مراحل معاد
مقدمه
مسئله معاد در تمام ادیان الهی به عنوان یکی از اصول اعتقادی معرفی شده است. قرآن کریم در آیات بسیاری از معاد و بازگشت انسانها به جهان آخرت سخن گفته است. متکلمان و حکمای اسلامی کوشیدهاند مباحثی مانند: چگونگی حشر، میزان، حساب، صراط و بازگشت به عالم آخرت را از راه ظواهر کتاب و سنت بیان کنند[۱].
معناشناسی
«معاد» اسم زمان یا اسم مکان از ماده «عود» به معنای بازگشت است[۲] یا هر چه به آن رجوع شود[۳] یا مصدر میمی به معنای بازگشتن است[۴]. همچنین گاهی به معنای گردیدن و صیرورت به کار میرود[۵].[۶] بر عالم آخرت نیز معاد اطلاق میشود[۷]؛ زیرا بازگشت مردم به آنجاست.
«معاد» در اصطلاح به معنای بازگشت دوباره انسانها برای حضور در قیامت است و در حقیقت آن اختلاف است. متکلمان و فقیهان اهل سنت و اهل حدیث معتقدند که معاد جسمانی است؛ زیرا آنان روح را جسمی میدانند که در بدن جریان دارد همانند جریان آتش در زغال و آب در گل و روغن در زیتون. معظم فلاسفه و پیروان مشائین معتقدند که معاد فقط روحانی است. بسیاری از بزرگان حکما و عرفا و عدّهای از متکلمان و بسیاری از عالمان شیعه همانند شیخ مفید شیخ طوسی، سید مرتضی علامه طوسی و... معتقدند معاد جسمانی و روحانی است؛ زیرا روح امری است مجرّد به بدن باز میگردد[۸].[۹]
برای معاد با توجه به معانی که صورت گرفته سه مرحله بیان شده است که عبارت است از: مرگ، برزخ و قیامت. در ذیل به بررسی هر کدام از این مراحل پرداخته میشود.
مرحله اول: مرگ
مرگ یکی از پیچیدهترین معماهای زندگی بشری است که در طول تاریخ مورد توجه متفکران بوده است. در برخی ادیان غیر آسمانی مسئله مرگ پایان حیات، شمرده نمیشود و دفن اجساد مردگان همراه با خوراک و تزئینات و مومیایی کردن مردهها برای سالم ماندن بدن، گواه اعتقاد انسانها به ادامه زندگی پس از مرگ است. در اسلام بحث مرگ از مباحث مهم معاد است و در آیات بسیاری از قرآن کریم به آن توجه شده است[۱۰].
معناشناسی
«مرگ» به معنای پایان حیات و رفتن از دنیاست[۱۱]. در زبان عربی از آن به «موت» تعبیر میشود. در اصطلاح فلسفه و کلام، جداشدن همیشگی روح از جسم و انتقال آن از عالم دنیا به عالم آخرت است[۱۲].[۱۳]
انسانها در زندگی دنیوی خود پس از سپری کردن دورههای مختلف زندگی، سرانجام به دورۀ پیری میرسند و در تقدیری گریزناپذیر در آستانۀ مرگ قرار میگیرند. موضوع مرگ و فنا و زوال انسان یا مرگ و ادامۀ هستی او در جهانی دیگر و در شرایطی جدید، موضوعی است که مکاتب گوناگون نتوانستهاند بیتفاوت از آن عبور کنند و هر یک به فراخور جهانبینی و ایدئولوژی خاص خود، در اینباره مواضعی اتخاذ کردهاند[۱۴].
مرگ، از مراحل مهم زندگی روح انسانی و جدایی روح او از بدن و انتقال یافتنش به جهان دیگر است. کسانی که انسان را بدن مادی معرفی میکنند، مرگِ بدن را پایان زندگی میدانند و کسانی که انسان را مرکب از روح و جسم میدانند، مرگ را پایان یک جهان و آغاز جهان دیگر. مکتب اسلام، مرگ را جزئی از اصول دین قرار داده و زندگی جاوید انسان را در جهان آخرت میداند[۱۵].
ماهیت و حقیقت مرگ
در خصوص ماهیت و حقیقت مرگ دیدگاههای گوناگونی وجود دارد:
- مرگ نیستی و نابودی نیست، بلکه انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛
- آنچه شخصیت واقعی انسان را تشکیل میدهد در قرآن به "نفس" و "روح" تعبیر شده است؛
- روح مافوق ماده و مادیات است که با مرگ به نشئهای که از سنخ روح است منتقل میشود.
نیمی از معارف اصیل غیر قابل انکار اسلامی بر اصالت روح و استقلال آن از بدن و بقای بعد از موت آن استوار است و تمام آیاتی که صریحاً زندگی بلافاصله پس از مرگ را بیان میکنند، دلیل است که قرآن روح را واقعیتی مستقل از بدن و باقی بعد از فنای بدن میداند[۱۶].
حکما با استناد به آیه ﴿الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ﴾[۱۷] مرگ را امری وجودی میدانند؛ زیرا مرگ به معنای انتقال از عالمی به عالم دیگر است؛ بنابراین به واسطه مرگ، آدمی در هیچ یک از مراتب حیات خود در عدم قرار نمیگیرد، بلکه نحوه هستی و حیات او تغییر میکند[۱۸].[۱۹]
اقسام مرگ
مرگ گونههای متعددی دارد: مرگ طبیعی، مرگ ناگهانی یا مفاجات و مرگ انتحاری و شهادت که مرگ در جهاد با دشمنان خدا و برترین گونۀ مرگ است[۲۰]. عرفا مرگ را چهار قسم میدانند: مرگ اهانت و لعنت که مرگ کافران است؛ مرگ حسرت و معصیت که مرگ گنهکاران است؛ مرگ تحفه و کرامت که مرگ مؤمنان است و مرگ خلعت و مشاهدت که مرگ پیغمبران است[۲۱].
به لحاظ جنس
- مرگ طبیعی (حتف انف): مرگ طبیعی به معنای خروج نفس از بدن است؛ پس از اینکه نفس بهتدریج به فعلیت و استقلال میرسد. در واقع این مرگ، رهایی تدریجی نفس از بدن و رویگردانی آن از عالم حس و رویآوردن به عالم ملکوت است. زمانی که جوهر نفس به کمال و فعلیت میرسد، دیگر نیازی به بدن ندارد و آن را رها میکند[۲۲].
