ویژگیهای اولو الامر
مقدمه
آن چه در این مقام در پی آن هستیم، این است که اولی الامر در قرآن کریم دارای چه ویژگیهایی است؟ به دیگر بیان، این مفهوم به طور قضیه حقیقیه، بر چه کسانی اطلاق میشود؟
افتراض الطاعة
قرآن کریم در آیه نخست از دو آیه یادشده، مؤمنان را به اطاعت از خدا، رسول خدا و اولی الامر مأمور کرده است؛ از اینرو رسول خدا (ص) و اولی الامر را میتوان "مفترض الطاعة" دانست. اطاعت از خدا، رسول او و اولی الامر، به معنای اطاعت از فرمانهای آنهاست. با وجود این، نکتهای که در اینجا باید به آن توجه داشت، این است که امر به اطاعت، نسبت به رسول تکرار شده، اما نسبت به اولی الامر تکرار نشده است؛ بلکه با همان امر به اطاعت از پیامبر (ص) و عطف اولی الامر به رسول، اطاعت از اولی الامر نیز واجب گشته است. اینک باید دانست که اولاً، به چه دلیل امربه اطاعت نسبت به پیامبر (ص) تکرار شده است؟ ثانیاً، قلمرو اطاعت از فرمانهای رسول خدا (ص) و اولی الامر کجاست؟ آیا میتوان پیامبر و اولی الامر را مفترض الطاعة، به طور مطلق، به شمار آورد؟ برخی محققان گفتهاند که دلیل تکرار امر به اطاعت نسبت به پیامبر اکرم (ص) شئونی است که حضرت دارای آن است. ایشان میگویند شئون پیامبر اکرم (ص) به دو قسم کلی تقسیم میشود:
- شئونی که مربوط به تبیین شریعت و ابلاغ وحی است؛
- شئونی که مربوط به تبیین شریعت و ابلاغ وحی نیست؛ بلکه مربوط به حکومت و داروی میان مردم است.
در قسم دوم، خداوند متعال به مشورت با مردم امر کرده است و پیامبر بر اساس ظواهر، در میان مردم داوری میکند. از نظر ایشان، معنای اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر او متفاوت است ومقصود از اطاعت پیامبر، همان اطاعت از ایشان در قسم دوم از شئون است و همین معناست که موجب تکرار ﴿أَطِيعُوا﴾ در آیه شده است[۱]. به دیگر سخن، فرمانهای خداوند متعال به وسیله رسول او به مردم ابلاغ میشود؛ بنابراین اگر مقصود از اطاعت رسول خدا (ص)، همان اطاعت از فرمانهای خداوند بود که به وسیله رسول او به مردم ابلاغ میشد، نیازی به تکرار ﴿أَطِيعُوا﴾ نبود. از اینرو، ظاهر این است که مقصود از ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ باید اطاعت از اوامری باشد که پیامبر اکرم (ص) در غیر مقام تبیین شریعت به مردم امر میکنند. این اوامر مربوط به شأن رهبری امّت و سیاستگذاری امور مربوط به آن است.
در بررسی این نظریه باید گفت که به نظر میرسد، صرف تکرار امر به اطاعت، نمیتواند دلیلی بر تفاوت میان متعلق آن دو باشد؛ چنانکه در آیات دیگری از قرآن کریم میخوانیم: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۲].
همچنانکه در آیه دیگری میخوانیم: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۳]. در این دو آیه، امر به اطاعت تکرار شده است، اما ذیل آن دو قرینهای وجود دارد که روشن میسازد، مقصود، اطاعت از پیامبر در حوزه تبلیغ دین است.
همچنین در آیه دیگری میفرماید: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۴]. در این آیه نیز امر به اطاعت نسبت به رسول اکرم (ص) تکرار شده است؛ با وجود این، چنانکه مفسر یاد شده نیز اذعان کرده است، مقصود از اطاعت از رسول (ص) همان اطاعت در امور مربوط به تبیین دین است[۵]؛ چنانکه ذیل آیه نیز قرینهای بر همین مدعاست.
از طرف دیگر، آیاتی نیز وجود دارد که در آنها امر به اطاعت از خداوند متعال و رسول الله (ص)، با یک فعل (﴿أَطِيعُوا﴾) و در کنار هم آمده، اما متعلق اطاعت از حضرت رسول (ص)، به گونهای متفاوت است: ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾[۶].
در این آیه، امر به اطاعت نسبت به پیامبر اکرم (ص) تکرار نشده است؛ با وجود این، با توجه به ذیل آیه، به نظر میرسد، مقصود از اطاعت از حضرت، همان اطاعت در امور رهبری امت و دستورات ایشان در این امور باشد[۷]. با توجه به آن چه گذشت، روشن میشود که صرف تکرار کردن یا تکرار نکردن اطاعت از پیامبر اکرم (ص)، در کنار اطاعت از خدا، دلیلی بر متفاوت بودن متعلق اطاعت و تعیین مصداق آن یا متفاوت نبودن متعلق اطاعت نیست، بلکه قراین حالیه و مقالیه است که تعیین کننده است. البته، تکرار اطاعت بیگمان بدون دلیل نیست؛ مهم آن است که دلیلی برای این تکرار آورده میشود، باید به استناد به شاهد و قرینه باشد؛ چیزی که به نظر میرسد، در دیدگاه مفسر و محقق یادشده، ردپایی از آن نیست.
با وجود این، آن چه از ظاهر آیه مزبور به دست میآید، این است که خداوند متعال در این آیه، به طور مطلق، امر به اطاعت از رسول و اولی الامر کرده است و در دیگر آیات نیز دلیلی بر تقیید این اطلاق، به چشم نمیخورد[۸].
افزون بر آن، برای تأیید مدعای یادشده، میتوان در فضای مباحث شیعی به برخی روایاتی استناد کرد که از امامان شیعه نقل شده است؛ چنانکه امام علی (ع) فرمود: «آتَاهُ اللَّهُ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ وَ كَذَبَ لِأَنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ... وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ (ص) وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ»[۹]؛ و کسی است که خداوند به او حکومت داده است، پس گمان میکند که اطاعت از او اطاعت از خداوند است و نافرمانی از او نافرمانی از خداست، در حالی که دروغ میگوید؛ زیرا در معصیت خالق، اطاعتی برای مخلوق نیست... و اطاعتی، نیست برای کسی که خدا را نافرمانی میکند. همانا اطاعت تنها برای خدا و رسولش و والیان امر است.
در این روایت، امام علی (ع) اطاعت از حاکمان را تنها در صورتی روا میداند که به نافرمانی خداوند فرمان ندهند. به دیگر سخن، اطاعت از ایشان مطلق نیست، به خلاف اطاعت از خدا، رسول و اولی الامر که مطلق است[۱۰].
شبهات وارد بر اطلاق افتراض الطاعة و پاسخهای آنها
ممکن است سه شبهه بر مطلق بودن امر به اطاعت وارد شود:
- شبهه اول و پاسخ
به طور طبیعی، همه مسلمانان که مخاطبان این آیه هستند، میدانند که اطاعت از مخلوق، تنها در جایی است که به نافرمانی از خالق منجر نشود[۱۱]. از اینرو، اگرچه خداوند متعال به اطاعت از اولی الامر فرمان داده است، اما امر به اطاعت به طور مطلق نیست، بلکه این دستور تنها محدود به زمانی است که اولی الامر به نیکیها فرمان میدهند و هنگامی که آنها به گناه و عصیان امر میکنند، خداوند متعال مؤمنین را به اطاعت از آنها امر نکرده است. به دیگر بیان، اولی الامر تنها هنگامی که امر به معروف و ناهی از منکر هستند، اطاعتشان واجب است.
