ابوالهیثم بن تیهان در تراجم و رجال
مقدمه
مالک فرزند تیهان بن مالک انصاری و معروف به ابو الهیثم بن تیهان، او از چهرههای سرشناس قبیله اوس و از اصحاب جلیلالقدر رسول خدا (ص) و یکی از برجستهترین یاران پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) بود، او قبل از ظهور اسلام، از بت و بتکده متنفر بود و به وحدانیت و یگانگی خدا ایمان داشت و اعتقاد خود را آشکارا اظهار مینمود. وی پس از آنکه به پیامبر اسلام (ص) ایمان آورد در تمامی غزوههای صدر اسلام در رکاب پیامبر اسلام (ص) جنگید[۱] وی از کسانی است که روایت غدیر را نقل کرده است[۲] او همواره دل در گرو خاندان و اهل بیت پیامبر (ص) داشت و از مدافعان ولایت امیرالمؤمنین (ع) بود و در خلافت با ابوبکر سر سازش نداشت، و پس از قتل عثمان با علی (ع) بیعت کرد و سرانجام در جنگ صفین در رکاب آن حضرت به شهادت رسید.[۳]
اظهار ایمان و اسلام او در مکه
بسیاری از مؤرخان نوشتهاند: ابو الهیثم (مالک بن تیهان) نخستین کسی بود که با اسعد بن زراره از مدینه به مکه آمد و با پیامبر خدا (ص) ملاقات کرد، و به آن حضرت ایمان آورد و به مدینه بازگشت و اسلام خود را آشکار نمود، و سپس در میان هیئت بلند پایۀ انصار مدینه که هفتاد نفر بودند، برای ملاقات با پیامبر اسلام (ص) وارد شهر مکه شده و در عقبه با آن حضرت ملاقات کردند و آیین اسلام را پذیرفتند و به رسول خدا (ص) گرویدند. او یکی از نقبای دوازدهگانه[۴] بود که با جهاد خود اسلام را نصرت بخشید.[۵]
عقد برادری با عثمان بن مظعون
پیامبر عالی قدر اسلام (ع) بعد از هجرت به مدینه و قبل از جنگ بدر (هشت ماه پس از هجرت) در یک آیین و مراسم اسلامی بین هر دو نفر از اصحاب خود عقد اخوت و برادری برقرار کرد تا چون دو برادر مراقب و یار یک دیگر باشند؛ البته آن حضرت در این کار خداپسندانه شخصیت و روحانیت طرفین را مراعات مینمود و از این رو برای خود، علی بن ابی طالب را انتخاب کرد و او را برادر خویش قرار داد، و بین ابوبکر و و عمر عقد اخوت خواند و ابو الهیثم بن تیهان را با عثمان بن مظعون که از اصحاب جلیلالقدر و شهدای غزوه اُحد است عقد اُخوت و برادری برقرار کرد[۶][۷]
مخالفت ابو الهیثم با خلافت ابوبکر
جمعی از اصحاب بزرگ پس از رحلت پیامبر خدا (ص) که متوجه شدند که با ابوبکر بیعت شده است، سخت بر آشفتند و این بیعت را بر خلاف نظر پیامبر خدا (ص) در غدیر خم و دیگر مواضع که سفارش به حقانیت علی (ع) کرده بود، دانستند، و لذا به صراحت مقابل چشم هزاران نفر در مسجد النبی (ص) لب به اعتراض گشودند و خطاب به ابوبکر، خلافت او را باطل اعلام کردند.
