جعده بن هبیره مخزومی در تاریخ اسلامی
- این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون جعده بن هبیره مخزومی است. "جعده بن هبیره مخزومی" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
وی خواهر زاده امیر مؤمنان علی(ع) است. او در میان قریش مبارزی دلیر، فقیهی سخنور و شخصیتی ممتاز به شمار میآمد[۱].
جعده در زمان رسالت نبی اکرم(ص) به دنیا آمد. نام مادرش، فاخته، مشهور به ام هانی است که دختر ابوطالب و فاطمه بنت اسد بود[۲].
ام هانی از همسرش، هبیرة بن أبی وهب مخزومی که تا زمان فتح مکه با وی زندگی میکرد، سه یا چهار پسر به نامهای جعده، هانی، عمر و یوسف داشت[۳].
هبیره از کسانی بود که پیامبر(ص) هنگام فتح مکه خون آنان را هدر دانست. وی به همراه پسر عموی خود به ام هانی پناه آورد و هیچ کدام از مهاجران و انصار به احترام علی(ع) آنان را تعقیب نکردند تا این که علی(ع) خود جهت اجرای حکم پیامبر(ص) اقدام کرد. پس از آنکه شمشیر به دست به در خانه ام هانی رسید با وی روبرو شد که مانع ورود علی(ع) به خانه شد. علی(ع) فرمود: "رسول خدا(ص) آن دو را محکوم کرده و من در پی اجرای حکم هستم". مقاومت ام هانی سبب شد تا آن دو فرار کرده و به نجران رفتند. سپس ام هانی به حضور پیامبر(ص) رسید. حضرت به او خوش آمد گفت و فرمود: "ام هانی! برای چه کاری آمدهای؟" وی داستان ایستادگی خود در برابر علی(ع) را بیان کرد. در این هنگام علی(ع) فرا رسید. پیامبر الگو:ص با لبخند به علی فرمود: "با ام هانی چه کردی؟" علی(ع) گفت: "از خودش بپرسید. به خدایی که شما را به رسالت برگزید، او دست مرا که شمشیر در آن بود، چنان محکم گرفت که تا فرار آن دو نتوانستم رها شوم". پس رسول خدا الگو:ص فرمود: "اگر تمام مردم مانند فرزندان ابوطالب بودند، همگی شجاع بودند" سپس فرمود: هر که را ام هانی پناه و امان داده است، ما نیز امان دادیم. ای علی! دیگر آن دو را تعقیب نکن"[۴]. پس از آن ام هانی اسلام آورد ولی هبیره که در نجران ماند با اشعاری وی را سرزنش کرد.
جعده که وارث مردانگی و شجاعت بنی هاشم و بنی مخزوم بود از آن پس علاقه فراوانی به دایی خویش، علی(ع)، پیدا کرد؛ تا جایی که محبوبترین مردم نزد امیرالمؤمنین(ع) شد و تحت تأثیر رشادتها، صفات بارز اخلاقی و علوم پیشوای متقین قرار گرفت و تا لحظه شهادت علی(ع)، در کنار وی و مدافع او بود[۵]. علی(ع) دختر خود ام حسین را به ازدواج جعده در آورد[۶]. حاصل این ازدواج، چندین فرزند دختر و پسر، از جمله عبدالله بود که بیش از همه درخشید. البته جعده بعدها ازدواجهای دیگری نیز داشت و صاحب فرزندان زیادی شد [۷].
عبدالله بن جعده مدتی والی خراسان شد و بخش زیادی از فتوحات خراسان و افغانستان به دست با کفایت او صورت گرفت[۸].[۹]
جعده صحابی پیامبر(ص)
بدون شک، جعده پس از فتح مکه، با مادرش، ام هانی، خدمت رسول خدا(ص) رسیده است[۱۰]. بنابراین مؤرخان دیدار نبی اکرم(ص) را برای وی حتمی دانستهاند. اما چون برخی مؤرخان و اهل رجال، دلیل صحابی بودن را نقل حدیث از پیامبر میدانند، در صحابی بودن جعده اختلاف کردهاند[۱۱]؛ زیرا تنها دو حدیث منسوب به جعده نقل شده است؛
حدیث اول:پیامبر فرمود: بهترین مردم کسانی هستند که من در میان آنها هستم. پس کسانی که در کنار آنان میباشند؛ سپس کسانی که در کنار گروه دوم هستند و سپس کسانی که بعد از آناناند؛ که در نسبت این حدیث به جعدة بن هبیره تردید کردهاند[۱۲].
