بحث علائم و نشانههای ظهور ارتباط بسیار نزدیکی با بحث شرایط ظهور دارد، لذا لازم است این دو واژه تعریف شود تا تفاوت آنها معلوم گردد. شرایط به معنای سببها و زمینهها، به اموری گفته میشود که تحققِ مطلوب و مشروط، به وجود آنها بستگی دارد و تا اینها محقق نشوند، مشروط به وجود نمیآید. بر این اساس مراد از شرایط ظهور آن دسته از اموری هستند که تحقق ظهور وابسته به وجود آنهاست و تا آنها محقق نشوند ظهور نیز واقع نخواهد شد[۱].
علائم به معنای نشانهها، به اموری گفته میشود که نمایانگر مقصود و مطلوب هستند. به عبارت دیگر نشانه پدیدهای است که با مقصود و مطلوب مرتبط بوده و ضمن آنکه آدمی را به سوی آن راهنمایی میکند، در مسیر بودن و نزدیک شدن به هدف را یادآور میشود. مراد از علائم ظهور آن دسته از حوادثی است که براساس بیانپیشوایانمعصوم (ع)، قبل و یا در آستانۀ ظهور واقع خواهد شد و تحقق هر کدام نوید نزدیک شدن یا وقوع قیامامام مهدی (ع) را میدهد[۲]. در نتیجه علائم فقط کاشف از پدیده ظهورند[۳] ولی شرایط محقق ظهورند. فایده دانستن شرایط ظهور آن است که انسانها را برای فراهم کردن شرایط به تلاش و جنبش وا میدارد.[۴]
وابستگی ظهور به شرایط، یک نحوه وابستگی واقعی است، اما وابستگی به نشانهها وابستگی از جهت کشف و اعلام است نه به عنوان یک امر واقعی و ارتباط حقیقی.[۵] نبود بعضی از شرایط موجب عدم ظهور است و نبود آنها کارظهور و تحقق اهداف آن را که گسترش عدالت جهانی باشد مختل میسازد و خواه ناخواه برنامهریزی کامل الهی برای تحقق این منظور ناتمام میماند؛ اما نشانه، هیچگونه دخالتی در اصل ظهور ندارد و فقط دلالتی بر ظهور داشته و موجب آگاهی و اطلاع مردم از ظهور میشود.[۶] البته باید توجه داشت بعضی از نشانهها خود جزئی از شرایط هستند، مثلاً وجود دجال و یا قتل نفس زکیه؛ از پیامدها و نتایج دوران فتنهها و انحرافاتی است که وسیلهای برای آزمایشمردم و یکی از شرایط ظهور است. بنابراین بین این گونه نشانهها و بعضی شرایط ارتباطی محکم و رابطهای لازم وجود دارد.[۷]
علائم ظهور عبارت است از چندین رویداد و حادثه که گاهی نیز به طور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعی که بین آنها و ظهور وجود دارد، این است که همۀ آنها پیش از ظهور تحقق مییابند، و به همین جهت در روایات به عنوان علامت مطرح شدهاند. اما شرایط ظهور به اعتبار برنامهریزی طولانی الهی، با ظهور رابطۀ واقعی داشته و سبب پیدایش آن هستند.[۸]
علامت ظهور، رویدادی است که ادامه و گسترش ندارد و هر اندازه به طول انجامد در نهایت دوامی نخواهد داشت؛ بر خلاف شرایط که مستلزم بقا و تداوم است، و بر طبق برنامهریزی الهی تا هنگام ظهور حضرت آن شرایط پدید آمده میبایست باقی باشد تا نتیجه خود را بدهد و ظهور تحقق یابد.[۹]
تمامی علامات پیش از ظهور پدید آمده و از بین میرود؛ لکن شرایط به طور کامل به وجود نمیآیند مگر نزدیک ظهور و یا به هنگام وقوع آن و ممکن نیست از بین بروند و الا لازم میآید شرط از مشروط جدا شده و نتایج با مقدمات ارتباط و پیوستگی نداشته باشند و وقوع چنین چیزی محال است.[۱۰] البته از جهتی دیگر این مورد وجه مشترک بین علائم و شرایط ظهور است زیرا هر دو قبل از ظهور حضرت محقق میشوند، زیرا اگر قبل از تحقق شرایط و نشانههاظهور انجام بگیرد لازم میآید که مشروط پیش از آن که شرطش وجود یابد، تحقق پذیرد... و همچنین علاماتی که درستی آن محرز شده است، دروغ از کار درآید[۱۱].[۱۲]
شرایط ظهور در برنامهریزی الهی دخیل هستند و میبایست مورد توجه قرار گیرند؛ زیرا فرا رسیدن روز موعود متوقف بر آنها است، لکن نشانهها هیچگونه دخالتی در این مسیر ندارند بلکه فایدۀ مهم آنها این است که مسلمانها را از وجود آن روز آگاه ساخته و ذهن آنها را برای استقبال از آن روز آماده میسازند.[۱۳]
نشانههای ظهور را میتوان شناسایی کرد و میتوانیم بفهمیم کدام یک از آنها تاکنون موجود شده و کدام یک هنوز موجود نگشته، اما در مورد شرایط، نمیتوان به تمام شرایط در یک زمان دست یافت و یا آنها را حاصل کرد؛ زیرا برخی از شرایط، وجود تعداد کافی از افراد آزموده و با اخلاص در سطح جهانی بوده و بررسی درست و شناسائی آنها برای اشخاص عادی امکانپذیر نیست.[۱۴]
تحقق هم زمان همۀ نشانهها یا گردآمدن آنها در یک زمان ضرورت ندارد، نشانهها میتوانند با فاصلههای بسیار اتفاق افتند و در زمان واحد گرد نیایند، ولی شرایط چنین نیستند؛ در نهایت باید تمام شرایط با هم محقق شوند و در یک زمان اجتماع کنند تا ظهور پدید آید.[۱۵]
شرایط ظهور با هم ارتباط متقابل و واقعی دارند، حال آنکه ارتباط خاصی میان نشانههای ظهور مشاهده نمیشود[۱۸].
شرایط ظهور باید مداومت داشته باشند و شرط بقای ظهورند، حال آنکه نشانههای ظهور در زمانی خاص رخ میدهند و نه لزوم و نه امکان دارد که آن شرایط در مدت زمانی طولانی واقع شوند و وقوع آنها ادامه یابد[۱۹].
همه شرایط ظهور باید متحقق باشند؛ با آنکه نشانههای ظهور لازم نیست که همهشان رخ بدهند و تنها حدوث علایم حتمی کافی است و بقیه به نزدیکی ظهور دلالت میکنند و اگر پیش از ظهور رخ ندهند، مشکلی در امر ظهور پیش نمیآید[۲۰].
