اثبات عصمت پیامبران
عصمت پیامبران به این معناست که ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی معصوم و مصون هستند. عصمت پیامبران از طریق ادله عقلی و نقلی قابل اثبات است. ادله عقلی مانند اینکه غرض اصلی بعثت پیامبران ابلاغ احکام الهی به مردم است و اگر پیامبران نسبت به ابلاغ چنین احکامی عصمت نداشته باشند با غرض اصلی بعثت یعنی ابلاغ احکام منافات دارد. در زمنیه عصمت پیامبران آیات و روایات و ادله عقلی دیگری نیز وجود دارد.
دلایل عقلی عصمت پیامبران
برای عصمت انبیا، میتوان از راه عقل و نقل دلیل ارائه کرد. از جمله دلایل عقلی دلایل زیر است: اعتماد به پیامبر بدون عصمت حاصل نمیشود: پیامبران برای هدایت و ارشاد مردم مبعوث میشوند، به همین دلیل، باید مردم آنها را باور داشته و به عنوان هادی بپذیرند، و برای این امر باید پیغمبر مورد وثوق و اطمینان مردم باشد، تا به حرف او گوش فرادهند و به آن عمل کنند. حال اگر پیامبر مرتکب گناه یا اشتباه شود، اعتماد مردم از او سلب میشود و هر چه بگوید، احتمال میدهند اشتباه باشد و هر کار کند، گمان میکنند گناه و انحراف است، در این صورت، دیگر برای وجود پیامبر حکمتی باقی نمیماند، و غرض از ارسال رسل منتفی میشود. خلاصه اگر در انبیا عصمت نباشد، نقض غرض پیش میآید.
تربیت و ارشاد حقیقی در گرو پاکی و عصمت مربّی است: یک مربّی در صورتی موفق است که به آنچه میگوید عامل باشد و به اصطلاح واعظ متعط باشد، در غیر این صورت، در کار خود توفیق چندانی نخواهد داشت؛ زیرا «رطب خورده منع رطب چون کند؟». آری دعوت به حق و ارشاد مردم به راه کمال از راه علی و منصف بودن مربّی به صفات کمال بسیار مفیدتر است. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ» یعنی هدایتگر مردم به سوی حق باشید، امّا نه با زبان. حال انبیا که مربیّان بشریتند و به قول قرآن آمدهاند تا مردم را تزکیه و تربیت کنند و تعلیم دهند: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۱]. از طرفی خدای متعال از این که کسی چیزی را بگوید که خود انجام نمیدهد، با شدّت نهی میکند. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ﴾[۲]. یکی از بهترین روشهای تربیت و تعلیم - چنان که در جای خود اثبات شده است - روش الگویی است. و پیامبران به این امر توجّه جدّی دارند و قرآن نیز آنان را به عنوان الگوی نیکو معرّفی مینماید. و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳]. و در آیه دیگری درباره ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ...﴾[۴] این مطلب در آیه ۶ همین سوره نیز تکرار شده. روشن است که الگو باید پاک و بیعیب و پسندیده باشد و در حقیقت به منزله اسوه حسنهای است که مردم در آیینه صفات کمال او نقائص و معایب خود را اصلاح میکنند، پس باید از هر عیب و نقصی مصون و محفوظ باشد.
لزوم اطاعت: لازم است مردم از پیامبران بدون قید و شرط اطاعت کنند، در غیر این صورت وجود پیامبر بیفایده خواهد بود و فلسفهای برای ارسال رسل باقی نمیماند. از سوی دیگر اگر پیامبر معصوم نباشد ممکن است امر به گناه و اشتباه کند، گناه عبارت است از نافرمانی خدا و اطاعت از فرمان خدا نیز لازم است. در این صورت، اگر از پیامبر اطاعت کند خدا را نافرمانی کرده است و اگر از خدا اطاعت کند، پیامبر را نافرمانی کرده است یعنی مکلّف در تناقضی گیر میکند. هم لازم است از پیامبر اطاعت کند و هم لازم است اطاعت نکند و این امر محال است.[۵]
دلایل نقلی عصمت پیامبران
قرآن پیامبر را معصوم میداند هم در بینش و علم، هم در عمل. در ذیل بعضی از دلایل قرآنی بر عصمت انبیا میآید:
عصمت عملی
مخلَصین از تیررس وسوسه شیطان به دور و معصوماند. پیامبران مخلَصاند، پس پیامبران معصومند. اینک توضیح مقدّمات برهان: شیطان بعد از تمرّد از فرمان خدا و رانده شدن از درگاه الهی، تقاضا کرد تا قیامت به او مهلت داده شود و خداوند نیز تا زمان معلومی به او مهلت داد، در این حال چنین اظهار داشت ﴿قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾[۶]. این معنا در سوره «ص» آیات ۸۲ و ۸۳ نیز آمده است. از این آیه استفاده میشود، شیطان، از گمراه نمودن مخلَصین ناامید است و سراغشان نمیرود، وجه آن نیز روشن است، زیرا کسی که صرفاً برای خدا خالص شده است. طوری که فکر و ذکر و عمل و رفتار او همگی برای خدا و زبان حال او این است: ﴿قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۷] دیگر جای پایی برای شیطان در وجودش باقی نمانده است. چون شیطان باید یک راه ورود در وجود انسان داشته باشد، تا بتواند او را وسوسه کند و این راه یا راهها عبارتند از: همان ناخالصیها که در بینش و نظر یا در عمل و یا در خصایل و ویژگیهای روحی انسان وجود دارد، و مخلص هیچ یک از این ناخالصیها را ندارد. از سوی دیگر قرآن پیامبران را مخلَص معرفی میکند. از جمله ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾[۸]. ذیل آیه ﴿إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ﴾ که به منزله تعلیل برای عدم ارتکاب گناه از سوی یوسف محسوب میشود. هم کبرای برهان را اثبات میکند و هم صغرا را. به عبارت دیگر دو نکته از آیه استفاده میشود: اولاً مخلصین از گناه مصونند، و ثانیاً یوسف پیامبر خدا از مخلصین است. در سوره صافات آیه ۴۰ و ۷۴ بندگان مخلص را از عذاب دردناک در امان میداند، و در آیه ۱۲۸ میفرماید: الیاس را که از مرسلین بود همگی تکذیب کردند، مگر بندگان مخلص. و در آیه ۱۶۰ تنها بندگان مخلص را شایسته برای توصیف خداوند دانسته است. در سوره مریم آیه ۵۱ حضرت موسی(ع) را از مخلَصین معرفی میکند و میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾[۹] و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ﴾[۱۰]. یعنی (و باز ای پیامبر) از بندگان (مخلص) ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب بادکن، که همگی (در انجام رسالت خود) صاحب اقتدار و بینش بودند، زیرا ما آنان را خالص گردانیدیم به خلوص یاد سرای دیگر. در آیات دیگری نیز پیامبران الهی به عنوان مخلص معرّفی شدهاند، که همین مقدار برای اثبات مدّعا کافی است.
پیامبران صدّیق میباشند. و صدّیق کسی است که قول و فعل او همواره قرین صداقت و راستی باشد. پس انبیا هم در قول و هم در فعل جز براساس صدق و درستی حرکت نمیکنند: به عنوان مثال قرآن در سوره مریم آیه ۴۱ میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۱۱] یعنی ای پیامبر در کتاب خود شرح حال ابراهیم را یاد کن؛ زیرا او صدیق و نبی بود. در همین سوره آیه ۵۶ میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا﴾[۱۲] بقیه مقدمات برهان روشن است.
پیامبران به طور مطلق هدایت شده و راه یافته هستند، گناهکار گمراه است، پس پیامبران هیچ گاه گناه نمیکنند قرآن میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحِينَ * وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾[۱۳]. اینکه خدا به طور مطلق امر میکند که از هدایت پیامبران پیروی کنیم، دلیلی است بر این مطلب که هر کار میکنند مطابق رضای خدا است. و از آنجا که ارتکاب گناه مورد رضای خدا نیست، پس پیامبران گناه نمیکنند. و در برخی آیات قرآن از عصیان و گناه به ضلالت تعبیر میشود. پس هرکه گناه کند هدایت نشده است: قرآن میفرماید: ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ * وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنْكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ﴾[۱۴]. بدیهی است که مراد از ضلالت به وسیله شیطان وادار نمودن مردم به گناه و نافرمانی خدا است. حاصل آنکه انبیا به هدایت خاصّ الهی هدایت شدهاند، طوری که هرگز گناهی نمیتواند در ساخت قدسی آنان راه یابد.
اطاعت از پیامبران را قرآن به طور مطلق لازم دانسته است. در حالی که اگر کسی امر به گناه کند، اطاعتاش حرام است، پس پیامبران لزوماً به لحاظ قول و فعل از گناه مصونند. توضیح این که: اطاعت از قول و فعل و تقریر پیامبر، مصداق اَتمِّ اطاعت است و اگر پیامبر مرتکب گناه شود، از باب اطاعت از فعل او ارتکاب گناه لازم میشود، در حالی که ارتکاب گناه حرام است.
این دلیل را این گونه نیز میتوان بیان کرد: قرآن اطاعت از پیامبر را همراه و در کنار اطاعت از خدا به طور مطلق لازم دانسته است. و اگر امر و نهی قولی و فعلی پیامبر خلاف امر و نهی الهی باشد، مکلّف دچار تناقض میشود، زیرا فعل خاصّی را هم واجب است انجام دهد (مثلاً امر پیامبر) و هم واجب است انجام ندهد (برحسب نهی خداوند) و این محال است. آیات در این زمینه متعدد است. در اینجا تنها به یک مورد اشاره میشود: ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ * قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۱۵].
