دعوت عباسی
مقدمه
ایجاد حکومت عباسی فقط بیعت با خلیفه دیگر یا انتقال حکمرانی بر مسلمانان از خاندان اموی به عباسی نبود؛ این رخداد بیش از یک تغییر در خاندان حاکم به حساب میآید. انقلاب عباسیان و نتیجه آن، که همان تغییر ریشهای در جامعه اسلامی بود، نقطه تحولی مهم و سرنوشت ساز در این جامعه بود که در تمام دوران اول عباسی چاره ناپذیر بود.
این نکته اثبات شده است که تشکیلات ایجاد شده در دوران آمادگی برای انقلاب از استعدادی کمنظیر در زمینهچینی و تدارکات برخوردار بوده است. پیشگامان عباسی روشی را در تشکیلات مخفی بنا نهادند که الگویی برای دیگران شد تا از آن پیروی کنند. برخی از حکومتهایی که در دل حکومت عباسی ایجاد شدند، مثل فاطمیان و نیز حرکتهای مخفی، مانند قرمطیان که در سرزمین مسلمانان ایجاد شدند، روش ایشان را عملی کردند. این تشکیلات بر پایه پنهان کاری مطلق بنا شد. پیشگامان عباسی این شیوه مخفیانه را در پی مصیبتهایی که اهلبیت S در طی دوران اموی به آن دچار شدند و نیز آنچه حکومت اموی برای پیروزی بر جنبشهای علویان و به ویژه رهبران آنان به آن دست زد، پیشه کردند؛ به گونهای که امویان پس از آن نتوانستند به زندگی سیاسی خود ادامه دهند.
این دعوت مخفیانه در اطراف امامی از اهل بیت S ایجاد شد که سکاندار این حرکتهای پنهانی بود و این تشکیلات، نقباء و داعیان (مبلغان) را هدایت و رهبری میکرد[۱]. امامت در این تشکیلات پنهانی و در دوران انتقالی که بسیار اهمیت داشت، به بنیعباس منتقل شد[۲].
محمد بن علی عباسی (۱۱۸ - ۱۲۵ق) که دعوت عباسی به او واگذار شده بود و برای رسیدن به خلافت میکوشید، دریافت که برای انتقال حق امامت از خانوادهای به خانواده دیگر به ناچار باید افکار عمومی را برای پذیرش وضع جدید آماده کند، از اینرو جانب احتیاط را گرفت و از پیروانش خواست بدون تعیین فردی، مردم را به دوستی اهل بیت S دعوت کنند.
وی از جایگاهش در حُمَیْمَه دعوت را سامان میداد، کارهای آن را اداره و مبلغان و نقباء را به محلهای مناسب - که مهمترین آنها خراسان بود- اعزام میکرد. او این کار را از طریق شبکهای مخفی با حلقههایی متعدد انجام میداد و در دعوت به اهل بیت S اهتمام بسیاری داشت که چشمداشت او به خلافت مخفی بماند. بدون شک این کار بسیاری از هواداران دعوت را فریب داد؛ زیرا آنان پنداشتند که برای فرزندان علی بن ابی طالب S کار میکنند.
