حضرت ابراهیم در معارف و سیره رضوی
مقدمه
یکی از بزرگترین پیامبران صاحب شریعت و نیز پدر پیامآوران ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام (ابوالانبیاء) از طریق فرزندانش اسماعیل و اسحاق (ع). ضبط مشهور نام ایشان «ابراهیم» است که در قرائتهای معتبر قرآن آمده است، اما ضبطهای دیگری نیز برای این نام ذکر کرده اند: ابراهام، ابراهوم، ابرهَم، ابراهِم، ابراهُم، براهم و براهیم و...[۱].
در باب تاریخ تولد حضرت ابراهیم (ع) اتفاق نظری میان محققان وجود ندارد، اما به نظر میرسد که این واقعه در حدود سده بیستم قبل از میلاد مسیح (ع) صورت پذیرفته باشد. برخی بر اساس پارهای از دستاوردهای باستان شناسانه جدید تولد ایشان را در سال ۱۹۹۶ قبل از میلاد مسیح دانستهاند[۲]. در روایات امام رضا (ع) به سال تولد حضرت ابراهیم (ع) اشارهای نشده، اما به ماه و روز تولد ایشان تصریح شده است. از امام نقل شده که شب ۲۵ ذیقعده شب تولد ابراهیم خلیل است و هر کس آن را روزه بدارد، مانند کسی است که شصت ماه روزهدار بوده است[۳]. البته برخی دیگر از روایات معصومان (ع) حاکی از آن است که تولد حضرت ابراهیم (ع) در ابتدای ذیحجه واقع شده است[۴] که با توجه به نزدیکی این دو تاریخ میتوان تولد ایشان را در اواخر ذیقعده یا اوایل ماه ذیحجه، دانست.
نام کامل ایشان و پدرانشان را برخی منابع چنین ذکر کردهاند: ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن ساروغ بن ارغوا بن فالغ بن عابر بن شالخ بن قینان بن ارفخشد بن سام بن نوح[۵]. بحث اصلی در این نسبنامه، نام پدر حضرت ابراهیم (ع) است. در قرآن در آیه شریفه: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۶]، نام پدر ایشان «آزر» دانسته که و به تصریح قرآن مردی بتتراش و بتپرست بوده است. در میان مفسران و مورخان همواره این بحث مطرح بوده که آیا آزر پدر واقعی و صلبی حضرت ابراهیم (ع) بوده است و یا اینکه در تعبیر ﴿لِأَبِيهِ آزَرَ﴾ در آیه مذکور، مرادی مجازی از پدر در نظر گرفته شده و آزر پدر حقیقی وی نبوده است. این پرسش از آن رو به وجود آمده که بنا بر برخی اخبار از پیامبر (ص)، آن حضرت از اصلاب پاک به ارحام پاک منتقل شده و در نسل ایشان اثری از شرک و کفر وجود ندارد[۷]. چون حضرت ابراهیم (ع) جد اعلای پیامبر اسلام (ص) به شمار میآید، اگر آزر پدر وی باشد، در سلسله پدران حضرت اثری از شرک مشاهده میشود که منافی سخن پیامبر اسلام (ص) است. از سویی دیگر، اگر پدر پیامبر اسلام (ص) مشرک باشد، موجب نفرت طبع مردم میگردد و در دعوت ایشان اخلال و اختلال به وجود میآید. همچنین از آنجا که خداوند مشرکان را نجس میخواند، نباید فرستاده وی ناپاک زاده باشد[۸]. به علاوه، در تفکر شیعی اسلامی، پیامبران نیز از اصلاب شامخ و مطهر بر میآیند و پذیرش اینکه ابراهیم نبی (ع) از نسلی مشرک به دنیا آمده باشد با قاعده پیشگفته سازگار نیست. از این رو، در میان مفسران مسلمان دو نگاه عمده وجود دارد. بیشتر اهل سنت استبعادی در پذیرش اینکه آزر نام پدر حقیقی و صلبی حضرت ابراهیم (ع) باشد، ندیدهاند و از این رو بیشتر توجه خود را مصروف آن کردهاند که نسبت این نام را با برخی از جایگزینهای آن از جمله تارخ، تارح[۹]، عازر و... مشخص کنند و نشان دهند که اینها ضبطهای مختلف یک ناماند و نه نامهایی دال بر افراد گوناگون[۱۰]. البته برخی از ایشان وجوه دیگری برای دلالت لفظ «آزر» بیان کردهاند. برای نمونه، برخی از این مفسران به اقوالی اشاره کردهاند که بر اساس آنها، آزر کلمهای است نکوهشآمیز و نامی برای بتی خاص[۱۱]. اما مفسران شیعی به نکته مزبور توجه داشته و در صدد تبیین این مطلب بر آمدهاند که آزر نام پدر صلبی حضرت ابراهیم (ع) نبوده و نسبتی دیگر با ایشان داشته است[۱۲].
در روایات امام رضا (ع) نیز اشارهای به این مطلب وجود دارد که آزر پدر حقیقی حضرت ابراهیم (ع) نبوده و تنها ایشان را پرورش داده و بزرگ کرده است و حضرت ابراهیم (ع) در قیامت از وی گریزان است و او را که به شرک آلوده است، خوش نمیدارد[۱۳]. سخن امام تأییدی است بر قول مفسران و مورخانی که معتقدند آزر نام پدر صلبی ابراهیم (ع) خلیل نبوده است. از سخن امام استفاده میشود که آزر سالها تربیت و پرورش حضرت ابراهیم (ع) را بر عهده داشته است و این شاید ناشی از آن بوده که ابراهیم (ع) در کودکی پدر خویش را از دست داده و تحت سرپرستی آزر که احتمالاً عمو و یا جد مادری وی بوده، در آمده است[۱۴]. در واقع آزر به همین دلیل، بر ابراهیم (ع) به گونهای حق پدری داشت و ابراهیم (ع) نیز تا زمانی که او عناد و لجاج خود را در مقابل خداوند علنی نکرده بود، وی را به طریق هدایت رهنمون میشد و حتی او را دعای خیر میکرد. این مطلبی است که در قرآن نیز بدان تصریح شده است. در قرآن آمده که بر پیامبر (ص) و کسانی که ایمان آوردهاند سزاوار نیست که برای مشرکان پس از آنکه برایشان آشکار گردید که آنان اهل دوزخاند، طلب آمرزش کنند، هر چند خویشاوند آنان باشند. طلب آمرزش ابراهیم برای پدرش نیز جز برای وعدهای که به او داده بود، نبود. ولی هنگامی که برای ابراهیم روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست[۱۵]
بیان هدایتگری حضرت ابراهیم (ع) در قرآن نیز ذکر شده است. در آیات متعددی بیان شده که ابراهیم (ع) به هدایت آزر اهتمام ویژه داشته و او را به دوری از بتتراشی و بتپرستی دلالت کرده و از عذاب الهی بر حذر داشته است. قرآن برای بیان اهتمام ویژه وی به هدایت آزر، در کنار مخاطب قرار دادن قوم به نحو عام به مخاطب قرار دادن آزر به نحو خاص توسط حضرت ابراهیم (ع) اشاره میکند[۱۶]. آزر نه تنها قدر هدایت و شفقت ابراهیم (ع) را نمیداند، بلکه با قوم خویش همراه میشود و حتی او را به سنگسار کردن نیز تهدید میکند[۱۷]. حتی پس از چنین تهدید درشتی نیز ابراهیم (ع) حرمت وی را حفظ میکند و به نرمی با وی سخن میگوید و حتی اندکی نیز او را نمیآزارد[۱۸].
نام و نسب مادر حضرت ابراهیم (ع) نیز محل اختلاف است و نامهای بسیاری برای وی نقل شده است. برخی وی را «یونا بنت کرنیا بن کوثی» از فرزندان «ارفخشاذ بن سام» دانستهاند و جماعتی او را «ابیونا» و گروهی «نونا» دانستهاند[۱۹]. در باب زادگاه ابراهیم خلیل نیز اتفاق نظری وجود ندارد. کوئی عراق، بابِل، شوش اهواز، حران، ورکاء و غوطه دمشق جاهایی است که در منابع مختلف زادگاه ایشان دانسته شده است[۲۰]. البته به نظر میآید شهرهای نامبرده مکانهایی بوده که حضرت ابراهیم (ع) در مواقع مختلف حیات خود به آنجا مهاجرت کرده و مدتی در آن زیسته است. آنچه درباره نام زادگاه وی میان محققان مشهور است، شهر «اور» است. در باب محل وجود این شهر نیز اتفاق نظری میان محققان دیده نمیشود و دو دیدگاه عمده در این باب وجود دارد. برخی آن را در جنوب عراق دانستهاند و برخی بر این اعتقادند که این «اور» آن شهری نیست که در بابل و در کنار خلیج فارس بوده است، بلکه در عراق علیا در جزیره میان دجله و فرات جای داشته است و همسایه حران بوده است[۲۱]. در باب نام پادشاه معاصر وی نیز قول مشهور میان مسلمانان «نمرود بن کوش بن کنعان بن حام بن نوح» است[۲۲]. اما چنان که برخی از مورخان اظهار کردهاند، به نظر میآید که نمرود نام خاص پادشاه زمان حضرت ابراهیم (ع) نبوده، بلکه نام عامی بوده است که پادشاهان این منطقه بدان اشتهار داشتهاند، مانند فرعون و کسری در مصر و ایران[۲۳]. برخی از مورخان نمرود زمان ایشان را حمورابی پادشاه بزرگ بابل دانستهاند[۲۴]. برخی نیز این نمرود را پدر حمورابی میدانند[۲۵]. فارغ از اینکه نمرود مورد نظر چه کسی باشد، بسیاری از منابع تاریخی و تفسیری مسلمانان به وقایعی پیش از تولد حضرت ابراهیم (ع) اشاره کردهاند که بیانگر نگرانی این نمرود از تولد ایشان بوده است. بر اساس گزارش این منابع، طالعبینان و ستارهشناسان به نمرود خبر میدهند که در زمانی نزدیک پسری زاده خواهد شد که مردم را از دین اجدادیشان دور خواهد ساخت و بتهایشان را در هم خواهد شکست. نمرود که سخت از این پیشگویی برآشفته بود، دستور داد که همه نوزادان پسر را در آن سال معین به قتل رسانند تا بدین وسیله علاج واقعه را پیش از وقوع آن کرده باشد. اما قضای الهی به رخدادی دیگر تعلق گرفته بود و مادر ابراهیم (ع) بارداری خود را پنهان داشت و در غاری نزدیک شهر به صورت پنهانی فرزند خود را به دنیا آورد و در همانجا نیز به تغذیه و تربیت وی اهتمام ورزید تا فرزندش بالنده شد و از شر مزدوران حکومت خلاص یافت[۲۶]. این سنخ بیان داستان بیشباهت به بیانهای آیینی و اسطورهای نیست، خاصه که برای طالعبینان و ستارهشناسان نیز در این سنخ قصهها سهم بسزایی در نظر گرفته شده است. نظیر این داستان برای برخی شخصیتهای دیگر از جمله حضرت موسی (ع) و زرتشت و فریدون نیز گفته شده است. در باب ادوار تاریخی حیات حضرت ابراهیم (ع) اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. آنچه در قرآن و کتب تاریخی انعکاس یافته متعلق به زمان پیامبری ایشان است.
