امامت امامان دوازده‌گانه در کلام اسلامی

مقدمه

امامان و جانشینان پیامبر خاتم (ص) در اعتقاد شیعه امامیه دوازده نفر از اهل بیت پیامبرند که همگی دارای مقام عصمت می‌باشند. به این جهت شیعه اثنی عشری نیز نامیده شده است. امامان دوازده‌گانه شیعه به ترتیب عبارتند از: امیرمؤمنان علی (ع)، امام حسن مجتبی (ع)، امام حسین سیدالشهداء (ع)، امام علی زین العابدین (ع)، امام محمد باقر (ع)، امام جعفر صادق (ع)، امام موسی کاظم (ع)، امام علی الرضا (ع)، امام محمد تقی (ع)، امام علی نقی (ع)، امام حسن عسکری (ع) و امام مهدی (ع).

از دیدگاه امامیه آنان کسانی‌اند که خداوند آنها را به مقام امامت و جانشینی پیامبر اکرم (ص) برگزیده و توسط پیامبر (ص) به مردم معرفی شده‌اند.

ادله امامت

احادیث

نخستین دلیل بر امامت ائمه اثنی عشر، احادیث متواتری است که از پیامبر اکرم (ص) در این خصوص نقل شده است. این احادیث دو نوع‌اند: نخست، احادیثی است که در آن تعداد جانشینان پیامبر (ص) منحصر در دوازده نفر که همگی قریش تبارند ذکر شده است. این احادیث علاوه بر منابع حدیثی شیعه در مجامع حدیثی اهل سنت نظیر صحیح مسلم، صحیح ابن حبان، جامع ترمذی، سنن ابن داوود، سنن ابن ماجه، مسند احمد بن حنبل، مسند ابن جعد، مسند ابویعلی، کنزالعمال و... نقل شده است.

در برخی از این احادیث، پیامبر از این دوازده نفر با عنوان اثناعشر خلیفة یاد نموده است، مثل حدیث «يَكُونُ مِنْ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۱]، « لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۲]، «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى يَكُونَ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً مِنْ قُرَيْشٍ»[۳] و احادیث مشابه دیگر.

بعضی از محققان اهل سنت نیز اذعان نموده‌اند که مراد از احادیث نبوی مربوط به دوازده خلیفه، دوازده نفر از اهل بیت می‌باشند، زیرا این احادیث بر کسانی دیگر قابل حمل نیست، نه بر خلفای بعد از پیامبر (ص) چون تعداد آنان کمتر از دوازده نفر است و نه بر حاکمان بنی امیه چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفراند. علاوه بر اینکه آنان شدیداً ظالم بوده‌اند و هاشمی هم نیستند.

همچنین بر خلفای بنی عباس هم قابل حمل نیست، چون تعداد آنان نیز بیشتر از دوازده نفر است. بنابراین ناگزیر این احادیث نبوی می‌باید بر ائمه دوازده‌گانه از اهل بیت پیامبر (ص) تطبیق شود، زیرا آنان از نظر علم و جلالت و ورع و تقوا و علو نسب، برتر از همگان بوده‌اند. حدیث ثقلین و احادیث مشابه آن نیز مؤید و شاهد این مدعاست که مراد پیامبر (ص) از امامان دوازده‌گانه، دوازده نفر از اهل بیت آن حضرت بوده است[۴].

در برخی موارد پیامبر (ص) از امامان بعد از خود با عنوان اثنا عشر امیراً تعبیر نموده است، مثل حدیث «يَكُونُ مِنْ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً ... كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۵]. در چند حدیث دیگر عدد جانشینان پیامبر (ص) به عدد نقبای بنی اسرائیل برای حضرت موسی (ع)، تشبیه شده‌اند، مثل: «أَنَّ عِدَّةَ الْخُلَفَاءِ بَعْدِي عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَى»[۶] و یا: « الْخُلَفَاءُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ كَعَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»[۷].

