دیدگاه فرقه وهابیت در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
دیدگاه فرقه وهابیت در باره علم غیب چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب |
مدخل اصلی | علم غیب |
دیدگاه فرقه وهابیت در باره علم غیب چیست؟ یکی از سؤالهای مصداقی پرسشی تحت عنوان «دیدگاههای دانشمندان مسلمان در باره علم غیب چیست؟» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ جامع اجمالی
معناشناسی غیب و علم غیب
معنای لغوی
«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمینامند.
معنای اصطلاحی
از منظر وهابیت غیب در دایرهای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:
- اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربریهای آیات قرآن کریم و روایات نبوی، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۲] و دیگری: معنایی خاصتر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری میشود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» میگویند[۳]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۴] و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۵]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق میشود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمیشود[۶].
- اصطلاح مفسران و دانشمندان عقاید: برای واژه «غیب» در آثار تفسیری مورد قبول وهابیت معانی مختلفی شده از جمله: معنای لغوی (امور پنهان از حواس)[۷]، خدای متعال[۸]، قدر[۹]، بهشت و جهنم، روز قیامت، حیات بعد از مرگ، و...[۱۰] و همه موارد مذکور[۱۱]. آنها همچنین برای «غیب» به لحاظ اطلاق و تقیید، دو قسم مختلف بیان کردهاند:
- غیب مطلق: غیبی است که از همه مخلوقات پوشیده است و هیچ کس نمیتواند آن را درک کرده یا به آن علم پیدا کند[۱۲] و هیچ راهی برای کشف آن از طریق حواس وجود ندارد؛ چراکه این علم مختص خدای متعال بوده و او آن را از دیگران مخفی نگاه داشته است[۱۳]. به عبارت دیگر دلیل و راهی برای اطلاع از این غیب نیست. این معنا مطابق با آیه: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ است. مگر کسانی که خدا اراده کرده و آنها را از بخشی از غیب خود آگاه سازد[۱۴]. بر این اساس گاهی خدای متعال این غیب را به واسطه وحی برای برخی از رسولان خویش کشف مینماید[۱۵]. این غیب خود بر دو قسم است: نخست: غیب مطلقی که خدای متعال علم به آن را مخصوص به خود قرار داده و هیچ احدی را هم از آن آگاه ننموده است که بدان علم مستأثر نیز میگویند؛ مانند: علم خدا به زمان وقوع قیامت، سبب مرگ یا زمان و مکان آن و غیره. دوم: غیب مطلقی که جز خدای متعال کسی به آن علم ندارد، لکن بعضی از رسولان خویش یا همه آنها را از بخشی از این علم و جزئیات آن آگاه مینماید و به هر مقداری که بخواهد از طریق وحی آن را در اختیارشان میگذارد و اطلاع از این علم را به عنوان دلیل و معجزه نبوت ایشان قرار میدهد، از این رو انبیا و رسل نیز تنها از طریق وحی از این غیب اطلاع دارند[۱۶].
- غیب مقید: غیبی است که خدای متعال آن را به بعضی از آفریدههای خویش - اعم از جن و انس و ملائکه - تعلیم داده و آنها را از آن آگاه کرده است[۱۷]. برخی به جای این عنوان از عنوان غیب نسبی یا غیب اضافی استفاده کرده و گفتهاند این غیب، غیبی است که مخلوقات میتوانند از آن مطلع بشوند؛ از راه شناخت اسباب و علل آن غیب که البته برای بعضی از مردم آشکار و شناخته شده است و برای برخی غیب و نامعلوم است. از جمله آیات دال بر این غیب: ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ[۱۸] این اطلاعات غیبیای که خدای متعال به پیامبر خاتم داده است برای او و ما قبل از آن، غیب بوده و پس از آگاهی آشکار و عیان شده است[۱۹].
اختصاص علم غیب به خدای متعال
وهابیت[۲۰] - همانند دیگر فرقهها و مذاهب اسلامی - با استناد به برخی آیات قرآن کریم[۲۱] و روایات نبوی[۲۲]، اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۲۳]. لکن، با وجود ادلهای قرآنی و روایی بر آگاهی غیر خدا از امور غیبی، بر خلاف عموم مسلمین، بدون دقت در معنای منظور از علم غیب غیر خدا (آیا معنای لغوی اراده شده است یا معنای اصطلاحی) باورمندان به این ایده را کافر به کفر اکبر میدانند[۲۴]. با این حال این فرقه نه تنها منکر امکان اطلاع و آگاهی یافتن برخی از اولیای الهی توسط خدای متعال از غیب نیستند، بلکه با استناد به دستهای دیگر از آیات[۲۵]، اطلاع رسل و انبیای الهی را از برخی امور غیبی و نه تمام امور، به اثبات رسانده و ادلهای را نیز در اثبات آن بیان کردهاند[۲۶].
جواز اطلاع انبیاء و رسل از برخی امور غیبی
اگر چه وهابیت نظر مفسرانی که معتقدند علم غیب تنها مختص خداوند متعال است و کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۲۷] را قبول دارند، لکن این فرقه اطلاع رسل و انبیای الهی را از برخی امور غیبی جایز دانسته و معتقدند انبیا و رسل از آنجا که در خلقتشان وجه امتیازی با سایر افراد بشر ندارند، خدای متعال آنان را به واسطه اعطای مقام نبوت و رسالت از میان دیگران برگزیده و با حجج، براهین و معجزاتی که در اختیارشان قرار داده آنان را تأیید نموده است تا این امور دلیلی باشد جهت اثبات صدق ادعای نبوت و رسالتشان. از جمله این براهین، اطلاع یا آگاه نمودن آنان از برخی امور غیبی است که علم آنها مختص خدای متعال بوده است. از این رو خدای متعال برخی برگزیدگان خویش را به واسطه وحی از بخشی از امور غیبی مطلع ساخته تا این امر تاکیدی باشد بر درستی و راستی ادعای آنان در نبوتشان[۲۸].
ادله وهابیت بر اطلاع رسل از بعضی امور غیبی
ادله قرآنی
- آیه ۱۷۹ سوره آل عمران؛ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۲۹]: این آیه دلالت دارد بر اینکه خدای متعال هر کسی را از میان رسولان خویش بخواهد، به هر میزانی که اراده کند، از غیب مطلع مینماید و بدین وسیله او را حجت بر کسانی که منکر رسالت او هستند قرار میدهد[۳۰]. در تفسیر این آیه گفتهاند: "بر خداوند متعال شایسته نیست که مؤمنین را در میان منافقین رها کرده و آنها را از یکدیگر مشخص ننماید، از این رو چارهای جز این نیست که خداوند اسباب تمییز این دو گروه را فراهم آورد به گونهای که مؤمن از منافق شناخته گردد. روشن است که این امر جز با مطلع ساختن انبیا و رسل از آنچه در درون و دلهای مردم نهفته است، ممکن نیست و این در شمار همان علم غیبی است که خدای متعال بر اساس این آیه، برگزیدگان خویش را به وسیله وحی از آن مطلع میسازد. چنانکه خدای متعال رسول خویش را در جریان غزوه تبوک زمانی که منافقین قصد ترور آن حضرت را کردند، از نیت درونی آنها آگاه ساخت و به او خبر داد"[۳۱].
- آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن؛ عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۳۲]: در تفسیر این آیه گفته شده: "از آنجا که سیاق آیه چنین توهمی را ایجاد میکند که حتی رسول گرامی اسلام نیز هیچ اطلاعی از غیب ندارد؛ خدای متعال ـ پس از آنکه خود را عالم به غیب معرفی کرده ـ رسولان برگزیده خویش را از کلام قبل استثنا کرده و اشاره میکند که خدای متعال برخی از آنها را به تناسب مقامشان از علم غیب خویش مطلع میسازد"[۳۳].
ادله روایی
روایات فراوانی مبنی بر اطلاع پیامبراکرم (ص) از امور غیبی و صدور این اخبار به صحابه در مصادر اهل سنت وجود دارد که علمای وهابیت نیز آنها را پذیرفته و بر صحت انها تاکید کردهاند. این روایات را میتوان در دو بخش آگاهی از غیب زمانی و آگاهی از غیب مکانی جای داد:
- آگاهی از غیب زمانی: مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود بابی را با عنوان خبرهای غیبی پیامبر (ص) از حوادث آینده (غیب زمانی) دارد که در آن دویست روایت درباره علم غیب پیامبر، آمده است. به عنوان نمونه در یک روایت اینگونه نقل میکند: "پیامبر (ص) نماز صبح را با ما خواند و به منبر رفت و تا ظهر به سخنرانی پرداخت، سپس پایین آمد و نماز ظهر را خواندیم و دوباره به منبر رفت و تا غروبسخنرانی کرد و در آن روز از تمام حوادث حال و آینده ما را با خبر ساخت»[۳۴].
- آگاهی از غیب مکانی: محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود روایات فروانی درباره علم غیب پیامبر (ص) نقل میکند، که بخشی از آنها به غیب مکانی ارتباط دارد. مانند اینکه میگوید: پیامبر (ص) فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا میبینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست، من شما را از پشت سر خویش میبینم[۳۵].
دیدگاه وهابیت پیرامون روایات آگاهی غیر خدا از غیب
از آنجا که وهابیت به استناد قرآن کریم، اطلاع و آگاهی رسولان الهی از بخشی از امور غیبی را جایز میدانند، لذا در مواجهه با بسیاری از روایات مشتمل بر این امر نیز موضع موافق گرفته و بر صحت آنها اعتراف کردهاند؛ به عنوان نمونه: البانی که در میان وهابیت به بخاری دوران مشهور است در پاسخ به پرسشی مبنی بر صحت و سقم روایات موجود در صحیح مسلم و بخاری پیرامون اخبار پیامبر از غیب و مراد از اینکه در آن روایات آمده رسول خدا (ص) علم ما هو کائن داشته است، چیست، ضمن اقرار به صحت این روایات، میگوید: "ممکن است مراد از عبارت بما هو کائن إلی یوم القیامة در این روایات، خبر از امور مهم بوده باشد نه امور تفصیلی غیبی که هیچ بشری نمیتواند از آنها خبر دهد"، سپس میگوید: "البته ممکن است این عبارت، اخبار از امور غیبی نیز باشد لکن سوال این است که چگونه پیامبر (ص) آنها را برای افرادی که درک این مسائل را ندارند بازگو میکند؟"[۳۶].
اعتقاد به جواز اطلاع برخی دیگر غیر از رسل از امور غیبی
روایات فراوانی در منابع مختلف تاریخی و روایی اهلسنت و مورد قبول وهابیت وجود دارد که دال بر اخبار غیبی توسط افراد مختلف غیر از انبیا و رسل است. وجود و نقل چنین روایاتی توسط این گروه حاکی از آن است که به باور ایشان هر چند بر اساس نصوص قرآن کریم تنها رسولان برگزیده الهی از غیب مطلعند، اما امکان اطلاع برخی دیگر از افراد بشر نیز از این امر به واسطه اطلاع نبی یا رسول یا غیر آن وجود دارد. یکی از این روایات، داستان اطلاع حذیفة بن یمان از اسامی منافقین عصر نبوی است آنجا که پس از غزوه تبوک و در جریان بازگشت سپاه اسلام، منافقین قصد ترور رسول خدا و پایین انداختن آن حضرت از گردنه را داشتند که خدای متعال، رسولش را به واسطه وحی از نیت درونی منافقین مطلع ساخت[۳۷] و آن حضرت نیز حذیفه بن یمان را از اسامی منافقین آگاه نمود؛ تا آنجا که حذیفه به واسطه اطلاع رسول خدا، منافقین را میشناخت و از این رو به او صاحب سری گفته میشد که کسی دیگر غیر از او از آن آگاه نبود[۳۸]. حتی ابن قیم جوزیه - برجستهترین شاگرد ابن تیمیه - در مورد استاد خود ادعا کرده که او اخبار از امور غیبی داشته است؛ البته نام آن اخبارات را «فراست» گذاشته است[۳۹].
