تشکیل حکومت الهی در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

تشکیل دولت اسلامی بر مبنای دستور خدا

دولت اسلامی که مسئولیت ایجاد نظام عادلانۀ اسلامی را در سراسر جامعه و در بخش‌های گوناگون آن برعهده دارد، لازم است بر مبنای دستور خدا بر پا شود و احکام خدا را در همۀ زمینه‌ها اجرا کند و براساس حکم عقل، آیات کریمۀ قرآن و روایاتی که از معصومین (ع) رسیده، حق ندارد سر سوزن از آنچه خداوند مقرر فرموده پا فراتر نهد و به مقتضای آیات کریمه:

  1. وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۱].
  2. وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲].
  3. وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۳].
  4. فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ[۴].
  5. وَلَوْ أَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۵].

و امثال این آیات و نیز روایات متواتر و صحیح فراوان، دولت اسلامی مسئولیت دارد در همۀ زمینه‌های مدیریت جامعه، تنها احکام الهی یا به تعبیری دیگر، حکم عدل را به اجرا در آورد. براین اساس، ضروری‌ترین نیاز دولت اسلامی، نظامی است که بتواند روابط اجتماعی میان افراد و نهادهای جامعه را بر مبنای عدل که همان الگوی اسلامی نظام سیاسی است، تنظیم و هدایت کند[۶].

اعمال زور در برپایی حکومت

شیوۀ اعمال زور برای ایجاد قدرت سیاسی و تأسیس حاکمیت نیز از نظر شرع اسلام مردود است، و خداوند متعال با نفی شیوۀ اعمال زور برای ایجاد و إعمال حاکمیت الهی، بر شیوۀ اقناع برهانی و وجدانی مردم برای ایجاد قدرت سیاسی، و پیدایش ارادۀ سیاسی غالب تأکید می‌فرماید: آیات قرآنی فراوانی بر نفی شیوۀ اعمال زور در برپایی حکومت الهی دلالت دارند، در ذیل بخشی از این آیات را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

آیۀ نخست: قال تعالی: وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۷]. در گذشته کراراً توضیح دادیم که «ایمان» در قرآن کریم به معنای اطاعت و خضوع در برابر فرمان خداست که حاکم و فرمانروای اصلی جهان است، تا آنجاکه در قرآن کریم به صراحت از کسانی که سر از اطاعت فرمان خدا و رسول می‌پیچند و تن به فرمان خدا و رسول نمی‌دهند سلب صفت ایمان نموده، و تنها کسانی را که اطاعت خدا و رسول را پیشۀ خود سازند مؤمن نامیده است، چنانکه در آیات سورۀ نور می‌خوانیم: وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُولَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ[۸] - تا آنجا که می‌فرماید: - إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ[۹]. در آیۀ مورد بحث نیز مراد از وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا مجرّد ایمان قلبی جدای از اطاعت و تسلیم در برابر امر خدا نیست، بلکه تسلیم قلبی و جوارحی است که به معنای خضوع کامل در برابر فرمان خدا و اطاعت تام امر و نهی اوست. بنابراین در این آیه به صراحت اعلام شده است که اگر خدا می‌خواست مردم را با اعمال قوۀ قهریه وادار به پذیرش حاکمیت خود کند می‌توانست؛ لکن این شیوۀ اعمال حاکمیت را خداوند نمی‌پسندد؛ لذا به رسول خود نیز گوشزد می‌کند که اکنون که حاکم اصلی - یعنی خداوند - این شیوه را در اعمال حاکمیت نپسندیده است تو که خلیفه و جانشین او می‌باشی به طریق اولی باید از این شیوه پرهیز نمایی أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ.

آیۀ دوم: قال تعالی: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۱۰]. در این آیه به چند مطلب اساسی اشاره شده است:

  1. وجوب اطاعت خدا و رسول که به معنای وجوب پذیرفتن حاکمیت خدا و رسول و خضوع کامل برای فرمانروایی خدا و رسول است.
  2. سرپیچی از فرمان خدا و رسول، از رسول و از مردم سلب مسئولیت نمی‌کند، بلکه هر یک از حاکم (رسول) و محکومان (مردم) باید در برابر مسئولیت خویش پاسخگو باشند. فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ
  3. مسئولیت رسول نسبت به اعمال حاکمیت خویش بلاغ مبین است، تا بدین‌وسیله مردم را به حاکمیت خویش فراخوانده و آنان را به پذیرش امر و نهی خویش متقاعد سازد و مسئولیت مردم «اطاعت» از خدا و رسول و پذیرش حاکمیت رسول است، و در صورت سرپیچی از آن، مسئولیت عواقب وخیم این سرپیچی را متحمّل خواهند شد وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ.

