ابوایوب انصاری در تراجم و رجال
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
خالد بن زید بن کلیب | |
---|---|
محل زندگی | مدینه |
دین | اسلام |
اطلاعات علمی | |
استادان | معاویة بن أبی سفیان اموی، مسلمة بن مخلد انصاری، ابی بن کعب انصاری، حفصة بنت عمر عدویة، زید بن ثابت انصاری |
شاگردان | تبراهیم بن تبی عبلة عقیلی، ابراهیم بن عبدالله هاشمی، ابراهیم نخعی، مقدام بن معدی کرب کندی، جابر بن سمرة عامری |
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث ابوایوب انصاری است. "ابوایوب انصاری" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
- خالد فرزند زید بن کلیب بن ثعلبه خزرجی مدنی و کنیهاش ابوایوب انصاری و همگان او را هم به اسم و هم به کنیهاش میشناسند[۱].
- ابوایوب از بزرگان اصحاب رسول خدا(ص) بود که در جنگ بدر و دیگر غزوههای پیامبر شرکت کرده است. وی از سابقین در اسلام است و در بیعت عقبه در مکه مکرمه جزو آن هفتاد نفری بود که با رسول خدا(ص) مخفیانه بیعت و حضرت را به مدینه دعوت کردند و در این بیعت، هر گونه حمایت و فداکاری را برعهده گرفتند؛ و رسول خدا(ص) در عقد اخوتی که بین اصحاب برقرار کرد، بین ابوایوب و مصعب بن عمیر عقد برادری خواند، او از یاران مخلص و حامیان خاص امیرالمؤمنین(ع) گردید و در جنگهای جمل، صفین و نهروان سالار سپاه و از پیشتازان در رکاب آن حضرت بود[۲]. وی به هنگام ورود پیامبر(ص) به مدینه، به افتخار مهمانداری حضرت نایل آمد و تا زمانی که مسجد مدینه و خانههای اطراف آن ساخته شد، رسول خدا در منزل ابوایوب ساکن بود[۳].[۴]
نسب
- ابو ایوب خالد بن زید بن کلیب انصاری بدری، مدینی، خزرجی مشهور به ابوایوب انصاری او از تاریخنگاران و روات حدیث است. در بین اهل سنت برخی او را صحابی میدانند. در مدینه زندگی میکرد و در محلی به نام روم درگذشت[۵]
ارادت و اخلاص ابوایوب به امیرالمؤمنین(ع)
- ابوایوب، هیچگاه ایمان و ارادتش به ولایت و جانشینی امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیامبر(ص) کم نشد و همواره به توصیههای رسول خدا(ص) در حق اهلبیت(ع) گوش جان سپرده و در راه تحقق این امر الهی از هیج تلاشی فروگذار نبود[۶]. وی از جمله دوازده نفری است که با خلافت ابوبکر صریحاً مخالفت کردند و علی بن ابی طالب(ع) را بر او مقدم شمرد، این دوازده نفر از مهاجرین و انصار بودند[۷] که هر کدام مطالب بسیار ارزندهای در برابر مردم و ابوبکر ایراد کردند، از جمله آنان ابوایوب انصاری بود که بعد از سهل بن حیف برخاست و به ابوبکر چنین گفت: از خدا بترسید و درباره اهل بیت پیامبرتان ظلم نکنید وامر خلافت و رهبری جامعه را به اهل بیت و رسول خدا(ص) بازگردانید، که همانا شما و ما در این جا و جاهای دیگر به تکرار از پیامبر خدا(ص) شنیدهایم که میفرمود: "اهلبیت من به امر خلافت و رهبری امت اسلامی از شما سزاوارترند". این را گفت و نشست[۸].[۹]
ابوایوب و نقل حدیث غدیر
- رباح بن حارث نخعی میگوید: من در خدمت حضرت علی(ع) نشسته بودم که ناگهان گروهی نقابدار از راه رسیدند و خطاب به ایشان گفتند: "سلام بر تو ای مولا و سرور ما". امیرالمؤمنین(ع) سلام آنها را پاسخ داد و بعد فرمود: "چگونه مرا مولای خود میخوانید، مگر نه این که شما عدهای از اعراب بادیه نشینید؟" گفتند: آری، اما از رسول خدا(ص) شنیدیم که در روز غدیرخم فرمود: "هرکس من مولای اویم علی نیز مولای اوست، خداوندا، یاران اون را دوست بدار و دشمنانش را دشمن، و کسی که او را یاری کنند، یاریش فرما و کسی که او را خوار کند، مخذولش گردان"[۱۰].
- راوی میگوید: حضرت با شنیدن این سخنان تبسمی بر لب نشاند به گونهای که دندانهای آن حضرت دیده شد. سپس فرمود: " ای مردم شاهد باشید که پیامبرتان در حق من چه فرموده و چگونه شما را به یاری من فرمان داده است".
- رباح بن حارث نخعی میگوید: طولی نکشید که این گروه نقابدار به سوی مرکبها و بارهای خود بازگشتند و من آنان را دنبال کردم و از یکی از آنان پرسیدم، شما کی هستید؟ گفت: ما گروهی از انصاریم و آن یکی هم – اشاره به شخص خاصی کرد - "ابوایوب انصاری" صاحب منزل پیامبر خدا(ص) است. راوی میگوید" من جلو رفتم و به حضور وی رسیدم و با او مصاحفه کردم[۱۱].[۱۲]
اقامه نماز جماعت ابوایوب، به جای عثمان
- در سال ۳۵ هجری، هنگامی که مهاجر و انصار، عثمان را به علت انحرافات و بدعتایی که گذاشته بود، از ورود به مسجد و اقامه نماز جلوگیری کردند. سعد القَرظ مؤذن مسجد نزد حضرت علی بن ابی طالب(ع) آمد و گفت: اکنون که خلیفه از امامت نماز منع شده است، چه کسی باید با مردم نماز بگزارد؟ حضرت علی(ع) فرمود: "به خالد بن بن زید (ابوایوب) بگویید که نماز جماعت را با مردم اقامه کند"[۱۳].[۱۴]
ابوایوب در جنگهای عصر خلافت علی(ع)
- ابوایوب انصاری جزو آن دسته از بزرگان اصحاب پیامبر اکرم است که در جنگهای جمل و صفین در کنار حضرت علی(ع) بود و در رکابش شمشیر زد و در جنگ نهروان هم در مقدمه سپاه و پیشاپیش برای جنگ با خوارج پیش رفته است[۱۵]. اینک شرح کوتاهی از موضع او را در جنگ صفین و نهروان میآوریم:
- در جنگ صفین: معاویه برای ابوایوب انصاری صاحب منزل پیامبر(ص) که شخصیتی بزرگ و سرور انصار و از شیعیان حضرت علی(ع) بود، نامهای نوشت و در همان زمان نامهای هم برای زیاد بن ابیهسمیه - که در آن روز، کارگزار حضرت علی(ع) بر بخشی از فارس بود - نگاشت.
- نامه معاویه به ابوایوب فقط این یک سطر بود: به تو اعلام میکنم که هیچ زن زفاف دیدهای، مردی را که دوشیزگی و بکارت او را از میان برده و نیز قاتل اولین فرزند اوست، از یاد نمیبرد. و به نقل عمرو بن شمر، معاویه در پایان نامهاش اشعاری در تهدید ابوایوب و یاران حضرت نسبت به قتل عثمان، نوشته بود.
- ابوایوب چون مقصود معاویه را از نامه ندانست به حضور امیرالمؤمنین علی(ع) آمد و گفت: معاویه نامهای برای من نوشته که مقصودش را نمیدانم. امام(ع) وقتی نامه را خواند، فرمود: "مقصود معاویه این است که من هرگز کشتن عثمان را فراموش نمیکنم".
- ابوایوب با اجازه امیرمؤمنان، نامه معاویه را پاسخ داد و یادآور شد که: ای معاویه، تو با این مثلی که نوشته بودی (زن زفاف دیده هرگز مردی که بکارت او را از بین برده و نیز قاتل اولین فرزند خود را فراموش نمیکند) و این مثل را در مورد کشتن عثمان آورده بودی. ای معاویه، ما عثمان را نکشتهایم، بلکه آن کسی که یزید بن اسد و مردم شام را از یاری عثمان بازداشت و آرزوی مرگ وی را مینمود، تو بودی و او به دست انصار کشته نشده است، بلکه دیگران او را به قتل رساندند [۱۶]. و در نتیجه ابوایوب با بیاعتنایی به تهدید معاویه، حضرت علی(ع) را در جنگ صفین یاری کرد.
