حضرت ابراهیم علیه السلام
حضرت ابراهیم علیه السلام | |
---|---|
نامهای دیگر |
|
القاب | خلیل الرّحمان |
ولادت | 1996 قبل از میلاد، بابِل |
پدر | تاروخ |
مادر | نونا |
همسر |
|
فرزندان | |
خویشاوندان | |
پیامبران همعصر | حضرت لوط |
محل زندگی |
|
رحلت | 1821 سال قبل از میلاد، کنعان (فلسطین) |
طول عمر | 175 سال |
مقام | نبوت و امامت |
دین حضرت | یکتاپرستی |
معجزات |
|
نام کتاب | صحف ابراهیم |
مدفن | حبرون، کنعان (فلسطین) |
حضرت ابراهیم (ع) از پیامبران اولوالعزم و دارای شریعت و کتاب آسمانی و مورد احترام همه پیروان توحیدی است. ایشان در اول ذی الحجه حدود ۱۹۹۶ سال قبل از میلاد مسیح در بابِل متولد شد. همسر ایشان ساره و هاجر نام داشت. اسماعیل و اسحاق فرزندان ابراهیم(ع) هستند. شریعت ابراهیم برپایه یکتاپرستی و اخلاص و نفی شریک برای خدا بنا شده است. حضرت ابراهیم پس از آزمونهای زیاد، به مقام امامت رسید. آن حضرت سرانجام در سن ۱۷۵ سالگی وفات کرد.
مقدمه
ابراهیم خلیل از پیامبران اولوالعزم، دارای شریعت و کتاب آسمانی به نام صحف، مورد احترام همه پیروان توحیدی است. یکی از سورههای قرآن به نام اوست[۱].
ولادت
حضرت ابراهیم(ع) در اول ذی الحجه[۲] در حدود ۱۹۹۶ سال قبل از میلاد مسیح[۳] در بابِل نزدیک محلی به نام اُور که شهری در کلده بوده است متولد شد[۴]. مادرش او را از ترس نمرودیان که هر نوزادی را به قتل میرساندند داخل غاری که در نزدیکی خانهاش بود، میگذارد. نوزاد در یک روز به اندازه کسی که در یک ماه بزرگ میشود، رشد میکند و بعد از سپری شدن ۱۵ ماه، مادرش او را شبانه از غار بیرون میآورد[۵].[۶]
پدر و مادر
پدر ابراهیم «تاروخ» نام دارد که با نُه واسطه به حضرت نوح(ع) میرسد[۷]. نام مادر ابراهیم «نونا» و از نوادگان «سام» است[۸].[۹]
برخی با توجه به ظاهر آیات، آزر بت پرست را پدر واقعی ابراهیم دانستهاند[۱۰]. در حالی که برخی دیگر معتقدند پدر ابراهیم «تاروخ» است و نسبشناسان بر این مطلب اجماع دارند[۱۱]. آنان برای اثبات این ادعا به دلایل ذیل استناد کردهاند:
- در برخی از روایات[۱۲] و عهد قدیم[۱۳] نام پدر ابراهیم تاروخ است، نه «آذر».
- اطلاق کلمه «أب» بر آزر در قرآن، دلیل بر این نمیشود که وی پدر واقعی ابراهیم باشد؛ زیرا عرب، عنوان أب را بر عمو نیز اطلاق میکردند، چنان که در قرآن اسماعیل که عموی یعقوب میباشد پدر یعقوب نامیده شده است[۱۴].
- اجداد پیامبر اسلام(ص) طبق شواهدی از قرآن[۱۵] و روایات[۱۶] همه موحد و مؤمن بودهاند، از آنجا که پدر ابراهیم در سلسله نسب رسول اکرم(ص) قرار دارد، نمیتواند مشرک باشد[۱۷] در حالی که آزر مشرک بوده است[۱۸].
- طبق نص قرآن، حضرت ابراهیم در آخر عمر برای پدر و مادرش از خداوند طلب مغفرت میکند[۱۹]، در حالی که خداوند در قرآن آشکارا پیامبران و مؤمنان را از اینکه برای بستگان مشرکشان طلب آمرزش نمایند، منع نموده است[۲۰]، بنابراین حضرت ابراهیم(ع) نمیتواند برای پدر مشرک، طلب آمرزش کند، در نتیجه آزر پدر واقعی و حقیقی ابراهیم نیست[۲۱] بلکه عموی او و منجم نمرود بوده است[۲۲].[۲۳]
کنیهها و القاب
لقب حضرت ابراهیم "خلیل الرّحمان" است، یعنی دوست خدا[۲۴].
همسر و فرزندان
ابراهیم پس از مجاهدتهای فراوان در مقابل نمرود و بت پرستان، تصمیم به هجرت میگیرد. او با همسرش ساره و برادرزادهاش لوط از شهر اُور به کنعان یا فلسطین میروند و پس از مدتی به سبب خشک سالی رهسپار مصر میگردند[۲۵]. در مصر فرعونی به نام سنان بن علوان فرمان روایی میکرد. او همان کسی است که هاجر را به ساره بخشید[۲۶]؛ ابراهیم از بیم فرعون با خانوادهاش و لوط، برادرزاده اش، از مصر خارج شده و به سوی شمال بیت ئیل حرکت میکند، در منطقه ای بین بیت ئیل و عای ساکن میشود[۲۷]. پس از گذراندن ده سال در بیت المقدس اسماعیل از هاجر، کنیز ساره، متولد میگردد[۲۸]. آن وقت ابراهیم(ع) هشتاد و شش سال از عمرش گذشته بود[۲۹]. تولد اسماعیل به ساره سخت تمام میشود و ابراهیم به دستور او[۳۰] هاجر و فرزندش، اسماعیل را به سوی مکه برده و در همان جا رها کرده و بر میگردد[۳۱].
