نسخهای که میبینید، نسخهٔ فعلی این صفحه است که توسط Wasity(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۸ ویرایش شده است. آدرس فعلی این صفحه، پیوند دائمی این نسخه را نشان میدهد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۸ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۸ توسط Wasity(بحث | مشارکتها)
از "نزّال بن سبره" آوردهاند که میگوید: امیر مؤمنان (ع) برای ما سخن میگفت که: نخست سپاس خدا را بهجا آورد و او را ستود و بر پیامبر و خاندانش (ع) درود فرستاد، انگاه سه بار فرمود: "سلونی -ایها النّاس!- قبل أن تفقدونی..." یعنی: مردم! تا مرا از دست ندادهاید، هر آنچه میخواهید بپرسید.
"صعصعة بن صوحان" بپا خاست و گفت: چه زمانی "دجّال" خواهد آمد؟ علی (ع) فرمود: "بنشین! خدا سخن تو را شنید و منظورت را دانست... برای خروج "دجّال" نشانهها و علایمی است که دستهدسته هرکدام پس از دیگری روی خواهد داد اگر میخواهی تو را از آنها آگاه سازم؟" صعصعة پاسخ داد: "آری! ای امیر مؤمنان!" فرمود: پس به خاطر بسپار و حفظ کن که اینها علایم و نشانههای آن است: هنگامی که مردم راه و رسم و فرهنگ و معنویتنماز را نابود ساختند و به پوسته آن قناعت کردند و ویژگی امانت و امانتداری را ضایع ساختند و دروغپردازی را روا شمردند و رباخوارگی و ربا را مباح دانستند و رشوه دادند و گرفتند و دین به دنیا فروختند و سفیهان و کمخردان را به اداره امور جامعه گماشتند و قطعرحم کردند و هواهای دل را پیروی کردند و ریختن خونها را آسان ساختند. هنگامی که بردباری، ناتوانی شمرده شد و بیدادگری، باعث افتخار گردید و زمامداران فاجر و بدکار! و وزیران، ستمکار شدند و مأموران و مجریان عدالت، خیانت پیشه ساختند و گویندگان و قاریان قرآن، به فسق و گناه روی آوردند و شهادتهای دروغین در جامعه پدیدار شد و کارهای ناپسند و تهمتتراشیها و گناهکاری و تجاوزگری علنی گردید، انگاه که قرآن به صورت زیبایی چاپ و جلد و تزیین گردید و مسجدها آراسته شد و منارهها سر به آسمان سایید و اشرار مورد تجلیل قرار گرفتند و صفهای جماعت فشرده و دلها از هم دور شد و عهدها و پیمانها گسسته و آن وعده بزرگ نزدیک گردید و زنان به خاطر حرص به دنیا، در کسب و کار همسران خود شرکت کردند و به بازارها و مغازهها و کارخانهها سرازیر گشتند. صدای آواز فاسقان، همهجا پخش و به گوشها رسید و هرچه گفتند و خواندند از آنان پذیرفته شد. رهبری جامعهها به دست اراذل واگذاشته شد و با فاجر به خاطر ترس از شرارتش، مدارا گردید و دروغساز و دروغپرداز، تصدیق و تأیید شد و خیانتکار، امین شمرده شد.
هنگامی که کنیزان آوازهخوان و رقاصهها و آلات لهو و موسیقی، به کار گرفته شد و نسلهای آخرین به نسلهای پیشین نفرین کردند و زنان بر زینها سوار شدند و تلاش کردند خود را شبیه مردان سازند و مردان نیز خود را در ظاهر و اخلاق بسان زنان ساختند، و شاهد بیآنکه از او شهادت بخواهند به دادگاه رفت و شهادت داد، و دیگری برخلاف حق و عدالت و بدون آگاهی، به خاطر رفاقت با کسی، به نفع او به دروغ گواهی کرد... آری! در این شرایط منحطّ و وخامتبارو گناهآلود جامعهها و تمدّنهای اسلامی و جهانی است که دجّال ظاهر میگردد و درآمدن شتاب میکند...[۴][۵].