- مرگ به سیف (شهادت): شهادت بهمعنای کشته شدن و جان دادن در راه خداوند از مسائلی است در نظام ارزشی اسلام، به عنوان معیاری شناخته شده که بیشتر ارزشها و اعمال صالح با آن سنجیده شده است. مصداق حقیقی شهادت، کشته شدن در معرکه جهاد با دشمن دین است؛ اما در روایات آمده است که جان باختن در برخی حالات دیگر نیز اجر و ارج شهادت دارد. اسلام نگاه ویژهای به شهادت دارد[۲۳].
به لحاظ طبیعت و اخترام
- مرگ طبیعی: مرگ طبیعی به معنای خروج نفس از بدن است؛ پس از اینکه نفس بهتدریج به فعلیت و استقلال میرسد. در واقع این مرگ، رهایی تدریجی نفس از بدن و رویگردانی آن از عالم حس و رویآوردن به عالم ملکوت است. زمانی که جوهر نفس به کمال و فعلیت میرسد، دیگر نیازی به بدن ندارد و آن را رها میکند[۲۴].
- مرگ اخترامی: مرگ اخترامی، خروج نفس از بدن است به سبب آنکه بدن به دلیل حادثهای از قابلیت میافتد یا منهدم میشود. در این حال، نفس که صورت بدن است، به کمال خود نمیرسد، بلکه این بدن است که دیگر قابلیت تدبیر توسط نفس را ندارد و نفس از آن مفارقت خواهد کرد[۲۵].[۲۶]
به لحاظ اختیار و عدم اختیار
- مرگ اختیاری (ارادی): برخی از اهل معرفت قسم دیگری از مرگ را ذکر کردهاند که از آن به مرگ ارادی تعبیر میشود و انسان با تزکیه نفس میتواند با اراده خود از تعلقات و شهوات نفس رهایی یابد[۲۷] در واقع مرگ ارادی همان ترک ماسویالله و انقطاع به سوی اوست که نه تنها موجب بقای سرمدی و حیات طیبه ابدی در بهشت صوری و معنوی میشود[۲۸]، بلکه به قدر استعداد و سیر و سلوک اشخاص بر حسب تجلیات اسمائی یا صفاتی یا ذاتی، موجب لقای حق شده، مقامها و مراتب عارفان برای آنان حاصل میشود[۲۹].[۳۰]
- مرگ غیراختیاری.
احتضار
در فرهنگ قرآن، همانگونه که حیات، امری وجودی است و مأمور و فرشته برای آن تعیین شده است؛ مرگ هم امری وجودی است و فرشته و فرشتگان مخصوص خود دارد و خداوند متعال یکی از فرشتگان مقرب خویش، "ملک الموت" را برای قبض روح آدمیان برگزیده است که با یاری فرشتگان دیگر، روح آدمیان را قبض میکند. البته در حقیقت، خداوند است که روح را قبض میکند و ملکالموت و دستیارانش واسطۀ اجرای فرمان خدایند[۳۱].[۳۲]
حقیقت احتضار
لحظات جان دادن را "احتضار" میخوانند زیرا مرگ بر بالین آدمی حضور مییابد و یا اینکه فرشتگان، پیامبر اسلام(ص) و امامان(ع) حاضرند و یا به دلیل آنکه مؤمنین برای تشییع آدمی گرد او میآیند[۳۳]. هنگام احتضار و فرارسیدن مرگ، اعضا و قوای انسان ضعیف شده، اضطرابی در آن پدیدار میشود و حقایقی از عالم آخرت برای او آشکار میگردد[۳۴].
نشانههای احتضار
برخی از اندیشمندان برای احتضار نشانههایی بیان کردهاند:
- مشاهده عالم غیب که برای محتضر رخ میدهد.
- مشاهده برخی درجات و درکات که حاصل مشاهده و درک آثار صور اعمال انسان است[۳۵].
- ظهور ولایت معصومان(ع) که برخی روایات[۳۶] این امر را تأیید میکنند که آنان هنگام احتضار انسان بر بالین محتضر ـ اعم از کافر و مؤمن ـ حاضر میشوند[۳۷].
- آگاهی به جدا شدن از امور مورد علاقه انسان که به اعتقاد ایشان، عمده سختی مرگ ترک تعلقات است[۳۸]، به همین دلیل لحظه مرگ، لحظهای است که شیطان برای سلب ایمان انسان تلاش میکند[۳۹]، لذا محبت به دنیا و امور مربوط به آن از خطرهای عظیم به هنگام سکرات موت ذکر است[۴۰].[۴۱]
کیفیت احتضار
در حال احتضار ارتباط آدمی با اطرافیانش قطع میشود و حقایقی را میبیند که تا آن دَم ندیده است. فرشتۀ مرگ را میبیند که جان از بدنش بیرون میکشد.
احتضار مؤمنان
فرشته مرگ با صورتی نیکو سراغ نیکان میآید و با نرمی و مهربانی با آنان سخن میگوید و جانشان را باز میگیرد. اگر محتضر از نیکان باشد، اعمال خویش را با صورتی زیبا میبیند و با دیدن اهل بیت(ع) و جایگاه خویش در بهشت، با شادی و شوق جان میبازد و شیطان توان فریب او را نمییابد[۴۲].
احتضار کافران و گنهکاران
برای زشتکاران، ملکالموت با سیمایی ترسناک سراغشان میآید و با سختی و تندی و درد و رنج جانشان را میگیرد[۴۳].[۴۴]. گناهکاران با دیدن اهل بیت(ع) و جایگاه خویش در دوزخ، به اندوه میافتند و اعمال خویش را با صورتی زشت میبینند و بدینسان، مرگ بر آنان بسیار سخت و پردرد میشود و شیطان توان مییابد آنان را بفریبد[۴۵].
آداب محتضر
آنان که بر بالین محتضر حاضرند، وظایفی دارند و باید آداب و سننی به جای آورند که موجب آسانی مرگ محتضر میشود. این آداب و سنن عبارتاند از:
- واجب است محتضر را به پشت بخوابانند به گونهای که کف پای او به سوی قبله شود؛
- مستحب است شهادتین و اقرار به دوازده امام(ع) و عقاید حقه را به او تلقین کنند؛
- مستحب است دعای «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الْکَبِیرَ مِنْ مَعْصِیَتِک» را تلقین کنند؛
- مستحب است او را به جایی برند که در آن نماز گزارده و بر بالینش قرآن بخوانند به ویژه سوره یس را[۴۶].
