ایمان تصدیقی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ویژگی‌های ایمان تصدیقی

ویژگی اول: موجب مودت به خدا و بغض به دشمنان او نیست

اولین ویژگی درجه‎ اول ایمان (ایمان تصدیقی) این است که محبت خدا و انبیا و اولیای خدا و هم‌چنین بغض دشمنان خدا و انبیا و اولیای خدا را در شخص به وجود نمی‌آورد. آیات قرآن به روشنی به این ویژگی دلالت دارد: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱]، در آیه‌ دوم می‌فرماید: ﴿قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۲].

در این دو آیه، به افراد مخاطب به شکل نکوهش‌گرانه خطاب شده است: پدران، فرزندان‌، برادران، همسران، خویشان‌، اموال، تجارت، و خانه‌هایتان برای شما محبوب‌تر از خدا و رسول و جهاد در راه خداست: ﴿آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ. یعنی از یک طرف ویژگی فقدان محبت خدا و رسول خدا برای این گروه اثبات شده است و از طرف دیگر در هر دو آیه، با جمله‌ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا به افراد مخاطب خطاب شده است؛ این نشان می‌دهد این افراد مرتبه‌ اول ایمان (ایمان تصدیقی) را داشته‌اند، اما در آن توقف کرده و از مرتبه‌ دوم ایمان (ایمان تسلیمی) سر باز زده‌اند؛ لذا براساس این دو آیه در افراد و گروه‌هایی که در درجه‌ اول ایمان (ایمان تصدیقی) قرار دارند، ویژگی محبت خدا و رسول خدا(ص) وجود ندارد.

در آیه‌ دیگر نسبت به جنبۀ دوم ویژگی ایمان که بغض به دشمنان خدا و رسول خداست می‌فرماید: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۳]، این ویژگی (حُب فی الله و بغض فی الله) از ویژگی‌های مرحله‌ ایمان دوم (ایمان تسلیمی) است که ایمانی تثبیت شده و مکتوب در قلب است. افراد دارای این مرحله از ایمان، با دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا(ص) دوستی نمی‌کنند. آیه‌ شریفه می‌فرماید: هر کسی با دشمنان خدا و و دشمنان رسول خدا دوستی کند، خارج از حوزه‌ ایمان دوم است. هیچ‌ کس نیست که ایمان به خدا و رسول خدا(ص) و روز قیامت داشته باشد و با دشمنان خدا و رسول خدا دوستی کند. کسانی که با دشمنان خدا و رسول خدا(ص) دوستی نمی‌کنند، ایمان در دل‌های آنان تثبیت شده است: ﴿أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الإِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ... دوستی با دوستان خدا و رسول خدا و دشمنی با دشمنان خدا و رسول خدا از ویژگی‌های ایمان دوم است؛ مؤمنان به ایمان دوم تأئید شده به روح الهی هستند[۴].

ویژگی دوم

یکی از ویژگی‌هایی ایمان مرحله‌ اول این است که در آن محبت خدا و رسول خدا(ص) و بغض دشمنان خدا و رسول خدا(ص) در دل مؤمن به ایمان اول و تهی از ایمان دوم جای نمی‌گیرد و به جای آن حب دشمنان خدا و رسول خدا(ص) جای دارد. به خلاف ایمان مرحله‌ دوم که در آن حب خدا و حب رسول خدا(ص) در دل افراد مؤمن تثبیت شده است و محبت دشمنان خدا و دشمنان رسول خدا در دل آنان جایی ندارد.

ویژگی دوم ایمان اول که آن را از ایمان دوم جدا می‌کند ـ البته ایمان اولی که تهی از ایمان دوم باشد ـ این است که ایمان اول قهری است و اراده و اختیار افراد در تحصیل آن دخالتی ندارد، به خلاف ایمان دوم که اختیاری است و اراده‌ آدمی در به دست آوردن آن نقش اساسی دارد. ایمان اول که همان تصدیق قلبی است، نتیجه قهری علم و شناخت نسبت به آیات الهی و آگاهی از برهان است؛ یعنی وقتی برهان بر حقانیت دین خدا یا بر صدق رسول خدا اقامه شد، یا وقتی آیات خدا بر صدق خدا و رسول خدا(ص) ارائه گردید، قلب به شکل قهری به حقانیت آن اذعان پیدا می‌کند و علم به دلیل، علت علم به نتیجه می‌شود.

حتی در مورد افراد شکاک هم مطلب به همین صورت است؛ لذا وصف وسواس و شکاک از مقوله‌های مربوط به مرحله‌ دوم ایمان است؛ یعنی به شکلی مربوط به عمل بوده و مربوط به اذعان و تصدیق قلبی نیست و افراد مبتلا به وسوسه و شک، اذعان و تصدیق قلبی دارند، اما فاقد تسلیم قلبی که مربوط به مرحله‌ دوم ایمان است، هستند. در این فرایند، هرگاه برهان اقامه گردد و علم به برهان و معرفت به دلیل حاصل شود؛ در این صورت تصدیق به نتیجه، قهری بوده و اختیاری نیست.

لذا امر به ایمان، امر به ایمان دوم است که اختیاری است؛ به همین دلیل خداوند فرمان داده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا[۵]، آیاتی مانند این، که در آنها امر به ایمان شده است مربوط به مرحله‌ دوم ایمان بوده که اختیاری است و گرنه ایمان اول که تصدیق و اذعان قلبی است به مجرد اطلاع بر دلیل و برهان حاصل می‌شود و امر و امتثال امر در آن معنا ندارد؛ لذا در قرآن کریم در مواجهه فرعون و موسی(ع)، خداوند متعال بعد از آنکه به آیاتی اشاره می‌کند که حضرت موسی(ع) برای فرعونیان آورد، می‌فرماید: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[۶]، این انکار با اذعان و تصدیق قلبی، اما از روی ظلم و استکبار بوده است.

در قرآن کریم، فقدان ایمان تسلیمی و عدم تسلیم در برابر حقی که برهان و دلیل برای آن اقامه‌ شده است، اساس تکبّر و استکبار به شمار می‌آید؛ یعنی، همه‌ تکبرها و تمام استکبارها از نداشتن ایمان مرحله‌ دوم (ایمان تسلیمی) آغاز می‌شود؛ لذا می‌فرماید: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ[۷]‏.

از دیدگاه اسلام، آن ایمانی که مطلوب و مورد امر و موضوع مطالبه‌ خداوند است ایمان مرحله‌ دوم (ایمان تسلیمی) است که اختیاری است و اساس رشد و تکامل معنوی انسان به شمار می‌آید. ایمان مرحله‌ اول (ایمان تصدیقی) که بر اثر تصدیق و اذعان قلبی است، عمل اختیاری نیست، بلکه یک فرایند قهری است و نقش چندانی در رشد و تعالی انسان ندارد؛ لذا متکبران و مستکبران از روی عناد و استکبار، علی‌رغم شناخت و تصدیق قلبی پا بر روی حق می‌گذارند که در آیات قرآن کریم بسیار به این مطلب اشاره شده است. از دیدگاه قرآن، تکبر در برابر حق، عاملی است که انسان با علم و تصدیق قلبی نسبت حق، در برابر آن تسلیم نمی‌شود و اساس همه‌ اختلافات وحق‌ستیزی‌ها و حق‌ناپذیری‌ها، تکبر و استکبار است.

از سوی دیگر، اجر و ثواب الهی بر ایمان دوم (ایمان تسلیمی) مترتّب می‌شود، نه بر ایمان اول (ایمان تصدیقی)؛ یعنی صِرف تصدیق اینکه خدا و رسولی هست، اجر و ثوابی را برای افراد به همراه ندارد، بلکه آنچه اجر و ثواب اخروی بر آن مترتّب است ایمان دوم و تسلیم بودن و اطاعت خداوند و رسول است.

لذا، ﴿آمَنُوا در آیه‌ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا[۸] همان ایمان تصدیقی است؛ زیرا، هرکسی که در برابر برهان قرار گرفت به محض اینکه علم به برهان پیدا می‌کند، به‌صورت قهری علم به نتیجه هم برای او حاصل می‌شود، حتی اگر در زبان منکر باشد. برخی افراد هستند که وقتی برای آنها دلیل آورده می‌شود جوابی ندارند، اما می‌گویند: من قانع نشده‌ام! این عدم تسلیم و فقدان قناعت به حق، نشانه‌ تکبر است؛ من قانع نشده‌ام، یعنی بر اثر استکبار حاضر نیست در برابر حقی که برهان بر آن اقامه شده است تسلیم شود.

لذا، دومین ویژگی از ویژگی‌های ایمان اول، عدم تسلیم در برابر حق است. البته خصوصیت ایمان اول این است، قهری و اجباری است؛ لذا موضوع امر واقع نمی‌شود. هر کجا امر به ایمان آمده است، امر به ایمان ثانی و تسلیم در برابر حق منظور است: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا[۹]، جمله‌ ﴿فَلْيُؤْمِنْ به معنای ایمان دوم و ایمان تسلیمی است که یک فعل اختیاری است و با اراده و خواست انسان گِرِه خورده است؛ لذا خداوند فرمود است: ﴿فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ>[۱۰]

تبیین توبه، کفر دوم و نقش اراده در ایمان

از عدم تسلیم در برابر ایمان دوم، به کفر دوم تعبیر شده است و قرآن کریم در آیات زیادی به این مسأله پرداخته است؛ عبارت ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ[۱۱]، اشاره به کفر به ایمان دوم بعد از ایمان اول دارد. این «بعد» الزاماً «زمانی» نیست، بلکه گاهی بعدیت متقارن و رتبی است؛ یعنی بعد از آنکه ایمان و تصدیق دارند به اینکه رسول حق است و از سوی خداست، بعد از آنکه این حقیقت را می‌دانند؛ اما تسلیم نمی‌شوند و تبعیت نمی‌کنند و ایمان دوم را نمی‌پذیرند و به فرموده‌ قرآن مقدس با این عمل بر کفر و گمراهی خود می‌افزایند و راه توبه را بر خود می‌بندند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الضَّالُّونَ[۱۲]. البته اگر ایمان دوم و تسلیم در برابر خدا و رسول خدا(ص) حاصل شد، توبه هم حاصل می‌شود: ﴿إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۳].