در پاسخ باید گفت: اولاً، چنانکه برخی محققان بیان کردهاند، اینکه باید از اَمر به معروف و ناهی از منکر اطاعت کرد، تنها درباره اولی الامر نیست، بلکه این حکم بر تمام آمران به معروف و ناهیان از منکر جاری است؛ از اینرو، دلیلی نداشت که از اولی الامر به طور خاص نام برده شود[۱۲]. به دیگر سخن، این آیه از آنجا که به اطاعت از اولی الامر به سان اطاعت از خدا و رسول خدا (ص) امر میکند، در مقام مدح و تعظیم اولی الامر است. اگر امر به اطاعت از آنها، همچون امر به اطاعت از سایر آمران به معروف و ناهیان از منکر بود، تعظیم و ستایش آنها وجهی نداشت؛
ثانیاً، اگر خداوند متعال، حقیقتاً اطاعت از اولی الامر را به طور مقید، اراده کرده بود، شایسته بود در جایی دیگر مقصود خود را آشکار کند؛ چنانکه در موضوعاتی که در درجه کمتری از اهمیت هستند، چنین رویهای داشته است؛ به طور مثال، در جایی میفرماید: ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾[۱۳].
خداوند متعال دستِ کم در چهار موضع، امر به احسان و نیکی به والدین را در کنار امر به توحید در عبادت خود و شرک نورزیدن، آورده است. از آنجا که در این آیات، حتی از اُف گفتن به والدین نیز نهی شده است، ممکن است گمان شود که اطلاق اطاعت از والدین، در همه موارد، مراد است[۱۴]. به همین دلیل، خداوند در آیهای دیگر در سوره عنکبوت مقصود راستین خود را بیان میکند: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[۱۵].
اهمیت این موضوع برای خداوند حکیم چنان است که در همین سوره، بار دیگر همین تقیید را تکرار میکند[۱۶]. حال چگونه ممکن است، در جایی که ظاهر آیهای بر اطاعت مطلق از گروهی دلالت روشن دارد و مقصود خداوند چیزی غیر از اطلاق است، به وسیله قرینه متص یا منفصل آن را مقید نسازد؟ بنابراین حق آن است که امر به اطاعت از اولی الامر، در این آیه، مطلق است.
- شبهه دوم و پاسخ
ممکن است گفته شود که خداوند متعال در آیاتی همچون ﴿وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ﴾[۱۷]؛ ﴿فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۱۸]؛ ﴿فَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ﴾[۱۹]. امر به اطاعت مطلق از اولی الامر و حتی رسول الله (ص) را مقید کرده است؛ از اینرو، امر به اطاعت از رسول الله (ص) و اولی الامر مطلق نیست. بدین بیان که رابطه میان آیه اولی الامر و آیات یادشده، به نوعی عموم و خصوص من وجه است که در نطقه اشتراک، آیات یادشده بر آیه اولی الامر مقدم میشود.
در پاسخ باید گفت: امر به اطاعت از اولی الامر در کنار امر به اطاعت از پیامبر (ص) با یک فعل امر، آمده است. قرآن کریم بارها (هفده بار) اطاعت از رسول خدا را مقارن با اطاعت از خداوند قرار داده است[۲۰]؛ به برخی از این آیات توجه کنید: ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۲۱].
﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا﴾[۲۲].
بر اساس این آیات، که مضمون آنها در دیگر آیات نیز آمده است[۲۳]، اطاعت از خدا و رسول است که موجب ورود به بهشت و همنشینی با پیامبران، صدیقان و... میشود. بنابراین، تصور آنکه اطاعت از رسول در این آیه، اطاعتی مقید به فرمان ندادن به گناه باشد، معقول به نظر نمیرسد؛ به ویژه آنکه در آیه نخست، ابتدا از حدود الهی سخن به میان آورده است و آنگاه اطاعت از خدا و رسول را مطرح میکند، که به نظر میرسد، در مقام بیان این نکته است که فرمانهای رسول خدا (ص) همان حدود و فرمانهای الهی است.
﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾[۲۴].
﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا﴾[۲۵].
﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا﴾[۲۶].
بر اساس این سه آیه که مضمون آنها در دیگر آیات نیز وجود دارد[۲۷]، اطاعت از رسول الله (ص) به منزله اطاعت از خداوند، و سرپیچی از او به منزله سرپیچی از خداوند به شمار میرود؛ به گونهای که میتوان عصیان از فرمان او تجاوز از حدود الهی به شمار آورد. روشنترین برداشت از این آیات نیز آن است که امر به اطاعت از رسول خدا (ص) مطلق است، چنانکه حتی اذیت کردن رسول خدا (ص) موجب لعنت خدا در دنیا و آخرت میشود و روشن است که مخالفت با رسول خدا (ص)، موجب اذیت ایشان خواهد شد. گفتنی است، اگر اطاعت از ایشان مقید بود، مخالفت با ایشان در مواضعی که مقید شده است، نباید موجب اذیتشان شود، چنانکه لعنت خدا در دنیا و قیامت را در پی داشته باشد.
افزون بر آن، میتوان گفت اطاعت از رسول (ص) در کنار اطاعت از خداوند متعال آمده است و اطاعت از خدا مطلق است، چرا که خود میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ﴾[۲۸].
همچنین فرموده است: ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲۹].
اینک از سیاق واحد در آیاتی همچون ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾، فهمیده میشود که اگر در اطلاق یا تقیید اطاعت از رسول الله (ص) تردیدی وجود داشته باشد، با توجه به مقارنت میان اطاعت از خدا و اطاعت از رسول خدا (ص) نیز اطاعتی مطلق فرض میشود. به دیگر سخن، از آنجا که امر به اطاعت از رسول، در سیاقی واحد، در کنار امر به اطاعت از خداوند آمده است. این دو اطاعت یکسان در نظر گرفته میشود. معنای مزبور در این آیه نیز بازتاب یافته است: ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۳۰].
در این آیه، مخالفت با خدا و رسول خدا (ص)، کفر شمرده شده است که نشان از وجوب اطاعت مطلق از پیامبر اکرم (ص) دارد. بنابراین، چنانکه اطاعت از خداوند مطلق و مقیدنشدنی است، اطاعت از حضرت رسول (ص) نیز مطلق است، به گونهای که تقییدپذیر نیست. اینک، با نگاهی به آیه ولی الامر، متوجه میشویم که اطاعت از اولی الامر نیز در کنار اطاعت از رسول الله (ص) و با یک امر و سیاق آمده است، و امر به اطاعت از این دو، در کنار امر به اطاعت خداوند متعال بیان شده است. روشن است که خداوند متعال با چنین شیوهای از بیان، به دنبال تفهیم امری مهم است. در این جا، باید پرسید که چرا خداوند حکیم که تمام سخنان او حکیمانه است، اطاعت از اولی الامر را در کنار اطاعت از خود و پیامبر (ص) آورده است؟ به راستی، اگر خداوند فقط میفرمود: أَطِيعُوا أُولِي الْأَمْرِ، یا حتی میفرمود: أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، همان پیامی را داشت که ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾، دارد؟ اگر چنین است، چرا آن را به صورت اول، یعنی اطیعوا اولی الامر، بیان نکرده است؟[۳۱]
به نظر میرسد، با توجه به آنکه امر به اطاعت از اولی الامر در سیاقی واحد بیان شده است، روشنترین برداشت از چنین شیوه بیانی، آن است که خداوند متعال خواسته است تا حکمی واحد برای آن سه، یعنی خدا، رسول و اولی الامر، بیان کند[۳۲]. از اینرو، میتوان گفت خداوند متعال در پی انتقال این پیام است که از اولی الامر همان گونه اطاعت کنید که از پیامبر (ص) و من اطاعت میکنید. چنانکه اطلاق اطاعت از خدا و رسول، قابلیت تقیید را ندارد، اطلاق اطاعت از اولی الامر نیز تقییدپذیر نیست.