دجال در موعودنامه
از نشانههای ظهور، خروجدجّال است. "دجال" از ریشه "دجل" بهمعنای دروغگوی حیلهگر است. در زبان عربی بهمعنای آب طلا است و به همین علّت، افراد بسیار دروغگو که باطل را حق جلوه میدهند، دجّال نامیده میشوند. در روایاتدجالها و دروغگویان فراوانی نام برده شده است. در برخی دوازده و در برخی سی، شصت و هفتاد دجال آمده است[۶]. از میان این دجّالها، فردی که در دروغگویی و حیلهگری سرآمد همه دجالان است و فتنه او از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهدی (ع)[۷] و یا برپایی قیامت[۸] است. بر این اساس باید گفت دو نوع دجال داریم، یکی دجال حقیقی که پس از همه دجالها میآید و دیگری گروهی شیاد و دروغگو که به فریبمردم و گمراهی آنان دست میزنند.
دجّال در روایات اسلامی اینچنین توصیف شده است: "او دارای قدرت و تأثیر عجیبی است، چشم راست ندارد و چشم دیگرش در وسط پیشانی اوست و مانند ستاره صبح میدرخشد. چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. داخل دریاها میشود و آفتاب با او میگردد. کوهی از طعام و نهری از آب همیشه با اوست. اسمان به دستور وی باران میدهد و زمین گیاه میرویاند. اختیار گنجهای زمین با اوست. مرده را زنده میکند. با صدای بلندی که تمام جهانیان صدای او را میشنوند، میگوید: من خدای بزرگ هستم که شما را آفریده و روزیرسان هستم، به سوی من بشتابید"[۹]. وی از همهجا میگذرد و فقط در مکه و مدینه قدم نمیگذارد[۱۰]. بیشتر پیروان او از یهود و زنان و عربهای بیابانی است. اصل او را از اصفهان یا بجستان و یا خراسان گفتهاند[۱۱]. اصل داستان دجّال در کتابهای مقدسمسیحیان آمده و بارها واژه "دجال" در انجیل به کار رفته است. درباره دجال، صرفنظر از ویژگیهای او، چند احتمال وجود دارد:
دجّال، نام شخص معینی نیست. هرکسی که با ادعاهای پوچ و بیاساس و با توسّل به حیلهگری و نیرنگ، در صدد فریبمردم باشد، دجّال است. بر این اساس دجّالها خواهند بود و اینکه در روایات از دجّالهای فراوان (دوازده، سی، شصت و هفتاد) سخن به میان آمده، این احتمال را تقویت میکند.
فردی معین و مشخص بهعنوان "دجّال" در دوره غیبت، با همان ویژگیهایی که برای وی بیان شده، خروج میکند و مردم را به انحراف میکشاند.
این احتمال نیز وجود دارد که مراد از "دجّال"، همان سفیانی باشد که در کتابهای عامه، بیشتر بهعنوان "دجّال" و در کتابهای خاصه بهعنوان "سفیانی" آمده است[۱۲].
