راه تعیین امام از دیدگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۱۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اهل سنت با تمام گرایش‌های مذهبی شان، معتقدند مقام امامت و خلافت، الهی نیست. از این رو، انتخاب امام را از وظایف مردم می‌دانند که حصول ‌آن فقط از طریق بیعت اهل حل و عقد، اجماع، استخلاف، انتخاب از طریق شورا و قهر و غلبه، محقق می‌شود. آنها هیچ مستندی از روایت بر اعتبار این راه‌ها ندارند جز اینکه به عملکرد صحابه در انتخاب خلفای چهارگانه استناد می‌کنند. اما نکته قابل تأمل آن است که مشروعیت عملکرد صحابه خود نیازمند اقامه دلیل از کتاب و سنت است، پس چگونه می‌توان موارد پنجگانه را مبنای مشروعیت خلافت و امامت و راه‌های تعیین امام قرار داد!

نظریه مذاهب اهل سنت درباره راه تعیین امام

تمام فرق اهل سنت جز اندکی، وجود امام را در جامعه امری ضروری می‌دانند. بر این اساس معتقدند اطاعت از امام منتخب واجب است[۱]. از دیدگاه آنها امامت به معنای جانشینی پیامبر است که وظیفه او برپا داشتن قوانین شریعت و حفظ اسلام است[۲]. برپایه این تعریف، امامت مساوی با خلافت خواهد بود. از این رو، ‌ در بحث تعیین امام، مقصود از «امام» همان خلیفه است. از آنجایی‌که آنها به امامت و خلافت الهی معتقد نیستند، تعیین خلیفه و امام را انتخابی می‌دانند؛ چون نصی از سوی خداوند و همچنین پیامبر در این مورد وارد نشده است و پیامبر تعیین خلیفه را به انتخاب امت واگذارده است[۳].

راه‌های تعیین امام از منظر اهل سنت

اهل سنت پنج طریق را برای انعقاد و استقرار خلافت مطرح نموده و آن را مستند به عملکرد صحابه در صدر اسلام می‌دانند. گفتنی است تمامی این پنج راه به یک مبنا یعنی انتخابی بودن تعیین امام باز می‌گردند.

اجماع

اجماع یکی از راه‌های تعیین خلیفه است که به دو قسم تقسیم می‌شود:

اجماع مسلمین

گاهی مقصود از اجماع، اتفاق آراء مسلمانان در گزینش و انتخاب خلیفه است. برخی از متکلمان اهل سنت به صورت کلی از اجماع مسلمانان نام برده است. برخی عالمان اهل سنت در رد اعتقاد برخی شیعیان که علوی بودن را از شرایط امامت دانسته‌اند، ‌ بحث اجماع مسلمین را بر امامت خلفای سه‌گانه مطرح کرده و آن را دلیل بر مشروعیت خلافت آنها قلمداد نموده‌ و وجود چنین اجماعی را بر شیعیان حجت قاطع دانسته است[۴]. این در حالی است که از چنین اجماع قاطعی بر خلافت خلفای ثلاثه خبری نبوده است.

اجماع اهل حل و عقد

گاهی منظور از اجماع، ‌ اجماع تمامی افراد «اهل حل و عقد»[۵] از تمامی شهرهای اسلامی است و در غیر این صورت اجماع تام محقق نخواهد شد[۶]. برخی اجماع را به جمهور[۷] «اهل حل و عقد» محقق دانسته‌اند اما این دیدگاه را با روشی که خلیفه اول انتخاب شد، رد نموده است[۸]. به همین جهت اجماع جمهور اهل حل و عقد را شرط ندانسته و انتخاب از سوی برخی آنها را معتبر می‌دانند[۹]. پس در این صورت، بیعت یک یا دو نفر از اهل حل و عقد کافی است و بر سایر مسلمانان واجب است که از خلیفه و امام منتخب پیروی نمایند[۱۰].

اهل سنت اجماع را حجت می‌دانند و بر حجیت آن به برخی آیات قرآن[۱۱] و روایات[۱۲] استناد کرده‌اند[۱۳].

نقد این مبنا

این مبنا با دلائل متعددی قابل نقد است، اما جهت رعایت اختصار به دو نقدی که از سوی عالمان آنها صورت گرفته اشاره می‌گردد:

  1. روشی که در صدر اسلام اتفاق افتاد و منجر به انتخاب ابوبکر شد، به عنوان یک بیعت سیاسی از نوع شاهنشاهی بود و این گونه حکومت نظیر سایر حکومت‌ها براساس زور و شمشیر بنا شد[۱۴].
  2. اجماع همه مسلمانان حجیت دارد نه اجماع اهل حل و عقد؛ زیرا وقتی اجماع گفته می‌شود، ‌ در اجماع همه مسلمانان ظهور دارد؛ اما در خلافت خلفاء نه اجماع مسلمانان بود و نه اجماع همه اهل حل و عقد. عبد الکریم خطیب می‌گوید: بدون تردید آنهایی‌که با ابوبکر بیعت کردند، از اهل مدینه تجاوز نمی‌کردند[۱۵]. از خلیفه دوم نیز نقل شده است که وقتی پیامبر رحلت کرد، انصار با ما مخالفت کردند و علی و زبیر و پیروانشان با ما موافق نبودند[۱۶]. از این گزارش روشن می‌شود که بر خلاف نظر عبدالکریم خطیب، همه اهل مدینه نیز بر خلافت وی اجماع نداشتند. از این رو ابن حزم اندلسی می‌گوید: هر اجماعی را که علی بن ابی‌طالب در آن نباشد، خداوند لعنت کند[۱۷]
  3. علمای اهل سنت برای اثبات این راه، به بیعت چند نفر با ابوبکر استدلال کرده‌اند و چنین استدلالی مورد قبول نیست؛ چون خلیفه دوم خود اعتراف کرده که بیعت با ابوبکر «فلته» و حساب نشده و بدون فکر صورت پذیرفت و خداوند مردم را از شر آن نگهداشت[۱۸]. بنابراین، اصل مشروعیت این بیعت زیر سؤال است چگونه می‌تواند برای اثبات یک امر دیگر مستند واقع شود؟
  4. مهمتر از آنچه گفته شد، ‌ بر اساس شواهد تاریخی در همان سقیفه نیز اختلافاتی میان طرفین صورت گرفت تا اینکه عمر بن خطاب جهت خاتمه دادن به آن اختلافات، اعلام کرد که من صلاحیت ابوبکر برای تصدی این منصب تأیید کرده و با او بیعت می‌‌کنم شما نیز با او بیعت کنید و اینگونه بود که برخی دیگر از حاضرین در آن اجتماع نیز با ابوبکربیعت کردند[۱۹]. لذا انتخاب خلیفه توسط یک یا چند نفر هیچ گونه توجیهی ندارد که با سرنوشت مردم بازی کند و رأی یک نفر برای توده مردم الزام آور باشد به گونه که مخالفت با آن جایز نباشد. روشن است که این روش نمی‌تواند به حکومت مشروعیت ببخشد.

شوری

یکی از راه‌های تعیین امام در مکتب اهل سنت، طریق شوراست. آنان شیوه روی کار آمدن خلفا را در این نظریه مبنای انتخاب امام قرار داده‌اند. شورایی که در انتخاب خلیفه نقش داشته در دو مقطع صورت گرفته است:

شورای صحابه (عملکرد اهالی سقیفه)

به اعتقاد آنان در مقطع نخست، صحابیان (از مهاجرین و انصار) پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) در سقیفه جمع شدند و برای انتخاب خلیفه به مشورت پرداختند. در این اجتماع، هرچند ابوبکر با بیعت چند تن از مهاجرین و گروهی از انصار انتخاب شد ولی پس از آن دیگران با وی بیعت کردند. برخی از این بیعت به اجماع مسلمانان تعبیر کرده‌اند.

آمُدی در این باره می‌گوید: "در میان اهل حق اختلافی نیست، در اینکه ابوبکر امام برحق بود. انتخاب او به اتفاق مسلمین صورت گرفت و اهل حل و عقد بر امامتش اجماع کردند. اتفاق امت دلیل بر آن است که وی شایسته امامت و جامع شرایط بود"[۲۰].

