جنگ جمل
جنگ جمل نخستین جنگی است که امیر المؤمنینS پس از به خلافت رسیدن، با شورشیان پیمان شکن به فرماندهی طلحه و زبیر و عایشه داشت. به دلیل آنکه عایشه در این جنگ بر روی شتر سرخ مویی سوار شد بود معروف به جنگ جمل (شتر نر) شد. این نبرد در سال ٣٦ هجری در بصره روی داد و باعث کشته شدن هزاران نفر از مسلمانان گشت و در انتها با پیروزی امیرالمؤمنین S به پایان رسید.
مقدمه
جنگ جمل نخستین جنگی است که امیر المؤمنینS پس از به خلافت رسیدن، با شورشیان پیمان شکن داشت.
پس از کشته شدن عثمان در سال ۳۵ هجری، مردم با علیS برای خلافت بیعت کردند، بیعتی فراگیر و پرشور، جز اندکی از اطرافیان عثمان. طلحه و زبیر از اولین بیعتکنندگان بودند که به امید ریاست و پست بیعت کردند، ولی چون دیدند علیS امتیاز بیهوده نمیدهد، حسد و کینۀ آنان و روش عادلانۀ حضرت امیر S و تحریکات امویان، سبب شد آنان پیمان شکستند و به اسم انجام عمره به مکّه رفتند. پیمانشکنان دیگر به آنان پیوسته و زمزمۀ مخالفت به بهانۀ خونخواهی عثمان آغاز شد. عایشه هم به جمع آنان پیوست و با آنکه خود از محرّکان اصلی قتل عثمان بود و به کشتن او فتوا داده بود! امّا پیراهن عثمان را علم کرد و فتنه به راه انداخت[۱].
پیمانشکنان، با همۀ تفاوتهایی که در فکر و انگیزه و سوابق و موقعیّت داشتند، در ضدّیت با علیS و توطئه بر ضدّ حکومت مشروع او ائتلاف کردند و همراه شدند و عایشه را همراه خود ساختند، تا از وجهۀ اجتماعی او به عنوان همسر پیامبر و دختر خلیفۀ اول استفاده کنند[۲]. آنان به بصره رفتند و آنجا را پایگاه فعالیت خویش ساختند. حضرت علیS برای مقابله با این فتنه آماده شد و از مدینه سپاهی به آن سوی بسیج کرد که تعدادش را ۹۰۰ نفر گفتهاند. سپاه عایشه در مسیر رفتن به بصره به منطقۀ حوأب رسید که سگان آنجا پارس میکردند. به یاد حدیثی از پیامبر افتاد که او را هشدار داده بود. خواست برگردد، ولی شهادت دروغ کسانی که گفتند از حوأب گذشتهایم، سبب شد راه را ادامه دهد. پیمان شکنان در نواحی بصره مستقر شدند.
امام نامهای به فرماندار بصره نوشت و ضمن هشدار و آگاهانیدن، دستور داد اگر ناکثین سر ستیزهجویی داشتند با آنان بجنگد تا حضرت و همراهانش برسند. گفتگوهایی انجام شد، پیمانشکنان به بصره دستاندازی و بخشی از آن را اشغال کردند و در اطراف دار الاماره جنگی درگرفت و آتش بسی کوتاه پیشآمد، پیمانشکنان بازهم پیمان شکستند و علیه والی کوفه (عثمان بن حنیف) شوریدند و بیت المال را غارت کردند[۳].
زمان نبرد
برخی از مورخان نوشتهاند جنگ جمل در جمادی اول سال ۳۶ هجری اتفاق افتاد، در حالی که برخی دیگر تأکید کردهاند که در جمادی ثانی همان سال اتفاق افتاد و بیش از یک روز به درازا نکشید. تاریخ دو نامهای که امام علیS برای مردم مدینه و کوفه پس از پایان جنگ نوشت، نظر اول را تأیید میکند[۴].
محل نبرد
جنگ جمل در محلی به نام زابوقه (در اطراف بصره) یا زاویه (یکی از محلههای بصره) یا در خریبه (محلی در نزدیکی بصره) اتفاق افتاد[۵].
تعداد شرکتکنندگان در نبرد
شمارِ نیروهای دو سپاه در جنگ جمل به پنجاه هزار نفر رسید که سپاه امام علیS بیست هزار نفر بودند و سپاه ناکثین، سی هزار نفر[۶].
بزرگان صحابه در سپاه امامS
بسیاری از بزرگان صحابیان پیامبرa به همراه امام علیS در جنگ جمل شرکت کردند؛ لکن روایتها در گزارش تعداد آنان متفاوت است. برخی مصادر، تصریح دارند هشتاد نفر بدری و هزار و پانصد صحابی پیامبرa در سپاه علیS بودند. برخی دیگر از مصادر، بیان میدارند که تعداد صحابیان شرکت کننده در این جنگ، هشتصد نفر از انصار بود و چهارصد نفر از کسانی که در بیعت رضوان حضور داشتند. از میان شخصیتهای برجستهای که در سپاه امام علیS شرکت جستند، میتوان به این افراد اشاره کرد: ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیهان، خزیمة بن ثابت، عبد الله بن بدیل، عبد الله بن عباس، عثمان بن حنیف، عدی بن حاتم، عمار بن یاسر، عمرو بن حمق، عمر بن ابی سلمه و هاشم بن عتبه[۷].
