سیره سیاسی پیامبر خاتم در برخورد با یهود چگونه بوده است؟ (پرسش)
سیره سیاسی پیامبر خاتم در برخورد با یهود چگونه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره سیاسی پیامبر خاتم |
مدخل اصلی | برخورد با یهود |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
سیره سیاسی پیامبر خاتم در برخورد با یهود چگونه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره سیاسی پیامبر خاتم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره سیاسی پیامبر خاتم مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقای سید نادر علوی، در مقاله «جریانشناسی سیاسی در دولت نبوی» در اینباره گفته است:
«در سرزمین حجاز قبیلههایی از قوم یهود زندگی میکردند که خود را از فرزندان اسحاق و اسرائیل و برتر از اعراب میدانستند. سه قبیله بنی قریظه، بنی نضیر و بنی قینقاع از جمله قبائل یهودی بودند که قلعههایی را در کنار مدینه ساخته بودند و در آن قلعهها روزگار میگذارندند. در مورد علت حضور یهودیان در آن منطقه بدآب و هوا تحلیلهای متفاوتی ارایه شده است، ولی مشهور در میان محققان آن است که علت مهم مهاجرت این قوم به سرزمین حجاز، انتظار منجی موعود و پیامبری که عهدین به نام و ویژگیهایش اشاره کردهاند بوده است. در قرآن نیز اشاره شده است که یهودیان و مسیحیان (اهل کتاب) پیامبر اسلام را میشناختند[۱].
به نظر میرسد این تحلیل در مورد علت مهاجرت قوم یهود به مدینه منطبق با واقع نیست، خصوصاً که دو مسئله اساسی را نیز مورد توجه قرار دهیم: اول میزان درگیریها و خصومتهای آنان با رسول اعظم و سیاست رسول اعظم (ص) در پاکسازی مدینه از آنها و دوم تحلیل امام علی (ع) در خطبه قاصعه و شواهد تاریخی دیگری که در منابع تاریخی فراوان یافت میشود[۲]. در مورد حضور یهود و حتی اولاد حضرت ابراهیم (ع) در قالب عدنانیها در منطقه معتقدیم که پراکندگی و گرفتاری عربهای عدنانی (اولاد اسماعیل (ع)) در منطقه جزیرة العرب و زندگی آنان در فقر و مشقت و نیز جداسازی یهودیان (فرزندان اسحاق) از فسلطین و نقاط خوش آب و هوای آن و کوچ کردن آنها به منطقهای که آسمانش نمیبارد، زمینش نمیروید و حضور در میان عربهای مدینه و قلعهسازی آنها در آن منطقه و... براساس تحلیل معروف و مشهور نمیباشد، بلکه همه اینها ناشی از یک مکر[۳]، طرح و نقشه بزرگی است که حمله سپاهیان ابرهه به مکه به قصد نابود ساختن کعبه یکی از حلقهها و گامهای آخرین این طرح و نقشه بزرگ میباشد. حضرت علی (ع) در مورد پراکندگی و گرفتاری عربهای عدنانی و مهاجرت یهودیان به منطقه فرمودهاند: "در زندگانی اولاد اسماعیل و یهودیان و فرزندان اسحاق و اسرائیل دقت کنید چقدر حالتها با هم برابرند و مثالها در شباهت به هم نزدیک هستند، در حالت تشتت و تفرق، وضع آنها را ببینید، شبهایی که کسراها و قیصرها خداوندان آنها هستند و بر آنها حاکمیت دارند. آنها اولاد اسماعیل و اسحاق و اسرائیل را از سرزمینهای سرسبز و گشاده و دریای عراق کوچ میدادند و در کنار خارها و گردبادها و زندگی سخت مینشاندند"[۴].
لذا میتوانیم بگوییم که سکونت اولاد اسماعیل و اسحاق (عدنانیها و یهودیان) در جزیرة العرب با هماهنگی کسراهای ایران و قیصرهای روم که از یهودیان آشوبگر وحشت دارد شکل گرفته است. پس این هر دو باید از سرزمینهای خود رانده شوند و با خارها و گردبادها گره بخورند و نتیجه این کوچ اجباری و حساب شده آن است که زندگی سربار و زمینگیری بر آنها تحمیل شود.
