بنیعبدالدار
مقدمه
بنیعبدالدار از طوائف بزرگ قریش به شمار میروند که ریاست مناصب پردهداری کعبه، پرچمداری در جنگها، حجابت (کلیدداری) و دار الندوه (مرکز مشورتی قریش) در اختیارشان بود. از این جهت، افراد این خاندان از تأثیری ویژه در پیشبرد یا ممانعت از گسترش اسلام برخوردار بودند. از آنجایی که مناصب مهم جاهلی را بر عهده داشتند در صف مقدّم مبارزه با اسلام قرار گرفته بودند و به دسیسهچینی بر ضد اسلام میپرداختند، لذا آیاتی از قرآن در شان آنها نازل شده است. با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دار الندوه، آنان در تصمیماتی چون آزار مسلمانان، حصر اقتصادی آنها، تعقیب ایشان در حبشه، و نقشه قتل پیامبر اسلام (ص) دخالت جدّی داشتهاند و پس از هجرت پیامبر به مدینه تا پیش از فتح مکه، حرکات نظامی و ایجاد جنگهایی علیه پیامبر (ص) از اقدامات عبدریان به شمار میرود[۱]
نسب بنیعبدالدار
این تیره قریش از نسل عبدالدار بن قصیّ بن کلاب از نیاکان معروف عرب پیش از اسلام است که برادر عبدمناف، جدّ سوم پیامبر (ص) به شمار میرود.
عبدالدار که بر پایه برخی نقلها، نام دیگرش عبدالله بود، [۲] نخستزاده قصیّ است.[۳] قصی وی را منسوب به خانهاش نام نهاد و دو برادر دیگرش به نام عبدمناف و عبدالعزّی را منسوب به خدایش خواند و عبد بن قصی مشهور به عبد قصی[۴] را نیز منسوب به خویش نامید[۵][۶]
۱. فرزندان عبدالدار: بلاذری پنج پسر برای عبدالدار به نام عثمان، وهب، کلده، عبدمناف و سبّاق یاد کرده که چهار فرزند نخست از هند بنت لؤیّ بن ملکان خزاعی و مادر فرزند پنجم نیز از طایفه هوازن بود. اما ابنحزم تنها سه فرزند به نام عثمان، عبدمناف و سبّاق را نام میبرد.[۷]
در منابع پیش از بلاذری، نامی از وهب بن عبدالدار نیامده و کلده نیز تنها از جانب ابنسعد در ذیل نسب رقیه بنت هاله آمده است. ولی در جای دیگر، نسب وی را به صورت کلدة بن عبدمناف بن عبدالدار میآورد [۸] که در این صورت، سخن ابنحزم درست به نظر میرسد.[۹]
منسوبین به قبیله بنیعبدالدار را عبدری یا داری مینامند.[۱۰][۱۱]
۲. نسل عبدمناف: از نسل عبدمناف بن عبدالدار شخصیتهایی اثرگذار در آغاز اسلام پدید آمدهاند:نضر بن حارث، دشمن سرسخت پیامبر؛[۱۲] فرزندش فراس از مهاجران به حبشه؛[۱۳] برادرش نضیر در زمره "مؤلفة قلوبهم"[۱۴] و بر پایه روایتی دیگر، از مهاجران به حبشه.[۱۵]
مصعب بن عمیر (مصعب الخیر) پرچمدار مسلمانان در نبرد بدر[۱۶] و احد.[۱۷]
ابوالروم برادر مصعب، از مهاجران به حبشه[۱۸] و شهید در نبرد یرموک؛[۱۹] برادر دیگرش ابوعزیر بن عمیر از اسرای مشرکان در نبرد بدر.[۲۰]
عبدشرحبیل بن هاشم و فرزندش ارطاة، پرچمداران شرک در نبرد احد.[۲۱]
منصور بن عبدشرحبیل نگارنده پیمان محاصره مسلمانان در شعب[۲۲] و عکرمة بن عامر صاحب دار الندوه.[۲۳]
۳. نسل عثمان بن عبدالدار: از عثمان بن عبدالدار نیز دو فرزند به نام عبدالعزّی و شریح بر جای ماندند.[۲۴]
برّه بنت عبدالعزّی، جدّ مادری پیامبر اسلام (ص).[۲۵]
قاسط بن شریح پرچمدار شرک در نبرد احد. [۲۶]
ابوطلحه عبدالله بن عبدالعزّی رهبر عبدریان در نبرد فجار. [۲۷]
طلحة بن ابوطلحه و برادر وی ابوسعد[۲۸] و فرزندانش مسافع و کلاب و جلاس عثمان و ابوسعد و حارث پرچمداران مشرکان در نبرد احد. [۲۹]
عثمان بن طلحه پرچمدار شرک در نبرد خندق[۳۰] و کلیددار کعبه پس از فتح مکه. [۳۱]
شیبه پسر عموی وی کلیددار کعبه[۳۲] که از نسل وی خاندان بنیشیبه به عنوان کلیدداران کعبه پدید آمد. [۳۳]
ابراهیم بن عبیدالله از نسل عثمان بن طلحه که در روزگار هارون الرشید حکمران یمن بود و در شورش علویان در دوره مأمون کشته شد، از این خاندان بودند.[۳۴]
۴. نسل سباق بن عبدالدار: از سبّاق بن عبدالدار نیز نسلی فراوان پدید آمدند که بسیاری از آنها بر پایه گزارش تاریخنگاران به سبب ظلم هلاک شدند.[۳۵] از میان آنها میتوان به اسود بن عامر که در نبرد بدر کشته شد و نیز سویبط بن سعد که از مهاجران به حبشه و بدریان به شمار میرود، اشاره نمود.[۳۶][۳۷]