- پیام به خوارج: وقتی که خوارج نهروان آماده جنگ با امیرالمؤمنین علی(ع) شدند، حضرت علی(ع) صحابی بزرگ رسول خدا(ص) قیس بن سعد بن عباده را که در رکابش بود، به سوی خوارج فرستاد؛ ولی گفتار سعد هیچ تأثیری در روحیه خصمانه آنها نگذاشت و همچنان بر طبل جنگ و مخالفت با حضرت کوبیدند. امام(ع) برای اتمام حجت بیشتر صحابی بزرگ ابوایوب انصاری را به سوی آنان فرستاد تا با صحبت و گفت و گو و موعظه و نصیحت جلو خونریزی را بگیرد. ابوایوب وقتی مقابل خوارج قرار گرفت، آنها را مخاطب قرار داد و چنین گفت: "ای بندگان خدا، ما و شما همان عهد و پیمان سابق پایداریم، و میان ما و شما اختلافی نیست، پس چرا این گونه در برابر ما لشکر آراسته اید و کمر به قتل ما بسته اید؟!".
- خوارج در پاسخ او به دلیل واهی و بیمنطقی تمسک کرده و گفتند: اگر امروز هم فرمان شما را گردن نهیم و تابعیت شما را بپذیریم، باز شما چون گذشته، تن به تحکیم میدهید و حکم خدا را به غیر خدا وا میگذارید. ابوایوب در پاسخ آنها گفت: شما را به خداوند سوگند میدهم که مبادا از ترس حوادثی که شاید هرگز تکرار نشود، پیشاپیش فتنهای برانگیزید و آتش جنگی را شعلهور سازید [۱۷]
- امیرمؤمنان(ع) بازهم برای نجات افراد فریب خورده و این که شاید بتواند با مذاکره و گفت و گو جنگ را تبدیل به صلح و دوستی کند، غیر از پیامها و اعزام نمایندگان، برای آخرین بار جهت هدار، پرچمی به دست ابوایوب انصاری داد تا در میان خوارج رفته و امان امیرالمؤمنین(ع) را به آنان اطلاع دهد، ابوایوب انصاری پرچم را گرفت و نزدیک آن گروه جاهل آمد و فریاد برآورد: راه بازگشت باز است، هر کس زیر این پرچم بیاید در امان است و هر کس قتلی نکرده و متعرض کسی نشده و کسی که به کوفه یا مدائن برود و از این گروه فاصله بگیرد او نیز در امان است، ما اگر خون برادران بیگناه خود را از قاتلان آنها قصاص کنیم، دیگر نیازی به ریختن خون شما نیست.
- در این هنگام جمعی از فریب خوردگان نهروانی در قالب پانصد نفر از خوارج به سرکردگی فروة بن نوفل اشجعی از میان جمع خارج شده و به محلی در اطراف نهروان به نام بندنیجین و دسکرة رفتند و عدهای هم متفرقه از گروه خوارج جدا شده و به کوفه بازگشتند، و حدود صد نفر هم زیر پرچم ابوایوب انصاری گرد آمدند و امام(ع) توبه همه آنان را پذیرفت و باقی مانده خوارج که به قولی طبری ۲۸۰۰ نفر و به قول ابن اثیر ۱۸۰۰ نفر بودند، بر مخالفت خود اصرار ورزیدند و به فرماندهی عبدالله بن وهب راسبی برای جنگ با امام(ع) آماده شدند[۱۸].[۱۹]
دلاوری ابوایوب انصاری در نهروان
- ابن ابی الحدید از ابوالعباس مبرد نقل میکند: امیرمؤمنان علی(ع) هنگامی که دریافت حجت را بر خوارج تمام کرده و آنها حاضر به مذاکره و ترک مخاصمه و قتال نیستند و همچنان بر جنگ و خونریزی اصرار میورزند، باز هم حضرت طبق روش و سنت رسول الله(ص) به یاران خود فرمود: "شما آغازگر جنگ نباشید تا آنان جنگ را شروع نمایند"« لاَ تَبْدَءُوهُمْ بِقِتَالٍ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ » و حضرت ابوایوب انصاری را فرمانده میمنه سپاه خود قرار داد.
- در این میان مردی از خوارج بیرون آمد و با حمله به لشکریان امام کشتن سه نفر از یاران حضرت، جنگ را آغاز نمود و هنگام حمله چنین رجز میخواند: آنها را میکشم و علی را نمیبینم و اگر خود علی هم آشکار شود، به او نیزه خواهم زد.
- امیرمؤمنان برای آنکه جواب آن مرد نادان را داده باشد، خود به مصاف او رفت و بلافاصله با ضربه شمشیری او را روی زمین انداخت. مرد نهروانی چون شمشیر حضرت علی(ع) را بالای سر خود دید و دانست راه نجات و فرار ندارد، به پندار باطل خود گفت: "آفرین، چه نیکوست رفتن به بهشت"[۲۰]. اما عبدالله بن وهب راسبی از سران خوارج که شاهد و ناظر صحنه بود، گفت: سوگند به خدا نمیدانم که این مرد (یار ما) آیا به بهشت میرود یا به جهنم!
- مردی از طایفه بنی سعد که او هم در میان خوارج بود، صدای عبدالله بن وهب را شنید و گفت: من به وسیله عبدالله بن وهب گول خوردم و در این جنگ شرکت کردم، حال میبینم خودش در راه و حرکت خویش تردید دارد و درباره دوست خود که به دست علی بن ابی طالب کشته شده، میگوید: نمیدانم بهشتی است یا جهنمی! لذا فوراً با گروهی از همراهانش از جنگ با حضرت علی(ع) کناره گرفت و از سپاه خوارج خارج شد. *اما جمعی از خوارج که برای نبرد با حضرت باقی مانده بودند، هزار نفرشان به میمنه سپاه حضرت که فرماندهاش ابوایوب انصاری بود، حمله کردند و سعی داشتند تا او را از پای درآورند. در این حال بود که حضرت مهلت دادن به خوارج را جایز ندانست و فرمان حمله را صادر کرد و برای اطمینان نیروهایش در میدان نبرد با این خبر غیبی بشارت داد و فرمود: "به آنان حمله کنید که سوگند به خدا، از شما ده تن کشته و از خوارج نیز ده تن سالم نخواهند ماند"[۲۱].
- پس از فرمان حمله، دلاور مردان سپاه امام(ص) حمله را آغاز کرده و در اندک زمانی تمام لشکریان خوارج را متلاشی نمودند و همانگونه که امام(ع) وعده داده بود، فقط نه تن از سپاهیان امام به شهادت رسیدند و از خوارج نیز فقط هشت یا نه نفر جان سالم به در برده و موفق به فرار شدند [۲۲].
- در این جنگ چون ابوایوب خود را مورد حمله دید و از طرفی فرمان حضرت علی(ع) هم برای حمله صادر شد، دست به شمشیر برد و بر آن گروه نادان حمله کرد و دلاورانه شمشیر زد و یکی از سران خوارج به نام زید بن حصین طائی را به هلاکت رساند؛ چون آتش جنگ فرو نشست به محضر امام(ع) آمد و عرض کرد: ای امیرمؤمنان، من زید بن حصین طانی را به قتل رساندم و چنان نیزه به سینهاش زدم که از پشت او خارج شد و به او گفتم: "ای دشمن خدا، بشارت باد بر تو آتش جهنم"[۲۳] اما او در پاسخ گفت: به زودی (در قیامت) خواهی دانست که کدام یک از ما به آتش سزاوارتریم امام(ع) در راستای اطمینان قلب ابوایوب فرمود:"او به آتش جهنم سزاوارتر است"[۲۴].[۲۵]
صراحت و حق گویی ابوایوب در برابر معاویه
- ابن عساکر در تاریخ دمشق نقل میکند: پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع) روزی ابوایوب بر معاویه وارد شد و معاویه او را بر تخت خود نشاند و از کارهای خود مرتباً سخن گفت و جمعی از شامیان هم حضور داشتند و گوش میدادند، در این موقع معاویه خطاب به ابوایوب گفت: ای ابوایوب، چه کسی در روز فلان و فلان (روز بدر) صاحب اسب بلقاء را کشت؟ ابوایوب هم با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم کفر را حمل میکردید!"[۲۶]
- معاویه که فکر نمیکرد ابوایوب با این صراحت، سابقه کفر او و پدرش را مطرح کند از خجالت سر به زیر انداخت و شامیان هم بر ابوایوب خشمگین شدند؛ بعد معاویه سر بلند کرد و در مقام عذرخواهی گفت: رها کن، رها کن، به جان خودم من از این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم هم این نبود[۲۷].[۲۸]
حمله بسر بن ارطاة و فرار ابوایوب از مدینه
- پس از جنگ صفین، معاویه افرادی سنگدل، خونریز و بیرحم چون بسر بن ارطاة را فرمان داد تا راه حجاز (مکه و مدینه) در پیش گیرد و بعد تا یمن را طی کند، و در هر شهری که مردم آن در اطاعت علی بن ابی طالب هستند، زبان به دشنام و ناسزا بگشا و آنان را تهدید کن که مردم باور کنند راه نجاتی ندارند و در نتیجه بر آنها غالب خواهی شد! معاویه در ادامه دستور داد که: بعد دست از دشنام و هتاکی بردار و آنان را به بیعت با من فراخوان و هر کس حاضر به بیعت نشد او را به قتل برسان و در ضمن شیعیان (محبین) علی بن ابی طالب را نیز در هر جا یافتی، به قتل برسان! بسر بن ارطاة به فرمان معاویه حرکت کرد و همه دستورهای خصمانه و ظالمانه معاویه را اجرا نمود.