مخالفت وهابیت با قول به آگاهی امامان اهل بیت از امور غیبی
هرچند وهابیت به جواز اطلاع برخی دیگر از افراد بشر که به مقام نبوت یا رسالت نرسیدهاند از بخشی از امور غیبی، معتقد بوده و در این خصوص با استناد به روایات، اطلاع افرادی همچون حذیفة بن یمان، خلیفه دوم و حتی ابن تیمیه را از امور غیبی، ثابت مینمایند اما زمانی که به آگاهی امامان اهلبیت از غیب و روایاتی که پیرامون اخبارات غیبی آنها صادر شده، میرسند، یا به کلی منکر اطلاع آنها از امور غیبی شده و روایات مذکور را تضعیف و توجیه مینمایند و مدعیان آگاهی امامان از غیب را کافر و مشرک معرفی میکنند، یا در صورت پذیرش این مسأله، دایره علم آنان را بسیار کوچک و مانند سایر افراد عادی بشر، تلقی مینمایند[۴۰].
به همین دلیل همواره تأکید میکنند که شیعیان در باورمندی به علم غیب امامان خود، غلو در دین دارند و چون صفات الوهی را به آنان نسبت دادهاند پس مشرک و کافرند و این اعتقاد را از نصاری گرفتهاند[۴۱].[۴۲]
نتیجهگیری
پیروان وهابیت[۴۳] با استناد به برخی آیات قرآن کریم[۴۴] و روایات نبوی[۴۵]، اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۴۶]. این گروه میان اصل دانستن علم غیب و آگاهی از آن فرق گذاشته و بر این اساس با استناد به دستهای دیگر از آیات[۴۷]، نه تنها اطلاع و آگاهی یافتن برخی از اولیای الهی از غیب را ممکن میدانند بلکه به باور ایشان وجود روایاتی در منابع معتبر که بر اخبارات غیبی توسط افراد مختلف غیر از انبیا و رسل دلالت دارند، حاکی از امکان اطلاع برخی دیگر از افراد بشر غیر از رسل از غیب است.
علیرغم این اعتقاد، پیروان وهابیت آن هنگام که سخن از آگاهی امامان اهلبیت (ع) از غیب و روایات دال بر اخبارات غیبی ایشان، به میان میآید، یا به کلی منکر اطلاع آنها از امور غیبی شده و روایات مذکور را تضعیف و توجیه مینمایند یا در صورت پذیرش این مسأله، دایره علم آنان را بسیار کوچک و مانند سایر افراد عادی بشر، تلقی مینمایند[۴۸]. به همین دلیل همواره تأکید میکنند که شیعیان در باورمندی به علم غیب امامان خود، غلو در دین دارند و چون صفات الوهی را به آنان نسبت دادهاند پس مشرک و کافرند و این اعتقاد را از نصاری گرفتهاند[۴۹].[۵۰]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. حجت الاسلام و المسلمین مدقق؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالحکیم مدقق در مقاله «علم غیب از منظر قرآن و سنت» در اینباره گفته است:
«گروه وهابیت بر این باورند که علم غیب مخصوص خدای متعال است. بر این اساس، اعتقاد به علم غیب اولیای خدا را موجب کفر و شرک میدانند. این باور ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات مربوط به این مسأله و عدم توجه به آیات دیگر است. این نوشتار در صدد است که با نگاه جامع به همه این آیات و بااستفاده از روایات شیعه و سنی به اثبات رساند: علم غیب بر دو نوع است: یکی علم غیب ذاتی و دیگری علم غیب خدا دادی. نوع اول مخصوص خدای متعال است و اثبات آن برای غیر خدا موجب کفر و شرک است. نوع دوّم، از ویژگیهای اولیا است و اعتقاد به این نوع علم غیب برای آنها عین توحید است. برخی از وهابیان پنداشتهاند که اعتقاد به علم غیب اولیا، اختصاص به شیعیان دارد؛ از این رو اقدام به تکفیر آنها نمودهاند. در این نوشتار با استناد به منابع و روایات اهل سنت به اثبات رسیده است که این اعتقاد مخصوص شیعیان نیست؛ پس اگر چنین باوری موجب کفر و شرک باشد، خود این گروه ناخودآگاه در دام آن افتاده است. محمد بن عبدالوهاب: هرکه ادعای علم غیب حتی در یک مورد کند طاغوت است[۵۱]. او هم چنین می گوید: خدای متعال فرموده است: قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۵۲] این آیه صریح است در بیزاری جستن از کسی که ادّعای علم غیب کند[۵۳]. دهلوی: اعتقاد شیعیان به این که امام (ع) باید علم غیب داشته باشد برگرفته از نصاری است[۵۴]. احسان الهی ظهیر: آگاهی امامان (ع) از چیزهای که دیگران نمیدانند اندیشه یهودی است[۵۵]. شورای مفتیان وهابیت: کسی که معتقد باشد به این که افراد صالح علم غیب دارند کافر است زیرا خدای متعال فرموده است: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۵۶][۵۷]. فوزان از مفتیان وهّابیت: غیب را جز خدای متعال نمیداند. به فرموده قرآن کریم: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ[۵۸]. بنابراین کسی که ادّعای علم غیب کند خود را شریک خدا در آن قرار داده است پس چنین کسی طاغوت است[۵۹]. بن باز: کسی که ادّعای علم غیب کند از او خواسته میشود که توبه کند. اگر توبه نکرد به جرم این که کافر شده است کشته میشود غسل و نماز ندارد و در قبرستان مسلمانان دفن نمیشود؛ زیرا غیب را جز خدا نمیداند.[۶۰]»[۶۱] |
۲. حجت الاسلام و المسلمین موسوی؛ |
---|
حجت الاسلام و المسلمین سید امین موسوی، در کتاب «گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی» در اینباره گفته است:
«برخی از علما اهل سنت، مخصوصاً گروه وهابیت به قصد گمراه کردن اذهان با تمسک به برخی از آیات و روایات گفتهاند، علم غیب صفتی از صفات خداوند است و احدی از مخلوقات متصف به آن نمیشود، و بر این اساس، اعتقاد به علم غیب را برای غیر ذات حق تعالی موجب کفر و شرک میدانند. ابوالشیخ اصفهانی گوید: غیر از خداوند، کسی از اهل آسمان و زمین غیب نمیداند، قسم به جانم، اگر کسی غیب میدانست، هر آینه آدم (ع) که خداوند او را به دست خودش آفرید و ملائکه بر او سجده کردند و خداوند اسماء حسنی را به او یاد داد و در بهشت جایش داد و هرچه دلش میخواست میخورد، فقط از یک درخت منع شده بود، اگر غیب میدانست، خودش را با خوردن از درخت ممنوعه به گرفتاری و بلا نمیانداخت! اگر کسی غیر از خدا غیب میدانست جنها باید از مرگ سلیمان آگاه میشدند و حال آن که بدن او دو سال تکیه بر عصا ماند و آنها در عذاب شدید بودند و از مرگ او خبر نداشتند تا این که موریانه عصا را خورد و آنها متوجه به مرگ سلیمان شدند. اگر جنها غیب میدانستند، دو سال در عذاب شدید نمیماندند، مرگ سلیمان موعظه برای جنها و عبرت برای مردم بود[۶۲]. شیخ زاده حنفی از قاسم صفار نقل میکند که فتوی داده است: یکی از شرایط نکاح حضور دو شاهد است، حالا اگر کسی با زنی ازدواج کند به شهادت خداوند و رسولش، علاوه بر این که نکاح باطل است کفر محض میباشد. چون اعتقادش بر این است که پیامبر (ص) غیب میداند و این کفر است[۶۳]. محمد بن عبدالوهاب گوید: هر کس ادعای علم غیب کند حتی در یک مورد، طاغوت است[۶۴]. صدیق خان در کتاب الدین الخاص نوشته است: درک امور غیبیه از شأن خداوند است، در اختیار احدی از بندگانش نیست، فرقی هم نمیکند که این شخص ولی، یا پیامبر، یا جن، یا فرشته، یا شیخ، یا شهید، یا امام، یا فرزند امام، یا خبیث و یا جنّی باشد. بنابراین خداوند به احدی از بندگان خودش قدرت درک علم غیب نداده است، تا هر موقع خواست آن را درک کند و به آن علم پیدا کند. پس اگر کسی ادعا کند، نزد او علمی است که به وسیله آن هر موقع خواست به امور غیبه آگاهی پیدا میکند و در قدرتش است که از امور آینده خبر میدهد، از دروغگوترین دروغگویان است ادعای خدایی میکند، و کسی هم اعتقادش بر این باشد که بر پیامبر، یا ولی، یا جن، یا فرشته یا امام، یا فرزند امام، یا شیخ، یا شهید، یا ستارهشناس، یا رمّال یا حفار، یا فالگیر، برهمن، یا راهب، یا جنیه و یا خبیث علمی است که به وسیله آن از غیب آگاهی مییابد، او مشرک به خداوند است و عقیدهاش از باطلترین باطلات و از دروغگوترین دروغگویان است و منکر آیاتی از قرآن کریم است[۶۵]. ابن باز از مفتیان بزرگ وهابیت میگوید: اگر اعتقاد شخصی بر این باشد که جبرئیل یا پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) یا شیخ عبدالقادر گیلانی یا بدوی یا حسین یا علی بن ابیطالب (ع) غیب میدانستند پیش همه اهل علم به خاطر چنین اندیشهای کافر است[۶۶]. در جای دیگر نوشته است: پیامبر اسلام (ص) با این که اشرف و افضل انبیاست غیب نمیدانست، چگونه امکان اطلاع سایر آفریدهها از غیب خواهد بود؟ بنابراین کسی اعتقادش بر این باشد که آگاه به امور غیبی است یا یکی از آفریدهها از آن اطلاع دارد افترا بزرگی بر خداوند بسته و دور از معرفت بوده و سخت در گمراهی است و منکر خدای سبحان میباشد. در جای دیگر گفته است: عقیده شخصی بر این باشد که محمد (ص) غیب میدانست و یا این که در کائنات تصرف میکرد و نظایر اینها، منکر خدای سبحان است و در ظاهر مشرک و از ملّت اسلام خارج است ولو منتسب به آن باشد. عبدالله قمیصی میگوید: علم غیب از آن خداوند است و اگر پیامبر یا امام نیز از آن بهرهمند باشد، لازم میآید که پیامبر و امام با خداوند در این صفت شریک باشند، که این سخن باطل است[۶۷]. عبدالرئوف محمد عثمان از علما وهابیون میگوید: اگر کسی عقیدهاش بر این باشد که پیامبر اکرم (ص) غیب میدانست و او آگاه بر قلبها در زمان حیاتش و مماتش بوده است، چنین شخصی مشرک است چون پیامبر غیب نمیدانست[۶۸][۶۹]. ابن تیمیه از علمای حنبلی است که عقاید و آرایی خلاف معتقدات عموم فرقههای اسلامی اظهار میداشت و پیوسته مورد مخالفت علمای دیگر قرار داشت. همین عقاید ابن تیمیه است که بعدها اساس معتقدات "وهّابیان" را تشکیل داده است، اما با این عقاید وقتی از او سؤال میشود: آیا در امت پیامبر اکرم (ص) افراد صالحی هستند که خداوند آنها را از انظار مردم مخفی نموده است و از امور غیبی قبل از فرا رسیدنشان گزارش میدهند؟ او پاسخ میدهد: وجود اقوامی که همیشه از مردم مخفی هستند سخنی درست نیست، اما گاهی افرادی با داشتن حال رحمانی که کرامت است از مردم مخفی میشوند... و همچنین بعضی مواقع مکاشفاتی از اولیا الهی سر میزند، چرا که اولیای الهی بر اثر پیروی از پیامبر اکرم (ص) و خوردن مالهای حلال و عمل صالح، احوال رحمانی از مکاشفات و تأثیراتی که خداوند و رسولش دوست دارند، به ارث میبرند[۷۰]»[۷۱]. |
