صدق در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

صدق به معنای راستی در نیت، گفتار و کردار و ضد نادرستی است که به صدق در گفتار، کردار و اعتقاد تقسیم می‌‌شود. راستگویی سبب قدر و ارزش انسان در جامعه و محبوبیت او میان مردم می‌‌شود. صدق در ابراز بندگی موجب نزول رحمت الهی به بنده و دستگیری از او می‌‌شود.

مقدمه

صدق، راستی در نیت، گفتار و کردار و ضدّ ناراستی.

امام خمینی صدق را راستی در گفتار و غیر گفتار می‌داند. امام خمینی برای صدق اقسامی قائل است: صدق در عقیده و نیت، صدق در اعتقاد و صدق در کردار. ایشان یکی از مهم‌ترین مصادیق صدق در کردار را صدق در عبادت دانسته و برای صدق در عبادت، طهارت و صفای ظاهر و باطن، اهمیت ویژه‌ای قائل است. امام خمینی صدق را مختص به قول و لفظ نمی‌داند و صدق را مایه داخل‌شدن در محضر حق‌تعالی و همنشینی با او می‌داند و علامت صدق را خدمت به بندگان و بریدن از غیر حق‌تعالی و رو به سوی حق آوردن برمی‌شمارد. امام خمینی در بسترهای اجتماعی و سیاسی نیز بر صداقت در گفتار تأکید می‌کرد و صداقت در کار را عامل به‌نتیجه‌رسیدن آن و برطرف‌شدن مشکلات دولت و ملت می‌دانست. امام خمینی، کذب را کلید گناهان و سبب خرابی ایمان شمرده و راه درمان دروغگویی را تفکر در بدی‌ها و سزاهای آن می‌داند. امام خمینی کذب را به صورت مطلق جزو گناهان کبیره شمرده و در مواردی چون فرار از حرام و در مقام جنگ، دروغ را جایز دانسته است[۱].

معناشناسی

صدق بر قوت و استواری در چیزی، اعم از گفتار دلالت می‌کند[۲] و به معنای راستی و راست‌گفتن است.[۳] ضد آن کذب، به معنای خبردادن از چیزی به خلاف واقع[۴] و انصراف از حق[۵] می‌باشد. صدق در اصطلاح اخلاقی به معنای راستی در گفتار و کردار است[۶] و در اصطلاح عارفان، صفتی نفسانی است که ستون همه کارها و قوام همه صفات به آن است،[۷] به گونه‌ای که ظاهر و باطن موافق یکدیگر شوند و گفتار هماهنگ با نیت و کردار همسو با احوال باشد.[۸] صدق در اصطلاح منطقی مطابقت حکم[۹] یا خبر با واقع[۱۰] است.

امام خمینی صدق را در اصطلاح اخلاقی راستی در گفتار و غیر گفتار مانند نیت، اراده، اعمال و مقامات معنوی[۱۱] و در اصطلاح عرفانی موافقت ظاهر و لسان با باطن و سرّ[۱۲] می‌داند و در اصطلاح منطقی صدق در قضایای موجبه را مطابقت خبر با واقع می‌شمارد[۱۳]؛ اما در قضایای سالبه معتقد است از آنجاکه نسبتی در این‌گونه قضایا وجود ندارد و امور عدمی واقعیتی ندارند، سلب در آنها حکایت از سلب مصداقِ واقعی از نسبت، و سلبِ این همانیِ موضوع و محمول می‌کند[۱۴].[۱۵]

پیشینه

صدق از مباحث مهم علم اخلاق و عرفان است و اهمیت و جایگاه ویژه‌ای در سلوک فردی، اجتماعی، سعادت دینی و دنیوی دارد. این صفت از کمالاتی است که در قول و فعل جاری است و در صورتی که ظاهر و باطن انسان با یکدیگر یکسان شوند و فرد از صدیقان گردد، فروع اخلاق نیکو از آن منشعب می‌شود و موجب دفع ریشه رذیلت‌های اخلاقی خواهد بود[۱۶].

ادیان الهی به صدق توصیه کرده‌اند،[۱۷] راستگویان را مورد رضایت خداوند دانسته‌اند[۱۸] و دروغ را به شیطان نسبت داده‌اند.[۱۹] قرآن کریم در آیات فراوانی از صدق و کذب سخن گفته و صدق را نشانه پرهیزگاران برشمرده ﴿وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ[۲۰] و به اهل ایمان دستور همراهی‌ کردن با راستگویان داده﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۲۱] و صدیقان را در ردیف پیامبران و شهیدان معرفی کرده‌ است﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۲۲]؛ همچنان‌که کذب را از صفات کافران﴿بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۲۳]، ﴿وَيَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ[۲۴] و منافقان﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ[۲۵] برشمرده است. در روایات نیز بابی به صدق و کذب اختصاص یافته[۲۶] و صدق از صفات انبیا(ع) معرفی شده‌است[۲۷].