۱. مناصب بنیعبدالدار: بر پایه گزارش تاریخنگاران، عبدالدار از بهره هوشی پایینی برخوردار بود [۳۸] و برای آنکه از دیگر برادران عقب نماند، پدرش مناصب مربوط به کعبه و حج را به وی واگذارد. وی مورد دلبستگی فراوان قصی و نخستزاده او بود.[۳۹]
درباره شمار و گونه این مناصب اختلاف بسیار به چشم میخورد. برخی این مناصب را ریاست دار الندوه، حجابت (کلیدداری کعبه)، لواء (پرچمداری در جنگها)، رفادت (پذیرایی از حجّاج) و سقایت (آب دادن به حجّاج) خواندهاند.[۴۰]
برخی نیز از این مجموعه، سقایت را استثناء کرده و آن را متعلق به عبدمناف در روزگار زندگانی قصی دانسته [۴۱] یا رفادت و سقایت را از آنِ عبدقصی شمردهاند که پس از وفات قصی، به دستور وی به عبدالدار منتقل شده است[۴۲] و یا از این میان، تنها ریاست دار الندوه را متعلق به عبدالدار دانسته و ریاست و سقایت را از آن عبدمناف و رفادت را از آنِ عبدالعزّی و دو طرف وادی مکه را متعلق به عبدقصی دانستهاند.[۴۳]
برخی نیز از زبان معمر بن مثنّی سقایت و رفادت را دو منصب واگذارده به عبدمناف در روزگار قصی خواندهاند[۴۴] و یا از میان همه مناصب، تنها حجابت و لواء را مناصب تفویض شده به عبدالدار شمرده و سقایت و دار الندوه را به عبدمناف و رفادت و مهمانداری ایام منی را متعلق به عبدالعزّی دانستهاند.[۴۵]
سازگار با شواهد روایی، منصب سدانت (خدمتگزاری و محافظت از کعبه) نیز در اختیار بنیعبدالدار بوده است.[۴۶] این منصب از افتخارات عرب جاهلی به شمار میرفت[۴۷] که قصیّ از خزاعیان دریافت نمود.[۴۸] برخی نیز این منصب را همان حجابت دانستهاند.[۴۹][۵۰] شماری نیز آن را کنار حجابت از مناصب عبدالدار شمردهاند.[۵۱] با این حال، تفاوت میان سدانت و حجابت چندان آشکار نمینماید.
پیرامون برخی از این مناصب پس از وفات قصی نزاعی درگرفت که به سازش انجامید. نتیجه این سازش، واگذاری سه منصب دارالندوه، حجابت، و لواء[۵۲] و به روایتی حجابت و لواء[۵۳] به بنیعبدالدار بود.
ابنحبیب سرپرستی این مناصب را با ابوطلحة بن عبدالعزّی دانسته است.[۵۴].
۲. منصب دار الندوه: دار الندوه به جایی برای مشورت قریش در امور جنگ و صلح و بستن پیمانها و حتی تزویج اطلاق میگشت[۵۵] که تا هنگام خلافت معاویه در دست بنیعبدالدار بود. معاویه این منصب را از عکرمة بن عامر به صد هزار درهم خریداری نمود و دارالاماره خویش گرداند.[۵۶]
بر پایه گزارشی دیگر، منصب سرپرستی دار الندوه در روزگار جاهلیت به دست حکیم بن حزام از تیره بنیعبدالعزی بن قصی در برابر ظرف شرابی از بنیعبدالدار خریداری شد و حکیم بن حزام دار الندوه را به صد یا صد هزار درهم یا چهل هزار دینار به معاویه فروخت و در پاسخ طعنه عبدالله بن زبیر به وی که شرف قریش ـ یا: قوم خود ـ را فروخته است، پاسخ داد: شرف به تقوا است و من در روزگار جاهلیت، آن را به ظرف شرابی خریدم و اکنون پول آن را صدقه قرار دادم.[۵۷]
ابنقتیبه بدون اشاره به دار الندوه، به فروخته شدن خانه حکیم بن حزام که در روزگار جاهلیت در برابر ظرف شرابی خریداری شده بود، به معاویه در برابر ۶۰۰۰۰ دینار اشاره نموده[۵۸] و بلاذری (م. ۲۷۹ق.) این پنداشت را که آن خانه دار الندوه بوده، اشتباه دانسته است.[۵۹]
۳. منصب حجابت: حجابت سمتی است که به حاجب اختیار اجازه یا ممانعت از ورود دیگران به مکان یا محضر شخصی ویژه را میدهد. حجابت کعبه به معنای امتیاز کلیدداری و ممانعت از ورود دیگران به آن است.[۶۰]
- ۱. حاجبان نخستین: حاجبان نخستین کعبه را عبدالدار، عثمان بن عبدالدار، عبدالعزّی بن عثمان، ابیطلحه عبدالله بن عبدالعزی و طلحة بن ابیطلحه دانستهاند.[۶۱]