زمانی که اسماعیل به دوره جوانی میرسد خداوند به ابراهیم دستور میدهد به کمک فرزندش کعبه را تجدید بنا کند[۳۲]، قرآن نیز به این مطلب اشاره دارد[۳۳]. وقتی ابراهیم صد ساله میشود[۳۴] خداوند توسط جبرئیل و دو ملک دیگر به او بشارت میدهد که از ساره دارای فرزند خواهد شد[۳۵]. در آن وقت ساره هشتاد سال از عمرش گذشته بود[۳۶].[۳۷]
دین حضرت ابراهیم
شریعت ابراهیم برپایه یکتاپرستی و اخلاص و نفی شریک برای خدا بنا شده و از احکام آن، نماز، ختنه، کوتاه کردن شارب، چیدن موی زاید زیر بغل، تراشیدن زهار، بنای خانه خدا و حج و مناسک آن است[۳۸] و همه پیامبران همعصر ابراهیم تا زمان موسی(ع) تابع شریعت او بودهاند[۳۹].
آیین ابراهیم بر محور توحید ویکتاپرستی دور میزند، خداوند بارها دین توحید را به دین ابراهیم و دین حنیف و دین فطرت وصف کرده و پیامبر اسلام را پیرو آیین او دانسته است[۴۰].
گرچه در بخش احکام، دین مقدس اسلام از شریعت ابراهیم(ع) کاملتر و جامعتر است، امّا از پاره ای آیات استفاده میشود که شرایع و احکام اسلام همه از آن فطریاتی سرچشمه میگیرد که ابراهیم به زبان تشریع بیان کرده است و هر عملی که موافق فطرت بود مورد امر، و عملی که مخالف فطرت بود، مورد نهی قرار داده بود[۴۱].[۴۲]
مناظرات
از مجموع آیات قرآن استفاده میشود، حضرت ابراهیم(ع) چهار مناظره مهم داشته است:
- مناظره با آزر، آن گاه که ابراهیم(ع) به آزر گفت: چرا چیزی را میپرستی که نمیبیند و نمیشنود و از تو رفع نیاز نمیکند[۴۳]، آزر به جای فکر و اندیشه در گفتار ابراهیم(ع) او را تهدید میکند[۴۴].
- ابراهیم(ع) در استدلال با بت پرستان که گفتند چرا بتهای ما را شکستهای؟[۴۵] ابتدا میگوید: بلکه بزرگشان کرده باشد، از آنها بپرسید اگر سخن میگوید[۴۶]، سپس با استدلال قوی به آنها میگوید: آیا جز خدا چیزی را میپرستید که نه کمترین سودی به شما دارد و نه زیانی میرساند[۴۷]، اُف بر شما و بر آنچه غیر خداست پرستش میکنید، آیا اندیشه نمیکنید[۴۸].
- ابراهیم در مناظره با ستاره پرستان، از طلوع و اُفول ستاره و خورشید بر عدم الوهیت آنها استدلال میکند[۴۹].
- حضرت ابراهیم(ع) در برابر نمرود که ادعای الوهیت داشت با قویترین استدلال او را مغلوب و مستأصل میکند، آن گاه که میگوید: خداوند من خورشید را از افق مشرق میآورد، پس اگر تو حاکم جهان هستی خورشید را از مغرب بیاور، در این جا آن کافر مبهوت و وامانده شد[۵۰].[۵۱]
امتحانات
حضرت ابراهیم خلیل مانند دیگر پیامبران الهی امتحانهای زیادی را پشت سر گذاشت، اما در میان آنها چند مورد که از برجستگی خاص برخوردار است، خداوند از آنها به عنوان کلمات یاد کرده است[۵۲]:
- قیام در مقابل بت پرستان بابل و شکست بتها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی و قرار گرفتن در دل آتش و حفظ خون سردی کامل و ایمان در تمام این مراحل[۵۳].
- بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بیآب و گیاه مکه، در جایی که یک نفر هم سکونت نداشت[۵۴].
- بردن فرزند به قربان گاه و آمادگی جدّی برای قربانی او به فرمان خدا[۵۵].[۵۶]
امامت و ولایت
ابراهیم پس از آزمونهای زیاد، مورد الطاف الهی واقع میشود و خداوند مقام امامت را به او عطا کرده و او را امام مردم قرار میدهد[۵۷]. در این زمان حضرت ابراهیم مقام نبوت را دارا بوده؛ زیرا وقتی ملائکه آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند و در مسیر راه خود بر ابراهیم وارد شدند و بشارت اسحاق و اسماعیل را به او دادند، ابراهیم در آن موقع پیامبر مرسل بود، بنابراین معلوم میشود که ابراهیم قبل از مقام امامت، مقام نبوت را دارا بوده و امامتش غیر نبوتش است[۵۸]. نام کتاب ابراهیم صحف بوده است[۵۹] که در اولین شب ماه رمضان بر وی نازل شده است[۶۰].[۶۱]
معجزههای ابراهیم
در قرآن معجزههای زیادی برای حضرت ابراهیم(ع) ذکر شده است که از جمله آنها، سرد شدن آتش است، آن گاه که نمرود او را با منجنیق در میان آتش انداخت[۶۲]. در روایتی آمده است که آتش آنچنان سرد شد، که سرما ابراهیم را آزار داد، تا وقتی که خطاب سلاماً نیز آمد، آن گاه از شدت آن کاسته شد[۶۳]. معجزه مهم دیگر ابراهیم(ع) احیای مردگان است[۶۴].[۶۵]
فضایل و مناقب
قرآن با اشاره به یک مصداق کامل بندۀ شکرگزار خدا، یعنی «ابراهیم» قهرمان توحید، از میان صفات برجسته این مرد بزرگ به پنج صفت اشاره کرده است:
- «ابراهیم خود امتی بود»[۶۶]. در اینکه چرا نام «امت» بر ابراهیم گذارده شده، نکات مختلفی ذکر کردهاند که چهار نکته از آن قابل ملاحظه است:
- ابراهیم آنقدر شخصیت داشت که به تنهائی یک امت بود،؛ چراکه گاهی شعاع شخصیت انسان آنقدر افزایش مییابد که از یک فرد و دو فرد و یک گروه فراتر میرود و شخصیتش معادل یک امت بزرگ میشود.
- ابراهیم رهبر و مقتدا و معلم بزرگ انسانیت بود و به همین جهت به او «امت» گفته شده؛ زیرا امت[۶۷] به کسی گفته میشود که مردم به او اقتدا کنند و رهبریش را بپذیرند.