با توجه به آنچه گفته شد، آیات یاد شده که از اطاعت مسرفان، کافران و تکذیب کنندگان نهی میکنند، نمیتوانند مقید آیه اولی الامر باشند، چرا که در این صورت، امر به اطاعت از رسول الله (ص) و حتی خداوند نیز اطلاقی نخواهد داشت و - نستجیر بالله - خداوند نیز به گونه مطلق مطاع نیست. از آنجا که ثابت شد، اطاعت از اولی الامر، پیامبر و خدا، دارای سیاق، حکم و قلمرویی واحد است، نمیتوان میان ایشان تفکیک کرد و آیات یادشده را تنها مقید اطاعت از اولی الامر دانست. افزون بر آن، آیا میتوان از سویی رسول گرامی اکرم (ص) و اولی الامر را در زمره مسرفان، که روی زمین فساد کردهاند و اصلاح نمیکنند[۳۳]، تکذیب کنندگان آیات الهی و کفار دانست، و از سوی دیگر بر این باور بود که خداوند متعال، مؤمنان را به اطاعت از ایشان فرمان داده است؟!
چنانکه پیشتر نیز گفته شد، اوّلاً از ظاهر این آیه به دست میآید که خداوند در مقام مدح اولی الامر است و اگر بنابر تقیید اطلاق اطاعت از ایشان باشد، مدحی برای ایشان به شمار نخواهد آمد؛ ثانیاً در مواضع دیگری نیز که گفتار خداوند متعال موهّم اطاعت مطلق از برخی افراد بوده، در حالی که مقصودش چنین اطلاقی نبوده است، برای تقیید آن اطلاق به آیاتی همچون ﴿وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ﴾[۳۴]، بسنده نکرده و به طور خاص آن مطلق را مقید ساخته است که نمونه آن، همان بحث راجع به والدین است. همچنین، اگر بنای خداوند بر تقیید اطلاق اطاعت از اولی الامر بود، شایسته بود که به طور خاص آن را بیان کند.
- شبهه سوم و پاسخ: برخی از اندیشمندان اهل سنت بر این باورند که این نکته که خداوند متعال امر به اطاعت از رسولش را به طور مستقل از امر به اطاعت از خود، بیان کرده، حال آنکه درباره اولی الامر این فرمان را تکرار نکرده است، بیانگر این حقیقت است که درمیان اولی الامر کسانی ههستند که اطاعت آنها واجب نیست؛ ضمن آنکه خداوند در ادامه آیه یاد شده، مقصود خود را چنین تبیین کرده است: ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾[۳۵]؛ بدین معنا که اگر شما مردم در مسئلهای با اولی الامر به اختلاف افتادید و حق برای شما روشن نشد، از آنها اطاعت نکنید و این مسئله را به خدا واگذار کنید[۳۶].
پاسخ این نظریه، از آنچه در سطور پیشین بیان شد، روشن میشود؛ بدین ترتیب که روح این نظریه از عالم اهل سنت آن است که اگر اولی الامر حکم خدا و رسول راگفتند، اطاعت کنید و اگر غیر از این بود، اطاعت نکنید. روشن است که چنین حکمی به اولی الامر منحصر نیست، بلکه هر کس حکم خدا و رسول را اعلام کرد، باید از او و در حقیقت از حکم خدا و رسول، اطاعت کرد. بنابراین، وجهی برای اختصاص این اطاعت به اولی الامر وجود ندارد.
با این بیان، روشن میشود که تفسیری که صاحب نظریه یاد شده، از ذیل آیه کریمه عرضه کرده است، صحیح نیست؛ ضمن آنکه ظاهر از "تنازع" در عبارت محل بحث، به ویژه با توجّه به آنکه صدر آیه با خطاب ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ آغاز شده، همان اختلاف و نزاع میان مؤمنان است[۳۷][۳۸].
عصمت
از دیر باز تاکنون، متکلّمان و مفسّران امامیه[۳۹]، برخی اندیشمندان اسماعیلیه[۴۰] و نیز برخی عالمان شهیر اهل سنّت[۴۱]، از اطلاق امرِ به اطاعت از ولی الامر در این آیه، عصمت ایشان را نتیجه گرفتهاند. عصمت، خود دارای قلمرو و ابعاد گستردهای است؛ به گونهای که برخی از عالمان شیعی از طریق این آیه، در پی اثبات عصمت اولی الامر از گناه بودهاند[۴۲] و برخی از ایشان، افزون بر آن، عصمت اولی الامر از اشتباه را نیز از این آیه به دست آوردهاند[۴۳].
تحقیق در این مسئله و اثبات عصمت به وسیله این آیه، متوقّف بر پاسخ به دو پرسش است:
- اوّلاً، آیا خداوند به اطاعت مطلق از اولی الامر فرمان داده است؟
- ثانیاً، اگر خداوند چنین کرده، آیا این اطلاق ملازم با عصت فرد مطاع است؟
در پاسخ به پرسش نخست، باید گفت: چنانکه گذشت خداوند متعال به طور مطلق به اطاعت از اولی الامر فرمان داده است و در این آیه و دیگر آیات نیز دلیلی بر تقیید این اطلاق وجود ندارد؛ اساساً اطلاق یاد شده، تقییدپذیر نیست. در پاسخ به پرسش دوم که آیا میان اطلاق امرِبه اطاعت و عصمت فرد مطاع ملازمهای وجود دارد یا خیر، میتوان گفت: اگر پیامبر یا اولی الامر انسانهایی گنهکار و خطاکار بودند، خداوند متعال هیچگاه به طور مطلق امر به اطاعت از آنها نمیکرد. به دیگر بیان، اگر پیامبر و اولی الامر معصوم نباشند، ممکن است گاهی به گناه یا اشتباه امر کنند، که در این صورت امر به اطاعت مطلق از دستورات پیامبر و اولی الامر، به معنای امر به انجام گناهان و کارهای اشتباه است. به این ترتیب، میان وجوب فعل گناه و اشتباه از سویی و حرمت فعل آنها (دربارۀ گناهان) یا واجب نبودن آنها (دربارۀ افعال غیر واجب) از سوی دیگر، جمع خواهد شد؛ حال آنکه خداوند، خود میفرماید: ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾[۴۴]. همچنین، در آیهای دیگر میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ﴾[۴۵]. از جمع میان این دو آیه، چنین به دست میآید که این شیطان است که به فحشا امر میکند و خداوند هرگز به گناه و فحشا فرمان نمیدهد. اگر خداوند به اطاعت مطلق از پیامبر (ص) و اولی الامر فرمان دهد، در حالی که آنها معصوم نباشند و امر به گناه کنند، در حقیقت خداوند -نستجیر بالله- به گناه امر کرده که کاری شیطانی است. بنابراین، اگر خداوند به طور مطلق، به اطاعت از آنها کرده است نشان از عصمت آنها دارد.