نوع دوم، احادیثی است که پیامبر (ص) ضمن تأکید بر دوازده نفر بودن جانشینان خود، به معرفی مصادیق این دوازده نفر پرداخته و آنان را از اهل بیت خود ذکر نموده است. در یک دسته از این احادیث، امیرمؤمنان علی (ع)، اولین آنان و امام مهدی (ع) آخرین آنان، ذکر شده است؛ چنان که از پیامبر (ص) نقل شده است: امامان بعد از من دوازده نفرند، اولین آنان علی بن ابوطالب و آخرین آنان قائم‌اند. اطاعت از آنان، اطاعت از من و معصیت آنان، نافرمانی از من است، هر کس آنان را انکار کند مرا انکار کرده است[۸]. در جای دیگر می‌فرماید: امامان بعد از من دوازده نفراند، اولین آنان علی بن ابوطالب و آخرین آنان حضرت قائم است، آنان جانشینان من و اوصیا و اولیای من‌اند و حجت‌های الهی بر امت من بعد از من، اقرار کنندگان به امامت آنان، مؤمن و انکار کنندگان آنان کافرند[۹].

در دسته دیگر از احادیث، پیامبر (ص) نه نفر از دوازده امام بعد از خود را، از صلب امام حسین (ع) ذکر نموده است که آخرین آنان حضرت قائم است. ابوذر از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود:"امامان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل حسین‌اند که نهمین آنان قائم آنان است. آگاه باشید که داستان امامان دوازده‌گانه در میان شما همانند قضیه کشتی نوح است، هر کس بر آن سوار شود نجات می‌یابد و هر کس از آن دوری ورزد هلاک می‌شود" [۱۰].

در بخش دیگر از احادیث، پیامبر (ص) اسامی امامان بعد از خود را نیز یادآور شده است. گاهی فقط اسامی مشترک میان امامان (ع) را بیان نموده است، مثل حدیث: امامان بعد از من دوازده نفرند اولین آنها علی و چهارمین آنان علی و هشتمین آنان علی و دهمین آنان علی و آخرین آنان مهدی است[۱۱]. و یا حدیث: "امامان بعد از من دوازده نفر از اهل بیت من‌اند که اولین آنان علی و وسط آنان محمد و آخر آنان محمد و مهدی این امت است کسی که عیسی بن مریم در نماز بر او اقتدا می‌کند"[۱۲].

در برخی موارد پیامبر (ص) امامان دوازده‌گانه را با ذکر اسامی و القاب هر کدام معرفی نموده است[۱۳]. در حدیث معروف به حدیث لوح نیز اسامی امامان دوازده‌گانه با توصیفات خاص هر کدام ذکر شده است[۱۴].[۱۵]

عصمت

در احادیث از امامان اهل بیت (ع) با ویژگی عصمت یاد شده است[۱۶]. این روایات در حقیقت به برهان عقلی بر امامت ائمه اهل بیت نظر دارند، زیرا از نظر عقلی، امام باید معصوم باشد، و چون در میان امت کسی جز امامان اهل بیت (ع) از ویژگی عصمت برخوردار نبوده است، امامت آنان قطعی خواهد بود[۱۷].

افضلیت

دلیل دیگر اثبات امامت امامان دوازده‌گانه (ع)، افضلیت آنان در کمالات نفسانی است، با این بیان که امامان شیعه به دلیل برخورداری از کمالات و ویژگی‌های منحصر به فردی نظیر: علم، عصمت و... بر دیگران برتری دارند و مستحق تصدی مقام امامت و ریاست عامه‌اند. بدیهی است که با وجود آنان، مقدم داشتن دیگران برای تصدی مقام امامت، عقلاً قبیح و ناروا است[۱۸].

فلسفه امامت نیز اقتضا می‌کند که امام به دلیل رسالت سنگینی که در مورد هدایت و زعامت دینی و دنیوی مردم برعهده دارد، از همه افضل و شایسته‌تر باشد تا مردم او را در همه کمالات الگو بدانند و از او تبعیت نمایند. لازمه چنین امری، پاکی و آراستگی شخص امام به عالی‌ترین آداب و صفات انسانی است. از این نظر هر کدام از امامان دوازده‌گانه شیعه، کامل‌ترین شخص زمان خود بوده‌اند؛ به گونه‌ای که عظمت شخصیت آنان مورد اعتراف همگان بوده و حتی کسانی که با آنان به مناظره و محاجه می‌پرداخته‌اند نیز در مقابل عظمت [[علمی و معنوی آنان، اظهار حقارت و خضوع می‌نموده‌اند. علما و بزرگان اهل سنت نیز بر افضلیت و برتری آنان اعتراف کرده‌اند.

