افضلیت امام علی از دیدگاه اهل سنت

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابن ابی الحدید معتزلی فصل مشبعی از «مناقب» و «محامد» و «فضائل» امیرالمؤمنین (ع) را ذکر کرده و بیست و چهار روایت متقن و مسلّمی که راجع به آن حضرت از رسول خدا (ص) وارد شده است، از مصادر عامّه روایت کرده است، ما نیز عین مطالب او را ذکر می‌کنیم تا فائده بیشتر و کامل تری عائد ما شود، او می‌گوید[۱]: بدان که علی (ع) اگر فرضاً به خود ببالد و فخر کند، و در شمردن مناقب و فضائل خود، با آن فصاحتی که خداوند تعالی به او عنایت نموده است، مبالغه کند و تمام فصحای عرب بدون استثناء در این تعریف و تحمید، با او همزبان شده و او را یاری و مساعدت کنند، به عُشری از أعشار آنچه را که رسول راستگو (ص) در امر او گفته و زبان گشوده است، نمی‌توانند برسند. و منظور من، اخبار و روایات شایعه و عامّه ای نیست که امامیّه با آنها استدلال و احتجاج بر امامت وی می‌کنند، هم چون حدیث غدیر، حدیث منزلت، قصّه برائت، خبر مناجات، قصّه خیبر، و خبر دعوت عشیره (یوم الدار) در مکّه در ابتدای دعوت، و...

بلکه مقصود من اخبار خاصّه ای است که ائمّه حدیث درباره علی (ع) از رسول خدا (ص) روایت کرده‌اند، آن اخباری که اقلّ قلیل و کوچکترین چیزی از آن درباره غیر آن حضرت روایت نشده است و من از آن روایات چیز کم و مختصری را بیان می‌کنم از آنچه را که علماء حدیث بیان کرده‌اند، آن علمائی که متّهم به تشیّع و ولایت او نیستند و بیشتر آنها قائل به تفضیل غیر او بر او می‌باشند؛ زیرا احادیث اینها (که شیعه نیستند) درباره فضائل آن حضرت سکون نفس و آرامش می‌آورد که احادیث غیر آنها نمی‌آورد.

۱. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): يَا عَلِيُّ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ زَيَّنَكَ بِزِينَةٍ لَمْ يُزَيِّنِ الْعِبَادَ بِزِينَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْهَا، هِيَ زِينَةُ الْأَبْرَارِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَی: الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا، وَ جَعَلَكَ لَا تَرْزَأُ مِنْهَا شَيْئاً، وَ لَا تَرْزَأُ مِنْكَ شَيْئاً، وَ وَهَبَ لَكَ حُبَّ الْمَسَاكِينِ، فَجَعَلَكَ تَرْضَى بِهِمْ أَتْبَاعاً، وَ يَرْضَوْنَ بِكَ إِمَاماً»[۲]؛

رسول خدا (ص) فرمودند: ای علیّ! حقّاً خداوند تو را به زینتی زینت داده است که بندگان خود را به زینتی پسندیده‌تر از آن زینت نداده است! این زینت، زینت ابرار است نزد خدای تعالی یعنی زهد در دنیا. تو را طوری قرار داده است که چیزی از دنیا را نمی‌گیری و به خود نمی‌بندی، و دنیا هم چیزی از تو را نمی‌گیرد و به خود نمی‌بندد، و خداوند به تو دوستی و محبت مساکین را بخشیده است و تو را طوری قرار داده است که می‌پسندی آنها پیروان تو باشند و مساکین نیز می‌پسندند که تو امام ایشان باشی!

این روایت را ابونعیم در کتاب معروف خود به «حلیه الأولیاء» ذکر کرده است، و ابو عبدالله احمد بن حنبل در مسند خود این عبارت را إضافه دارد که: «فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّكَ وَ صَدَقَ فِيكَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَكَ وَ كَذَبَ عَلَيْكَ!» پس خوشا به حال آنکه تو را دوست داشته باشد، و درباره تو تصدیق کند (آنچه از آیات قرآن و گفتار جبرئیل و اخبار رسول خدا (ص) در باره امیرالمؤمنین (ع) وارد شده است) و بدا به حال کسی که تو را مبغوض داشته باشد، و آنچه را درباره تو وارد شده است تکذیب نماید.

۲. پیامبر (ص) به واردین از قبیله ثقیف فرمود: «ءلَتُسْلِمُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ رَجُلًا مِنِّي أَوْ قَالَ مِثْلَ نَفْسِي فَلَيَضْرِبَنَّ أَعْنَاقَكُمْ وَ لَيَسْبِيَنَّ ذَرَارِيَّكُمْ وَ لَيَأْخُذَنَّ أَمْوَالَكُمْ»[۳]؛

اسلام بیاورید وگرنه به سوی شما مردی را می‌فرستم که از من است - یا آنکه فرمود: همتای نفس من است - او البتّه گردن‌های شما را می‌زند و فرزندان شما را اسیر می‌کند و اموال شما را اخذ (و مصادره) می‌نماید.

عمر بن خطاب می‌گوید: من هیچ وقت تمنّای امارت و حکومت ننمودم مگر در آن روز، و سینه خود را به جلو می‌دادم به امید آنکه رسول خدا (ص) بگوید: «هو هذا؛ آن مرد این است!» پیامبر (ص) روی خود را گردانید و دست علی را گرفت و فرمود: «هو هذا، مرّتین؛ آن مرد اینست، آن مرد اینست!» این حدیث را احمد در «مسند» ذکر کرده است. امّا در کتاب فضائل علی این طور ذکر کرده است که: رسول خدا (ص) فرمود: «لَتَنْتَهُنَّ يَا بَنِي وَلِيعَةَ[۴] أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ رَجُلًا كَنَفْسِي يَمْضِي فِيكُمْ أَمْرِي يَقْتُلُ الْمُقَاتِلَةَ وَ يَسْبِي الذُّرِّيَّةَ» ای پسران ولیعه! یا شما از کردار خود پشیمان می‌شوید و دست از کارتان برمی دارید، و یا مردی را به سوی شما می‌فرستم که مانند جان من است، امر مرا در میان شما جاری می‌کند، با جنگجویان شما می‌جنگد و فرزندان شما را اسیر می‌کند.

