ارتداد در فقه سیاسی
معناشناسی
ارتداد در لغت از ماده "ردّ" به معنای بازگشت، انصراف و رجعت[۱].[۲] و رجوع از راهی که قبل از دین به آن اعتقاد داشته است[۳] و در اصطلاح فقهی عبارت است از نفی و انکار دین یا یکی از اصول و ضروریات دین، پس از پذیرفتن آن[۴]. ارتداد در واقع، بازگشت از دار اسلام به دار الکفر و شرک بوده و شخصی را که دچار ارتداد شده و از اسلام رو گردانده و کفر اختیار کند، "مرتد" مینامند. ارتداد، نوعی خدعه و خیانت ایدئولوژیکی ناشی از عناد یا نفاق است. از اینرو، با آزادیِ گزینش عقیده ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۵] متفاوت است.
از دیدگاه قرآن کریم ارتداد امری ضد الهی است و وعده عذاب شدید به مرتّد داده شده است[۶].
براساس تعریف بیان شده میتوان تعبیر دیگر ارتداد را "ارتجاع" نامید؛ پس ارتجاع از نظر اسلام و فقه اسلامی، همانا به کفر برگشتن است و از توحید به شرک و از خداپرستی به بتپرستی و الحاد و مادہپرستی و ماتریالیسم و از ایمان و علم به جاهلیت مراجعتکردن، ارتجاع است؛ لذا در فضای کنونی جهان، به ویژه مناطق مسلماننشین، از جمله مصادیق دقیق ارتجاع، ملحدان و ماتریالیستها و مارکسیستهای برگشته از توحید و مشرکان کاپیتالیست یا صهیونیستی که از توحید روی برتافته و به تثلیث و نژادپرستی روی آوردهاند، هستند.
چنانکه گروهها و دستههای بدعتگذار از اهل جهان اسلام؛ مانند بعثیون و امثال آنها در دیگر نقاط، مرتجع و مرتد هستند، برای اینکه با انکار اصالت اسلام و یا بسیاری از احکام آن، عملاً مرتد شدهاند و دچار بیماری هلاکتبار ارتداد و ارتجاع گردیدهاند[۷].
انواع مرتد و حکم آن
مرتد بر دو قسم است:
- مرتد فطری: کسی است که از پدر و مادر مسلمان متولد و هنگام بلوغ، مسلمان شده و سپس کفر اختیار کند. از نظر شرع، چنین مرتدی در هر حال واجب القتل است؛
- مرتد ملی: کسی است که پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی کافر بوده، ولی او پس از بلوغ، اظهار اسلام کرده یا مسلمان شود و سپس از اسلام خارج گردد. از نظر شرع، هرگاه توبه کند، توبه وی پذیرفته شده و در صورت امتناع، قتلش واجب است[۸].[۹]
همچنین ارتداد میتواند هم فردی باشد: ﴿وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾[۱۰] و هم جمعی و گروهی: ﴿وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾[۱۱].[۱۲]
راه ثبوت ارتداد
راه اثبات ارتداد یک شخص به چه صورت است؟
در پاسخ باید گفت: از آنجا که اسلام دین سهله و سمحه است، در اینجا نیز روش آسان و دور از تهمت و افترا و حرج را اتخاذ کرده است و آن این است که قبل از هر چیز قاضی به اقرار و اعتراف شخص متهم اهمیت میدهد. متهم درباره خودش هر چه بگوید همان مدرک قضایی میشود. اگر به ارتداد خود اعتراف کند سخن او را میپذیرند و اگر ارتداد منسوب به خودش را انکار نموده و اظهار اسلام کند باز هم سخنش را میپذیرند. امام خمینی در تحریر الوسیله در اینباره چنین مینویسد: "ارتداد با دو چیز ثابت میشود: اول اینکه خود شخص دوبار اقرار به ارتداد خود بکند. دوم اینکه دو نفر مرد عادل به مرتد شدن او گواهی دهند. اما گواهی زنان در هیچمورد ارتداد را ثابت نمیکند، چه فردی شهادت بدهند و چه جمعی و چه در کنار یک مرد دیگر"[۱۳].