عارفان صدق را یکی از منازل سلوک شمرده‌اند و به تبیین حقیقت آن پرداخته‌اند. ازجمله حارث محاسبی در کتاب الوصایا و ابوسعید خراز در کتاب الصدق و جنید بغدادی در رساله‌های خود از صدق سخن گفته‌اند. خواجه‌ عبدالله انصاری نیز صدق را در منازل سالکان در قسم اخلاق و پس از مرتبه صبر، رضا، شکر و حیا قرار داده‌است.[۲۸] علمای اخلاق صدق را در جمع صفات پسندیده اخلاقی آورده‌اند[۲۹].

امام خمینی گرچه بحث مستقلی دربارهٔ صدق در آثار اخلاقی خود ندارد، اما در برخی موارد به تناسب از آن بحث کرده‌است.[۳۰] ایشان در شرح روایت جنود عقل و جهل، صدق را از لشکریان عقل می‌شمارد؛ ولی موفق به تکمیل و شرح آن نمی‌گردد.[۳۱] ایشان در کتاب شرح چهل حدیث، فصلی را به مفاسد دروغ اختصاص داده‌است[۳۲] و صدق را از صفات اخلاقی مهمی دانسته که در روایات اهل بیت(ع) به آن بسیار توصیه شده‌است.[۳۳] ایشان در کتاب‌های فقهی و اصولی خود در بحث از مناط صدق و کذب، دربارهٔ صدق در اقسام قضایای موجبه و سالبه سخن گفته‌ است [۳۴] و در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز به صفت صدق بسیار اهمیت داده‌است[۳۵].[۳۶]

اقسام صدق

صدق از نگاه اندیشمندان اخلاق دارای اقسامی است:

صدق در عقیده و نیت

قرآن کریم بر صدق در عقیده تأکید کرده و منافقان را که تنها با زبان اظهار ایمان می‌کنند و در این اظهار صادق نیستند، نکوهش کرده‌ است.﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ[۳۷] در بعضی روایات صاحب نیت صادق، صاحب قلب سلیم معرفی شده‌است؛ زیرا خلوص نیت قلب را از اندیشه‌ها و واردات سوء بازمی‌دارد.[۳۸] علمای اخلاق نیز صدق در نیت را یکی از اقسام صدق شمرده‌اند؛ به این معنا که محرکِ شخص در اعمال و حرکات، خداوند باشد[۳۹]؛ همچنان‌که صادق‌نبودن در بیان اعتقاد و اظهار چیزی که به آن معتقد نیست، نوعی نفاق است[۴۰].

امام خمینی نیت صادقانه در هر کاری را لازمه آن کار می‌داند که باید نیت‌ها صادق و برای خداوند باشد[۴۱] و میزان در کمال و تمامیت یک عمل، نیت صادقانه و اراده خالصانه است و هر قدر عمل و عبادت صادقانه‌تر و خالص‌تر باشد، کامل‌تر است.[۴۲] ایشان یکی از اقسام صدق را صدق در اعتقاد می‌داند و معتقد است سالک باید در اعتقاد به توحید صادق باشد و در قلب خود اعتماد و اطمینان به غیر حق نداشته باشد و مؤثر را در عالم، تنها خداوند بداند. وقتی این حقیقت را با تذکر و ریاضت به قلب خود برساند، قلب ایمان می‌آورد و این نخستین مرتبه از صدق اوست و علامت آن چشم‌ پوشیدن از غیر حق‌تعالی و بریدن از دیگران و رفتن به سوی اوست.[۴۳] به باور امام خمینی در عبودیت لازم است زبان و قلب همقدم باشند و در توحید فعلی، صدق زبان به صفای سرّ قلب متصل باشد[۴۴].[۴۵]

صدق در گفتار

در روایات آمده‌ است صدقِ در گفتار، آزمایشی بر حقیقت افراد است[۴۶] که صاحبش را به نیکوکاری و بهشت راهنمایی می‌کند.[۴۷] افزون بر این، راستگویی عاملی برای رشد عمل و تکامل معنوی معرفی شده‌ است.[۴۸] علمای اخلاق راستی در سخن را از صفات پسندیده اخلاقی می‌دانند[۴۹] و با استناد به برخی روایات منسوب[۵۰] کمترین حد صدق را مخالف نبودن زبان با قلب شمرده‌اند[۵۱].