ابوذر رحمه الله می‌گوید: چیزی در این حال مرا به خود متوجّه ننمود و به ترس نیانداخت، مگر سردی کف دست عمر بن خطاب، که از پشت من بر کمر من نهاد و گفت: «مَنْ تَرَاهُ‌» یعنی؟ در نظر تو منظور پیامبر (ص) از این مرد کیست؟ ابوذر می‌گوید: «فَقُلْتُ إِنَّهُ لَا يَعْنِيكَ وَ إِنَّمَا يَعْنِي خَاصِفَ النَّعْلِ وَ إِنَّهُ قَالَ هُوَ هَذَا»؛ رسول خدا (ص) تو را قصد نکرده است، بلکه آن کسی که نعل او را پینه می‌زند، قصد کرده است و گفته است: آن شخص، این مرد است یعنی علی (ع)».

۳. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيَّ فِي عَلِيٍّ عَهْداً فَقُلْتُ يَا رَبِّ بَيِّنْهُ لِي فَقَالَ اسْمَعْ فَقُلْتُ سَمِعْتُ فَقَالَ إِنَّ عَلِيّاً رَايَةُ الْهُدَى وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ الْكَلِمَةُ الَّتِي أَلْزَمْتُهَا الْمُتَّقِينَ مَنْ أَحَبَّهُ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي فَبَشِّرْهُ بِذَلِكَ فَجَاءَ عَلِيٌّ فَبَشَّرَهُ بِذَلِكَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ فِي قَبْضَتِهِ فَإِنْ يُعَذِّبْنِي فَبِذَنْبِي وَ إِنْ يُتِمَّ الَّذِي بَشَّرَنِي بِهِ فَاللَّهُ أَوْلَى بِي قَالَ قُلْتُ اللَّهُمَّ أَجْلِ قَلْبَهُ وَ اجْعَلْ رَبِيعَهُ الْإِيمَانَ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى قَدْ فَعَلْتُ بِهِ ذَلِكَ ثُمَّ إِنَّهُ رَفَعَ إِلَيَّ أَنَّهُ سَيَخُصُّهُ مِنَ الْبَلَاءِ بِشَيْ‌ءٍ لَمْ يَخُصَّ بِهِ أَحَداً مِنْ أَصْحَابِي فَقُلْتُ يَا رَبِّ أَخِي وَ صَاحِبِي فَقَالَ تَعَالَى إِنَّ هَذَا شَيْ‌ءٌ قَدْ سَبَقَ إِنَّهُ مُبْتَلًى وَ مُبْتَلًى بِهِ»[۵]؛

رسول خدا (ص) فرمودند: خداوند درباره علی به من وصیّت و سفارشی نموده (و به مطلبی خبر داده است) پس من عرض کردم: ای پروردگار من! آن را برای من روشن کن، خداوند گفت: بشنو! به درستی که علی لوا و پرچم هدایت است، و امام و پیشوای اولیای من است، و نور کسی است که از من پیروی کند، و اوست کلمه من که آن را ملازم مردمان باتقوی کرده ام. کسی او را دوست داشته باشد حقّا مرا دوست داشته است و کسی که از او اطاعت کند حقّا از من اطاعت کرده است. ای پیامبر! تو «علیّ» را بدین مطالب بشارت بده! پس از آن من عرض کردم: ای پروردگار من! من او را بشارت دادم، پس «علی» گفت: من بنده خدا هستم و در تحت قدرت و مشیّت او می‌باشم، اگر مرا عذاب کند، به گناهان من مرا گرفته است، و به من ستمی ننموده است و اگر برای من آنچه را که وعده نموده است تمام کند و به طور کامل ایفا نماید، باز هم خداوند به من سزاوارتر است از من، و اوست صاحب ولایت من! پیامبر (ص) می‌فرماید: من برای «علی» دعا کردم و گفتم: بار پروردگارا! دل او را روشن کن و بهار و ربیع و طراوت او را، ایمان به خودت قرار ده! خداوند فرمود: من این دعا را درباره «علی» مستجاب کردم، و لکن من او را به گونه ای از بلایا و فِتَن و امتحانات خود مبتلا می‌کنم که اختصاص به او دارد، و هیچ یک از اولیای خودم را بدین گونه از بلایا اختصاص نداده‌ام! من عرض کردم: بار پروردگارا! آخر «علی» برادر من است و هم نشین و مصاحب من است! خداوند فرمود: این امتحانات و ابتلائات، قضائی است که از علم من گذشته است. «علیّ» با ابتلائات شدید مواجه خواهد شد، و مردم نیز به واسطه او در ابتلائات و امتحانات شدید خواهند افتاد.

این حدیث را ابونعیم حافظ در «حلیه الأولیاء» از ابو برزه اسلمی روایت کرده است، و سپس با سند دیگری با عبارت دیگر از انس بن مالک آورده است که: «إنّ ربّ العالمین عهد فی علیّ إلیّ عهدا أنّه رایه الهدی، و منار الإیمان، و إمام أولیائی، و نور جمیع من أطاعنی، إنّ علیّا أمینی غدا فی القیمه، و صاحب رایتی، بید علیّ مفاتیح خزائن رحمه ربّی»؛

رسول خدا (ص) فرمودند: به درستی که پروردگار جهانیان درباره حضرت علیّ، به من سفارش نموده، و فرموده است: اوست پرچم هدایت و مناره بلند نوربخش ایمان، و پیشوا و امام اولیای من، و نور تمام کسانی که مرا اطاعت می‌کنند. به درستی که در فردای قیامت علیّ امین من و صاحب لوای من است و کلیدهای خزینه‌های رحمت پروردگار من در دست اوست.

۴. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى نُوحٍ فِي عَزْمِهِ وَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى فِي فِطْنَتِهِ وَ إِلَى عِيسَى فِي زُهْدِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۶]؛ رسول خدا (ص) فرمودند: هر کس بخواهد نظر کند به نوح (ع) در عزم و اراده و تصمیمش، و به آدم (ع) در علم و دانشش، و به ابراهیم (ع) در صبر و بردباریش، و به موسی (ع) در فهم و زیرکی و سرعت درایتش، و به عیسی (ع) در زهد و بی‌رغبتی او به دنیا، باید نظر کند به علی بن ابی طالب.