دجال از نظر لغت از ماده "دجل" به معنای دروغگو و بسیار حیلهگر است. روایات وارد شده درباره دجال بسیار مختلف است. برخی از روایات دجال را شخصی معین توصیف میکند که در زمانی مشخص خروج میکند و به گمراه کردن خلق دست میزند، اما برخی روایات دجال را متعدد میداند و او را منحصر به یک فرد نمیداند. بنابراین برخی از علمای حدیث دجال را نامی برای افرادی گمراه و دروغگو دانستهاند که در میان مردم به دروغ پراکنی و ادعاهای باطل دست میزنند و موجبات گمراهیمردم را ایجاد میکنند. این نظریه را حدیثی تأیید میکند زیرا در آن نام اصلی دجال را چیز دیگری میداند. البته هیچ بعید نیست، علاوه بر این که شخصی معین دجال باشد، افراد دیگری نیز با این صفت و به این روش ظاهر شوند. در روایات وارد شده درباره دجال ما شاهد توصیفاتی هستیم که بسیار عجیب و غریب به نظر میرسند؛ ما میدانیم که بسیاری از پدیدههای امروزی تا حدود ۵۰ سال پیش ناممکن تلقی میشد و اگر کسی در قدیم ادعای چنین کاری را میکرد، شبیه به معجزه بود. اکنون با توجه به این که ما دقیقاً نمیدانیم که چه زمانی دجال خروج مینماید، پس رد کردن این احادیث به صرف این که با دانش امروزی سازگار نیست، صحیح نمیباشد؛ زیرا ممکن است در آینده امری عادی و توجیهپذیر شود. پیشوایاناسلام درباره دجال از صدر اسلام، مسلمانان را بر حذر داشتهاند، حتی در امتهای پیشین نیز در مورد او زینهار داده شده است. در انجیل درباره دجال آمده: "دروغگو کیست؟ جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند؟ آن دجال است که پدر و پسر را انکار میکند"[۱۸]. در روایاتفتنه دجال فتنهای عالمگیر توصیف شده که دامن بسیاری از علما را نیز خواهد گرفت. او در تمام عالم بهفتنهانگیزی برمیخیزد و در همه جا خواهد رفت به جز شهر مکه و مدینه و مسجد اقصی و مسجد طور سینا. دجال در میان مردم ادعای خدایی میکند و دست به کارهای سحرگونه و خارقالعاده میزند و چون فرعون در میان مردم ندای ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[۱۹] سر میدهد. در روایات مختلفی آمده که در امترسول خدا(ص) دقیقاً همان وقایعی اتفاق خواهد افتاد که در امتهای پیشین اتفاق افتاده است. یکی از آنها ادعای خدایی فرعون است و گروه زیادی که از او پیروی کردند[۲۰].[۲۱]. کارهای خارقالعاده دجال نیز خود امتحان بزرگی برای مردم است و گروه زیادی به خاطر این کارها به خدایی او ایمان میآورند. البته کارهای عجیب او دلیل بر خدایی او نیست، زیرا پر واضح است که خدا نه دیده میشود و نه راه میرود و دیده شدن او بهتریندلیل بر عدم خدایی اوست. او در زمانی میآید که قحطی شدیدی حاکم است و بسیاری به خاطر آب و غذا به او میپیوندند. او کارهایی شبیهحضرت عیسی(ع) انجام میدهد. کور مادرزاد را بینا میکند و مریض برصدار را سالم میکند و مرده را زنده میکند. اما اینها تماماً دروغ و ظاهرسازی است و مانند سحرمردمخیال میکنند که او معجزه انجام میدهد، مانند ساحران فرعون. او چهل سال حکومت میکند و در نهایت به دست حضرت عیسی(ع) کشته میشود و پیروان او در جنگی سخت به دست لشکریانحضرت مهدی(ع) در طی چهل روز کشته خواهند شد. البته در روایاتی نیز کشته شدن دجال را به دست حضرت مهدی(ع) تعیین مینماید، که ممکن است دجالهای دیگری منظور باشد یا این که دجال را زنده میکند و دوباره او را به قتل میرساند، زیرا در احادیثرجعت آمده است که کفار چندین بار زنده میشوند و به دست مؤمنی برای تک تک جنایتهایشان مجازات میشوند تا هر مؤمنی قصاص خود را انجام داده باشد.
