اصل دین بودن امامت
اصل دین بودن امامت از اینکه آیا امامت جزو اصول دین است یا خیر بحث میکند.
ادلۀ اینکه امامت، یک اصلی دینی است
اولین دلیل: امام و واسطه فیض:هدف عالی انسان، نیل به کمالات ماورای طبیعت و اتصال به عالم غیب و تخلق به "اخلاق الله" است. طریق وصول به این کمال، همان "صراط مستقیم" است. کسی میتواند رهبر رهروان طریق مستقیم باشد که خود، این مسیر را پیموده و لازم است همواره در میان انسانها چنین فرد برگزیدهای وجود داشته باشد تا واسطه فیض میان عالم ربوبی و نوع انسانی گردد؛ چنین فرد برگزیدهای، در اصطلاح شرع، امام نامیده میشود. پس امام، مجرای فیوض الهی و واسطه بین انسان و عالم غیب است. فلاسفه بزرگ، همچون ابن سینا، در الهیات شفا و... خالی نماندن عالم را از وجود امام که با مضمون احادث و استمرار فیض و قواعد عقلی دیگر، موافق است با صراحت پذیرفتهاند[۱].
دومین دلیل: جهان هستی، وابسته به وجود امام: وابستگی هستی و بقای سایر ممکنات به وجود امام هم از طریق عقل، قابل اثبات است و هم از طریق نقل.
دو دلیل عقلی:همه ممکنات، این استعداد را ندارند که بدون واسطه، تلقی فیض نمایند، قصور خودشان مانع از رسیدن فیض به طور مستقیم است لذا "امام" که در جنبه "يلي الربّي و يلي الخلقي" کامل است، واسطه ایصال برکات میباشد، همانطور که نبی اکرم(ص) در دریافت وحی واسطه است برای مردم.
ادله نقلی: ابو حمزه ثمالی میگوید: " به امام صادق(ع) عرض کردم: آیا ممکن است زمین، بدون امام بماند؟ فرمود: اگر زمین، بدون امام بماند، حتماً فرو میریزد". نسبت به وابستگی جهان هستی به وجود امام، در زیارت جامعه کبیره چنین آمده:
- «بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللَّهُ»؛
- «بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ»؛
- «بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ».
بنابراین، تا هنگام رستاخیز، آسمان و زمین از برکت وجود آن بزرگواران که حجج الهی در روی زمین هستند، برپاست و به خاطر ایشان قوای جاذبه در آنها حکفرماست.
سومین دلیل: امام، قطب امت: امامت به عنوان هسته مرکزی خلافت و نگهدارنده، نظمدهنده و کنترلکننده حرکتهای انحرافی، نقش محوریت را در امت خواهد داشت. امام، قطب امت و قلب اجتماع است.
امام علی(ع) در خطبه ۱۱۸، در پاسخ به بهانهگیریهای عدهای که میگفتند: "امام باید شخصاً در جنگ شرکت کند" میفرمایند: برای من در موقعیت امامت، هیچ شایسته نیست، شهر و بیتالمال و مالیات و دستگاه قضایی را به حال خودش بگذارم و به دشمن حمله برم و رشته کارها را از دست بدهم. موقعیت من، همچون محور آهنین سنگ آسیاب است. من باید در جایگاه خود ثابت باشم که اگر از مرکزیت جامعه بیرون آمدم، حرکتها متوقف و بیهدف و دچار اضطراب و آشفتگی میگردد".
عدم حضور امام در مسائل جاری و دور بودنش از مجاری امور، موجب میشود که زمینه برای رشد حرکتهای انحرافی و عوامل فرصتطلب، آماده و گسیختگی و بینظمی و آشوبهای جبرانناپذیری دامنگیر امت میگردد[۲].
چهارمین دلیل: تجلی توحید در نظام امامت: هدف اصلی از انگیختن پیامبران و فرود وحی، برپا داشتن دادگری در میان مردم سات. دادگری واقعی، وقتی است که حکومت از آن خدا باشد، نه انسان. خداوند، انسان کامل و شایسته را به عنوان پیامبر انتخاب میکند تا پیامبر حاکمیت خداوند را در زمین جاری سازد و پس از پیامبر، امام حاکم است.
نظام امامت و ولایت باید از جانب خدا شود تا حکومت، شرعی و اطاعت از اوامرش، واجب باشد. در این نظام امامت است که عقیده توحید، و حکومت واحد جهانی و همیشه نو و مترقیِ اسلام، محقق میشود.
نتیجه آنکه امامت هم مثل نبوت، به نصب و جعل الهی میباشد، در نظام امام است که عقیده توحید، متجلی و ظاهر میشود.
پنجمین دلیل: بقای اسلام: رسیدن انسان به کمال، اختیاری است پس لازم است که مسیر کمال را بشناسد اما قوای عقل و ادراک او محدود است لذا نیاز به وحی دارد و این وحی باید از تحریف، حراست گردد پس وجود امام برای حراست از وحی و حفظ اسلام ضروری است.