ایمان به معنای تسلیم در برابر خدا و رسول خدا(ص) باید در فرصت زندگی صورت پذیرد، زیرا، ایمان و توبه در جایی که نشانه‌های مرگ حاصل شد معنا و نتیجه‌ای ندارد؛ چون در موقعیت‌های مُشرف به مرگ، راه پذیرش عمل بسته می‌شود، زیرا، عمل در موقعیت‌های که نشانه‌های مرگ آشکار می‌گردد اختیاری نیست؛ لذا، ارزشی ندارد و پذیرفته نیست. البته راه ایمان به معنای تصدیق قلبی، تا زمانی که انسان زنده باشد، حتی اگر نشانه‌های مرگ را هم ببیند باز است؛ اما چون تصدیق و اذعان قلبی با اقامه‌ برهان به صورت قهری حاصل می‌شود، چنین ایمانی چون به اراده و اختیار افراد حاصل نمی‌شود، نجات‌بخش نخواهد بود.

ایمان و توبه‌ای که جزء عمل اختیاری نباشد قبول نمی‌شود، چنان‌که از نیز فرعون پذیرفته نشد: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ[۱۴]، ‏لذا به فرعون خطاب شد: ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ[۱۵]، یعنی بعد از فوت قدرت عمل از فرد، فرصتی برای تحصیل ایمان تسلیمی که عمل اختیاری و مرحله‌ دوم ایمان است برای او باقی نمی‌ماند. اما، اگر چنین فرصتی برای شخص جهت پذیرفتن ایمان تسلیمی باقی مانده باشد، ایمان و توبه‌ او مقبول است. به عبارتی دیگر، اگر فرصت توبه که در اینجا به معنای تسلیم و ایمان ثانی است، برای شخص باقی باشد و آن شخص به ایمان حقیقی ثانی و تسلیم در برابر خدا و رسول خدا نائل شود، توبه‌ او پذیرفته شده و به صورت طبیعی بدی‌هایش به خوبی تبدیل خواهد شد، زیرا: ﴿يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[۱۶]؛ چراکه ﴿وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا[۱۷].

اگر کسی در فرایند زندگی قبل از آنکه نشانه‌های مرگ برای وی ظاهر شود به ایمان تسلیمی گردن نهد، به فرامین خدا و رسول خدا(ص)تسلیم شده و هر عملی که بخواهد انجام دهد بر طبق ایمان تسلیمی انجام می‌دهد و چنین شخصی مؤمن حقیقی خواهد بود. البته این ایمان، ایمانی اجمالی است؛ بدین صورت که وقتی کسی اسلام آورد و اجمالاً فرمان رسول خدا را پذیرفت، لازم نیست تفاصیل شریعت و معارف تفصیلی عقاید و کلام را بداند، بلکه همین‌که در برابر دستورات خدا و رسول خدا روحیه‌ اطاعت و تسلیم داشته باشد کافی است. چنین شخصی اگر با اعمال اختیاری، ایمان خود را تصدیق کند، آن‌وقت ایمان مرحله‌ دوم بر او مترتّب می‌شود و از همان اول، یک‌سره از اسلام به ایمان تسلیمی می‌رسد[۱۸].

ابلیس، نماد ایمان تصدیقی

بارزترین نمونه این مطلب ـ یعنی تفاوت بین ایمان اول (تصدیقی) و ایمان دوم (تسلیمی) ـ سرگذشت ابلیس است. این موجود قبل از اینکه انسانی به وجود آید، با ملائکه می‏زیسته[۱۹]، ملائکه قبل از داستان آدم ابلیس را از جنس خود می‏پنداشته‌اند[۲۰]، ابلیس هرگز فرشته نبوده، ولی از آنجا که در صف آنها قرار داشت و آن‌قدر پرستش خدا کرده بود که به مقام فرشتگان مقرب خدا تکیه زده بود[۲۱]. قرآن در مورد او می‌فرماید: ﴿كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ[۲۲]‏.

بر اساس آیات قرآن، او مؤمن بوده است؛ لذا به خدا قسم می‌خورد: ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ[۲۳]؛ در جای دیگر هم قرآن مقدس از زبان او حکایت می‌کند: ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ[۲۴].‏ همه‌ این‌ آیات دلالت بر ایمان ابلیس دارد؛ اما ایمان او ایمان مرحله‌ اول و ایمان تصدیقی است، نه ایمان مرحله‌ دوم و ایمان تسلیمی.

ابلیس، نمونه‌ بارز، برای فهم تفاوت ایمان اول و دوم است؛ زیرا، او مصداق عینی و موجودی است که دارای ایمان اول و یقین به معنای تصدیق به وجود خدا و وجوب اطاعت از اوست؛ اما، فاقد ایمان به معنای تسلیم است؛ لذا در برابر امر خدا عصیان می‌کند و از توبه سرباز می‌زند که اینها از ویژگی‌های ایمان اول است و این ایمان برای او نجات‌بخش و سعادت آفرین نیست.

عصیان مؤمن در ایمان دوم (ایمان تسلیمی)، لغزشی از روی غفلت است، نه از روی تمرد، از این‌روی مؤمن مدام توبه می‌کند؛ لذا عصیان در ایمان دوم همیشه مقرون به توبه است. از این جهت است که ابلیس بعد از عصیان، توبه نمی‌کند، زیرا، او دارای ایمان اول (ایمان تصدیقی) است و ایمان دوم (ایمان تسلیمی) را دارا نیست؛ لذا، بعد از عصیان از توبه محروم است[۲۵].

حبط اعمال

ممکن است أعمال شخص بعد از داشتن ایمان دوم حبط شود؛ زیرا، رفتارهای اختیاری مانند: تخلف از دستورهای خدا و پیامبر(ص)، شرک، نفاق، منت‌گذاری و ریا موجب حبط و بی‌اثر شدن اعمال صالح افراد می‌شود، چنان‌که قرآن مقدس مؤمنین را نسبت به آن هشدار داده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ[۲۶]. در جای دیگر کراهت و بی‌میلی نسبت به دستورات خداوند را عامل حبط اعمال شمرده و فرموده است: ﴿ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ[۲۷].

این‌ طیف، کسانی هستند که بعد از ایمان، عمل هم دارند، نه اینکه عملی نکرده باشند؛ چنان‌که آیه‌ دیگر می‌فرماید: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ[۲۸]، این آیه، در ابتدای سوره‌ محمد(ص) آمده است که این سوره مخصوصاً سوره‌ تمییز بین ایمان اول و دوم است و از اول تا آخر آن مربوط به همین جدا‌سازی‌هاست.

نکته‌ بسیار مهم کلیدی که در موضوع حبط أعمال باید مد نظر داشت این است که اگر بعد از ارتکاب، رفتاری که موجب حبط أعمال فرد می‌شود، توبه (که از ویژگی‌های ایمان دوم است) توسط فرد انجام شود، أعمال او دوباره إحیا می‌شوند و در ترسیم سرنوشت و سعادت او اثر می‌گذارند[۲۹].

ویژگی سوم: همراهی با عصیان و طغیان

ویژگی سوم ایمان اول (تصدیقی) که به ایمان دوم (تسلیمی) ختم نشود، این است که همیشه همراه با عصیان و طغیان در برابر امر خداست؛ یعنی انسان در مرحله‌ ایمان اول، علی‌رغم تصدیق، نسبت به آن عصیان و طغیان می‌کند. در قرآن کریم آیات زیادی اشاره به این ویژگی ایمان اولِ مِنهای از ایمان دوم دارد: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا[۳۰]، در ضمنِ ﴿عَصَوُا الرَّسُولَ ایمانِ تصدیقی اول نهفته است؛ یعنی ﴿عَصَوُا الرَّسُولَ به‌رغم اینکه ایمان تصدیقی به رسول داشته‌اند و گرنه به کسی که ایمان به رسول ندارد ﴿عَصَوُا الرَّسُولَ اطلاق نمی‌شود، بلکه قرآن به آنان کلمه‌ ﴿كَفَرُوا اطلاق کرده است: ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ[۳۱].[۳۲]

ویژگی چهارم: ایذاء رسول

چهارمین ویژگی ایمانِ اولِ مجرد از ایمانِ دوم، معصیت و ایذاء رسول است. افرادی که به ایمان اول (ایمان تصدیقی) نائل شده‌اند، اگر از پذیرش ایمان دوم (ایمان تسلیمی) سرپیچی ‌کنند این روش را دارند که مرتکب معصیت و ایذاء رسول ‌شوند که ایذاء نتیجه‌ معصیت است.

مسأله‌ ایذاء الرسول موضوع بسیار مهمی است؛ زیرا هم در آیات کریمه‌ قرآن و هم در روایات به نمونه‌های آن در برخی از مدعایان ایمان که بعضی از آنان از نزدیکان رُسولان، مخصوصاً از نزدیکان پیامبر اسلام(ص) بوده‌اند اشاره شده است. در قرآن کریم در رابطه با حضرت موسی(ع) می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۳۳]، یعنی شما می‌دانید که من رسول خدا هستم و به این مطلب علم هم دارید پس چرا من را آزار می‌دهید؟! در سوره‌ احزاب خطاب به مؤمنان صدر اسلام آمده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجِيهًا[۳۴]، خداوند متعال در این آیه، به مؤمنین صدر اسلامتذکر می‌دهد که مبادا شما راه بنی‌اسرائیل را طی کنید؛ زیرا آنان به رسول خود آزار می‌رساندند.

