آزادی در حقوق

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

آزادی یکی از مشترکات اصولی در حقوق عمومی اسلام بوده و آن آزادی به مفهوم اختیار فردی در تعیین سرنوشت جمعی، هرچند در اندیشۀ اسلامی از عنصر مسئولیت تفکیک پذیر نیست، اما در هر حال به عنوان اصل حاکم در همۀ رشته‌های حقوق عمومی حایز اهمیت بسیاری است[۱]. اصل آزادی، قواعد حقوقی متعددی را در چارچوب حقوق اساسی، حقوق اداری و حقوق مالی و حتی حقوق بین‌الملل به وجود می‌آورد. آزادی بیشترین نقش را در شکل‌گیری حقوق عمومی و آزادی‌ها دارد که هرچند بخشی از حقوق اسلامی است، اما در قالب حقوق بشر دارای تشخص و استقلال خواهد بود[۲]. آزادی مانند بسیاری از واژه‌های سیاسی دارای معانی مختلف و به گونه‌ای متفاوت بهره‌برداری شده است.

می‌دانیم در یک جامعه که افراد بر اساس یک سلسله تعهدات و التزامات در آن زندگی می‌کنند، یک فرد نمی‌تواند همۀ اعمال دلخواه خویش را همیشه و همه‌جا انجام دهد. آزادی مطلق، چیزی جز هرج‌ومرج و نقض تعهدات اجتماعی نیست. اصل محدود‌سازی اجتماعی در زندگی اجتماعی اجتناب‌ناپذیر است. سخن را باید به میزان و معیار این محدودیت اختصاص داد و از مانع‌ها بحث کرد؛ زیرا محدودیت‌ها گاه به وسیلۀ افراد، گروه‌ها، دولت، جامعه، شرایط حاکم و بالاخره زمانی با قانون صورت می‌پذیرد. باید دید کدام‌یک از این عوامل می‌توانند آزادی افراد را محدود کنند و نیز بر اساس چه معیاری و به چه میزان و اندازه‌؟ از سوی دیگر آزادی در عرصه‌های سیاست، اقتصاد، فرهنگی، اعتقادی، فکری و نیز آزادی‌های مدنی و غیره از یکدیگر جدا نبوده و متلازم و وابسته‌اند. از این‌رو ارائۀ تعریف دقیق از آزادی کاری بس مشکل و به صورت جامع آن، خارج از توانایی بیان است.

منتسکیو، آزادی را به «انجام هر چیزی که قانون اجازه داده»، تعریف می‌کند. اعلامیۀ حقوق بشر فرانسه(مصوب ۱۷۸۹ م.) نیز آزادی را به معنای توانایی بر انجام کاری که به دیگران زیان نرساند، تفسیر می‌کند. برخی نیز آزادی را میانگینی بین دو حالت بی‌نیازی جامعه نسبت به اجبار و حد افراطی کنترل کامل همۀ اعمال افراد می‌دانند، و بعضی دیگر آزادی را به فرصت دادن به هر فرد معنا کرده‌اند، تا به زندگی خود برسد. رهایی از قیود در محدوده قانون و نیز حقوق قانونی که از زندگی در حوزه حاکمیت یک حکومت متشکل کسب می‌شود، تعاریف دیگری است که برای آزادی ذکر شده‌اند. بخش عمده بحث‌های مربوط به آزادی، به رابطۀ فرد و دولت و به تعبیر دیگر، انسان و قانون مربوط می‌شود، و در حقیقت محور اساسی بحث آزادی، این است که فرد تا چه حد در فکر و اعتقاد و بیان آن دو و در فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی می‌تواند از تعرض دولت و قانون مصون باشد. به عبارت دیگر اقتدارات قانون و حاکمیت باید تا چه حدی از قلمروی اعمال ایشان را تحت کنترل خود درآورد.

