وظایف امت نسبت به امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

امّت در قبال امام تکالیف و وظایفی دارد که اگر آنها به این تکالیف عمل می‌کردند هرگز رهبری و حکومت بر آنها به دست ستمکاران و طاغوت‌ها نمی‌افتاد. امامان معصوم هرگز از انجام تکالیف خود تخطّی نکردند؛ ولی مردم در انجام وظایف خود کوتاهی کردند. اینک برخی از وظایف امّت مورد بررسی قرار می‌گیرد[۱]

وظایف معرفتی (معرفت)

نخست: شناخت شخصیت و جایگاه امام

اوّلین و مهم‌ترین وظیفه امّت در قبال امام، معرفت نسبت به او است؛ زیرا بهره‌گیری از وجود امام و هدایت‌های او فرع بر شناخت او است و اگر کسی امام خود را نشناسد در گمراهی و جهل خواهد بود؛ به همین دلیل از پیامبر اسلام (ص) نقل شده که فرمود: "هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته باشد، با مرگ جاهلیّت مرده است"[۲]. در حدیثی از امام باقر (ع) می‌خوانیم: "هر کس که خداوند عزّوجل را عبادت کند (با عبادتی که خود را به زحمت می‌اندازد) در حالی که برای او امام و پیشوای الهی نباشد، در این صورت تلاشش پذیرفته نمی‌شود و در گمراهی و سرگردانی به سر می‌برد و خداوند اعمالش را دشمن می‌دارد و مثل او مثل گوسفندی است که چوپان خود را گم کرده است"[۳][۴].

دوم: شناخت حقوق امام

سوم: شناخت سیره و معارف امام

وظایف قلبی و عاطفی

نخست: ایمان به امام و کفر به دشمنان او

دوم: تولی امام (پذیرش ولایت او) و تبری از دشمن امام (بیزاری از دشمنان او)

سوم: محبّت به امام و بغض به دشمنان او

محبّت و دشمنی، هر دو از امور قلبی بوده و نمی‌توان آن را به عنوان تکلیف و وظیفه تعیین کرد؛ امّا این دو مقدّماتی دارند که می‌توان با ایجاد آن مقدّمات آنها را به وجود آورد؛ مثلاً انسان فطرتاً کمال و زیبایی را دوست دارد و آن را در هر کس ببیند نسبت به او محبّت پیدا می‌کند و با توجّه به کمالات موجود در امام و جمال معنوی او هر کس نسبت به امام و صفات او معرفت پیدا کند طبعاً او را دوست خواهد داشت؛ پس محبّت نسبت به امام، فرع بر معرفت او است؛ البته می‌توان نفس را به محبّت افراد فرا خواند و از این طریق نیز محبّت ایجاد می‌شود. رمز تأکید فراوان احادیث و حتّی قرآن کریم نسبت به محبّت اهل بیت (ع) از جمله همین مطلب است؛ مثلاً از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود: "در روز قیامت بنده گام از گام بر نمی‌دارد مگر آنکه از چهار مطلب از او میپرسند: از عمرش که چگونه آن را به پایان رسانده است، از جوانی‌اش که چگونه به پیری رسانده است، از دارایی‌اش که از کجا به دست آورده و در کجا مصرف کرده است و از محبّت ما اهل‌بیت (ع)"[۵][۶].

چهارم: مودّت امام و عداوت با دشمنان او

پنجم: خیرخواهی برای امام (نصح برای امام)

یکی دیگر از وظایف امّت، خیرخواهی نسبت به حکومت و رهبر و پیشوای خود است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "امّا حق من بر شما آن است که ... در پنهان و آشکار خیرخواهی کنید"[۷].

