تشکیل حکومت الهی در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

سیره حکومتی پیامبر

پیامبر در تأسیس حکومت و اداره آن، دین و سیاست را در هم آمیخته بود. رسول گرامی اسلام به گونه‌ای حکومت کرد که مردم بین قرآن و عمل پیامبر را هرگز جدایی ندیدند. در فلسفه حیات سیاسی پیامبر، میان دین و دولت، مردم و زمام داران، قانون‌مداری و خداپرستی فاصله‌ای وجود نداشت، ایشان در جامعه‌ای دور از محل ولادت و رشد خود، حکومتی مستقل، بدون زور و قدرت‌مداری تشکیل داد. ایشان از همان آغازین روزها انس و آشتی میان افراد ایجاد کرد و غبار کینه و دشمنی‌ها را زدود و از فاصله طبقاتی کاست و مردم را از نظر اقتصادی به هم نزدیک کرد. با گشودن باب زکات، خمس و صدقات، مستمندان را از وضعی که در آن بودند، نجات داد و توانگران را نسبت به آنان مهربان ساخت. حکومت ایشان از نوع حکومت کسرا و قیصر نبود بلکه مزایای آن حکومت‌ها را داشت و از کاستی‌های آن به دور بود.

در حکومت نبوی، کسی حق طغیان و استکبار نداشت. ریاکاران و ریاست‌طلبان را به آن راهی نبود. همه مردم بنده خدا بودند و کسی حق سلطه‌گری و زورگویی نداشت. پایه حکومت بر شریعت استوار بود. سرشتی دینی و الهی داشت. حاکم مطلق، خداوند بود و مردم حتی شخص پیامبر نیز در همان جهت گام برمی‌داشتتند. پیامبر با حکومت داری خود به همه نسل‌های آموخت که مسئولان حکومت اسلامی باید در برابر مردم، فروتن باشند و از موضع قدرت و سلطه با مردم سخن نگویند؛ چون مردم، صاحب حقوق هستند. ابن مسعود می‌گوید: «روزی مردی درحالی که بدنش می‌لرزید، با پیامبر سخن می‌گفت و هیبت پیغمبر او را گرفته بود. پیامبر که به دنبال شوکت مادی نبود، بلکه شوکت معنوی داشت، متوجه شد. پس فرمود: «بر خودت آسان بگیر [[[برادر]]، راحت باش] من شاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که مثل شما غذای مانده و ساده می‌خورد»[۱].

همچنین نقل شده است روزی سلمان و بلال خدمت پیامبر آمدند. سلمان به رسم ایرانی‌ها به روی پای حضرت افتاد تا آن را ببوسد. پیامبر فرمود: «سلمان! کاری را که ایرانیان و عجم با شاهانشان می‌کنند، انجام نده. من بنده‌ای از بندگان خدا هستم. از آنچه بردگان می‌خورند، من می‌خورم و همان‌گونه که آنان می‌نشینند، من نیز می‌نشینم»[۲].

حضرت علی (ع) در توصیف پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: پیامبر دعوت بردگان را برای غذا می‌پذیرفت. بر خاک می‌نشست. با دست خود، بز می‌دوشید. چهره بر خاک می‌مالید. در برابر مردم، فروتن بود. پایش را نزد مردم حتی کودکان دراز نمی‌کرد. وقتی به او مراجعه می‌کردند، تکیه نمی‌داد. به احترام مردم، کارهای سخت را می‌پذیرفت و انجام می‌داد. همواره گرسنه بود. ظاهر حالش مانند ضعیفان بود، ولی قلبش قوی بود. همچون بردگان می‌نشست. بر کفش خود پینه می‌زد و لباسش را وصله می‌کرد[۳].

پیامبر اعظم (ص) می‌فرمود: سه گروهند که صدای نمازشان از گوش خودشان بالاتر نخواهد رفت و دعایشان به خداوند و ملکوت نخواهد رسید. یک گروه، مسئولانی هستند که جامعه‌ای را مدیریت می‌کنند، در حالی که مردم از آنها خوششان نمی‌آید[۴].

همچنین می‌فرمودند: چند گروهند که آبرویشان محترم نیست و باید آشکارا آنها را نهی از منکر کرد، از جمله کسانی که بر مسند قدرتند یا ثروت در اختیار دارند، ولی ستم می‌کنند[۵]. از سوی دیگر می‌فرماید: سه گروهند که دعای آنها حتما مستجاب است و رد نخواهد شد. یکی از آنها امام و رهبر و حاکم عادل است[۶]. پیامبر اکرم (ص) تشریفات حکومتی نداشت. در روایات نقل شده است که آن حضرت و اصحابش همواره حلقه‌وار می‌نشستند، به گونه‌ای که اگر کسی وارد می‌شد، نمی‌فهمید چه کسی رئیس است و چه کسی مرئوس[۷].