در اینجا اشاره به این نکته لازم است که برخی از غیر متدبّرین در قرآن کریم توهم کرده‌اند که معنای وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ این است که مأموریت رسول جز تبلیغ احکام الهی نیست، و اینکه رسول مأموریتی در زمینۀ حکومت و سیاست ندارد. این توهم ناشی از عدم تدبّر و تامّل در آیات قرآن و در این آیۀ کریمۀ مورد بحث است؛ زیرا همان‌گونه که در این آیه صراحتاً اعلام شده پذیرش حاکمیت رسول واجب است، و مردم در برابر آن مسئولیت دارند، و اصولاً مأموریت رسول همین حکومت و رهبری سیاسی است قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ؛ لکن شیوۀ اعمال این حاکمیت بلاغ مبین است، نه اعمال قوۀ قهریه و اکراه و اجبار مردم به پذیرش حاکمیت خدا و رسول؛ لذا اگر مردم از حاکمیت خدا و رسول روی‌گردان شدند، رسول مسئول این روی‌گردانی نیست، فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ بلکه این مردم‌اند که مسئولیت این روی‌گردانی را به دوش گرفته و سپس عواقب وخیم مترتب بر آن را متحمل خواهند شد وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ، و تنها مسئولیتی که رسول نسبت به اعمال حاکمیت خویش دارد بلاغ مبین است. در اینجا توضیح نکته‌ای دیگر نیز لازم است: اینکه می‌گوییم: شیوۀ اعمال حاکمیت در نظام سیاسی اسلام مبتنی بر بلاغ مبین و اقناع برهانی و وجدانی مردم است، بدین معنا نیست که پس از شکل‌گیری حکومت و نظام سیاسی، رهبری در برابر تحرّکات ضد امنیتی و اخلال در نظام سیاسی و اقتصادی و... خاموش بنشیند و در برقراری امنیت به موعظه و برهان اکتفا کند. بلکه همان‌گونه که در آینده به تفصیل بیان خواهیم کرد، مدیریت سیاسی جامعه اسلامی موظف است که پس از شکل‌گیری نظام سیاسی از این نظام و از حق مردمی که نظام را پذیرفته و آن را شکل داده و برپا ساخته‌اند حراست و صیانت نموده و با کسانی که دست به ایجاد اخلال در نظام و سلب امنیت عمومی می‌زنند با قاطعیت برخورد نموده و با وسایل متعارف از جمله اعمال قوۀ قهریه نسبت به برقراری امنیت عمومی و دفاع و صیانت از حقوق شهروندان و نظام سیاسی حاکم اقدام نماید. حراست از نظام الهی پس از برپایی آن اگر بر قیام مسلّحانه نیز توقف داشته باشد این قیام مسلّحانه عنوان امر به معروف پیدا می‌کند و انجام آن نه تنها مشروع، بلکه یک تکلیف است.

آیۀ سوم: قال تعالی: وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۱۱]. در این آیه نیز ضمن تأکید بر وجوب پذیرش حاکمیت خدا و رسول وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ بر وجوب هوشیاری و حذر و مراقبت کامل در این راه اشاره شده و نشانۀ آن است که اطاعت خدا و رسول نیاز به مراقبت کامل و هوشیاری و بیداری و بصیرت و آمادگی دارد، و سپس بر همان نکته که در آیۀ فوق الذکر آمده است اشاره شده که در صورت اعراض مردم و نافرمانی و سرپیچی آنان از حاکمیت خدا و رسول مسئولیت و عواقب وخیم آن متوجه خود مردم خواهد بود. و در آنجا که مردم در نتیجۀ سرپیچی از حاکمیت فرمانروایان الهی به عواقب این روی‌گردانی و نافرمانی گرفتار شدند، و جنگ و خونریزی و ظلم و ستم و سیه‌روزی و فقر و بیچارگی و ذلّت و عقب‌ماندگی دامنگیر آنها شد باید بدانند که مسئولیت این عواقب سخت و سیاه متوجه خود آنهاست، و نباید گمان کنند که خدا و رسول به دلیل قدرت بی‌پایانی که دارند - و بدین‌وسیله توانایی آن را دارند که با اعمال زور و اجبار و بکارگیری قدرت ما فوق خویش آنها را به اطاعت و فرمانبری وادار کنند- مسئولیت عواقب نافرمانی و سرکشی آنان را به عهده دارند، بلکه تمام مسئولیت این نافرمانی و سرکشی بر عهدۀ خود آنهاست، و تنها مسئولیتی که رسول در این زمینه دارد بلاغ مبین است.

آیۀ چهارم: قال تعالی: وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۱۲]. این آیه نیز همان مضمون دو آیۀ فوق الذکر را مورد تأیید و تأکید قرار می‌دهد.