توانایی او در ساختن بدنه تشکیلات مخفی در شعارهای تبلیغاتی، انتخاب مرکز دعوت، شعارهای آن، شهرهایی که از آنجا اقدام میکردند، تعیین محل مبلغان و شغل آنان و روش همزیستی با مردم نمود پیدا کرد: وی شهر حمیمه را به عنوان مرکز دعوت، برگزید؛ زیرا به لحاظ موقعیت جغرافیایی در مسیر کاروانهای تجارتی - زیارتی حج قرار داشت و از سویی از مکانهای سیاسی به دور بود. همچنین شعار برابری، دعوت به رضا از آل محمد و اصلاحات را سر داد که این شعار از راههای زیر در پیروزی انقلاب سهیم بود:
- در هم آمیختن مردمانی که در حکومت اسلامی به اسلام گرویدند؛
- ضمانت ائتلاف علویان به عنوان پشتوانه دعوت؛
توجه به انتخاب شهرهایی که دعوت از آنجا آغاز شد؛ محمد بن علی به مبلغان دستور داد در خراسان متمرکز شوند و این، در آن وضعیت تاریخی، یعنی [توجه به دو عنصر] موالی و عرب، اعم از جنگجویان و ساکنان[۳]. آشکار است که او بحرانی بودن اوضاع خراسان و نزدیک به انفجار بودن آن را به علت درگیریهای قبایلی و شکایتهای موالی احساس کرد و به این باور رسید که مرو، مرکز خراسان، مکانی مناسب برای جذب و سربازگیری برای انقلاب است. به این ترتیب او شناخت کاملی از اوضاع سیاسی و پراکندگی جانبداریهای سیاسی در مناطق اسلامی داشت[۴].
از جهت تعیین محل مبلغان؛ امام عباسی کوفه را - که به دوستی آل البیت معروف بود- برگزید؛ زیرا میتوانست حلقه اتصال میان هاشمیان در حمیمه و میدان حرکت در مرو باشد و از طرفی فضای آنجا برای شورش موالی و مخالفت با امویان، نیکو بود. محمد بن علی به مبلغانش توصیه کرد برای پنهان نگه داشتن هدف تبلیغاتی خود از چشم حکومت به حرفه تجارت روی آورده با حکمت، به نشر دعوت بپردازند.
بدینگونه برای دعوت عباسیان رهبری کمنظیر، مبلغان با صدق و صفا و موقعیتی نیکو فراهم شد.[۵]
مراحل دعوت عباسی
دعوت عباسیان دو مرحله مهم را گذرانده است:
مرحله اول
این مرحله در آغاز قرن دوم هجری آغاز شد و با پیوستن ابومسلم خراسانی به دعوت پایان پذیرفت که فاصله زمانی میان سالهای ۱۰۰ - ۱۲۸ ق. /۷۱۸ - ۷۴۶ م. را در بر میگیرد. ویژگی دعوت در این مرحله، مخفی بودن کامل آن و پرهیز از شیوههای سخت و خشن است؛ زیرا حکومت اموی در این زمان منسجم بود. تبلیغات در عراق را سه داعی سازمان دهی کردند: مَیسره عبدی که وابسته علی بن عبدالله بن عباس بود، بکیر بن ماهان که از مهمترین داعیان عراق به حساب میآمد و ابوسلمه خلال که تبلیغات را در طول پنج سال پیش از دستیابی بنیعباس به قدرت، رهبری کرد. اما در خراسان کار دعوت به عهده گروهی از داعیان بود که عکرمه سراج (مولای ابن عباس) محمد بن خنیس، حیان عطار، کثیر کوفی، خداش بلخی و نقیب النقباء، سلیمان بن کثیر خزاعی مشهورترین آنان بودند.
قدرتهای حاکم با آگاهی از دعوت، داعیان را تعقیب کرده برخی را کشتند، همانگونه که برخی نیز مانند خداش بلخی قربانی تندروی خویش شدند. محمد بن علی عباسی هنگامی که دعوت منحصر به او شد، تغییر راهبردی مهمی در محتوای دعوت ایجاد و داعیانش را از آن آگاه کرد؛ مشروط به اینکه سایر مردم از آن آگاه نشوند. امام محمد در سال ۱۲۵ ق/۷۴۳ م. بعد از اینکه دعوت گام مهمی برداشت، درگذشت. وی وصیت کرد بعد از او پسرش ابراهیم، امام شود[۶].[۷]
مرحله دوم
این مرحله با پیوستن ابومسلم به دعوت آغاز شد و تا سال ۱۳۲ ق/۷۵۰م. با سقوط حکومت اموی و ایجاد حکومت عباسی، ادامه یافت. دعوت عباسیان بعد از مرگ امام محمد بن علی به علت ایجاد حرکتهای مستقل شیعی در خراسان، دچار تزلزل شد. ابراهیم امام ترسید که زمام کار از دستش خارج شود و این حرکتها دعوت او را خراب کند؛ از اینرو کوشید تا عرب خراسان را دوباره به اطاعت در آورد. وی با استفاده از نفوذ شخصی خود توانست بزرگ آنان، سلیمان بن کثیر خزاعی، را به سوی خود متمایل کند؛ زیرا وی این توان را داشت که میان خراسانیها و ریاست در حمیمه، همبستگی ایجاد کند.