براساس بیان قرآن کریم، بنی‌اسرائیل نمونه‌ای از مؤمنین به ایمان اول (ایمان تصدیقی) هستند؛ وقتی آیات مربوط به بنی‌اسرائیل را پیگیری می‌کنیم به روشنی درمی‌یابیم که قرآن کریم همه‌ خصوصیات مربوط به ایمان اول (ایمان تصدیقی) را به بنی‌اسرائیل نسبت داده است که یکی از این ویژگی‌ها «ایذاء الرسول» است که در آیه‌ پیشین به ان اشاره شد. علی‌رغم تحذیر و هشدار خداوند به مسلمین، متأسفانه این ویژگی در مسلمانان نیز وجود داشته است، چنان‌که در مورد آنان فرموده است: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۳۵]. منظور از ﴿لِلَّذِينَ آمَنُوا در این آیه‌ شریفه کسانی هستند که به مرحله‌ ایمان دوم (ایمان تسلیمی) نائل شده‌اند؛ لذا، پیامبر(ص) برای آنان مایه‌ رحمت است: ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ؛ زیرا، از ویژگی‌های ایمان دوم (ایمان تسلیمی) این است که همیشه مقرون به رحمت الهی است. این گروه از مؤمنان، با گروهی که آیه‌ مبارکه از آنان به عنوان ﴿يُؤْذُونَ النَّبِيَّ نام می‌برد فرق می‌کند. ﴿يُؤْذُونَ النَّبِيَّ کسانی هستند که تنها ایمان اول (ایمان تصدیقی) را پذیرفته‌اند و از پذیرش ایمان دوم سر برتافته‌اند؛ لذا مرتکب «ایذاء نبی» می‌شوند.

در آیه‌ دیگر می‌فرماید: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۳۶]‏، قبلاً اشاره شده است بَعدیّتی که در این آیه، در کفر بعد از ایمان مطرح شده است: ﴿قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ، به معنای کفر علی‌رغم ایمان است؛ یعنی به‌رغم آنکه مؤمن بودند، کفر ورزیدند. کسانی که بعد از ایمان‌شان کفر می‌ورزند، کسانی هستند که ایمان اول (ایمان تصدیقی) را دارند، اما به ایمان دوم (ایمان تسلیمی) تن نمی‌دهند؛ لذا مشمول هدایت الهی نخواهند شد و از ستمکاران به شمار می‌روند. البته آثار فقهی بر همان ایمان اول‌ (ایمان تصدیقی) هم بار می‌شود، اما آثار حقیقی ایمان بر ایمان دوم (ایمان تسلیمی) مترتّب است.

بنابراین، کسانی که به مرحلۀ ایمان دوم نائل می‌شوند موجب «ایذاء نبی» نمی‌گردند، هر چند ممکن است معصیت کنند، اما معصیت آنها همواره همراه با توبه است؛ لذا در قرآن کریم هم، توبه در شأن این گروه از مؤمنین به ایمان دوم آمده است: ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۳۷]، بنابراین، این کتاب، موجب رحمت مخصوص مؤمنین به ایمان دوم است.

در این موضوع، آیه‌ کریمه‌ ۱۴۳ سوره‌ اعراف از آیات ناب و بنیادین قرآن کریم است که مناجات حضرت موسی(ع) را با خدا نقل می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ[۳۸]. در این آیه‌ شریفه، حضرت موسی(ع) درخواست ناشدنی «رؤیت» خداوند را دارد که بعد از توجه و تذکر، خداوند را تنزیه و تسبیح نموده و توبه می‌کند و خود را اول مؤمن می‌شمارد: ﴿قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ. این به روشنی نشان‌گر این موضوع است که ایمان دوم (ایمان تسلیمی)، همواره همراه با توبه و بازگشت مداوم به خداوند است.

آیه‌ ۱۵۵ سوره‌ مبارکه‌ أعراف نیز مؤیِّد این مطلب است که در آن آمده است: ﴿وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ[۳۹]‏. در این آیه‌، حضرت موسی(ع) رحمت و غفران خداوند را که از ویژگی‌های ایمان دوم (ایمان تسلیمی) است برای خود و همراهانش درخواست می‌کند. این مطلب با مرحله‌ ایمان انبیاء که مرحلۀ تثبیت و تسلیم است هم‌خوانی دارد.

«حسنه» از نظر امام خمینی(ره)

امام خمینی (ره) در یک فرمایشی فرمود: «حسنه‌ دنیا به معنای اقامه حکومت است». این یک مطلب ژرف و از لطایف فکری و عرفانی بسیار ظریف امام (ره) است. یعنی یکی از مصادیق مهم حسنه‌ دنیا که ما بر طبق تعلیمات قرآنی به طور مرتّب آن را از خداوند درخواست می‌کنیم[۴۰]، اقامه‌ حکومت و تشکیل جامعه و حاکمیت اسلامی و ایجاد جامعه‌ مُسلِم و تسلیم در برابر خداوند متعال است.

بر مبنای این دیدگاه، حضرت موسی(ع) که از خداوند متعال حسنه‌ دنیا را درخواست می‌کند، در حقیقت تشکیل حکومت و جامعه‌ دینی را می‌طلبد که این چنین به پیشگاه خداوند عرض می‌کند: ﴿وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ[۴۱]‏، جواب خداوند چنین است: ﴿قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ[۴۲] ‏، یعنی رحمت من واسع است، اما مشمول کسانی است که اهل تقوا و زکات و ایمان باشد: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۳].

در مباحث قرآنی این مطلب اثبات شده است که مراد از نور ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ[۴۴] قطعاً نور ولایت است. این نوری که همراه پیامبر اسلام(ص) نازل شده است، عیناً همان میزانی است که همراه پیامبران و کُتُب آسمانی آنها نازل شده است: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ[۴۵]. آن میزانی که در کنار کتاب است، عیناً همان نور (ولایت) است و سِرّ تعبیر از آن (ولایت) به نور این است که راه را روشن می‌کند و آدمی را به مقصد می‌رساند؛ لذا بصیرت حتماً همراه ایمان دوم است؛ به دلیل آنکه همراه آن، نور (ولایت) است و کسانی که ایمان دوم را دارند در فتنه‌ها از لغزش در امان می‌مانند. چون نور (ولایت) همراه با کتاب راهنمای آنان است.

﴿فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۴۶]‏ در این آیه باز هم ویژگی‌های مهمی مانند: نصرت، فوز، و فلاح از خصایص ایمان ثانی شمرده شده است که همان ایمان تسلیمی و همراه با ولایت‌پذیری است: ﴿وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ. نکته‌ مهم و اساسی در این بحث این است که رسیدن به حسنات دنیا که بر اساس این دیدگاه، مصداق اتم و اکمل آن تشکیل حکومت اسلامی است، از ثمرات ایمان تسلیمی و ولایت‌پذیری است.

لذا، ایمان اول (ایمان تصدیقی)، اگر به ایمان دوم (ایمان تسلیمی) منجر نشود، هیچ کدام از ثمرات مهم فردی و اجتماعی را به دنبال ندارد؛ خداوند متعال در آیات دیگر به همین اشاره فرموده است: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَدِيثًا[۴۷].

در روایات، مخصوصاً در منابع اهل سنت زیاد وارد شده است که حضرت رسول(ص) یک روز به ابن مسعود فرمود برای من قرآن بخوان. ابن مسعود به حضرت عرضه داشت ما قرآن را از شما یاد گرفته‌ایم، حضرت فرمود: دوست دارم قرآن را از زبان دیگری بشنوم. ابن مسعود می‌گوید شروع به خواندن سوره‌ نساء کردم تا به این آیه رسیدم: ﴿فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا؛ وقتی این آیه را خواندم حضرت رسول(ص) شدیداً به گریه افتاد و فرمود: «حسبک: کافی است». این نشان می‌دهد که پیامبر اسلام(ص) از اینکه امتش تنها به مرحله‌ اول (ایمان تصدیقی) توقف کنند و از مرحله‌ دوم (ایمان تسلیمی) و ولایت‌پذیری سر باز زنند و از فوز و فلاح و نصرت الهی محروم بمانند، بسیار متأسف و متأثّر بوده‌اند.

در منابع اهل سنت روایت دیگری در تفسیر آیه‌ کریمه ۱۱۷ سوره‌ مائده آمده است که می‌فرماید: ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[۴۸]. این روایت در منابع اهل سنت تقریباً متواتر است، هم در صحیح بخاری، هم مسلم و هم تِرمزی و تقریباً در همه‌ منابع مهم آمده است. [روایت از قول حضرت رسول(ص)] می‌فرماید: «أَلَا إِنَّهُ سَیُجَاءُ بِرِجَالٍ‏ مِنْ‏ أُمَّتِی‏ فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أَصْیحَابِی فَیُقَالُ إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَأَقُولُ کَمَا قَالَ الْعَبْدُ الصَّالِحُ‏ - مراد حضرت عیسی(ع) است- وَ کُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَ أَنْتَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ‏ قَالَ فَیُقَالُ لِی إِنَّهُمْ لَمْ یَزَالُوا مُرْتَدِّینَ عَلَی أَعْقَابِهِمْ مُنْذُ فَارَقْتَهُم». وقتی روز قیامت شد، هنگامی‌که من در کنار حوض ایستاده‌ام رجالی از امتم را به سمت جهنم می‌برند، ـ این اصحاب که با تصغیر (أَصْیحَابِی) آمده است نشان می‌دهد که منظور اصحاب خاص است ـ. به خدا عرضه می‌کنم: یا رب؛ اینها اصحاب خاص من هستند. ندا می‌آید: تو نمی‌دانی اینها بعد از تو چه کرده‌اند؛ از وقتی‌که تو از آنها جدا شدی، مرتد شده به جاهلیتِ قبل از خود برگشتند. این حدیث در صحیح بخاری حدیث شماره ۴۶۲۵ آمده است.

اینکه حضرت به این شکل سؤال می‌کند، از باب این است که شاید جزئیات آن را نمی‌دانسته‌اند. چنان‌که گفتیم، وقتی این آیه خوانده شد، فرمود «حسبک» و شروع به گریستن کرد؛ لذا از این گریستن معلوم می‌شود حضرت ماجرا را می‌دانست اما جزئیات آن را شاید نمی‌دانست؛ زیرا علم ایشان الزاماً شامل همه‌ جزئیات نمی‌شود، بلکه کلیات را به حضرت وحی می‌کرده‌اند. در روایت آمده است: «قَالَ سُلَیْمٌ: وَ سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ یَقُولُ «عَلَّمَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ، یَفْتَحُ کُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ». یعنی پیامبر(ص) کلیات را می‌دانستند، منتها خداوند به ائمه اطهار ((ع)) علمی عطا فرموده است که از راه تطبیق کلی بر جزئی، به جزئیات می‌رسیدند.