در این آیه، نخست دوست داشتن خدا را مساوی پیروی از پیامبر قرار داده است، بدیهی است که خداوند گناه و گناهکار را دوست ندارد. پس هرچه پیامبر میکند، محبوب خدا است. دیگر اینکه اطاعت از خداوند را قرین اطاعت پیامبر قرار داده است، و اطلاق آیه دالِّ بر این است که آنچه پیامبر میکند و میگوید همگی مطابق امر و نهی الهی است و نافرمانی در آن نیست. در پایان این بحث، با نقل فرازهایی از یک روایت گفتار را به پایان میبریم.
نگاهی به یک روایت: از این سخن امام صادق(ع) که در مصباح الشّریعه نقل شده، فضائل انبیا از جمله عصمت آنان استفاده میشود: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَكَّنَ أَنْبِيَاءَهُ مِنْ خَزَائِنِ لُطْفِهِ وَ كَرَمِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ عَلَّمَهُمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ أَفْرَدَهُمْ مِنْ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لِنَفْسِهِ فَلَا يُشْبِهُ أَحْوَالَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ أَحَدٌ مِنَ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ إِذْ جَعَلَهُمْ وَسَائِلَ سَائِرِ الْخَلْقِ إِلَيْهِ وَ جَعَلَ حُبَّهُمْ وَ إِطَاعَتَهُمْ سَبَبَ رِضَائِهِ وَ خِلَافَهُمْ وَ إِنْكَارَهُمْ سَبَبَ سَخَطِهِ وَ أَمَرَ كُلَّ قَوْمٍ وَ فِئَةٍ بِاتِّبَاعِ مِلَّةِ رَسُولِهِمْ ثُمَّ أَبَى أَنْ يَقْبَلَ طَاعَةً إِلَّا بِطَاعَتِهِمْ وَ تَمْجِيدِهِمْ وَ مَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِمْ وَ حُبِّهِمْ وَ وَقَارِهِمْ وَ تَعْظِيمِهِمْ وَ جَاهِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَعَظِّمْ جَمِيعَ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ لَا تُنْزِلْهُم مَنْزِلَةَ أَحَدٍ مِنْ دُونِهِمْ وَ لَا تَتَصَرَّفْ بِعَقْلِكَ فِي مَقَامَاتِهِمْ وَ أَحْوَالِهِمْ وَ أَخْلَاقِهِمْ إِلَّا بِبَيَانٍ مُحْكَمٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِجْمَاعِ أَهْلِ الْبَصَائِرِ بِدَلَائِلَ يَتَحَقَّقُ بِهَا فَضَائِلُهُمْ وَ مَرَاتِبُهُمْ وَ أَنَّى بِالْوُصُولِ إِلَى حَقِيقَةِ مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ قَابَلْتَ أَفْعَالَهُمْ و أَقْوَالَهُمْ بِمَنْ دُونَهُمْ مِنَ النَّاسِ فَقَدْ أَسَأْتَ صُحْبَتَهُمْ وَ أَنْكَرْتَ مَعْرِفَتَهُمْ وَ جَهِلْتَ خُصُوصِيَّتَهُمْ بِاللَّهِ وَ سَقَطْتَ عَنْ دَرَجَةِ حَقَائِقِ الْإِيمَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ فَإِيَّاكَ ثُمَّ إِيَّاكَ»[۱۶]: یعنی از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: خدای عزوجل پیامبرانش را از گنجینه لطف و کرم و رحمت خود قدرت و از مخزن علم خود آگاهی بخشید، و تنها آنان را در بین تمام مخلوقات برای خود برگزید. پس هیچ یک از خلایق در اخلاق و احوال شبیه آنها نیست، زیرا خداوند آنان را وسیله سایر خلق به سوی خویش و محبت و طاعت آنها را سبب خشنودی و مخالفت و انکارشان را سبب خشم و غضب خود قرار داد، و هر قومی را به پیروی از مذهب پیامبر خود امر کرد، آنگاه از پذیرش طاعت هر یک از بندگان خودداری کرد، مگر از راه طاعت پیامبران، و بزرگداشت آنها، و شناخت محبت و احترام و وقار و بزرگداشت و مقام آنها نزد خدا. (تنها از این راه طاعت بندگان را میپذیرد). بنابراین، تمام پیامبران الهی را تعظیم کن و هرگز مقام و منزلت آنها را در حدّ هیچ یک از مخلوقات غیر از خودشان تنزّل نده، و هرگز در مقامات و احوال و اخلاق آنها با عقل خودت تصرّف نکن، مگر با یک بیان محکمی که از سوی خدا باشد و یا اتّفاق اهل بینش به وسیله آن براهینی که فضائل و مراتب انبیا تحقّق مییابد. (عقل خود را معیار قضاوت و فهم مقامات و مراتب انبیا قرار نده، بلکه با کلام خدا و براهین محکم اهل بینش در فهم مقامات آنها بکوش) کجا میتوان به مقامی که آنان نزد خدا دارند رسید؟! و اگر سخنان و احوال آنها را پایینتر از خودشان از سایر مردم مقابل قرار دهی، به همنشینی برایشان قرار دادهای و به معرفت آنها دست نیافتهای، و اختصاص داشتن آنها به خدا را نفهمیدهای، و از حقیقتهای ایمان و معرفت سقوط کردهای، پس (از این کار) بپرهیز.[۱۷]
عصمت علمی پیامبران
آنچه گذشت دلایل مصونیّت پیامبران از گناه، یعنی عصمت عملی بود. در اینجا در مورد عصمت علمی پیامبران نیز بحث کنیم.