در سخن دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود: "پیامبر در مسجد خیف در منی سخنرانی کرد و فرمود: "سه چیز است که در قلب انسان مسلمان خیانت نسبت به آن راه ندارد. اخلاص عمل برای خدا، خیرخواهی برای پیشوایان مسلمانان و همراهی با جماعت مسلمانان"[۸][۹]

ششم: صلوات بر امام و لعن بر دشمنان او

وظایف رفتاری و عملی

نخست: تمسّک و اعتصام به امام

یکی از وظایف مسلمانان نسبت به امام (ع) تمسّک به اوست. تمسک به امام (ع) در قالب حدیث شریف ثقلین تبیین شده است[۱۰] و تمسک به امام (ع) نیز به‌معنای چنگ زدن به سیره و فرمان او و محکم گرفتن آنهاست؛ به گونه‌ای که با وجودمان آمیخته گردد و هیچ جدایی از آن نداشته باشیم. تمسّک به امام انسان را از ضلالت و گمراهی حفظ می‌کند [۱۱] و به سعادت می‌رساند [۱۲][۱۳]. اعتصام، حالتی درونی همراه با برون‌داد رفتاری است که از ادراک ناتوانی، نیازمندی و آسیب‌پذیری انسان سرچشمه گرفته و معتصِم را برای دستیابی به عصمت و ایمنی، به پناه بردن و دست انداختن به نگهدارنده‌ای معصوم و مطمئن وامی‌دارد[۱۴]. خدای متعال به انسان دستور می‌دهد که اعتصام به حبل الهی داشته باشد: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا[۱۵] و از تفرقه و پراکندگی پرهیز کند: ﴿وَلَا تَفَرَّقُوا[۱۶]. طبق آیات و روایات شریف، حبل الهی، اهل بیت عصمت و طهارت‌اند[۱۷] ازاین‌رو، اعتصام به اهل بیت (ع) از وظایف یک انسان مسلمان به شمار می‌رود و این اعتصام موجبات هدایت او را فراهم می‌آورد [۱۸]. تمسّک به امام انسان را از ضلالت و گمراهی حفظ [۱۹] و اعتصام به آنها انسان را هدایت می‌کند: [۲۰][۲۱].

دوم: تبعیت از امام (معیت با امام)

این وظیفه دارای دو رکن اساسی است:

  1. اطاعت امام بلکه تسلیم در برابر امام: یکی دیگر از وظایف بسیار مهمّ امّت، اطاعت محض از امام است؛ زیرا بدون اطاعت امّت دیگر فلسفه‌ای برای وجود امام باقی نمی‌ماند. امام صادق (ع) فرمود: "خدای تبارک و تعالی محبّت و دوستی ما را بر شما واجب کرد و اطاعت از ما را بر شما لازم فرمود. آگاه باشید! هر کس از ما است باید از ما پیروی کند"[۲۲]. از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است که فرمود: "در صورتی که امام به تکالیف خود عمل کرد بر مردم است که از او بشنوند (اطاعت کنند) و از او پیروی نمایند و هنگامی که آنها را فرا می‌خواند، اجابت کنند"[۲۳]. اگر کسی امام را حقیقتاً بشناسد، حتماً محب او خواهد شد و محب واقعی از محبوب خود نافرمانی نمی‌کند؛ به این ترتیب این سه امر مترتب بر هم هستند[۲۴].
  2. نصرت و اجابت دعوت او: از جمله وظایف امّت نسبت به امام، یاری و اجابت دعوت اوست. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "امّا حق من بر شما آن است که ... هر گاه شما را فرا خواندم اجابت کنید"[۲۵].

سوم: وفاداری در بیعت با امام

یکی دیگر از وظایف امّت، وفاداری در بیعت نسبت به حکومت و رهبر و پیشوای خود است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "امّا حق من بر شما آن است که نسبت به بیعتی که با من کردید، وفادار بمانید"[۲۶].