"در اینکه به مرتد شدن کسی حکم داده شود چند شرط در متهم لازم است: بلوغ، عقل، اختیار و قصد، لذا ارتداد در مورد بچه، مجنون و مجبور صدق نمیکند؛ همچنین درباره کسی که سهواً یا از روی غفلت و یا بدون قصد و یا با شوخی و یا در حال اغما کلمه کفرآور و یا عمل کفرآوری را مرتکب شود ارتداد صدق نمیکند، (به مسلمانبودن او حکم داده میشود) چنانکه اگر در حال خشم و غضب باشد حکمش همین است. اگر از کسی چیزی که موجب ارتداد است، صادر شود و او ادعا کند مجبورش کردهاند و یا قصد نداشته و همینطوری از زبانش پریده، با وجود احتمال، این ادعا را از او قبول میکند و اگر با بیّنه و دلیل ثابت شود که از کسی عمل موجب ارتداد صادر شده و او ادعای اکراه و اجبار و یا عدم قصد کند، حرفش پذیرفته است"[۱۴].[۱۵]
مجازات و توبه مرتدین
کیفر و مجازاتی که اسلام برای مرتد فطری و ملی قائل شده متفاوت است.
مرتد فطری: اگر مرد باشد احکام و مجازاتهای زیر درباره او اجرا و اعمال میشود:
- "زنش بدون طلاق از او جدا میشود (بر او حرام میشود) و از هنگام ارتداد شوهر عده وفات نگاه میدارد و سپس اگر خواست با کسی دیگر ازدواج میکند.
- اموال مرد مرتد بین وراث شرعی او تقسیم میشود. در این تقسیم منتظر مرگ او نمیشوند. در همان دوره حیات و زندگیاش تقسیم میکنند. البته بعد از پرداخت قرضها و دیون او (و خود مرتد اعدام میشود).
- توبه مرتد فطری در تصاحب دوباره اموال و زنش تأثیری ندارد و پذیرفته نیست. توبه او باطناً قبول است (عذاب آخرت از او برداشته میشود). همچنین در برخی موارد توبه مرتد فطری ظاهراً نیز قبول است مانند قبولی عبادات، پاکی و طهارت بدن و تملک اموال جدید از راههای شرعی مانند تجارت، حیازت و ارث و نیز میتواند با زن مسلمان ازدواج نماید. با زن قبلی خودش نیز میتواند دوباره عقد نکاح ببندد و ازدواج کند"[۱۶].
اینها مجازات مرتد فطری مرد است. چنانکه ملاحظه شد، اسلام او را به عنوان یک "میّت و مرده" تلقی میکند و احکام مردگان را نسبت به اموال و همسر او جاری میسازد. ظاهر سخنان امام خمینی این است که اگر مرتد فطری توبه کند مجازات اعدام او نیز ساقط میشود، اما برخی از فقهای متقدّم مانند علامه حلّی به "اعدام فیالحال" مرتد فطری مرد فتوا داده و گفتهاند: در این مورد توبهاش قبول نیست"[۱۷].
سخن امام بر اساس عرف و سیره جاری عقلا استوار است. برخی از فقهای متقدّم مانند اسکافی و صاحب مسالک نیز بر همین قول هستند. صاحب مسالک در مورد مدارک مورد استناد نظریه مقابل چنین گفته است: "... عموم ادله معتبره فقهی دلالت بر قبولی توبه دارند و تخصیص دادن عموم و مقید ساختن مطلقات این ادله با روایت عمار خالی از اشکال نیست و روایت علی بن جعفر نیز صراحت در تفصیل و تفریق ندارد"[۱۸].
از عامه و اهل سنت نیز همین قول نقل شده است، چنانکه "طلیحة بن خویلد اسدی" یکی از مرتدین معروف صدر اسلام بعد از ارتداد و قیام علیه مسلمانان شکست خورد و پس از مدت زمانی توبه کرد و در جنگ نهاوند یکی از فرماندهان ارتش مسلمانان بود و کشته شد[۱۹].
اما مجازات زنی که مرتد فطری باشد به این صورت است: "اموالش در ملکیت خودش باقی میماند و به ورثهاش منتقل نمیشود، مگر با فرارسیدن مرگش (زن مرتد به جرم ارتداد اعدام نمیشود.) و از شوهرش جدا میگردد بدون عده، در صورتی که با هم همبستر نشده و دخول صورت نگرفته باشد. اگر دخول صورت گرفته باشد از زمان ارتداد، عده طلاق نگاه میدارد. اگر در وسط عده طلاق زن توبه کند بدون نیاز به عقد مجدّد، زنِ شوهر قبلی خودش میشود"[۲۰]. بنابراین، زن مرتد هیچگاه اعدام نمیشود بلکه زندانی میگردد.
مرتد ملی: با مرتد ملی به این صورت رفتار میشود:
- با ارتداد، اموالشان به وُرّاثشان منتقل نمیشود، چه زن باشند و چه مرد.