غرب، فلسفۀ این آزادی را در اعتقاد به اصل سرمایه‌داری و ارضای تمایلات و خواسته‌ها و هوی و هوس‌های مادی می‌داند و مبنای وضع قوانین و میزان حاکمیت دولت‌ها را هم، میل و شهوت اکثریت قرار می‌دهد. شرق نیز با اعتقاد به جبر تاریخ و حاکمیت قوانین دیالکتیکی بر جهان و انسان، آزادی انسان را در تشدید تضادها و ایجاد شرایط و بالاخره نوعی هدایت محکوم به قانونمندی‌های دیالکتیکی، منحصر می‌داند و هرکدام، گونه و جهت تعلیلی نیاز انسان به آزادی را بیان می‌کنند، یکی تمایلات حیوانی و مادی انسان و دیگری هماهنگی با قانونمندی‌های تکامل را عامل اصلی می‌شمارد.

در این میان اسلام برای آزادی، هویت و عامل انسانی قائل است و انسان را دارای استعدادهای فراوان و تمایلات عالی انسانی می‌داند، و همین استعدادها و تمایلات عالی را منشأ آزادی انسان می‌شمارد و آزادی را بر اساس آن چیزی می‌داند که تکامل انسانی انسان را ایجاب می‌کند، و آزادی در این دید، یک حق انسانی است و ناشی از استعدادهای انسانی و رهایی این استعدادها و تمایلات عالی از هر نوع مانع و مزاحم و هموار بودن راه تکامل آن مفهوم صحیح آزادی در مکتب اسلام است. قرآن مسئلۀ آزادی را در قالب توحید بیان می‌کند و به تقید و التزام انسان به اطاعت فرمان خدا که بیانگر راه تکامل انسان است و نفی مطلق اطاعت غیر خدا به هر نوع و هر وسیله که باشد، دعوت می‌کند. خداپرست واقعی یک انسان آزاد است که در برابر هیچ قدرتی سر تعظیم فرود نمی‌آورد. چهره انبیا در قرآن به صورت آزاد مردانی ترسیم شده که برای رهایی مردمشان از قید و بند اسارت نمرودها، فرعون‌ها، قیصرها و ابوجهل‌ها تلاش می‌کرده‌اند و هدفشان آزاد‌سازی انسان از زنجیرهای اسارت‌های درونی بوده است. ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۳].

آزادی به مفهوم اسلامی، نخست از درون آغاز می‌شود و تا انسان از قید و بند اسارت‌های درونی آزاد نشود از اسارت طاغوت‌ها وعوامل برونی رها نخواهد شد. آنچه که انسان را به زنجیر اسارت جباران می‌کشد، همان بندهای جهل، زبونی، طمع و پرستش هوی و هوس‌ها و تمایلات حیوانی است، و حتی جباران و خوکامگی نیز که انسان‌ها را به بند می‌کشند، خود در اسارت هوس‌ها، افزون‌طلبی‌ها، قدرت‌پرستی‌ها، خودخواهی‌ها، دنیاپرستی‌ها و شهوات خویشند. در اسلام مبارزه در راه آزادی با جهاد قهرآمیز و جنگ با دشمنان آزادی و ریشه‌کن کردن کسانی که انسان‌ها را به بند می‌کشند، تمام نمی‌شود. مسلمان به موازات این جهاد باید دست به جهاد بزرگ‌تری بزند که خود را از درون رها کند و زنجیر اسارت را از دل و فکر خویش بگلسد و خود را از عبودیت‌ها و وابستگی‌ها و دلدادگی‌ها آزاد کند.