سرشناسان سپاه جمل
سرشناسان سپاه جمل، از یاران پیامبرa و نزدیکان وی بودند. همچنین در سپاه آنان، اشراف و بزرگان دیگر نیز حضور داشتند. در میان آنان، عایشه، طلحه، زبیر، مروان بن حکم، عبد الله بن عامر، کعب بن سور و افراد دیگری وجود داشتند که یا حامی عثمان بودند و یا تاب تحمل عدالت امامS را نداشتند. حضور شخصیتهای برجستهای چون طلحه و زبیر و عایشه در جنگ، سبب شد گروهی ناآگاه که حقیقت را در شخصیتهای برجسته میبینند، در شک و تردید افتند یا به لشکر جمل بپیوندند[۸].
امام و تلاش برای جلوگیری از جنگ
هنگامی که امیرمؤمنان S با سپاه خود از ذو قار حرکت کرد، صعصعة بن صوحان را به سوی طلحه، زبیر و عایشه فرستاد و با او نامهای بود که در آن، از فتنهانگیزی آنان سخن رفته بود و رفتار کینه جویانه و مزوّرانه آنان را نسبت به عثمان بن حنیف، گوشزد میکرد و آنها را از عاقبت رفتارشان برحذر میداشت. صعصعه بازگشت و چنین گزارش داد: گروهی را دیدم که جز پیکار با تو، چیزی نمیخواهند[۹]. نیروهای دو طرف، برای پیکارْ آماده شدند، در حالیکه امام علیS یارانش را از شروع پیکار، منع میکرد و در آغاز، تلاش داشت که فتنهجویان را از جنگ، باز دارد. گفتگوهای امامS با سران لشکر جمل و سپاهیان آن، قابل توجه است. او تمام سعی خود را در راه حفظ آرامش و جلوگیری از برافروخته شدن آتش جنگ بهکار گرفت. از این رو، نامههایی به سران لشکر نوشت و آنان را بر به وجود نیآمدن درگیری برانگیخت. سپس نمایندگانش را برای گفتگو نزد آنان فرستاد و چون تلاشهایش بینتیجه ماند، خودش نزد آنان رفت.
امام علیS در این نامهها و گفتگوها، از شخصیت خود، پرده برداشت و بزرگی منزلت خویش را روشن ساخت و از مسائل پیشین ـ که شعلههای جنگ از آنها افروخته شده بود ـ نقاب برکشید و بار دیگر از کشته شدن عثمان و چگونگی آن، با دقت تمام، سخن گفت و از ابعاد آن حادثه پرده برداشت و راه چنگ زدن به بهانههای سُست را بر فتنهانگیزان بست. وقتی هم که این روشنگریها را بینتیجه یافت و هر دو گروه برای پیکار مهیا شدند، یارانش را به خویشتنداری و حفظ آرامش، سفارش نمود و فرمود: "شتاب مکنید تا نزد آنان عذری داشته باشم". سپس به سوی آنان رفت و بر آنان احتجاج کرد؛ ولی پاسخی دریافت نکرد. پس از این همه، ابن عباس را برای بارِ دوم، جهت آخرین گفتگو به سوی آنان فرستاد تا شاید آنان را از جنگ باز دارد تا خون مسلمانان ریخته نشود؛ ولی بر گوشهای آنان مُهر زده شده بود و به سخن فرستاده امامS گوش ندادند، چنان که پیش از آن نیز چنین کرده بودند[۱۰]. در این کار، بیشترین نقش را عایشه و عبد الله بن زبیر بازی کردند[۱۱].
حرکت شجاعانه امامS برای نجات دشمن
علیS به تنهایی و بدون زره و در حالی که بر استر پیامبر خدا a سوار بود، بدون سلاح، به میدان رفت و ندا داد: "ای زبیر! نزد من آی". زبیر، پوشیده در سلاح، نزد او آمد. این خبر به عایشه رسید. گفت: ای اسماء، وای بر مصیبت تو! اما وقتی به عایشه گفتند: علی بدون ساز و برگ است، آرام شد. آن دو (علیS و زبیر) با یکدیگر معانقه کردند. علیS به زبیر فرمود: "وای بر تو ای زبیر! چه چیزی تو را به قیام وا داشت؟"؟ گفت: خون عثمان. فرمود: "خداوند، آن را که در ریختن خون عثمانْ بیشتر دخالت داشت، بکشد! آیا آن روز را به یاد نمیآوری که پیامبر خدا را سوار بر الاغی در منطقه بنی بیاضه دیدی؟ پیامبر خدا به من لبخند زد و من هم به او لبخند زدم و تو با پیامبر خدا بودی و گفتی: ای پیامبر خدا! علی تکبرش را کنار نمیگذارد. پیامبرa به تو فرمود:" علی تکبر ندارد. آیا او را دوست داری ای زبیر؟" و تو گفتی: به خدا سوگند، او را دوست دارم. آن گاه به تو فرمود:" به راستی که تو به زودی با او پیکار میکنی، درحالی که نسبت به او ستمگری"؟". زبیر گفت: استغفر الله! به خدا سوگند، اگر آن را به یاد میآوردم، قیام نمیکردم. علیS به وی فرمود: "ای زبیر! بازگرد". زبیر گفت: چگونه بازگردم؟ اینک که کمربند [جنگ] بسته شده است؟ بهخدا سوگند، این، لکه ننگی است که پاک نمیشود! فرمود: "ای زبیر! با ننگ برگرد، پیش از آنکه ننگ و آتش با هم جمع شوند". زبیر [از نزد علیS] بازگشت و میگفت: ننگ را بر آتش برافروخته برگزیدم، تا وقتی که آفریدهای از خاک برای آتش به پا خیزد. علی مطلبی را گوشزد کرد که بدان جاهل نبودم به جان تو سوگند که این، ننگی در دنیا و در دین است. گفتم: ملامت ابوالحسن، تو را بس است و برخی از آنچه که گفتی، مرا کفایت میکند. فرزند زبیر (عبد الله) گفت: کجا میروی؟ ما را تنها میگذاری؟ گفت: فرزندم! ابو الحسن، مطلبی را به یادم آورد که آن را از یاد بُرده بودم. فرزند زبیر گفت: نه به خدا! تو از شمشیرهای فرزندان عبد المطلب فرار کردی؛ شمشیرهایی که تیز و بلندند و تنها جوانمردان دلیر، توان تحمل آنها را دارند. زبیر گفت: نه. به خدا سوگند، چیزی را به یاد آوردم که روزگار از یادم بُرده بود و من، ننگ را بر آتش برگزیدم. ای بیپدر! مرا به ترس، سرزنش میکنی؟ آن گاه نیزه برکشید و بر سمت راست سپاه علیS حمله کرد. علیS فرمود: "راه را برایش باز کنید. او را تحریک کردهاند". سپس بازگشت و به جانب چپ حمله کرد و سپس بازگشت و بر وسط سپاه حمله بُرد و آن گاه، نزد فرزندش بازگشت و گفت: آیا ترسو چنین کاری میکند؟ سپس روی گرداند و بازگشت[۱۲].[۱۳]
پایان کار زبیر
از مروان بن حکم نقل شده است: زبیر به قصد مدینه فرار کرد تا به بیابان سِباع رسید. احنف، صدایش را بلند کرد و گفت: با زبیر، چه کنم؟ او دو گروه از مسلمانان را به جان هم انداخت تا اینکه برخی، برخی دیگر را کشتند و اینک میخواهد به خانوادهاش بپیوندد. ابن جرموز، این سخن را شنید و به دنبال زبیر افتاد و مردی از قبیله مُجاشع نیز در پی او رفت تا اینکه این دو تن به او رسیدند. زبیر، چون آن دو را دید، آنان را [از کشتن خویش] برحذر داشت. آن دو گفتند: ای حواری پیامبر خدا! تو در امان مایی و کسی به تو دست نمییابد. ابن جرموز، او را همراهی میکرد. در همین حال که او را همراهی میکرد و عقب میکشید و زبیر از او جدا میشد، گفت: ای ابو عبد الله! زرهت را درآور و آن را روی اسبت بگذار که برایت سنگینی میکند و خستهات میسازد. زبیر، آن را از تن، بیرون آورد و عمرو بن جرموز برمیگشت و [به عمد] عقب میماند. زبیر او را صدا میزد که خود را به وی برساند. عمرو، اسبش را میتازانْد سپس، خود را به او نزدیک میکرد، تا آنکه زبیر از او آسوده خاطر شد و عقب ماندن عمرو بر او غریب نمینمود. ناگاه عمرو، حمله کرد و از پشت، چنان نیزهای میان شانههای زبیر زد که پیکان آن از سینه او بیرون آمد و از اسب، فرو افتاد. عمرو، سر زبیر را برید و نزد احنف آورد و او نیز آن را نزد امیر مؤمنان فرستاد. علیS چون سر بریده زبیر و شمشیر او را دید، فرمود: "آن شمشیر را به من بدهید". دادند. آن را در دست چرخانْد و فرمود: "این، شمشیری است که با آن مدتهای طولانی در حضور پیامبر خدا جنگ کرد اما سرانجام، هلاکت و مرگی نکوهیده به او رسید". سپس به سر زبیر نگریست و فرمود: "تو افتخار همنشینی و خویشاوندی با پیامبر خدا را داشتی؛ ولی شیطان، درون دماغت رفت و تو را به چنین روزی افکند"[۱۴].[۱۵]
گفتگوهای امامS با طلحه
درباره گفتگوی امامS با طلحه چنین آمده است: طلحه به امیرالمؤمنین S گفت: از این حکومت، کناره گیر تا آن را در میان مسلمانان، به مشورت بگذاریم. اگر به تو رضایت دادند، من نیز به آنچه مردم رضایت دهند، رضایت میدهم و اگر به دیگری رضایت دادند، تو هم مانند یکی از مسلمانانْ [تابع باش]. علیS فرمود: "ای ابو محمد! آیا تو با رضایت و بدون اجبار و اکراه با من بیعت نکردی؟ من بیعت خود را رها نمیسازم". طلحه گفت: بیعت کردم، در حالی که شمشیر بر گردنم بود. فرمود: "آیا نمیدانی که من کسی را بر بیعت، مجبور نساختم؟ و اگر اجباری در کار بود، میبایست سعد و ابن عمر و محمد بن مَسلَمه را وادار میکردم، با اینکه از بیعت، سر باز زدند و کناره گرفتند و من هم آنان را به حال خودشان واگذاردم". طلحه گفت: ما در شورا، شش نفر بودیم. دو نفر مُردند و ما سه نفریم که با تو موافق نیستیم. علیS فرمود: "شما میتوانستید پیش از بیعت، رضایت ندهید؛ اما اینک حقی جز آنچه بدان رضایت دادهاید، در کار نیست؛ مگر آنکه کار خلافی [انجام دهم] که موجب شود از آنچه بر آن بیعت شدهام، بیرون روید. اگر از من کاری ناپسند سر زده، بازگو کنید. شما مادرتان عایشه را از خانه بیرون کشیدید و زنهای خود را [در خانه] گذاشتید و این، بزرگترین کار زشت شماست. آیا پیامبر خدا از این کار راضی است که پردهای را که او بر عایشه افکنده، بدرید و پرده از وی برگیرید؟" طلحه گفت: او برای اصلاح آمد. علیS فرمود: "به خدا سوگند، آن زن، به کسی که کارهایش را اصلاح کند، نیازمندتر است. ای پیرمرد! خیرخواهی را بپذیر و به توبه به همراه ننگ، رضایت ده، پیش از آنکه ننگ با آتشْ همراه شود"[۱۶].[۱۷]