این اعترافات دو گونه است، برخی بر برتری اهل بیت پیامبر (ص) به طور عام دلالت می‌کند و برخی دیگر بیانگر برتری هر یک از امامان اهل بیت (ع) بر دیگران است که به چند نمونه اشاره می‌شود:

  1. محی الدین عربی، در مورد برتری و جایگاه اهل بیت (ع) تصریح می‌کند: هیچ مخلوقی در عالم آفرینش، هموزن اهل بیت پیامبر (ص) پدید نیامده است، آنان سزاوار سروری و سیادت‌اند، دشمنی با آنان خسران واقعی و محبت آنان عبادت حقیقی است[۱۹].
  2. عبدالله بن مهرشیراوی از فقهای اهل سنت می‌گوید: اهل بیت رسول الله (ص) تمامی فضائل را یکجا داشتند، هر کس بخواهد فضائل آنان را بپوشاند گو اینکه می‌خواهد نور آفتاب را بپوشاند! هیچ کس از آنان سؤالی نکرد، مگر اینکه جواب کافی و معقول شنید و کسی با آنان معارضه و محاجه ننمود مگر اینکه مغلوب گردید[۲۰].
  3. امام شافعی، پیشوای مذهب شافعی، خطاب به اهل بیت پیامبر (ص) می‌گوید: ‌ای خاندان پیامبر (ص)، دوستی شما از سوی خداوند در قرآن واجب گردیده و در عظمت و فضیلت شما همین بس که فرستادن صلوات بر شماها، شرط قبولی نماز شمرده شده است[۲۱].
  4. محمد حسین ذهبی، استاد دانشگاه الأزهر و صاحب کتاب معروف التفسیر و المفسرون، در خصوص شخصیت ممتاز امیرمؤمنان علی (ع) می‌گوید: علی دریای بی‌پایان علم و دانش بود، از استدلال قوی و فصاحت و بلاغت بی‌نظیری برخوردار بود. او دارای عقل کامل و بصیرت نافذ بود که در بسیاری موارد صحابه برای حل مشکلات و فهم مسائل علمی و دینی، به او مراجعه می‌کردند و از آن پناهگاه و مرجع در حل مشکلات، کمک می‌گرفتند[۲۲].
  5. ابن صباغ مالکی در کتاب الفصول المهمه می‌گوید: علی (ع) بر همه حلال و حرام احاطه داشت و از غوامض احکام و حقایق امور با خبر بود، هر حکمی را در محل خود به طور واضح می‌دانست[۲۳].
  6. محمد بن مسلم ذهری از فقهای تابعی که علوم فقهای هفتگانه اهل سنت را از حفظ داشت در مورد مقام علمی امام سجاد (ع) می‌گوید: مَا رَأَيْتُ أَفْقَهَ مِنْ زَيْنِ الْعَابِدِين؛ من فردی داناتر از زین العابدین هرگز ندیدم[۲۴].
  7. عبدالله بن عطا از دانشمندان بزرگ معاصر با امام باقر (ع) در توصیف مقام رفیع علمی امام باقر (ع) می‌گوید: من علما و دانشمندان را نزد هیچ کس حقیرتر و کوچک‌تر از آنچه در برابر ابوجعفر دیدم نیافتم، من عالمی بزرگی مثل حکم بن عتیبه را با همه مراتب علمی که در میان مردم داشت، در برابر ابوجعفر همانند کودکی نوآموز دیدم که در برابر استادش زانو زده است[۲۵].
  8. ابوحنیفه، یکی از امامان مذاهب چهارگانه اهل سنت، وقتی از وی در مورد داناترین فرد زمان سؤال می‌شود، در پاسخ تصریح می‌کند: "من هرگز عالم و فقیهی داناتر از جعفر بن محمد الصادق (ع) ندیدم"[۲۶].
  9. مالک بن انس رئیس مذهب مالکی، می‌گوید: هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ بشری خطور نکرده است کسی که از جهت علم و عبادت و تقوا، افضل و برتر از جعفر بن محمد صادق باشد[۲۷].
  10. ابوعثمان عمر بن بحر می‌گوید: جعفر بن محمد کسی است که دنیا را پر از علم و فقه خود نمود و اشخاصی مثل ابوحنیفه و سفیان ثوری ودیگران، مفتخر به شاگردی ایشان بوده‌اند[۲۸] و دیگر اعترافات و تصریحاتی که بزرگان اهل سنت در مورد عظمت و مقام رفیع امامان شیعه نموده‌اند[۲۹].