با توجّه به آنچه گذشت، میتوان استدلالی منطقی را چنین سامان داد: اگر خداوند به اطاعت مطلق از اولی الامر امر کرده است؛ اولی الامر معصوماند.
- شبهه و پاسخ
اثبات عصمت به وسیله آیه اولی الامر ممکن است با این ایراد مواجه شود که چنین اطلاقی در امر به اطاعت، به خودی خود، لزوماً ملازم با عصمت فرد مطاع نیست و میتوان به طور طبیعی میان این دو مسئله، یعنی مفترض الطّاعة بودن و معصوم بودن، تمییز و تفکیک کرد. افزون بر آن، در عالم واقع نیز نمونههای متعددی میتوان یافت که امر به اطاعت به طور مطلق در آن وجود دارد، امّا احدی به عصمت فرد مطاع عقیده ندارد. به نمونههای زیر توجّه کنید:
- پیامبر اکرم (ص) در مقام رئیس جامعه اسلامی، بارها افراد را به مقام فرماندهی سپاه برمیگیزند و همگان را ملزم به اطاعت از آنها میکند، که نمونۀ بارز آنها اسامة بن زید، جوانی نوزده یا هجده ساله، است که به دستور پیامبر اکرم (ص) فرماندۀ لشکر اسلام در جنگ با رومیان شد[۴۶]؛ با وجود این، نمیتوان چنین جعلی را به معنای عصمت آن فرمانده از گناه و اشتباه دانست؛ بلکه به منظور تأمین و حفظ یک مصلحت بزرگتر، همچون ایجاد نظم و انضباط نظامی و اجتماعی، سایر افراد ملزم به اطاعت مطلق از آن فرمانده میشوند؛
- امروزه آنها که به نظریۀ ولایت فقیه معتقدند، اطاعت مطلب از ولی فقیه را واجب دانستهاند و حجّیت و مشروعیت آن را برگرفته از شریعت الهی میدانند؛ با وجود این، متصدّی این منصب را معصوم و از گناه و اشتباه نمیدانند[۴۷]؛
- در نظام اجتهاد و تقلید، مقلّدان به اطاعت بیچون و چرا از فتاوای مجتهد ملزماند، امّا کسی ایشان را معصوم از اشتباه در فتاوایشان نمیداند.
با توجّه به آنچه بیان شد، میتوان گفت این مدعا که امر خداوند به اطاعت مطلق از کسی، عصمت فرد مطاع را نتیجه میدهد، مدعایی بدون دلیل است که نمونههای نقض فراوانی نیز دارد.
در پاسخ به این ایراد و نمونههای نقضِ آن، باید گفت لازم است میان دو موضع و مقام تفکیک شود:
- گاهی به اطاعت مطلق از کسی امر میشود و هیچگونه قیدی نیز برای اطاعت بیان نمیشود؛ در اینجا، چنانکه گفته شد، امر به اطاعت مطلق، مستلزم عصمت فرد مطاع است؛
- گاهی به اطاعت مطلق از کسی امر میشود، امّا اطاعت مطلق یاد شده، خود مقیّد به شرایطی است؛ بدین معنای که اگر فرد مطاع شرایطی را داشت، لازم است از او اطاعت شود و هر گاه این شرایط را از دست داد، لزوم اطاعت از او ساقط میشود. امر به اطاعت مطلق از اولی الامر از قبیل دستۀ نخست است؛ در حالی که امر به اطاعت از فرمانده نظامی، ولی فقیه و مجتهد از قبیل دسته دوم است. توضیح آنکه، برای نمونه، راجع به مسئله اطاعت از ولی فقیه باید گفت: اصل حکومت امری عقلی است که ضرورت آن را عقل به خوبی درک میکند[۴۸] و امروزه عقلای عالم وجود حکومت در جوامع بشری را امری ضروری میدانند[۴۹]؛ چرا که نبود رئیس در یک جامعه، موجب هرج و مرج، ناامنی و اختلال در امور مردم میشود. پیشوایان اسلام نیز این مبنا و سیرۀ عقلایی را در عمل و سخن، تقریر و تأیید کردهاند؛ چنانکه امیر المؤمنین (ع) در این باره فرمود: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۵۰]؛ "لازم است برای مردم، فرمانروایی نیکوکار یا بدکار باشد".
در این میان، پیشوایان شیعی به طور عام، فقهای شیعی را جانشینان خود معرفی کردهاند. از مجموع آن روایاتی که در باب مشروعیتبخشی به ولایت فقیه یا لزوم تقلید از مرجع تقلید از مرجع تقلید وجود دارد، به دست میآید که ولایت و حکومت، از آنِ کسی است که شبیهترین و نزدیکترین فرد به معصوم باشد، که چنین شخصی، فقیه عادلِ جامع الشرایط است؛ چنین کسی از سویی قوانین را از منابع وحیانی استنباط میکند و از سوی دیگر، در اجرای آنها گرفتار هوا و هوس نخواهد بود؛ پس این ولایت، ولایت حقی است که بدو داده شده است[۵۱]. جمله، داشتن تقوای درونی، محافظت بر دین و مخالفت با هوای نفس[۵۲]؛ برای نمونه، امام صادق (ع) در مقولۀ عمر بن حنظله، راویان حدیث را، جانشینان خود معرفی میفرماید. عمر بن حنظله این فرض را مطرح میکند که اگر دو راوی حدیث باشند که دو حکم متفاوت با یکدیگر داشته باشند، آنگاه تکلیف چیست؟ امام (ع) فرمود: «الْحُكْمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعْدَلُهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا»[۵۳]؛ "حکم [[[حقیقی]]] آن است که عادلترین و فقیهترین و راستگوترین در حدیث و باتقواترین آنها، به آن حکم کرده باشد". در حقیقت، ملاکهایی همچون عادلترین، فقیهترین و راستگوترین، همگی شرایطی است که باید در فقیه وجود داشته باشد تا بتوان به او مراجعه کرد یا امر ولایت را بدو سپرد؛ در این صورت است که اطاعت از او لازم میشود، امّا اگر او زمانی این شرایط را از دست داد، دیگر نه تنها اطاعت از او لازم نیست، بلکه ولایت او مشروعیت نیز ندارد. بنابراین، اطاعت از ولی فقیه، با وجود این شرایط از ناحیۀ خداوند لازم شمرده میشود؛ از اینرو، اطاعت از او، مطلق است؛ بدین معنا که شرایط مزبور، شرط اطاعت از وی نیست، بلکه او به طور مطلق مفترض الطاعۀ است.
بنابر آنچه گفته شد، این قاعده که "اگر خداوند به طور مطلق از کسی امر بکند، فردِ مطاع معصوم است"، با نمونههای یاد شده نقض نمیشود و براساس آن، میتوان دومین ویژگی اولی الامر را، عصمت ایشان دانست[۵۴].