ابراهیم دعوت خود را چون پیامبران دیگر از خانه و خانواده خویش آغاز کرد و البته در این کار توفیقی نیافت. پس از آن به میان خلق آمد و مردم شهر و دیار خود را از پرستش بتها منع کرد و آنان را به بندگی خداوند یگانه دعوت نمود[۲۷]. مخاطبان وی دعوتش را جدی نمیگیرند و او را آزار میکنند. ابراهیم (ع) نیز برای اینکه آنان را به خود بیاورد، دست به اقدام عملی میزند و در روزی که مردم در شهر نبودند به بتکده اصلی شهر میرود و همه بتها را در هم میشکند و تنها بت بزرگ را باقی میگذارد و تبری را که با آن بتها را شکسته بود، بر دوش آن بت میگذارد. وقتی که مردم از واقعه مطلع میشوند به سراغ وی میروند و او را به جهت این کار مذمت میکنند.
ابراهیم (ع) در پاسخ میگوید: مرا سرزنش نکنید و به سراغ بت بزرگ بروید که همه ویرانیها را موجب شده است. برخی از آنان به خود آمدند و مراد ابراهیم (ع) را از این کار دانستند و در پاسخ به وی گفتند که بتها چنین تواناییای ندارند. ابراهیم (ع) نیز به آنان گفت: وای بر شما که بر چیزهایی سجده میبرید که از هر کاری ناتواناند و هیچ سود و زیانی به شما نمیرسانند[۲۸]. قوم ابراهیم با آنکه متوجه حقانیت گفتار و کردار وی شدند، به امر پادشاهشان بر آن شدند که وی را در آتش بسوزانند. چنان که برخی منابع ذکر کردهاند، برادر حضرت ابراهیم (ع)، هاران، نیز در این واقعه دست داشته و قوم را به سوزاندن وی ترغیب میکرده است[۲۹]. آتش بسیاری فراهم آوردند و او را در آتش انداختند، اما آتش به امر الهی سرد و سلامت شد و هیچ آسیبی به ابراهیم نرساند[۳۰]. امام رضا (ع) در باب این واقعه مطالب مهمی را بیان کرده است. ایشان میفرماید: چون حضرت ابراهیم (ع) را در منجنیق گذاشتند و به سوی آتش پرتاب کردند، جبرئیل آشفته و نگران شد. خداوند به وی وحی کرد: ای جبرئیل! چه چیز تو را چنین آشفته کرده است؟ جبرئیل عرضه داشت: پروردگارا، این دوست توست و کسی تو را بر زمین چون او عبادت نمیکند. چگونه است که دشمنش را بر وی مسلط و چیره ساختی؟ خداوند به جبرئیل پیام داد: آرام باش؛ شتاب کار بندهای است که مانند تو از نابودی میهراسد، اما من او را بنده خود میدانم و هرگاه اراده کنم او را در مییابم. امام فرمود: در اینجا بود که جبرئیل آرام گرفت و خوشحال شد و به سوی ابراهیم (ع) روان گردید و از وی پرسید: آیا در این حال که هستی، حاجتی داری؟ ابراهیم (ع) فرمود: حاجت دارم، اما از تو چیزی نمیخواهم. خداوند جبرئیل را با خاتمی به زمین فرستاد که بر روی آن این کلمات نوشته شده بود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ فَوَّضْتُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ أَسْنَدْتُ ظَهْرِي إِلَى اللَّهِ حَسْبِيَ اللَّهُ». خداوند به ابراهیم (ع) پیام فرستاد: این خاتم را در دست کن و من آتش را بر تو سرد و سلامت میگردانم[۳۱]. بخش نخست سخن امام به نحوی دیگر در نوشتههای برخی از مفسران ذکر شده است[۳۲]. همچنین از ایشان نقل شده که فرمود: چون ابراهیم (ع) خلیل را در آتش افکندند، خداوند را به حق ما اهل بیت (ع) خواند و بدین سبب آتش برایش سرد و سلامت شد، همچنان که حضرت نوح (ع) نیز در طوفان مهیب چنین کرد و حضرت موسی (ع) نیز چون دریا را شکافت چنین کرد و عیسی نیز چون آگاه شد که یهود قصد کشتن وی را کردهاند، چنین کرد[۳۳]. آنچه امام رضا (ع) در باب توجه حضرت ابراهیم (ع) به پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) مطهر وی بیان کرده است، علاوه بر بیان اهمیت مقام اهل بیت (ع)، بیانگر علمی است غیبی که ابراهیم خلیل (ع) با احاطه بر ملکوت آسمان نصیب برده است و در قرآن از آن سخن رفته است[۳۴]. امام رضا (ع) شرح چنین دانش شگرفی را برای حضرت ابراهیم (ع) در روایتی شگفت بیان داشته است. ایشان میفرماید: که چون خداوند ابراهیم خلیل را خلق کرد، بصیرتی بدو داد که به وسیله آن به ملکوت عالم نظر انداخت. چون نگریست، در عرش الهی نوری دید و به خداوند عرضه داشت که این چه نوری است؟ خداوند به وی فرمود: ای ابراهیم! این نور محمد برگزیده من است. ابراهیم (ع) به خداوند عرضه داشت: نوری دیگر نیز در کنار اوست. او کیست؟ خداوند فرمود: این نور علی یاور دین من است. باز پرسید: در کنار این دو نور، نوری دیگر میبینم. خداوند فرمود: این نور فاطمه است در کنار پدر و همسرش. دوستان او از آتش رهیدهاند. ابراهیم (ع) از دو نور دیگری پرسید که در کنار آن نورها بود. خداوند فرمود: این نور حسن و حسین (ع) است که در کنار پدر و مادر و جدشان قرار گرفتهاند. باز گفت: خدایا، نُه نور دیگر در کنار این نورها میبینم. خداوند فرمود: آنان امامان از فرزندان ایشاناند و نام آنان را تک تک به وی آموخت. باز ابراهیم (ع) به خداوند عرضه داشت: خدایا، پیرامون ایشان انوار بیشماری میبینم که جز تو کسی را یارای شمارش آن نیست. خداوند فرمود: آنان شیعیان و پیروان امامان مذکورند. ابراهیم (ع) از خداوند خواست که او را از شیعیان و دوستداران اهل بیت (ع) قرار دهد و خداوند نیز خواسته وی را اجابت فرمود و به او گفت: که تو را از شیعیان ایشان قرار دادم. سپس امام رضا (ع) فرمود آیه ﴿وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[۳۵] در این باره نازل شده است[۳۶]. ممکن است برخی که از مقام پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت ایشان (ع) آگاه نیستند و ماهیت علم غیب را نمیدانند، چنین روایاتی را شبههانگیز و بیانگر نوعی مبالغه و غلو بدانند، اما واقعیت آن است که در علم غیب، ماضی و مستقبل و حال وجود ندارد و علم، محتاج وجود معلوم به صورت محسوس نیست. چنین دانشی از ارتباط با وجود حقیقی اشیا در مراتب عالیه حاصل میشود و میتواند زمانها و مکانها را درنوردد و از این اعتبارات به حقایق نقب زند. واقع این است که علم حضرت ابراهیم (ع) به حقایق اشیا و افراد و فهم مراتب عالیه پیامبر خاتم (ص) و اهل بیت (ع) بدین منجر شده که ایشان مراتب آن ذوات نورانی را به گونهای مشاهده کند که از خداوند تقاضا کند که از پیروان ایشان باشد. چنین مطلبی را در باب علاقه حضرت موسی (ع) به پیروی از پیامبر خاتم (ص) و حضور در دوران او نیز آوردهاند[۳۷]. بر طبق روایتی از امام رضا (ع)، روزی که حضرت ابراهیم (ع) از آتش نمرودیان خلاصی یافت روز جمعه بود[۳۸]. به هر حال، قوم ابراهیم به اذن الهی در کشتن وی به نتیجهای ترسیدند و ناگزیر شدند او را رها کنند. برخی نقلها که به رهایی ابراهیم (ع) اشاره دارند حاکی از آناند که پس از آنکه نمرود عظمت خدای ابراهیم (ع) را دید به قدرت و شکوه وی اقرار کرد و در راه او قربانی نمود[۳۹]. چنان که از قرآن استفاده میشود، حضرت ابراهیم (ع) با نمرود گفتوگوهایی نیز داشته و از طریق استدلال نیز وی را به عظمت خداوند یگانه قانع نموده است. در آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۴۰]، نمرود از ابراهیم (ع) میپرسید: پروردگار تو کیست؟ ایشان پاسخ داد: پروردگار من همان کسی است که زنده میکند و میمیراند. نمرود گفت: من هم زنده میکنم و میمیرانم. مرادش نیز این بود که میتواند امر به کشتن یا نکشتن رعایای تحت حکومتش کند[۴۱]. ابراهیم (ع) که دید نمرود به پاسخی مغالطی روی آورده چیزی به او گفت که دیگر نتواند ادعای نظیر آن را کند. او به نمرود گفت: خدای من خورشید را از مشرق بر میآورد، تو آن را از مغرب بر آور. پس از آن نمرود مبهوت ماند. پس از آنکه حضرت ابراهیم (ع) دعوت خود را در میان قوم خویش علنی کرد، با مخالفت شدید آنان مواجه شد. وی خود را مواجه با جهل خلق میدید و از هر فرصتی برای از میان بردن این آفت بنیادین بهره میجست. چنان که از قرآن فهمیده میشود، ایشان برای توجه دادن خلق از روش جدال احسن استفاده میکرده است. یکی از نمونههای چنین جدالی، مواجهه ایشان با پرستندگان اجرام آسمانی است. حضرت ابراهیم (ع) هنگام شب در میان ستارهپرستان حاضر شد و چون درخشش ستارهای را مشاهده کرد، گفت: این پروردگار من است. وقتی نور ستاره خاموش شد، اظهار داشت: من غروبکنندگان را دوست ندارم. پس از آن، به میان ماهپرستان آمد و چون ماه را در حال طلوع دید، گفت: این پروردگار من است. آنگاه چون ماه ناپدید شد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم. پس از آن، به میان خورشید پرستان آمد و چون خورشید را بر آمده دید، گفت: این پروردگار من است. این بزرگتر است و هنگامی که افول کرد، گفت: ای قوم من! من از آنچه برای خدا شریک میسازید، بیزارم. من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم[۴۲]. حضرت ابراهیم (ع) با پیش گرفتن این شیوه و همدلی کردن ظاهری با ایشان، در واقع میخواست پوچ و پوشالی بودن معتقداتشان را به ایشان نمایان سازد و به آنان نشان دهد که در آنچه باورهای کهن خود میپندارند، هیچ حقیقتی وجود ندارد[۴۳]. از شمار کسانی که به حضرت ابراهیم (ع) و خدایش ایمان میآورند، اطلاع دقیقی در دست نیست، اما به نظر نمیرسد که ایشان توانسته باشد در زادگاه خود توفیق چندانی در این زمینه به دست آورده باشد. استبداد پادشاه و نیز جهل مردم و پیروی کورکورانه از دین موروثیشان علل اصلی این امر بوده است. البته برخی منابع حاکی از آناند که پس از رهیدن ابراهیم (ع) از آتش، برخی افراد از جمله هاران، برادر ابراهیم (ع)، به وی ایمان آوردند[۴۴]. البته فرزند این برادر، حضرت (ع)، جزو نخستین کسانی بود که به ابراهیم (ع) ایمان آورد[۴۵] و او را در امر تبلیغ دین یاری رساند و چنان که از قرآن استفاده میشود، در راه ایمان خود نیز چون ابراهیم (ع) آزارهای بسیار دید[۴۶].
حضرت ابراهیم (ع) به دلایل پیشگفته ناگزیر شد که از زادگاه خود بیرون رود و در شهرهای دیگر به تبلیغ دین خود بپردازد. البته برخی محققان دلایل دیگری چون آشفتگی اوضاع اقتصادی و سیاسی و امنیتی را عامل مهاجرت وی از زادگاهش دانستهاند[۴۷]. در این مهاجرت انگیزههای دینی نقش مهمی داشته است و چنان که از قرآن فهمیده میشود، به صلاحدید خداوند متعال صورت گرفته است[۴۸]. اینکه اولین مهاجرت وی به چه شهری بوده محل اختلاف است. برخی منابع مقصد مهاجرت وی را حران دانستهاند و برخی دیگر آن را شام و برخی دیگر کنعان و...[۴۹] برخی منابع معتقدند که ابراهیم (ع) پس از خروج از اور به حران رسید و در آنجا با ساره (سارا) دختر فرمانروای این شهر که از دین اجدادی خود بیزاری میجست، ازدواج کرد[۵۰]. البته برخی دیگر از منابع ساره را دختر عمو و نیز دختر برادر ابراهیم (ع) دانستهاند[۵۱]. تعیین دقیق خط سیر مهاجرت ایشان در شهرهای مختلف بسیار دشوار است، اما چنان که منابع اشاره کردهاند، ابراهیم (ع) و ساره مدتی را در کنعان، فلسطین، مصر، شام، شکیم، اورفه و اطراف و اکناف آنها به سر بردهاند و حضرت ابراهیم (ع) در این سرزمینها به دعوت مردم به یگانهپرستی مشغول بوده و در راه یکتاپرستی خدمات بسیاری انجام داده است[۵۲]. چنان که از عهد عتیق استفاده میشود، پس از آنکه حضرت ابراهیم (ع) به امر الهی از خانمان خویش جدا میشود[۵۳]. پس از عبور از مسیری به کنعان میرسد. او پس از مدتی اقامت در کنعان دچار قحطی شدیدی میگردد[۵۴] و ناگزیر از مهاجرت به مصر میشود[۵۵]. عهد عتیق درباره ورود حضرت ابراهیم (ع) و همسرش به مصر مطلبی را بیان میکند که برخی منابع اسلامی نیز بدون نقد و بررسی تکرار کردهاند. در این کتاب آمده که چون ابراهیم (ع) نزدیک مصر شد، به زن خود سارا گفت: تو زنی زیبا هستی. اگر اهل مصر بدانند تو همسر من هستی برای تصاحب تو مرا خواهند کشت. پس خودت را خواهرم معرفی میکنم تا از کشته شدن امان یابم. در ادامه روایت عهد عتیق گفته میشود که حکمران مصر سارا را در اختیار گرفت و به ابراهیم (ع) لطف بسیار کرد[۵۶]. برخی روایات بیانگر این مطلباند که این سخن حضرت ابراهیم (ع) یکی از سه دروغی است که ایشان در زمان نبوت خود گفته است. برخی از نویسندگان مسلمان چون ابوجعفر طبری و جلالالدین سیوطی از ابوهریره نقل کردهاند که حضرت ابراهیم (ع) جز در سه موضع دروغ نگفت؛ دو موردش برای خدا بود که گفت: ﴿إِنِّي سَقِيمٌ﴾[۵۷] و جای دیگر که گفت: ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا﴾[۵۸] و دروغ سومش درباره همسرش ساره بود که گفت: این خواهر من است[۵۹]. این روایت را برخی از کتب روایی نیز نقل کردهاند و حتی این مطلب را در اشکالی دیگر بیان نمودهاند. برای نمونه، بخاری آورده است: چون مردم محشر به نزد ابراهیم (ع) میآیند و از وی درخواست شفاعت میکنند، ابراهیم (ع) در پاسخ ایشان میگوید: من دارای مقام شفاعت نیستم، زیرا سه بار دروغ گفتهام[۶۰]. برخی خواستهاند که ورود چنین روایاتی را در منابع مذکور توجیه کنند و برای آنها وجه صحیحی نشان دهند[۶۱]، اما آشکار است که چنین سخنانی با عصمت انبیا و مقام شامخ حضرت ابراهیم (ع) هیچ تناسبی ندارد. ریشه چنین سخنی چنانکه گذشت، در سفر پیدایش عهد عتیق است.