سکرات مرگ
حقیقت سکرات
سکرات مرگ عبارت است از سختیهای هنگام مرگ که عقل را از کار میاندازند و آدمی را سرگردان و حیران میکنند[۴۷]. هرچند مؤمنین نیکوکار، پس از مرگ به جهانی پرنعمت و خوش میروند، اما جدایی روح از بدن به گونۀ طبیعی سختیهایی میآورد. از این رو امام سجاد(ع) فرمودند: «سختترین ساعت برای هر انسانی سه ساعت است: زمانی که فرشته مرگ را میبیند و زمانی که از قبرش برانگیخته میشود و زمانی که در برابر خدای متعال میایستد که یا به بهشت میرود یا جهنم»[۴۸].[۴۹]
عوامل سختی مرگ
به اعتقاد برخی از علما، در سکرات مرگ، در صورتی که معارف الهی وارد قلب نشده باشد، این معارف از قلب محو میگردد[۵۰] و چه بسا زمینهساز بغض به حق میگردد[۵۱] از مهمترین عوامل سختی مرگ:
- محبت به دنیا و امور مربوط به آن
- عدم ورود معارف الهی به قلب
- دلبستگیهای دنیوی[۵۲]
لذاست که تلقین برای کسانی که معارف را به قلب خود نرساندهاند، مفید نیست[۵۳].[۵۴]
راهکارهای کاهش سکرات
بنابر روایات، این امور از سختیهای مرگ میکاهند:
- دوری از گناه؛
- وابسته نبودن به دنیا و شهوتها؛
- انفاق مال؛
- پرهیز از گناه؛
- نیکی به والدین[۵۵].
قبض روح
کیفیت
در فرهنگ قرآن، همانگونه که حیات، امری وجودی است و مأمور و فرشته برای آن تعیین شده است؛ مرگ هم امری وجودی است و فرشته و فرشتگان مخصوص خود دارد و خداوند متعال یکی از فرشتگان مقرب خویش (ملک الموت) را برای قبض روح آدمیان برگزیده است که با یاری فرشتگانی دیگر، روح آدمیان را قبض میکند. البته در حقیقت، خداوند است که روح را قبض میکند و ملک الموت و دستیارانش واسطۀ اجرای فرمان خدایند[۵۶].
قبض روح مؤمنان و کافران
فرشته مرگ با صورتی نیکو سراغ نیکان میآید و با نرمی و مهربانی با آنان سخن میگوید و جانشان را باز میگیرد[۵۷]، اما برای کافران و بدکاران، ملکالموت با سیمایی ترسناک سراغشان میآید و با سختی و تندی و درد و رنج جانشان را میگیرد[۵۸].[۵۹]. [۶۰].
تغسیل
تشییع
تشییع جنازه، مستحب مؤکّد و دارای اجر و ثواب فراوانی است. برخی فقها گفتهاند: استحباب تشییع در موردی است که دفن جنازه نیاز به نقل دارد[۶۱]. برخی برای تشییع جنازه از جهت مقدار فضل و کمال سه مرتبه برشمردهاند: کمترین مرتبه آن، تشییع تا مصلّی و اقامه نماز بر میّت. مرتبه متوسط، تشییع تا کنار قبر و توقّف تا پس از دفن و کاملترین و با فضیلتترین مرتبه آن توقّف بعد از دفن، استغفار و طلب ثبات قدم میّت بر اعتقاد حق، هنگام سؤال دو فرشته از او است[۶۲]. برخی در اینکه مرتبه اوّل، کمترین حدّ تشییع باشد ـ به گونهای که به کمتر از آن تشییع تحقّق نیابد ـ اشکال کردهاند[۶۳].[۶۴]
تدفین
دفن عبارت است از، در خاک نهادن مرده؛ بدین گونه که گودالی در زمین، حفر کرده و مرده را در آن قرار میدهند و روی آن را میپوشانند. دفن کردن میّت مسلمان با کیفیّت خاص، واجب کفایی است. اجزای جدا شده از بدن میّت حتّی ناخن و دندانهای او نیز مشمول حکم یاد شدهاند[۶۵]. سزاوار است مؤمن در حال حیات مکانی را برای قبر خود تهیّه کند و در آن قرآن بخواند. اهدای زمین برای دفن مؤمنان مستحب است؛ چنان که مباشرت در کندن قبر مؤمن استحباب دارد[۶۶].[۶۷]
تلقین
تلقین میّت به توحید، نبوّت و امامت و ولایت ائمّه(ع) با ذکر نام مبارکشان، پس از گذاشتن وی در قبر و پیش از چیدن لحد و نیز بعد از دفن و پراکنده شدن تشییع کنندگان، بر ولیّ یا نایب او مستحب است[۶۸]. پس از گذاشتن میّت در قبر، ولیّ یا نایب او داخل قبر شده با دست راست شانه راست میّت و با دست چپ بازوی چپ او را گرفته و به شدّت تکان میدهد، سپس دهان خود را به گوش میّت نزدیک کرده او را تلقین میدهد. مستحب است تلقین را سه بار تکرار کند[۶۹].[۷۰]
انتقال روح
وادی السلام در نجف اشرف
وادی السلام سرزمین ایمنی، وادی سلامتی و آسودگی، نام گورستان بسیار بزرگ و قدیمی که در نجف اشرف است و از دیرباز، اولیای الهی و انسانهای صالح و علمای بسیاری در آنجا مدفوناند. حتی قبر حضرت هود و حضرت صالح هم آنجاست. در روایات نیز آمده که روح مؤمنان پس از مرگ به جایی پشت کوفه به نام وادی السلام منتقل میشود و ارواح در آنجا حلقه حلقه با هم انس میگیرند و گفتگو میکنند و روح انسانهای گنهکار به بَرَهُوت میرود[۷۱].[۷۲]
وادی برهوت در یمن
شبهه تناسخ
تناسخ به معنای جابه جایی[۷۳]، زایل ساختن[۷۴]، باطل کردن[۷۵] و از بین بردن چیزی است با چیزی دیگر که در پی آن میآید[۷۶]. تناسخ در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس ناطقه از بدنی به بدنی دیگر در دنیا برای تحمل کیفر یا برخورداری از پاداش اعمال پیشین و رسیدن به کمال[۷۷].[۷۸]
طرفداران تناسخ بر آناند که آنچه موجب تناسخ میشود، ناپاکی و گناهکاری انسان است. شخص گناهکار، پس از مرگ به جسم موجودی دیگر حلول میکند و بدین وسیله، رنج و سختی میکشد تا پاک شود. اگر پاک نشود، باری دیگر، پس از مرگ، به جسمی دیگر میرود. این چرخه همچنان پیش میرود تا روح شخص گناهکار، از گناه بازآید. در این صورت، در مرتبه دیگر زندگی به بدن یا جسمی بهتر و فراتر نسخ میکند و همچنان ارتقاء مییابد تا به کلی پاک گردد و به عالم اعلی و خداوند برسد و از چرخه تناسخ خلاصی یابد[۷۹].[۸۰]
در رد این نظریه گفته شده است، تناسخ اساساً با اصل معاد ناسازگار است؛ در حالی که معاد از اصول عقاید دینی است و پیروان همه ادیان آسمانی به آن معتقدند. بنابر آموزه تناسخ، روح انسان در این دنیا کیفر میبیند و پاک میشود و آنگاه به سرای دیگر میرود. اگر چنین باشد، دیگر کیفر اخروی معنا نخواهد یافت؛ حال آنکه بیش از هزار آیه به گونه مستقیم و نامستقیم به اثبات و وصف قیامت و کیفرهای اخروی پرداختهاند[۸۱].