چهارم: پرداخت حقوق مالی امام

پنجم: دیدار و زیارت امام

ششم: تأسی و اقتدا به امام

هفتم: اخذ علم از امام

هشتم: ارجاع امور به امام

نهم: توسل و تبرک به امام

دهم: احیای امر امامت

یازدهم: حفظ و نشر میراث امام

دوازدهم: حفظ اسرار امام

سیزدهم: عرضه باورها بر امام

چهاردهم: سلم بودن برای امام و جنگ با دشمنان او

پانزدهم: انتظار فرج محمد و آل محمد

وظیفه امت در برابر امام

لزوم پیروی از امام

در لزوم پیروی از امام و حاکم و خلیفه، اختلافی بین مسلمانان وجود ندارد و همه پیروی از او را لازم و واجب می‌دانند. البته اهل سنت، اعتقادی به امامت و خلافت الهی ندارند. از این‌رو، پیروی از هر شخصی را که بر مسند حکومت تکیه زند، لازم می‌دانند؛ ولی شیعه که امامت و خلافت را الهی، و حاکمیت را حق مسلم امام منصوب از ناحیه خدا می‌داند، اطاعت او را حتی در غیر مسند حکومت، واجب و لازم دانسته، مخالفت با او را مخالفت با خدا و رسول می‌شمارد. خدای تعالی می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوا الامر را، و هرگاه در چیزی نزاع داشتید، آن را به خدا و پیامبر بازگردانید[۲۷].

لزوم پیروی از خداوند، چیزی نیست که کسی با توجه به سلطنت و مالکیت او آن را انکار کند، و روشن است که پیروی از خدای تعالی حق او است و هیچ کسی در عرض او چنین حقی ندارد؛ پس با توجه به این امر، هیچ کس از آفریدگان حق فرماندهی و سلطنت بر دیگری را ندارد و بر هیچ یک از بندگان، پیروی از دیگری واجب و لازم نیست، جز آنکه خدای تعالی به اطاعت از او امر کرده و مقام سلطنت و فرماندهی و امامت را به او عطا کرده باشد. امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: خدای تعالی، خلق را آن گونه که می‌خواست، آفرید و فعل برخی از امور را به دست برخی از امنای برگزیده جاری ساخت؛ پس فعل آنها فعل او، و امرشان امر او است؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید: «کسی که رسول را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است»[۲۸]... و مقام ارجمند اولیایش را به خلایق معرفی کرد و اطاعت و پیروی از آنان را بر ایشان واجب ساخت؛ چنان‌که اطاعت خودش بر آنها واجب بود.... سائل پرسید: این حجت‌های الهی چه کسانی‌اند؟ حضرت فرمود: آنان رسول خدا و برگزیدگان خدای تعالی هستند که در جای رسول خدا قرار می‌گیرند؛ آنان که خداوند قرین خود و رسولش ذکر کرده و طاعتشان را چون طاعت خود بر بندگان فرض شمرده است. آنان والیان امرند که خدای متعال درباره‌شان می‌فرماید: «از خدا اطاعت کنید و از رسول و اولواالامر از خودتان فرمان برید»، و نیز می‌فرماید: «اگر به رسول و صاحبان امر از خودشان برمی‌گرداندند، آنان که از میان آنها توان استنباط علوم را دارند، می‌دانستند»[۲۹].