رسول خدا(ص) فرمود: دجال بانگ میزند: "من پروردگار بلند مرتبه شما هستم". هر که او را تصدیق کند، در فتنه افتاده است و هر کسی که او را دروغگو بداند و بگوید که خدای من "الله" است و بر او توکل کند و به سوی او بازگشت کند، گزندی نخواهد دید[۲۲]. رسول خدا(ص) فرمود: فتنه دجال چنان فتنه بزرگی است که تمام پیامبران گذشته نیز امت خود را از آن بر حذر داشتهاند؛ من نیز شما را از آن فتنه میترسانم، آن گونه که هیچ پیامبریامت خود را چنین زینهار نداده است. بدانید او یک چشم است و خدا یک چشم نمیباشد[۲۳]. در پیشانی او نوشته شده است که او کافر است و این نوشته را هر مؤمنی میتواند بخواند[۲۴]. در روایتی دیگر فرمود: اگر زمانی که دجال ظاهر میشود من در بین شما بودم، خودم با او مخاصمه خواهم کرد و اگر من در بین شما نبودم، هر کسی باید خودش با او به مقابله بپردازد و خداوند را پشتیبان هر مسلمانی میدانم. بدانید که دجال مردی است با موهای کوتاه، یک چشم او برق میزند. هر کس او را دید، آیات ابتدایی سوره کهف را بخواند. او از میان شام و عراقخروج مینماید و چپ و راست را پر از فساد میکند، پس ای بندگان خدا، استوار باشید. اصحاب پرسیدند: ای رسول خدا او چقدر در زمین خواهد ماند؟ حضرت پاسخ داد: او چهل روز باقی میماند، که یکی از آن چهل روز به اندازه یک سال است و یکی از آن روزها به اندازه یک ماه و یک روز نیز به اندازه یک هفته است و بقیه روزها عادی است... دجال نزد مردم آمده و آنان را دعوت مینماید، مردم نیز دعوت او را اجابت مینمایند. او به آسماندستور میدهد و آسمان بارش میکند و به زمیندستور میدهد، زمین گیاه میرویاند و برگ درختها پربارتر و گوسفندان فربهتر و پرشیرتر از قبل میشوند. بار دیگر دجال مردم را به سوی خویش دعوت میکند، اما این بار مردمدعوت او را نمیپذیرند. فردا صبح وقتی مردم برمیخیزند، میبینند که خشکسالی بر آنان افتاده و اموالشان نابود شده است. دجال به خرابهای میرود و به آن زمیندستور میدهد که گنجی را که در خود پنهان داری برای من خارج کن. سپس گنجی از آن خرابه بیرون میآید و مانند زنبورانی که از پس ملکه خود روان هستند، از پی دجال به راه میافتند. دجال جوانی را دستگیر میکند و او را دو نیم میکند، سپس او را صدا میزند و آن جوان شادمان و با صورتی درخشان به سوی او میآید. در این هنگام خداوندعیسی بن مریم(ع) را فرو میفرستد و او در کنار مناره سفیدی که در قسمت دروازه شرقی دمشق است فرود میآید؛ دو حله در بر دارد و کف دستهای او بر شانه دو ملک است...[۲۵].
در روایت دیگری آمده: هفتاد هزار نفر از یهود به دجال میپیوندند. آنان با شمشیرهایی طلایی و بالاپوشهایی مدور میآیند. وقتی که دجال حضرت عیسی(ع) را میبیند، مانند نمکی که در آب حل شود، آب شده و فرار میکند. حضرت عیسی(ع) به دجال میگوید: من باید چنان ضربتی به تو بزنم که کسی پیش از این نزده باشد. آنگاه دجال را در کنار دروازه (روستایی نزدیک بیت المقدس) که آن را "لُد" میگویند خواهد کشت، و یهودیانی که همراه او هستند فرار خواهند نمود. در آن زمان تمام اشیاء از یهودیانی که پشت آنها مخفی شدهاند خبر خواهند داد، و با زبانی گویا میگویند: "ای مسلمان این یهودی در من مخفی شده است"، مگر درخت یهود که نام آن "غرقده" است[۲۶]. روزی رسول خدا(ص) مردممدینه را جمع نمود و فرمود ای مردم به خدا قسم من شما را برای نصیحت جمع نکردهام بلکه برای این جمع کردهام که داستان "تمیم داری" را برای شما نقل کنم. او مردی نصرانی بود که اسلام آورد و مسلمان شد و داستان او درباره "مسیح دجال" است و مانند خبرهایی است که قبلاً من درباره آن به شما خبر داده بودم. او گفت: با گروهی از دو قبیله دیگر در دریا با کشتی میرفتیم. یک ماه در دریا سرگردان بودیم تا این که به سوی مغرب رفتیم و در جزیرهای فرود آمدیم. در آنجا حیوانی را دیدیم بسیار پر مو که پس و پیش او مشخص نبود. تعجب کردیم که این چه حیوانی است؛ آن حیوان گفت من "جساسه" هستم. ما پرسیدیم که جساسه چیست؟ آن حیوان گفت در این دیر مردی هست، به نزد او بروید، که به شما به خوبی جواب خواهد داد. ما ترسیدیم که مبادا آن مرد، شیطان باشد. بالاخره داخل دیر شدیم و نزد آن مرد رفتیم. او انسانی بزرگ چثه بود که دست و پای او را با زنجیر به گردنش بسته بودند. با تعجب پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: اکنون که تا اینجا آمدهاید اوّل بگویید که شما چه کسانی هستید؟ ما نیز قصه خود را برای او گفتیم. آن مرد از چند چیز از ما سؤال کرد، درختهای خرمای بیسان[۲۷]، دریاچه طبریه[۲۸]، چشمه زُعر[۲۹]، و پیامبر اُمّی. ما هم پاسخ دادیم که آن درختها سرسبزند و میوه میدهند و آن دریاچه پر آب است و چشمه زعر نیز پر آب است و با آب آن زراعت میکنند و پیامبر امی هم از مکه به یثرب آمده و بر اعرابغلبه نموده و همه در فرمان او هستند. آن مرد گفت: امیدوارم آن درختان بخشکد و آب آن دریاچه فرو کشد؛ بدانید من "مسیح دجال" هستم و امیدوارم که به زودی اجازه قیام به من داده شود، و در طی چهل روز تمام زمین را درمینوردم، جز شهر مکه و (مدینه) طیبه زیرا من اجازه ندارم به این دو شهر وارد شوم و هر زمان که میخواهم وارد این دو شهر شوم، ملکی شمشیر کشیده مانع من میشود. سپس رسول خدا(ص) فرمود: بدانید که این شهر (مدینه) طیبه است، طیبه است، طیبه است!... و در حدیث دیگری میفرماید: دجال از روستایی در اصفهان به نام "رستق آباد" خارج میشود. پیشاپیش لشکر او هفتاد هزار عمامه به سر هستند. دو جوی همراه او روان است یکی از آب و دیگری از آتش. اگر او را درک کردید و به شما گفت در جوی آب فرو شوید، اطاعت نکنید زیرا آن آب چون آتش است و اگر به شما گفت داخل جوی آتش شوید، داخل شوید که مانند آب خواهد بود[۳۰].
رسول خدا(ص) فرمود: سه سال پیش از خروج دجال بسیار سخت خواهد بود، مردم به گرسنگیسختی دچار خواهند شد. خداوند به آسماندستور میدهد که در سال نخست، یک سوم باران را نبارد، و در سال دوم دوسوم باران را نبارد و در سال سوم دیگر باران نبارد. همچنین به زمینفرمان میدهد که در سال اول یک سوم محصول و در سال دوم دوسوم محصول و در سال سوم تمام محصولات را سبز ننماید. در این سال تمام گزندگان هلاک میشوند. سپس حضرت فرمود: مردم در آن هنگام با ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ» زنده میمانند و این اذکار برای آنان چون غذا خواهد بود[۳۱]. در روایتی دیگر حضرت فرمود: زمانی که دجال قیام میکند، مردی از مؤمنین به سوی او رفته و با لشکر او روبرو میشود. لشکریان دجال از آن مرد میپرسند: کجا میروی؟ آن مرد پاسخ میدهد: به سوی این مرد که قیام نموده میروم (یعنی دجال). لشکریان از او میپرسند: آیا تو خدای ما (دجال) را قبول نداری؟ آن مرد مؤمن پاسخ میدهد: از خدای ما چیزی پوشیده نیست. برخی از لشکر دجال میگویند: باید او را کشت، برخی میگویند: خدای ما (دجال) گفته کسی را بدون اجازه من نکشید. آنگاه آن مرد مؤمن را نزد دجال میبرند. زمانی که چشم آن مرد به دجال میافتد میگوید: ای مردم! این همان دجالی است که رسول خدا(ص) از آمدنش خبر داده بود. دجال دستور میدهد او را به چهار میخ بکشند و او را شکنجهای سخت نمایند. سپس از او میپرسند: آیا هنوز هم به من ایمان نمیآوری؟ آن مرد پاسخ میدهد: تو همان مسیحدروغگو هستی. دجال فرمان میدهد تا او را با اره از وسط دو نیم کنند و از میان بدن او عبور میکند و به بدن نصف شده او اشاره میکند که بایست، آن مرد زنده شده و میایستد. آنگاه دجال به آن مرد میگوید: هنوز هم به (خدایی) من ایمان نداری؟! آن مرد مؤمن میگوید: اکنون (باطل بودن) تو را بیشتر از پیش شناختم و رو به مردم کرده و میگوید: ای مردم این کاری که با من انجام داد، پس از من با هیچ کس دیگر نمیتواند انجام دهد. دجال آن مرد مؤمن را گرفته و میخواهد بکشد. سپس آهنی به گردن او میاندازد و دست و پایش را گرفته و او را به زمین میزند. مردمخیال میکنند (خدای آنها) دجال، آن مرد را به جهنم فرستاد ولی در حقیقت به بهشت رفته است. سپس رسول خدا(ص) فرمود: شهادت این مرد نزد خدای عالم بزرگترین شهادت است[۳۲].
