ابوالهیثم بن تیهان در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی

نامش مالک و کنیه‌اش ابوهیثم است[۱]. او از قبیله مراد و مردی کتان‌فروش بود و محدثی است که حدیث کم نقل کرده[۲] و هم‌پیمان قبیله عبد اشهل بوده است؛ به همین جهت درباره خودش می‌گفت: "هر پلیدی که از من سرزند، خود مسئول آن هستم، ولی زندگی و مرگ من وابسته به عبد اشهل است"[۳].

او از یاران بزرگ پیامبر (ص) بود. وی شخصی بود که در دوران جاهلی نیز پرستش بت‌ها را قبول نداشت و با آن مخالفت می‌کرد[۴]. او در جنگ‌های صدر اسلام شرکت داشت و در جنگ‌ها با دو شمشیر می‌جنگید؛ به همین خاطر او را "ذوالسیفین" (صاحب دو شمشیر) می‌گفتند[۵]. وی در جنگ صفین در رکاب امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسید[۶][۷].

ابوهیثم و پیامبر (ص)

او جزء افرادی است که در پیمان عقبه اول و دوم با پیامبر (ص) بیعت نمود. در عقبه اول که در سال دوم بعثت صورت گرفت، پیامبر (ص) با دوازده نفر هم پیمان شد و آنها با پیامبر (ص) بیعت کردند. در آن سال، جهاد بر مسلمانان واجب نشده بود به همین جهت، در بیعت با پیامبر (ص) نکاتی از جمله شریک نگرفتن برای خدا، زنا نکردن و نکشتن اولاد مطرح شد[۸]. در این بیعت، اولین شخصی که با پیامبر (ص) بیعت کرد، ابوهیثم بن تیهان بود[۹]. در پیمان عقبه دوم نیز ابوهیثم نقش اساسی داشت؛ این پیمان قبل از هجرت صورت گرفت. پیامبر (ص) در این پیمان مردم را به دفاع و جهاد در برابر یهودیان تشویق کرد و برای اداره امور مسلمان‌ها دوازده سرپرست انتخاب نمود. یکی از سرپرست‌ها ابوهیثم بود که سرپرستی قبیله اوس را به عهده داشت[۱۰].

پیامبر اسلام در سالی که وارد مدینه شدند بین مسلمان‌ها عقد اخوت بستند و در همان سال بین ابوهیثم و عثمان بن مظعون عقد اخوت بستند[۱۱].

ابو هیثم، کارشناس پیامبر (ص) بود و مخصوصاً در تعیین میزان خرمای نخلستان‌ها ماهر بود؛ به همین دلیل پیامبر (ص) او را برای کارشناسی در امور باغبانی به خیبر فرستاده بود تا بر نخل‌های آنجا نظارت کند[۱۲]. پس از رحلت رسول خدا (ص) ابو بکر از او خواست تا کارش را ادامه دهد، ولی ابوهیثم نپذیرفت. ابوبکر به او گفت: "چگونه است که در زمان پیامبر این کار را انجام می‌دادی؟" ابوهیثم گفت: "آری، برای پیامبر (ص) کار می‌کردم، زیرا هر وقت به دنبال مأموریتی می‌رفتم و باز می‌گشتم، پیامبر (ص) برای من دعا می‌فرمود"[۱۳].

از خصوصیات بارز اخلاقی ابوهیثم می‌توان به فتوت و جوانمردی او اشاره کرد. نقل شده است که روزی ابوبکر از منزل خارج شد و عمر را دید که در مسجد نشسته است. پیش او رفت و سلام کرد و عمر جواب او را داد و سپس از یکدیگر درباره علت خارج شدن از خانه در آن زمان پرسیدند.

ابوبکر به عمر گفت: "اول من پرسیدم لذا اول تو باید جواب دهی".

عمر گفت: "گرسنگی مرا از خانه بیرون آورده است". ابوبکر نیز گفت: "مرا هم همین علت از منزل خارج کرده است". پس هر دو در مسجد بودند که پیامبر (ص) وارد مسجد شد و بعد از سلام کردن به آنها از علت خروج آن دو از خانه و نشستن در مسجد پرسید و بعد از گفت و گویی که بین آنها و پیامبر (ص) صورت گرفت، پیامبر فرمود: "همان دلیلی که شما را از منزل خارج کرده، مرا نیز همان دلیل از منزل خارج کرده است". پس به آنها فرمود: "آیا کسی را می‌شناسید که امروز میهمان او شویم؟"

آن دو گفتند: بلی یا رسول الله، ابوهیثم بن تیهان دارای خرماهای رسیده است، اگر پیش او برویم امکان دارد که خرمای بیشتر از نیاز خود داشته باشد.

پیامبر (ص) و همراهانش به نخلستان ابوهیثم رفتند. پیامبر (ص) وقتی وارد نخلستان شد با صدای بلند سلام کرد، امّ هیثم صدای حضرت را شنید و در حالی که می‌گفت پدرم و مادرم فدای تو باد یا رسول الله، فرشی انداخت و حضرت نشستند. پیامبر (ص) از ام هیثم پرسید: ابوهیثم کجاست؟ او گفت: "برای آب آوردن رفته است". در این هنگام ابوهیثم در حالی که مشکی از آب به دوش گرفته بود، وارد شد و چون پیامبر (ص) را دید مشک آب را به شاخه‌ای آویزان کرد و در حالی که می‌گفت پدر و مادرم فدای تو یا رسول الله، جلو آمد و به همسرش گفت: "آیا غذایی برای پیامبر (ص) آورده‌ای؟"

ام هیثم گفت: "هم اکنون رسیده‌اند".

ابوهیثم گفت: "در خانه چیزی داریم؟"

ام هیثم گفت: "مقداری جو داریم".

ابوهیثم گفت: "زودتر آن را آرد کن و نان بپز". خودش نیز کاردی برداشت و به راه افتاد.

پیامبر (ص) که متوجه رفتن او شد فرمود: "مواظب باش حیوان شیردهی را نکشی".

ابوهیثم گفت: "نه، برّه نری خواهم کشت". پس از اندکی، گوسفندی کشت و غذایی آماده کرد و با شتاب خدمت پیامبر (ص) آورد و پیامبر و همراهانش از آن غذا خوردند.

مدتی بعد اسیری را از یمن به مدینه آوردند؛ فاطمه زهرا (س) نزد پدر بود، درحالی که از شدّت کار رنجور بود و تقاضا داشت پیامبر (ص) خادمی به او بدهد.

پیامبر (ص) به فاطمه زهرا (س) فرمود: "این خادم را به ابوهیثم می‌دهم، زیرا جوان‌مردی او را روزی که مهمانش بودم، دیدم".

پیامبر (ص) پس از بخشیدن خادم به ابوهیثم، به او فرمود: "او را در نخلستان، با محبت به کار بگیر و درباره او خوش‌رفتاری کن و خیراندیش باش".

راوی این حدیث گوید: این خادم مدتی پیش ابوهیثم بود و بعد ابوهیثم او را آزاد کرد[۱۴].

پیامبر (ص) از برخی چاه‌ها آب خوردند که از آن جمله چاه ابوهیثم بن تیهان بود و وقتی از آن آب می‌خوردند می‌فرمودند: "آب چاه او طیب و پاک است"[۱۵][۱۶].

ابوهیثم و خلافت ابوبکر

بعد از رحلت پیامبر (ص) تمامی صحابه اندوهناک شدند و ابوهیثم در میان قوم خویش شروع به سخن گفتن کرد و گفت: "ای جماعت انصار! ساکت باشید و به سخن من گوش فرا دهید؛ بدانید که مصیبت سنگینی بر ما وارد شده است و بدانید که یهود و نصارا به خاطر مرگ رسول خدا (ص) ما را سرزنش خواهند کرد و..."، و به خاطر طبع شاعری که داشت، در همان مجلس درباره رسول خدا (ص) مرثیه‌ای سرود که بیت زیر منسوب به او است:

لَقَدْ جُدِّعَتْ آذَانُنَا وَأُنُوفُنَاغَدَاةَ فُجِعْنَا بِالنَّبِيِّ مُحَمَّدِ[۱۷]
آن بامداد که بی‌محمد(ص) صبح کردیم گویا گوش و بینی ما را بریدند.

هم‌چنین از جمله دوازده نفری که با هم درباره خلافت ابوبکر اعتراض کردند، ابوهیثم تیهان است که پس از خزیمة بن ثابت به ابوبکر چنین گفت: "ابوبکر! به خاطر نداری زمانی را که پیامبر (ص) علی بن ابی‌طالب (ع) را در روز غدیر بر سر دست بلند کرد و فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌»؛ هر که را من مولای او هستم علی مولای اوست! در این هنگام مردم دو دسته شدند، عده‌ای گفتند: پیامبر با این عمل می‌خواست علی را خلیفه و جانشین خود معرفی کند و دسته‌ای گفتند: می‌خواست عظمت و مقام علی (ع) را آشکار کند. در پی این مسئله برای حل مطلب، کسی را به حضور پیامبر فرستادند تا مطلب روشن شود. رسول خدا (ص) فرمود: پس از من، علی (ع) فرماندار شما و خیر‌خواه‌ترین فرد برای شماست"[۱۸].

هم‌چنین در روز جمعه‌ای که دوازده نفر به خلافت ابوبکر اعتراض کردند، ابوهیثم گفت: "شهادت می‌دهم که رسول الله (ص) علی (ع) را جانشین خود قرار داد و گفت که اهل بیت من بر شما مقدم‌اند و از آنها پیشی نگیرید"[۱۹][۲۰].

ابوهیثم و پشتیبانی از علی (ع)

در زمان خلفا ابوهیثم با مخالفت کردن با آنها حمایت خود را از علی (ع) اعلام می‌کرد و در موارد متعددی نیز اتفاق افتاد که در محضر خود امیرالمؤمنین (ع) حمایت خود را اعلام کرد.

بعد از وفات عثمان، مهاجرین و انصار در مسجد جمع شدند و در آن جمع تعدادی از انصار همچون ابوهیثم بن تیهان، رفاعة بن رافع و خزیمة بن ثابت و برخی دیگر قیام کردند و به مردم گفتند: ای مردم! شما به خوبی دیدیدکه عثمان میان شما چگونه زندگی کرد و حال اگر می‌خواهید با فردی مثل او مواجه نشوید پس سخن ما را گوش فرا دهید و از حرف ما پیروی کنید.