مرحله دوم: برزخ
معناشناسی
برزخ از ریشه «بَرَزَه» به معنای جداکننده دو چیز[۸۲] و فاصل و حایل میان دو چیز از یکدیگر[۸۳] است. در اصطلاح کلامی و متون دینی به فاصله میان مرگ تا روز قیامت برزخ گفته میشود[۸۴].[۸۵]
اثبات برزخ
دلیل عقلی
انتقال به جایی، که با جای پیش متفاوت است، آنگاه تحملپذیر است که مرحلهای میانی در کار باشد؛ یعنی جایی که پارهای از ویژگیهای هر دو جا را دارا باشد. عالم برزخ این چنین است و مرحلهای است میان دنیا و آخرت. همچنین قیامت یکی بیش نیست و در یک روز تحقق مییابد و در آن روز، زمین و آسمان دگرگون میشود و جهانی نو پدید میآید؛ اما بیشتر انسانها پیش از قیامت مردهاند. برزخ جایی است که روح آدمیان تا برپایی قیامت در آن به سر میبرند. از پارهای روایات نیز برمیآید عالم برزخ، برخی کاستیها و کژیهای مؤمنان را میزداید و آنان را برای قیامت و آخرت پاک میسازد، همچنین برخی دانستنیها و معارف به مؤمنان و صالحان القاء میشود[۸۶].
دلیل نقلی
برخی قائلاند مسئلۀ برزخ ماهیت نقلی دارد و عقل را به آن راهی نیست[۸۷] و بعضی بر این عقیدهاند که افزون بر ادله نقلی، دلایل عقلی نیز میتواند پاداش و کیفر برزخی را ثابت کند[۸۸]. البته تجزیه و تحلیل ادله یاد شده نشان میدهد، ادله بیش از آنکه ضرورت برزخ را ثابت کند، امکان آن را اثبات میکند، در هر حال این نکته درخور توجه است که اولین گام برای اثبات برزخ، اثبات حقیقت روح و تجرد نفس و بقای آن است، ازاینرو کسانی که به سبب جهانبینی مادی خود، همه حقایق موجودات عالم را در مادیات منحصر میدانند، به طور کلی منکر عالم پس از مرگ هستند[۸۹].
مهمترین ادلّه حیات برزخی آیات و روایات است که آیات در این زمینه به شرح ذیل است:
- آیه ﴿لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾[۹۰] برزخ را پیشاپیش ظالمان و محیط بر آنان دانسته است[۹۱].
- در برخی از آیات درباره شهیدان چنین آمده است: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾[۹۲] و آیات دیگر[۹۳]. براساس آیات مزبور شهیدان لذتها را درک میکنند و اگر آنان مرده و فاقد حیات باشند دیگر درکی ندارند تا لذت برده و متنعم باشند[۹۴].
- طبق مضمون برخی آیات، فرشتگان هنگام مرگ از ستمگران بازخواست میکنند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ ظَالِمِي أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ ...﴾[۹۵] و به آنها میگویند: جانهای خود را بر آرید[۹۶] آیات مزبور نیز مرتبط با سؤال قبر[۹۷] و عذاب برزخی[۹۸] است و در برخی آثار به این آیات و آیات دیگر[۹۹] برای اثبات برزخ استدلال شده است[۱۰۰].
- اثبات برخی ویژگیها برای حیات پس از مرگ: در برخی آیات از جمله وجود شب و روز: ﴿النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ﴾[۱۰۱] دلیل بر وجود حیات برزخی دانسته شده است؛ زیرا براساس روایات اهلبیت(ع) که متکلمان نیز از آنها استفاده کردهاند[۱۰۲] در قیامت شب و روزی وجود ندارد، ازاینرو باید گفت عذاب مذکور در آیه، مربوط به حیات برزخی است[۱۰۳].
- سخن از تعدد حیات و موت و بیان شمار آنها در برخی آیات نیز از دیگر دلایل اثبات برزخ شمرده شده است: ﴿كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[۱۰۴] در این آیه از عبارتِ ﴿ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾ که به روشنی بر بعث اخروی دلالت دارد میتوان برداشت کرد که عبارتِ ﴿ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ﴾ مربوط به حیات برزخی است[۱۰۵].[۱۰۶]
اقسام برزخ
- برزخ صعودی و نزولی: حکما عالم مثال و برزخ را به دو قسم نزولی و صعودی تقسیم میکنند. برزخ نزولی در قوس نزول عالم و پیش از مرتبه دنیا و طبیعت است که فیض از عالم عقل آغاز میشود و به عالم مثال و بعد به عالم طبیعت میرسد. برزخ نزولی عالمی مستقل و قائم به ذات است[۱۰۷]. این عالم، منشأ موجودات عالم شهادت و محل گرفتن عهد و میثاق ربوبیت است که از آن در اصطلاح شرع به عالم ذر و گاهی به عالم ملائکه یاد میشود[۱۰۸]. هنگامی که موجودات عالم طبیعت با حرکت جوهری، سیر کمالی را به سوی عالم عقل طی میکنند، برزخ صعودی آغاز میشود. این عالم، واسطه میان عالم طبیعت و عالم عقل است و صورتهای اعمال و نتیجه کارهای انسان در این عالم است[۱۰۹].
