بنیدیان
نسب طایفه
بنیدیان در شمار قبایل قحطانی[۱] و از شاخههای قبیله بنی حارث بن کعب مذحج هستند که نسب از دیّان (یزید) بن قطن بن زیاد بن حارث بن مالک بن ربیعة بن کعب بن ربیعة بن حارث بن کعب بن عمرو بن علة بن خالد بن مالک بن ادد میبرند[۲]. این خاندان، خود، به شعبی منشعب شده که از مهمترین این انشعابات میتوان به طایفه بنیعبدالله بن عبدالمدان[۳] و بنیربیع بن عبیدالله[۴] اشاره کرد.[۵]
مساکن و منازل بنیدیان
خاستگاه اصلی بنیدیان، سرزمین نجران در یمن است. آنان پیش از اسلام، از زمانهای خیلی دور، - که برخی زمان آن را پیش از سیل عرم گفتهاند، - همراه با قبیله مادری خود، بنی حارث بن کعب در نجران سکونت داشتند[۶]. این در حالی است که به اعتقاد ابوالفرج اصفهانی این حضور در دورههای بسیار متأخرتر صورت گرفته است. او از یزید بن عبدالمدان [بن دیان] به عنوان نخستین حارثی که در نجران ساکن شد، یاد کرده است. وی در توضیح چگونگی این اتفاق، آورده که یزید بن عبدالمدان پس از ازدواج با رهیمه دختر عبدالمسیح بن دارس - از سران مسیحی نجران - همراه با فرزندشان، عبدالله بن یزید در کوفه زندگی میکردند تا این که با مرگ عبدالمسیح، آنان که تنها وارثان اموال وی شناخته میشدند، از کوفه به نجران وارد شدند و در این شهر ساکن شدند[۷]. پس از ظهور اسلام و در پی انجام فتوحات اسلامی، جمعی از دیانیها همچنان در یمن باقی ماندند[۸]، اما برخی دیگر، با مهاجرت به بلاد مفتوحه، در مناطقی همچون کوفه رحل اقامت افکندند[۹].[۱۰]
تاریخ جاهلی بنیدیان
بنی حارث بن کعب پیش از اسلام، بر نجران ریاست داشتند و پادشاهان عرب در این منطقه محسوب میشدند. ریاست بنیحارث هم، در خاندان بنیدیان - که برخی، از آنها به «بیت عبدالمدان بن دیان» یاد کردهاند، - قرار داشت[۱۱]. این مقام اندکی پیش از بعثت، به یزید بن عبدالمدان بن دیان رسید[۱۲]. ریاست نجران پیوسته در خاندان عبدالمدان بود تا این که اسلام ظهور کرد. آنان پس از اسلام نیز مدتی عهدهدار ریاست قوم بودند تا این که بعد از چندی ریاست به دست بنیابی الجواد (الجود) - از دیگر خاندانهای بنیحارث - افتاد[۱۳]. بیت بنیعبدالمدان که از آنها به عنوان یکی از بیوتات سهگانه عرب یاد شده است[۱۴].
فرزندان عبدالمدان، از اجواد و بزرگان و تک سواران و شجاعان عرب بودند و به یمن وجود بزرگانی چون عبدالمدان و یزید بن عبدالمدان، حارث بن عبدالمدان و عبدالحجر بن عبدالمدان و زیاد بن عبدالله بن عبدالمدان در میان ایشان[۱۵]، به شرف و بزرگی در میان عرب، ضرب المثل بودند؛
با این وجود، آنان نیز بمانند دیگر قبایل جاهلی، بر کنار از جنگها و زد و خوردهایی با دیگر قبائل عرب نبودند که از جمله این نبردها - که به حضور دیانیها در آن تصریح شده، - میتوان به حضور در «یوم کلاب ثانی» اشاره کرد[۱۶]. همراهی با بنی حارث بن کعب در غارت هوازن در «یوم السلف» (از مخالیف یمن)، از دیگر نبردهای جاهلی بنیعبدالمدان است[۱۷]. این حمله که شدت آن بیشتر متوجه قبیله بنیعامر بود، به همت شجاعانی از بنیحارث چون عمیر و معقل، به شکست بنیعامر ختم شد[۱۸]. در این حمله، ابوبراء عامر بن مالک ملاعب الاسنّه و برادرش عبیدة بن مالک به اسارت در آمدند. این دو، در ایام اسارت با گشادهدستی و بزرگمنشی یزید بن عبدالمدان و انعام او مواجه شدند. این امر موجب گردید تا بعد مرگ یزید، زینب بنت مالک بن جعفر - خواهر ملاعب الاسنه - اشعاری در رثای او بسراید[۱۹]. درگیری بنیعبدالمدان و بنیمذحج در نجران با ازدیانی که پس از سیل عرم، در حال خروج از یمن بودند، از دیگر نبردهای جاهلی بنیعبالمدان است[۲۰].