«با اینکه نشانهها و شرایط در مطالب کلی مذکور با یکدیگر شریکند، در عین حال از جهات متعدد دیگر با هم تفاوتها و فرقهایی دارند که میبایست به بررسی آن تفاوتها بپردازیم.
تفاوت اول: وابستگی ظهور به شرایط یک نحوه وابستگی واقعی است لکن وابستگی به نشانهها وابستگی از جهت کشف و اعلام است نه به عنوان یک امر واقعی و ارتباط حقیقی. و تفاوت عمده بین این دو مفهوم همین است. زیرا معنای شرط در فلسفه آن است که رابطه آن با مشروط، رابطه علت با معلول باشد به طوری که مشروط بدون وجود شرط، هیچگاه موجود نشود. و این همان چیزی است که به طور حتم میتوانیم درباره شرایط ظهور بگوئیم که نبود بعضی از شرایط موجب عدم ظهور است تا جائی که اگر آنها موجود نشود، اصلا ظهور معقول نخواهد بود، و نبود آنها اصلا کار ظهور و تحقق اهداف آن را که گسترش عدالت جهانی باشد مختل میسازد و خواه ناخواه برنامهریزی کامل الهی برای تحقق این منظور ناتمام میماند. بنابراین میبایست تمام شرایط ظهور موجود باشد تا تحقق ظهور و پیروزی و موفقیت آن امکان یابد.
اما نشانه، هیچگونه دخالتی در اصل ظهور ندارد، و فقط دلالتی بر ظهور کرده و موجب آگاهی و اطلاع مردم از ظهور میشود، همچون پرواز و هیجان پرندهها است که بر بارش باران و یا رعد و برق دلالت میکند بدون اینکه هیچگونه رابطهای با ریزش باران و یا وجود صاعقه داشته باشد. باران طبق عوامل و علل خود میبارد، پرندهای باشد یا نباشد پرواز و هیجانی از خود نشان بدهد یا ندهد، گرچه همیشه با هم همراه و هم زمان هستند. آنچه در علائم ظهور مییابیم همین ویژگی است که میتوانیم بدون وجود آن نشانهها، ظهورحضرت را تصور کنیم؛ و با تخلف از آن نشانهها، رابطه و پیوستگی بین علت و معلول و یا سبب و مسبب از بین نمیرود. فقط اشکالی که ممکن است پیش آید آن است که روایات گویای علامات، دروغ از کار درمیآید و دروغ را نمیتوان به ساحت مقدسپیامبر (ص) یا ائمهمعصومین (ع) نسبت داد. و اگر دلیل و روایت معتبری بود خواه ناخواه میبایست به طور حتم آن نشانهها تحقق یابد، و ظهور پیش از وقوع آن نشانهها امکانپذیر نیست گرچه بین نشانه و ظهور - همچون شرایط - ارتباط و وابستگی واقعی نباشد. آری نکتهای که باید در نظر داشت آن است که بعضی از این نشانهها خود جزئی از شرایط هستند، مثلا وجود دجال و یا قتل نفس زکیه؛ از پیآمدها و نتایج دوران فتنهها و انحرافاتی است که وسیلهای برای آزمایشمردم و یکی از شرایط ظهور است. بنابراین بین این گونه نشانهها و بعضی شرایط ارتباطی محکم و رابطهای لازم همچون ارتباط سبب با مسبب وجود خواهد داشت، و نهایتا همان خصوصیت شرایط در این گونه نشانهها نیز میبینیم. در عین حال با در نظر گرفتن دو مطلب هماهنگ زیر درمییابیم که وجود این علامات نیز با آنچه در تفاوت میان شرط و نشانه گفتیم منافات ندارد:
اول: اینگونه علامات نیز در سلسله علل ظهور قرار ندارد، بلکه یکی از معلولات و پیآمدهای برخی از علل ظهور است و لذا جزء علتها نمیباشد، گرچه وجود آن پیش از ظهور لازم و ضروری باشد.
دوم: اینگونه موارد در روایات همچون نشانهای برای جلب نظر مردم به تحقق ظهور مطرح شده، و از این دیدگاه خاص، چیزی جز کاشف بودن از ظهور و دلالت بر آن مورد نظر نبوده است، خواه در شمار علل ظهور نیز باشد یا نه. اما شرایط ظهور اینگونه نیستند، زیرا نتایج و آثار آنها از نظر مردم شناخته شده نیست و به طور کلی - چنانکه یادآور خواهیم شد - جلب کننده نظر مردم به امر دیگری نمیباشند. بنابراین آنچه که از تسلسل علائم و ظهور در اندیشه ایجاد میشود آن است که این نشانهها میبایست پیش از ظهور تحقق یابد، و این مطلب درستی است که بین نشانه و شرط مشترک است. اما اینکه لزوم تحقق نشانهها پیش از ظهور موجب آن شود که تفاوتی بین شرط و نشانه نباشد و همه نشانهها علت و سبب ظهور باشند این مطلب به دست نمیآید.
تفاوت دوم:علائم ظهور، عبارت است از چندین رویداد و حادثه که گاهی نیز به طور پراکنده پدید آمده و تنها ارتباط واقعی که بین آنها و ظهور وجود دارد، این است که همه آنها پیش از ظهور تحقق مییابند، و به همین جهت در روایات به عنوان علامت مطرح شدهاند. اما شرایط ظهور به اعتبار برنامهریزی طولانی الهی، با ظهور رابطه واقعی داشته و سبب پیدایش آن میباشند؛ چه ظرف وجود آنها پیش از ظهور را در نظر گیریم، و چه ظرف نتیجه دادن آنها را پس از ظهور.
تفاوت سوم: نشانهها لزومی ندارد که حتما در یک زمان با یکدیگر واقع شوند بلکه یک نشانه در یک زمان پدید میآید و پایان میپذیرد و نشانهای دیگر در زمانی دیگر. البته گاهی هم به طور تصادف در یک زمان چندین نشانه با هم پدید میآیند. بنابراین نشانهها همچنانکه ارتباط واقعی با یکدیگر ندارند از نظر زمانی هم پراکنده میباشند. اما شرایط اینگونه نبوده و میبایست با یکدیگر مرتبط باشند و در آخر کار موجب ظهور شوند، و به تدریج ایجاد شده و آنچه که وجود مییابد استمرار داشته و از بین نرود. و اینگونه شرایط که جزئی از برنامه کلی الهی هستند بعد از آنکه موجود شوند دیگر امکان ندارد که از بین بروند. و هرگاه پدید آید همراه و هماهنگ شرط اول است، و به همینگونه شرایط یکی بعد از دیگری با یکدیگر جمع شده تا آخرین لحظه از دوره غیبت کبری آخرین شرط به عنوان جزء اخیر از علت تامه حاصل میشود و در پی بیآن ظهور تحقق مییابد. تفاوت بعدی را از همین جا میتوانیم بهتر بفهمیم.