از این کلام مولا برمی‌آید که وجوب اطاعت از اولواالامر که در آیه ذکر شده، بدان سبب است که خدای تعالی اطاعت از ایشان را اطاعت از خود شمرده و فرمانبری از آنها را چون فرمانبری از خود واجب و لازم دانسته است؛ پس منشأ وجوب اطاعت از اولواالامر، در حقیقت امر الهی است، و اگر خدای تعالی به آنان ولایت و سرپرستی امور بندگانش را نمی‌داد و به اطاعتشان امر نمی‌کرد، اطاعت از آنها بر بندگان واجب نمی‌شد؛ و این، غیر از وجوب اطاعت سلاطین و حکمرانان است که از باب دفع ضرر و برای حفظ نفس لازم است. رسول خدا(ص) درباره وجوب اطاعت سلطان می‌فرماید: اطاعت سلطان واجب است و هر کس از سلطان پیروی نکند، خداوند را اطاعت نکرده و حرام الهی را مرتکب شده است؛ زیرا خدای تعالی می‌فرماید: «خود را با دستان خود به هلاکت نیفکنید»[۳۰]و[۳۱]. پیامبر در این سخن خود، با بیان حکمت وجوب اطاعت از سلطان، این نکته را یادآوری کرده است که اگر پیروی از سلطان، موجب حفظ نفس شود، واجب است؛ پس اگر انسان بداند که ترک اطاعت او پیامد بدی ندارد، ترک آن هیچ اشکالی نخواهد داشت. بنابراین، پیروی سلطان، از جهت اینکه سلطان است، واجب نیست؛ بلکه بدین سبب واجب است که ترک طاعت او نابودی را در پی دارد، و این امر، در مورد امامان و خلفای الهی چنین نیست؛ زیرا اطاعت از آنها به طور مطلق و به سبب اینکه امام و خلیفه خدایند، واجب است، و روشن است که خدای تعالی به انسان‌ها از نفس خودشان سزاوارتر است و پیامبران و اولیایش را هم به انسان‌ها از نفس خود آنها سزاوارتر قرار داده است؛ پس ترک فرمان آنها در هیچ حالی و به هیچ وجه جایز نیست، مگر در مواردی که خود آنان اجازه داده باشند. بدیهی است که وجوب اطاعت از امام به طور مطلق، دلیل روشنی بر عصمت او، و بیانگر این است که هیچ‌گاه امری بر خلاف اوامر الهی از او سر نمی‌زند. امیرمؤمنان(ع) در این باره می‌فرماید: «أَوْلِيَاءَ تَجْرِي أَفْعَالُهُمْ وَ أَحْكَامُهُمْ مَجْرَى فِعْلِهِ فَهُمُ الْعِبَادُ الْمُكْرَمُونَ ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۲]»[۳۳]؛ «خدا اولیایی دارد که افعال و احکامشان، همان فعل او است؛ پس آنان بندگانی گرامی هستند که در گفتار، بر خدای متعال سبقت نمی‌گیرند و به فرموده او عمل می‌کنند».

با این بیان، روشن شد که از دید امام علی(ع) منظور از صاحبان امر که اطاعت از آنها به طور مطلق واجب شده است، امامان معصوم هستند. با وجود این، خود ایشان در تفسیر آیه مذکور به این امر تصریح کرده، می‌فرماید: آیه شریفه فقط برای ما است، نه دیگران؛ پس شما بر پاشنه‌های خود برگشتید و مرتد شدید و امر را نقض کردید و پیمان شکستید، و شما هیچ ضرری به خدا نمی‌رسانید، و او شما را امر کرده بود که امر را به خدا و رسول و صاحبان امر از خودتان که علم را استنباط می‌کنند، برگردانید، و شما اقرار کردید، سپس منکر شدید[۳۴]. در این جا لازم است به برخی از نظریات دانشمندان عامه اشاره‌ای کوتاه کنیم تا دیدگاه به حق امیرمؤمنان روشن‌تر شود. زمخشری می‌گوید: منظور از صاحبان امر، امیران به حق هستند؛ زیرا خدا و رسولش از امیران ستمگر بیزارند؛ پس وجوب اطاعت آنها را نمی‌توان با رسول و خدا همسان کرد[۳۵].

همچنین بیضاوی می‌گوید: خدای تعالی حاکمان را ابتدا به عدل امر کرده، آن‌گاه مردم را به اطاعت از آنها فرمان داده است؛ و این، بدان سبب است که تا وقتی حاکمان بر حق باشند، اطاعت از آنها واجب است[۳۶]. طبری نیز درباره معنای اولواالامر می‌نویسد: بر اساس قول حق، مراد از اولواالامر، امیران و والیان است؛ زیرا رسول خدا(ص) به طاعت امامان و والیان امر کرده است، مشروط به اینکه امر آنها، طاعت حق و مصلحت مسلمانان باشد[۳۷]. در این میان، برخی مفسران عصمت اولواالامر را قطعی و برهانی دانسته‌اند؛ ولی مراد از اولواالامر را اجماع اهل حل و عقد دانسته و عصمت را برای آنها اثبات کرده‌اند[۳۸].

با توجه به اینکه اولواالامر در آیه عطف بر رسول است، طاعت آنها نیز چون طاعت رسول خواهد بود. در نتیجه، خلیفه رسول هم کسی جز آنان نخواهد بود، و این اقتضا دارد که مراد از اولواالامر شخصی خاص و معصوم باشد، و آشکار است که کسی از علمای دین، اعم از عامه و خاصه، به وجود خلفایی در عصر واحد قائل نشده است. پس تعبیر جمع برای عصرهای گوناگون است، نه عصر واحد. افزون بر اینکه عصمت اجماع اهل حل و عقد، با وجود عدم عصمت افراد آن، امری معقول نیست.[۳۹].