امام خمینی نیز با استناد به بعضی روایات،[۵۲] صدق در گفتار را از صفاتی می‌داند که در شرع دارای اهمیت فراوان است و به آن سفارش شده و انسان را به مقامات بلندی می‌رساند.[۵۳] ایشان با نقل روایتی منسوب که بر جمع میان صدق زبانی و صدق در سرّ و باطن تأکید کرده،[۵۴] معتقد است چنانچه انسان در ظاهر خود، مدعی بندگی خداوند است، باید در باطن و سرّ نیز عبودیت کند تا عبودیت در باطن و سرّ، به اعمال ظاهری او نیز سرایت کند و عمل و قول نقشه سرّ و باطن باشد[۵۵].[۵۶]

صدق در کردار

علمای اخلاق و معرفت، صدق در کردار را یکی از مراتب صدق دانسته‌اند[۵۷] و آن عبارت است از موافقت عمل با صفات باطنی، به اینکه اعمال انسان در ظاهر دلالت بر صفتی کند که در باطن نیز به آن متصف باشد[۵۸] و ظاهر و باطن او با هم موافق باشند و اعمالی را که در آشکار انجام می‌دهد با اعمالی که در پنهان انجام می‌دهد، مخالفت نداشته باشد.[۵۹] امام خمینی گرچه صدق را مختص به قول و لفظ نمی‌داند و شامل اموری مانند اشاره و نوشتن نیز می‌شمارد،[۶۰] اما از نگاه فقهی آن را به صدق و کذب در اعمال گسترش نمی‌دهد. ایشان در عین حال از نگاه اخلاقی معتقد است یکی از مراتب صدق، صدق در اعمال است. ایشان معتقد است گاهی شخص با عمل و رفتار خود ادعایی دارد که زبان حال اوست؛ پس اگر این ظاهر حال با باطن موافق شد، در این ادعا صادق است و در غیر این صورت در زمره منافقان خواهد بود [۶۱]؛ چنان‌که صدق در رفتار با بندگان را خدمت به آنان و انتخاب آن چیزی می‌داند که برای آنان پرسودتر است[۶۲].

یکی از مهم‌ترین مصادیق صدق در کردار، صدق در عبادت است. علمای اخلاق مطابقت ظاهر و باطن را در عبادت، مصداق صدق در عبادت شمرده‌اند. از این جهت، کسی که در ظاهر خشوع و خضوع دارد، اما در قلب از حق‌تعالی غافل است، کاذب محسوب می‌شود[۶۳]؛ همچنین کسی که در نماز ادعای ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[۶۴] دارد، اما متصف به حقیقت عبودیت نیست و از غیر حق‌ تعالی حاجت می‌طلبد، صادق نیست.[۶۵] امام خمینی برای صدق در عبادت، طهارت و صفای ظاهر و باطن، اهمیت ویژه‌ای قائل است و در کتاب‌های اخلاقی و سخنرانی‌های خود به مواظبت بر آن توصیه کرده‌ است.[۶۶] ایشان با استناد به روایتی منسوب[۶۷] بر این باور است که باید، عبودیت در ظاهر، به عبودیت در سرّ و باطن نیز سرایت کند و عمل شخص، نقشه باطن و سرّ او باشد و در عبودیت، زبان و قلب همقدم باشند[۶۸].

به باور ایشان نمازی که برای رسیدن به نعمت‌های دنیایی یا آخرتی باشد، برای خداوند نبوده و عبادتی صادقانه نیست و نزد اهل معرفت از حسنات شمرده نمی‌شود، بلکه از سیئات است[۶۹]؛ همچنین عبادتی که در آن رضای دیگران لحاظ شود، شرک ظاهری و ریای فقهی و باطل است و اگر رضا و خواست‌های نفسانی خود را در آن لحاظ کند، شرک پنهان و ناقص است؛ گرچه از نظر فقهی صحیح و کافی است.[۷۰] در مقابل اگر انسان صادقانه در عبادت اظهار ناتوانی و ذلت کند و به خداوند پناهنده شود، خداوند از او دستگیری کرده و به او نظر لطف می‌کند.[۷۱] به باور ایشان هر یک از اجزای عبادت، صدقی مختص به خود دارد؛ چنان‌که صدق در تشهد به این است که عظمت رسول خدا(ص) در قلب نمازگزار وارد شود و تمام قوای او خاضع شوند[۷۲].[۷۳]

آثار و علایم صدق و کذب

اهل معرفت با استناد به روایتی منسوب[۷۴] ثمره صدق را حصول حکمت می‌دانند که خداوند به خواص عطا می‌کند[۷۵]؛ چنان‌که آن را مایه تحمل سختی‌ها و آسان‌شدن مصیبت‌ها دانسته‌اند[۷۶] و علامت آن را این شمرده‌اند که اگر قدر و ارزش فرد در میان مردم به سبب مشغول‌بودن به اصلاح قلبش کاسته شود، ناراحت نمی‌شود و دوست نمی‌دارد مردم از اعمال خیر او مطلع شوند[۷۷]؛ همچنین اگر سرّ و باطن او برای مردم آشکار شود و از حال او مطلع گردند، شرمسار نمی‌شود.[۷۸] نیز برخی علامت صدق در عبادت را این دانسته‌اند که شخص، نسبت به کسی که او را ستایش می‌کند، کراهت داشته باشد و کسی که عیب‌های او را بازگو می‌کند، دوست داشته باشد[۷۹].

