ابن تیمیه حرانی
مقدمه
ابوالعباس تقی الدین احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرانی دمشقی حنبلی ابن تیمیه (۷۲۸ - ۶۶۱ق)، شیخ الاسلام و بزرگ اهل سنت در اواخر سده هفت و اوایل سده هشتم هجری قمری بود. در حرّان به دنیا آمد و پدرش او را به دمشق برد و در همانجا رشد و شهرت یافت.
او از کودکی نزد علمای زمان خود رفت و آمد فراوانی داشت و در سنین نوجوانی مدعی بهره علمی فراوانی بود، به گونهای که در بیست و دو سالگی (۶۸۳ق) در دارالحدیث و مسجد جامع اموی دمشق به تفسیر قرآن پرداخت. از لحاظ مذهب فقهی، حنبلی بوده و از لحاظ عقیده کلامی پیرو فرقه حشویه بود. به حدیث نیز اهتمام زیادی داشت و کتابهای "مسند"، "صحاح سته" و معجم کبیر طبرانی و سایر کتابهای حدیثی را از استادان فنّ روایت، آموخته بود. بدون اینکه فلسفه و کلام را نزد استادان معروف و برجسته حکمت آموخته باشد، در مسائل این دو دانش نیز از جمله متبحران دوران شده و همه مطالب و نظرات بزرگان حکمت را نقد و ابطال کرده است!
در یاری و استحکام بخشیدن مذهب سلفیه بسیار تلاش کرد و سرآمد سلفیان و وهابیون کج فهم شد و بسیاری از عقاید نادرست و بدعتها را بر ضد شیعه امامی و اثنی عشری رواج داد. کتابهای گمراه کننده او از مهمترین منابع وهابیون امروزی برای مخالفت و کینهتوزی با شیعیان و عقاید الهی و پاک آنان است.
ابن تیمیه دارای نظرات عجیب و غریبی در مسائل مختلف اسلامی بود که هیچ سابقهای در تاریخ اسلام حتی در میان اهل سنت نداشت و اگر هم سابقه داشته، از جمله نظرات مردود و نادرست تلقی شده بود. به طوری که برخی از دانشمندان اهل سنت نیز از چنین بدعتهایی در تعجب ماندهاند. برخی از این نظرات به قرار زیر است:
- جواز طهارت با عرقیات و عصاره میوهها؛
- جواز مسح پا از روی کفش و نعلین در حال اختیار؛
- جواز طواف زنانی که در ایام عادت خود هستند؛
- واجب نبودن قضا کردن نمازهایی که به عمد قضا شده است؛
- جایگزین شدن نمازهای مستحبی به جای قضای نمازهای واجب.
مهمترین کتابهای وی عبارتاند از:
- الفتاوی؛
- منهاج السنة النبویة؛
- الجوامع؛
- مجموعة الرسائل و المسائل؛
- مجموع رسائل، که بیست و نه رساله از او در آن چاپ شده است.
مجموعه فتواها و نظرات ابن تیمیه در مسائل و علوم مختلف، توسط عبدالرحمن بن محمد نجدی حنبلی در سی جلد گردآوری شده که با نام «مجموع فتاوای شیخ الاسلام ابن تیمیه» به چاپ رسیده است[۱].
ابن کثیر درباره اوضاع عمومی عصر ابن تیمیه مینویسد: دورانی که ابن تیمیه در آن به سر میبرد اسلام دچار مصایبی دردناک بود که در دیگر قرون اسلامی سابقه نداشت. وی در این گزارش اشاره به تقسیم جهان اسلام به دولتهای کوچک و حوزههای سیاسی متشتتی دارد که در برابر یکدیگر صف آرایی نموده و چون دشمن به یکدیگر مینگریستند و حکام چون گرگان گرسنه، بجان رعایای خویش افتاده و از هیچ فرصت و بهانهای برای سلب حقوق عمومی دریغ نداشتند.