امیرالمؤمنین علی (ع) در یکی از خطبه‌های خود فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلَايَةِ عِبَادِهِ إِلَى وَلَايَتِهِ»[۴]. هدف انبیا رهایی انسان‌ها از ولایت غیر خدا بود (لَا تَتَّخِذُوا أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ) و مبارزه‌شان با طاغوت‌های زمان خود در این جمله خلاصه می‌شد: ﴿أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ[۵]. و اسلام بر این سخن تأکید دارد که: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۶] و نیز تصریح می‌کند که: «النَّاسُ كُلُّهُمْ أَحْرَارٌ»[۷]. آزادی در مفهوم اسلامی از تعهد انسان در برابر خدا و التزام به ولایت خدا و تسلیم در برابر حاکمیت تشریعی الهی تفکیک‌ناپذیر است و به همین دلیل معنادار و مبتنی بر جهان‌بینی و دید توحیدی عمیقی است.

در مفهوم اسلامی آزادی، عنصر عقلانی به‌طور کامل دخیل است و انسان هرگز نسبت به اعمال و افکار غیرعقلانی آزاد نیست. اسلام در عین اینکه با بیان اصل ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۸]، احترام به فکر و آزادی عقیده را بیان می‌کند، ولی هرگز عقایدی را که از راه تقلید کورکورانه و از راه‌های غیرعقلانی بر انسان‌ها تحمیل شده، تأیید نمی‌کند و برای آن احترامی قائل نمی‌شود. ابراهیم (ع) بت‌ها را می‌شکند و پیامبر اسلام (ص) بت‌ها را به بدی یاد می‌کند و سرانجام دستور سرنگونی آنها را صادر می‌کند و هرگز خرافات متکی به اوهام و تقلید و تحمیل را نمی‌پسندد؛ زیرا این نوع آزادی و احترام به چنین عقایدی در حقیقت اغراء به جهل و نگه داشتن انسان‌های در بند، در اسارتشان است. دستورات قرآن در زمینۀ تفکر، تعقل و تدبر در کل دلالت بر آزادی فکر و عقیده دارد، زیرا این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، چنانکه هر دو مستلزم آزادی فکر و عقیده نیز هستند. ولی انتقال فکر و عقیده به دیگران تا چه حد می‌تواند آزاد باشد؟ حتی تا آنجا که قدرت تفکر را از دیگری سلب و فکر و عقیده‌ای را بر او تحمیل و یا او را گمراه کند؟ در شرایط نابرابر و عدم توازن فکری، وقتی القای عقیده به صورت غیر علمی و به دور از اختیار و به گونه‌ای انجام می‌شود که امکان اراده و آزادی را از دیگری سلب می‌کند، آیا آزادی بیان، مطبوعات، احزاب و ادیان می‌تواند قابل‌قبول باشد؟ در نظام اسلامی تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کسی را نمی‌توان به صرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد[۹]. و نیز تأکید می‌کند: نشریات و مطبوعات در بیان مطلب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام و یا حقوق عمومی باشند. بازرسی و نرساندن نامه‌ها، ضبط و فاش کردن مکالمات تلفنی، افشای مخابرات تلگرافی و تلکس، سانسور، عدم مخابره به جز در مواردیکه قانون به حکم مصالح عمومی و حفظ امنیت و ضرورت تجویز می‌کند، ممنوع است.

احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناخته‌شده (زرتشتیان، یهودیان، مسیحیان) آزادند، مشروط بر اینکه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ‌کسی را نمی‌توان از شرکت در این نوع تشکل‌ها منع، یا به شرکت در یکی از آنها مجبور کرد. قانون احزاب موارد استثنای این اصل را طی چند ماده بیان و ممنوعیت‌ها را مشخص کرده است. تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد است و هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست، برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای همۀ افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد کند؛ زیرا بدون چنین زمینه‌های آزادی، شغل معنای صحیحی نخواهد داشت و در اشتغال، تنها ملاک، امانت و کاردانی خواهد بود. چنانکه امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «لا تقبلن في استعمال عمالك و أمرائك شفاعة إلا شفاعة الكفاية و الأمانة»[۱۰].