علاوه بر نبردهای جاهلی، پیمانها و احلاف نیز بخشی از برنامههای قبایل در حفظ بقاء و صیانت از منافع خود بود. هر چند از احلاف مستقل بنیدیان با دیگر قبایل همجوار خبری به دست ما نرسیده است اما میتوان به دیگر مؤلفههای مهم اجتماعی نظیر ازدواجهای جاهلی که در واقع کارکردی مشابه پیمانهای میان قبیلگی داشتند و پشتوانهای برای استحکام روابط فیما بین قبائل، محسوب میشدند، به عنوان عاملی مهم در فراهمسازی زمینههای امنیت و آسایش خاطر آنان، در دست یافتن به اهداف مورد نظر، نگریست. (مورد توجه قرار داد.) بنیعبدالمدان در کنار دیگر طوایف بنی حارث بن کعب، در جهت رفع تهدیدها و خطرات و نیز پشتوانهسازی برای قبیله خود، کوشیدند تا با برقراری پیوندهای سببی با دیگر تیرهها و قبایل ساکن یمن و حجاز همچون قریش و کنانه، به استوارسازی جایگاه خود در میان قبایل منطقه بپردازند. از جمله این ازدواجها میتوان به پیمان سببی کبشه بنت خالد از بنیعامر با محجل بن حزن[۲۱]، رباب از بنینهد بن زید - از شاخههای قضاعه - با قنافة بن محجل[۲۲]، ام جبر بنت سیحان از قبیله بنیعنزة بن اسد با دیّان (یزید) بن قطن بن زیاد[۲۳] و یزید بن عبدلمدان با دختر امیة بن اسکر کنانی اشاره کرد[۲۴]. ازدواج عائشه دختر عبدالله بن دیان با عبیدالله بن عباس از قریش[۲۵] و ازدواج ریطه بنت عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان بن دیان با محمد بن علی بن عبدالله بن عباس - مادر سفاح اولین خلیفه عباسی - [۲۶] هم از دیگر این وصلتهاست.[۲۷]
بنیدیان و اعتقادات مذهبی در جاهلیت
به نظر میرسد - همانگونه که در بخش «اسلام بنیدیان» اشاره خواهد شد، - بنیدیان نیز بمانند قبیله مادری خود بنی حارث بن کعب، بتپرست بودند و از همینرو، مقصود اعزام سریه خالد بن ولید در سال دهم هجری قرار گرفتند[۲۸]. آنان به پرستش بتانی نظیر بت یا بتخانه ذوالخَلَصه در عَبلاء[۲۹] میپرداختند. این بت که بنیحارث تولیت آن را به دست داشتند، پس از فتح مکه، به دستور پیامبر(ص) ویران شد و بعدها در جای آن مسجد جامعی بنا گردید[۳۰]. یغوث هم دیگر بتی بود که کل مردم قبیله مذحج میپرستیدند[۳۱]. گذشته از عبادت بتهای جاهلی، ادیان توحیدی نیز در میان بنیحارث به سان دیگر قبایل عرب جنوبی ریشه دوانیده بود و گروهی از بنیحارث بر آیین یهود بودند[۳۲]. بسیاری از ایشان هم، به مسیحیت گرویده بودند و نجران را پایگاه مهم این آیین قرار داده بودند[۳۳]. بنی حارث بن کعب و طوایف آن در نجران، عبادتگاهی به نام «دیر نجران» یا «کعبۀ نجران» داشتند که «رَبَّه» نیز خوانده میشد[۳۴]. پایهگذار این بنا، خاندان عبدالمدان بن دیان بودند و هم آنان اداره و سرپرستی آن را بر عهده داشتند[۳۵]. دیر نجران، ساختمانی شبیه ساختمان کعبه داشت و همچون کعبه در مکه، به شکل مکعب و بهصورت متساوی الاضلاع و متساوی الاقطار ساخته شده بود[۳۶]. درب این کعبه، بالاتر از زمین قرار داشت و مانند کعبه میبایست از نردبان بالا میرفتند تا داخل آن شوند. آل عبدالمدان و عدهای از اعراب - از جمله تمامی مردم قبیله خثعم - که حج بیت اللّه نمیکردند و ماههای حرام را حرمت نمینهادند، بدین دیر میآمدند و به گرد آن به طواف میپرداختند[۳۷]. از برخی توصیفها چنین بر میآید که این عبادتگاه، افزون بر جنبۀ مذهبی، از جنبۀ اقتصادی نیز برخوردار بوده است[۳۸]. در کنار کعبه نجران، بزرگترین کلیسای نجران قرار داشت که اسقف اعظم و سایر بزرگان مسیحی در آن اقامت داشتند. اطراف کعبه، بنای گنبد مانندی بود که با سیصد قطعه پوست متصل به هم، ساخته شده بود[۳۹]. کعبه نجران، کنار نهری به نام «نُحَیْردان» بود[۴۰] و گنبد مذکور، روی نهر و کعبه را پوشانده بود. مردم نجران روزهای یکشنبه و روزهای عید، در حالی که لباسهای حریر و زربفت و کمربندهای طلایی پوشیده بودند، از مناطق مختلف، سواره، به سوی کعبه نجران حرکت میکردند و پس از به جا آوردن نماز و انجام مراسم عبادی خود، به مناطق سرسبز اطراف میرفتند و به خوشگذرانی و لهو و لعب میپرداختند[۴۱].[۴۲]
اسلام بنیدیان
گفته شد که بنی حارث بن کعب در دوران جاهلی، پادشاهان عرب در نجران بودند و ریاست آنان را خاندان بنیدیان بر عهده داشتند[۴۳]. همچنین گفتیم، که این مقام اندکی پیش از بعثت به یزید بن عبدالمدان بن دیان رسید[۴۴]. در پی قدرتیابی اسلام در شبه جزیره، پیامبر(ص)، در ربیعالاخر یا جمادیالاولی سال دهم هجری، خالد بن ولید را با ۴۰۰ تن از مسلمانان به سوی بنیحارث گسیل داشت و فرمان داد چنانچه آنان، تا سه روز اسلام نپذیرند، با آنها به جنگ بپردازد. بنیحارث بیهیچ مخالفتی اسلام پذیرفتند و خالد، این خبر را به رسول خدا(ص) نوشت و خود به دستور حضرت در در میانشان ماند تا شریعت اسلام را به آنان بیاموزد. گویا، مقصود اعزام این سریه تنها بتپرستان بنیحارث بودند و هم آنان بودند که به این دعوت، پاسخ دادند.؛ چراکه به گزارش تاریخ، دستکم گروهی از نصرانیان پس از این واقعه همچنان بر دین خود باقی مانده بودند. چندان که پس از وفد بنیحارث، مسیحیان نجران با اعزام هیأتی به مدینه خواستار مباهله شدند و پس از پذیرش شکست در مباهله، با پیامبر(ص) در پرداخت جزیه به توافق رسیدند[۴۵]. پس از وفات رسول خدا(ص)، خلیفۀ اول، طی نامهای، عهد پیامبر(ص) را مبنیبر در امان بودن نصرانیان بنیحارث (نجران)، با آنان تجدید کرد[۴۶].