آرای ابن تیمیه، بازتاب برداشتی است که وی از اوضاع کلی زمان خویش داشته و نوعی ساماندهی دفاع فکری است که وی در برابر خطرات عقیدتی که در عصر خود احساس میکرده از خود نشان داده است. دو نکته اصلی که در حقیقت دو موضوع محوری و اصلی اندیشه سیاسی این تیمیه محسوب میشود به شرح ذیل است:
- ابن تیمیه، از مجموعه شرایط موجود زمان خود آشفتگی خاصی را تلقی کرد و برای حل آن به یک سامان فکری متوسل شده که همه آرای فلسفی، کلامی، عرفانی و فقهی وی اجزای به هم مرتبط شده آن محسوب میشود؛
- ابن تیمیه، نه در برداشت و تلقی مشکل عصر خود موفق بوده و نه سامانی که ارائه داده منسجم و اجزایی به هم پیوسته و به دور از تعارض و تضاد است[۲].[۳]
ابنتیمیه و فلسفه سیاسی
در اندیشه ابنتیمیه، امامت در حد یک ضرورت عقلی و ناشی از نیاز عمیق جامعه اسلامی به نظم، امکان بسیج عمومی، اجرای شریعت، تنفیذ حدود و مجازاتهای اسلامی، کنترل ثروت اغنیا، رسیدگی و ساماندهی به وضع فقرا، دفاع از مرزهای سرزمینهای اسلامی، حفظ وحدت و در یک کلام اقامة مدینة فاضلهای است که اسلام بر آن تأکید کرده است.
عقلانیت این فلسفه سیاسی در اندیشه ابن تیمیه به اندازهای روشن و شفاف است که او را از توسل به نص در مورد خلافت و امامت بینیاز میکند. ابن تیمیه نص را در حد اجازه از جانب پیامبر (ص) آن هم در حد اجازه به ابوبکر برای اقامه نماز جماعت در روزهای آخر زندگی شریف پیامبر (ص) میپذیرد[۴] و آن را نوعی چراغ آینده روزهای تاریک پس از رحلت پیامبر (ص) تلقی میکند.
با وجود این، ابن تیمیه در دو بُعد، دولت امامت را پایبند شریعت میشمارد: نخست: در برنامه کار دولت امامت که باید تمامی عملکردهای آن منطبق با عدالت و حقی باشد که فقه و کلام اسلامی آن دو را ترسیم میکند و دوم: آنکه امام و خلیفه باید واجد شرایطی باشند که در شریعت برای زمامدار معین شده است.
در فلسفه سیاسی ابن تیمیه، برای عقلانیت جایی در تبیین دو بُعد اساسی امامت عظمی یعنی خط مشی و راهکار دولت و نیز شرایط زمامدار وجود ندارد، ولی نقش خود را در امامت عظمی به این صورت ایفا میکند که در انتقال از حداکثر (امامت عظمی واجد شرایط) به حداقل (سلاطین ستمکار و فاسد) راه را برای توجیه و حل بحران مشروعیت باز میکند. در فلسفه سیاسی ابن تیمیه، هرگاه امکان اقامه عدالت وجود نداشته باشد، حتی فرایض دینی را نیز به پیروی از حکام جور میتوان به جا آورد[۵] و ملاک عمل در تعیین خط مشی مقایسه ضررها و فسادها و انتخاب اقل الضررین و دفع الافسد بالفاسد است.