تفاوت چهارم: علامت ظهور، رویدادی عارضی است که طبیعتا ادامه و گسترش ندارد و هر اندازه که به طول انجامد در نهایت دوامی نخواهد داشت؛ بر خلاف شرایط که به طبیعت حال خود مستلزم بقا و تداوم است، و بر طبق برنامهریزی الهی تا هنگام ظهورحضرت آن شرایط پدید آمده میبایست باقی باشد تا نتیجه خود را بدهد و ظهور تحقق یابد.
تفاوت پنجم: تمامی علامات پیش از ظهور پدید آمده و از بین میرود؛ لکن شرایط به طور کامل به وجود نمیآیند مگر نزدیک ظهور و یا به هنگام وقوع آن و ممکن نیست که از بین بروند؛ و الا لازم میآید که شرط از مشروط جدا شده و نتایج با مقدمات ارتباط و پیوستگی نداشته باشند و وقوع چنین چیزی محال است.
سر این مطلب در نتایج و آثاری که بر این دو مفهوم مترتب میباشد، نهفته است زیرا علائم با همان خصوصیاتی که دارند نشانههایی هستند که بر وقوع ظهور دلالت میکنند، و کاشف از تحقق آن میباشند، و وظیفهای که بر آن علائم مترتب است، ممکن است به هنگام ظهور، پایان پذیرد و در این هنگام بعد از ظهور دیگر بیمعنی خواهند شد، لکن شرایط از آنجا که در ایجاد ظهور مؤثر میباشند باید در همان زمان ظهور وجود داشته باشند، تا در مجموع شرط کاملپیروزی باشند؛ زیرا با نبود برخی از شرایط، اصل ظهور منتفی میشود.
تفاوت ششم: شرایط ظهور در برنامهریزی الهی دخیل میباشند و میبایست مورد توجه قرار گیرند؛ زیرا فرا رسیدن روز موعود متوقف بر آنها است. بلکه قبلا دانستیم (و این مطلب ثابت شد) که انسانیت از نخستین روز پیدایش تا روز ظهور در یک مسیر واحد و در خط برنامهریزیشده الهی برای موفقیت ظهور آماده میشده است، لکن نشانهها هیچگونه دخالتی در این مسیر ندارند بلکه فایده مهم آنها این است که مسلمانها را از وجود آن روز آگاه ساخته و ذهن آنها را برای استقبال از آن روز آماده میسازند.
تفاوت هفتم: نشانههای ظهور را میتوان شناسایی کرد و میتوانیم بفهمیم که کدام یک از آنها تاکنون موجود شده و کدام یک هنوز موجود نگشته، و از آن راه پی برد که آیا ظهور نزدیک است یا هنوز خیلی دور است. اما شرایط، به طور اجمال قبلا گفتیم که نمیتوان به تمام شرایط در یک زمان پیش از ظهور دست یافت، و یا آنها را حاصل کرد. زیرا برخی از آن شرایط، وجود تعداد کافی از افراد آزموده و با اخلاص در سطح جهانی بوده، و بررسی درست و شناسائی آنها برای اشخاص عادی امکانپذیر نیست، و نمیتوانیم بفهمیم که آیا این اشخاص به آن درجه از اخلاص لازم رسیدهاند یا نه، و در پیدایش تعداد کافی از این اشخاص همیشه شک و تردید داریم. بنابراین حصول این شرط برای جهانیان همواره نامعلوم است تا وقتی که حضرت ظاهر شود؛ در آن هنگام معلوم میشود که تمامی شرایط حاصل شده است، و ظهور کاشف از تکمیل شرایط است. آنچه گذشت مجموعه تفاوتها بین علامات ظهور و شرایط آن بود که میتوان تفاوت اول را تفاوت در مفهوم و معنی و دیگر تفاوتها را تفاوت در ویژگیها و صفات دانست[۲۲].
علایم، فقط کاشف از پدیده ظهورند؛ ولی شرایط محقّق ظهورند؛ از این رو علایم، در پیدایش مطلوب، نقشی ندارند به خلاف شرایط که در پیدایش مشروط، دارای تأثیرند؛
لازم نیست علایم در یک زمان جمع باشند، بلکه ممکن است یکی پس از دیگری تحقّق یابند؛ ولی شرایط باید در یک زمان جمع باشند، تا پدیده ظهور تحقّق عینی یابد؛
علایم، از بین رفتنی است؛ ولی شرایط، پایدار و باقی است؛
علایم، قابل شناخت بوده و معمولاً به وجود آن میتوان پی برد (زیرا خاصیت نشانه بودن این است)؛ ولی تحقّق شرایط چندان قابل شناخت نیست و نمیتوان به وجود آن آگاهی حتمیو کامل داشت (که آیا همه شرایط محقّق شده است یا نه)؛
ممکن است بعضی علایم موجود نشود و پدیده ظهور تحقّق یابد، ولی شرایط، حتماً باید موجود شوند»[۲۳].
«وابستگی و ربط ظهور به شرایط یک نوع وابستگی واقعی است زیرا "مشروط" که ظهور باشد بدون "شرط" تحقق پیدا نمیکند، بهطور مثال یکی از شرایط تحقق نماز دخول وقت است تا وقت نماز نشود نمیشود نماز خواند.
ولی ارتباط ظهور به علائم فقط از جهت اعلام و نشانه است نه وابستگی حقیقی مانند اذان که از رادیو پخش میگردد، نماز متوقف بر پخش اذان نیست بلکه ندای ملکوتی اذان نشانه دخول وقت است، ممکن است اذان گفته نشود، ولی با دخول وقت باید نماز خواند.
برای تحقق مشروط همه شرایط باید جمع گردد. و همه شرایط وجود داشته باشد. چنانچه برای خواندن نماز همه شرایط از قبیل وقت، قبله، طهارتلباس و بدن، وضو باید با هم جمع شوند، اگر یکی از این شرایط نباشند، امکان خواندن نماز صحیح نیست، مگر اینکه شارعمقدّس یکی از شرایط را نخواهد و یا جایگزین معرفی نماید.
ولی در علائم چنین امری لازم نیست و ممکن است علامتی تحقق یابد و تمام شود و بعد علامت دیگر و بعد ظهور تحقق بپذیرد»[۲۴].
«بحث علائم ظهور ارتباط بسیار نزدیکی با بحث شرایط ظهور دارد. لذا لازم است این دو واژه با هم تعریف شود تا تفاوت این دو نیز معلوم گردد. شرایط به معنای سببها و زمینهها به اموری گفته میشود که تحقق مطلوب و مشروط به وجود آنها بستگی دارد و تا اینها محقق نشوند مشروط به وجود نمیآید. یعنی یک نوع رابطه علی و معلولی بین آنها برقرار است. بر این اساس مراد از شرایط ظهور آن دسته از اموری هستند که تحقق ظهور وابسته به وجود آنهاست و تا آنها محقق نشوند ظهور نیز واقع نخواهد شد.