با این کوچ اجباری رسول اعظم (ص) در منطقه جزیرة العرب با دو معضل مهم روبهرو میشود. ابتدا اولاد پراکنده حضرت اسماعیل (عدنانیها) که با زندگی در بدترین شرایط و سختترین وضعیت دچار زندگی نکبتباری شدهاند و دوم یهودیانی که در میان این عربها کاشته شدهاند، یهودیانی با ویژگیهایی خاص، که با آنکه رسول اعظم را میشناسند همانطور که پدران خود را میشناسند، اما به دلیل حسادت و نیز منافعی که در خطر قرار گرفته حاضرند حتی با کافران علیه او متحد شوند.
پیامبر برای ایجاد فضای تفاهم و اتحاد در فضای مشتت مدینه، بهویژه درخصوص یهودیان، منشور مدینه را تدوین میکنند، که مورد تائید و تصویب همه نیروها و جریانها و جناحهای سیاسی مدینه قرار میگیرد[۵].
این منشور دارای سه بخش اصلی است[۶]:
- روابط مسلمانان اوس و خزرج (قبایل اصلی مدینه) و مسئولیت متقابل انصار و مهاجر در آن مقطع زمانی خاص؛
- قرارداد ترک تعرض میان مسلمانان و یهودیان؛
- بخش عمومی و جهانی که حافظ وحدت مسلمانان در همه زمانهاست.
بخش دوم منشور که در حقیقت پیماننامهای است مبنی بر ترک تعرض و همزیستی مسالمتآمیز میان مسلمانان و یهودیان، تلاشی است در جهت از میان بردن زمینههای وحدت میان یهودیان با معارضان رسول اعظم (ص) و نیز جلوگیری از تبدیل شدن یک جریان و جناح سیاسی ساده و منفعل به یک جریان و جناح سیاسی فعال و معارض. در ضمن میتوانیم بگوییم تلاشی است در جهت بهرهبرداری از پتانسیلهای نهفته در مدینه به نفع پیشرفت مسلمانان. بخشی از بندهای اصلی این پیماننامه به شرح زیر است[۷]:
- مسلمانان و یهودیان همچون امتی واحد در مدینه خواهند بود؛
- هر گروه در انجام مراسم دینی خود آزاد است؛
- چنانکه جنگی رخ دهد، اگر تجاوزی نباشد، به یکدیگر کمک خواهند کرد؛
- هرگاه مدینه مورد یورش دشمن قرار گیرد هر دو گروه در دفاع شرکت میکنند؛
- صلح با دشمن با مشورت هر دو طرف انجام خواهد شد؛
- امضاکنندگان این پیمان با خیرخواهی و نیکرفتاری در کنار هم به سر خواهند برد[۸].
شیوه رفتاری و عملکرد رسول اعظم با یهودیان مدینه به شکلی بود که زمینه را برای رویکرد آنان به دین جدید فراهم میساخت. همانطور که از میان یهودیان افرادی چون مخیرق[۹] به رسول اعظم (ص) پیوستند و برخلاف خواسته سران، رهبران و افراد قبایل خود با رسول اعظم (ص) حتی در جنگ علیه جناح سیاسی کفار و قدرتمندان قریش در مکه نیز جانفشانی کردند و در این راه نیز به شهادت رسیدند. اما بیشتر یهودیان با آنکه رسول اعظم (ص) را میشناختند[۱۰] و خود نیز موحد بودند به مکه میروند و به کافران و سران مشرک مکه اعلام میدارند که دین و راه انتخابی آنان بهتر از دین مسلمانان است و از این طریق و با فروش مبانی فکری و اعتقادی خود با جناح کفر علیه پیامبر اعظم هم عهد میشوند و از این طریق لعنت الهی را برای خود ثبت میکنند و با این لعنت خود را از شمول نصرت الهی خارج میکنند: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيبًا مِنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَيَقُولُونَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا سَبِيلًا * أُولَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا﴾[۱۱].