به دنبال این سریه، نمایندگان بنیحارث با افرادی چون قیس بن حصین ذیالغصه، یزید بن عبدالمدان و یزید بن محجل، عبدالله بن قریظ (قراد) زیادی و شداد بن عبدالله قنانی و عمرو بن عبدالله قنانی به همراه خالد، نزد رسول خدا(ص) رفتند. چون حضرت آنها را دید، فرمود: «اینها که به مردان هندی شباهت دارند، چه کسانی هستند؟» گفته شد: «ای رسول خدا؛ اینان مردان بنیالحارث بن کعب هستند». پس حارثیها سلام کردند و گفتند: «شهادت میدهیم که تو رسول خدا هستی و معبودی جز او نیست». پیامبر(ص) فرمود: «من نیز شهادت میدهم که معبودی جز خدا نیست و من رسول خدا هستم». سپس فرمود: «شما کسانی هستید که چون به مانع بر میخورید، قبول میکنید که حاضر شوید؟» همه ساکت ماندند و هیچ کدام پاسخی نداد. پس حضرت سه بار کلام خود را تکرار کرد. یزید بن عبدالمدان بعد از مرتبه چهارم پاسخ داد: «آری یا رسول الله؛ ما کسانی هستیم که چون به مانع بر میخوریم، حاضر میشویم» و این سخن را چهار بار تکرار کرد. پیامبر(ص) فرمود: «اگر خالد به من ننوشته بود که اسلام آوردهاید و به جنگ ما نیامدهاید، سرهایتان را زیر پایتان میانداختم». یزید بن عبدالمدان گفت: «به خدا سوگند نه تو را ستودیم و نه ما خالد را ستودیم». فرمود: «پس ستایش که میکنید؟» گفت: «ای رسول خدا؛ خدایی را که به وسیله تو ما را هدایت کرد ستایش میکنیم». حضرت فرمود: «راست گفتی». سپس قیس بن حصین را بر آنان امارت داد و هیئت بازگشت. پس از رفتن آنها، حضرت، عمرو بن حزم را که در آن زمان، هفده سال سن بیشتر نداشت، جهت آموزش تعالیم اسلام و گردآوری زکات، با عهدنامهای به سوی ایشان فرستاد[۴۷]. برخی منابع از عبدالحجر بن دیان - برادر یزید - هم به عنوان یکی از شرکتکنندگان در این وفد یا وفد دیگر یاد کردهاند[۴۸] و آوردهاند که پیغمبر(ص) در دیداری که با او داشت، نام وی را به عبدالله تغییر داده است[۴۹].[۵۰]
بنیدیان و واقعه ادعای پیامبری اسود عنسی
ادعای پیامبری فردی از قبیله مذحج به نام عَبْهَلة بن کعب معروف به اسود عَنْسی را میتوان پس از وفد، مهمترین اتفاق در یمن در زمان حیات نبوی(ص) دانست. وی در ماههای آخر حیات نبی اکرم(ص) در یمن ادعای پیامبری کرد و در ذی حجه سال دهم هجری، دعوی خود را اظهار و مناطق بین نجران تا صنعاء (سکونتگاه قبیله نخع) را تصرف نمود. به دنبال آن، قبیله بنی حارث بن کعب و عدهای از دیگر قبایل یمن، پیرو او شدند و وی را در شورش علیه پیامبر(ص)، همراهی کردند. طبری هشت روایت در مورد این حادثه در کتاب خود نقل کرده که هفت روایت آن، به نقل از سیف بن عمر تمیمی است. در این هفت روایت، سیف ادعا میکند طوایف مذحج به جز نخع با اسود بودند[۵۱]. وی در نقلی دیگر عنوان میدارد که از میان قبایل مذحج، تنها قبایل عنس و بنیحارث به اسود پیوستند[۵۲]. با این وصف، و با توجه به این که بنیدیان ریاست بنی حارث بن کعب را در آن زمان بر عهده داشتند، این احتمال که بنیدیان در این واقعه حضور داشته دور از ذهن نمینماید. هر چند که اخباری نیز در دست است که از ثبات قدم برخی از بزرگان این قوم همچون عبدالحارث بن انس بن دیان در واقعه رده و باز داشتن مردم نجران از پیوستن به شورشیان علیه حکومت مدینه خبر میدهد[۵۳].[۵۴]
بنیدیان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)
حضور در فتوحات اسلامی از مهمترین وقایع پس از رحلت نبی اکرم(ص) است که بنیدیان در کنار قبیله مادریاش بنی حارث بن کعب در آن نقش آفریدند. حضور مخرم بن حزن بن زیاد بن انس بن دیان حارثی در فتوح سواد عراق[۵۵] و نیز مشارکت برخی دیگر از مردم بنیدیان در فتح شوشتر (تستر)[۵۶] و مناذر[۵۷] در سال ۱۷ هجری از جمله مواردی است که در آن به حضور برخی از چهرههای بنیدیان پرداخته شده است. در نبرد مناذر، در پی مقاومت ساکنان این منطقه، جمعی از مسلمانان از جمله یکی از مردان بنیعبدالمدان به نام مهاجر بن زیاد حارثی کشته شد[۵۸]. ابوموسی اشعری - فرمانده سپاه مسلمانان - در اثنای جنگ و پس از محاصره کردن این موضع، به دستور عمر بن خطاب، جهت حفظ بصره از هجوم مهاجمین، به آن منطقه رفت