امام خمینی صدق را مایه جواز داخل‌ شدن در محضر حق‌تعالی و همنشینی با او می‌داند؛ زیرا همنشینی با حق‌ تعالی، متوقف بر صدق و صفا و خلوص از هر گونه شرک در ظاهر و باطن است[۸۰] و اگر خداوند از بنده، صدق و اخلاص ببیند، او را به سلوک حقیقی راهنمایی می‌کند و توجه او را از عالم برمی‌گرداند و به سوی خود متوجه می‌کند[۸۱].

ایشان معتقد است اگر انسان با صداقت و نیت صادق کار انجام دهد، آن کار به نتیجه می‌رسد[۸۲]؛ چنان‌که صدق در ابراز بندگی موجب نزول رحمت الهی به بنده، دستگیری از او و توفیق در به دست آوردن مقام رضا است.[۸۳] ایشان علامت صدق را در پیشگاه خداوند خدمت به بندگان او می‌داند که در این میان انتخاب آنچه برای آنان سودمندتر است، دلیل صدق است، نه آنچه برای خود یا دوستان خود سودمند باشد.[۸۴] ایشان علامت صدق در توحید را بریدن از غیر حق‌تعالی و رو به سوی حق آوردن و قطع امید از مردم برمی‌شمارد و نخستین مرتبه صدق در این ادعا را رساندن آن به قلب با قدم تفکر و ریاضت می‌داند[۸۵].

از سوی دیگر، کذب از صفات ناپسند است و قرآن کریم آن را از صفات کافران﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُمْ بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُمْ مِنْ شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۸۶]، ﴿وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۸۷] و منافقان ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ[۸۸]؛ ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ[۸۹] شمرده‌است. علمای اخلاق با استناد به روایات، کذب را کلید پلیدی[۹۰] و بزرگ‌ترین گناه[۹۱] دانسته‌اند. کذبْ خبردادنی است که با واقع مطابقت ندارد[۹۲].

امام خمینی کذب را با استناد به روایتی[۹۳] سبب خرابی ایمان شمرده و معتقد است بعضی اوقات مفاسد بزرگ‌تری بر آن مترتب می‌شود که کمتر از زشتی و فساد خودِ دروغ نیست و ممکن است شخص با یک دروغ از معتبربودن نزد مردم ساقط شود.[۹۴] ایشان مانند دیگر علمای اخلاق[۹۵] با استناد به روایات[۹۶] دروغ را سبب داخل‌ شدن در فساد و گناه و کلید گناهان می‌داند[۹۷] و معتقد است دروغ از مفاسدی است که عقل و نقل بر فساد آن هم‌نظرند و گاهی مفاسدی بر دروغ مترتب می‌شود که گناهش کمتر از خود دروغ نیست و ممکن است با یک دروغ اعتبار انسان تا آخر عمر نزد افراد دیگر ساقط شود؛ افزون بر اینکه دارای سزاهای اخروی بسیاری است.[۹۸] ایشان راه درمان دروغگویی را تفکر در بدی‌ها و سزاهای آن می‌داند و معتقد است از آنجاکه دروغ از ضعف ایمان سرچشمه می‌گیرد، باید شخص ایمان خود را تقویت کند[۹۹].[۱۰۰]

صدق و کذب در مسائل سیاسی و اجتماعی

امام خمینی افزون بر اینکه صدق را فضیلتی فردی می‌شمارد، آن را در بسترهای اجتماعی و سیاسی نیز مطرح کرده‌ است.[۱۰۱] ایشان بر خلاف برخی دولت‌مردان و فیلسوفان سیاسی همچون ماکیاولی که در تزاحم اخلاق و سیاست برای حفظ منافع و مصلحت، دروغ و ظلم را موجه می‌دانند،[۱۰۲] بر صداقت در گفتار و عدالت تأکید و مردم را به صداقت‌داشتن با یکدیگر سفارش می‌کند.[۱۰۳] ازجمله توصیه‌های ایشان در سخنرانی‌ها، توصیه به صداقت است.[۱۰۴] ایشان خود نیز در گفتار بسی صادق بود[۱۰۵] و جایگاهی برای سیاستی که دروغگویی است، در حکومت اسلامی قائل نبود.[۱۰۶] ایشان به مسئولان و خبرگزاری‌ها گوشزد می‌کرد با مردم شفاف و صادقانه سخن بگویند[۱۰۷] و خود نیز به آن عمل می‌کرد[۱۰۸].