این روایت را احمد در «مسند»، و بیهقیّ در «صحیح» خود آورده است.

۵. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَتَمَسَّكَ بِالْقَضِيبِ مِنَ الْيَاقُوتَةِ الَّتِي خَلَقَهَا اللَّهُ تَعَالَى بِيَدِهِ ثُمَّ قَالَ لَهَا كُونِي فَكَانَتْ فَلْيَتَمَسَّكْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»[۷]؛ رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که خوشایند اوست هم چون زندگی من زندگی کند، و هم چون مردن من بمیرد، و چنگ زند به شاخه ای از یاقوتی که خداوند تعالی با دست خود آفریده است و سپس (فرمان ایجادش را صادر کرده است یعنی) به او گفته است: بوده باش! و آن شاخه به وجود آمده است، باید به ولایت علی بن ابی طالب چنگ زند. این روایت را حافظ ابونعیم در کتاب «حلیه الأولیاء» روایت نموده است، و ابو عبدالله احمد حنبل در دو کتاب خود: «مسند» و «فضائل علیّ بن أبی طالب (ع)» روایت کرده است.

و عبارت احمد حنبل چنین است: «: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِالْقَضِيبِ الْأَحْمَرِ الَّذِي غَرَسَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي جَنَّةِ عَدْنٍ بِيَمِينِهِ فَلْيَتَمَسَّكْ بِحُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»؛ کسی که دوست دارد چنگ زند به شاخه قرمزی که خداوند با دست خودش در بهشت عدن کاشته است، باید به محبّت علیّ بن ابی طالب چنگ زند.

۶. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ لَا أَنْ تَقُولَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي فِيكَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ الْيَوْمَ فِيكَ مَقَالًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا أَخَذُوا التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْكَ لِلْبَرَكَةِ»[۸]؛

رسول خدا (ص) فرمودند: سوگند به آنکه جان من در دست اوست، اگر گروهی از امّت من درباره تو نمی‌گفتند آنچه را که نصاری درباره پسر مریم (ع) می‌گویند، امروز در باره تو سخنی می‌گفتم که در اثر آن، تو از این پس بر هیچ یک از جماعت مسلمانان عبور نمی‌کردی، مگر آنکه خاک زیر قدم هایت را برای برکت می‌گرفتند و می‌بردند. این حدیث را احمد بن حنبل در «مسند» خود ذکر کرده است.

۷. چون روز عرفه سپری شد، شب هنگام رسول خدا (ص) در میان مردم آمد و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ بَاهَى بِكُمُ الْمَلَائِكَةَ عَامَّةً وَ غَفَرَ لَكُمْ عَامَّةً وَ بَاهَى بِعَلِيٍّ خَاصَّةً وَ غَفَرَ لَهُ خَاصَّةً إِنِّي قَائِلٌ لَكُمْ قَوْلًا غَيْرَ مُحَابٍ فِيهِ لِقَرَابَتِي إِنَّ السَّعِيدَ كُلَّ السَّعِيدِ حَقَّ السَّعِيدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ!»[۹]؛

به درستی که خداوند به واسطه همه شما، بر فرشتگان خود مباهات کرد، و همه شما را مورد غفران و آمرزش خود قرار داد. و به واسطه علی به خصوص بر فرشتگان مباهات کرد، و او را به خصوصه مورد غفران خود کرد. من راجع به علیّ گفتاری را برای شما می‌گویم! و این گفتار بر اثر جانب داری و مزیّت اختصاصی نیست که خویشاوندی و قرابت من با علی اقتضا کرده باشد: به درستی که سعادتمند واقعی که همه سعادت‌ها و حقیقت سعادت را دارد، کسی است که علیّ را در زمان حیاتش و پس از مرگ او دوست داشته باشد.

این حدیث را ابو عبدالله احمد بن حنبل در کتاب «فضائل علی» ذکر کرده است، و در «مسند» نیز آورده است.

۸. احمد بن حنبل در دو کتاب مذکور (فضائل علی و مسند) آورده است که رسول خدا (ص) فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يُدْعَى بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَقُومُ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فِي ظِلِّهِ ثُمَّ أُكْسَى حُلَّةً ثُمَّ يُدْعَى بِالنَّبِيِّينَ بَعْضُهُمْ عَلَى أَثَرِ بَعْضٍ فَيَقُومُونَ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ وَ يُكْسَوْنَ حُلَلًا ثُمَّ يُدْعَى بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِقَرَابَتِهِ مِنِّي وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدِي وَ يُدْفَعُ إِلَيْهِ لِوَائِي لِوَاءُ الْحَمْدِ آدَمُ وَ مَنْ دُونَهُ تَحْتَ ذَلِكَ اللِّوَاءِ ثُمَّ قَالَ لِعَلِيٍّ (ع) فَتَسِيرُ بِهِ حَتَّى تَقِفَ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ (ع) ثُمَّ تُكْسَى حُلَّةً وَ يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ الْعَرْشِ نِعْمَ الْأَبُ أَبُوكَ إِبْرَاهِيمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوكَ عَلِيٌّ- أَبْشِرْ فَإِنَّكَ تُدْعَى إِذَا دُعِيتُ وَ تُكْسَى إِذَا كُسِيتُ وَ تُحَيَّا إِذَا حُيِّيتُ»[۱۰]؛

من اولین کسی هستم که در روز قیامت خوانده می‌شوم و در طرف راست عرش خداوند در سایه عرش می‌ایستم و پس از آن بر بدنم حلّه بهشتی پوشانده می‌شود و سپس پیامبران یکی پس از دیگری خوانده می‌شوند، و آنها هم در جانب راست عرش می‌ایستند و بر آنها نیز حلّه‌های بهشتی پوشانیده می‌شود. و سپس علیّ بن أبی طالب به جهت قرابتی که با من دارد، و منزلت و مقامی که در نزد من دارد، خوانده می‌شود، و لواء من که «لواء حمد» است به دست او داده می‌شود. تمام پیامبران از آدم (ع) و غیر آدم همه در زیر آن «لواء» قرار می‌گیرند. در این حال پیامبر (ص) به علی فرمودند: تو هم به راه می‌افتی، تا در میان من و ابراهیم خلیل (ع) توقف می‌کنی! و در این موقعیّت، یک حلّه بهشتی به تو پوشانده می‌شود، و یک منادی از عرش خداوند ندا می‌کند: چه خوب بنده ای است پدر تو ابراهیم! و چه خوب برادری است برادر تو علیّ! ای علیّ! بشارت باد بر تو! زیرا که تو خوانده می‌شوی وقتی که من خوانده شوم! و پوشانده می‌شوی وقتی که من پوشانده شوم! و زنده می‌شوی وقتی که من زنده شوم.