و ربیع بن زیاد حارثی - برادر مهاجر بن زیاد - را جانشین خود کرد. ربیع، موفق به فتح مناذر شد. وی در جنگ، عدهای از متخاصمین را کشت و جمعی دیگر از آنان را هم به اسارت گرفت[۵۹]. ربیع بن زیاد، در زمان خلافت عثمان، به دستور ابوموسی اشعری، والی سیستان گردید. وی در این مدت، «زالق» را فتح کرد و «زرنج» را به صلح گشود. او سپس، مردی از بنیحارث را جانشین خود در آن سرزمین کرد و خود، به موضع خویش در سیستان بازگشت[۶۰]. بلاذری در توصیف این ماجرا مینویسد: چون عبدالله بن عامر بن کریز در راه فتح خراسان در سال ۳۰ هجری، به کرمان رسید، ربیع بن زیاد را به سیستان فرستاد. وی در ادامه میافزاید: در پی این مأموریت، ربیع به رستاق زالق - که دژی بود در پنج فرسخی سیستان، - رسید و آن را به صلح گشود. سپس به قریه «کرکویه» و پس از آن، به رستاق «هیسون» رفت و آنجاها را به صلح فتح کرد. سپس در راه زرنج بر روستاهای «ناشروذ» و «شرواذ» غلبه یافت و پس از زد و خوردهایی با مردم زرنج، این شهر را در محاصره گرفت تا این که سرانجام این شهر را به صلح فتح کرد. او دو سال و نیم در این شهر امارت کرد و در این مدت ۴۰ هزار تن را به بردگی گرفت[۶۱]. ربیع بن زیاد را همچنین، از والیان خراسان و فاتح بعضی از بلاد آن گفتهاند[۶۲]. ضمن این که برخی هم، او را عامل ابوموسی بر بحرین در زمان خلافت عمر گفتهاند[۶۳]. ایام خلافت عثمان، از دیگر مواضعی است که در آن از بنیدیان و بنیعبدالمدان سخن به میان آمده است. نقل است که در زمان خلافت عثمان و در پی بالا گرفتن اعتراضات مردمی علیه عمال فاسد حکومتی، جمعی از بزرگان کوفه، از جمله، زیاد بن نضر بن بشر حارثی به عثمان نامه نوشتند و از عملکرد ناشایست سعید بن عاص - والی کوفه - به خلیفه گلایه نمودند[۶۴]. از دیگر وقایع مهم دوران خلافت این خلیفه، واقعه محاصره خانه وی و سپس قتل اوست. در این رخداد، برخی از مردان بنیدیان همچون زیاد بن نضر حارثی در جبهه انقلابیون حضور داشتند[۶۵].[۶۶]
بنیدیان و حکومت امام علی(ع)
ایام حکومت امیرالمؤمنین(ع) و وقایع و رخدادهای پیرامون آن، از جمله جنگ جمل از دیگر عرصههای حضور بنیدیان در تاریخ اسلامی است. چند صباحی از به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین علی(ع) نگذشته بود که برخی از بزرگان در مکه، عَلم اعتراض برافراشتند و پس از نقض پیمان جهت رو در رویی با امیرالمؤمنین(ع)، راهی بصره شدند. گفتگوهای حضرت، جهت انصراف آنان راه به جایی نبرد و کار به جنگی کشیده شد، که در تاریخ به «جنگ جمل» موسوم است. در این نبرد، بسیاری از کوفیان از قبایل مختلف حضور داشتند که مردان طایفه بنیدیان از آن جمله بودند. زیاد بن نضر بن بشر حارثی یکی از این رزمندگان و نامداران قبیله بنیدیان بود که علی(ع)، او را به وقت چینش فرماندهان سپاه، امیر طایفه مذحج و اشعریین قرار داده بود[۶۷]. در آن سوی میدان هم برخی از مردان بنیدیان حضور داشتند که از جمله آنان میتوان به نام ربیع بن زیاد حارثی اشاره کرد. وی در این روز، فرماندهی پیادگان قبیله مذحج را عهدهدار بود[۶۸]. فرزندان دیان در صفین هم حضوری چشمگیر داشتند. در پی عصیان و مخالفت ورزی معاویة بن ابوسفیان با امیرالمؤمنین(ع)، حضرت در صدد آمادهسازی سپاهی جهت اعزام به شام و نبرد با معاویه بر آمد. پس سپاهی فراهم آوردند و پیش از حرکت به سوی شام، دو گروه متشکل از هشت هزار سپاهی و دستهای دیگر با چهار هزار سپاهی را به عنوان پیشقراولان سپاه خویش تعیین، و فرماندهی گروه هشت هزار نفره را به زیاد بن نضر حارثی و ریاست گروه دیگر را به شریح بن هانی حارثی سپردند و آنان را عازم شام کردند و به آنان فرمان دادند که هر جا با دشمن رو به رو شدند، آنان را متوقف سازند. ایشان تأکید کردند که این دو گروه، از یک راه و در کنار هم حرکت کنند و با یکدیگر اختلاف نورزند و در صورت وقوع جنگ، فرماندهی کل دو سپاه با زیاد بن نضر باشد[۶۹]. این دو سپاه، حرکت کردند تا این که در محلی به نام «سور الروم» به مقدمه سپاه شام به فرماندهی ابو الاعور سلمی برخوردند و طی نامهای، حضرت را از