در صحیح مسلم هم نزدیک به همین روایت آمده است: «لَیَرِدَنَّ عَلَیَّ الْحَوْضَ رِجَالٌ‏ مِمَّنْ‏ صَاحَبَنِی‏ حَتَّی إِذَا رَأَیْتُهُمْ وَ رُفِعُوا إِلَیَّ اخْتَلَجُوا دُونِی فَلَأَقُولَنَّ أَیْ رَبِّ أَصْحَابِی أَصْحَابِی فَلَیُقَالَنَّ لِی إِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَک»‏؛ برخی از مردانی که اصحاب و همراهان من بودند در روز قیامت می‌خواهند وارد حوض شوند، اما تا اینکه من آنها را می‌بینم و آنها را به سمت من می‌آورند ناگهان آنها را از من دور می‌کنند. خواهم گفت: پروردگارا؛ اینها اصحابِ نزدیک من بوده‌اند! به من خواهند گفت: نمی‌دانی آنها بعد از تو چه‌کارهایی کردند و چه بدعت‌هایی گذاشته‌اند». این روایت در صحیح مسلم، حدیث شماره ۵۹۹۶ آمده است.

روایت دیگری هم می‌خوانیم که از متواترات در منابع اهل سنت است و عمدتاً در تفسیر آیه: ﴿قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ[۴۹]‏ آمده است. روزی عمر بن خطاب با حضرت رسول(ص) راه می‌رفتند، عمر به حضرت عرضه کرد: یَا رَسُوْلَ اﷲِ، لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ کُلِّ شَیئٍ إِلاَّ مِنْ نَفْسِی یا رسول الله تو از همه‌ چیز برای من محبوب‌تری مگر خودم که خودم را از تو بیش‌تر دوست دارم. رسول خدا(ص) ـ چنین عبارتی است ـ فرمود: «فَوَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَق ِّلَا یُؤْمِنُ اَحَدُکُمْ حَتّی أَکُوْنَ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنْ نَفْسِکَ» به خدا سوگند کسی از شما ایمان نمی‌آورد مگر آنکه من نزد او محبوب‌تر از خودش باشم. خلیفه‌ دوم چنین گفت: فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: فَإِنَّهُ الآنَ، وَاﷲِ، لَأَنْتَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی پس حالا که این‌طور شد، شما را حتی از خودم بیش‌تر دوست دارم! بعد در روایت آمده است ـ همان‌طوری که آنها ذکر کرده‌اند ـ: «فَقَالَ النَّبِیُّ(ص): الآنَ یَا عُمَرُ». درحالی‌که طبق ظاهر و سیاق روایت باید «آلآن»[۵۰] گفت؛ یعنی آیا حالا که من به تو گفتم این را گفتی؟! زیرا، مگر حُب چیزی است که تا من گفتم ایمان چیست، گفتی محبت من به شما، بیش‌تر از محبت خودم نسبت به خودم است؟!

سیاق روایت اقتضا می‌کند که «آلآن» خوانده شود، نه «الآن» به معنای اینکه پس درست شد؛ به دلیل اینکه محبت چیزی نیست که دفعاً در دل جای بگیرد. این روایت را همه ذکر کرده‌اند و گویای این مطلب است که حتی اگر «الآن» هم بخوانیم به معنای آن است که تا آن روز عمر ایمان دوم (ایمان تسلیمی) را نداشته است و ایمان او تا آن روز ایمانی بوده است که مقارن با محبت حضرت رسول(ص) و محبتی که پیامبر(ص) در نزدش «احب من کل شیء» باشد نبوده است. در روایات زیادی هم در منابع اهل سنت و هم در منابع شیعه هم آمده است: «لَا یُؤْمِنُ أَحَدُکُمْ حَتّی أَکُوْنَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ وَالِدِه وَوَلَدِه وَالنَّاسِ أَجْمَعِیْنَ». اینکه گفته شد، از خصایص ایمان دوم (ایمان تسلیمی) مَحبت رسول(ص) است یکی از دلایل آن همین روایت است[۵۱].

ویژگی پنجم: تبعیض در عمل و اطاعت

ویژگی پنجم ایمان اول (ایمان تصدیقی) تبعیض در عمل و تبعیض در اطاعت از دستورات خدا و رسول است. افراد در مرحله‌ ایمان اول، آن دسته از دستورات را که با هوای نفس آنها سازگار است عمل می‌کنند، اما به آن دسته از دستورات که با هوای نفس آنها سازگار نیست عمل نمی‌کنند. در قرآن کریم به صورت مکرر به این ویژگی افرادی که در مرحله‌ اول ایمان (ایمان تصدیقی) می‌مانند اشاره شده است. از آیاتی که خیلی روشن به این خصوصیت برای ایمان اول پرداخته است، آیات سوره‌ نور‌ است: ﴿وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ[۵۲]‏، براساس مفاد آیه‌ شریفه، این افراد در آغاز اعلام اطاعت می‌کنند، اما در ادامه پشت کرده و اطاعت نمی‌کنند و اینها مؤمن به ایمان ثانی (تسلیمی) و حقیقی نیستند.

سپس در آیات بعد می‌فرماید: ﴿وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ[۵۳]‏. این افراد، زمانی‌که در دعاوی و اختلافات به سوی خدا و رسول او خوانده شوند، تا میان آنان حکم کند، اگر نتیجه‌ داوری به نفع آنان باشد با خوشحالی حکم را می‌پذیرند، اما اگر نتیجه‌ حکم به ضرر آنان باشد، از حق إعراض نموده و روی بر می‌تابند.

﴿وَإِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۴]، قرآن کریم صفت ظلم را به صورت مکرر به مؤمنینِ به ایمان اولی که منکر به ایمان ثانی هستند اطلاق می‌کند. تبعیض در عمل و تبعیض در اطاعت از دستورات خدا و رسول خدا که آیات مورد بحث آن را از ویژگی مؤمنین به ایمان اول می‌شمارد، از مصادیق آشکار ظلم است. در قرآن کریم ۱۵ مورد عبارت «مَنْ أَظْلَمُ» آمده است، مانند این آیه: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَسَاجِدَ اللَّهِ[۵۵]‏ و یا ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا[۵۶] و موارد دیگر. این گروه و دستها‌ی که قرآن مقدس از آنان به عنوان ﴿مَنْ أَظْلَمُ یاد می‌کند، باید یک دسته باشند؛ زیرا، همه نمی‌توانند ﴿أَظْلَمُ باشند؛ به دلیل اینکه ﴿أَظْلَمُ أفعل التفضیل است؛ لذا باید یک دسته باشد که همه‌ مواردی که ﴿مَنْ أَظْلَمُ ‌اطلاق شده است بر آنها صدق کند، چون بر اساس قاعده، همه نمی‌توانند در یک کار برترین باشند.

لذا، براساس قاعده‌ افعل التفضیل، همه‌ «من‌أظلم» ‌های قرآن کریم بر گروه و دسته‌ای صدق می‌کند که قرآن کریم از آنها با عنوان «ظالمین» تعبیر کرده است. پس مصداق این تعبیر قرآنی در موارد متعدد فقط یک جمعیت است و همه‌ صفاتی که قرآن مقدس از آنها با عنوان «من أظلم» تعبیر کرده است، فقط متعلق به آنهاست. این گروه، افرادی هستند که در مرحله‌ ایمان اول (ایمان تصدیقی)، به خدا، رسول، محتوا و احکام دین معرفت و شناخت پیدا کرده و آن را تصدیق کرده‌اند، اما از مرحله‌ دوم ایمان (ایمان تسلیمی) باز مانده‌اند و از تسلیم در برابر خدا و رسول و احکام دین سر برتافته‌اند.

خداوند متعال در جاهای مختلف قرآن کریم این گروه را نکوهش کرده است. چنان‌که خطاب به بنی‌اسرائیل که دچار این انحراف شده‌اند فرموده است: ﴿أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ[۵۷]‏. هم‌چنین در سوره‌ رعد خطاب به اهل کتاب که همین انحراف مهلک را داشته‌اند فرموده است: ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ[۵۸].

اما، کسانی که از مرحله‌ ایمان اول (ایمان تصدیقی) گذشته‌اند و به مرحله‌ دوم ایمان (ایمان تسلیمی) رسیده‌اند و به دستورات خدا و رسول خدا و احکام دین گردن نهاده‌اند، خداوند متعال در قرآن مقدس آنان را اهل فلاح و رستگاری شمرده است: ﴿إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۵۹]‏ لذا، رستگار و سعادت‌مند کسانی هستند که از مرحله ایمان اول گذشته و به مرحله دوم ایمان نائل شده باشند[۶۰].

مسأله ولایت، به مثابه تمام قرآن

آیه دیگر: ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ[۶۱]‏، بنا به قرائنی ﴿يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ کنایه از یک مطلب ویژه‌ای در قرآن کریم و کنایه از مسأله‌ ولایت است.

در نزول قرآن کریم دو نوع تعبیر آمده است؛ گاهی تعبیر «تنزیل» آمده است، مانند: ﴿هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ[۶۲] یا ﴿اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ[۶۳]‏ و امثال این موارد، که «تنزیل» اشاره به نزول تدریجی قرآن کریم است. اما تعبیر «انزال» اشاره به نزول دفعی قرآن کریم دارد. این نزول دفعی گاهی اشاره به‌خصوص مسأله‌ ولایت دارد و گاهی هم اشاره به کل ما انزل إلی الرسول است که متضمن مسأله‌ ولایت است؛ لذا، کل جمعی و مجموعه‌ ما انزل إلی الرسول متضمن مسأله‌ ولایت است.

در آیه‌ کریمه‌ «تبلیغ» می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۶۴]، سپس در ادامه می‌فرماید: ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ[۶۵]‏، در اینجا مشخص می‌شود یک ما انزلی وجود دارد که معادل با کل ما انزل إلی الرسول است؛ زیرا می‌فرماید: ﴿وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[۶۶]. این آیه به خوبی نشان‌دهنده آن است که آنچه را که خداوند در آیه‌ تبلیغ، پیامبر(ص) را مأمور به ابلاغ آن می‌کند مساوی با همه‌ رسالت رسول خدا(ص) است. ما از شأن نزون آیه‌ تبلیغ و قرائن بسیاری دیگر به روشنی در می‌یابیم که آنچه در آیه‌ تیلیغ با تعبیر ﴿مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ مساوی با کل رسالت پیامبر اسلام(ص) قلمداد شده است، مسأله‌ ولایت است.