ساره همسر حضرت ابراهیم (ع) نازا بود و چون رغبت همسر خود را به داشتن فرزند میدید، کنیز خود، هاجر را به وی بخشید و از او فرزندی به دنیا آمد که نام وی را اسماعیل (ع) نهادند. ابراهیم (ع) در سنی نزدیک به صد سالگی صاحب این فرزند میشود[۶۲]. با فاصله چند سالهای خداوند از ساره نیز به ایشان فرزندی میدهد که نام وی را اسحاق میگذارند. پس از مدتی ساره از اینکه همسرش توجه بیشتری به هاجر و فرزندش داشته باشد، نگران میشود و از ابراهیم (ع) درخواست میکند تا این زن و فرزند را در جایی غیر از شام که مسکن آن روز ابراهیم (ع) و خانوادهاش بود، اسکان دهد[۶۳]. ابراهیم (ع) نیز به امر الهی آنان را به سرزمینی خشک در نزدیک مکه میبرد و از خداوند میخواهد تا ایشان را تحت عنایت و هدایت خود داشته باشد و دلهای مردم را متوجه ایشان نماید[۶۴]. خداوند نیز دعای او را اجابت میکند و نه تنها نعمت و عنایت خود را بر آنان جاری میسازد، بلکه از نسل اسماعیل (ع) در مکه جماعت بسیاری را به وجود میآورد که خاندان بنیهاشم و رسول گرامی اسلام (ص) و اهل بیت مطهرش (ع) از این شجره پاکاند. امام رضا (ع) به این مطلب تصریح کرده است که یکی از بزرگیهایی که خداوند به ابراهیم (ع) عنایت کرد این شجره طیبه است. ایشان میفرماید: که خداوند فرزندان وی را برگزید و اهل پاکی قرار داد تا اینکه به پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) و فرزندانش ختم شدند و ایشان همه اهل ایمان و علم هستند[۶۵]. همچنین از ایشان منقول است که پیامبر (ص) فرموده: چون روز قیامت برپا شود، از میان عرش مرا خطاب کنند که ای محمد! پدرت ابراهیم (ع) نیکو پدری بود[۶۶]. فرزند دیگر حضرت ابراهیم (ع)، حضرت اسحاق (ع)، نیز چنان که گفته شد، چند سالی پس از تولد حضرت اسماعیل (ع) به دنیا آمد. منابع سن ابراهیم (ع) را در این زمان ۱۰۰، ۱۱۲ یا ۱۲۰ سال دانستهاند و گفتهاند که اسماعیل (ع) حدود ده سال (اندکی کمتر یا بیشتر) از اسحاق (ع) بزرگتر بود. سن ساره را نیز در این زمان نود سال دانستهاند[۶۷]. از نسل وی نیز پیامبران بزرگی چون حضرت یعقوب و یوسف و موسی (ع) به وجود آمدند و بنیاسرائیل از فرزندان وی به شمار میآیند. در مقام مقایسه نگرش کتب ادیان به دو فرزند حضرت ابراهیم (ع)، باید بگوییم که در مقابل تصویر محترمانه قرآن از هر دوی ایشان، آنچه در عهدین و به ویژه عهد عتیق راجع به حضرت اسحاق (ع) و مادرش آمده، جانبدارانه است و در نقطه مقابل، آنچه در باب هاجر و حضرت اسماعیل (ع) ذکر شده، چندان منصفانه نیست و توأم با تحقیر و نادیده گرفتن برخی حقایق از جمله مقام شامخ و نیز اهمیت نسل ایشان است[۶۸].
در میانه مهاجرت حضرت ابراهیم (ع) به شهرهای مذکور در فلسطین، حضرت لوط (ع) نیز به پیامبری مبعوث شد و برای انجام رسالت خود به برخی از روستاهای فلسطین رفت. منابع نام چهار روستای سدوم، کاروما، عمورا و صبوایم را نقل کردهاند[۶۹]. البته در عهد عتیق ذکر شده که علت جدایی حضرت لوط (ع) از حضرت ابراهیم (ع) کمبود چراگاه برای گوسفندان ایشان بوده است[۷۰]. به هر حال، قومی که حضرت لوط (ع) به هدایت ایشان مبعوث شد، عادت زشتی داشتند و به جای زنان با پسران و مردان میآمیختند. خداوند لوط (ع) را مأمور زنهار ایشان کرد، اما آنان به هیچ وجه حاضر نشدند از این رفتار خود دست بردارند. خداوند نیز که لجاج ایشان را پایان ناپذیر دید، فرشتگانی را برای عذابشان به سوی سرزمینشان فرستاد. این داستان هم در قرآن کریم و هم در عهد عتیق با اندکی اختلاف ذکر شده است[۷۱]. این فرشتگان نخست به حضور حضرت ابراهیم (ع) آمدند و ناشناس مهمان او شدند. در میانه مهمانی خود را معرفی کردند و او را به تولد اسحاق (ع) بشارت دادند و وی را از مأموریت الهی خود با خبر کردند. آنان به ابراهیم (ع) گفتند که از خاندان لوط (ع) تنها همسر او عذاب میشود و مابقی نجات مییابند. ابراهیم (ع) خواست که شفاعت قوم لوط را کند، اما فرستادگان خداوند به وی هشدار دادند که این عذابی غیر قابل بازگشت است و بدان شفاعت تعلق نمیپذیرد[۷۲]. از این آیات دانسته میشود علت اینکه حضرت ابراهیم (ع) قصد شفاعت داشت این بوده که پیغمبری حلیم و پر حوصله بود و در نزول عذاب بر مردم ستمکار شتاب را روا نمیداشت و امیدوار بود که توفیق الهی شامل حال آنان شده، اصلاح شوند و به راه راست هدایت کردند. با هشداری که فرستادگان خداوند به ابراهیم (ع) دادند، وی متوجه شد که اصرار کردن در برگرداندن عذاب از قوم لوط هیچ فایدهای ندارد، چون قضای الهی به آن تعلق گرفته و عذابشان حتمی گشته و خواه ناخواه واقع خواهد شد و این نشان از عمق عناد و طغیان این قوم است[۷۳].
حضرت ابراهیم (ع) یکی از پیامبران اولوالعزم است که چه در زمان خود و چه تا زمان پیامبر اولوالعزم بعدی، حضرت موسی (ع)، شریعتش نافذ بوده و از این حیث نحوهای احاطه بر پیامبران معاصر و بعد از خود داشته است. از این روست که در زمان حضرت لوط (ع) با ایشان درباره عذاب قوم لوط سخن میرود و حتی خود را موظف میبیند که مانع عذاب آن جماعت شود. امام رضا (ع) به این مطلب ضمن روایتی اشاره میکند و ایشان میفرماید: پیامبران اولوالعزم را چنین نامیدند، چون ایشان صاحب عزیمت و شریعت بودند. پس از نوح (ع) که نخستین پیامبر اولوالعزم بود و شریعتش تا زمان ابراهیم (ع) مورد استفاده همه پیامبران بود، نوبت شریعت ابراهیم (ع) و دین حنیف وی شد. چه در زمان ایشان و چه پس از آن، همگان بر شریعت و سنت ابراهیم (ع) بودند و روش وی مورد عمل پیامبران و موحدان بود. به کتاب او تا زمان موسی (ع) عمل میکردند[۷۴].
همسر حضرت ابراهیم (ع)، ساره، پس از مدتی در ۱۲۷ سالگی از دنیا رفت[۷۵]. حضرت پس از مرگ وی، همسر یا همسرانی دیگر اختیار کرد که از هر یک از آنان صاحب چندین فرزند شد. قطوره (قنطورا) و حجور نام زنانی است که ایشان پس از مرگ ساره با آنان ازدواج کرد. از قطوره چهار (یا شش) فرزند به دنیا آمد و از حجور، هفت فرزند متولد شد[۷۶].
حضرت ابراهیم (ع) یکی از پیامبرانی است که وقایع زندگی وی بیش از سایر پیامبران در قرآن انعکاس یافته است. این امر هم به دلیل جایگاه رفیع ایشان در میان پیامبران و هم ارتباط تعالیمشان با دین اسلام و هم به جهت شخصیت ویژه آن بزرگ در مواجهه با ابتلائات خداوند و نیز اهمیت رخدادهای حیات وی است. خداوند حضرت ابراهیم (ع) را در آزمونهای دشواری امتحان کرد و او همواره توانست توفیق بندگی بیابد و اراده الهی را تحقق بخشد. خداوند نیز در مقابل پاداشهای بزرگی را نصیب وی کرد و او را مراتب عالیای چون امامت بخشید[۷۷]. یکی از این ابتلائات بزرگ، رها کردن هاجر و اسماعیل (ع) در بیابان خشک و بیآب و علف به امر الهی بود. با اینکه ساره از حضور اسماعیل و مادرش تلخکام بود، جایگاهی که مدنظر وی بود چنین بیابانی نبود. رفتن به این بیابان خشک امری از ناحیه خداوند بود[۷۸] و هر چند دشواریهای بسیاری را برای ابراهیم (ع) و خانوادهاش به بار آورد، آثار نیکوی بسیاری نیز به دنبال داشت. بازسازی خانه کعبه که از زمان حضرت آدم (ع) ساخته شده بود و همواره قبلهگاه پیامبران و موحدان بود. از جمله این برکات بود. روایات حاکی از آن است که چون حضرت اسماعیل (ع) بالغ شد، خداوند به ابراهیم (ع) دستور داد تا خانه کعبه را بنا کند و چون مکان بنای آن را نمیدانستند، جبرئیل را فرستاد تا جایگاه آن را به آنان نشان دهد. ابراهیم (ع) شروع به کار کرد و اسماعیل (ع) از ذیطوی مصالح آورد و ایشان خانه را تا نه ذراع بالا برد. جبرئیل دوباره آمد و جای حجرالاسود را معلوم کرد. ابراهیم (ع) سنگی از دیوار بیرون آورد و حجرالاسود را در جای آن قرار داد. بعد از آنکه خانه ساخته شد. دو در برایش درست کردند، یکی به طرف مشرق و یکی به طرف مغرب. سقف خانه را با تنه درختها و شاخه اذخر پوشاندند و هاجر پتویی را که با خود داشت بر در کعبه انداخت. ابراهیم (ع) بعد از فراغت از بنای کعبه، با خداوند چنین گفت: ﴿رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ﴾[۷۹]. بعد از ساخته شدن بنای کعبه، ابراهیم و اسماعیل (ع) عمل حج انجام دادند[۸۰]. امام رضا (ع) درباره چگونگی تعیین جایگاه کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) بیان خاصی دارد. ایشان میفرماید: خداوند به ابراهیم (ع)، سکینهای داد که جایگاه شالوده خانه کعبه را با آن تعیین نمود و ایشان بنا را بر آن اساس قرار داد. امام در توضیح مراد از «سکینه» آن را چنین تعریف میکند: سکینه بادی ملایم و مساعد است که از بهشت خارج میشود و صورت انسانی دارد که با انبیا (ع) همراه است[۸۱]. این بیانی دیگر از آن چیزی است که در نقل پیشین تعبیر به «جبرئیل» شد و توأم با دانشی الهی و غیبی است. حضور ابراهیم (ع) و خاندانش در حجاز و نیز بازسازی کعبه، اندک اندک به رونق این بیابان خشک چنان افزود که پس از مدتی قبائل مختلفی برای اسکان در این منطقه از ایشان اجازه میطلبیدند[۸۲]. مناطق دیگری نیز در حجاز به واسطه حضور مبارک آنان آباد و پر رونق شد. یکی از جاهایی که با حضور ایشان رونق یافت طائف بود. امام رضا (ع) درباره وجه تسمیه این شهر نکته مهمی را بیان کرده است. به بیان ایشان، وقتی حضرت ابراهیم (ع) خدا را خواند که از تمام میوهها به اهلش روزی کند، خداوند متعال قطعه زمینی را از اردن جدا نمود و آن زمین جلو آمد تا به خانه خدا رسید و دور آن هفت بار طواف کرد. سپس خداوند آن را در جایش استقرار بخشید و از این جهت که دور بیت طواف کرد، به آن طائف گفته شد[۸۳]. این وجه تسمیه برای طائف در منابع دیگر از قول برخی از صحابه پیامبر (ص) نیز بیان شده است[۸۴].