این امر با خبر ساختند[۷۰]. علی(ع) مالک اشتر را به عنوان فرمانده دو گروه تعیین نمود و به او دستور داد که خود، فرمانده قلب لشکر باشد و زیاد را فرمانده میمنه سپاه و شریح را در میسره سپاه قرار دهد[۷۱]. در روز وقوع جنگ و مواجهه دو سپاه عراق و شام با هم در صفین (در سال ۳۷ هجری) نیز، رزمندگان حارث بن کعب و طایفه مشهور آن بنیدیان، خوب درخشیدند. شاید بتوان زیاد بن نضر را مشهورترین چهره بنی حارث بن کعب و بنیدیان، در روز صفین نامید. وی در صفین رشادتهای بسیار از خود نشان داد چندان که در منابع تاریخی، روایتهایی از زبان او از این رشادتها در صفین نقل شده است[۷۲]. در یکی از این مواقع و در روز سوم جنگ، او همراه با عمار یاسر بر شامیان یورش آوردند و توانستند تلفات بسیاری را بر پیکره سپاه دشمن وارد آورند[۷۳].
بعضی اخبار هم، از حضور بنیدیان در جنگ نهروان و نقش به سزای آنان در نبرد با خوارج حکایت دارد. از چهرههای نام آور این طایفه در این نبرد، زیاد بن نضر حارثی بود که به مانند دیگر پیکارهای حضرت، در کنار و همراه امیرالمؤمنین(ع) حضور داشت. زیاد بن نضر، پیش از وقوع جنگ، جهت بازگرداندن خوارج از بیراهه، گفتگوهایی با خوارج انجام داد و از سوی امیرالمؤمنین(ع)، به انجام برخی مأموریتها در پیش از آغاز جنگ پرداخت[۷۴]. واقعه غارت بسر بن ارطاة هم از دیگر مواقعی است که از بنیدیان در ایام حکومت امیرالمؤمنین(ع) سخن به میان آمده است. نقل است که معاویه در سال ۴۰ هجری، بسر را همراه با ۳۰۰۰ سپاهی[۷۵]، جهت قلع و قمع شیعیان علی(ع) به حجاز و یمن فرستاد[۷۶]. در پی این حادثه، عبیدالله بن عباس - والی حضرت در یمن، - پدر زن خود، عبدالله بن عبدالمدان را جانشین خود در یمن کرد و خود، به کوفه گریخت[۷۷]. بسر، پس از ورود به یمن بر عبدالله که از اصحاب و بزرگان عرب در یمن بود[۷۸]، دست یافت و وی را به شهادت رساند[۷۹]. سپس پسرش مالک را که او هم در شرف مانند پدرش بود و او را «مالک یمن» میگفتند، احضار کرد و وی را هم به شهادت رساند[۸۰]. پس از آن، بسر با حمله به پسران خردسال عبیدالله بن عباس - که از نوادگان دختری عبدالله بن عبدالمدان و از فرزندان عائشه بنت عبدالله بن عبدالمدان بودند، - آنان را دستگیر و سپس سر برید[۸۱]. همچنین، برخی منابع، از ربیع بن عبیدالله بن عبد المدان نیز در شمار اشراف بنیعبد المَدَان یاد کردهاند که در این غارت به دست بسر بن ارطاة به شهادت رسید[۸۲].[۸۳]
بنیدیان و تعامل با دولت بنیامیه
بنیحارث و در رأس آن بنیدیان، در روزگار امویان، ارتباط وثیق و تنگاتنگی را با بنیامیه ایجاد نمودند؛ چندان که برخی از آنان - بخصوص در ایام حکومت معاویة بن ابو سفیان - به مقامات عالی در این حکومت دست یافته، بر ولایات مهمی از ایران، مانند خراسان، سیستان و اصفهان حکم راندند. معاویه پس از رسیدن به حکومت، با عزل عبدالرحمن بن سبره از ولایت سیستان، ربیع بن زیاد حارثی را جانشین او کرد. ربیع، همچنان بر این سرزمین امارت داشت تا این که مغیرة بن شعبه - استاندار اموی کوفه - مُرد و زیاد بن ابیه از سوی حکومت بنیامیه، استاندار همزمان بصره و کوفه گردید. زیاد، پس از عزل ربیع بن زیاد و انتصاب عبدالله بن ابی بکره به جای او، ربیع را بر خراسان گماشت و جهت انجام فتوحات به بلخ فرستاد[۸۴]. وی، همچنان بر این منصب بود تا اینکه در سال ۵۳ هجری[۸۵] از دنیا رفت. نقل است که او روز جمعهای، از حجر بن عدی، سخن به میان آورد و گفت: «پیوسته عربان را دست بسته میکشند، اگر هنگام کشته شدن وی، مردم قیام میکردند هیچ کس از آنان دست بسته کشته نمیشد؛ اما تسلیم شدند و به ذلت افتادند». سپس در نماز جمعه حاضر شد و از مردم خواست به دعایش آمین بگویند. پس دستان خود را به آسمان بلند کرد و از خداوند مرگ خود را طلب کرد. هنوز به منزل نرفته بود که به زمین افتاد[۸۶]. او پیش از مرگ، پسرش عبدالله را جانشین خود کرد و در همان روز پس از دو سال و اندی امارت بر خراسان درگذشت[۸۷]. امارت پسرش عبدالله بر خراسان هم، چندان به طول نینجامید و او نیز پس از دو ماه حکومت در گذشت[۸۸].
