خوارج در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۹ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

خوارج به کسانی گفته می‌شود که از بیعت و اطاعت امام و حاکم شرعی بیرون رفته و سرپیچی و طغیان کنند. این واژه لقب گروهی از سپاه حضرت علی (ع) است که در جنگ صفین و پس از ماجرای حکمیت از فرمان و اطاعت امام امتناع کرده و علیه ایشان شورش کرده و جنگ نهروان را به راه انداختند. برخی از عقاید خوارج عبارت است از اینکه علی (ع) با قبول حکمیت گناه کرده است و باید توبه کند؛ مرتکب گناه کبیره کافر است و ریختن خونش رواست، مگر توبه کند.

خوارج کیستند؟

خوارج در لغت به معنای شورشیان است و در اصطلاح کسانی که از اطاعت امام و حاکم شرعی بیرون رفته و سرپیچی و طغیان کنند، خارجی هستند، یعنی از بیعت و اطاعت حاکم بیرون رفته و بر او خروج کرده‌ند[۱]. از قدیمی‌ترین فرقه‌های اسلامی است که پیدایش آنها به جنگ صفین سال ۳۷ ق باز می‌‌گردد[۲].[۳]

اساس پیدایش خوارج بر مبنای برائت از امام علی(ع) شکل گرفت، آنها در ابتدا گروهی از سپاهیان امام علی(ع) بودند. افرادی ساده‌لوح، که در جنگ صفین فریب نیرنگ معاویه را خوردند و با دیدن قرآن بر بالای نیزه‌ها، از ادامه جنگ با معاویهدست کشیده، از علی(ع) خواستند که به "حکمیّت" تن در دهد و با معاویه نجنگد. پس از ماجرای حکمیّت از زمرۀ یاران امام خارج شده و علیه امام موضع‌گیری کردند و در نهایت با امام به مقابله برخاستند[۴]. خوارج ابتدا از علی(ع) خواستند که از جنگ با معاویه دست کشد و تن به حکمیت دهد؛ اما وقتی دیدند حکمیت راه به جایی نبرد، علی(ع)، معاویه و حکمین ـ ابوموسی اشعری و عمروعاص ـ را کافر شمردند[۵].[۶]

آنان اگرچه هنگام حیله عمروعاص و بر نیزه کردن قرآنها با موضع امام که ادامۀ جنگ بود مخالفت کردند و نبردی را که در آستانه پیروزی بود به حکمیّت کشاندند، اما پس از آن و به دنبال نتیجه حکمیّت، با شعار لَا حُکْمَ‏ إِلَّا لِلَّهِ‏، برگرفته از آیه قرآن ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ[۷]، اصل حکمیّت را امری نادرست و مغایر با شرع دانستند. از این‌رو به آنها "مُحَکِّه" نیز می‌گویند.

امام علی(ع) اگرچه با اتفاقی که در ماجرای حکمیّت رخ داد موافق نبود، اما اصل حکمیّت را خلاف قرآن نمی‌دید. از این‌رو خطاب به آنان فرمود: «سخن حقّی است که به آن باطلی خواسته شده. آری، حکم جز از آن خدا نیست، ولی اینان می‌گویند که امارت و حکومت ویژه خداوند است و بس و حال آنکه، مردم را امیر و فرمانروایی باید، خواه نیکوکار و خواه بدکار، که مؤمن در سایه حکومت او به کار خود پردازد و کافر از زندگی خود بهره گیرد، تا زمان هر یک به سرآید و حق بیت المال مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن پیکار کنند و راه‌ها امن شود و حق ضعیف را از قوی بستانند و نیکوکار بیاساید و از شر بدکار آسوده ماند»[۸].[۹]

این گروه در طول تاریخ با نام‌های مختلفی خوانده شده‌اند از جمله: شراه، محکمه، حکمیه، حروریه، مارقه (مارقین) و وهبیین[۱۰].