در این مرحله ویژگی دعوت، بهکارگیری قدرت برای رسیدن به هدف بود. بعد از گسترش هستههای آن و تعمیق ریشههای دعوت در جامعه خراسان، روشن شد که ناگزیر باید رئیسی با کفایت و مقتدر برای آن برگزید تا بر کارها نظارت و برای آینده جنبش برنامهریزی کند. ابراهیم امام فرماندهی جنبش را به نقیب النقباء، سلیمان بن کثیر - که پیرمردی بود - پیشنهاد کرد، ولی وی از قبول آن عذر خواست[۸]. او سپس آن را به ابراهیم بن سلمه عرضه کرد، او هم پوزش خواست[۹]. ابراهیم امام در این هنگام، گامی سرنوشتساز برداشت و ابومسلم خراسانی را برگزید[۱۰]؛ او را نماینده خود در خراسان کرد و با واگذاری کارها به او، وی را به آنجا فرستاد[۱۱]. گزینش ابومسلم، گام موفق و آغاز مرحلهای جدید از جان گرفتن دعوت بود؛ زیرا وی خراسان را، که دارای نفوذ روشن ایرانی و نا آرامیهای قبایلی بود، شایستهتر و مطمئنتر از یک عرب آزاد اداره میکرد. هنگامی که ابراهیم امام او را برای آغاز کار در خراسان برگزید، در نامهای به او نوشت از عرب یمنی که سنگ بنا و کلید پیروزی هستند، دلجویی کند[۱۲]. در نتیجه تلاشهای سیاسی و نظامی او کار عباسیان در خراسان استوار شد و این مرد با بهرهگیری از کفایتهایش، توانست بعد از جلب اعتماد سلیمان بن کثیر[۱۳]، به یکی از داعیان مستبد در شرق تبدیل شود. بنابراین، چهار سال آخر حکومت اموی (۱۲۹ - ۱۳۲ ق/۷۴۶- ۷۵۰ م) آکنده از تحولاتی سریع بود که ریشههای ساختار حیات عباسی را شکل داد و مظاهر ضعف عنصر عرب را به طور کلی نمایان کرد؛ زیرا گرایشها و چند دستگیهای شدید بر آن حاکم بود که به شکلی ویژه ضعف امویان را آشکار کرد. این دوران شاهد پاکسازی نظام اموی و ظهور نیروهایی جدید در جنگهایی فشرده در دو مرحله بود: مرحله ابومسلم خراسانی و مرحله قحطبة بن شبیب که به ایجاد حکومت عباسی منجر شد.[۱۴]
مرحله ابومسلم خراسانی
ابومسلم بعد از رسیدن به خراسان، بیدرنگ به بلخ رفت و در اندک زمانی اعتماد سلیمان بن کثیر را به دست آورد، سپس با دانش و زیرکی، زمام کارها را به دست گرفت. وی در روستاهای شرق به راه افتاد و اهالی آنجا را تشویق کرد که به دعوت بپیوندند و [در این زمینه] موفقیتهایی چشمگیر کسب کرد. ابومسلم، موالی را به دلیل تبیین فساد در حکومت اموی، ستمی که از آن رنج میبردند، وعده حاکمیت ایشان و آزادی سرزمین آنان، جذب کرد. همچنین موفق شد از دهقانان و کشاورزان با سازگار نشان دادن اعتقادات اسلامی با اعتقادات مردمی، به ویژه مسائل مربوط به تناسخ ارواح[۱۵]، دلجویی کند. سپس او قبایل عرب یمنی را جذب کرد و مردم تقادم[۱۶] که به مخالفت با نظام اموی معروف بودند، به او پیوستند.