در بررسی رفتار سیاسی جناح سیاسی اهل کتاب خصوصاً یهودیان میتوان به این نتیجه اساسی رسید که کارکرد پیماننامههای رسول اعظم (ص) با یهودیان تا پیش از پایان جنگ بدر بیشتر نبود؛ زیرا تا پیش از جنگ بدر و کشته و اسیر شدن سران جناح کفر در مکه، از سوی یهودیان مدینه شاهد ناهنجاری سیاسی مثل نقض پیمان و عهدنامهها نمیباشیم. اما با پیروزی رسول اعظم (ص) در این جنگ و شکست سران جناح کفر و شرک مکه، یهودیان به تدریج شروع به نقض عهد کردند.
اولین گروهی که به عنوان یک جریان و جناح سیاسی از یهودیان در مقابل رسول اعظم (ص) و توفیقات جدید وی در برابر کفار و مشرکین، نقض عهد کرد و به طور یکجانبه تمامی تعهدات خود را در برابر رسول اعظم (ص) نادیده گرفت، طایفه بنی قینقاع بودند که در فاصله دو جنگ بدر واحد از همراهی با رسول (ص) و عدم تعرض به مسلمانان دوری جستند و به عنوان اولین پیمانشکنان مدینه شناخته شدند. این طایفه که دارای زمین و زراعت و باغ نبودند و غالباً به زرگری روزگار میگذراندند دارای هفتصد مرد جنگی بودند که در قلعههای محکمی در اطراف مدینه زندگی میکردند. پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بر آنان گران آمد؛ لذا به علت حسادت و ناراحتی شروع به انتقاد و بدگویی از پیامبر اعظم (ص) کردند که آیات ﴿قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ * قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ﴾[۱۲] در این باره نازل شد. متعاقب این عکسالعمل یهودیان بنی قینفاع، پیامبر آنان را در بازار قینفاع جمعآوری کرد و به آنها هشدار داد، نصیحت کرد و از سرنوشت سران قریش آنان را ترساند، اما یهودیان در جواب گفتند: "ای محمد! گمان میکنی که ما مثل قریش هستیم؟ آنان از علم جنگ بیبهره بودند، اگر با ما روبهرو شوی، مرد را میشناسی"[۱۳].
با این رفتار و نقض عهدی که آنان کردند، رسول اعظم (ص) پانزده روز قلعههای آنان را محاصره کرد و آنان بدون هیچگونه مبارزهای اسیر نیروهای مسلمان شدند و با حمایت عبدالله بن ابی از آنان، پیامبر اعظم دستور به اخراج آنان از مدینه به سمت شام داد و عبادة بن صامت مأمور کوچ دادن آنان به أذرعات (سرزمینی در اطراف شام) شد و کلیه اموال آنان را مصادره کردند و اولین گروه از جناح سیاسی اهل کتاب از مدینه پاکسازی شدند[۱۴].
گروه دوم طایفه بنی نضیر بودند. این طایفه در میان قبایل مختلف یهود، ظاهراً رفتار دوستانهای با مسلمانان داشتند، اما در حاثه قتل دو نفر از قبیله بنی کلاب که حضرت رسول (ص) به همراه علی (ع)، ابوبکر و عمر به قبیله آنان رفته بود تا در پرداخت دیه آن دو نفر از یهودیان پول قرض بگیرند یهودیان بنی نضیر که رسول اعظم را تنها دیدند تصمیم گرفتند پیغمبر را به طور ناگهانی بکشند؛ لذا "عمرو بن جهاش نضری" گفت که من بالای بام میروم و سنگی بر روی وی میافکنم، اما یکی دیگر از یهودیان به نام "سلام بن مشکم" آنان را از این تصمیم نهی کرد و گفت "به خدا سوگند که رسول (ص) مطلع میشود و این کار موجب نقض عهد ما میگردد" اما یهودیان نپذیرفتند[۱۵]. پیامبر اعظم از تصمیم آنان مطلع شد و به مدینه بازگشت و محمد بن سلمه را نزد یهودیان فرستاد و به آنان پیغام داد که ظرف ده روز مدینه را تخلیه کنند و پس از آن مدت هر کس از یهود بنی نضیر در مدینه دیده شود، به قتل میرسد.