در فضای مباحث درون شیعی، میتوان در تأیید این مدعا به برخی روایات نیز استناد کرد؛ از جمله آنکه امیر المؤمنین (ع) فرمود: «آتَاهُ اللَّهُ سُلْطَاناً فَزَعَمَ أَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْصِيَتَهُ مَعْصِيَةُ اللَّهِ وَ كَذَبَ لِأَنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ... وَ لَا طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اللَّهَ إِنَّمَا الطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ (ص) وَ لِوُلَاةِ الْأَمْرِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَةِ الرَّسُولِ (ص) لِأَنَّهُ مَعْصُومٌ مُطَهَّرٌ لَا يَأْمُرُ بِمَعْصِيَتِهِ وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ»[۵۵]؛ کسی است که خداوند به او حکومت داده، پس گمان میکند که اطاعت از او، اطاعت از خداوند است و نافرمانی از او، نافرمانی از خداوند است، در حالی که دروغ گفته است؛ زیرا اطاعتی برای مخلوق در نافرمانی از خالق نیست... و اطاعتی برای کسی که معصیت خداوند را انجام میدهد، نیست. همانا، اطاعت برای خدا و رسولش و والیان امر است و همانا، خداوند به اطاعت از رسول فرمان داده است، زیرا او معصوم و مطهَّر است و امر به معصیت او نمیکند و همانا، به اطاعت از اولی الامر فرمان داده، زیرا آنها معصوم و مطهَّرند و امر به معصیت او نمیکنند. براساس این روایت، اوّلاً اطاعت از هیچ کس جز خدا، رسول و اولی الامر، به طور مطلق لازم نست؛ ثانیاً دلیل اطاعت مطلق از رسول و اولی الامر، آن است که ایشان معصوماند و امر به نافرمانی از خداوند نمیکنند[۵۶].
مبیّن و مجری احکام بودن
یکی از مباحثی که پیرامون مسئله اولی الامر وجود دارد، آن است که خداوند متعال مردم را در چه حوزهای به اطاعت از اولی الامر فرمان داده است؟ به دیگر سخن، خداوند متعال چه مسئولیتهایی به ایشان داده است که مردم در آن حوزه، به اطاعت از ایشان موظفاند؟ آیه کریمه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۵۷]، به روشنی به این مسئله نپرداخته است؛ با وجود این، با توجّه به شواهد و قراین میتوان به نکاتی در این باره دست یافت. چنانکه گذشت، خداوند متعال مردم را به اطاعت از اولی الامر فرمان داده است. گفتیم که واژه اولی الامر، به معنای صاحبان امر است؛ بدین معنا که آنها امر و کار و مسئولیتی را بر عهده دارند. این تعبیر گویای این حقیقت است که از جانب خداوند، مسئولیت یا مسئولیتهایی بر عهده ایشان است، وگر نه فرمان دادن به اطاعت از ایشان، بیهوده بود. به دیگر سخن، خداوند متعال مقرر فرموده است که مسئولیتهایی بر عهدۀ ایشان باشد؛ آنگاه مردم را به اطاعت از ایشان، در حوزۀ آن مسئولیتها فرمان داده است. این استظهار با رهیافت از مقارنت امر به اطاعت از اولی الامر با اطاعت از اولی الامر با اطاعت از حضرت رسول (ص) بیشتر روشن میشود؛ چرا که ایشان از طرف خداوند مسئولیتهایی بر عهده دارند که مردم در آن حوزه، به اطاعت از ایشان مأمورند.
از همینجا، این گمان به ذهن میرسد که از آنجا که امر به اطاعت از این دو، در کنار هم و تنها با یک فعل امر آمده، مسئولیتهایشان نیز یکسان است، مگر آنکه از خارج آیه، دلیلی بر استثنای برخی مسئولیتها اقامه شود. به دیگر سخن، معنا ندارد که متکلم حکیم، در کلامی واحد و با یک سیاق به اطاعت از دو نفری امر کند که هیچ سنخیتی از جهت مسئولیت با یکدیگر ندارند؛ از اینرو، مسئولیتهای پیامبر متوجّه اولی الامر نیز میشود.
حضرت رسول (ص) مسئولیتهای متعددی داشتهاند که برخی از آنها عبارتاند از: دریافت و ابلاغ وحی[۵۸]، تبیین معارف دینی[۵۹]، داوری میان مردم[۶۰]، رهبری جامعه اسلامی و اجرای احکام[۶۱].
از میان این مسئولیتها، آنچه که استثنائاً اولی الامر از آن برخوردار نیستند، شأن دریافت و ابلاغ وحی است؛ امّا دلیلی بر استثنای سایر وظایف و شئون وجود ندارد؛ از اینرو، تمام مسئولیتهای پیامبر اکرم (ص) بر عهده اولی الامر نیز خواهد بود. یکی از ادلهای که ثابت میکند اولی الامر شأن دریافت و ابلاغ وحی را ندارند، در ذیل آیه ﴿... فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۶۲] است. در این قسمت از آیه، خداوند متعال به مؤمنان دستور میدهد که اگر با یکدیگر اختلافی پیدا کردند، آن را به خداوند و رسول او ارجاع دهند. در اینجا دیگر نامی از اولی الامر برده نمیشود، در حالی که امر به اطاعت از آنها همچون اطاعت از خدا و رسول او، مطلق بود. از اینکه در اینجا، تنها به ارجاع به خدا و رسول او دستور داده میشود، چنانکه برخی محقّقان گفتهاند، فهمیده میشود که اولی الامر حکمی در کنار حکم خداوند ندارند[۶۳]، بلکه ایشان باید با مراجعه به سخنان خدا و سخنان پیامبر، که بیانکننده سخنان خدا است، به ایفای مسئولیتهای خود بپردازند.
بنابراین، اولی الامر مبیّن و مجری احکام دیناند. باید توجّه داشت، اگر چنین شأنی را نیز برای اولی الامر قائل نباشیم، اساساً امر به اطاعت از آنها، در کنار امر به اطاعت از حضرت رسول (ص) لغو و بیفایده خواهد بود. آیه زیر نیز مؤید وجود چنین شأنی برای اولی الامر است: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۶۴].
در این آیه، خداوند متعال به افراد جامعه اسلامی توصیه میکند، در صورتی که شایعهای میان جامعه پیچید، آن را به رسول خدا (ص) و اولی الامر ارجاع دهند تا با صحت و سقم آن به درستی آشنا شوند. ذیل آیه تأکید میکند که اگر مردم چنین نکنند، دچار شیطان میگردند و منحرف میشوند؛ از اینرو، علم به چنین اموری نیز تنها در اختیار رسول خدا (ص) و اولی الامر است. در حقیقت، شایعاتی که در جامعه موجب بر هم زدن نظم، انضباط و امنیت اجتماعی است، باید به رسول خدا (ص) و اولی الامر سپرده شود و لازم است، مردم چنین اخباری را با توجّه به سخن رئیس و مدیر جامعه تشخیص و تمییز دهند. بنابراین، تناسب حکم و موضوع، اقتضای آن را دارد که پیامبر اکرم (ص) مدیر اجتماعی جامعه باشند و اولی الامر نیز همچون رسول خدا (ص) شأن مدیریتی و اجرایی داشته باشند. اولی الامر برای به عهده گرفتن این مسئولیت، برخوردار از علمی ویژهاند که با استفاده از آن، بر تشخیص درستی و نادرستی اخبار و شایعات توانایند و از اینرو میتوانند مانع از گمراهی و انحراف مردم بشوند.