حدیث دوم: رسول خدا مرا از بهبه دست کردن انگشتر زرین نهی فرمود. این حدیث را به نقل از جعده به علی(ع) نیز نسبت دادهاند[۱۳].
ولی برخی دیگر از علما بدان جهت که حدیث نقل شده جعده از پیامبر(ص) را صحیح میدانند و یا تنها دیدن پیامبر(ص) را شرط صحابی شدن میدانند، از جعده به عنوان صحابی رسول الله یا صحابی صغیر یاد کردهاند [۱۴].[۱۵]
خانه جعده در کوفه
جعده کوفه را برای سکونت برگزید. از این رو هنگامی که امیرمؤمنان علی پس از جنگ جمل به کوفه آمدند و از آن حضرت سؤال شد که در کدامین قصر ساکن میشوید؟ حضرت پاسخ دادند: « قصر الخبال لاتنزلونیه»؛ کاخ ابلهان را برای من منزل قرار ندهید.
سپس در خانه جعده ساکن شد و امور حکومت را در گوشهای از حیاط مسجد به انجام میرساندند؛ لذا به صاحب رحبه" معروف شدند[۱۶][۱۷]
جعده؛ والی خراسان
بر اساس برخی نقلهای تاریخی، وقتی علی(ع) به خلافت رسید، جعده را والی خراسان قرار داد و به براز بن ماهویه دهقان مرو، نامه نوشت و به او فرمود تاخراج آن منطقه را به جعده بپردازد. او نیز مردم را به اطاعت جعده فرا خواند و جعده فتوحاتی هم داشت[۱۸]. اما جمعی دیگر از مورخان، والی شدن او را پس از جنگ جمل و آمدن حضرت(ع) در کوفه میدانند[۱۹].
نقل شده، جعده تا نیشابور پیش رفت و با شورش در آن شهر و جلوگیری از ورود وی به آنجا روبرو شد، لذا چون نیرویی برای مقابله به همراه نداشت، به کوفه بازگشت. سپس امیر المؤمنین(ع) خلید بن قرة یربوعی را به خراسان فرستاد. او در این مأموریت، نیشابور را محاصره کرد تا این که مردم با او صلح کردند و در پی آن، اهل مرو نیز با وی صلح کردند[۲۰].[۲۱]
جعده در صفین
از امام صادق(ع) نقل شده است که در جنگ صفین، تنها پنج نفر از بزرگان قریش همراه امیر المؤمنین علی(ع) و مدافع وی بودهاند؛ در حالی که سیزده قبیله از قریش با معاویه همراه بودند. جعدة بن هبیره، هاشم مرقال، محمد بن ابی حذیفه، محمد بن ابی بکر و ابو العاص بن ربیع (همسر زینب، دختر پیامبر) حامیان قریشی علی(ع) بودند[۲۲].
ابی جحیفه نقل میکند: معاویه بزرگان قریش را که در لشکر شام بودند، گرد آورد و با جملات سرزنش آمیزی به آنان گفت که چرا به مبارزه با همتایان خود در لشکر عراق بر نمیخیزید تا در آینده از افتخارات شما باشد؟ مروان و ولید بن عقبه سخنان معاویه را رد کردند و گفت و گوهایی میان آنان در گرفت که در پی آن، عتبة بن ابی سفیان اعلام کرد که من فردا با جعدة بن هبیره دیدار خواهم کرد.
معاویه گفت: "قوم او بنی مخزوم، پدرش هبیره و مادرش ام هانی، دختر ابوطالب، و خود همتایی کریم و بزرگوار است. پس با او چه خواهی کرد؟"
عتبه گفت: "امروز با وی ملاقات میکنم و فردا با او میجنگم".