ابومسلم پس از اطمینان به نیرومندی و گسترش دعوت، گزارشی از آن را به فرماندهی در حمیمه فرستاد. از این رو، ابراهیم امام مستقیماً زمام امور را به دست گرفت، تاریخ آغاز قیام را تعیین کرد و به اوضاع داخلی برای نیرومندی دعوت و وخامت داخلی حکومت اموی توجه نمود.
انقلاب در خراسان در روز پنج شنبه، بیست و پنجم رمضان ۱۲۹ ق. /حزیران ۷۴۷ م. توسط سلیمان بن کثیر اعلان شد. پیروان عباسی پیرامون ابومسلم جمع شدند؛ لباس و پرچمهای سیاه را به عنوان شعار برگزیدند و به «سیاه جامگان» معروف شدند[۱۷]. پیروان عباسی نخستین نماز را در روز عید فطر در سفیدنج[۱۸] برپا کردند[۱۹] و کارشان آشکار شد. آنان ناچار شدند برای تعیین موضع سیاسی - نظامی با نیروهای اموی درگیر شوند. ابومسلم شیوهای آمیخته از سیاست و نیروی نظامی به کار گرفت که هدفش متفرق کردن نیروهای خراسانی[۲۰] و واداشتن آنان به درگیری بود تا متحد نشوند و کار او سامان یابد. این نیروها برای دعوت عباسی خطرناک بودند. او با زیرکی به ادامه خصومت میان استاندار اموی در خراسان، نصر بن سیار، و دشمنانش موفق شد و با جدیع کرمانی و سپس پسرش و شیبان حروری برای نابودی امویان همکاری کرد. پس از آن بذر کینه و جدایی میان استاندار اموی و رهبران قبایل باشید و سرانجام از شیبان حروری، علی و عثمان، فرزندان کرمانی، رهایی یافت.
بدین گونه ابومسلم در همه جبهههای نیروهای سیاسی فعالیت کرد[۲۱] و توانست با پیروزی بر دشمنان، میوههای تلاشش را بچیند و حاکم منحصر به فرد خراسان شود. نصر نیز به نیشابور گریخت[۲۲].
رهبر خراسانی پس از تثبیت مواضعش در مناطقی که تصرف کرد، برای رهایی از دست اشخاصی برجسته که رقیب او در رهبری به حساب میآمدند، اقدام کرد. از این رو وی سلیمان بن کثیر خزاعی، نقیب النقباء و فرزند وی محمد را کشت[۲۳] و از دست بسیاری از یاران انقلاب که همکار سیاسی و نظامی او بودند، رهایی یافت.
به اینگونه صحنه برای ابومسلم خالی شد و او تنها حاکم سرزمین شرق گردید و برای خود لقب «امیر آل محمد»[۲۴] را برگزید؛ این بدان معنا است که او خود را بیش از استاندار منطقه میدانست. توانمندی ابومسلم در عرصههای نظامی، سیاسی و اداری نمایان شد و او را یکی از بزرگترین فرماندهان عباسی قرار داد. ابومسلم پس از آنکه بر ساکنان محلی مناطق پیشی گرفت، امید موالی شد. آنان به او چشم دوختند و او را قدرتی برای بازگرداندن اعتبار خویش و احیای میراث ایران قدیم دانستند. میتوان اعتبار او را مقدمهای برای ظهور برمکیان، طاهریان و آل بویه دانست. به این ترتیب پایههای حکومت خراسانیان گذاشته شد.[۲۵]
مرحله قحطبة بن شبیب
اندکی پیش از آنکه انقلاب عباسیان در خراسان مستقر شود و فرماندهی در آنجا برای زدن ضربه نهایی به نصر بن سیار - که همراه با یارانش از میان قبایل عرب تمیم، بکر و قیس به نیشابور گریخته بود- آماده شود، فرماندهی عملیات نظامی به دستور ابراهیم امام از ابومسلم به قحطبة بن شبیب واگذار شد[۲۶]. ستاد فرماندهی در حمیمه به رخدادهای آن سوی خراسان نظر داشت و معتقد بود که ابومسلم از این منطفه فراتر نرود و عملیات نظامی در مناطق عربی به ناچار باید به فرمانده عربی سپرده شود.