آیۀ پنجم: قال تعالی: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۱۳]. در این آیه به صراحت اکراه در دین نفی شده است. معنای اکراه معلوم است و مراد از آن در این آیه روشن است و جای بحث و ابهامی در آن نیست.[۱۴]

آیۀ ششم؛ قال تعالی: تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ * إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ[۱۵].

در گذشته کراراً توضیح دادیم که «ایمان» به کتاب خدا و رسول او در قرآن کریم به معنای خضوع در برابر امر و نهی خدا و پذیرش حاکمیت اوست. در این آیات این مفهوم مورد تأکید قرار گرفته است؛ زیرا «ایمان» با خضوع در برابر کتاب خدا برابر شمرده شده است، و قهر و جبر مردم از سوی خدا بر این ایمان و خضوع مورد نفی قرار گرفته، و با اشاره به مبین بودن کتاب و ارسال آیات کتاب از سوی خدا به واسطۀ پیامبر بزرگوار اسلام، بر شیوۀ تبیینی رسول اکرم(ص) در اقناع مردم به پذیرش حاکمیت رسول و خضوع در برابر فرمان و دستورات الهی او تأکید شده است.

آیۀ هفتم؛ قال تعالی: نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ[۱۶]. در این آیه به سه مطلب اشاره شده که مطلب محوری آن همان نفی اعمال زور و قوۀ قهریه در برقراری حاکمیت الهی در جامعۀ بشر و بکارگیری شیوۀ تذکر و تبیین در اقناع مردم به پذیرش این حاکمیت است:

  1. نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ این بخش از آیه اشاره به فشارهای تبلیغاتی سختی است که از سوی عناصر و جریان‌های ضد حاکمیت الهی در جهت مقابله با فراخوانی مردم از سوی رسول اکرم در جهت پذیرش حاکمیت الهی اعمال می‌شود. و مقصود از اشاره به این تبلیغات مخرّب و جوسازی‌های منفی بر علیه حاکمیت خدا و رسول، تأکید بر مأموریتی است که رسول خدا(ص) در این راستا دارد که علی‌رغم همۀ این فشارهای تبلیغاتی و جوّ مسمومی که علیه فراخوانی تبیینی و برهانی رسول خدا در جهت اقناع مردم به پذیرش حاکمیت خدا اعمال می‌شود، رسول خدا باید همچنان به این روش ادامه داده، و با به‌کارگیری صبر و استقامت از این روش هرگز عدول نکند، و نباید این فشارها او را به فکر استفاده از روش‌های اجبار و اعمال قوۀ قهریه در تحمیل حاکمیت خویش بر ارادۀ مردم بیاندازد.
  2. وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ ما تو را به عنوان جبر کنندۀ مردم در پذیرش دین خدا نفرستاده‌ایم؛ بلکه همان‌گونه که در این آیه و آیات دیگر اعلام شده راه و شیوۀ تو در واداشتن مردم به پذیرش حاکمیت الهی شیوۀ تذکر و بیان و ابلاغ است.
  3. فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يَخَافُ وَعِيدِ. در این آیه به نتیجه‌ای که باید از دو جملۀ گذشته برآید اشاره شده است، جملۀ نخست: نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ می‌دانیم و آگاه‌تریم که چه فشاری بر تو وارد می‌شود و چه موانع تبلیغاتی از طریق جوسازی‌های منفی بر سر راه تو می‌آفرینند، و جملۀ دوم: باتوجه به اینکه تو را به عنوان «جبّار» و قهر کننده و تحمیل کنندۀ خویش بر ارادۀ مردم از راه اکراه و زور نفرستاده‌ایم، بنابراین با استفاده از همان شیوۀ تذکر و بیدارباش و هشدار مردم به عواقب وخیم نافرمانی و سرکشی و تمرد در برابر حاکمیت خداوند، مردم را به سوی پذیرش حاکمیت الهی فراخوانده و راهنما باش.

آیۀ هشتم؛ قال تعالی: فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ * فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ[۱۷]. آیۀ مورد شاهد ما آیۀ دوم از آیات فوق است: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ که همچون آیات سابق به نفی اعمال زور در واداشتن مردم به پذیرش فراخوانی رسول خدا به اطاعت از حاکمیت الهی، و برقراری حکومت عدل الهی اشاره دارد. در آیۀ نخستین نیز تأکید بر شیوۀ تذکر و بیان در متقاعد ساختن ارادۀ عمومی به پذیرش حاکمیت الهی شده است. در دو آیۀ آخر - به لحاظ استثناء - دو وجه به نظر می‌رسد:

وجه اول: استثناء از إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ باشد، و مراد از تَوَلَّى اشاره به اعراض از تذکر گروهی باشد که از آغاز شیوۀ تذکر در آنها کارگر نیافتاده و اصرار بر اعراض از پذیرش حاکمیت خدا داشته و از ابتداء راه نافرمانی و سرپیچی از حاکمیت خدا و رسول را برگزیده و تا آخر کار بر آن ایستادگی کنند.