ابن ابی الحدید در این باره چنین نقل میکند: براء بن عازب صحابی بزرگ رسول خدا (ص) گفت: من همواره دوستدار بنی هاشم بودم و هنگامی که پیامبر خدا (ص) از دنیا رفت ترسیدم که قریش همدستی کنند و خلافت را از آنان بربایند، و در خود احساس شتابزدگی داشتم و بر مرگ رسول خدا (ص) نیز بسیار محزون بودم لذا با شتاب نزد بنی هاشم که درون حجره و کنار جسد مطهر پیامبر (ص) بودند رفتم ولی در آن حال متوجه شدم که عمر و ابوبکر نیستند، و کسی گفت آنان در سقیفه بنی ساعدهاند، و دیگری گفت با ابوبکر بیعت شد، اما طولی نکشید که در بیرون حجره دیدم عمر و ابوعبیده جراح و گروهی از اصحاب سقیفه آمدند و هر کس را میدیدند دستش را میگرفتند و نزد ابوبکر میبردند و دست او را به دست ابوبکر مینهادند که بیعت کند.
براء بن عازب میگوید: وقتی این حالت را که دیدم عقل از سرم پرید و مجدداً دوان دوان آمدم و خود را به بنی هاشم رساندم، درب بسته بود، آن را محکم کوفتم و گفتم: مردم با ابوبکر بیعت کردند! عباس ناراحت شد و گفت: تا پایان روزگار خاک بر سرمان باد، همانا من به شما گفتم چه کنید ولی شما از دستور من سرپیچی کردید.
براء بن عازب گوید: من به فکر چاره افتادم و شبانه نزد مقداد و سلمان و ابوذر و عبادة بن ثابت و حذیفة بن یمان و عمار یاسر و ابو الهیثم بن تیهان رفتم و آنان میخواستند خلافت را به شورایی مرکب از مهاجران برگردانند. اما وقتی این خبر به ابوبکر و عمر رسید آن دو به ابوعبیده جراح و مغیرة بن شعبه پیام دادند که چه کنیم؟ مغیره گفت: رأی من این است هر چه زودتر عباس را ببینید و برای او و فرزندانش در خلافت بهرهای قرار دهید. تا به این ترتیب آنان از هواداری علی بن ابی طالب دست بردارند. ابوبکر و عمر و مغیره رفتند و در آنجا مذاکرات بسیاری شد. ابوبکر با نرمی و بخشیدن مقام و منصب و عمر با تهدید و ارعاب وارد شدند ولی عباس جواب آنها را داد و حاضر به تسلیم نشد[۸].
از این جریان به خوبی روشن میشود که ابو الهیثم چون سایر اصحاب بزرگ پیامبر (ص) نگران کنار گذاشتن خاندان پیامبر (ص) و در رأس آنان حضرت علی (ع) از مقام خلافت بوده و با خلافت ابوبکر موافقت نداشته است.
شیخ صدوق در این باره چنین روایت میکند: دوازده نفر از اصحاب بزرگ پیامبر (ص)[۹] از مخالفان خلافت ابوبکر، روز جمعهای پای منبر پیامبر (ص) جمع شدند و هر کدام در مخالفت خود مقابل ابوبکر[۱۰] سخنانی ایراد کردند، ابو الهیثم بن تیهان از جمله این جمع بود که پس از خزیمة بن ثابت برخاست و گفت: ای ابوبکر، من شاهد بودم که پیامبر خدا (ص)، حضرت علی (ع) را (در غدیر خم) در بلندی به پاداشت، جمعی از انصار گفتند: او را به پا نداشت مگر برای خلافت و جانشینی خود و بعضی دیگر گفتند: او را به پا نداشت مگر آنکه به مردم بفهماند هر کس پیامبر (ص) را به عنوان ولی و سرپرست پذیرفته، ولایت او را بپذیرد. سپس پیامبر (ص) فرمود: اهل بیت من چون ستارگان روی زمین هستند، آنها را مقدم بدارید و بر آنان پیشی نگیرید.[۱۱]