- روش این مرد خونخوار و همراهانش این بود که کنار هر آبی میرسیدند، شتران ساکنان آنجا را به زور میگرفتند و سوار میشدند و اسبهای خود را یدک میکشیدند تا کنار آب دیگری میرسیدند، در آنجا شتران قبلی را رها کرده و شتران این قوم جدید را میگرفتند و بدین ترتیب خود را به نزدیکی مدینه رساندند. و متأسفانه وقتی به مدینه رسیدند، قبیله قضاعه از آنان استقبال کردند و برای آنها شتران را نحر نموده و قربانی دادند؛ اما چون با جرئت و جسارت و غافلگیرانه وارد مدینه شدند، ابوایوب انصاری که کارگزار حضرت علی(ع) در مدینه بود، خود را برای مقابله آماده نمیدید، از آنجا گریخت، بسر بن ارطاة با خیالی آسوده و بدون مقاومت نیروهای تحت فرمان ابوایوب، وارد شهر شد، در مسجد مدینه به منبر رفت و همان ابتدا طبق دستور معاویه، به اصحاب پیامبر از مهاجر و انصار جسارت و فحاشی نمود و آنان را تهدید کرد و به این آیه کریمه قرآن که میفرماید: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْيَةً كَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا﴾[۲۹] مثال زد و آنها را مصداق این آیه قرار داد و گفت: خداوند این مثال را درباره شما قرار داده است و شما را شایسته آن دانسته است؛ زیرا شهر شما محل هجرت پیامبر و جایگاه سکونت او بود، مرقدش در این شهر است و منازل خلفای بعد از او نیز همین جاست ولی خلیفه خدا (عثمان) میان شما کشته شد و گروهی از شما قاتل او هستید و گروهی هم او را زبون و خار کردهاید؟
- بسر بن ارطاة در ادامه، انصار را به خصوص مورد دشنام قرار داد و گفت: ای گروه یهود! ای فرزندان بردگان زریق و نجار و سالم و عبدالأشهل! همانا به خدا سوگند چنان بلایی بر سر شما خواهم آورد که کینه و جوشش سینههای مؤمنان و خاندان عثمان را تسکین خواهد داد؛ به خدا سوگند، شما را همچون امتهای گذشته افسانه قرار خواهم داد. این مرد بیرحم و خونخوار، آن قدر سخنان تهدیدآمیز به زبان آورد که مردم بر جان خود ترسیدند و به دست و پای حویطب بن عبدالعزی که شوهر مادر بسر بن ارطاة بود، افتادند و به او پناه بردند. حویطب بن عبدالعزی خود را در بالای منبر به بسر بن ارطاة رساند و او را سوگند داد که دست از تهدید بردارد و گفت: اینان عترت تو و انصار رسول خدایند و قاتلان عثمان نیستند. و در این باره با بسر بن ارطاة بسیار سخن گفت تا او را آرام کرد. پس از آن بسر بن ارطاة مردم را به بیعت با معاویه فرا خواند و مردم مدینه از ترس جانشان فوراً با او بیعت کرده و خلافت معاویه را گردن نهادند. بعد بسر بن ارطاة از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد و خانههای بسیاری از جمله خانه زرارة بن حرون، رفاعة بن رافع زرقی و ابوایوب انصاری را آتش زد و ویران کرد. سپس به سراغ جابر بن عبدالله انصاری رفت، اما او قبل از آنکه به دست سربازان خونخوار بسر گرفتار شود فرار کرد و به خانه ام سلمه همسر پیامبر(ص) پناهنده شد. ولی بسر بن ارطاة دست از تعقیب جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا(ص) بر نداشت و تمام طایفه جابر بن عبدالله انصاری را که از قبیله بنی سلمه بودند، تهدید به مرگ کرد. ام سلمه نیز برای نجات جان جابر بن عبدالله انصاری و قبیلهاش از او خواست که با بسر بن ارطاة بیعت کند تا خونی ریخته نشود و او به ناچار با خلافت معاویه بیعت کرد[۳۰].[۳۱]
درگذشت ابوایوب
- ابوایوب در تمام طول عمر با برکت خود همواره پا به رکاب و شمشیر به دست بود و برای اعتلای اسلام و دفاع از حق در میدانهای جنگ نبرد کرد. هم چنین در سه جنگ زمان خلافت حضرت علی(ع) در رکاب آن حضرت جنگید و از اسلام دفاع کرد.
- او در پایان عمر طولانی خود نیز در سال ۵۱ یا ۵۲ هجری قمری زمان سلطنت معاویه، در حالی که در روم سرگرم جهاد با نیروهای ارتش روم بود، مریض شد و از دنیا رفت و در همان سرزمین نزدیک قسطنطنیه به خاک سپرده شد[۳۲].
- اما از آنجا که در زمان معاویه به کمک و یاری او وارد جنگ شد، اگر با اجازه از امام زمانش حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) بوده باشد، پس عمل او جهاد در راه خداست. و چنان چه شرکت او در جنگ بدون اذن امام(ع) بوده شاید به نظر خودش حضور در جنگ با دشمنان را ضروری و لازم میدانسته است و احتمال سومی هم هست که او از روی بیتوجهی و غفلت از موازین شرعی، در جنگ با رومیان شرکت کرده است.[۳۳]
منابع رجال و تراجم اهل سنت
اسماء من یعرف بکنیته (أبو الفتح الأزدی)
- أَبُو أَيُّوب الْأنْصَارِيّ اسْمه خَالِد بن زيد[۳۴]
الاستغناء (ابن عبد البر)
- أبو أيوب الأنصارى، خالد بن زيد بن كليب، من بنى مالك بن النجار، شهد بدرا والمشاهد بعدها، وعليه نزل رسول اللَّه وعنده سكن حتى بنى مسجده وبيوته كان من فضلاء الصحابة وجلة البدريين قد ذكرنا طرفا من أخباره في كتاب الاستيعاب في الصحابة. والحمد للَّه.
أسد الغابة (ابن الأثیر)
- أبو أيوب الأنصاري واسمه خالد بن زيد بن كليب بن ثعلبة بن عبد بن عوف بن غنم بن مالك بن النجار الأنصاري الخزرجي النجاري.
- شهد: العقبة، وبدرا، وأحدا، والخندق، وسائر المشاهد مع رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَكَانَ مع عَليّ بن أبي طالب، رضي الله عَنْهُ، ومن خاصته.
- قَالَ ابن الكلبي، وابن إسحاق وغيرهما: شهد أبو أيوب مع عَليّ الجمل وصفين، وَكَانَ عَلَى مقدمته يوم النهروان وقال شعبة: سألت الحكم: أشهد أَبُو أيوب صفين؟ قَالَ: لا، ولكن شهد النهروان.
- وأمر يزيد بالخيل فجعلت تقبل وتدبر عَلَى قبره، حَتَّى عفا أثر القبر روي هَذَا عن مجاهد.
- وقيل: إن الروم قالت للمسلمين فِي صبيحة دفنهم لأبي أيوب: لقد كَانَ لكم الليلة شأن، قالوا: هَذَا رجل من أكابر أصحاب نبينا وأقدمهم إسلاما، وقد دفناه حَيْثُ رأيتم، ووالله لئن نبش لا ضرب لكم بناقوس فِي أرض العرب ما كانت لنا مملكة.
- قَالَ مجاهد: وكانوا إذا أمحلوا كشفوا عن قبره فمطروا.
- وهو الَّذِي نزل عَلَيْهِ رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِمَا قدم المدينة مهاجرا إلى أن بنى مسجده ومساكنه.[۳۵]
الاستیعاب فی معرفة الصحابة (ابن عبد البر)
- اسمه خالد بْن زيد بن كليب بن ثعلبة بن عبد ابن عوف بن غنم بن مالك بن النجار، شهد العقبة وبدرًا وأحدًا والخندق وسائر المشاهد مع رسول الله صلى الله عليه وسلم، وتوفي بالقسطنطينية من أرض الروم سنة خمسين وقيل: سنة إحدى وخمسين فِي خلافة معاوية تحت راية يَزِيد.
- وقيل: إن يَزِيد أمر بالخيل، فجعلت تدبر وتقبل عَلَى قبره [حَتَّى عفا أثر قبره] .