- ۲. ابقای منصب در فتح مکه: واقدی در گزارش فتح مکه، به نحوه ابقای این منصب میان بنیعبدالدار به دست پیامبر اسلام (ص) اشارت نموده که عثمان بن طلحه به فرمان پیامبر اسلام (ص) و ابلاغ بلال و دخالت ابابکر و عمر[۶۲] و بر پایه گزارشی، بدون دخالت بلال و ابابکر، کلید کعبه را که نزد مادرش امسعید از قبیله بنیعمرو بن عوف و دختر شیبه بود، به اکراه دریافت نمود و آن را به پیامبر (ص) واگذارد.[۶۳]
پیامبر (ص) این منصب را پس از پاکیزه نمودن کعبه برای همیشه به عثمان بن طلحه بازگرداند و فرمود: جز ظالم آن را بازنستاند.[۶۴] آوردهاند که آن را به شیبة بن عثمان فرزند[۶۵] یا پسر عموی عثمان بن طلحه[۶۶] یا هر دو آنها سپرد.[۶۷]
برخی نیز بر آنند که پیامبر (ص) کلید را نخست به عثمان بن طلحه و پس از وفات وی به شیبه داد.[۶۸] اما تاریخ وفات عثمان بن طلحه در روزگار خلافت معاویه دانسته شده است.[۶۹] ذهبی (م. ۷۴۸ق.) نیز به گزارش از واقدی (م. ۲۰۷ق.) تفویض حجابت به شیبه را به سبب کفر وی درست نمیداند.[۷۰]
درباره عثمان بن طلحه، برخی بر اسلام آوردن وی پیش از فتح مکه اصرار دارند. اما بعضی اسلام آوردن او را پس از تحویل منصب از جانب پیامبر (ص) دانستهاند.[۷۱]
جبرائیل بن شاذان (قرن ششمق) این منصب را نخست در اختیار بنیامیه و سپس عامر بن شیبه دانسته است.[۷۲]
- ۳. اختلاف در تفویض حجابت: درباره تفویض حجابت به بنیعبدالدار، اختلاف فراوان به چشم میخورد. برخی به درخواست عباس از پیامبر (ص) برای اعطای منصب کلیدداری کعبه به خاندان وی و مخالفت پیامبر (ص) اشاره نمودهاند.[۷۳]
شماری این پیشنهاد را از زبان علی (ع) در حالی که کلید کعبه در دستش بود، یاد نمودهاند که خطاب به پیامبر (ص) گفت: حجابت را با سقایت برای ما جمع نما! اما پیامبر (ص) عثمان بن طلحه را فراخواند و فرمود: امروز روز نیکی و وفا است.[۷۴] همچنین از پیشنهاد علی (ع) به عباس برای ستاندن این منصب از پیامبر، اشاره شده است که پیامبر به عباس فرمود: من منصبی بهتر از حجابت، یعنی سقایت را به شما دادم.[۷۵]
بر پایه گزارش فسوی خود عباس در پاسخ علی (ع) گفت: آن چه بهتر است را به شما داده است.[۷۶] برخی نیز بی آنکه به درخواست عباس اشاره نمایند از تمایل پیامبر برای اعطای این منصب به عباس و یا اعطا و سپس بازپسگیری آن از وی سخن گفتهاند.[۷۷]
درباره علت بازگشت این منصب به عثمان بن طلحه، آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعًا بَصِيرًا﴾[۷۸] نازل شد.[۷۹]
ابنحبیب در این زمینه میافزاید: عثمان بن طلحه از آن پس که کلید را به پیامبر تحویل داد، به وی گفت: ای پیامبر (ص) این کلید را به امانت الهی بستان! پیامبر (ص) مایل بود این منصب را به عباس تفویض نماید و از اینرو، آیه نازل شد.[۸۰] در گزارش پیشگفته از مقاتل، خود رسول اسلام (ص) جمله یاد شده را پس از نزول آیه به عثمان فرمود.
بلاذری نیز بیآنکه سخن عثمان بن طلحه را بازگوید، به نزول آیه یاد شده در این زمینه اشاره نموده است.[۸۱]
در ذیل آیه ﴿مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ شَاهِدِينَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ﴾[۸۲] و نیز: ﴿أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۸۳] فخرفروشی بنو ابیطلحه از جمله شیبة بن عثمان بر علی (ع) آنگاه که در نبرد بدر اسیر گشتند، به چشم میخورد.[۸۴]
- ۵. ابقای منصب پس از اسلام: منصب حجابت پس از ظهور اسلام نیز باقی ماند. در روایتهای نبوی با الفاظ مشابه، از نادیده انگاشتن همه مناصب جز دو منصب سقایت و سدانت سخن به میان آمده است.[۸۵] برخی منابع نیز به تصریح پیامبر اسلام درباره همیشگی بودن منصب حجابت برای بنیعبدالدار اشاره نمودهاند.[۸۶]
در برخی گزارشها، به واگذاری این منصب به شیبة بن عثمان پس از عثمان بن طلحه، و باقی ماندن این منصب میان بنیشیبه، تیرهای از بنیعبدالدار، اشاره شده است.[۸۷]
۴. منصب لواء: این منصب به معنای رهبری نظامیقریش در جنگها، از دیگر سمتهای بنیعبدالدار به شمار میرود. این منصب کنار سرپرستی دار الندوه گزارش از جایگاه ممتاز بنیعبدالدار در سیاست و امور نظامی میدهد.