از وقایع مهمی که در زندگی حضرت ابراهیم (ع) در حجاز رخ میدهد، واقعه امر به کشتن فرزند خویش است. این ابتلا از همه ابتلائات زندگی ابراهیم (ع) دشوارتر بود. خداوند شرح آن را در قرآن ذکر کرده است[۸۵]. مطابق بیان خداوند در قرآن و نیز توضیحات مفسران، پس از آنکه ابراهیم (ع)، چاقو را بر گلوی فرزند خود گذاشت تا او را سر ببرد، متوجه شد که چاقو سر ایشان را نمیبرد، از این رو دوباره تلاش کرد و باز هم توفیقی نیافت، تا اینکه خداوند به وی فرمود: به راستی که خوابت را تحقق بخشیدی و ما او را به قربانیای عظیم بازخریدیم. مفسران پیرامون آنکه ذبیح مورد نظر، اسماعیل (ع) بوده یا اسحاق، بحث و تحقیق بسیار کردهاند. اغلب محققان ذبیح را حضرت اسماعیل (ع) دانستهاند، چون قربانگاه محلی نزدیک مکه بوده و محل حضور اسماعیل (ع) نیز همان حوالی بوده است. همچنین از پیامبر (ص) نقل شده که: من فرزند دو ذبیحم. از آنجا که مراد ایشان از دو ذبیح حضرت اسماعیل (ع) و عبدالله پدرشان بوده است، معلوم میشود که ذبیح همان اسماعیل (ع) است. همچنین در پایان این آیات، خداوند وی را به اسحاق بشارت میدهد[۸۶]. اگر ذبیح اسحاق بود، برای بیان این مطلب وجه معقولی وجود نداشت[۸۷]. امام رضا (ع) نیز پیرامون این واقعه نکتههایی را بیان کرده است. امام با نقل روایتی که پیامبر (ص) خود را فرزند دو ذبیح دانسته، ذبیح را حضرت اسماعیل (ع) میداند[۸۸]. ایشان همچنین درباره قربانی عظیمی (ذبح عظیم) که اسماعیل (ع) بدان بازخریده میشود، بیان شگفتی دارد. امام میفرماید: هنگامی که خداوند به ابراهیم (ع) امر فرمود که به جای فرزندش اسماعیل (ع)، گوسفندی را که خداوند فرستاده بود، ذبح نماید، ابراهیم (ع) در دل آرزو کرد که ای کاش فرزندش اسماعیل (ع) را به دست خود ذبح میکرد و دستور ذبح گوسفند به جای ذبح فرزندش به او داده نشده بود، تا به این وسیله احساس پدری را داشته باشد که عزیزترین فرزندش را به دست خود ذبح میکند و در نتیجه شایسته رفیعترین درجات ثواب در صبر بر مصائب شود. خداوند به او فرمود: محبوبترین خلق من، نزد تو چه کسی است؟ او گفت: پروردگارا، مخلوقی خلق نکردهای که از حبیبت، محمد، نزد من محبوبتر باشد. خداوند از او پرسید: او را بیشتر دوست داری یاخودت را؟ ابراهیم (ع) گفت: او را بیشتر از خویش دوست دارم. خداوند فرمود: آیا فرزند او را بیشتر دوست داری یا فرزند خودت را؟ عرض کرد: فرزند او را. خداوند فرمود: آیا بریده شدن سر فرزند او از روی ظلم، به دست دشمنانش، دل تو را بیشتر به درد میآورد، یا بریدن سر فرزندت به دست خودت، به خاطر اطاعت از فرمان من؟ گفت: بریده شدن سر فرزند او به دست دشمنانش دل مرا بیشتر به درد میآورد. خداوند فرمود: گروهی که خود را از امت محمد (ص) میدانند، فرزندش حسین (ع) را، به ظلم و ستم مانند گوسفند ذبح خواهند کرد و با این کار مستوجب خشم و غضب من خواهند شد. ابراهیم (ع) بر این واقعه زاری و مویه بسیار کرد. خداوند به وی فرمود: به جهت گریه و زاریات بر حسین و کشته شدن او، ناراحتی و اندوهت بر اسماعیل (ع) را - در صورتی که او را ذبح میکردی - پذیرفتم و رفیعترین درجات ثواب در صبر بر مصائب را به تو خواهم داد. سپس امام فرمود: این همان مطلبی است که آیه ﴿وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾[۸۹] ناظر بدان است[۹۰]. صبر و خویشتنداری ابراهیم (ع) در مقابل ابتلائات الهی و سختیهای روزگار موجب تقرب روزافزون وی نزد خداوند متعال شد. آنچه در این واقعه و دیگر ابتلائات بیش از همه مورد توجه قرار گرفته، درجات عالی ایمان حضرت ابراهیم (ع) است.
در عهد جدید مهمترین مشخصه حضرت ابراهیم (ع)، ایمان وی است. بر این اساس، ایمان ابراهیم (ع) موجب مهاجرت وی به سرزمینهای ناشناخته شد. همچنین این ایمان ابراهیم (ع) بود که موجب باروری سارا در سنین کهولت شد و او را در وقت قربانی کردن فرزند خویش یاری رساند و...[۹۱]. برخی از نویسندگان مسیحی، از جمله سورن کی یرکگور در کتاب ترس و لرز، تحت تأثیر این مطالب کتاب مقدس به نحو تفصیلی به بحث از ایمان ابراهیم (ع) پرداختهاند. خداوند نیز در قرآن صفات نیکوی او را ستوده است و او را شخصی بردبار و اهل بازگشت مستمر به سوی خداوند و صادق الوعدو دلسوز به خلق[۹۲] و مطیع و تسلیم امر الهی[۹۳] و «حنیف» به معنای گرونده به حق و روگردان از هر گونه باطل[۹۴] دانسته است. در قرآن گاه نیز دین وی صفت «حنیف» مییابد[۹۵] که همان دین حق و توحیدی است. از جمله صفات حضرت ابراهیم (ع) که اساساً ایشان بدان شناخته میشود، صفت «خلیل» و «خلیل الله» است و این نسبتی است که ایشان با خداوند داشته است[۹۶]. برای معنای لغوی خلیل دو وجه بیان شده است: یکی محبت و مودت بسیار و دیگری نیاز و فقر وافر[۹۷]. به راستی که ابراهیم (ع) هم در محبت خداوند و هم در عبودیت و بندگی مسکینوار در برابر حق آیتی درخشان بود. امام رضا (ع) در باب «خلیل» خواندن ایشان وجه نیکویی را بیان فرموده است. به بیان ایشان، خداوند ابراهیم (ع) را خلیل خود برگزید، زیرا هیچ حاجتمندی را بدون انجام خواستهاش رد نمیکرد و از کسی جز خداوند متعال حاجتی طلب نمیکرد[۹۸]. از نظر امام رضا (ع) برترین مقامی که خداوند به حضرت ابراهیم (ع) داد، مقام «امامت» بود و امامت مقامی است که حضرت ابراهیم (ع) پس از آنکه مقام نبوت و خلت را به دست آورد، بدان رسید. به بیان ایشان، امامت سومین فضیلتی بود که خداوند وی را بدان مشرف کرد و نامش را به وسیله آن بلند نمود و فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار دادم»[۹۹]. ابراهیم (ع) از شادمانی این مژده از خداوند پرسید: که آیا این عهد به فرزندان من نیز خواهد رسید؟ خداوند به وی پاسخ داد: عهد من به ظالمان نخواهد رسید. خداوند با این توضیح امامت هر ظالمی را تا روز قیامت باطل اعلام کرد و آن را مخصوص برگزیدگان پاک ساخت. پس از ابراهیم (ع)، امامت همیشه در فرزندان او بود و نسل در نسل آن را از یکدیگر ارث میبردند تا خداوند متعال آن را به پیامبر ما (ص) داد، چنان که خود حق تعالی فرمود: «به راستی که نزدیکترین مردم به ابراهیم (ع)، همان کسانی هستند که او را پیروی کردهاند، و نیز این پیامبر و کسانی که به آیین او ایمان آوردهاند»[۱۰۰]. پس امامت مخصوص آن حضرت گشت و او به فرمان خداوند و طبق آنچه وی واجب ساخته بود، آن را به علی واگذار کرد و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خداوند به آنان علم و ایمان داده بود، جاری گشت[۱۰۱]. اینکه امامت پس از نبوت و خلت به حضرت ابراهیم (ع) داده شده مطمئناً به جهت برتری این مقام بر دو مقام دیگر است. علامه طباطبایی این برتری را ناشی از تفاوت نوع هدایت موجود در امامت میداند. به بیان ایشان، امام هدایت کنندهای است که با امری ملکوتی که در اختیار دارد هدایت میکند. پس امامت از نظر باطن نحوه ولایتی است که امام در اعمال مردم دارد و هدایتش چون هدایت انبیا و رسولان و مؤمنان، صرف راهنمایی از طریق نصیحت و موعظه حسنه و نشانی دادن نیست، بلکه هدایت امام علاوه بر هدایت مذکور، هدایتی از طریق دستگیری معنوی در صراط مستقیم است. امامت دارای ویژگیهایی است که در دیگر مقامات حتی مقام نبوت نیست و از این روست که حضرت ابراهیم (ع) آن را برای خود و فرزندانش مبارک میداند. امام علاوه بر اینکه مانند نبی از ناحیه خداوند تعیین میشود و صاحب مقام عصمت است، حضورش مانند نبی نیست و مادامی که جهان برپاست، موجود میباشد و به همه امور عالم احاطه دارد و محال است با وجود وی کسی پیدا شود که از نظر فضائل نفسانی برتر از او باشد[۱۰۲]. وقتی خداوند چنین مقامی را برای حضرت ابراهیم (ع) قرار میدهد، آشکار است که ایشان به غیب عالم تسلط دارد و همه آنچه را در ورای این پرده است، به امر و اذن الهی میداند، همچنان که قرآن[۱۰۳] نیز وی را به صراحت از اهل یقین میداند. شخصی که از ﴿مُوقِنِينَ﴾ خوانده میشود، بدون تردید به اسرار غیب واقف است. با این توضیح معلوم میشود پرسشی که ایشان در باب کیفیت معاد (نه اصل وجود معاد و نحوه حیات دادن به موجودات) از خداوند میکند، پرسشی فوق متعلق ایمان است و به مراتب عالیتر ناظر است. در قرآن آمده است: ابراهیم (ع) به خداوند متعال گفت: پروردگارا! به من نشان ده چگونه مردگان را زنده میکنی. خداوند به وی فرمود: مگر ایمان نیاوردهای؟ ابراهیم (ع) در پاسخ گفت: آری، ولی تا دلم آرامش یابد. خداوند نیز به او فرمود: چهار پرنده را برگیر و آنها را پیش خود، ریز ریز گردان؛ سپس بر هر کوهی پارهای از آنها را قرار ده؛ آنگاه آنها را فرا خوان، شتابان به سوی تو میآیند، و بدان که خداوند توانا و حکیم است[۱۰۴]. امام رضا (ع) در تشریح این واقعه سخن روشنگری دارد و میفرماید خداوند به ابراهیم (ع) وحی کرد: من از میان بندگانم برای خود دوستی انتخاب خواهم کرد که حتی اگر از من بخواهد مردهها را زنده کنم، این کار را برای او خواهم کرد. ابراهیم (ع) به دلش الهام شد که او آن دوست و خلیل است، از این رو گفت: خدایا، به من نشان بده که چگونه مردهها را زنده میکنی. خداوند فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: آری، ولی به خاطر اینکه قلبم آرام گیرد، یعنی نسبت به همان دوستی و خلیل بودن که فرمودی. خداوند نیز فرمود: چهار پرنده را بگیر، آنها را تکه تکه کن، سپس بر هر کوهی، بخشی از آنها را قرار ده. آنگاه آنها را بخوان. فوری خود را به تو میرسانند. ابراهیم (ع) نیز یک کرکس، یک طاووس، یک مرغابی و یک خروس را گرفت، آنها را تکه تکه کرد و اجزای آنها را با هم در آمیخت و سپس هر بخشی از این اجزای در هم آمیخته شده را بر هر کوهی از ده کوه اطراف قرار داد و آنگاه منقار آنها را به دست گرفت و آنها را با نامشان صدا زد و مقداری دانه و آب نزد خود قرار داد. آن اجزا به سوی یکدیگر پرواز کردند و بدنها کامل شدند و هر بدنی به سراغ گردن و سر خود رفت و به آنها پیوست. سپس ابراهیم منقار آنها را آزاد کرد و آنها پرواز کردند و سپس فرود آمدند و از آن آب نوشیدند و از آن دانهها برگرفتند و گفتند: ای پیامبر خدا! تو ما را زنده کردی، خدا تو را زنده بدارد. ابراهیم (ع) به آنان فرمود: بلکه خداوند زنده میکند و میمیراند و اوست که بر همه کار تواناست[۱۰۵]. در روایتی دیگر از امام رضا (ع) منقول است که شخصی از ایشان پرسید: آیا وقتی حضرت ابراهیم (ع) از خداوند کیفیت معاد راطلبید، در قلبش شک و تردیدی وجود داشت؟ امام فرمود: خیر، بلکه از خداوند افزون شدن یقین را خواستار بود. او میخواست با مشاهده آن حقیقت مراتب بالاتر یقین را حاصل کند[۱۰۶].
ابراهیم سالها در راه توسعه یکتاپرستی کوشید و توانست بسیاری را از جهالت بتپرستی برهاند. دایره تعالیم وی گستردگی قابل توجهی داشت و از حجاز تا فلسطین و شام و مصر و... را در بر میگرفت. او بدون تردید یکی از تأثیرگذارترین مردان تاریخ بشری است. ابراهیم (ع) عمری طولانی داشت. سن او را در زمان مرگ ۱۷۵ یا ۱۹۵ سال نوشتهاند[۱۰۷]. برخی مدفن او را فلسطین و برخی دیگر مکه دانستهاند[۱۰۸]، اما چون وی در عهد تاریخ مدون نمیزیسته، تشخیص قطعی محل دفن وی میسور نیست و جز از طریق دادههای حدیثی راهی بدان وجود ندارد.[۱۰۹][۱۱۰]
منابع
پانویس
- ↑ سبل الهدی و الرشاد، ج۱، ص۳۰۶.
- ↑ العرب و الیهود فی التاریخ، ص۲۵۰- ۲۵۱؛ قاموس الکتاب المقدس، ص۱۲؛ إبراهیم (ع) أبوالأنبیاء، ص۶۹.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۸۹.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۱۴۹.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۳، ص۳۴۷؛ الأخبار الطوال، ص۶.
- ↑ «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری مییابم» سوره انعام، آیه ۷۴.
- ↑ جامع الأخبار، شعیری، ص۱۶.
- ↑ روض الجنان و روح الجنان، ج۷، ص۳۴۰.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱۱: ۲۷.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۳۹-۴۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۳۴-۴۰.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۵- ۱۷۶؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۹۷-۴۹۸؛ المیزان، ج۷، ص۱۵۵.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۴۵؛ تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۵۱۱.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۷۵.
- ↑ ﴿مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَى مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ * وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾ «پیامبر و مؤمنان نباید برای مشرکان پس از آنکه بر ایشان آشکار شد که آنان دوزخیند آمرزش بخواهند هر چند خویشاوند باشند * و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۳-۱۱۴.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری مییابم» سوره انعام، آیه ۷۴؛ ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئًا﴾ «هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ به کار تو میآید؟» سوره مریم، آیه ۴۲؛ ﴿إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ﴾ «هنگامی که به پدر و قومش گفت: چه میپرستید؟» سوره شعراء، آیه ۷۰؛ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه میپرستید، بیزارم» سوره زخرف، آیه ۲۶.
- ↑ ﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْرَاهِيمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا﴾ «گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی میگردانی؟ اگر دست نکشی تو را با سنگ خواهم راند و از من چند گاهی دور شو» سوره مریم، آیه ۴۶.
- ↑ ﴿قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا﴾ «گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست که او با من مهربان است» سوره مریم، آیه ۴۷.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۳، ص۴۸؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۳۹؛ المنتظم، ج۱، ص۲۵۸؛ إمتاع الأسماع، ج۹، ص۵۶.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۷۳؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۳۳؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۳۹؛ المنتظم، ج۱، ص۲۵۹؛ إمتاع الأسماع، ج۴، ص۵۶.
- ↑ دراسات فی تاریخ الشرق الأدنی القدیم (اسرائیل)، ج۲، ص۱۷۱-۱۷۷.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۰۷؛ تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۹۴؛ المنتظم، ج۱، ص۲۵۹.
- ↑ التنبیه و الإشراف، ص۳۴، ۸۲.
- ↑ إبراهیم (ع) أبو الأنبیاء، ص۶۱-۶۴.