- ابراهیم در آن زمان که هیچ خداپرستی در محیطش نبود و همگی در منجلاب شرک و بتپرستی غوطهور بودند تنها موحّد و یکتاپرست بود پس او به تنهائی امتی و مشرکان محیطش امت دیگر بودند.
- ابراهیم سرچشمه پیدایش امتی بود و به همین سبب نام امت بر او گذارده شده. آری ابراهیم یک امت بود، یک پیشوای بزرگ بود، یک مرد امت ساز بود، و در آن روز که در محیط اجتماعیش کسی دم از توحید نمیزد او منادی بزرگ توحید بود.
- وصف دیگر او این بود که «بندۀ مطیع خدا بود»[۶۸].
- «او همواره در خط مستقیم «الله» و طریق حق، گام میسپرد»[۶۹].
- «او هرگز از مشرکان نبود»[۷۰] و تمام زندگی و فکر و زوایای قلبش را تنها نور «الله» پر کرده بود.
- و به دنبال این ویژگیها سرانجام او مردی بود که «همۀ نعمتهای خدا را شکرگزاری میکرد»[۷۱].
و پس از بیان این اوصاف پنجگانه به بیان پنج نتیجه مهم این صفات پرداخته و چنین میگوید:
- «خداوند ابراهیم را برای نبوت و ابلاغ دعوتش برگزید»[۷۲].
- «خدا او را به راه راست هدایت کرد»[۷۳] و از هرگونه لغزش و انحراف حفظ نمود. چرا که هدایت الهی همانگونه که بارها گفتهایم به دنبال لیاقتها و شایستگیهایی است که انسان از خود ظاهر میسازد چون بیحساب چیزی به کس نمیدهند.
- «ما در دنیا به او حسنه دادیم»[۷۴]. «حسنة» به معنی وسیعش که هرگونه نیکی را در بر میگیرد، از مقام نبوت و رسالت گرفته، تا نعمتهای مادی و فرزندان شایسته و مانند آن.
- «و در آخرت از صالحان است»[۷۵].
- آخرین امتیازی که خدا به ابراهیم در برابر آن همه صفات برجسته داد این بود که مکتب او نه تنها برای اهل عصرش که برای همیشه، مخصوصاً برای امت اسلامی یک مکتب الهام بخش گردید، به گونهای که قرآن میگوید: «سپس به تو - پیامبر اسلام(ص) - وحی فرستادیم که از آئین ابراهیم، که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود پیروی کن»[۷۶].
از آنجا که قرآن مجید، در بسیاری از موارد برای تکمیل تعلیمات خود از الگوهای مهمی که در جهان انسانیت وجود داشته شاهد میآورد، سخن از ابراهیم(ع) و برنامۀ او به عنوان پیشوای بزرگی که مورد احترام همۀ اقوام، مخصوصاً قوم عرب، بوده به میان میآورد و میفرماید: «برای شما اسوۀ خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت»[۷۷].
ابراهیم(ع) بزرگ پیامبران که زندگیش سرتاسر، درس بندگی و عبودیت خدا، جهاد فی سبیل الله، و عشق به ذات پاک او بود، ابراهیم که امت اسلامی از برکت دعای او، و مفتخر به نامگذاری او میباشد، میتواند برای شما سرمشق خوبی در این زمینه گردد. منظور از تعبیر (کسانی که با ابراهیم بودند) مؤمنانی است که او را در این راه همراهی میکردند، هر چند اندک بودند.
در تواریخ آمده است که گروهی در بابل بعد از مشاهدۀ معجزات ابراهیم به او ایمان آوردند، و در هجرت به سوی شام او را همراهی کردند، و این نشان میدهد که او یاران وفاداری داشته است[۷۸].
رحلت و محل دفن
حضرت ابراهیم(ع) بعد از تلاشها و مجاهدتهای زیاد، هنگامی که ۱۷۵ سال از عمرش گذشته بود، جهان را بدرود گفت و او را در مزرعه حبرون به خاک سپردند[۷۹].[۸۰]
گفتوگوی ابراهیم با آزر
پس از اینکه ابراهیم به سنّ رشد رسید و به میان مردم آمد، متوجه شد که آزر و مردم دیگر به عبادت چیزهایی که به دست خود ساخته و سود و زیانی برای آنها ندارد، مشغولند. وی در آغاز برای هدایت آنها، با منطقی نیرومند به استدلال پرداخت تا آنها را متوجه اشتباه بزرگ خود کرده و از پرستش بتان بازدارد. خدای تعالی در سوره مریم قسمتی از احتجاج او را با آزر چنین نقل فرموده است: «و در این کتاب ابراهیم را یاد کن که وی پیغمبری راستگو (و راستی پیشه) بود آن دم که به پدرش گفت: ای پدر! چرا پرستش میکنی چیزی را که نمیشنود و نمیبیند و کاری برای تو نسازد؟ ای پدر! به راستی که مرا دانشی آمده که تو را نیامده از من پیروی کن تا تو را به راهی راست هدایت کنم. ای پدر! شیطان را پرستش مکن که شیطان نافرمان خدای رحمان است. ای پدر! من بیم دارم که از خدای رحمان عذابی به تو برسد و دوست شیطان گردی، (آزر) بدو گفت: مگر تو ای ابراهیم از خدایان من روگردانی. اگر بس نکنی (و دست از این سخنانت برنداری) تو را سنگسار میکنم (یا دشنام و ناسزاگویم) و باید زمانی دراز از پیش من دور شوی، (ابراهیم گفت:) درود بر تو به زودی از پروردگار خود برای تو آمرزش خواهم خواست که او به من مهربان و رحیم است و از شما و آنچه جز خدا میپرستید کنارهگیری میکنم و پروردگار خود را میخوانم امیدوارم که در مورد خواندن پروردگارم بدبخت نباشم»[۸۱]. و در سوره انبیاء چنین است: «و ما از پیش، رشد ابراهیم را بدو دادیم و به حال او دانا بودیم، هنگامی که به پدر و قومش گفت: این تصویرها چیست که به پرستش آنها کمر بستهاید؟ گفتند: پدران خویش را چنین یافتیم که عبادت آنها را میکردند. گفت: شما با پدرانتان در گمراهی آشکاری بودهاید. گفتند: آیا به حق نزد ما آمدهای با تو از بازیگران هستی؟ ابراهیم گفت: بلکه پروردگار شما پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را آفریده و من بر اینها گواهم»[۸۲].
