مباهله در تاریخ اسلامی
مباهله یعنی دو نفر یا دو گروه که با هم نزاع دارند و هر کدام خود را بر حق میدانند به یکدیگر نفرین کنند که خداوند دروغگو و طرف ناحق را هلاک کند. چنین واقعهای در صدر اسلام میان پیامبر و مسیحیان نجران روی داده است. در این زمینه آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران نازل شده که به آیۀ مباهله معروف است.
معناشناسی
مباهله در لغت به معنای ملاعنه، نفرینکردن شخص دروغگو و ظالم، ابتهال و تضرّع به درگاه خدا برای دفع بلا از خود یا نزول بلا بر ظالم است و این کار از گذشته بین عرب متداول بوده و میگفتند: لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِ مِنَّا[۱].[۲] و در اصطلاح به عملی گفته میشود که دو یا چند نفر مخالف در مسئلۀ مهم دینی یک جا جمع شوند و با اصرار و تضرع به درگاه خداوند از او بخواهند باطل را رسوا و مجازات کند[۳]، همان کاری که پیامبر اسلام(ص) در برابر مسیحیان نجران کرد و این کار بیانگر تلاشهای فراوان رسول اکرم(ص) برای دعوت اهل کتاب به دین اسلام بوده است[۴].[۵]
علت مباهله
دعوت به مباهله از راههای اثبات حقّانیت و نبوت پیامبران بوده است و چون سخنان منطقی پیامبر(ص) در مسیحیان نجران اثر نکرد و عدهای به مجادله و محاجه با پیامبر(ص) پرداختند برای اثبات حقانیت خود به دستور خدا آنان را به مباهله فرا خواند[۶]، بنابراین مباهله برای اثبات حقانیت بوده و عمومیت دارد و مخصوص پیامبر(ص) نیست و هر فرد با ایمانی که تقوا و خداپرستی کامل داشته باشد، زمانی که استدلالهای او در برابر دشمن بر اثر لجاجت به جایی نرسید میتواند برای اثبات مدّعای خود به مباهله دعوت کند[۷].
جریان مباهله
در سال نهم هجری، "عامالوفود"، پیامبر(ص) نامهای برای بزرگان مسیحی نجران نوشت و آنان را به خداپرستی و ولایت خداوند دعوت کرد[۸]؛ ولی پس از مذاکرات طولانی به نتیجۀ مشخص نرسیدند و قرار شد با دیدار پیامبر(ص) راه حل مناسبی بیابند[۹]، بنابراین چهارده تن[۱۰] از صاحبنظران و نخبگان مسیحی که سه تن از آنان رهبران مذهبی مسیحیت و در رأس هیئت بودند[۱۱]: "ابوحارثة بن علقمه"، اسقف اعظم و نمایندۀ رسمی کلیساهای روم و حجاز؛ "عبدالمسیح"، ملقب به عاقب که در عقل و درایت شهرت داش و "ایهم" که به او سید میگفتند[۱۲]، با لباسهای فاخر ابریشمی و انگشترهای طلا، بنا به برخی نقلها وارد مسجدی در مدینه، شمال بقیع که به نام "مسجد الإجابه" و "مسجد مباهله" معروف است شدند[۱۳].[۱۴] پیامبر(ص) با آنها سخن نگفت. آنها علت این رفتار را به راهنمایی آشنایانشان از امام علی(ع) پرسیدند. حضرت فرمودند: «با همان لباسهای سفر، نزد پیامبر(ص) بروید». آنها چنین کردند و هنگام ملاقات با رسول خدا(ص)، ایشان فرمودند: «به خدا سوگند! بار نخست، شیطان همراهتان بود»[۱۵]. هنگام گفتگو با پیامبر(ص)، آنها ابتدا دربارۀ ماهیت عیسی(ع) سؤال کردند. رسول اکرم(ص) از ایشان به عنوان بنده و پیامبر خدا یاد کرد[۱۶]. آنان شگفتزده پرسیدند: "چگونه ممکن است در حالی که همۀ آدمیان پدری دارند، عیسی(ع) بدون پدر به دنیا آمده باشد؟" پیامبر(ص) فرمودند: «آدم از خاک و بدون پدر آفریده شد، آفرینش عیسی(ع) نیز همانند آفرینش آدم، بدون پدر و از نفخۀ روح القدس است: ﴿إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۷].
