ایستایی میشویم که آسیبی جدی در فهم دین محسوب است که دنبالهاش ویرانی است»[۱۱۱]. راه مقابله با این آسیب و آفت بزرگ؛ حاکم شدن عقل و نوآوری علمی است که در معارف اسلامی از آن به اجتهاد یاد میشود. اما اجتهاد به این معنی دارای دو رکن اساسی است:
- قدرت علمی که با هوش وافر، ذخیره علمی لازم و مجاهده فراوان برای فراگیری حاصل میشود.
- جرأت علمی[۱۱۲].[۱۱۳]
التقاط
آسیب سوم، التقاط و غربزدگی و تربیت غربی است که آسیب روشنفکری است که متأسفانه بسیاری دچار آن هستند. جریانی که با عدم آشنایی عمیق با دین و با بهرهبرداری از معلومات غربی از دین و معارف دینی سخن میگوید، تلاش دارد به نام نوآوری در دین بدعت ایجاد کند و دین را عصری و آن را با مدرنیته منطبق و هماهنگ و از حقیقت خود خالی کند. «راه مقابله با این آسیب توجه به معارف عقلی اسلام به ویژه فلسفه صدرایی و مهمتر انس با معارف اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است»[۱۱۴].[۱۱۵]
محدود کردن دین به امر شخصی
یکی از آسیبهای معرفت دینی آن است که دین به زندگی شخصی محدود شود و عرصه وسیع زندگی جمعی انسانها و جامعه فراموش گردد و کنار گذاشته شود[۱۱۶]. در کنار این موارد، مسائلی چون «تفسیر به رأی که تحمیل کردن سلایق خود به قرآن است»[۱۱۷]، «تحریف که به شکل خوراک فکری منتشر میشود و از آن دین تحریف شده ساخته میشود که مزاحم استکبار نیست و اجازه نمیدهد که دایره معرفت و نورانیت اسلامی وسعت و گسترش درخور شایسته خود را بیابد»[۱۱۸]. «سهلانگاری در معارف اسلامی»[۱۱۹] و غفلت[۱۲۰] را هم میتوان به عنوان آسیبها و موانع معرفت دینی یاد کرد.[۱۲۱]
منابع
پانویس
- ↑ حسینزاده، محمد، معرفت لازم و کافی در دین، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، چاپ اول، ۱۳۸۷، ص۳۳ - ۴۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۸۶.
- ↑ رشاد، علی اکبر، دیباچهای بر منطق فهم دین، مجله قبسات، شماره ۲۷.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۸۶.
- ↑ نک: حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸ و ۲۵/۵/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ معظم له در سالهای ۷۹ تا ۸۵ بحث فرایند تحقق اهداف اسلامی را تبین فرمودند. در سخنرانی سال ۱۳۹۰ در کرمانشاه این بحث را تحت عنوان حلقههای تحقق اهداف اسلامی بیان فرمودند.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۸۷.
- ↑ طباطبائی، علامه سید محمد حسین، نهایة الحکمه، با تعلیقات استاد محمد تقی مصباح یزدی، ج۲، ص۶۵؛ انتشارات الزهراء، ۱۳۶۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۴/۱۳۹۰ و ۳/۱۰/۱۳۷۶ و ۱۸/۹/۱۳۷۶.
- ↑ مقام معظم رهبری از «انسانسازی» به هدف پائینتر تعبیر میفرمایند. اقتباس از: حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۴/۱۳۹۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۶۸، ص۳۲۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۴/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۰/۶/۱۳۸۱ و ۱۱/۱۰/۱۳۶۹.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۸۹.
- ↑ اقتباس از: حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۱۴/۳/۱۳۷۳ و ۳۱/۶/۱۳۶۶ و بیانات در چهل و دومین مجمع عمومی سازمان ملل.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۷/۲/۱۳۸۸ و ۹/۶/۱۳۷۹ و ۲۵/۹/۱۳۷۱ و ۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۱/۳/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۱۹/۶/۱۳۷۶.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸ و ۲۵/۲/۱۳۷۳ و ۲۱/۳/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸ و ۴/۱۰/۱۳۷۰ و ۳۰/۷/۱۳۷۶ و ۱۱/۹/۱۳۸۸؛ همچنین نک: صحیفه امام، ج۹، ص۱۱ - ۱۲ و ج۱۹، ص۴۳۷ - ۴۳۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۶/۱۲/۱۳۸۸؛ صحیفه امام، ج۵، ص۳۴، حضرت امام تأکید دارند که قیام فردی موجب معرفت الله میشود و قیام لله جمعی موجب وصول به مقاصد الله. صحیفه امام، ج۱۸، ص۱۲۶. بنابراین هر دو قیام واجب است، هم فردی و هم اجتماعی.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۱.