- روي هَذَا عَنْ مجاهد. وقد قيل: إن الروم قالت للمسلمين فِي صبيحة دفنهم لأبي أيوب: لقد كَانَ لكم الليلة شأن عظيم، فَقَالُوا: هَذَا رجل من أكابر أصحاب بينا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وأقدمهم إسلامًا، وقد دفناه حيث رأيتم، والله لئن نبش لا ضرب لكم ناقوس أبدًا فِي أرض العرب مَا كانت لنا مملكة.
- روي هَذَا المعنى أَيْضًا عَنْ مجاهد، قَالَ مجاهد: كانوا إذا أمحلوا كشفوا عَنْ قبره فمطروا. قَالَ شعبة: سألت الحكم أشهد أَبُو أيوب صفين [مَعَ علي؟] قَالَ: لا، ولكنه شهد النهروان. وغيره يقول: شهد صفين مَعَ علي.
- وَقَالَ ابْن القاسم، عَنْ مالك: بلغني عَنْ قبر أبي أيوب أن الروم يستصحون به ويستسقون. وَقَالَ ابْن الكلبي، وابن إِسْحَاق: شهد أَبُو أيوب، مَعَ علي، الجمل وصفين، وَكَانَ عَلَى مقدمته يوم النهروان. ولأبي أيوب عقب. وروى أيوب، عن محمد بن سيرين، قال: نبئت أن أبا أيوب شهد مَعَ رَسُول اللَّهِ صَلَّى الله عليه وسلم بدرا، ثم لم يتخلف عَنْ غزوة غزاها فِي كل عام، إِلَى أن مات بأرض الروم رضي اللَّه عنه فلما. ولى معاوية يَزِيد عَلَى الجيش الَّذِي بعثه إِلَى القسطنطينية جعل أَبُو أيوب يقول: وما علي أن أمر علينا شاب ، فمرض فِي غزوته تلك، فدخل عَلَيْهِ يَزِيد يعوده، وَقَالَ: أوصني. قَالَ: إذا مت فكفوني، ثم مر الناس فليركبوا، ثم يسيروا فِي أرض العدو حَتَّى إذا لم تجدوا مساغًا فادفنوني. قَالَ: ففعلوا ذلك. قَالَ: وَكَانَ أَبُو أيوب يقول: قَالَ اللَّه عَزَّ وجل : انفروا خفافا وثقالا. فلا أجدني إلا خفيفًا أَوْ ثقيلًا.
- وروى قرة بْن خالد، عَنْ أبي يَزِيد المدني، قال: كان أبو أيوب والمقداد ابن الأسود يقولان: أمرنا أن ننفر عَلَى كل حال، ويتأولان: انفروا خفافًا وثقالًا.[۳۶]
مشاهیر علماء الأمصار (ابن حبان)
- أبو أيوب الانصاري اسمه خالد بن زيد بن كليب من بنى الحارث بن الخزرج كان ممن نزل عليه النبي صلى الله عليه وسلم غد قدومه المدينة مات سنة ثنتين وخمسين.
التعدیل والتجریح (الباجی)
- خَالِد بن زيد بن كُلَيْب بن ثَعْلَبَة أَبُو أَيُّوب الْأنْصَارِيّ الْحَارِثِيّ الخزرجي الْمدنِي ثمَّ الشَّامي شهد بَدْرًا مَعَ النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم أخرج البُخَارِيّ فِي الصَّوْم وَغير مَوضِع عَن الْبَراء بن عَازِب وَعُرْوَة بن الزبير عَنهُ عَن النَّبِي صلى الله عَلَيْهِ وَسلم قَالَ البُخَارِيّ فِي التَّارِيخ حَدثنِي مُحَمَّد حَدثنَا حَمَّاد بن مسْعدَة عَن بن عون عَن مُحَمَّد قَالَ كَانَ أَبُو أَيُّوب إِذا لم يخرج فِي سَرِيَّة كَانَ فِي الَّتِي تَلِيهَا فَلَمَّا ولي عبد الْملك بن مَرْوَان قَالَ فَتى شَاب من قُرَيْش فَلم يخرج ثمَّ قَالَ بعد مَا عَليّ مِمَّن كَانَ عَلَيْهِم فَمَاتَ بِأَرْض الرّوم قَالَ البُخَارِيّ فِيهِ حَدثنَا مُوسَى ثَنَا حَمَّاد أخبرنَا حبيب بن الشَّهِيد عَن بن سِيرِين قَالَ غزا أَبُو أَيُّوب زمن يزِيد بن مُعَاوِيَة فَمَرض فَقَالَ قدموني فِي أَرض الرّوم مَا اسْتَطَعْتُم ثمَّ ادفنوني وَقَالَ عَمْرو بن عَليّ مَاتَ بقسطنطينية سنة اثْنَتَيْنِ وَخمسين.[۳۸]
تاریخ بغداد (الخطیب البغدادی)
- وأَبُو أيوب الأنصاري الخزرجي، واسمه خالد بْن زَيْد بْن كليب بْن ثعلبة ابن عمرو بْن عوف بْن غنم بْن مالك بن النّجّار- وهو تيم الله- بن ثعلبة بْن الخزرج بْن حارثة بْن ثعلبة بْن عمرو بْن عامر بْن حارثة بْن امرئ القيس بن ثعلبة ابن مازن بْن الأزد بْن الغوث بْن نبت بْن مَالِك بْن زَيْد بن كهلان بن سبأ
- وأمه: هند بنت سعد بْن قيس بْن عمرو بْن امرئ القيس بْن مالك بْن ثعلبة بْن كعب بْن الخزرج بْن الحارث بْن الخزرج الأكبر.
- حضر أَبُو أيوب العقبة، ونزل عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ قدم المدينة في الهجرة، وشَهد مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بدرا والمشاهد كلها، وكان مسكنه بالمدينة، وحضر مَعَ عَلِيّ بْن أَبِي طالب حرب الخوارج بالنهروان، وورد المدائن في صحبته ، وعاش بعد ذلك زمانا طويلا، حتى مات ببلد الروم غازيا في خلافة معاوية بْن أَبِي سفيان وقبره في أصل سور القسطنطينية.
- أَخْبَرَنَا أَبُو بَكْرٍ البرقانيّ قال: أنبأنا أَبُو الْفَضْلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حميرويه الهرويّ قال: أنبأنا الحسين بن إدريس الأنصاريّ قال: نبأنا ابن عمار- وهو مُحَمَّد بْن عَبْدِ اللَّهِ ابن عمّار الموصليّ- قال نبأنا إسماعيل عن شعبة قال: قلت للحكم بن عيينة: شهد أَبُو أيوب مع عَلِيّ صفين؟ قَالَ: لا ولكن شهد معه قتال أهل النهروان.
- أخبرنا أبو بكر البرقانيّ قال أنبأنا الحسين بن هارون الضّبّيّ قال: أنبأنا أَحْمَد بْن مُحَمَّدِ بْن سعيد الحافظ أن جعفر بن محمّد بن عمرو الخشّاب أخبر قراءة قال: حدّثني أبي قال: نبأنا زيدان بن عمر بن البختري قال: حدثني غياث بْن إِبْرَاهِيمَ عَنِ الأجلح بْن عَبْدِ اللَّهِ الكندي قَالَ: سمعت زَيْد بْن عَلِيّ، وعبد الله بن الحسن، وجعفر ابن مُحَمَّد، ومحمد بْن عَبْدِ اللَّهِ بْن الْحَسَنِ: يذكرون تسمية من شهد مع عَلِيّ بْن أَبِي طالب مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، كلهم ذكره عَنْ آبائه. وعمن أدرك من أهله.
- وسمعته أيضا من غيرهم، فذكر أسماء جماعة من الصحابة. ثم قَالَ: وخالد بْن زَيْد أَبُو أيوب الأنصاري بدري، وهو صاحب منزل رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، نَزَلَ عليه حين قدم المدينة، حتى تبوأ مسجده [ومساكنه ] . وكان على مقدمة على يوم النهروان وعلى الرجالة يومئذ.
- أخبرنا أبو حازم العبدوي قال: أنبأنا القاسم بن غانم المهلّبي قال: أنبأنا محمّد بن أخبرنا عبيد الله بن عمر الواعظ قال: حدّثني أبي قال: نبأنا أَبُو طالب- يَعْنِي أَحْمَد بْن نصر- الحافظ قال: نبأنا أَبُو زرعة- وهو الدمشقي- قَالَ: مات أَبُو أيوب الأنصاري سنة خمس وخمسين بالقسطنطينية.
- أَخْبَرَنَا أَبُو القاسم عَلِيّ بْن الفضل بْن طاهر إمام الجامع بدمشق قال: أنبأنا عبد الوهّاب بن الحسن الكلابي قال: نبأنا أَحْمَد بْن عمير بْن يوسف قَالَ: سمعت أبا الْحَسَن محمود بْن إِبْرَاهِيمَ بْن مُحَمَّدِ بْن عِيسَى بْن القاسم بْن سميع يقول: وأبو أيوب خالد بْن زَيْد بْن كليب بْن ثعلبة بدري، من بني النجار، قبره بالقسطنطينية.