این آیه هم به مسأله‌ ولایت اشاره دارد؛ لذا می‌فرماید: ﴿وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَفْرَحُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ[۶۷]، آنهایی که مؤمن به ایمان تسلیمی هستند و به ایمان دوم نائل شده‌اند، از مسأله‌ نصب ولایت و انتصاب امیرالمؤمنین ((ع)) و اولاد ایشان برای ولایت خشنود می‌شوند. اما در ادامه می‌فرماید: ﴿وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ[۶۸]‏، برخی از «احزاب»، بعضی از ما انزل الی الرسول را انکار می‌کنند؛ یعنی می‌گویند: ما تو را به عنوان رسول و ولی امر قبول داریم، اما علی بن ابی طالب ((ع)) را قبول نداریم: ﴿وَمِنَ الْأَحْزَابِ مَنْ يُنْكِرُ بَعْضَهُ قُلْ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَلَا أُشْرِكَ بِهِ إِلَيْهِ أَدْعُو وَإِلَيْهِ مَآبِ[۶۹]. این مطلب به‌ صورت مکرر بیان شده است که در قرآن کریم، بلکه در همه‌‌ منابع معارف اسلامی، کلمه‌ شرک، مخصوصاً به معنای شرک در اطاعت است: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ[۷۰] و گاهی در عبادت بت‌ها هم استفاده شده است[۷۱]، اما واژه‌ شرک در هر کجا به‌کار رفته است مراد پذیرش فرمان روایاتی است که خداوند متعال اذن به فرمان‌روایی آنها نداده است[۷۲].

بحث شرک در معارف اسلامی، مربوط به پذیرش ولایت غیر خداست، به دلیل اینکه بعضی در برابر ولایت خدا و انبیاء و اولیای الهی گردن می‌نهند؛ لذا به ایمان دوم (ایمان تسلیمی) نائل می‌شوند، برخی دیگر، علی‌رغم قبول داشتن و تصدیق خدا و رسول خدا (ایمان تصدیقی)، از ولایت خدا و انبیاء و اولیای الهی تمرد کرده و ولایت کسانی را می‌پذیرند که خداوند اذن نداده است؛ لذا مشرک می‌شوند. اگر به تاریخ مراجعه شود، زیاد وارد شده است که به رسول خدا(ص) گفته‌اند: به ما گفتی خدای واحد را بپرستید ما قبول کردیم، گفتی نماز بخوانید، ما هم خواندیم، گفتی زکات بدهید ما هم قبول کردیم، همه این موارد را قبول کرده‌ایم، اما الآن می‌خواهی پسر عم خود را بر ما مسلط کرده و قوم‌ و خویش خود را بر ما رئیس کنی؟! این کلام، مصداق ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ[۷۳] است[۷۴]. این تعبیر در مورد ولایت است، یعنی ولایت و فرمان‌روایی تو را قبول داریم و تو دستور دادی و ما هم عمل کرده‌ایم، اما حالا که می‌خواهی کسی را جای خود بگذاری که او هم دستور دهد و ما او را اطاعت کنیم، این مورد را دیگر قبول نمی‌کنیم.

اینکه قرآن کریم می‌فرماید: ﴿مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ[۷۵]‏، منظور بلاغِ چه چیزی است؟ برخی می‌گویند به دلیل اینکه قرآن فرموده است: ﴿مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ یا ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا[۷۶] این معنا را می‌دهد که رسول اکرم(ص) کاری غیر از ابلاغ ندارد، پس کار او حکومت‌داری نیست، اما این ابلاغ و تبشیر و انذار برای چه چیزی است؟ آیه‌ شریفه می‌فرماید: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۷۷]‏؛ تکلیف و وظیفه‌ رسول خدا(ص)، ابلاغ اطاعت خدا و رسول خدا و فرمان‌روایان الهی به مردم است.

پیامبر اعظم(ص) می‌فرماید: «وظیفه‌ من این است که به شما بگویم این ولایت، ولایت چه کسی است و شما باید از چه کسی فرمان ببرید، اما بر من نیست که شما را مجبور کنم از چه کسی اطاعت کنید؛ زیرا، خداوند متعال، بندگان را بر پذیرش دین و اطاعت فرمان‌روایان الهی مجبور نمی‌کند. خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۷۸] یا ﴿نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ[۷۹]. امثال این موارد این معنا را ندارد که اگر مردم اطاعت کنند یا نکنند فرقی ندارد، بلکه باید اطاعت کنند و تکلیف آنها اطاعت است و افراد در قبال والیان الهی مسئول هستند.

اما اطاعت از اولیای الهی و ائمه‌ هدی ((ع)) از دیدگاه اسلام تنها جنبه‌ سیاسی ندارد، بلکه جنبه‌ عبادی نیز دارد. این اطاعت در طول اطاعت از خدا و رسول خدا و فعل اختیاری است و تنها راه ورود به مرحله‌ ایمان دوم (ایمان تسلیمی) است که خداوند خود در آیات متعدد قرآن کریم به آن فرمان داده است، چنان‌که در سوره‌ نساء فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۸۰].[۸۱]

حکومت اساس رسالت

یکی از مهم‌ترین رسالت‌های «ما انزل إلی الرسول» این است که حاکمان و فرمان‌روایان الهی را برای اقامه‌ دین و صیانت شریعت معرفی کند. در حقیقت پیام همه‌ انبیای الهی همین بوده است؛ بیان شد که خداوند در سوره‌ شعراء می‌فرماید نوح و صالح و شعیب را فرستادیم و همه‌ آنها گفتند: ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۸۲]، حتی نفرموده است اطیعوه که در آن صورت وظیفه‌ پیامبران فقط ابلاغ باشد، بلکه کلام رسولان الهی این است: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ[۸۳]؛ یعنی من حاکم و فرمان‌روای الهی هستم و خداوند من را برای فرمان‌روایی شما فرستاده است. این رسالت مهمی است که رسول خدا(ص) را برای آن فرستاده است، چنان‌که قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا[۸۴]. در آیه‌ دیگر اطاعت و تسلیم در برابر احکام پیامبر(ص) را معیار شناخت ایمان حقیقی از غیر حقیقی بیان می‌فرماید: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۸۵].[۸۶]

احزاب در ادبیات قرآن

کلمه‌ «احزاب» در ادبیات قرآن کریم از واژگانی است که دارای معنای ویژه است و معنای خاص دارد. با مرور آیاتی که این کلمه در آن به کار برده شده است به خوبی درمی‌یابیم «احزاب» نظر به گروه‌های منحرف دارد، گروهایی که از مسأله‌ اطاعت خدا سرباز می‌زنند. قرآن کریم از جمعیت و جامعه مؤمنِ حقیقی که دارای آرمان و اهداف واحد توحیدی هستند «حزب الله» تعبیر می‌کند و جامعه‌ مطیع خدا و رسول خدا را یک «حزب» می‌داند. بر این اساس، جامعه‌ مؤمنین هیچ‌گاه چند دسته نخواهند شد. سِرّ آن‌هم این است که مؤمنین به فرمان‌روایی خدا و رسول خدا و اولیای الهی معتقد هستند و به همین دلیل خود را ملتزم به اطاعت می‌دانند؛ چنین جامعه‌ای طبیعتاً همیشه یک‌دست و یک حزب هستند، چند جریانی و چندحزبی و چند دستگی در جامعه‌ اهل ایمان ممکن نیست تحقق پیدا کند.

در حقیقت چند دستگی از نظر قرآن کریم نشانه‌ مجموعه‌های غیر مؤمن است. برای اینکه بفهمیم یک مجموعه مؤمن است یا غیر مؤمن، راه آن این است که اگر یک جامعه «ولایت امر» و حاکمیت خدا و انبیا و اولیای الهی را قبول کرده‌ باشد مؤمن است و قرآن از آن به «حزب‌الله» تعبیر فرموده است: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۸۷]‏. تولی و اطاعت از خدا و رسول خدا و اولیای الهی منشأ اتحاد و انسجام اجتماعی و تک حزبی و تک قطبی شدن جامعه است. قرآن کریم اشاره می‌کند کسانی که از «ولایت امر» الهی سرپیچی کنند، قطعاً دچار چند دستگی می‌شوند که قرآن از آن به «احزاب» تعبیر می‌کند. مثلاً خداوند متعال در یک‌جا از قول کافران می‌فرماید: ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ[۸۸]‏؛ تعدد «آلهه» داشتن از ویژگی‌های جریان‌های غیر ایمانی است و مراد از آلهه تنها اصنام نیست؛ بلکه آلهه به معنای «ما یُعبد» است و «ما یُعبد» یعنی «ما یُطاع» که تمام حاکمیت‌های طاغوتی و غیر الهی را شامل می‌شود. این ویژگی گروه‌های غیر ایمانی است که تعدّد «آلهه» و تعدّد «حزب» دارند، این موضوع را در قرآن کریم به خوبی می‌توان تتبّع کرد.

مثلاً قرآن کریم در سوره‌ صاد می‌فرماید: ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ[۸۹]‏، تا آنجا که می‌فرماید: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَئِكَ الْأَحْزَابُ[۹۰]. احزاب، آن دسته‌هایی هستند که منکر ولایت الهی هستند. یا مثلاً در سوره‌ هود که از آیات ویژه‌ قرآن کریم است می‌فرماید: ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ[۹۱]‏. در جمله‌ ﴿وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ[۹۲] به مسأله‌ احزاب اشاره شده است. دقیقاً منظور از ﴿مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مسأله‌ امامت است. منظور از ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ[۹۳] رسول اکرم(ص) و مراد از «بینه» معجزه است و این معنا را مفسرین به اتفاق قبول دارند. ﴿وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً[۹۴]، یعنی بعد از او کسی می‌آید که شاهد است و این شاهد از خود اوست: ﴿شَاهِدٌ مِنْهُ، به اتفاق مسلمین، رسول اکرم(ص) تعبیر «منّی» را در حق کسی جز امام علی بن ابی طالب، امام حسن، امام حسین، و حضرت زهرا ((ع)) به کار نبرده است: علی منّی و أنا من علی»، حسن منّی، حسین منّی، یا، فاطمة بضعة منّی.