- ↑ مقام معظم رهبری در پنج سخنرانی موضوع فرایند تحقق اهداف اسلامی را تشریح فرمودند: ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۱/۹/۱۳۸۰ و ۲۱/۹/۱۳۸۱ و ۶/۳/۱۳۸۳ و ۲۸/۵/۱۳۸۴ و ۲۴/۷/۱۳۹۰ و ما مطالب این بخش را با استفاده از این پنج سخنرانی دستهبندی و جمعآوری کردهایم.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۱/۹/۱۳۸۰ و ۲۱/۹/۱۳۸۱ و ۶/۳/۱۳۸۳ و ۲۸/۵/۱۳۸۴ و ۲۴/۷/۱۳۹۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۱/۱۰/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۶/۱۳۸۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۷/۲/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۵/۷/۱۳۸۵.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۱/۱۰/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۹/۱۱/۱۳۷۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۴/۶/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۸/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۰/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۰/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۸/۱۳۷۹ و ۳/۵/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۱۱/۱۳۸۸ و ۱۶/۳/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۸/۶/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۶/۲/۱۳۷۴.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۸/۶/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳/۳/۱۳۹۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۴/۵/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۷/۵/۱۳۸۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۳۴۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۵/۴/۱۳۸۹.
- ↑ امام خمینی، تفسیر سوره حمد، ص۱۴۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۳۹۶.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۱۰؛ تقریرات فلسفه امام، ج۳، ص۳۶۷؛ «ادعیه، همان قرآن صاعد است و قرآن، قرآن نازل است که روی قرآن و خطابش به مردم بوده و تنزل کرده، ولی روی ادعیه إلی الله میباشد».
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳/۳/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۰، ص۴۱۰؛ ج۱۳، ص۳۲؛ تفسیر سوره حمد، ص۱۷۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۳۵۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۴۸۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۹، ص۲۸۶ و ۳۵۵؛ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۶/۵/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۶/۵/۱۳۹۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۱۱/۱۳۸۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۵/۱۳۸۸.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۹۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۲/۱۳۸۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۸۹.
- ↑ تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۱، ص۸۸.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۱.
- ↑ جوادی آملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۵۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۵/۷/۱۳۸۳ و ۱۷/۸/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۵/۵/۱۳۸۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۴/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۴/۱۳۸۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴ و ۱/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۹/۴/۱۳۸۴.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۱ .
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۱۱/۱۳۷۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۴/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۷۰ و ۲۴/۸/۱۳۷۱؛ این معنای دقیق هماهنگی و وحدت دین و سیاست در مقام تفقه و عمل است.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۲۹/۱۰/۱۳۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۲۹/۷/۱۳۸۹ و ۲۹/۱۰/۱۳۸۲ و ۳۱/۶/۱۳۷۰ و ۱۰/۸/۱۳۷۴ و ۲۸/۷/۱۳۷۸ و ۲۱/۲/۱۳۷۲.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۸/۱۱/۱۳۷۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات ۱/۲/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۲/۱۳۸۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۴/۶/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۱۱/۱۳۷۰ و ۵/۱۰/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۸/۱۳۸۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۰/۸/۱۳۸۰.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، تصحیح صبحی الصالح، خطبه ۴۲، ص۸۲؛ همچنین شیخ صدوق این روایت را در الخصال، ج۱، ص۵۹ از پیامبر اعظم(ص) نقل میکند.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۷، ص۶۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۹/۱۳۷۹ و ۲۵/۵/۱۳۷۰ و ۱۲/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ مقام معظم رهبری درباره اصالت فلسفه صدرایی به مثابه معرفت دینی میفرمایند: فلسفه دینی و اسلامی؛ فلسفهای است که فیلسوف را مجبور میکند هفت بار پای پیاده به مکه مشرف شود.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۳/۱۲/۱۳۷۲.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم هجدهمین سالگرد ارتحال امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۸۶.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۶.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۲/۱۲/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۴/۳/۱۳۷۶ و ۲۳/۹/۱۳۷۹.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۹/۱۲/۱۳۷۹.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۳۱/۶/۱۳۷۰ و ۲۱/۲/۱۳۷۲ و ۲۸/۱۲/۱۳۷۷ و ۱۲/۱۲/۱۳۸۰ و ۶/۲/۱۳۸۳ و ۱۷/۳/۱۳۷۳.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱/۱/۱۳۸۰.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۲۵/۶/۱۳۷۰ و ۲۸/۹/۱۳۶۹ و ۱۰/۱۰/۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۷/۱۳۷۷.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات، ۱۸/۶/۱۳۸۴.
- ↑ لواسانی، سید سعید، مقاله «منطق فهم اسلام»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱ ص ۱۰۸.