ابن تیمیه، تقیه به مفهوم شیعی را که تنها راهحلی در برابر وضعیت نامشروع است با تعبیراتی چون نفاق، بیایمانی و فریبکاری تفسیر میکند، اما آنچه که خود بدان روی میآورد و نتیجه بدتری به دنبال دارد را راهحل منطقی، مشروع و سلفی مینامد[۶].[۷]
ابن تیمیه و احیای اندیشه معاصر
شرایط ظهور محمد بن عبدالوهاب از نجد (یکی از مناطق سهگانه و مرکزی جزیرةالعرب) شباهت بسیاری با شرایط زمان ابنتیمیه بنیانگذار اصلی مذهب سلفی نوین داشت. هرچند ابن تیمیه این توفیق را نیافت که آرای خود را به زور سلاح بر دیگران تحمیل کند و او تنها از سلاح زبان و قلم استفاده میکرد، اما خلف او محمد بن عبدالوهاب توانست با راه انداختن جنگهای قبیلهای، آیین خود را به زور سلاح بر سراسر جزیرةالعرب غالب گرداند. احیای آیین ابن تیمیه در نجد و حجاز به شیوه خاص محمد بن عبدالوهاب، یعنی با استفاده از شعار جهاد مسلحانه بر علیه کفر و زندقه به یک نظام و قدرت سیاسی تبدیل شد و با استخراج نفت توسط انگلیسیها و آمریکاییها اقتدار اقتصادی سرزمین مهد اسلام و برتری جنبههای مادی بر قطبیت معنوی و امالقری بودن آن رجحان پیدا کرد. سلفیهای جدید و وهابیون، هرچند در برابر اکثریت مسلمانان جهان چهره خشک و خشنی از اسلام ترسیم کردند و با تعصبورزیهای بیمنطق، برداشتهای خود را بر دیگر مذاهب تحمیل نمودند و از خود کمترین انعطاف و تحملپذیری را نشان ندادند و با در دست گرفتن ام القری و مراسم حج، به تسامح اسلامی قلم بطلان کشیدند، اما در مقابل، در زمینه سیاست و حکومت به قدرت مطلقه بیقید و بندی روی آوردند که از همه تعصبات رها بود و نیز در سیاست خارجی چنان باز و موسع عمل کردند که گویی هرچه اسلام دستور به محبت و مهرورزی داشت، به غیر مسلمانان مربوط بوده و هرچه سختگیری و تبرّا را توجیه کرده بود، به مسلمانان ارتباط داشت[۸].
ابن تیمیه و امرا و والیان
ابن تیمیه در مورد مشروعیت دولت امرا و والیان جزء که تحت حکومت خلیفه یا سلطان اعظم حکم میدانند، نه تنها اطاعت از آنان را مشروط به رعایت عدالت و حق میداند، اصولاً در مشروعیت زمامداری آنان نیز عدالت را شرط لازم میشمارد و از بیشتر فقهای اهل سنت نقل میکند که رودررویی با امرا و والیان ظالم به دلیل اینکه مستلزم فتنه نخواهد بود، جایز است و امکان عزل آنان بدون فتنه مجوز درگیری و معارضه و عزل حاکمان زیردست سلطان است[۹]. نتیجه نظریه ابن تیمیه محکوم شدن فتنۀ طلحه و زبیر، خوارج و معاویه و عدم اطاعت آنان از خلیفه اعظم زمانشان امام علی (ع) است که با سرپیچی از اطاعت وی و قیام مسلحانه بر علیه خلیفه عادل (حتی از نظر ابن تیمیه) مرتکب جرمی بزرگ شدند، اما ابن تیمیه از چنین استنتاجی که برخاسته از دلیل و مدعای وی در اجتناب از فتنه است خودداری میکند و از تصریح به تفسیق ناکثین، مارقین و قاسطین و جانبداری از موضع عادلانه امام علی (ع) طفره میرود و از آن هراس دارد که بازگو کردن این حقایق موجب تقویت رافضیهای پیروز در ایران و حکومت ایلخان مغول و خدابنده شیعه شود و از این طریق سلطان مصر و امیر شام مورد تهدید قرار گیرد[۱۰].[۱۱]
ابن تیمیه و خلیفه اعظم
استدلال ابن تیمیه برای اثبات عدم مشروعیت قیام بر علیه خلیفه اعظم فاسق در دو بخش خلاصه میشود:
- بخش اول، مصلحت عقلی: در این بخش ابن تیمیه از قاعده «دفع افسد به فاسد» سود میبرد و قیام بر علیه خلیفه فاسق را که منجر به کشتار و فتنه میشود[۱۲]؛