کوفیان و مصریان که در مسجد بودند گفتند: شما افرادی هستید که قبل از ما اسلام آورده‌اید و خداوند شما را انصار نامیده است پس هر دستوری در این باره دارید، بگویید. انصار گفتند: شما بزرگواری علی بن ابی‌طالب (ع) را می‌دانید و هم‌چنین می‌دانید که نزدیک‌ترین اشخاص به پیامبر (ص) علی (ع) است و سابقه و منزلت او از همه بالاتر است. این علی (ع) است که به حلال و حرام و خواسته‌های شما آگاه است. اگر ما به جز علی (ع) کس دیگری را می‌شناختیم که با فضیلت‌تر از او باشد و به این امر سزاوارتر باشد، شما را به او دعوت می‌کردیم. در این هنگام تمام افراد حاضر در مسجد با هم گفتند: ما با تصمیم شما برای خلافت علی (ع) راضی هستیم و از او پیروی می‌کنیم[۲۱].

وقتی امیرالمؤمنین (ع) نزد اصحاب خاص خود از بی‌وفایی مردم شکایت کرد، ابوهیثم در پاسخ حضرت گفت: «قریش بر شما حسد می‌ورزند، زیرا نیکان علاقه‌مند هستند که افتخارات شما را در اجتماع دارا باشند و مقام و شخصیت شما را به دست آورند، و بدانید که ایشان از راه حسد گناهانشان را زیاد کردند و اعمال خود را نابود ساختند. ایشان مقام شما و عقب ماندن خود را در جامعه مشاهده می‌کنند و نه تنها به مساوی بودن با شما راضی نیستند، بلکه خود می‌خواهند از شما هم جلوتر باشند و چون به آرزوهای خود نمی‌رسند آن وقت است که مخالفت می‌کنند. به خدا سوگند، با این که بیشتر از همه، قریش باید از زحمات شما تقدیر نمایند، چرا که در حال حیات پیامبر (ص) او را یاری نمودی و پس از رحلت هم قرض‌ها و وعده‌های او را ادا کردی، ولی به خود ستم می‌کنند و بیعت خدا را می‌شکنند؛ دست خدا بالای همه دست‌هاست. ولی ما گروه انصار با دست و زبانمان تو را یاری می‌کنیم؛ با دست درباره دشمنان حاضر و با زبان درباره آنان که غایب هستند»[۲۲].[۲۳]

ابوهیثم در نظر امیرالمؤمنین (ع)

برخی سخنان امیرالمؤمنین (ع) نشان می‌دهد که ابوهیثم در نظر آن حضرت هم پایه عمار یاسر و مالک اشتر بوده است، زیرا وقتی برای دومین بار امیرالمؤمنین (ع) تصمیم گرفت به طرف صفین لشکرکشی کند، در آخرین سخنرانی خود که یک هفته بعد از این سخنرانی شهید شدند، در ستایش و تمجید کردن از ابوهیثم و افرادی چون او چنین فرمود: "آن برادرانی که در صفین خونشان ریخته شد، زیان نکردند، زیرا اگر امروز زنده بودند می‌باید غصه و خون جگر بخورند و آب تیره اندوه را بیاشامند. به خدا سوگند، خدا را ملاقات کردند و اجر خود را دریافت داشتند و خدا آنان را به خانه امن و امان وارد گردانید".

کجایند آن برادرانم که سوار راه شدند و با حق حرکت کردند؟ کجاست عمار و کجاست ابن تیهان و کجاست ذوالشهادتین (خزیمة بن ثابت الأنصاری)؟ و کجا رفتند امثال آنان از برادرانشان که در مسیر رضای خدا بر مرگ هم پیمان شدند و سرهای آنان برای تبهکاران فاجر فرستاده شد؟ سپس دست به محاسن شریف خود گرفته و گریه‌ای طولانی نمود و سپس فرمود: آه (از جدایی) برادرانم که قرآن را تلاوت نموده، با کمال قدرت و استقامت به آن عمل کردند و درباره دستورهای الهی اندیشیدند و آنها را بریا داشتند، سنت را زنده و بدعت را نابود ساختند و...[۲۴].

در جنگ صفین ابوهیثم، در حالی که لشکر عراق را آماده می‌کرد، گفت: "مردم عراق! فاصله میان شما و پیروزی یا رفتن به بهشت ساعتی بیش نیست؛ قدم‌ها را استوار سازید، صف‌ها را منظم کنید، سرها را به خدا بسپارید و از او کمک و یاری بخواهید و صبر را پیشه کنید. زمین از آن خداست و به هر که بخواهد می‌بخشد و عاقبت نیکو مخصوص پرهیزکاران است".

ابوهیثم در سال ۳۷ هجری در صفین و در رکاب امیرالمؤمنین (ع) به شهادت رسید. البته سال‌های بیستم و بیست و یکم و نیز زمان پیامبر را درباره تاریخ وفات وی ذکر کرده‌اند[۲۵] ولی چیزی که به واقعیت نزدیک‌تر است همان سال ۳۷ هجری است، چون با توجه به سخن امام علی (ع) که قبلاً بیان شد، فرض بر این است که وی در صفین کشته شد [۲۶][۲۷].

ابوالهیثم بن تیهان اوسی در دانشنامه سیره نبوی

ابوالهَیثَم کنیه اوست که بدان مشهور است. نامش افزون بر «مالک»، «عبدالله» نیز ثبت شده است[۲۸]. نام پدر و نیای وی به اختلاف، "مالک بن بلیّ"[۲۹]، "عتیک بن عمرو"[۳۰] و "تیهان بن مالک"[۳۱] گفته شده است. تیِّهان، لقب پدر ابو الهیثم است. در اینکه او از چه تیره‌ای است، اختلاف است. بیشتر او را از تیره اوس دانسته و برخی دیگر، از قبیله بَلیّ از تیره قضاعه ذکر کرده‌اند[۳۲]. حلیف بودن وی با بنی عبدالاشهل از تیره‌های اوس، از میان تمام گزارش‌ها مورد اتفاق است. او زندگی و مرگش را برای همان قبیله ذکر می‌کرد "محياي ومماتي لبني عبدالاشهل"[۳۳].

اسلام آوردن وی به دو گونه گزارش شده است. در گزارشی او جزو عده‌ای باد شده که پیش از عقبه اولی به مکه آمده و در آنجا با رسول خدا (ص) آشنا شده و اسلام آوردند. در گزارش دیگر، ابو الهیثم پیش از پذیرش اسلام به عنوان کسی که تمایلات توحیدی داشته و از بتها بیزاری می‌جسته، معرفی شده است. از همین روی چون أسعد بن زراره پس از ملاقات با رسول خدا (ص) به مدینه آمد و خبر آیین جدید را به او داد، اسلام را پذیرفت[۳۴]. براساس تمام گزارش‌های موجود، او در عقبه اول و دوم حضور داشت[۳۵] و در عقبه دوم با سخنانی، آمادگی خود را برای دفاع از رسول خدا (ص) اعلام کرد[۳۶].

بر اساس گزارش قبیله عبدالاشهل که ابوالهیثم به آنان منتسب است، نخستین فرد انصاری بود که با پیامبر بیعت کرد. در مقابل این قول، قبایل دیگر، نخستین بیعت کننده را افرادی از بستگان خود معرفی می‌کنند که گویای رقابت‌های قبیلگی میان آنان است [۳۷]. اما اینکه او در شمار نخستین اسلام آورندگان یثرب بود و به عنوان یکی از نقیبان دوازده گانه در جریان عقبه دوم برگزیده شد، مورد اتفاق است[۳۸]. در عقبه دوم، او به همراه اسید بن حضیر به عنوان نقیب عبدالأشهل انتخاب شد[۳۹].

بنا بر روایتی از ابو الهیثم، بیعتِ انصار در عقبه با پیامبر خدا (ص)، براساس همان چیزی بود که بنی اسرائیل با موسی بیعت کردند[۴۰]. ابوالهیثم هنگام بیعت با رسول خدا (ص)، نگران از آینده، اظهار داشت که آنان پیوندهای خود را با یهود مدینه به خاطر رسول خدا (ص) قطع می‌کنند و از آن حضرت خواست که پس از پیروزی، آنان را رها نکند و همراهشان باشد. پیامبر با گفتن «بل الدم الدم و الهدم الهدم» بر وفاداری خود تأکید کرد[۴۱]. با هجرت رسول خدا (ص) به مدینه، ابوالهیثم فعالانه در حوادث و رخدادهای این دوره شرکت داشت و در جریان پیمان برادری، میان او و عثمان بن مظعون عقد اخوت بسته شد[۴۲]. او در جنگ بدر و دیگر غزوات حضور داشت[۴۳] که در احد برادرش[۴۴] و نیز مولایش یسار شهید شدند[۴۵].

ابوالهیثم، توان مالی مناسبی داشت. از این رو، منزل وی گاه پذیرای رسول خدا (ص) و اصحاب بود. او نخلستانی بزرگ، چهارپایانی بسیار و حلقه چاهی به نام جاسم در منطقه راتِج از مناطق یهودی نشین مدینه داشت که رسول خدا (ص) از آب گوارای آن استفاده می‌کرد [۴۶]. اشتهار ابو الهیثم در کتب حدیثی، به دلیل ضیافتی است که در منزل وی برای پذیرایی از پیامبر خدا (ص) و تنی چند از صحابه برگزار گردید. در این گزارش، برخی از آداب میهمانی مورد توجه محدثان قرار گرفته و بیشتر آنان در کتاب‌های خود به این داستان اشاره کرده‌اند. داستان از این قرار است که رسول خدا (ص) همراه برخی از صحابه برای رفع گرسنگی به منزل ابوالهیثم می‌روند و او نیز در پذیرایی کوتاهی نمی‌کند. پیامبر پس از صرف نهار، در همان منزل به نماز جماعت می‌ایستد و حاضران، از جمله همسر ابو الهیثم به او اقتدا می‌کنند[۴۷]. آن حضرت در پایان ضیافت، با یاد از نعمت‌های خدایی و اینکه از آنها در قیامت سؤال خواهد شد، از همراهان خواست به پاس خدمت ابوالهیثم، در حق وی دعا کنند. در همین میهمانی، رسول خدا (ص) به ابوالهیثم وعده داد به او کنیزی عطا کند و چون چنین کرد، ابو الهیثم کنیز را آزاد ساخت و مورد ستایش پیامبر قرار گرفت[۴۸].