در چنین حکومتی که بر محوریت خدمت به مردم بنا نهاده شده بود، نه تنها رویه حکومت طاغوتی جایی نداشت، بلکه حضرت به حاکمانی که گره از کار مردم نمی‌گشودند و به مردم ستم می‌کردند، چنین هشدار می‌داد: زمامدارانی که کاری از کارهای امتم را به دست گیرند و در کار مردمان چون کارهای شخصی خود دل‌سوزی و کوشش نکنند، خداوند در روز رستاخیز، آنان را وارونه به دوزخ می‌اندازد...[۸] و فرمود: صراط بر پای زمامدار و ستمگر آنچنان می‌لرزد که بندهای او را از یکدیگر جدا می‌کند، آنچنان که میان دو عضو او صد سال راه فاصله باشد و سپس از روی پل صراط بیفتد[۹].

حضرت محمد (ص) با چنین گفتارهایی به خوبی آشکار می‌ساخت که کارگزاران حکومت اسلامی باید برای رفع مشکلات اجتماع بکوشند[۱۰]. در سیره نبوی آمده است که تمام کوشش پیامبر اکرم (ص) این بود که بتواند گره‌ای از کار مسلمانی باز کند که اگر گره‌ای از کار یک مسلمان می‌گشود، از نمازشب و بیداری شبش خوشحال‌تر می‌شد. از تاریخ و سیره پیامبر به خوبی درمی‌یابیم که توهین کردن به مسلمانان و بی‌اعتنا بودن در برابر گرفتاری‌های آنان، به اندازه‌ای برای آن حضرت ناراحت‌کننده و غم‌انگیز بود که حتی اگر فرزندشان از دنیا می‌رفت، آن اندازه ناراحت نمی‌شد[۱۱].

ناگفته نماند که در حکومت رسول الله (ص)، در کنار رحمت، قاطعیت و صلابت نیز وجود داشت. به همین دلیل، اصل نظام اسلامی، عدالت اجتماعی و احکام الله در خطر بود، حضرت با کسی معامله و مسامحه نمی‌کرد. نمونه آن، حضور حضرت در جهاد با دین‌ستیزان است و حدود هشتاد جنگ را خود ایشان فرماندهی کرده است. در بعضی از جنگ‌ها عده‌ای درصدد جریان‌سازی و ایجاد جنگ روانی بر آمدند که پیامبر اکرم (ص) دستور نابودی مقر فرماندهی آنان را صادر کرد. ایشان با خیانت‌کاران برخورد شدیدی داشت. یکی از نمونه‌های آن قضیه مسجد ضرار است. منافقان در چند کیلومتری مدینه، مسجدی ساخته بودند. از پیامبر نیز خواستند که آن را افتتاح کند. حضرت به آنان فرمود: «هر وقت فرصت کنم، می‌آیم». وقتی که از جنگ بازگشت، معلوم شد که این مسجد، پایگاه توطئه علیه اسلام است. پس دستور داد تا آنجا را ویران کنند.[۱۲]

بنیان نخستین دولت اسلامی

هجرت به مدینه‌

رسالت در مسیر حرکت تکاملی خود و نبوّت در روند دستیابی به اهداف الهی موردنظرش، ناگزیر باید از حمایت و پشتیبانی افرادی نیک‌سرشت، و عناصری کاملا آرمان‌خواه برخوردار باشد که جان خود را وقف چنین آرمانی کرده باشند و در کنار شایستگی‌هایی که سبب مصونیت آنان از انحراف و کژی می‌گردد، همواره مهیای جانفشانی باشند. علی بن ابی طالب(ع) همان عنصر بی‌نظیری بود که چنین ویژگی‌هایی داشت، رسول خدا(ص) به او فرمود: ای علی! قریش دست به نیرنگ زده و تصمیم به کشتن من گرفته‌اند، از ناحیه پروردگار به من وحی شده که دیار قوم خود را ترک گویم، اکنون در بسترم بخواب و برد حضرمی مرا روانداز خود کن، تا بدین‌وسیله، دشمن از رفتن من اطلاع حاصل نکند، نظرت دراین‌باره چیست؟ علی(ع) عرضه داشت: ای پیامبر خدا! آیا با خوابیدن من جان تو سالم می‌ماند؟ فرمود: آری. علی(ع) شادمان شد و از خبری که رسول خدا(ص) درباره‌ سلامتی خویش به وی داده بود سجده شکر به جا آورد و عرضه داشت: جانم فدایت! کاری را که بدان مأموریت یافته‌ای، انجام ده.[۱۳] رسول خدا(ص) نیمی از شب گذشته، با اعتماد بر لطف و عنایت الهی با عبور از حلقه محاصره نیروهای شرک، که خانه‌اش را احاطه کرده بودند، علی(ع) را ترک گفت و از خانه خود خارج گردید. زمانی که دشمنان خدا بامدادان با شمشیرهای آخته که بوی خون از آنها به مشام می‌رسید و کینه از چهره‌شان می‌جوشید، به فرماندهی خالد بن ولید به خانه پیامبر هجوم آوردند، ناگاه علی با شجاعتی فوق العاده از بسترش برخاست و مهاجمان وحشت‌زده عقب نشستند و به‌خوبی دیدند که خداوند چگونه تلاش آنان را نقش بر آب ساخت و پیامبرش را نجات داد. در اینجا دشمنان چه ناکام و نومید شده بودند. قریش سرکش، برای بازگرداندن اعتبار از دست رفته خود جهت دست‌یابی به رسول خدا(ص) به هر حیله‌ای متوسل شد. به‌همین‌دلیل، با اعزام جاسوسان خویش، دشت و دمن را زیرپا نهاد و برای آن‌کس که رسول خدا(ص) را زنده یا کشته بیاآورد، یکصد شتر جایزه تعیین کرد. راهنمای ماهری پیشاپیش جستجوگران در حرکت بود و جای پای رسول اکرم(ص) را تا غار ثور، که حضرت به اتفاق ابوبکر در آن پنهان شده بودند، دنبال و سپس جای پا را گم کرد و اظهار داشت: محمد و همراهش از این محل دور نشده‌اند، یا به آسمان بالا و یا به زمین فرورفته‌اند.