مسیحیان که قائل به ربوبیت حضرت عیسی(ع) بودند و او را فرزند خدا میدانستند از پاسخ به این استدلال در ماندند و به انکار شدید آن پرداختند تا آنجا که پیامبر(ص) از رفتار آنان به ستوه آمد[۱۸]، سپس به فرمان خداوند به مباهله دعوت شدند: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۹]. فردای آن روز ۲۴ یا ۲۵ ذیالحجه[۲۰]، دو طرف در بیابان اطراف مدینه گرد آمدند[۲۱]. پیامبر(ص) همراه امام علی(ع) که حسنین(ع) پیش روی آنها و فاطمه(س) پشت سر حضرت بود، همگی در جایگاه خویش قرار گرفتند[۲۲]. پیامبر(ص) فرمودند: «بارالها! اینان اهل بیت من هستند»[۲۳]. مسیحیان نجران نیز که برخی فرزندان خود را همراه آورده بودند در مقابل آنان استقرار یافتند. بزرگان مسیحی چون عزیزترین اشخاص پیامبر(ص) را همراه او دیدند به قوم خویش گفتند: "ما صورتهایی را میبینیم که اگر از خدا درخواست از جا برکندن کوهها را کنند، چنین خواهد شد[۲۴]. هرگز با آنان مباهله نکنید که به خدا سوگند او همانند پیامبران به مباهله نشسته است[۲۵] که اگر چنین کنید هلاک خواهید شد و تا قیامت حتی یک مسیحی روی زمین باقی نخواهد ماند"[۲۶]. آنها از مباهله امتناع کردند؛ گروهی اسلام آوردند و عدهای به دادن جزیۀ سالیانه دو هزار دست لباس راضی شدند[۲۷].[۲۸] پیامبر(ص) پس از پشیمانی آنان از مباهله، فرمودند: «به خدا سوگند! اگر مباهله میکردید، تمام این بیابان پر از آتش میشد و در دم هلاک میشدید»[۲۹].
- متأسفانه بخش وسیعی از مناظرات و گفتگوهای پیامبر(ص) با آنان مورد غفلت سیرهنویسان واقع شده و متون اسلامی نیز به طور مستقل بدان نپرداختهاند[۳۰].
زمان مباهله
برخی، زمان دعوت به مباهلۀ پیامبر(ص) را سال سوم هجری میدانند؛ زیرا به اتفاق اکثر مفسران شیعه و سنی، آیۀ ۶۱ سورۀ آل عمران که برای دعوت به مباهله است در این سال نازل شده است و برخی نیز وقوع آن را در سال نهم هجری (عامالوفود) دانستهاند که پیامبر(ص) عازم مدینه شد[۳۱].
فضیلت اهل بیت(ع) در مباهله
این حادثه، موقعیّت والای اهل بیت(ع) را نزد خدا نشان میدهد و از فضایل روشن علی بن ابی طالب(ع) است که در آیه، جان پیامبر(ص) به شمار آمده و نشان میدهد او افضل صحابه است و خود امام علی(ع) [۳۲] و امامان دیگر نیز به این واقعه استشهاد و احتجاج کردهاند[۳۳]. وقتی مأمون از امام رضا(ع) خواست بزرگترین فضیلت علی(ع) را بیان کند، حضرت به این فضیلت اشاره فرمودند و این واقعه و فضیلت در آثار شعرای عرب و عجم نیز انعکاس یافته است[۳۴].