شورای اهل حل و عقد (عملکرد خلیفه دوم)

مقطع دوم، عملکرد شورای اهل حل و عقد در گزینش خلیفه سوم است که به دستور خلیفه دوم با اعضاء مشخصی تشکیل شد. این مقطع نیز به عنوان معیار انتخاب امام و یکی از راه‌های تعیین امام در نظام فکری اهل سنت جایگاه خاصی دارد[۲۱].

از آنجایی‌که پیروان مکتب خلفاء برای اثبات مشروعیت خلافت آنان نصی از قرآن و روایات روی دست نداشتند، عملکرد شورا را در این دو مقطع به آیات وحیانی مستند کرده‌اند[۲۲] و از این طریق به خلافت آنان مشروعیت دادند[۲۳].

نقد این مبنا

  1. اولاً: ادعای اجماع در گزینش خلیفه اول صحیح نیست؛ چون برخی صحابه در سقیفه بودند و تازه اجماعی بین آنها وجود نداشت. جالب اینجاست که آنها می‌گویند، امر انتخاب امام به امت واگذار شده و گمان می‌کنند امامت ابوبکر از طریق اجماع صورت گرفته و اجماع نیز با انتخاب اهل حل و عقد و بیعت آنان محقق شده است. اما از طرفی گفته‌اند، اجماع همه آنها نیز شرط نیست اگر یکی از آنها بیعت کند کافی است و امامت منعقد می‌شود. ببینید، آنها چگونه در انتخاب امام از امت و اجماع به اهل حل و عقد و حتی به بیعت یکی از آنان تنزل کرده‌اند[۲۴]. نتیجه به دست می‌آید که در انتخاب خلیفه اول مشورتی صورت نگرفته و اجماعی هم نبوده است. اگر کسی تنها در روند شکل‌گیری اجماع و فراز و فرود آن قدری تأمل نماید، دیگر نیازی به نقد سایر ادله آنها نخواهد داشت.
  2. ثانیاً: در انتخاب عثمان شورای شش نفره را به گونه ترتیب داده بودند و شرایطی را مطرح کرده بودند که ناگزیر فرد مورد نظر خلیفه دوم یعنی عثمان برگزیده می‌شد و جالب آن است که انتخاب او نیز توسط عبد الرحمن بن عوف صورت گرفت. پس در این شورا نیز اجماعی وجود نداشت.
  3. ثالثاً: اگر انتخاب امام از طریق شوراست، چرا خلیفه اول بر خلاف آیاتی‌که انتخاب را از طریق مشورت و شورا مطرح می‌کند، عمر بن خطاب را منصوب کرد؟
  4. رابعاً: مستندات قرآنی این نظریه نیز نمی‌تواند شورا را به عنواین یکی از راه‌های تعیین امام تأیید کند؛ زیرا آیه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۲۵] بر اساس سیاقِ آیه، مربوط به مشورت در امورجنگی است نه همۀ امور. و در آیه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۲۶] نیز مشورت یکی از صفات مؤمنان بیان شده و قرینه‌ای که بتواند طریقیت شورا را در تعیین امام ثابت کند، وجود ندارد[۲۷].

بیعت

یکی از طرق رایج در میان اهل سنت در تعیین امام، بیعت است که از دو راه برای انتخاب یک خلیفه منعقد می‌شود:

بیعت مسلمین

گاهی مقصود از بیعت، بیعت همه مسلمانان با امام و خلیفه است. البته چنین بیعتی در مورد شیخین و عثمان صورت نگرفت. بدین جهت گفته‌اند در انعقاد خلافت، چنین اجماعی شرط نیست[۲۸]. در میان خلفای راشدین این‌گونه بیعت جز برای امیرمؤمنان (ع) برای خلفای دیگر صورت نگرفت[۲۹].

بیعت اهل حل و عقد

آنان معتقدند اگر فردی صلاحیت خلافت را داشته باشد حتی اگر یک نفر در جمعی با وی بیعت نماید، کافی است و نیازی به اجماع ندارد و پیروی دیگران از او واجب است. با اینکه صحابه نسبت به دین سخت گیر بودند و شدیدا از قواعد مسلمین محافظت می‌کردند، بیعت یک یا دو نفر از اهل حل و عقد را کافی می‌دانستند[۳۰].

آنها برای اثبات این راه هیچ دلیل قرآنی و روایی ندارند تنها مستند شان فعل صحابه است و آن اینکه در سقیفه تنها عمر با ابوبکر بیعت کرد و هیچ یک از صحابه آن را انکار نکردند[۳۱]. از این رو برخی گفته‌اند: امامت نزد اکثر اهل سنت به اختیار علمای اهل حل و عقد ثابت می‌شود؛ هرچند تعداد آنان اندک باشد زیرا امامت ابوبکر بدون نص و اجماع بود[۳۲].

نقد این مبنا

این مبنا به دلائل زیر مورد قبول نیست:

  1. طرفداران این نظریه برای مدعایشان هیچ دلیلی از کتاب و سنت ندارند، جز اینکه به عمل خلیفه اول استناد می‌کنند. این در حالی است که اصل خلافت ابوبکر مورد قبول نیست، تا چه رسد به انتصابات او. به عبارت دیگر، ابتدا لازم است مشروعیت خلافت او از کتاب و سنت ثابت شود تا عمل و سیره او حجیت داشته باشد.
  2. اگر امام و خلیفه قبلی از طریق بیعت و انتخاب و یا شورا برگزیده شده باشد، حق انتخاب امام بعد برایش ثابت نیست؛ چون مردم همانگونه که او را انتخاب کرده، امام بعدی را نیز انتخاب خواهند کرد و این حق مردم است. اگر از طریق زور و ظلم بر مردم حاکم شده، ‌ از اساس امامت او زیر سؤال است در هر دو فرض، حق انتخاب امام بعد را ندارد.

اگر گفته شود که چرا امامان شیعه امام بعد خودشان را معرفی و انتخاب کرده‌اند؟ پاسخش این است که بر اساس روایات شیعه، انتخاب و انتصاب امامان از سوی خداوند صورت گرفته است تنها کار امام قبلی، معرفی امام منتخب الهی است.

قهر و غلبه (عملکرد برخی از اصحاب و تابعین)

یکی از راه‌های مشروعیت نظام سیاسی در نزد اهل سنت، آن است اگر فردی شرایط امامت را دارد از طریق زور و غلبه قدرت را در جامعه به دست گیرد، خلافت او منعقد می‌شود هرچند فاسق و جاهل هم باشد[۳۳]. از آن جهت ‌که نظام امور مسلمانان سر و سامان یابد و وحدت کلمه ایجاد شود، پیروی از چنین شخصی لازم است و جهالت و فسق او ضرری وارد نمی‌سازد[۳۴]. اما اگر امام دیگری در همان زمان از طریق غلبه امور را به دست گیرد، امام اول عزل می‌شود و دومی امام خواهد بود[۳۵]. دلیل مدعیان این راه، سخن و عملکرد عبدالله بن عمر است که در جریان جنگ حره در مدینه گفت: نحن مع من غلب؛ ما با کسی هستیم که غالب شود[۳۶].

برخی عالمان اهل سنت تصریح کرده‌اند که غلبه و زور همواره استوانه خلافت بوده و تاریخ هیچ خلیفه‌ای را نشان نمی‌دهد مگر اینکه ذهن ما را به قوه قاهره و شمشیرهای کشیده در دفاع از او مقرون می‌سازد[۳۷]. این طریق نیز همانند راه‌های دیگر پذیرفته نیست و اشکالات خاص خودش را دارد[۳۸].