۹. انس بن مالک نقل می‌کند که رسول خدا (ص) به من فرمودند: «يَا أَنَسُ اسْكُبْ لِي وَضُوءً»؛ ای انس! آب وضو برای من آماده کن.

سپس رسول خدا (ص) برخاست و دو رکعت نماز گزارد و فرمود: «أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْكَ مِنْ هَذَا الْبَابِ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ خَاتَمُ الْوَصِيِّينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ»؛ اولین کسی که بر تو از این در داخل می‌شود، پیشوای پرهیزگاران و سیّد و سالار مسلمانان و رئیس و بزرگ دین، و خاتم وصیّین، و رهبر و جلودار سفیدچهرگان است[۱۱].

انس می‌گوید: من با خودم گفتم: بار پروردگارا! این مرد تازه وارد را مردی از طائفه انصار قرار بده! و این دعای خود را پنهان داشتم. در این حال علی آمد. رسول خدا (ص) فرمودند: ای انس! چه کسی آمد؟! عرض کردم: علی آمد! رسول خدا (ص) با خوشحالی برخاست، و علی را در آغوش گرفت، و عرق چهره آن حضرت را با دست خود پاک کرد و در این حال علی عرض کرد: «يَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) لَقَدْ رَأَيْتُ مِنْكَ الْيَوْمَ تَصْنَعُ بِي شَيْئاً مَا صَنَعْتَهُ بِي قَبْلُ!» ای رسول خدا! درود و تحیّت خداوند بر تو و بر آل تو باد! من از تو امروز کاری دیدم با من کردی که تاکنون به هیچ وجه انجام نداده بودی!

رسول خدا (ص) فرمودند: «وَ مَا يَمْنَعُنِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي عَنِّي وَ تُسْمِعُهُمْ صَوْتِي وَ تُبَيِّنُ لَهُمْ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ بَعْدِي»[۱۲]. چرا چنین نکنم در حالی که فقط تو هستی که بار رسالت و تعهّد مرا ادا می‌کنی (و به مردم می‌رسانی) و صدای مرا به مردم می‌شنوانی و ابلاغ می‌کنی، و در آنچه پس از من اختلاف می‌کنند، تو هستی که در موارد اختلاف حقّ مطلب را روشن می‌کنی.

و این حدیث را ابونعیم در «حلیه الأولیاء» روایت کرده است.

۱۰. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ادْعُوا لِي سَيِّدَ الْعَرَبِ عَلِيّاً»؛ «برای من سیّد و سرور و سالار عرب: علیّ (ع) را بخوانید». عائشه گفت: «أَ لَسْتَ سَيِّدَ الْعَرَبِ»؛ «آیا تو سیّد و سالار عرب نیستی؟!» پیامبر (ص) فرمود: «أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَرَبِ»؛ «من سیّد و سالار تمام اولاد آدم هستم و علیّ (ع) سیّد و سرور و سالار عرب است». چون علیّ (ع) را خبر کردند و آمد، رسول خدا (ص) فرستاد در پی انصار و آنها به نزد پیامبر (ص) آمدند و به آنها فرمود: «يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً؟» آیا نمی‌خواهید من شما را بر چیزی دلالت کنم که اگر بدان تمسک جوئید هیچگاه گمراه نشوید؟!

أنصار عرض کردند: «بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ» رسول خدا (ص)فرمودند: «هَذَا عَلِيٌّ فَأَحِبُّوهُ بِحُبِّي وَ أَكْرِمُوهُ بِكَرَامَتِي فَإِنَّ جَبْرَئِيلَ أَمَرَنِي بِالَّذِي قُلْتُ لَكُمْ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۱۳]؛ این علیّ است! او را دوست داشته باشید، به همان محبّتی که به من دارید! و او را مکرّم و معزّز بدارید به همان کرامت و عزّتی که از من دارید! به درستی که این مطلبی را که من برای شما گفتم، جبرئیل از جانب خدای عزّوجلّ به من امر نموده است.

این خبر را حافظ ابونعیم در «حلیه الأولیاء» ذکر کرده است.

۱۱. رسول خدا (ص) به علی (ع) فرمودند: «مرحبا بسیّد المؤنین و امام المتّقین»! «آفرین به سیّد و سالار مؤنان، و امام و پیشوای پرهیزگاران». به علی (ع) عرض کردند: «كَيْفَ شُكْرُكَ‌؟» سپاس و شکرانه تو در برابر این خطابی که با این القاب، پیامبر اکرم (ص) تو را مخاطب قرار داده چیست؟».

علی (ع) فرمودند: «أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا آتَانِي وَ أَسْأَلُهُ الشُّكْرَ عَلَى مَا أَوْلَانِي وَ أَنْ يَزِيدَنِي مِمَّا أَعْطَانِي»[۱۴]؛ برای آنچه خداوند به من داده است، حمد او را به جای می‌آورم و بر نعمتی که به من داده است، از او می‌خواهم که شاکر باشم، و نیز می‌خواهم از آنچه به من عنایت فرموده است زیادتر مرحمت نماید. این خبر را نیز صاحب حلیه الأولیاء آورده است.