بنی نضیر که پیمان شکسته بودند در صدد کوچ کردن برآمدند و برای مهاجرت خود شترهایی اجاره کردند. اما عبدالله بن ابی به آنان پیغام داد که "من با دو هزار نفر از اعراب پشتیبان شما هستم. علاوه بر این که بنی قریظه و غطفان نیز از قبایلی هستند که به کمک شما خواهند آمد، پس در قلعههای خود بمانید، ما نیز به شما ملحق میشویم و تا جان داریم دست از شما برنمیداریم"[۱۶].
حیی بن اخطب سرکرده بنی نضیر به سخنان منافقین گوش داد و از وعده آنان سرخوش شد و برای رسول اعظم پیغام فرستاد که ما از منزلهای خود بیرون نمیرویم. مسلمانان پانزده روز قلعههای آنان را در محاصره خود قرار دادند و در این مدت نه منافقان به یاری بنی نضیر شتافتند و نه دیگر قبایل یهود؛ لذا بعد از پانزده روز یهودیان بنی نضیر تسلیم شدند و خانههای خود را با دستهای خودشان خراب کردند و مجموعه سلاحهای جنگی شامل کلاهخود، سپر، زره و شمشیر را بر جای گذاشتند و خود به همراه خانوادههایشان مدینه را به سمت شام ترک کردند. بدین شکل دومین قبیله جریان سیاسی اهل کتاب (یهودیان) مدینه را ترک نمودند و بعضی از آنها به قلعههای خیبر رفتند، اما بیشتر آنان با پاکسازی مدینه به سوی شام رفتند[۱۷].
سومین قبیله یهود در مدینه که از سرنوشت دو قبیله دیگر درس نگرفت و با افزایش قدرت رسول اعظم، ناخشنودی آنها نیز افزایش یافت یهودیان بنی قریظه بودند. گفتیم که با اخراج یهودیان بنی نضیر از سرزمینشان و تبعید آنها به شام بعضی از سران آنها به قبیلههای خیبر پناه بردند. این گروه از یهودیان همانها هستند که به مکه میروند و در نزد سران جناح کفر ادعا میکنند که دین شما از دین رسول اعظم (ص) به حق نزدیکتر است و آنها را تشویق به جنگی دیگر با رسول اعظم میکنند و برای کسب رضایت قریشیان جهت حمله به مدینه قول همکاری و اتحاد یهودیان بنی قریظه و غطفان را نیز به آنها میدهند؛ لذا دیپلماسی یهودی در منطقه فعال میشود و از یکسو سران جناح کفر را به جنگ ترغیب میکند و از سوی دیگر قبیله غطفان را به این اتحاد جدید وارد میکند و در نهایت رو به سوی قبیله بنی قریظه آورده و با فریب کعب بن اسد، رئیس قبیله، آنان را وادار به پیمانشکنی کردند. این قبیله نیز وقتی قریش را در پشت دروازههای مدینه میبیند و قبیله غطفان که به یاری آنان آمدهاند و رسول اعظم که تنها مبادرت به حفر خندق جهت جلوگیری از نفوذ مشرکان و کفار به مدینه کرده است، احساس کرد که در این نبرد با این اتحاد وسیعی که به همت حیی بن اخطب رخ داده است کار اسلام و رسول اعظم (ص) و مسلمین یکسره خواهد شد؛ لذا با آنکه در جواب اصرارهای حیی بن اخطب گفته بود که "من از محمد (ص) جز راستی و درستی چیزی ندیدهام"، اما در نهایت پیمانهای خود با پیامبر را به کناری نهادند و نقض عهد کردند و برای جنگ با رسول اعظم (ص) آماده شدند[۱۸].
