وظایف امت نسبت به امام در معارف و سیره رضوی
محبت به امام(ع)
یکی از مسائلی که قرآن بر آن تأکید دارد، محبت به خاندان پیامبر(ص) است. محبت به این خاندان اجر دارد، و شگفتا که ارمغانش منفعت یافتن مردم است. چه اینان با ابراز محبت و عشق و علاقه به خاندان عصمت، به تدریج به آنها نزدیک میشوند و میتوانند کمالات، علم و هدایت را از آنان دریابند و به امامت و ولایتشان پی برند و در راه کامل عبودیت گام نهند[۱]. به طور طبیعی، این محبت هیچگاه یک طرفه نیست و امامان هم به امت خود علاقه دارند. در بسیاری از سخنان و ماجراهایی که از آنان نقل شده است، این موضوع نهفته است که ایشان همواره در فکر نجات و نگهداری امت خودند. در نامهای که امام زمان عجل الله فرجه به شیخ مفید نوشته است، امام(ع) توجه خود را به شیعیان بیان میدارد: ما هرگز در حمایت از شما کوتاهی نمیکنیم و یادتان فراموش نمیشود[۲].
در اندیشه رضوی نیز چنین است. امام رضا(ع) پس از آنکه در مراسم تشییع و خاکسپاری یکی از شیعیانِ به ظاهر ناشناس خود، شرکت میکند، در پاسخ به یکی از دوستان متوفا دربارۀ پیشینه آشنایی ایشان با او میفرماید: آیا نمیدانی کارهای پیروان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود؟ پس هرگونه کاستی که در اعمالشان باشد، ما از خدا برای صاحب آن گذشت میطلبیم و برای هر که بزرگواری کرده باشد، از خدا درخواست پاداش مینماییم[۳].[۴]
لزوم معرفت به امام(ع)
مسئله امامت و نحوه موضعگیری در قبال آن، حقیقتی است که نه تنها خطمشی انسان و چگونگی موضع او را در حیات دنیوی معین میکند، بلکه سرنوشت او را نیز ترسیم مینماید. اینکه فرد در شاهراه هدایت گام بردارد یا در بیراهه جاهلیت، ثمره این انتخاب است. سعادت جاودانی یا شقاوت ابدی نتیجه پذیرفتن یا نپذیرفتن این اصل اصیل اسلامی است، چنانکه امام رضا(ع) میفرماید: «مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ أَئِمَّتَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۵]؛ هر کس بدون معرفت به امامش بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است. اینکه امام رضا(ع) معرفت نداشتن به امام را در ردیف شرک و کفر مینهد، از آن روست که وقتی انسان امام واقعیاش را نشناخت، راه را گم میکند و از صراط مستقیم منحرف میشود و هرچه پیش برود از هدف دورتر میگردد. بدیهی است که معرفت به ائمه اطهار(ع) عبارت است از پذیرش امامت و ولایت آنان در همه امور زندگی. و نشناختن آنان یعنی انکار ولایت و امامتشان. محتوای احادیث، اساس اعتقاد راستین به اسلام را اعتقاد قلبی به امامت ائمه(ع) و معرفت به آنها میداند[۶].
به دیگر سخن، امامت همان است که حق را از باطل، نیکی را از بدی و موجبات خسران را از منفعت جدا میکند و انسان با پایبندی به اصول آن، با امام معصوم(ع) مرتبط میشود و در سایه همراهی با او تکامل مییابد. امامت معیارهایی به انسان میدهد که باید به آنها ملتزم شود و از آنها آغاز کند و موضعگیریهایش را بر مبنای آنها انجام دهد[۷]. امامت حتی در کیفیت اندیشیدن انسان و نیز در زندگی خصوصی و در فرهنگ و آداب و رسوم نقش اساسی ایفا میکند. در یک کلام باید گفت مسئله امامت در متن حیات انسان و در سرنوشت او جایگاهی ویژه دارد و در تمام زوایای زندگی او تأثیری ژرف میگذارد. بر این اساس در برابر مسئله امامت موضعی روشن لازم است تا هر انسانی از وضعیت خویش آگاه گردد تا به مرگ جاهلیت از دنیا نرود. از آنجا که در کلام امام رضا(ع)، نجات از هلاکت با عبارتی عام و فراگیر، به «معرفت به امام» مشروط شده است، این حکم، شامل تمام انسانها میشود، حتی اگر پیرو اسلام نباشند؛ زیرا حضرت فرمود: هر که بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.
بدین ترتیب، واضح است که تجاهل در مسئله امامت و عدم موضعگیری صریح در انتخاب پیشوا، به معنای انکار و طرد آن از گستره زندگی است و ثمره آن، مرگ در جاهلیت و بر جا ماندن آثار مهلک و مخرب بر مجموعه حیات انسان و فرجام بد او در دنیا و آخرت است[۸]. امام رضا(ع) به این حقیقت اشاره میکند: «قَالَ: يُدْعَى كُلُّ أُنَاسٍ بِإِمَامِ زَمَانِهِمْ وَ كِتَابِ رَبِّهِمْ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِمْ»[۹]؛ (در قیامت) هر قومی به نام امام زمانش و کتاب پروردگار و سنت پیامبرش خوانده شود.