به عبارت دیگر، به اتفاق جمیع فرق اسلامی، دین اسلام، جاودانی و همگانی است و دینی که دارای چنین ویژگیای باشد، نیازمند حافظی قابل اطمینان است تا آن را بیکم و کاست به اعصار بعدی منتقل کند.
حافظ شرع، میتواند کتاب، سنت مقطوعه، اجماع، قیاس، خبر واحد و یا معصوم باشد. قرآن نیازمند به حافظ از تحریف است و تفاصیل شریعت در آن نیامده، سنت مقطوعه و اجماع هم تا شریعت را پوشش نمیدهند، خبر واحد و قیاس هم محل بحث و سؤال است پس فقط شخص معصوم باقی میماند[۳].
ششمین دلیل: امامت، نظام امت: امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: "خداوند، امامت را برای نظام اجتماع و امت، واجب کرده و اطاعت امام را به منظور بزرگداشت مقام امامت، فریضه قرار داده است". امام علی(ع) دقیقاً معنای نظام را روشن میکند و میفرماید: "زمامدار، رشتهای است که دانههای پراکنده یک جامعه را تحت نظام ویژهای در میآورد و آنها را به هم پیوند میدهد. وقتی که این نخ، پاره شود، دانهها پراکنده میشوند و هر یک به سویی میروند".
هفتمین دلیل: امام تنها عامل تربیت معنوی: امامت از نظر شیعه، مرتبه و شأن دیگری دارد که اوج مفهوم امامت است. پیشوایان اسلام، پیوسته اساس و ایده خویش را بر تربیت معنوی انسانها قرار میدهند. حقیقتِ جوهرِ والای انسانی چنان لطیف و دقیق است که جز به چشم روشن بین، نمیآید. در این جهت، رهبری لازم است که مصون از خطا و بر مقام بلند معنوی ایستاده باشد. این رهبری، پس از پیامبر اکرم(ص) از شؤون امامت و ولایت است[۴].
هشتمین دلیل: قاعده لطف حضور امام منصوب از جانب خدا، زمینه را برای روی آوردن مردمان به اطاعت الهی آمادهتر میسازد و به حکم عقل چنین لطفی بر خداوند لازم است[۵].
استدلال به قاعده لطف، توسط اشاعره و معتزله مورد مناقشه قرار گرفته است:
اشکال اول؛ صاحب مواقف: بر فرض که لطف بر خداوند، لازم باشد، لطف، تنها با امام ظاهر و قاهر، حاصل میشود، در حالی که شیعه، نصب چنین امامی را واجب نمیدانند. علامه حلی در پاسخ اشکال میگوید: لطف بودن امامت، منوط به تمام بودن امور سهگانه زیر است:
- خلق کردن امام و تجهیز وی به قدرت، علم و نص بر اسم و نصب آن.
- قبول امامت و تحمل آن.
- نصرت امام و دفاع از حریم امامت و قبول اوامر و نواهی او.
امر اول، بر خداوند لازم است که انجام شده است. امر دوم، بر امام واجب است و انجام شده، امر سوم بر امت واجب است که متأسفانه زیر بار مسئولیت آن نرفتهاند. بنابراین، عدم تمکن امام از اعمال امامت به خاطر تقصیر امت است[۶].
ثانیاً، غیبت امام، به معنای محرومیت مردم از همه کمالات امام نیست[۷].
اشکل دوم؛ لطف بودن امامت، مشتمل بر تسلسل، تسلسل محال است، اگر [[امامتهه، لطف باشد، از دو حال بیرون نیست: یا برای همه لطف است و یا برای بعضی. فرض دوم باطل است زیرا اگر [[امامته] برای بعضی لطف باشد، مسلماً آن بعض، غیر معصوم هستند پس اگر برههای، همه مردم معصوم باشند، دیگر امام برای آنها لطف نیست پس احتمال دارد که بعضی زمانها از امام خالی باشد که بر خلاف رأی شیعه است. فرض اول هم صحیح نیست چون مشتمل بر تسلسل است زیرا امام هم یکی از مکلفان است پس باید امام داشته باشد و هلّم جرّاً... .
پاسخ این است که علت احتیاج به امام، احتمال خطا در مکلفان است، پس اگر امام مصون از خطا باشد نیاز به امام دیگر نخواهد داشت تا تسلسل لازم آید.[۸].
اشکال سوم؛ برخی از امامیه، استدلال به قاعده لطف را کافی نمیدانند و میگویند: عقول آدمیان از ادراک غوامض الطاف الهی در حق بندگان، قاصر است.
پاسخ: لطفی که در میان متکلمان، مطلح است، به معنای مقرِّب و مبعِّد بودن است و بیگمان، لطف به این معنا، هیچگونه سختی در ادراک ندارد.
اشکال چهارم؛ حدالطف الهی تا کجاست؟ این اشکال، بر کبرای قاعده لطف است.
جواب: اگر فعلی تمام شرایط لطف را دارا باشد صدورش بر خداوند متعال واجب است و اگر برخی از افعال الهی انجام نمیگیرد معلوم است که مصداق لطف نیست.
اشکال پنجم؛ مصالح مترتب بر امامت، مصالح دنیوی، همچون عدالت است در حالی که قاعده لطف به مصالح دینی مربوط است.