دلایل اثبات حقانیت اهل بیت(ع) در جریان مباهله
برخی از دلایلی که برای اثبات حقانیت و جایگاه اهل بیت(ع) در جریان این حادثه میتوان به آن اشاره کرد عبارتاند از:
- همراه بودن اهل بیت(ع) با پیامبر(ص) در جریان مباهله: به نظر تمام مفسران شیعه و سنی افراد شرکت کننده در جریان مباهله، پنج تن آل عبا بودند که مراد از ﴿ُ أَبْنَاءَنَا﴾، حسنین(ع) هستند و مراد از ﴿َ نِسَاءَنَا﴾، فاطمه(س) است به دلیل اینکه جز او زنی در مباهله شرکت نکرد و آیه نیز دلیل بر فضیلت و برتری او بر همۀ زنان عالم است و مراد از نفس پیغمبر، فقط علی(ع) است زیرا خود پیامبر(ص) که نمیتواند مراد باشد؛ زیرا او دعوت کننده است و معنی ندارد انسان خود را دعوت کند و همیشه داعی غیر از مدعو است[۳۵]؛ چراکه پیامبر(ص) با تعابیر مختلفی به یکی بودن در فضایل و پیوند عمیق او با امیر مؤمنان(ع) تصریح فرموده است از جمله: «أَنْتَ مِنِّی وَ أَنَا مِنْک"، "عَلِیٌّ مِنِّی مِثْلُ رَأْسِی مِنْ بَدَنِی"، "أَنْتَ مِنِّی کَرُوحِی مِنْ جَسَدِی"، "أَنْتَ مِنِّی کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ»[۳۶] و در منابع اهل سنت هم احادیثی با همین مضمون نقل شده است از جمله در صحیح بخاری و ترمذی، خصائص نسائی و...[۳۷].[۳۸]
- نقل حدیث و جریان مباهله در منابع مختلف: دلیل دیگر برای اثبات حقانیت و جایگاه اهل بیت(ع) در جریان مباهله، نقل آن در منابع مختلف است از جمله: در شأن نزول آیه گفته شده: وقتی این آیه شریفه نازل شد: پس بگو بیایید بخوانیم فرزندان خود را و فرزندان شما را... آنگاه رسول خدا علی و فاطمه و حسن و حسین را خواندند و گفتند: خدایا اینها اهل من هستند»[۳۹]. همچنین گفته شده: «آیۀ مباهله قویترین دلیل بر فضیلت اصحاب کساء است»[۴۰] و یا گفته شده: «دلالت آیه بر فضیلت آل پیامبر که آل اللهاند برای هیچ مؤمنی قابل شک نیست»[۴۱].
- خودداری بزرگان نصاری از مباهله: این آیه یکی از محکمترین آیات در بیان عظمت پیامبر و اهل بیت ایشان است؛ زیرا بزرگان نصاری از مباهله خودداری کردند و با پرداختن جزیه تن به خواری دادند[۴۲].
آیه مباهله و دلالت آن
در آیه ۶۱ سورۀ آل عمران به موضوع مباهله اشاره شده است که به آیۀ مباهله معروف است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكمُ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتهَلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْكَذِبِينَ﴾[۴۳].[۴۴]
این آیه بر سه چیز دلالت دارد:
- دلالت بر افضلیت اهل بیت(ع): براساس آیۀ مباهله میتوان برتری اهل بیت(ع) را اثبات کرد؛ روایات فراوانی در منابع معتبر شیعه و اهل سنت آمده است که با صراحت به برتری اهل بیت(ع) اشاره دارند مانند: معاویه پسر ابوسفیان به سعد دستور داده بود: به علی بن ابی طالب(ع) ناسزا بگوید و او امتناع میورزید، روزی معاویه از او پرسید: چه چیز تو را از دشنام به علی باز میدارد؟ گفت: به خاطر سه ویژگی که پیامبر(ص) دربارۀ علی(ع) فرموده... و یکی از آنها چنین است هنگامی که آیۀ ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ﴾ نازل شد رسول خدا(ص) علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) را احضار نموده، آنگاه فرمودند: «بار الها اینانند اهل بیت من»[۴۵].
- دلالت بر افضلیت امام علی(ع): آیه مباهله علاوه بر دلالت بر برتری اهل بیت(ع)، به خصوص دلالت بر افضلیت امیرالمؤمنین(ع) هم دارد. روزی مأمون به امام رضا(ع) گفت: بزرگترین فضیلت علی(ع) در قرآن کدام است؟ امام رضا(ع) فرمودند: فضیلتی که آیۀ مباهله بر آن حکایت دارد....[۴۶].