۳. آقایان دکتر غفاری و دکتر باغبانزاده؛ |
---|
آقایان محمد هادی غفاری و محمد رضا باغبانزاده امشه، در مقاله «نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت» در اینباره گفتهاند:
«ابن تیمیه در منهاج السنة اندیشه شیعیان درباره امام را نقل میکند و مینویسد: امامیه مذهب خود را، از ائمه مشهور به فضل، علم، زهد و ورع میگیرند. وی در ادامه میافزاید:از نظر شیعه، آنان کسانی هستند که علوم را به مردم آموزش میدهند[۷۲]. وی پس از ذکر این موضوع، در خصوص باور شیعیان درباره مقام علمی امام علی (ع) موضع میگیرد و به طرق مختلف آن را انکار میکند. وی در ابطال نظر شیعیان، که علی (ع) را عالمترین اشخاص پس از رسول خدا (ص) میدانند، معتقد است هیچ یک از اهل سنت به این اعلمیت اعتقاد نداشتهاند و متفقالقول، ابوبکر و سپس عمر را عالمترین افراد بعد از رسول خدا (ص) میدانند؛ به اعتقاد وی، اجماع هم بر این موضوع صحه میگذارد. از نظر ابن تیمیه، تنها کسی که در محضر پیامبر (ص) به قضاوت و فتوا مبادرت میکرد، ابوبکر بود. ابن تیمیه برای اثبات نظر خود، روایات متعددی از کتب صحاح را نقل میکند[۷۳]. وی در مواجهه با روایتی که رسول خدا (ص) فرمود "قاضیترین شما علی است" و شیعیان با استناد به آن اعلمیت امام (ع) را ثابت میکنند، مینویسد: این حدیث اثبات نشده و سند قوی که بتوان به عنوان حجت به آن استناد کرد، وجود ندارد. هیچ کس آن را در کتب حدیثی مشهور نقل نکرده است؛ نه در کتابهای سنن و نه در کتابهای مسند، نه با سند صحیح و نه با سند ضعیف. این حدیث صرفاً از طریق کسی نقل شده که به دروغگویی معروف است[۷۴]. ابن تیمیه در انکار حدیث منقول از پیامبر خدا (ص) که فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌ بَابُهَا»[۷۵]. میگوید این حدیث بسیار ضعیف و سست است؛ لذا در جرگه احادیث دروغین قرار گرفته است[۷۶]. وی درباره روایاتی که در باب علم امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است، اشکال، و آنها را رد میکند؛ یکی از این نمونهها این آیه شریفه است: وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ [۷۷]. طبق روایات، این آیه در شأن حضرت علی (ع) نازل شده است. ابن تیمیه میگوید: این حدیث به اتفاق و اجماع اهل علم، ساختگی است؛ زیرا خداوند از گوش شنوا، گوش شخص معینی را اراده نکرده، بلکه مراد او، نوع گوش بوده است[۷۸]. وی در خصوص ذکاوت بسیار قوی و شدت حرص امام علی (ع) به تعلیم از رسول خدا (ص) مینویسد: از کجا معلوم که او از عمر و ابوبکر باهوشتر بوده و نسبت به آن دو، در یادگیری علم رغبت بیشتری داشته است؟ در حالی که در صحیحین آمده است که رسول خدا (ص) فرمود: در امتهای قبل از شما محدثانی وجود داشت ولی در امت من غیر از عمر کسی وجود ندارد. محدث یعنی الهامپذیر و او کسی است که خدا به او الهام میکند[۷۹]. او در این مجال، با ذکر روایات متعدد در صدد اثبات رجحان علمی دیگران برآمده است تا مقام علمی علی را کمارزش جلوه دهد، تا جایی که روایتی از ابن مسعود نقل میکند که گفت:وقتی عمر از دنیا رفت، من گمان کردم نُهدهم علم از بین رفت و مردم در یکدهم باقیمانده آن سهیماند[۸۰]. ابن تیمیه در نهایت نتیجه میگیرد در مسائلی که بین عمر و علی اختلاف وجود داشت، همانند مباحث مرتبط با زوجه حامله از متوفی و مسائل حرام، غالباً قول عمر ارجح بوده است[۸۱]. او مینویسد: بدان که اهل کوفه و اصحاب ابن مسعود مثل علقمه، اسود، شریح، حارث بن قیس، عبیده سلمانی، مسروق، وزر بن حبیش، ابی وائل و دیگران، علم عمر و ابن مسعود را بر علی فضیلت دادند و اکثر اوقات، قول عمر و ابن مسعود را بر قول علی ترجیح میدادند[۸۲]. شیعیان معتقدند علم علی (ع) بر دیگر صحابه برتری دارد، چرا که رسول خدا (ص) فرمود:آموختن علم در کودکی چون نقش بر روی سنگ میماند؛ و از آنجایی که علی (ع) از کودکی علوم را از محضر پیامبر دریافت کرده و خود نیز انسان کاملی بوده است علوم علی (ع) نسبت به علوم دیگران بیشتر است. وی در پاسخ به این عقیده شیعیان مینویسد: این نیز نشان از ناآگاهی رافضیان از علم حدیث دارد، زیرا اصحاب رسول خدا (ص) ایمان، قرآن و سنت را از پیامبر (ص) میآموختند و علی نیز از این امر مستثنا نبود. این در حالی است که تا علی به سیسالگی نرسید، قرآن تکمیل نشد و این حاکی از آن است که علی بیشتر قرآن را در بزرگسالی حفظ کرده است نه در خردسالی. وانگهی، تعلیم پیامبر (ص) اختصاص به شخص واحدی نداشت بلکه هر کسی به حسب استعداد خود علوم را فرا میگرفت[۸۳]. ابن تیمیه در واکنش به اینکه مردم از علوم علی (ع) استفاده میکردند، با پیشکشیدن نقش ابن مسعود در علوم قرآنی و جایگاه او در میان مردم، معتقد است کوفیان، ایمان، قرآن و تفسیر آن را به انضمام فقه و سنت از ابن مسعود و دیگران میآموختند و این زمانی است که علی وارد کوفه نشده بود[۸۴]. وی پا را از این فراتر میگذارد و مینویسد:اهل مدینه و مکه، شام و بصره نیز علوم خود را از علی (ع) دریافت نکردند و آنچه از ایمان و قرآن و شریعت به یاد دارند، از نبوت آموختهاند[۸۵]. او با وارد کردن اشکال بر عقیده شیعیان در باب اینکه علی (ع) واضع علم نحو است، میافزاید: علم نحو از علوم نبوت نیست، بلکه معیاری است برای حفظ زبانی که قرآن به آن زبان نازل شده است. در زمان خلفای سهگانه هیچگونه انحرافی در زبان وجود نداشت و منقول است هنگام استقرار علی در کوفه، با دستور ایشان به ابوالأسود دوئلی مبنی بر تقسیم کلمه به اسم و فعل و حرف، علم نحو بنا شده است[۸۶]. وی با جبهه گرفتن در برابر این عقیده شیعیان که فقها به علی مراجعه میکردند، میگوید:این دروغی آشکار است و هیچ یک از ائمه چهارگانه از فقها، به او مراجعه نکردهاند[۸۷]. وی در ادامه به تفصیل نظر خود را بیان میکند و با نام بردن از هر یک از پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت، از دیدگاه خود دفاع میکند و همه دیدگاههای شیعیان را کذب محض میداند. ابن تیمیه با کذب خواندن نظر شیعیان در بازگشت علم کلام به علی استدلال میآورد که این بحث مخالف کتاب و سنت بوده و در میان صحابه و تابعان، احدی با استدلال به حدوث اجسام به حدوث عالم نپرداخته است. این در حالی است که علم کلام بعد از قرن اول در جهان اسلام رواج یافته است[۸۸]. او در انکار این گفتار امام (ع) که فرمود:قبل از آنکه مرا از دست دهید از من بپرسید. از من درباره راههای آسمان بپرسید که من به راههای آسمان نسبت به راههای زمین آگاهترم چنین استدلال میکند: علی این سخن را در مدینه، بین مهاجران و انصار نگفته است، بلکه هنگامی که او به عراق رفت این سخن را ایراد کرد و آن زمانی بود که جمعیت بسیاری به اسلام گرویده بودند و از دین اسلام اطلاع کامل نداشتند. علی نیز به عنوان امامی که باید به او مراجعه شود و به آنان تعلیم و فتوا دهد چنین سخنی را بیان کرده است[۸۹]. وی در رد این دیدگاه شیعیان که عمر در قضایای متعددی به علی مراجعه کرده و اگر علی نبود عمر هلاک میشد، مینویسد:اگر صحیح باشد، این اتفاق یک بار پیش آمده و اگر غیر از علی، کسی دیگر میبود، قطعاً عمر به او هم اشاره میکرد[۹۰]. نتیجه: ابن تیمیه در منهاجالسنة با استمداد از شیوه انکار روایات، یا ضعیف دانستن اسناد آنان و منحرف کردن خطاب روایت از علی و توجهدادن آن به شخص دیگر، در صدد بیپایه و اساس نشاندادن نظر شیعیان درباره مقام علمی علی برآمده است. او در این مسیر با تکیه بر تعدادی از روایات باب میل خود، کوشیده است علم دیگران را بر علم علی رجحان دهد؛ و روایات مشهوری که در باب علم امام (ع) از پیامبر (ص) نقل شده را انکار کند. او با ضعیف دانستن روایت رسول خدا (ص) که علی را دروازه علم پیامبر دانست، در سند گفتار دیگری از پیامبر (ص) درباره امیرمؤمنان تشکیک کرد؛ روایتی که در آن علی را قاضیترین افراد صحابه دانست. این در حالی است که روایت مزبور را بخاری در صحیح و همچنین شارحان صحیح نقل کردهاند. وی از روی لجاجت، سخن مشهور و کثیرالنقل "اگر علی نبود عمر هلاک میشد" را به سخره گرفته و به این سخن خلیفه دوم که گفته بود هر گاه علی در مسجدی حضور یابد کسی حق فتوا ندارد، وقعی نمینهد. اما این سخنان به حدی در تاریخ تکرار شده که انکار آنها میسر نیست. وی در مسیر خود، با پیشکشیدن تعدادی از صحابه و تلاش برای اثبات رجحان علمی آنان بر علی (ع) عنادش با علی (ع) را به نمایش گذاشت؛ اما با توجه به فراوانی منابع و ثبت وقایع تاریخی در خلال متون اهل سنت، خلاف گفتههای ابن تیمیه اثبات میشود و میبینیم که او تا چه اندازه، تمام همت خود را صرف قلب و تدلیس واقعیاتی میکند که مورخان و محدثان به ثبت و ضبط آن مبادرت کردهاند. جالب اینکه ابن تیمیه برای اثبات نظر خود به صحاح ارجاع میدهد، اما روایاتی از صحاح را که در باب مقام علمی امام است و با اندیشه وی منطبق نیست، با دیده اغماض مینگرد و به تضعیف یا رد آن رأی میدهد که بیانگر شدت کینهتوزی وی به ساحت علی (ع) است[۹۱]. |