از مجموع احادیثی که نقل شد و بسیاری حدیثهای دیگر در این موضوع، چنین برمیآید که شناخت امام و معرفت به مقام الهی او یکی از مسئولیتهای خطیر امت اسلامی است و این تکلیف بزرگ در ارتباط با وظایف دیگر شرعی، از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار میباشد. از این نکته نیز نباید غافل شد که شناخت امام، مقدمه شناخت خداوند است، چنانکه امام صادق(ع) میفرماید: روزی امام حسین(ع) نزد اصحابش آمد و بعد از حمد الهی و صلوات بر حضرت محمد(ص) فرمود: ای مردم، قسم به خدا، پروردگار، بندگان را نیافرید مگر برای اینکه به او معرفت پیدا کنند. پس چون معرفت او را یافتند، به عبادت او پردازند و با بندگیاش از بندگی غیر او بینیاز شوند. آنگاه مردی از ایشان پرسید: پدر و مادرم فدای شما، ای پسر رسول خدا، معرفت خدا چیست؟ فرمود: یعنی مردم هر زمان امامشان را که اطاعت او بر ایشان واجب است، بشناسند[۱۰]. برای رسیدن به این معرفت باید روی نیاز به آستان مقدس عترت پیامبر(ص) آورد و دست حاجت به سوی اقیانوس بیکران حکمت و بصیرت ائمه اطهار دراز کرد تا مگر آنان از رهگذر حمایت و هدایت انسانها، که عهد الهی بر عهدهشان است، امت اسلامی را با ویژگیهای امام معصوم آشنا کنند.
به عبارت دیگر، زمانی که میخواهیم درباره امام تحقیق کنیم و او را بشناسیم، باید دو نوع شناخت نسبت به او پیدا کنیم: اولین شناخت، درباره ویژگیهای شخص امام است: او کیست، فرزند چه کسی اس، ت چه زمانی و کجا متولد شده است، اخلاق فردی و اجتماعیاش چگونه است، رفتار عبادیاش به چه صورت است؟ در این شناخت، با زندگی شخصی و ویژگی فردی او آشنا میشویم. دومین شناخت مربوط به شخصیت امام است و در آن به مقام و جایگاه او توجه میشود. اهمیت شناخت نوع اول نسبت به شناخت نوع دوم کمتر است و در حقیقت شناخت نوع اول مقدمه و وسیلهای است که ما را نسبت به صلاحیت و شایستگی امامت امام مطمئنتر میکند.[۱۱]
پرهیز از جهل در امر امامت و تعیین امام(ع)
از بدیهیات عقلی است که انسان باید درباره موضوعی که نمیداند یا آگاهیاش درباره آن اندک است، به افرادی مراجعه کند که درباره آن موضوع، خبره و کارشناساند. از طرفی، آن خبرگان باید به راستی خبره باشند، آنسان که اگر دربارۀ چندوچون کارشان از آنان سؤال شود، بتوانند به درستی پاسخ دهند و برای نظر و سخن خود، دلیل استوار و محکم داشته باشند و از پسِ انتقادها و خردههای دیگران به خوبی برآیند و مراجعهکنندهشان را آسودهخاطر گردانند و او را از مراجعهاش مطمئن سازند.
در تعیین امام و مسئله امامت، هیچکس جز پروردگار متعال حق دخالت ندارد. حتی پیامبر(ص) هم در اینباره از خود نظری ندارد و صرفاً پیامرسان الهی است. دلیل این امر کاملاً واضح است؛ چراکه چنانکه گذشت و امام رضا(ع) نیز بیان فرمود به جز خداوند و معصومان(ع) کیست که تمامی افراد روی کره زمین را بشناسد و فرد کامل و اعلا را به عنوان امام و پیشوا برگزیند، تا لازم نیاید که شخص برتر، پایینتر قرار گیرد و کسی که پایینتر از اوست، امام او شود؟!
بر فرض شناخت چنین فردی، چگونه میتوان مطمئن بود که در طول زندگیِ این شخص، کسی برتر از او نشود و کاملتر نگردد؟ به علاوه، از چه رو میتوان آسودهخاطر بود که این تشخیص درست باشد و در آینده، نادرستی آن روشن نگردد؟ بر فرض اینکه تمامی اینها درست باشد و خردهای به آن نتوان گرفت، اما چه کسی میتواند ضمانت کند که این شخصِ انتخاب شده، که بر فرض محال از همه نظر کامل و برتر است، تا آخر عمرش همینگونه باقی میماند و هیچ کجروی و انحرافی در او راه نمییابد و همواره بر صراط مستقیم گام مینهد؟
جواب تمام این سؤالات منفی است و اگر کسی با دقت در آنها بیندیشد و بدون تعصب، در پی یافتن پاسخ درست آنها باشد، فقط و فقط به یک نتیجه مثبت و پاسخ صحیح میرسد و آن اینکه، امام و پیشوای الهی فقط باید منصوب الهی باشد و از سوی خداوند تبارک و تعالی تعیین گردد و بس. اوست که همه افراد و باطن آنها و ظاهرشان و ابتدا و انتهایشان را میداند. اوست که میتواند مقام عصمت و طهارت را به اهل خانهای ببخشد و هم اوست که اهل بیت معصوم(ع) و طاهر را در این مقام حفظ مینماید.