- دلالت بر امامت امام علی(ع): براساس آیۀ مباهله امامت امیرالمؤمنین(ع) هم قابل اثبات است به دلیل: افضلیت: بنابر دلالت آیه علی(ع) از همۀ صحابه افضل است و به حکم عقل، امامت باید به دست افضل باشد بنابراین امامت باید به دست حضرت علی(ع) باشد[۴۷].[۴۸]
محور مباهله
از صحنههای مهم اجتماعی که حضرت فاطمه(س) در آن حضور داشته، مراسم «مباهله» است که در سال نهم واقع شد. خلاصه داستان چنین است: رسول خدا همراه با نامههای خود که برای سران دولتهای جهان و مراکز مذهبی ارسال میداشت، نامهای هم برای «اسقف» منطقه نجران - که بین حجاز و یمن واقع شده بود و از هفتاد دهکده تشکیل میشد - فرستاد و ساکنان آن منطقه را به آئین مقدس اسلام دعوت نمود[۴۹]. به دنبال این دعوت، یک گروه شصت نفری، به سرپرستی «اسقف اعظم» به نام ابوحارثة بن علقمه برای بررسی وضع نامه و اوضاع پیامبر به مدینه آمدند. هیئت نمایندگی مسیحیان «نجران» روی موضوع حضرت عیسی بن مریم که آنان اعتقاد به الوهیت او داشتند، با رسول خدا به بحث و مناظره پرداختند، ولی به دستور خداوند، پیغمبر مأمور گردید با آنان «مباهله» کند.
قرآن کریم فرموده است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۵۰]. گروه اعزامی نجران، برای آمادگی لازم یک روز مهلت گرفتند. روز بعد بیرون شهر مدینه در دامنه صحرا حاضر گردیدند. از آن طرف رسول خدا که با همراهان، یک گروه خانوادگی پنج نفره را تشکیل میدادند، با وقار و حالت معنوی خاصی قدم به میدان یک نبرد بیسابقه گذاشتند، اما نحوه آمدن آنان بسیار حساس و تکان دهنده بود. آنها در صحنه حضور یافتند در حالی که رسول خدا دست حسن(ع) را در دست، حسین(ع) را در آغوش گرفته و فاطمه(س) هم به طور کامل پوشیده بود و از عقب سر پیامبر قدم بر میداشت و علی(ع) نیز عقب سر فاطمه(س) حرکت میکرد[۵۱].
در آن طرف صحنه هم علما و دانشمندان «نجران» در حالی که «اسقف بزرگ» از جلوی آنان حرکت میکرد، به داخل صحنه حضور یافتند. این هیئت از قبل با هم مذاکره کرده بودند که اگر حضرت محمد(ص) با یاران و سربازان خود به میدان «مباهله» بیاید، جای نگرانی نیست- چون صداقت او مورد تردید است- با او «مباهله» میکنیم، اما وقتی فهمیدند آن مرد همراه، داماد محبوب اوست و آن دو کودک نوههای عزیزش و آن زن، دختر جوان و عزیزترین فرزندان وی، به اعتماد به نفس و صداقت آن حضرت مطمئن شدند. یکی از آنان گفت: این محمد همان پیامبر است. مگر نمیبینید ابرهای سیاه را و دگرگونی آفتاب را و شاخههای درختان را که خم شدهاند و صدای مرغان و دود سیاه اطراف و آثار زلزله را که در کوهها نمایان است و منتظرند تا آن بزرگوار دست به دعا بردارد. به خدا سوگند، اگر سخنی بر زبان جاری کند از ما نشانی نمیماند، برویم و با او صلح کنیم. اسقف بزرگ هم گفت: من میترسم اگر با این مرد وارد «مباهله» و نفرین کردن شویم و او و همراهان وی با این چهرههای نورانی در حق مانفرین کنند، عذاب الهی نازل شود و یک سال بیشتر نگذرد که حتی یک نفر از نصرانیان و مسیحیان روی زمین زنده باقی نمانند.
مسیحیان بنی نجران برای مصالحه، ابوحارث را فرستادند. او مسلمان شد و عرض کرد: مردم نجران پشیمان شدند. حضرت فرمود: اسلام بیاورند. عرض کرد: قبول نمیکنند. فرمود: آماده جنگ باشند. عرض کرد: قدرت این کار را ندارند، ولی حاضرند جزیه بدهند. پیامبر به علی(ع) فرمودند: شرایط ذمه و مقدار آن را به آنان بگوید. آنگاه آنان اعلام موافقت و مصالحه کردند که هر سال مبلغی را «دو هزار حله، هزار عدد در ماه صفر و هزار عدد در ماه رجب و سی عدد زره» به عنوان «جزیه» به حکومت اسلامی (به پیغمبر) تحویل دهند و در پناه حکومت اسلام، جان و مال آنان محفوظ بماند و از مزایای جامعه اسلامی هم بهرهمند گردند.