و در سوره شعراء فرموده است: «و بخوان بر ایشان خبر ابراهیم را که به پدر و قوم خود گفت: چه میپرستید؟ گفتند: بتهایی را پرستش میکنیم و به عبادتشان کمر بستهایم. ابراهیم گفت: آیا وقتی آنها را میخوانید سخن شما را میشنوند یا سود و زیانی به شما میرسانند؟ گفتند: ما پدران خود را یافتیم که چنین میکردند. ابراهیم گفت: آیا میدانید که آنچه شما و پدران پیشینتان میپرستیدهاند، همه دشمن من هستند مگر پروردگار جهانیان آن کس که مرا آفریده و هدایتم کند و آن کس که غذایم دهد و آبم دهد و چون بیمار گردم بهبودم دهد و آن کس که بمیراندم و سپس زندهام گرداند و آن کس که طمع دارم در روز جزا خطایم را ببخشد». تا آنجا که فرمود «پروردگارا! پدرم را بیامرز که از گمراهان است»[۸۳]. و آیات دیگری که در سوره صافات و زخرف و ممتحنه به همین مضامین آمده است.[۸۴]
ابراهیم در آغاز با کمال ادب و با منطقی مستدلّ و تذکراتی سودمند به دعوت آزر و مردم بتپرست شهر خویش پرداخت، اما وقتی دید سخنان منطقی او در دل آن مردم فریب خورده اثر نمیکند و به جای استدلال به یک سلسله سخنان پوچ و بیاساس متوسل میشوند و به آن حدّ از رشد نرسیده بودند که وضع ناهنجار خود را از راه تذکرات سودمند وی درک کنند، در صدد برآمد از راه عمل، فطرت خفته آنها را بیدار کند تا بفهمند که در مورد پرستش بتان بیجان اشتباه میکنند. به همین منظور تصمیم گرفت مجسمههای چوبی، سنگی و فلزی را که منشأ بدبختی و عقبماندگی مردم شده بود، در هم بشکند و در عمل به آنها نشان دهد که آن بتان، مالک چیزی نیستند، سودی به کسی نمیرسانند و حتی قادر به دفع ضرر و زیان از خود هم نیستند و در لابهلای سخنان خود این مطلب را به آنها گوش زد کرد و به شکستن بتها تهدیدشان نمود و چنین گفت: «و به خدا سوگند پس از آنکه به سخنان من گوش فرا ندهید و) پشت کنید و بروید، در کار بتهاتان تدبیری میکنم». برای انجام این مهمّ، تبری تهیه کرد و در انتظار فرصتی بود تا منظور خود را عملی سازد. این فرصت هنگامی به دست ابراهیم افتاد که مردم برای برگزاری مراسم عید مخصوص خود - که مطابق روایتی که مجلسی نقل کرده روز نوروز بود[۸۵] - عازم خروج از شهر شده و دسته دسته از شهر بیرون رفتند. در این جا قرآن کریم داستان را چنین بیان میکند: «ابراهیم نگاهی به ستارگان کرد و گفت که من بیمارم، مردم نیز روی از وی گردانیده و (او را در شهر گذارده و) رفتند، ابراهیم نزد خدایانشان آمد و گفت: چرا چیزی نمیخورید؟ شما را چه شده که سخنی نمیگویید؟ آنگاه (پیش آمد و) ضربتی سخت بر آنها نواخت»[۸۶]. آنچه از این آیات به دست میآید، این است که مردم نزد ابراهیم آمده و از وی خواستند او نیز به همراه آنان برای برگزاری مراسم عید به خارج شهر رود. ابراهیم نگاهی به ستارگان کرد و گفت: «من بیمارم و نمیتوانم با شما بیایم». و این سخن را به این علت گفت تا او را به حال خود بگذارند و فکری را که درباره برانداختن بتها کرده بود با استفاده از خلوت بودن شهر و با خیالی آسوده انجام دهد.
در این جا این سؤال پیش میآید که آیا ابراهیم به راستی بیمار بود با این سخن را از روی مصلحت گفت؟ همچنین علّت نظر او به ستارگان چه بود؟ در پاسخ این سؤال جوابهایی گفتهاند که ذکر همه آنها، سخن را به درازا کشانده و موجب خستگی خواننده محترم میشود. شاید بهترین جواب این باشد که برخی گفتهاند: ابراهیم در آن هنگام، از نظر جسمی هیچ بیماری نداشت، اما از نظر روحی به سختی افسرده و بیمار بود؛ زیرا میدید جمعی سود جو برای استعمار آن مردم بیچاره سنگ و چوبهایی را تراشیده، به صورت خدایانی در آوردهاند و مردم را به پرستش آنها واداشته و از راه راست منحرف کردهاند و نیز با تبلیغات پوچ و بیمغز، آنها را در بیخبری و جهالت نگاه داشته و بر آنها فرمانروایی میکنند. مردم نادان نیز فریب آنها را خورده و از حق روگردان شدهاند و حاضر نیستند به خود آیند و ببینند در چه بدبختی و سیه روزی به سر میبرند. آری این اوضاع مردان خدا و دل سوز به حال اجتماع و ملت را افسرده کرده و روحشان را بیمار میسازد. اما علت اینکه به ستارگان نگاه کرد و گفت: من بیمارم، این بود که وقتی آن ستارگان درخشان و زیبا را در آسمان فیروزه فام مشاهده کرد که همچون قطعات الماس میان اقیانوسی بیکران خودنمایی میکنند، فکرش متوجه خالق بزرگ آنها گردید که به راستی چه آفریدگار بزرگی بوده که این همه ستارگان را در این فضای بیپایان خلق فرموده و از طرف دیگر آن مردم نادان را دید که تا چه اندازه کوته نظرند و تا چه حدّ مقام خود را پست کردهاند که به جای آنکه آفریدگار بزرگ را بپرستند، روی نیاز به پیش بت میآورند و او را معبود خویش میپندارند و شاید همان نگاه به ستارگان سبب این فکر و به دنبالش آن اندوه و بیماری دل گردید و فرمود: من بیمارم. مطلب دیگری که از این آیات به دست میآید، این است که آن مردم احمق هنگام رفتن به خارج شهر برای بتهای خود