- أَخْبَرَنَا ابْن الفضل قَالَ: أَنْبَأَنَا عَبْدُ اللَّهِ بن جعفر قال: نبأنا يعقوب بن سفيان قال نا صفوان بْن صالح قَالَ: حَدَّثَنَا الوليد قَالَ: نا ابْن جابر: أن أبا أيوب لم يقعد عَنِ الغزو في زمان عُمَر وعثمان ومعاوية، وأنه توفي في غزاة يزيد بْن معاوية بالقسطنطينية.
- قَالَ الوليد: فحدثني شيخ من أهل فلسطين أنه رأى بنية بيضاء دون حائط القسطنطينية فقالوا: هذا قبر أَبِي أيوب الأنصاري صاحب النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فأتيت تلك البنية، فرأيت قبره في تلك البنية وعليه قنديل معلق بسلسلة.[۳۹]
معرفة الصحابة (أبو نعیم الأصبهانی)
- خَالِدُ بْنُ زَيْدٍ أَبُو أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيُّ وَهُوَ: خَالِدُ بْنُ زَيْدِ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ ثَعْلَبَةَ بْنِ عَبْدِ عَوْفِ بْنِ غَنْمٍ، وَقِيلَ: ابْنُ عَبْدِ عَوْفِ بْنِ جُشَمِ بْنِ غَنْمِ بْنِ مَالِكِ بْنِ النَّجَّارِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْخَزْرَجِ شَهِدَ بَدْرًا وَالْعَقَبَةَ، وَالْمَشَاهِدَ كُلَّهَا وَعَلَيْهِ نَزَلَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي مَنْزِلِهِ إِلَى أَنْ بَنَى مَسْجِدَهُ وَحُجْرَتَهُ لَمْ يَزَلْ غَازِيًا بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أَنْ تُوُفِّيَ فِي بَعْضِ غَزَوَاتِهِ بِالْقُسْطَنْطِينِيَّةِ، وَدُفِنَ فِي أَصْلِ سُورِهَا، وَوَالِي تِلْكَ الْغَزْوَةِ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ سَنَةَ إِحْدَى وَخَمْسِينَ وَقِيلَ: اثْنَيْنِ وَخَمْسِينَ، دَخَلَ الْبَصْرَةَ، وَأَنْزَلَهُ عَبْدُ اللهِ بْنُ عَبَّاسٍ مَنْزِلَهُ، وَقَاسَمَهُ مَالَهُ وَقِيلَ: إِنَّ الرُّومَ إِذَا أَجْدَبُوا اسْتَسْقَوْا بِقَبْرِهِ فَيُسْقَوْنَ، بَنَى الرُّومُ عَلَى قَبْرِهِ بَنَاءً، وَعَلَّقُوا عَلَيْهَا أَرْبَعَةَ قَنَادِيلَ سَرْجٍ حَدَّثَ عَنْهُ مِنَ الصَّحَابَةِ: أَبُو أُمَامَةَ، وَالْبَرَاءُ بْنُ عَازِبٍ، وَزَيْدُ بْنُ خَالِدٍ الْجُهَنِيُّ، وَالْمِقْدَامُ بْنُ مَعْدِيِ كَرِبَ، وَأَنَسُ بْنُ مَالِكٍ، وَعَبْدُ اللهِ بْنُ يَزِيدَ الْخَطْمِيُّ، وَجَابِرُ بْنُ سَمُرَةَ، وَابْنُ عُمَرَ، وَابْنُ عَبَّاسٍ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَمَنَ التَّابِعِينَ: سَعِيدُ بْنُ الْمُسَيَّبِ، وَعُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ، وَسَالِمُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، وَأَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، وَعَطَاءُ بْنُ يَزِيدَ اللَّيْثِيُّ، وَعَطَاءُ بْنُ يَسَارٍ وَغَيْرُهُمْ.
- حَدَّثَنَا فَارُوقٌ الْخَطَّابِيُّ، ثنا زِيَادُ بْنُ الْخَلِيلِ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْمُنْذِرِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَيْحٍ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، فِي تَسْمِيَةِ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مَعَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الْأَنْصَارِ، مِنْ بَنِي مَالِكِ بْنِ النَّجَّارِ: أَبُو أَيُّوبَ خَالِدُ بْنُ زَيْدٍ.
- حَدَّثَنَا حَبِيبُ بْنُ الْحَسَنِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْمَرْوَزِيُّ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَيُّوبَ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، فِي تَسْمِيَةِ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا وَالْعَقَبَةَ مِنَ الْأَنْصَارِ مِنْ بَنِي النَّجَّارِ، وَهُوَ: تَيْمُ اللَّاتِ بْنُ مَالِكِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْخَزْرَجِ، ثُمَّ مِنْ بَنِي غَنْمٍ، ثُمَّ مِنْ بَنِي ثَعْلَبَةَ بْنِ عَبْدِ عَوْفِ بْنِ غَنْمٍ: أَبُو أَيُّوبَ، وَاسْمُهُ: خَالِدُ بْنُ زَيْدِ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ ثَعْلَبَةَ رَجُلٌ.
- حَدَّثَنَاهُ أَبُو بَكْرِ بْنُ مَالِكٍ، ثنا عَبْدُ اللهِ بْنُ حَنْبَلٍ، حَدَّثَنِي أَبِي قَالَ: قُرِئَ عَلَى يَعْقُوبَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، فِي تَسْمِيَةِ مُنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنْ بَنِي ثَعْلَبَةَ بْنِ عَبْدِ عَوْفِ بْنِ غَنْمٍ: أَبُو أَيُّوبَ، وَاسْمُهُ: خَالِدُ بْنُ زَيْدِ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ ثَعْلَبَةَ
- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا مِنْجَابٌ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ يُوسُفَ، ثنا زِيَادُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، قَالَ: «شَهِدَ بَدْرًا مِنْ بَنِي النَّجَّارِ ثُمَّ مِنْ بَنِي غَنْمٍ، ثُمَّ مِنْ بَنِي ثَعْلَبَةَ أَبُو أَيُّوبَ خَالِدُ بْنُ زَيْدِ بْنِ كُلَيْبِ بْنِ ثَعْلَبَةَ»
- حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ خَلَّادٍ، ثنا الْحَارِثُ بْنُ أَبِي أُسَامَةَ، ثنا يُونُسُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمُؤَدِّبُ، ثنا اللَّيْثُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبِي حَبِيبٍ، عَنْ أَبِي الْخَيْرِ، عَنْ أَبِي رُهْمٍ السَّمَّاعِيِّ، أَنَّ أَبَا أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيَّ حَدَّثَهُ، " أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَزَلَ فِي بَيْتِنَا الْأَسْفَلِ، فَكُنْتُ فِي الْغُرْفَةِ فَأُهْرِيقَ فِي الْغُرْفَةِ مَاءٌ فَقُمْتُ أَنَا وَأُمُّ أَيُّوبَ بِقَطِيفَةٍ لَنَا نَتَتَبَّعُ الْمَاءَ نُنَشِّفُهُ أَنْ يَخْلُصَ الْمَاءُ إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَنَزَلْتُ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا مُشْفِقٌ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّهُ لَيْسَ يَنْبَغِي أَنْ نَكُونَ فَوْقَكَ، انْتَقِلْ إِلَى الْغُرْفَةِ فَأَمَرَ بِمَتَاعِهِ فَنُقِلَ، وَمَتَاعُهُ قَلِيلٌ ".[۴۰]
- حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ خَلَّادٍ، قَالَ: ثنا الْحَارِثُ بْنُ أَبِي أُسَامَةَ، ثنا مُعَاوِيَةُ بْنُ عَمْرٍو، ثنا أَبُو إِسْحَاقَ الْفَزَارِيُّ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي ظَبْيَانَ، قَالَ: " غَزَوْنَا مَعَ أَبِي أَيُّوبَ أَرْضَ الرُّومِ فَمَرِضَ، فَلَمَّا ثَقُلَ قَالَ: احْمِلُونِي، فَإِذَا صَافَفْتُمُ الْعَدُوَّ فَادْفِنُونِي تَحْتَ أَرْجُلِكُمْ "