رسول خدا(ص) فرمود: دجال چشمش کور میباشد و بر پیشانی او نوشته شده کافر، به گونهای که هر مسلمان میتواند آن را بخواند و در حدیثی دیگر فرمود: او بچهدار نمیشود و به مدینه و مکه نمیتواند وارد شود[۳۳]. رسول خدا(ص) فرمود: غذای مؤمنین در زمان دجال، مانند غذای ملائکه، تسبیح و تقدیس است. پس هر کسی که در آن روز تسبیح و تقدیس بسیار گوید، خداوند نیز گرسنگی را از او برطرف خواهد کرد[۳۴]. در حدیث دیگری رسول خدا(ص) فرمود: دجال به مکه و مدینه نمیتواند وارد شود بلکه به زمین شورهزاری خواهد رفت. آنگاه مردی بر او خروج میکند که از بهترینمردم است. آن مرد به دجال میگوید: من گواهی میدهم که تو همان دجالی هستی که رسول خدا(ص) خبرش را به ما داده بود. دجال میگوید: اگر من تو را کشته و دوباره زنده کنم، آیا هنوز هم شک خواهید داشت؟ همه میگویند: خیر. سپس دجال آن مرد را کشته و دوباره زنده میکند. آن مرد مؤمن میگوید: به خداسوگند اکنون که مرا کشتی و دوباره زنده کردی بینشم نسبت به تو بیشتر شد. در آن هنگام دجال میخواهد آن مرد را دوباره بکشد ولی قدرت پیدا نمیکند[۳۵]. در روایتی مفصل حضرت رسول(ص) میفرماید: بیشتر پیروان دجالزنان و اعراب هستند. دجال در نظر مردم چنان جلوه میدهد که گویی آسمان در حال باریدن باران است، در حالی که چنین نیست؛ یا این که زمین گیاه رویانده است، در صورتی که نرویانده است. آنگاه دجال به اعراب میگوید: دیگر چه (برهانی بالاتر از این) میخواهید؟ آیا من برای شما بارانی پیدرپی نازل نکردم و گوسفندان شما را فربه و پر شیر ننمودم؟ سپس دجال دستهای از شیاطین را به صورت پدران و برادران آن افراد که قبلاً از دنیا رفتهاند، ظاهر میکند. آن شیاطین به مردم میگویند: آیا ما را نمیشناسید؟ من فلانی هستم (همان برادر یا پدری که چندی پیش وفات یافته) پس به این (دجال) خدای خود ایمان بیاورید! سپس رسول خدا(ص) فرمود: دجال چهل سال زندگی میکند، چهل سالی که هر سال آن چون یک ماه به سرعت میگذرد و هر ماه آن چون یک هفته و هر هفته آن چون یک روز و هر روز آن چون ساعتی و هر ساعت آن به مقدار سوختن تکهای هیزم است! (یعنی زمان زندگی او به سرعت میگذرد و دیری نمیپاید) او به هر جایی خواهد رفت به جز مسجد الحرام و مسجد النبی؛ ای مردم شما را بشارت میدهم که اگر دجال ظاهر شد و من هنوز از دنیا نرفته بودم، من به مدد الهی با او مخاصمه مینمایم و محکومش میکنم و اگر من در میان شما نبودم، خداوندپشتیبانمسلمانان است (و خداوندحجت و برهان او را باطل خواهد نمود)[۳۶].