ابو الهیثم، این حدیث را نقل کرد و نشست و سایرین برخاستند و با ابوبکر درباره تقدم حضرت علی (ع) بر او احتجاج کردند[۱۲][۱۳]
ابو الهیثم پیشتاز در خلافت امیرمؤمنان (ع) بعد از عثمان
اصحاب رسول خدا (ص) پس از قتل عثمان در مسجد پیامبر (ص) به مشورت و گفت و گو پرداختند تا ببینند چه کسی عهدهدار خلافت آنان شود، چون مسجد مملو از جمعیت شد، در آن جمع عمار یاسر، ابو ایوب انصاری، مالک بن عجلان، رفاعة بن مالک و ابو الهیثم بن تیهان نظر دادند که باید امیرالمؤمنین (ع) را به خلافت و جانشینی رسول خدا (ص) برگزینند و در آنجا فضل و سابقه و جهاد و قرابت آن حضرت را یادآور شدند و مردم را به موقعیت ممتاز حضرت علی (ع) آگاه نمودند. از جمله مطالبی که با مردم در میان گذاشتند، این بود که: ما اینک به خلافت امیرالمؤمنین (ع) راضی و خشنود هستیم و شما ای مهاجرین و انصار و ای دیگر مردم، به خواست خداوند برای خودمان و شما از هیچ خیری فروگذار نیستیم و حضرت علی (ع) چنان است که خود به خوبی او را میشناسید و ما جایگاه و منزلت هیچ کس را مانند او نمیدانیم که بتواند این کار مهم را به دوش بکشد و سزاوارتر از او باشد.
آنگاه همه مردم گفتند: ما به خلافت علی بن ابی طالب (ع) راضی شدیم و او همان است که شما گفتید، بلکه بهتر از آن است و همگان برخاستند و به منزل امیرالمؤمنین (ع) رفتند و با آن حضرت بیعت کردند. پس از آنکه مردم به راهنمایی و هدایت بزرگان اصحاب چون عمار یاسر، ابو الهیثم و ابو ایوب انصاری آماده بیعت با امیرالمؤمنین علی (ع) شدند، اول کسی که برخاست و دست بیعت با آن حضرت داد، به نقل ابن ابی الحدید طلحه و زبیر بودند، سپس مهاجرین و انصار برخاستند و بیعت کردند و به دنبال بیعت آنان، سایر مردم بیعت نمودند[۱۴].
در این میان عمار یاسر و ابو الهیثم از مردم برای حضرت بیعت میگرفتند و به مردم در حین بیعت میگفتند: بیعت میکنیم با شما مردم بر طاعت خدا و سنت رسول او و اگر غیر این باشد و ما وفا نکنیم، پس شما اطاعت ما نکنید و بیعتی به گردن شما نداریم و قرآن امام ما و امام شما باشد (تا آخر حدیث).[۱۵]
خیرخواهی ابو الهیثم در آستانۀ حرکت به بصره
هنگامی که امیرالمؤمنین علی (ع) از حرکت طلحه و زبیر و عایشه از مکه به سمت بصره، آگاه گردید، منادی ندا داد و مردم را با فریاد "الصلاة جامعه" به مسجد فرا خواند. اصحاب و یاران امام (ع) در مسجد تجمع کردند و حضرت پس از حمد و ثنای الهی، خطبهای برای اجتماعکنندگان ایراد نمود، و در عظمت پیامبر (ص) و برتری خود در امر خلافت و نیز درباره پیمان طلحه و زبیر و نقض آن و رفتن این دو به بصره و ایجاد فتنه و آشوب سخن گفت و مردم را برای حرکت به جانب بصره و جنگ با ناکثین فراخواند؛ در همین حال ابو الهیثم بن تیهان برخاست و عرض کرد: "ای امیرمؤمنان، حسادت قریش به شما به دو گونه است: بزرگان و صلحای آنان به