ممکن است گفته بشود، اولی الامر در این آیه، غیر از اولی الامر در آیه قبل، آیه ۵۹ سوره نساء، است و مقصود از ایشان در این آیه، همان کارشناسان امر یا دانشمنداناند[۶۵].
در پاسخ به این اشکال میتوان گفت: سیاق این آیه به گونهای است که نمیتوانند هر گونه کارشناس یا دانشمندی را دربرگیرد؛ زیرا اولی الامر در این آیه، کسانیاند که باید واقعیات را از غیر واقعیات تشخیص دهند و مردم را با حقایق امور آشنا سازند و، چنانکه برخی مفسران گفتهاند، مردم نیز باید از سخن ایشان به علم حقیقی دست یابند[۶۶]. روشن است که چنین کارشناسی، لزوماً باید از خطا و اشتباه معصوم باشد تا بتواند چنین کاری را داشته باشد. از سوی دیگر، از مقارنت دو واژه اولی الامر و رسول در این آیه، میتواند چنین برداشت کرد که چنانکه پیامبر خدا (ص) به دلیل عصمت خود، بر آشنا کردن مردم با حقایق امور توانمند بودند، اولی الامر نیز اگر چنین تواناییای دارند، به دلیل عصمت ایشان است[۶۷][۶۸].
عالم بودن به علم الهی
در قسمت پیشین، روشن شد که اولی الامر کسانیاند که مبیّن و مجری احکام خداوند متعال هستند. روشن است که لازمه برخورداری از این شأن، داشتن علم حقیقی به احکام الهی و سنّت رسول الله (ص) است. از دیگر نتایج مباحث پیشین نیز عصمت اولی الامر از اشتباه بود که مقصود از آن، عصمت از اشتباه در تبیین و اجرای دین است؛ لازمه این عصمت نیز برخورداری از علمی الهی و ویژه، نسبت به مسائل مربوط به این حوزه است. آیه ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۶۹] نیز که از استنباط مسائل به وسیله پیامبر (ص) و اولی الامر سخن به میان آورده بود، از دیگر ادلّه برخورداری از اولی الامر از علم ویژه و الهی است[۷۰].
منصوب بودن به نصب الهی
در سطور پیشین ثابت شد که اولی الامر معصوم از گناه و اشتباه و دارای علم ویژه به احکام الهیاند. از ظاهر آیه هم، چنانکه گفته شد، برمیآید که خداوند متعال ایشان را مسئول تبیین و اجرای احکام کرده است. با توجّه به آنچه گذشت، میتوان گفت منصوب بودن ایشان از طرف خداوند، نتیجه طبیعی آموزههای پیشین است. بنابراین میتوان گفت: اولی الامر انسانهایی مفترض الطاعه، معصوم، عالم به احکام خداوند و سنّت نبوی، مجری و مبیّن احکام خداوند و سنّت نبوی و منصوب از ناحیه خداوندند[۷۱].
منابع
پانویس
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸۸ و نیز، ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۳۳۸.
- ↑ «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید؛ بنابراین اگر رو بگردانید بدانید که تنها پیامرسانی روشن بر عهده فرستاده ماست» سوره مائده، آیه ۹۲.
- ↑ «و از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید پس اگر پشت کنید بر عهده پیامبر ما، تنها پیامرسانی آشکار است» سوره تغابن، آیه ۱۲.
- ↑ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهادهاند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهادهاند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۱۵۰.
- ↑ «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶.
- ↑ ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۷، ص۱۹۵.
- ↑ در ذیل پاسخ به شبهاتی که بر اطلاق افتراض الطاعة مطرح کردهایم، به زوایای بیشتری از این مسئله خواهیم پرداخت.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۹؛ نیز، ر. ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳. شایان ذکر است که این روایت به دلیل وجود ابان بن ابی عیاش در سلسله روایاتش، معتبر به شمار نمیآید. با وجود این، به جهت آنکه محتوای آن مطابق با ظاهر آیه اولی الامر است، دست کم به عنوان مؤید کارآمد است.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۹۴.
- ↑ «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ». شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۹.
- ↑ ر. ک:گروهی از نویسندگان، الامامة و الولایة فی القرآن الکریم، ص۴۳؛ محمدحسین مظفر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۲۱.
- ↑ «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ ر. ک: ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾ «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳؛ ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا﴾ «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بیگمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتنستای باشد دوست نمیدارد» سوره نساء، آیه ۳۶؛ ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی میرسانیم؛ و زشتکاریهای آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱؛ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾ «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ «و به آدمی سپردهایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر! بازگشتتان به سوی من است آنگاه من شما را از آنچه انجام میدادید آگاه خواهم کرد» سوره عنکبوت، آیه ۸.
- ↑ عنکبوت (۲۹)، ۱۵.
- ↑ «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
- ↑ «پس، از دروغانگاران پیروی مکن!» سوره قلم، آیه ۸.
- ↑ «پس، از کافران فرمان نبر» سوره فرقان، آیه ۵۲.
- ↑ ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ «و از خداوند و فرستاده (او) پیروی کنید باشد که بر شما بخشایش آورند» سوره آل عمران، آیه ۱۳۲؛ ﴿تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ «اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹؛ ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا﴾ «و از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و (از بدی) بپرهیزید» سوره مائده، آیه ۹۲؛ ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ «از تو از انفال میپرسند بگو: انفال از آن خداوند و پیامبر است پس، از خداوند پروا کنید و میانه خود را سازش دهید و اگر مؤمنید از خداوند و پیامبرش فرمان برید» سوره انفال، آیه ۱؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنْتُمْ تَسْمَعُونَ﴾ «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبر او فرمان برید و در حالی که سخن او را میشنوید از او رو مگردانید» سوره انفال، آیه ۲۰؛ ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ﴾ «و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و در هم نیفتید که سست شوید و شکوهتان از میان برود و شکیبا باشید که خداوند با شکیبایان است» سوره انفال، آیه ۴۶؛ ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ «و کسانی که از خداوند و پیامبرش فرمان برند و از خداوند بهراسند و از او پروا کنند کامیابند» سوره نور، آیه ۵۲؛ ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ «بگو: از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و اگر رو بگردانید جز این نیست که آنچه بر گردن او نهادهاند بر اوست و آنچه بر گردن شما نهادهاند بر شماست و اگر از او فرمان برید راهیاب میشوید و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴؛ ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید» سوره احزاب، آیه ۳۳؛ ﴿يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾ «تا کردارهایتان را شایسته گرداند و گناهانتان را بیامرزد و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بیگمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ﴾ «ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۳۳؛ ﴿وَإِنْ تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «و اگر از خداوند و پیامبرش فرمان برید از (پاداش) کردارهایتان چیزی کم نمیکند که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۴؛ ﴿فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾ «پس نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کنید و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۳؛ ﴿وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ «و از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید پس اگر پشت کنید بر عهده پیامبر ما، تنها پیامرسانی آشکار است» سوره تغابن، آیه ۱۲. شایان ذکر است که آیات یادشده، تنها آیاتی است که در آنها از واژه ﴿أَطِيعُوا﴾ و مشتقات آن استفاده شده است، وگرنه آیات دیگری نیز وجود دارد که بیانگر اطاعت از رسول خدا (ص) است که برخی از آنها در متن آمده است.