منصب عبد الله بن رواحه پس از شهادت در نبرد موته، بر عهده ابوالهیثم گذاشته شد و او عهده‌دار مساحی سرزمین خیبر و گرفتن سهم مسلمانان گردید[۴۹]، او ذوق شعری داشت که سرودن شعری در رثای پیامبر[۵۰] و اشعاری در نبرد صفین مؤید این مطلب است.

پس از رحلت رسول خدا (ص) در حوادث مربوط به انتخاب خلیفه، در بیشتر منابع شیعی از فعالیت او یاد شده است. در این کتاب‌ها، او از جمله سابقانی شمرده شده است که به وصایت علی (ع) معتقد بود و دچار تغیر و تبدیل نشد. او به ولایت علی (ع) پایبند بود و به او رجوع کرد[۵۱]. براساس برخی گزارش‌ها، ابوالهیثم خلافت ابوبکر را نپذیرفت و بنا بر برخی روایات، کوشید حکومت به شورا واگذار شود[۵۲]. بر پایه گزارش منابع شیعی، ابوالهیثم و عده‌ای از صحابه معترض، خواهان اقدام عملی برای بازپس‌گیری خلافت شدند که مورد موافقت امام علی (ع) قرار نگرفت. در هر حال، گروه معترض از جمله ابو الهیثم، در جلسه‌ای صدای اعتراض خود را به گوش خلیفه رساندند. ابوالهیثم در این مجلس با حمایت از اهل بیت (ع) و اولویت آنان برای خلافت، سخنی از رسول خدا (ص) قرائت کرد که اهل بیت را همچون ستارگان آسمان دانسته بود[۵۳]. حمایت ابو الهیثم از امام علی (ع) در برخی کتاب‌ها، حتی به دوره رسول خدا (ص) نیز کشیده شده است[۵۴].

ابو الهیثم، روایتگر خطبه‌ای از امام علی (ع) است که از اندک بودن یاران خود برای به دست گرفتن خلافت خبر می‌دهد و چون امام از آنان خواست برای این امر گرد هم آیند، جز چند نفری جمع نشدند[۵۵].

به هر صورت، ابوالهیثم همکاری با خلیفه را پس از رسول خدا (ص) نپذیرفت و از ادامه مسئولیت مساحی سرزمین خیبر که در دوره رسول خدا (ص) بر عهده او بود، سرباز زد و با طعنه به ابوبکر گفت: در دوره رسول خدا (ص) آن حضرت برایش استغفار می‌کرد، اما اکنون چه کسی برای او چنین می‌کند[۵۶]. تنها گزارشی که نشان می‌دهد ابو الهیثم با فروکش کردن اختلاف‌ها و آرام شدن اوضاع در یک مورد همکاری با خلفای نخست را - که امری همگانی شده بود - پذیرفته، مربوط به دوره حکومت عمر است. هنگامی که خلیفه دوم قصد داشت یهودیان را از سرزمین خیبر بیرون براند، ابوالهیثم و تنی چند را برای قیمت‌گذاری و پرداخت نصف قیمت به ساکنان یهودی سرزمین فدک مأمور کرد که مورد موافقت او قرار گرفت[۵۷].

او در دوره انزوای سیاسی امام علی (ع) در کنار او بود و همراه با عده‌ای دیگر، در خلافت عثمان در مسجد رسول خدا (ص) به همراه امام علی (ع) در جلساتی به مذاکرات علمی می‌پرداختند و خاطرات گذشته را زنده می‌کردند[۵۸].

در فاصله رحلت رسول خدا (ص) تا انتخاب علی (ع) به خلافت، غیر از چند خبری که ذکر شد، گزارش دیگری از فعالیت‌های وی یافت نمی‌شود.

ابوالهیثم پس از قتل عثمان، نقش بارزی در حمایت از امام علی (ع) ایفا کرد [۵۹]. در آستانه انتخاب علی (ع) به خلافت و حوادث پس از آن، نام ابو الهیثم در حوادث چندی به چشم می‌خورد. پس از قتل عثمان، ابوالهیثم و عده‌ای یار همدل، به ذکر فضایل امام علی (ع) در میان مردم پرداختند و سابقه قرابت او را با رسول خدا (ص) یادآور شدند تا زمینه را برای بیعت با آن حضرت آماده کنند. از سوی دیگر، ابو الهیثم برای ترغیب امام علی (ع) به پذیرش خلافت نیز تلاش می‌کرد [۶۰]. او با علی (ع) بر این اساس بیعت کرد که حمایت و بیعت انصار را نیز جلب کند[۶۱]. بدین منظور، به سوی انصار رفت و با یادآوری سابقه و موقعیت خود نزد رسول خدا (ص)، از آنان خواست از او پیروی و امام علی (ع) را یاری کنند که انصار نیز به او پاسخ مثبت دادند[۶۲] در گزارش مربوط به نحوه بیعت با امام علی (ع) از عمار و ابوالهیثم، با عنوان مسئول ستاندن بیعت از مردم یاد شده است که این بیعت بر اساس طاعت خدا و سنت رسول بود[۶۳]. زمانی که افرادی همچون طلحه و زبیر و عده‌ای از بنی امیه، زمزمه مخالفت با علی (ع) را آغاز کردند، ابوالهیثم و عده‌ای دیگر پس از مشورت، نزد امام رفتند و وی را در جریان امور گذاشتند و خواستار اقدام عملی آن حضرت شدند[۶۴]. آنان به این مقدار بسنده نکردند و به محاجه با گروه مخالف نیز برخاستند[۶۵].

ابو الهیثم پس از خطبه‌ای که امام علی (ع) در پی حرکت طلحه و زبیر به بصره ایراد کرد و حقانیت و وراثت خود را یادآور شد، برخاست و با اشاره به حقانیت امام و پشتیبانی از سخنان وی، از حسد قریش به آن حضرت پرده برداشت و آمادگی خود را برای کمک به آن حضرت اعلام کرد[۶۶]. او به دلیل حمایت بی‌شائبه از امام علی (ع)، موقعیت والایی نزد آن حضرت به دست آورد. اعتماد امام به او را می‌توان در واگذاری مسئولیت بیت المال به وی و عمار بن یاسر به دست آورد[۶۷].

او در جنگ جمل و صفین فعالانه حضور داشت و از خود رشادت و شجاعت نشان داد [۶۸]. ابو الهیثم بر پیگیری و برخورد امام علی (ع) با طلحه و زبیر و عایشه تأکید کرد[۶۹]. وی در صفین نیز به آرایش صفوف عراقیان برای نبرد همت گماشت[۷۰]. بیان اشعار باقی مانده از او که در کارزار جمل و صفین سروده است، اشاره به وصایت و امامت علی (ع) دارد که نشان دهنده تمایلات و اعتقادات شیعی وی است[۷۱] وی در یکی از مناشدات علی (ع) در صفین برای اثبات وصایت خود، به کمک او شتافت و به نفع آن حضرت شهادت داد[۷۲].

در گزارشی، ابو الهیثم و عده‌ای از حامیان علی (ع) همچون عمار، در صفین شاهد دیدار شمعون، وصی عیسی (ع) با امام علی (ع) بودند که آن حضرت را به استقامت و صبر سفارش کرده است[۷۳].

سرانجام پس از شهادت عمار یاسر در آوردگاه صفین، ابوالهیثم که اصحاب را به استقامت و صبر سفارش می‌کرد، به مبارزه ادامه داد تا به شهادت رسید[۷۴]. در منابع و روایات شیعی، ابو الهیثم در کنار صحابه‌ای مانند عمار، سلمان، مقداد، ابوذر و حذیفة بن یمان، به عنوان مؤمنانی یاد شده‌اند که ولایتشان لازم شمرده شده؛ همانگونه که برائت از مخالفان سفارش شده است[۷۵]. منقری هر چند از ابوالهیثم در شمار شهدای نبرد صفین یاد نکرده، اما مرثیه‌ای را از امینه انصاری آورده که در یاد او سروده شده است[۷۶] که نشان می‌دهد نسخه موجود این کتاب، نسخه کاملی نیست. او به اندازه‌ای مورد توجه امام علی (ع) بود که در یکی از خطبه‌ها، حضرت، با یاد از او، بر فقدانش تأسف خورد و گریست[۷۷].

از سال درگذشت وی، گزارش‌های مختلفی در دست است. عصر رسول خدا (ص)، سال بیست یا ۲۱، شهادت در جنگ صفین یا بعد از آن، از جمله این اقوال است[۷۸]. قول اول که درگذشت وی را زمان رسول خدا (ص) می‌داند، از اصمعی نقل شده و قائل چندانی ندارد[۷۹]. منشأ این قول می‌تواند اشتباه و اختلاط میان او و برادرش باشد که در بدر به شهادت رسید. درگذشت وی در سال بیست، مورد تأیید واقدی[۸۰] و ابواحمد حاکم قرار گرفته است[۸۱]، اما شواهد بسیاری نشان می‌دهد او در صفین حضور داشته و در همان نبرد به شهادت رسیده است[۸۲].

خوارج در نامه‌ای به امام علی (ع)، ابوالهیثم و عمار را از صالحانی ذکر کردند که در نبرد صفین به شهادت رسیدند[۸۳]. یاد امام علی (ع) از ابن تیهان در شمار صالحانی همچون عمار و ذوالشهادتین که در صفین به شهادت رسیدند، نشان از شهادت جملگی آنان در همان نبرد دارد. ابن ابی الحدید با پذیرش شهادت ابوالهیثم در صفین، سخن ابن قتیبه را که مدعی شده در میان محدثان، شهادت ابو الهیثم در صفین شناخته شده و پذیرفته نیست، رد کرده و موجه ندانسته است. او محدثانی همچون ابونعیم، صالح بن وجیه و ابن عبدالبر را به عنوان کسانی که شهادت ابو الهیثم در صفین را پذیرفته‌اند، ذکر کرده است[۸۴] این انکار می‌تواند به هدف خالی نشان دادن اطراف امام علی (ع) از صحابه معتبر و أهل بدر در نبرد صفین بوده باشد.

از او روایات چندی باقی مانده است. احادیثی درباره مشورت، ثواب سلام کردن[۸۵] و اینکه گوسفند، برکت خانه است[۸۶] از جمله روایات اوست. او همچنین از جمله راویان حدیث غدیر است [۸۷].