- منفصل و متصل: عالم مثال در تقسیمی دیگر به دو قسم «منفصل» که منطبق بر همان برزخ نزولی و صعودی است[۱۱۰] و «متصل» که همان عالم خیال در نفس انسانی و منشأ رؤیا در انسان است، تقسیم میشود[۱۱۱].[۱۱۲].[۱۱۳]
احوال برزخ
شب اول قبر
طبق روایات، اولین شبی که مرده به خاک سپرده میشود، مورد سؤال قرار میگیرد. دو فرشته نکیر و منکر حاضر میشوند و از خدا و پیامبر و عقاید او سؤال میکنند. شبی بسیار هولناک و پرفشار است و آنکه میمیرد، در آن شب تنهایی و وحشت، همدمی جز عملهایش ندارد.
شب اوّل قبر برای صالحانِ با تقوا خوب است، امّا برای گنهکاران شبی سخت و پر عذاب است. توصیه شده برای کسی که از دنیا میرود، در همان شب نخست نماز لیلة الدّفن (نماز وحشت) بخوانند و ثوابش را به روح او هدیه کنند تا ایمن گردد. کیفیت این نماز در کتابهای دعا آمده است[۱۱۴].
سؤال قبر
از روایات بسیاری استفاده میشود زمانی که مُرده را در قبر قرار میدهند، دو فرشته سراغ او میآیند و از پارهای موضوعات عقیدتی ـ مانند توحید، نبوت و ولایت ـ از او میپرسند و نیز از پارهای موضوعات عملی؛ مثلًا میپرسند با نماز چه کرده است و عمر خویش را صرف چه کارهایی ساخته و چگونه مال کسب کرده است. در برخی روایات از این دو فرشته با عنوان "ناکر و نکیر" و در برخی دیگر با عنوان "نکیر و منکر" یاد شده است[۱۱۵]. برخی دیگر از احادیث و نیز در پارهای از ادعیه، این دو فرشته را "بشیر و مبشر" خواندهاند[۱۱۶]. سؤال و جواب قبر، فرآیندی ساده و معمول نیست که آدمی هر چه بخواهد بگوید. پاسخها از جان آدمی و باطن ملکات و باورهای راستین او میجوشند و بیرون میآیند. تلقین میت، کمکی است به همین جوشش نه آنکه اثری مستقل داشته باشد[۱۱۷].
حیات برزخی
کیفیت حیات برزخی
روح انسان با پایان زندگی دنیایی، به جسم لطیفی راه مییابد که از بسیاری عوارض جسمانی و مادی برکنار است؛ اما از آن رو که شبیه جسم مادی است، آن را "بدن" یا "قالب مثالی" گویند. اگر میت اهل ایمان و نیکی باشد، در عالم برزخ به آسایش و نعمت میرسد و اگر اهل کفر یا گناه باشد، کیفر میبیند. البته این نعمتها و رنجهای برزخی برای برخی خاص در همین دنیا نیز قابل مشاهده است.
جهان برزخ، صبح و شام دارد و برزخیان متناسب با زندگی برزخی، میخورند و میآشامند و با یکدیگر سخن میگویند و نشست و برخاست دارند. وقتی روحی از دنیا به برزخ میرسد، برزخیان به استقبالش میشتابند و اخبار زندگان را از او میگیرند البته برزخیان بسته به جایگاه برزخی خویش، گاه به دنیا سر میزنند و از حال و روز بازماندگان دنیایی آگاه میگردند[۱۱۸]. از روایات برمیآید برزخ مؤمنان در وادی السلام نجف و جایگاه کافران و منافقان، وادی برهوت یمن است[۱۱۹].
ویژگیهای حیات برزخی
- شبه جسمانی بودن عالم برزخ: از ویژگیهای عالم برزخ، حیات شبه جسمانی آن است. در آیات قرآنی[۱۲۰] شواهدی وجود دارد که بدن برزخی غیر از بدن دنیایی است و هیئتی مشابه آن دارد[۱۲۱]. برخی از متکلمان امامیه بر این باورند که ارواح در عالم برزخ، بدنهایی شبیه بدن دنیوی خود دارند[۱۲۲]؛ البته این عقیده از روایات متعددی[۱۲۳] برمیخیزد که گویای آن است که روح در عالم برزخ با قالب مثالی که با آن عالم سنخیت دارد، سیر خود را ادامه میدهد و رنج و لذت را همانند دنیا درک میکند[۱۲۴].
- آثار مترتب بر عمل: یکی دیگر از ویژگیهای حیات برزخ که از روایات برداشت میشود[۱۲۵]، اعمال و آثار مترتب بر عمل است که در برزخ عاید شخص میشود. درباره بهشت و جهنم برزخی مؤمنان و کافران، در کتابهای روایی، روایات بسیاری نقل شده است[۱۲۶]. برخی متکلمان بر این عقیدهاند که دوزخ و عذاب در برزخ، مربوط به ادراکات و صورتهایی در نفس است که از باطن نفس، به واسطه ملکاتی که پیدا کرده، نشئت میگیرد و فرد با همین صورتهای ناهنجار، در آخرت عذاب میشود[۱۲۷].[۱۲۸]
- شباهت به عالم رویا: در برخی آیات، حالت پس از مرگ به حالت خواب رفتن انسانها تشبیه شده است: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا ...﴾[۱۲۹].
- سنخیت با دنیا: در قیامت سؤال میشود که به شمار سالها چه مدت در زمین درنگ کردید؟ در پاسخ گفته میشود: روزی (یک روز) یا پارهای از روز: ﴿قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ﴾[۱۳۰]، از این پرسش و پاسخ چنین برداشت شده که مکث در برزخ از نظر قرآن مکث در زمین به شمار آمده است[۱۳۱].
- کوتاه بودن برزخ در قیاس با آخرت: از منظر آیات قرآن، مجموع حیات دنیوی و برزخی در نگاه کسی که از جایگاهی برتر (آخرت) به آن مینگرد بسیار کوتاه است: ﴿قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَوْ أَنَّكُمْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾[۱۳۲]. البته برخی توضیح دادهاند که کوتاه بودن برزخ و دنیا از آن جهت است که آنها متناهی هستند، برخلاف حیات اخروی که اینگونه نیست[۱۳۳].