اقسام عصمت علمی پیامبران: عصمت علمی پیامبران به نوبه خود دارای شاخههای متعدّدی است، از جمله:
- عصمت در اعتقادات و بینشهای کلّی. پیامبران باید در زمینه جهانبینی و اعتقادات از هر نوع اشتباه و انحرافی مصون باشند. طوری که احتمال راه یافتن عقائد باطل همچون شرک و غیر آن در بینش انبیا صفر باشد.
- عصمت در تلقّی پیام الهی. پیامبران در دریافت پیام الهی باید از هرگونه اشتباه و خطایی مصون باشند؛ چون اگر این عصمت نباشد، ممکن است شخصی پیامهای شیطانی را به جای پیامهای رحمانی تلقّی کند؛ زیرا شیطان نیز به دوستان خود وحی میکند و برایشان پیام میفرستد: ﴿... وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ﴾[۱۸]
- عصمت در حفظ پیام الهی. ممکن است شخص در تلقّی پیام اشتباه نکند، ولی به سبب فراموشکاری و غیر آن نتواند پیام را به خوبی حفظ کند. در این صورت نیز پیام حقیقی به مردم نخواهد رسید، پس ضرورتاً باید پیامبر در حفظ وحی نیز از مصونیّت برخوردار باشد.
- عصمت در ابلاغ پیام الهی. پیامبر نه تنها در تلقّی وحی و حفظ و نگهداری آن باید معصوم باشد، که در ابلاغ آن نیز باید از خطا و اشتباه در امان باشد. در این مورد اگر عمداً خلاف آنچه به او وحی شده ابلاغ کند، در این صورت عصمت عملی مخدوش میشود و اگر سهواً چنین کند، به عصمت علمی لطمه وارد میشود.
- دلایل عقلی: تمام براهین عقلی که بر اثبات عصمت عملی ذکر شد، در این جا نیز میتوان اقامه کرد. علاوه بر آنها در مورد عصمت در اعتقادات باید توجه داشت فلسفه وجودی انبیاء هدایت مردم به سوی حق است، حال کسی که خود گمراه است و به راه انحرافی و اشتباهی باور دارد، چگونه میتواند، راهنمای دیگران باشد؟ امّا برهان کلّی که بر همه مراتب عصمت علمی میتوان اقامه کرد برهان ذیل است: آنچه فلسفه و ضرورت بعثت انبیا را اقتضا میکند، احتمال اشتباه انسانهای عادی و نارسایی عقل و حواس آنها در راهیابی و ضرورت وجود راهی مطمئن و تضمین شده برای رسیدن به مقصد آفرینش و کمال نهایی است. حال اگر این احتمال در پیامبران نیز وجود داشته باشد، در آن صورت اولاً دیگر راه نبوت نیز راه تضمین شده محسوب نمیشود. ثانیاً پیامبران نیز نیازمند هادی و راهنما خواهند بود و این امر به تسلسل باطل منتهی میشود. ثالثاً برای تشخیص حق از باطل معیار و میزان صحیحی موجود نخواهد بود. رابعاً غرض از آفرینش انسان نقض خواهد شد. در حالی که خدای حکیم نقض غرض نمیکند. خامساً، اعتماد مردم از پیامبران سلب خواهد شد، نتیجه این امور آن است که، دیگر فلسفهای برای بعثت انبیا باقی نمیماند و بود و نبود نبوّت مساوی است؛ یعنی نبوت عبث و بیهوده و تالی باطل است. پس مقدّمه نیز باطل خواهد بود.
- دلایل نقلی بر عصمت علمی انبیا: از آیات فراوانی در قرآن کریم میتوان پی به عصمت علمی پیامبران برد، که در این جا به بعضی از آنها اشاره میشود:
- قرآن میفرماید: ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى﴾[۱۹]. از این آیه کریمه استفاده میشود که: اولاً هرچه پیامبر اسلام میگوید سخن خدا است، که از طریق جبرئیل به او رسیده. پس محال است اشتباه کند. ثانیاً) عدم تحریف پیام الهی و ابلاغ وحی بدون خطا فرع بر این است که هم در تلقّی و هم در حفظ وهم در ابلاغ عصمت وجود داشته باشد و چون همه این مراتب فرع برداشتن بینش صحبح است، پس آیه کریمه مراتبه چهارگانه عصمت علمی را اثبات میفرماید. (دقت کنید)
- در آیه دیگر میفرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾[۲۰]. از این آیه استفاده میشود که، خدای تعالی برای حفظ وحی خود از مرحله صدور تا مرحله ابلاغ نگهبانان و حافظ قدرتمندی فرستاده و خلاصه طوری جریان وحی را قرار داده که علم قطعی به حفظ آن و ابلاغ به مردم وجود داشته باشد. جملات ﴿يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا ﴾﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾ ﴿وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ﴾ به وضوح بر همه مراتب عصمت علمی پیامبران و مصونیت وحی از هرگونه تحریفی دلالت دارد.