دعای امامS پیش از پیکار
چون امیر مؤمنان دید که آن گروه، دشمنی میورزند و خونی را که ریختنش حرام است، حلال میشمرَند، دستانش را به سوی آسمانْ بلند کرد و گفت: "بار خدایا! دیدگان، متوجه توست و دستها به سوی تو دراز است و دلها به سوی تو پر میکشند و با رفتارهای نیک به سوی تو تقرب میجویند." "بار پروردگارا! میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترینِ داورانی"[۱۸].[۱۹].[۲۰]
تشویق یارانش به پیکار
امیر مؤمنان، سه روز به جملیان مهلت داد تا دست بردارند و حرمت نگه دارند؛ ولی چون پافشاری آنان را بر مخالفت دید، در میان یارانش برخاست و فرمود: "ای بندگان خدا! با سینههای گشاده، به سوی این گروه، حمله برید؛ چرا که آنان بیعتم را شکستند، پیروانم را کشتند، کارگزارم را شکنجه دادند و او را پس از اینکه با زدنی سخت و مجازاتی شدید، آزار و اذیت کردند، از بصره بیرون راندند، درحالیکه او پیرمردی است از چهرههای سرشناس انصار و اهل فضیلت. برای او حرمتی نگه نداشتند و سِنْدیان را ـ که مردانی صالح بودند ـ به قتل رساندند و حُکیم بن جَبَله را چون برای خدا نسبت به آنان خشم گرفته بود، ظالمانه و با دشمنی کشتند و پس از آنکه پیروان من از دست آنان گریختند، تعقیبشان کردند و آنان را در هر پَستی و بلندیای گرفتند و با شکنجه و زجر، گردن زدند. آنها را چه شده است؟! "خداوند، آنان را بکشد. کی [به سوی حق] بازگردانده میشوند"[۲۱]. ای بندگان خدا! به سویشان بشتابید و چون شیر، بر آنان یورش ببرید؛ چرا که آنان، اشرارند و کسانی که آنها را بر باطلْ یاری میدهند نیز از اشرارند. با شکیبایی و به حساب خدا گذاردن و آمادگی روحی خود، با آنان رو به رو شوید. بهراستی که شما مبارزهجو و پیکار کنندهاید و جان خویش را برای ضربه شمشیر و نیزه و جنگ با هماوردان، آماده ساختهاید. هرکس بههنگام سختی در خود، آرامشی احساس کرد و به هنگام رو در رویی، در خود، شجاعتی یافت و در برادرش سستی و هراسی دید، از او حمایت کند، چنان که از خود حمایت میکند که اگر خدا میخواست، او را مانند وی قرار میداد"[۲۲].[۲۳]
آرامش علیS در جنگ
محمد بن حنفیه میگوید: چون وارد بصره شدیم و در آنجا لشکرگاه زدیم و صفوف خود را آماده ساختیم، پدرم علیS پرچم جنگ را به من داد و فرمود: "پیش از اقدام دشمن کاری علیه آنان انجام نده"[۲۴]. سپس خوابید. تیرهای دشمن بر ما باریدن گرفت. او را از خواب، بیدار کردم. بیدار شد، در حالی که چشمهایش را میمالید و جملیان فریاد میزدند: ای خونخواهان عثمان! علیS در حالی که جز یک پیراهن بر تن نداشت، بیرون رفت و فرمود: "با پرچم به پیش رو!". پیش رفتم و گفتم: ای پدر! در چنین روزی، تنها با یک پیراهن؟! فرمود: "هرکس را مرگش [به وقت خود] خواهد گرفت. به خدا سوگند، در کنار پیامبرa بدون زره، بیشتر جنگیدم تا با زره"[۲۵].[۲۶]
شدت یافتن نبرد
دو لشکر، نبرد سختی کردند، میمنه [سپاه] بصریان، میمنه سپاه علیS را درهم شکسته بود و افراد قبیله ربیعه در لشکر بصره، ربیعیان سپاه امامS را شکست داده بودند.... علیS به پیش آمد و نگاهی به یاران و سپاهیان خود انداخت که شکستخورده و کشته شده بودند. وقتی چنین دید، بر فرزندش محمد ـ که پرچمدار بود ـ بانگ زد: "به پیش رو!"؛ ولی او کندی کرد و در جایش ثابت ماند. علیS از پشت سر آمد و میان دو کتف او زد و پرچم را از دستش گرفت و خود، حمله برد و وارد لشکر دشمن شد. میمنه و مِیسَره هر دو سپاه در اضطراب بودند. در یک طرف، عمار بود و در طرفهای دیگر، عبد الله بن عباس و محمد بن ابی بکر. علیS سپاه دشمن را شکافت. ضربه میزد و میکشت. سپس بیرون آمد... و پرچم را به محمد داد و فرمود: "اینچنین بجنگ". محمد با پرچم به پیش تاخت و انصار با او بودند تا به شتر و کجاوه [ی عایشه] رسید و همراهان شتر، گریخته بودند. در این روز، هر دو لشکر، نبرد سهمگینی کردند، به طوری که آسیبها و ضربت زدنها، در حالِ به زانو نشستنْ صورت میگرفت[۲۷].[۲۸]