مادرش لیلی دختر عتیک بن عمرو[۸۸] و برادرش عبید بن تیهان یا عتیک[۸۹] بود که در نبرد احد به شهادت رسید و از وی نسلی باقی نماند[۹۰]. خواهرش صعبه دختر تیهان [۹۱] و همسرش ملیکه دختر سهل بن زید است[۹۲]. مولای او یسار در نبرد أحد شهید شد[۹۳].

تنها بازمانده ابوالهیثم، یگانه دخترش أُمیمه بود که از وی نیز فرزندی نماند و ضحاک بن خلیفه اشهلی بر اساس قاعده فقهی عدد - که به دلیل فقدان نزدیکان میت فرد دورتر ارث می‌برد. میراث‌بر او و دخترش شد. ابو الهیثم و برادرش، آخرین فرزندان بنی عمرو بن جشم بودند که با انقراض ایشان، از آنان نسلی باقی نماند[۹۴]. با این حال در الذریعه، فردی با نسب التیهانی معرفی و به نسل ابو الهیثم منتسب دانسته شده است[۹۵][۹۶]

ابوالهیثم بن تیهان انصاری در سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیر المؤمنین

ابو الهیثم مالک بن التیهان انصاری که به کنیه شهرت دارد، یکی از یاران بزرگ رسول خدا(ص) و از شخصیت‌های باسابقه در جهان اسلام و از طرفداران باوفا و مخلص علی بن ابیطالب(ع) بود. برخی او را حلیف بنی عبدالأشهل و از قُضاعه دانسته‌اند؛ اما گروهی وی را از قبیله اوس دانسته و در نسب وی آورده‌‌اند: ابو الهیثم بن التیّهان بن مالک بن عمرو بن زید بن عمرو بن جشم بن الحارث... مادر وی لیلی دختر عتیک بن عمرو بود[۹۷].

وی همراه عمّار، مسئول بیت المال مدینه بود. درباره زمان درگذشت وی چهار قول یاد شده است: دوران رسول خدا(ص)، در سال ۲۰ هجری در خلافت خلیفه دوم، در جنگ صفّین در سال ۳۷ هجری و اندکی پس از نبرد صفّین[۹۸]؛ اما بیشتر منابع قول دوم و سوم را یاد کرده‌اند. برخی منابع اهل سنت، قول دوم را که درگذشت وی در زمان خلیفهٔ دوم باشد بر دیگر اقوال ترجیح داده‌اند؛ اما با توجه به آنچه خواهد آمد و خطبه امیرالمؤمنین(ع) در تجلیل از وی که در صفّین به شهادت رسیده، درستیِ قول سوم اثبات می‌شود.[۹۹]

ابوالهیثم در دوران رسول خدا(ص)

ابوالهیثم پرستش بت‌ها را در جاهلیت دوست نداشت و بر این کار تأسف می‌خورد و قائل به توحید بود. اسعد بن زراره هم با وی هم‌عقیده بود. این دو از اولین کسانی بودند که در مکه همراه چهار نفر دیگر، پس از ملاقات با پیامبر(ص) مسلمان شدند[۱۰۰].

ابو الهیثم جزو دوازده نفری بود که سال بعد در بیعت عقبه اول حضور داشتند و با پیامبر(ص) بیعت کردند[۱۰۱] که معروف به «بیعة النساء» است؛ زیرا شرایطی که پیامبر اکرم(ص) پس از فتح مکه برای بیعت زنان قرار داد، در این بیعت شرط شده بود[۱۰۲]. ابوالهیثم در بیعت عقبه دوم همراه ۷۲ مرد و دو زن با رسول خدا(ص) بیعت کرد[۱۰۳]. گفته‌اند وی اولین کسی بود که به رسول خدا(ص) دستِ بیعت داد. و او به عنوان یکی از نقبای دوازده‌گانه انصار برگزیده شد. در هنگام بیعت با رسول خدا(ص) عرض کرد: «ای رسول خدا! ما با یهودیان پیمان بسته‌ایم، اکنون ناچاریم همه آنها را نادیده بگیریم، سزاوار نیست روزی از ما دست بردارید و به سوی قوم خود برگردید». رسول خدا(ص) تبسم کرده، فرمودند: بله خون شما خون من است. حرمت ذمه شما مانند ذمه من است. من از شما هستم و شما از من هستید. جنگ میکنم با کسی که بجنگید و صلح می‌کنم با کسی که صلح کنید.[۱۰۴] آنگاه فرمود: از میان خود دوازده نماینده انتخاب کنید که در مشکلات، نظر آنها برای شما حجت باشد. چنانچه موسی بن عمران دوازده نفر نقیب از میان بنی اسرائیل برگزید. آنگاه نمایندگان انصار که نُه تن از خزرج و سه تن از اوس بودند برگزیده و به پیامبر(ص) معرفی شدند[۱۰۵].

ذهبی در شرح حال ابوالهیثم گوید: او یکی از نقبای انصار بود. در بدر و همهٔ جنگ‌های پیامبر شرکت داشت و از خیار صحابه بود. او کسی است که برابر حدیث مشهور از پیامبر(ص) پذیرایی کرد[۱۰۶].

جریان پذیرایی ابوالهیثم را ابوهریره نقل کرده که رسول خدا(ص) از منزل بیرون رفت. ابوبکر و عمر را دید و فرمود: شما را چه چیز از خانه بیرون آورده؟ گفتند: گرسنگی. حضرت با آنها به منزل ابوالهیثم رفت. همسر ابوالهیثم به حضرت خوش آمد گفت و اظهار داشت: ابوالهیثم برای آوردن آب گوارا رفته است. وقتی که مرد انصاری آمد گفت: الحمدلله! هیچ کسی امروز بهتر از من چنین مهمانانی ندارد، سپس با خرما از پیامبر(ص) و همراهان پذیرایی کرد. آنگاه گوسفندی کشت و از گوشت آن استفاده کردند. در پایان پیامبر(ص) به همراهان خود فرمود: «هر آینه سؤال خواهید شد از این نعمت‌ها در روز قیامت»[۱۰۷]

به ابوالهیثم صاحب دو شمشیر می‌‌گفتند؛ زیرا در هنگام نبرد دو شمشیر با خود می‌برد و با آن دو می‌جنگید [۱۰۸]. وی پس از شهادت عبدالله بن رواحه مسئول تخمین محصول خیبر شد. رسول خدا(ص) او را مسئول غنائم در هنگام جنگ خیبر قرار داد[۱۰۹]. ابو الهیثم باغ و درختان خرمای زیادی داشت. رسول خدا(ص) همراه علی(ع) به خانه ابوالهیثم رفت. وی گفت: آنچه داشتم به دیگران دادم. پیامبر(ص) دعا فرمودند و از درخت خرمایی که آنجا بود مقدار زیادی خرما رویید و از آن استفاده کردند. به دیگران هم دادند[۱۱۰]. رسول خدا(ص) میان ابوالهیثم و عثمان بن مظعون پیمان برادری برقرار کرد[۱۱۱]. ابوالهیثم، راوی روایت معروف «الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ»[۱۱۲]؛ «مشاور امین است» می‌باشد.

ابو الهیثم جزو شیعیان علی(ع) بود. ابو سعید خدری و ابو عمرو گویند: نزد پیامبر اکرم(ص) نشسته بودیم که سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمّار بن یاسر، حذیفة بن یمان، ابوالهیثم بن تیّهان، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین و ابوالطفیل عامر بن واثله وارد شده و دو زانو نشستند. اندوه در صورت‌های آنها پیدا بود. آنان گفتند: پدران و مادرانمان فدای تو باد ای رسول خدا! ما از قوم تو سخنانی درباره برادرت و پسر عمویت میشنویم که ما را ناراحت می‌کند و از شما اجازه می‌خواهیم که به آنها پاسخ دهیم. پیامبر(ص) فرمود: درباره برادرم و فرزند عمویم علی بن ابیطالب(ع) چه می‌گویند؟ گفتند می‌گویند چه فضلی برای علی(ع) در سبقتش در اسلام است؟ زیرا او در حالی اسلام آورد که بچه بود. حضرت فضائلی را برای علی(ع) بیان کرد به گونه‌ای که این جمع گفتند: به خدا سوگند حضرت رسول(ص) به بیان فضائل علی(ع) پرداخت[۱۱۳].

کریزة بن صالح گوید: ابوذر گواهی می‌داد به ولایت علی(ع) و برادری و وصایت او برای پیامبر(ص) همین گونه، سلمان، جابر بن عبدالله انصاری، ابوالهیثم بن تیهان، خزیمة بن ثابت، ابوایّوب و هاشم بن عتبه مرقال که همه از فاضلان یاران پیامبر(ص) بودند[۱۱۴].[۱۱۵]

ابو الهیثم در دوران خلفا

ابن طاووس، ابوالهیثم را اشرف انصار دانسته که سخنش بر قریش و دیگران حجت بوده است [۱۱۶].

ابن شاذان وی را از پیشگامانی دانسته که طرفدار امیرالمؤمنین(ع) بوده‌اند[۱۱۷]. وی همراه حضرت بود تا این که در صفّین به شهادت رسید[۱۱۸].

امام رضا(ع) وی را از کسانی دانسته که برابر راه پیامبر(ص) رفته و از این مسیر منحرف نشده‌اند [۱۱۹].