پیشگویی رسول خدا(ص) درباره ظهور خوارج

هنگامی که رسول خدا(ص) غنائم حنین را تقسیم کرد، مرد شانه خمیده و قد بلندی که اثر سجده در پیشانی‌اش هویدا بود، پیش پیامبر اکرم(ص) آمد و بر همه سلام کرد و بر پیامبر اکرم(ص) به طور خاص سلام نکرد. سپس از پیامبر(ص) پرسید: "غنائم را چگونه تقسیم کردید؟" پیامبر اکرم(ص) پرسید: "تو چگونه دیدی؟" او جواب داد: "عدالت را رعایت نکردی!" رسول خدا(ص) خشمگین شد و به او گفت: "وای بر تو! اگر عدالت نزد من نباشد، پس نزد چه کسی است؟!" مسلمانان پرسیدند: "ای رسول خدا آیا او را بکشیم؟!" پیامبر(ص) فرمود: "خیر، او را رها کنید. به زودی او پیروانی پیدا می‌کند که همانند تیری که از هدف بیرون می‌رود، از دین بیرون می‌روند و خداوند آنها را بعد از من به دست علی محبوب‌ترین بنده خود نابود می‌سازد". وی در جنگ نهروان به دست امام علی(ع) کشته شد[۱۱].[۱۲]

خوارج و جنگ نهروان

خوارج پس از صفین با رهبرشان، عبدالله بن وهب راسبی به‌عنوان خلیفه بیعت کردند و با ۱۲ هزار تن در منطقه حروراء در نزدیکی کوفه گرد آمدند و موجودیت و انشعاب خود را از امام اعلام کردند. امام(ع) با آنها به احتجاج برخاست و در صدد اصلاحشان برآمد. حضرت آنها را دارای حقوق اجتماعی می‌دانست، چنانکه سه حق را در مورد آنها رعایت کرد: حضور در مساجد؛ تا زمانی که دست آنها در دست ماست از فیء(بیت المال) برخوردار باشند و تا زمانی که سلاح برنداشتند با آنها نجنگید. این همه بدان سبب بود که در منطق امام در جست‌وجوی حقیقت دچار خطا شده بودند. از این‌رو فرمود: «پس از من خوارج را نکشید؛ زیرا آنکه حق را جوید ولی به خطا رود، چون کسی نیست که باطل را خواهد و بدان رسد»[۱۳]. از این‌رو امام در طریق عدالت‌گستر خویش با آنان بر اساس حکمت و عدالت رفتار کرد. اگر کاری به کار حکومت نداشتند، آنها را به حال خویش رها می‌کرد و اگر زبان می‌گشودند به احتجاج برمی‌خاست، چنانکه احتجاجات امام و برخی از اصحاب ایشان تا حدودی مؤثر واقع شد و تعداد هشت هزار نفر از آنان را منصرف کرد و از امام امان‌طلبیدند. امام نیز به آنها امان داد به شرطی که خوارج را یاری نرسانند[۱۴].[۱۵]

این گروه، رفته رفته به یک فرقه تبدیل شدند، با افکار و عقایدی خاصّ و به فتنه‌گری بر ضدّ حکومت امام پرداختند. هر روز بر مخالفت خویش علیه علی(ع) افزودند تا سرانجام جنگ علنی در پیش گرفتند؛ چون آشوبگری آنان بالا گرفت، امیرالمؤمنین(ع) با آنان در محلّی به نام "نهروان" جنگید و بیشترشان کشته شدند[۱۶].

آنان ظاهری فریبنده داشتند، پیشانی‌های پینه‌بسته از فرط سجود، اهل تلاوت قرآن و تهجّد و امر به معروف و نهی از منکر، ولی به سبب جهل و تعصّب و کوته‌فکری، حق امام را نشناختند و با امیر المؤمنین(ع) درافتادند و هلاک شدند و آخرتشان هم تباه شد[۱۷].

اهداف امام از جنگ با خوارج را می‌توان در چند مورد خلاصه کرد:

  1. دفع فساد خوارج و تجاوز آنها به محرمّات الهی و ارتکاب به جنایات؛
  2. اعلان انحراف آنها از راه راست و اصرارشان بر باطل و ایمن‌سازی جامعه از شعارهای فریبکارانه آنها؛
  3. ضرورت حفظ حکومت؛
  4. ضرورت مجازات پیمان‌شکنان و بیعت‌شکنان برای حفظ منافع جمعی و برقراری نظم و امنیت در جامعه[۱۸].

فرقه‌های خوارج

هر چند در جنگ نهروان خوارج جز تعداد انگشت شماری از بین رفتند ولی تفکرات جاهلانه آنها باقی ماند و بعدها به تدریج هوادارانی پیدا کرده و به نشر عقاید خویش پرداختند. حدود دو قرن جهان اسلام را دستخوش آشوب و ناامنی کردند اما سرانجام به کلی از میان رفتند[۱۹]. لکن ظاهراً دنباله‌های چنین تفکری همچنان در طول تاریخ باقی ماند[۲۰] و در اثر ترویج و تبلیغ، انشعاباتی یافتند که تا بیست فرقه برای آنها شمرده‌اند؛ از جمله: ازرقیه، عجارده، صفریه، واقفه، اباضیه[۲۱].