امام صادق(ع) از امیرالمؤمنین(ع) روایت میکند: سفیانی زمانی خارج میشود که مردم در کمبود آذوقه به سر میبرند و قحطی فراگیر شده است و باران بسیار کم میبارد. نه زمین گیاه میرویاند و نه آسمان بارشی نازل میکند. سپس حضرت مهدی(ع) از سوی خدا برای راهنمایی و هدایت خلق برمی خیزد... و آنگاه دجال ظاهر خواهد شد و مردم را جادو میکند و با سحر دو کوه را مانند غذا در نظر مردم مینمایاند و مردم چون بسیار قحطی زده و گرسنهاند بار میکنند در حالی که آن دو کوه در حقیقتغذا نیست[۳۷].
رسول خدا(ص) فرمود: چشم چپ دجال کور است و ناخنکی ضخیم روی آن را گرفته است (به آب مروارید سختی گرفتار است). او قیام میکند و کور مادرزاد را بینا میکند، و شخصی که گرفتار برص است، به دست او خوب میشود و مرده را زنده میکند و به مردم میگوید: "من خدی شما هستم". در آن روز هر کسی که او را خدای خود بداند، گرفتار فتنه شده است و کسی که بگوید "الله" پروردگار من است، و بر این عقیده تا دم مرگاستوار بماند، از فتنه دجال رهایی یافته است، و پس از مرگسختی و عذاب قبری نخواهد دید. دجال تا زمانی که خداوند برای او تقدیر نموده در زمین باقی میماند و سپس حضرت عیسی(ع) از آسمان نازل میشود و نبوتحضرت محمد(ص) را تصدیق میکند و دجال را به قتل میرساند[۳۸]. در حدیثی دیگر حضرت فرمود: دجال به همه جا خواهد رفت، مگر به چهار مسجد؛ مسجد الحرام، مسجد النبی، مسجد طور سینا، مسجد الاقصی[۳۹].
برخی روایات از شدت گرفتاریها در زمان دجال حکایت میکند. به حدی که بهترین آرزوی مؤمنمرگ خواهد بود. او در زمانی میآید که مردم کاملاً از او غافل شدهاند و هیچ عالمی فتنه او را به مردم گوشزد نمیکند، تا جایی که هفتاد هزار عمامه به سر (کسانی که در ظاهر در لباسعلما هستند ولی در باطن پیرو هوای نفس و شیطان میباشند) به او خواهند پیوست. یهودیان و زنان بیشترین کسانی هستند که از او پیروی میکنند. گروهی که پی به فتنه او بردهاند، مجبورند زنانخانواده خود را به زور در خانه زندانی کنند تا به دنبال او به راه نیفتند. در حدیثیرسول خدا(ص) بر افرادی که زنان خود را از فتنه او باز دارند، رحمت فرستاده. خروج دجال در زمانی خواهد بود که بغض و کینه در میان مردم فراوان شده و ایمان آنان سست و خوبان نایاب شده باشند[۴۰].