- در آیه دیگری میفرماید: ﴿كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ﴾[۲۱] بدیهی است هدایت مردم در مسائل اختلافی بین آنها فرع بر شناختن حق و توان رفع اختلاف بر حسب حق میباشد و این در صورتی حاصل است که احتمال اشتباه در پیامبر نباشد، چون در آن صورت باز «هدایت به حق» تحقّق نیافته است.
- در آیات دیگری آمده است: ﴿تَنْزِيلٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ * وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۲۲] در این آیه، عنایت ویژه حقتعالی مبنی بر حفظ و حراست از پیام خود مورد توجه قرار گرفته است. چنین تهدیدهایی آن هم نسبت به پیامبر خود حاکی از اهمیّت مطلب و ضمانت شده بودن وحی میباشد.
- در آیه دیگری با صراحت وحی را منسوب به خود نموده و بیان میفرماید که از آن محافظت خواهد فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾[۲۳]. از آنجا که، قدرت حق تعالی به هر ممکنی تعلّق میگیرد و حفظ وحی نیز امری ممکن است و از طرفی خود خداوند وعده حفظ پیام خود را داده است. پس ضرورتاً، وحی الهی از هر انحراف و اشتباهی مصون خواهد بود.
- در آیه دیگری هرگونه غلول و خیانت را از ساحت پاک و انبیا به دور دانسته و با صراحت میفرماید هرگونه ناخالصی و غلّ و غش از سوی انبیا محال است ﴿وَمَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ﴾[۲۴]
این آیه هم بیانگر عصمت عملی است و هم عصمت علمی، چون غلول اعم از خیانت در مقام عمل و یا گمراه کردن دیگران در مقام نظر و بینش است. آیات دیگری نیز در قرآن در این مورد آمده است[۲۵]
ادله عصمت أنبیاء
دلیل عقل
تأمین غرض
واضح است که نصب پیامبر و جانشین او عبث نیست؛ بلکه خداوند متعال از این کار هدف و غرض مهمی دارد. این غرض تنها با عصمت حجتهای خدا تأمین میشود و اگر نبی و امام معصوم نباشند، هدف حاصل نمیشود و این از باری تعالی محال است. پس نبی یا امام باید معصوم باشد. خواجه نصیرالدین طوسی در تجرید، در این باره مینویسد: و يجب في النبي العصمة، ليحصل الوثوق فيحصل الغرض[۲۶]؛ عصمت در نبی واجب است تا اینکه اطمینان [[[مردم]] به او] حاصل شود و در نتیجه، غرض از [فرستاده شدن] او حاصل گردد. در توضیح کلام محقّق طوسی به چند نکته اشاره میکنیم:
نکته یکم: خداوند سبحان با بندگانش به صورت مستقیم ارتباط برقرار نمیکند، پس باید میان خالق و مخلوق واسطهای باشد تا این ارتباط را برقرار شود. واسطه میان خدا و انسانها نمیتواند از جنس ملک باشد؛ زیرا علاوه بر نیاز به انس انسانها به آنان، الگویی عملی برای انسانها باید باشند تا بتوانند در عمل از آنان الگوبرداری کنند. از اینرو اگر خدای تعالی ملک و فرشتگان را نیز برای هدایت انسانها میفرستاد، باید به شکل همانان قرار میداد، همان طور که در این باره میفرماید: ﴿وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِمْ مَا يَلْبِسُونَ﴾[۲۷].
نکته دوم: واسطه میان خدا و خلق باید از سوی خدای متعال تعیین و نصب گردد و هیچ کس در این کار شایستگی دخالت ندارد که در سطور گذشته به آن پرداختیم.
نکته سوم: خداوند متعال پس از پیامبر، امامی را نصب کرده است؛ از همین رو هیچ کوتاهی از جانب پروردگار صورت نگرفته و رابط میان خلق و خالق موجود است.
نکته چهارم: خداوند از نصب امام هدف و غرضی دارد و خواهان تحقّق آن است.