ویژگی‌ها و خصوصیات

ظهور خوارج و اندیشه‌های افراطی آنان تا بدان پایه برای جامعه اسلامی خطرناک بود که امیرالمؤمنین(ع) در هفده خطبه و دو نامه و یک حکمت به افشای ماهیت آنان پرداخته است و درباره علل پیدایش و انحراف خوارج، نحوه تفکر و خصوصیات روحی و اخلاقی آنان و نتیجه انحرافاتشان و اینکه اندیشه آنان در آینده تداوم خواهد یافت، سخن گفته است[۲۲].

خوارج، اغلب از اعراب و بادیه‌نشینانی بیابان‌گرد و خشن بودند؛ مردمانی منحرف و جاهل که عُجب و غرور وجودشان را فراگرفته و به انحراف کشانده بود. آنها نسبت به احکام الهی از کمترین آشنایی برخوردار بودند. شیطان بر آنها چیره شد بود و باطل را برایشان آراسته و آنها را به وعده پیروزی گمراه ساخته بود[۲۳]. آنها مردانی سطحی‌نگر بودند که همواره در احتجاجات مغلوب می‌شدند. تعصبات قبیله‌ای و جاهلی بر آنها چیره شده بود. آنان مردانی سبک‌مغز، سفیه و ناشکیبا بودند[۲۴]. سخن خوب می‌گفتند، اما کردارشان بد بود. دیگران را به قرآن فرامی‌خواندند، اما خود به آن عمل نمی‌کردند[۲۵].

در متون تاریخی اقدام به گناهان کبیره از خوارج گزارش شده است؛ گناهانی چون هرزگی و عیاشی، ترک نماز، شراب‌خواری، پوشیدن لباس ابریشمی، جعل حدیث، جنایت و آدم‌کشی، ترک حدود الهی و...[۲۶].

عقاید خوارج

مهم‌ترین عقاید خوارج عبارت است از:

  1. لازم نیست خلیفه پیامبر(ص) عرب و از قریش باشد؛
  2. شرط خلافت، پرهیزگاری و دلاوری و دادگری است؛
  3. برخی از فرقه‌های خوارج خلافت زنان را نیز روا می‌داشتند؛
  4. علی(ع) با قبول حکمیت گناه کرده است و باید توبه کند؛
  5. خلافت، موروثی نیست؛
  6. مرتکب گناه کبیره کافر است و ریختن خونش رواست، مگر توبه کند؛
  7. عمل فرد مسلمان، جزء اسلام و ایمان اوست و با عملی برخلاف شریعت از دین خارج می‌شود؛
  8. امام با رأی مردم برگزیده می‌شود؛
  9. امر به معروف و نهی از منکر بدون هیچ شرطی واجب است و در مقابل هر امام جائری باید قیام کردغ
  10. خلافت ابوبکر و عمر و انتخاب عثمان و امام علی(ع) را صحیح می‌دانستند با این تفاوت که عثمان در اواخر چون مصالح مسلمین را نادیده گرفته کافر و واجب القتل است و علی(ع) چون حکمیت را پذیرفته کافر و واجب است کشته شود؛
  11. جایز است در عالم امامی نباشد؛
  12. هرجا خوارج حاکم نباشند دارالکفر است و باید بر علیه ساکنین آن قیام کرد[۲۷].

خوارج معاصر

گرچه خوارج منقرض شده‌اند ولی افکار ایشان در میان مسلمانان ریشه دوانیده و روح این تفکر در میان بسیاری از مقدس‌نماها وجود داشته و مزاحمی برای پیشرفت اسلام و مسلمانان بوده است. امام علی(ع) مخالف فکر خوارج بودند. شخص آنها و فکر آنها در هر زمانی که باشد مورد انتقاد حضرت است[۲۸]. یکی از مشخصات تفکر خوارج که در حال حاضر هم میان مسلمانان وجود دارد ظاهرگرایی و تشخیص حق و باطل به اعتبار شخصیت‌ها و چهره‌های تأثیرگذار در جامعه است. ایشان در هر قضیه‌ای ظاهر را دیده و معتقد بودند اکثریت که بزرگان صحابه هم در میان آنها هستند، ملاک حقیقت‌اند. در حالی که در اندیشه امیرمؤمنان(ع) حق و باطل مقیاس شخصیت‌ها است نه اینکه اشخاص مقیاس حق و باطل باشند[۲۹]. تنگ‌نظری نیز از دیگر ویژگی خوارج است که امروز در جامعه اسلامی مشاهده می‌شود. امروزه برخی خشک‌مغزان، همه مردم جهان، جز عده کمی مانند خود را، به دیده الحاد و کفر می‌نگرند و دایره اسلام و هدایت را بسیار محدود می‌پندارند. این تفکر که سایر فرق مسلمانان مخلد در عذاب هستند از خوارج به مسلمانان رسیده است[۳۰].