۱۲. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مَمَاتِي وَ يَسْكُنَ جَنَّةَ عَدْنٍ الَّتِي غَرَسَهَا رَبِّي، فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً بَعْدِي، وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ، وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي، خَلَقَهُمْ اللَّهُ مِنْ لَحْمِي وَ دَمِي، وَ حَبَاهُمْ فَهْمِي وَ عِلْمِي، وَيْلٌ لِلْمُكَذِّبِينَ بِفَضْلِهِمْ مِنْ أُمَّتِي، لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي!»[۱۵]

رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که شاد و مسرور می‌شود که مانند زندگی من زیست کند، و مانند مردن من بمیرد، و در بهشت عدن که پروردگار من آن را کاشته (و آفریده) است، ساکن گردد، باید پس از من ولایت علی را داشته باشد و باید ولایت ولیّ او را نیز داشته باشد! و به امامان بعد از من اقتدا کند! زیرا ایشان عترت من هستند، از سرشت من آفریده شده‌اند، و فهم و علم به ایشان روزی داده شده است. پس وای بر تکذیب کنندگان آنها از امّت من، که درباره آنها صله مرا قطع کردند، خداوند شفاعت مرا نصیب آنان نمی‌گرداند. این حدیث را همچنین صاحب «حلیه الاولیاء» ذکر کرده است.

۱۳. رسول خدا (ص)، خالد بن ولید را به سریّه‌ای[۱۶] فرستاد و امیرالمؤمنین علیّ (ع) را نیز به سریّه دیگری گسیل داشت، و هر دوی این سریّه‌ها در یمن بودند. و به آن دو نفر فرمود: «إِنِ اجْتَمَعْتُمَا فَعَلِيٌّ عَلَى النَّاسِ وَ إِنْ افْتَرَقْتُمَا فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْكُمَا عَلَى جُنْدِهِ»؛ اگر احیانا در مکانی شما دو گروه باهم یک جا گرد آمدید، باید علی رئیس باشد و در نماز، امامِ هر دو دسته شود و اگر از هم جدا بودید، هر کدام شما بر لشکر خودش امامت می‌کند.

اتّفاقا هر دو لشکر با هم مجتمع شدند، و عدّه ای از مقاومین لشکر دشمن را کشتند و غنائمی به دست آوردند، امیرالمؤمنین علیّ (ع) یک کنیز از میان آن غنائم برداشت و به خود اختصاص داد. خالد به چهار نفر از مسلمانان که یکی از ایشان بریده اسلمی بود گفت: شما چهار تن زودتر از ما به سوی رسول خدا (ص) بشتابید و به او بگوئید که: فلان کار شد، و نیز فلان کار شد! و اموری را برای آنان برشمرد که نزد رسول خدا (ص) بر علیه علیّ (ع) بشمارند. آن چهار تن شتافتند و زودتر از همه بر رسول خدا (ص) وارد شدند. یکی از آنها از پهلوی رسول خدا (ص) آمد و عرض کرد: علی فلان کار را کرده است. پیامبر (ص) از او روی گردانید، دیگری از جانب دیگر آمد و گفت: علی فلان کار را کرده است، پیامبر (ص) از وی نیز اعراض کرد. در این حال بریده اسلمیّ آمد و گفت: یا رسول الله! علی یک کنیز را برای خود برداشته است. رسول خدا (ص) از این سخن چنان به غضب درآمد که چهره‌اش سرخ شد، چند بار فرمود: «دَعُوا لِي عَلِيّاً يُكَرِّرُهَا إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ وَ إِنَّ حَظَّهُ فِي الْخُمُسِ أَكْثَرُ مِمَّا أَخَذَ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي»[۱۷]؛

علی را برای من بگذارید، دست از او بردارید! از او چه می‌خواهید؟ علی از من است، و من از علی هستم، بهره و سهمیه علی از خمس غنائم که متعلّق به اوست، بیش از این است که برداشته است. علی صاحب اختیار هر مرد مؤن و هر زن مؤنه ای است پس از من! این خبر را احمد حنبل در «مسند» در موارد مختلفی آورده است[۱۸]، و نیز در کتاب «فضائل علی» روایت کرده است، و بیشتر علمای حدیث آن را روایت نموده‌اند[۱۹].

۱۴. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): كُنْتُ أَنَا وَ عَلِيٌّ نُوراً بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَّهُ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ قَسَمَ ذَلِكَ فِيهِ وَ جَعَلَهُ جُزْئَیْنِ فَجُزْءٌ أَنَا وَ جُزْءٌ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»[۲۰]؛

پیامبر اکرم (ص) فرمودند: من و علی یک نور بودیم در برابر خداوند عزّوجلّ، چهارده هزار سال قبل از آنکه خداوند آدم را خلق کند. چون حضرت آدم را آفرید، آن نور را خداوند در حضرت آدم به دو قسمت تقسیم کرد، نیمی از آن را نور من و نیمی دیگر را نور علی قرار داد.

این حدیث را احمد حنبل در «مسند» آورده، و نیز در کتاب «فضائل علی» روایت نموده است، و صاحب کتاب الفردوس آن را ذکر نموده و این جمله را اضافه دارد که: «ثُمَّ انْتَقَلْنَا حَتَّى صِرْنَا فِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَكَانَ لِيَ النُّبُوَّةُ وَ لِعَلِيٍّ الْوَصِيَّةُ»؛ و سپس ما منتقل شدیم تا در عبدالمطّلب رسیدیم، پس نبوّت از آن من، و وصیّت از آن علی است.

۱۵. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): النَّظَرُ إِلَى وَجْهِكَ يَا عَلِيُّ عِبَادَةٌ أَنْتَ سَيِّدٌ فِي الدُّنْيَا وَ سَيِّدٌ فِي الْآخِرَةِ مَنْ أَحَبَّكَ أَحَبَّنِي وَ حَبِيبِي حَبِيبُ اللَّهِ وَ عَدُوُّكَ عَدُوِّي وَ عَدُوِّي عَدُوُّ اللَّهِ الْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَكَ!»[۲۱]. رسول خدا (ص) فرمود: ای علیّ! نظر کردن بر صورت تو عبادت است. تو سیّد و سالار هستی در دنیا و در آخرت! کسی که به تو محبّت بورزد به من محبّت ورزیده است و حبیب من حبیب خداست و دشمن تو دشمن من است، و دشمن من دشمن خداست، ای وای بر آن کس که بغض تو را داشته باشد!.