از اینها گذشته، جانشین پروردگار متعال بر روی زمین کسی است که بتواند همه نیازهای بشری را برآورده سازد، چه دنیوی چه اخروی. چنین جانشینی است که میتواند به هر سؤال جواب دهد و پرسشی را بیپاسخ ننهد و هر امر دشوار و مشکلی را همانند پروردگار متعال، و البته به اذن الهی، بدون سختی و به سرعت برطرف نماید. آیا چه کسی تاکنون، در تاریخ بشریت چنین بوده است و آیا آدمی توانسته است با تکیه بر داشتههای خود، چنین کسی را بیابد و بشناسد و او را در منصب امامت و پیشوایی خود قرار دهد و مشکلاتش را به واسطه او حل کند؟[۱۲]
امام رضا(ع) در مناسبتهای گوناگون و با تعابیر مختلف که با چاشنی آیات قرآن همراه است، بر این امر بدیهی و عقلی انگشت مینهد و تأکید میفرماید که انتخاب امام، که باید در اوج کمال باشد، در توان عقول ناقص و اندیشه کوتاه بشری نیست، چه اگر جز این باشد، پیامدی جز گمراهی و سرگردانی نخواهد داشت و آدمی، خواسته یا ناخواسته فریفته شیطان خواهد شد: {{متن حدیث|رَامُوا إِقَامَةَ الْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَةٍ بَائِرَةٍ نَاقِصَةٍ وَ آرَاءٍ مُضِلَّةٍ فَلَمْ يَزْدَادُوا مِنْهُ إِلَّا بُعْداً ﴿قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۳] وَ لَقَدْ رَامُوا صَعْباً وَ قَالُوا إِفْكاً وَ ﴿ضَلُّوا ضَلَالًا بَعِيدًا﴾[۱۴] وَ وَقَعُوا فِي الْحَيْرَةِ إِذْ تَرَكُوا الْإِمَامَ عَنْ بَصِيرَةٍ ﴿وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ﴾[۱۵][۱۶]؛ با عقولی سرگردان، ناقص و بیبهره و با عقایدی گمراهکننده در صدد نصب امام بر آمدهاند که جز دوری از مقصد نتیجهای نخواهند گرفت. "خدا آنان را بکشد!" به کجا برده شدهاند؟ به کاری بس مشکل اقدام کرده و خلاف حق سخن گفتهاند و «به گمراهی عمیقی دچار گشتند» و در سرگردانی افتادهاند؛ زیرا آگاهانه امام را ترک کردهاند و «شیطان اعمالشان را در نظرشان آراست و آنان را از راه حق باز داشت، حال آنکه بینا بودند».
ثامن الحجج(ع) در بیان دیگری میفرماید: «فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ وَ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ ضَلَّتِ الْعُقُولُ وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ وَ حَسَرَتِ الْعُيُونُ وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ فَأَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ»[۱۷]؛ کیست که بتواند امام را بشناسد یا برگزیند؟ نه، هرگز هرگز، عقول در وصف شأنی از شئون او و فضیلتی از فضایل او گمراه شدهاند و حیران ماندهاند و دیدگان ناتوان گشتهاند و بزرگان احساس کوچکی مینمایند و حکیمان سرگرداناند، عقل عاقلان قاصر است، خطیبان از خطابه باز ماندهاند و عاقلان و دانایان از درکش عاجز شدهاند و شاعران از شعر گفتن وا ماندهاند و ادیبان عاجز گردیدهاند و بلیغان ناتوان شدهاند و همگی به عجز (خود) معترفاند. امام رضا(ع) یادآور میشود که بسیاری از مردم، جاهلاند[۱۸]؛ هم امامت را نمیفهمند و هم امام را نمیشناسند. اگر جهالت مردم نبود، مأمون نمیتوانست آنگونه با امام رضا(ع) رفتار کند و هارون را یارای آن نبود که پدر بزرگوار آن امام را ۱۴ سال در زندانهای مخوف نگه دارد. همه اینها از جهل مردم است و امام هم تمام سعیش این است که جهل مردم را از آنها بگیرد[۱۹]. وقتی مردم جاهل نباشند، میتوانند امام را بشناسند[۲۰].[۲۱]
وجوب فرمانبرداری از امام(ع)
دلیل واضح و صریح و محکم بر وجوب فرمانبرداری از امام، آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۲۲] است[۲۳]. این آیه به صراحت به اطاعت از اولی الامر امر مینماید و اطاعت از آنان را مقرون به اطاعت از پیامبر(ص) میآورد. از این اقتران و نیز تکرار نشدن فعل «أطیعوا» نسبت به اولی الامر، معلوم میشود که اطاعت از اینان مثل اطاعت از رسول خدا(ص) به طور مطلق، واجب است[۲۴]. بنابراین، از این لحاظ و از جهت اینکه امر به اطاعت از اولیالامر مطلق است، استفاده میشود که مراد از اولی الامر در آیه، معصومان(ع) یعنی ائمه اثناعشر میباشند، چنان که در روایات نیز وارد شده است که هنگام نزول این آیه کریمه، جابر به رسول خدا(ص) گفت: خدا و فرستاده او را شناختیم. اما اولوالامری که خدا اطاعتشان را قرین اطاعت از شما کرده است، کیستند؟ حضرت در پاسخ فرمود: «هُمْ خُلَفَائِي وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) ثُمَّ الْحَسَنُ(ع) ثُمَّ الْحُسَيْنُ(ع) ثُمَّ عَلِيُّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَاقْرَأْهُ عَنِّي السَّلَامَ»؛ «ایشان جانشینان من و ائمه مسلمین بعد از من هستند اولِ ایشان علی بن ابیطالب(ع) و پس از او حسن(ع) و پس از او حسین(ع) و پس از او علی بن حسین(ع) و سپس محمد بن علی(ع) است که در تورات به باقر معروف است و زود باشد که تو او را درک کنی. چون او را ملاقات کردی، سلام مرا به او برسان».