بنابراین آن روز عتبه در برابر لشکر علی(ع) جعده را به گفتگو فرا خواند. جعده از امام اجازه گرفت و به سوی عتبه رفت و سپاهیان برای شنیدن سخنان آن دو گرد آمدند. عتبه گفت: "ای جعده! به خدا قسم، همانا تو را جز محبت دائیات علی وعمویت، ابن ابی سلمه، والی بحرین، برای جنگ با ما بیرون نیاورده است و به خدا سوگند، اگر حضور علی در ماجرای عثمان نبود، ما معاویه را برای خلافت از علی سزاوارتر نمیپنداشتیم. اما معاویه به جهت رضایت مردم شام از وی به حکومت بر آنان از دیگری سزاوارتر است. پس شما از معاویه و حکومت شام بگذرید. و به خدا قسم، مرد نیرومندی در شام نیست مگر این که از معاویه در جنگیدن با شما جدیتر است ولی در عراق هیچ کس مانند علی در جنگ علیه معاویه جدی نیست و فرمانبری ما از امیر خود نسبت به اطاعت شما از مولایتان بیشتر است و چقدر زشت است برای علی که در دل مسلمانان، برترین مردم برای حکومت آنان باشد ولی زمانی که به قدرت میرسد، عرب را نابود کند".
جعده پاسخ داد: "اما محبت من به دائیام؛ به خدا سوگند، اگر توهم دائییی مانند علی داشتی، پدرت را فراموش میکردی و عمویم نیز به مقامی بیش از لیاقت خود نرسیده است و برای من جهاد، از حکومت محبوبتر است. اما درباره برتری علی(ع) بر معاویه میان ما و شما اختلافی نیست ولی رضایت امروز شما بر حکومت شام امر تازهای نبوده و در گذشته نیز به آن راضی بودید و ما نپذیرفتیم. اما این که گفتی شامیان از معاویه در این مبارزه جدیترند و در میان عراقیها جدیتر از علی نیست؛ درست است و باید این گونه باشد؛ چرا که یقین علی(ع) به حقانیت خویش، جدیت و محکم بودن او را بیش از همه در جنگ با تو در پی دارد ولی شک معاویه در تصمیم او به شورش بر ضد حکومت حق علی سبب جدیت کمتر وی از همراهان جاهل اوست و نیت اهل حق از تلاش گمراهان بهتر است. اما این که گفتی فرمانبری ما از معاویه نسبت به پیروی شما از علی بیشتر است؛ به خدا سوگند، اطاعت ما از علی به گونهای است که نه از سکوت او میپرسیم و نه دستور وی را رد میکنیم؛ اما کشتن عرب؛ همانا خداوند جهاد را واجب کرده، پس کسی که در دفاع از حق کشته شود به سوی خدا رفته است.
در این هنگام عتبه که پاسخ منطقی و محکم جعده را شنید و از رد آن ناتوان شد، خشمگین شد و به جعده ناسزا گفت ولی جعده با بزرگواری از وی روی گرداند و او را بی جواب گذاشت. سپس دو گروه با ناامیدی از اصلاح و شرایط به اردوگاه خویش باز گشتند. بعد از این گفتگو عتبه نیروهای خود را از طوایف سکون، از دو صدف گرد آورد و به میدان مبارزه با سپاه حق آمد. جعده نیز با یاران خود به جنگ او رفتند. جعده آن روز به تنهائی به مبارزه پرداخت اما عتبه در برابر وی تاب نیاورد و نیروهای خود را رها کرده و به سوی معاویه فرار کرد.