شیخ صدوق در خصال آورده است که دوازده نفر از مهاجر و انصار معترض و منکر خلافت ابوبکر شدند که از جمله آنها ابوالهیثم بن تیّهان و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین بودند. هنگامی که ابوبکر بالای منبر رفت با هم مشورت کردند. برخی گفتند که او را از منبر پیامبر(ص) پایین بیاورید؛ اما گروهی دیگر از آنان گفتند: این کار به ضرر شماست و خداوند می‌فرماید: وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۱۲۰]؛ ولی با هم نزد علی بن ابیطالب(ع) رفته، با وی مشورت کرده، او را در جریان بگذاریم. حضرت با این کار آنها مخالفت کرد. این گروه به مسجد آمده و تک تک به ابوبکر اعتراض کردند. پس از عمّار بن یاسر، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین اینگونه گفت: «ای ابوبکر آیا میدانی که رسول خدا(ص) شهادت و گواهی مرا به تنهایی پذیرفت و دیگری را همراه من نساخت؟ گفت آری! خزیمه گفت: خداوند را گواه می‌گیرم که از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: اهل بیت من میان حق و باطل جدایی میاندازند [و بر حقند] و آنها رهبرانی هستند که باید به آنها اقتدا شود.[۱۲۱]

آنگاه ابوالهیثم بن تیّهان حرکت کرد و گفت: ای ابوبکر من گواهی می‌دهم که رسول خدا(ص) در روز غدیرخم، علی(ع) را بلند کرد. انصار گفتند: او را بلند نکرد مگر برای خلافت و برخی از آنان گفتند او را بلند نکرد جز این که مردم را آگاه کند که او ولیّ کسی است که رسول خدا(ص) مولای اوست و فرمود: «اهل بیت من ستارگان زمین هستند. آنها را پیش بدارید و بر آنها پیشی نگیرید»[۱۲۲]

از آنچه گذشت به خوبی استفاده می‌شود که ابوالهیثم، مخالف دستگاه خلافت بوده و به ابوبکر اعتراض کرده است. برابر روایتی امام صادق(ع) آنگاه که شرایع دین را برمی‌شمرد: «لزوم بیزاری از همه قاتلان اهل بیت را واجب می‌داند و ولایت و دوستی مؤمنانی را که پس از پیامبر تغییر نکرده و دین خود را تبدیل ننموده‌اند؛ مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود کندی، عمّار بن یاسر، جابر بن عبدالله انصاری، حذیفة بن یمان، ابوالهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، ابوایوب انصاری، عبدالله بن صامت، عبادة بن صامت، خزیمة بن ثابت ذی شهادتین و ابوسعید خُدری و کسی که راه آنها را برود و مانند آنان عمل کند و ولایت و دوستی پیروان آنها و اقتداکنندگان به آنها و به هدایتشان را واجب دانسته است»[۱۲۳].

و به سبب عدم باورش به دستگاه خلافت است که ابن سعد در طبقات می‌نویسد: «هنگامی که رسول خدا درگذشت، ابوبکر او را برای خرص و تخمین اموال برگزید؛ اما ابوالهیثم نپذیرفت. ابوبکر گفت: تو برای رسول خدا(ص) تخمین می‌‌کردی، حالا چرا نمی‌پذیری؟! ابوالهیثم پاسخ داد: من هنگامی که در دوران رسول خدا(ص) تخمین می‌کردم و بازمی‌گشتم، خداوند را برای من می‌خواند و در حق من دعا می‌فرمود. پس ابوبکر او را رها کرد»[۱۲۴].

این نقل نشان می‌دهد که ابوالهیثم هیچگونه تمایلی برای همکاری با دستگاه خلافت نداشته است؛ از این رو در طول دوران ۲۵ ساله خلافت، کمتر نشانی از وی به چشم میخورد. و تنها دو مورد است: یکی در دوران خلافت عمر و دیگری در روزهای پایانی خلافت عثمان از حضور وی در مسائل اجتماعی گزارش شده است.

نوشته‌اند هنگامی که عمر خواست یهود را از منطقهٔ خیبر و فدک اخراج کند؛ چون برابر قراردادی که با پیامبر(ص) داشتند نصف زمین‌ها از آنِ آنها بود. عمر افرادی را برای قیمت‌گذاری آنجا اعزام کرد که عبارت بودند از: ابوالهیثم بن تیّهان، فروة بن عمرو، حباب بن صخر و زید بن ثابت. آنها زمین فدک و نخل‌های آن را قیمت کردند. قیمت نصف آن را که پنجاه هزار درهم بود به یهود داد و آنها را به شام فرستاد. این پول را از مالی که از عراق آمده بود پرداخت[۱۲۵].

هنگامی که عثمان در محاصره بود، گروهی با وی به گفتوگو پرداختند تا جلو خونریزی احتمالی را بگیرند. ابوالهیثم بن تیّهان پس از نعمان بن بشیر به دیدار وی رفت و گفت: چگونه شب را به سر بردی ای امیرالمؤمنین؟ عثمان گفت: به خوبی! ابوالهیثم گفت: پدر و مادرم فدایت صبر کن و پستی را مپذیر و حکومت خدا را منهدم منما و مشکل را حل کن. عثمان به این شعر متمثّل شد: به جانم سوگند! مرگی که پس از آن عقوبتی نباشد برای صاحب خرد، شفابخش‌تر است از شقاوتی که ادامه داشته باشد.[۱۲۶]

پس مردم دریافتند که چیزی به آنها نمی‌دهد و آنها را خوشحال کرد[۱۲۷].

کناره‌گیریِ ابوالهیثم از دستگاه خلافت با موقعیت ممتازی که در دوران رسول خدا(ص) داشت و حضور جدّی وی در دوران حکومت امیر المؤمنین(ع) باعث شده که برخی از علمای اهل سنت، درگذشتِ وی را در سال بیستم در دوران حکومت عمر بر دیگر اقوال ترجیح دهند. و این روش را درباره خزیمة بن ثابت هم اعمال کرده و گفته‌اند آن کسی که با علی(ع) در صفّین بوده و به شهادت رسیده ذوالشهادتین نبوده است[۱۲۸]؛ زیرا وی در دوران عثمان درگذشته است. به گونه‌ای که ابن حجر برای ردّ این نظر از کتاب موضّح خطیب نقل می‌کند که علمای سِیَر اجماع دارند که ذوالشهادتین در صفّین در رکاب علی(ع) به شهادت رسیده و ادعای سیف، هنگامی که مخالف[۱۲۹] با این اجماع باشد حجت نیست.

یا احادیثی نقل کرده‌اند که ابورافع در دوران عمر درگذشته و علی(ع) زکات اموال یتیمان وی را دریافت کرده است. در حالی که ابورافع در دوران خلافت علی(ع) مسئول بیت المال حضرت بوده است. وی پس از حضرت نیز زنده بوده.

گزارش ابن عساکر نشان می‌دهد که ابوالهیثم در دوران محاصره عثمان زنده بوده است.[۱۳۰]

اعتراض ابوالهیثم به ابوبکر

در آغاز خلافت ابوبکر جمعی از صحابه اعتراض کرده و خلافت را حق علی می‌دانستند که هر یک سخنرانی و نکاتی را بیان کردند. آنان دوازده نفر بودند. این خبر در منابع شیعۀ زیدیه و امامیه نقل شده است. در کتاب صراط مستقیم جریان این چنین آمده که: ابان بن عثمان گوید: به امام صادق(ع) گفتم: آیا در جمع یاران پیامبر کسی با نشستن ابوبکر به جای پیامبر مخالفت کرد؟ فرمود: آری! از جمله: خالد بن سعید بن عاص، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، بریده اسلمی، قیس بن سعد، ابو‌الهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب و ابو ایوب انصاری بودند[۱۳۱]. نام این جمع در کتاب‌های زیدیه آمده و شش نفر از مهاجران و شش نفر از انصار دانسته شده‌اند[۱۳۲]. در غرر الأخبار در عین این که عنوان دوازده نفر ذکر شده و دیلمی فصل ۳۳ کتاب خود را به این موضوع اختصاص داده[۱۳۳]، اما در نسخۀ کنونی، نام ابی بن کعب و سخنانش به ظاهر نیامده، که ناشی از تصحیح غیر دقیق آن است[۱۳۴]. ابی بن کعب گفت: من شما را به بیش از آنچه رسول خدا موعظه کرده، موعظه نمی‌کنم.... تفاوت کلی نقل دیلمی با دیگر نقل‌ها این است که عمر بن خطاب در بین سخنان معترضان سخن می‌گوید. او خالد بن سعید را مورد عتاب قرار می‌دهد[۱۳۵]. در کتاب خصال نام دوازده تن، و به جای قیس بن سعد، عبدالله بن مسعود، بیان شده است. صدوق، خبر را از زید بن وهب نقل کرده است[۱۳۶]. به نقل همه، نخست خالد بن سعید سخن گفت. به نقل کتاب‌های زیدیه، ابوالهیثم بن تیهان حرکت کرد و گفت: ای گروه مسلمانان! آیا گواهی می‌دهید که رسول خدا(ص) فرمود: ابن تیهان هرگز از زمانی که به من ایمان آورده بر من دروغ نبسته و نه منافقانه با من برخورد کرده، از وقتی که مرا تصدیق کرده است؟[۱۳۷] گفتند: ما این را گواهی می‌دهیم. ابوالهیثم گفت: گواهی می‌دهم من از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «علی(ع) کشتی است، هرکس سوار آن شود نجات یابد و هر کس تخلف کند غرق شود. [یا گفت: در آتش افکنده شود. سپس نشست»[۱۳۸]؛ دیلمی، مشابه همین گفتار را از خزیمة بن ثابت نقل کرده که خواهد آمد[۱۳۹].

در غرر الأخبار آمده است که: ابوهیثم پس از حمد و ثنای الهی گفت: گروه مردم! گواهی دهید که من رسول خدا(ص) را در همین مکان؛ یعنی روضۀ[۱۴۰] مسجدالنبی دیدم که به علی بن ابی طالب فرمود: «این امام شما بعد از من است و او وصی من در حیات من و بعد از مرگ است و اداکنندۀ قرضهای من و انجام دهندۀ وعده‌های من است و اول کسی که با من کنار حوض مصافحه می‌کند. خوشا به حال کسی که از او پیروی کند و دوستش بدارد، و وای بر کسی که با او دشمنی و از او تخلف کند».

سپس ابی بن کعب ایستاد و سخن گفت[۱۴۱].