هیچ‌کس را نمی‌توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در محل مورد علاقه‌اش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور کرد مگر در مواردی که قانون مقرر می‌کند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «البلاد بلاد اللَّه و العباد عيال اللَّه فحيثما أصبحت خيرا فأقم»[۱۱]. علی (ع) فرمود: «خَيْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَكَ»[۱۲]؛ بهترین وطن آنجاست که تو را پذیرا باشد[۱۳] آزادی در مفهوم اسلامی آن از تمایلات و خواسته‌های مادی انسانی ریشه نمی‌گیرد تا با آزادی امیال دیگران محدود شود. آزادی موهبت خاص انسانی است و باید متناسب با خصایص و ویژگی‌های انسان باشد و از همان ویژگی‌ها نشأت بگیرد. انسان دارای قدرت تفکر منطقی است و تمایلات عالی او از قبیل تمایل به حقیقت‌جویی، تمایل به خیر، تمایل به جمال و زیبایی، تمایل به پرستش حق و امثال آن از مختصات و ملاک‌های انسانیت است. انسان به حکم فطرت، دوقطبی آفریده شده و موجودی متضاد است و به تعبیر قرآن مرکب از عقل و نفس یا جان و تن است. آزادی مطلق یکی از این دو بعد، به معنای نابودی بعد دیگر خواهد بود.

از دیدگاه اسلام، آزادی بر اساس آن عنصر و حقیقت انسانی است که تکامل انسانی را ایجاب می‌کند و آن چیزی جز استعدادهای ویژۀ انسانی نیست. آزادی به دلیل انسان بودن و آمادگی تکامل یافتن، حق انسان است، و این حق از استعدادهای بیکران انسان ناشی می‌شود. انسان در رشد این استعدادها، رها شده و آزاد است و همین تمایلات که از مقولۀ ادراک‌ها و دریافت‌ها و اندیشه‌ها و صفات برتر است، منشأ آزادی متعالی انسان هستند. این نوع آزادی چگونه به دست می‌آید؟ انسان برای راهیابی به این موهبت بزرگ، به رزم مداومی در دو جبهه احتیاج دارد:

  1. در جبهۀ درون خود در برابر اسارت‌ها و وابستگی‌هایی که به باطل‌ها و شرها یعنی غیر خدا دارد؛
  2. در جبهۀ برون در برابر طاغوت‌ها و تمامی عواملی که در راه خدا که راه آزادی مردم است، سد بسته‌اند.

انسان مبارز با هدایت وحی خدا و توسط پیامبران، در این دو جبهه تا پیروزی کامل یعنی رها شدن در راه رشد و تعالی و تکامل در مسیر بی‌نهایت تا خدا، تلاش می‌کند و این همان آزادی مطلوب در فرهنگ اسلامی است. شکست انسان در یکی از این دو جبهه به قیمت از دست دادن آزادی تمام خواهد شد و حتی اگر در جبهۀ بیرون بر طاغوت‌ها و عوامل سد کننده راه، پیروز شود ولی در درون در قید و بند اسارت‌ها و تمایلات و جذبه‌ها و وابستگی‌ها به غیر خدا یعنی به قدرت‌طلبی، افزون خواهی، تمایل به تجاوز و استثمار، خودخواهی، جان پرستی، غضب و شهوت‌پرستی و دیگر اسارت‌های نفسانی باشد، او خود عامل به وجود آمدن دشمنان آزادی در جبهۀ بیرونی یعنی جامعه خواهد بود. آزادی به این معنا، مفهوم درست توحید خالص ابراهیمی است. قرآن فلسفۀ بعثت انبیا را رهاسازی انسان‌ها و اراد کردن آنها از همین قید و بندها و اسارت‌ها و بارهای سنگین وابستگی‌های درونی انسان‌ها می‌شمارد: ﴿وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ[۱۴].