پیامبر خطاب به آنها فرمود: اگر شما با من و اهل بیتم مباهله میکردید، به صورت میمون و خوک میشدید. این وادی برای شما آتش میشد و یک سال نمیگذشت که تمام نصاری نابود میشدند[۵۲].
این هم یکی از اسناد فضیلت و عظمت حضرت فاطمه(س) در صحنه اجتماع، به منظور دفاع از پیامبر و محافظت از کیان پرعظمت اسلام است[۵۳].
سیوطی میگوید: «در بامداد روز مباهله، رسول خدا با علی و حسن و حسین(ع) برای مباهله و نفرین کردن دروغگویان آمدند و فاطمه(س) به دنبال ایشان حرکت میکرد در حالی که آن حضرت، چند زن داشتند». (و هیچ کدام از آنها را همراه خود نیاوردند)[۵۴].
واحدی از شعبی نقل میکند که گفت: مقصود از پسران با حسن وحسین(ع) و زنان ما فاطمه(س) و خود ما ﴿أَنْفُسَنَا﴾ علی بن ابی طالب(ع) است. بنابراین روشن است که خدای تبارک و تعالی، علی(ع) را به منزله نفس پیامبر قرار داده است و مقصود از زنان، فاطمه(س) و پسران، امام حسن و امام حسین(ع) هستند. در اینجا، مباهله برای این انجام گرفت تا در آن مخاصمه، دروغگو از راستگو و صاحب من حق از طرفدار باطل شناخته شود. از این رو، رسول خدا عزیزان و خاصان و محبوبترین آفریدگان نزد خود را برای مباهله با خویش همراه ساخت. هرچند اطمینان داشت که دعوای خصم دروغ است، اما به تنهایی به مقابله آنان نرفت. بلکه عترت مطهرش را نیز همراه خود ساخت؛ تا امت را به عظمت شأن و جلالت قدر آنها نزد خدای تبارک و تعالی آشنا کند. از این رو آنان را به امر پروردگارش - در دعای خویش شریک ساخت»[۵۵].
ابن جریر طبری در رابطه با آیه ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ﴾[۵۶] و امتناع نصاری از مباهله روایت کرده است که راوی گفت: «پیامبر دست حسن و حسین(ع) را گرفت و به علی(ع) فرمود: در پی با بیا. پس پیامبر با آنها بیرون آمد و نصاری حضور پیدا نکردند و گفتند ما میترسیم که او پیامبر باشد و دعای پیامبر مثل دیگران نیست و از مباهله در آن روز امتناع کردند. پیامبر فرمود: اگر بیرون میآمدند و مباهله میکردند، میسوختند»[۵۷].[۵۸]
حضور در مباهله
سران و اندیشمندان مسیحیان نجران با گردهمایی خود، نامه رسول اکرم(ص) را که آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرده بود، مورد بررسی قرار داده ولی به نتیجهای نهایی دست نیافتند آنان تعالیم و دستوراتی در اختیار داشتند که بر ظهور پیامبری پس از حضرت عیسی(ع) تأکید میکرد و کارهایی که از محمد(ص) سر زده بود به پیامبری وی اشاره داشت. ازاینرو، تصمیم گرفتند هیئتی را حضور پیامبر اعزام کرده تا با شخص رسول اکرم(ص) دیدار و گفتوگو کنند.
پیامبر(ص) با آن هیئت بلندپایه دیدار کرد ولی پوشیدن لباسهای دیبا و ابریشم و به گردن آویختن صلیب که رنگ بتپرستی داشت، برای حضرت ناخوشایند جلوه کرد. فردای آن روز با تغییر ظواهر خود بار دیگر حضور پیامبر رسیدند، این بار رسول خدا(ص) به آنان خوش آمد گفت و ارج و احترام نهاد و به آنها فرصت داد تا دیدگاه خود را پیرامون مراسم عبادی خویش ابراز کنند[۵۹].
سپس اسلام را بر آنان عرضه کرد و آیاتی از قرآن برایشان تلاوت فرمود، ولی آنها از پذیرش اسلام سرباز زدند و بحث و مناقشات فراوانی میان آنان صورت گرفت، سرانجام به این نتیجه رسیدند که نبی اکرم(ص) به فرمان خدای عز و جل با آنان به مباهله بپردازد و روز بعد را برای انجام مباهله تعیین کردند.