پس از آن رسول خدا(ص) نام سایر ائمه را از امام جعفر صادق(ع) تا حضرت مهدی عجل الله فرجه برای جابر فرمود و سپس از غیبت و مطالب دیگر مربوط به حضرت مهدی عجل الله فرجه به جابر خبر داد[۲۵]. بنابراین امام(ع) واجب الاطاعه است و در هر شرایط و در هرجا و در هر امری که بفرماید، باید از او اطاعت کرد. در طول تاریخ، بسیاری از اصحاب و یاران خالص معصومان(ع) چنان فرمانبردار بودند که برای هر خواننده و شنوندهای بسیار توجهبرانگیز است[۲۶]. فرمانبرداری از امام و ولایتپذیری از او یکی از مفاهیم والای شیعی است که در کلام امام رضا(ع) منعکس است و به خوبی میتوان آن را دریافت: «وَ الْإِمَامُ... بِالسِّيَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ»[۲۷]. در روایتی دیگر، حسین بن خالد از امام رضا(ع) نقل میکند که فرمود: «شِيعَتُنَا الْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا الْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا الْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ يَكُنْ كَذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَّا»[۲۸]؛ پیروان ما به فرمان ما گردن مینهند و دستورات ما را به کار میبندند و با دشمنان ما مخالفت میورزند. کسی که بر این روش نباشد از ما نیست.
نیز شیخ کلینی و دیگران از محمد بن زید طبری آوردهاند که گفت: در خراسان بر بالای سر امام رضا(ع) ایستاده بودم و جمع کثیری از بنیهاشم در خدمت ایشان بودند. اسحاق بن موسی بن عیسی عباسی نیز میان آنان بود. حضرت فرمود:ای اسحاق، به من خبر رسیده است که مردم میگویند ما ادعا میکنیم که مردم بندگان مایند! به حق خویشاوندی که با حضرت رسول(ص) دارم، من هرگز این سخن را نگفتهام و از احدی از پدرانم نشنیدهام. اما ما میگوییم که مردم در اطاعت، بندگان مایند، یعنی به منزله بندگاناند در اینکه اطاعت ما کنند -و مولی و آزاد کردههای ما در دیناند- که به سبب متابعت از ما در دین از آتش جهنم آزاد شدهاند. پس باید این سخن را حاضران به غایبان برسانند[۲۹].[۳۰]
استمداد از امام(ع) در سختیها
ائمه(ع) همواره به شیعیان و پیروانشان توصیه میکردند که در مشکلات شکیبا باشند و در ناگواریها ضعف نشان ندهند و در ایمان خود متزلزل نگردند و اگر گرفتاریهایی برایشان پیش آمد و راه خروج از آن را نیافتند، از امام(ع) یاری بخواهند و راه گریزی بجویند تا جان و مال خود را حفظ نمایند[۳۱]. امام رضا(ع) میفرماید: «إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شِدَّةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾[۳۲]»[۳۳]؛ برگاه برایتان حادثه سخت و دشواری پیش آمد، به وسیله ما به خدا پناه ببرید و یاری بجویید، و این همان فرموده خدای متعال است که فرمود: ﴿وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا﴾[۳۴].
یسع بن حمزه روایت میکند: در محضر حضرت رضا(ع) نشسته بودم و جمع بسیاری از مردم نزد ایشان میآمدند و از حرام و حلال، از آن بزرگوار سؤال میکردند. در این حال، مردی گندمگون و بلندقامت وارد شد و سلام کرد و گفت: من مردی از دوستان شما و پدران و اجداد شمایم که از سفر حج بازمیگردم و پولم گم شده است و چیزی ندارم که با آن به شهر خود بروم. اگر میتوانی مقداری پول به من بده تا به شهر خود برسم. پس از رسیدن به شهرم آن را از طرف شما صدقه خواهم داد، چون مستحق صدقه نیستم.
امام(ع) به او فرمود: بنشین، خدایت رحمت کند. آنگاه رو به مردم کرد و به دنباله گفتوگوی خود با آنها ادامه داد تا وقتی که یکی یکی رفتند و جز من و سلیمان جعفری و خثیمه و آن مرد کسی نماند. سپس امام(ع) اجازه خواست و برخاست و به اندرونی رفت و پس از لحظهای پشت در اتاق آمد و دست خود را از بالای آن بیرون آورد و فرمود مرد خراسانی کجاست؟ آن مرد برخاست و گفت: اینجایم. فرمود این دویست دینار را بگیر و خرج راهت کن و صدقه هم نده و از اینجا برو که من تو را نبینم و تو هم مرا نبینی.