رسول اعظم نیز با تدبیری که اندیشیدند و با برهم زدن اتحاد سهجانبه شکلگرفته در میان مکیان و غطفانیان و یهودان بنی قریظه، آن هم از طریق یک نیروی تازه مسلمان غطفانی به نام نعیم بن مسعود و نیز با بهرهبرداری از یاری خداوند و برهم خوردن نظام لشکری قریش در طوفان شبانه و همچنین شجاعت علی (ع) در مبارزه با عمرو بن عبدود و شکست او، توانست این خطر عظیم برای مسلمانان را با کمترین هزینه نیروی انسانی به پایان برساند و آنگاه نوبت یهودیان بنی قریظه بود که پاسخگوی عهدشکنی خود با رسول اعظم باشند و علاوه بر آن ورود خود به جنگ علیه رسول اعظم را توضیح دهند.
وقتی قریش و غطفان شبانه فرار کردند، صبح رسول اعظم با مسلمانان از خندق به سوی مدینه برگشتند. نزدیک ظهر، جبرئیل آمد و گفت: یا رسول الله (ص)! خداوند فرمان داده در پی بنی قریظه بیرون روی! رسول اعظم نیز فرمان داد که نماز عصر را نخوانید مگر در نزد بنی قریظه. با این فرمان مسلمانان به سوی قلعههای بنی قریظه حرکت کردند و آنجا را ۲۵ روز در محاصره خود قرار دادند. سرانجام بنی قریظه تسلیم شدند تا هر چه رسول اعظم صلاح دید آن را عمل کند.
پیامبر نحوه برخورد با یهود را به سعد بن معاذ واگذارد. سعد نیز حکم کرد که به جرم دشمنی و نقض عهد و ورود به جنگ علیه مسلمانان، مردان جنگی یهود کشته، زنان و بچههایشان اسیر و اموالشان تقسیم شود. با تأیید رسول اعظم حکم اجرا شد و سومین گروه از جناح سیاسی اهل کتاب (یهود) نیز از منطقه مدینه پاکسازی شدند. بعضی از اساتید و پژوهشگران تاریخ در مورد نقل فوق تشکیک کردهاند و همان قول به اخراج از مدینه را پذیرفتهاند که خالی از قوت نیست[۱۹]. آخرین گروه از یهودیان که همپیمان و همعهد با رسول اعظم نبودند اما قلعههای آنان مأمنی برای یهودیانی شده بود که نقض عهد کرده و مجبور به خروج از مدینه شده بودند، یهودیان ساکن در قلعههای خیبر و مناطق اطراف آن یعنی فدک بودند.
رسول اعظم بعد از صلح حدیبیه و پیمانی که با سران قریش به امضا رساند به سراغ قلعههای خیبر آمد و برای جلوگیری از حمایت احتمالی قبیله غطفان از یهودیان خیبر، درست سر راه این دو قبیله با یکدیگر اردو زدند. غطفانیان نیز که شاهد عقد و پیمان مکیان با رسول بودند دیگر خود را وارد نبردی جدید، آن هم در حمایت از یهودیان علیه یک عرب، نکردند و رسول اعظم این بار نیز با رشادت و جوانمردی علی (ع) قلعههای خیبر را فتح نمودند، اما برخلاف رفتاری که با یهودیان اطراف مدینه داشتند و اصرار رسول اعظم بر نفی و اخراج یهودیان از اطراف مدینه، تقاضای مردم خیبر را مبنی بر این که آنان در آنجا سکنا گزینند و اراضی و نخلهای خیبر در اختیار آنان باشد و نیمی از درآمد را به مسلمانان بپردازند پذیرفت و نمایندهای که از سوی رسول اعظم (ص) هر سال برای ارزیابی محصول خیبر و تنصیف آن نزد خیبریان میرفت چنان عادلانه با آنان رفتار میکرد که یهودیان در برابر دادگری او میگفتند «بِهَذَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضِ»[۲۰].