- بخش دوم، ادله نقلی: ابن تیمیه به استناد پارهای ادله نقلی، اطاعت از خلیفه اعظم فاسق را اجتنابناپذیر میشمارد و در این زمینه به قرآن و سنت استناد میکند و از آیات قرآن به آیۀ ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۳] اشاره میکند که اطاعت ولی امر در آیه به عنوان اطاعت مستقل نیامده و عدم تکرار اطیعوا در مورد اولی الامر اشاره به این نکته دارد که اطاعت از ولی امر در حقیقت همان اطاعت از خدا و رسول است و اطاعت از اولیای امور جز در مواردی که منطبق با اطاعت خدا و رسول یعنی شریعت و سنت نیست جایز نیست و معنای این سخن آن است که در صورت تخلف ولی امر از اوامر و نواهی کتاب و سنت، اطاعت از وی جایز نیست. به همین روال در مورد خلیفه اعظم فاسق، باید در اوامر و نواهی او که منطبق با کتاب و سنت است اطاعت کرد و در غیر آن، از اطاعت خودداری ورزید[۱۴].[۱۵].[۱۶]
ابن تیمیه و مهجوریت اندیشه
با وجود تأکید ابن تیمیه بر سلفی بودن و انتساب آرای خود به سلف، به دلایلی مذهب سلفی وی با مقاومت سرسختانه همه مذاهب اسلامی مواجه شد، به طوری که نه تنها خود در زندان محبوس شد، اصولاً تا سدهها پس از درگذشت او نیز مذهب سلفی وی متروک ماند. دلایل عمده مهجور ماندن مذهب ابن تیمیه را میتوان در چند عامل زیر خلاصه نمود:
- زیربنای مذهب ابن تیمیه، حنبلی بود که ضعیفترین و کم جاذبهترین مذاهب فقهی درگذشته بوده و به همان روال باقی مانده است؛
- همه مذاهب اهل سنت چه در زمینههای اصولی مانند اشاعره و چه در مذاهب فقهی مانند مذاهب اربعه و مذهب ظاهری، خود را سلفی میشمردند[۱۷] و سلفی بودن نمیتوانست ویژگی خاص مذهب ابن تیمیه باشد؛
- قلم تند و نیشدار و گزنده ابن تیمیه که با خصم خود رعایت انصاف نمیکرد و انان از گزند قلم تند و تهمتهای ناروای وی در امان نماندند؛
- مخالفت ابن تیمیه با مذاهب و شخصیتهای علمی نامدار از چهره وی شخصیتی التقاطی تصویر کرده بود که مذهب و آرای جدیدی را در اسلام ابداع کرده و اندیشههای جدید خویش را به سلف نسبت میدهد.
- آرای ابن تیمیه در زمینه شفاعت، زیارت قبور انبیا و صالحان و اصولاً تفسیری که از شرک ارائه میدهد در تحلیل نهایی منجر به تکفیر اکثریت مسلمانان و پیروان مذاهب مختلف اسلامی میشود و این نوع اتهامات برای هیچ مسلمان عادی تا چه رسد به عالمان دین، قابل تحمل نبوده است؛
- حملات تند ابن تیمیه بر افکار صوفیانه، عارفانه و دیدگاه نظری وی در زمینه مسائل عرفانی که آرای وی را خشک و بیروح و متحجرانه جلوه داده از جمله عواملی است که در متروک ماندن افکار وی تا سده دوازدهم تأثیر فراوان داشته است؛
- تکیهگاه اصلی آرای و مذهب سلفی ابن تیمیه، بیان رسا و قلم شیوا و فکر سرشارِ خود بانی مذهب است؛
- بیشترین آرای ابن تیمیه در حقیقت پاسخ به پرسشهای زمان او و راهحل بحران مذهب در عصر وی بوده و این خصیصه خواه ناخواه، آرای سلفی ابن تیمیه را با شرایط زمان عجین کرده و حالت شمولیت را از آن سلب کرده بود[۱۸].
مختصری در شرح حال ابن تیمیه
ابن تیمیه از کسانی است که بر همگان میتازد، و احدی از بزرگان و پیشوایان مذاهب و فرقههای مختلف از دست او در امان نیستند، از اینرو به دلیل عقاید فاسد و نظریات باطل او بزرگان و رهبران اهل سنت به گمراهی و زندانی کردن او فتوا دادهاند، مگر توبه کند. او در آخر توبه نکرد و در زندان جان داد. شرح حال او را در الدرر الکامنه ابن حجر عسقلانی و البدر الطالع شوکانی و کتابهای دیگر مییابید. در الدرر الکامنه مینویسد: «در شهر دمشق اعلام کردند که هر کس افکار ابن تیمیه اعتقاد داشته باشد، ریختن خون او و گرفتن اموالش حلال است»[۱۹].