پیش از ظهور اسلام، در قالب نبردهای فجّار به رهبری طلحة بن ابیطلحه[۸۸] یا عکرمة بن عامر[۸۹] و نیز در سالهای آغازین هجرت، شاهد پرچمداری بنیعبدالدار هستیم؛ پرچمدار مسلمانان در نبرد بدر را مصعب بن عمیر عبدری دانستهاند.[۹۰]
اما ابنسعد در گزارشی، علی (ع) را پرچمدار اسلام در همه جنگها به شمار میآورد.[۹۱]
پرچمداران سپاه کفر نیز ابیعزیز بن عمیر، نضر بن حارث، و طلحة بن ابیطلحه بودهاند که همگی عبدری هستند. آوردهاند که تنها طلحة بن ابیطلحه پرچمدار بوده است.[۹۲]
- ۱. لواء مشرکان در نبرد احد: در نبرد احد، در سپاه مشرکان، سفیان بن عویف، فردی از حبشیها و طلحة بن ابیطلحه لواء را بر عهده گرفتند. آوردهاند که سرپرستی پرچم با طلحة بن ابیطلحه پرچمدار قریشیان بود.[۹۳]
طلحة بن ابیطلحه به دست علی (ع) کشته شد.[۹۴] کشته شدن وی را پیامبر اسلام (ص) پیشتر در خواب دیده و مژده آن را به مسلمانان داده بود.[۹۵] با کشته شدن وی که کبش الکتیبه (فرمانده سوارهنظام) بود، پیامبر و مسلمانان تکبیر گفتند و اظهار خشنودی نمودند و نبرد عمومی درگرفت.[۹۶] حسّان بن ثابت نیز در مدح علی (ع) شعر سرود.[۹۷]
پس از وی، پرچمداری با عثمان بن ابیطلحه در پیشاپیش زنان[۹۸] یا ابوسعد بن ابی طلحه یا ابوسعید بن ابیطلحه بود[۹۹] که به دست سعد بن ابیوقاص یا علی بن ابیطالب کشته شد.[۱۰۰] عثمان بن ابیطلحه نیز به دست حمزة بن عبدالمطلب هلاک شد.[۱۰۱]
پس از این سه تن، مسافع بن طلحه، کلاب بن طلحه، جلاس بن طلحه، ارطاة بن عبد شرحبیل، و سپس شریح بن قارض که همگی از بنیعبدالدار بودند، به ترتیب پرچم را برگرفتند و سپس پرچم به دست صواب، غلام او، افتاد. به گزارش دیگر، پس از مسافع، حارث بن طلحه و سپس ارطاة و شریح و صواب پرچمداران سپاه قریش بودند. [۱۰۲]
به گزارش سوم، پس از وی، برادرش جلاس و سپس کلاب و حارث پرچم را بر دوش گرفتند. آنگاه ارطاة بن عبد شرحبیل یا شرحبیل بن هاشم و سپس زرارة بن عمیر بن هاشم و آنگاه صواب غلام حبشی یا نخست قاسط بن شریح و سپس صواب به ترتیب پرچم را به دست گرفتند.[۱۰۳]
مسافع و جلاس به دست عاصم بن ثابت اوسی کشته شدند.[۱۰۴] کلاب نیز به دست زبیر بن عوام یا عبدالرحمن بن عوف و به روایتی، قزمان به قتل رسید[۱۰۵] و حارث هم به دست قزمان کشته شد.[۱۰۶] شرحبیل بنهاشم به دست مصعب بن عمیر و زرارة بن عمیر؛ قاسط بن شریح به دست قزمان[۱۰۷]؛ ارطاة بن عبد شرحبیل به دست علی (ع) یا مصعب و به روایتی حمزه[۱۰۸] و شریح بن قارض به دست فردی نامعلوم[۱۰۹] کشته شدند.
- ۲. لواء مسلمانان در نبرد احد: در سپاه اسلام نیز مصعب بن عمیر پرچمدار مهاجران شمرده شده است. پیامبر (ص) با آگاهی از پرچمداری بنیعبدالدار در سپاه مشرکان اظهار داشت: ما برای وفاداری سزاوارتریم.[۱۱۰] اما منابع گوناگون از پرچمداری علی (ع) کنار مصعب[۱۱۱] یا پس از شهادت وی [۱۱۲] حکایت دارند.
بلاذری مینویسد: پرچمداری سپاه اسلام نخست با علی (ع) بود و پیامبر آن را به مصعب سپرد.[۱۱۳] به باور وی، پس از شهادت مصعب، مالک یا برادرش ابوالروم پرچم را در دست گرفت.[۱۱۴] قاتل مصعب، ابنقمئه لیثی یا قمیئه لیثی بود.[۱۱۵] برخی منابع به نزول آیه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾[۱۱۶] در شأن مصعب و اصحاب وی اشاره دارند.[۱۱۷]
در این نبرد، ابوسفیان با ترفندی زیرکانه برای تشجیع بنیعبدالدار، با یادآوری شکست آنها در رویداد بدر و جایگاه پرچمداران در سپاه، آنها را برای ایستادگی مصمم میکند.[۱۱۸] در این میان، هند و گروهی از زنان نیز با خواندن این شعر: «ویها بنیعبدالدّار، ویها حماة الادبار، ضربا بکلّ بتار» آنها را برای نبرد تحریک مینمودند.[۱۱۹]
در نبرد احزاب نیز پرچمداری مشرکان با عثمان بن طلحة بن ابیطلحه بوده است.[۱۲۰]
- ۳. بطلان حق انحصاری منصب: درباره سرگذشت این منصب پس از فتح مکه نیز آوردهاند که پیامبر (ص) به رغم درخواست عبدریان، فرمود: اسلام فراتر از منصب لواء است. بدین وسیله، حق انحصاری این منصب باطل شد.[۱۲۱][۱۲۲]
نقش بنیعبدالدار در نزاعهای درونی خاندانهای قریش
یکی از نقاط عطف در زندگی بنیعبدالدار، ستیز میان آنها و بنیعبدمناف (عبدشمس، هاشم، مطّلب و نوفل) بر سر مناصب است.