علائم به معنای نشانهها به اموری گفته میشود که نمایانگر مقصود و مطلوب میباشند. به عبارت دیگر نشانه پدیدهای است که با مقصود و مطلوب مرتبط بوده و ضمن آن که آدمی را به سوی آن راهنمایی میکند، در مسیر بودن و نزدیک شدن به هدف را یادآور میشود. مراد از علائم ظهور آن دسته از حوادثی است که براساس بیانپیشوایانمعصوم (ع)، قبل و یا در آستانۀ ظهور واقع خواهد شد و تحقق هر کدام نوید نزدیک شدن یا وقوع قیامحضرت مهدی (ع) را میدهد. با توجه به بیان فوق میتوان تفاوتهای علائم و شرایط ظهور را چنین برشمرد: علائم فقط کاشف از پدیده ظهورند ولی شرایط محقق ظهورند. بر این اساس علائم در پیدایش مطلوب اثر و نقشی ندارند به خلاف شرایط که در پیدایش مشروط دارای تأثیرند؛ علائم لازم نیست در یک زمان جمع باشند، بلکه میتوانند یکی پس از دیگری تحقق یابند ولی شرایط باید در یک زمان جمع باشند تا پدیده ظهور تحقق عینی یابد؛ علائم به صورت پراکنده و بدون ارتباط با یکدیگر میتوانند بروز کنند ولی شرایط به یکدیگر مرتبطند؛ علائم از بین رفتنی است ولی شرایط پایدار و باقی است؛ علائم قابل شناخت بوده و به وجود آن معمولاً میتوان پیبرد (زیرا خاصیت نشانه بودن این است) ولی تحقق شرایط چندان قابل شناخت نیست و نمیتوان به وجود آن آگاهی حتمی و کامل داشت (که آیا همۀ شرایط محقق شده است یا خیر)؛ بعضی علائم امکان دارد موجود نشود ولی پدیده ظهور تحقق یابد ولی شرایط حتماً باید موجود شوند.
اگر آدمی بداند که ظهور منجی مشروط به شرایطی است و واقعاً ظهورش را طالب باشد حتماً به دنبال آن خواهد رفت که شرایط را در حد توان و آن مقداری که بر دوش اوست فراهم کند، زیرا میداند که تحقق مشروط وابسته به تحقق شرط است و تا شرط نباشد مشروط نخواهد بود. پس فایده دانستن شرایط ظهور آن است که انسانها را برای فراهم کردن شرایط به تلاش و جنبش وا میدارد. و اگر انسان بداند برای ظهور او علائم و نشانههایی است:
«وجود هر پدیدهای هم میتواند سبب و شرط داشته باشد و هم علامت و نشانه، و پر واضح است که این دو از یک مقوله نیستند و هر چند ممکن است در موارد بسیاری "شرط" و "علامت" مقارن و موازی باشند ولی نسبت هر یک با پدیده مورد نظر از سنخی ویژه و متمایز است. برای آن که تفاوت نسبت هر یک از این دو با پدیده مورد نظر مشخص شود مناسب مینماید به ذکر مثالی بپردازیم:
قطاری را در نظر آورید که میخواهیم از راه رسیدنش را به عنوان یک پدیده تصور کنیم و هر یک از "شرط" و "نشانه" و نیز نسبت آن دو با فرا رسیدن قطار را معین سازیم. میتوان "عدم ریزش کوه در مسیر ریل" را "شرط" و "بلند شدن صدای سوت قطار یا به هوا برخاستن دود آن" را "علامت" از راه رسیدن قطار به شمار آورد.
در این حال، عدم ریزش کوه و به تعبیر دیگر "باز بودن مسیر ریل" سبب و شرط رسیدن قطار است که اگر حاصل نشود، قطار هیچگاه به مقصد نخواهد رسید؛ اما سوت قطار یا دود آن صرفاً هشداری است که به مردم میفهماند قطار به شما نزدیک میشود و از راه میرسد که چنانچه این سوت شنیده یا آن دود دیده نشود یا قطار اساساً فاقد سوت و بدون دود باشد، حرکت قطار و رسیدن آن به مقصد مختل نمیگردد و لکوموتیو میتواند به مسیر خود ادامه دهد و به مقصد برسد. با عنایت به مثال پیش گفته، تفاوت نسبت میان هر یک از "شرط" و "نشانه" با یک پدیده مشروط و نشانه دار روشن میگردد؛ نسبت میان شرط و مشروط، یک ارتباط استلزامی و انفکاک ناپذیر است در حالی که نسبت میان نشانه و نشاندار، یک ارتباط غیر استلزامی و انفکاک پذیر است.
البته باید توجه داشت که تعداد انگشت شماری از علائم وجود دارند که با پدیده نشانه دار ارتباط استلزامی و انفکاک ناپذیر دارند. مثلاً لرزش زمینی که ناشی از حرکت قطاری سنگین و سریع است و با گوش خواباندن بر زمین قابل احساس میباشد، از حرکت قطار جدایی نمیپذیرد.
آمادگی و پذیرش جامعه جهانی به جهت سرخوردگی از تجارب ناکام بشری و شکست تزها و دکترینهای رنگارنگ در ایجاد جامعه مطلوب و به ستوه آمده از اوجگیری ظلم و فساد در سطح جامعهملل. از این میان، دو شرط اول موجود و دو سبب بعدی مفقودند؛ شرط اول با آمدن حقه نهایی وحی آسمانی - شریعتمقدساسلام - محقق گشته و شرط دوم با وجود مقدسبقیة الله الاعظم (ع) تأمین شده است. اما شرط سوم و چهارم هنوز حاصل نشدهاند و از این رو، علت تامه ظهور تشکیل نشده است. هنگامی عصر طلایی ظهور فرا میرسد که این دو سبب، حاصل آید و به دو شرط نخست انضمام یابد.
اما علائم ظهور - به جز علائم حتمیه که همان نشانههای تفکیکناپذیرند و در ادامه از آنها سخن خواهیم گفت - اکثراً با خود ظهور ارتباط استلزامی ندارند؛ چه اینکه ممکن است برخی حاصل نشوند ولی ظهور تحقق یابد (توضیح بیشتر این صورت در یاد سپاریهای آخر این فصل خواهد آمد) و نیز محتمل است برخی حاصل شوند ولی ظهور توأم با آنها حادث نشود، بدین شکل که این نشانهها بیانگر ظرف تحقق ظهور باشند؛ ظرفی که وسیعتر و به اصطلاح "اعم" از مظروف است مانند این که گفته شود: پستچی هنگامی میآید که هوا صاف باشد، در اینجا حداکثر چیزی که استفاده میشود این است که نامه رسان در هنگام نامساعد بودن اوضاع جوی نخواهد آمد، ولی نمیتوان توقع داشت که همین فردا که هوا آفتابی است، او از راه برسد. به عبارت دیگر، وقتی او میآید هوا صاف است نه این که هر وقت هوا صاف بود، او میآید.