فضل و منقبت و به علو درجۀ معنوی شما رشک میورزند و غبطه میخورند و میکوشند تا فضایل شما را به دست آورند و اما حسادت اراذل قریش که خطرناک هم هست به گونهای است که کردار نیکشان را تباه میکند و بار گناهشان را سنگینتر میسازد، آنان در حسادت به منزلت بلند و جایگاه رفیع شما نزد خدا و رسولش و نزد امت تا جایی پیش رفتهاند که حتی راضی نمیشوند که خود را با شما برابر ببینند و در اندیشه آنند که در نیابت از پیامبر خدا (ص) و ادارۀ امور مسلمین، از شما سبقت گرفته و بر شما تقدم جویند. امیدوارم خداوند متعال آنان را از رسیدن به مقصود بیپایانشان در این میدان واژگون گرداند - وی در ادامه عرضه داشت: - به ما میدانیم که تو شایستهترین مرد قریش و سزاوارترین آنان به مسند خلافتی، چراکه پیامبر خدا (ص) را در حیاتش یاری کردی و حقوق او را در مرگش ادا نمودی، به خدا سوگند که آتش فتنه و ظلم قریش، فقط دامان خودشان را خواهد گرفت (و اعمال خودشان را خواهد سوزاند و اعمالشان را تباه خواهد ساخت. و عواقب وخیم این نافرمانی سرانجام دامنگیر خودشان خواهد بود)، و ما هم یا امیرالمؤمنین، همهمان انصار و یاران توایم، پس به هر چه که میخواهی فرمان بده". سپس اشعاری در این باره سرود. و امیرالمؤمنین (ع) او را به دعای خیر پاداش داد، سپس دیگران برخاستند و هر کدام مانند ابوالهیثم از حرکت به سوی بصره و جنگ با ناکثین، امام (ع) را تأیید نمودند[۱۶]. اگرچه ابوالهیثم در جنگ جمل امام (ع) را یاری کرد، اما در کتابهای تاریخی در حضور و چگونگی جهاد و نبرد او سخنی به میان نیامده است.[۱۷]
سخنان آتشین ابو الهیثم در صفین
ابو الهیثم که در جنگ صفین از فرماندهان سپاه امام (ع) و یاران گوش به فرمان آن حضرت بود، در یکی از روزهای جنگ صفین، صفوف سپاه عراق از لشکریان حضرت علی (ع) را منظم کرد و سپس آنان را با سخنان گرم و آتشین برای حمله به شامیان آماده کرد و چنین گفت: "ای اهل عراق، اینک میان شما و پیروزی نزدیک و با میعادگاههایتان در بهشت فاصلهای کمتر از یک روز است، پس با قدمهای استوار و صفوف منظم به استقبال بهشت بروید، امروز جمجمههای خود را ساعتی به خدایتان عاریت دهید و از او استعانت جویید و با دشمنان خدا و دشمنان خودتان پیکار کنید و آنان را بکشید، که خدایشان آنها را بکشد، و آنان مضمحل و متواری میگردند و در این راه صبور باشید چرا که زمین از آن خداست و هر که را بخواهد وارث آن میگرداند، اما حُسنِ عاقبت همانا از آنِ پرهیزکاران خواهد بود"[۱۸].
او با این سخن گرم و تحریص کننده در حمایت از امام (ع) و نابودی سپاه دشمن، ایمان و وفاداری خود را به منصۀ ظهور گذاشت.[۱۹]
شهادت ابو الهیثم و اندوه امام (ع)
بیشک ابو الهیثم این صحابی بزرگ پیامبر (ص) و افسر جهادگر اسلام و یار باوفای امیرالمؤمنین (ع) در جنگ صفین و در راه دفاع از آرمان ولایی خود به دست سربازان و لشکریان فریب خورده معاویه به شهادت رسیده است.
