مراد از مکتب سیاسی اسلام چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
مراد از مکتب سیاسی اسلام چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلی؟
تعداد پاسخ۱ پاسخ

مراد از مکتب سیاسی اسلام چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

پاسخ نخست

ابوالفضل شکوری

حجت الاسلام و المسلمین ابوالفضل شکوری در کتاب «فقه سیاسی اسلام» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی از خصوصیات و ویژگی‌های مهم و برجسته مکتب سیاسی اسلام را بازگو خواهیم کرد.

امتزاج دین با سیاست:

یکی از بارزترین خصوصیات مکتب سیاسی اسلام، نسبت به سایر مکاتب سیاسی این است که عنصر دین و مذهب با سیاست امتزاج دارد؛ یعنی با هم ترکیب وجودی دارند و دارای یک ماهیت و هویت هستند و لذا با تفریق اسلام از سیاست، سیاست عبارت خواهد بود از: مجموعه شعبده‌بازی‌های اجتماعی، در جهت بردگی و بازی‌دادن انسان، و نیز اسلام منهای سیاست به عامل تخدیر توده‌ها توسط حکّام جبار و مزدور تبدیل خواهد شد؛ زیرا اسلام و سیاست با همدیگر “امتزاج” دارند و سیاست بُعدی از تشریع اسلامی است. امتزاج با “اختلاط” فرق دارد؛ اختلاط آن است که دو و یا چند جنس را در هم مخلوط کنیم به طوری‌که قابل جدا کردن باشند؛ مانند اختلاط نخود با لوبیا که می‌توان آنها را از هم جدا ساخت، بدون اینکه به ماهیت آن خللی وارد شود.

اما امتزاج “ترکیب” است؛ مانند ترکیب شیمیایی ئیدروژن با اکسیژن که نتیجه آن آب - این مایه حیات- می‌شود و “آب” در صورتی آب است که این ترکیب به هم نخورد؛ زیرا اگر این ترکیب به هم بخورد دیگر در عالم خارج آبی وجود ندارد، و نیز مانند “آلیاژ” که همجوشی وجودی و همبستگی و ترکیب دو فلز را گویند؛ مانند: ترکیب طلا با مس، ترکیب نقره با مس و فلزات دیگر که از طریق ذوب‌کردن آنها انجام می‌گیرد، این امتزاج است. طلا و نقره هرچند خود به خود گران‌بها و مورد توجه هستند، اما بدون مس نیز تاب و مقاومت خارجی ندارند و به زودی ساییده شده و از بین می‌روند.

اسلام و سیاست نیز عین ترکیب‌های شیمیایی و ترکیب‌های آلیاژی با هم امتزاج دارند؛ یعنی قابل تفکیک نیستند و برخی از شواهد این واقعیت را تاکنون ملاحظه کرده‌اید، اما برای دریافت هرچه عمیق‌تر این مسأله مروری در فقه اسلام و منابع آن بکنیم آن‌گاه ببینیم اسلام در واقع چگونه با سیاست، اجتماع، اقتصاد، حکومت و... جوش خورده و ترکیب پیدا کرده است.

یکی از کتاب‌های ارزشمند و مورد قبول شیعه و سنّی کتاب معروف الخلاف است که در فقه تطبیقی نوشته شده است و نویسنده آن شیخ‌الطائفه طوسی از ارکان و بزرگان تاریخ فقاهت و حدیث و تفسیر قرآن است.

شیخ طوسی در کتاب الخلاف، ابواب (کتاب‌های) فقهی را در هشتاد و یک کتاب مستقل عنوان‌گذاری نموده و مورد بحث قرار داده است. ما فقط عناوین و نام‌های آن فصول و کتاب‌ها را که تشکیل دهنده تار و پود شریعت اسلام هستنددر اینجا ذکر می‌کنیم و سپس قضاوت نهایی را به عهده خواننده محترم می‌گذاریم که بداند چند درصد فقه اسلام به مسائل و موضوعات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تربیتی (احکام حکومتی) مربوط می‌شود و چند درصد به عبادات به معنای اخصّ آن؟

البته چنان‌که می‌دانیم حتی عبادات به معنای اخصّ آن نیز در اسلام، با سیاست پیوند خورده است؛ مانند قیام توحیدی هفته، نماز و نیایش دسته‌جمعی امّت مسلمان در جمعه که باید به امامت “امامی مسلّح” اقامه شود و در آن حتما باید دو خطبه و سخنرانی ایراد گردد و مسائل روز در آنها بیان و بررسی شود.