ابوبکر درون غار صدای قریشیان را می‌شنید که صدا می‌زدند: محمد! بیرون بیا و پاهای آنها را نزدیک در غار مشاهده می‌کرد. ازاین‌رو، سخت وحشت‌زده شده بود. رسول خدا(ص) به او می‌فرمود: ﴿لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا[۱۴] قریشیان با مشاهده تار تنیده‌شده عنکبوت بر در غار و آشیانه کبوتر که در آن تخم گذاشته بود، به وجود پیامبر اکرم(ص) در غار پی نبردند. با فرارسیدن شب، علی(ع) و هند بن أبی هاله پس از پی‌بردن به محل حضور پیامبر، با آن حضرت دیدار کردند و رسول خدا(ص) در مورد عمل به تعهدات و ادای اماناتش به علی(ع) سفارش‌های لازم را ارائه فرمود؛ زیرا پیامبر خدا امانتدار عرب به‌شمار می‌آمد و به امام علی(ع) دستور داد تا برای خود و فواطم[۱۵] حیوان راهواری خریداری کند و به او بپیوندد و به آن حضرت اطمینان داد و فرمود: دشمنان از هم‌اکنون هیچ‌گونه تعرّضی در مورد تو انجام نخواهند داد تا نزد من آیی، بنابراین اماناتی که از مردم نزد من است، در برابر دیدگان مردم به صاحبانشان برگردان، تو را به مراقبت از دخترم فاطمه سفارش می‌کنم و هردوی شما را به خدا سپرده و در پناه او قرار می‌دهم.[۱۶] نبی اکرم(ص) پس از گذشت سه روز که مطمئن شد کسی در جستجوی او نیست، به‌سرعت رهسپار مدینه گردید و با یاری خواستن از خدا و امیدوار به یاری او، تحمل هرگونه دشواری را بر خود هموار ساخت.

زمانی که به منطقه «قبا» رسید رفیق و همسفر رسول اکرم(ص)، آن حضرت را در قبا رها کرد و به‌تنهایی وارد مدینه شد. ولی پیامبر خدا(ص) چند روز در آنجا درنگ نمود و در انتظار رسیدن پسرعمویش علی بن ابی طالب(ع) و فواطم به سر برد تا همگی وارد مدینه گردند؛ شهری که برای ورود پیامبر غرق در شادی و سرور بود. علی بن ابی طالب(ع) خسته و کوفته از دشواری‌های مسیر و خطرهای آن، از راه رسید؛ چراکه قریش پس از آگاهی‌یافتن از خروج فواطم توسط علی(ع) آنها را تحت تعقیب قرار دادند. با ورود امیر مؤمنان، رسول خدا(ص) او را در آغوش کشید و به خاطر رنج‌هایی که متحمل شده بود، اشک از چشمانش جاری شد.[۱۷] پیامبر(ص) چند روز در قبا اقامت گزید و در آغاز کار، بت‌ها را شکست‌[۱۸] و آن‌گاه مسجدی را بنا نهاد و روز جمعه از آنجا خارج شد و با فرارسیدن وقت نماز، در صحرای (رانوناء) نماز را اقامه فرمود که نخستین نماز جمعه در اسلام بود. مسلمانان با لباس‌های نو بر تن و سلاح حمایل کرده به استقبال نبی اکرم(ص) آمده و مرکب او را احاطه کردند و هرکس خواستار حضور وی نزد خود بود. آنان به چهره مردی که به او ایمان آورده و به او عشق می‌ورزیدند، خیره شده بودند.[۱۹] حضرت از مقابل خانه هریک از مسلمانان که می‌گذشت، مهار ناقه‌اش را می‌گرفتند و از او درخواست می‌کردند در منزلشان فرود آید؛ آن بزرگوار نیز با گشاده‌رویی و خوشحالی به آنان پاسخ می‌داد و بی‌آنکه کسی را دلگیر سازد، می‌فرمود: «مسیر ناقه را بازکنید؛ زیرا مأموریت دارد». سرانجام ناقه در قطعه زمینی مربوط به دو کودک یتیم از بنی نجّار مقابل خانه ابو ایوب انصاری، زانو به زمین زد. همسر ابو ایوب به‌سرعت بار سفر حضرت را به خانه خود برد و رسول خدا(ص) تا زمانی که بنای مسجد نبوی و خانه خود را به پایان رساند، در خانه آنها سکونت گزید.[۲۰] پیامبر(ص) نام یثرب را به (طیبه)[۲۱]تغییر داد و هجرت آن بزرگوار به این شهر، مبدأ تاریخ اسلام به‌شمار آمد.[۲۲].[۲۳]