۴. پژوهشگران پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب؛ |
---|
پژوهشگران «پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«وهابیت با نگاهی یکسویه به آیات قرآن کریم علم غیب را منحصر به خداوند دانسته و طبق معمول با تعبیراتی تند و اهانتآمیز، قائلان به علم غیب را مورد خطاب قرار میدهند؛ به عنوان نمونه محمد عبدالوهاب رئیس فرقه وهابیت در کتاب خود پس از دستهبندی که در ادامه میآید آیهای که در صدد اثبات علم غیب برای رسولان است را مصادره به مطلوب کرده و در جهت تفسیر شخصی خود استفاده نموده و میگوید: طاغوتها بسیارند که بدترین آنها پنچ گروهاند: ابلیس ملعون؛ بندهای که از روی رضایت، شیطان را میپرستد؛ کسی که مردم را به پرستش خود میخواند؛ کسی که به چیزی حکم میکند که خداوند به آن حکم نکرده باشد؛ کسی که ادعای ذرهای از علم غیب داشته باشد به دلیل آیه: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا [۹۲] [۹۳] در حالی که محمد بن عبدالوهاب در متن بالا علاوه بر استفاده اشتباه و تفسیر نابجا از آیه شریفه، موارد بسیاری از علم غیب انبیا و اولیای الهی که در منابع اهل سنت و مورد قبول وهابیت گزارش شده را نادیده گرفته است؛ به عنوان نمونه موارد زیر:
جالب است که در کتابهای اهلسنت و روایات مورد قبول وهابیت، روایات و اخبار عجیب و غریبی از خبرهای غیبی ابوبکر و عمر نیز وارد شده، امّا برای وهابیتی که یکسره به علم غیب اهلبیت (ع) خرده میگیرند هیچ جای تعجب و سؤال ایجاد ننموده، ولی چون نوبت به علم غیب این بزرگواران میرسد فریاد "وا اسلاماه" از سوی آنان بلند میشود! ابن تیمیه در کتاب "مجموع الفتاوی" بابی به نام باب کرامات أولیاء الله گشوده و در آن برای بزرگان مورد قبول خود کراماتی در حد کرامات پیامبران نقل کرده است. عجیبتر این که ابن تیمیه و پیروان او آگاهی از خبرهای غیب را برای کاهنان و پیشگویان ممکن میدانند، ولی برای انبیا و ائمه (ع) ممکن نمیدانند، ابن تیمیه حرّانی در کتاب خود میگوید: و اما برخی خبرهایی که برخی پیشگوهای کاهن در رابطه با برخی امور غیبی میدهند و یا سحری که ساحران میکنند از خبرهایی است که شیاطین برای آنها میآورند، به شکلی که گاهی انسانی را به واسطه سحر از بین میبرند، یا او را مریض میسازند، یا مانع ازدواج او و... میشوند. اینها همه با کمک شیاطین صورت میگیرد... [۹۷]. و یا همو در جای دیگر آگاهی از علم غیب را برای مدعیان نبوت ممکن میداند، ولی برای انبیا و ائمه (ع) خیر: گروهی از مدعیان دروغین نبوت نیز پارهای از کارهای خارق عادت، از جنس کارهای کاهنان و ساحران داشتهاند... همچون اسود عنسی که در زمان حیات پیامبر (ص) در سرزمین یمن ادعای نبوت نمود و توانست توسط دو شیطان به نامهای سحیق و محیق که اخبار غیبی را به او میرساندند بر تمامی یمن چیره و غالب گردد... همچنین حارث دمشقی و مکحول حلبی و پاپ رومی لعنة الله علیهم»[۹۸]. و عجیبتر از عجیب آن که همان گروه کجفهم که علم غیب را فقط مختص خداوند میدانند، برای رهبر خود ابنتیمیه حرّانی کرامات و فضائلی قائلند که اگر شیعیان همانها را برای امامان (ع) خود قائل شوند مورد توهین و تکفیر آنان قرار میگیرند»[۹۹]. |
۵. پژوهشگران پایگاه تخصصی نقد وهابیت؛ |
---|
پژوهشگران «پایگاه تخصصی نقد وهابیت» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
وهابیت برخلاف آیات قرآن و روایات، اعتقاد به علم غیب را نوعی شرک اکبر دانسته[۱۰۰] و به معتقدین آن، حکم کفر می دهند.[۱۰۱] محمد بن عبدالوهاب نیز در نوشتههایش، بدترین طاغوتها را پنج دسته بیان کرده، و یکی از آنها را، کسی معرفی میکند که ادّعای علم غیب داشته باشد.[۱۰۲] او در ادامه به آیه ذیل استدلال می کند: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا؛[۱۰۳] ولی مسلمانان بر این باورند علم غیب مختص به خداوند است، که این علم ذاتى و استقلالى برای اوست، و غیر خداوند مستقلاً هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خدا، با الطاف و عنایت او میباشد. آلوسی مینویسد: "حق این است، علم غیب که از غیر خداوند عزوجل نفى شده، علمى است که براى ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد. و اما آنچه را که براى بعضى از خواص به وقوع پیوسته از این سنخ نیست بلکه جزء عنایات وافاضات الهى است که خداوند آن را بر عدهاى از بندگان خود افاضه کند".[۱۰۴] آیهای که مورد استدلال محمد بن عبدالوهاب قرار گرفته است، در صدد اثبات علم غیب برای پیامبران و رسولان است و مفسران شیعه و اهل سنت، در ذیل آن گفتهاند، که بر اساس این آیه، خداوند فرستادگانش را از علم غیبی که مختص ذات خود اوست، بهرهمند گردانیده است. در ذیل به بعضی از تفاسیر بزرگ اهل سنت اشاره میکنیم:
از دیگر آیات مانند: مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء،[۱۰۸] ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ،[۱۰۹]و ... برداشت میشود که خداوند به رسولانش علم غیب را عنایت کرده است. خداوند نه تنها رسولانش، بلکه هرکس را که بخواهد، از غیب آگاه میسازد، چنانکه فخر رازی در تفسیرش، ذیل آیه ۲۷ سوره جن مینویسد: "قطعا مقصود خداوند از آیه این نیست که تنها رسولان را از غیبها آگاه میسازد. دلائلی که این مطلب را ثابت میکند، این است: اولاً: با روایاتی که نزدیک به تواتر است، ثابت شده که "شق و سطیح" «نام دو نفر است» که کاهن بودند، از ظهور پیامبر ما حضرت محمد (ص) خبر میدادند و آن دو، در میان عرب مشهور بودند که این نوع از علم را دارا هستند. تا جایی که "کسری" در شناخت احوال پیامبر ما (ص) به آن دو مراجعه کرد. پس در نتیجه ثابت شد که خداوند متعال غیر پیامبران را نیز بر مقداری از غیب آگاه میکند"[۱۱۰] لذا علم غیب داشتن وارثان پیامبر هیچ بعدی ندارد، چنان که ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری در تفسیر آیه ی ۲۷ سوره ی جن، مینویسد: "مقتضای جمله "إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ"، این است که رسول، به برخی از غیبها آگاهی دارد و نیز "ولی" که پیرو رسول است از ایشان این علم را میگیرد و به واسطه ی آن، مورد اکرام است. تفاوتش در این است که رسول، از راه انواع وحی آگاهی مییابد؛ اما ولی، از راه خواب یا الهام به آن دست مییابد"[۱۱۱] و ابن حجر هیثمی نیز تصریح میکند که خداوند متعال، پیامبران بلکه وارثان آنها را بر غیب بسیاری آگاه ساخته است؛ اما این آگاهی، نسبت به علم خداوند، جزئی و اندک است، پس تنها خداوند است که مطلقا و به صورت کلی و جزئی بر غیب آگاهی دارد؛ نه غیر خداوند"[۱۱۲] در روایات نیز مسئله علم غیب به وضوح در کتب فریقین وجود دارد، و حتی در صحیح مسلم بابی به نام "اخبار النبی فیما یکون الی قیام الساعة" وجود دارد. در اینجا بهعنوان نمونه به دو روایت اشاره میشود:
|
۶. پژوهشگران وبگاه علوم اسلامی؛ |
---|
پژوهشگران «وبگاه علوم اسلامی» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«محمد بن عبد الوهاب، میگوید هر کس ادعا کند که علم غیب میداند، طاغوت است. آقای دهلوی وهابی صراحت دارد: اینکه شیعیان میگویند امام (ع) باید علم غیب بدانند، این اعتقاد را از مسیحیت گرفتهاند[۱۱۶]. همچنین آقای احسان إلهی ظهیر هم همین تعابیر را دارد. آیاتی که دلالت میکند فقط خداوند علم غیب دارد؛ اول: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ[۱۱۷]. دوم: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۱۱۸]. اول: این وهابیت به بعضی از آیات ایمان میآورند و به بعضی دیگر کفر میورزند: بعضی از آیات را که به نفعشان است إستناد میکنند و نسبت به بعضی از آیات که به ضررشان است، چشمپوشی میکنند. آیاتی که دلالت میکند خداوند کسانی را از علم غیب آگاه میکند: ۱) خداوند در آیات ۲۶ و ۲۷ سوره جن صراحتاً میفرماید: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۱۱۹] این آیات از آیات مشکله هم نیست که بگوییم نمیفهمیم. این آیه صراحت دارد که عالم الغیب بودن، مخصوص خداوند است و غیر از خداوند، کسی به صورت استقلالی علم غیب ندارد. اگر کسی معتقد شود که پیامبر اکرم (ص) یا امام (ع) از پیش خود و به صورت استقلالی علم غیب میدانند، ما او را مرتدّ و کافر و منکر قرآن میدانیم. ولی انبیاء و ائمه (ع) به إذن الله تبارک و تعالی علم غیب میدانند. ۲) در آیه ۴۹ سوره آل عمران که در رابطه با حضرت عیسی (ع) است، آن حضرت میفرماید: وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ...[۱۲۰] حضرت عیسی (ع) علم غیب میداند و به إذن الله تبارک و تعالی از مسائلی خبر میدهد. ۳) خداوند در آیه ۱۷۹ سوره آل عمران میفرماید: مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء[۱۲۱]. دوم: ابن تیمیه معتقد به علم غیب است: آقای ابن تیمیه که امام وهابیت است و او را بیش از پیامبر اکرم (ص) قبول دارند، در کتاب منهاج السنة چاپ عربستان سعودی میگوید: علامه حلی از علماء شیعه که مدعی است علم غیب میداند، این هنر نیست، چون تعدادی از پیروان أبو بکر و عمر و عثمان چندین برابر او علم غیب میدانستند. ... حذیفة یمانی و أبو هریره و دیگر صحابه هم چندین برابر علی خبر از غیب میدادند. سوم: علم غیب در کتب اهل سنت: روایتی را برای مخاطبان عزیز میخوانم که شاید کمتر شنیده باشند. وقتی ما از حضرت فاطمه زهراء (س) یا أمیر المؤمنین (ع) یا از سایر ائمه (ع) نقل میکنیم که بعضی از وقایع آینده را تا روز قیامت خبر میدادند، فوری میگویند که این شرک است و شیعه هم مشرک است و قتلش واجب است. در صحیح مسلم، نقل شده است که حذیفه میگوید: رسول الله (ص) آنچه را که تا روز قیامت اتفاق میافتد به من خبر داد. اگر قرار است که حضرت فاطمه زهراء (س) مطالبی را از جبرئیل بگیرد و تا قیام قیامت خبر بدهد یا امام صادق (ع) خبر بدهد و أمیر المؤمنین (ع) خبر بدهد و این شرک باشد، آیا این آقایان وهابیت جرأت دارند بگویند حدیفه یمانی هم مشرک است؟! آیا میتوانند درباره مسلم بن حجاج نیشابوری که این روایت را آورده، همان حملاتی را بکنند که به شیخ کلینی میکنند؟! ابن حجر عسقلانی در کتاب فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، جلد ۴، صفحه ۷۹ خیلی مفصل در این زمینه بحث کرده است. جناب خزرجی انصاری هم مفصل بحث میکند و میگوید: حذیفه یمانی از صحابه جلیلالقدر و از سابقین بود که رسول الله (ص) از آنچه که اتفاق افتاده و از آنچه که اتفاق خواهد افتاد از فتنهها و حوادث تا روز قیامت را به او خبر داده است. لذا این آقایان یک عینک تکچشمی زدهاند و به دنبال نقاط منفی از شیعه هستند، ولی کتابهای خودشان را هم مطالعه نمیکنند. چهارم: ائمه (ع) و پیامبر اکرم (ص) به إذن الله تبارک و تعالی علم غیب میدانستند و موظف نبودند که از علم غیب خود استفاده کنند؛ مگر در جایی که مربوط به تقویت دین و شریعت باشد. مثلاً مدیر کل و وزیر، سوار ماشینهای دولتی میشوند و در کنارش هم مینویسند استفاده اختصاصی ممنوع. ائمه (ع) هم علم غیب داشتند و هیچ شک و شبههای نیست و مکلف نبودند که از علم غیب خود استفاده کنند و علم غیب آنها برای آنها تکلیفآور نبود و انبیاء و ائمه (ع) مکلف بودند طبق برنامههای عادی جلو بروند. مثلاً اگر کسی به امام حسن (ع) خبر میداد که در فلان غذا، زهر ریخته شده و چون از طریق عادی با خبر شده، امام حسن (ع) قطعاً از آن آب میل نمیکردند و اگر میل میکردند، اقدام بر قتل نفس میشد. ولی اگر با علم غیب میفهمید که داخل آن ظرف، زهر ریخته شده است، ائمه (ع) در اینجا تکلیف ندارند و این نظر همه فقهاء شیعه است از زمان شیخ مفید و سید مرتضی تا عصر حاضر»[۱۲۲]. |
۷. پژوهشگران وبگاه ندای شیعه. |
---|
پژوهشگران «وبگاه علوم اسلامی» در پاسخ به این پرسش آوردهاند:
«ابن قیم جوزیه: ابن تیمیه علم غیب دارد و از لوح محفوظ و باطن افراد با خبر است! بسیاری از مخالفین شیعه در بحث علم غیب، شیعیان را اهل غلو و شرک میخوانند و تلاش میکنند تا به هر نحوی علم غیب را مختص خداوند دانسته و آن را در مورد غیر خداوند منتفی بدانند. جدای از بحثهای قرآنی و روایی که این ادعای مخالفین را باطل میسازد، فردی همچون ابن قیم جوزیه که شاخصترین شاگرد ابن تیمیه بوده، بر این اعتقاد بوده که ابن تیمیه علم غیب دارد و از لوح محفوظ با خبر است! ابن قیم جوزیه میگوید: و از فراست و زیرکی شیخ الاسلام ابن تیمیه امور عجیبی دیدم و آن چه که از فراستش ندیدهام بسیار بزرگتر است و وقایع مربوط به فراستش نیازمند کتابی حجیم و ضخیم است. او (ابن تیمیه) به اصحابش خبر داد که در سال ۶۹۹ هجری سپاه تاتار وارد شام میشود و سپاهیان مسلمین شکست میخورند و دمشق در آن قتل عام و اسارت عمومی صورت نمیگیرد و از اصرار و شدت و حدت سپاهیان بر اموال خبر داد و این قبل از آن بود که سپاه تاتار شروع به حرکت کند. سپس به مردم و فرماندهان در سال ۷۰۲ هجری که سپاه تاتار به قصد شام حرکت کرد، خبر داد که آنها (سپاه تاتار) محاصره شدهاند و نهایتاً شکست میخورند و پیروزی از آن مسلمین است و هفتاد مرتبه برای این قسم خورد و به او (ابن تیمیه) گفته میشد که بگو "ان شاء الله" و او میگفت "ان شاء الله" تحقیقی و نه تعلیقی (یعنی ان شاء الله اما یقیناً اتفاق میافتد) و من ابن قیم جوزیه شنیدم که ابن تیمیه میگفت زمانی که زیاد اصرار کردند گفتم زیاد اصرار نکنید. خداوند این را در لوح محفوظ نوشته است که آنان (سپاه تاتار) این مرتبه شکست میخورند و پیروزی از آن سپاه اسلام است.[۱۲۳] ابن قیم جوزیه در ادامه مینویسد: و فراست و زیرکی جزئی ابن تیمیه در خلال این دو واقعیت مانند قطرات باران بود. (یعنی چنین مواردی به کثرت و به صورت مداوم از ابن تیمیه صادر شده است).[۱۲۴] در ادامه مینویسد: هنگامی که ابن تیمیه به سرزمین مصر فراخوانده شد و خواستند که او را بکشند بعد از آن که تقدیرات و امور برای او مقدر شد، اصحابش برای وداع با او جمع شدند و گفتند: نامهها به تواتر خبر میدهند که که میخواهند تو را بکشند. ابن تیمیه گفت: به خدا سوگند هرگز این کار را انجام نمیدهند. اصحابش گفتند: آیا زندانی میشوی؟ گفت: بلی، و حبسم به طول میانجامد. سپس از زندان خارج میشوم و در حضور مردم از سنت سخن میگویم. ابن قیم جوزیه میگوید: شنیدم که ابن تیمیه آن را میگفت.[۱۲۵] در ادامه مینویسد: و یک مرتبه ابن تیمیه گفت: بر اصحابم و غیر آنان وارد میشوم و در چهره آنان و چشمانشان اموری را میبینم که برایشان نمیگویم. پس من (ابن قیم جوزیه) یا شخص دیگری گفت اگر به آنان بگویی چه میشود؟ ابن تیمیه گفت: آیا میخواهید مانند خبرچین و جاسوس والیان و پادشاهان باشم؟ و من (ابن قیم جوزیه) روزی به او گفتم اگر با ما بر اساس همان چیزی که در چهرهها و چشمانمان میبینی تعامل داشته باشی باعث استقامت و اصلاح ما میشود. پس ابن تیمیه گفت: اینگونه تا یک جمعه یا یک ماه با من صبر نمیکنید.[۱۲۶] در ادامه مینویسد: ابن قیم جوزیه میگوید: ابن تیمیه بارها از امور باطنی مخصوص خودم که بر آن تصمیم گرفتهام به من خبر داده است در حالیکه هرگز چیزی در مورد آن نگفتهام و از بعضی از حوادث بزرگی که در آینده اتفاق خواهد افتاد به من خبر داده است و وقت آن را تعیین نکرده است در حالیکه بعضی از آنها را دیدهام و منتظر بقیه آن هستم.[۱۲۷] سبحان الله! طبق ادعای ابن قیم جوزیه: ۱. ابن تیمیه در موارد متعدد و بسیار زیاد به اخبار و امور غیبی خبر داده و کیفیت آن را نیز تعیین کرده است مانند حمله سپاه تاتار و شکست و پیروزی آنها؛ ۲. ابن تیمیه از لوح محفوظ خبر داشته است مانند یقینش به پیروزی مسلمانان در مواجهه با سپاه تاتار؛ ۳. خبر دادن ابن تیمیه به امور غیبی، بسیار زیاد و غیرقابل شمارش است و در مورد آن میتوان کتاب قطور و ضخیم تألیف کرد؛ "وَوَقَائِعُ فِرَاسَتِهِ تَسْتَدْعِی سِفْرًا ضَخْمًا ... وَکَانَتْ فِرَاسَتُهُ الْجُزْئِیَّهُ فِی خِلَالِ هَاتَیْنِ الْوَاقِعَتَیْنِ مِثْلَ الْمَطَرِ"[۱۲۸] ۴. ابن تیمیه از امور باطنی و درونی افراد و تصمیماتی که میگرفتهاند با خبر بوده است؛ ۵. از حوادث بزرگی که در آینده اتفاق میافتند خبر داده است. با وجود چنین ادعاهایی از سوی ابن قیم جوزیه در مورد ابن تیمیه، آیا مخالفین اینها را غلو نمیدانند؟ آیا علم غیب و خبر داشتن از لوح محفوظ برای ابن تیمیه غلو نیست و فقط برای اهل بیت (ع) غلو است؟ آیا ابن قیم جوزیه غالی و فاسد العقیده و مشرک نیست؟ چگونه علم غیب و آگاهی از امور باطنی افراد و آگاهی از لوح محفوظ را برای ابن تیمیه جایز میدانید و آن را برای اهل بیت (ع) غلو و شرک میخوانید؟ "ما لکم کیف تحکمون"»[۱۲۹]. |
پرسشهای مصداقی
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان عرفان اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان تفسیر در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
پرسشهای وابسته
- غیب در لغت و اصطلاح به چه معناست؟ (پرسش)
- غیب در قرآن و حدیث به چه معنا به کار رفته است؟ (پرسش)
- حقیقت غیب چیست؟ (پرسش)
- جهان غیب چیست؟ (پرسش)
- قرآن در مورد جهان غیب چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
- چه احادیثی در مورد جهان غیب وجود دارد؟ (پرسش)
- جهان شهادت چیست؟ (پرسش)
- قرآن در مورد جهان شهادت چه آیاتی دارد؟ (پرسش)
- چه احادیثی در مورد جهان شهادت وجود دارد؟ (پرسش)
- ایمان به غیب به چه معناست؟ (پرسش)
- علم غیب چیست؟ (پرسش)
- فرق بین کارهای خارقالعاده و علم غیب چیست؟ (پرسش)
- فرق بین پیشگویی و علم غیب چیست؟ (پرسش)
- آگاه از غیب کیست؟ (پرسش)
- بحث از علم غیب چه اهمیت یا ضرورتی دارد؟ (پرسش)
- آیا انسان نیازی به ارتباط با جهان غیب دارد؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان عرفان اسلامی در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
- دیدگاههای دانشمندان تفسیر در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)
پانویس
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ج۴، ص۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص۶۱۶؛ ابنمنظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ج۱، ص۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
- ↑ الغنیمان، احمد بن عبدالله، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۲۹.