درسی که می‌توان از خوارج برای این دوران گرفت لزوم هماهنگی میان تقدس و بینش افراد است. تاریخ اسلام گواه این مطلب است که با افزایش مقدس‌های فاقد بینش و بصیرت، خطر عوام‌فریبی از سوی دشمنان بیشتر شده است[۳۱].

خوارج

یکی دیگر از فرقه‌های کلامی که در روزگار امام علی(ع) به وجود آمد «خوارج» است. برخی از محققان، خوارج را فرقه‌ای اسلامی ذکر کرده‌اند تا جایی که در کتاب‌هایی که در خصوص تاریخ علم کلام نوشته‌اند به طور مفصل درباره این فرقه و عقاید آنان سخن گفته‌اند. ما هر چند خوارج را اساساً مسلمان نمی‌دانیم اما پرداختن به طرز تفکر و اندیشه‌های کلامی آنان را از این جهت ضروری می‌دانیم که این فرقه در زمان حکومت امام علی(ع) با تمسک به قرآن و تظاهر به اسلام برای آن حضرت، مشکلاتی را پدید آوردند و از خود عقایدی فاسد و خلاف قرآن به جای گذاشتند. و چون بحث ما در این جا «علی(ع) و فرقه‌های کلامی» است ناگزیریم که عقاید این گروه را هم به طور خلاصه به بحث و بررسی بگذاریم. آنان به طرز گمراه کننده‌ای کردارهای خود را با قرآن توجیه می‌کردند و بر روش‌های خویش، استدلال عقیدتی می‌آوردند. از همین روست که امام علی(ع) به اصحاب خویش فرمود: در هنگام بحث و مناظره با آنان از قرآن استدلال نیاورید بلکه با سنت پیامبر بحث کنید، چون این گروه قرآن را به نفع خویش تأویل می‌کنند.

خوارج به خاطر همین استدلال‌های سست و بی‌پایه، عمری کوتاه داشتند و چندان در تاریخ نپاییدند و به جز چند فرقه معدود، سایر فرقه‌هایشان از بین رفته‌اند، اما عقاید و افکارشان در قالب‌های مختلف به حیات خویش ادامه داده است.

در نهج البلاغه هم آمده است هنگامی که خوارج کشته شدند به امام علی(ع) گفتند: ای امیرمؤمنان، همگی آنان کشته شدند. امام فرمود: «كَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ وَ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِينَ»؛ «نه به خدا قسم، آنها نطفه‌هایی در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود که هر زمان، شاخی از آنها سر بر آورد، بریده می‌شود تا این که آخرشان دزدان و راهزنان خواهند شد»[۳۲].

از این سخن امام(ع) به خوبی استفاده می‌شود که عقاید باطل این گروه و افرادی که با این مرام باطل هستند باقی خواهند ماند.[۳۳]

عقاید خوارج

هر چند خوارج در ابتدا به صورت سیاسی خود را مطرح کردند و جنگ نهروان را علیه حکومت نوپای امیرالمؤمنین(ع) به پا کردند، اما بعدها عقاید و نظریات مختلفی از خود نشان دادند؛ از این رو در علم کلام از آنها به عنوان یکی از فرقه‌های کلامی، نام برده شده است که به بعضی از عقاید باطل آنها می‌پردازیم:

خلافت و رهبری از دیدگاه خوارج

خوارج عقیده داشتند خلافت و رهبری جامعه، حق مسلم هر عرب آزاد است، اما مسلمانان باید تلاش کنند شایسته‌ترین و با ایمان‌ترین افراد را انتخاب نمایند و چون فردی به خلافت منصوب شد دیگر نمی‌تواند از آن چشم بپوشد و از زیر بار مسؤولیت شانه خالی کند. بعدها وقتی که مسلمانان غیر عرب هم به خوارج پیوستند به جای عرب بودن و آزاد بودن، مسلمانی و عدالت را شرط خلافت قرار دادند، بدین معنی که هیچ تفاوتی بین عرب و غیرعرب، قریشی و غیر قریشی قائل نبودند[۳۴].