نقد این مبنا

  1. اولاً: بر مبنای اهل سنت، خروج برضد امامی‌که امامتش از طریق نص (بر مبنای شیعه) یا بیعت (برمبنای اهل سنت) ثابت شده است، بغی و حرام است و باید با فرد یاغی جنگید تا تسلیم حق شود[۳۹].
  2. ثانیاً: ایجاد حکومت از طریق غلبه و زور بر خلاف حکم عقل و از مصادیق ظلم است. تمام عقلا اتفاق نظر دارند که تصرف در امور اجتماعی مردم بدون رضایت آنها از طریق زور قبیح است. نه وجدان بشری آن را می‌پذیرد و نه نصوص شرعی تأیید می‌کند. چنانچه خداوند پذیرش دین را که امر بالاتر از حکومت ظاهری است، منوط به اختیار و انتخاب بشر کرده و به پیامبر می‌فرماید: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۴۰]
  3. ثالثاً: پیامد این شیوه، ‌ شیوع هرج و مرج و نابسامانی در جامعه و براه افتادن کشتار و خونریزی و غارت اموال مسلمانان می‌شود[۴۱]، به ویژه اگر در رأس حکومت زور، ‌ شخص جاهل و فاسق باشد در این صورت او از هرگونه جنایتی ابائی نخواهد داشت و در نتیجه نظم امور مسلمانان به هم ریخته، به جای وحدت کلمه، تفرقه ایجاد می‌شود و از ایجاد رفاه و عدالت اجتماعی خبری نخواهد بود. نمونه آن حکومت طالبان در دهه هفتاد و آغاز قرن جدید است.

ادله اهل سنت در رد دیدگاه نصب الهی خلیفه

گذشت که اهل سنت بر خلاف شیعه، به امامت و خلافت الهی یا همان انتخاب امام توسط خدای متعال، معتقد نبوده و تعیین خلیفه و امام را امری انتخابی و وظیفه مردم می‌دانند؛ آنها جهت اثبات مدعای خویش به ادله‌ای در راه‌های تعیین امام متمسک شده که هر یک دچار اشکالات متعددی بوده و قابل استناد نیست به همین جهت به نقد نظریه انتصابی و الهی بودن امر امامت روی آورده و ادله‌ای را در این خصوص بیان کرده‌اند که در ادامه به نقل و نقد آنها می‌‌پردازیم.

ادله عمدۀ اهل‌سنت بر رد نظریه شیعه مبنی بر نص و نصب الهی امامت، بدین شرح است:

  1. اگر بیان نص بر امام، بر پیامبر واجب بود باید آن را بیان می‌کرد تا امت اسلام به صورت آشکار آن را بدانند و درباره جانشینی پیامبر اختلاف نکنند؛ چون شناخت امام همانند شناخت قبله و تعداد رکعات نماز واجب است.
  2. اگر نص بر امامت وجود داشت، امت اسلامی آن را به صورت متواتر گزارش می‌کردند و از این رهگذر علم به صحت آن پیدا می‌شد. از آنجایی که تعداد ما بر فرقه‌های مدعی نص زیاد است، می‌دانیم که نص بر هر یک از امامان به تواتر نقل نشده است، بلکه روایات آحادی از سوی روافض گزارش شده که آنها هیچ شناختی به شرایط اخبار ندارند و راویان آن اخبار، ثقه نیستند. در مقابل این روایات آحاد، روایات مشهورتری وجود دارد که بر امامت افراد دیگری تصریح دارند اما علم آور نیست. بنابراین، زمانی که این روایات علم آور نباشد، مسأله امامت اجتهادی می‌شود و اختیار و اجتهاد در آن صحیح خواهد بود[۴۲].

نقد ادله

  1. اولاً: بر اساس آیه ابلاغ، بیان نص امامت بر پیامبر خدا واجب بود: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۴۳] کلمه ﴿بَلِّغْ فعل امر است که دستور خداوند را بر ابلاغ امر ولایت بیان می‌کند. جمله بعد آن، پیامبر را در صورت سرپیچی، تهدید نموده است. بر اساس این دستور، پیامبر اکرم (ص) ولایت حضرت علی (ع) را در غدیر خم ابلاغ کرد. اگر جناب بغدادی کمی در این آیه تأمل می‌کرد، بیان ادله را مشروط به این امر نمی‌کرد.
  2. ثانیا: پیامبر دقیقا از بروز اختلاف در صورت ابلاغ امر امامت در میان امتش نگران بود؛ اما خداوند در این آیه به دنبال فرمان قطعی بر ابلاغ، حفظ ایشان را از خطرات تضمین نمود. در سایه این تضمین، پیامبر خطبه غدیر را خواند و در آن امر الهی را ابلاغ و امیرمؤمنان (ع) را جانشین خویش معرفی نمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ»[۴۴] و تعبیرات دیگر.
  3. ثالثا: نصوص امامت در منابع اسلامی متواتر نقل شده است. یکی از نصوص، حدیث غدیر است که با اسناد متعدد و صحیح در میراث حدیثی اهل سنت گزارش شده و دانشوران آنها برتواتر آن تصریح کرده‌اند[۴۵] از اینجا بی‌اساس بودن این سخن بغدادی که «نصوص امامت را تنها روافض گزارش کرده»، روشن می‌شود. در نتیجه وقتی تواتر روایت غدیر از سوی عالمان اهل سنت ثابت است، مفید علم و یقین است و نوبت به اجتهاد نمی‌رسد. پس با وجود نص، تعیین امام از طریق انتخاب و شورا و اجماع که ناشی از اجتهاد است، از اساس باطل است.

دیدگاه مذاهب مختلف اهل سنت در تعیین امام

اهل حدیث

اهل حدیث[۴۶] سه طریق را برای انتخاب امام مطرح کرده‌اند:

  1. نص یا عهد؛ ماوردی می‌گوید: امامت از دو راه منعقد می‌شود یکی انتخاب اهل حل و عقد و دیگری عهد و نص از امام قبل[۴۷]؛
  2. بیعت و اختیار[۴۸]؛
  3. غلبه و استیلا؛ آنها معتقدند هر کس با زور چیره گردد، از او پیروی خواهند کرد به شرط اینکه از نام اسلام برخودار باشد[۴۹]. برخی گفته‌اند: اگر کسی با شمشیر خلیفه و امیرالمؤمنین نامیده شد، برکسی که ایمان به خدا و روز قیامت دارد، جایز نیست بخوابد و او را امام نداند[۵۰].

ادله دیدگاه اهل حدیث

یکی از ادله اهل حدیث بر تعیین امام از طریق نص که از احمد بن حنبل نقل شده این است که پیامبر ابوبکر را در امامت نماز جماعت بر دیگران مقدم کرد و مقصودش خلافت بود. از ظاهر کلام ایشان بر می‌آید که خلافت او با نص خفی یا اشاره ثابت شده‌است[۵۱].

به گفته ابن تیمیه، احمد بن حنبل، بیعت و اختیار را نیز طریق تعیین امام می‌داند؛ چون خلافت ابوبکر با اختیار صحابه منعقد شد[۵۲] پس این مورد نیز می‌تواند به عنوان یکی از ادله از منظر آنها باشد.

بیعت و اختیار دلیل مشترک اهل سنت است که پیش از این نقد گردید؛ اما امام جماعت شدن ابوبکر را به صورت مختصر مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم.

روایت این مسأله که اهل سنت آن را واضح‌ترین دلیل بر خلافت ابوبکر می‌دانند[۵۳]، به گونه‌ متناقض نقل شده که در نهایت انسان نمی‌داند آیا ابوبکر امام جماعت بوده یا مأموم و تکبیرگو؟

برخی روایات صحیح اهل سنت صراحت دارد، هنگامی‌که ابوبکر در بیماری رسول خدا (ص) به مسجد رفت تا با مردم نماز بگذارد، حضرت (ص) حالشان بهتر شد و با تکیه بر بازوان دو تن (حضرت علی و عباس) به مسجد آمد. هنگامی‌‌که ابوبکر حضور پیامبر را احساس کرد، می‌خواست به عقب برود اما حضرت اشاره کرد که سرجایش بماند؛ لذا حضرت سمت چپ ابوبکر نشست و شروع به نماز کرد و ابوبکر در حال ایستاده به ایشان اقتدا کرد و مردم به ابوبکر اقتدا کردند[۵۴].