در مورد ظهور نیز اخباری وارد شده که بیان میدارد امام (ع) زمانی ظهور خواهد کرد که فساد مالی و جنسی شیوع یافته و دینگریزی سکه رایج شده و...از این بیان میتوان بدین نکته پی برد که امام در غیر این شرایط، ظهور نخواهد فرمود، اما اگر چشم گشوده و مشاهده کردیم که هم اکنون این اوضاع، بر جامعه بشریحاکم است نمیتوانیم متوقع ظهور زود هنگام مصلح کل باشیم[۲۶][۲۷].
در این جا بعضی از تفاوتهای شرایط و نشانههای ظهور را ذکر میکنیم:
توقف ظهور بر شرایط، توقفی واقعی و از نوع توقف معلول بر علت است، ولی نشانهها تنها نزدیک شدن زمان ظهور را مینمایانند؛ از این رو، وقوع ظهور بدون تحقق این نشانهها ممکن است. البته پارهای از نشانهها، مانند خروج سفیانی و قتل نفس زکیه با شرایط ظهور ارتباط عصری دارند؛ یعنی از نتایج عصر فتنهها و انحرافاتند و به تمحيص، که به سبب ایجاد یکی از شرایط ظهور است، میانجامند.
تحقق هم زمان همه نشانهها یا گردآمدن آنها در یک زمان ضرورت ندارد نشانهها میتوانند با فاصلههای بسیار اتفاق افتند و در زمان واحد گرد نیایند، ولی شرایط چنین نیستند؛ در نهایت باید تمام شرایط با هم محقق شوند و در یک زمان اجتماع کنند تا ظهور پدید آید.
علائم، پیش از ظهور پدید میآیند و از بین میروند، ولی شرایط کمی پیش از ظهور رخ میدهند و بعد از تحقق ظهور نیز باقیاند.[۲۹]»[۳۰].
«ظهور امام زمان (ع) شرایط و نشانههایی دارد که از آنها به عنوان "زمینههای ظهور" و "علائم آن" یاد میشود تفاوت این دو آن است که زمینهها در تحقق ظهور، تأثیر واقعی دارند به گونهای که با فراهم شدن آنها، ظهورامام اتفاق میافتد و بدون آنها ظهور نخواهد بود؛ ولی "علائم" در ظهور نقش ندارند بلکه تنها نشانههایی هستند که به وسیله آنها میتوان به اصل ظهورحضرت و یا نزدیک شدن آن پی برد.
با توجه به تفاوت یاد شده به خوبی میتوان دریافت که زمینهها و شرایط نسبت به علائم و نشانهها از اهمیت بیشتری برخوردار هستند. بنابراین پیش از آنکه به دنبال علائم ظهور باشیم به زمینههای ظهور توجه کنیم و در حد توان در تحقق آن زمینهها تلاش کنیم[۳۱].
«به حوادثی که قبل از ظهور اتفاق میافتد، از دو جهت میتوان نگریست:
از یک دید، این حوادث، نشانههای نزدیک شدن ظهور امام مهدی (ع) هستند و از نگاه دیگر، برخی از این حوادث، زمینهسازظهورامام (ع) است. بنابراین، در تعریف این دو اصطلاح، شاید بتوان گفت: علائم ظهور، حوادثی است که بعد از شروع غیبت و قبل از آغاز ظهور، اتفاق میافتد و وقوع آنها در احادیثپیامبر (ص) و امامان ذکر شده است. ولو اینکه آن حوادث، رابطه مستقیمی با ظهور امام زمان (ع) نداشته باشد. شرایط ظهور، حوادثی است که نزدیک ظهور امام زمان (ع) واقع میشود و زمینه ظهور را آماده میسازد و رابطه مستقیمی با ظهور امام زمان (ع) دارد. در احادیث، آمده که این حوادث، حتما واقع خواهد شد. بنابراین، از دید علم منطق، رابطه میان علائم ظهور و شرایط ظهور، عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا، هر شرط ظهوری، علامت ظهور هست، ولی هر علامت ظهوری، شرط ظهور نیست. بعد از ذکر تعاریف فوق، برای روشن شدن موضوع بحث، برای هر کدام از این موارد، مثالی از احادیثائمه (ع) ذکر میشود.
شرایط ظهور:ابو بصیر و محمد بن مسلم از امام صادق (ع) نقل میکنند که فرمود: "این امر (ظهور قائم (ع)) اتفاق نمیافتد مگر اینکه دو سوم مردم از بین بروند. به آن حضرت گفتند: اگر دو سوم مردم از بین بروند، چیزی باقی نمیماند. فرمود: آیا راضی نیستید که شما از یک سومی که باقی میمانند باشید [۳۳]. البته گاهی هم علائم ظهور و هم شرایط ظهور در یک حدیث و یک جا ذکر شده است و تفکیک این دو از هم مشکل مینماید. از دید دیگر، میتوان ادعا کرد که علائم ظهور، عبارت است از رویدادهای اجتماعی و تحولات سیاسی و طبیعی که در زمان ظهور امام زمان (ع) واقع میشود و مردم در آن نقش بارز ندارند و همه این وقایع، نشان از آماده شدن جهان برای ورود به عصری جدید و آغاز دورانی سرنوشتساز دارد، و شرایط ظهور، عبارت است از مواردی که مردم باید برای تحقق و تعجیل ظهور امام زمان (ع) انجام دهند و در آن موارد تلاش کنند. در توقیع شریفی که از ناحیهمقدسامام زمان (ع) به شیخ مفید صادر گردیده، اعمال ناشایست و گناهانی که از شیعیان سر میزند، یکی از اسباب طولانی شدن غیبت و دوری شیعیان از توفیقدیدار، شمرده شده است[۳۴].
بنابراین، اگر شیعیان، در تهذیب نفس کوشش کرده و از گناهان دوری کنند، یکی از علل طولانی شدن غیبت را از بین برده به تعجیل ظهور کمک کردهاند.
نتیجه اینکه هردو تعریف فوق که برای علائم و شرایط ظهور گفته شد، از یک لحاظ، صحیح و از لحاظ دیگر، نواقصی دارد و شاید بهترین تعریف، جمع بین این دو تعریف باشد»[۳۵].
«نسبت بین علائم و شرایط ظهور "تباین" خواهد بود؛ زیرا علائم، کاشف از ظهور و شرایط، علت ایجاد آن هستند و هیچ وجه مشترکی بین کاشف و علت موجده نیست. البته ممکن است این دو در برخی وجوه با هم اشتراک داشته باشند، ولی در مصادیق این امکان وجود ندارد.