با شکست یهودیان خیبر از رسول اعظم، یهودیان ساکن در فدک به رهبری یوشع بن نون صلح و تسلیم را پذیرفتند و تعهد کردند که نیمی از حاصل را هر سال در اختیار رسول اعظم بگذارند و از این پس زیر لوای اسلام زندگی کنند. همچنین، بر ضد مسلمانان دست به توطئه نزنند و حکومت رسول اعظم نیز از آنان حمایت کند و امنیت منطقه را تأمین نماید»[۲۱]
پاسخها و دیدگاههای متفرقه
۱. آقای خالقی؛ |
---|
آقای علی خالقی، در مقاله «شیوه برخورد با مخالفان و منتقدان در دولت نبوی» در اینباره گفته است:
«دومین گروه از مخالفان دولت نبوی یهودیان بودند. پس از حضور پیامبر در مدینه و تشکیل دولت نبوی، این گروه از ساکنان مدینه با شرایط جدیدی روبهرو شدند. آنها باید یا به مثابه شهروندان دولت نبوی به همزیستی مسالمتآمیز تن در میدادند یا به کنارهگیری و مخالفت میپرداختند. پس از آنجا در ابتدا سود خود را در همزیستی مسالمت آمیز دیدند به پیمان سیاسی یا منشور مدینه پیوسته آن را امضا کردند و متعهد شدند با مسلمانان در قالب یک امت به همکاری بپردازند و در برابر کسانی که به مدینه حمله میکنند در کنار مسلمانان به دفاع برخاسته و روابط خیرخواهانه با مسلمانان داشته و از بدرفتاری و خیانت اجتناب ورزند[۲۲]. ولی علیرغم این تعهد دو سویه، به زودی آنها نشان دادند که سرسازگاری با دولت نبوی را ندارند، و با اشکالتراشیهای متعدد فکری، درصدد انحراف مسلمانان برآمده و در تخطئه آیین و ارزشهای پذیرفتهشده از سوی شهروندان مدینه سعی زیادی نمودند[۲۳]. قبیله بنی قینقاع به دلیل برخورداری از موقعیت و ثروت و تعصب بیش از حد، اولین گروه از یهودیان بودند که ناسازگاری با دولت نبوی را آغاز و پیمان خود با مسلمانان را زیر پا گذاشتند و به همکاری با دشمنان دولت نبوی از جمله قبایل بدوی و مشرکان مکه جهت تدارک اقدامات ضد امنیتی علیه دولت نبوی پرداختند[۲۴]. پیامبر پس از آگاهی از خیانت آنها و نقض پیمان مدینه به قلعه آنها رفته و آنها را به پند گرفتن از سرنوشت مشرکان در بدر فراخواندند و به رعایت پیمان خود توصیه فرمودند، ولی آنها به پشتوانه حمایت قریش پاسخ درشت به پیامبر دادند و خود را مرد میدان جنگ معرفی کردند[۲۵]. دومین گروه از یهودیان که به کارشکنی و دشمنی با دولت مدینه پرداختند قبیله بنی نضیر بود. آنها علیرغم دعوت پیامبر از این قبیله برای وحدت و پایبندی به پیمان مدینه، فعالیتهای تخریبی خود را پس از جنگ احد علیه دولت نبوی شدت بخشیدند و حتی با تشویق مشرکان مکه به فکر ترور پیامبر افتادند. آنها پس از ترک مدینه نیز در خیبر استقرار یافتند و درصدد براندازی دولت نبوی برآمدند. در این راستا به مکه رفتند و سران مشرک مکه را علیه دولت مدینه تحریک نمودند. آنها همچنین با وعده مالی به تحریک قبایل بدوی از جمله بنی سُلیم و بنی غطفان پرداخته و آنها را به کمک به مشرکان در حمله به مدینه ترغیب کردند[۲۶]. سومین گروه از یهودیان که پیمان سیاسی مدینه را نقض کرده و علیه دولت نبوی اقدام کردند قبیله بنی قریظه بود. آنان که پیش از حمله قریش به مدینه قول همکاری به مشرکان داده بودند، پس از حضور احزاب و محاصره دولت نبوی، آشکارا به همکاری با آنها پرداختند. گزارشهای متعدد تاریخی نشان میدهد آنها به اقدامات خرابکارانه در جریان جنگ احزاب پرداخته مترصد فرصتی بودند تا قریش وارد