برخی این ستیز را میان فرزندان قصیّ و بنیعبدالدار دانستهاند؛ اما گروهی بنیعبدشمس را از این دایره بیرون نمودهاند.[۱۲۳] ریاست بنیعبدمناف با عبدشمس، برادر بزرگتر آنها، یا هاشم بود و رهبری بنیعبدالدار را عامر بن هاشم بر عهده داشت.[۱۲۴]
این تنش در روزگار زندگانی مطّلب و هاشم و پیش از آوازه یافتن عبدالمطّلب و هنگامی که وی تنها نخستزادهاش حارث را داشت، به وقوع پیوست.[۱۲۵] این تاریخگذاری با برخی دیگر از گزارهها درباره شرکت یکی از دختران عبدالمطلب در بستن پیمان منافات دارد.[۱۲۶] به هر حال، در تقدم حلف المطیبین بر حلف الفضول تردید نیست.
برخی به پشتوانه روایت نبوی حاکی از حضور پیامبر اسلام (ص) در حلف مطیبین[۱۲۷] این دیدگاه را تقویت نمودهاند؛ اما این روایت به قرینه روایتهای همسیاق، مربوط به حلف الفضول است.[۱۲۸]
۱. علل ستیز: این ستیز بدان سبب روی داد که بنیعبدمناف که از وجاهت و شرافتی بالاتر برخوردار بودند، خود را برای این مناصب سزاوارتر میدانستند.[۱۲۹] آنها به رغم واگذاشت مناصب به عبدالدار پس از مرگ قصیّ، در عمل سرپرستی امور را بر عهده گرفتند.[۱۳۰]
برخی دلیل اصلی را ستیز بر دو منصب رفادت و سقایت دانستهاند که عبدالدار پس از مرگ پدر، از برادرش عبد بن قصیّ دریافت کرده بود. گویا بدین جهت، در مصالحه، همین دو منصب به بنیعبدمناف منتقل شد.[۱۳۱]
برخی از تاریخنگاران به حسادت ورزیدن قریشیان و در راس آنها بنیعبدالدار به افتخارات عبدالمطلب از جمله نجات دادن معجزه آسای مکیان از خشکسالی، اشاره کردهاند.[۱۳۲]
۲. آسیبها و نتایج ستیز: این ستیز منشأ دودستگی میان طوایف قریش شد.
بر پایه گزارش مشهور، طوائف بنیاسدبن عبدالعزّی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، و بنیحارث بن فهر به هواداری از بنیعبدمناف برخاستند و طوائف بنیمخزوم بن یقظه، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو، و بنیعدیّ بن کعب نیز به هواداری از بنیعبدالدار پرداختند و برخی نیز اعلام بیطرفی نمودند.[۱۳۳]
این دو طایفه میان خود پیمانی استوار بستند تا خیانت نورزند و یکدیگر را تسلیم طرف مخالف ننمایند.[۱۳۴] در این جریان، دو گروه احلاف و مطیّبین پدید آمدند و پیمان لَعَقة الدم شکل گرفت.
احلاف به بنیعبدالدار و طایفههای حامی او اطلاق شد؛ از آنرو که او به ابتکار بنیعدی و به روایتی بنیسهم، [۱۳۵] ماده شتری نحر نمود و خون آن را در ظرفی ریخته، کنار کعبه نهاد و آنان به نشان پیمان بستن، دست در ظرف فرو کردند و بر کعبه کشیدند.[۱۳۶] در این هنگام، فردی از بنیعدی اندکی از آن خون را لیسید. دیگران نیز به نشانه پیمان چنین کردند و از اینرو، اصطلاح "لعقة الدم" را بر همپیمانان یا تنها بر بنیعدی اطلاق نمودند.[۱۳۷]
بنیعبدمناف و همپیمانان آنها را مطیّبین گویند؛ زیرا پیش از پیمان عبدریان، با فرو کردن دستان خود در ظرف عطر و کشیدن دستان بر پرده کعبه، با یکدیگر پیمان بستند.[۱۳۸]
این پیمان کنار کعبه یا در خانه عبدالله بن جدعان که از نفوذمندان قریش به شمار میرفت، بسته شد.[۱۳۹] برخی خانه ابن جدعان را محلّ حلف الفضول دانستهاند.[۱۴۰] اما منافاتی میان این دو گزاره نیست.[۱۴۱] گویا این راه حلّی مناسب درباره روایت نبوی حاکی از مشارکت پیامبر در حلف الفضول در خانه ابنجدعان[۱۴۲] باشد.
عموم تاریخنگاران این دو پیمان را مربوط به پیش از صفآرایی و سپس سازش آنها دانستهاند. اما مقدسی هنگام این دو پیمان را پس از سازش میداند.[۱۴۳]
درباره درگرفتن نبرد میان مطیبین و احلاف نیز اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری، نبرد را منتفی میشمارند[۱۴۴] اما بلاذری سازش را پس از نبرد میداند.[۱۴۵][۱۴۶]
واکنش بنیعبدالدار در برابر اسلام
ریاست بنیعبدالدار بر مناصب مهم جاهلی، آنها را در صف مقدّم مبارزه با اسلام قرار داده بود. آنان در دورههای گوناگون اسلام به رویارویی با آن پرداختند.
دوره پیش از هجرت
عبدریان در این دوره به سبب احساس رقابت با آیین جدید و نگرانی از فقدان موقعیت خود، به دسیسهچینی بر ضد اسلام پرداختند.