- حَدَّثَنَا أَبُو عَمْرِو بْنُ حَمْدَانَ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ سُفْيَانَ، ثنا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، أَنْبَأَ جَرِيرٌ، عَنْ قَابُوسَ بْنِ أَبِي ظَبْيَانَ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: " أَتَيْتُ مِصْرَ فَوَجَدْتُ النَّاسَ قَدْ قَفَلُوا مِنْ غَزْوِهِمْ مَعَ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، وَفِيهِمْ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْبَرُونِي أَنَّهُمْ لَمَّا قَضَوْا مَغْزَاهُمْ حَضَرَ أَبَا أَيُّوبَ الْوَفَاةُ فَدَعَا أَصْحَابَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , وَالنَّاسُ مَعَهُمْ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ، فَقَالَ: إِذَا قُبِضْتُ فَلْيَرْكَبِ الْخَيْلَ فِي السِّلَاحِ وَالرَّجُلِ، ثُمَّ سِيرُوا حَتَّى تَبْلُغُوا الْعَدُوَّ فَيَرُدُّونَكُمْ حَتَّى لَا تَجِدُونَ مُتَقَدَّمًا، ثُمَّ احْفِرُوا لِي قَبْرًا فَادْفِنُونِي فِيهِ، ثُمَّ سَوُّوهُ فَلْتَطَأِ الْخَيْلُ وَالرِّجَالُ عَلَيْهِ حَتَّى يَسْتَوِيَ بِالْأَرْضِ "
- حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدِ بْنُ جَبَلَةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ، ثنا زِيَادُ بْنُ أَيُّوبَ، ثنا ابْنُ عُلَيَّةَ، ثنا أَيُّوبُ، عَنْ مُحَمَّدٍ، قَالَ: " شَهِدَ أَبُو أَيُّوبَ مَعَ رَسُولِ اللهِ بَدْرًا، ثُمَّ لَمْ يَتَخَلَّفْ عَنْ غَزَاةٍ لِلْمُسْلِمِينَ إِلَّا وَهُوَ فِيهَا، إِلَّا عَامًا وَاحِدًا فَإِنَّهُ اسْتُعْمِلَ عَلَى الْجَيْشِ رَجُلٌ شَابٌّ، فَقَعَدَ ذَلِكَ الْعَامَ، فَجَعَلَ بَعْدَ ذَلِكَ يَتَلَهَّفُ يَقُولُ: وَمَا عَلَيَّ مَنِ اسْتُعْمِلَ عَلَيَّ، وَمَا عَلَيَّ مَنِ اسْتُعْمِلَ عَلَيَّ فَمَرِضَ، وَعَلَى الْجَيْشِ يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ يَعُودُهُ، فَقَالَ: حَاجَتُكَ؟ قَالَ: حَاجَتِي: إِذَا أَنَا مُتُّ فَارْكَبْ بِي، ثُمَّ اسْعَ بِي فِي أَرْضِ الْعَدُوِّ مَا وَجَدْتَ مَسَاعًا، فَإِذَا لَمْ تَجِدْ مَسَاعًا فَادْفِنِّي، ثُمَّ ارْجِعْ , قَالَ: فَكَانَ أَبُو أَيُّوبَ يَقُولُ: قَالَ اللهُ تَعَالَى {انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا} [۴۱] فَلَا أَجِدُنِي إِلَّا خَفِيفًا أَوْ ثَقِيلًا "
- حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِيُّ، ثنا أَبُو كُرَيْبٍ، ثنا فِرْدَوْسُ بْنُ الْأَشْعَرِيِّ، ثنا مَسْعُودُ بْنُ سُلَيْمَانَ، ثنا حَبِيبُ بْنُ أَبِي ثَابِتٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، " أَنَّ أَبَا أَيُّوبَ بْنَ زَيْدٍ الْأَنْصَارِيَّ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَزَلَ عَلَيْهِ حِينَ هَاجَرَ إِلَى الْمَدِينَةِ غَزَا أَرْضَ الرُّومِ، فَمَرَّ عَلَى مُعَاوِيَةَ فَجَفَاهُ، فَانْطَلَقَ ثُمَّ رَجَعَ مِنْ غَزْوَتِهِ، فَمَرَّ عَلَيْهِ فَجَفَاهُ وَلَمْ يَرْفَعْ رَأْسًا، فَأَتَى عَبْدَ اللهِ بْنَ عَبَّاسٍ بِالْبَصْرَةِ وَقَدْ أَمَّرَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهَا، فَقَالَ: يَا أَبَا أَيُّوبَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ عَنْ مَسْكَنِي كَمَا خَرَجْتَ لِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَرَ أَهْلَهُ فَخَرَجُوا، وَأَعْطَاهُ كُلَّ شَيْءٍ أُغْلِقَ عَلَيْهِ الدَّارُ، فَلَمَّا كَانَ انْطِلَاقُهُ , قَالَ: حَاجَتُكَ؟ قَالَ: حَاجَتِي: عَطَائِي وَثَمَانِيَةُ أَعْبُدٍ يَعْمَلُونَ فِي أَرْضِي وَكَانَ عَطَاؤُهُ أَرْبَعَةَ آلَافٍ، فَأَضْعَفَهَا لَهُ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَأَعْطَاهُ عِشْرِينَ أَلْفًا وَأَرْبَعِينَ عَبْدًا "
- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ جَعْفَرٍ، ثنا يُونُسُ بْنُ حَبِيبٍ، ثنا أَبُو دَاوُدَ، ثنا شُعْبَةُ، عَنْ عَوْنِ بْنِ أَبِي جُحَيْفَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ عِنْدَ الْمَغْرِبِ فَسَمِعَ صَوْتًا فَقَالَ: «الْيَهُودُ تُعَذَّبُ فِي قُبُورِهَا» رَوَاهُ عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ الْعَبَّاسِ الشِّبَامِيُّ، عَنْ عَوْنٍ، نَحْوَهُ
- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ، ثتا بِشْرُ بْنُ مُوسَى، ثنا خَلَّادُ بْنُ يَحْيَى، ثنا مِسْعَرٌ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ، «أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَلَّاهُمَا بِجَمْعٍ الْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ» تَفَرَّدَ بِهِ خَلَّادٌ
- حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ، ثنا إِدْرِيسُ بْنُ جَعْفَرٍ، ثنا يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَ يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ، عَنْ عَدِيِّ بْنِ ثَابِتٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ يَزِيدَ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ، «أَنَّهُ صَلَّى مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ الْمَغْرِبَ وَالْعِشَاءَ الْآخِرَةَ بِالْمُزْدَلِفَةِ» رَوَاهُ عَنْ يَحْيَى: مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ، وَاللَّيْثُ بْنُ سَعْدٍ، وَسُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ، وَيَحْيَى بْنُ أَيُّوبَ، وَحَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، وَالدَّرَاوَرْدِيُّ، وَسُلَيْمَانُ بْنُ بِلَالٍ، وَابْنُ أَبِي زَائِدَةَ، وَجَرِيرٌ، وَعَبْدُ الْوَهَّابِ الثَّقَفِيُّ، وَإِبْرَاهِيمُ بْنُ طَهْمَانَ، وَابْنُ نُمَيْرٍ، وَعَبْدَةُ، فِي آخَرِينَ وَرَوَاهُ عَنْ عَدِيٍّ: شُعْبَةُ بْنُ الْحَجَّاجِ، وَجَابِرٌ الْجُعْفِيُّ، وَابْنُ أَبِي لَيْلَى
- حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ خَلَّادٍ، ثنا الْحَارِثُ بْنُ أَبِي أُسَامَةَ، ثنا أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُقْرِئُ، ثنا حَيْوَةُ، عَنْ أَبِي صَخْرٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ، " أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِهِ مَرَّ بِهِ جِبْرِيلُ عَلَى إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ لِجِبْرِيلَ: «مَنْ هَذَا الَّذِي مَعَكَ؟» فَقَالَ جِبْرِيلُ: هَذَا مُحَمَّدٌ، فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ: «يَا مُحَمَّدُ مُرْ أُمَّتَكَ فَلْيُكْثِرُوا مِنْ غِرَاسِ الْجَنَّةِ، فَإِنَّ أَرْضَهَا وَاسِعَةٌ وَتُرْبَتَهَا طَيِّبَةٌ» ، فَقَالَ مُحَمَّدٌ لِإِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ: «وَمَا غِرَاسُ الْجَنَّةِ؟» قَالَ إِبْرَاهِيمُ: «لَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ».[۴۲]
- حَدَّثَنَاهُ أَبُو بَكْرِ بْنُ مَالِكٍ، ثنا عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ، حَدَّثَنِي أَبِي، ثنا الْحَسَنُ بْنُ مُوسَى، ثنا ابْنُ لَهِيعَةَ، ثنا الْوَلِيدُ بْنُ أَبِي الْوَلِيدِ، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ خَالِدِ بْنِ أَبِي أَيُّوبَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ أَبِي أَيُّوبَ، صَاحِبِ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، مِثْلَهُ.[۴۳]