غذای رنگارنگ و گوناگون تهیه کرده و پیش آنها گذارده بودند، لابد به این منظور که اگر آن بتها گرسنه شدند، غذا بخورند، یا به این جهت که آن غذاها متبرک شود و شب که باز میگردند از آن خوراکهای متبرک بخورند. همچنین ممکن است خود حضرت ابراهیم غذایی تهیه کرده و برای ریشخند و مسخره نزد بتها آورده و برای خوردن بدانها تعارف کرده باشد. به هر صورت مردم بیرون رفتند و ابراهیم را در شهر به جای گذاشتند، بلکه مطابق نقل علی بن ابراهیم(ع)[۸۷]، نمرود ابراهیم را موکل بتخانه کرد و کلید آنجا را به او داد تا در نبود آنها از بتها محافظت کند! گویا آن بیچاره خبر نداشت سرسختترین دشمن بتها همان مرد است و این موفقیت دیگری برای پیش برد هدف حضرت ابراهیم بود که نصیب وی شد. ابراهیم صبر کرد تا همه خارج شدند، سپس تبری را که بیش از این تهیه کرده بود، برداشت و به بتخانه آمد و درها را باز کرد. هنگامی که غذاها را در برابر بتها دید از روی مسخره آنها را مخاطب ساخته گفت: چرا غذا نمیخورید؟ وقتی دید سخن نمیگویند و همچنان خاموشند، بدانها گفت: شما را چه شده که سخن نمیگویید؟
در این وقت بود که غیرت آن حضرت به جوش آمد تبر را بلند کرد و بر سر بتها کوفت. طولی نکشید که آتش انتقام آن بزرگوار از آن بتهای بیروح و وسیلههای بدبختی، کار خود را کرد و همه بتها به جز بت بزرگ زیر ضربههای محکم آن حضرت در هم شکسته و به صورت تلّی پیش روی او در آمدند و فقط بت بزرگ بود که از ضربات سخت آن حضرت در امان ماند و آسیبی ندید. سپس حضرت ابراهیم تبر را به گردن او انداخته و رفت. این هم بدان جهت بود که شالوده استدلال نیرومند خود را بدین وسیله ریخته باشد و در ضمن این عمل شجاعانه، فطرت خفتهشان را بیدار کند و آنها را به اشتباهشان واقف سازد. در این هنگام حضرت ابراهیم نفسی آسوده از ته دل بر کشید و با دلی شاد از بتخانه بیرون آمد؛ زیرا مأموریت خطرناک خود را تا آن مرحله به خوبی انجام داده بود. حالا مردم چه واکنشی نشان خواهند داد و چه بر سر او خواهند آورد؟ انتقام خدایان خود را چگونه از او خواهند گرفت؟ این سؤالات به فکر ابراهیم هم نمیآمد و هراسی از آنها نداشت. باری مردم مراسم عید را انجام دادند و هنگام غروب بود که دسته دسته به شهر بازگشتند و به منظور تجدید عهد با بتها، یا انجام عبادات روزانه به سوی بتخانه آمدند. همین که وارد بتخانه شدند، با منظرهای رو بهرو شدند که مدتی مبهوت گشته و خیره خیره به هم نگاه میکردند. تمام بتهایی که با رنج فراوان تراشیده و پولها خرج تهیه و نگهداری آنها کرده بودند و کوچکترین اهانت را به آنها روا نمیداشتند، همگی خرد و قطعه قطعه شده و روی زمین ریخته و به جز بت بزرگ، بتی سالم نمانده بود و جز قطعات خرد شدهشان چیزی به چشم نمیخورد. دیدن این منظره سبب شد که با کمال تعجب و نگرانی از هم بپرسند: «چه کسی با خدایان ما چنین کرده، به راستی که او از ستمکاران است»؟[۸۸]. چون کم و بیش از طرز فکر ابراهیم آگاه بودند و تهدید او را در باره بتها شنیده بودند فریاد زدند: «جوانی را میشنیدیم که بتها را یاد میکرد که به او ابراهیم گویند»[۸۹]. این کار اوست که ما را از پرستش آنها منع میکرد و بتها را به مسخره و تحقیر میگرفت و گرنه شخص دیگری جرئت انجام چنین کاری را نداشته و به شکستن آنها اقدام نکرده است.[۹۰]
محاکمه ابراهیم
بعد از این واقعه، قوم او گفتند: «پس او را در برابر دید مردم بیاورید شاید گواهی دهد و با این گواهی او را به سزای عملش برسانیم». ابراهیم این ماجرا را پیشبینی میکرد و انتظار میکشید که او را برای محاکمه علنی در حضور مردم ببرند تا او در برابر اجتماع برهان خود را علیه بتپرستان بیان و آنها را به اشتباهشان واقف سازد و از پیش با سالم گذاشتن بت بزرگ، زمینهای برای پاسخ خود فراهم کرده بود. همین که او را در حضور مردم بودند و به عنوان بازپرسی گفتند: «آیا تو با خدایان ما چنین کردهای، ای ابراهیم؟»[۹۱]. وی در پاسخ گفت: «بلکه این بزرگشان این کار را کرده از خودشان بپرسید، اگر سخن میگویند»[۹۲]. ابراهیم با این پاسخی که به آنها داد، هم تأییدی برای گفتههای قبلی خود آورد و که میخواست به آنها بفهماند مگر من به شما نگفتم که این بتها قادر به دفع زیان از خود نبوده و حتی سخن گفتن هم نمیتوانند، و هم شالودهای برای استدلال بعدی خود ریخت که آنها را به باد ملامت گرفته و فرمود: «آیا جز خدا چیزهایی را میپرستید که به هیچ وجه سود و زیانی برای شما ندارند.».. و هم این که بر خلاف آنچه بسیاری از اهل سنت پنداشتهاند، مرتکب خلاف و دروغگویی هم نشد. امام صادق(ع) در حدیثی که علی بن ابراهیم و دیگران نقل کردهاند[۹۳]، فرمود: به خدا سوگند نه بتها این کار را کرده بودند و نه ابراهیم دروغ گفت. وقتی از آن حضرت پرسیدند که پس چگونه بود؟ در جواب فرمود: ابراهیم گفت که بزرگشان کرده اگر سخن میگویند و اگر سخن نمیگویند بزرگشان این کار را نکرده است.