نکته پنجم: تأمین غرض و رسیدن به هدف از نصب امام پس از رسول خدا(ص)، متوقف است بر اطمینان مردم به آن امام الاهی و اگر مردم به امام اعتماد نکرده و او را قبول نداشته باشند، غرض الاهی محقق نمیشود. به عبارت دیگر، چنانچه مردم احتمال دهند که ممکن است امام مرتکب دروغ، خطا و اشتباه شود، بیگمان در رفتار و گفتار او شک و شبهه به وجود میآید و غرض الاهی از نصب امام حاصل نمیگردد. در مقابل اگر مردم به رفتار و گفتار امام اطمینان داشته باشند، همین اعتماد موجب میشود به سخنان و فرامین او گوش فرا دهند و او را به عنوان رابط میان خدا و خلق بپذیرند. پس برای تحصیل غرض الاهی، پیامبر و امام(ع) باید معصوم باشد.[۲۸]
اعتبار سنّت در گرو عصمت
مرحوم شهید ثانی مینویسد: و أما علم الحديث فهو أجل العلوم قدراً و أعلاها رتبة و أعظمها مثوبة... و هو ما أضيف إلى النبي و إلى الأئمة المعصومين قولاً أو فعلا أو تقريراً أو صفة حتى الحركات و السكنات و اليقظة و النوم[۲۹]؛ علم حدیث پس از قرآن، بالاترین علوم از نظر قدر و منزلت، برترین علوم از نظر رتبه و جایگاه، و عظیمترین علوم از نظر اجر و پاداش است... آن علم برگرفته از پیامبر و امامانی است که در گفتار، کردار، تقریر و یا صفتی از صفات همچون حرکات، سکنات، خواب و بیداری معصوم هستند. در بیان این سخن شهید ثانی باید گفت: دین مقدس اسلام بر سه محور اساسی استوار است:
یکم: اعتقادات؛
دوم: احکام؛
سوم: اخلاق. کسی که دارای چنین محورهایی شود فقیه است[۳۰]. هر سه محور از قرآن و سنّت اخذ میگردد. قرآن کلام خدا و مورد قبول تمامی مسلمانان است و سنّت مجموعه عقائد، احکام و آدابی است که از رفتار، گفتار و تقریر پیامبر و جانشینان او(ع) سرچشمه میگیرد. پس پیامبر اکرم و امام باید در قول، فعل و تقریر معصوم باشند تا بتوان سنّت را منبع معتبر و مورد اعتمادی برای اخذ دین برشمرد. باید توجه داشت که هرچند قرآن - براساس حدیث شریف ثقلین - از نظر رتبه بر سنت مقدم است، اما در قرآن، عمومات، اطلاقات و مجملات فراوانی وجود دارد که مخصّصات، مقیّدات و مبیّنات آنها در سنّت بیان شده است. پس در فهم قرآن و احکام آن به سنّت نیازمندیم؛ سنتی که باید به شخصی معصوم مستند باشد تا رفتار و گفتار و حتّی تقریر او حجّت و مورد اعتماد باشد. محال است پیامبر و امامی که از سویی منصوب از جانب خداوندند و حجت او بر خلق، اما از سوی دیگر از آنان خطا، سهو و نسیان سر بزند.[۳۱]
فاقد الشيء لا يعطي؛ کسی که ندارد چگونه ببخشد؟!
بر اساس حکم روشن عقل، کسی که چیزی ندارد نمیتواند آن را به دیگران ببخشد، فرقی نمیکند آن شیء مادی باشد یا معنوی. مرحوم علامه مجلسی در این باره میفرماید: و اعتقادنا فيهم أنهم موصوفون بالكمال و التمام و العلم، من أوائل أمورهم إلى أواخرها، لا يوصفون في شيء من أحوالهم بنقص و لا جهل[۳۲]؛ اعتقاد ما درباره معصومان این است که ایشان موصوف به کمال و تمام در تمامی امور و موصوف به علم از ابتدای عمر تا آخر آن هستند، و هرگز و در هیچ جهتی از احوالاتشان نقصی وجود ندارد. بر اساس این عبارت، معصوم هیچگاه به نقص، جهل، انحراف، سهو، خطا و فراموشی دچار نمیشود؛ زیرا کار نبی یا امام رساندن بشریّت به کمال است؛ پس چگونه کسی که ناقص است میتواند دیگران را به کمال برساند؟ جاهل چگونه میتواند به دیگران علم بدهد؟ و کسی که ندارد چگونه ببخشاید؟ در نتیجه آنکه هدایت دیگران را بر عهده دارد، باید دارای تمامی کمالات بوده و از هر نقصی مبرا باشد و این همان معصوم است. پس با نبود عصمت، هدایتی حاصل نمیشود.[۳۳]
إقتدا و پیروی در سایه عصمت
آیاتی در قرآن مجید وجود دارد که به انسانها پیروی و تبعیت از رسول خدا(ص) را گوشزد میکند که به برخی از آیات میپردازیم.
آیه یکم: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۳۴] با توجه به معنای این آیه، مأموریم که بدون هیچ قید و شرطی پیرو پیامبر باشیم. حال آنکه اگر احتمال دهیم که پیامبر در امر و نهی مرتکب خطا، سهو یا فراموشی میشود، دیگر نمیتوان از دستورات او پیروی کرد و به فرض تبعیت از وی، در صورت خطا و اشتباه در امری که ابراز میدارد، ما نیز به امر الاهی اطاعت از حجت، مرتکب خطا و اشتباه خواهیم شد که این تناقصی آشکار است. پس امر خداوند به پیروی مطلق از دستورات پیامبر دلیل روشنی است بر لزوم عصمت ایشان.