جنگیدن خودِ امامS
علیS [از لشکر دشمن] دور شد و به سوی یارانش میرفت که فریادکنندهای از پشت سر او فریاد زد. وی برگشت و عبد الله بن خلف خزاعی را ـ که میزبان عایشه در بصره بود ـ دید. چون علیS او را دید، شناخت و او را ندا داد که: "ای پسر خلف! چه میخواهی؟". گفت: آیا میخواهی بجنگی؟ علیS فرمود: "از آن بدم نمیآید؛ ولی وای بر تو، ای پسر خلف! در مرگ، چه آسودگیای میجویی، با آنکه مرا میشناسی؟"، عبد الله بن خلف گفت: خودْستایی را وا گذار ـ ای پسر ابوطالب ـ و نزد من بیا تا ببینی کدامیک از ما هماوردش را خواهد کشت. آن گاه شعری سرود و علیS با شعر، او را پاسخ داد و برای پیکار، رو در رو شدند. عبد الله بن خلف، ضربهای ناگهانی فرود آورد که علیS آن را با سپرش دفع کرد. آنگاه علیS از او کناره گرفت و ضربتی بر او فرود آورد که دست راستش را قطع کرد و سپس ضربتی دیگر فرود آورد که کاسه سرش را پرانْد[۲۹].[۳۰]
کشته شدن طلحه به دست مروان
طلحه با صدای بلند، فریاد میزد: بندگان خدا! شکیبایی، شکیبایی [ورزید]! چرا که پس از شکیبایی، نصرت و پاداش است. مروان بن حکم به وی نگاهی افکند و به بردهاش گفت: وای بر تو، ای غلام! به خدا سوگند که میدانم هیچ کس در روز کشتن عثمان در خانهاش به اندازه طلحه مردم را تحریک نکرد و هیچ کس جز او، وی را نکشت. اکنون اگر مرا پنهان کنی، تو را آزاد خواهم کرد. غلام، وی را پنهان ساخت. مروان، تیری زهرآگین به سوی طلحة بن عبید الله پرتاب کرد. تیر به طلحه اصابت کرد و طلحه بر اثر اصابت تیر بر زمین افتاد و بیهوش شد. سپس به هوش آمد و دید خون از او جاری است. گفت: "إنا لله و إنا إلیه راجعون"! به خدا سوگند، گمان میکنم مقصود خداوند عز و جل از این آیه ماییم که: "و از فتنهای که تنها به ستمکاران شما نمیرسد، بترسید و بدانید که خدا، سختْ کیفر است"[۳۱][۳۲].[۳۳]
تداوم نبرد به رهبری عایشه
در کتاب تاریخ الطبری به نقل از محمد و طلحه آمده است: جنگِ نخست تا وسط روز ادامه یافت و طلحه در آن، مجروح شد و زبیر هم رفت. پس چون لشکر به عایشه پناه بردند و کوفیان جز جنگ نخواستند و جز [تحویل دادن] عایشه را نخواستند، عایشه آنان را با سرزنش، تحریک نمود. آنان جنگ کردند تا اینکه بانگ آتشبس زدند و از جنگ، دست کشیدند و سپس، بعد از ظهر، بازگشتند و به جنگ پرداختند و این در روز پنج شنبه از ماه جمادی دوم بود. پس نبرد در آغاز روز با طلحه و زبیر بود و در وسط روز با عایشه[۳۴].[۳۵]
پی کردن شتر و پراکنده شدن لشکر جمل
چون لشکریان از گِردِ شتر [عایشه] پراکنده شدند، امیرمؤمنان، نگران این بود که مردم به سوی شتر بازگردند و جنگ، دوباره درگیرد. پس فرمود: "شتر را پِی کنید!". یاران امیرمؤمنان به سمت شتر شتافتند و آن را پی کردند، که به پهلو بر زمین افتاد و عایشه فریادی کشید که هرکس در دو سپاه بود، شنید[۳۶].[۳۷]
مدت زمان جنگ
جنگ از ظهر تا غروب خورشید ادامه داشت[۳۸].[۳۹]
بزرگواری
امام باقرS فرمودند: علیS به منادیاش در جنگ بصره (جمل) دستور داد که فریاد زند: فراریان از جنگ، دنبال نمیشوند، زخمیها کشته نمیشوند، اسیران به قتل نمیرسند، هرکس در خانهاش را ببندد، در امان است وهرکس سلاحش را بر زمین اندازد، در امان است و هیچ چیز از اموال آنان (جملیان) [به غنیمت] گرفته نمیشود[۴۰].[۴۱].[۴۲]
صدور فرمان عفو عمومی
علیS، هنگامی که پیروز شد برای سخنرانی به پا خاست و فرمود: "ای مردم بصره! از شما گذشتم. برحذر باشید از فتنه! بهراستی که شما نخستین مردمانی بودید که بیعت را شکستید و وحدت امت را برهم زدید". آنگاه نشست و مردم با وی بیعت کردند[۴۳].[۴۴]
گفتگوهایی میان امامS و عایشه
بعد از بیعت مردم علیS نزد عایشه آمد که در خانه عبد الله بن خلف خزاعی بود؛ همو که پسرش به "طلحة الطلحات" معروف بود. امامS فرمود: "ای حُمَیرا! از این حرکتْ دست برنمیداری؟". عایشه گفت: ای پسر ابی طالب! قدرت یافتی، پس نرمی به خرج ده! فرمود: "به سوی مدینه حرکت کن و به همان خانهات بازگرد که پیامبر خدا تو را دستور داد در آن بنشینی". گفت: چنین میکنم[۴۵].[۴۶]
فرستادن عایشه به سوی مدینه