این واقعیت در چند آیه بازتاب یافته است. آیه ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَكُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلَّا نُفُورًا﴾[۱۴۷] که بیانگر سرکشی و عناد کافران در برابر وحی است، در شأن نضر بن حارث وارد شده و نیز درباره توطئههای این فرد در برابر پیامبر (ص) به آیاتی چون ﴿وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ﴾[۱۴۸]، ﴿وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا﴾[۱۴۹]، مربوط به اتهام "بشری خواندن قرآن" و آیه ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۵۰] و ﴿قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ كَانَ غَفُورًا رَحِيمًا﴾[۱۵۱] مربوط به اتّهام "افسانه پیشینیان بودن داستانهای آن" استناد شده است.[۱۵۲]
همچنین آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾[۱۵۳]، ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۵۴] پیرامون یکی دیگر از توطئههای نضر بن حارث وارد شده که به روایت مقاتل در سفر تجاری به حیره، کتابهای رستم و اسفندیار را برای مبارزه با قرآن خریداری نمود[۱۵۵] و مطابق آیه ﴿أَمْ لَهُمْ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَلْيَرْتَقُوا فِي الْأَسْبَابِ﴾[۱۵۶] درخواست عذاب زود هنگام مینمود.
خداوند در آیه ﴿قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِنْ كُنْتُمْ مُوقِنِينَ﴾[۱۵۷] با لحنی کنایهآمیز به شتابزدگی وی برای عذاب شدن اشاره میکند.[۱۵۸] گزارش این درخواست در آیه نخست سوره معارج[۱۵۹] و نیز آیه ﴿أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾[۱۶۰]، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۶۱] به چشم میخورد.[۱۶۲]
مقاتل آیه ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۶۳] را نیز از زبان نضر بن حارث دانسته است.[۱۶۴] وی همچنین آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ﴾[۱۶۵] را پیرامون جدال نضر میداند.[۱۶۶]
بلاذری آیه ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَلْ لِلَّهِ الْأَمْرُ جَمِيعًا أَفَلَمْ يَيْأَسِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاسَ جَمِيعًا وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ﴾[۱۶۷] را درباره درخواست نضر و یاران وی برای معجزاتی چون زنده شدن پدران و یا کندهشدن کوهها و طلا شدن صفا میداند. وی آیه ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ﴾[۱۶۸] را نیز درباره وی میشمارد.[۱۶۹]
همچنین از جمله کوششهای نضر بن حارث، سفر به مدینه برای استفسار حال پیامبر (ص) از یهود و به چالش کشیدن وی بود.[۱۷۰]
از دیگر آیاتی که ناظر به دوره مکّی است، میتوان آیه ﴿وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ﴾[۱۷۱] را برشمرد. در شأن نزول آن آمده است که پیامبر اسلام (ص) مشغول نماز گزاردن در مسجدالحرام بود که دو تن از بنیعبدالدار از سمت راست وی به صدا کردن مشغول شدند تا نماز را بر پیامبر اسلام (ص) مشتبه سازند. آن دو تن در نبرد بدر هلاک شدند.[۱۷۲]
مصادیق مبارزه با اسلام: با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دار الندوه، طبیعی است که آنان در دیگر تصمیمات چون آزار مسلمانان، حصر اقتصادی آنها، تعقیب ایشان در حبشه، و نقشه قتل پیامبر اسلام (ص) نیز دخالت جدّی داشته باشند.
پیمان محاصره اقتصادی مسلمانان را منصور بن عکرمة بن هاشم یا خود عکرمه یا نضر بن حارث و یا بغیض بن عامر بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار نگاشت و با نفرین پیامبر چند انگشت وی بیحس گشت[۱۷۳][۱۷۴]
دوره پس از هجرت
دوره مدنی با نقشه کشتن پیامبر (ص) در دار الندوه آغاز میگردد. مرحله آغازین این دوره تا پیش از فتح مکه، دوره حرکتهای نظامی عبدریان است.
نبرد بدر با اسیر شدن دو تن از بنیعبدالدار به نام نضر بن حارث، از مطعمان قریش در نبرد بدر [۱۷۵] و ابوعزیز بن عمیر همراه بود.[۱۷۶]
نضر به دستور پیامبر اسلام (ص) کشته شد[۱۷۷] و ابوعزیز بن عمیر برادر مصعب در برابر پرداخت ۴۰۰۰ درهم خونبها آزاد شد.[۱۷۸]
در غزوه احد نیز پرچمدارانی بسیار از عبدریان کشته شدند.
مقاتل آیه ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۷۹] را پیرامون برخی از شخصیّتهای بنیعبدالدار از جمله طلحة بن عثمان، عثمان بن طلحه، ابوسعد، حارث بن طلحه، و ارطاة بن شرحبیل، یعنی پرچمداران شرک در سپاه احد دانسته است[۱۸۰][۱۸۱]
اشخاص صاحب منصب
پس از فتح مکه نیز شاهد کوشش بنیعبدالدار در قالب کلیدداران کعبه، فرماندهان جنگ، امیران و قاضیان هستیم.
اسماعیل بن عبدالله بن خالد بن یزید قرشی عبدری رقی، فقیه و قاضی دمشق بود.[۱۸۲]
عبدالله بن مسافع در نبرد جمل در رکاب عایشه کشته شد.[۱۸۳]
شیبة بن عثمان متولی مراسم حج سال ۳۹ق. بود.[۱۸۴]
مغیرة بن ابیبرده نیز به سال ۱۰۰ق. در رأس سپاهی برای فتح افریقا فرستاده شد.[۱۸۵]
ابراهیم بن عبیدالله در دوره هارون ولایت یمن را عهدهدار بود.[۱۸۶]
عامر بن وهب در روزگار منصور دوانیقی به ولایت اندلس منصوب شد.[۱۸۷]
رزین بن معاویه سرقسطی اندلسی منصب امام الحرمین را دارا بود و کتاب التجرید للصحاح السته را نگاشت.[۱۸۸]
بیبش بن محمد قاضی و محدّث شاطبه اندلس بود و کتاب التصحیح فی اختصار الصحیح و جمع الاحادیث التی زاد مسلم فی تخریجها علی البخاری را نگاشت.[۱۸۹][۱۹۰]
منابع
پانویس
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۴۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸-۵۹.