در البدر الطالع میگوید: محمد بخاری حنفی متوفای ۸۴۱ به بدعتگذاری وی و تکفیر او تصریح کرد و در مجلس خود به روشنی گفت: «هر کسی بگوید ابن تیمیه شیخ الاسلام است به واسطه گفتن همین جمله کافر است»[۲۰]. ابن حجر هیتمی مکی متوفای ۹۷۴ - صاحب کتاب صواعق - در الفتاوی الحدیثیة مینویسد: ابن تيمية عبد خذله الله وأعماه وأصمه وأذله، وبذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله وكذب أقواله. ومن أراد ذلك فعليه بمطالعة كلام الإمام المجتهد المتفق على إمامته وجلالته وبلوغه مرتبة الاجتهاد أبي الحسن السبكي، وولده التاج، والشيخ الامام العز بن جماعة وأهل عصرهم وغيرهم، من الشافعية والمالكية والحنفية، ولم يقصر اعتراضه على متأخري الصوفية، بل اعترض على مثل عمر بن الخطاب وعلي بن أبي طالب -رضي الله عنهما- والحاصل: أنه لا يقام لكلامه وزن، بل يرمي في كل وعر وحزن، ويعتقد فيه أنه مبتدع ضال مضل غال، عامله الله بعدله، وأجارنا من مثل طريقته و عقيدته وفعله. آمين[۲۱]؛ ابن تیمیه بندهای است که خدا او را رها کرده و گمراه، کور، لال و ذلیل نمود و به این مطلب پیشوایانی که در شرح فساد حال او و دروغ بودن اقوال وی، سخن گفتهاند، رسیدگی نمودهاند و اگر میخواهید، به مطالعه کلمات امام مجتهد کسی که بر پیشوایی و بزرگی او و رسیدن به مرتبۀ اجتهاد همگان اتفاق دارند، یعنی ابوالحسن سبکی و فرزندش تاج الدین مراجعه کنید و همچنین میتوانید کلمات شیخ امام العز ابن جماعه و معاصرین و غیر معاصرین، از شافعیه، مالکیه و حنفیه را ببینید. ابن تیمیه فقط به اعتراض بر علماء متأخر صوفیه، بسنده نکرده است بلکه بر کسانی مثل عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب(ع) هم ایراد گرفته است. در نتیجه باید گفت، کلام ابن تیمیه هیچ جایگاه علمی ندارد و در هر دشواری و حزن به طعنه زدن میپردازد و معتقد است که طرف مقابل بحث او اهل بدعت، گمراه، گمراه کننده و غالی (غلو کننده) است، خدا با عدالتش با او رفتار کند و ما را از نیل به روش و عقیده و فعل او محافظت نماید.[۲۲]
منابع
پانویس
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۱۹۲-۱۷۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۹۲-۲۸۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۱، ص ۷۶؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۵؛ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۶۷.
- ↑ منهاجالسنة، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ منهاجالسنة، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۲۱-۳۱۸.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص۷۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۸۰؛ تونهای، مجتبی، محمدنامه، ص ۶۷.
- ↑ منهاجالسنه، ج۲، ص۸۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۱۱-۳۰۹.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۸۱.
- ↑ منهاج السنه، ج۲، ص۸۷.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ منهاجالسنه، ج۲، ص۸۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۰۰-۲۹۸
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۸۲.
- ↑ تاریخ المذاهب الاسلامیه (ابوزهره)، ص۱۷۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۸۵.
- ↑ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۷۱: من اعتقد عقیدة ابن تیمیة حل دمه وماله.
- ↑ البدر الطالع، ج۲، ص۱۹۱: من زعم أن من أطلق على ابن تيمية أنه شيخ الاسلام كافر....
- ↑ الفتاوی الحدیثیة، ص۸۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۱، ص ۶۰.