محدثان و مؤرخان معتبری مانند شیخ طوسی، نصر بن مزاحم، ابن سعد، ابن اثیر و ابن ابی الحدید[۲۰]، به این مطلب تصریح کردهاند که ابو الهیثم در جنگ صفین به دست نیروهای معاویه به شهادت رسید. بر خلاف نظر این مؤرخان معتبر، افرادی متعصب مثل ابن قتیبه تلاش دارند که مرگ ابو الهیثم را قبل از زمان خلافت امیرالمؤمنین (ع) اعلام نمایند تا بدین وسیله فضائل و مناقب امیرمؤمنان (ع) و حضور صحابی بزرگی مثل ابو الهیثم را در رکاب آن حضرت در صفین انکار نمایند، ولی با توجه به صراحت کلمات جمعی از محدثان و مؤرخان معتبر و نیز خطبۀ دردمندانۀ امام (ع) در واپسین روزهای عمر پربرکت خود که به یاد شهدای صفین فرمود: "کجایند عمار و ابن تیهان و ذوالشهادتین... "[۲۱] حکایت از شهادت ابن تیهان این بزرگ صحابی پیامبر (ص) در زمان خلافت آن حضرت دارد نه قبل از خلافت آن حضرت.
در هر صورت، امام (ع) در فراق و شهادت این افسر باوفا سخت نگران و افسرده خاطر بود، لذا در همین خطبه نام او را در ردیف عمار یاسر، ذوالشهادتین قرار داد و با آه و اندوه از شهادت او نالید. اینک به اجمال به شرح این خطبه اشاره میکنیم:
بعد از جنگ نهروان و چند روز قبل از آنکه امیرالمؤمنین (ع) توسط اشقی الأشقیا ابن ملجم مرادی به شهادت برسد، خطبۀ بسیار مهمی برای مردم کوفه ایراد نمود و مردم را برای جنگ دیگری با معاویه تشویق کرد، چون حضرت در زمان ایراد این خطبه، سپاه عظیمی تدارک دیده بود و قصد داشت برای خشکاندن ریشه نفاق و تزویر و خیانت، مجدداً به سوی صفین یا شام حرکت کند و مجدداً با معاویه بجنگد، و برای همیشۀ تاریخ ریشۀ این شجرۀ خبیثه را درآورد، لذا برای تهییج اصحاب و تحریک غیرت آنان و برای زمینهسازی روحی و معنوی سربازان خود خطبه مهمی ایراد کرد.
امام (ع) در این خطبه تاریخی، به ضایعۀ دردناک شهادت بزرگانی چون ابو الهیثم و عمار و ذوالشهادتین اشاره کرد و آنان را اسوه زهد و تقوا و عمل به کتاب خدا و پیروی از سنت پیامبر (ص) و سمبل یک مجاهد سلحشور و یک رزمندۀ خستگیناپذیر معرفی نمود و در فراق و فقدانشان اشک ماتم ریخت و آه حسرت سر داد و فرمود: کجایند برادرانم، آنان که به راه افتادند و تا واپسین لحظات عمر بر طریق حق و جادۀ صواب ماندند، عمار یاسر کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟ کجایند امثال و مانند این بزرگان؟ دیگر برادرانشان چه شدند؟ آنان که پیمان جانبازی و جانفشانی بستند. آنان که دادند و سرهایشان چون متاعی نفیس و گرانبها برای ستمگران و از خدا بیخبران فرستاده میشد، کجایند؟[۲۲]
سپس حضرت، دست بر محاسن شریفش گذاشت و مدتی بس طولانی گریست پس از آن مجدداً فرمود: "ای وای بر دوستانم، ای دریغ بر برادرانم، آنان که کتاب خدا را خواندند و به کار بستند و فرایض را شناختند و اقامه کردند، سنت پیامبر (ص) را احیا نمودند و اساس بدعت را برچیدند، به جهاد خوانده شدند و اجابت نمودند، به امام خود پیوستند و از او اطاعت کردند".
آنگاه با صدایی بسیار بلند فرمود: "ای بندگان خدا، پیش به سوی جهاد، پیش به سوی جهاد بدانید که من از امروز برای عزیمت به سوی دشمن آمادهام پس هر که میخواهد که به سوی پروردگارش کوچ کند به اردوگاه برود... "[۲۳].