قرآن کریم در آخر سوره‌ مجادله، از کسانی که تحت ولایت امر خداوند بوده و از اولیای الهی متابعت می‌کنند با عنوان «حزب الله» نام برده است که ایمان در دل‌های آنان تثبیت و تأیید شده و پاداش‌های والایی مانند: موفقیت و رستگاری در دنیا و آخرت و بهشت برین و رضوان الهی شامل آنان است: ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۹۵] ‏. جمله ﴿أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ، اشاره به ایمان دوم (ایمان تسلیمی) و ایمان اطاعت است، ایمانی که بعد از آن کفری در کار نیست و کفر بعدالایمان در آن وجود ندارد.

بنابراین؛ منشأ چند دستگی در جامعه، تعدّد «مُطاع» و حاکمان است؛ آنچه منشأ چند دستگی در جامعه‌ انسانی می‌شود گوناگونی حاکمان و فرمان‌روایانی است که «احزاب» و گروه‌ها از آنها پیروی می‌کنند. وقتی حاکم و فرمان‌روا متعدد شد، بالطبع مردم هم دسته‌دسته می‌شوند. اما، چون اهل ایمان فرمان‌روایان متعدد ندارد، بلکه فرمانروای آنها خدا و افراد منصوب از سوی خداوند است، دچار چند دستگی و تفرقه نمی‌شوند. اصولاً وحدت اجتماعی در نتیجه‌ تبعیت از فرمان‌روایی الهی حاصل می‌شود[۹۶].

تحزب مفید و تحزب مضر

بر مبنای ولایت‌پذیری الهی، اگر تکثّر احزاب به این معنا باشد که افراد برای اطاعت از فرمان‌روایی الهی چند دسته شوند، این کار خوب بوده و مصداق تعدد در فرمان‌روایی نیست. تکثّر در فرمان‌بران منافاتی با وحدت ندارد، بلکه چیزی که منافات با وحدت دارد، تکثر در فرمان‌روایی است؛ به این معنا که کسانی در برابر فرمان‌روای الهی اعلام فرمان‌روایی کند و مردم را به اطاعت خود فرابخواند و مردم هم اطاعت کنند.

این عمل، مضر و منشأ تکثرِ و پراکندگی است. همیشه بیان کرده‌ایم آنچه منشأ پراکندگی می‌شود تکثر «آلهه» است که منجر به تعدّد فرمان‌روایان می‌گردد. اما اگر اله، واحد است، فرمان‌روایی الهی هم واحد است، حال آن جمعیتی که از او تبعیت می‌کنند چند دسته باشند، اما همه از او تبعیت ‌کنند ایرادی ندارد.

وقتی همه از یک حاکم الهی تبعیت ‌کنند مصداق آیه‌ شریفه می‌شود: ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذَلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ[۹۷]‏، همه در اطاعت از آن فرمان‌روای الهی از یکدیگر سبقت می‌جویند. اینکه سبقت می‌جویند، تفرقه و مشکلی ایجاد نمی‌کند؛ زیرا، با هم نمی‌جنگند و علیه دیگری جریان‌سازی و خراب‌کاری نمی‌کند، بلکه همه در جهت واحد و برای دست‌رسی به آرمان توحیدی تلاش می‌کنند. اگر به این شکل نبود، معلوم می‌شود این تکثّر در جهت یاری و اطاعت حاکمیت و رهبری الهی نیست.

این جریان در زمان حضرت امیرالمؤمنین(ع) هم به همین شکل بوده است؛ غالب افراد ایشان مؤمن به ایمان اول (ایمان تصدیقی) بوده‌اند، نه ایمان ثانی (ایمان تسلیمی). اینکه حضرت فرمود: «بَسَطْتُمْ یَدِی فَکَفَفْتُهَا» و علت استنکاف و نپذیرفتن خلافت و بیعت مردم، نه از این باب بود که حضرت خود را احقّ به ولایت نمی‌دانستد؛ بلکه از این جهت بود که می‌دانست این دستی که به سمت او کشیده شده است دست اطاعت پایدار نیست، بلکه دست اطاعت برای مصالح و منافع شخصی است؛ لذا، افرادی مانند طلحه و زبیر فریاد می‌زدند که مردم با حضرت بیعت کنند[۹۸].

اتحاد مصلحتی کفار

اتحاد جبهه‌ کفر همیشه بر اساس منافع و مصالح دنیوی است و به دلیل آنکه مصالح و منافع دنیوی همیشه ناپایدار و موقت است، اتحاد آنان نیز همواره ناپایدار و شکننده است. چون منافع دنیوی همیشه موقت است، جریان‌های غیر توحیدی وقتی به جایی رسیدند و منفعتی به دست ‌آوردند، خودشان با هم درگیر می‌شوند.

در تحقق عینی هم به همین شکل بوده است؛ در جامعه‌ای که معاویه آن را مدیریت می‌کرد، تنها ظاهری از اتحاد و انسجام اجتماعی به چشم می‌آمد و الا همیشه در این جامعه، تبعیض، جنگ، ترور و خونریزی بود. حضرت زهرا(س) هم در خطبه‌ خود به آن اشاره کرده است: «أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِینَ یَدَعُ فَیْئَکُمْ زَهِیداً وَ زَرْعَکُمْ حَصِیدا» اختلاف و خون‌ریزی در جامعه‌ اسلامی از آن روز تا به امروز هم‌چنان جریان دارد. شهرستانی صاحب کتاب «ملل و نحل» می‌گوید: «ما سلّ سیف فی الاسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سلّ علی الامامة فی کل زمان».

در جامعه‌ اسلامی همیشه جنگ و اختلاف به شکل مستمر وجود داشته است و وحدتی در جامعه به وجود نیامده است. این اختلاف و تفرقه در جامعه‌ اسلامی در نتیجه کار معاویه ایجاد شده است و اگر معاویه نبود این همه اختلاف پیش نمی‌آمد. در حقیقت اساس اختلاف و تفرقه در جامعه اسلامی را خود معاویه با عدم اطاعت در برابر حاکمیت اسلامی پایه‌گذاری کرد و تفرقه از آن روز به بعد ادامه دارد[۹۹].

ویژگی هفتم: پذیرش ولایت کافر

ویژگی ششم این است که همیشه اهل ایمان(تصدیقی) اول که به مرحله‌ ایمان (تسلیمی) دوم نرسیده‌اند، ولایت کفار را می‌پذیرند، اما از ولایت مؤمن سر باز می‌زنند: ﴿لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[۱۰۰]. تعبیر ﴿لَا يَتَّخِذِ اشاره به این حقیقت دارد که مؤمنین نباید ولایت کافِر را بپذیرند. قرآن کریم شدیداً تأکید دارد، آنهایی که می‌گویند ما ایمان آورده‌ایم و با زبان این را بیان می‌کنند، اما زیر ولایت کفار می‌روند، مؤمن نیستند.

قرآن کریم این موضوع را در تاریخ و رفتار بنی‌اسرائیل نکوهش کرده و به روشنی تبیین نموده که یکی از گرفتاری‌ها و انحرافات بزرگ آنان همین امر بوده است، چنان‌که می‌فرماید: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ[۱۰۱]؛ لذا مهم‌ترین عامل این لعنت و شقاوتی که دامن بنی‌اسرائیل را گرفت و آنان مورد خشم و غضب خداوند قرار داد، پذیرش ولایت کفار بود. آنان در عین اینکه ادعای ایمان می‌کردند، اما به راحتی ولایت کفار را می‌پذیرفتند. حاضر بودند حرف کافر را بپذیرند اما از پذیرش امر حضرت موسی(ع) سر باز می‌زدند؛ لذا مورد لعن خداوند قرار گرفتند: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ.

لعنت و غضب خدا بر هر امتی که نازل شده است، عمدتاً به خاطر پذیرش ولایت کفار بوده است: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ تا آنجا که می‌فرماید: ﴿كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ تَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ[۱۰۲]. سپس می‌فرماید: ﴿وَلَوْ كَانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالنَّبِيِّ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِيَاءَ وَلَكِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۰۳]. اگر بنی اسرائیل ایمان حقیقی و ایمان دوم (ایمان تسلیمی) را داشتند هیچ‌گاه زیر ولایت کافِر نمی‌رفتند، چون تصدیق خدا و پیامبران و نائل شدن به مرحله‌ اول ایمان (ایمان تصدیقی)، سپس بازماندن و سر باز زدن از پذیرش مرحله‌ دوم ایمان (ایمان تسلیمی)، برای امت‌ها و جوامع گذشته انحرافات زیادی از جمله پذیرش ولایت کفار را در پی داشته است، قرآن کریم به صورت مبسوط به این مسأله پرداخته است و آیات زیادی در این موضوع وجود دارد.

تولّی و ولایت هم به معنای پذیرش امر و هم به معنای پیوستن است. اصل ولایت به معنای پیوستن به جمعی است، وَلَیَ فُلانٌ فُلانًآ: یعنی فلانی به فلانی پیوست. اساس معنای ولایت، پیوستن است و پیوستن کامل هم پیروی و اطاعت است. به گونه‌ای که هر چه آن جمعیت گفتند انسان آن را انجام دهد و هر چه آنها دوست داشتند انسان هم آن را دوست داشته باشد؛ لذا قرآن کریم با تأکید، مؤمنین را از پذیرش ولایت کفار نهی نموده و می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۰۴]؛ زیرا، اگر کسی بخواهد ولایت کفار را بپذیرد و امر آنها را اطاعت کرده و خواسته آنها را عملی کند، در حقیقت به آنها پیوسته است و از آنها خواهد بود.

آیات قرآن در این موضوع ادامه دارد و به روشنی توضیح می‌دهد، آنهایی که ولایت کافِر را می‌پذیرند، می‌گویند: ﴿فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَنْ تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ[۱۰۵]‏؛ می‌ترسیم آنها ما را تحت‌فشار قرار داده و یا محاصره کنند؛ اما برخلاف این پندار باطل آنان، خداوند متعال به زودی فتح و پیروزی و فرَج و گشایش را برای مؤمنین می‌آورد. در آن روز، افرادی که می‌گفتند: می‌ترسیم ما را محاصره کنند یا جنگ شود و به ما حمله نمایند و به دلیل این ترس، ولایت کفار را پذیرفته‌اند، پشیمان خواهند شد[۱۰۶].