اما روایت دیگر که از عایشه نقل شده تصریح دارد بر اینکه وقتی رسول خدا (ص) آمد، ابوبکرتکبیر پیامبر را به مردم می‌رساند[۵۵]. بر اساس هر دو روایت، امامت ابوبکر ثابت نمی‌شود؛ چون برپایه روایت اول، ابوبکر مأموم است و چگونه امکان دارد مأموم به مأموم اقتدا کند! برپایه روایت دوم نیز او تکبیرگویی بیش نیست. این روایت پیش‌تر از اینکه بخواهد شایستگی ابوبکر را ثابت کند، عدم شایستگی او را ثابت می‌کند؛ چون پیامبر با آن وضعیتی که داشته و برای نماز تشریف آورده، نشان می‌دهد که او شایستگی امامت مسلمانان را ندارد.

معتزله

معتزله[۵۶] معتقدند که امام از دو طریق برگزیده می‌شود:

  1. انتخاب و بیعت: یکی از عالمان معتزلی می‌گوید: در شرع، مصلحت بر این است که انتصاب امرا، کارگزاران و حکمرانان بعد از شناخت اوصاف آنها بر اساس اجتهاد و اختیار صورت گیرد. در انتخاب امام نیز مصلحت همین است[۵۷]. انتخاب از طریق جماعت ویژه یعنی گروه اهل حل و عقد صورت می‌گیرد و بر دیگران لازم است که به انتخاب آنان گردن نهند[۵۸]؛
  2. نص امام قبلی: به این معنا که امام قبل وقتی تشخیص دهد فردی صلاحیت پیشوایی مردم را دارد، او را به جانشینی خود برگزیند و دستور دهد مردم با او بیعت کنند. در این صورت پس از مرگ امام قبل، بر مردم واجب است که با امام جدید بیعت نمایند و از وی اطاعت نماید[۵۹].

ادله دیدگاه معتزله

یکی از ادله معتزله بیعت مسلمانان در سقیفه است که با ابوبکر بیعت کردند. از نظر آنها تفاوت نمی‌کند تعداد بیعت کنندگان از اهل حل و عقد چند تن باشد. همچنین در شورای شش نفره که عمر بن خطاب دستور دارد، عثمان توسط این گروه برگزیده شد[۶۰]. دلیل دیگر آنها این است که ابوبکر عمر بن خطاب را به عنوان جانشین خویش انتخاب نمود[۶۱]. نقد این نظریه، پیش از این در مبانی اهل سنت در تعیین امام گذشت.

اشاعره

اشاعره[۶۲] معتقدند که امام از دو طریق تعیین می‌شود؛ یکی انتخاب و بیعت و دیگری نص.

از ابو الحسن اشعری نقل شده که وی می‌گوید: "امامت امام از دو راه ثابت می‌شود: نخست از طریق انتخاب و بیعت. به این بیان که پیامبر خدا اوصاف امام را فی الجمله بیان کرده و انتخاب امام را برعهده امت گذارد، آنها با توجه به آن اوصاف می‌توانند مصداق امام را بیابند و انتخاب نمایند. همچنین جایز است که از طریق نص پیامبر معین شود. به این معنا که آن حضرت با تصریح به اسم و نسب شخصی به امامتش تصریح کند. کما اینکه ایشان در زمان حیاتش برای کارگزاران و والیانش عقد ولایت بست[۶۳]. عبد القاهر بغدادی پس از بیان راه نخست می‌گوید: ثبوت امامت از طریق نص نیز جایز اما نصی بر امامت هیچ شخصی وارد نشده است در نتیجه امت تنها می‌توانند از طریق انتخاب امام را برگزیند[۶۴].

ادله دیدگاه اشاعره

صفی الدین ارموی که اشعری مذهب است در ادله این دیدگاه می‌گوید: "به گفته شیوخ ما، دلیلی که ثابت می‌کند راه تعیین امام اختیار است، اجماع صحابه است؛ زیرا آنان در همه مواقف نیازمند تثبیت امامت، تنها از راه انتخاب وارد شدند و شخصی که اهلیت امامت را داشت، بر امامت ترجیح دادند[۶۵]. وی در ادامه برای اثبات این طریق به کیفیت انتخاب ابوبکر و نیز عثمان و امیرمؤمنان پرداخته است. اگر نص بر امامت وجود داشت، امت اسلامی آن را متواترا گزارش می‌کردند و از این رهگذر علم به صحت آن پیدا می‌شد. از آنجایی که تعداد ما بر فرقه‌های مدعی نص زیاد است می‌دانیم که نص بر هریک از امامان به تواتر نقل نشده است بلکه روایات آحادی از سوی روافض گزارش شده که آنها هیچ شناختی به شرایط اخبار ندارند و راویان آن اخبار ثقه نیستند. در مقابل این روایات آحاد، روایات مشهورتری وجود دارد که بر امامت افراد دیگری تصریح دارند اما علم آور نیست. بنابراین، زمانی که این روایات علم آور نباشد، مسأله امامت اجتهادی می‌شود و اختیار و اجتهاد در آن صحیح خواهد بود[۶۶].

در نقد اجماع پیش از این سخن گفته شد و وجود نص بر الهی بودن امام با اسناد صحیح در منابع اهل سنت نقل گردید. بنابراین، چشم پوشی از این همه ادله، ‌ و روی آوردن به انتخاب امام توسط مردم، اجتهاد در مقابل نص است.

ماتریدیه

ماتریدیه[۶۷] معتقدند پیامبر خدا (ص) شخصی را به عنوان جانشین و پیشوای امت معین نکرده‌ و انتخاب امام را به امت واگذارده‌است[۶۸]

ادله دیدگاه ماتریدیه

مهم‌ترین دلیل آنها بر عدم نص و صحت نظریه انتخاب و اختیار امام توسط امت، عمل صحابه است. آنها می‌گویند: در روز سقیفه عمر به ابوعبیده گفت، دستت را بده تا بیعت کنم. ابوعبیده گفت، این سخن را می‌گویی در حالی‌که ابوبکر حاضر است. او با این سخن فهماند که ابوبکر شایسته‌تر است. پس با ابوبکر بیعت کردند و امامت او بدین صورت منعقد گشت. این قضیه دلالت می‌کند که امامت با بیعت یک نفر نیز منعقد می‌شود. همچنین ماتریدیها به انتصاب عمر توسط ابوبکر استدلال کرده‌اند[۶۹].

نقد ادله این نظریه نیز گذشت.

اباضیه[۷۰]

به اعتقاد آنها یکی از راه‌های گزینش امام، نص است؛ اما از آنجا که اباضیه معتقدند، پیامبر شخصی را برای امامت به عنوان جانشین تعیین نفرموده است، ناگزیر به راه دوم، یعنی گزینش امام از طریق «بیعت و اختیار امت» روی آورده‌اند. قطب الائمه اطفیش می‌گوید: «انتخاب از راه بیعت، گواه آن است که امام از جانب خدا و رسولش منصوب گشته و حکم بیعت درباره امام مثل اجرای سایر احکام است؛ لذا بیعت، مثبِت امامت برای امام نیست، بلکه آشکارکننده امامت برای اوست».[۷۱] اباضیان مانند اهل سنت گزینش امام را بر عهده گروهی که اهل حل وعقد نامیده می‌شوند، می‌دانند[۷۲].

تمامی فرق خوارج از جمله اباضیه معتقدند که امامت، شایسته شخص فاضل است و امامت مفضول جایز نیست. از دیدگاه آنها امامت در غیر قریش نیز جایز است[۷۳].

ادله دیدگاه اباضیه

اباضیه برای امامت چهار مرحله را در نظر گرفته‌اند: مرحله ظهور، مرحله دفاع، مرحله شراء و مرحله کتمان. در هر سه مرحله انتخاب امام برعهده اهل حل و عقد است هرچند در تعداد اهل حل و عقد اختلاف نظر دارند و هر دسته‌ای به کیفیت گزینش خلفا همچون خلیفه اول، دوم و سوم و چهارم استناد می‌کنند. البته برای امام نیز شرایط و ویژگی‌های خاصی را در نظر گرفته‌اند. بنابراین دلیل آنها بر گزینش امام از طریق اهل حل و عقد، عملکرد صحابه است[۷۴]. از آنجایی‌که ادله فرقه‌های اهل سنت در انتخاب امام، یکی است، نیازی به نقد جداگانه نخواهد بود.