مدینه شود و آنها از درون شهر کارشان را شروع کنند[۲۷]. از اینرو پیامبر گروهی از یاران خود از جمله معاذ، سعد بن عباده و اسید بن حضیر را نزد آنان فرستاد و از آنها خواست به عهد خویش پایبند باشند[۲۸]. چهارمین گروه از یهودیان مخالف، کسانی بودند که از مدینه فرار کرده و در منطقه خیبر (در ۱۶۵ کیلومتری شمال مدینه) تجمع کرده بودند و به کمک قبایل بدوی از جمله بنی غطفان - که همچنان در اندیشه غارت و حمله به دولت مدینه بودند - به سازماندهی فعالیتهای نظامی علیه دولت نبوی میپرداختند[۲۹]. رفتار پیامبر اکرم در مواجهه با یهودیان براساس همان اصول و قواعد برخاسته از عدالت و مدارای اسلامی بود. از اینرو ایشان:
|
پانویس
- ↑ ﴿وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾ «و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست میشمرد؛ با آنکه پیشتر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری میخواستند؛ همین که آنچه میشناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.
- ↑ تاریخ مجاهدات پیغمبر اکرم، ص۳۲۳-۳۲۵.
- ↑ ﴿أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ﴾ «آیا نیرنگ آنان را بیرنگ نکرد؟» سوره فیل، آیه ۲. مراد از کید نقشه پنهان است.
- ↑ «فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنِي إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ (ع) فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَيَالِيَ كَانَتِ الْأَكَاسِرَةُ وَ الْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الْآفَاقِ وَ بَحْرِ الْعِرَاقِ وَ خُضْرَةِ الدُّنْيَا إِلَى مَنَابِتِ الشِّيحِ وَ مَهَافِي الرِّيحِ وَ نَكَدِ الْمَعَاشِ»؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، خطبه ۱۹۲.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۱۴۳-۱۴۶.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۱۴۳-۱۴۶.
- ↑ فروغ ابدیت، ج۱، ص۳۷۷-۳۸۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۹، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ السیرة النبویة، ج۳، ص۵۱.
- ↑ السیرة النبویة، ج۲، ص۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ «آیا به کسانی که بهرهای (اندک) از کتاب آسمانی داده شده است ننگریستهای (که چگونه) به «جبت» و «طاغوت» ایمان دارند و درباره کافران میگویند که اینان رهیافتهتر از مؤمنانند؟! * آنانند که خداوند لعنتشان کرده است و برای هر کس که خداوند او را لعنت کند هرگز یاوری نخواهی یافت» سوره نساء، آیه ۵۱-۵۲.
- ↑ «به کافران بگو: از پا در خواهید آمد و در دوزخ گردتان میآورند و این بستر، بد است * به راستی شما را در کار دو گروهی که (در «بدر») با هم رو به رو شدند، نشانهای (برای پند گیری) بود: گروهی برای خداوند جنگ میکردند و (گروه) دیگری کافر بودند که آنها را دو چندان خود به چشم میدیدند (و میهراسیدند) و خداوند هر کسی را بخواهد با یاوری خویش پشتیبانی میکند؛ بیگمان در این امر پندی برای اهل بینش است» سوره آل عمران، آیه ۱۲-۱۳.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۳، ص۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج۳، ص۱۵۷؛ کنزالعمال، ج۱۰، ص۳۸۴.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷-۵۸.