استادان
- ابی بن کعب بن قیس بن عبید بن زید مشهور به ابی بن کعب انصاری
- حفصة بنت عمر بن خطاب بن نفیل مشهور به حفصة بنت عمر العدویة
- زید بن ثابت بن ضحاک بن زید بن لوذان مشهور به زید بن ثابت انصاری
- عائشة بنت عبدالله بن عثمان بن عامر مشهور به عائشة بنت ابی بکر صدیق
- عبد الرحمن بن صخر مشهور به ابو هریرة دوسی
- عقبة بن عامر بن عبس بن عمرو بن عدی مشهور به عقبة بن عامر جهنی
- عوف بن مالک بن ابی عوف مشهور به عوف بن مالک اشجعی
- مسلمة بن مخلد بن صامت بن نیار بن لوذان مشهور به مسلمة بن مخلد انصاری
- معاویة بن صخر بن حرب بن امیة بن عبد شمس مشهور به معاویة بن ابی سفیان اموی[۴۴]
شاگردان
- ابو اسحاق مشهور به ابو اسحاق مولی بنی هاشم
- ابو الاحوص مشهور به ابو الاحوص مولی بنی لیث
- ابو الشمال بن ضباب مشهور به ابو الشمال بن ضباب
- ابو سعد مشهور به ابو سعد المکی
- ابو سورة مشهور به ابو سورة انصاری
- ابو محمد مشهور به ابو محمد الحضرمی
- احزاب بن اسید مشهور به احزاب بن راشد السماعی
- اسلم بن یزید مشهور به اسلم بن یزید المصری
- اصبغ بن نباتة مشهور به اصبغ بن نباتة التمیمی
- افلح مشهور به افلح مولی ابی ایوب انصاری
- ام ایوب بنت قیس بن سعد بن قیس بن عمرو مشهور به ام ایوب بنت قیس الخزرجیة
- انس بن مالک بن النضر بن ضمضم بن زید مشهور به انس بن مالک انصاری
- ایوب بن خالد بن زید بن کلیب بن ثعلبة مشهور به ایوب بن خالد انصاری
- ابراهیم بن شمر بن یقظان بن عامر بن مشهور به ابراهیم بن ابی عبلة العقیلی
- ابراهیم بن عبدالله بن حنین مشهور به ابراهیم بن عبدالله الهاشمی
- ابراهیم بن یزید بن قیس بن الاسود بن مشهور به ابراهیم النخعی
- اسماعیل بن بشیر مشهور به اسماعیل بن بشیر المدنی
- اسماعیل بن عبید الله بن اقرم مشهور به اسماعیل بن ابی المهاجر قرشی
- اسود بن یزید بن قیس بن عبدالله بن علقمة مشهور به الاسود بن یزید النخعی
- براء بن عازب بن الحارث بن عدی بن مجدعة مشهور به البراء بن عازب انصاری
- ربیع بن خثیم بن عائذ بن عبدالله بن موهب مشهور به الربیع بن خثیم الثوری
- قاسم بن عبدالرحمن مشهور به القاسم بن عبدالرحمن الشامی
- مسور بن مخرمة بن نوفل بن اهیب بن مشهور به المسور بن مخرمة قرشی
- مسیب بن رافع مشهور به المسیب بن رافع الاسدی
- مطلب بن عبدالله بن حنطب بن الحارث مشهور به المطلب بن عبدالله المخزومی
- مقدام بن معدی کرب بن عمرو بن یزید مشهور به المقدام بن معدی کرب الکندی
- جابر بن سمرة بن جنادة بن عمرو بن جندب مشهور به جابر بن سمرة العامری
- جبیر بن نفیر بن مالک بن عامر مشهور به جبیر بن نفیر الحضرمی
- حبیب بن اوس مشهور به حبیب بن اوس الثقفی
- حصین بن جندب بن عمرو بن الحارث بن وحشی مشهور به الحصین بن جندب المذحجی
- حکیم بن بشیر مشهور به حکیم بن بشیر
- حمید بن عبدالرحمن مشهور به حمید بن عبدالرحمن الحمیری
- حمید بن عبدالرحمن بن عوف مشهور به حمید بن عبدالرحمن الزهری
- خالد بن ابی ایوب مشهور به خالد بن ابی ایوب انصاری
- داود بن ابی صالح مشهور به داود بن ابی صالح الحجازی
- رافع بن اسحاق مشهور به رافع بن اسحاق انصاری
- ریاح بن الحارث مشهور به ریاح بن الحارث النخعی
- زبید بن الحارث بن عبد الکریم بن عمرو مشهور به زبید بن الحارث الیامی
- زید بن ثابت بن الضحاک بن زید بن لوذان مشهور به زید بن ثابت انصاری
- زید بن خالد مشهور به زید بن خالد الجهنی
- سالم بن عبدالله بن عمر بن الخطاب مشهور به سالم بن عبدالله العدوی
- سعد بن مالک بن سنان بن عبید بن ثعلبة مشهور به ابو سعید الخدری
- سعید بن المسیب بن حزن بن ابی وهب بن مشهور به سعید بن المسیب قرشی
- سفیان بن عبدالله بن ربیعة بن الحارث مشهور به سفیان بن عبدالله الثقفی
- سفیان بن وهب مشهور به سفیان بن وهب الخولانی
- سلمان مشهور به سلمان الاغر
- صدی بن عجلان بن وهب بن عمرو بن عامر بن مشهور به صدی بن عجلان الباهلی
- طاوس بن کیسان مشهور به طاوس بن کیسان الیمانی
- طلحة بن عبید الله بن کریز بن جابر بن مشهور به طلحة بن عبید الله الخزاعی
- طلحة بن نافع مشهور به طلحة بن نافع قرشی
- عاصم بن سفیان بن عبدالله بن ربیعة بن مشهور به عاصم بن سفیان الثقفی
- عامر بن سعد بن مالک بن وهیب بن عبد مناف مشهور به عامر بن سعد قرشی
- عامر بن شراحیل مشهور به عامر الشعبی
- عباد بن تمیم بن غزیة مشهور به عباد بن تمیم المازنی
- عبادة بن الولید بن عبادة بن الصامت مشهور به عبادة بن الولید انصاری
- عبد الحمید بن واصل مشهور به عبد الحمید بن واصل الباهلی
- عبدالرحمن بن ابزی مشهور به عبدالرحمن بن ابزی الخزاعی
- عبدالرحمن بن یسار مشهور به عبدالرحمن بن ابی لیلی انصاری
- عبدالرحمن بن سعاد مشهور به عبدالرحمن بن سعاد المدنی
- عبدالرحمن بن صخر مشهور به ابو هریرة الدوسی
- عبدالرحمن بن عبد مشهور به عبدالرحمن بن عبد القاری
- عبدالرحمن بن یزید بن جاریة بن العطاف مشهور به عبدالرحمن بن جاریة انصاری
- عبدالله بن حنین بن اسد بن هاشم مشهور به عبدالله بن حنین قرشی
- عبدالله بن زید بن عمرو بن ناتل بن مالک مشهور به عبدالله بن زید الجرمی
- عبدالله بن عباس بن عبد المطلب بن هاشم مشهور به عبدالله بن العباس قرشی
- عبدالله بن عبدالرحمن بن عوف بن عبد عوف مشهور به ابو سلمة بن عبدالرحمن الزهری
- عبدالله بن عمر بن الخطاب بن نفیل مشهور به عبدالله بن عمر العدوی
- عبدالله بن عمرو بن عبد مشهور به عبدالله بن عمرو المخزومی
- عبدالله بن کعب بن مالک بن عمرو بن القین مشهور به عبدالله بن کعب انصاری
- عبدالله بن مالک بن ابی الاسحم مشهور به عبدالله بن عبد الملک الجیشانی
- عبدالله بن مسعود بن حبیب بن شمخ مشهور به عبدالله بن مسعود
- عبدالله بن یزید مشهور به عبدالله بن یزید المعافری
- عبدالله بن یزید بن زید بن حصن بن عمرو مشهور به عبدالله بن یزید الاوسی
- عبدالله بن یعیش مشهور به عبدالله بن یعیش
- عبید بن تعلی مشهور به عبید بن تعلی الطائی
- عثمان بن جبیر مشهور به عثمان بن جبیر انصاری
- عثمان بن یعلی بن مرة بن وهب بن جابر مشهور به عثمان بن یعلی الثقفی
- عروة بن الزبیر بن العوام بن خویلد بن اسد مشهور به عروة بن الزبیر الاسدی
- عطاء بن اسلم مشهور به عطاء بن ابی رباح قرشی
- عطاء بن یزید مشهور به عطاء بن یزید الجندعی
- عطاء بن یسار مشهور به عطاء بن یسار الهلالی
- عقبة بن عامر بن عبس بن عمرو بن عدی مشهور به عقبة بن عامر الجهنی
- علقمة بن قیس بن عبدالله بن مالک بن علقم مشهور به علقمة بن قیس النخعی
- علی بن الصلت مشهور به علی بن الصلت
- علی بن مدرک مشهور به علی بن مدرک النخعی
- عمارة بن عبدالله بن صیاد مشهور به عمارة بن عبدالله انصاری
- عمارة بن غزیة بن الحارث بن عمرو بن غزیة مشهور به عمارة بن غزیة انصاری
- عمر بن ثابت بن الحارث مشهور به عمر بن ثابت الخزرجی
- عمر بن عبدالله مشهور به عمر بن عبدالله المدنی
- عمرو بن الاسود مشهور به عمیر بن الاسود العنسی