قحطبه بر ترس و نیشابور چیره شد[۲۷] و نصر به دلیل ناممکن بودن مقاومت و بازگرداندن قدرت، از نیشابور به ری گریخت[۲۸]. حکومت مرکزی در دِمَشق از این تحولات شتابزده در خراسان به وحشت افتاده، پی در پی سپاهیانی برای پیروزی بر نیروی انقلاب اعزام کرد؛ اما در این کار مهم شکست خورد. شهرهایی مثل اصفهان و نهاوند تسلیم شدند[۲۹] و راه به سوی عراق بر روی سپاه انقلاب باز شد. نصر در ری در جوی از شکست، بدون آنکه جنگی بکند، درگذشت[۳۰]. با مرگ او امویان فرماندهای بزرگ را از دست دادند که آنان را در این جنگ خونین، رهبری میکرد؛ مرگ او بر سرنوشت آنان تأثیر منفی گذاشت.
قحطبه در فضایی از پیروزی به سوی کوفه رهسپار شد؛ همزمان، استاندار اموی عراق، یزید بن هبیره، به سوی او حرکت کرد. میان ایشان جنگی رخ داد که به پیروزی قحطبه منجر شد. ابنهبیره به شهر واسط گریخت و در آنجا پناه گرفت؛ اما قحطبه زنده نبود که نتایج نهایی را ببیند و به هنگام عبور از رودخانه غرق شد[۳۱]. پسرش، حسن، در پیشروی پیروزمندانه خود جانشین او شد و در چهاردهم محرم ۱۳۲ ق. /۷۴۹ م. وارد کوفه شده، ابوسلمه خلال، رئیس داعیان عراق را به عنوان وزیر آل محمد به رسمیت شناخت. از این زمان ابوسلمه صاحب قدرت واقعی شد[۳۲].
به این صورت سرنوشت عراق مشخص شد. استقرار انقلاب در این سرزمین بعد از مشرق دست آوردی بزرگ بود، به گونهای که امکان علنی شدن دعوت فراهم شد و خراسانیها توانستند امام خود را از آل محمد بشناسند[۳۳].[۳۴]
منابع
پانویس
- ↑ مدیران دعوت عباسی تشکیلات اداری مخفیانهای ایجاد کردند که برای سهولت کار، سلسله مراتب زنجیرهای داشت. این سلسله با مرتبه نقیبان به عنوان معاونین ائمه و به استعداد دوازده نقیب شروع میشد. تنها ایشان راز امام را میدانستند و آن را برای خود حفظ میکردند. آنان به لحاظ توانایی نظامی، فرهنگی و صدق و صفا برای دعوت و جذب یاران، در یک سطح بودند. بعد از آن مرتبه نظراء النقباء (نظیران) به استعداد دوازده تن بود. اگر نقیب میمرد، نظیر جانشین او میشد. بعد از آن مرتبه داعیان قرار داشت. عدهای از داعیان که به هفتاد تن میرسیدند، به نقباء یاری میرساندند، دستورهای آنان را به کار میبستند و از توانایی تبلیغی و نظامی همانندی برخوردار بودند، از میان ایشان داعیانی ظهور کردند که آمادهسازی روحی و فرهنگی یاران و ایجاد انقلاب را به عهده داشتند و دارای مواضع برجستهای بودند. بعد از آن، مرتبه دعاة الدعاة (مبلغان مبلغان) بود و در پی آن، مرتبه کارگزاران در پایینترین مرتبه، وجود داشت، به گونهای که هر داعی عدهای کارگزار داشت که دستگاه پنهانی او را اداره میکرد. این دستگاه به هستههای پنهانی در عمق جوامع همه شهرهای بزرگ منتهی میشد. شعارهای تبلیغی این دستگاه مخفی برابری، امامت برای رضا از خاندان محمد a و دعوت به اصلاحات بود، ر. ک: نویسنده گمنام، اخبار الدولة العباسیه، ص۲۱۶ - ۲۲۲.