بنای مسجد

رسول خدا(ص) مسلمانان را از دایره تربیت فردی فراتر برد. با رسیدن آن حضرت به مدینه در جهت تشکیل دولتی که قوانین الهی و آیین با گذشت اسلام بر آن حاکم باشد، به برنامه‌ریزی پرداخت تا از این راه به ایجاد تمدنی اسلامی همت گمارد و پس از آن، بشریت را شامل گردد. وجود نظام قبیله‌ای حاکم بر ارتباطات جامعه جزیرة العرب یکی از مهمترین موانع تأسیس دولت اسلامی تلقی می‌شد، چنان‌که برای بهبود ضعف مسلمانان نیز ناگزیر می‌بایست چاره‌ای اساسی اندیشید و در این راستا بنای مسجد نقطه آغازی محسوب می‌شد تا محلی برای مسئولیت‌های متعدد و مرکز و پایگاهی برای قدرت مرکزی جهت اداره امور دولت به‌شمار آید. بدین‌سان، زمین زیربنای آن مشخص شد و مسلمانان با تلاش و شور و اشتیاق به طور جدّی دست به کار بنای مسجد و تهیه مصالح و لوازم آن گردیدند. رسول‌ اکرم(ص) به عنوان الگو و سمبل و کانون نیرو، مسلمانان را به کار وامی‌داشت و خود در آوردن سنگ و خشت، شرکت می‌نمود. یک‌بار درحالی‌که سنگی برداشته، آن را به شکم خود چسبانده بود با اسید بن حضیر روبرو شد. وی عرض کرد: اجازه دهید من این سنگ را بیاورم، حضرت از دادن آن خودداری کرد و فرمود: برو سنگی دیگر ببر. بنای خانه رسول گرامی(ص) و خانواده‌اش که ساختمان پرهزینه‌ای نبود، نیز به پایان رسید. خانه‌های آن بزرگواران نیز مانند زندگی آنها بسیار ساده بود. پیامبر اکرم(ص) مستمندانی را که جایی برای سکونت نداشتند نیز فراموش نکرد و در کنار مسجد برای آنان مکانی تدارک دید.[۲۴] بدین‌ترتیب، این مسجد در زندگی عبادی و امور حیاتی مسلمانان در ساختن فرد و جامعه به پایگاهی فعّال، تبدیل شد.[۲۵]

پیمان برادری میان مهاجر و انصار

پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد دولتی جدید و کشیدن خط بطلان بر برخی از آداب و رسوم نظام قبیله‌ای، بی‌آن‌که به آن قبیله برخوردی داشته باشد، گام‌های دیگری برداشت. حضرت مهر و محبت متقابل و گرمی ایمان مسلمانان را غنیمت شمرد و اساس رابطه بین افراد را ارتباط در عقیده و دین قرار داد و از پیوندهای خونی و تعصّب‌های قبیله‌ای، فراتر رفت و فرمود: در راه دین خدا، هردو تن با یکدیگر برادر شوید. و آن‌گاه دست علی بن ابی طالب(ع) را گرفت و فرمود: «هَذَا أَخِي‌»؛[۲۶] این فرد، برادر من است‌ پیشوایان هدایت، ج‌۱، ص: ۱۶۱ هریک از انصار دست برادر مهاجر خود را گرفته و در امور زندگی با وی شرکت جست و بدین‌ترتیب، مدینه صفحه‌ای خونین از تاریخ خود را در هم پیچید؛ چراکه این شهر هرروز شاهد نزاع و درگیری تلخی میان أوس و خزرج بود که یهودیان با کینه‌توزی و دسیسه‌های خود آتش‌بیار آن معرکه بودند. دوران جدیدی از حیات مترقی انسانی به روی جهان گشوده شد؛ زیرا رسول خدا(ص) با این برادری، بذر ماندگاری امت و تحرک ایمانی آن را نشاند.[۲۷]