آیه دوم خداوند سبحان در آیه دیگری میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[۳۵]. بر اساس این آیه، رسول خدا(ص) از سوی خدا به عنوان «اسوه حسنه» معرفی شده و روشن است تنها کسی میتواند اسوه نیکویی باشد که گناه، خطا و فراموشی در او راه ندارد و او در همه حرکات و سکنات از خطا، سهو و نسیان معصوم است[۳۶]. حافظ تقی الدین سبکی[۳۷] همین معنا را یادآور شده است، آنجا که زرقانی مالکی در نقل کلام وی چنین میآورد: «با وجود اینکه خدا دستور پیروی از انبیاء را داده است، پس چگونه معقول است از آنان اموری ناشایست سر بزند؟!»[۳۸].[۳۹]
إعتبار بازخواست الاهی در پرتو عصمت
خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الاهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. در قسمتی از دعای ندبه اشاره شده است که اگر نبی یا امام معصوم نباشد، احتجاجی باطل میان خداوند و مکلفان صورت خواهد گرفت. در قسمتی از دعای ندبه میخوانیم: «وَ كُلٌّ شَرَعْتَ لَهُ شَرِيعَةً، وَ نَهَجْتَ لَهُ مِنْهاجاً، وَ تَخَيَّرْتَ لَهُ أَوْصِياءَ، مُسْتَحْفِظاً بَعْدَ مُسْتَحْفِظٍ، مِنْ مُدَّةٍ إِلى مُدَّةٍ، إِقامَةً لِدِينِكَ، وَ حُجَّةً عَلى عِبادِكَ، وَ لِئَلّا يَزُولَ الْحَقُّ عَنْ مَقَرِّهِ، وَ يَغْلِبَ الْباطِلُ عَلى أَهْلِهِ، وَ لا يَقُولَ أَحَدٌ لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا مُنْذِراً، وَ أَقَمْتَ لَنا عَلَماً هادِياً، فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى»[۴۰]؛ و به پیامبران شریعت، طریقت و آیینی عطا کردی و برای آنان اوصیاء و جانشینانی برگزینی تا یکی پس از دیگری، از مدتی تا مدتی معین نگهبان دین و پاسدار آیین و شریعت و حجت بر بندگان تو باشد، تا آنکه دین حق از قرارگاه خود خارج نشود و اهل باطل غلبه پیدا نکنند و تا کسی نتواند بگوید: ای خدا، چرا به سوی ما رسول نفرستادی تا ما را از جانب تو به نصیحت ارشاد کند و چرا پیشوا نگماشتی که ما از آیات و رسولانت پیروی کنیم؟ محل شاهد دو عبارت «إِقامَةً لِدِينِكَ» و «حُجَّةً عَلى عِبادِكَ» است. هدف از بعثت أنبیاء و نصب اوصیاء همانا برپایی دین و اتمام حجت بر بندگان است. حجت یعنی دلالت روشن. اینکه خبر واحد حجت است؛ یعنی خبر واحد وظیفه مکلف را روشن مینماید و موجب اشتغال ذمّه و گردنگیری مکلّف است،؛ چراکه خبر واحد یا حکمی را بر عهده مکلّف میگذارد که میگوئیم حکم منجّز است و به گردن مکلّف مسئولیتی را بار میکند، و یا رخصتی برای او میآورد که اصطلاحاً به آن میگویند معذّر. پس باید حجّت باشد تا بازخواست الاهی از ناحیه پروردگار بر مکلّفان تمام باشد و از ناحیه مکلفان، در مقام عذرآوری برای خداوند متعال کامل باشد. حال اگر در امام ارتکاب سهو، خطا، فراموشی راه داشته باشد، آیا این بازخواست و احتجاج کامل میشود؟ خیر!؛ چراکه با وجود احتمال خطا در اعمال، گفتار و تقریر امام، احتجاج با بندگان باطل است؛ از همین رو باید در قول، فعل و تقریر پیامبر و امام، احتمال سهو و فراموشی و خطا راه نداشته باشد.[۴۱]
سرپرستی دین و شریعت
علامه حلّی، دلیل دیگری بر لزوم عصمت پیشوایان دین و رهبران هدایت ذکر کرده است. وی مینویسد: لأنهم حفظة الشرع و القوامون به[۴۲]؛ رهبران [هدایت]، نگاهبانان شریعت و سرپرستان آن هستند. القوامون جمع قیّم است. «قیّم» کسی را گویند که کفالت و سرپرستی دیگری را به عهده گرفته و از منافع وی محافظت میکند و اجازه دارد به نفع او در اموالش تصرف کند. پیشوایان، محافظان و مرزبانان حدود شریعت و مدافع حقوق و منافع دین هستند و اجازه نمیدهند زیاده و نقصانی در شریعت راه یابد. روشن است که تنها کسی میتواند از دین محافظت کند که معصوم باشد. پس جانشین پیامبر باید معصوم باشد و اگر جانشین پیامبر آیهای را اشتباه معنا کند و یا به غلط حکمی از او صادر شود و یا درستکار نباشد، مسلماً چنین کسی به خود، جامعه و دین ضربه میزند و زیان ناشی از این ضربه تا ابد باقی خواهد ماند.[۴۳]
پیروی پیشوا از پیروانش!