وجه دوم: استثناء از لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ باشد، در نتیجه مراد از «تَوَلَّی» اعراض پس از اقبال و قبول تذکر باشد، و مراد از این دسته کسانی باشند که ابتدا فراخوانی رسول را پذیرفته، و تن به اطاعت خدا و رسول داده، و در زمرۀ مؤمنان قرارگرفته‌اند، لکن و پس از آنکه در داخل جرگۀ مؤمنان درآمدند از درون جامعۀ اسلامی علیه حاکمیت برخاسته و سر به ناسازگاری و عصیان رهبری الهی گذاشته، و در انسجام و یکپارچگی جامعۀ اسلامی و تداوم ارادۀ جمعی تابع رهبری الهی اخلال می‌کنند. این دسته از مفسدان به عنوان بزرگترین تهدید برای موجودیت حاکمیت و جامعۀ عدل اسلامی به شدّت مورد تعرض و هشدار قرآن کریم بوده‌اند، تا آنجا که سورۀ توبه و سورۀ محمد(ص) و سورۀ منافقین به طور ویژه به رفتارهای توطئه‌آمیز آنان پرداخته و پرده از بسیاری نقشه‌ها و سوء نیت‌ها و راه‌کارهای اخلال‌گرانۀ آنها برداشته است. در سورۀ محمد(ص) در اشاره به این جریان می‌فرماید: الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ[۱۸]. کفر مورد اشاره در این آیه به قرینۀ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ کفر بعد الایمان است که کفر نفاق است، و مقصود نافرمانی از رهبری در عین پذیرش رهبری و حاکمیت اسلامی است. همۀ آیات این سورۀ مهم در خصوص این نوع انحراف خطرناک در نهاد جامعۀ اسلامی است. آخرین آیۀ این سوره نیز مجدداً در اشاره‌ای به همین جریان می‌فرماید: وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ[۱۹].

وَإِنْ تَتَوَلَّوْا در این آیه همان اعراض از اطاعت حاکمیت در عین ادّعای پذیرش آن است که خطرناک‌ترین نوع اخلال در نظام حکومتی اسلامی است. واژۀ تَوَلَّى در آیۀ سورۀ غاشیه: إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ نیز ظاهراً به همین معناست. در اینجا لازم است توضیحی دربارۀ واژۀ تَوَلَّى و معنای کاربردی آن در آیات کریمۀ قرآن داشته باشیم. واژۀ تَوَلَّى در قرآن دربارۀ رابطۀ مردم با حاکمیت بکار رفته است، لکن با دو نوع کاربری به ظاهر متضاد که برای رفع شبهۀ تضاد توضیح ذیل لازم است: واژۀ تَوَلَّى در قرآن کریم گاه متعدّی و گاه لازم به کار رفته است. به عنوان مثال کاربری این واژه در آیات ذیل به معنای متعدّی است:

  1. وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲۰].
  2. إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ[۲۱].
  3. إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[۲۲].

در این آیات تَوَلَّى به معنای پشتیبانی و پشت دیگری را گرفتن است که وقتی به خدای متعال نسبت داده می‌شود و مفعول آن صالحان است - نظیر آیۀ دوّم فوق‌الذکر - به معنای حمایت و نصرت است، و وقتی به افراد انسانی نسبت داده می‌شود و مفعول آن خدا و رسول و مؤمنان اولی‌الامر است به معنای پذیرش ولایت و حاکمیت آنان و پیروی و اطاعت و نصرت از خدا و رهبران الهی است، نظیر آیۀ اول از آیات فوق الذکر، و هنگامی که به افراد انسانی نسبت داده می‌شود، لکن مفعول و متعدّی الیه آن شیطان است - نظیر آیۀ سوم از آیات فوق - به معنای پیروی و اطاعت از شیطان و پذیرش حاکمیت و ولایت شیطان است. این نوع اول کاربری واژۀ تَوَلَّى، در قرآن کریم است، که کاربری آن در معنای متعدّی و به معنای پشتیبانی و پیروی و پشت دیگری را گرفتن است. نوع دوم کاربری این واژه، کاربری آن در معنای لازم است در این نوع کاربری، تَوَلَّى به معنای روی‌گرداندن و پشت کردن است؛ لذا متعدّی به مفعول نمی‌شود مگر به وسیلۀ حرف جر، که معمولاً حرف عَنْ است، نمونه‌ای از کاربری قرآنی واژۀ تَوَلَّى در معنای لازم آنکه روی‌گردانی و پشت کردن است در آیات ذیل مشاهده می‌شود:

  1. قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[۲۳].
  2. كَذَلِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ * فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۲۴].
  3. وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۲۵].
  4. قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۲۶].