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فقال جمهور أصحابنا من المتکلمین و الفقهاء، مع الشیعة و الخوارج و أکثر المعتزلة، بوجوب الإمامة و إنها فرض واجب إتباع المنصوب له... و خالفهم شرذمة من القدریة کأبی بکر الأصم و هشام الفوطی‏، تفتازانی، أصول الإیمان، ص۲۱۶.
  2. و الحق أن الإمامة عبارة عن خلافة شخص من الأشخاص للرّسول (ص) فی إقامة قوانین الشّرع، و حفظ حوزة الملة، علی وجه یجب اتّباعه علی کافة الأمة، آمدی، ‌ سیف الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج‏۵، ص۱۲۱.
  3. فقال الجمهور الأعظم من أصحابنا و من المعتزلة و الخوارج و النجاریة أن طریق ثبوتها الاختیار من الأمة باجتهاد أهل الاجتهاد منهم و اختیارهم من یصلح لها. و کان جائزا ثبوتها بالنص غیر أن النص لم یرد فیها علی واحد بعینه فصارت الأمة فیها إلی الاختیار، بغدادی عبد القادر، أصول الإیمان، ص۲۲۲.
  4. و کفی بإجماع المسلمین علی إمامة الأئمة الثلاثة حجة علیهم، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۴۶.
  5. مقصود از اهل حل و عقد، علماء، رؤسا چهره‌های برجسته مردم هستند: أهل الحل والعقد من العلماء والرؤساء ووجوه الناس. (تفتازانی، مسعود، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج ۲، ص۲۷۲).
  6. ابویعلی، فراء، المعتمد فی اصول الدین، ص۱۳۹.
  7. مقصود از جمهور در این دیدگاه، اغلب افراد گروه اهل حل و عقد است نه همه آنها.
  8. فقالت طائفة: لاتنعقد إلّا بجمهور أهل العقد والحلّ من کلّ بلد، لیکون الرضا به عامّاً، والتسلیم لإمامته إجماعاً، وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر عنه علی الخلافة باختیار من حضرها، ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها، ماوردی، الأحکام السلطانیّة، ص۳۳.
  9. لنا إجماع أهل الحل و العقد و إن کان من البعض، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۶۳؛ دلیل شان این است که در روز سقیفه عمر به تنهایی ابوبکر را انتخاب نمود و با او بیعت کرد و هیچ یکی از صحابه بیعت وی را انکار نکردند: فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله.. ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک، قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۹؛ چنانچه عبد الرحمن بن عوف تنها با عثمان بیعت کرد.
  10. بل الواحد والإثنین من أهل الحل والعقد کاف فی ثبوت الإمامة ووجوب اتباع الإمام علی أهل الإسلام وذلک لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین وشدة محافظتهم علی أمور الشرع کما هو حقها اکتفوا فی عقد الإمامة بذلک المذکور من الواحد والإثنین کعقد عمر لأبی بکر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان، ایجی، عبد الرحمن بن احمد، کتاب المواقف، ج۳، ص۵۹۴.
  11. سوره نساء، آیه۱۵، سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  12. نمونه‌ای از روایات: «إِنَّ أُمَّتِی لَا تَجْتَمِعُ علی ضَلَالَةٍ فإذا رَأَیتُمْ اخْتِلَافًا فَعَلَیکُمْ بِالسَّوَادِ الْأَعْظَمِ»، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۰۳.
  13. در نقد این منبا باید گفت: اولا اجماع امت و اجماع جمهور اهل و عقد ارزش دارد؛ اما در انتخاب خلیفه اول که مستند راه اجماع قرار گرفته هیچ از این گونه‌های اجماع محقق نشد. بدین جهت ابن حزم اجماعی را که علی بن ابی‌طالب در آن وجود نداشت لعنت کرده است. وَلَعْنَةُ اللَّهِ علی کل إجْمَاعٍ یخْرُجُ عنه عَلِی بن أبی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ، ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، ج۹، ص۳۴۵. ثانیا: انتخاب ابوبکر، یک بیعت سیاسی از نوع شاهنشاهی بود که مارک دولت خورده شد و هماننند سایر حکومت‌ها براساس زور و شمشیر بنا شد. عبد الرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص۱۱۱؛ ثالثا: انتخاب ابوبکر فلته‌ای و بدون تفکر و حساب و کتاب انجام شد. فلا یغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ یقُولَ إنما کانت بَیعَةُ أبی بَکْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ ألا وَإِنَّهَا قد کانت کَذَلِکَ وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَی شَرَّها، بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۰۵؛ پس هچگونه اجماعی درکار نبوده تا مستند راه اجماع قرارگیرد.
  14. رک: عبد الرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص۱۱۱.
  15. عبد الکریم خطیب، علی بن ابی طالب بقیة النبوة و خاتم الخلافة، ص۲۷۲.
  16. حین توفی الله نبیه ان الانصار خالفونا واجتمعوا باسرهم فی سقیفة بی‌ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما، بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶.
  17. وَلَعْنَةُ اللَّهِ علی کل إجْمَاعٍ یَخْرُجُ عنه عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ، ابن حزم، علی بن احمد، المحلی، ج۹، ص۳۴۵.
  18. فلا یَغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ یَقُولَ إنما کانت بَیْعَةُ أبی بَکْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ ألا وَإِنَّهَا قد کانت کَذَلِکَ وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَی شَرَّها، بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ج۶، ص۲۵۰۵
  19. سيره ابن‌هشام، ج4 ص 336؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج2 ص2
  20. و لا خلاف فیما بین أهل الحق أن أبا بکر کان إماما حقا، و ذلک باتفاق المسلمین علی إقامته و اجتماع أهل الحق و العقد علی إمامته،... و اتفاق الأمة علی ذلک مما یدل ضرورة علی کونه أهلا للإمامة، و مستجمعا لشرائطها أیضا، آمدی، علی بن محمد، غایة المرام فی علم الکلام، ص۳۲۸.
  21. سعد الدین تفتازانی (متوفای۷۹۳ق) در باره هر دو شورا می‌گوید: «صحابه بعد از رحلت پیامبر (ص) و کشته شدن عثمان به انتخاب امام پرداختند و با امام بیعت کردند بدون اینکه کسی آن را انکار کنند پس همه اجماع دارند که این‌گونه انتخاب، یک راه برای تعیین امام است: اشتغل‏ الصحابة (رضی اللّه تعالی عنهم) بعد وفاة النبی (صلی اللّه علیه و سلّم) و مقتل عثمان (رضی اللّه تعالی عنه) باختیار الإمام، و عقد البیعة من غیر نکیر، فکان إجماعا علی کونه طریقا، شرح المقاصد، ج ۵، ص۲۵۵.
  22. آیه اول: ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ، «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹. آیه دوم: ﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ، «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.