چون امیرمؤمنانْ تصمیم حرکت به سوی کوفه گرفت کسی را نزد عایشه فرستاد که به وی دستور دهد به سوی مدینه کوچ کند. وی برای حرکت، مهیا شد. امام به محمّد بن ابی بکر که برادر عایشه بود، گفت تا خواهرش را به بصره ببرد. سپس چهل زن را دستار و کلاه پوشانید و شمشیر در اختیارشان نهاد و به آنان فرمان داد از عایشه محافظت کنند و او را از راست و چپ و پشت سر، درمیان گیرند. عایشه در طول راه میگفت: بار خدایا! با علی بن ابی طالب، چنان کن که با من رفتار کرد؛ مردان را به همراهم فرستاد و حرمت پیامبر خدا را نگه نداشت. وقتی زنان، همراه با عایشه به مدینه رسیدند، دستارها و شمشیرها را برداشتند و با وی وارد مدینه شدند. چون عایشه آنان را دید، از دشنامگویی و نکوهش امیرمؤمنان، پشیمان شد و گفت: خداوند به پسر ابی طالب، پاداش نیکو دهد؛ چرا که حرمت پیامبر خدا را درباره من، پاس داشت[۴۷].[۴۸]
تعداد کشتگان در جنگ
از سپاه امام علیS در جنگ جمل، پنج هزار نفر کشته شدند و تمام متون تاریخی، بدون کمترین اختلافی بر این عدد، اتفاق دارند؛ ولی متون تاریخی درباره تعداد کشتههای لشکر جمل، اختلاف بسیار دارند که نمیتوان بر هیچ یک از آنها اعتماد کرد. در برخی گزارشها آمده است که تعداد کشتگان آنها بیست هزار نفر بود، با آنکه در گزارشهای دیگری آمده که سیزده هزار نفر از آنان کشته شدند و در خبر دیگری ده هزار یا پنج هزار نفر آمده است[۴۹].
غنیمتهای جنگ
یاران علیS آنچه را اهل بصره برای پیکار با علیS به لشکرگاه خود آورده بودند، به غنیمت گرفتند؛ ولی متعرض دیگر اموال آنان نشدند. علیS جز آن مالها، اموال کشتگان اهل بصره را برای ورثهشان باقی گذاشت و از آنچه [سپاهش] به عنوان غنیمت برداشتند، خمس گرفت و بدین ترتیب، سنتْ جاری شد[۵۰].[۵۱]
ورود امامS به بیت المال بصره
چون عثمان بن حنیف از بصره بیرون رفت و طلحه و زبیر به بیت المال برگشتند و در برابر آنچه در آن بود، درنگ کردند، همین که میزان طلا و نقرهاش را دیدند، گفتند: اینها، همان غنیمتهایی است که خداوند، ما را به آنها وعده داده است و به ما خبر داده است که آن را به زودی در اختیارمان مینهد. ابو الأسود میگوید: این سخن را از آنان شنیدم و پس از آن ماجرا، علیS را دیدم که وارد بیت المال بصره شد. وقتی ثروتهای آن را دید، فرمود: "ای [طلاهای] زرد! ای [نقرههای] سفید! دیگری را بفریبید. ثروت، مقتدای ستمگران است و من، پیشوای مؤمنان". به خدا سوگند، نه بدانچه در آنجا بود، توجهی کرد و نه در آنچه دیده بود، اندیشید؛ بلکه ثروتها را نزد او چون خاکی بیارزش یافتم. از آنان (طلحه و زبیر) و از وی شگفتزده شدم! از این رو با خود گفتم: "آنان از کسانیاند که دنیا را میخواهند، و این از کسانی است که آخرت را میجویند" و آگاهیام نسبت به وی افزون شد[۵۲].[۵۳]
سرزنش اهل بصره از سوی امامS
چون امیرمؤمنان، نامههای پیروزی را نوشت، در میان مردم به سخنرانی برخاست و خداوند متعال را حمد کرد و بر او ثنا گفت و بر محمد و خاندانش درود فرستاد. سپس فرمود: "اما بعد؛ بهراستی که خداوند، بخشنده مهربان و عزیزِ صاحب انتقام است. گذشت و آمرزش خود را برای اهل طاعت نهاده و عذاب و کیفرش را برای کسی که نافرمانی کند و دستورش را مخالفت نماید و در دین، بدعت گذارَد. صالحان با رحمت او مدد یافتند. ای اهل بصره! خداوند، مرا بر شما قدرت بخشید و شما را به خاطر رفتارتان تسلیم کرد. پس مبادا به کارهایی مانند کارهای گذشته باز گردید؛ چرا که شما نخستین کسانی بودید که پیکار و اختلاف را آغاز کردید و حق و انصاف را کنار نهادید"[۵۴].[۵۵]
جانشین گذاردن ابن عباس در بصره
در کتاب الجمل به نقل از واقِدی آمده است: چون امیرمؤمنان تصمیم گرفت از بصره بیرون برود، عبد الله بن عباس را بر آن شهر گمارد و به او سفارش کرد. از جمله سفارشهایش این بود که فرمود: "ای ابن عباس! بر تو باد پروای الهی و [برقراری] عدالت در میان کسانی که بر آنان گمارده شدهای و اینکه برای مردم، چهره بگشایی و مجلست را عمومیسازی و مردم را با بردباری خود، پذیرا باشی. بپرهیز از خشم که آن، انگیزهای شیطانی است و بپرهیز از هوا و هوس که از راه خداوند، بازت میدارد! بدان که آنچه تو را به خداوند نزدیک میسازد، همان، دورکننده تو از آتش است و آنچه تو را از خداوند دور میسازد، همان، نزدیککننده تو به آتش است. خدا را بسیار یاد کن و از