- ↑ غیبٌ مطلقٌ استأثر الله بعلمه واختصَّ به دون خَلْقه لقوله تعالی: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ؛ (سوره نمل، آیه۶۵)، مثل علمِه ـ سبحانه ـ بالساعة والموتِ من حیث سببه و زمانه و مکانه وبعض أسماء الله تعالی غیَّبها عن العباد، و نحو ذلک کثیرٌ، فهذا النوع موافقٌ لمعنی قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ (سوره لقمان، آیه٣۴)، قال ابن کثیرٍ فی [«تفسیره» (٣التفسیر، ج۳، ص۴۵۳): «هذه مفاتیح الغیب التی استأثر الله تعالی بعلمها، فلا یعلمها أحدٌ إلاَّ بعد إعلامه تعالی بها، فعلمُ وقتِ الساعة لا یعلمه نبیٌّ مرسَلٌ ولا مَلَکٌ مقرَّبٌ، لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ [الأعراف: ١٨٧]، وکذلک إنزال الغیث لا یعلمه إلاَّ الله، ولکن إذا أمر به عَلِمَتْه الملائکة الموکَّلون بذلک ومَن شاء اللهُ مِن خَلْقه، وکذلک لا یعلم ما فی الأرحام ممَّا یرید أن یخلقه تعالی سواه، ولکن إذا أمر بکونه ذکرًا أو أنثی، أو شقًّیا أو سعیدًا؛ عَلِمَ الملائکة الموکَّلون بذلک ومَن شاء اللهُ مِن خَلْقه، وکذلک لا تدری نفسٌ ماذا تکسب غدًا فی دنیاها وأُخْراها، وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ [لقمان: ٣۴]: فی بلدها أو غیره مِن أیِّ بلاد الله کان، لا عِلْمَ لأحدٍ بذلک، وهذه شبیهةٌ بقوله تعالی: وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ [الأنعام: ۵٩] الآیة، وقد وردت السنَّة بتسمیة هذه الخمس: مفاتیحَ الغیب. فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ به عنوان نمونه بن باز از مفتیان وهابی معتقد است با توجه به آیه: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ، علم غیب مختص خداست؛ و اگر کسی گمان کند که غیر خدا اعم از رسول یا غیر او نیز علم غیب میدانند، کافر است؛ لأن علم الغیب إلی الله تعالی، إذا زعم أن أحدا یعلم الغیب، الرسول (ص) أو غیره، فهو کافر....؛ بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸... و طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص٢١۶ و ج۴، ص۵٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
- ↑ فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ شاهد این سخن اینکه پیروان وهابیت از یکسو اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد. (بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸... و طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص٢١۶ و ج۴، ص۵٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷) و از سوی دیگر میان اصل دانستن علم غیب و آگاهی از آن فرق گذاشته و بر این اساس با استناد به دستهای از آیات (مثل قوله تعالی: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹ و مثل: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ؛ سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷ و مثل وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء؛ سوره بقره، آیه ۲۵۵)، اطلاع و آگاهی یافتن برخی از اولیای الهی از غیب را ممکن میدانند. (طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴۵۰.) و این بدان معناست که ایشان بر این باورند که علم به غیب در اصطلاح قرآن تنها به علوم مختص خدای متعال یا علوم غیرمستفاد از غیر اطلاق میشود و به علم دیگران هر چند ویژه باشد، غیب اطلاق نمیشود.
- ↑ ر.ک: احمد بن عبدالله الغنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۲۹.
- ↑ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۵.
- ↑ ابن ابی حاتم، تفسیرالقرآن، ج۱، ص۳۶.
- ↑ طبری، جامع البیان، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ ابن عطیه، المحرر الوجیز فی تفسیر کتاب العزیز، ج۱، ص۱۰۰.
- ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۶، ص۱۱۰.
- ↑ فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ رازی فخرالدین، مفاتیح الغیب، ج۲، ص۳۱؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۱، ص۱۶.
- ↑ فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج۱۶، ص۱۱۰؛ فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ «این از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم» سوره آل عمران، آیه 44.
- ↑ الغنیمان، احمد بن عبدالله، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص35؛ فرکوس، محمد علی، تعلیقه بر کتاب العقائد الإسلامیة (نوشته: ابن بادیس)، قسمت ۳۶، توحید علمی و عملی، م۵۵.
- ↑ بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸؛ بن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۱، ص۶۷، سوال ۲۲؛ البانی، ناصرالدین، موسوعة الألبانی فی العقیدة، ج۲، ص۴۸-۴۹؛ فتاوی اللجنة الدائمة، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ؛ و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمیداند؛ سوره انعام، آیه ۵۹، قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ؛ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند و درنمییابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد سوره نمل، آیه ۶۵، وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ؛ و میگویند: چرا نشانهای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم سوره یونس، آیه ۲۰، وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ؛ و نهان آسمانها و زمین از آن خداوند است و کار رستخیز جز یک چشم بر هم زدن نیست سوره نحل، آیه ۷۷، قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛ بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمانها و زمین از آن اوست سوره کهف، آیه ۲۶.
- ↑ پیروان وهابیت جهت اثبات اختصاص علم غیب به خدای متعال به دستهای از روایات استناد کردهاند. از جمله: «عن ابن عمر، عن النبی (ص) قال: مفاتح الغیب خمس لا یعلمها الا الله: لا یعلم ما تغیض الارحام الا الله، و لا یعلم ما فی غد الا الله، و لا یعلم متی یأتی المطر الا الله و لا تدری نفس بأی أرض تموت الا الله، و لا یعلم متی تقوم الساعة الا الله»؛ عبدالله بن عمر از رسول خدا چنین نقل کرده که آن حضرت فرمود: کلیدهای غیب ۵ چیز است که کسی غیر از خدا آنها را نمیداند: کسی نقصان در رحمها را نمیداند جز خدا، کسی نمیداند فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد جز خدا، کسی نمیداند چه زمانی باران میبارد جز خدا، کسی نمیداند دیگری در چه سرزمینی از دنیا خواهد رفت، جز خدا و کسی به زمان برپایی قیامت علم ندارد جز خدا، بخاری محمد بن اسماعیل، حدیث ۱۰۳۹؛ «و فی روایة احمد: قال متی الساعة؟ فقال رسول الله صلی الله علیه]وآله[و سلم: سبحان الله تعالی خمس من الغیب لا یعلمها الا الله عزوجل: ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بأیّ أرض تموت إن الله علیم خبیر»، از رسول خدا سوال شد که روز قیامت چه زمانی است؟ آن حضرت فرمود: -منزه است خدای متعال- ۵ چیز است که از جمله امور غیبی است و جز خدا کسی آنها را نمیداند: علم به زمان برپایی قیامت تنها نزد خداست و او است که میداند چه زمانی باران نازل شده و از جنینی که در رحمها است آگاه است. کسی عاقبت امر دیگری را نمیداند و از نمیداند که هر نفسی در کدام سرزمین از دنیا خواهد رفت جز خدا و تنها او دانا و آگاه است، احمد بن حنبل، المسند، ۱/۳۱۹، ۴/۱۲۹ و ۱۶۴؛ عن عائشة قالت: من حدثک أن محمدا (ص) رأی ربه فقد کذب و هو یقول: لا تدرکه الابصار. و من حدثک أنه یعلم الغیب فقد کذب و هو یقول لا یعلم الغیب الا الله، از عایشه نقل شده که گفته است: کسی که به من خبر دهد که رسول خدا پروردگارش را دیده، دروغ گفته است زیرا قرآن میفرماید: دیدهها او را نمیبینند، و کسی که به من خبر دهد که آن حضرت علم به غیب دارد باز هم دروغ گفته است زیرا قرآن میفرماید: کسی علم به غیب ندارد جز خدا، بخاری، محمد بن اسماعیل، ح۷۳۸۰.
- ↑ مثلا بن باز از مفتیان وهابی معتقد است اگر چه سؤال از منجمین و کاهنان شرک نیست اما جایز هم نیست. البته تصدیق ادعای علم غیب آنها کفر اکبر است؛ زیرا با توجه به آیه: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ، علم غیب مختص خداست؛ وتصدیقهم فی علم الغیب وأنهم یعلمون الغیب، هذا کفر أکبر، لأن علم الغیب إلی الله تعالی، إذا زعم أن أحدا یعلم الغیب، الرسول (ص) أو غیره، فهو کافر....؛ بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸... و طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص٢١۶ و ج۴، ص۵٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
- ↑ ر.ک: بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸ و ابن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۱، ص۶۷، سوال۲۲.
- ↑ مثل قوله تعالی: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء؛ خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند سوره آل عمران، آیه ۱۷۹ و مثل: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ؛ او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷ و مثل وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء؛ و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ به عنوان مثال: محمد بن عبد الوهاب مؤسس فرقه وهابیت میگوید: والطواغیت کثیرة ورؤوسهم خمسة: (الأول): الشیطان الداعی إلی عبادة غیر الله... (الرابع): الذی یدعی علم الغیب من دون الله؛ «طاغوتیان بسیارند و سردسته آنان پنچ گروه هستند: گروه نخست شیطان است که بندگان را به عبادت غیر خدا میخواند... گروه چهارم کسانی هستند که برای غیر خداوند ادعای علم غیب میکنند». محمد بن عبد الوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج۱، ص۳۷۷. وی در موضعی دیگر با استناد به روایتی که کلیدهای غیب را تنها مختص خداوند سبحان میداند: «وعن ابن عمر أن رسول اللَّه (ص) قال: مَفاتِیحُ الغَیْبِ خَمْسٌ، لا یَعْلَمُها إلَّا اللَّهُ: لا یَعْلَمُ ما تَغِیضُ الأرْحامُ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ ما فی غَدٍ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ مَتَی یَأْتی المَطَرُ أحَدٌ إلَّا اللَّهُ، ولا تَدْرِی نَفْسٌ بأَیِّ أرْضٍ تَمُوتُ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ مَتَی تَقُومُ السَّاعَةُ إلَّا اللَّهُ» (بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ح۷۳۷۹)، میگوید: ، هذا الحدیث الشریف رد علی من یدَّعی علم الغیب من الکهنة والسحرة؛ «این حدیث در رد کاهنان و ساحران و هر کسی که ادعای علم غیب کند میباشد». محمد بن عبدالوهاب، کتاب أصول الإيمان، ص۳۷.
- ↑ ر.ک: طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۲۱۶ و ج۴، ص۵۰۸؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
- ↑ احمد بن عبدالله بن غنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۳۱۳ و ۳۱۴.
- ↑ «خداوند بر آن نیست بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
- ↑ احمد بن عبدالله بن غنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۳۱۵.
- ↑ و معنی الآیة کما فسرها سلف: أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷.
- ↑ «[او] دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمیکند * مگر پیامبرانی را که [برای آگاه شدن از غیب] برگزیده است»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
- ↑ ر.ک: افندی آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی، ج۱۵، ص۱۲۰.
- ↑ مسلم بن حجاج نیشابوری، «صحیح مسلم»، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۱۷.
- ↑ محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، کتاب الصلاة، ابواب استقبال القبلة - بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس، ح ۴۰۸.
- ↑ باب هل یعلم النبی (ص) الغیب؟ ونقاش مطول حول ذلک؛ سؤال: شیخنا فی سؤال إذا تفضلت لی، الوارد أنه علیه الصلاة والسلام صلی صلاة الفجر یوماً ثم صعد المنبر فخطب الناس إلی صلاة الظهر، ثم صلی وصعد، ثم عاد وهکذا، فأخبرهم بما کان وما هو کائن إلی یوم القیامة، یقول الصحابی: حفظه منا من حفظه، ونسیه من نسیه، وإنه لتمر علی الحاجة فأتذکرها کما یتذکر الرجل وجه الرجل؛ فالإمام البوصیری عندما قال: ومن علومک علم اللوح والقلم، فهو قال: حدثنا بما کان وبما هو کائن إلی یوم القیامة، وهذا یطابق: قال له: اکتب، قال: وماذا أکتب؟ قال: اکتب ما هو کائن إلی یوم القیامة؟" الشیخ: أولاً: والحمد لله هذا الحدیث صحیح وفی صحیح مسلم، ثانیاً: کلمة: حدثنا بما هو کائن إلی یوم القیامة یحتمل یا أخی أن یکون تحدیثه (ع) تحدیث بالأمور الهامة، ولیس بالأمور التفصیلیة التی لا یستطیع أی بشر أن یعیها وأن یدرکها مهما أوتی علماً وقوة من الله تبارک وتعالی، بمعنی: أنا أقول معک فرضاً وجدلاً: من الممکن أن الله عز وجل یصطفی نبیه علیه الصلاة والسلام بما یشاء فیحفظه فعلاً ظاهر هذا الحدیث الصحیح، أی: ما کان وما یکون إلی یوم القیامة، لکن کیف ذلک وهو یحدث ناساً غیر أنبیاء وغیر رسل وطاقتهم محدودة، ولیس لهم تلک الصفة التی اصطفاها ربنا عز وجل نبینا علیه الصلاة والسلام؛ البانی، محمد ناصرالدین، موسوعة الألبانی فی العقیدة، ج۳، ص۸۴۲.