و نیز مانند: نماز جماعت در نمازهای یومیه و نماز عیدین و حج و... که همه آنها آمیخته و معجونی از نیایش و پرستش خداوند یکتا و جهت‌گیری سیاسی و اجتماعی می‌باشند.

پیوند سیاست با آخرت:

ویژگی و مشخصه دیگر مکتب سیاسی اسلام این است که در آن حرکت سیاسی افراد با سرنوشت اخروی آنان پیوند و رابطه دارد و این خصوصیت و ویژگی، یکی از مبانی “مسؤولیت و تعهد” در جهان‌بینی و حقوق اسلامی است و همین مسأله است که “شهادت” و کشته‌شدن در راه خدا را به عنوان یک “مکتب” به وجود آورده است و سمبل آن ائمه معصومین به ویژه علی بن ابی‌طالب و امام حسین S می‌باشند.

به خاطر ایمان به آخرت و جهان دیگر است که فرد مسلمان، مرگ سرخ و شهادت را در زمانی که ستم و شرک سایه گسترده و هرگونه امکان عملی، از انسان سلب شده است، به عنوان یک آرمان الهی- سیاسی انتخاب می‌کند و این پیوند سیاست با سرنوشت اخروی انسان، باعث می‌شود که دشمن، هیچ‌گاه نتواند از وضعیت نیروهای مسلمان و مؤمن، تحلیل و برداشت صحیح کرده و بر آن اساس، عمل نماید. این نیز ویژه مکتب سیاسی اسلام است و به فرموده امام خمینی: “مکتبی که شهادت دارد، اسارت ندارد”.

حکومت خدا بر مردم:

مکتب‌های سیاسی، شعارهای حکومتی مختلفی دارند؛ مانند: حکومت مردم بر مردم، دموکراسی، دموکراسی توده‌ای و... که طبق آن شعارها، یا باید یک اقلیت، از پیش خود قانون وضع کند و بر اکثریت حکومت نماید و یا برعکس، اکثریت قانون وضع نماید و بر اقلیت حکومت کند و یا همه در تقنین شرکت کنند و بدین وسیله مردم بر مردم حکومت کند.

اما اسلام هیچ‌یک از شعارهای فوق را قبول ندارد؛ زیرا در مکتب سیاسی اسلام، بشر (چه اکثریت و چه اقلیت و چه عموم مطلق مردم) حق تقنین و وضع قانون از پیش خود ندارند، اگر قوه مقننه نیز در اصطلاح مسلمین به کار رود منظور از آن، استنباط احکام و قوانین اسلام و یا شناخت مصادیق و موضوعات احکام و تطبیق آن می‌باشد. “تقنین و تشریع” ویژه خداوند یکتاست. بنابراین، در اسلام هیچ‌کس بر کسی حکومت نمی‌کند، بلکه خدا بر همه حکومت می‌کند. حاکم شرع اسلامی و رهبر مسلمانان نیز به همان اندازه مشمول قوانین است که یک چوپان مسلمان و فرد عادی جامعه اسلامی این مسأله از جمله مشخصات و ویژگی‌های مکتب سیاسی اسلام می‌باشد که با اندکی مطالعه و تعمق در سیستم حکومتی اسلام و قوانین قضایی آن بر کسی پوشیده نخواهد بود.

استنباط احکام:

یکی از ویژگی‌های مکاتب باطل و غیر اسلامی این است که معتقد به قانون‌گذاری به صورت مستقل توسط بشر هستند. اما اسلام درست در جهت مخالف این مسأله است. در مکتب سیاسی اسلام، بشر حق تشریع و تقنین ندارد. حتی پیامبران نیز از خود چیزی نمی‌توانند بگویند، بلکه فقط وحی الهی است که منبع مطالعه و تفحص برای استخراج قوانین زندگی است. خداوند، قوانین لازم را وضع کرده و ما باید آنها را شناسایی، کشف، استخراج و استنباط کنیم و با مصادیق و موضوعات خارجی تطبیق دهیم لکن حق این که به طور مستقل، خود قانون وضع کنیم، نداریم، مگر آنکه آن قوانین نقل به معنا و مفهوم همان شریعت الهی باشد و با آن مخالفت نداشته باشد.

لذا در مکتب سیاسی اسلام به جای “تقنین” و تشریع، “استنباط احکام” و استخراج وجود دارد و این مسأله بر مبنای باور به جاودانگی و اصالت اسلام، استوار است.