در آیۀ مورد بحث إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ و نیز آیۀ آخر سورۀ محمد(ص) وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ همین معنا از واژۀ تَوَلَّى مراد است؛ لذا در اینجا به معنای روی‌گردانی از اطاعت خدا و رسول، و پشت کردن به حاکمیت الهی است.

با توجه به توضیحاتی که داده شد و قرائنی که اشاره خواهیم کرد، استثناء در این آیه استثناء از لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ است و در نتیجه: صحیح، وجه دوم استثناء است. قرائنی چند این وجه را متعین می‌سازد:

۱. رجوع استثناء به آیۀ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ مستلزم در تقدیر گرفتن جار و مجرور است، تا استثناء به ضمیر مجرور برگردد، و معنا چنین شود إنّما أنت مذكر لهم إلا من تولّى و كفر. در حالی که رجوع استثناء به آیه لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ نیازی به تقدیر ندارد، و استثناء به لفظ ضمیر عَلَيْهِمْ برمی‌گردد، و معنا چنین می‌شود: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ.

۲. رجوع استثناء به فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ به رغم تقدیری که گفتیم مع‌ذلک معنای صحیح و موجّهی نتیجه نمی‌دهد؛ زیرا حاصل معنای استثناء، خروج مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ از دایره کسانی می‌شود که مورد تذکر قرارگرفته‌اند. در حالی که بدون شک اینان نیز مشمول تذکیر رسول خدایند و امر به تذکیر شامل آنان نیز می‌شود؛ زیرا مذکّریّت رسل و پیامبران مخصوص به آنان که می‌پذیرند نیست بلکه شامل همگان است: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا[۲۷]. اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى[۲۸].

۳. رجوع استثناء به فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ با آیات بعد یعنی فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَكْبَرَ سازگار نیست؛ زیرا با توجه به استثنای مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ از وجوب تذکیر رسول، معنا چنین می‌شود که اینان که تذکیر رسول شامل آنها نشده و مورد تذکر و ارشاد قرار نگرفته‌اند مستحق عذاب اکبر الهی‌اند، در حالی که در آیات دیگر مکرراً بر این اصل تأکید شده که عذاب خدا تنها در صورتی شامل معصیت‌کاران، و کافران می‌شود که پیام رسولان به آنها رسیده باشد و مورد تذکر و ارشاد رسولان قرار گرفته باشند؛ نظیر:

  1. وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا[۲۹].
  2. وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ[۳۰].
  3. ذَلِكَ أَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ[۳۱].

بنابراین رجوع استثناء در آیۀ إِلَّا مَنْ تَوَلَّى وَكَفَرَ به آیۀ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ متعیّن است، و معنا چنین است: لست بمصيطر عليهم إلا من تولّى و كفر ذلك المسيطرة عليهم. که به معنای اذن در اعمال قوۀ قهریه در جهت سرکوب اخلال‌گران داخلی و برقراری امنیت و انسجام کامل اجتماعی با بکارگیری زور علیه مفسدان داخلی و توطئه‌گران علیه استقرار حاکمیت الهی و اجرای عدالت در سراسر جامعۀ اسلامی است. این اجازۀ خطیر و مهم بیشترین کاربری‌اش در دوران قیام نهایی حکومت اسلامی در دورۀ دوم قیام محمدی(ص) است. دورۀ نخستین قیام محمدی(ص) همان بود که با رهبری شخص رسول اعظم محمد مصطفی(ص) انجام گرفت و منجر به تحقق مرحلۀ اول حاکمیت دین خدا در جهان گردید. در این مرحلۀ اول جامعۀ صغیر اسلامی تشکیل گردید و حاکمیت دین خدا در محدودۀ خاصی از کرۀ زمین عملی گردید.