ابعاد و نتایج پیمان برادری‌

بعد اقتصادی‌:

  1. تأمین زندگی مهاجران و بازگرداندن وضعیت اقتصادی آنها به حالت نخست برای ادامه زندگی طبیعی آنان.
  2. از بین‌بردن فاصله‌های طبقاتی در تلاش برای ریشه‌کن کردن فقر و تنگدستی.
  3. تلاش در جهت استقلال اقتصادی به دور از هرگونه جمع ثروت غیر مشروع و قطع دست رباخواران یهود.
  4. اجرای طرح‌های اقتصادی، کشاورزی با فعّال کردن چرخ حرکت تجاری و بازرگانی از خلال بسیج توانایی‌های مشترک مهاجران و انصار و استفاده از اندیشه و فکر آنها و انسجام و یکپارچه ساختن تلاش‌های آنان و بهره‌وری از تمام منابع موجود در مدینه.

بعد اجتماعی‌:

  1. ریشه‌کن ساختن بیماری‌های مزمن اجتماعی حاکم بر جامعه و آثار به جای مانده از هیاهوی قبیله‌ای و رواج روح دوستی و محبت و الفت میان مسلمانان، برای بستن راه‌هایی که توطئه‌گران از آنها بر ضد اسلام بهره نگیرند و افزایش تلاش‌ها و نیروهای انسانی جهت خدمت به اسلام در مراحل بعدی.
  2. کشیدن خط بطلان بر نظام قبیله‌ای و جایگزین ساختن نظام و ارزش‌های اسلام به جای آن در برخوردهای متقابل روزمرّه.
  3. ایجاد آمادگی معنوی و پرورش روح جانفشانی و گذشت در مسلمانان برای گشودن تمام نقاط کلیدی جهان، جهت گسترش اسلام؛ چراکه چنین حرکتی، نرمی فوق العاده و ارزش‌های والایی را در مبلّغ مسلمان می‌طلبد.

بعد سیاسی‌:

  1. تشکیل ساختاری منسجم از مسلمانان که حتی در شرایط وجود فعالیت گروه‌های مخالف گوناگون و تداوم دسیسه‌کاری‌های آنان، بتوانند بسان یک فرد، به دستورات رسول اکرم(ص) و رسالت وی پاسخ مثبت دهند.
  2. تبادل تجربه‌های سامان‌یافته و ابزار و وسایل پایداری و مقاومت و تجربه ایمانی و ایجاد راه‌های فعالیت در جامعه مهاجران و انصار؛ زیرا انصار از تجربه مهاجران برخوردار نبودند و رنج و دشواری‌های آنان را متحمل نشده بودند.
  3. تربیت افراد، به عنوان مرحله‌ای از مراحل ایجاد دولت و ساختار اداری آن.
  4. ایجاد احساس قدرت در میان مسلمانان جهت دفاع از خود طبق موازین اسلام، به دور از تعصّبات قبیله‌ای و نژادی.[۲۸]

پیمان‌نامه مدینه‌

رسول اکرم(ص) برای اینکه مسلمانان را از حالت نزاع و کشمکش و مقاومت، به مرحله سازندگی و اجرای آیین اسلام سوق دهد، ناگزیر بود فضایی از امنیت و آرامش- هرچند نسبی- فراهم آورد؛ چراکه وجود نزاع و درگیری میان انبوه مردم، انتشار رسالت الهی را به تأخیر می‌انداخت. نیروهای رقیب مسلمانان در مدینه، حضوری جدی داشتند و یهودیان با قدرت اقتصادی و کینه‌توزی سیاسی معروف، افزون بر امکانات و جمعیت قابل توجه خود، نیروی بزرگی را تشکیل می‌دادند و مشرکان نیز، قدرت دیگری به‌شمار می‌آمدند. هرچند با آمدن پیامبر اکرم(ص) و حضور مهاجران، نقش آنان کمرنگ شده بود، ولی به‌طور کامل از بین نرفته بود. ازاین‌رو، پیامبر(ص) با چهره‌ای گشاده و برخوردی مناسب با آنان روبه‌رو گردید. با این همه رسول خدا(ص) باید حضور منافقان را نیز تحت کنترل می‌داشت. قریش و دیگر قبایل مشرک خارج از مدینه، برای نظام اسلامی نوپا، تهدیدی جدّی به‌شمار می‌آمدند و رسول خدا(ص) باید برای رویارویی و دفع خطر آنان خود را آماده می‌کرد. اینجا بود که عظمت رسول اکرم(ص) و توان سیاسی‌اش در رفتار با قدرت‌های متعدد جلوه‌گر شد و نسبت به دیگران از خود حسن نیت خالصانه‌ نشان داد و همه را به صلح و صفا و امنیت فراخواند و برای ایجاد دولتی که محور آن را نبی اکرم(ص) تشکیل دهد و همه مردم بتوانند از حقوق انسانی خود در آن به‌طور مساوی برخوردار باشند، میان مسلمانان و یهود پیمان صلح و همیاری برقرار نمود.