و بر اساس آزادی از درون است که امیرالمؤمنین انسان را در جامعۀ آزاد معرفی می‌کند: «لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»[۱۵]. وقتی زهره بن عبدالله فرماندۀ سپاه اسلام برای رستم سردار ایرانی، اهداف اسلام را تشریح می‌کند بر این جمله تأکید دارد: إخراج العباد من عبادة العباد الى عبادة الله[۱۶]. رابطۀ استقلال و آزادی به مثابۀ کلمۀ توحید (﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) است. نفی معبودها زمینۀ اثبات عبودیت خالصانه خداست. تا استقلال نباشد و وابستگی به نیروهای بازدارنده و سلطه‌های اهریمنی وجود داشته باشد، آزادی وجود نخواهد داشت. و آنجا که آزادی نباشد خواه‌ناخواه زنجیرهای اسارت اجتناب‌ناپذیر است و استقلالی هم نخواهد بود. نفی هر کدام از آزادی و استقلال، مستلزم تجاوز به قلمروی دیگری است.

قرآن با تأکید خاصی، اصل استقلال جامعۀ اسلامی و مؤمنان را بیان و هر نوع سلطۀ بیگانه را نفی می‌کند: ﴿لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا[۱۷]. و حتی از دلگرم شدن به پشتیبانی نیروهای تجاوزگر و غیرتوحیدی نهی می‌کند: ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ[۱۸] و واگذاری اختیارات و سپردن امتیازات به آنها را که منشأ وابستگی‌هاست و گرایش‌های تند به سمت آنها را، تحت عنوان ولی قرار دادن آنان، سخت نکوهش کرده و خطرناک می‌شمارد:

  1. ﴿لَا تَتَّخِذُوا الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ[۱۹].
  2. ﴿أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا[۲۰].
  3. ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ[۲۱].
  4. ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۲].

از سوی دیگر آزادی توأم با مسئولیت انسان، حاکمیت هدایت‌شده‌ای که خداوند به انسان تفویض کرده و او را بر سرنوشت خویش حاکم گردانیده، آزادی و استقلال جامعه‌ای را که بر اساس آرمان سیاسی، ملتی همکیش و همفکر، سازمان یافته و به وجود آمده است، ایجاب می‌کند[۲۳][۲۴]

منابع

پانویس

  1. فقه سیاسی، ج۱، ص۵۷۴.
  2. فقه سیاسی، ج۷، ص۹۴-۹۵.
  3. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  4. وافی، ج۳، ص۱۴؛ نهج البلاغه / ۱۵۴.
  5. «و (آیا) این نعمتی است که آن را بر من منّت می‌نهی که بنی اسرائیل را به بردگی گرفته‌ای؟» سوره شعراء، آیه ۲۲.
  6. نهج‌البلاغه، نامه ۳۱.
  7. وسائل‌الشیعه، ج۳، ص۲۴۳.
  8. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  9. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ۲۳.
  10. نهج‌البلاغه / ۵۳.
  11. نهج الفصاحة / ۲۲۳.
  12. نهج‌البلاغه / ۴۴۲.
  13. درآمدی بر فقه سیاسی، ص۴۷۰-۴۷۴.
  14. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  15. نهج‌البلاغه، نامه ۳۱.
  16. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۱۹-۳۲۱.
  17. «هرگز خداوند برای کافران به زیان مؤمنان راهی نمی‌گشاید» سوره نساء، آیه ۱۴۱.
  18. «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
  19. «ای مؤمنان! کافران را به جای مؤمنان دوست نگیرید» سوره نساء، آیه ۱۴۴.
  20. «آیا عزّت را نزد آنان می‌جویند با آنکه بی‌گمان عزّت همه از آن خداوند است» سوره نساء، آیه ۱۳۹.
  21. «آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است» سوره مائده، آیه ۵۱.
  22. «و کسانی از شما که آنها را دوست بگیرند ستمگرند» سوره توبه، آیه ۲۳.
  23. فقه سیاسی، ج۱، ص۲۳۳-۲۳۵.
  24. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۲-۲۷.