امام پس از رفتن آن مرد بیرون آمد. سلیمان جعفری گفت: قربانت گردم، شما احسان و کرم کردی، پس چرا روی خود را از این مرد پوشاندی؟ حضرت فرمود: «مَخَافَةَ أَنْ أَرى ذُلَّ السُّؤَالِ فِي وَجْهِهِ لِقَضَائِي حَاجَتَهُ، أَ مَا سَمِعْتَ حَدِيثَ رَسُولِ اللَّهِ(ص): الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ يَعْدِلُ سَبْعِينَ حَجَّةً، وَ الْمُذِيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَ الْمُسْتَتِرُ بِهَا مَغْفُورٌ لَهُ...»؛ از ترس اینکه خواری درخواست را به خاطر برآوردن نیازش، در چهره او ببینم. مگر نشنیدی که رسول خدا(ص) فرمود: آنکه کار نیک را پنهان دارد، با هفتاد حج معادل است، و آنکه کار بد را آشکار سازد، خوار گردد و گناه در پنهانی مستحق آمرزش است...[۳۵].[۳۶]
همسویی با امام(ع) در گفتار و رفتار
امامان(ع) در هر مکان و از هر زمانی برای تذکر به شیعیان و مردم روزگار خود بهره میبردند و آنان را با تعالیم شیعه آشنا میکردند. زمانی که امام رضا(ع) به ظاهر در منصب ولیعهدی قرار داشتند و به ناچار آن را پذیرفته بودند، جمعی از شیعیان برای دیدار با ایشان به خراسان آمدند و از دربان حکومت اجازه ورود و دیدار با آن حضرت را خواستار شدند. دربان خدمت حضرت رضا(ع) رسید و ایشان را از حضور جمعی از شیعیان که خواستار ملاقات با ایشاناند، آگاه ساخت. دربان به امام رضا(ع) گفت: گروهی پشت در ایستادهاند و اجازه ورود میخواهند و میگویند ما از شیعیان علی(ع) هستیم، حضرت فرمود: آنها را بازگردان. دربان چنین کرد.
آن گروه به مدت دو ماه به همین شکل میآمدند و سخن خود را تکرار میکردند، ولی بازگردانده میشدند، تا جایی که دیگر از دیدار با امام ناامید شدند و به دربان گفتند: به آقایمان بگو ما از شیعیان پدرت علی(ع) هستیم. اینکه شما به ما اجازه ورود نمیدهید، موجب شده است که دشمنان ما را سرزنش کنند و به ما طعنه زنند. ما اینبار بازمیگردیم و از خواری و خجالت نسبت به آنچه برایمان روی داده و ناتوانی از تحمل دردی که از ناحیه دشمنانمان بر ما خواهد رسید، از شهر خود خواهیم گریخت.
علی بن موسی الرضا(ع) به دربان فرمود: اجازه بده داخل شوند. آنان وارد شدند و سلام کردند، ولی امام(ع) به آنان اجازه نشستن نداد. آنان ایستادند و گفتند: ای فرزند رسول خدا(ص)، پس از آن رویگردانی شدید، این چه جفای بزرگ و استخفافی است که در حق ما روامیدارید و اجازه نشستن نیز نمیدهید؟ بعد از این دیگر چه اعتبار و آبرویی برای ما میماند؟
امام رضا(ع) فرمود: این آیه را بخوانید: ﴿وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ﴾[۳۷]. به خدا سوگند که من در این بیاعتنایی تنها از خداوند و رسول او و امیرالمؤمنین و پس از او از پدران پاکم(ع) پیروی کردم. گفتند: ای پسر رسول خدا، دلیل این (بیاعتنایی) چیست؟ فرمود: ادعا میکنید شیعه امیرالمؤمنین(ع) هستید. وای بر شما شیعیان او حسن و حسین(ع)، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابیبکر بودند که ذرهای از دستورات او سرپیچی نکردند. اما شما با بسیاری از کارهایتان با او مخالفت میکنید و در بیشتر واجباتتان کوتاهی میورزید و حقوق بزرگ الهی برادران خود را بیمقدار میشمرید... اگر شما میگفتید که از مَوالیان و محبان اویید و از دوستداران دوستان او و دشمنان دشمنان اویید، من این ادعای شما را انکار نمیکردم، ولی آنچه ادعا نمودید، مقام بلندی است و اگر با رفتارتان ادعایتان را تصدیق نکنید، به هلاکت میافتید، مگر آنکه رحمت پروردگارتان شامل شما شود.
آنان گفتند: ای پسر رسول خدا، ما همگی نه تنها به درگاه خدا استغفار میکنیم و از این گفته خود توبه مینماییم، بلکه آنطور که مولای ما به ما آموخت، میگوییم: ما محبان شما و دوستداران دوستان شماییم و دشمنان دشمنان شماییم. امام رضا(ع) فرمود: آفرین به شما برادران و محبانم، اکنون به نزد من آیید. آنگاه امام(ع) آنان را در آغوش گرفت و سپس به خدمتکار خویش فرمود: توبه و استغفار آنان سبب شد تا گناهانشان آمرزیده گردد و به خاطر محبتشان به اهل بیت(ع) مستحق تکریم شوند. پس به او امر فرمود تا به کار آنان و خانوادههایشان رسیدگی کند و به آنان پول و هدایایی داد تا با آن بتوانند مخارج زندگی خود را بپردازند و مشکلاتشان را برطرف نمایند[۳۸].