می‌توان گفت: این پیمان‌نامه در راستای ایجاد دولتی اسلامی و متمدن در جامعه مدینه، به عنوان نخستین طرح قانون اساسی تلقی می‌شد که به سمت جامعه‌ای عربی و پس از آن جامعه‌ای انسانی جهانی جهت پذیرش نظام نو اسلامی در حرکت بود. مهم‌ترین مواد آن پیمان‌نامه، بدین قرار است:

  1. موجودیت جامعه مسلمانان اعلام شود و فرد مسلمان مقتدرانه پیوند خود را با این جامعه آشکار کند.
  2. ابقای نظام قبیله‌ای با افزودن بر نقش و اختیارات آن در جهت کاستن از مسؤلیت‌های دولت که با شرکت‌دادن آنها در برخی فعالیت‌های اجتماعی و نیز یاری‌جستن از آنان در حل پاره‌ای از مشکلات جلوه می‌نمود.
  3. تأکید بر آزادی عقیده، به این شکل که به یهودیان اجازه داده شود بر آیین خود باقی بمانند و امور مربوط به خود را انجام دهند و شهروندان دولت جدید اسلامی به‌شمار آیند.
  4. تحکیم پایه‌های امنیت در شهر مدینه، به‌گونه‌ای که این شهر پایگاهی امن شناخته شود و قتل و کشتار در آن روانباشد.
  5. برقراری حاکمیت دولت و نظام اسلامی و برگشت دادن هرگونه تصمیم برای حل خصومت به رهبری اسلامی، که در وجود مقدس رسول اکرم(ص) تبلور داشت.
  6. گسترش دایره جامعه سیاسی به جایی که مسلمانان و یهودیان در یک نظام سیاسی با یکدیگر همزیستی داشته باشند و از آن دفاع نمایند.
  7. تشویق بر گسترش روح همکاری میان افراد جامعه مسلمان برای گذر از بحران‌هایی که پیش روی آنان قرار می‌گیرد.[۲۹]

نقش نفاق در آغاز استقرار پیامبر در مدینه‌

پیامبر اکرم(ص) به ایجاد جامعه اسلامی توجه خاصی مبذول داشت و از همین رهگذر برای تمرکز کلیه نیروها و توانایی‌ها و سوق آنها به مدینه، هجرت را بر همه مسلمانان، جز در مواردی که عذری موجه در میان باشد، واجب ساخت. در این دوران جدید، شهر مدینه از امنیت و آرامش مناسبی بهره‌مند بود، از سویی این قضیه برای سایر قوایی که در آغاز دعوت پیامبر(ص) را پذیرا نشدند، نگران‌کننده بود؛ زیرا این قدرت‌ها نظاره‌گر طرفی بودند که تا دیروز اعتقادات آنها را مورد تهدید قرار می‌داد ولی امروز به نظامی تبدیل شده بود که انسان را به سمت فضایل انسانی ارتقاء می‌بخشید و چنان قدرت رو به رشدی به‌شمار می‌آمد که هیچ‌چیز آن را از گسترش رسالت خود، باز نمی‌داشت و در این راستا تعداد انبوهی از مردم، به اسلام گرویده و بخشی از آنان برای فاصله گرفتن از این نظام و یا ایجاد پیمان همبستگی با آن، به برنامه‌ریزی می‌پرداختند. از سویی دیگر پیامبر اکرم(ص) حرکت نفاق‌انگیزان و تلاش‌های کینه‌توزانه یهود را، که با ایجاد شکاف و تفرقه‌افکنی میان صفوف مسلمانان، سعی در متلاشی کردن نظام نوپای اسلامی داشتند، کاملا زیرنظر داشت.

دیری نپایید که آیین اسلام به همه خانه‌های مدینه راه یافت‌[۳۰] و نظامی اجتماعی و فراگیر، تحت حاکمیت اسلام و رهبری رسول اکرم(ص) هماهنگ گردید. در این برهه، احکام زکات و روزه و اقامه حدود و نیز اذان و اقامه نماز تشریع شد. پیشتر هرگاه وقت نماز فرامی‌رسید، رسول خدا(ص) شخصی را برای اعلان نماز مهیا کرده بود. وحی الهی که نازل گردید و جمله‌های اذان را به پیامبر اکرم(ص) آموخت، حضرت بلال را خواست و چگونگی اذان را به او یاد داد.[۳۱].[۳۲]