این روایت را احمد حنبل در «مسند» آورده است[۲۲]، و گفت: ابن عبّاس این عبارت رسول خدا (ص) را تفسیر می‌کرده و می‌گفت: «‌إِنَّ مَنْ يَنْظُرُ إِلَيْهِ يَقُولُ سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعْلَمَ هَذَا الْفَتَى سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَشْجَعَ هَذَا الْفَتَى سُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَفْصَحَ هَذَا الْفَتَى!»[۲۳]؛ هر کس به امیرالمؤمنین علی نگاه می‌کرد، می‌گفت: سبحان الله! چقدر این جوان عالم است! سبحان الله چقدر این جوان شجاع است! سبحان الله چقدر این جوان فصیح است!

۱۶. چون شب غزوه بدر فرا رسید، رسول خدا (ص) فرمود: «مَنْ يَسْتَقِي لَنَا مَاءً فَأَحْجَمَ النَّاسُ فَقَامَ عَلِيٌّ فَاحْتَضَنَ قِرْبَةً ثُمَّ أَتَى بِئْراً بَعِيدَةَ الْقَعْرِ مُظْلِمَةً فَانْحَدَرَ فِيهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ أَنْ تَأَهَّبُوا لِنَصْرِ مُحَمَّدٍ وَ أَخِيهِ وَ حِزْبِهِ فَهَبَطُوا عَنِ السَّمَاءِ لَهُمْ لَغَطٌ يُذْعَرُ مَنْ يَسْمَعُهُ فَلَمَّا حَاذُوا الْبِئْرَ سَلَّمُوا عَلَيْهِ مِنْ عِنْدِ آخِرِهِمْ إِكْرَاماً لَهُ وَ إِجْلَالًا»[۲۴]؛

کیست برای ما آب بیاورد تا بیاشامیم؟! مردم همگی عقب کشیدند و امتناع نمودند. علی (ع) برخاست و مشکی را با خود برداشت و آمد سر چاهی که بسیار تاریک و گود بود، از آن چاه پائین رفت. خداوند به جبرائیل و میکائیل و اسرافیل وحی فرستاد که: برای نصرت محمّد (ص) و برادرش و حزبش آماده شوید! آنها از آسمان به زیر آمدند و یک صدای توأم با ابهامی داشتند که هر کس می‌شنید، می‌ترسید، چون به محاذات چاه رسیدند، به جهت بزرگ داشت و تجلیل از مقام علی (ع) همگی به او سلام کردند.

این روایت را احمد حنبل در کتاب «فضائل علی» آورده است، و در طریق دیگری که از أنس بن مالک است، این عبارت را اضافه دارد که: «‌لَتُؤْتَيَنَّ يَا عَلِيُّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِنَاقَةٍ مِنْ نُوقِ الْجَنَّةِ فَتَرْكَبُهَا وَ رُكْبَتُكَ مَعَ رُكْبَتِي وَ فَخِذُكَ مَعَ فَخِذِي حَتَّى نَدْخُلَ الْجَنَّةَ!» ای علیّ! در روز قیامت یک ناقه از ناقه‌های بهشت، برای تو آورده می‌شود و تو بر آن سوار می‌شوی، به طوری که زانوی تو با زانوی من است و ران تو با ران من است (یعنی کنار هم واقع می‌شوند بدون هیچ گونه تأخّری) تا داخل بهشت می‌شوی!

۱۷. در روز جمعه ای رسول خدا (ص) خطبه‌ای خواند، و فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ قَدِّمُوا قُرَيْشاً وَ لَا تَقَدَّمُوهَا وَ تَعَلَّمُوا مِنْهَا وَ لَا تُعَلِّمُوهَا قُوَّةُ رَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ تَعْدِلُ قُوَّةَ رَجُلَيْنِ مِنْ غَيْرِهِمْ وَ أَمَانَةُ رَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ تَعْدِلُ أَمَانَةَ رَجُلَيْنِ مِنْ غَيْرِهِمْ أَيُّهَا النَّاسُ أُوصِيكُمْ بِحُبِّ ذِي قُرْبَاهَا أَخِي وَ ابْنِ عَمِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَا يُحِبُّهُ إِلَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا يُبْغِضُهُ إِلَّا مُنَافِقٌ مَنْ أَحَبَّهُ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَنِي عَذَّبَهُ اللَّهُ بِالنَّارِ»[۲۵]؛ ای مردم! قریش را مقدّم دارید، و از آنها جلو نیافتید! از آنها یاد بگیرید و چیزی به آنها یاد ندهید. قوّت یک مرد از قریش معادل قوّت دو مرد از غیر قریش است، و امانت داری یک مرد از قریش، معادل امانت داری دو مرد از غیر قریش است.

ای مردم! شما را توصیه می‌کنم به محبّت صاحب قرابت من از قریش، برادر من و پسر عمّ من علیّ بن أبی طالب! دوست ندارد او را مگر مؤن و دشمن ندارد وی را مگر منافق، به درستی که هر کسی او را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است، و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و کسی که مرا دشمن بدارد، خداوند او را به آتش عذاب می‌کند.

این خبر را احمد حنبل در کتاب «فضائل علی» آورده است.

۱۸. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): الصِّدِّيقُونَ ثَلَاثَةٌ حَبِيبٌ النَّجَّارُ الَّذِي جَاءَ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ الَّذِي كَانَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمْ»[۲۶]؛ رسول خدا (ص) فرمودند: صدّیقین سه نفر هستند، حبیب نجّار که شتابان از دوردست‌ترین نقطه شهر آمد[۲۷]، و مؤن آل فرعون که ایمان خود را پنهان می‌داشت[۲۸]، و علیّ بن أبی طالب. و علی افضل آنها است. احمد حنبل در کتاب «فضائل علیّ» این روایت را آورده است.