ابوالهیثم، مسئول تخمین اموال خیبر بود[۱۴۲]. بعد از رسول خدا به نقل عبدالرزاق که نام ابوالهیثم را عبدالله ذکر کرده؛ از ابوالهیثم خواسته شد به کارش ادامه دهد؛ ولی وی نپذیرفت. گفتند: چرا؟ پاسخ داد:؛ زیرا پیامبر برایم استغفار می‌کرد[۱۴۳]. به این نکته که نام وی را عبدالرزاق عبدالله ذکر کرده، ابن حجر اشاره کرده است[۱۴۴]. البته در گزارشی، وی را از تخمین کنندگان در دوران عمر در خیبر، معرفی کرده است[۱۴۵].[۱۴۶]

ابوالهیثم پس از خلفا

پس از کشته شدن عثمان، صحابه در مسجد رسول خدا(ص) جمع شدند تا در امر امامت به رایزنی بپردازند. ابوالهیثم بن تیّهان، رفاعة بن رافع، مالک بن عجلان، ابوایّوب انصاری و عمّار بن یاسر به علی(ع) اشاره کردند و به بیان فضائل ایشان و سابقه، جهاد و خویشاوندی‌اش پرداختند. مردم هم به آنها پاسخ دادند. هر یک از آنها ایستاده و به سخنرانی پرداختند و فضل علی(ع) را یاد مینمودند. برخی از آنها علی(ع) را بر همه افراد عصرش و شماری بر همۀ مسلمانان برتری می‌دادند. پس با حضرت بیعت شد و در روز دوم خلافتش که روز شنبه یازده روز پیش از ذیحجه بود، به سخنرانی پرداخت [۱۴۷].شیخ مفید از کتاب حرب بصره أبو مخنف نقل می‌کند هنگامی که این چند نفر که نامشان گفته شد به حضرت پیشنهاد بیعت کردند، حضرت نپذیرفت و فرمود: به تحقیق دیدید آنچه نسبت به من انجام دادند و نظر قوم را شناختید، پس من به آنها حاجتی ندارم.[۱۴۸] آنها با انصار سخن گفتند.

شیخ مفید با همین سند نقل می‌کند که ابوالهیثم بن تیّهان به سخنرانی پرداخت و گفت: «ای مردم انصار! دانستید نظر و خیرخواهی من و موقعیتم را نسبت به رسول خدا(ص) و گزینش ایشان مرا. پس بازگردانید این حکومت را به کسی که از شما در اسلام مقدّم‌تر است و سزاوارتر به رسول خدا(ص) می‌باشد. شاید خداوند با او الفت میان شما ایجاد نماید و خونهای شما را حفظ کند». پس مردم سخن وی را شنیده و پذیرفتند [۱۴۹].

آنگاه حضرت به سخنرانی پرداخت و پس از اشاره به نپذیرفتن خلافت در این مدت و پذیرش کنونی آن فرمود: ولی چون در کنار من اجتماع کردید نگریستم. پس برای من ممکن نشد که نظر شما را رد کنم هنگامی که اجتماع و اتفاق کردید.[۱۵۰]

در اینجا حضرت، اتفاق مسلمانان را دلیل پذیرش خلافت دانسته، همانگونه که در خطبه شقشقیه نیز حضور مردم را دلیل پذیرش خلافت برشمرده است[۱۵۱]. پس از سخنرانیِ حضرت، مردم به سوی وی آمده، و با ایشان بیعت کردند. اولین کسی که بیعت کرد طلحه و زبیر بود، سپس مهاجر و انصار و دیگر مردم بیعت کردند. کسانی که از مردم بیعت می‌گرفتند عمّار بن یاسر و ابوالهیثم بن تیّهان بودند. آن دو می‌‌گفتند: با شما بیعت می‌کنیم بر طاعت خدا و سنت رسول او(ص) و اگر وفا نکنیم برای شما، طاعتی برای ما بر شما نباشد و نه بیعتی بر عهده شما و قرآن در برابر ما و شماست[۱۵۲]. یعقوبی ابوالهیثم بن تیّهان را جزو بیعت‌کنندگان انصار با علی(ع) دانسته[۱۵۳] که حکایت از زنده بودن وی دارد.[۱۵۴]

ابوالهیثم در خلافت امیرمؤمنان(ع)

ابوالهیثم در دوران خلافت علی(ع) بسیار فعّال بود. گویا پس از سال‌ها انتظار، حاکم دلخواهِ وی، زمام حکومت را به دست گرفته است. روز سومِ خلافت، وی همراه با عمّار و عبیدالله بن ابیرافع برای تقسیم بیتالمال برگزیده شد[۱۵۵]. هنگامی که ابوالهیثم و دوستانش برخوردها و اعتراض‌های طلحه و زبیر را در تقسیم برابر بیت المال دیدند، دسته جمعی نزد آنها رفته و ابوالهیثم با آنها اینگونه سخن گفت: برای شما در اسلام قدمت، سابقه و خویشاوندی با امیرالمؤمنین(ع) است. به ما خبر رسیده که درباره امیرمؤمنان طعنه زده، نسبت به وی خشمگین هستید. پس اگر برای شما دو نفر، کار ویژه‌ای است پسر عمو و امام خود را عتاب کنید و اگر نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان است در بیان آن تأخیر ننمایید و ما یاری کننده شما هستیم. به تحقیق می‌دانید که بنی امیّه هیچگاه خیرخواه شما نبوده‌اند و شما دشمنی آنها را نسبت به خودتان دانستید و به تحقیق که شما در خون عثمان شرکت داشتید.... آنگاه نزد علی(ع) رفته و حضرتش را در جریان این اعتراض گذاشتند. حضرت به شبهات آنها پاسخ داد و به سخنرانی پرداخت[۱۵۶]. گزارش جریان را شهرآشوب از مالک بن تیّهان یاد کرده است [۱۵۷].

سلمة بن کهیل از جمله کسانی است که از وی روایت می‌کند. او خطبه «طالوتیه» امیرالمؤمنین(ع) را از ابوالهیثم نقل کرده است[۱۵۸].[۱۵۹]

ابوالهیثم جزو نیروهای فعال دوران حکومت امیرالمؤمنین(ع) بود. ابوجعفر اسکافی می‌نویسد: صحابه در مسجد رسول خدا(ص) پس از کشته شدن عثمان جمع شدند تا دربارۀ امامت تصمیم‌گیری و مشورت کنند. ابوالهیثم بن تیهان، رفاعة بن مالک بن عجلان، ابوایوب انصاری، عمار یاسر، به علی(ع) اشاره کردند و به بیان فضایل، سابقه، جهاد و خویشاوندی‌اش پرداختند. هر کدام از آنان در سخنرانی‌اش به بیان فضایل امام علی مشغول شدند. برخی او را فقط بر مردم عصر خودش برتری دادند و برخی بر تمام مسلمانان. سپس با او بیعت شد و حضرت، روز دوم خلافتش یازده روز باقی مانده از ذی‌حجه سخنرانی کرد[۱۶۰]. برابر این نکته، بیعت با حضرت در هجدهم ذی حجۀ ۳۵ بوده است.

اسکافی در کتاب المعیار و الموازنه می‌نویسد: هفتاد تن ازشرکت کنندگان در بدر و هفت صد تن از مهاجر و انصار که از جملۀ آنان ابوایوب انصاری دوست رسول خدا(ص)، ابوالهیثم و خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین بودند و کسانی دیگر، با علی بیعت و همراهی کردند[۱۶۱].[۱۶۲]

ابوالهیثم در نبرد جمل

ابوالهیثم در نبرد جمل شرکت داشت. ابن کثیر می‌گوید: ابن جریر و غیر او نقل کرده‌اند: از بزرگان صحابه که به حضرت برای نبرد جمل پاسخ دادند، ابوالهیثم بن تیّهان، ابو قتاده انصاری و... بودند [۱۶۳].

طبری و ابن اثیر نیز گویند: برای جنگ جمل دو مرد از بزرگان انصار به علی(ع) پاسخ مثبت دادند: ابوالهیثم بن تیّهان که بدری بود و خزیمة بن ثابت[۱۶۴].

شیخ مفید در امالی می‌نویسد: هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) از حرکت طلحه، زبیر و عایشه به سوی بصره آگاه شد، اعلام تجمع عمومی کرد که با بیان «الصَّلَاةَ جَامِعَةً» همراه بود. پس از جمع شدن مردم در مسجد، حضرت به سخنرانی پرداخت. پس از سخنرانیِ حضرت، ابوالهیثم بن تیّهان ایستاد و گفت: «ای امیرمؤمنان! حسد قریش بر تو دو گونه است: اما خیار آنها، پس به تو حسد ورزیدند به سبب مسابقه در فضل و برتری و بلندی در رتبه؛ اما اشرار آنها با تو حسد ورزیدند حسدی که خداوند به جهت آن، اعمال آنها را حبط و باطل کرد و بار گناه آنها را سنگین نمود و راضی نشدند که با تو برابر باشند، بلکه تصمیم گرفتند بر تو پیشی بگیرند. پس هدفِ مسابقه از آنها دور شد و آخرین حدّ مسابقه (اسبدوانی)، آنها را ساقط ساخت و به هدف نرسیدند و تو سزاوارترین قرشی به قریش هستی. پیامبرشان را در هنگامی که زنده بود یاری کردی و پس از درگذشتش حقوق او را ادا نمودی. به خدا سوگند! ستم آنها نیست جز بر خودشان و حال آنکه ما انصار تو و جزو یاران تو میباشیم. پس ما را برابر فرمانت حرکت ده!» آنگاه در یازده بیت شعر، به تجلیل حضرت پرداخت و در بیتی بر وصایت علی(ع) تصریح نموده است. آغاز اشعار وی و بیت وصایت چنین است:

إِنَّ قَوْماً بَغَوْا عَلَيْكَ وَ كَادُوكَوَ عَابُوكَ بِالْأُمُورِ الْقِبَاحِ
يَا وَصِيَّ النَّبِيِّ نَحْنُ مِنَ الْحَقِّعَلَى مِثْلِ بَهْجَةِ الْإِصْبَاحِ
به درستی که قومی بر تو ستم کردند و تو را باز داشتند و به امور زشت، تو را سرزنش کردند... ای وصی پیامبر(ص)! ما نسبت به حق؛ مانند روشنایی صبح هستیم....

امیر المؤمنین(ع) از وی تشکر کرد[۱۶۵].