در آن روز رسول خدا(ص) در حالی که حسین را در آغوش و دست حسن را در دست داشت و پشت سر او دخت گرامیاش فاطمه و پسر عمویش علی بن ابی طالب(ع) در حرکت بودند، برای امتثال فرمان خدای متعال در مکان تعیین شده حضور یافتند که قرآن حکیم به این ماجرا اشاره کرده و فرموده است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۶۰].
رسول اکرم(ص) غیر از افراد یاد شده هیچ یک از مسلمانان را با خود همراه نبرد تا بدین وسیله پیامبری و رسالت راستین خویش را برای همگان ثابت کند. در اینجا کشیش نجران به همکیشان خود گفت: من امروز چهرههایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکند، خداوند دعایشان را مستجاب و آن کار را عملی خواهد ساخت، اگر شما با آنان مباهله انجام دهید به هلاکت میرسید و یک تن مسیحی روی زمین باقی نخواهد ماند.
وقتی مسیحیان از مباهله با پیامبر و اهل بیت او(ع) امتناع ورزیدند رسول خدا(ص) به آنان فرمود: اگر از مباهله منصرف شدهاید، اسلام بیاورید و از امتیازاتی که مسلمانان برخوردارند بهرهمند شوید و حقوقی را که مسلمانان باید رعایت کنند شما نیز رعایت کنید. ولی آنان این پیشنهاد را نپذیرفتند.
حضرت فرمود: «بنابراین، با شما خواهم جنگید». در پاسخ عرضه داشتند: ما در برابر عرب توان جنگی نداریم ولی با شما پیمان صلح میبندیم مشروط به این که به ما حمله نکنید و ما را از دین و آیین خودمان برنگردانید در عوض سالیانه دو هزار تخته لباس گرانبها، نیمی را در ماه صفر و نیمی در رجب و تعداد سی زره معمولی آهنین به شما تحویل خواهیم داد، رسول اکرم(ص) این پیشنهاد را پذیرفت و با آنان پیمان صلح برقرار نمود و فرمود: به خدایی که جانم در دست اوست! هلاکت نجرانیان نزدیک شده بود و اگر مباهله انجام داده بودند به صورت بوزینه و خوک درمیآمدند و سرزمینشان بر آنها آتشی برمیافروخت که مردم نجران و حتی پرندگان را بر درختان، طعمه خویش میساخت و هنوز سال به پایان نرسیده بود همه نصارا به هلاکت میرسیدند و بدینسان، بیآنکه نجرانیان اسلام آوردند به دیار خود بازگشتند[۶۱]. نقل شده دو تن از سران مسیحیان به نامهای عاتب و سیّد پس از حرکت، دیری نپایید نزد رسول خدا(ص) بازگشتند و در حضور وی اسلام آورند[۶۲].[۶۳]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج١١، ص٧٢.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸.
- ↑ حسن بن عبدالله ابوهلال عسکری، معجم الفروق اللغویه، ص۲۰.
- ↑ سورۀ آل عمران، آیات ۲۰ـ ۲۵.
- ↑ ر.ک: ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۱.
- ↑ ر.ک: ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۲.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، نمونه، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ مکاتیب الرّسول، ج ۲، ص ۵۰۲.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۵.
- ↑ ر.ک: ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۲ـ۲۶۳.
- ↑ ر.ک: حسنی، علی اکبر، سیری در اماکن سرزمین وحی، ص ۵۹.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۵، ص۵۲.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۷؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.
- ↑ «داستان عیسی نزد خداوند چون داستان آدم است که او را از خاک آفرید و سپس فرمود: باش! و بیدرنگ موجود شد» سوره آل عمران، آیه ۵۹.
- ↑ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص ۲۱۱.
- ↑ «از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم». سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۱۶۸؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۲۶.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳ ـ۸۲؛ این شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۷۰.
- ↑ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲ ـ۸۳؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ ابن اسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۳ـ۲۶۴.
- ↑ میبدی، رشیدالدین، کشف الاسرار و عدة الأبرار، ج۲، ص۱۴۷؛ رازی، فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۲۴۷.
- ↑ ر.ک: ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۱.
- ↑ یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج۳، ص۵۵۷.