- ↑ المنمق، ص۳۲.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۵۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۵۷-۵۸؛ المنمق، ص۳۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۴۹-۴۵۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳؛ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات، ج۸، ص۴۱.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۵.
- ↑ الانساب، ج۴، ص۱۳۱؛ اللباب، ج۱، ص۴۸۴.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۸۶-۸۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۶؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۹۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۲؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۵۲۵.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ الطبقات، ج۳، ص۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵؛ الطبقات، ج۴، ص۹۱.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۶۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴؛ الطبقات، ج۲، ص۱۳.
- ↑ الطبقات، ج۵، ص۳۳؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المنمق، ص۳۴.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
- ↑ المحبر، ص۹؛ المعارف، ص۱۳۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۲؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰-۳۱؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۵۰.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۳۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳-۴۰۴.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۴۹-۴۵۱.
- ↑ المنمق، ص۳۹۰؛ المحبر، ص۳۷۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۹.
- ↑ المنمق، ص۱۸۸؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۵۹؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱-۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶.
- ↑ المعارف، ص۶۰۴.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۱.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.
- ↑ سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۶.
- ↑ المحبر، ص۲۴۱؛ انساب الاشراف، ج۴، ص۱۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵.
- ↑ العین، ج۷، ص۲۲۸، «سدن.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶؛ المنتظم، ج۲، ص۲۱۶؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۱۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ المنمق، ص۳۴.
- ↑ المحبر، ص۱۶۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۰۱.
- ↑ المنمق، ص۳۴، ۱۹۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۸-۵۹.
- ↑ المنمق، ص۳۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ج۹، ص۴۱۲، ۴۵۴.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۱؛ الاستیعاب، ج۱، ص۳۶۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۰۷؛ ج۸، ص۶۹.
- ↑ المعارف، ص۳۱۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۵۴.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۹۹؛ دائرة المعارف اسلام انگلیسی، مدخل: حجابت EI (The Encyclopaedia of Islam): hadjib.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۳۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۱؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۳۷-۸۳۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲.
- ↑ المعارف، ص۷۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ نک: الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۲؛ الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۳.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۱۰.
- ↑ الطبقات، ج۶، ص۶.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۵۵۱.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۶۱؛ المنمق، ص۲۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹-۶۰، ۳۶۱؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۱.
- ↑ الفضائل، ص۵۰.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۳۳؛ شرف النبی، ص۴۰۲؛ امتاع الاسماء، ج۱، ص۳۹۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ عیون الاثر، ج۲، ص۲۲۷؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۰۱.
- ↑ الطبقات، ج۴، ص۱۸.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۵۱۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۳.
- ↑ «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحب آنها باز گردانید و چون میان مردم داوری میکنید با دادگری داوری کنید؛ بیگمان خداوند به کاری نیک اندرزتان میدهد؛ به راستی خداوند شنوایی بیناست» سوره نساء، آیه ۵۸.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۱، ص۳۸۱؛ الدر المنثور، ج۲، ص۱۷۴.
- ↑ المنمق، ص۲۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ ج۴، ص۲۳؛ ج۹، ص۴۰۳.
- ↑ «مشرکان را نرسد که مساجد خداوند را آباد کنند با آنکه به زیان خویش بر کفر (خود) گواهند؛ کردارهای آنان تباه است و آنان در آتش، جاودانند» سوره توبه، آیه ۱۷.
- ↑ «آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همگون کار آن کس قرار دادهاید که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ (هرگز این دو) نزد خداوند برابر نیستند و خداوند گروه ستمگران را رهنمایی نمیکند» سوره توبه، آیه ۱۹.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۳؛ تفسیر قمی، ج۱، ص۲۸۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۶۷-۱۷۶۸.
- ↑ نک: المغازی، ج۲، ص۸۳۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۴۱۲؛ مسند احمد، ج۲، ص۱۱، ۳۶؛ ج۳، ص۴۱۰؛ ج۵، ص۴۱۱.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۸۳۸؛ الطبقات، ج۲، ص۱۰۴؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۴.
- ↑ المعارف، ص۷۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ج۹، ص۴۰۵.
- ↑ نک: جمهرة انساب العرب، ص۱۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۱۰۲؛ انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ الطبقات، ج۳، ص۸۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۱۶.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۱۰؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳، ۲۲۰؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۹، ۲۲۶.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۵۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰-۶۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۴، ۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۷؛ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۲۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۸؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۸؛ الطبقات، ج۲، ص۳۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۵، ۲۲۱؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۶.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.
- ↑ «از مؤمنان، کسانی هستند که به پیمانی که با خداوند بستند وفا کردند؛ برخی از آنان پیمان خویش را به جای آوردند و برخی چشم به راه دارند و به هیچ روی (پیمان خود را) دگرگون نکردند» سوره احزاب، آیه ۲۳.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۸۴؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۶۲۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۱؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۷.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۵۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۲؛ الکامل، ج۲، ص۲۲.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۱-۴۵۷.
- ↑ نک: تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۷.
- ↑ المحبر، ص۱۶۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰.
- ↑ دلائل النبوه، ج۲، ص۳۸-۳۹.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۱.
- ↑ المنمق، ص۳۲-۳۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵-۵۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱؛ الطبقات، ج۱، ص۶۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۲.