از دیگر ویژگیهای برزخ بروز و ظهور عقاید و اعمال و خلقیات دنیوی در آن، سؤال قبر، فشار قبر و نیز ارتباط اهل برزخ با یکدیگر و با عالم دنیاست[۱۳۴].[۱۳۵]
پاداش و کیفر برزخی (لذت و الم)
پاداش برزخی
کیفر برزخی
- فشار قبر: آغازِ کیفرهای عالم برزخ و از مسلمات و مشهورات مسلمانان است و احادیث بسیاری بر آن گواهی میدهند. فشار قبر برای همه مردگان پیش میآید؛ ولی برای برخی کسان سختتر و شدیدتر است و بخشی از کیفر اعمال آنان محسوب میگردد و برای برخی دیگر، ملایم است و به منزله کفاره گناهان و جبران نواقص. پرسشی در اینجا مطرح است که آیا بر جسم مادی و عنصری فشار وارد میآید و روح از این گذر به رنج و درد میافتد یا بر بدن مثالی و برزخی. در این باره نظریههای گوناگونی مطرح است. تنها بر این حقیقت میتوان پای فشرد که بر اساس منابع دینی وجود اصل فشار قبر تردیدناپذیر است؛ هر چند کیفیت آن بر ما پوشیده است[۱۳۶].
- عذاب قبر: از معتقدات شیعیان است و همه بر آن اتفاق دارند. عذاب قبر بدین معنا است که افزون بر فشار، کیفرهای دیگری نیز از آغاز دفن بر میت فرود میآیند. این کیفرها، در حقیقت، ظهور معاصی و گناهان میتاند و ویژه ملحدان و منافقان و عاصیاناند و مؤمنان نیکوکار از آن در اماناند[۱۳۷].[۱۳۸]
اقسام برزخیان
برزخیان چند گروهاند:
- مؤمنان که به نعمتهای بهشت متنعماند.
- کافران که در دوزخی با نام برهوت در عذاباند.
- مسلمانان فاسق و بیولایت به اهل بیت(ع) که عمل صالح دارند و در برابر امامان معصوم(ع) عداوت نشان ندادهاند. اینان از نعمتهای بهشتی بهرهمند نمیشوند؛ ولی از نسیم آن برخوردار میشوند سفیهان و کودکان و مستضعفان (عقیدتی) نیز به این گروه میپیوندند.
- دشمنان امامان معصوم(ع) که از گورهایشان، دری به دوزخ گشوده میشود و با آتش دوزخ کیفر میبینند[۱۳۹].
تکامل در برزخ
یکی از مباحث مربوط به برزخ، تکامل برزخی است. تکامل برزخی از منظر روایات امری مسلم است؛ مانند ثواب بردن شخصی که از دنیا رفته، از صدقات جاریهای که پس از مرگ وی نیز برای دیگران سودمند است؛ نظیر ساختن مسجد و باقی گذاردن علم مفید یا سود بردن از کارهای نیکی که دیگران انجام داده و ثوابش را به او هدیه میکنند[۱۴۰]. تکامل برزخی باید به گونهای تبیین شود که با مبانی عقلی نیز ناسازگاری نداشته باشد[۱۴۱].
انجام دادن کارهای خیر و دعا و طلب آمرزش بازماندگان برای مردگان با نیت و انگیزۀ ثواب و اجر برای آنها موجب خیر و سعادت و تکامل مردگان میشود[۱۴۲].
رجعت
«رَجعت» یا «یوم الکرّه»[۱۴۳] به معنای بازگشت است[۱۴۴]. رجعت در اصطلاح عبارت است از: بازگشت دو گروه از مردگان مؤمنین خالص همچون: انبیاء[۱۴۵]، امامان معصوم[۱۴۶] و شهدا[۱۴۷] و کافرین خالص پس از ظهور حضرت مهدی(ع) با همان بدنهایی که از دنیا رفتهاند، تا مؤمنان از برپایی حکومت جهانی عدل شاد شده، به فیض همراه حضرت مهدی(ع) برسند و کافران از پستی و حقارت ستمگران دردمند شده و به برخی مکافاتهای دنیوی کارهای خود برسند[۱۴۸]. البته معنای اصطلاحی عام رجعت که همه عالمان شیعه و برخی از عالمان سنی بر آن اتفاق دارند، رجوع به دنیا بعد از موت تا قبل از قیامت است[۱۴۹].[۱۵۰]
مرحله سوم: قیامت
منابع
هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲
هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۳
صاحبی، باقر، مقاله «برزخ»، دانشنامه امام خمینی ج۲
صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹
احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی ج۹
قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲
رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۹
دیبا، حسین، برزخ، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵
زاهدین لباف، مهیا، مقاله «شهادت»، دانشنامه امام خمینی ج۶
دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه
سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۴
محدثی، جواد، فرهنگنامه غدیر
محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
فرهنگ شیعه
محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام
پانویس
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ماده «عود»،ص ۵۹۴.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغه، ۴/۱۸۱.
- ↑ زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ۵/۱۳۴.
- ↑ ابنمنظور، لسان العرب، ۳/۳۱۷.
- ↑ احمدی امیری، سید علی، مقاله «معاد»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۴۰۲–۴۱۴؛ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۱.
- ↑ لسانالعرب، ج ۹، ص۴۶۰، «عود».
- ↑ المبدأ والمعاد، ملاصدرا، ص۴۶۳ ـ ۴۶۵؛ بحارالانوار، ج ۷، ص۴۷ ـ ۵۴.
- ↑ فرهنگ قرآن، واژه «معاد».
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ دهخدا، فرهنگلغت دهخدا، ۱۳/۲۰۷۰۱.
- ↑ افلاطون، دوره کامل آثار افلاطون، ۱/۴۴–۴۵ و ۴۹–۶۳؛ ابنسینا، رسائل، ۳۴۳؛ فیض کاشانی، علم الیقین فی اصول الدین، ۲/۱۰۱۷–۱۰۱۹.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ ر.ک: دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۰؛ فرهنگ شیعه، ص۴۰۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۱.
- ↑ «همان که مرگ و زندگی را آفرید» سوره ملک، آیه ۲.
- ↑ خواجهنصیر، تلخیص المحصل المعروف بنقد المحصل، ۱۵۳؛ میرداماد، القبسات، ۱۷۹–۱۸۰؛ ملاصدرا، زاد المسافر، ۲۳–۲۴.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۱۸۱.