- ↑ أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق، و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: «و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء» فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷.
- ↑ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۲۷.
- ↑ ولقد شاهدت من فراسة شیخ الإسلام ابن تیمیة (رحمه الله) أموراً عجیبة، وما لم أشاهده منها أعظم وأعظم ووقائع فراسته تستدعی سفراً ضخماً أخبر أصحابه بدخول التتار الشام سنة تسع وتسعین وستمائة وأن جیوش المسلمین تکسر، وأن دمشق لا یکون بها قتل عام، ولا سبی عام، وأن کلب الجیش وحدته فی الأموال؛ وهذا قبل أن یهم التتار بالحرکة ثم أخبر الناس والأمراء سنة اثنتین وسبعمائة لما تحرّک التتار وقصدوا الشام، أن الدائرة والهزیمة علیهم، وأن الظفر والنصر للمسلمین، وأقسم علی ذلک أکثر من سبعین یمیناً، فیقال له: قل إن شاء الله، فیقول: إن شاء الله تحقیقاً لا تعلیقاً؛ ابن قیم الجوزیه، محمد، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق: محمد المعتصم بالله البغدادی، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۶ق. ج ۲ ص ۴۵۸.
- ↑ به عنوان نمونه ابن تیمیه آن هنگام که به آن دسته از روایاتی که مشتمل بر خبرهای غیبی حضرت علی (ع) به یارانش از جمله میثم تمار است، میرسد، میگوید: کسانیکه پایینتر از علی بودند، به برخی امور غیبی خبر میدادند؛ پس علی که مقامش بالاتر است که جای خودش را دارد و در میان پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نمونه فراوان است که از غیب خبر دادهاند در حالیکه صلاحیت امامت را نداشتند و نه از اهل زمانشان برتر بودند. مانند اینها در زمان ما و غیر آن نیز موجود است؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
- ↑ محمد بن عبد الوهاب میگوید: والطواغیت کثیرة ورؤوسهم خمسة: (الأول): الشیطان الداعی إلی عبادة غیر الله... (الرابع): الذی یدعی علم الغیب من دون الله؛ مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج۱، ص۳۷۷؛ شاه ولی الله دهلوی نیز گفته است: اعتقاد الشیعة بأنّ الإمام لابد أن یعلم الغیب مأخوذ من النصاری؛ تحفه اثنا عشریة، ص۷۷۲ و بن باز از مفتیان برجسته وهابی قائل است: فالأولی تقوم علی عقیدة تخالف عقیدة الإسلام التی جاء بها رسول الله (ص). فمن ذلک إسباغ صفات الألوهیة علی أئمتهم وادعاؤهم أنهم یعلمون الغیب وأنهم یتلقون الوحی من السماء وفی کلا الأمرین إساءة إلی الله عز وجل وتکذیب لدینه. وأخیراً فإنهم یتهمون أصحاب رسول الله له بالخیانة والردة عن الإسلام، وهذا یؤدی إلی إبطال الإسلام. فأما ادعاؤهم علم الغیب لأئمتهم فقد ورد فی أهم مصادرهم بألفاظ صریحة فی أبواب مستقلة؛ مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، ش۳۱، ص۳۶۴.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۶۲۸-۶۲۹؛ الهی ظهیر، احسان، الشیعة والسنة، ص۲۳.
- ↑ بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸؛ بن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل، ج۱، ص۶۷، سوال ۲۲؛ البانی، ناصرالدین، موسوعة الألبانی فی العقیدة، ج۲، ص۴۸-۴۹؛ فتاوی اللجنة الدائمة، ج۱، ص۴۵۱.
- ↑ وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ؛ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمیداند»؛ سوره انعام، آیه ۵۹، قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ؛ «بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند و درنمییابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵، وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ؛ «و میگویند: چرا نشانهای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم» سوره یونس، آیه ۲۰، وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ؛ «و نهان آسمانها و زمین از آن خداوند است و کار رستخیز جز یک چشم بر هم زدن نیست» سوره نحل، آیه ۷۷، قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛ «بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمانها و زمین از آن اوست» سوره کهف، آیه ۲۶.
- ↑ پیروان وهابیت جهت اثبات اختصاص علم غیب به خدای متعال به دستهای از روایات استناد کردهاند. از جمله: «عن ابن عمر، عن النبی «صلی الله علیه وآله و سلم» قال: «مفاتح الغیب خمس لا یعلمها الا الله: لا یعلم ما تغیض الارحام الا الله، و لا یعلم ما فی غد الا الله، و لا یعلم متی یأتی المطر الا الله و لا تدری نفس بأی أرض تموت الا الله، و لا یعلم متی تقوم الساعة الا الله»»؛ «عبدالله بن عمر از رسول خدا چنین نقل کرده که آن حضرت فرمود: کلیدهای غیب ۵ چیز است که کسی غیر از خدا آنها را نمیداند: کسی نقصان در رحمها را نمیداند جز خدا، کسی نمیداند فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد جز خدا، کسی نمیداند چه زمانی باران میبارد جز خدا، کسی نمیداند دیگری در چه سرزمینی از دنیا خواهد رفت، جز خدا و کسی به زمان برپایی قیامت علم ندارد جز خدا»، بخاری محمد بن اسماعیل، حدیث ۱۰۳۹؛ «و فی روایة احمد: «قال متی الساعة؟ فقال رسول الله «صلی الله علیه]وآله[و سلم»: سبحان الله تعالی خمس من الغیب لا یعلمها الا الله عزوجل: «ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بأیّ أرض تموت إن الله علیم خبیر»، «از رسول خدا سوال شد که روز قیامت چه زمانی است؟ آن حضرت فرمود: -منزه است خدای متعال- ۵ چیز است که از جمله امور غیبی است و جز خدا کسی آنها را نمیداند: علم به زمان برپایی قیامت تنها نزد خداست و او است که میداند چه زمانی باران نازل شده و از جنینی که در رحمها است آگاه است. کسی عاقبت امر دیگری را نمیداند و از نمیداند که هر نفسی در کدام سرزمین از دنیا خواهد رفت جز خدا و تنها او دانا و آگاه است»، احمد بن حنبل، المسند، ۱/۳۱۹، ۴/۱۲۹ و ۱۶۴؛ عن عائشة قالت: «من حدثک أن محمدا «صلی الله علیه وآله و سلم» رأی ربه فقد کذب و هو یقول: «لا تدرکه الابصار». و من حدثک أنه یعلم الغیب فقد کذب و هو یقول «لا یعلم الغیب الا الله، «از عایشه نقل شده که گفته است: کسی که به من خبر دهد که رسول خدا پروردگارش را دیده، دروغ گفته است زیرا قرآن میفرماید: «دیدهها او را نمیبینند»، و کسی که به من خبر دهد که آن حضرت علم به غیب دارد باز هم دروغ گفته است زیرا قرآن میفرماید: «کسی علم به غیب ندارد جز خدا»، بخاری، محمد بن اسماعیل، ح۷۳۸۰.
- ↑ مثلا بن باز از مفتیان وهابی معتقد است اگر چه سؤال از منجمین و کاهنان شرک نیست اما جایز هم نیست. البته تصدیق ادعای علم غیب آنها کفر اکبر است؛ زیرا با توجه به آیه: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ، علم غیب مختص خداست؛ وتصدیقهم فی علم الغیب وأنهم یعلمون الغیب، هذا کفر أکبر، لأن علم الغیب إلی الله تعالی، إذا زعم أن أحدا یعلم الغیب، الرسول (ص) أو غیره، فهو کافر....؛ بن باز، فتاوی نور علی الدرب لابن باز بعنایة الشویعر، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸... و طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص٢١۶ و ج۴، ص۵٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
- ↑ مثل قوله تعالی: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء؛ «خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹ و مثل: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند جز فرستادهای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷ و مثل وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء؛ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
- ↑ به عنوان نمونه ابن تیمیه آن هنگام که به آن دسته از روایاتی که مشتمل بر خبرهای غیبی حضرت علی (ع) به یارانش از جمله میثم تمار است، میرسد، میگوید: کسانیکه پایینتر از علی بودند، به برخی امور غیبی خبر میدادند؛ پس علی که مقامش بالاتر است که جای خودش را دارد و در میان پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نمونه فراوان است که از غیب خبر دادهاند در حالیکه صلاحیت امامت را نداشتند و نه از اهل زمانشان برتر بودند. مانند اینها در زمان ما و غیر آن نیز موجود است؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
- ↑ محمد بن عبد الوهاب میگوید: والطواغیت کثیرة ورؤوسهم خمسة: (الأول): الشیطان الداعی إلی عبادة غیر الله... (الرابع): الذی یدعی علم الغیب من دون الله؛ مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج۱، ص۳۷۷؛ شاه ولی الله دهلوی نیز گفته است: اعتقاد الشیعة بأنّ الإمام لابد أن یعلم الغیب مأخوذ من النصاری؛ تحفه اثنا عشریة، ص۷۷۲ و بن باز از مفتیان برجسته وهابی قائل است: فالأولی تقوم علی عقیدة تخالف عقیدة الإسلام التی جاء بها رسول الله (ص). فمن ذلک إسباغ صفات الألوهیة علی أئمتهم وادعاؤهم أنهم یعلمون الغیب وأنهم یتلقون الوحی من السماء وفی کلا الأمرین إساءة إلی الله عز وجل وتکذیب لدینه. وأخیراً فإنهم یتهمون أصحاب رسول الله له بالخیانة والردة عن الإسلام، وهذا یؤدی إلی إبطال الإسلام. فأما ادعاؤهم علم الغیب لأئمتهم فقد ورد فی أهم مصادرهم بألفاظ صریحة فی أبواب مستقلة؛ مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، ش۳۱، ص۳۶۴.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۶۲۸-۶۲۹؛ الهی ظهیر، احسان، الشیعة والسنة، ص۲۳.
- ↑ مجموعه المؤ لفا ت؛ ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ بگو: من به شما نمیگویم که گنجینههای خداوند نزد من است و غیب نمیدانم
- ↑ مجموعه المؤ لفا ت؛ ج۵، ص۵۶.
- ↑ تحفه اثنا عشریه ص۷۷۲.
- ↑ الشیعة والسنة ص۲۳.
- ↑ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند
- ↑ فتاوی اللّجنة الدّایمه للبحوث العلمیة و الإفتاء ش۹۰۲۷، المكتبة الشّامله قسم الفتاوی
- ↑ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند
- ↑ ألمنتقی من فتاوی الفوزان ش۶۲، ألمكتبة الشّامله قسم الفتاوی
- ↑ مجموع فتاوی بن باز جزء۸ ص: ۲۹۴.
- ↑ علم غیب از منظر قرآن و سنت
- ↑ العظمة، عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان اصفهانی، ج۴، ص۱۲۲۷.