- زن و مرد مرتد از هم جدا میشوند و در صورت توبه قبل از انقضای مدت عده دوباره همدیگر را تصاحب میکنند، در صورت توبه بعد از مدت عده معموله دیگر زن و شوهر هم نیستند"[۲۱].
- مرتد ملی در صورت توبه اعدام نمیشود و این مسأله میان فقها مورد اتفاق است و کسی در آن اختلاف نکرده است[۲۲].
رابطه آزادی در اسلام با مجازات مرتد
شبهه
در رابطه با بحث ارتداد و کیفرهایی که دین مقدس اسلام برای آن قائل شده، کوتهاندیشان و یا دشمنان عدالت و حقیقت ممکن است با مطرح ساختن یک سؤال، شبههای در اذهان ایجاد کنند و از آن در تبلیغات ضد اسلامی خود بهره برداری نمایند. شبههای که ممکن است به صورت یک سؤال مطرح شود به این صورت است: مگر ادعا این نیست که اسلام دین آزادی عقیده و مرام است و اجباری در گزینش عقیده نیست، پس چرا چنین کیفرها و مجازاتهای سنگینی برای ارتداد قائل شده است؟
پاسخ به شبهه
پاسخ این شبهه این است، با اینکه اسلام و قرآن اجبار و اکراه در عقیده را نفی کرده است و خداوند در قرآن مجید فرموده: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۳]، منتها مسأله ارتداد با گزینش آزاد عقیده فرق میکند. به عبارت دیگر، در فقه اسلام ما یک “شاک” در حال تفحص و جستجوی حقیقت داریم و یک مرتد و معاند و این دو با هم تفاوت اساسی دارند.
“شاک” کسی است که نمیخواهد به صورت موروثی عقیدهای را باور کند و دینی را بپسندد، درباره آنچه که پدر و مادر و محیط خانواده و یا اجتماع درباره خدا و اسلام به او تلقین کردهاند تردید و دو دلی دارد که مبادا این عین حقیقت نباشد؟ و لذا به شک میافتد و برای کشف واقع و حقیقت دست به مطالعه و تلاش و تفحص میزند. این شک و این کار از نظر اسلام مذموم و ناپسند نیست بلکه مورد تمجید نیز هست، چراکه در قرآن، امتهای پیشین به خاطر تقلید از آبا و اجدادشان در مورد دین و مذهب مورد نکوهش قرار گرفتهاند.
حتی از بیتالمال مسلمانان باید امکانات مطالعاتی "شاک در حال تفحص" فراهم شود. چون ریشه این شک در معرفت و صداقت قرار گرفته است. شک گذرگاه بسیار خوب ولی توقفگاه بسیار زشت و ناپسندی است.
اما مسأله ارتداد یک مسأله خدعه و خیانت عقیدتی است و منشأ آن عناد و یا نفاق است. سرنوشت کسی که به طور مادرزادی بدون دست به دنیا میآید با سرنوشت کسی که در اثر بیماری خطرناک و سرایت کنندهای باید دست او قطع شود تفاوت دارد. ارتداد یک فرد مسلمان و مسلمانزاده همان بیماری عفونی لاعلاج و خطرناکی است که در پیکر یک امّت پیدا میشود و حیات آن را تهدید میکند و لذا این عضو فاسد باید بریده شود. مرتد معاندی است که به عنوان ستون پنجم دشمن اسلام و مسلمانان در درون امت رخنه داشته و از موقعیت طبیعی و فطریش سوء استفاده کرده است.
ارتداد خارج شدن از قالب و الگوی فطرت است و به همین دلیل واژه "مرتد فطری" برای آن انتخاب شده و لذا کیفر مرتد فطری (مسلمانزاده) از مرتد ملی بیشتر است و آیا جزای خروج از مسیر و قالب فطرت چیزی جز هلاکت و نابودی میتواند باشد و این همان چیزی است که در قوانین کیفری اسلام تبلور یافته است.
کیفرهای ارتداد در اسلام، قوانین بسیار بجایی در جهت حفظ بشر از سقوط به حضیض پستی و خدعه خیانت است و این قوانین در جهت اصالتدادن به انسان و تعهدات آرمانی اوست. انسان متعهد نباید عهد خود را بشکند، آن هم عهدی که با خدا بسته شده است. چنانکه تمام قوانین کیفری اسلام دارای چنین هدفی هستند. به عنوان مثال گفته میشود: چرا دست انسان دزد را به خاطر سرقت پانصد یا هزار تومان پول میبرند، این نفی ارزش انسان است؟
امّا واقعیت این است که دست دزد را به خاطر پانصد یا هزار تومان قطع نمیکنند، بلکه به خاطر سلب امنیت از اجتماع انسانی دست او را میبرند؛ یعنی دست در جهت زندهساختن ارزشهای انسانی بریده میشود. دلیل عینی و واقعی این مطلب که ارتداد همیشه ماهیت خدعهگرانه و جنگطلبانه دارد و در محور مسائل و پستهای اجتماعی دور میزند و مسأله گزینش عقیده نیست، همانا وقایع و حوادث صدر اسلام است.