- ↑ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۹۹-۱۰۲.
- ↑ زاهدین لباف، مهیا، مقاله «شهادت»، دانشنامه امام خمینی ج۶، ص۵۱۹ ـ ۵۲۷؛ فرهنگ شیعه، ص ۳۱۶.
- ↑ ملاصدرا، المظاهر الالهیه، ۹۹-۱۰۲.
- ↑ ملاصدرا، الحکمة المتعالیه، ۹/۴۹-۵۳.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ۹۴؛ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.
- ↑ آملی، المقدمات من کتاب نص النصوص، ۳۲۰.
- ↑ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۶۰.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
- ↑ کلینی، الکافی، ۳/۱۲۸–۱۳۵؛ ابنعربی، فصوص الحکم، ۱/۵۲۰؛ قیصری، شرح فصوص الحکم، ۱۱۴۵–۱۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۳، ۴۵۷ و ۴۶۱–۴۶۲؛ حدیث جنود، ۲۷۳–۲۷۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ۳/۱۳۱.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۴۵۸.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه، ۲۰/۱۵۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۴ و ۲۰۹.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
- ↑ سوره سجده، آیه ۱۱؛ سوره نحل، آیه ۳۲؛ سوره نحل، آیه ۲۸؛ سوره انفال، آیه ۵۰.
- ↑ بحارالانوار، ۶/ ۱۴۱.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۱۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹ ـ ۴۱۰؛ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ مجلسی، بحار الانوار، ۶/۱۴۹؛ طریحی، مجمع البحرین، ۳/۳۳۴.
- ↑ «أشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَم ثَلاثُ ساعات: السّاعَهُ الَّتى یُعایِنُ فیها مَلَکَ الْمَوْتِ، وَالسّاعَهُ الَّتى یَقُومُ فیها مِنْ قَبْرِهِ، وَالسَّاعَهُ الَّتى یَقِفُ فیها بَیْنَ یَدَیِ الله تَبارَکَ وَتَعالى، فَإمّا الْجَنَّهُ وَإمّا إلَى النّارِ»، خصال شیخ صدوق، ص۱۱۹؛ بحار الأنوار، ج۶، ص۱۵۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۱۰.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۱۷ و ۲۶۶.
- ↑ امام خمینی، چهل حدیث، ۱۲۳–۱۲۴؛ امام خمینی، جهاد اکبر، ۳۸.
- ↑ امام خمینی، جهاد اکبر، ۳۸.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ۲۶۶.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «مرگ»، دانشنامه امام خمینی ج۹، ص۲۶۰–۲۶۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۱۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹.
- ↑ سوره سجده، آیه ۱۱؛ سوره نحل، آیه ۳۲؛ سوره نحل، آیه ۲۸؛ سوره انفال، آیه ۵۰.
- ↑ بحارالانوار، ۶/ ۱۴۱.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۴۰۹ ـ ۴۱۰.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۶۳ ـ ۲۶۴.
- ↑ منتهی المطلب (ق)، ج۱، ص۴۴۵.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۶۴.
- ↑ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، ص۴۹۶-۴۹۷.
- ↑ جواهر الکلام، ج۴، ص۲۸۹ ـ ۲۹۰؛ العروة الوثقی، ج۲، ص۱۱۲ و ۱۱۷.
- ↑ العروة الوثقی، ج۲، ص۱۴۱.
- ↑ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۳، ص ۶۳۹ - ۶۴۳.
- ↑ غنیة النزوع/ صص ۱۰۳ و ۱۰۶؛ جواهر الکلام ج۴، ص۳۰۵ و ۳۲۴.
- ↑ منهاج الفقاهة ج۵، ص۱۸۱.
- ↑ هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، ص۶۲۶.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹۷، ص۲۳۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی.
- ↑ اقرب الموار، ج ۵، ص۳۹۱، «نسخ».
- ↑ مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
- ↑ التحقیق، ج ۱۲، ص۹۶، «نسخ».
- ↑ مفردات، ص۸۰۱، «نسخ».
- ↑ دایره المعارف تشیع، ج ۵، ص۹۵؛ دایره المعارف فارسی، ج ۱، ص۶۷۲؛ المظاهر الالهیه، ص۹۰.
- ↑ رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۹، ص ۱۲.
- ↑ ر.ک: کشاف اصطلاحات الفنون، ۱۳۸۰؛ الملل والنحل، ۲/ ۵۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۱۹۶-۱۹۷.
- ↑ رضایی بیرجندی، علی، مقاله «تناسخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۹، ص ۱۲.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۱۱۸.
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۴، ص۳۳۸؛ زبیدی، سیدمحمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۴، ص۲۶۰.
- ↑ سجادی، سید جعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ص۳۱۶.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «برزخ»، دانشنامه امام خمینی ج۲ ص۶۰۹.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۵۵؛ پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، فرهنگ شیعه، ص۱۵۹.
- ↑ روحالمعانی، مج۲، ج ۲، ص۳۰؛ شرح الاصول الخمسه، ص۴۹۴ ـ ۴۹۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج ۳، ص۴۲۷.
- ↑ گوهر مراد، ص۶۴۹ ـ ۶۵۰؛ شرح المقاصد، ج ۵، ص۱۱۷؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص۹۳ ـ ۹۴.
- ↑ «شاید من در آنچه وا نهادهام، (بتوانم) کاری نیکو انجام دهم؛ هرگز! این سخنی است که او گوینده آن است و پیشاروی آنان تا روزی که برانگیخته گردند برزخی خواهد بود» سوره مؤمنون، آیه ۱۰۰.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۶، ص۱۱۵؛ المیزان، ج ۱۵، ص۶۸.
- ↑ «و کسانی را که در راه خداوند کشته شدهاند مرده مپندار که زندهاند، نزد پروردگارشان روزی میبرند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۷۰؛ سوره بقره، آیه ۱۵۴؛ سوره یس، آیه ۲۶ و ۲۷.
- ↑ جامع البیان، ج ۲، ص۵۳.
- ↑ «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش میگیرند، میپرسند: در چه حال بودهاید؟ ...» سوره نساء، آیه ۹۷.
- ↑ سوره انعام، آیه ۹۳.
- ↑ المیزان، ج ۵، ص۴۹.
- ↑ المیزان، ج ۷، ص۲۸۴.
- ↑ سوره نحل، آیه ۳۲؛ سوره انفال، آیه ۵۰.