معاویه به او گفت: "جعده تو را رسوا کرد و این بی آبرویی و ننگ تو هرگز پاک نمیشود. عتبه گفت: "به خدا قسم، هرگز این مسأله تکرار نخواهد شد. سرزنشی بر یاران من نیست؛ زیرا که خدا نخواست ما با آنان هماوردی نموده و بر آنان برتری جوییم؛ چه کنم"[۲۳]. أما جعده با این پیروزی که در گفتگو و میدان رزم به دست آورد، در پیشگاه علی(ع) احترام بیشتری یافت. شاعران حاضر در صحنه، چون نجاشی و اعور با اشعاری زیبا به توصیف رشادت و شجاعت جعده در این پیروزی پرداختند[۲۴].[۲۵]
سخنوری و دانش جعده
ابن ابی الحدید در ذیل خطبهای از امام علی(ع)که ابتدا در آن به شرح رابطه بیان و زبان میپردازد، میگوید: همانا این خطبه را آن حضرت هنگامی که وی جعده را به سخنرانی برای مردم امر کرده بود، بیان داشتهاند. در آن جلسه، جعده بالای منبر رفت ولی به خاطر خجالت در حضور پیشوای سخن، علی(ع) زبان او گرفت و نتوانست صحبت کند. لذا حضرت خود به منبر رفت و بعد از حمد و ثنا خطبهای طولانی با مطلع «أَلاَ وَ إِنَّ اَللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ اَلْإِنْسَانِ ...» ایراد فرمودند[۲۶].
بنابر این بیان، میتوان گفت امام(ع) در نظر داشته تا عنایت خویش به جعده که مردی دانشوراست بیش از پیش آشکار شود و مردم بیشتر وی را بشناسد لذا با وجود حضور خود، او را امر به سخنرانی نموده است.[۲۷]
سؤالات جعده از امیرالمؤمنین(ع)
- کشته شدن عثمان: روزی جعده از امام علی(ع) پرسید عثمان را شما کشتید؟ حضرت فرمود: "نه، به خدا سوگند، نه او را کشتهام و نه امر به کشتن وی کردهام و مردم ما را نادیده گرفتند"[۲۸].
- قضاوت؛ امر الهی: روزی جعده از امیر مؤمنان(ع) پرسید: دو نفر برای داوری نزد شما میآیند؛ یکی به قدری به شما علاقه دارد که شما را از جان خود عزیزتر میدارد و دیگری به حدی با شما دشمن است که اگر بتواند قصد جان شما را میکند؛ با این حال، شما چگونه حق را به دومی داده، به سود او حکم میکنید؟ حضرت از این پرسش برآشفت و فرمود: "اگر امر داوری در میان مردم، در اختیار من بود، امکان داشت به سود خود داوری کنم ولی این کار مربوط به خداوند است و بندگان را هیچ اختیاری در آن نیست"[۲۹].[۳۰]
جعده و شهادت علی(ع)
نقل شده است که ام کلثوم در شب زخمی شدن علی(ع) وقتی احساس کرد که حادثهای ناگوار در راه است، به آن حضرت پیشنهاد کرد تا جعده را به جای خود برای برگزاری نماز جماعت به مسجد بفرستد. امام پذیرفت و فرمود: جعده نماز را برگزار کند[۳۱]. بعد از زخمی شدن حضرت در مسجد کوفه که بیشتر م{رخان و علمای شیعه به اتفاق، آن رخداد مصیبت بار را هنگام برگزاری نماز صبح دانستهاند[۳۲]، امام(ع) امر کرد تا نماز به امامت وی برگزار شود[۳۳]. پس از شهادت علی(ع) نیز برای آنکه دشمنان اهانتی به قبر یا جنازه حضرت نکنند او را مخفیانه به خاک سپردند و چهار صورت قبر درست کردند که یکی از آنها در خانه جعده بود[۳۴].[۳۵]
دعوت از امام حسین(ع)
پس از شهادت(ع) جعده که داماد وی بود، همچنان در کوفه سکونت گزید و طبق وصیت امام، صورت قبری در خانه وی ساخته شد تا علاوه بر ایجاد شک برای دشمنان، نام جعده بر سر زبانهای مردم آن شهر باقی بماند و خانه او که روزی محل سکونت امام بود، هم چون پایگاهی برای مشتاقان علی(ع) در کوفه حفظ شود. بنابراین، پیروان و شیعیان علی(ع)، جعده را نماینده اهل بیت و حافظ اسرار خویش میدانستند و خواستههای خود را از طریق او به امام حسن(ع)و امام حسین(ع) بیان میکردند. از این رو در زمان معاویه عدهای از شیعیان نزد جعده آمدند و از او خواستند تا نامهای به حسین بن علی(ع) بنویسد و از آن حضرت بخواهد که بر ضد معاویه قیام کند.