- ↑ مجموعة المؤلفات، محمد بن عبدالوهاب، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ مجموعة المؤلفات، محمد بن عبدالوهاب، ج۱، ص۱۹۵.
- ↑ الدین الخالص، سید محمد صدیق خان القنوجی بخاری، ج۱، ص۳۰۵.
- ↑ مجموع فتاوی، عبدالعزیز بن عبدالله بن عبدالرحمن بن باز، ج۱، ص۴۲ و ۴۳.
- ↑ الصراع بین الاسلام و الوثنیه، ج۱، مقدمه.
- ↑ محبة الرسول بین الاتباع و الابتداع، عبدالرئوف محمد عثمان، ص۳۸۰.
- ↑ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۰۶.
- ↑ مجموع الفتاوی، تقیالدین ابوالعباس احمد بن عبدالحلیم بن تیمیه الحرانی، ج۲۷، ص۴۹۷-۴۹۹.
- ↑ گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی؛ ص: ۱۶۳.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵/۴.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۰۰/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۱۲/۷.
- ↑ من شهر علم هستم و علی دروازه آن.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۱۵/۷.
- ↑ گوشهای نیوشنده آن را به گوش گیرند؛ سوره حاقه، آیه: ۱۲.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۲/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۳/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۴/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۵/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۶/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۷/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۷/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۸/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۸/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۲۹/۷.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵/۸.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۵۶/۸.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة القدریة، ۶۲/۸.
- ↑ نقد رویکرد ابنتیمیه در منهاج السنه در باب مقام علمی امام علی بر اساس متون اهل سنت، دوفصلنامه پژوهشنامه مذاهب اسلامی، شماره ۵ ص ۷۱ - ۸۰.
- ↑ جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد؛ سوره جن، آیه: ۲۷.
- ↑ ثلاثة الأصول، محمد بن عبد الوهاب، مطابع الریاض، ریاض، ج ۱، ص ۱۹۵.
- ↑ تفسیر الصنعانی، صنعانی، مکتبة الرشد، ریاض، ج ۳، ص ۲۴۱.
- ↑ صحیح مسلم، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۱۷.
- ↑ صحیح مسلم، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۳، ص ۱۳۱۶.
- ↑ النبوات، ابنتیمیه حرّانی، المطبعة السلفیة، قاهرة، ج ۱، ص ۲۱۹.
- ↑ النبوات، ابنتیمیه حرّانی، المطبعة السلفیة، قاهرة، ج ۱، ص ۱۱۳.
- ↑ پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب
- ↑ مجموع فتاوى بن باز، ج۲، ص۵۵٢.
- ↑ مجموع فتاوى بن باز، ج١، ص۴٠۵؛ اللجنة الدائمة، ج١، ص٧٩.
- ↑ مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان (مطبوع ضمن مؤلفات الشیخ محمد بن عبد الوهاب، الجزء الأول)، ص ۳۷۷.
- ↑ «داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمیسازد * مگر رسولانى که آنان را برگزیده، و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار میدهد»؛ سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
- ↑ آلوسى، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۰، ص۲۲.
- ↑ قرطبی، محمد بن أحمد، تفسیر الجامع لأحکام القرآن، ج۲۰، ص ۲۸.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمرو، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص ۶۳۳.
- ↑ الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص ۶۷۸.
- ↑ «بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند»؛ سوره آل عمران، آیه ۱۷۹
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۴۴
- ↑ الرازی الشافعی، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی، مفاتیح الغیب، ج۳۰، ص ۶۷۹.
- ↑ فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج ۸، ص ۵۲۴.
- ↑ الزواجر عن اقتراف الکبائر، ج ۲، ص ۷۲۴.
- ↑ «پیامبر فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا مىبینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست، من شما را از پشت سر خویش مىبینم»؛ صحیح البخاری، کتاب الصلاة، ابواب استقبال القبلة - بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس، ح ۴۰۸.
- ↑ «عدى بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا بودیم که مردى آمد و از مشکلات و سختىها شکایت کرد، پس شخص دیگرى آمد و از راهزنى شکایت نمود؛ پس رسول خدا فرمود: آیا تا به حال حیره را دیدهای؟ گفتم: ندیدهام؛ ولى برایم تعریف کردهاند. فرمود: اگر عمرت دراز شود، خواهى دید زنى در هودج از حیره براى طواف خانه کعبه حرکت مىکند؛ در حالى که از احد جز خدا نمىترسد. در دل خود گفتم: پس دزدان طى که سبب داغ شدن شهرها (ناامنى شهرها) شدهاند کجا هستند! و فرمود: اگر عمرت طولانى شود، فتح گنجهاى کسرى را خواهى دید…»صحیح البخاری، کتاب الْمَنَاقِبِ، بَاب عَلَامَاتِ النُّبُوَّةِ فی الْإِسْلَامِ، ح ۳۳۵۰.
- ↑ پایگاه تخصصی نقد وهابیت
- ↑ کتاب تحفة الإثنا عشریة، صفحه ۷۷۲
- ↑ و کلیدهای چیزهای نهان نزد اوست؛ هیچ کس جز او آنها را نمیداندم؛ سوره انعام، آیه: ۵۹.
- ↑ بگو: جز خداوند کسی در آسمانها و زمین غیب را نمیداند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
- ↑ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد». سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
- ↑ «و شما را از آنچه میخورید یا در خانه میانبارید آگاه خواهم ساخت...». سوره آل عمران، آیه ۴۹.
- ↑ خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمیگزیند؛ سوره آل عمران، آیه: ۱۷۹.
- ↑ وبگاه علوم اسلامی
- ↑ "وَلَقَدْ شَاهَدْتُ مِنْ فِرَاسَهِ شَیْخِ الْإِسْلَامِ ابْنِ تَیْمِیَّهَ – رَحِمَهُ اللَّهُ – أُمُورًا عَجِیبَهً. وَمَا لَمْ أُشَاهِدْهُ مِنْهَا أَعْظَمُ وَأَعْظَمُ. وَوَقَائِعُ فِرَاسَتِهِ تَسْتَدْعِی سِفْرًا ضَخْمًا. أَخْبَرَ أَصْحَابَهُ بِدُخُولِ التَّتَارِ الشَّامَ سَنَهَ تِسْعٍ وَتِسْعِینَ وَسِتِّمِائَهٍ، وَأَنَّ جُیُوشَ الْمُسْلِمِینَ تُکْسَرُ، وَأَنَّ دِمَشْقَ لَا یَکُونُ بِهَا قَتْلٌ عَامٌّ وَلَا سَبْیٌ عَامٌّ، وَأَنَّ کَلَبَ الْجَیْشِ وَحِدَّتَهُ فِی الْأَمْوَالِ. وَهَذَا قَبْلَ أَنْ یَهُمَّ التَّتَارُ بِالْحَرَکَهِ. ثُمَّ أَخْبَرَ النَّاسَ وَالْأُمَرَاءَ سَنَهَ اثْنَتَیْنِ وَسَبْعِمِائَهٍ لَمَّا تَحَرَّکَ التَّتَارُ وَقَصَدُوا الشَّامَ: أَنَّ الدَّائِرَهَ وَالْهَزِیمَهَ عَلَیْهِمْ. وَأَنَّ الظَّفَرَ وَالنَّصْرَ لِلْمُسْلِمِینَ. وَأَقْسَمَ عَلَی ذَلِکَ أَکْثَرَ مِنْ سَبْعِینَ یَمِینًا. فَیُقَالُ لَهُ: قُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَیَقُولُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَحْقِیقًا لَا تَعْلِیقًا. وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ ذَلِکَ. قَالَ: فَلَمَّا أَکْثَرُوا عَلَیَّ. قُلْتُ: لَا تُکْثِرُوا. کَتَبَ اللَّهُ تَعَالَی فِی اللَّوْحِ الْمَحْفُوظِ. أَنَّهُمْ مَهْزُومُونَ فِی هَذِهِ الْکَرَّهِ. وَأَنَّ النَّصْرَ لِجُیُوشِ الْإِسْلَامِ".، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین،ج۲،ص۴۵۸ ط دار الکتاب العربی.
- ↑ "وَکَانَتْ فِرَاسَتُهُ الْجُزْئِیَّهُ فِی خِلَالِ هَاتَیْنِ الْوَاقِعَتَیْنِ مِثْلَ الْمَطَرِ".؛ مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج۲، ص۴۵۸ ط دار الکتاب العربی.
- ↑ "وَلَمَّا طُلِبَ إِلَی الدِّیَارِ الْمِصْرِیَّهِ، وَأُرِیدَ قَتْلُهُ – بَعْدَمَا أُنْضِجَتْ لَهُ الْقُدُورُ، وَقُلِّبَتْ لَهُ الْأُمُورُ – اجْتَمَعَ أَصْحَابُهُ لِوَدَاعِهِ. وَقَالُوا: قَدْ تَوَاتَرَتِ الْکُتُبُ بِأَنَّ الْقَوْمَ عَامِلُونَ عَلَی قَتْلِکَ. فَقَالَ: وَاللَّهِ لَا یَصِلُونَ إِلَی ذَلِکَ أَبَدًا. قَالُوا: أَفَتُحْبَسُ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَیَطُولُ حَبْسِی. ثُمَّ أَخْرُجُ وَأَتَکَلَّمُ بِالسُّنَّهِ عَلَی رُءُوسِ النَّاسِ. سَمِعْتُهُ یَقُولُ ذَلِکَ".؛ مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج۲، ص۴۵۸ ط دار الکتاب العربی.
- ↑ "وَقَالَ مَرَّهً: یَدْخُلُ عَلَیَّ أَصْحَابِی وَغَیْرُهُمْ. فَأَرَی فِی وُجُوهِهِمْ وَأَعْیُنِهِمْ أُمُورًا لَا أَذْکُرُهَا لَهُمْ. فَقُلْتُ لَهُ – أَوَ غَیْرِی – لَوْ أَخْبَرْتَهُمْ؟ فَقَالَ: أَتُرِیدُونَ أَنْ أَکُونَ مُعَرِّفًا کَمُعَرَّفِ الْوُلَاهِ ؟ وَقُلْتُ لَهُ یَوْمًا: لَوْ عَامَلْتَنَا بِذَلِکَ لَکَانَ أَدْعَی إِلَی الِاسْتِقَامَهِ وَالصَّلَاحِ. فَقَالَ: لَا تَصْبِرُونَ مَعِی عَلَی ذَلِکَ جُمُعَهً، أَوْ قَالَ: شَهْرًا".؛ مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، ج۲، ص۴۵۸و۴۵۹ ط دار الکتاب العربی.
- ↑ "وَأَخْبَرَنِی غَیْرَ مَرَّهٍ بِأُمُورٍ بَاطِنَهٍ تَخْتَصُّ بِی مِمَّا عَزَمْتُ عَلَیْهِ، وَلَمْ یَنْطِقْ بِهِ لِسَانِی. وَأَخْبَرَنِی بِبَعْضِ حَوَادِثَ کِبَارٍ تَجْرِی فِی الْمُسْتَقْبَلِ. وَلَمْ یُعَیِّنْ أَوْقَاتَهَا. وَقَدْ رَأَیْتُ بَعْضَهَا وَأَنَا أَنْتَظِرُ بَقِیَّتَهَا".؛ مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین،ج۲،ص۴۵۹ ط دار الکتاب العربی.
- ↑ و وقایع مربوط به فراستش نیازمند کتابی حجیم و ضخیم است. ... و فراست و زیرکی جزئی ابن تیمیه در خلال این دو واقعیت مانند قطرات باران بود.
- ↑ وبگاه ندای شیعه