۱۹. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أُعْطِيتُ فِي عَلِيٍّ خَمْساً هُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا أَمَّا وَاحِدَةٌ فَهُوَ مُتَّكَايَ[۲۹] بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ وَ أَمَّا الثَّانِيَةُ فَلِوَاءُ الْحَمْدِ بِيَدِهِ آدَمُ وَ مَنْ وُلِدَ تَحْتَهُ وَ أَمَّا الثَّالِثَةُ فَوَاقِفٌ عَلَى عُقْرِ حَوْضِي يَسْقِي مَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّتِي وَ أَمَّا الرَّابِعَةُ فَسَاتِرُ عَوْرَتِي وَ مُسَلِّمِي إِلَى رَبِّي وَ أَمَّا الْخَامِسَةُ فَإِنِّي لَسْتُ أَخْشَى عَلَيْهِ أَنْ يَعُودَ كَافِراً بَعْدَ إِيمَانٍ وَ لَا زَانِياً بَعْدَ إِحْصَانٍ»[۳۰]؛

رسول خدا (ص) فرمودند: پنج چیز درباره علی به من داده شده است که آنها در نزد من از دنیا و آنچه در دنیاست محبوب ترند، اوّل آنکه او در برابر خداوند عزّوجلّ پیوسته فنجان فنجان از شراب‌های بهشتی می‌آشامد (یا در برابر خدا به حالت سجده در می‌آید) تا خدا از حساب خلایق در روز قیامت فارغ گردد. دوم آنکه لوآء و پرچم حمد در دست اوست، آدم و اولاد آدم همگی در زیر لوآء او هستند. سوم آنکه او در آبشخوار (و کنار) حوض من ایستاده است، هر کس را از امّت من بشناسد، سیراب می‌کند. چهارم آنکه او پوشنده شرمگاه من و تسلیم کننده و سپارنده من است به پروردگارم وقت مردن. پنجم آنکه من بیم آن را ندارم که او بعد از ایمان کافر شود، و بعد از إحصان و عصمت زنا کند.

احمد حنبل این حدیث را در کتاب «فضائل علی (ع)» ذکر کرده است.

۲۰. از برای جماعتی از اصحاب رسول خدا (ص) درهائی بود که از خانه‌هایشان به مسجد النبی (ص) باز می‌شد، آن حضرت روزی فرمود: «سُدُّوا كُلَّ بَابٍ فِي الْمَسْجِدِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ‌»! تمام درهائی که به مسجد باز می‌شود، ببندید، مگر درب خانه علی را!» و همه درها را بستند، و در این باره جماعتی به نحو اعتراض سخن گفتند، تا به گوش پیامبر (ص) رسید، و در میان آن جماعت برخاست و فرمود: «إِنَّ قَوْماً قَالُوا فِي سَدِّ الْأَبْوَابِ وَ تَرْكِ بَابِ عَلِيٍّ إِنِّي مَا سَدَدْتُ وَ لَا فَتَحْتُ وَ لَكِنِّي أُمِرْتُ بِأَمْرٍ فَاتَّبَعْتُهُ»[۳۱]؛

جماعتی راجع به بستن درب‌ها، و باز گذاشتن درب خانه علی گفتگو کرده‌اند. من نه دری را بسته ام و نه باز گذارده‌ام، و لکن امری به من شده است، و من از آن متابعت نموده‌ام (یعنی این دستور از جانب پروردگار بوده است). این روایت را احمد حنبل در «مسند» کرارا ذکر کرده است، و در کتاب «فضائل علی» هم آورده است.

۲۱. در غزوه طائف، رسول خدا (ص)، علی (ع) را فراخواند، و با او مدّتی به طور پنهانی سخن گفت، و این نجوی و رازگوئی طول کشید، به طوری که برای بعضی از صحابه ناپسند آمد، یک نفر از آن جماعت گفت: «لَقَدْ أَطَالَ الْيَوْمَ نَجْوَى ابْنِ عَمِّهِ‌»؛ امروز نجوای با پسر عموی خود را طول داد». این سخن به سمع آن حضرت رسید، جماعتی از آنها را گرد آورد، و فرمود: «إِنَّ قَائِلًا قَالَ لَقَدْ أَطَالَ الْيَوْمَ نَجْوَى ابْنِ عَمِّهِ أَمَا إِنِّي مَا انْتَجَيْتُهُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ انْتَجَاهُ»[۳۲]؛ گوینده‌ای گفته است: امروز نجوای خود را با پسر عمّش طول داده است. آگاه باشید من با او نجوی نکرده و به پنهانی سخن نگفته ام، لکن خداوند با او نجوی کرده و سخن به پنهان گفته است!.

این حدیث را احمد حنبل در «مسند» نقل کرده است.

۲۲. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): أَخْصِمُكَ يَا عَلِيُّ بِالنُّبُوَّةِ فَلَا نُبُوَّةَ بَعْدِي وَ تَخْصِمُ النَّاسَ بِسَبْعٍ لَا يُحَاجُّكَ فِيهَا أَحَدٌ مِنْ قُرَيْشٍ أَنْتَ أَوَّلُهُمْ إِيمَاناً بِاللَّهِ وَ أَوْفَاهُمْ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَقْوَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَقْسَمُهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ أَعْدَلُهُمْ فِي الرَّعِيَّةِ وَ أَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِيَّةِ وَ أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مَزِيَّةً!»[۳۳]؛

رسول خدا (ص) فرمودند: ای علیّ! در مقام شمارش مزیّت و برتری، من به سبب نبوّت بر تو برتری دارم؛ زیرا که بعد از من عنوان نبوّت برای کسی نیست و تو در مقام شمارش مزیّت و برتری، با هفت خصلت و صفت بر مردم برتری و غلبه داری، به طوری که یک نفر از قریش را توان آن نیست که آنها را انکار کند: تو اوّلین آنها هستی در ایمان به خداوند، و وفاکننده‌ترین آنها هستی به عهد و میثاق خداوند و قیام کننده‌ترین آنها هستی به امر خداوند و بهترین و عادل‌ترین قسمت کننده بالسّویّه هستی در میان آنها، و با میزان‌ترین و عادل‌ترین آنها هستی در حکم و امارت نمودن در بین رعیّت و با بصیرت‌ترین و بیناترین آنها هستی در حکم و قضاوت در مسائلی که پیش می‌آید و مورد اختلاف قرار می‌گیرد در بین آنها، و بزرگترین و عظیم‌ترین آنها هستی از جهت مزیّت و شرف و برتری در نزد خداوند!»