- ↑ قصة الحضارة، ج۲، ص۳۲۴.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۳۴-۲۳۵؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۶؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۴۵-۴۸؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۹۴ -۹۵.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ * قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ * قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلالٍ مُّبِينٍ * قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللاَّعِبِينَ * قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ﴾ «و بیگمان پیش از آن به ابراهیم کاردانی (در خور) وی را ارزانی داشتیم و به (شایستگی) او دانا بودیم * هنگامی که به پدر و قوم خویش، گفت: این تندیسها چیست که شما به (خدمت) آنها ماندگارید؟ * گفتند: پدرانمان را پرستنده آنها یافتهایم * گفت: به یقین شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودهاید * گفتند: آیا برای ما حقّ را آوردهای یا از بازیگرانی؟ * گفت: (نه،) بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است که آنها را پدید آورده است و من بر این گواهم» سوره انبیاء، آیه ۵۱-۵۶.
- ↑ ﴿وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ * فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلاَّ كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ * قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ * قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ * قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشْهَدُونَ * قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ * قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ * فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ * ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلاء يَنطِقُونَ * قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلا يَضُرُّكُمْ * أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ﴾ «و سوگند به خداوند تا سر بگردانید در کار بتهایتان چارهای خواهم کرد * آنگاه آنها را ریزریز کرد جز (بت) بزرگی که داشتند، باشد که آنان به سوی او باز آیند * گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟ بیگمان او از ستمگران است * گفتند: شنیدیم جوانی که به او ابراهیم میگویند از آنان یاد میکرد * گفتند: او را پیش چشم مردم آورید باشد که گواهی دهند * گفتند: ای ابراهیم! آیا تو با خدایان ما چنین کردهای؟ * گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است؛ اگر سخن میگویند از خود آنان بپرسید! * آنگاه (نخست) به خود آمدند و (به خود یا به یکدیگر) گفتند: بیگمان شمایید که ستمگرید * سپس (دوباره) به اندیشههای باطلی که در سر داشتند بازگشتند (و به ابراهیم گفتند:) تو بیشک میدانی که اینان سخن نمیگویند * گفت: آیا به جای خداوند چیزی را میپرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟ * ننگ بر شما و بر آنچه به جای خداوند میپرستید، آیا خرد نمیورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۵۷-۶۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۸.
- ↑ ﴿قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ * قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ﴾ «گفتند: اگر میخواهید کاری کنید، او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید * گفتیم: ای آتش! بر ابراهیم سرد و بیگزند باش» سوره انبیاء، آیه ۶۸-۶۹.
- ↑ عیون أخبار الرضا، ج۲، ص۵۵.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۳.
- ↑ قصص الأنبیاء، راوندی، ص۱۰۶؛ وسائل الشیعة، ج۷، ص۱۰۳.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ «و از پیروان وی ابراهیم بود * دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۳-۸۴.
- ↑ الفضائل، شاذان، ص۱۵۸؛ مدینة المعاجز، ج۳، ص۳۶۳-۳۶۴.
- ↑ روض الجنان و روح الجنان، ج۸، ص۳۹۲-۳۹۳؛ مثنوی معنوی، ص۱۹۵.
- ↑ إقبال الأعمال، ج۲، ص۲۶۰.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ «آیا در (کار) آن کس ننگریستهای که از (غرور) اینکه خداوند به او پادشاهی داده بود با ابراهیم درباره پروردگارش چون و چرا کرد آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگار من آن است که زنده میکند و میمیراند، او گفت: من (نیز) زنده میدارم و میمیرانم، ابراهیم گفت: خداوند آفتاب را از خاور فرا میآورد، تو آن را از باختر برآور؛ و آن کافر درماند؛ و خداوند گروه ستمکاران را رهنمون نمیگردد» سوره بقره، آیه ۲۵۸.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۱۷.
- ↑ ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۶.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۸۲-۱۸۷؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۰۰-۵۰۴؛ المیزان، ج۷، ص۱۵۶۔۱۶۰.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۳، ص۵۱.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۵۷.
- ↑ ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶؛ ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ﴾ «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱.
- ↑ إبراهیم (ع) أبوالأنبیاء، ص۶۲؛ المدخل إلی کتاب المقدس، ص۸؛ المدخل فی التطور التاریخی للفکر الدینی، ص۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ﴾ «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱؛ ﴿وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ «و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم میروم که به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد» سوره صافات، آیه ۹۹.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۲۶۴؛ تفسیر الجلالین، ص۳۳۰؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۷۳؛ الکشاف، ج۳، ص۱۲۶.
- ↑ البدایة و النهایة، ج۱، ص۱۵۰؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۴۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۰۰؛ المنتظم، ج۱، ص۲۶۲؛ کشف الأسرار، میبدی، ج۶ ص۵۳.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۳، ص۵۱؛ جامع البیان، ج۱۲، ص۴۳.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱۲: ۸، ۹؛ ۱۳: ۱۸؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۵۲، ۵۳؛ العرب و الیهود فی التاریخ، ص۲۵۵-۲۵۶.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱۲: ۱-۹.
- ↑ همان، ص۱۰.
- ↑ همان، ص۱۱-۲۰.
- ↑ همان، ص۱۲-۲۰.
- ↑ «و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.
- ↑ «گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳.
- ↑ جامع البیان، ج۲۳، ص۴۵؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۲۱.
- ↑ صحیح البخاری، ج۵، ص۲۲۶.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۳۰۷؛ ج۷، ص۲۱.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۵۶۱.
- ↑ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۵۳- ۲۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۱۰۲-۱۰۳.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَمَنْ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِي وَمَا نُعْلِنُ وَمَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِن شَيْءٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاء * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! این شهر را امن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار * پروردگارا! به راستی آنان بسیاری از مردم را گمراه کردهاند پس هر که از من پیروی کند از من است و هر که با من سرکشی ورزد بیگمان تو آمرزندهای بخشایندهای * پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم تا در آن نماز برپا دارند؛ پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان و به آنها از میوهها روزی فرما باشد که سپاس گزارند * پروردگارا! تو آنچه را پنهان یا آشکار میداریم میدانی و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خداوند پوشیده نیست * سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست * پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۳۵-۴۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰؛ کشف الغمة، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۳۰.
- ↑ مروج الذهب، ج۱، ص۵۸؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۶۳؛ مجمع البیان، ج۶، ص۴۹۱.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱: ۱-۱۶؛ ۲۱: ۹-۲۱.
- ↑ المحبَّر، ص۴۶۷؛ البدء و التاریخ، ج۳، ص۵۷؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۲۹۲- ۲۹۳؛ مروج الذهب، ج۱، ص۵۷.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱۳: ۵-۹.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۱۸: ۱-۱۵.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلامًا قَالَ سَلامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ * فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ * وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ * قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ * قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ * فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ * إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ * يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ * وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ﴾ «و به یقین، فرشتگان ما برای ابراهیم مژده آوردند، گفتند: درود بر تو گفت: درود (بر شما)! دیری نپایید که (ابراهیم) گوسالهای بریان آورد * و چون دید که دستشان به سوی آن دراز نمیشود؛ آنان را ناآشنا یافت و از ایشان هراسی در دل نهاد؛ گفتند: مهراس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شدهایم * و همسر او، ایستاده بود و خندید آنگاه ما به او مژده اسحاق و از پی اسحاق، یعقوب را دادیم * گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است! * گفتند: آیا از کار خداوند در شگفتی با آنکه بخشایش خداوند و برکات او ارزانی شما خاندان (رسالت) است؟ بیگمان او ستودهای ارجمند است * پس چون ترس از ابراهیم رخت بربست و (آن) مژده بدو رسید با ما درباره قوم لوط به چالش پرداخت * ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود * (گفتند:) ای ابراهیم! از این (چالش) درگذر که «امر» پروردگارت فرا رسیده است و بر آنان عذابی بیبرگشت خواهد رسید * و چون فرشتگان ما نزد لوط آمدند از (آمدن) آنان پریشان گشت و دستش از (یاری به) آنان کوتاه شد و گفت: امروز روز سختی است!» سوره هود، آیه ۶۹-۷۷؛ ﴿قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ * إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ * فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ * قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ * قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ * وَأَتَيْنَاكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ * فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ * وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ * وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ * قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ * وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ * قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ * قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ * لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ «گفتند: ما برای (عذاب) قومی بزهکار فرستاده شدهایم * بجز خاندان لوط، که ما بیگمان همه آنان را رهایی میبخشیم * مگر همسرش را که معیّن کردهایم او از بازماندگان (در عذاب) باشد * باری، چون فرستادگان نزد خاندان لوط آمدند * (لوط) گفت: شما گروهی ناشناسید! * گفتند: (خیر) بلکه ما برای تو چیزی را آوردهایم که آنان در آن در گمان به سر میبردند * و برای تو حقّ را آوردهایم و به یقین راستگوییم * پس، در پاسی از شب، خانوادهات را همراه ببر و خود از پی آنان روان شو و هیچ کس از شما واپس ننگرد، و به همانجا بروید که فرمان مییابید * و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه اینان پگاهان برکنده خواهد شد * و مردم شهر شادیکنان باز آمدند * (لوط) گفت: اینان مهمان منند مرا رسوا نکنید! * و از خداوند پروا کنید و مرا خوار مسازید! * گفتند: آیا ما تو را از (مهمان کردن) مردم باز نداشته بودیم؟ * (لوط) گفت: اگر میخواهید کاری بکنید اینان دختران منند * (امّا) به جان تو سوگند که آنان در سرمستی خویش سرگشته بودند» سوره حجر، آیه ۵۸-۷۲.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۳۲۶؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۳۵-۳۷؛ التفسیر الکبیر، ج۱۸، ص۳۷۶-۳۷۸.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۸۰.