معجزات

دلیل دیگر بر اثبات امامت ائمه دوازده‌گانه شیعه، معجزه‌هایی است که از آنان در موارد متعددی صادر شده است. صدور این معجزات از سوی آنان گاهی به صورت اخبار غیبی درباره وقایعی در عالم کائنات در آینده بوده است که دقیقاً مطابق آنچه خبر داده‌اند، به وقوع پیوسته است، گاهی به صورت اخبار از حقایق غیبی و ملکوتی بوده است که کسی دیگر از راه عادی بدان راه ندارد و گاهی به صورت اظهار علم در حال کودکی بوده است؛ به گونه‌ای که همگان در برابر آنان، اظهار عجز و حقارت می‌کردند و گاهی نیز به صورت تصرفات ولائی و ملکوتی در عالم تکوین بوده است، مثل به سخن در آمدن حجرالاسود توسط امام سجاد (ع) و شهادت آن بر حقانیت ادعای امامت حضرت و یا به بارنشستن و میوه دادن چوب خشک خرما توسط امام مجتبی (ع)[۳۰] و یا اعطای بینایی کامل به ابوبصیر توسط امام باقر (ع) و باز گرداندن او به حال اول به تقاضای خود وی[۳۱] و صدها معجزه دیگری که از امامان معصوم (ع) حکایت شده و در کتب حدیثی و تاریخی معتبر مانند: اصول کافی، مناقب ابن شهر آشوب، اثبات الوصیه مسعودی، دلائل الامامه طبری و... بسیاری از این معجزه‌ها ثبت گردیده است.

صدور این معجزات از سوی امامان معصوم (ع) که همراه با ادعای امامت است، دلیل امامت آنان می‌باشد؛ همان گونه که معجزه‌های پیامبران دلیل قاطع بر صحت ادعای نبوت آنان بوده است[۳۲].

دیدگاه هشام بن حکم درباره امامت ائمه

در امامت خاصه، مباحثات و مناظرات هشام بن حکم، همچون دیگر متکلمان امامیه، بیش از همه به امامت امام علی مع عطوف است و گزارش‌های اندکی در مورد دیگر ائمه از او رسیده است. در زیر به اجمال به آنها اشاره می‌کنیم:

امام سجاد (ع)

هشام بن حکم به انحصار امامت در نسل امام حسین (ع) باور دارد. او در اثبات امامت سجاد (ع) به آیه اولوالارحام استدلال کرده است: ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ[۳۳] [۳۴]. در روایات امام صادق (ع) نیز به این آیه در امامت آن حضرت استدلال شده است[۳۵].[۳۶]

امام صادق (ع)

هشام بن حکم با توصیف امام صادق (ع) کوشیده است نشان دهد آن حضرت و ویژگی‌ها، شرایط و ویژگی‌های لازم برای امامت را دارد و از راه تطبیق آن شرایط و ویژگی‌ها بر ایشان، امامت آن حضرت را اثبات کرده است. در مناظره با بریهه (جاثلیق) می‌گوید: از نظر نسب، آن حضرت از بنی‌هاشم است که برترین خاندان قریش و قریش برترین قبیله عرب است. ایشان معصوم، سخی، شجاع، دانشمند، حافظ دین، از خاندان پیامبر، جامع علم پیامبران، حلیم هنگام غضب، منصف در مورد دوست و دشمن، عمل کننده به قرآن، عالم به همه مسائل و برطرف‌کننده ابهام از هر امر مبهمی است[۳۷]. وی گستردگی دامنه علوم امام را در مواضع دیگری نیز حکایت کرده است. وی گزارش کرده که در منا از امام صادق پانصد مسئله کلامی پرسیده و کلام دیگران (متکلمان عامه) را نقل کرده و حضرت سخن صواب را در آن مسئله برای وی بیان کرده‌اند. وقتی وی از حاضرجوابی و احاطه حضرت به مسائل کلامی به وجد آمده، با شگفتی به حضرت عرض می‌کند: می‌دانم که مسائل حلال و حرام در دست شماست و شما از همه مردم به آن داناترید، ولی اینها علم کلام است؟! حضرت به وی میفرماید: وای بر تو ای هشام! خدای تبارک و تعالی بر خلقش حجتی مقرر نمی‌کند که همه نیازهای مردم نزد او نباشد[۳۸].