لزوم شناخت امام

امامت از نظر شیعه، از اصول اساسی دین به شمار می‌رود، و روشن شد که پیروی از امام بر همه امت به طور مطلق واجب است و اطاعت و دوستی او اطاعت خدا، و مخالفت و دشمنی با او مخالفت و دشمنی با خدا به شمار می‌رود. بدیهی است که این امر از دیگر وظیفه مهم این امت حکایت می‌کند، و آن اینکه بر تمام افراد این امت واجب است امام زمان خویش را به خوبی بشناسند تا کردارشان را مطابق فرمان‌های او قرار دهند. البته با توجه به اینکه شیعه معتقد است اختیار و گزینش امام، حق مسلم خدای متعال است، در مرحله نخست بر عهده خداوند است امامی را که برای امتش برگزیده، به آنها معرفی کند. به عبارت دیگر، بر امت لازم است پس از آنکه به اجمال دانست یا احتمال داد خدای تعالی گروهی را به امامت برگزیده، در شناخت آنان تحقیق و تفحص کند تا امر بر او مشتبه نشود. از نظر امام علی(ع) معرفت امام چون معرفت خدا و رسول در مرتبه نخست ایمان قرار دارد، و که اگر کسی امام را نشناسد، طعم ایمان را نخواهد چشید. حضرت می‌فرماید: پایین‌ترین مرتبه ایمان آن است که خدای متعال خود را به بنده‌اش بشناساند و بنده به طاعتش اقرار کند، پیامبرش را به او بشناساند و او به پیروی از پیامبر اقرار کند، و امام و حجتش بر روی زمین و شاهدش بر خلق را به او معرفی کند و او به اطاعتش اقرار نماید... و کم‌ترین چیزی که بنده با آن گمراه می‌شود، این است که حجت خدای تعالی و گواه او بر بندگانش را که خداوند به اطاعت او امر، و ولایت او را فرض کرده، نشناسد[۴۰].

امام علی(ع) در قسمت نخست این روایت، پایین‌ترین درجه ایمان را به سه امر مشروط کرده است: نخست اقرار به طاعت خداوند؛ دوم اقرار به طاعت پیامبر؛ سوم اقرار به طاعت امام و حجت خدا بر خلق. در قسمت اخیر روایت، فقط عدم شناخت حجت خدا را برای گمراه بودن کافی دانسته است، و این، بدان جهت است که اطاعت خدا و رسول وقتی تحقق می‌یابد که با اقرار به اطاعت امام همراه باشد؛ زیرا چنان‌که گفتیم، اطاعت از امام، در حقیقت، اطاعت از خدا و رسول است. بنابراین، کسی که امام را نشناسد، به اطاعت او اقرار ندارد. در نتیجه، به اطاعت خدا و رسول نیز اقرار نخواهد داشت و از گمراهان به شمار خواهد آمد. حضرت در حدیثی دیگر تصریح دارد که امام، راه شناخت خدا است. وی در تفسیر آیه ﴿وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ[۴۱] می‌فرماید: «نَحْنُ الْأَعْرَافُ الَّذِينَ لَا يُعْرَفُ اللَّهُ إِلَّا بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا»[۴۲]؛ «اعراف ما هستیم که خداوند فقط با شناخت ما شناخته می‌شود». بنابراین، کسی که در امام‌شناسی مشکل داشته باشد، در خداشناسی و نبی‌شناسی نیز چنین خواهد بود. امام باقر(ع) می‌فرماید: همانا کسی خدا را می‌شناسد و عبادتش می‌کند که او و امامش را شناخته باشد، و کسی که خدای تعالی و امامش را نمی‌شناسد، به طور قطع، غیرخدا را می‌شناسد و عبادت می‌کند. به خدا سوگند، گمراهی همین است[۴۳].