این خبر را ابونعیم حافظ در حلیه الأولیاء ذکر کرده است.

۲۳. حضرت فاطمه (س) به رسول خدا (ص) عرض کرد: «إِنَّكَ زَوَّجْتَنِي فَقِيراً لَا مَالَ لَهُ‌»[۳۴]؛ شما مرا به ازدواج مرد فقیری در آوردی که مال ندارد!» رسول خدا (ص) به او فرمودند: «فَقَالَ زَوَّجْتُكِ أَقْدَمَهُمْ سِلْماً وَ أَعْظَمَهُمْ حِلْماً وَ أَكْثَرَهُمْ عِلْماً أَ لَا تَعْلَمِينَ أَنَّ اللَّهَ اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا أَبَاكِ ثُمَّ اطَّلَعَ إِلَيْهَا ثَانِيَةً فَاخْتَارَ مِنْهَا بَعْلَكِ!»[۳۵]؛

من تو را در ازدواج کسی درآوردم که اسلام او از همه مردم جلوتر بود، و حلمش از همه مردم عظیم‌تر است، و علمش از همه افزون‌تر است. آیا نمی‌دانی که خداوند به سوی زمین نظری افکند و پدرت را اختیار و انتخاب کرد و سپس نظری افکند و شوهرت را اختیار و انتخاب نمود؟! این روایت را احمد حنبل در «مسند» آورده است.

۲۴. پس از مراجعت از غزوه حنین چون آیه: إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ[۳۶] نازل شد، پیامبر (ص) بسیار سبحان الله، و أستغفر الله می‌گفت، و سپس فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّهُ قَدْ جَاءَ مَا وُعِدْتُ بِهِ جَاءَ الْفَتْحُ وَ دَخَلَ النَّاسُ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا[۳۷] وَ إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ أَحَقَّ مِنْكَ بِمَقَامِي لِقِدَمِكَ فِي الْإِسْلَامِ وَ قُرْبِكَ مِنِّي وَ صِهْرِكَ وَ عِنْدَكَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ قَبْلَ ذَلِكَ مَا كَانَ مِنْ بَلَاءِ أَبِي طَالِبٍ عِنْدِي حِينَ نَزَلَ الْقُرْآنُ فَأَنَا حَرِيصٌ عَلَى أَنْ أُرَاعِيَ ذَلِكَ لِوَلَدِهِ‌»[۳۸]؛

ای علیّ! به درستی که آنچه به من وعده داده شده بود، رسید! فتح و ظفر از جانب خدا رسید و مردم فوج فوج و دسته دسته، در دین خدا داخل شدند. و حقّا و تحقیقا هیچ یک از مردم، سزاوارتر از تو به مقام من نیست، به جهت قدمت تو در اسلام و نزدیکی تو به من و دامادی تو، و در نزد تو فاطمه سیّده زنان عالمیان است، و از همه اینها پیشتر و مقدّم‌تر، آن شدائد و ابتلائات و مصائبی است که به خاطر حفظ من بر پدرت ابوطالب رسید در مکّه، چون قرآن نازل شد، و من بسیار میل دارم که حقّ وی را در پسرش مراعات کنم!

این روایت را ابواسحق ثعلبی در تفسیر قرآن آورده است[۳۹][۴۰]

منابع

پانویس

  1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۶ - ۱۷۵.
  2. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۶؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۷۱؛ اسد الغابه، ج۴، ص۲۳، با تتمّه‌ای آورده است.
  3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۷.
  4. بنو ولیعه، قبیله ای از کنده است.
  5. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۷؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۶۷؛ مطالب السؤول، ص۲۱.
  6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۸.
  7. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۸.
  8. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۸.
  9. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۸.
  10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۹.
  11. که در پیشانی آنها، و در پاهای آنها از آثار درخشش و نورانیّت آب وضو، روشنی و تابندگی پیداست.
  12. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۶۹.
  13. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۰.
  14. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۰.
  15. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۰.
  16. جنگی در زمان رسول خدا (ص) که خود آن حضرت در آن شرکت نداشتند.
  17. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۰.
  18. ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۶۴ و ۱۶۵ و ۴۳۷؛ ج۵، ص۳۵۶.
  19. احقاق الحق، ج۵، ص۲۹۰؛ ج۲۱، ص۱۳۱.
  20. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۱.
  21. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۱.
  22. ینابیع الموده، القندوزی، ج۲، ص۴۹۱، نقلاً عن مسند حنبل.
  23. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۱؛ احقاق الحق، ج۱۵، ص۴۶.
  24. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۲.
  25. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۲، نقلاً عن احمد فی کتاب فضائل علی (ع).
  26. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۲، نقلاً عن احمد فی کتاب فضائل علی (ع).
  27. سوره یس از آیه ۲۰ - ۲۷ به جریان حبیب نجار پرداخته شده است.
  28. سوره غافر آیه ۲۸ به مؤمن آل فرعون اشاره شده است.
  29. قیل: کاب در اصل کاوب بود، اسم فاعل از كاب يكوب كوبا که عین الفعل آن برای اختصار حذف شده. و اقرب آن است که کاب اسم فاعل از ماده کبو باشد.
  30. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۲، نقلاً عن مسند احمد و فضائله.
  31. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۳.
  32. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۳.
  33. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۳؛ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۶۵ و ۶۶.
  34. گاهی سؤال به این جهت بود که چون عدهّ‌ای منافقین و... هیچ‌گونه نمی‌توانستند نقصی در امیرالمؤمنین (ع) پیدا کنند؛ لذا به جهت فقر و مال نداشتن، مذمّت آن حضرت می‌کردند، حضرت زهرا (س) برای این که آنها را از فضائل امیرالمؤمنین (ع) آگاه کند، این سؤال را مطرح می‌کرد تا رسول خدا (ص) بیشتر فضائل آن حضرت را بیان نماید.
  35. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۴، نقلاً عن مسند احمد.
  36. «چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد،» سوره نصر، آیه ۱.
  37. «و مردم را ببینی که دسته دسته به دین خداوند درمی‌آیند،» سوره نصر، آیه ۲.
  38. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۴.
  39. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۹، ص۱۷۴.
  40. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۲۹۹-۳۱۸.