طبق حدیث فوق فقط کسانی میتوانند ادعای شیعه واقعی بودن را بنمایند که علاوه بر محبت اهل بیت(ع) رفتاری شبیه رفتار آن بزرگواران داشته باشند و در آنچه میگویند صادق باشند و این صداقت را در عمل نشان دهند. معیار تشخیص شیعیان حقیقی نه تنها محبت آنان به اهل بیت(ع)، بلکه مقدار اطاعت و پیروی آنان از فرمان خداست.
در نمونهای دیگر، جماعتی از خراسان از حضرت درخواست داشتند تا خمس را بر ایشان ببخشد. امام رضا(ع) در پاسخ فرمود: «تَمْحَضُونَّا الْمَوَدَّةَ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَزْوُونَ عَنَّا حَقّاً جَعَلَهُ اللَّهُ لَنَا وَ جَعَلَنَا لَهُ وَ هُوَ الْخُمُسُ لَا نَجْعَلُ لَا نَجْعَلُ لَا نَجْعَلُ أَحَداً مِنْكُمْ فِي حِلٍّ»[۳۹]؛ ما را فقط به زبان دوست میدارید و از دادن حقی که خداوند برای ما مقرّر کرد و ما را مخصوص آن ساخت -که همان خمس است– امتناع میورزید. ما از خمس نمیگذریم و شما را از پرداختش معاف نمیداریم.
بنابراین، اظهار محبت و اخلاص به اهل بیت(ع) تنها با زبان نیست و باید با زبان و دل شیعه بود تا مؤمن کامل به شمار رفت[۴۰].[۴۱]
موضعگیری صحیح در مقابل مخالفان امام(ع)
پس از رحلت جانسوز پیامبر(ص)، اسلام واقعی از مسیر اولیهاش منحرف شد و خلافت اسلامی دستخوش بازیهای سیاسی گردید و جایگاه خاندان پیامبر اسلام(ص) نادیده گرفته شد. از اینرو امامان بزرگوار شیعه از همان ابتدا تلاش خود را صرف شناسایی چهره دشمنان اسلام نمودند و در عین حال میکوشیدند تا برخورد صحیحی با مخالفان و معاندان و منتقدان شود. امام رضا(ع) فرمودهاند: مخالفان ما احادیثی درباره فضایل ما میسازند و آنها را به ما نسبت میدهند و از این کار هدف خاصی دارند. این احادیث بر سه دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: روایات غلوآمیز که ما را بالاتر از آنچه هستیم نشان میدهد و درباره ما گزافهگویی میشود؛ دسته دوم: روایات تقصیر که ما را پایینتر از آنچه هستیم نشان میدهد و حق و شأن ما، آنسان که باید رعایت نمیگردد؛ دسته سوم: روایاتی که در آن به عیوب دشمنان ما تصریح شده است و موجب طعن بر ایشان است. مردم وقتی روایات غلوآمیز را میبینند، شیعیانِ ما را تکفیر میکنند و عقیده به ربوبیت ما را به آنها نسبت میدهند. آنان وقتی روایات تقصیر را میبینند که حق ما را ادا نمیکند، به ما در حد همان مطالب اعتقاد مییابند، و وقتی عیوب دشمنان ما را میشنوند (مقابله به مثل میکنند) و به ما همان نسبتها را میدهند، حال آنکه خداوند میفرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[۴۲][۴۳].
امام رضا(ع) دربارۀ این افراد میفرمودند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: آنان که بر اهل بیت من ستم روا دارند یا با آنان به جنگ برخیزند یا با دشمنان آنان همکاری کنند یا به آنان ناسزا گویند، در آخرت و قیامت از بهشت و نعمتهای آن محروماند و هرگز خدا با آنان سخن نمیگوید و به آنان نظر مرحمت نخواهد کرد و از خطاهای آنان نمیگذرد و به عذابی دردناک گرفتار خواهند شد[۴۴].
ائمه اطهار(ع)، از جمله امام علی بن موسی الرضا(ع)، گاه برای آنکه قداست دروغین سران انحراف را از دل و فکر مردم سادهاندیش بزدایند، به سلاح لعن و نفرین متوسل میشدند و حتی دیگران را نیز امر میکردند که به این کار اقدام کنند و زبان به لعن سران انحراف بگشایند.
یونس بن عبدالرحمن گوید از مردی از فرقه طیاره[۴۵] شنیدم که برای امام رضا(ع) این حکایت را از یونس بن ظبیان نقل کرد. او گفت: شبی در طواف خانه خدا بودم که ناگاه ندایی شنیدم که میگفت: ای یونس، من خداوندم، هیچ خدایی جز من نیست، من را عبادت کن و برای یاد من نماز بگزار. چون سرم را بلند کردم تا منبع صدا را بیابم، ناگهان جبرئیل[۴۶] را دیدم. در این هنگام امام رضا(ع) چنان غضبناک شد که گویی زمام از کف داده است. ایشان نتوانست خود را نگاه دارد و به او گفت: از پیش من برو، خداوند تو را و کسی که این حکایت را برایت نقل کرده است، لعنت کند.