- ↑ «اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ» سوره نساء، آیه ۱۳.
- ↑ «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
- ↑ ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ «و کسانی که از خداوند و پیامبرش فرمان برند و از خداوند بهراسند و از او پروا کنند کامیابند» سوره نور، آیه ۵۲؛ نیز، ر. ک: ﴿يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾ «تا کردارهایتان را شایسته گرداند و گناهانتان را بیامرزد و هر که از خداوند و فرستاده او فرمان برد بیگمان به رستگاری سترگی رسیده است» سوره احزاب، آیه ۷۱.
- ↑ «و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در میآورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۴.
- ↑ «خداوند آنان را که خداوند و فرستاده او را میآزارند در این جهان و جهان بازپسین لعنت میکند و برای آنها عذابی خوارساز آماده کرده است» سوره احزاب، آیه ۵۷.
- ↑ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستادهایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
- ↑ ﴿وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا﴾ «و آنان که با خداوند و پیامبر او نافرمانی کنند بیگمان آتش دوزخ، آنان راست که هماره در آن جاودانند» سوره جن، آیه ۲۳؛ نیز، ر. ک: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید و اگر پشت کردند (بدانند که) بیگمان خداوند کافران را دوست نمیدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ جالب آن است که خداوند متعال در قرآن کریم، گاهی نیز چنین بیان کرده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾ [«و پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم، اگر نمیدانید از اهل کتاب بپرسید» سوره انبیاء، آیه ۷]. خداوند متعال در این آیه، دستور داده است که مشرکان سراغ اهل ذکر بروند و در خصوص این مسئله از آنها سؤال کنند که آیا رسولان پیش از پیامبر از جنس بشر بودهاند یا ملک؟ اگر چه روایات مستفیض بسیاری مصادیق ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ را در این آیه، امامان معصوم دانستهاند، به گونهای که محمد بن حسن صفار ۲۸ روایت در این خصوص نقل کرده است (ر. ک: بصائر الدرجات، ص۴۳-۳۸). شأن نزول و مصداق ﴿أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ در این آیه، به تصریح بسیاری از مفسران شیعه و سنی، همانا اهل کتاباند. محمود زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۶۰۷؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۷، ص۲۱۱؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۵۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ج۱۲، ص۴۲؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۹۳؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین، ج۵، ص۱۹۱؛ محمد بن محمدرضا مشهدی قمی، کنز الدقائق، ج۷، ص۲۱۱؛ سید قطب شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۷۲؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، تفسیر المنیر، ج۱۴، ص۱۴۳؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۴، ص۸۷؛ سید علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۵، ص۴۴۶. به نظر میرسد، در این آیه، خداوند متعال صرفاً بر اساس قاعده عقلاییِ رجوع جاهل به عالم، مردم را به آگاهان ارجاع داده است؛ از اینرو، باید ائمّه اطهار (ع) را، مصادیق اکمل و اتم این آیه به شمار آورد. به دیگر سخن، در اینجا نمیتوان گفت که چون خداوند متعال امر به سؤال از اهل ذکر کرده است، پس ایشان معصوماند، و در غیر این صورت، خداوند اغرای به جهل کرده است. از اینرو، خداوند در اینجا امر به سؤال از اهل ذکر را به صورت فاسئلوا الله و اسئلوا الرسول و اهل الذكر، بیان نمیکند تا اطلاقی را نسبت به سؤال کردن از اهل ذکر برساند و آنگاه نتیجه گرفته شود که هر آن چه که آنها بگویند، لازم است پذیرفته شود. در آیه اولی الامر، به اطاعت مطلق از اولی الامر فرمان داده شده است. اگر خداوند متعال این امر را در آیه دیگری، تنها با بیان أَطِيعُوا أُولِي الْأَمْرِ، بیان میفرمود، استنباط اطاعت مطلق از اولی الامر و این که این اطلاق تقییدپذیر نیست، نادرست بود. در حقیقت، بیان أَطِيعُوا أُولِي الْأَمْرِ، مانند بیان ﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ﴾ است. امّا در این آیه، امر به اطاعت از اولی الامر، در کنار امر به اطاعت از رسول گرامی اسلام (ص) صادر شده و اساساً «امری مستقل» برای اولی الامر نیاورده است و چنانکه گذشت، اطلاق آن تقییدپذیر نیست.
- ↑ گفتنی است، قاعدهای نیست که تنها عالمان شیعی از آن استفاده کرده باشند، بلکه از آنجا که قاعدهای عرفی و برخاسته از قواعد عرفی زبان است، دیگران نیز از آن استفاده کردهاند، چنانکه عالمان اهل سنت در تفسیر آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾ [سوره مائده، آیه ۵۵] از آیات قبل از آن استفاده کرده و به این نتیجه رسیدهاند که چون در آیات پیشین «ولایت» به معنای نصرت و محبّت بوده و این آیات نیز در سیاقی واحد بیان شده است، پس ولایت در آیه ۵۵ سوره مائده نیز باید به همین معنا باشد. جالب آنکه مفسران شیعی نیز برای مخدوش ساختن چنین دیدگاهی، در مقام انکار استفاده از قاعده سیاق برنیامده، بلکه بر این باورند که این سخن وقتی پذیرفتنی است که ثابت شود سیاقی واحد وجود داشته است؛ در حالی که با توجه به آنکه آیه ۵۵ سوره مائده در شأن امیر المؤمنین (ع) نازل شده است، روشن میشود که این آیات در کنار یکدیگر نازل نشدهاند؛ از اینرو، سیاقی وجود ندارد تا بر اساس آن بتوان نظریه یادشده را مطرح کرد. ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۲، ص۳۸۴؛ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۶. ذیل عنوان «بررسی دیدگاه اول» به تفصیل به این بحث پرداخته شد.
- ↑ در آیات پیشین و پسین آیه نهی از اطاعت مسرفان چنین آمده است: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴾ «پس، از خداوند پروا کنید و از من فرمان برید * و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید * آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۰-۱۵۲.
- ↑ «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
- ↑ «و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ أعاد الفعل في قوله و أطيعوا الرسول إشارة إلى استقلال الرسول بالطاعة و لم يعده في أولي الامر إشارة إلى انه يوجد فيهم من لا تجب طاعته ثم بين ذلك بقوله فان تنازعتم في شيء كأنه قيل فان لم يعملوا بالحق فلا تطيعوهم وردوا ما تخالفتم فيه إلى حكم الله و رسوله. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۹۹.
- ↑ در ادامه نوشتار، توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۹۸-۲۰۸.
- ↑ برای نمونه، ر. ک: ابو الصلاح حلبی، الکافی، ص۹۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ فض بن حسن بن علی طبری، کامل البهایی فی السقیفه، ج۱، ص۱۳۱؛ حسن بن یوسف حلی، الالفین، ج۱، ص۱۱۶؛ سید عمید الدین عبیدلی، اشراق اللاهوت فی شرح الیاقوت، ص۴۷۸؛ ملا عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۵۲۴؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۰۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۴۹۵؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۰۸؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۴۹۵؛ محمد حسین مظفّر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۲۱؛ سید عبدالاعلی موسوی سبزواری، مواهب الرحمان، ج۸، ص۳۱۰؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۰؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۷، ص۳۲۴؛ ناصر مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۱. گفتنی است که عالمان شیعه برای اثبات عصمت امامان (ع) چنان به این آیه استناد کردهاند که عالمان اهل سنت نیز آن را یکی از براهین شیعه در این باره دانستهاند. ر. ک: قاضی عبدالجبّار معتزلی، المغنی، ج۲۰، ص۱۴۳؛ محمد بن عمر فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج۲، ص۲۷۸؛ سیف الدین آمدی، ابکار الافکار، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ احمد حمید الدین کرمانی، المصابیح فی اثبات الامامیۀ، ص۹۶-۹۹.