- ↑ احتجاج، ج ۱، ص ۱۱۸.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۳۳ ص ۱۸۱
- ↑ نفحات الازهار، ج ۲۰، ص ۲۵۸.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان مترجمان، ج۴، ص۱۰۳.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج ۳۵، ص ۲۵۷، ج ۲۱ ص ۲۷۶؛ حسینی میلانی، علی، نفحات الازهار، ج ۲۰، ص ۲۱۵.
- ↑ فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج ۱، ص ۳۳۹.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۲۸.
- ↑ «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ...﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی»؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، کتاب الفضائل، جزء ۱۵ و ۱۶، باب ۳، ح۲۴۰۴.
- ↑ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۳۷۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص ۶۹ ـ ۷۲.
- ↑ «از آن پس كه به آگاهى رسيده اى، هر كس كه درباره او با تو مجادله كند، بگو: بياييد تا حاضر آوريم، ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آن گاه دعا و تضرع كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم». سورۀ آل عمران، آیۀ ۶۱.
- ↑ ر.ک: ابراهیمی، زینب، مباهله، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۲۶۱.
- ↑ «عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: أَمَرَ مُعَاوِیَةُ بْنُ أَبِی سُفْیَانَ سَعْداً فَقَالَ مَا یَمْنَعُکَ أَنْ تَسُبَ أَبَا تُرَابٍ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ ثَلَاثاً قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأْنَّ تَکُونَ لِی وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) یَقُولُ لَهُ وَ قَدْ خَلَّفَهُ فِی بَعْضِ مَغَازِیهِ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ یَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَّفْتَنِی مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْیَانِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) أَ مَا تَرْضَی أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی وَ سَمِعْتُهُ یَوْمَ خَیْبَرَ یَقُولُ لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ ادْعُوا لِی عَلِیّاً فَأُتِیَ بِهِ أَرْمَدَ الْعَیْنِ فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ وَ دَفَعَ الرَّایَةَ إِلَیْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَی یَدَیْهِ وَ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ- ﴿فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً(ع) وَ قَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی»؛ خوارزمی، موفق بن احمد، مناقب الخوارزمی، ص۵۹؛ أحمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۸۵؛ نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۳۱؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۲.
- ↑ «قَالَ الْمَأْمُونُ یَوْماً لِلرِّضَا(ع) أَخْبِرْنِی بِأَکْبَرِ فَضِیلَةٍ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یَدُلُّ عَلَیْهَا الْقُرْآنُ قَالَ: فَقَالَ لَهُ الرِّضَا(ع) فَضِیلَةٌ فِی الْمُبَاهَلَةِ...»؛ سلسله مؤلفات شیخ مفید، الفصول المختارة، ج۲، ص۳۸؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۵، ص۲۵۷ ـ ۲۵۸.
- ↑ دلائل الصدق، ج۲، ص۸۶.
- ↑ ر.ک: مقامی، مهدی، ولایت و امامت در قرآن، ص۹۴ـ ۹۵.
- ↑ معجم البلدان، شهاب الدین أبی عبدالله یاقوت حموی، ج۵، ص۲۶۷.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۴۳، ص۳۳۸.
- ↑ سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج۱، ص۱۱۲؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۳۸؛ ذخائر العقبی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۲۵؛ تفسیر برهان، السید هاشم بن سلیمان البحرانی، ج۱، ص۲۸۸؛ الکشاف، محمد بن عمر زمخشری، ج۱، ص۳۶۸.
- ↑ فاطمه(س) الگوی زن مسلمان، احمد صادقی اردستانی ص۱۱۳ – ۱۱۵.
- ↑ الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، جلالالدین عبدالرحمن سیوطی، ج۲، ص۳۸.
- ↑ إقبال الأعمال، ابن طاووس، ص۴۹۶؛ الاختصاص، شیخ مفید، ص۱۰۹؛ الکلمة الغراء فی تفضیل الزهراء(س)، عبدالحسین شرف الدین الموسوی، ص۴.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ فضائل الخمسة من الصحاح الستة. سید مرتضی حسینی فیروزآبادی، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی، ج۱، ص ۳۵۴.
- ↑ سیره حلبی، ج۳، ص۲۱۱؛ سیره نبوی، ج۱، ص۵۷۴.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۸، ص۵۸.
- ↑ طبقات کبری، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۳۱.