ویژگی هشتم: تردید، ویژگی انسان‌های ناقص الایمان

ویژگی هشتم ایمان اولی (تصدیقی) که از ایمان دوم (تسلیمی) جداست، مسأله‌ شک و «رَیب» است. شک و «رَیب» این گروه، در حال تصدیق و در عین تصدیق به "ما انزل الله" و "ما انزل الی الرسول" است؛ یعنی در حالی‌که به روشنی می‌دانند و تصدیق می‌کنند که خدا و رسول خدا صادق است، اما در اطاعت دچار تردید و دودلی هستند و وقتی زمان عمل می‌رسد همیشه در شک و دودلی به سر می‌برند.

افرادی که ایمان دوم (تسلیمی) را دارند، یعنی می‌دانند خدا و رسول حق می‌گویند و تا رسول خدا (ص) فرمان داد، دیگر تردیدی در عمل نداشته و شک و ریب به خود راه نمی‌دهند. در حالی‌که افراد دارای ایمان اول (تصدیقی) خالی از ایمان دوم، همیشه به این شکل‌اند که دستورات و فرامین رسول خدا(ص) می‌شنوند، اما در اجرای آن تردید می‌کنند که آیا امکان اجرایی دارد یا ندارد؟

همه‌ مشکلات ما همیشه از اول به همین شکل بوده است که وقتی فرمان‌روا فرمان می‌داده است آنهایی که می‌باید فرمان‌پذیر می‌بودند دچار تردید و دودلی می‌شدند و در اینکه آیا فرمان را انجام دهند یا نه، تشکیک می‌کردند. می‌دانستند که این فرمان رسول اکرم(ص) است، اما دل‌شان محکم نبود، به دلیل اینکه تسلیم نبودند.

در بسیاری از آیات قرآن اشاره به این موضوع شده است؛ مثلاً در سوره‌ حجرات آمده است: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[۱۰۷]‏، افرادی دارای ایمان حقیقی هستند که ایمان‌شان همراه با تردید و ارتیاب نباشد. برخی ایمان می‌آورند اما در وقت عمل، گرفتار تردید می‌شوند و وقتی زمان عمل و اطاعت می‌رسد به شک و ریب می‌افتند، این افراد از ایمان حقیقی محروم‌اند. آیات سوره‌ توبه بسیار توضیح دهنده این جنبه است که می‌فرماید: ﴿لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ[۱۰۸]. برخی افراد «ایمان اطاعت» داشته‌اند، اما «ایمان نصرت» نداشته‌اند. این افراد، علی‌رغم نقض «میثاق نصرت» می‌خواستند به «میثاق اطاعت» پایبند باشند؛ لذا، با بهانه‌گیری و دلیل تراشی، در موقع نیاز به نصرت، از پیامبر(ص) اذن خالی کردن جبهه را می‌گرفتند و می‌خواستند با اذن پیامبر(ص)، شانه از زیر بار نصرت دین و رسول خدا(ص) خالی کنند!

در سوره‌ حدید به نحو جالبی به همین ماجرا اشاره دارد: ﴿يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ[۱۰۹]، براساس مفاد این آیه‌ شریفه، منافقینی که در جهنم هستند به مؤمنین حقیقی که در بهشت هستند خطاب می‌کنند: ﴿أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ، یعنی ما هم همراه شما و مانند شما مؤمن بودیم. این تعبیر نشان می‌دهد که این طیف از منافقان ایمان اول را داشته‌اند. اما مؤمنین در جواب آنها می‌گویند: شما تربّص کردید و منتظر بودید که چه وقت رسول خدا(ص) از دنیا می‌رود. ـ تربصتم یعنی منتظر یک حادثه بودید؛ خود شما نفس خود را در عذاب قرار دادید ـ ﴿فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ به معنای عذبتم انفسکم است ـ؛ سپس ﴿وَارْتَبْتُمْ به ریب و تردید افتادید و گفتید ما از رسول خدا بهتر می‌فهمیم. این موضوع در تاریخ آمده است؛ کسانی که حق ولایت اهل‌بیت ((ع)) را غصب کردند به حضرت زهرا(س) گفتند: این کاری که ما می‌کنیم برای بقای دین پدر تو مفیدتر است. ﴿وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ، در آرزوی قدرت به سر بردید، ﴿حَتَّى جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَغَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ تا وقتی که مرگ شما فرا رسید و در اینجا دیدید که چه بر سر تان آمده و چه اتفاقی برای شما افتاده است![۱۱۰]

منابع

  1. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.