وجه اشتراک علائم ظهور با شرایط ظهور، تحقق هر دو پیش از ظهور امام مهدی (ع) است. سید محمد صدر در اینباره میگوید: "مفهوم شرایط و علائم در این جهت با هم مشترکاند که هر دو پیش از ظهور حضرت تحقق خواهند یافت... زیرا اگر پیش از تحقق شرایط و نشانهها، ظهور انجام گیرد، لازم میآید که مشروط پیش از آن که شرطش وجود یابد، تحقق پذیرد... و همچنین علاماتی که درستی آن محرز شده است، دروغ از کار درآید[۳۶].
وجه تمایز
علائم فقط کاشف از پدیده ظهورند، ولی شرایط، محقق ظهورند. از اینرو، علائم در پیدایش مطلوب نقشی ندارند، برخلاف شرایط که در پیدایش مشروط، تأثیرگذارند[۳۷].
لازم نیست علائم در یک زمان جمع باشند، بلکه ممکن است یکی پس از دیگری تحقق یابند؛ ولی شرایط باید در یک زمان جمع باشند تا پدیده ظهور تحقق عینی یابد[۳۹].
علائم از بین رفتنی است؛ ولی شرایط پایدار و باقی است[۴۰].
علائم قابل شناخت است و معمولا میتوان به وجود آن پی برد؛ ولی تحقق شرایط چندان قابل شناخت نیست و نمیتوان به وجود آن آگاهی حتمی و کامل داشت[۴۱]؛ چراکه عقل به طور قطع توان احصاء تعداد و مصادیق شرایط را ندارد. سید محمد صدر میگوید: "زیرا برخی از آن شرایط، وجود تعداد کافی از افراد آزموده و با اخلاص در سطح جهانی بوده، و بررسی درست و شناسایی آنها برای اشخاص عادی امکانپذیر نیست..."[۴۲].
ممکن است بعضی علائم، محقق نشود و پدیده ظهور تحقق یابد؛ ولی شرایط حتماً باید موجود شوند (تخلف ظهور از علامت و شرط)[۴۳]. به عبارت دیگر، تحقق پدیده ظهور بدون تحقق علائم، عقلاً محال نیست -هرچند به تعبیر سید محمد صدر، کذب بودن آن علائم لازم آید که لایق شأنائمهمعصومین (ع) نیست- ولی بدون تحقق شرایط، محال است.
«پایان یافتن دوران غیبت و تحقق ظهور امام زمان (ع) مشروط به رفع موانع و تحقق زمینهها و شرایط آن است. از اینرو یکی از محورهای مهم مباحث مهدویت، شناخت شرایط و زمینههای ظهور و تفاوت آن با علایم و نشانههای نزدیکی زمان ظهور است. شرایط، آن مقدماتی است که بدون آن ظهور محقق نمیشود؛ اما علائم صرفاً نشانههایی برای ظهور هستند و ممکن است اصلاً اتفاق نیفتد. شرایط، ناظر به علل و مقدمات تحقق ظهور است، به گونهای که اگر این علل و مقدمات پدید نیاید، ظهور نیز محقق نخواهد شد؛ اما علامت و نشانه، اتفاقاتی هستند که از نزدیک شدن زمان ظهور خبر میدهند. در شرایط، حتماً باید مجموعه مقدمات جمع شوند ولی در علائم، اجتماع همه موارد لازم نیست. در شرایط، ثبات و تداوم ضروری است و تا زمانی که این مشروط است شرایط باید ادامه پیدا کند؛ اما در علائم، ثبات و تداوم لازم نیست. از اینرو، در مسأله ظهور، شرایط مهمتر از علائم هستند؛ چون اگر اختلالی در علائم ایجاد شود، مشکلی برای ظهور پیش نمیآید، اما فقدان شرایط سبب نبود مشروط خواهد شد. بر این اساس، چند چیز را میتوان به عنوان شرایط و مقدمات ظهور برشمرد:
وجود یاور: یکی از عوامل عمده و مؤثر در قیام جهانی حضرت، وجود یاورانی است که به همراه امام، بار سنگین قیام را به دوش میگیرند و تا آخر از همراهی و یاری رهبر خود دست برنمی دارند و او را تنها نمیگذارند. در این رابطه، سخن امام صادق (ع) در گفتگو با سدیر صیرفی شنیدنی است؛ زیرا در این گفتگو حضرت به نقش یاران در قیام امام (ع) اشاره نموده است. سدیر میگوید: "با توجه به کثرت شیعیان و اطرافیان امام، از حضرت درباره علت عدم قیام ایشان علیه حکام جور وقت، پرسیدم. حضرت مرا به خارج مدینه برد تا آن که وقت نماز شد و در محلی پیاده شدیم. جوانی در آن محل مشغول چراندن گلهای بز بود. امام (ع) به آن گله نگاهی کرد و خطاب به من فرمود: "ای سدیر! به خدا قسم، اگر من به تعداد این بزها یار و یاور داشتم، بر جای نمینشستم و قیام میکردم. سدیر گوید: بعد از تمام شدن نماز، بزهای آن گله را شمردم و یافتم که عدد آنها از هفده تجاوز نمیکند!"[۴۷]؛ بنابراین، تربیت و شکلگیری مجموعهای از گروه یاوران به عنوان هستههای اولیه قیام جهانی حضرت قائم (ع) امری لازم و اجتناب ناپذیر است. میبایست عناصر فداکار و جمعیت پیشاهنگی برای جانبازی و حمایت از نهضت جهانی حضرت مهدی، در جامعه حضور داشته باشد. و این ضرورت نیز مبتنی بر این مسأله است که قیام حضرت از مجرای طبیعی و با کمک یاران و همراهان اتفاق خواهد افتاد؛ چنان که از مفاد روایات استفاده میشود.
آمادگی جامعه بشری: لزوم آمادگی جامعه بشری برای ورود به عصر ظهور از دیگر شرایط ظهور است. تا زمانی که جامعه بشری آمادگی لازم برای پذیرش برنامههای حضرت را نداشته باشد، خداوند ظهور ایشان را محقق نخواهد کرد. از اینرو، آمادگی فکری و اقبال مردم برای ظهور منجی، مهمترین شرط تحقق زمینههای ظهور به شمار میآید. این آمادگی در دو سطح عام و خاص قابل تبیین است:
آمادگی عام: مراد از آن، آمادگی نسبی عموم بشر برای پذیرش امر ظهور است. این آمادگی از سه راه اتفاق خواهد افتاد؛
افکار عمومی مردم باید رشد کافی پیدا کند تا بتوانند در اثر بلوغ فکری به یک قضاوت صحیح و درست دست یابند؛ چرا که اگر آگاهیهای لازم ایجاد نشود، قضاوت بشر یک قضاوت ناقص خواهد بود. پس لازم است بشر از نظر آگاهی رشد پیدا کند تا بتواند در مورد مسائل مهمی نظیر تصمیم گیری در مورد چگونگی نظام حکومتی درست قضاوت کند.