در این مرحله رسول خدا با منافقین و توطئه‌گران از سر سازش و عفو و اغماض رفتار نمود، و برای براندازی آنان از قوۀ قهریه استفاده نکرد، و در حقیقت به آنان فرصتی داد تا در جهت اصلاح خویش بکوشند و از توطئۀ زیرزمینی و ایجاد اخلال در روند حکومت اسلامی به طور پنهانی دست بردارند. متأسفانه این عفو و اغماض و ایجاد فرصت نه تنها موجب توقف جریان نفاق از توطئۀ علیه حاکمیت رسول اکرم و خلفای حقیقی او نگردید بلکه جریان نفاق با سوء استفاده از این رحمت محمدی(ص) که با فرمان تاریخی «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ» رسماً اعلام گردید، دست به کودتای نرم زد و به تدریج با ایجاد حاکمیت دروغین مبتنی بر فریب و تزویر راه را بر اعمال حاکمیت رسول اکرم(ص) از طریق جانشینان حقیقی او بست تا جایی که از حاکمیت محمدی جز نامی نماند و محتوای آن با تحریف و تزویر تبدیل به حاکمیت طاغوت‌ها و ستمکاران و مستبدان گردید، جریانی که تا هم‌اکنون جامعۀ اسلامی را به خاک سیاه نشانده است. دورۀ پسین قیام محمدی(ص) را جانشین آخرین رسول اعظم(ص) رهبری خواهد نمود، در این دورۀ پسین هدف، برقراری حاکمیت دین خدا در سراسر زمین است و روز قیام این رهبر بزرگ در قرآن کریم با نام «یوْمَ الْفَتْحِ» شناخته و معرفی شده است: وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْفَتْحُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ * قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ * فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ[۳۲]. همان‌گونه که در این آیات ملاحظه می‌شود در این دورۀ قیام پسین لَا يَنْفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمَانُهُمْ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ؛ یعنی شیوۀ عفو و اغماضی که در دورۀ نخستین قیام توسط رسول اعظم(ص) اعلام گردید که به وسیلۀ آن، آنان که تا آخرین لحظه‌ها با رسول خدا جنگیدند و سپس منافقانه تظاهر به ایمان کردند، و مشمول عفو و اعلام «اذهبوا فانتم الطلقاء» شدند، در دورۀ پسین قیام محمدی(ص) تکرار نخواهد شد.

بنابراین معنای آیه کریمه: لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ[۳۳]. معلوم شد که این استثناء به معنای صدور مجوز از سوی خدا به رهبران دولت محمدی(ص) است که نسبت به اخلالگران در روند حاکمیت این دولت دست به اعمال قوۀ قهریه بزنند و با مهاجمان و اخلال‌گران خارجی و داخلی برای حفظ امنیت جامعۀ اسلامی بجنگد، و با جریان نرم براندازی در دورۀ پسین قاطعانه برخورد کنند، و ریشۀ نفاق و تظاهر به پذیرش حاکمیت و اخلال و توطئه پنهانی جهت براندازی حاکمیت را با اعمال قوۀ قهریه و قدرت نظامی براندازند. همین اعمال قوۀ قهریه در براندازی ریشۀ جریان نفاق است که در روایات وارده در مورد قیام مهدی(ع) اشاره شده که با به‌کارگیری شیوۀ قتل عاملان جریان براندازی نرم حاکمیت دولت محمدی(ص)، برای همیشه امنیت جامعۀ عدل اسلامی را تأمین و تضمین می‌کند.

آیۀ نهم؛ قال تعالی: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۳۴]. در این آیه ضمن بیان هدف ارسال رسل و انزال کتب که همان قیام جامعۀ قسط است به دو مطلب مهم اشاره شده است:

  1. شیوۀ دست‌یابی به این هدف توسّط انبیاء همان بیّناتی است که در اختیار انبیاء قرار گرفته است. بنابراین قیام ناس به قسط به رهبری انبیاء از طریق عرضۀ بیّنات بر مردم و ارائۀ براهین و حجج و آیات و دلایلی است که از آنها به بیّنات تعبیر گردیده است.
  2. امکانات و مقوّمات لازم برای برقراری جامعۀ قسط در اختیار انبیاء قرار گرفته است که دو عنصر اساسی «کتاب و میزان» است در گذشته گفتیم عنصر کتاب، اشاره به رکن نظری مورد نیاز حاکمیت عدل است که همان علم به قوانین و مقررات و ضوابط عدل است و عنصر میزان اشاره به رکن عملی مورد نیاز حاکمیت عدل است که تضمین عملی شدن ضوابط و قوانین عدل در جامعۀ بشری است و آن قوۀ عصمت علمی و عملی پیامبران و جانشینان آنان است که بهترین تضمین اجرای عدل در نظام حکومت الهی و اسلامی است در منابع اسلامی کتاب و سنت بر تداوم این دو عنصر پس از رسول اکرم(ص) تأکید فراوان شده و حدیث ثقلین متواتر و قطعی که صحت آن مورد اتفاق عامۀ مسلمین است نمونه‌ای از تأکید بر تداوم این دو عنصر و سرانجام فراهم بودن شرایط لازم جهت تداوم حکومت قسط الهی در جامعۀ بشری تا روز قیامت است.

آیۀ دهم؛ قال تعالی: قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ[۳۵]. این آیه در سیاق آیات مربوط به حاکمیت رسولان الهی بر جامعۀ بشر از سوی خدا و شیوۀ فراخوانی مردم توسط آنان جهت پذیرش حاکمیت الهی آنان آمده است. یکی از مهم‌ترین فرازهای آیات پیش از آیۀذیل است: وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۳۶].