پانویس

  1. «ای مؤمنان! پدران و برادرانتان را دوست مگیرید اگر کفر را بر ایمان برگزینند و کسانی از شما که آنها را دوست بگیرند ستمگرند» سوره توبه، آیه ۲۳.
  2. «بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و دودمانتان و دارایی‌هایی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد آن بیم دارید و خانه‌هایی که می‌پسندید از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او نزد شما دوست‌داشتنی‌تر است پس چشم به راه باشید تا خداوند» سوره توبه، آیه ۲۴.
  3. «گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  4. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  5. سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  6. «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
  7. «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶.
  8. سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  9. «و بگو که این (قرآن) راستین و از سوی پروردگار شماست، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر پیشه کند، ما برای ستمگران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد و اگر فریادرسی خواهند با آبی چون گدازه فلز به فریادشان می‌رسند که (گرمای آن) چهره‌ها را بریان می‌کند؛ آن آشامیدنی بد است و زشت آسایشگهی است (آن آتش)» سوره کهف، آیه ۲۹.
  10. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  11. «توبه کسانی که پس از ایمان خویش کفر ورزیدند سپس بر کفر افزودند هرگز پذیرفته نخواهد شد و آنانند که گمراهند» سوره آل عمران، آیه ۹۰.
  12. «توبه کسانی که پس از ایمان خویش کفر ورزیدند سپس بر کفر افزودند هرگز پذیرفته نخواهد شد و آنانند که گمراهند» سوره آل عمران، آیه ۹۰.
  13. «جز کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و کاری شایسته کنند؛ که خداوند نیکی آنان را جانشین بدی‌هایشان می‌گرداند و خداوند آمرزنده بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۷۰.
  14. «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم و فرعون و سپاهش از ستم و دشمنی، سر در پی آنان نهادند تا آنگاه که آب از سرش گذشت؛ گفت: ایمان آوردم که هیچ خدایی نیست جز همان که بنی اسرائیل بدان ایمان دارند و من از گردن نهادگانم» سوره یونس، آیه ۹۰.
  15. «آیا اکنون؟ در حالی که پیش از این نافرمانی کردی و از تبهکاران بودی؟» سوره یونس، آیه ۹۱.
  16. «خداوند نیکی آنان را جانشین بدی‌هایشان می‌گرداند و خداوند آمرزنده بخشاینده است» سوره فرقان، آیه ۷۰.
  17. «و خداوند آمرزنده بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۹۶.
  18. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  19. محمد حسین طباطبایی، المیزان، مترجم: محمد باقر موسوی همدانی، قم‏، دفتر انتشارات اسلامی جامعه‏ی مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۴ش‏، چاپ پنجم،ج۸، ص۵۱.
  20. همان، ص۷۱.
  21. محمد جواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، تهران، انتشارات اسلامیه،‏ ۱۳۹۸ق‏، چاپ اول، ج‏۱۰، ص: ۳۳۵.
  22. «همچون شیطان که به آدمی گفت: کافر شو و چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم که من از خداوند پروردگار جهانیان می‌هراسم» سوره حشر، آیه ۱۶.
  23. «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.
  24. «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم» سوره اعراف، آیه ۱۶.
  25. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  26. «ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۳۳.
  27. «این از آن روست که آنان آنچه را خداوند فرو فرستاد نپسندیدند بنابراین (خداوند) کردارهایشان را از میان برد» سوره محمد، آیه ۹.
  28. «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند» سوره محمد، آیه ۱.
  29. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  30. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟ در آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر سرپیچی کرده‌اند دوست دارند کاش با خاک یکسان می‌شدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمی‌توانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۱ ـ ۴۲.
  31. «آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا می‌تراشند» سوره انعام، آیه ۱.
  32. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  33. «و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار می‌دهید با آنکه می‌دانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دل‌هایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمی‌کند» سوره صف، آیه ۵.
  34. «ای مؤمنان! همچون کسانی نباشید که موسی را آزردند و خداوند او را از آنچه (درباره او) گفتند برکنار داشت و او نزد خداوند آبرومند بود» سوره احزاب، آیه ۶۹.
  35. «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار می‌کنند و می‌گویند او خوش‌باور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آورده‌اند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار می‌رسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.
  36. «چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند» سوره آل عمران، آیه ۸۶.
  37. «و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما! پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است: چنانچه هر یک از شما از سر نادانی کار بدی انجام دهد، آنگاه از پس آن توبه کند و به راه آید، چنین است که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۵۴.
  38. «و چون موسی به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن سر کرد، گفت: پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم، فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
  39. «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمین‌لرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده می‌فرمودی آنان و مرا پیش از این نابود می‌کردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کم‌خردان ما کرده‌اند نابود می‌فرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه می‌داری و هرکس را بخواهی راهنمایی می‌فرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
  40. ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛ «و از ایشان کسانی هستند که می‌گویند: پروردگارا! در این جهان به ما نکویی بخش و در جهان واپسین هم نکویی ده و ما را از عذاب آتش نگاه دار» سوره بقره، آیه ۲۰۱.
  41. «و در این جهان و در جهان واپسین برای ما نیکی مقرّر فرما که ما به سوی تو بازگشته‌ایم» سوره اعراف، آیه ۱۵۶.
  42. «فرمود: عذابم را به هر کس بخواهم می‌رسانم و بخشایشم همه چیز را فرا می‌گیرد و آن را به زودی برای آنان که پرهیزگاری می‌ورزند و زکات می‌دهند و کسانی که به آیات ما ایمان دارند مقرّر می‌دارم» سوره اعراف، آیه ۱۵۶.
  43. «همان کسان که از فرستاده پیام‌آور درس ناخوانده پیروی می‌کنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته می‌یابند؛ آنان را به نیکی فرمان می‌دهد و از بدی باز می‌دارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام می‌گرداند و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  44. سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  45. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم» سوره حدید، آیه ۲۵.
  46. «پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رسانده‌اند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کرده‌اند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  47. «پس آن هنگام که از هر امّتی گواهی آوریم و تو را (نیز) بر آنان، گواه گیریم (حالشان) چگونه خواهد بود؟ در آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر سرپیچی کرده‌اند دوست دارند کاش با خاک یکسان می‌شدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمی‌توانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۱ ـ ۴۲.
  48. «به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
  49. «بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان و برادرانتان و همسرانتان و دودمانتان و دارایی‌هایی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کساد آن بیم دارید و خانه‌هایی که می‌پسندید از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه او نزد شما دوست‌داشتنی‌تر است پس چشم به راه باشید تا خداوند» سوره توبه، آیه ۲۴.
  50. ﴿آلْآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ؛ «آیا اکنون؟ در حالی که پیش از این نافرمانی کردی و از تبهکاران بودی؟» سوره یونس، آیه ۹۱.
  51. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  52. «و می‌گویند به خداوند و به پیامبر ایمان آورده‌ایم و فرمان می‌بریم سپس گروهی از ایشان پس از آن، پشت می‌کنند و مؤمن نیستند» سوره نور، آیه ۴۷.
  53. «و چون به سوی خداوند و پیامبرش فرا خوانده می‌شوند تا (پیامبر) میان آنان داوری کند ناگاه گروهی از آنان رو می‌گردانند» سوره نور، آیه ۴۸.
  54. «و اگر حقّ با آنان باشد با پذیرندگی به سوی او می‌آیند آیا آنان به دل بیمارند یا تردید دارند یا می‌هراسند که خداوند و پیامبرش بر آنان بیداد روا دارند؟ (خیر)، بلکه آنان ستمگرند» سوره نور، آیه ۴۹ ـ ۵۰.
  55. «و ستمکارتر از کسی که نمی‌گذارد نام خداوند در مسجدهای او برده شود» سوره بقره، آیه ۱۱۴.
  56. «و ستمگرتر از آن کس که بر خداوند دروغی بندد یا آیات او را دروغ شمارد، کیست؟» سوره انعام، آیه ۲۱.
  57. «آیا به بخشی از کتاب (تورات) ایمان می‌آورید و به بخشی (دیگر) کفر می‌ورزید؟» سوره بقره، آیه ۸۵.
  58. «و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم از آنچه بر تو فرو فرستاده شده است، شادی می‌کنند؛ و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۶.
  59. «جز این نیست که گفتار مؤمنان چون به سوی خداوند و پیامبرش فرا خوانده شوند تا (پیامبر) میان آنان داوری کند این است که می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم و آنانند که رستگارند» سوره نور، آیه ۵۱.
  60. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  61. «و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم از آنچه بر تو فرو فرستاده شده است، شادی می‌کنند؛ و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۶.
  62. «اوست که بر بنده خویش آیاتی روشن فرو می‌فرستد تا شما را به سوی روشنایی، از تیرگی‌ها در آورد و بی‌گمان خداوند به شما مهربانی بخشاینده است» سوره حدید، آیه ۹.
  63. «خداوند است که کتاب را به حق و ترازو را فرو فرستاد و تو چه می‌دانی؟ شاید رستخیز نزدیک باشد» سوره شوری، آیه ۱۷.
  64. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان» سوره مائده، آیه ۶۷.
  65. «و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  66. «و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای» سوره مائده، آیه ۶۷.
  67. «و کسانی که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم از آنچه بر تو فرو فرستاده شده است، شادی می‌کنند؛ و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۶.
  68. «و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند». سوره رعد، آیه ۳۶.
  69. «و از گروه‌ها (ی کافر) کسی است که دیگری را انکار می‌کند؛ بگو: من فرمان یافته‌ام که خداوند را بپرستم و با او شریک قرار ندهم؛ (مردم را) به سوی او فرا می‌خوانم و بازگشت من به سوی اوست» سوره رعد، آیه ۳۶.
  70. «و به جای خداوند چیزی را می‌پرستند که نه زیانی به آنان می‌رساند و نه سودی» سوره یونس، آیه ۱۸.
  71. ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا؛ «و به جای خداوند چیزی را می‌پرستند که به آنان نه سود می‌رساند و نه زیان و کافر در برابر پروردگارش پشتیبان (شیطان) است» سوره فرقان، آیه ۵۵.
  72. ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ «آنان دانشوران دینی و راهبان خود را به جای خداوند پروردگاران خویش برگزیده‌اند و نیز مسیح پسر مریم را در حالی که جز این فرمان نیافته‌اند که خدایی یگانه را بپرستند که خدایی جز او نیست؛ پاکا که اوست از شرکی که می‌ورزند» سوره توبه، آیه ۳۱.
  73. «ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم» سوره نساء، آیه ۱۵۰.
  74. ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا؛ «کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند» سوره نساء، آیه ۱۵۰.
  75. «بر پیامبر جز پیام رسانی نیست و خداوند آنچه را آشکار می‌دارید و آنچه را نهان می‌کنید می‌داند» سوره مائده، آیه ۹۹.
  76. «و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵.
  77. «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهاده‌اند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهاده‌اند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب می‌شوید و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  78. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  79. «ما به آنچه می‌گویند داناتریم و تو بر آنان چیره نیستی از این روی هر کس را که از وعده عذاب من می‌هراسد با قرآن پند بده!» سوره ق، آیه ۴۵.
  80. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  81. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  82. «من برای شما پیامبری امینم پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۰۷ ـ ۱۰۸.
  83. «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره آل عمران، آیه ۵۰.
  84. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند و اگر آنان هنگامی که به خویش ستم روا داشتند نزد تو می‌آمدند و از خداوند آمرزش می‌خواستند و پیامبر برای آنان آمرزش می‌خواست خداوند را توبه‌پذیر بخشاینده می‌یافتند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  85. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  86. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  87. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  88. «آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است» سوره ص، آیه ۵.
  89. «آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است» سوره ص، آیه ۵.
  90. «پیش از ایشان قوم نوح و عاد و فرعون دارنده میخ‌ها هم، (پیامبران را) دروغگو انگاشتند و ثمود و قوم لوط و «اصحاب ایکه» همان گروه‌ها (ی شکست خورده) بودند». سوره ص، آیه ۱۲ ـ ۱۳.
  91. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینش‌اند) به آن ایمان دارند و از دسته‌ها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ) وعده‌گاه اوست پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمی‌آورند» سوره هود، آیه ۱۷.
  92. «و از دسته‌ها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ) وعده‌گاه اوست» سوره هود، آیه ۱۷.
  93. «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد» سوره هود، آیه ۱۷.
  94. «و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است» سوره هود، آیه ۱۷.
  95. «گروهی را نمی‌یابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیده‌اند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بی‌گمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
  96. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  97. «که مهر آن، مشک است و در چنین چیزی رغبت‌کنندگان باید رغبت کنند» سوره مطففین، آیه ۲۶.
  98. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  99. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  100. «مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست گیرند و هر که چنین کند با خداوند هیچ رابطه‌ای ندارد مگر آنکه (بخواهید) به گونه‌ای از آنان تقیّه کنید و خداوند، شما را از خویش پروا می‌دهد و بازگشت (هر چیز) به سوی خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۲۸.
  101. «کافران از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شده‌اند از این رو که نافرمانی ورزیدند و تجاوز می‌کردند» سوره مائده، آیه ۷۸.
  102. «از کار ناپسندی که می‌کردند باز نمی‌ایستادند بی‌گمان، زشت است کاری که می‌کردند. بسیاری از آنان را می‌نگری که کافران را سرور می‌گیرند؛ به راستی زشت است آنچه خود برای خویش پیش فرستادند که (سبب شد) خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان در عذاب، جاودانند» سوره مائده، آیه ۷۹ ـ ۸۰.
  103. «و اگر به خداوند و پیامبر و آنچه به سوی او فرو فرستاده شده است ایمان می‌داشتند آنان را سرور نمی‌گرفتند اما بسیاری از ایشان نافرمانند» سوره مائده، آیه ۸۱.
  104. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند و هر کس از شما آنان را دوست بگیرد از آنان است؛ بی‌گمان خداوند گروه ستمگران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۵۱.
  105. «آنگاه بیماردلان را خواهی دید که برای آنان سر و دست می‌شکنند؛ می‌گویند بیم داریم که بلایی به ما رسد ؛ بسا خداوند پیروزی یا امری (دیگر، پیش) آورد تا آنان از آنچه در دل می‌نهفتند پشیمان گردند» سوره مائده، آیه ۵۲.
  106. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.
  107. «تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‌اند سپس تردید نورزیده‌اند و با دارایی‌ها و جان‌هایشان در راه خداوند جهاد کرده‌اند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵.
  108. «آنان که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمی‌گیرند و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) می‌خواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپرده‌اند و در تردید خود سرگردانند» سوره توبه، آیه ۴۴ ـ ۴۵.
  109. «روزی که مردان و زنان منافق به مؤمنان می‌گویند: چشم به راه ما بمانید تا از فروغتان (بهره‌ای) بگیریم، (به آنان) گفته می‌شود: به پس پشت خود باز گردید و فروغی بجویید؛ آنگاه میان آنان (و مؤمنان) بارویی می‌کشند که دری دارد، درون آن بخشایش و بیرون آن روی به عذاب دارد. (منافقان) آنان را ندا می‌دهند: آیا ما با شما نبودیم؟ می‌گویند: چرا، اما شما خود را (با دورویی) به سختی افکندید و چشم به راه (شکست ما مؤمنان) بودید و تردید کردید و آرزوها شما را فریب داد تا آنکه فرمان خداوند در رسید و (شیطان) فریبکار شما را به خداوند فریب می‌دهد» سوره حدید، آیه ۱۳ ـ ۱۴.
  110. اراکی، محسن، درس خارج فقه نظام سیاسی با موضوع ایمان و مراحل آن.