- ↑ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۳.
- ↑ برای نمونه، ر. ک: ابو الصلاح حلبی، الکافی، ص۹۳؛ فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۲۶۵؛ حسن بن یوسف حلی، الالفین، ج۱، ص۱۱۶؛ سید عمید الدین عبیدلی، اشراق اللاهوت فی شرح الیاقوت، ص۴۷۸؛ ملّا عبدالرزاق لاهیجی، گوهر مراد، ص۵۲۴؛ محمدباقر مجلسی، مرآة العقول، ج۲، ص۳۰۸؛ محمد حسین مظفّر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۲۱؛ سید عبدالاعلی موسوی سبزواری، مواهب الرحمان، ج۸، ص۳۱۰؛ سید محمد حسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۷، ص۳۲۴.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۱۰۱؛ عماد الدین حسن بن علی طبری، کامل البهایی فی السقیفه، ج۱، ص۱۳۱؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۴۹۵؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۰؛ ناصر مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۱.
- ↑ «بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ «ای مؤمنان! گامهای شیطان را پی نگیرید و هر کس گامهای شیطان را پی بگیرد (بداند که) بیگمان او به کار زشت و ناپسند فرمان میدهد» سوره نور، آیه ۲۱.
- ↑ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۷۹- ۸۱.
- ↑ استاد آیت الله مصباح یزدی، در این باره مینویسد: «روشن است در میان معتقدان به ولایت فقیه، هیچ کس معتقد به عصمت ولی فقیه نبوده و حتّی چنین ادّعایی نکرده است، زیرا ما معتقدیم فقط پیامبران، حضرت زهرا و امامان (ع) معصوماند. اکنون سؤال این است: با توجّه به عدم عصمت ولی فقیه و احتمال خطا و اشتباه در او، آیا این احتمال مانع اطاعت از وی میگردد؟ به نظر میآید، چنین ملازمهای وجود ندارد؛ یعنی چنان نیست که اگر کسی معصوم نبود، اطاعت او لازم نباشد. اگر به سیرۀ عملی شیعیان توجّه کنیم، مییابیم آنها بیچون و چرا از مراجع، تقلید میکردهاند و به فتوای آنان عمل مینمودهاند، در حالی که هیچ کس معتقد به عصمت مراجع نبوده، بلکه با تغییر فتوای مرجع میفهمیدند، نه تنها او عصمت ندارد، که قطعاً اشتباه هم کرده است، زیرا یا فتوای پیشین او خطا بوده و یا فتوای جدیدش. همچنین از اختلاف فتاوای مراجع معلوم میشود، بعضی از آنان دچار خطای در فتوا شدهاند، ولی با این حال، هیچ کس اندک تردیدی در وجوب تقلید از مراجع ندارد». محمد تقی مصباح یزدی، پرسشها و پاسخها، ج۲، ص۱۴.
- ↑ در این باره، ر. ک: عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ص۳۳۳.
- ↑ در این میان، برخی که به «آنارشیست» موسوماند، لزوم حکومت در جامعه را منکرند. این گروه که در میان فلاسفه یونان نیز طرفدارانی داشتند، معتقدند بشر قادر است با اصول اخلاقی، زندگی اجتماعی خود را اداره کند و میتوان افراد جامعه را چنان تعلیم داد و تربیت کرد، که بدون وجود حکومت، مصالح خود را بشناسند و در پی تحصیل آن باشند. ر. ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ج۲، ص۲۸؛ محمد جواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، ص۹۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ برای تفصیل بیشتر در این باره، ر. ک: محمد تقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ص۹۵-۹۶؛ محمد جواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، ص۲۰۰؛ محمود فتحعلی، درآمدی بر نظام ارزشی و سیاسی اسلام، ص۱۳۲- ۱۳۴؛ احمد واعظی، حکومت اسلامی، ص۱۷۰-۱۷۱.
- ↑ «صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِينِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِيعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ». شایان ذکر است که این شرایط برای فقیه ذکر شده است. امام حسن عسکری (ع)، تفسیر امام حسن عسکری (ع)، ص۳۰۰؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۴۵۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کلینی، الکافی، ج۱، ص۶۸.
- ↑ برای تبیین قلمرو عصمت اولی الامر در این آیه، ر. ک: محمد حسین فاریاب، بررسی مسئله عصمت امام از دیدگاه متکلمان امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، پایاننامه کارشناسی ارشد، ص۲۰۰- ۲۰۲.
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۳۹؛ نیز، ر. ک: شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۰۸-۲۱۱.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا﴾ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند * جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد * تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا میگیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۸.
- ↑ ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾ «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمیآورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کردهای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
- ↑ ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳؛ و نیز: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا﴾ «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶. راجع به دلالت این آیه بر زعامت سیاسی، ر. ک: سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۲۱.
- ↑ «... و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸۹؛ نیز ر. ک: ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۴۲.
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۱. شایان ذکر است که ایشان ذیل آیه ۵۹ سوره مائده، به گونهای دیگر سخن به میان آوردهاند: «اگر میبینیم در آیه ۸۳ همین سوره، برای حل بعضی از مشکلات ارجاع به اولی الامر داده شده است، منظور از آن، اختلاف در احکام و قوانین کلی شرع نیست، بلکه همانطور که در تفسیر آیه مزبور خواهد آمد، درباره مسائل مربوط به طرز اجرای احکام است. شرح بیشتر این موضوع را، به خواست خدا، در ذیل همان آیه خواهیم خواند». ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۳، ص۴۴۲.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج۳، ص۲۷۳؛ حسین بن علی ابو الفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان؛ ج۶، ص۳۵؛ ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین؛ ج۳، ص۸۱.
- ↑ برخی از مفسرانی که اولی لامر در این آیه را، همان اولی الامر در آیه ۵۹ سوره نساء دانستهاند، عبارتاند از: محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی ابو الفتوح رازی، روض الجنان و روح الجنان، ملا فتح الله کاشانی، منهج الصادقین؛ محمد بن علی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۵۱؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۲. افزون بر آن، مفسرانی نیز هستند که اولی الامر در این آیه را مانند اولی الامر در آیه ۵۹ سوره نساء، بر امامان معصوم (ع) تطبیق کردهاند؛ برای مثال، ر. ک: فضل بن حسن طبرسی، جوامع الجامع، ص۱، ص۲۷۴؛ علی بن حسین عاملی، الوجیز فی تفسیر القرآن العزیر، ج۱، ص۳۲۹؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر الصّافی، ج۱، ص۴۷۴؛ محمد بن محمد رضا قمی مشهدی، کنز الدّقائق، ج۳، ص۴۸۵؛ سید عبدالله شبر، تفسیر القرآن الکریم، ج۱، ص۱۲
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۱۶-۲۲۰.
- ↑ «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۲۰.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۲۲۱.