این سخنرانی و اشعار، نشانگر اخلاص ابوالهیثم در حمایت از امیرالمؤمنین(ع) است. افزون بر اشعاری که اشاره شد، ابوالهیثم در هنگام جنگ جمل اشعار دیگری سرود است که ابن ابیالحدید آنها را در ردیف اشعاری که در وصی بودن علی(ع) وارد شده آورده است. دیگر منابع نیز آنها را نقل کرده‌اند. وی چنین گوید:

قُلْ لِلزُّبَيْرِ وَ قُلْ لِطَلْحَةَ إِنَّنَانَحْنُ الَّذِينَ شِعَارُنَا الْأَنْصَارُ
نَحْنُ الَّذِينَ رَأَتْ قُرَيْشٌ فِعْلَنَايَوْمَ الْقَلِيبِ أُولَئِكَ الْكُفَّارِ
كُنَّا شِعَارَ نَبِيِّنَا وَ دِثَارَهُنَفْدِيهِ مِنَّا الرُّوحُ وَ الْأَبْصَارُ
إِنَّ الْوَصِيَّ إِمَامُنَا وَ وَلِيُّنَابَرِحَ الْخَفَاءُ وَ بَاحَتِ الْأَسْرَارُ[۱۶۶]
به زبیر و طلحه بگو ما کسانی هستیم که شعار ما انصار (یاری کننده رسول خدا(ص)) است. ما آنانیم که قریش آن کافرانِ کارزار، ما را در روز بدر دیده‌اند. ما بودیم که شعار جزو یاران پیامبرمان و نزدیکان وی بودیم، روح و چشم ما فدای او بود. به درستی که وصی پیامبر، علی(ع) امام ما و ولیّ ما است. آنچه پوشیده بود آشکار و رازها نمودار شد.

ابوالهیثم نه تنها بر وصایت امیرالمؤمنین(ع) تأکید داشت، بلکه همانگونه که یاد شد. در اعتراض به ابوبکر گفت: رسول خدا(ص) را روز عید غدیرخم بلند کرد و انصار گفتند که او را برای خلافت بلند کرده است[۱۶۷]. و آن هنگام که حضرت علی(ع) در کوفه پیش از جنگ صفّین درباره سابقه خود پرسید، هفتاد تن از بَدرَیان که بیشتر آنها از انصار بودند و شماری از مهاجران آن را تأیید کردند. از جمله آنها ابوالهیثم بن تیّهان و ابوایّوب و عمّار یاسر بودند[۱۶۸]. در الغدیر از منابع اهل سنت نقل کرده که وی راوی حدیث غدیر بوده و آن هنگام که علی(ع) در اینباره از مردم گواهی خواست، ابو الهیثم بر آن گواهی داد[۱۶۹].[۱۷۰]

شهادت ابوالهیثم در نبرد صفّین

مالک بن تیّهان در نبرد صفّین شرکت فعّال داشت و در آن جنگ در همراهی با علی(ع) به شهادت رسید. مدائنی به بیان شرکتکنندگان در جنگ صفّین از اصحاب پیامبر(ص) به همراه علی(ع) پرداخته و نام عده‌ای از آنان را به شرح ذیل آورده است.

عمّار یاسر، ابو ایوب خالد بن زید بن ثابت انصاری، ابوالیسر کعب بن عمرو، مالک بن تیّهان، خزیمة بن ثابت خطمی و ابو قتادة بن ربعی...[۱۷۱].

در کتاب عبیدالله بن ابی رافع آمده که مالک بن تیّهان و برادرش عبید بن تیهان که هر دو بدری بودند در جنگ‌های حضرت شرکت کردند[۱۷۲]. و هر دو در صفّین شهید شدند[۱۷۳]. ابن ابی الحدید در برابر اقوالی که درباره درگذشت ابو الهیثم نقل شده می‌نویسد: صحیح آن است که او صفّین را درک کرده و همراه علی(ع) در آن نبرد شرکت کرده و به شهادت رسیده است[۱۷۴].

همو به سخنرانی ابوالهیثم در آستانه نبرد صفّین اشاره می‌کند که متأسفانه این قسمت در کتاب چاپ شده وقعة صفّین نیامده است.

نصر گوید: و ابوالهیثم بن تیّهان آمد - و او از اصحاب رسول خدا(ص) مردی بدری، نقیب و از شرکتکنندگان در بیعت عقبه بود - در حالی که صف‌های عراقیان را می‌آراست، می‌‌گفت: «ای مردم عراق! میان شما و پیروزی در این جهان و بهشت در آن جهان فاصله‌ای جز ساعتی از یک روز نیست. گام‌هایتان را حرکت دهید و صف‌هایتان را منظم نمایید و جمجمه‌های خود را به پروردگارتان عاریه دهید و از خداوند پروردگارتان یاری بطلبید و با دشمن خدا و دشمن خود جهاد کنید و آنها را بکشید. خداوند آنها را بکشد و نابود سازد و صبر کنید به درستی که زمین از آن خداست به هر کسی از بندگانش بخواهد می‌دهد و عاقبت از آن پرهیزگاران است»[۱۷۵].

ابوالهیثم در نبردهای روزهای طولانی صفّین شرکت داشت. در یکی از روزها مالک اشتر مبارزه را آغاز کرد و علی(ع) نیز به تشویق مردم پرداخت و همراه هفده هزار نفر به صف سپاه شام یورش برد و صف‌های آنها را در هم شکست. معاویه که شاهد این حمله‌ها بود به عمرو عاص گفت: امروز روز صبر و استقامت و فردا روز فخر است. عمرو گفت: راست گفتی ای معاویه؛ ولی مرگ حق است و زندگی باطل و چنانچه علی(ع) با یارانش حمله دیگری داشته باشند، باعث نابودی است.

امیرالمؤمنین(ع) خطاب به یاران خود فرمود: چه چیزی را انتظار می‌کشید اگر اراده بهشت دارید؟[۱۷۶]

ابوالهیثم بن تیّهان به حمله پرداخت و رجز می‌خواند و جنگید تا به شهادت رسید[۱۷۷]. رحمت خدا بر او باد. پس از وی خزیمة بن ثابت حمله کرد و جنگید تا شهید شد.