- ↑ عباسیان با بیان داستانی حق قانونی خود را برای خلافت اینگونه تفسیر میکنند: ابوهاشم رهبر شیعه کیسانیه، بنا بر دعوت خلیفه سلیمان بن عبدالملک، به دمشق رفت. خلیفه به او نیکی کرده صله داد. آنگاه پس از ملاحظه سخنوری، ریاست و علم زید، به او حسد برد و با درک این نکته که شیعه حزب رقیب بنیامیه است، از او ترسید و با سم بر ضد او توطئه کرد. ابوهاشم دریافت که سم وارد بدنش شده و خواهد مرد. او در نزدیکی حمیمه قرار داشت، به آنجا رفت و با علی بن عبدالله عباسی دیدار کرده او را از مرگش آگاهانید و به او وصیت و حق امامت را به او واگذار کرد و زمام دعوت کیسانیه را به او تسلیم نمود و نام داعی الدعاة کوفه و دیگر داعیان را به او گفت و نامههای خود به آنان را تسلیم او کرد. بر اساس این واگذاری علی بن عبدالله عباسی و فرزندش محمد، بعد از او تمامی خطوط و تبلیغات پنهانی شیعه کیسانیه را به ارث بردند. برخی از مورخان این روایت را انکار کردهاند و به درستی آن اعتقاد ندارند. در این باره، ر. ک: تاریخ ابن اثیر، ج۴، ص۱۵۹ و مقایسه کنید با ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۴۳ که میگوید: هشام بن عبد الملک از ابوهاشم دعوت کرد. عبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی و الأندلسی، ص۱۹- ۲۱؛ علی عبدالرحمن العمرو، اثر الفرس السیاسی فی العصر العباسی الاول، ص۸۲ – ۸۳.
- ↑ برای وصیت امام به مبلغانش از جهت متمرکز کردن دعوت عباسی در خراسان، ر. ک: مقدسی، أحسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ص۲۹۳ - ۲۹۴.
- ↑ دعوت شیعی که به نام آل البیت S ایجاد شد و بر این باور بود که علویان وارثان طبیعی خلافت رسول خدا a هستند، خراسان را سرزمین مناسبی برای رشد و نمو یافت. از دوران زیاد بن ابیه هجرت بسیاری از شیعیان کوفه و بصره به منطقه بلخ در خراسان آغاز شد و تا دوران حجاج بن یوسف ثقفی ادامه یافت. این زمان روابط خوبی میان خراسان و شهرهای کوفه و بصره وجود داشت، این دو شهر مرکز جذب علویها بود: چون ایرانیها نظر خصمانهای به امویان داشتند. افزون بر آن، ایرانیها از استبداد امویان رنج میبردند؛ از این رو دعوت عباسیان را به دلیل تمایل به رهایی از حکومت امویان و در آرزوی استرداد قدرت گذشته خود که مسلمانان آن را گرفته بودند، پذیرا شدند. و این شور و هیجان در یاری هرکس که بر ضد حکومت اموی شورش میکرد، در بیشتر آنها وجود داشت. در خصوص علل کمک گرفتن عباسیان از ایرانیها و پاسخ مثبت ایشان، ر. ک: علی عبدالرحمن العمرو، اثر الفرس السیاسی فی العصر العباسی الاول، ص۱۱۰ - ۱۱۵.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۴.
- ↑ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۵.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۷.