بعضی از گروه‌های خوارج حتی جنسیت را برای تصدی این مقام، مدرک نمی‌دانستند و در این مورد بین زن و مرد، فرقی قائل نبودند. اگر زنی از خود شایستگی ولیاقت نشان می‌داد می‌توانست رهبری و امامت را در دست گیرد[۳۵]. بعضی دیگر از خوارج، حتی لزوم وجود امام را در جامعه نفی می‌کنند[۳۶].

به هر ترتیب، خوارج اهمیت فوق العاده دینی برای خلیفه، قائل نبودند. آنان همواره به خلیفه به عنوان نماینده مسلمین می‌نگریستند که مسؤولیت سیاسی، دینی و نظامی جامعه بر عهده او بود. اما پس از انتخاب و اتمام بیعت اگر خلاف عقاید آنها گام بر می‌داشت هر لحظه و در هر زمان می‌توانستند او را عزل کنند و در صورت سرپیچی او از این کار با او جنگ نموده و حتی از این نیز فراتر می‌رفتند و در صورت ضرورت او را واجب القتل می‌دانستند[۳۷].

خوارج دو خلیفه نخستین، یعنی ابوبکر و عمر را قبول داشتند. علی(ع) را هم تا زمانی که به حکمیت راضی نشده بود خلیفه مسلمین می‌دانستند، ولی پس از آن او را کافر می‌خواندند. عثمان را هم قبول نداشته و او را کافر می‌دانستند،؛ چراکه معتقد بودند او پس از تصدی مقام خلافت، خویشاوندانش را مقام داد و قرآن را درید و مسلمانان را تحقیر کرد و منکران ستم را زد و تبعیدی پیامبر خدا را پناه داد و مسلمانان را که در فضیلت تقدم داشتند زد و تبعید کرد و غنیمت خدا را بین قریش و بذله گویان عرب، تقسیم کرد[۳۸].

خوارج، خلفای اموی و عباسی را هم دشمن می‌دانستند و همواره در حال مخالفت و قیام علیه آنها بودند. گروهی از خوارج علی(ع)، عثمان، طلحه، زبیر، عایشه و عبدالله ابن عباس را کافر و مخلد در آتش می‌دانند[۳۹].[۴۰]

خوارج و مرتکبان گناه کبیره

یکی از مباحث مهم و پر فراز و نشیب در میان متکلمان اسلامی، مسأله «مرتکبان گناه کبیره» است، بدین معنی که آیا مسلمانی که به خدا و پیامبر و مبانی اسلام معتقد است اگر احیاناً گناه کبیره‌ای از او سر زد چه حکمی دارد؟ در این مورد نظریات مختلفی ابراز شده است که از همه مهم‌تر، چهار نظریه زیر است:

  1. دیدگاه شیعه و اهل سنت: مرتکب گناه کبیره، مسلمان است ولی فاسق است و خداوند طبق گناهش، او را مجازات خواهد کرد.
  2. دیدگاه مرجئه: مرتکب کبیره، مؤمن است و با وجود ایمان قلبی، ارتکاب گناه ضرری بر ایمان شخص نمی‌زند و کار او را باید به خدا واگذار نمود.
  3. دیدگاه معتزله: مرتکب کبیره، نه مؤمن است و نه کافر، بلکه در مرتبه‌ای میان کفر و ایمان قرار داد (منزلة بین المنزلتین).
  4. دیدگاه خوارج: مرتکب گناه کبیره، کافر است اگر چه ایمان قلبی به اسلام داشته باشد و او نماز هم بخواند و چون کافر است جان و مال او احترام ندارد.