امینه انصاری، اشعاری در رثای ابو الهیثم مالک بن تیهان سرود[۱۷۸].[۱۷۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. اسد الغابه، این اثیر، ج۵، ص۳۲۴.
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۸۰۶.
  3. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۴۲.
  4. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۳۴۱؛ المنتظم، ابن جوزی، ج۴، ص۳۰۵.
  5. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۲، ص۴۷۷.
  6. الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۳۵۱.
  7. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۴۲.
  8. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۲، ص۳۴۸.
  9. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۴۷۷.
  10. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۳، ص۱۵۰۰.
  11. کتاب المحبر، ابن حبیب، ص۷۴.
  12. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۴۲.
  13. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۴۴۸.
  14. دلائل النبوة، بیهقی، ج۱، ص۳۶۰.
  15. الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۴۴۳.
  16. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۴۳.
  17. الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۳۷۷.
  18. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۰.
  19. رجال البرقی، برقی، ص۶۵.
  20. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۴۵.
  21. الفتوح، ابن اعثم، ج۲، ص۴۳۵.
  22. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۲۰۰.
  23. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۴۶.
  24. «أَيْنَ إِخْوَانِيَ الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَيْنَ عمار وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى لِحْيَتِهِ الشَّرِيفَةِ الْكَرِيمَةِ فَأَطَالَ الْبُكَاءَ ثُمَّ قَالَ (ع) أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِيَ الَّذِينَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ...»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۱.
  25. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۷۷۴.
  26. ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۳۰۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۳، ص۳۵۱.
  27. موسوی، سید موسی، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۲۴۸.
  28. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.
  29. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۱.
  30. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۶.
  31. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.
  32. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.
  33. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۱.
  34. ابن سعد، ج۱، ص۱۶۹ و ج۳، ص۳۴۱.
  35. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲؛ ابن هشام، ج۲، ص۲۹۵ و ۳۰۳؛ ابن اثیر، ج۵، ص۱۲.
  36. ابن سعد، ج۱، ص۱۷۲.
  37. ابن هشام، ج۲، ص۳۰۶؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۹۵؛ ابن اثیر، ج۵، ص۱۲.
  38. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۲ و ۴۵۵؛ ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۶.
  39. ابن اثیر، ج۶، ص۳۱۷.
  40. بلاذری، أنساب، ج۱، ص۲۷۸.
  41. ابن هشام، ج۲، ص۳۰۳.
  42. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۵.
  43. ابن اثیر، ج۵، ص۱۳.
  44. خلیفة بن خیاط، ص۴۰.
  45. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۴۴.
  46. بلاذری، انساب، ج۲، ص۱۹۹؛ ابن اثیر، ج۵، ص۱۳؛ ابن حجر، فتح الباری، ج۱۰، ص۶۷.
  47. ابوداوود، ج۲، ص۲۱۸؛ ترمذی، ج۴، ص۱۳؛ بلاذری، انساب، ج۲، ص۲۰۰؛ طبرانی، ج۱۰، ص۲۱۱.
  48. حاکم، ج۴، ص۱۳۱.
  49. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۲.
  50. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۵؛ شامی، ج۱۲، ص۲۹۲.
  51. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۳۴؛ کشی، ج۱، ص۱۸۰.
  52. ابن ابی الحدید، ج۲، ص۵۱.
  53. صدوق، خصال، ص۴۶۱-۴۶۲ و ۴۶۵؛ طبرسی، ج۱، ص۷۵؛ برقی، ص۶۳.
  54. قتال نیشابوری، ص۸۲.
  55. کلینی، ج۸، ص۳۳.
  56. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۲؛ عبدالرزاق صنعانی، ج۴، ص۱۳۲.
  57. ابن شبه، ج۱، ص۱۹۴؛ بلاذری، فتوح، ج۱، ص۳۳؛ جوهری، ص۱۰۰.
  58. صدوق، کمال الدین، ص۲۷۵؛ طبرسی، ج۱، ص۱۴۵.
  59. اسکانی، ص۵۲.
  60. مفید، جمل، ص۶۴ و ۱۲۹.
  61. یعقوبی، ج۲، ص۱۷۸.
  62. مفید، جمل، ص۱۲۹.
  63. طوسی، امالی، ص۷۲۷.
  64. طوسی، امالی، ص۷۳۰؛ اسکافی، ص۱۱۰.
  65. طوسی، امالی، ص۷۳۰.
  66. مفید، امالی، ص۱۵۵.
  67. قاضی نعمان، ج۱، ص۳۸۴؛ مفید [منسوب]، اختصاص، ص۱۵۲.
  68. ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۳۶۲.
  69. مفید، جمل، ص۱۴۵.
  70. خوارزمی، ص۲۲۴؛ ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۸۸.
  71. ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۳۶۲؛ ابن ابی الحدید، ج۱، ص۱۴۳.
  72. نعمانی، ص۷۰.
  73. صفار، ص۳۰۱؛ مفیلم، امالی، ص۱۰۶.
  74. بلاذری، انساب، ج۳، ص۹۷.
  75. صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۲۶؛ الخصال، ج۲، ص۶۰۸.
  76. منقری، ص۳۶۵.
  77. نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲/ص۲۶۳.
  78. ابن عبدالبر، ج۴، ص۳۳۶؛ ابن اثیر، ج۵، ص۱۲ و ج۶، ص۳۱۷؛ ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۶.
  79. خلیفة بن خیاط، ص۱۰۷.
  80. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۲.
  81. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۶.
  82. بلاذری، انساب، ج۳، ص۱۰۳، ۱۳۴ و ۱۴۵.
  83. بلاذری، انساب، ج۳، ص۱۴۵.
  84. ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۰۸.
  85. ابن حجر، الاصابه، ج۷، ص۳۶۶.
  86. بلاذری، انساب، ج۲، ص۱۶۵.
  87. ابن عقدة، ص۱۹۶ و ۱۹۸؛ ابن طاووس، ج۱، ص۱۳۹.
  88. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۱.
  89. بلاذری، انساب، ج۱، ص۴۰۲.
  90. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۳.
  91. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۰.
  92. ابن سعد، ج۸، ص۲۴۸.
  93. ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۴۴.
  94. ابن سعد، ج۳، ص۳۴۱ و ج۸، ص۲۴۸.
  95. آقا بزرگ، ج۱۲، ص۷۱.
  96. داداش‌نژاد، منصور، مقاله «ابوالهیثم»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص:۵۶۴-۵۶۷.
  97. طبقات الکبری (چهار جلدی)، ج۳ - ۴، ص۲۳۶؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۶، ص۴۱۰؛ قاموس الرجال، ج۸، ص۶۴۱؛ الإصابه، ج۵، ص۵۲۹؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۷۷.
  98. طبقات الکبری (چهار جلدی)، ج۳ - ۴، ص۲۳۶؛ قاموس الرجال، ج۸، ص۶۴۲.
  99. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 743 - 744.
  100. طبقات الکبری، ج۳-۴، ص۲۳۶؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۹۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۸۵.
  101. طبقات الکبری، ج۱ - ۲، ص۱۰۶؛ ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۷۵.
  102. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۷۵.
  103. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۹۷ و ۱۰۹.
  104. «بَلِ الدَّمُ الدَّمُ وَ الْهَدْمُ الْهَدْمُ، َدَمُ، أَنَا مِنْكُمْ وَ أَنْتُمْ مِنِّي أُحَارِبُ مَنْ حَارَبْتُمْ وَ أُسَالِمُ مَنْ سَالَمْتُمْ»
  105. ابن هشام، سیرة النبویه، ج۲، ص۸۵؛ فروغ ابدیت، ج۲، ص۴۰۸.
  106. تاریخ الاسلام، «عهد الخلفاء»، ص۲۲۱.
  107. «لتسألن عن هذا النعيم يوم القيامة»؛ تاریخ الاسلام، «عهد الخلفاء»، ص۲۲۱؛ اسد الغابه، ج۵، ص۱۵، ش۴۵۶۶.
  108. قاموس الرجال، ج۸، ص۶۴۲؛ الکامل فی اللغة و الأدب، ج۲، ص۳۷۴؛ الاستیعاب، ج۲، ص۴۷۷؛ الإصابه، ج۲، ص۳۴۵.
  109. طبقات الکبری، ج۳ - ۴، ص۲۳۷.
  110. درجات الرفیعه، ص۳۲۱.
  111. طبقات الکبری، ج۳ - ۴، ص۲۳۷.
  112. المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۱۳۱.
  113. روضة الواعظین، ص۹۳؛ بحار الأنوار، ج۳۵، ص۱۹.
  114. صدوق، الأمالی، ص۵۲، مجلس دوازدهم، ح۳.
  115. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 744 - 747.
  116. اقبال الأعمال، ج۲، ص۲۵۴.
  117. اختیار معرفة الرجال، ص۳۸؛ قاموس الرجال، ج۸، ص۶۴۱.
  118. قاموس الرجال، ج۸، ص۶۴۱.
  119. عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۱۲۵.
  120. «و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  121. «أَهْلُ بَيْتِي يَفْرُقُونَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ يُقْتَدَى بِهِمْ»
  122. «إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي نُجُومُ أَهْلِ الْأَرْضِ فَقَدِّمُوهُمْ وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ»؛ خصال، ص۴۶۱؛ إحتجاج، ج۱، ص۱۰۳.
  123. خصال، ص۶۰۷؛ بحار الأنوار، ج۲۲، ص۳۲۵.
  124. طبقات الکبری، ج۳ - ۴، ص۲۳۷، ش۱۰۰؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۹۰.
  125. شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۶، ص۲۱۱؛ فتوح البلدان، ص۴۲.
  126. لَعَمري لَموت لا عقوبةَ بعدَه لذي اللُّب أشفى مِن شقا لا يزايلُه
  127. تاریخ مدینة دمشق، ج۳۹ ص۴۳۳. این شعر با تفاوتی در معجم البلدان، ج۳، ص۲۱۸ آمده است.
  128. شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۱۰، ص۱۰۹.
  129. الإصابه، ج۲، ص۲۴۱؛ فوائد الرجالیه، ج۲، ص۳۴۴؛ موضح اوهام الجمع و التوثیق، ج۱، ص۲۶۳.
  130. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 747 - 751.
  131. بیاضی، الصراط المستقیم، ج۲، ص۷۹؛ رجال البرقی، تحقیق قیومی، ص۱۴۹-۱۵۱، نام دوازده نفر و سخنان آنان را نقل کرده است.
  132. امام متوکل، حقائق المعرفه، ص۴۵۳.
  133. دیلمی، غرر الأخبار، ص۳۵۳.
  134. به نظر می‌رسد دقت کافی در غلط‌گیری این اثر نشده است. متأسفانه «أبی» تبدیل به «إنی» و «بن»، تبدیل به «من» شده است.
  135. دیلمی، غرر الاخبار، ص۳۵۳- ۳۵۹.
  136. صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۶۱؛ سیمای کارگزاران، ج۱، ص۱۳۸و ۱۵۷.
  137. «بأن النبیء(ص) قال: هذا ابن التیهان ما کذبنی منذ آمن بی، و لا نافقنی منذ صدقنی».
  138. «عَلِيُّ سَفِينَةً مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ »؛ امام متوکل، حقائق المعرفه، ص۴۵۷؛ احمد بن یحیی حابس، الإیضاح فی شرح المصباح، ص۲۸۹.
  139. دیلمی، غرر الاخبار، ص۳۵۶.
  140. روضه فاصله بین منبر و حجره پیامبر است که با فضیلت‌ترین مکان مسجدالنبی است.
  141. دیلمی، غرر الاخبار، ص۳۵۷.
  142. مقریزی، إمتاع الأسماع، ج۱، ص۳۲۲.
  143. عبدالرزاق، المصنف، ج۴، ص۱۳۲.
  144. ابن حجر، الإصابه، ج۷، ص۳۶۵.
  145. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۲۰.
  146. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 157 - 159.
  147. شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، ج۷، ص۳۶؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۱۶؛ ترجمه المعیار و الموازنه، ص۵۲.
  148. «قَدْ رَأَيْتُمْ مَا صُنِعَ بِي وَ عَرَفْتُمْ رَأْيَ الْقَوْمِ فَلَا حَاجَةَ لِي فِيهِمْ»؛
  149. مفید، الجمل، ص۱۲۹.
  150. «وَ لَكِنِّي لَمَّا اجْتَمَعْتُمْ عَلَيَّ نَظَرْتُ فَلَمْ يَسَعْنِي رَدُّكُمْ حَيْثُ اجْتَمَعْتُمْ»؛ بحار الأنوار، ج۳۲، ص۲۷.
  151. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  152. بحار الانوار، ج۳۲، ص۲۷.
  153. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۸.
  154. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 751 - 752.
  155. إختصاص، ص۱۵۲؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۸۴؛ مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۹۰ - ۹۴؛ بحار الأنوار، ج۴۰، ص۱۰۶ و ج۳۲، ص۱۱۰.
  156. بحار الأنوار، ج۳۲، ص۳۸؛ طوسی، الأمالی، ص٧٣٠؛ الفتوح، «مترجم»، ص۳۹۱.
  157. مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۱۱۰ - ۱۱۱.
  158. کافی، ج۸، ص۳۱.
  159. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 753.
  160. اسکافی، نقض العثمانیه، ص۳۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۶؛ بحارالانوار، ج۳۲، ص۱۶.
  161. اسکافی، نقض العثمانیه، ص۳۶؛ المعیار و الموازنه، ص۲۳؛ ترجمۀ المعیار و الموازنه، ص۳۰.
  162. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج4، ص 159.
  163. البدایة و النهایه، ج۷، ص۲۶۱.
  164. تاریخ طبری، ج۳، ص۴۶۷؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۱۳.
  165. شیخ مفید، الامالی، ص۱۵۵.
  166. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج۱، ص۱۴۳ و مترجم، ج۱، ص۵۴؛ درجات الرفیعه، ص۳۲۲؛ المراجعات، ص۴۰۰، مراجعه ش۱۰۸.
  167. درجات الرفیعه، ص۳۲۱؛ إحتجاج، ج۱، ص۱۰۳.
  168. بحار الأنوار، ج۳۳، ص۱۴۷.
  169. الغدیر، ج۱، ص۱۶ و ۱۸۴.
  170. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 753 - 756.
  171. بغیة الطلب فی تاریخ الحلب، ج۱۰، ص۴۵۹۶.
  172. شرح الأخبار، ج۲، ص۲۴.
  173. الاستیعاب، ج۳، ص۱۳۴۹.
  174. شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید؛ ج۱۰، ص۱۰۷؛ بحار الأنوار، ج۳۴، ص۱۳۰.
  175. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۵، ص۱۹۰ و مترجم، ج۳، ص۷۶.
  176. «فَمَا انْتِظَارُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تُرِيدُونَ الْجَنَّةَ»
  177. بحار الأنوار، ج۳۲، ص۵۸۷؛ الفتوح، مترجَم، ص۶۶۵.
  178. وقعة صفین، ص۳۶۵؛ الفتوح (مترجم)، ص۶۶۵.
  179. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج3، ص 756 - 758.