- ↑ نک: تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۸.
- ↑ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶؛ المنمق، ص۳۳.
- ↑ المحبر، ص۱۶۶-۱۶۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۵۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ قس: انساب الاشراف، ج۱، ص۶۲-۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ ج۱۰، ص۱۵۷.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص۱۸۰؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۹۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۴؛ المنمق، ص۲۷۹.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳۲؛ الطبقات، ج۱، ص۶۳؛ المحبر، ص۱۶۶-۱۶۷.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۷-۴۵۹.
- ↑ «و سختترین سوگندهای خود را خوردند که اگر بیمدهندهای نزد آنان آید بیگمان از هر یک از امّتها رهیافتهتر میشوند امّا چون بیمدهندهای نزدشان آمد جز بر رمیدنشان نیفزود» سوره فاطر، آیه ۴۲.
- ↑ «و خوب میدانیم که آنان میگویند: جز این نیست که بشری به او آموزش میدهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او میبندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
- ↑ «و گفتند: افسانههای پیشینیان است که رونویس کرده است آنگاه پگاه و دیرگاه عصر بر او خوانده میشود» سوره فرقان، آیه ۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ «بگو آن را کسی فرو فرستاده است که رازهای (نهفته) آسمانها و زمین را میداند؛ بیگمان او آمرزندهای بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۶.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۴۸۷؛ ج۳، ص۲۲۶؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹؛ اسباب النزول، ص۲۳۹، ۲۸۴؛ الاصفی، ج۲، ص۸۶۲.
- ↑ «و از مردم کسی است که خریدار گفتار بیهوده است تا بی (پشتوانه) دانشی، (مردم را) از راه خداوند، بیراه کند و آن را به ریشخند گیرد؛ آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره لقمان، آیه ۶.
- ↑ «و چون آیات ما بر او خوانده شود با گردنفرازی روی میگرداند گویی آن را نشنیده است، گویی گوشهایش سنگین است، او را به عذابی دردناک نوید ده!» سوره لقمان، آیه ۷.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۴۳۲-۴۳۳؛ معانی القرآن، ج۲، ص۳۲۶.
- ↑ «یا فرمانروایی آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن ایشان است؟ پس بر ریسمانها (به آسمان) فرا روند! (تا جلو وحی را بگیرند)» سوره ص، آیه ۱۰.
- ↑ «(موسی) گفت: پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست اگر اهل یقین باشید» سوره شعراء، آیه ۲۴.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۸-۱۵۹.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۴، ص۴۳۵؛ تفسیر جلالین، ج۱، ص۵۷۱.
- ↑ «آیا در گستره آسمانها و زمین و هر چیزی که خداوند آفریده است ننگریستهاند و در اینکه بسا اجلشان نزدیک شده باشد؛ بنابراین بعد از آن (قرآن) به کدام گفتار ایمان میآورند؟» سوره اعراف، آیه ۱۸۵.
- ↑ «از تو از برپا شدن رستخیز میپرسند که چه هنگام است؟ بگو: دانش آن، تنها نزد پروردگار من است؛ هیچ کس جز او در زمان آن از آن پرده بر نمیدارد؛ (بار آن) در آسمانها و زمین، سنگین است، جز ناگهان به سراغتان نمیآید؛ از تو میپرسند گویی تو از آن نیک آگاهی بگو: دانش آن، تنها نزد خداوند است اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره اعراف، آیه ۱۸۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۱۳.
- ↑ «و از مردم کسی است که بیهیچ دانشی درباره خداوند چالش میورزد و از هر شیطان گردنکشی پیروی میکند» سوره حج، آیه ۳.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۱۱۵.
- ↑ «و اگر قرآنی بود که کوهساران بدان به جنبش میافتاد یا زمین با آن پاره پاره میشد یا با آن مردگان به سخن آورده میشدند (باز ایمان نمیآوردند و کار ایمانشان با شما نیست)؛ بلکه تمام کارها از آن خداوند است؛ آیا مؤمنان درنیافتهاند که اگر خداوند بخواهد همه مردم را راهنمایی میکند؟ و به کافران همواره برای کارهایی که کردهاند بلایی سخت میرسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانهشان وارد میشود تا وعده خداوند فرا رسد، بیگمان خداوند در وعده (خویش) خلاف نمیورزد» سوره رعد، آیه ۳۱.
- ↑ «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوانهایی را که پوسیده است زنده میگرداند؟» سوره یس، آیه ۷۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۰۰.
- ↑ «و نماز آنان نزد خانه (ی کعبه) جز سوت کشیدن و کف زدن نبود پس عذاب را برای کفری که میورزیدید بچشید!» سوره انفال، آیه ۳۵.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۵۰؛ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۱۲.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۵۹-۴۶۱.
- ↑ المعارف، ص۱۵۴-۱۵۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۶۰؛ سبل الهدی، ج۴، ص۶۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۴۴؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۶۱.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۴۰؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۰۷.
- ↑ «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمیورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۶۱.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۱۸، ص۱۷۵.
- ↑ انساب الاشراف، ج۹، ص۴۰۴.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۲۰؛ المحبر، ص۱۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۳.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج۲، ص۷۷؛ المعرفة و التاریخ، ج۳، ص۳۳۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۳۰۵.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص۱۲۶.
- ↑ الاعلام، ج۳، ص۲۰.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴۱، ص۱۳۴؛ الاعلام، ج۲، ص۸۰.
- ↑ کاظمی، سید محسن، مقاله «بنیعبدالدار»، دانشنامه حج و حرمین شریفین، ج۴، ص:۴۶۱-۴۶۲.