امام خمینی صدق را یکی از ملاک‌های امتیاز افراد در جامعه اسلامی[۱۰۹] و صداقت در کار را عامل به‌نتیجه‌رسیدن آن[۱۱۰] و برطرف‌شدن مشکلات دولت و ملت[۱۱۱] می‌دانست. ایشان سعادت جامعه را در پرتو صدق افراد آن، به‌ویژه مسئولان و آن را عامل پشتیبانی صادقانه مردم از آنان و شرط اصلی ساختن حکومت اسلامی و خدمت صادقانه را از ویژگی‌های نهضت اسلامی می‌دانست[۱۱۲] و مردم و مسئولان را به این نوع خدمت سفارش می‌کرد[۱۱۳] و خود نیز قدردان خدمات صادقانه آنان بود[۱۱۴].[۱۱۵]

احکام فقهی کذب

از نگاه فقهی کذب از محرمات است و این حرمت، نزد عقول و ادیان ضروری است و ادله چهارگانه کتاب، سنت، اجماع و عقل بر آن دلالت دارند.[۱۱۶] در کبیره‌ بودن دروغ، میان فقها اختلاف نظر وجود دارد و برخی از آنان معتقدند دروغ به جز در دروغ‌بستن بر خداوند، پیامبر(ص) و ائمه(ع)، جزو گناهان صغیره است.[۱۱۷] امام خمینی نیز حرمت دروغ را اجمالاً ضروری می‌داند، به گونه‌ای که نیازی به اقامه دلیل بر آن وجود ندارد.[۱۱۸] ایشان کذب را به صورت مطلق در کتاب فتوایی خود، جزو گناهان کبیره شمرده‌است[۱۱۹]؛ اما در کتاب المکاسب المحرمه با استناد به روایاتی،[۱۲۰]دروغ را در غیر مواردی که دلیل بر کبیره‌بودن آن وجود دارد، مانند کذب بر خداوند و رسول او(ص)، از گناهان صغیره می‌داند[۱۲۱].

کذب از نظر فقهی تنها در گفتار نیست، بلکه شامل نوشتن، اشاره و مانند آن نیز می‌شود.[۱۲۲] برخی از فقیهان معتقدند، دروغ اگرچه از صفات جمله خبری است؛ ولی در جمله‌های انشایی هم که گویای خبر باشد جاری است و به همین دلیل مدح‌ کردنِ امرِ مذموم و مذمت‌کردنِ امرِ ممدوح نیز دروغ است[۱۲۳]؛ همچنین کارهایی که در غیر واقعیت خارجی ظهور دارند، همانند پوشیدن لباس فاخر برای اینکه شخص خود را ثروتمند جلوه دهد[۱۲۴].

امام خمینی کذب را مربوط به خبردادن از آنچه واقع شده می‌داند[۱۲۵] و معتقد است دلیلی وجود ندارد که جمله‌های انشایی و کارهایی که مطابق با واقع نیستند، ملحق به دروغ شوند[۱۲۶]؛ البته ممکن است کارها و گفتارهای انشایی خلاف واقع، به ملاک دیگری غیر از ملاک دروغ، زشت باشند؛ اما این ارتباطی با دروغ ندارد.[۱۲۷] ایشان دروغ را منحصر در گفتار نمی‌داند و آن را شامل نوشتن، اشاره، کنایه و مَجاز نیز می‌داند؛ در صورتی که مقصود گوینده خبردادن از واقع باشد؛ از این‌رو اذان پیش از وقت و راه‌رفتن در شکل و شمایل ثروتمندان و اشراف برای غیر ثروتمندان، از آنجاکه نزد مردم خبردادن به‌شمار نمی‌رود، کذب نخواهد بود[۱۲۸].

برخی از فقها دروغ را هرچند به شوخی، حرام می‌دانند[۱۲۹] و معتقدند گناه دروغ، در موارد خاصی مانند دروغ بر خداوند و پیامبر(ص) بزرگ‌تر و شدیدتر است.[۱۳۰] این فقها دروغ بر خداوند و پیامبر(ص) و ائمه(ع) را از گناهان کبیره می‌دانند.[۱۳۱] برخی از فقها این نوع از دروغ را باطل‌کننده روزه و در صورت عمدی‌بودن، موجب کفاره می‌دانند[۱۳۲].

امام خمینی دروغ در مقام شوخی را در صورتی که قرینه‌ای بر شوخی‌ بودن آن نباشد، حرام می‌داند.[۱۳۳] ایشان دروغ بر خدا و پیامبر(ص) و ائمه(ع) را از موارد یقینیِ کبیره‌ بودن دروغ می‌شمارد[۱۳۴] و معتقد است دروغ عمدی بر خدا و پیامبر(ص) و ائمه(ع) در همه امور دینی و دنیوی به هر صورت که باشد، موجب باطل‌ شدن روزه است و همچنین است دروغ‌ بستن به انبیا(ع) و اوصیای دیگر به احتیاط واجب.[۱۳۵] به اعتقاد ایشان دروغ بر خدا و پیامبر(ص) و ائمه(ع) بنابر احتیاط افزون بر قضای روزه، موجب کفاره نیز می‌شود[۱۳۶].