علاوه بر ربیع بن زیاد حارثی، زیاد بن نضر هم از دیگر دیّانیهایی بود که در درگاه امویان، دارای مقاماتی شدند. گفته شده، روزی معاویه به احنف گفت: عزیزترین مردم عراق کیست؟ گفت: بنی حارث بن کعب. [چرا که] ربیع بن زیاد بر خراسان، قطن بن عبدالله بر آذربایجان، شریک بن اعور بر فارس و کرمان، کثیر بن شهاب بر ری، سری بن وقاص بر امور کوفه و زیاد بن نضر بر اصفهان حکمرانی دارند. این سخن، حساسیّت معاویه را برانگیخت. پس نامهای به زیاد نوشت[۸۹] و جویای بهکارگیری همزمان چند تن از حارثیها در رأس حکومت ولایات شد. زیاد هم در پاسخ، وجود دو خصلت امانت و کفایت در آنان را دلیل بهکارگیری آنها در فرمانداری این مناطق عنوان کرد[۹۰].
بنیحارث و طوایف آن، بخصوص طایفه بنیدیان بعدها در براندازی دولت امویان، نقش آفریدند[۹۱]. از جمله آنان ابوغسان حارثی از کاهنان بنیدیان بود که به هنگام قیام مسوده در سال ۱۳۲ هجری، ابوسلمه خلال را همراهی میکرد. نقل است زمانی که ابوسلمه خلال در طلیعه به ثمر نشستن، حکم فرمانداری بصره را برای سفیان بن معاویه، فرستاد، ابوغسان حارثی از نافذ نبودن این عهد خبر داد و به ابوسلمه گفت: لا ینفذ هذا العهد. این عهد گشایشی ایجاد نمیکند[۹۲]. بنیدیان به دلیل خویشاوندی نزدیک با نخستین خلیفة عباسی - ابوالعباس سفّاح - ، در دستگاه عباسیان پایگاهی شایسته یافتند[۹۳]؛ چندان که سفاح در سال ۱۳۳ هجری ولایت مکه، مدینه، طائف و یمامه را به زیاد بن عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان - دایی خود - و امارت یمن را به محمد بن یزید بن عبدالله بن عبدالمدان سپرد[۹۴]. ضمن این که زیاد بن عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان، امیر الحاج سفاح را در یکی از سالهای حکومت وی بر عهده داشت[۹۵]. علاوه بر زیاد بن عبیدالله، پسران او یحیی[۹۶] و منصور و نیز محمّد و فضل و زیاد- فرزندان منصور - [۹۷] از جمله رجال بنیعبدالله بودند که در دربار عباسیان جایگاهی داشتند. حارث بن زیاد بن ربیع - از نوادگان ربیع بن زیاد بن انس - [۹۸] و نیز علی بن ربیع بن عبیدالله - پسر دایی سفاح - هم، از دیگر افراد صاحب نفوذ در دربار عباسیان بودند. علی بن ربیع در سال ۱۳۴ هجری و در پی مرگ محمد بن یزید بن عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان - فرماندار عباسیان در یمن - عهدهدار حکمرانی یمن بعد از او گردید[۹۹]. علاوه بر علی، عبدالله پسر دیگر ربیع بن عبیدالله هم، در دستگاه عباسیان جایگاه و منزلتی داشت. وی در زمان قیام محمد نفس زکیه در سال ۱۴۵ هجری، در جمع سپاهیان منصور دوانیقی حضور داشت و زمانی که منصور، او را در این باب به مشاورهطلبید، با دلگرم کردن خلیفه عباسی به ادامه مبارزه، با ذکر روایتی از سعید بن عمرو بن جعده مخزومی، شکست قیام نفس زکیه و دوام حکومت عباسیان را به منصور بشارت داد[۱۰۰].[۱۰۱]
مشاهیر بنیدیان
بنیدیان نیز چونان قبایل بنام دیگر عرب، زادگاه و پرورشگاه چهرههای مختلف سیاسی، مذهبی و فرهنگی بود. از میان اصحاب این قوم میتوان از عبدالله بن عبدالمدان[۱۰۲] از اعضای هیأت نمایندگی بنیحارث به مدینه و نیز برادرش یزید بن عبد المدان رییس بنیحارث]] در این وفد[۱۰۳]، یاد کرد. از دیگر مشاهیر بنیدیان هم باید از یزید (دیان) بن قطن بن زیاد حارثی از شرفاء قوم[۱۰۴]، عبدالمدان بن دیان از اجواد اطعامکنندگان و از ممدوحین عرب[۱۰۵]، یزید بن ابان بن عمرو بن حزن بن زیاد از شعرای بنام عرب و یکی از نوابغ شعر عرب معروف به نابغه بنیالدیان[۱۰۶] و نابغه بنیالحارث بن کعب[۱۰۷]. یزید بن انس بن دیان حارثی و مخرم بن حزن بن زیاد بن انس بن دیان حارثی از جراران یمن[۱۰۸]، عبدالحارث بن انس بن دیان از ثابتقدمان اهل نجران در واقعه رده[۱۰۹]، شداد بن أوبر از بخشندگان و شجاعان بنیعبد المدان[۱۱۰]، زیاد بن نضر بن بشر حارثی از اصحاب و یاران امام علی(ع) و از شرکتکنندگان و از فرماندهان آن حضرت در جنگهای ایشان[۱۱۱]، مهاجر بن زیاد حارثی کشته شدگان فتح مناذر[۱۱۲]، ربیع بن زیاد حارثی - برادر مهاجر بن زیاد - از راویان[۱۱۳] و فاتحین[۱۱۴] و امرای سیستان[۱۱۵] و خراسان[۱۱۶]، زیاد بن عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان - دایی سفّاح- و عامل او در مدینه[۱۱۷] و پسرانش ابوالفضل یحیی بن زیاد - از شعرا و ادبای کوفه - [۱۱۸] و منصور بن زیاد و نیز محمد و فضل و زیاد، پسران منصور[۱۱۹]، حارث بن زیاد بن ربیع - از نوادگان ربیع بن زیاد بن انس - و از منجمین بنام عرب[۱۲۰] یاد کرد. ضمن این که از زنان بنام این قوم هم از عائشه دختر عبدالله بن دیان با عبیدالله بن عباس از قریش[۱۲۱] ریطه بنت عبیدالله بن عبدالله بن عبدالمدان بن دیان - مادر سفاح اولین خلیفه عباسی - [۱۲۲] نام برده شده است. از موالیان بنیعبدالمدان بن دیان هم میتوان به نام رجال معروفی چون ابواسماعیل حاتم بن اسماعیل از راویان و محدثان اهل سنت یاد کرد[۱۲۳]. وی از علمای عامه است[۱۲۴] که بواسطه نقل حدیث از امام صادق(ع) برخی منابع شیعی او را از اصحاب امام صادق(ع) برشمردند[۱۲۵].[۱۲۶]