بعد از پیامبر اسلام(ص) اکثر قبایل عرب تحت تأثیر سران گمراه و جاهطلب و بتپرست خود مرتد شدند و رهبری این مرتدین را مدعیان دروغین پیامبری بر عهده داشتند. آنان اولین گامشان بعد از پیامبر حمله به مدینه و دیگر مراکز اسلام بود. در جنگهایی که مرتدین، آتشافروز و یکطرف آن بودند پنجاه یا شصتهزار نفر از مردم کشته شدند که در تاریخ عرب بیسابقه است.
معروفترین سران آنها “عبهلة بن کعب” معروف به “اسود غسی” در یمن و مسیلمه کذّاب در حضرموت و طلیحة بن خویلد اسدی در میان بنیاسد و... بودند. این جنگها و مشابه آنها در قرون و اعصار بعدی نشانگر ماهیت ستمپیشه ارتداد است و ضرورت مقابله قاطع با آن را میرسانند[۲۴].
نمونه زنده دیگری که بیانگر ماهیت ضدّ صداقت و غیر معرفتی پدیده شوم "ارتداد" است، کشتارهای بیرحمانه و ترورهای ضدّ انسانی و به اصطلاح خودشان "انقلابی!" است که مرتدین مارکسیست ایران در دوران شاه معدوم به نام "تغییر ایدئولوژی" در مورد مسلمانان ارتدادناپذیر انجام دادند. آری، آنان به جای ترور سران ساواک، مسلمانان ضدّ شاه و ضدّ آمریکا و نماز شبخوان و یکتاپرست را به رگبار گلولهها میبستند، این است ماهیت ننگین ارتداد[۲۵].
منابع
پانویس
- ↑ ﴿وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ﴾ «و چون کالای خود را گشودند دریافتند که سرمایهشان را به آنان بازگرداندهاند گفتند: ای پدر! (بیش از این) چه میخواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز گرداندهاند و (بگذار برویم) برای خانواده خود غلّه بیاوریم و برادرمان را نگه میداریم و یک بار شتر هم میافزاییم، این (که آوردهایم) پیمانهای اندک است» سوره یوسف، آیه ۶۵؛ ﴿فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾ «پس (بدینگونه) او را به مادرش باز گرداندیم تا چشمش (بدو) روشن گردد و اندوهگین نباشد و بداند که وعده خداوند راستین است اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره قصص، آیه ۱۳؛ ﴿يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ﴾ «ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید» سوره مائده، آیه ۲۱؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾ «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را میآورد که دوستشان میدارد و دوستش میدارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد میکنند و از سرزنش سرزنشگری نمیهراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴؛ ﴿...وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ...﴾ «...و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگتر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ میکنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷. لسان العرب، ج۳، ص۱۷۳.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج۸، ص۷؛ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۳۸۶؛ ابنمنظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۷۳.
- ↑ حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص۳۴۸.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۶۶؛ جواهرالکلام، ج۴۱، کتاب الحدود، ص۶۰۰؛ شرح لمعه، ج۹، ص۳۳۳؛ المغنی والشرح الکبیر، ج۱۰، ص۷۲؛ الحاوی الکبیر فی فقه الشافعی، ج۱۳، ص۱۴۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۲۹؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۶۷-۶۸.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۸۸.
- ↑ شرح لمعه، ج۹، ص۳۳۷؛ تحریرالوسیله، ج۲، ص۳۶۶؛ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۲؛ الحاوی، ج۱۳، ص۱۵۵.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۲۹؛ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۸۸.
- ↑ «و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
- ↑ «و واپس مگرایید که زیانکار گردید» سوره مائده، آیه ۲۱.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۶۷-۶۸.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۴۹۵.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۸۹.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ تبصرة المتعلمین، ص۱۷۹.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴۱، ص۶۰۸.
- ↑ محمد احمد باشمیل، حروبالرده، ص۸۸ و ۱۰۶.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۹۰.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ ر.ک: حروبالردة.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۹۵.