نظریه پذیرفته شده در میان عامه مسلمانان تا زمان پیدایش خوارج، همان نظریه اول بود، اما پس از جریان حکمیت و ظهور خوارج، این مسأله به صورت خاصی در محافل علمی مطرح شد و مورد اختلاف قرار گرفت و اهمیت ویژه‌ای یافت؛ زیرا عقیده خوارج در این مسأله باعث تندروی‌های آنان گردید و اکثر مسلمانانی را که روش آنها را قبول نداشتند تکفیر می‌کردند و حتی دست به کشتار آنان می‌زدند. از این رو می‌توان گفت همین مسأله بحث انگیز بود که «علم کلام» را پایه‌گذاری کرد و موجب گردید که با جدا شدن فواصل بن عطاء از حسن بصری پس از بحث در این باره، مکتب معتزله به وجود آید[۴۱].[۴۲]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴؛ همو، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹.
  2. برای شناخت پیدایش، پیشینه، عملکرد، ویژگی‌ها وسرانجام آنان ر. ک: «دانشنامۀ امام علی» ج ۹ مقالۀ «مارقین»؛ «جاذبه و دافعۀ علی» شهید مطهری، ص۱۰۵ و....
  3. ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۹۱.
  4. ر. ک: جواد محدثی|محدثی، جواد، فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر، ص۲۵۴؛ همو، فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص۲۳۹؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۵- ۳۷۶؛ مسلم محمدی|محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۹۱.
  5. ر. ک: فرهنگ فرق اسلامی، ۱۸۷؛ فرهنگنامه فرقه‌های اسلامی، ۱۳۸.
  6. ر. ک: فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۲۳۹-۲۴۰.
  7. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
  8. «کَلِمَةُ حَقٍ‏ یُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ یَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّی یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی أَنَّهُ(ع)لَمَّا سَمِعَ تَحْکِیمَهُمْ قَالَ حُکْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِیکُمْ وَ قَالَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَیَعْمَلُ فِیهَا التَّقِیُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَیَتَمَتَّعُ فِیهَا الشَّقِیُّ إِلَی أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِکَهُ مَنِیَّتُه‏»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  9. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص۲۴۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۹۱؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۵- ۳۷۶؛ محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
  10. صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج۱، فرقه خوارج؛ فرهنگ فرق اسلامی، ۱۸۷؛ فرهنگنامه فرقه‌های اسلامی، ۱۳۸.
  11. الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۴۸؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، ج۱۶، ص۳۸۷.
  12. عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابی‌طالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۱۰.
  13. «کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ کلَّمَا نَجَمَ‏ ِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّی یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِین‏»؛ نهج البلاغه، خطبه ۶۰.
  14. نهج البلاغه، خطبه‌های ۱۱۸، ۱۲۱ و ۱۲۳.
  15. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۶.
  16. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص۲۳۹؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۹۱.
  17. ر. ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
  18. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۷.
  19. خوارج و علل پیدایش آنان؛ الملل و النحل‌، ۱/ ۱۱۷؛ دائرة المعارف تشیع‌، ۷/ ۲۹۹؛ فرهنگ شیعه، ص۲۳۹-۲۴۰.
  20. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۹ و فرهنگ غدیر، ص۲۵۴.
  21. ر. ک: فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه، ص۲۴۰؛ سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۹.
  22. نهج البلاغه‌، خطبه‌های ۳۵، ۳۶، ۴۰، ۵۸، ۵۹، ۶۰، ۶۱ و... و نامه ۷۷ و ۷۸ و حکمت ۳۲۳.
  23. نهج البلاغه، حکمت ۳۱۵.
  24. «أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَام سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ‏ وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳۶.
  25. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۸-۳۷۹.
  26. ر.ک: سید حسین دین‌پرور|دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۸-۳۷۹.
  27. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص۲۴۰؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۲۹۲؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص۳۷۹.
  28. ر. ک: مطهری، مرتضی، مشکلات علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۲۹۳، ۳۰۹ و ۶۱۱.
  29. ر. ک: مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۳۰۶.
  30. ر. ک: مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۲۹۳؛ یادداشت‌ها، ج ۳، ص۳۷۱.
  31. ر. ک: محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت؛ صفحه ۹۸ تا۱۰۶.
  32. نهج البلاغه، خطبه ۶۰؛ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه (ج ۵، ص۷۳-۷۷) در تحقق این خبر غیبی و این که کسانی از خوارج به راهزنی و دزدی گرفتار شدند مطالبی ذکر کرده است.
  33. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص۳۲۷.
  34. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۷.
  35. الفرائنی، الفرق بین الفرق، ص۶۹.
  36. شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۸.
  37. الفرائنی، الفرق بین الفرق، ص۴۱.
  38. تاریخ طبری، ج۷؛ الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۹.
  39. الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۳.
  40. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص۳۳۴.
  41. جرجانی، شرح مواقف، ج۸، ص۳۷۷.
  42. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص۳۳۶.