کرامت انسان:

یکی دیگر از خصوصیات مکتب سیاسی اسلام، کرامت انسان به عنوان خلیفه و جانشین خدا در زمین است. طبق آیات متعدد قرآنی و احادیث مکرّر اسلامی، انسان دارای کرامت، شرافت و برتری نسبت به سایر موجودات و مخلوقات عالم است؛ یعنی در طبیعت به عنوان خلیفه خدا، اصالت دارد[۱].

خداوند در قرآن مجید با صراحت تمام، بارها انسان را جانشین و خلیفه خود در زمین معرفی کرده و کرامت و برتری او نسبت به سایر موجودات عالم را بسیار روشن و غیرقابل توجیه، بیان فرموده است و لذا مکتب سیاسی اسلام، برخلاف سایر مکاتب که به حقارت، رذالت و پستی انسان و یا تقدم و برتری نژادی بر نژاد دیگر معتقدند، به خدا گونگی و شرافت و کرامت انسان معتقد است[۲].

وحدت نژاد انسانی و تساوی حقوق آنها: یکی دیگر از مشخصات مکتب سیاسی اسلام اعتقاد به وحدت نسل و نژاد بشری است؛ از دیدگاه اسلام همه انسان‌ها از یک پدر و مادر آفریده شده‌اند؛ چه سیاه و چه سفید و چه سرخ‌پوست و چه نژادهای دیگر. و لذا هیچ تیره و نژادی حق اولویت، افتخار و برتری نسبت به سایرین را ندارد. و هیچ‌کس به خاطر قومیت و نژاد خود و رنگ پوستش نمی‌تواند عزیز و یا ذلیل باشد. ملاک فضیلت انسان، فقط “تقوا” و ایمان به خدا و خلوص و فضایل معنوی اوست.

قرآن کریم می‌فرماید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۳]. و نیز در حدیثی پیامبر گرامی اسلام a فرمودند: “عرب و عجم و قریش و نژادهای سیاه و سفید و سرخ هیچ‌کدام نسبت به هم برتری ندارند، مگر با تقوا”[۴].

حرّیت انسان: مسأله دیگر، حریت و آزادی ذاتی و فطری انسان است که مکتب سیاسی اسلام، آن را تبلیغ می‌کند. در این مکتب، انسان ذاتاً و بالفطره آزاد است و لذا هیچ‌کس نمی‌تواند این انسان آزاد را به بردگی و بندگی خود بکشد. در فقه اسلامی حتی پدر و مادر نیز نمی‌توانند و حق ندارند اولاد و فرزندان خود را زیر سلطه کامل خود در آورند مثلاً آنها را بفروشند زیرا خداوند انسان را آزاد و حر آفریده است.

علی S می‌فرماید: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ‏ اللَّهُ‏ حُرّاً»[۵].

حرمت خدعه:

با توجه به اصول و مبانی بیان‌شده، مکتب سیاسی اسلام “خدعه و نیرنگ” را حتی در معرکه و میدان جنگ نیز حرام می‌داند. به عنوان مثال، این که انسان به دشمن خود بگوید: تو در امان هستی و پس از تسلیم‌شدن، او را بکشد، حرام است؛ چراکه این خدعه است[۶]. همین‌طور اگر دشمن در حین جنگ گمان برد که از طرف سپاه اسلام به او علامت “امان” داده می‌شود و به این قصد خود را تسلیم کرد و سپس معلوم شد که، مسلمانان به او امان و علامت امان نداده بوده‌اند، بلکه او اشتباه فهمیده است، در چنین موردی، مسلمانان حق ندارند دشمن جنگی خود را اسیر کنند و یا او را بکشند، بلکه باید او را به محل اولی خود بازگردانند[۷]. اما ماکیاولیست‌ها و مارکسیست‌ها خدعه را جایز می‌شمارند و بر آن اساس، در صحنه سیاست عمل می‌کنند چنان‌که، کاپیتالیست‌ها نیز چنین هستند.

قبول سازمان دولت:

مکتب سیاسی اسلام، نهاد دولت را در جامعه برای همیشه به عنوان سازمان سیاسی ملت و مردم به رسمیت می‌شناسند و فلسفه وجودی آن را “نیاز جامعه” به مدیریت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی می‌داند و نه - آن‌چنان که مارکسیسم می‌پندارد- ساخته طبقه ستمگر.