پاسخ: عدالت از مهمترین مصالح دنیوی و اخروی و دینی است که بدون وجود امام معصوم تحقق پذیر نیست.
اشکال ششم: امامت برای همه افراد بشر لطف نیست و برخی مکلفان از ترس امام به تکالیف عمل میکنند.
جواب: اولاً، این گونه اشکالها بر لطف بودن نبوت وارد میباشد. ثانیاً، نبوت و امامت، زمینهساز هدایت برای نوع انسان است. ثانیاً، عمل کرد مکلفان از باب ترس از امام، منافاتی با آخرتگرایی ندارد[۹].
نهمین دلیل: قاعده امکان اشرف: ملاصدرا در کتاب شرح اصول کافی چنین استدلال میآورد: در تمام مراتب وجود، لازم است، ممکن اشرف، مقدم بر ممکن اخس باشد. از این رو، هرگاه ممکن اخس، موجود شده باشد، باید مقدم بر آن، ممکن اشرف، وجود یافته باشد. نوع نبی و امام عالی و اشرف از سایر انواع انسانی است لذا از نظر رتبه وجودی مقدم بر سایر انواع خواهد بود. پس نوع نبی و امام، مقدم بر سایر انواع انسانی در رتبه وجودی است.
مقدمه دوم، همان قاعده امکان اشرف است که ثابت شده است، اما مقدمه اول باید اثبات شود که آیا نوع نبی و امام، نوع عالی و شریف است یا نه؟ از نظر منشأ روحانی، انسانها تحت انواع مختلف قرار دارند و آیه شریفه ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾[۱۰] ناظر به نشاة اولی است نه دوم. بنابراین نوع نبی و امام، اشرف از سایر انواع انسانی است.
نقد: قاعده امکان اشرف، تنها در ابداعیات که وجودشان به ماده قابله و استعداد نیاز ندارد، جاری است، نه در وجودهای زمانی و مادی.
پاسخ:حکم انواع و طبایع کلیه، ذاتاً همانند ابداعیات است؛ چراکه نیاز نوع طبیعی به استعداد، ذاتی نیست بلکه عرضی است به دیگر سخن، نوعیت نوع، به ماده نیست هر چند که برای وجود در عالم مادی خارجی، نیاز به ماده دارد[۱۱].
دهمین دلیل: اتمام حجت: یکی از اهداف بعثت پیامبران، اتمام حجت است از این رو خداوند با فرستادن پیامبران و کتب آسمانی، اتمام حجت میکند، تا مبادا در قیامت و هنگام حسابرسی بگویند: ما نمیدانستیم. همین اتمام حجت، که فرستادن پیامبران را ایجاب میکند، عیناً اقتضاء دارد که پس از گذشت پیامبر اکرم(ص)، کسی که در اوصاف کمال، مانند او باشد، به جای وی گماشته شود تا مردم، به او مراجعه نمایند و از نعمت وجود حجت بیبهره نشوند[۱۲].
یازدهمین دلیل: نیاز شرع به مفسر: مقدمه اول: نبی اکرم، خاتم پیامبران است و احکام ایشان، برای همیشه باقی است. مقدمه دوم: قرآن کریم، معجزه جاویدان پیامبر اسلام است و برای همیشه نشانگر طریق سعادت و کمال خواهد بود. مقدمه سوم: آیات قرآن کریم، نیازمند تبیین و توضیح است و یکی از وظایف رسول اکرم نیز همین بود. مقدمه چهارم: بدون تردید، در حیات رسول اکرم تبیین احکام و معارف اسلامی و تفسیر و توضیح آیات قرآنی، به گونهای که مردم را بینیاز کند، انجام نشد.
حال در اینجا لازم است تا مرجعی باشد که بتواند احکام و دستورات نازل شده توسط خداوند به واسطه رسول اکرم را برای مردم تبیین کند زیرا تا وقتی که معارف آسمانی، برای مردم، ناشناخته باقی بماند، نمیتواند مورد استفاده آنها قرار گیرد و این با حکمت الهی سازگار نیست[۱۳].
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در فلسفه اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منابع
پانویس
- ↑ عارفی، اسحاق، امامتپژوهی، ص۸۵.
- ↑ عارفی، اسحاق، امامتپژوهی، ص۸۷ - ۹۲.
- ↑ رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی، ص۱۴۴.
- ↑ عارفی، اسحاق، امامتپژوهی، ص۹۹.
- ↑ ر.ک: امینی، علی رضا؛ جوادی، محسن، معارف اسلامی ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی، ص۱۳۹.
- ↑ ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۳۵۶.
- ↑ رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی، ص۱۴۱ - ۱۴۵.
- ↑ ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی ج۲، ص۳۵۳ - ۳۵۴.
- ↑ جز این نیست که من هم بشری چون شمایم؛ سوره کهف، آیه۱۱۰.
- ↑ رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی، ص۱۴۱.
- ↑ رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی، ص۱۴۷.
- ↑ رضایی، عبدالکریم، امامتپژوهی، ص۱۴۷.