در این آیه بر این حقیقت تأکید شده است که شیوۀ انبیاء در اقناع مردم به پذیرش حاکمیت آنان همان شیوۀ بیان و تبشیر و انذار است. سپس آیات بعدی به تداوم تبیین همین شیوه پرداخته تا به آیۀ مورد بحث می‌رسد که در آن ضمن تأکید بر شیوۀ اقناع برهانی قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي تأکید شده است که درخواست برخی کافران و روی‌گردانان از فراخوانی انبیاء - مبنی بر انزال عذاب بر مخالفان جهت اثبات حقانیت دعوی پیامبران با سنّت خداوندی مبنی بر فرصت دادن به مخالفان جهت تدبّر و تأمل در براهین و بیّنات انبیاء و اجتناب از اعمال قوۀ قهریه جهت واداشتن این مخالفان به خضوع در برابر حاکمیت انبیاء و گردن نهادن به آن - سازگار نیست، و در این راستا می‌فرماید: وَكَذَّبْتُمْ بِهِ مَا عِنْدِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ آنچه شما تعجیل آن را درخواست می‌کنید - یعنی نزول عذاب بر منکران و کافران - در اختیار من نیست. إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ حکومت و دستور - امر و نهی حقیقی - در اختیار خداوند است و او این شیوه را برای برقراری حاکمیت خویش و خضوع مردم در برابر قانون و حکومت خود را نپسندیده است.[۳۷]