به هر حال چنان که گفتیم، ابراهیم با این جواب میخواست آنها را به اشتباه چندین ساله و بدبختیهایی که قرنها از راه بتپرستی گریبان گیرشان شده بود واقف سازد. همین کار را هم کرد؛ زیرا خدای تعالی نقل میکند که پس از این پاسخ به فکر فرو رفته و به درون خویش مراجعه کردند و گفتند: «به راستی که شما (در مورد پرستش بتان) ستم گرانید»، سپس سر به زیر (به ابراهیم گفتند) تو خود میدانی که اینان سخن نمیگویند. ابراهیم که گویا منتظر این حرف بود و آن سخن را به آن صورت گفته بود تا چنین اقراری از آنها بگیرد، با لحنی کوبنده و سرزنشآمیز به ایشان گفت: «پس چرا غیر از خدا چیزی را پرستش میکنید که به هیچ وجه سود و زیانی برای شما ندارد، اف بر شما و این بتانی که به جز خدا میپرستید آیا تعقل نمیکنید؟»[۹۴] منطق ابراهیم به قدری قوی و کوبنده بود که مجال پاسخ را از مردم گرفت و دیگر جای سخنی برای آنها باقی نگذاشت و همه را در حیرت فرو برده و مجبور به سکوت و عجز کرد. اما مگر این بشر مغرور و خیره سر حاضر است به اشتباه خود اعتراف کند و از عقیده نادرست (به ویژه اگر پدرانشان هم پیرو آن بوده باشند) دست بردارد، به علاوه دستهای نیرومندان و استعمارگران هم از پشت سر کمکشان میکرد؛ زیرا اگر بشر از نظر منطق عاجز شود، برای کوبیدن سخن حق به زور و زر متوسل میشود، چنانکه نمرودیان در آخر کار به همین وسیله متوسل شدند و در صدد نابود کردن ابراهیم و اعدام او به سختترین راهی که ممکن بود برآمدند، از این رو فریاد زده و گفتند: «ایراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر آنها را یاری میکنید!»[۹۵].[۹۶]
صحف ابراهیم
خدای تعالی در سوره اعلی از صحف ابراهیم نام برده و اختلاف است که آنها چه بوده و تعدادش چه مقدار است؟ چنان که قبلاً اشاره شد، مطابق روایاتی که شیعه و سنی از رسول خدا نقل کردهاند، مجموع کتابهایی که خداوند بر انبیای خود نازل فرموده، ۱۰۴ کتاب بود که طبق حدیثی ۱۰ صحیفه بر آدم نازل شد، ۵۰ صحیفه بر شیث، ۳۰ صحیفه بر ادریس و ۱۰ صحیفه بر ابراهیم نازل گردید که ۱۰۰ صحیفه میشود و آن چهار صحیفه دیگر تورات، انجیل، زبور و قرآن است[۹۷]. طبق روایت دیگری که صدوق از ابوذر غفاری از آن حضرت روایت کرده، صحف ابراهیم ۲۰ عدد بوده و نامی از ۱۰ صحیفه آدم برده نشده است[۹۸]. در روایات بسیاری ائمه دین فرمودهاند: صحف ابراهیم نزد ماست و آنها الواحی است که از رسول خدا به ما ارث رسیده است.
در حدیثی که در کتابهای شیعه و سنی مانند خصال صدوق و کامل ابن اثیر با مختصر اختلافی از ابوذر غفاری نقل شده است، رسول خدا فرمودهاند: صحف ابراهیم مَثَلهایی بوده است بدین مضمون: ای پادشاه مسلط و گرفتار و مغرور! من تو را بر نینگیختم تا اموال را روی هم انباشته و جمع کنی، بلکه تو را برانگیختم تا دعای مظلومان را از من بازگردانی و (نگذاری ستم دیدگان به درگاه من رو آورند) که من دعای ستم دیده و مظلوم را باز نگردانم (و آن را مستجاب گردانم) اگر چه کافری باشد. شخص عاقل (و خردمند) اگر گرفتار نباشد و بتواند، باید وقت خود را سه قسمت کند، قسمتی را با خدای بزرگ و پروردگار خود راز و نیاز کند، قسمت دیگر را به حسابرسی نفس خود بپردازد، و از خود حساب بکشد (که در گذشته چه کردی؟) و قسمت سوم را به تفکر در کار خدا بگذراند و فکر کند که خدای عزوجل درباره او چه کرده است و ساعتی هم خود را برای استفادههای حلال و بهرههای مشروع نفسانی آزاد بگذارد؛ زیرا که آن ساعت کمک ساعتهای دیگر است و دل را خرّم و آسوده و آماده میسازد. شخص عاقل باید به وضع زمان خود بینا و بصیر باشد و موقعیت خود را در نظر داشته و نگه دار زبان خود باشد؛ زیرا کسی که سخن خود را از رفتار خود بداند، سخنش کم باشد (و کمتر حرف بزند) و جز در آنچه به کارش آید سخنی نگوید. شخص عاقل باید طالب یکی از سه چیز باشد: ترمیم معاش و وضع زندگانی، توشهگیری برای روز بازپسین و معاد و کام یابی از غیر حرام و لذت بردن از آنچه مشروع و حلال است[۹۹].[۱۰۰]
وفات ابراهیم، مدت عمر و محل دفن آن بزرگوار
داستان وفات ابراهیم و سبب آن را در کتابهای اهل سنت و بعضی از روایات شیعه، شبیه به هم روایت کردهاند، جز آنکه در کتابهای اهل سنت، به شکلی نقل شده که خالی از ایراد نیست و حتی خود راویان حدیث بدان ایراد کردهاند، اما در روایات شیعه به نحوی روایت شده که ایرادهای مزبور بر آن وارد نیست. مثلاً طبری و ابن اثیر نقل کردهاند: چون خدای تعالی اراده قبض روح ابراهیم را فرمود، ملک الموت را به صورت پیری فرتوت نزد وی فرستاد. ابراهیم که مهمان نوازی را دوست داشت، پیر مرد را در گرما مشاهده کرد پس برای اطعام و نگهداری او الاغی فرستاد تا او را سوار کرده نزدش آورند. پیرمرد مزبور هنگام غذا خوردن بر اثر ضعف و پیری به جای آنکه لقمه را در دهانش بگذارد، به طرف چشم و گوشش میبرد و پس از آنکه در دهانش میگذارد و فرو میداد، بلافاصله از مخرجش بیرون میآمد. ابراهیم نیز از خدا خواسته بود که قبض روح او را به اختیار و میل خود او واگذار کند و هر زمان او خواست قبض روحش کند. در این وقت ابراهیم به آن پیر مرد گفت: ای پیرمرد! این چه کاری است میکنی؟ پاسخ داد: علّتش پیری و عمر طولانی است. ابراهیم پرسید: مگر چند سال داری؟ چون عمر خود را گفت، ابراهیم متوجه شد که آن پیر مرد دو سال از او بزرگتر است، از این رو گفت: من هم دو سال دیگر به این حال میافتم و همین سبب شد که به خدا عرض کند: خدایا! جانم را بگیر. ناگهان دید همان پیر مرد- که ملک الموت بود - برخاست و جان او را گرفت[۱۰۱]. ابن اثیر پس از نقل این حدیث میگوید: به نظر من، این حدیث خالی از ایراد نیست؛ زیرا چگونه ابراهیم تا به آن روز که به نقلی دویست سال عمر کرده بود، کسی را که دو سال از خودش بزرگتر باشد ندیده بود تا با دیدن آن منظره چنین سخنی بگوید. گذشته از آن، مگر ابراهیم از عمر طولانی نوح خبر نداشت و نمیدانست که نوح با آنکه عمر طولانی داشت، دچار بیماری و چنین سرنوشتی نشد[۱۰۲]. اما در روایات شیعه. در حدیثی که صدوق در کتاب علل الشرائع و امالی از امیر مؤمنان(ع) روایت کرده، میفرماید: هنگامی که خداوند اراده فرمود تا ابراهیم را قبض روح کند، ملک الموت را نزد وی فرستاد و چون بر آن حضرت فرود آمد بر وی سلام کرد و جواب شنید. سپس ابراهیم به وی گفت: ای ملک الموت! برای دعوتم آمدهای یا برای مصیبت؟ گفت: برای دعوتت آمدهام. حق را لبیک گوی و اجابت کن.
ابراهیم فرمود: هیچ دیدهای که خلیلی، خلیل خود را قبض روح کند و بمیراند؟ ملک الموت که این سخن را شنید، برای کسب تکلیف نزد خدای تعالی بازگشت و گفت: خدایا سخن خلیل خود ابراهیم را شنیدی. خدای تعالی فرمود: ای ملک الموت! نزد وی باز گرد و بگو: هیچ دیدهای دوستی دیدار دوستش را خوش نداشته باشد. هر دوستی دیدار دوست خود را دوست دارد[۱۰۳]. حدیث دیگری - که در همان کتاب علل الشرائع از امام صادق(ع) نقل کرده - بدین مضمون است که ساره، به ابراهیم گفت: عمرت زیاد شده و مرگت نزدیک گردیده. خوب است از خدا بخواهی تا عمرت را طولانی کند و سالها نزد ما بمانی و موجب روشنی دیده ما باشی. ابراهیم این را درخواست کرد و خدای تعالی نیز دعای او را مستجاب کرده و بدو وحی فرمود که هر مقدار بخواهی عمرت را زیاد میکنم. ابراهیم پس از مذاکره با ساره از خدا خواست که وقت آن را به درخواست خود او موکول سازد و خدای تعالی نیز اجابت فرمود. ابراهیم موضوع را به ساره گفت و ساره به وی عرض کرد: خوب است برای شکرانه این نعمت، خوراکی فراهم کنی و مستمندان و نیازمندان را طعام دهی. ابراهیم این کار را کرد و نیازمندان و مستمندان را به خوراک دعوت کرد و مردم نیز آمدند. ابراهیم میان آنها پیرمرد ضعیف و نابینایی را دید که شخصی به عنوان عصاکش، دست او را گرفت و بر سر سفره غذا نشانید.
در این وقت ابراهیم دید که پیر مرد لقمهای برداشت و آن را به طرف دهان برد، اما از شدت ضعف دستش به این طرف و آن طرف رفت و نتوانست آن را به دهان ببرد تا همان عصاکش، دستش را گرفت و به سوی دهانش برد. پیر مرد لقمه دیگری برداشت و باز هم نتوانست تا با کمک همان شخص به دهان خود گذارد. ابراهیم که به پیر مرد و رفتار او نگاه میکرد، در شگفت شد و از آن شخص سبب را پرسید. او در پاسخ گفت که سبب این کار او ناتوانی و پیری است. ابراهیم با خود فکر کرد و گفت: آیا چنان نیست که من هم چون به پیری برسم، مانند این مرد خواهم شد؟ همین سبب شد که از خدای تعالی مرگ خود را بخواهد و به خدا عرض کرد: خدایا مرگی را که برای من مقدر کردهای برسان و مرا برگیر که زیاده از این عمر نمیخواهم[۱۰۴]. اما مدت عمر آن حضرت را به اختلاف نوشتهاند. طبری و ابن اثیر طبق قولی گفتهاند که آن حضرت در هنگام وفات، دویست سال داشت[۱۰۵] و نیز روایت دیگری ذکر کردهاند که ۱۷۵ سال[۱۰۶] از عمر آن حضرت گذشته بود و همین قول از تورات نیز نقل شده، و در حدیثی که صدوق در کتاب اکمال الدین از رسول خدا روایت کرده، همین قول روایت شده است. قولی نیز هست که عمر آن حضرت ۱۲۰ سال بود[۱۰۷]. محل دفن آن حضرت نیز در سرزمین فلسطین در حبرون است[۱۰۸] جایی که اکنون به شهر ابراهیم خلیل معروف است و مسعودی نوشته که آن حضرت را در زمینی دفن کردند که پیش از آن خودش آنجا را خریداری کرده بود.[۱۰۹]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
- آزر (عمو)
- هاجر (همسر)
- ساره (همسر)
- حضرت اسماعیل (فرزند)
- حضرت اسحاق (فرزند)
- حضرت لوط (خالهزاده)
- قوم ابراهیم
- همسران ابراهیم
- دین حضرت ابراهیم
- بابل
- نمرود
- کعبه
منابع
پانویس
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷.