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۰ - ۲۷۱. و با اندکی اختلاف در ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۶؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۹۸؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۱۹۷. قلقشندی از این طایفه با عنوان «بنیالربعة بن عبدالله» یاد کرده است. (قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۸)
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۸؛ ابن سعید مغربی، نشوة الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۱۶ - ۶۱۷؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۳؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۳۹ - ۱۴۰.
- ↑ ر.ک: ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۸؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۶۱؛ ابن خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۱۱۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن سعید مغربی، نشوة الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، ج۱، ص۲۳۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۷.
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۷.
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۷.
- ↑ این بیوتات عبارتند از:
- بیت زرارة بن عدس در بنیتمیم،
- بیت حذیفة بن بدر در بنیزراره،
- بیت عبدالمدان در بنی حارث بن کعب. (ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۹۹؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۰ - ۳۷۱).
- ↑ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۸۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۷۵.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۷۶.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۷۷.
- ↑ ابن سعید مغربی، نشوة الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، ج۱، ص۲۳۸.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۸ - ۲۶۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۲۱۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۹۵.
- ↑ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۹۲؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۴۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۳۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۲۷؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۴۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ در چهار منزلی مکه به سوی یمن. (ابن قتبه دینوری، المعارف، ص۳۱۷).
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۳۸۳. نیز ر.ک: ابن قتبه دینوری، المعارف، ص۳۱۷.
- ↑ ابن قتبه دینوری، المعارف، ص۳۱۷.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۶۲۱، یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۱۹۳.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ج۵، ص۹۶.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶۰۳؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۸؛ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۶، ص۴۱۷.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ بکری، معجم ما استعجم، ج۱، ص۶۰۳.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۲۶۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۵۳۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن سعید مغربی، نشوة الطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، ج۱، ص۲۳۸؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۷.
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۲، ص۳۰۷؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۸۲ - ۸۳؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۹۳ - ۲۹۴.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۳۲۱ـ۳۲۲.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۳، ص۱۲۷؛ بیهقی، دلائل النبوه، ج۵، ص۴۱۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ج۱، ص۵۵.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۰؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۹۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۴۰؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۶ - ۶۷.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۶۴؛ عسکری، مرتضی، عبدالله بن سبا و اساطیر اخری، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۱۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۲۳۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۴۶.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۸۰؛ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۳ و ۲۸۶.
- ↑ مناذر کبری و مناذر صغری دو شهر بودند در ناحیه خوزستان. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۱۹۹.)