- ↑ صحیح البخاری، ج ۲، ص۱۲۳؛ الفرقان، ج ۱۴، ص۳۳۰؛ ج ۱۰، ص۲۶۱.
- ↑ «آتش (دوزخ) که سپیدهدمان و پایان روز بر آن عرضه میشوند و روزی که رستخیز برپا شود (گفته خواهد شد) فرعونیان را به (درون) سختترین عذاب درآورید!» سوره غافر، آیه ۴۶.
- ↑ سلسله مؤلفات، ج ۷، ص۶۲ ـ ۶۴، «مسار الشیعه».
- ↑ تفسیر قمی، ج ۲، ص۲۶۱؛ مجمع البیان، ج ۸، ص۸۱۸.
- ↑ «چگونه به خداوند کفر میورزید با آنکه مرده بودید، شما را زنده گردانید؛ آنگاه شما را میمیراند، دگرباره زنده میگرداند و سپس به سوی او بازگردانده میشوید» سوره بقره، آیه ۲۸.
- ↑ التبیان، ج ۱، ص۱۲۲ ـ ۱۲۳؛ روض الجنان، ج ۱، ص۱۸۵.
- ↑ دیبا، حسین، مقاله «برزخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص ۴۶۷ ـ ۴۶۹.
- ↑ ملاصدرا، مجموعه رسائل فلسفی، ص۳۰۴؛ همو، الحکمة المتعالیه، ج۹، ص۳۲۱؛ آشتیانی، سید جلال الدین، شرح بر زاد المسافر، ص۳۶۰ – ۳۶۴.
- ↑ تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۲۵۶ و ۵۱۹.
- ↑ ابن عربی، محی الدین، الفتوحات المکیه، ج۳، ص۷۸؛ قیصری، داوود بن محمود، شرح فصوص الحکم، ص۱۰۲؛ آشتیانی، سید جلال الدین، شرح بر زاد المسافر، ص۲۲۷.
- ↑ ابن عربی، محی الدین، الفتوحات المکیه، ج۲، ص۳۱۱- ۳۱۲؛ غفاری، سیدمحمد خالد، فرهنگ اصطلاحات شیخ اشراق، ص۲۳۹ – ۲۴۷.
- ↑ شهرزوری، شمس الدین، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقائق الربانیة، ج۳، ص۴۵۶.
- ↑ تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۴۱۱.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «برزخ»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۶۱۱؛ دیبا، حسین، مقاله «برزخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۴۶۷.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی.
- ↑ کافی، ۲/ ۶۳۳؛ بحارالانوار، ۶/ ۲۲۳.
- ↑ مفاتیح الجنان، دعای ماه رجب.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۷۳-۳۷۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۶، ص۲۶۸ و ۲۶۹۲.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۵۵ ـ ۵۷؛ فرهنگ شیعه، ص۱۵۹.
- ↑ نور، ۲۴؛ یس، ۵۱ و ۶۵.
- ↑ ملاصدرا، تفسیر القرآن، ج۵، ص۱۳۰؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۱۲۲ و ج۱۴، ص۲۳۹.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات فی المذاهب و المختارات، ص۷۷؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۶۵۲؛ فیض کاشانی، ملامحسن، الشافی فی العقائد والاخلاق والاحکام، ص۹۰۰ -۹۰۲.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۲۴۵؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۶، ص۲۷۰.
- ↑ فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج۸، ص۳۱۱ - ۳۱۲؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۶، ص۲۱۷.
- ↑ صدوق، الامالی، ص۳۶۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳۰، ص۲۲۷- ۲۳۵.
- ↑ غزالی، ابوحامد، احیاء علوم الدین، ج۱۶، ص۷۲- ۷۷.
- ↑ صاحبی، باقر، مقاله «برزخ»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۶۱۰.
- ↑ «خداوند، جانها را هنگام مرگشان و آن (جان) را که نمرده است هنگام خوابیدن آن میگیرد ...» سوره زمر، آیه ۴۲.
- ↑ «میفرماید: به شمار سالها، چند در زمین درنگ داشتید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۲.
- ↑ المیزان، ج ۱، ص۱۳۹.
- ↑ «میفرماید: اگر میدانستید جز اندکی درنگ نداشتهاید» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۴.
- ↑ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۹۲.
- ↑ اعتقادات، ص۹۸ ـ ۱۰۲؛ بحار الانوار، ج ۶، ص۲۷۹، ۲۶۸.
- ↑ دیبا، حسین، مقاله «برزخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۴۷۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۷۴.
- ↑ بحارالانوار، ۶/ ۲۶۶؛ معاد، ۱۱۳؛ عقائد صدوق، ۸۱؛ شرح عقائد، ۴۵؛ کشف المراد، ۲۲۶؛ ارشاد الطالبین، ۴۲۵؛ تجرید الاعتقاد، ۳۰۸؛ میزان الحکمة، ۱۰/ ۳۲۶؛ کافی، ۳/ ۲۴۱.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۳۷۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص۱۵۹.
- ↑ المعتبر، ج ۱، ص۳۴۱؛ الخصال، ص۱۵۱، ۳۲۳.
- ↑ دیبا، حسین، مقاله «برزخ»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۴۶۷.
- ↑ ر.ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۵۵ ـ ۵۶؛ صاحبی، باقر، مقاله «برزخ»، دانشنامه امام خمینی ج۲، ص ۶۱۲.
- ↑ بحار الأنوار؛ ج ۷، ص۶۱.
- ↑ الصحاح، ج ۳، ص۱۲۱۶؛ المصباح، ج ۱، ص۲۲۰؛ مجمع البحرين، ج ۲، ص۱۵۰، «رجع».
- ↑ حق الیقین؛ ص۳۳۷ - ۳۳۸.
- ↑ حق الیقین؛ ص۳۴۰.
- ↑ تفسیر موضوعی قرآن مجید؛ ج ۴، ص۲۶۳
- ↑ رسائل الشریف المرتضی: ج۱ ص۱۲۵، علم الیقین فی أصول الدین: ج۲ ص۸۲۳، مجموعة ثلاث رسائل (مخطوطة)، مفید: ص۳۴، مجمع البحرین: ج۴ ص۳۳۳.
- ↑ اوائل المقالات؛ ص۴۶.
- ↑ سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت ج۴، ص۱۸۶ ـ ۱۸۸؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۰۴؛ فرهنگ شیعه، ص۲۷۰.