- ↑ الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷-۵۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۱ - ۵۵۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۲۴۵، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۶۵.
- ↑ دکتر شهیدی در این داستان تشکیک کرده ولی بحثی در مورد آیه مورد نظر در مورد این واقعه (سوره احزاب، آیه ۲۶) انجام نمیدهند. برای بحث دقیقتر، به خصوص در مورد نقش مستشرقان و یهودیان در گسترش برداشتهای خشونتآمیز از این حادثه، ر.ک: علی اکبر حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، ص۲۳۳-۲۳۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص، ص۲۹۸؛ السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۴.
- ↑ علوی، سید نادر، مقاله «جریانشناسی سیاسی در دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۱۰۵-۱۱۳.
- ↑ محمد حمیدالله، اولین قانون اساسی مکتوب در جهان، ص۶۹-۶۵.
- ↑ ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ * هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم چون و چرا میکنید؟ با آنکه تورات و انجیل جز پس از وی فرو فرستاده نشده است؛ آیا خرد نمیورزید؟ * هان! شما همان کسانید که در آنچه بدان دانشی داشتید چون و چرا کردید؛ (دیگر) چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا میکنید؟ و خداوند میداند و شما نمیدانید * ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درستآیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۵-۶۷؛ ﴿سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ * قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ﴾ «به زودی کمخردان از مردم خواهند گفت: چه چیز آنان را از قبلهای که بر آن بودند بازگردانید؟ بگو: خاور و باختر از آن خداوند است، هر که را بخواهد به راهی راست رهنمون خواهد شد * و بدین گونه شما را امّتی میانه کردهایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد؛ و قبلهای که بر سوی آن بودی بر نگرداندیم مگر بدین روی که معلوم داریم چه کسی از پیامبر پیروی میکند و چه کسی واپس میگراید، و بیگمان آن جز بر آنان که خداوند رهنمونشان شد، گران بود و خداوند بر آن نیست که ایمانتان را تباه گرداند که خداوند با مردم، به راستی مهربانی است بخشاینده * گرداندن رؤیت را به آسمان، میبینیم پس رؤیت را به قبلهای که میپسندی خواهیم گرداند؛ اکنون به سوی مسجد الحرام رو کن و (همه) هرجا هستید به سوی آن روی کنید، و اهل کتاب بیگمان میدانند که آن (حکم) از سوی پروردگارشان، راستین است و خداوند از آنچه انجام میدهند غافل نیست» سوره بقره، آیه ۱۴۲-۱۴۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۱؛ ج۱، ص۵۱۳؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۲، ص۳۴۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۱ -۵۰؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۷۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۷۲.
- ↑ طبری، طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۲-۵۱.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۲۴-۲۲۳؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۶۹ - ۳۶۷؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۰۰-۱۹۹.
- ↑ رسول جعفریان، سیره رسول خدا (ص)، ج۱، ص۵۱۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ۲۴۴؛ صالح احمدالعلی، دولت رسول خدا (ص)، ص۱۸۸ - ۱۸۷.
- ↑ رسول جعفریان، سیره رسول خدا (ص)، ج۱، ص۵۶۹؛ صالح احمدالعلی، دولت رسول خدا (ص)، ص۲۵۹-۲۵۲؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۳۷۸-۳۷۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۴۴؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۴۴۵؛ صالح احمدالعلی، دولت رسول خدا (ص)، ص۱۷۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ غلامحسین زرگرینژاد، تاریخ صدر اسلام، ص۴۴۹-۴۴۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۲۰ - ۲۱۶.
- ↑ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۷۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۰۰-۱۹۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۲۴۴؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۴۹۹؛ رسول جعفریان، سیره رسول خدا (ص)، ج۱، ص۵۲۴؛ صالح احمد العلی، دولت رسول خدا (ص)، ص۱۸۸-۱۸۷؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۹۹ و ۲۳۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۸۵.
- ↑ خالقی، علی، مقاله «شیوه برخورد با مخالفان و منتقدان در دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۴۷۲.