- ↑ هنگامی که ریاست دعوت به سلیمان بن کثیر پیشنهاد شد، گفت: ریاست به دو تن واگذار نمیشود. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۹۵.
- ↑ او در توجیه عذرخواهی خود گفت: دیگران از من سزاوارترند. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۹۵.
- ↑ روایات تاریخی احتمال دادهاند که ابومسلم ایرانی الاصل باشد. بنابراین روایات، او از موالی ایرانی و نام اصلی وی بهزوان بوده است. او با اساس دعوت در کوفه آشنا شد و توجه داعیان را به خود جلب کرد. او را به ابراهیم امام معرفی نمودند، وی در یافت که او از هوش سرشار و اراده نیرومندی برخوردار است و به این باور رسید که شخصیتی قابل اعتماد است. درباره ابومسلم و زندگانی او، ر. ک: تاریخ طبری، ج۷، ص۱۹۸ - ۱۹۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۱۰۷-۱۰۸؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۴۵ - ۱۴۶.
- ↑ ابنخلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۴۷.
- ↑ برای ملاحظه متن نامه، ر. ک: تاریخ طبری، ج۷، ص۳۴۴. شایان ذکر است که برخی از مورخان وجود چنین توصیهای را انکار میکنند و آن را جعل دشمنان انقلاب عباسی، برای تخریب سرشت و اهداف آن و تحریک عرب بر ضد آن میدانند؛ زیرا در این نامه توصیه شده که بر عنصر عرب چیره شود، اما رخدادهای تاریخی، برخی از مفاد آن را تأیید میکند؛ به ویژه آنچه به دلجویی از یمانیها و جذب آنان برای فعالیت بر ضد مضر مربوط میشود. برای نقد این توصیه، ر. ک: فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۷۸ - ۷۹.
- ↑ محمود، حسن احمد و الشریف، احمد ابراهیم، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۴۸ - ۴۹.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۸.
- ↑ ابناعثم، الفتوح، ج۴، ص۳۴۸؛ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۴.
- ↑ در تاریخ طبری، ج۶، ص۲۵ و الدولة العباسیه، ص۲۷۴ «سقادم» آمده است.
- ↑ تاریخ ابناعثم، ج۴، ص۳۴۸.
- ↑ مصحح: یاقوت آن را سِیْفَذَنْج در چهار فرسنگی مرو دانسته است؛ معجم البلدان، ج۳، ۲۹۸. ابنعساکر نیز این کلمه را سِیْفَذَنْج ضبط کرده است؛ تاریخ مدینة دمشق. ج۲۲، ص۳۵۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۵۸.
- ↑ در عرصه خراسان چهار نیروی رقیب وجود داشت.
- ↑ در خصوص سیاستی که ابومسلم پیشه کرد و او را حاکم منحصر به فرد خراسان نمود، ر. ک: تاریخ ابناعثم، ج۴، ص۳۳۸ - ۳۴۴ و ۳۴۸؛ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۵۵، ۳۶۷ و ۳۷۷- ۳۸۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۷۷- ۳۸۱.
- ↑ شایان ذکر است که حادثه قتل سلیمان بن کثیر بیاجازه خلیفه با نظر امیر ابوجعفر که در آن زمان در خراسان حضور داشت، صورت گرفت، ر. ک: فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۱۸۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۸۶ - ۳۸۸. مصحح: در برخی منابع مانند تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵۲؛ تاریخ طبری حوادث سال ۱۳۲، ج۶، ص۱۰۳ و تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۴۱۳ «امین آل محمد» آمده است.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۸۹-۳۹۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۳۹۰؛ تاریخ ابناعثم، ج۴، ص۳۵۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۴۰۵ - ۴۰۸؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۵.
- ↑ تاریخ ابناعثم، ج۴، ص۳۵۳.
- ↑ تاریخ طبری، ص۳۵۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۷۷.
- ↑ تاریخ طبری، ص۳۵۷.
- ↑ محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۶۴.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۱.