غافلان مباش. و ابومِخْنَفْ لوط بن یحیی گزارش کرده است که: چون امیرمؤمنان، عبد الله بن عباس را به بصره گمارد، برای مردم سخنرانی کرد، خداوند را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبرش درود فرستاد. سپس فرمود: "ای مردم! عبد الله بن عباس را بر شما گماردم. از او بشنوید و دستورهایش را ـ تا وقتی از خداوند و پیامبرش اطاعت میکند ـ اطاعت کنید و اگر بدعتی گذاشت یا از حق کناره گرفت، به من خبر دهید تا او را از حکومت بر شما عزل کنم. بهراستی که امیدوارم او را پاکدامن، پارسا و خودنگهدار بیابم. من او را بدین کار نگماردم، جز آنکه میدانم این خصلتها در وی وجود دارد. خداوند بر من و شما ببخشد!". عبد الله در بصره ماند، تا زمانی که امیرمؤمنان به سوی شام، حرکت کرد. در آن هنگام، زیاد بن ابیه را به جای خود بر بصره گمارد و ابو الأسود دُئلی را نیز معاون او نهاد و خود به امیرمؤمنان پیوست و با او به سوی صِفین حرکت نمود[۵۶].[۵۷]
ورود امامS به کوفه
چون علی بن ابی طالبS از بصره به کوفه رسید، روز دوشنبه، دوازدهم رجب سال سی و ششم هجری بود و خداوند، پیروزیاش را گرامی داشت و او را بر دشمنش پیروز گردانید و به همراه او، بزرگان مردم و اهل بصره بودند. کوفیان به استقبال آمدند و در میان آنها قاریان و بزرگان کوفه حضور داشتند. سپس برای او به خیر و برکت، دعا کردند و گفتند: ای امیرمؤمنان! کجا اقامت میکنی؟ آیا به قصر [حکومتی] میروی؟ فرمود: "نه؛ ولی در رُحبه[۵۸]، توقفی خواهم داشت". پس در رُحبه، توقف کرد و سپس وارد مسجد بزرگ شهر شد و در آن، دو رکعت نماز گزارْد و بر منبر رفت و حمد و ثنای خداوند گفت و بر پیامبرش درود فرستاد و فرمود: "اما بعد؛ ای مردم کوفه! همانا برای شما در اسلام، فضیلتی است تا زمانی که آن را دگرگون نسازید و تغییر ندهید. شما را به سوی حق فرا خواندم و شما اجابت کردید و آغاز کردید به مبارزه با مُنکر و آن را دگرگون ساختید. بدانید که فضیلت میان شما و خداوند، در احکام و تقسیمهاست. شما الگوی کسانی هستید که شما را پاسخ میگویند و در آنچه شما داخلگشتید، داخلمیگردند. بدانید که بیشترین هراس من بر شما، پیروی از هوا و هوس و آرزوهای طولانی است؛ زیرا که پیروی هوا و هوس، از حق باز میدارد و آرزوی دراز، آخرت را از یاد میبَرَد. بدانید که دنیا پشت میکند و میرود و آخرت روی میآورد و میآید و هریک را فرزندانی است. شما از فرزندان آخرت باشید. امروز، [روز] عمل است و حسابی نیست و فردا [روز] حساب است و جای عمل نیست. سپاسْ خدایی را که ولی خود را یاری کرد و دشمنش را بییاور گذاشت و راستگوی حقمدار را عزیز گردانید و بیعتشکنِ باطل مَدار را خوار ساخت. بر شما باد پروای الهی و پیروی اهل بیت پیامبرتان که از خداوند، اطاعت میکنند؛ آنان که در آنچه خدا را اطاعت میکنند، از دیگر فرقههایی که خود را به دین میبندند و ادعا دارند و با ما به مقابله میپردازند، سزاوارتر به پیروی شدناند، در حالی که آن دیگران، از فضیلت ما فضیلت یافتهاند؛ ولی امر (حکومت) ما را انکار میکنند، و در حق ما با ما کشمکش میکنند و ما را از آن، دور میسازند. آنان، نتیجه رفتار خود را چشیدند و به زودی [سزای] گمراهی [خود] را خواهند دید. بدانید که مردانی از شما از یاری من سر باز زدند و من، آنان را نکوهش و توبیخ میکنم. از آنان کناره جویید و آنچه را خوش نمیدارند، به گوششان برسانید تا بازگردند، و از این طریق، به هنگام جدا شدنها، حزب خدا شناخته میشود"[۵۹].[۶۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۶ ص ۲۱۹، نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج ۲ ص ۲۹
- ↑ جمل به معنای شتر است. چون عایشه در این فتنه بر شتر سوار بود، این جنگ به جنگ جمل شهرت یافت. امام علی هم در نهج البلاغه از مردم بصره و از آن پیمانشکنان به عنوان سپاه زن و پیروان حیوان (جند المرئه و اتباع البهیمه) یاد کرده است (نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه ۱۳)
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۸۳.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۴؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۷۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۴.