  23. در نقد این نظریه به صورت مختصر باید گفت: اولاً: از عایشه نقل شده است که هیچ آیه‌ای در شأن مان نازل نشده است: والله ما نزل فینا من القرآن شیء إلا براءتی، اندلسی، عبد الحق، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ج ۲، ص۳۰۷؛ ثانیاً: در انتخاب خلیفه اول نه شورایی بوده و نه اجماع صحابه. در انتخاب عثمان نیز شورا را به گونه تنظیم کرده بودند که جز عثمان کسی دیگر انتخاب نشود. ثالثاً: اگر انتخاب امام از طریق شوراست، چرا خلیفه اول بر خلاف آیاتی‌که انتخاب را از طریق مشورت و شورا مطرح می‌کند، عمر بن خطاب را منصوب کرد؟ رابعا: آیه۳۸ سوره شوری مربوط به امور جنگی است و آیه ۱۵۹ آل عمران نیز صفات مؤمنان را بیان می‌کند و قرینه که بتواند طریقیت شورا را در تعیین امام ثابت کند، وجود ندارد. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص۲۲۲-۲۲۳.
  24. إنّ اشتغال (الصحابة) بعد وفاته (ص) و سلّم غیر حاصل، بل المشتغلون بعضهم، و الاجماع بین هذا البعض غیر حاصل فکیف بالکلّ؟... و من العجب أنهم یقولون بتفویض أمر الإمامة إلی (الأمّة) و یزعمون أن إمامة أبی بکر کانت بالاجماع، ثم یقولون بأنّه یتحقق (باختیار أهل الحلّ و العقد و بیعتهم) و (من غیر أن یشترط إجماعهم علی ذلک)، ثم یقولون بأنّه (ینعقد بعقد واحد منهم)! فانظر کیف نزلوا من (الخلق) و (الأمة) و (الإجماع) إلی (أهل الحلّ و العقد) إلی (الواحد)! و کیف یحلّ لمن یؤمن باللّه و الیوم الآخر إیجاب إتباع من لم ینص اللّه علیه و لا رسوله، و لا اجتمعت الأمة علیه، علی جمیع الخلق، فی شرق الدّنیا و غربها، لأجل مبایعة واحد؟، میلانی، سید علی‌، الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۱۷۲.
  25. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  26. سوره شوری، آیه ۳۸.
  27. میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة والامام، ج۲، ص۲۲۲-۲۲۳.
  28. ولم یشترطوا اجتماع مَن فی المدینة فضلاً عن اجتماع الأمّة. هذا ولم ینکر علیه أحد، وعلیه انطوت الأعصار إلی وقتنا هذا، المواقف فی علم الکلام، ج۳، ص۵۹۱.
  29. تاریخ اهل سنت در باره بیعت همگانی با امیرمؤمنان (ع) آورده است که بعد از قتل عثمان مردم سراغ آن حضرت رفتند و گفتند: هیچ کسی را امروز سزاوارتر از شما برای خلافت نمی‌بینیم. حضرت نمی‌پذیرفت، چندین مرتبه نزد حضرت رفت وآمد کردند. حضرت فرمود: بیعت باید به صورت علنی در مسجد صورت گیرد؛ لذا مهاجران و انصار در مسجد حضور یافتند و بیعت کردند: فقالوا: ما نختار غیرک، وترددوا إلیه مراراً. وقالوا: إنا لا نعلم أحداً أحق بالأمر منک، ولا أقدمٍ منک سابقة ولا أقرب من رسول الله صلی الله علیه وسلم، فقال: أکون وزیراً خیر من أنْ أکون أمیراً. فأتوا علیه، فأتی المسجد، فبایعوه، ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی أخبار البشر، ج۱، ص۱۱۷؛ نه تنها ساکنان مدینه، بلکه مردم شهرهای دیگر نیز با امیرمؤمنان بیعت کردند. به عنوان مثال، امیرمؤمنان برای والی یمن نامه فرستاد که از مردم آن سامان بیعت بگیرد و ده تن از عقلاء، فصحاء و معتمدان آنجا را نزدش برای بیعت بفرستد. در میان آنها عبد الرحمن بن ملجم نیز بود و این افراد در مدینه با آن حضرت بیعت کردند: فإذا ورد علیک کتابی هذا فاقرأه علی من قبلک من أهل الیمن، وخذ لی البیعة علی من حضرک من المسلمین فإذا بایع القوم مثل بیعة الرضوان فامکث فی عملک، وأنفذ إلی منهم عشرة یکونون من عقلائهم وفصحائهم وثقاتهم، ممن یکون أشدهم عونا من أهل الفهم والشجاعة عارفین بالله، عالمین بأدیانهم، وما لهم وما علیهم وأجودهم رأیا، مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج۴۲، ص۲۶۰.
  30. لعلمنا بأن السلف من الصحابة رضوان الله علیهم مع ما کانوا علیه من الصلابة فی الدین والمحافظة علی قواعد المسلمین اکتفوا فی عقد الإمامة بالواحد والإثنین من اهل الحل والعقد کعقد عمر لأبی بکر وعبد الرحمن بن عوف لعثمان ولم یشترطوا إجماع من فی المدینة من اهل الحل والعقد فضلا عن إجماع الأمصار واتفاق من فی سائر الأقطار وکانون علی ذلک من المتفقین وله من المتبعین من غیر مخالفة ولا نکیر وعلی ذلک انطوت الأعصار فی عقد الإمامة فی کل حین وعلیه اتفاق کافة المسلمین، آمدی، علی بن ابی علی، غایة المرام فی علم الکلام، ج۱، ص۳۸۱.
  31. فإن عقدها واحد من أهل الحل والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله.. ودلیلنا أن عمر رضی الله عنه عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک، قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۹.
  32. تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۲۵۲؛ نقد این طریق، با مطالبی که در نقد نظریه شورا و همچنین نظریه اجماع ذکر گردید روشن می‌شود و نیاز به تکرار آن نیست.
  33. والثالث القهر و الاستیلاء، فإذا مات الإمام و تصدی للإمامة من یستجمع شرائطها من غیر بیعة و استخلاف و قهر الناس بشوکته، انعقدت الخلافة له. و کذا إذا کان فاسقا أو جاهلا علی الأظهر، إلا أنه یعصی بما فعل، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص۲۳۳.
  34. انعقدت بیعته، ولزمت طاعته، لینتظم شمل المسلمین وتجتمع کلمتهم. ولا یقدح فی ذلک کونه جاهلاً أو فاسقاً فی الأصح، شیخ الاسلام محمد بن إبراهیم، تحریر الأحکام فی تدبیر أهل الإسلام، ج۱، ص۵۵.
  35. وإذا ثبت الإمام بالقهر والغلبة ثم جاء آخر فقهره انعزل وصار القاهر إماما، تفتازانی، سعد الدین، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۲، ص۲۷۲.
  36. محمد بن ابراهیم، تحریر الأحکام فی تدبیر أهل الإسلام، ج۱، ص۵۶؛ ابن قدامه مقدسی می‌گوید: اگر کسی بر امام خروج کند و امام را مقهور سازد و با شمشیر بر مردم غالب شود و آنها را زیر فرمان خود در آورد و مردم به اطاعت از او گردن نهند، او پیشوای مردم می‌شود و جنگ با او و خروج علیه او حرام است. دلیلش این است که عبد الملک بن مروان بر عبد الله بن زبیر خروج کرد، او را کش و بر شهرها غالب شد و مردم با رضایت و اکراه با او بیعت کردند بدن صورت امام شد: ولو خرج رجل علی الإمام فقهره وغلب الناس بسیفه حتی أقروا له وأذعنوا بطاعته وتابعوه صار إماما یحرم قتاله والخروج علیه فإن عبد الملک بن مروان خرج علی ابن الزبیر فقتله واستولی علی البلاد وأهلها حتی بایعوه طوعا وکرها فصار إماما، مقدسی، عبد الله بن احمد، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۹، ص۵.