امیرالمؤمنین(ع) درباره دجال میفرماید: نام او "صائد بن الصید" است. کسی که به او ایمان آورد شقی و ناپاک خواهد بود و کسی که به او ایمان نیاورد سعید و نیکوسرشت است. دجال از دهکدهای به نام یهودیه در شهراصفهانخروج میکند، چشم راست او کور است. و چشم دیگر او در پیشانی اوست و چون ستاره درخشندگی دارد و در آن لکهای چون لخته خون است. در میان دو چشم او نوشته شده که او کافر است و هر کسی آن را میتواند بخواند. در دریاها فرو میرود و خورشید همراه او حرکت میکند. در مقابل او کوهی از دود است و در قفای او کوهی سفید رنگ است. مردمگمان میکنند که این دو کوه غذا است و دجال در زمان قحطی خارج میشود. او بر الاغی سفید رنگ سوار میشود که هر قدم او یک مایل را میپیماید. زمین را به گونهای در مینوردد که گویی در زیر پای او پیچیده میشود. هر آبی که از کنار آن عبور کند تا روز قیامت خشک میشود. با صدای بلند بانگ میدهد: ای یاران من، به سوی من آیید، من پدید آورنده و خلق کننده (ی مخلوقات) هستم و رشته تقدیرات و هدایت خلق به دست من است. من خدای بلند مرتبه شما هستم. صدای او را تمام انسانها و أجنه و شیاطین خواهند شنید. سپس امیرالمؤمنین(ع) فرمود: دجال دروغگو است، این دشمن خدا یک چشمش کور است و غذا میخورد و راه میرود، حال آنکه پروردگار نه کور است و نه غذا میخورد و راه میرود و همیشه بوده و هست...[۴۱].امیرالمؤمنین(ع) فرمود: از اولاد فاطمه(س) نیز دجالهایی به وجود خواهند آمد، پس از آنان بپرهیزید[۴۲].
امیرالمؤمنین(ع) درخطبهای فرمودند: از من بپرسید پیش از آنکه مرا دیگر نیابید!.. سپس حضرت در ضمن خطبه نشانههای خروج دجال را یک یک شمرد: وقتی که مردمنماز را بکُشند،...[۴۳] سپس حضرت برخی ویژگیهای دجال را برشمرد، آنگاه فرمود، بسیاری از یاران او یهودیان و زنازادگان هستند و خداوند او را به هنگام صبح، در سوریه بالای گردنه "افیق" به دست حضرت عیسی(ع) خواهد کشت[۴۴].
امیرالمؤمنین(ع) در خطبةالبیان در ضمن اوصاف دجال فرمود: یاران دجال زنازادگان و پستترین مردم از یهودیان و نصرانیان خواهند بود. مردم بسیار زیادی به او خواهند پیوست. او در زمان قحطی خارج میشود و در مقابلش کوهی از گوشت و نان خرد شده است و این دو کوه با او حرکت میکنند و به کسی که ایمان به خدایی او بیاورد، از آن نان و گوشت خواهد داد و از آن کوه گوشت و نان چیزی هم کم نمیشود. سپس حضرت فرمود: لشکرحضرت مهدی(ع) چهل روز از طلوع خورشید تا غروب با لشکریان دجال میجنگند و آنان را از پای در میآورند[۴۵]. در حدیثی آمده که در زمان رسول خدا(ص) دجال متولد شد، رسول خدا(ص) او را دید و دعا نمود تا به جزیرهای در میان دریا افتاد و تا زمان خروجش در آنجا خواهد بود[۴۶]. در حدیثیحضرتمحمد بن حنفیه فرمود: مردی از فرزندانبنیهاشم در بیت المقدس به حکومت میرسد و بعد از فتوحاتی بسیار به بیت المقدس باز میگردد، در این هنگام دجال خروج میکند. سپس حضرت عیسی(ع) نازل میشود و پشت سر این مرد از بنیهاشم به نماز میایستد[۴۷]. در حدیثیحضرت فرمود: دجال از یهودیه اصفهانقیام میکنند. در آن زمان مانند گلیم خانه خود باشید (یعنی از فتنه دوری کنید و خود را دچار آن نکنید)[۴۸].
↑کشتن نماز شاید به معنای ضایع کردن و به فراموشی سپردن آن باشد. شاید هم به معنای عدم معرفت مردم در خواندن نماز باشد، یعنی ولایت اهل بیت(ع) که روح نماز است از یاد برود و نماز چون بدنی بیروح به جای آورده شود. ر.ک: نشانههای آخرالزمان پیش از ظهور.
↑سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۲۳ و کمال الدین: ج ۲، ص ۵۲۵.
↑سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۲۵.
↑سید محمود موسوی دهسرخی، یأتی علی الناس زمان، ص ۲۲۶.