به دلیل همین اعتقاد به گستردگی دامنه علوم امام است که هرگاه در پاسخ به مسائل کلامی و عقیدتی در می‌ماند، به آن حضرت مراجعه می‌کند و هرگز از خصم خویش این شرط را نمی‌پذیرد که اگر در مناظره شکست خورد، به عقیده خصم تن دهد و آن را بپذیرد، بلکه امام را مرجع نهایی میداند. روزی ابو الهذیل به هشام بن حکم می‌گوید: با تو مناظره می‌کنم به شرط آنکه اگر بر من غلبه کنی، مذهب تو را بپذیرم و اگر من بر تو غالب شوم، به مذهب من در آیی. هشام بن حکم در پاسخ گفت: با من انصاف نکردی. انصاف آن است که اگر من بر تو چیره شوم، مذهب مرا بپذیری و اگر تو بر من غالب آمدی، به امام خود مراجعه کنم[۳۹].

این پاسخ بیانگر آن است که هشام با وجود آگاهی‌های گسترده کلامی و ورزیدگی‌اش در فن مناظره، امام صادق (ع) را تنها مرجع نهایی و گره‌گشای مسائل دینی در عصر خویش می‌داند و معتقد است سخن آن حضرت عاری از هرگونه خطا و اشتباه، حجت و فصل‌الخطاب همه اختلاف‌ها و برطرف‌کننده همه ابهام‌ها است[۴۰].

امام موسی بن جعفر (ع)

هشام بن حکم از جمله شخصیت‌ها و دانشمندان برجسته در میان اصحاب امام صادق (ع) است که پس از شهادت ایشان و با وجود اختلاف‌های شدید در مورد امام بعدی، امامت امام کاظم (ع) را پذیرفت[۴۱]. وی این اعتقاد را در مناظره‌اش با ضرار در موضوع امامت بیان کرده است. در آن مناظره وقتی ضرورت تعیین امام از سوی خداوند و ویژگی‌ها و شرایط نَسَبی و شخصی امام را تبیین می‌کند، ضرار از او می‌خواهد تا فردی را که این ویژگی‌ها را داراست معرفی کند. هشام بن حکم که در مجلس یحیی بن خالد و در حضور هارون نمی‌تواند به صراحت از حضرت نام ببرد، با تعبیری کنایه‌آمیز می‌گوید: "صاحب عصر، امیرالمؤمنین"، اما حاضرانِ در مجلس و حتی خود هارون دریافتند که منظور وی کسی جز موسی بن جعفر (ع) نیست. از این‌رو، هارون بر وی خشم می‌کند و هشام بن حکم هم از بیم جان خویش به کوفه می‌گریزد[۴۲].

افزون بر این مناظره که از اعتقاد هشام به برخورداری آن حضرت از عصمت، سخاوت، شجاعت و علوم گسترده و از این رو مقام امامت خبر می‌دهد، نیز خصوص گستردگی علم امام و به خصوص علم ایشان به کتاب آسمانی انجیل نیز گزارشی از او در دست است. براساس این گزارش، آن حضرت بخش‌هایی از انجیل را مسیح‌وار برای بریهه نصرانی قرائت کرد که مایه شگفتی وی شد و اسلام آورد[۴۳].[۴۴]