تغییر قبله‌

پیامبر اکرم(ص) در دوران حضور خود در مکه به سمت بیت المقدس نماز می‌گزارد. پس از هجرت نیز تا هفده ماه قبله خود را تغییر نداد؛ سپس خداوند به او فرمان داد تا به سمت کعبه نماز بگزارد. یهودیان در دشمنی خود با دین اسلام و تمسخر رسول اکرم(ص) و رسالت آن حضرت، تمام تلاش خود را به کار بردند به‌گونه‌ای که بر مسلمانان از این‌جهت که از قبله یهودیان پیروی می‌کنند، فخر می‌فروختند و این وضعیت رسول خدا(ص) را اندوهگین می‌ساخت و در انتظار نزول وحی الهی در مورد تغییر قبله به سر می‌برد. آن بزرگوار شبی از خانه خارج شد و نگاهی طولانی به کرانه‌های آسمان انداخت. روز بعد با فرارسیدن وقت نماز ظهر، در مسجد بنی سالم دو رکعت از نماز ظهر را خوانده بود که جبرئیل با گرفتن‌ بازوی حضرت روی او را به سمت کعبه برگرداند و این آیه شریفه را بر او نازل کرد: ﴿قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ[۳۳]. رخداد تغییر قبله به منزله آزمونی برای مسلمانان تلقی می‌شد که تا چه پایه از رسول خدا(ص) اطاعت می‌کنند و تسلیم دستورات آن حضرتند، همچنین نوعی هماوردطلبی در برابر عناد و تمسخر یهودیان و پاسخی برای مکر و حیله آنان به‌شمار می‌آمد، چنان‌که نقطه آغاز ساختار جدید شخصیت انسان مسلمان، محسوب می‌گشت.[۳۴].[۳۵]

آغاز درگیری نظامی‌

تنها چیزی که بر مردم حاکمیت داشت، در زور و قدرت خلاصه می‌شد. در چنین شرایطی و پس از آرامش نسبی مدینه، رسول اکرم(ص) و مسلمانان دست به فعالیت زدند تا بدین‌وسیله در برابر قدرت‌های صاحب نفوذ جزیرة العرب بلکه خارج از آن- نظیر روم و فارس- بر گسترش رسالت اسلامی و ایجاد تمدنی براساس تعالیم و دستورات الهی تاکید و پافشاری نمایند چراکه مسلمانان از ابزارهایی برخوردار بودند که دیگران از آن بهره‌ای نداشتند؛ آنان‌ اندیشمندانی معتقد و حق‌طلبان و عدالت‌خواهانی بودند که پایه‌گذار صلح و امنیت و درعین‌حال مردان شمشیر و نبرد بودند. رسول خدا(ص) می‌دانست که قریش و کسانی که با حضرت سر ستیز دارند، هرچند پس از مدتی کوتاه، در جهت نابودی مسلمانان دست به تلاش خواهند زد، ازاین‌رو، در بیعت عقبه دوم برای جنگ و نبرد از انصار درخواست یاری نمود زیرا قریش افزون بر ادامه ستم و تجاوز خود، پیامبر و مسلمانان را به قصد نابودی تحت تعقیب قرار دادند و در مکه املاک آنان را مصادره و خانه‌هایشان را غارت کردند.

پیامبر(ص) و مسلمانان- به ویژه مهاجران- مایل بودند که قریشیان دلخواهانه به اسلام بگروند یا حداقل از پیمودن بی‌راهه‌ای که در آن بودند بپرهیزند. از اینجا بود که رسول اکرم(ص) دست به اعزام «سریه» زد، سریه به مجموعه‌های کوچکی از جنگ‌جویان گفته می‌شد که برای اعلان موجودیت خود و تسلیم‌ناپذیری، وارد عمل می‌شدند و اگر به تدارکات ناچیز و تعداد اندک آنها توجه کنیم، از شصت تن فراتر نمی‌رفتند و اغلب از مهاجران بودند و هیچ‌یک از قبایل انصار که برای جنگ و همکاری با پیامبر(ص) بیعت کرده بودند، در جمع آنان بچشم نمی‌خورد. ازاین‌رو می‌توان دریافت که این مجموعه، داوطلب جنگ نبوده، بلکه وسیله‌ای بود که با واردکردن ضربه‌های اقتصادی بر قریش، آنان را تحت فشار قرار دهد[۳۶] تا با گوش شنوا و قلبی گشاده ندای حق را لبیک گفته و یا با مسلمانان ترک مخاصمه کرده و متعرّض‌ آنان نشوند و بدین‌سان، اسلام در نواحی دیگر منتشر گردد و در همین زمان می‌بایست یهود و منافقان را از قدرت اسلام و شکوه و جلال مسلمانان آگاه ساخت. بدین‌ترتیب، هفت ماه پس از هجرت مبارک رسول خدا(ص) نخستین سریه به تعداد سی تن به فرماندهی حمزه عموی پیامبر(ص) وارد عمل شد و پس از آن سریه دیگری به فرماندهی عبیدة بن حارث و سوّمین سریه به فرماندهی سعد بن ابی وقاص اعزام شدند.