تردیدی نیست که نهی از منکر و پذیرش آن بر تمامی مسلمانان واجب است و اگر پیشوا و رهبر مردم معصوم نباشد و مرتکب گناه و خطا شود، باید او را نهی کرد و او نیز باید این نهی را بپذیرد؛ در نتیجه پیشوا خود پیرو کسانی میشود که باید از او پیروی کنند. و بدین ترتیب جایگاه امام و مأموم عوض میگردد؛ یعنی امام، مأموم و مأموم، امام میشود، در حالی که پیشوا برای امامت و پیشوایی نصب شده است.[۴۴]
منابع
پانویس
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت که بر ایشان آیاتش را میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنان کتاب (قرآن) و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ «ای مؤمنان! چرا چیزی میگویید که (خود) انجام نمیدهید؟ * نزد خداوند، بسیار ناپسند است که چیزی را بگویید که (خود) انجام نمیدهید» سوره صف، آیه ۲-۳.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند.».. سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۲۰.
- ↑ «گفت: پروردگارا! برای آنکه مرا بیراه نهادی، در زمین (بدیها را) در دید آنها خواهم آراست و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «بگو: بیگمان نمازم و نیایشم و زندگیم و مرگم از آن خداوند پروردگار جهانیان است» سوره انعام، آیه ۱۶۲.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.
- ↑ «و از بندگان توانمند و روشنبین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۵-۴۶.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
- ↑ «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم * و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند * و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم * و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۸۴-۹۰.
- ↑ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟* و به راستی گروهی فراوان از شما را بیراه کرد پس آیا خرد نمیورزیدید؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۲.
- ↑ «بگو اگر خداوند را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزندهای بخشاینده است * بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱-۳۲.
- ↑ مصباح الشریعه، الباب الثامن و الستون، ص۱۴۵.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۲۳-۳۱.
- ↑ «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطانها بیگمان در یاران خویش میدمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
- ↑ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود * آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است» سوره نجم، آیه ۳-۵.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژدهآور و بیمدهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهانهای روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی میکند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
- ↑ «فرو فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان است * و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست، * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود * و بیگمان این یادکردی برای پرهیزگاران است» سوره حاقه، آیه ۴۳-۴۸.
- ↑ «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
- ↑ «هیچ پیامبری را نسزد که خیانت ورزد؛ و هر کس خیانت کند در رستخیز آنچه را خیانت ورزیده است، (با خود) خواهد آورد؛ آنگاه به هر کس (پاداش) هر چه کرده است تمام داده خواهد شد و بر آنان ستم نخواهد رفت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۱.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۳۱-۳۸.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ «و اگر او را فرشتهای میگرداندیم، او را (به گونه) مردی در میآوردیم و باز هم بر آنان همان اشتباهی را که میکردند پیش میآوردیم» سوره انعام، آیه ۹.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
- ↑ منیة المرید، ص۳۶۹ – ۳۷۰.
- ↑ فقیه واقعی کسی است که در هر سه حوزه به درک عمیقی رسیده باشد. البته در اصطلاح حوزوی «فقه» تنها در حوزه احکام به کار میرود؛ حال آنکه احکام یک سوم اسلام است و فقیه در اصطلاح قرآن کسی است که درک عمیقی از تمام آموزههای دین دارد؛ چراکه براساس آیه شریف ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ﴾ [«و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دستهای رهسپار نمیگردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲]، تفقه در دین، یعنی رسیدن به درک عمیق در هر سه حوزه عقاید بر اساس مبانی صحیح، احکام شرعی اعم از واجبات، محرمات، مستحبات، مکروهات و مباحات و بالأخره اخلاق صحیح میباشد.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۷۲، به نقل از الإعتقادات فی دین الإمامیه، ص۹۶.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۷.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ لازم به ذکر است که در آیات و روایات فراوانی بر تأسی و پیروی از پیامبر تأکید شده است و مسلمین نیز با عمل به همین آیات و روایات، رفتار پیامبر را زیر نظر داشتهاند تا از آن نمونه و الگویی که خدا او را معرفی نموده است، پیروی کنند.
- ↑ سبکی از عالمان اهلسنّت در فقه، اصول، تفسیر، حدیث، نحو و لغت بوده است. وی در روستای «سُبک» از کشور مصر به دنیا آمد. به دنبال علم به شهرهای اسکندریه، دمشق، مکه، مدینه مسافرت نمود و در نهایت به قاهره آمد و در آنجا مستقر شد. او منصب قضاوت در شام و همچنین ریاست مدرسه دارالحدیث را عهدهدار بود. او در عهد خویش به «شیخ الاسلام» ملقب شد و آثارش به یکصد و پنجاه تألیف میرسد. وی متوفای ۷۵۶ هجری است.
- ↑ ر.ک: شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیة، ج۷، ص۳۲۸.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۷.
- ↑ إقبال الأعمال، ج۱، ص۵۰۵؛ بحار الأنوار، ج۹۹، ص۱۰۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
- ↑ نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۴؛ عقائد الامامیة، ص۶۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۷۲.