بشر به مرور زمان، سیستمهای حکومتی و الگوهای مختلف را تجربه کند و آثار و نتایج آن را عیناً ببیند و نقطه ضعفها، چالشها و بن بستهای هر کدام که در طول زمان بروز و ظهور میکند روشن شود.
بعد از تجربه روشها و سیستمهای گوناگون حکومتی، بشر به نقطه یأس و ناامیدی برسد و متوجه شود که این سیستمها کارایی ندارند؛ همانند آن چه در سیستم مارکسیسم و کمونیسم[۴۸] مشاهده شد. از اینرو، ظهور حضرت آن قدر به تأخیر میافتد تا همه مدعیان حکومت داری بیایند و افکار و روشهای خود را تجربه کنند و الگوهای مد نظرشان را پیاده نمایند و بعد از ثبات ناکارآمدی شان، مردم دنیا از آنها قطع امید کنند. چون اگر حضرت یک مرتبه ظهور و قیام کند، بشر ادعا خواهد کرد که ما هم میتوانستیم حکومتی شبیه حکومت ایشان برقرار کنیم. لذا یکی از حکمتهای تأخیر ظهور حضرت این است که مردم راه کارهای مدعیان اصلاح و سعادت را ببینند و تجربه کنند و عملاً به بطلان و بن بست آنها پی ببرند. وقتی مردم از کارایی این سیستمها ناامید شدند و به سوی حضرت روی آوردند، آنگاه حضرت ظهور خواهد کرد.
آمادگی خاص: این نوع آمادگی، ناظر به جامعه منتظر شیعی و تلاش زمینه سازانه آنان در راستای ظهور است. بدون شک مقدمات و بسترهای لازم برای ظهور، نیازمند فراهمسازی است و مردم موظفاند این زمینهها را فراهم کنند. از اینرو، یکی از مسائل کلیدی در عصر انتظار که میبایست در دستور کار جامعه منتظر قرار گیرد، توجه به الزامات عقیدتی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی اندیشه انتظار و فراهمسازی زمینههای ظهورامام عصر (ع) است. با این نگاه، فرق است میان زمینهسازی با آمادگی؛ زیرا زمینهسازی ضمن این که وظیفه عمومی است، تکلیف خاصی برای معتقدان به ظهور آن حضرت نیز هست، برخلاف آمادگی که ناظر به رشد تدریجی عمومی است و اختصاص به شیعه ندارد. از این نظر، انتظارظهور و آرزوی رسیدن به حکومت مهدوی، بدون توجه به عمل کرد منتظران و عوامل زمینهساز رخداد ظهور، بیمعنا خواهد بود. آیات و روایاتی که بیانگر تأثیر نوع رفتار انسانها در نحوه تعیین سرنوشت آنهاست نیز ضرورت اقدامات زمینهساز برای رسیدن به اهداف ظهور را روشن میکند. مثلاً بر اساس آیه ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾[۴۹] در روایات نیز بر سیستمی بودن پدیدههای اجتماعی تأکید شده است. امام صادق (ع) فرموده است: "خداوند از این که جریان امور عالم را جز از طریق اسباب و علل آن انجام دهد، پرهیز میکند. به همین علت برای هر چیزی سببی قرار داده است"[۵۰]؛ بدیهی است تا زمانی که اندیشه انتظار با اقدامات زمینهساز همراه نباشد و از حالت ذهنی به یک جریان اجتماعی و تفکر غالب در جامعه تبدیل نشود و رنگ و بوی انتظار، در تربیت و فرهنگ و سلوک عمومی جامعه، مشهود نباشد، آثار و برکات آن نیز در جامعه پدیدار نخواهد شد. زیرا جوشش این اعتقاد با عمل کرد و فرهنگ جاری مردم، لازمه قطعی باورمندی به انتظارظهورحضرت مهدی (ع) است، اعتقاد و باوری که در شرایط غیبت، اطاعت منتظرانه را به همراه دارد. از اینرو، پیامبر اکرم (ص) در توصیف منتظران ظهور فرزندش، مهدی (ع) فرمود: "خوشا به حال آن کسی که زمان قائماهل بیت مرا درک نماید، در حالی که قبل از فرا رسیدن قیام او و در زمان غیبتش، پیرو او بوده، دوستانش را دوست داشته و با دشمنانش به دشمنی برخاسته است. چنین کسانی در بهشت جزو رفیقان و همراهان من و مورد مهر و محبت من خواهند بود و با من در زمره گرامیترین افراد امت محشور خواهند شد"[۵۱]؛ بر اساس این حدیث شریف، وقتی فرهنگ عمومی جامعه، بر اساس آموزههای دینی، تعریف و نهادینه گردد، طبیعی است که سایر جهتگیریهای اجتماعی و سیاسی جامعه نیز، صبغه دینی به خود میگیرد و کارکردها و عکسالعملهای جاری در جامعه، بر اساس معیارهای دینی، سامان مییابد. آن زمان است که تولی و تبری، دشمنشناسی، حمایت از حق، یکپارچگی در برابر باطل و... در رفتارهای اجتماعی مردم به صورت هدف مند تثبیت شده و زمینههای ظهور را فراهم میآورد»[۵۲].
«میتوان تفاوتهای میان شرایط و علایم ظهور را چنین شمارش کرد:
رابطه ظهور با شرایطش واقعی است. یعنی تا آنها نباشند ظهور هم اتفاقی نمیافتد حال آنکه علایم، دلالت بر ظهور میکنند و از امکان و نزدیکی وقوع چنین حادثه عظیمی خبر میدهند.
شرایط ظهور با هم ارتباط متقابل و واقعی دارند، حال آنکه ارتباط خاصی میان نشانههای ظهور مشاهده نمیشود.
شرایط ظهور همگی با هم باید در یک زمان محقق باشند حال آنکه علایم ظهور، به طور طبیعی طی ماهها و سالها و قرنها رخ میدهند.
شرایط ظهور باید مداومت داشته باشند و شرط بقای ظهورند، حال آنکه نشانههای ظهور در زمانی خاص رخ میدهند و نه لزوم و نه امکان دارد که آن شرایط در مدت زمانی طولانی واقع شوند و وقوع آنها ادامه یابد.
شرایط ظهور تنها در زمان ظهور است که به حد اعلای خود میرسند؛ حال آنکه تمامی نشانهها به مرور پیش از ظهور رخ میدهند.