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۲، ص۷۶. ابن کلبی و ابن سعد، مهاجر بن زیاد را از کشتهشدگان جنگ شوشتر عنوان کردهاند. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۸۰؛ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۳.)
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۸۳؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۶۶ - ۳۶۷. این روایت در کتاب «الفتوح» به شکلی متفاوت نقل شده است. (ابن اعثم کوفی، ج۲، ص۲۷۲)
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۰۷.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۸۱ - ۳۸۲.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۳۸۰. نیز ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج۳، ص۱۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۰.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۴۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۵۸.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۴۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۵.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۱۷۴.
- ↑ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۲۱؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۹۱. و به اختصار در طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۵. ابن کلبی نیز ضمن اشاره به این واقعه، ابراز داشته که زیاد بن نضر و شریح بن هانی پس از حرکت به سوی شام، دچار اختلاف شدند. از اینرو به امام علی(ع) نامه نوشتند و از حضرت در این باره کسب تکلیف کردند. ایشان هم ضمن نامهای بر فرماندهی مستقل آنها بر نیروهای تحت امرشان تأکید کردند و عنوان داشتند که به هنگام وقوع جنگ، زیاد بن نضر فرمانده باشد. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۲).
- ↑ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۶۷.
- ↑ ر. ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۵۵ - ۱۵۳؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۵۶۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۱۳.
- ↑ ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۰۵؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۵۴ و ۳۶۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۸۷ و ۲۹۵.
- ↑ ر. ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۲۱۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۳۰.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۲۶ - ۳۲۸.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۳۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۳.
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۱۹۷.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۳۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۳.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۱۰۰. وی در ادامه، عبدالله را از والیان حضرت در یمن نام برده است.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۱۶ - ۶۱۷؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۳۹ - ۱۴۰. نیز ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۹۸.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۶۱۶ - ۶۱۷. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۴؛ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۳۹ - ۱۴۰.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۱۴۰؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۸۳.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۹۸؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۲، ص۴۸۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۵۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۹۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۹۵. نیز ر.ک: ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۱، ص۳۳۲. البته این نقل قدری عجیب به نظر میرسد؛ چراکه شهادت حجر بن عدی به اذعان همه مورخان حتی خود طبری و ابن اثیر به سال ۵۱ هجری اتفاق افتاد. اگر ناراحتی عمیق ربیع بن زیاد از شهادت حجر تا این حد عمیق بوده که او از این غصه دق کرد و مرد (سید شرف الدین، صلح الحسن(ع)، ص۳۳۸)، چرا این قصه در دو سال پیش، پس از شنیدن شهادت حجر اتفاق نیفتاده، حال آنکه معمول این حوادث این است که اینگونه وقایع در بدو شنیدن این اخبار اتفاق میافتد نه پس از دو یا چند سال.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۹۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۵، ص۲۹۱.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۵۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۱۶۰.
- ↑ رجوع کنید به خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۲۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۱۹.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۶؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۷.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۵۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۴۴۸؛ ابن خلدون، تاریخ، ج۳، ص۲۵۲.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۳۰۶.
- ↑ ابن خطیب بغدادی، تاریخ بفداد، ج۱۴، ص۱۱۱؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۶۱.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۷.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۳۸۱.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۴۶۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۵، ص۴۵۴؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۷، ص۳۲۵.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۷، ص۵۶۳.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۰؛ ابن عبد البر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۳.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۲؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۷۹.
- ↑ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۸۵.
- ↑ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۲.
- ↑ ابوالقاسم الآمدی، المؤتلف و المختلف فی اسماء الشعراء، ج۱، ص۲۵۲؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۳، ص۱۱۴.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۵۲. عوتبی صحاری از وی با نام و نسب «مخرَّم بن جزن بن زیاد» یاد کرده و او را از سران، اشراف و شعرای بنی حارث بن کعب یاد کرده است. (عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۴)
- ↑ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۳۱۶؛ ابن حجر، الاصابه، ج۴، ص۲۳۶.
- ↑ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۳.
- ↑ ابن درید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۹۹؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۴. نیز ر.ک: نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۲۱ و ۲۱۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۳۲۶ - ۳۲۸.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳۲، ص۷۶. ابن کلبی و ابن سعد، مهاجر بن زیاد را از کشته شدگان جنگ شوشتر عنوان کردهاند. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۸۰؛ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۳).
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۰۲.
- ↑ طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۱۸۳؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۰۷.بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۶۶ - ۳۶۷ و ۳۸۲.
- ↑ خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۰۷. بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۸۱ - ۳۸۲.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۲ - ۲۷۳.
- ↑ ابن خطیب بغدادی، تاریخ بفداد، ج۱۴، ص۱۱۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۹، ص۱۵۶.
- ↑ ابن خطیب بغدادی، تاریخ بفداد، ج۱۴، ص۱۱۱؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۵۶۱.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۷.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۲۷۳؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۱، ص۳۷۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص۶۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۲۱۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۸۹۵.
- ↑ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۹۲؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۴۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۸، ص۳۳۰.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۴۹۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۵، ص۱۸۷؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۱۰۷.
- ↑ ابن داوود حلی، رجال، ص۲۳۶؛ نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۲۵۴.
- ↑ شیخ طوسی، رجال، ص۱۹۴؛ امین، اعیان الشیعه، ج۴، ص۳۰۰. نیز ر.ک: نجاشی، رجال، ص۱۴۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.