فقها توریه (سخنی که گوینده آن خلاف ظاهرش را قصد می‌کند) را دروغ نمی‌دانند و آن را بیرون از موضوع دروغ می‌دانند و از این جهت برخی از فقها بر این اعتقادند که هنگام ضرورت برای فرار از دروغ، توریه واجب می‌شود.[۱۳۷] امام خمینی نیز معتقد است توریه، دروغ نیست؛ زیرا کسی که توریه می‌کند، سخنش را در معنای موافق واقع به کار می‌برد؛ اگرچه جمله او خلاف قانون وضع و محاورات است؛ مانند اینکه لفظ مشترک را در غیر معنایی که از او سؤال شده به کار برد.[۱۳۸] به اعتقاد ایشان دلیلی بر الحاق توریه به دروغ وجود ندارد؛ افزون بر اینکه روایاتی بر جواز توریه به صورت مطلق حتی در مورد اصلاح وجود دارد[۱۳۹].[۱۴۰]

موارد جواز کذب

فقها مواردی را از حرام‌ بودنِ دروغ استثنا کرده‌اند؛ ازجمله در جایی که دروغ‌ گفتن ضرورتی داشته باشد و شخص برای محافظت از نفس یا مال یا آبرو مجبور به دروغ‌ گفتن شود[۱۴۱]؛ زیرا مقتضای اطلاق ادله، جواز دروغ در این موارد است؛ اگرچه در ضرر مالی که بسیار نیست، دروغ نگفتن مستحب دانسته شده‌است.[۱۴۲] بیشتر فقها جواز دروغ‌ گفتن را در این مورد به توانایی نداشتن بر توریه مقید کرده‌اند و معتقدند در صورت قدرت بر توریه، اضطراری بر دروغ وجود ندارد.[۱۴۳] نیز در جایی که شخص قصد اصلاح میان مردم را دارد و روایات فراوانی[۱۴۴] بر این جواز دلالت دارد[۱۴۵].

امام خمینی نیز مواردی را به عنوان موارد جواز دروغ بیان کرده‌ است که عبارت‌اند از:

  1. اکراه و اجبار بر دروغ؛
  2. اضطرار بر آن، چنانچه ترک دروغ، سبب ضرر به نفس یا آبرو یا مال شود؛
  3. فرار از حرام و گناه بزرگ‌تر همچون نوشیدن شراب[۱۴۶]؛ البته در صورتی که خلاصی از حرامِ بزرگ‌تر با توریه ممکن باشد، باید توریه کند[۱۴۷]؛
  4. حفظ مال یا آبروی خود یا دیگری از وقوع ضرر[۱۴۸]؛
  5. قصد اصلاح میان مردم و وجود نفع و صلاح در آن برای مؤمن[۱۴۹]؛
  6. در مقام جنگ[۱۵۰].[۱۵۱]