  37. لا نشک مطلقا فی ان الغلبة کانت دائما عماد الخلافة، ولا یذکر التاریخ لنا خلیفة الا اقترن فی اذهاننا بتلک الرهبة المسلحة التی تحوطه، والقوة القاهرة التی تظله، والسیوف المصلتة التی تذود عنه، عبدالرزاق، الاسلام واصول الحکم، ص۱۲۹.
  38. اولا: خروج برضد امامی‌که امامتش از طریق یکی از راه‌ها ثابت شده، بغی و حرام است و باید با فرد یاغی جنگید تا تسلیم حق شود: فمن خرج علی من ثبتت إمامته بأحد هذه الوجوه باغیا وجب قتاله، مقدسی، عبد الله بن احمد، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۹، ص۵؛ ثانیا: ایجاد حکومت از طریق غلبه و زور بر خلاف حکم عقل و از مصادیق ظلم است. تمام عقلا اتفاق نظر دارند که تصرف در امور اجتماعی مردم بدون رضایت آنها از طریق زور قبیح است. نه وجدان بشری آن را می‌پذیرد و نه نصوص شرعی تأیید می‌کند. ثالثا: پیامد این شیوه، ‌ شیوع هرج و مرج و نابسامانی در جامعه و براه افتادن کشتار و خونریزی و غارت اموال مسلمانان می‌شود: یحرم الخروج علیه وذلک لما فی الخروج علیه من شق عصا المسلمین وإراقة دمائهم وذهاب أموالهم، مقدسی، عبد الله بن احمد، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۹، ص۵.
  39. فمن خرج علی من ثبتت إمامته بأحد هذه الوجوه باغیا وجب قتاله، مقدسی، عبد الله بن احمد، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۹، ص۵.
  40. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  41. یحرم الخروج علیه وذلک لما فی الخروج علیه من شق عصا المسلمین وإراقة دمائهم وذهاب أموالهم، مقدسی، عبد الله بن احمد، المغنی فی فقه الإمام أحمد بن حنبل الشیبانی، ج۹، ص۵.
  42. و دلیل الجمهور ان النص علی الامام لو کان واجبا علی الرسول صلّی اللّه علیه و سلم بیانه لبیّنه علی وجه تعلمه الامة علما ظاهرا لا یختلفون فیه، لان فرض الامامة یعمّ الکافة معرفته کمعرفة القبلة و اعداد الرکعات. و لو وجد النص منه هکذا لنقلته الامة بالتواتر و لعلموا صحته بالضرورة کما اضطروا الی سائر ما تواتر الخبر فیه. فلما کنا مع کثرة عددنا و زیادتنا علی جمیع فرق المدّعین للنص غیر مضطرّین الی العلم بذلک علمنا ان النص، علی واحد بعینه للامامة، لم یتواتر النقل فیه. و انما روی فیه اخبار آحاد من جهة الروافض و لیست لهم معرفة بشروط الاخبار و لا رواتهم ثقات و بإزائها اخبار اشهر منها فی النص علی غیر من یدّعون النص علیه و کل منها غیر موجب للعلم. و اذا لم یکن فیه ما یوجب العلم صارت المسألة اجتهادیة و صح فیها الاختیار و الاجتهاد، بغدادی، عبد القاهر، اصول الدین، ص۲۸۰.
  43. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  44. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۳۳.
  45. ابن حجر عسقلانی می‌گوید: وقول النبی صلی الله علیه وسلم: من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه حدیث متواتر نصّ علی تواتره عدد من الأئمة الکرام، عسقلانی، أحمد بن علی بن حجر، المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج۱۶، ص۹۶.
  46. اهل حدیث، گروه و جریانی در میان اهل سنت است که عهده‌دار گردآوری، آموزش و گسترش احادیث بودند و با استناد به ظاهر احادیث درباره مسائل اعتقادی و فقهی نظر می‌دادند و استفاده‌کنندگان از روش‌های استدلالی عقلی در زمینه فقه و کلام را نکوهش می‌کردند. ربانی گلپایگانی، علی، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص۵۶۳.
  47. والإمامة تنعقد من وجهین أحدهما باختیار أهل العقد والحل والثانی بعهد الإماما من قبل، ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ج۱، ص۶. لازم به ذکر است که نص در اصطلاح شیعه با نص از دیدگاه اهل سنت فقط مشترک لفظی است و مقصود نص از دیدگاه اهل سنت، همان استخلاف و عهد از سوی امام قبل است.
  48. ماوردی، علی بن محمد، الأحکام السلطانیة، ج۱، ص۶.
  49. ناشی اکبر، (متوفای قرن سوم)، فرقه‌های اسلامی و مسأله امامت، ص۹۵-۹۷.
  50. فرا، الاحکام السلطانیة، ص۲۳.
  51. قال أحمد فی روایة المروزی و علی بن سعید و الأثرم لما مرض النبی صلی اللّه علیه و سلم قدم أبا بکر لیصلی بالناس و قد کان فی القوم من هو أقرأ من أبی بکر و إنما أراد الخلافة فظاهر هذا من کلامه أنها ثبتت بالنص الخفی و الإشارة. قلت: و عزی شارح الطحاویة هذا القول إلی الحسن البصری و جماعة من أهل الحدیث، ابن حنبل، احمد بن محمد. نویسنده عبدالله بن سلمان احمدی، المسائل و الرسائل المرویة عن الإمام أحمد بن حنبل فی العقیدة، ج۱، ص۳۷۵، ریاض - عربستان، دار طیبه.
  52. والتحقیق فی خلافة أبی بکر وهو الذی یدل علیه کلام أحمد أنها انعقدت باختیار الصحابة ومبایعتهم له وأن النبی صلی الله علیه وسلم أخبر بوقوعها علی سبیل الحمد لها والرضی بها وأنه أمر بطاعته وتفویض الأمر إلیه وأنه دل الأمة وأرشدهم إلی بیعته فهذه الأوجه الثلاثة الخبر والأمر والارشاد ثابت من النبی صلی الله علیه وسلم، ابن تیمیه، الخلافة والملک، ج ۳۵، ص۴۸.
  53. قال العلماء فی هذا الحدیث أوضح دلالة علی أن الصدیق أفضل الصحابة علی الإطلاق و أحقهم بالخلافة و أولاهم بالإمامة، شوشتری، شهید نورالله، الصوارم المهرقه، ص۱۰۷.
  54. فَجَاءَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم حتی جَلَسَ عن یَسَارِ أبی بَکْرٍ فَکَانَ أبو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا وکان رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم یُصَلِّی قَاعِدًا یَقْتَدِی أبو بَکْرٍ بِصَلَاةِ رسول اللَّهِ صلی الله علیه وسلم وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أبی بَکْرٍ رضی الله عنه، صحیح البخاری، ج۱، ص۲۵۱، ح۶۸۱.
  55. فلما رَآهُ أبو بَکْرٍ ذَهَبَ یَتَأَخَّرُ فَأَشَارَ إلیه أَنْ صَلِّ فَتَأَخَّرَ أبو بَکْرٍ رضی الله عنه وَقَعَدَ النبی صلی الله علیه وسلم إلی جَنْبِهِ وأبو بَکْرٍ یُسْمِعُ الناس التَّکْبِیرَ، صحیح البخاری، ج۱، ص۲۵۱، ح۶۸۰.
  56. آنها گروهی از متکلّمانی هستند که اواخر قرن نخست هجری ظهور کردند. پیشوای آنان، واصل بن عطا است و یکی از مکاتب عمده کلام اسلامی را پدید آورده‏اند. معتزله به دو گروه معتزله بغداد و معتزله بصره انشعاب یافته و در بسیاری از موضوعاتِ الهیات، طبیعیات، اجتماعیات و انسانیات عقایدی ویژه دارند. پژوهشکده تحقیقات اسلامی‏، جمعی از نویسندگان، فرهنگ شیعه، ص۴۱۳.
  57. قد ثبت بالشرع أن الصلاح فی إقامة الأمراء و العمال و الحکام أن یکون علی اجتهاد و اختیار بعد معرفة الصفة؛ فکذلک لا یمتنع مثله فی الإمام لأن ما یمنع منه أن یثبت إلا بنص یوجب مثله فی الأمراء و العمال و الحکام، قاضی عبدالجبار بن احمد. المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۱۰۰.