منابع

پانویس

  1. «آنان که به آنچه خدا فروفرستاده است حکم نکنند آنانند کافران» سوره مائده، آیه ۴۴.
  2. «آنان که به آنچه خدا فروفرستاده حکم نکنند آنانند ستمگران» سوره مائده، آیه ۴۵.
  3. «آنان که به آنچه خدا فروفرستاده حکم نکنند آنانند فاسقان» سوره مائده، آیه ۴۷.
  4. «پس میان آنان به آنچه خدا فروفرستاده حکم کن و از هوای نفس آنان که تو را از حق باز می‌دارد پیروی مکن» سوره مائده، آیه ۴۸.
  5. «چنانچه شرک ورزیده و از فرمان غیر خدا پیروی کنند پوچ خواهیم ساخت آنچه را انجام داده‌اند» سوره انعام، آیه ۸۸.
  6. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۱، ص:۷۵-۷۷.
  7. «و اگر پروردگار تو می‌خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی (به اجبار) ایمان می‌آوردند؛ آیا تو می‌خواهی مردم را مجبور‌سازی که ایمان بیاورند؟!» سوره یونس، آیه ۹۹.
  8. «آنها می‌گویند: «به خدا و پیامبر ایمان آورده‌ایم و اطاعت کرده‌ایم» ولی بعد از این (ادعا)، گروهی از آنان روی‌گردان می‌شوند؛ آنها (در حقیقت) مؤمن نیستند» سوره نور، آیه ۴۷.
  9. «سخن مؤمنان، هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها (و در هر حال) این است که می‌گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم». و اینها همان رستگاران (واقعی) هستند * و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از (مخالفت فرمان) او بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان (واقعی) هستند» سوره نور، آیه ۵۱-۵۲.
  10. «بگو: «اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر (خدا) را؛ و اگر نپذیرفتید و سرپیچی کردید، پیامبر مسئول تکالیف خویش است و شما مسئول تکالیف خود؛ و اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزی جز ابلاغ آشکار نیست»» سوره نور، آیه ۵۴.
  11. «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر (خدا) را؛ و (از نافرمانی) برحذر باشید. و اگر سرپیچی کنید، (مستحق مجازات خواهید بود؛ و) بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، نیست» سوره مائده، آیه ۹۲.
  12. «اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر را؛ و اگر روی گردان شوید، پیامبر ما جز ابلاغ آشکار وظیفه‌ای ندارد» سوره تغابن، آیه ۱۲.
  13. «اکراهی در قبول دین، نیست. (زیرا) راه درست از راه انحرافی، روشن شده است. بنابراین، کسی که به طاغوت [= فرمانروایان غیر الهی] کافر شود و به خدا ایمان آورد، به محکم‌ترین دستگیره چنگ زده است، که گسستن برای آن نیست. و خداوند، شنوا و داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  14. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۱۶.
  15. «این آیات کتاب روشنگر است * گویی می‌خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی به خاطر اینکه آنها ایمان نمی‌آورند! * اگر می‌خواستیم می‌توانستیم همۀ مردم را در یک لحظه به ایمان و تسلیم و خضوع از سر خوف در برابر قدرت قاهرۀ جابرۀ الهی وادار کنیم؛ لکن چنین نکرده و نمی‌کنیم» سوره شعراء، آیه ۲-۴.
  16. «ما به آنچه آنها می‌گویند آگاه‌تریم، و تو مأمور به اجبار آنها (به ایمان) نیستی؛ پس به‌وسیلۀ قرآن، کسانی را که از عذاب من می‌ترسند متذکّرساز (وظیفه تو همین است)» سوره ق، آیه ۴۵.
  17. «پس تذکّر ده که تو فقط تذکّردهنده‌ای! * تو بر آنان سلطه نداری که مجبورشان به ایمان کنی * مگر کسی که پشت کند و کافر شود * که خداوند او را به بزرگترین عذاب، مجازات می‌کند!» سوره غاشیه، آیه ۲۱-۲۴.
  18. «کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، (خداوند) اعمالشان را نابود می‌کند» سوره محمد، آیه ۱.
  19. «و هرگاه روی از اطاعت بگردانید و سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را به جای شما می‌آورد، پس آنها مانند شما نخواهند» سوره محمد، آیه ۳۸.
  20. «و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و مؤمنان مخصوص را بپذیرند، (حزب خدایند) و همانا حزب خدا پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  21. «ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او صالحان را سرپرستی می‌کند» سوره اعراف، آیه ۱۹۶.
  22. «سلطه او (شیطان) تنها بر کسانی است که او را سرپرست خود قرار داده‌اند، و کسانی که او را شریک (خدا در اطاعت و بندگی) قرار می‌دهند (و به فرمان شیطان گردن می‌نهند)» سوره نحل، آیه ۱۰۰.
  23. «بگو: از خدا و پیامبر، اطاعت کنید؛ و اگر روی‌بگردانید، خداوند کافران را دوست نمی‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  24. «این گونه نعمتش را بر شما کامل می‌کند، شاید تسلیم (فرمان او) شوید * (با این همه،) اگر روی برتابند، (نگران مباش؛) وظیفه تو تنها ابلاغ آشکار است» سوره نحل، آیه ۸۱-۸۲.
  25. «اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر (خدا) را؛ و (از نافرمانی) برحذر باشید. و اگر روی از اطاعت برتابید، بدانید بر پیامبر ما، جز ابلاغ آشکار، نیست» سوره تغابن، آیه ۱۲.
  26. «بگو: اطاعت کنید خدا را، و اطاعت کنید پیامبر (خدا) را؛ و اگر روی از اطاعت بگردانید، پیامبر مسئول تکالیف خویش است و شما مسئول تکالیف خود؛ و اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد؛ و بر پیامبر چیزی جز ابلاغ آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  27. «ای مردم! من فرستادۀ خدا به سوی همه شما هستم» سوره اعراف، آیه ۱۵۸.
  28. «به سوی فرعون بروید؛ که او طغیان کرده است * و به نرمی با او سخن بگویید؛ شاید متذکّر شود، یا (از مجازات الهی) بترسد» سوره طه، آیه ۴۳-۴۴.
  29. «و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آنکه پیامبری مبعوث کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
  30. «و پروردگار تو هرگز (اهل) شهرها و آبادی‌ها را هلاک نمی‌کرد تا اینکه در کانون آنها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند؛ و ما هرگز آبادی‌ها و شهرها را نابود نکردیم مگر آنکه اهلش ستمکار بودند» سوره قصص، آیه ۵۹.
  31. «این بخاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (بدون فرستادن پیامبران، مردم) شهرها و آبادی‌ها را بخاطر ستم‌ها (و گناهانشان) در حالی که غافلند هلاک نمی‌کند» سوره انعام، آیه ۱۳۱.
  32. «آنان می‌گویند: «اگر راست می‌گویید، این پیروزی (شما) کی خواهد بود؟!» * بگو: «روز پیروزی، ایمان آوردن، سودی به حال کافران نخواهد داشت؛ و به آنها هیچ مهلت داده نمی‌شود» * حال که چنین است، از آنها روی‌بگردان و منتظر باش؛ آنها نیز منتظرند. (تو منتظر پیروزی و رحمت الهی و آنها منتظر عذاب او!)» سوره سجده، آیه ۲۸-۳۰.
  33. «تو بر آنان سیطره نداری مگر آنان که پشت کرده و کفر ورزیدند» سوره غاشیه، آیه ۲۲-۲۳.
  34. «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  35. «بگو: من دلیل روشنی از پروردگارم دارم؛ ولی شما آن را تکذیب کرده‌اید. آنچه شما (از عذاب الهی) دربارۀ آن شتاب می‌کنید در اختیار من نیست. حکم و فرمان، تنها از آن خداست! حق را از باطل جدا می‌کند و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است» سوره انعام، آیه ۵۷.
  36. «ما پیامبران را، جز (به عنوان) بشارت‌دهنده و بیم‌دهنده، نمی‌فرستیم؛ کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین می‌شوند» سوره انعام، آیه ۴۸.
  37. اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص ۱۴۲.