خداوند یونس بن ظبیان را هم لعنت و نفرین کند؛ هزار لعنت و نفرین که پسِ آن، هزار لعنت و نفرین دیگر باشد؛ لعنت و نفرینی که هر یک تو را تا قعر جهنم رساند. بدان، آنکه او را ندا داده است جز شیطان نبوده است. اما یونس بن ظبیان هم با ابوالخطاب در بدترین عذابها با یکدیگرند، همراه دوستانشان، با همان شیطان، با فرعون و آل فرعون. این را از پدرم درباره او شنیدم. یونس بن عبدالرحمن گوید: آن مرد برخاست و بیرون رفت. هنوز دور نشده بود که افتاد و جنازهاش را بردند[۴۷].[۴۸]
منابع
پانویس
- ↑ فرشادفر، عزت الله، امامت در نهج البلاغه، ص۶۰.
- ↑ «إِنَّا غَيْرُ مُهْمَلِينَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِينَ لِذِكْرِكُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَنَزَلَ بِكُمُ اللَّأْوَاءُ وَ اصْطَلَمَكُمُ الْأَعْدَاءُ». طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۳۸؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّةِ تُعْرَضُ عَلَيْنَا أَعْمَالُ شِيعَتِنَا صَبَاحاً وَ مَسَاءً فَمَا كَانَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي أَعْمَالِهِمْ سَأَلْنَا اللَّهَ تَعَالَى الصَّفْحَ لِصَاحِبِهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْعُلُوِّ سَأَلْنَا اللَّهَ الشُّكْرَ لِصَاحِبِهِ». مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۴۹، ص۹۹؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا، ج۱، ص۲۰۷.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۳۳.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۳، ج۲۳، ص۸۴.
- ↑ امام باقر(ع) میفرماید: «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ لَا يُعْذَرُ النَّاسُ حَتَّى يَعْرِفُوا إِمَامَهُمْ»؛ هرکه بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است، و از مردم عذری پذیرفته نشود، مگر امام خود را بشناسند. نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۸۶؛ نک: ناظم زاده قمی، سید اصغر، تجلی امامت در نهج البلاغه، ص۱۴.
- ↑ شناخت به امام، هدایتبخش است. امام صادق(ع) فرمود: بهترین دعا در دوران غیبت حجت الهی و نیز برای حفظ دین در فتنههای آخرالزمان این دعاست: «اللَّهُمَ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛ خدایا، خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت. خدایا، رسولت را به من بشناسان که اگر او را نشناسانی، حجتت را نخواهم شناخت. خدایا، حجتت را به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، از دین خود گمراه خواهم شد. نک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۳۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۵۲، ص۱۴۷.
- ↑ انصاری، محمد، امام یگانه دوران، ص۲۳. امام صادق(ع) میفرماید: اگر خداوند به بندهای هزار سال عمر بدهد و او تمام این مدت را بین رکن و مقام و بین قبر و منبر پیامبر(ص) به عبادت بپردازد و سرانجام مظلومانه سرش بریده شود و خدا را به غیر ولایت ما دیدار کند، بر خدا سزاوار است که او را به رو در آتش جهنم بیفکند (نک: ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۱۰؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۲۷، ص۱۷۹). از رسول اکرم(ص) نیز منقول است: قسم به کسی که جان محمد در دست اوست، اگر بندهای به قدر هفتاد پیامبر عمل صالح بیاورد، اما ولایت من و ولایت اهل بیتم را نداشته باشد، پذیرفته خدا نباشد. نک: اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۲، ص۱۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۷، ص۱۷۲.
- ↑ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۲، ص۲۶۳؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۲۷۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۸، ص۸.
- ↑ کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ص۱۵۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۵، ص۳۱۲. از این روایت فهمیده میشود که کمال انسان و هدف و خلقت او، رسیدن به مقام عبودیت و بندگی خداست: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶؛ مقدمۀ عبودیت و بندگی، شناخت و معرفت خداوند است که اگر انسان عظمت حقتعالی را دریابد، در مقابل او بندگی خواهد نمود و راه شناخت خداوند متعال شناخت و معرفت به امام است.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۳۴.
- ↑ نک: انصاری، محمد، شعاع نور امامت، ص۹۳.
- ↑ «خداوندشان بکشاد! چگونه (از حقّ) باز گردانیده میشوند؟» سوره توبه، آیه ۳۰.
- ↑ «به گمراهی ژرفی در افتادهاند» سوره نساء، آیه ۱۶۷.
- ↑ «و عاد و ثمود را (نیز عذاب کردیم) و بیگمان این از (آثار) زیستگاههایشان برای شما پدیدار است. و شیطان کردارهایشان را در چشم آنان آراست بنابراین آنها را از راه (حقّ) باز داشت با آنکه بینادل بودند» سوره عنکبوت، آیه ۳۸.
- ↑ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۴۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۱؛ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۸؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۴۴۰.