حجت الاسلام و المسلمین یدالله حاجیزاده، در مقاله «وجه جمع فراگیر شدن ظلم و فساد در آستانه ظهور حضرت حجت با عدم جواز اباحیگری» در اینباره گفته است:
«علائم یک پدیده، نشانههایی هستند که تنها، از وقوع یا نزدیکی وقوع آن پدیده خبر میدهند و هیچ نقشی در ایجاد آن ندارند. این علائم همانند تابلویی هستند که به عنوان مثال در یک فرودگاه نصب شدهاند و از ورود قریب الوقوع یک هواپیما خبر میدهند و مقصود از علائم ظهور، نشانههایی هستند که تقدیر خداوند بر وقوع آنها در آستانه ظهور تعلق گرفته است[۵۵]. اما مقصود از شرایط یک پدیده یعنی پیش شرطهایی که اگر این پیش شرطها محقق نشود، آن پدیده با توجه به این مقدمه یکی از پاسخهای رایجی که به پارادوکس مذکور داده شده و به نظر میرسد که پاسخ نسبتاً خوب و قابل قبولی است این است که باید میان شرایط و زمینههای ظهور با علائم ظهور تفاوت گذاشت. به تعبیری میان ویژگیهای اجتماعی هنگامه ظهور با پیش شرطهای ظهور که لوازم جداناپذیر یک پدیده هستند، تفاوت است»[۵۶].
«رابطه ظهور با شرایطش واقعی است یعنی تا آنها نباشند ظهور هم اتفاق نمیافتد؛ حال آنکه علایم، دلالت بر ظهور میکنند و از امکان و نزدیکی وقوع چنین حادثه عظیمی خبر میدهند.
شرایط ظهور باهم ارتباط متقابل و واقعی دارند حال آنکه ارتباط خاصی میان نشانههای ظهور مشاهده نمیشود.
شرایط ظهور همگی باهم باید در یک زمان متحقق باشند حال آنکه علائم ظهور، بهطور طبیعی طی ماهها و سالها و قرنها رخ میدهند.
شرایط ظهور باید مداومت داشته باشند و شرط بقای ظهورند حال آنکه نشانههای ظهور در زمانی خاص رخ میدهند و نه لزوم و نه امکان دارد که آن شرایط در مدتزمانی طولانی واقع شوند و وقوع آنها ادامه یابد.
همه شرایط ظهور باید متحقق باشند، حال آنکه نشانههای ظهور لازم نیست که همهشان رخ بدهند و تنها حدوث علایم حتمی کافی است و بقیه به نزدیکی ظهور دلالت میکنند و اگر پیش از ظهور رخ ندهند، مشکلی در امر ظهور پیش نمیآید[۵۷]»[۵۸].
منوط شدن ظهور به شرایط و تعلیق بر آنها واقعی است، به این معنا که اگر شرایط مهیا نباشد، مشروط که همان ظهور است در خارج تحقق نخواهد یافت، بر خلاف منوط شدن ظهور به علامات و تعلیق بر آنها، که واقعی نیست؛ زیرا علامات نسبت به ظهور، جنبه کاشفیت دارد.
علامات، حوادثی پراکندهاند که در طول عصر غیبت به صورت پراکنده انجام خواهد گرفت، بر خلاف شرایط که تا وقت ظهور به صورت متصل و مستمر خواهد بود.
«علائم ظهور عبارتند از: تعدادی از حوادث پراکنده که بین آنها با ظهور ارتباطی نیست به جز اینکه قبل از ظهور رخ میدهند، اما بین شرایط ظهور و امر ظهور رابطه علیت و سببیت است.
علائم: حوادثی هستند که به طور طبیعی طی ماهها، سالها و قرنها در طول عصر غیبت به صورت پراکنده رخ میدهند، حال آنکه شرایط ظهور، همگی باید با هم در یک زمان محقق شوند.
علائم ظهور، تنها دلالت بر ظهور میکنند و از امکان و نزدیکی وقوع این حادثه عظیم خبر میدهند حال آنکه رابطه ظهور با شرایط آن واقعی است؛ یعنی تا آن شرایط نباشد، ظهور هم اتفاق نمیافتد.
ارتباط خاصی میان علائم ظهور وجود ندارد اما شرایط ظهور با هم ارتباط متقابل و واقعی دارند.
علائم در زمان خاصی رخ میدهد و لازم نیست و امکان هم ندارد که آن علائم در مدت زمان طولانی واقع شود و وقوع آنها ادامه یابد ولی شرایط، شرط بقای ظهورند بنابراین باید مداومت داشته باشد.
«شرایط ظهور وابستگی تام و تمام به ظهورامام مهدی (ع) دارد، ولی علایم ظهور فقط نشانه و اعلام نزدیک بودن ظهور است. برای ظهورامام باید شرایط جمع باشد، اما در علایمْ چنین مسئلهای لازم نیست. برای مثال یکی از شرایط تحقق نماز، دخول وقت است؛ تا وقت نماز نشود، نمیشود نماز خواند. همچنین یکی از نشانههای وقت نماز، اذانی است که از رادیو پخش میگردد؛ لذا نماز خواندن متوقف بر پخش اذان نیست، بلکه صدای اذان نشانه داخل شدن وقت است. بنابراین ممکن است اذان گفته نشود ولی وقت داخل شده باشد و میتوان نماز خواند.
ثانیاً: برای امرظهور باید همه شرایط جمع باشد، برخلاف علایم که ظهور متوقف بر پدیدار شدن همه علایم و حضور همه نیست؛ مثلاً برای خواندن نماز باید همه شرایط از قبیل وقت، قبله، طهارت و ... با هم وجود داشته باشد.
ثالثاً: ما نسبت به شرایط ظهورمکلف هستیم و باید زمینههای تحقق آن را مهیا سازیم، ولی نسبت به ظهور علایم و ایجاد آنها وظیفهای نداریم[۶۲]»[۶۳].
↑. ر.ک. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ج ۲، ص ۲۵۱ ـ ۲۵۲؛ علی زاده، مهدی، نشانههای یار و چکامه انتظار، ص ۱۸ ـ ۲۰؛ محمدی، بهروز، چلچراغ حکمت، ج ۱۰، ص ۴۸؛ رضایی اصفهانی، محمد علی، مهدویت، ص ۱۰۱ ـ ۱۰۹؛ حاجی زاده، یدالله، وجه جمع فراگیر شدن ظلم و فساد در آستانه ظهور حضرت حجت با عدم جواز اباحیگری، ص ۲۶۷؛ رضوی، رسول، امام مهدی، ص ۱۲۳ ـ ۱۲۵.
↑تفکر اومانیستی و مادی گرای مارکسیسم و کمونیسم، باعث شکلگیری امپراطوری بزرگی موسوم به شوروی شد که حدود ۷۰ سال حکومت کرد؛ اما با همه تبلیغات و هیاهویش یک دفعه سقوط کرد و به زبالهدان تاریخ پیوست؛ به گونهای که مردم دنیا -که مدتها تحت هیمنه و ابهت مارکسیسم بودند- از این رخداد شگفت زده شده بودند.
↑سرنوشت انسان به دست خود اوست، نه این که جبری در کار باشد؛ سوره رعد، آیه ۱۱.