- ↑ المقنع، ص۲۰۷.
- ↑ قاموس، ص۴.
- ↑ تاریخ جامع ادیان، ص۴۸۸.
- ↑ تاریخ امم والملوک، ص۱۶۴.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ تاریخنامه طبری، ج۱، ص۱.
- ↑ المنتظم، ج۱، ص۲۵۸.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۷، ص۴۲.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۶۹.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۲، ص۴۲.
- ↑ پیدایش، ج۱۰، ص ۳۵.
- ↑ سوره بقره، آیه ۳۳.
- ↑ سوره شعراء، آیه ۲۱۹.
- ↑ جوامع الجامع، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۶۷.
- ↑ سوره انعام، آیه ۷۴.
- ↑ سوره ابراهیم، آیه ۴۱.
- ↑ سوره توبه، آیه ۱۱۳.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۱۷۰.
- ↑ قصص الانبیاء، ص۱۰۷.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰؛ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۷.
- ↑ قاموس، ص۴.
- ↑ الکامل، ج۱، ص۸۸.
- ↑ پیدایش، ج۷، ص ۱۳.
- ↑ قصص الأنبیاء، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ پیدایش، ج ۱۶ ، ص۱۶ و البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۸۱.
- ↑ یعقوبی، ج۱، ص۲۵.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۵۷ـ ۸۵.
- ↑ یعقوبی، ج۱، ص۲۷.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۵۰.
- ↑ پیدایش، ج۶، ص۲۱ و یعقوبی، ص۱، ص۲۶.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۹۸؛ سوره صافات، آیه ۱۱۲.
- ↑ المختصر فی اخبار البشر، ج۱، ص۱۳.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ علل شرایع، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ المیزان، ج۲، ص۱۴۵.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۶۷، سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ المیزان، ج۷، ص۲۱۳.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ سوره مریم، آیه ۴۱، سوره مریم، آیه ۴۲.
- ↑ سوره مریم، آیه ۴۶.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۶۲.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۶۳.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۶۷.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۶۸.
- ↑ سوره انعام، آیه ۷۵-۸۳.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۵۸.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ سوره انبیاء، آیات ۵۸ تا61.
- ↑ بحارالأنوار، ج۱۲، ص۹۷.
- ↑ سوره صافات، آیه ۹۹-۱۰۷.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۱.
- ↑ سوره اعلی، آیه ۱۹.
- ↑ اصول کافی، ج۲، ص۶۲۸.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ اصول کافی، ج۸،ص۳۶۹.
- ↑ الدرالمنثور، ج۴، ص۳۲۲.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ به معنی اسم مفعولی.
- ↑ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «سپاسگزار نعمتهای او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
- ↑ شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «سپاسگزار نعمتهای او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
- ↑ شَاكِرًا لِأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ «سپاسگزار نعمتهای او بود؛ (خداوند) او را برگزید و به راهی راست راهنمایی کرد» سوره نحل، آیه ۱۲۱.
- ↑ وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
- ↑ وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ «و به او در این جهان نیکی دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره نحل، آیه ۱۲۲.
- ↑ ثُمَّ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ «سپس به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کن و (او) از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۳.
- ↑ قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ «بیگمان برای شما ابراهیم و همراهان وی نمونهای نیکویند آنگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و آنچه به جای خداوند میپرستید بیزاریم، شما را انکار میکنیم و میان ما و شما جاودانه دشمنی و کینه پدید آمده است تا زمانی که به خداوند یگانه ایمان آورید؛ جز (این) گفتار ابراهیم که به پدرش گفت: برای تو از خداوند آمرزش خواهم خواست و من برای تو در برابر خداوند هیچ اختیاری ندارم؛ پروردگارا! ما بر تو توکل داریم و به سوی تو روی میآوریم و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، قصههای قرآن ص ۸۳.
- ↑ المعارف، ص۳۳.
- ↑ ضیایی، رحمتالله، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.
- ↑ سوره مریم، آیه ۴۱-۴۸.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۵۱-۵۶.
- ↑ سوره شعراء، آیه ۶۹-۸۶.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۳۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۲، ص۴۳ به نقل از مهذب البارع.
- ↑ فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ * فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ * فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ * فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ * مَا لَكُمْ لَا تَنْطِقُونَ * فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند * و گفت: من بیمارم * و (آنان) پشتکنان روی از او گرداندند (و رفتند) * آنگاه نهانی رو به خدایان آنها آورد و گفت: چرا چیزی نمیخورید؟ * چرا سخن نمیگویید؟ * و در نهان با دست راست ضربهای سخت بر آنان کوفت» سوره صافات، آیه ۸۸-۹۳.
- ↑ تفسیر قمی، ص۴۲۹ - ۴۳۱.
- ↑ قَالُوا مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ «گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بیگمان او از ستمگران است» سوره انبیاء، آیه ۵۹.
- ↑ قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ «گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم میگویند از آنان یاد میکرد» سوره انبیاء، آیه ۶۰.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۳۵.
- ↑ قَالُوا أَأَنْتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ «گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کردهای؟» سوره انبیاء، آیه ۶۲.
- ↑ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِنْ كَانُوا يَنْطِقُونَ «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن میگویند از خود آنان بپرسید!» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
- ↑ تفسیر قمی، ص۴۲۹-۴۳۱.
- ↑ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ * أُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را میپرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟ * ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند میپرستید، آیا خرد نمیورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶-۶۷.
- ↑ قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ «گفتند: اگر میخواهید کاری کنید، او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید» سوره انبیاء، آیه ۶۸.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۹۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۷۶؛ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۴؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ معانی الاخبار، ص۹۵؛ خصال، ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ خصال، ج۲، ص۱۰۴ - ۱۰۵؛ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۴؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۶۱.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۴.
- ↑ علل الشرائع، ص۲۴؛ امالی صدوق، ص۱۱۸.
- ↑ علل الشرائع، ص۲۰- ۲۴.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۴؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۱۲۴؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ اکمال الدین، ص۲۸۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۶۲.