پس، میان معرفت خدا و معرفت امام، ارتباط محکمی وجود دارد. از این رو، کسی که خدا را نشناسد، گمراه است. این امر در مورد شناخت امام نیز وجود دارد؛ یعنی کسی که امام را نشناسد گمراه است. امام علی(ع) می‌فرماید: «مَنْ مَاتَ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مَاتَ مَيْتَةً جَاهِلِيَّةً»[۴۴]؛ «کسی که بی‌امام بمیرد، همچون مرگ جاهلیت مرده است». در کنزالعمال از پیامبر نیز همین مضمون نقل شده است: کسی که بدون امام بمیرد، همچون مرده جاهلی مرده است، و کسی که دست از اطاعت امام بکشد، روز قیامت بی‌حجت خواهد بود[۴۵]. بنابراین، عمل بدون امام هم فایده‌ای برای انسان نخواهد داشت و او را از عذاب رها نخواهد کرد. امام علی(ع) یکی از شرط‌های داخل شدن به بهشت را شناخت امامان می‌داند: وارد بهشت نمی‌شود جز کسی که آنان را بشناسد، و آنان او را بشناسند، و داخل آتش نمی‌شود جز کسی که آنان را انکار کند و آنان او را انکار کنند[۴۶]. پس، همان طور که پیروی از امام وظیفه هر مسلمان است، اقرار و التزام به او نیز از وظایف مهم وی به شمار می‌آید، و بدون التزام به ولایت و امامت امام منصوب از ناحیه خداوند، طعم ایمان را نخواهد چشید.[۴۷].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۰.
  2. «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
  3. اصول کافی، کتاب الحجة، باب معرفة الامام و الردالیه، ج۱، ص۲۵۹.
  4. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۰.
  5. غایة المرام، ص۲۶۱.
  6. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۱.
  7. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، خطبه ۳۴، ص۱۴.
  8. اصول کافی، باب أمر النبی (ص) بالنصیحة لائمة المسلمین و اللزوم لجماعتهم، ج۲، ص۲۹۸.
  9. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۲.
  10. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۳.
  11. «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»
  12. «وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ».
  13. ر. ک: مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۹۳.
  14. جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج۷، ص۱۵۹.
  15. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  16. «و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  17. «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۸۴.
  18. «وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ»؛ بحارالأنوار، ج۹۹، ص۱۵۱.
  19. «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»
  20. «وَ هُدِيَ مَنِ اعْتَصَمَ بِكُمْ»؛ بحارالأنوار، ج۹۹، ص۱۵۱.
  21. مقامی، مهدی، وظایف امت نسبت به قرآن و عترت، ص ۹۳-۹۴.
  22. الحکم الزهراء، ج۲، ص۸۶.
  23. میزان الحکمة، ج۱، ص۱۷۷، حدیث ۸۷۵.
  24. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۹۱-۹۲.
  25. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، خطبه ۳۴، ص۱۴.
  26. نهج البلاغه (فیض الاسلام)، خطبه ۳۴، ص۱۴.
  27. نساء، آیه ۵۹.
  28. نساء، آیه ۸۰.
  29. نساء، آیه ۸۳.
  30. بقره، آیه ۱۹۵.
  31. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۲۱.
  32. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  33. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۷۰.
  34. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۰.
  35. زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۵۱۴.
  36. بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۲۲۰.
  37. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر آی القرآن، ج۵، ص۹۵.
  38. ر.ک: رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج۱۰، ص۱۴۱؛ نیسابوری، حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن، ج۵، ص۸۰.
  39. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۴۹.
  40. کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۱۵.
  41. «و بر آن پشته‌ها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهره‌شان باز می‌شناسند» سوره اعراف، آیه ۴۶.
  42. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۴.
  43. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۱.
  44. ابن طاووس، علی بن موسی، الملاحم والفتن، ص۳۲۷.
  45. متقی هندی، کنز العمال، ج۶، ص۶۵.
  46. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  47. بیابانی اسکوئی، محمد، مقاله «امامت و خلافت»، دانشنامه امام علی ج۳ ص ۱۵۳.