منابع

پانویس

  1. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  2. ابن‌فارس، معجم مقاییس اللغه، ۳/۳۳۹.
  3. دهخدا، لغتنامه، ۹/۱۳۱۳۵.
  4. فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ۵۲۸.
  5. طریحی، مجمع البحرین، ۲/۱۵۷.
  6. غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۷۷؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۱۷.
  7. قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۷.
  8. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.
  9. جرجانی، کتاب التعریفات، ۵۸.
  10. فارابی، المنطقیات، ۱/۳۵۰.
  11. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
  12. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.
  13. امام خمینی، تقریرات، ۱/۱۸؛ امام خمینی، معتمد الاصول، ۱/۲۹۳؛ امام خمینی، مکاسب، ۲/۴۹.
  14. امام خمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۲؛ امام خمینی، جواهر الاصول، ۴/۴۰۷–۴۰۸.
  15. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  16. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۵.
  17. کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۲، ۱۴، ۱۷ و ۱۹.
  18. کتاب مقدس، امثال سلیمان، ب۱۲، ۲۲.
  19. کتاب مقدس، کتاب یوحنا، ب۶ و ۴۵.
  20. «و آنان که راستی آورند و آن را باور دارند پرهیزگارند» سوره زمر، آیه ۳۳.
  21. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  22. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  23. «(چنین نیست) بلکه آنچه از پیش پنهان می‌داشتند برای آنان آشکار گردید و اگر بازگردانده شوند به همان چیزهایی که از آن نهی شده بودند باز می‌گردند و بی‌گمان آنان دروغ پردازند» سوره انعام، آیه ۲۸.
  24. «و ای قوم من! هر چه از دستتان برمی‌آید انجام دهید، من نیز انجام می‌دهم، زودا که بدانید بر سر چه کس عذابی که او را خوار سازد خواهد آمد و چه کسی دروغ می‌گوید. و شما چشم به راه باشید من نیز با شما چشم به راه خواهم بود» سوره هود، آیه ۹۳.
  25. «چون منافقان نزد تو می‌آیند، می‌گویند: گواهی می‌دهیم که بی‌گمان تو فرستاده خدایی و خداوند می‌داند که تو به راستی فرستاده اویی و خداوند گواهی می‌دهد که منافقان، سخت دروغگویند» سوره منافقون، آیه ۱.
  26. شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ۱۲/۲۵۲.
  27. کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.
  28. خواجه‌عبدالله انصاری، منازل السائرین، ۶۹.
  29. ابن‌مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ۱۳۴؛ غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۱۹۵.
  30. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۴۵ و ۵۹؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۶–۴۷۷.
  31. امام خمینی، حدیث جنود، ۱۸.
  32. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۰–۴۷۱.
  33. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
  34. امام خمینی، البیع، ۱/۳۱۸؛ امام خمینی، انوار الهدایه، ۲/۱۰۱–۱۰۲؛ امام خمینی، الاستصحاب، ۱۰۱–۱۰۴؛ امام خمینی، مکاسب، ۲/۴۹.
  35. امام خمینی، صحیفه، ۸/۷۶ و ۱۳/۵۱۶.
  36. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  37. «چون منافقان نزد تو می‌آیند، می‌گویند: گواهی می‌دهیم که بی‌گمان تو فرستاده خدایی و خداوند می‌داند که تو به راستی فرستاده اویی و خداوند گواهی می‌دهد که منافقان، سخت دروغگویند» سوره منافقون، آیه ۱.
  38. منسوب به امام‌صادق(ع)، مصباح الشریعه، ۵۳.
  39. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۰؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۱۴۳.
  40. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۸.
  41. امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.
  42. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۴–۳۲۵.
  43. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.
  44. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۵.
  45. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  46. کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴.
  47. طبرسی، مشکاه الانوار، ۱۷۲.
  48. دیلمی، ارشاد القلوب الی الصواب، ۱/۱۳۴.
  49. غزالی، کیمیای سعادت، ۲/۴۷۷–۴۷۸؛ خواجه‌نصیر، اوصاف الاشراف، ۱۷.
  50. منسوب به امام‌صادق(ع)، مصباح الشریعه، ۳۵.
  51. نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۴۹.
  52. کلینی، الکافی، ۲/۱۰۴–۱۰۵.
  53. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۷.
  54. منسوب به امام‌ صادق(ع)، مصباح الشریعه، ۹۳.
  55. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۴.
  56. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  57. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲–۲۰۳.
  58. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۴/۲۰۲.
  59. کاشانی، عبدالرزاق، ۵۴۲.
  60. امام خمینی، مکاسب، ۲/۵۲–۵۳.
  61. امام خمینی، چهل حدیث، ۱۶۰.
  62. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.
  63. نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۴۸–۳۴۹.
  64. «تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» سوره فاتحه، آیه ۵.
  65. فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۸/۱۴۲.
  66. امام خمینی، سرّ الصلاة، ۴۵؛ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۳۳–۴۳۵؛ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۹۰ و ۱۵۷.
  67. منسوب به امام‌ صادق(ع)، مصباح الشریعه، ۱۳۱.
  68. امام خمینی، آداب الصلاة، ۳۶۳–۳۶۵.
  69. امام خمینی، چهل حدیث، ۷۳–۷۴.
  70. امام خمینی، چهل حدیث، ۳۲۶.
  71. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶.
  72. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۷–۱۳۸.
  73. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  74. منسوب به امام‌ صادق(ع)، مصباح الشریعه، ۱۹۸.
  75. همدانی، بحر المعارف، ۲/۱۷۴.
  76. قشیری، رساله قشیریه، ۳۲۸؛ کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.