جعده نیز به نمایندگی از شیعیان، به امام حسین(ع) نوشت: "اما بعد؛ شیعیان شما در این جا دل و جانشان با امید به شما روشن است و هیچ کسی جز شما را پذیرا نیستند. نظر برادرت حسن(ع) را نیز در جنگ با معاویه شناختهاند و شما را هم در مهربانی با دوستان و استواری و تندی در برابر دشمنان و کوشش برای پیاده شدن امر خدا میشناسند. پس اگر میخواهی این حکومت را به دست گیری، به سوی ما بیا که همانا ما خود را برای شهادت همراه شما آماده کردهایم".
حضرت در پاسخ چنین نوشتند: ".... اما برادرم (حسن)، من امیدوارم که خداوند او را موفق و کارش را محکم گرداند؛ اما امروز نظر من، قیام و مبارزه نیست. پس شما نیز حرکتی نکنید. خداوند شما را رحمت کند، در خانههای خود بنشینید و تا زمانی که معاویه زنده است، خود را از هر اتهامی حفظ کنید. پس اگر خدا حادثه مرگ او را پیش آورد و من زنده بودم، در نامهای به شما نظرم را مینویسم"[۳۶].
پس از شهادت امام حسن(ع) فرزندان جعده و دیگر شیعیان کوفه در سلیمان صرد گرد آمدند و در نامهای به امام حسین(ع) شهادت مظلومانه برادرش را به ایشان تسلیت گفتند و در پایاننامه اعلام کردند منتظر فرمان ایشان برای، مبارزه با دشمنان اهل بیت و گرفتن حق هستند. البته این بار نیز امام حسین(ع) در جواب، آنان را به صبر تا مرگ معاویه فرا خواندند[۳۷].[۳۸]
سرانجام جعده
بعضی، رحلت جعده را در سال ۶۶ هجری دانسته و گفتهاند؛ وی در زمان قیام امام حسین(ع) در کوفه بوده است ولی درباره نبودن وی در این نهضت حرفی نزدهاند. اما همان گونه که بیشتر م{رخان نوشتهاند، جعده در زمان معاویه در مدینه از دنیا رفت[۳۹].[۴۰]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۶۳.
- ↑ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج۴، ص۵۲.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۲، ص۳۱۲؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۷۸-۷۷.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۶۳.
- ↑ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۲، ص۱۷۶-۱۷۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۳۴۰.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۶۹-۲۷۰.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۷۷.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۲۸-۶۲۹.
- ↑ «خَيْرُ النَّاسِ قَرْنِي، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الْآخِرُونَ أَرْدَى»؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۱؛ کنز العمال، متقی هندی، ج۱۱، ص۵۲۶. این حدیث، از احادیث مجعول و ساختگی است.
- ↑ «نهاني رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أَتَخَتَّمُ بِالذَّهَبِ »؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۵، ص۱۴۶؛ أعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۷۷.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۶۲۹؛ الدرجات الرفیعه، سید علی خان مدنی، ص۴۱۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴، ص۷۸-۷۷.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۱.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۱-۲۷۲.
- ↑ زین الاخبار، گردیزی، ص۲۳۲-۲۳۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۲۰۹.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۲.
- ↑ رجال الکشی، کشی، ص۶۰؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۲، ص۵۹۳.
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۴۶۳-۴۶۵.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ص۷۹-۷۸.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۲-۲۷۴.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۱۳.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۵.
- ↑ أعیان الشیعه، امین عاملی، ص۷۸؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۹۱.
- ↑ مناقب امیر المؤمنین، محمد بن سلیمان کوفی، ج۲، ص۵۷.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۵-۲۷۶.
- ↑ الارشاد، شیخ مفید، ج۱، ص۱۶.
- ↑ حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص۱۱۰.
- ↑ تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۱۱۱.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۵۱۹.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۶.
- ↑ الاخبار الطوال، دینوری، ص۲۲۱.
- ↑ تاریخ یعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۶-۲۷۷.
- ↑ موسوعة طبقات فقهاء، جعفر سبحانی، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ عباسی، مهدی، مقاله «جعده بن هبیره»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۴، ص:۲۷۷.