امام (ع) در این خطبهای که در واپسین روزهای عمر پربرکت و پرفراز و نشیب بیان کرد از فراق ابو الهیثم، عمار یاسر و امثال آنان گریست و آه حسرت کشید، تا به همه عالمیان بفهماند علی مرد خداست و یاران صدیق و خداخواه خود را هیچگاه فراموش نمیکند.[۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ طبقات الکبری، ج۳، ص۴۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۲۰؛ رجال شیخ طوسی، ص۶۳، ش۱؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۴۸، باب المیم.
- ↑ الغدیر، ج۲، ص۱۹۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۲۴-۱۲۲۵.
- ↑ نقیب در لغت به معنای ضامن است، و کسانی را میگویند که اسلام قوم خود را ضمانت کردهاند. (الغدیر، ج۲، ص۶۹) و این دوازده نفر، نُه نفر از قبیله خزرج بودند و سه نفر از قبیله اوس که این سه شخصیت از قبیله اوس که همگی از انصار بودند، عبارتند از: ابو الهیثم بن تیهان، اسید بن حضیر و سعد بن خثیمه.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۲۵.
- ↑ طبقات الکبری، ج۳، ص۴۴۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۲۰؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۳۲۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۲۵-۱۲۲۶.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ آنان عبارتند از: ۱. خالد بن سعید بن عاص؛ ۲. مقداد بن اسود؛ ۳. أبی بن کعب؛ ۴. عمار یاسر؛ ۵. ابوذر غفاری سلمان فارسی؛ ۷. عبدالله بن مسعود؛ ۸. بریده اسلمی (از مهاجرین)؛ ۹. خزیمة بن ثابت (ذو الشهادتین)؛ ۱۰. سهل بن حنیف؛ ۱۱. ابو ایوب انصاری؛ ۱۲. ابو الهیثم بن تیهان (و تعدادی دیگر از انصار بودند اما این دوازده نفر از سران و بزرگان اصحابند).
- ↑ در این اثر، نام و شرح حال همه این دوازده نفر را آورده و سخن هر کدام با ابوبکر را یادآور شدهایم.
- ↑ "یا أبابكر، أنا أشهد على النبي (ص) أنه أقام عليا فقالت الأنصار: ما أقامه إلا للخلافة، و قال بعضهم: ما أقامه الا ليعلم الناس أنه ولي من كان رسول الله (ص) مولاه، فقال (ص): إن أهل بیتي نجوم أهل الأرض فقدموهم و لاتقتموهم"؛
- ↑ ر. ک: خصال صدوق، ج۲، ص۴۶۱ - ۴۶۴، باب اثنی عشر، ح۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۲۷-۱۲۲۸.
- ↑ ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۲۸-۱۲۲۹.
- ↑ ر. ک: امالی مفید، ص۱۵۴، مجلس ۱۹، ح۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۲۹-۱۲۳۱.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۰۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۳۱.
- ↑ رجال طوسی، ص۶۳، وقعة صفین، ص۳۶۵؛ طبقات الکبری، ج۳، ص۴۴۹؛ اسدالغابه، ج۴، ص۲۷۴؛ شرح این ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۰۷.
- ↑ « أَيْنَ عَمَّارٌ؟ وَ أَيْنَ اِبْنُ اَلتَّيِّهَانِ؟ وَ أَيْنَ ذُو اَلشَّهَادَتَيْنِ ؟ ...»؛
- ↑ « أَيْنَ إِخْوَانِيَ اَلَّذِينَ رَكِبُوا اَلطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى اَلْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ؟ وَ أَيْنَ اِبْنُ اَلتَّيِّهَانِ؟ وَ أَيْنَ ذُو اَلشَّهَادَتَيْنِ؟ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ اَلَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى اَلْمَنِيَّةِ، وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى اَلْفَجَرَةِ؟ ...»
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۱۲۳۱-۱۲۳۴.