- ↑ الجمل، ص ۳۱۳ و ۳۱۴.
- ↑ الجمل، ص ۳۳۶- ۳۳۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۶۵-۳۷۰.
- ↑ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۷۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۶۵-۳۷۰.
- ↑ الجمل، ص ۳۹۰ و، ص ۳۸۷.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۶۵-۳۷۰.
- ↑ الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۹۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۶۵-۳۷۰.
- ↑ اعراف، آیه ۸۹.
- ↑ الجمل، ص ۳۴۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ سوره توبه، آیه ۳۰.
- ↑ الجمل: «إن أمیرَ المُؤمِنینَS أنظَرَهُم [أصحابَ الجَمَلِ] ثَلاثَةَ أیامٍ؛ لِیکفوا ویرعَووا، فَلَما عَلِمَ إصرارَهُم عَلَی الخِلافِ قامَ فی أصحابِهِ فَقالَ: عِبادَ اللهِ! انهَدوا إلی هَؤلاءِ القَومِ مُنشَرِحَةً صُدورُکم، فَإِنهُم نَکثوا بَیعَتی، وقَتَلوا شیعَتی، ونَکلوا بِعامِلی، وأخرَجوهُ مِنَ البَصرَةِ بَعدَ أن آلَموهُ بِالضربِ المُبَرحِ، وَالعُقوبَةِ الشدیدَةِ، وهُوَ شَیخٌ مِن وُجوهِ الأَنصارِ وَالفُضَلاءِ، ولَم یرعَوا لَهُ حُرمَةً، وقَتَلُوا السبابِجَةَ رِجالًا صالِحینَ، وقَتَلوا حُکیمَ بنَ جَبَلَةَ ظُلماً وعُدواناً؛ لِغَضَبِهِ للهِ، ثُم تَتَبعوا شیعَتی بَعدَ أن هَرَبوا مِنهُم وأخَذوهُم فی کل غائِطَةٍ، وتَحتَ کل رابِیةٍ، یضرِبونَ أعناقَهُم صَبراً، ما لَهُم؟ «قتَلَهُمُ اللهُ أَنی یؤْفَکونَ»!! فَانهَدوا إلَیهِم عِبادَ اللهِ، وکونوا اسوداً عَلَیهِم؛ فَإِنهُم شِرارٌ، ومُساعِدوهُم عَلَی الباطِلِ شِرارٌ، فَالقَوهُم صابِرینَ مُحتَسِبینَ مَوَطنینَ أنفُسَکم، إنکم مُنازِلونَ ومُقاتِلونَ، قَد وَطنتُم أنفُسَکم عَلَی الضربِ وَالطعنِ ومُنازَلَةِ الأَقرانِ. فَأَی امرِیءٍ أحَس مِن نَفسِهِ رَبَاطَةَ جَأشٍ عِندَ الفَزَعِ وشَجاعَةً عِندَ اللقاءِ ورأی مِن أخیهِ فَشَلًا ووَهناً، فَلیذُب عَنهُ کما یذُب عَن نَفسِهِ؛ فَلَو شاءَ اللهُ لَجَعَلَهُ مِثلَهُ»؛ الجمل، ص ۳۳۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ اشاره به اینکه آغازگر جنگ مباش. (م)
- ↑ الجمل، ص ۳۵۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ الإمامة والسیاسة، ج ۱، ص ۹۶.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ الفتوح، ج ۲، ص ۴۷۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ انفال، آیه ۲۵.
- ↑ الفتوح، ج ۲، ص ۴۷۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۱۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ الجمل، ص ۳۵۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵.
- ↑ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۳۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۰-۳۷۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۸۳؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۷۵.
- ↑ چنان که از احادیث برداشت میشود، بازماندگان لشکر جمل، اجازه یافتند که اموالشان را با خود ببرند؛ اگر چه اثاث و اسلحه کشتگان و فراریانی که بازنگشتند، بر جای ماند و امامS آنها را میان سپاه خویش، تقسیم نمود. (م)
- ↑ «الإمام الباقرS: أمَرَ عَلِیS مُنادِیهُ فَنادی یومَ البَصرَةِ: «لا یتبَعُ مُدبِرٌ، ولا یذَففُ عَلی جَریحٍ، ولا یقتَلُ أسیرٌ، ومَن أغلَقَ بابَهُ فَهُوَ آمِنٌ، ومَن ألقی سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ»، ولَم یأخُذ مِن مَتاعِهِم شَیئاً»؛ السنن الکبری، ج ۸، ص ۳۱۴، ح ۱۶۷۴۷.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ أنساب الأشراف، ج ۳، ص ۵۸.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۳.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ الجمل، ص ۴۱۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۸۳.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۳۴.
- ↑ شرح الأخبار، ج ۱، ص ۳۸۹، ح ۳۳۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ الجمل، ص ۲۸۵.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ الجمل، ص ۴۰۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ الجمل، ص ۴۲۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.
- ↑ رُحْبه در اینجا به معنای میدان و توقفگاه عمومی شهر است. (م)
- ↑ وقعة صفین، ص ۳.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۳۷۵.