- عمرو بن ثابت مشهور به عمرو بن ثابت العتواری
- عمرو بن میمون مشهور به عمرو بن میمون الاودی
- قتادة بن دعامة بن قتادة بن عزیز بن عمرو مشهور به قتادة بن دعامة السدوسی
- قرثع مشهور به قرثع الضبی
- قیس بن مالک بن انس مشهور به مالک بن ابی قیس المازنی
- محفوظ بن علقمة بن شهاب مشهور به محفوظ بن علقمة الحضرمی
- محمد بن المنکدر بن عبدالله بن الهدیر مشهور به محمد بن المنکدر قرشی
- محمد بن سیرین مشهور به محمد بن سیرین انصاری
- محمد بن کعب بن سلیم بن اسد بن عمرو مشهور به محمد بن کعب القرظی
- محمد بن مسلم بن عبید الله بن عبدالله مشهور به محمد بن شهاب الزهری
- مخنف بن سلیم بن الحارث بن عوف بن ثعلبة مشهور به مخنف بن سلیم العبدی
- مرثد بن عبدالله مشهور به مرثد بن عبدالله الیزنی
- مکحول بن شهراب بن شاذل مشهور به مکحول بن ابی مسلم الشامی
- موسی بن طلحة بن عبید الله مشهور به موسی بن طلحة قرشی
- نصر بن علقمة بن محفوظ بن علقمة مشهور به نصر بن علقمة الحضرمی
- ابو شعیب مشهور به ابو شعیب الحضرمی
- خارجة بن عبدالله بن سعد بن مالک بن وهیب مشهور به خارجة بن عبدالله الزهری
- خثیم مشهور به خثیم القاری
- زیاد بن انعم بن ذری بن یحمد بن معد مشهور به زیاد بن انعم الشعبانی
- سعید بن ثوبان مشهور به سعید بن ثوبان
- سلمان بن فروخ مشهور به سلیمان بن فروخ الازدی
- سورة بن الحکم مشهور به سورة بن الحکم الکوفی
- عبایة بن ربعی مشهور به عبایة بن ربعی الاسدی
- عبدالرحمن بن معمر بن حزم بن زید مشهور به عبدالرحمن بن معمر انصاری
- عبدالله بن ابی ایوب مشهور به عبدالله بن ابی ایوب انصاری
- عبدالله بن سعد بن مالک بن وهیب مشهور به عبدالله بن سعد الزهری
- عبدالله بن سوید مشهور به عبدالله بن شداد التیمی
- عبدالله بن عبد مشهور به عبدالله بن عبد القاری
- عبدالله بن عبدالرحمن بن عبدالله مشهور به عبدالله بن عبدالرحمن العدوی
- عبدالله بن عمرو مشهور به عبدالله بن عمرو القاریء
- عبدالله بن عمرو بن عبدالله بن صفوان مشهور به عبدالله بن عمرو النصری
- علاء بن کثیر مشهور به العلاء بن کثیر الاسکندرانی
- علقمة بن سفیان بن عبدالله مشهور به علقمة بن سفیان الثقفی
- کرز بن وبرة مشهور به کرز بن وبرة الحارثی
- محمد بن ثابت بن شرحبیل بن ابی عزیز مشهور به محمد بن عبدالرحمن قرشی
- مسلم بن ایمن مشهور به مسلم بن ابی کریمة التمیمی
- عبادة بن عمر بن عبادة بن عوف مشهور به عبادة بن عمرو بن عبادة
- عباد بن ناشرة مشهور به عباد بن ناشرة المصری
- ابان بن الحسن مشهور به ابان بن الحسن
- معمر بن حزم بن یزید بن لوذان بن عمرو مشهور به معمر بن حزم الحزمی
- یعقوب بن عفیف بن المسیب مشهور به یعقوب بن عفیف
- یزید بن عبدالله مشهور به یزید بن عبدالله الیزنی
- جبیر مشهور به جبیر انصاری
- عتاب بن ثعلبة مشهور به عتاب بن ثعلبة[۴۵]
جرح و تعدیل
- ابو حاتم رازی : بدری له صحبة
- ابو حاتم بن حبان بستی : نزل علیه النبی (ص) حیث قدم المدینة
- ابن حجر عسقلانی : صحابی
- خطیب بغدادی : شهد بدرا وأحدا والمشاهد کلها، مات بالروم غازیا فی خلافة معاویة سنة اثنتین وخمسین وقبره فی أصل سور القسطنطینیة
- محمد بن اسماعیل بخاری : شهد بدرا مع النبی(ص)[۴۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲؛ رجال طوسی، ص۴۰، ش۱؛ طبقات الکبری، ج۱، ص۲۳۶ وسیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۶۱.
- ↑ ر.ک: اسد الغابه، ج۵، ص۱۴۳؛ الاصابه، ج۲، ص۲۳۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۲ و تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۵۳.
- ↑ تا قبل از هجرت پیامبر، این شهر را «یثرب» و پس از ههجرت پیامبر به «مدینه الرسول» شهرت یافت.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۰-۷۱.
- ↑ موسوعة الحدیث
- ↑ ر.ک: وقعه صفین، ص۹۳؛ الجمل، ص۱۰۵ و شرح ابن ابی الحدید ج۷، ص۳۶ و ۳۹.
- ↑ دوازده نفر عبارتند از: ۱. خالد بن سعید بن عاص ۲. مقداد بن اسود ۳. ابی بن کعب ۴. عمار یاسر ۵. ابوذر غفاری ۶. سلمان فارسی ۷. عبدالله بن مسعود ۸. بریده اسلمی (از مهاجرین) ۹. خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین). ۱۰. سهل بن حنیف ۱۱. ابو ایوب انصاری ۱۲. ابو الهیثم بن تیهان (و تعدادی دیگر از انصار بودند).
- ↑ خصال صدوق، ج۲، ص۴۶۵، باب اثنی عشر، ح۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۱.
- ↑ «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ - اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۱-۷۲.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۰۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۲-۷۳.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۷.
- ↑ منتخب کنز العمال در حاشیه مسند، ج۵، ص۴۵۱ و ر.ک: ارجح المطالب، ص۶۰۳.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۴ و تاریخ طبری، ج۵، ص۸۳.
- ↑ ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۵؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۸۶ و شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۳-۷۵.
- ↑ «يَا حَبَّذَا اَلرَّوْحَةُ إِلَى اَلْجَنَّةِ»!
- ↑ «اِحْمِلُوا عَلَيْهِمْ فَوَ اَللَّهِ لاَ يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لاَ يَسْلَمُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۲.
- ↑ ابشر یا عدو الله بالنار
- ↑ «هو أولی بها لیا»، تاریخ طبری، ج۵، ص۸۷ و کامل ابن اثیر، ج۲، ص۴۰۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۵-۷۷.
- ↑ أنا قتلته، إذ أنت و أبوک علی الجمل الأحمر، معکما لواء الکفر
- ↑ اعیان الشیعه، ج۶، ص۲۸۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۸.
- ↑ «و خداوند شهری را مثل آورد که در امن و آرامش بود، روزی (مردم)اش از همه جا فراوان میرسید» سوره نحل، آیه ۱۱۲.
- ↑ ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳ - ۱۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۷۸-۸۰.
- ↑ اسد الغابه، ج۲، ص۸۱ و ر.ک: الاصابه، ج۲، ص۲۳۵ و تهذیب التهذیب، ج۳، ص۵۱۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۱، ص۸۰-۸۱.
- ↑ الأزدی، أبو الفتح، اسماء من یعرف بکنیته، ج۱، ص۲۹.
- ↑ ابن الأثیر، ابوالحسن، أسد الغابة، ج۵، ص۱۴۳ و ۱۴۴.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الصحابة، ج۴، ص۱۶۰۶ و ۱۶۰۷.
- ↑ ابن حبان، مشاهیر علماء الأمصار، ج۱، ص۴۹.
- ↑ الباجی، سلیمان بن خلف، التعدیل والتجریح لمن خرج له البخاری في الجامع الصحیح، ج۲، ص۵۴۸.
- ↑ الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد و ذیوله، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۶.
- ↑ الأصبهانی، أبو نعیم، معرفة الصحابة، ج۲، ص۹۳۳ و ۹۳۴.
- ↑ التوبة: ۴۱.
- ↑ الأصبهانی، أبو نعیم، معرفة الصحابة، ج۲، ص۹۳۵-۹۳۷.
- ↑ الأصبهانی، أبو نعیم، معرفة الصحابة، ج۲، ص۹۳۸.
- ↑ موسوعة الحدیث
- ↑ موسوعة الحدیث
- ↑ موسوعة الحدیث