  77. قشیری، رساله قشیریه، ۳۳۱–۳۳۲.
  78. کاشانی، عزالدین، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ۳۴۴.
  79. غزالی، احیاء علوم الدین، ۱۰/۱۰۷–۱۰۸؛ فیض کاشانی، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ۶/۱۳۷.
  80. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰۵.
  81. امام خمینی، حدیث جنود، ۸۶.
  82. امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵.
  83. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۰۶؛ امام خمینی، سرّ الصلاة، ۵۹.
  84. امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۷.
  85. امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۳۱.
  86. «و کافران به مؤمنان گفتند از راه ما پیروی کنید و ما (نیز) باید بار گناهان شما را برداریم ولی آنان هیچ باری از گناهان ایشان را برنمی‌دارند؛ بی‌گمان آنان دروغگویند» سوره عنکبوت، آیه ۱۲.
  87. «خداوند فرزند آورده است؛ در حالی که بی‌گمان آنان دروغگویند» سوره صافات، آیه ۱۵۲.
  88. «آیا به کسانی ننگریسته‌ای که دورویی می‌کنند، به برادران کافر خود از اهل کتاب می‌گویند: اگر شما را بیرون راندند ما نیز با شما بیرون خواهیم آمد و هیچ‌گاه به زیان شما از هیچ کس فرمان نمی‌بریم و اگر با شما جنگ شود به شما یاری خواهیم رساند و خداوند گواه است» سوره حشر، آیه ۱۱.
  89. «چون منافقان نزد تو می‌آیند، می‌گویند: گواهی می‌دهیم که بی‌گمان تو فرستاده خدایی و خداوند می‌داند که تو به راستی فرستاده اویی و خداوند گواهی می‌دهد که منافقان، سخت دروغگویند» سوره منافقون، آیه ۱.
  90. شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.
  91. مفید، الاختصاص، ۳۴۳؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.
  92. غزالی، احیاء علوم، ۲۷/۱۹۸؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۲۸؛ امام خمینی، الاستصحاب، ۱۰۱.
  93. کلینی، الکافی، ۲/۳۳۹.
  94. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۲.
  95. غزالی، احیاء علوم الدین، ۹/۳۴–۳۵؛ نراقی، جامع السعادات، ۲/۳۳۳.
  96. صدوق، الامالی، ۴۱۹، شعیری، جامع الاخبار، ۱۴۸.
  97. امام خمینی، مکاسب، ۲/۹۳.
  98. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۱.
  99. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۱.
  100. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  101. امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.
  102. فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ۱/۵۲۷–۵۲۹.
  103. امام خمینی، چهل حدیث، ۴۷۳.
  104. امام خمینی، صحیفه، ۸/۲۱۰؛ ۹/۴۴۱ و ۱۲/۳۴۵.
  105. اسلامی، ۲۴۲–۲۴۴.
  106. امام خمینی، صحیفه، ۱۳/۴۳۱.
  107. امام خمینی، صحیفه، ۱۷/۱۳.
  108. امام خمینی، صحیفه، ۲۱/۱۰۱.
  109. امام خمینی، صحیفه، ۵/۴۴۸.
  110. امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۶/۱۹۶–۱۹۷.
  111. امام خمینی، صحیفه، ۵/۳۳۳.
  112. امام خمینی، صحیفه، ۸/۷۶.
  113. امام خمینی، صحیفه، ۷/۴۲۵ و ۱۳/۵۱۶.
  114. امام خمینی، صحیفه، ۹/۳۱۷ و ۱۲/۲۶۷.
  115. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  116. انصاری، المکاسب، ۲/۱۱؛ خویی، موسوعه، ۳۵/۵۸۸؛ صدر، ماوراء الفقه، ۱۰/۳۱۵.
  117. کرکی، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ۵/۱۵۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۵/۶۳۲؛ سبزواری، مهذّب الأحکام، ۱۶/۱۴۹.
  118. امام خمینی، مکاسب، ۲/۶۰.
  119. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۵۹.
  120. برقی، المحاسن، ۱/۱۱۸؛ صدوق، الامالی، ۴۱۹.
  121. امام خمینی، صحیفه، ۲/۱۰۹–۱۱۲.
  122. انصاری، کتاب الصوم، ۷۴؛ یزدی طباطبایی، العروة الوثقی، ۳/۵۴۹–۵۵۰.
  123. کاشف‌الغطاء، جعفر، شرح شیخ‌جعفر علی قواعد العلامةبن‌المطهر، ۵۴؛ انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۱۵.
  124. کاشف‌الغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۳۰.
  125. امام خمینی، مکاسب، ۲/۵۸.
  126. امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۲.
  127. امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۰.
  128. امام خمینی، مکاسب، ۲/۵۳.
  129. خویی، صراط النجاه، ۳/۲۹۸؛ تبریزی، استفتائات جدید، ۲/۴۸۷.
  130. کاشف‌الغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۲۹؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۱۲/۲۲۰.
  131. حلی، محقق، ۱/۱۷۳؛ عاملی، مفتاح الکرامة، ۸/۲۹۲.
  132. حلی، علامه، تحریر الاحکام، ۱/۴۶۴ و ۴۷۶؛ حلی، علامه، تذکرة الفقهاء، ۶/۳۱–۳۲ و ۵۰؛ بحرانی، الحدائق الناضرة، ۱۳/۱۴۱؛ میرزای قمی، غنائم الأیام فی مسائل الحلال و الحرام، ۵/۹۳–۹۴.
  133. امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۵–۷۶.
  134. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۰۸.
  135. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۶۸؛ امام خمینی، وسیلهٔ النجاه، ۲۳۹.
  136. امام خمینی، تحریر الوسیله، ۱/۲۷۲.
  137. انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۱۷؛ خویی، موسوعه، ۳۵/۶۰۳؛ سبزواری، مهذّب الأحکام، ۱۶/۱۵۴.
  138. امام خمینی، مکاسب، ۲/۶۰.
  139. امام خمینی، مکاسب، ۲/۷۲.
  140. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.
  141. کاشف‌الغطاء، حسن، انوار الفقاهه، ۳۰.
  142. انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۲۹.
  143. انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۲۴، ۲۶ و ۲۸.
  144. کلینی، الکافی، ۲/۳۴۲؛ صدوق، الخصال، ۱/۸۷.
  145. انصاری، مرتضی، المکاسب، ۲/۳۱.
  146. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۲۲.
  147. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۳۳.
  148. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۲۸.
  149. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۳۶–۱۳۹.
  150. امام خمینی، مکاسب، ۲/۱۳۲.
  151. علی‌پور و نصیری، مقاله «صدق»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۶۴۷ – ۶۵۴.