پیامبر اکرم(ص) در ماه صفر سال دوم هجرت در رأس گروهی از یارانش برای ضربه‌زدن به کاروان‌های قریش، از مدینه خارج شد، ولی در مسیر حرکت آنان به سمت «ابواء» و «بواط» هیچ‌گونه درگیری بین دو طرف به وجود نیامد و زمانی که حضرت رهسپار «ذو العشیره» گشت با قبیله مدلج و هم‌پیمانان آنان از قبیله ضمره، رفتاری پرمهر و ملایم داشت. آن‌گاه که کرزین جابر فهری برای غارت احشام مردم به اطراف مدینه حمله برد، رسول خدا(ص) برای بازیافتن فرصت از دست رفته، در تعقیب تجاوزگر از مدینه خارج شد و زید بن حارثه را بر مدینه گمارد.[۳۷] پیامبر اسلام(ص) تحرّک نظامی خود را به جای تعصّب و انتقام، با مفهوم جهاد و ازخودگذشتگی در راه دین، آغاز کرد و تمام مقررات مربوط به صلح و قراردادها و حرمت ماه‌های حرام را رعایت نمود.[۳۸]

منابع

پانویس

  1. بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۹.
  2. بحارالانوار، ج۷۶، ص۶۳.
  3. بحارالانوار، ج۷۹، ص۳۱۴.
  4. ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ «گفت: ای قوم من! به من بگویید اگر من برهانی از پروردگارم داشته باشم و به من بخشایشی از سوی خویش داده باشد که از چشم شما پنهان گردانده باشند آیا می‌توانیم شما را به (قبول) آن وا داریم در حالی که شما آن را ناپسند می‌دارید؟» سوره هود، آیه ۲۸؛ به نقل از: نصایح الکافیه، ص۵۰.
  5. مقاله «محمد پیامبری برای همیشه»، رحیم‌پور ازغدی، ص۱۸، نشریه پویا، ش۱.
  6. بحارالانوار، ج۹۳، ص۳۶۰.
  7. مکارم الاخلاق، ص۱۶.
  8. نهج الفصاحه، ص۳۴۳.
  9. نهج الفصاحه، ص۳۴۳.
  10. محمد و حاکمان امت، حسن طاهری، ص۷۵ و ۷۶، نشریه پویا، ش۱.
  11. اخلاق در اداره، آیت الله مظاهری، ص۱۶.
  12. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۸۷.
  13. برای آگاهی بر منابع رخدادهای تاریخی و موضع‌گیری دین‌مدارانه علی(ع) از دیدگاه اهل سنت، به احقاق الحق، ج۳، ص۲۳- ۴۵؛ با حواشی مرعشی نجفی نیز، به مسند احمد، ج۱، ص۳۳. چاپ اول، مصر؛ تفسیر طبری، ج۱، ص۱۴۰ چاپ میمنیه مصر، و مستدرک حاکم، ج۳، ص۴، چاپ حیدرآباد دکن مراجعه شود.
  14. «مهراس که خداوند با ماست» سوره توبه، آیه ۴۰.
  15. جمع فاطمه.
  16. اعیان الشیعه، ج۱، ص۲۳۷.
  17. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۱۰۶.
  18. البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۷۶- ۱۷۷.
  19. پیامبر(ص) در ۱۲ ربیع الأول به مدینه رسید.
  20. به سیره نبوی، ج۱، ص۴۹۴ مراجعه شود.
  21. مقدمه ابن خلدون، ص۲۸۳؛ تاج العروس، ج۲، ص۸۵.
  22. بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۱۲؛ سیره نبوی، ج۱، ص۴۹۶.
  23. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۵۵.
  24. بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۱۳؛ سیره نبوی، ج۱، ص۴۹۶.
  25. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۵۹.
  26. سیره نبوی، ج۱، ص۵۰۴.
  27. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۶۰.
  28. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۶۱.
  29. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۶۳.
  30. سیره نبوی، ج۱، ص۵۰۰.
  31. کافی، ج۱، ص۸۳؛ تهذیب الاحکام، ج۱، ص۲۱۵.
  32. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۶۵.
  33. «گرداندن رؤیت را به آسمان، می‌بینیم پس رؤیت را به قبله‌ای که می‌پسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن» سوره بقره، آیه ۱۴۴.
  34. مجمع البیان، ج۱، ص۴۱۳.
  35. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۶۶.
  36. زیرا منبع مالی قریش را تجارت و بازرگانی تشکیل می‌داد و راه آمدوشد کاروان‌ها، در مسیر بین مکه و شام و یمن، انجام می‌پذیرفت.
  37. سیره نبوی، ج۱، ص۵۹۸؛ مغازی، ج۱، ص۱۱- ۱۲.
  38. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۱ ص ۱۶۷.