اسلام معتقد است: دولت و حکومت، در تمام شرایط تاریخی و اجتماعی، ضرورت دارد و آن را طبقه بهره‌کش و ستمگر تاریخ نساخته‌اند، بلکه ستمگران در طول تاریخ آن را غصب و از مردم ربوده‌اند و از آن به عنوان بازوی مسلح در سرکوبی مردم، سوء استفاده کرده‌اند و لذا وظیفه ملّت‌ها نفی و انکار اساس دولت نیست، بلکه وظیفه آنها استرداد این حقّ غصب‌شده از ستمگران و تغییر شکل آن از سیستم ستمگرانه بر اساس اصول عدالت اجتماعی می‌باشد.

بنابراین، خداوند در قرآن مجید در تحلیل هدف بعثت و حرکت انبیا و چنین می‌فرماید: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۸]. در جای دیگر می‌فرماید: وَإِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ[۹].

علی S در نهج البلاغه می‌فرماید: “اساس حکومت، لازم و غیر قابل اجتناب است و اساس آن را نمی‌توان منکر شد. مسأله این است که دولت عدل و قسط را باید سر کار آورد، در غیر این صورت، حکومت جور و ستم، جای این خط را پر خواهد کرد”. در صدر اسلام، فرقه منحرف و گمراه “خوارج” با استفاده انحرافی از آیه «لَا حُكْمَ‏ إِلَّا لِلَّهِ‏» اساس دولت و حکومت را منکر شدند، حضرت علی S در پاسخ آنان فرمود: “این سخن حقّی است که از آن برداشت باطل و نادرست می‌کنند. آری، من نیز قبول دارم که حکومت از آن خداست و لکن این سخن به معنای نفی ضرورت حکومت و امارت نیست، در جامعه به ناچار باید حکومتی در کار باشد و شخصی به عنوان حاکم و امیر، مشغول اداره امور شود و این اجتناب‌ناپذیر است، چه امیر عادل باشد و چه امیر فاجر و در سایه حکومت است که مؤمن، به عمل و طاعت مشغول می‌شود و کافر نیز از زندگی، بهرۀ مادی خود را می‌گیرد تا سرانجام اجل هر یک فرا رسد، در سایه دولت است که مالیات‌ها جمع‌آوری می‌گردد و جلو هرج و مرج و تجاوز گرفته و راه‌ها امن می‌شوند و توسط نیروی دولت است که می‌توان حق ضعیف را از زورمند و قوی باز ستاند و در سایه دولت است که نیکان می‌توانند آسوده از آزار فجار نفس راحتی بکشند”[۱۰]»[۱۱]

پانویس

  1. ر.ک: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰؛ وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «و اوست که شما را جانشینان (خویش یا گذشتگان) در زمین گمارد و برخی را بر برخی دیگر به پایه‌هایی برتری داد تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید؛ بی‌گمان پروردگار تو زودکیفر است و به راستی او آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۶۵؛ ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ «سپس شما را پس از آنان در زمین جانشین کردیم تا ببینیم چگونه رفتار می‌کنید» سوره یونس، آیه ۱۴؛ فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلَائِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنْذَرِينَ «او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانی را که با او بودند در کشتی رهایی بخشیدیم و آنان را جانشین (پیشینیان) گرداندیم و آنهایی را که آیات ما را دروغ شمردند غرق کردیم پس بنگر که سرانجام بیم‌داده‌شدگان چگونه بود» سوره یونس، آیه ۷۳؛ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَلَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا «اوست که شما را در زمین، جانشین (امّت‌های پیشین) کرد پس هر کس کافر شود، کفرش به زیان (خود) اوست و کفر کافران نزد پروردگارشان جز بیزاری نمی‌افزاید و کفر کافران جز بر زیانشان نمی‌افزاید» سوره فاطر، آیه ۳۹.
  2. وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  3. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  4. تحف العقول، ص۲۴.
  5. “بنده دیگری مباش که همانا خداوند تو را آزاد آفریده است” نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  6. شیخ طوسی، النهایة فی مجرد الفقه والفتاوی، ص۲۹۳.
  7. علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، ج۱، کتاب جهاد.
  8. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  9. «و اگر میان آنان داوری کردی به داد داوری کن که خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره مائده، آیه ۴۲.
  10. «و من کلام له S فی الخوارج لمّا سمع قولهم: كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ‏ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ‏ الْقَوِيِ‏ حَتَّى‏ يَسْتَرِيحَ‏ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»؛ (نهج‌البلاغه، خطبه ۴۰).
  11. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۰۴-۱۱۴.