منابع

پانویس

  1. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۹۲؛ جوهری بغدادی، علی بن الجعد، مسند ابن جعد، ص۳۹۰؛ صحیح ابن حبان، ج۵، ص۴۴.
  2. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۴؛ مسند ابوداوود، ص۱۰۵؛ ضحاک ابن ابوعاصم الضحاک، الآحاد والمثانی، ج۳، ص۱۲۶.
  3. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۸۶؛ موصلی تمیمی، احمد بن علی، مسند ابویعلی، ج۱۳، ص۴۵۶.
  4. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۳، ص۲۹۲- ۲۹۳.
  5. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۸، ص۱۲۷؛ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۵، ص۹۴؛ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۰.
  6. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۵۰؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنزالعمال، ج۶، ص۸۹.
  7. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۲، ص۳۱۵؛ ابن بابویه، محمد بن علی، امالی، ص۳۸۷؛ بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، ج۲، ص۲۷۱.
  8. ابن بابویه، محمد بن علی، الاعتقادات فی دین الإمامیه، ص۱۰۴؛ ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۶۲.
  9. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۸۰.
  10. «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ ثُمَّ قَالَ أَلَا إِنَّ مَثَلَهُمْ فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا هَلَكَ»؛ بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، ج۳، ص۲۲.
  11. « الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ وَ رَابِعُهُمْ عَلِيٍّ وَ ثامِنُهُمْ عَلِيٍّ وَ عَاشِرُهُمْ عَلَيَّ، وَ آخِرُهُمْ مَهْدِيٍّ »؛ سبزواری، محمد بن محمد، معارج الیقین، ص۶۲.
  12. «إِنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدِي اثْنَی عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي عَلِيٌّ أَوَّلُهُمْ وَ أَوْسَطُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ آخِرُهُمْ مُحَمَّدٌ وَ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ الَّذِي يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ»؛ بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، ج۲، ص۲۳۸.
  13. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ص۲۵۸؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۸۷؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، ص۱۴۵.
  14. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۸؛ ابن بابویه، علی بن الحسین، الإمامة والتبصره، ص۱۰۴؛ مفید، محمد بن نعمان، الاختصاص، ص۲۱۰.
  15. صمدی، قنبر علی، امامت ائمه اثنی عشر، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۱۸ ـ ۴۲۰.
  16. ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، ص۲۸۰؛ ابن بابویه، محمد بن علی، عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۶۶؛ بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، ج۱، ص۱۹۵؛ خزاز قمی، علی بن محمد، کفایة الأثر، ص۱۳۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳۶، ص۳۳۱.
  17. صمدی، قنبر علی، امامت ائمه اثنی عشر، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۲۰.
  18. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۵۳۹.
  19. ابن عربی، محیی الدین، فتوحات مکیه، ج۴، ص۱۳۹.
  20. شبراوی، عبد الله بن محمد، الاتحاف، ص۱۷.
  21. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۳، ص۱۰۳.
  22. ذهبی، محمدحسین، التفسیر والمفسرون، ج۱، ص۸۹.
  23. مالکی، ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۳۰- ۳۴.
  24. ذهبی، شمس الدین، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۵.
  25. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۵۴، ص۲۷۸؛ شافعی، کمال الدین، مطالب السئول، ص۴۳۰.
  26. مَا رَأَيْتُ أَحَداً أَفْقَهَ مِنْ جَعْفَرِ بْنُ مُحَمَّدٍ (ع)؛ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۲۵۸؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۸۹.
  27. مَا رَأَتْ عَيْنٌ وَ لا سَمِعَتْ أُذُنٌ وَ لا خَطُرَ على قَلْبِ بَشَرٍ أفضَلَ مِن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ عِلماً و عِبادَةً وَ وَرَعاً؛ قسمات التاریخ، ص۱۹۷.
  28. رسائل جاحظ، ص۱۰۶.
  29. صمدی، قنبر علی، امامت ائمه اثنی عشر، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۴۲۰ ـ ۴۲۱.
  30. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف فی الکلام، ص۱۱۹- ۱۲۳.
  31. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۵۰۳.
  32. صمدی، قنبر علی، امامت ائمه اثنی عشر، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص ۴۲۲.
  33. «و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارث‌بری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بی‌گمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵.
  34. متکلمان دورههای بعد هم‌چون علامه حلی در اثبات امامت امام علی (ع)، به این آیه استدلال کرده‌اند (نک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۲۰۳).
  35. شیخ صدوق، علل‌الشرایع، باب ۱۵۶، العلة التی من اجلها صارت الامامة فی ولدالحسین، ص۲۰۵-۲۰۷.
  36. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۴۷-۲۴۸.
  37. شیخ صدوق، التوحید، ص۲۷۳.
  38. اصول کافی، ج۱، ص۳۹۱؛ رجال کشی، ش۴۹۱، ص۲۷۳-۲۷۴؛ محمدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۵۳۱.
  39. قاضی نوالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ص۳۶۵.
  40. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۴۸-۲۴۹.
  41. نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۸-۷۹.
  42. شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام‌النعمة، ج۲، ص۳۶۷-۳۶۸.
  43. نک: ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۳۳۵.
  44. اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۲۴۹-۲۵۰.