- ↑ در قرآن و روایات، دینداری جاهلانه نکوهیده است. طبق روایاتی فوق تواتر، همه مردم پس از پیامبر(ص) مرتد شدند مگر سه نفر: «اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) إِلاَّ ثَلاَث» (نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۱، ص۲۷؛ نک: انصاری، محمد، شعاع نور امامت، ص۱۲۰). در واقع، ارتداد نتیجه جهل در دین است. دینداری جاهلانه باعث بیثمر شدن زحمات رهبران دین است؛ زحماتی چون زحمات ۲۳ ساله پیامبر(ص) که چنان با آزار و اذیت همراه بود که آن حضرت میفرمود: هیچ پیامبری، آنگونه که من آزار دیدم، آزار ندید: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ». اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۳۴۶؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۳۹، ص۵۶.
- ↑ در زیارت اربعین نکتهای توجهبرانگیز وجود دارد، در آنجا درباره سالار شهیدان(ع) به خدای سبحان عرض میکنیم: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَةِ»؛ «او جانش را نثار کرد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانی ضلالت برهاند». نک: طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، مصباح المتهجد، ص۷۸۸؛ مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر. ص۵۱۴؛ کفعمی، ابراهیم بن علی، جنة الأمان الواقیه، ص۴۸۹.
- ↑ کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ص۵۵.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۳۸.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ عقل هم دال بر این امر است. امام رضا(ع) در پاسخ به سؤال فضل بن شاذان نیشابوری که چرا «اولوالامر» (به عنوان یک ضرورت) قرار داده شده است و مردم به اطاعت آنان مأمورند، فرمود: هیچ فرقهای از فرق و ملتی از ملل نیست که بتوانند باقی بمانند و زندگی کنند، مگر به وسیله زمامداری که کار دین و دنیایشان را سامان دهد. پس در حکمت حکیم، جایز نیست که خلق را بدون سرپرست وانهد، با آنکه میداند این امر برای آنان ضروری است و بدون رئیس نمیتوانند بر پا باشند و با دشمنان بجنگند و بیت المال را میان خود تقسیم نمایند و او نماز جمعه و جماعت را اقامه کند و مانع ستم ظالمشان به مظلومشان گردد. نک: ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۹۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۳، ص۳۲.
- ↑ نک: طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، ج۴، ص۳۹۱؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۳، ص۱۱۴.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، کمال الدین، ص۲۵۳؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۳۱۴؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۳۶، ص۲۵۰.
- ↑ همانند ماجرای هارون مکی که حضرت در مقابل مرد خراسانی به او امر کرد به میان تنور پر از آتش رود و او نیز بیدرنگ چنین کرد و پس از مدتی که حضرت و مرد خراسانی بر سر تنور رفتند او را نشسته در میان آتش یافتند که ذکر خدا و تسبیح الهی میگوید (نک: ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۳۶۳؛ نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۱۰، ص۵۳۴)؛ یا ماجرای علی بن یقطین که شیعهای والامقام بود و به دستور امام کاظم(ع) وزیر هارونالرشید شد. حضرت در نامهای به او نوشت که از امروز همانند عامه وضو بگیر او نیز چنین نمود تا اینکه نامه دوم حضرت رسید که، مانند شیعیان وضو بگیر. سپس معلوم شد در این مدت، هارون در پی اثبات تشیع او بوده و از روزنهای وضو گرفتن او را میپاییده است. نک: مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۴۷، ص۱۳۶.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۲.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، صفات الشیعه، ص۳؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۶۵، ص۱۶۷.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۸۷؛ عکبری، محمد بن محمد (شیخ مفید)، الأمالی، ص۲۵۳؛ طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الأمالی، ص۲۲.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۴۲.
- ↑ عطاردی، عزیزالله، جوامع الکلم، ص۳۲.
- ↑ «و خداوند را نامهای نیکوتر است، او را بدانها بخوانید!» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
- ↑ عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر (تفسیر العیاشی)، ج۲، ص۴۲؛ عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الرضا(ع)، ج۱، ص۳۳۵.
- ↑ «و خداوند را نامهای نیکوتر است، او را بدانها بخوانید!» سوره اعراف، آیه ۱۸۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۴، ص۲۴؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۴۷۰.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۴۵.
- ↑ «و هر گزندی به شما برسد از کردار خود شماست و او از بسیاری (از گناهان شما نیز) در میگذرد» سوره شوری، آیه ۳۰.
- ↑ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۶۵، ص۱۵۸.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الأحکام، ج۴، ص۱۴۰؛ همو، الاستبصار، ج۲، ص۶۰.
- ↑ عطاردی، عزیزالله، جوامع الکلم، ص۱۳۶.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۴۶.
- ↑ «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۷۲؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۷۵۸.
- ↑ ابن بابویه، محمد بن علی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۷؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۷، ص۲۲۲.
- ↑ فرقه طیاره یکی از فرقههای غالیان بوده است.
- ↑ در اصل روایت، رمز «ج» آمده است. مرحوم مجلسی در توضیح آن آورده است مقصود از آن، جبرئیل است. نک: مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۲۵، ص۲۶۴.
- ↑ کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، ج۲، ص۶۵۸؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۲۵، ص۲۶۴.
- ↑ حسینی زیدی و خیاط، جایگاه امامت از دیدگاه امام رضا ص ۱۴۹.