  58. قد بینا أن الجماعة المخصوصة (إذا اختارت إماما صار إماما) و إذا صار کذلک لزم/غیرهم الانقیاد، قاضی عبدالجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۳۰۴.
  59. و ذکر وجها آخر، و هو أنه یصیر إماما بنص الإمام المتقدم علیه، إذا علمه أصلح من یقوم بأمر الناس، فإذا نص علیه و أمر بالبیعة له، فإذا مات الإمام الأول وجب علی جمیع الناس مبایعته و طاعته، و هذا یقتضی ظاهره ما حکیناه عن أبی هاشم من أنه یصیر إماما بعهد الأول، و إن کان قد ذکر فی غیر هذا الموضع أنه لا بد مع عهده من رضی الجماعة به، قاضی عبدالجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج۲۰، ص۲۵۶.
  60. قاضی عبد الجبار، المغنی، ج۲۰، ق۱، ص۲۶۰-۲۶۱.
  61. قاضی عبد الجبار، المغنی، ج۲۰، ق۱، ص۲۶۲-۲۶۳.
  62. اشاعره پیروان مکتب کلامی ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند که (در سال ۲۶۰ ه‍) در بصره تولّد یافت و در ۳۲۴ هجری در بغداد درگذشت. وی از نوادگان ابو موسی اشعری از اصحاب رسول خداست، او تا چهل سالگی در محضر استاد خود ابوعلی جبایی به آموختن اصول و روش استدلال «معتزله» می‏پرداخت، سرانجام بر استاد خود اعتراض کرد. روزی در مسأله «صلاح» و «اصلح» با وی خلاف جست، و از استاد خود جدا گشت و با اینکه جبایی شوهر مادرش نیز بود، او را ترک کرد و در مسجد بصره از طریقه «معتزله» آشکارا کناره گرفت‏. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۵۴.
  63. و أما الإمام فإنما تثبت إمامته و تنعقد بعقد العاقدین له ممن یکون لذلک أهلا. و کان یقول: «جائز أن یعقدها له الرسول بأن ینص علیه بعینه و اسمیه و نسبه، کما فعل ذلک فی حیاته و عماله و ولاته. و جائز أن ینبه علی أوصافه علی الجملة فیکلف الأمة استخراج ذلک بالاستنباط و اختیاره بحسن الرأی و الاجتهاد حتی یصلوا إلی المطلوب من ذلک و إلی ما أشار إلیه الرسول بالوصف و النعت، ابن فورک، محمد بن حسن. مقالات الشیخ أبی الحسن الأشعری، إمام اهل السنة، ص۱۹۰.
  64. فقال الجمهور الاعظم من اصحابنا و من المعتزلة و الخوارج و النجاریة ان طریق ثبوتها الاختیار من الامة باجتهاد اهل الاجتهاد منهم و اختیارهم من یصلح لها. و کان جائزا ثبوتها بالنص غیر ان النص لم یرد فیها علی واحد بعینه فصارت الامة فیها الی الاختیار، بغدادی، عبد القاهر، أصول الدین، ص۲۷۹.
  65. قال شیوخنا: و الدلالة علی أن الاختیار تثبت به الإمامة إجماع الصحابة، فإنهم فی المواقف کلها التی طلبوا تثبیت فیها الإمامة ما اشتغلوا إلا بالاختیار، و ما ذکروا إلا ترجیح رجل علی غیره فی أهلیة الإمامة، ملاحمی خوارزمی، محمود بن محمد. الفائق فی أصول الدین، ۶۵۰.
  66. و دلیل الجمهور ان النص علی الامام لو کان واجبا علی الرسول صلّی اللّه علیه و سلم بیانه لبیّنه علی وجه تعلمه الامة علما ظاهرا لا یختلفون فیه، لان فرض الامامة یعمّ الکافة معرفته کمعرفة القبلة و اعداد الرکعات. و لو وجد النص منه هکذا لنقلته الامة بالتواتر و لعلموا صحته بالضرورة کما اضطروا الی سائر ما تواتر الخبر فیه. فلما کنا مع کثرة عددنا و زیادتنا علی جمیع فرق المدّعین للنص غیر مضطرّین الی العلم بذلک علمنا ان النص، علی واحد بعینه للامامة، لم یتواتر النقل فیه. و انما روی فیه اخبار آحاد من جهة الروافض و لیست لهم معرفة بشروط الاخبار و لا رواتهم ثقات و بإزائها اخبار اشهر منها فی النص علی غیر من یدّعون النص علیه و کل منها غیر موجب للعلم. و اذا لم یکن فیه ما یوجب العلم صارت المسألة اجتهادیة و صح فیها الاختیار و الاجتهاد، بغدادی، عبد القاهر، اصول الدین، ص۲۸۰.
  67. پیروان محمد بن محمد بن محمود ابو منصور ماتریدی بودند که از ائمه بزرگ کلامی سنت و جماعت به شمار می‏رود. وی منسوب به ماترید محله‏ای در سمرقند است. او با ابو الحسن اشعری در کلام اختلافاتی داشت و مذهب او نزدیک بلکه مؤید کلام معتزله است. ماتریدی در علم فقه از پیروان امام ابو حنیفه بود و در سال ۳۳۳ در سمرقند درگذشت. رک: فرهنگ فرق اسلامی، ص۳۷۹.
  68. ثم طریق ثبوت الإمامة لمن یصلح لها «اختیار الأمة» علی سبیل الاجتهاد و استعمال الرأی علی ما یستعمل فی الحوادث الشرعیة التی بالناس إلی معرفة أحکامها حاجة و قد عدموا فیها النص، إذ لا نص ههنا، نسفی، میمون بن محمد، تبصرة الأدلة فی أصول الدین علی طریقة الإمام أبی منصور الماتریدی، ج۲، ص۸۴۰.
  69. و یستدل علی صحة هذا القول بما روی عن عمر رضی اللّه عنه أنه قال یوم السقیفة لأبی عبیدة رضی اللّه عنه: ابسط یدک أبایعک، فقال له أبو عبیدة: أتقول هذا و أبو بکر حاضر؟ فعلم من رأیه أنه یراه أولی، و أبو عبیدة أمین الأمة لا یخون، و الأمة تعتمد علی قوله، فبایع أبا بکر رضی اللّه عنه و انعقدت إمامته و انبرمت، فدلّ هذا علی أنها تنعقد بعقد واحد. و کذا استدلوا علیه بعقد أبی بکر لعمر رضی اللّه عنهما و استخلافه له من غیر استعانة بغیره، و جوّزت الأمة ذلک و بایعوا عمر رضی اللّه عنه، فکان هذا دلیلا أن الإمامة تنعقد بعقد واحد بإجماع المسلمین، تبصرة الأدلة فی أصول الدین علی طریقة الإمام أبی منصور الماتریدی، ص۸۴۸.
  70. فرقه «اباضیه» از پیروان عبدالله بن اباض تمیمی است که در (نیمه دوم قرن اول هجری) در ایام مروان بن محمد خروج کرد و به‌دست عبد الله بن محمد بن عطیه به قتل رسید. پیروانش هنوز در مغرب زمین وجود دارند. شهرستانی، ملل و نحل، ص۶۲؛ احمد خاتمی، فرهنگ علم کلام، ص۴۶ و یکی از فرق منشعب خوارج است. ناشی اکبر، عبدالله بن محمد، مترجم ایمانی، علی رضا فرقه‌های اسلامی و مسئله امامت، ص۹۹.
  71. شرح عقیده التوحید، ص۴۴۳، به نقل از الفکر السیاسی، ص۱۴۱، عبارت اطفیش چنین است: ان اختیار البیعۀ دلیل علی نصب الله و رسوله و حکمها به کسائر انفاذ الاحکام، فالبیعۀ مظهره له لا مثبته.
  72. الاباضیه بین الفرق الاسلامیه، ص۳۶۸؛ دراسه فی تاریخ الاباضیه و عقیدتها، ص۱۳.
  73. الخوارج کلّها تقول بإمامة الفاضل و لا یجیزون إمامة المفضول و یزعمون أنّ أفضلهم من ندب نفسه للخروج و دعا الناس إلی الجهاد، فإذا ابتدأ بذلک رجل منهم فهو أفضلهم عندهم و أحقّهم بالإمامة و یزعمون أنّ الإمام یصلح أن یکون من سائر الأجناس من العرب و العجم و هو عندهم سواء، ناشی اکبر، عبدالله بن محمد، مترجم ایمانی، علی رضا فرقه‌های اسلامی و مسئله امامت، ص۱۰۰؛ و هم مجمعون علی تجویز الإمامة فی غیر قریش، و أن کل من نصبوه برأیهم و عاشر الناس بالعدل، و اجتناب الجور؛ کان إماما، و إن غیر السیرة، و عدل عن الحق، وجب عزله أو قتله، سیف الدین آمدی، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج‏۵، ص۷۳.
  74. رک: حمید ملک مکان، امامت و حکومت از نگاه اباضیه، ص۲۰۵ به بعد.