- ↑ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۲۳: ۱- ۲.
- ↑ المعارف، ابنقتیبه، ص۳۳؛ تاریخ الطبری، ج۱، ص۳۱۱.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۶۰؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۳۱؛ کتاب مقدس، سفر پیدایش، ۲۱: ۹-۲۰.
- ↑ «پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۶۱.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۴۲۸.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۹.
- ↑ ﴿فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاء الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ﴾ «پس او را به پسری بردبار مژده دادیم * و چون در تلاش، همپای او گشت (ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم پس بنگر که چه میبینی؟ گفت: ای پدر! آنچه فرمان مییابی انجام ده که- اگر خداوند بخواهد- مرا از شکیبایان خواهی یافت * و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم) * و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم! * تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود * و به قربانی سترگی او را بازخریدیم» سوره صافات، آیه ۱۰۱-۱۰۷.
- ↑ ﴿وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ «و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۱۲.
- ↑ جامع البیان، ج۲۳، ص۵؛ الکشاف، ج۴، ص۵۶- ۵۷؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۵۱۷-۵۱۸.
- ↑ الخصال، ص۵۶.
- ↑ «و به قربانی سترگی او را بازخریدیم» سوره صافات، آیه ۱۰۷.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۰۹؛ النور المبین، ص۱۲۹- ۱۳۰.
- ↑ کتاب مقدس، رساله به عبرانیان، ۱۱: ۸-۱۷.
- ↑ ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾ «ابراهیم به راستی بردبار دردمند توبهکاری بود» سوره هود، آیه ۷۵؛ ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ﴾ «و آمرزشخواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.
- ↑ ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ * وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ يَا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ «آنگاه که پروردگارش بدو فرمود: فرمانبردار باش، او گفت: فرمانبردار پروردگار جهانیانم * و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۱-۱۳۲.
- ↑ ﴿مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درستآیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷؛ ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «به راستی ابراهیم (به تنهایی) امتی فروتن برای خداوند و درستآیین بود و از مشرکان نبود» سوره نحل، آیه ۱۲۰.
- ↑ ﴿وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درستآیین هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵؛ ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵؛ ﴿قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ «بگو: بیگمان پروردگارم مرا به راهی راست راهنمایی کرده است، به دینی استوار، آیین ابراهیم درستآیین و (او) از مشرکان نبود» سوره انعام، آیه ۱۶۱.
- ↑ ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا﴾ «و بهدینتر از آن کس که روی (دل) خویش به (سوی) خداوند نهد در حالی که نکوکار باشد و از آیین ابراهیم درستآیین پیروی کند، کیست؟ و خداوند، ابراهیم را دوست (خود) گرفت» سوره نساء، آیه ۱۲۵.
- ↑ المفردات، ص۲۹۱؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۴۰-۳۴۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۷۶.
- ↑ ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ﴿إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾ «بیگمان نزدیکترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۹۹.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۷۰-۲۷۵.
- ↑ ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ﴾ «و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پارهای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ التوحید، ص۱۳۲؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۲۷.
- ↑ المحاسن، ج۱، ص۲۴۷؛ التفسیر، عیاشی، ج۱، ص۱۴۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۵۳۷.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۳، ص۵۳؛ المعارف، ابن قتیبه، ص۳۳؛ المحبَّر، ص۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۸.
- ↑ أخبار مکة، ازرقی، ص۷۳؛ العرب و الیهود فی التاریخ، ص۳۶۳.
- ↑ منابع: قرآن کریم: إبراهیم علی أبو الأنبیاء، عباس بن محمود عقاد (۱۳۸۳ق)، بیروت، المکتبة العصریة، بی تا؛ الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد بن علی طبرسی (قرن ۶ق)، تحقیق: سید محمد باقر خرسان، مشهد، نشر المرتضی، اول، ۱۴۰۳قی؛ الأخبار الطوال، احمد بن داوود دینوری (۲۸۲ق)، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قم، الشریف الرضی، اول، ۱۳۶۸ش؛ أخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، محمد بن عبدالله از رقی (قرن ۳ق)، تحقیق: رشدی صالح ملحس بیروت، دار الأندلس، ۱۴۰۳ق، إقبال الأعمال، علی بن موسی معروف به سید بن طاووس (۶۶۴ق)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، ۱۳۷۶ش؛ إمتاع الأسماع بما للنبی تا من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، احمد بن علی مقریزی (۸۴۵ق)، تحقیق: محمد عبد الحمید، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۲۰ق؛ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی (۳۸۱ق)، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیة، بی تا؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اول، ۱۴۰۸ق، البرهان فی تفسیر القرآن، سیدهاشم بن سلیمان حسینی بحرانی (۱۱۰۷ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة البعثة، قم، اول، ۱۴۱۶ق؛ تاریخ الطبری (تاریخ الأمم و الملوک)، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، چهارم، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی تا؛ التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن معروف به شیخ طوسی (۴۶۰ق)، تحقیق: أحمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۳۴۲ق؛ التفسیر، محمد بن مسعود معروف به عیاشی (۳۲۰ق)، تحقیق و تصحیح: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الإسلامیة، اول، ۱۳۸۰ق؛ تفسیر الجلالین، عبدالرحمن بن ابی بکر معروف به جلال الدین سیوطی (۹۱۱ق)، بیروت، مؤسسة النور، ۱۴۱۶ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، اسماعیل بن عمر معروف به ابن کثیر (۷۷۴ق)، تحقیق: محمدحسین شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۹ق؛ تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (۳۲۹ق)، تحقیق و تصحیح: سیدطیب موسوی جزائری، قم، دار الکتاب الإسلامی، سوم، ۱۴۰۴ق، التفسیر الکبیر، محمد بن عمر معروف به فخر رازی (۶۰۶ق)، قم، مکتب الإعلام الإسلامی، سوم، ۱۴۱۳ق؛ تفسیر نور الثقلین، عبد علی بن جمعه عروسی حویزی (۱۱۱۲ق)، تحقیق: سیدهاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، چهارم، ۱۴۱۵ق؛ التنبیه و الإشراف، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، تصحیح: عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، دار الصاوی، بی تا؛ التوحید، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدهاشم حسینی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۳۹۸ق؛ جامع الأخبار، محمد بن محمد شعیری (قرن ۶ق)، نجف، المکتبة الحیدریة، اول، بی تا، جامع البیان فی تفسیر القرآن، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، بیروت، دار المعرفة، اول، ۱۴۱۲ق، الخصال، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تصحیح و تعلیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، اول، ۱۴۰۳ق؛ دراسات فی التاریخ الشرق الأدنی القدیم (اسرائیل)، محمد بیومی مهران، قاهره، بینا، ۱۹۷۳م، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، عبدالرحمن بن ابی بکر معروف به جلال الدین سیوطی (۹۱۱ق)، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، ۱۴۰۴ق؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، حسین بن علی معروف به ابوالفتوح رازی (قرن ۶)، تصحیح: محمدجعفر یاحقی - محمدمهدی ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، اول، ۱۴۰۸ق؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف صالحی شامی (۹۴۲ق)، تحقیق: عادل احمد عبدالموجود - علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۴ق؛ صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل معروف به بخاری (۲۵۶ق)، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۰۱ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق، العرب و الیهود فی التاریخ، احمد نسیم سوسه (۱۴۰۲ق)، دمشق، العربی للإعلان و النشر، ۱۹۷۲م؛ عیون أخبار الرضا علی، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سید مهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸قی، الفضائل، شاذان بن جبرائیل قمی (۶۶۰ق)، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ش؛ قاموس الکتاب المقدس، جیمز هاکس، بیروت، ۱۹۲۸م؛ قصة الحضارة، ویلیام جیمز دورانت (۱۹۸۱م)، ترجمه: محمد بدران، قاهره، ۱۹۶۱م؛ قصص الأنبیاء، سعید بن هبة الله معروف به قطب الدین راوندی (۵۷۳ق)، تحقیق: غلامرضا عرفانیان، مشهد، مرکز پژوهشهای اسلامی، ۱۴۰۹ق، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، سوم، ۱۳۶۷ش؛ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب مقدس، ترجمه: پیروز سیار، تهران، نشر نی، اول، ۱۳۸۷ق، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، محمود بن عمر معروف به زمخشری (۵۳۸ق)، بیروت، دار الکتاب العربی، سوم، ۱۴۰۷ق؛ کشف الأسرار وعدة الأبرار، احمد بن ابی سعید میبدی (قرن ۶ق)، به کوشش: علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، پنجم، ۱۳۷۱ش؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة علی، علی بن عیسی اربلی (۶۹۲ق)، تحقیق: سیدهاشم رسولی، تبریز، بنی هاشمی، اول، ۱۳۸۱ق؛ مثنوی معنوی، محمد بن محمد بلخی معروف به مولوی (۶۷۲ق)، تصحیح: رینولد نیکلسن، تهران، هرمس، اول، ۱۳۸۲ش؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۱۵ق، المحاسن، احمد بن محمد برقی (۲۷۴ق)، تصحیح: سید جلال الدین حسینی ارموی، دار الکتب الإسلامیة، اول، ۱۳۷۰ق، المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۳۴۵ق)، تحقیق: الزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بی تاء المدخل إلی الکتاب المقدس، حبیب محمد سعید، قاهره، بی تاء المدخل فی التطور التاریخی للفکر الدینی، رشید ناضوری، بیروت، ۱۹۶۹م؛ مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، سیدهاشم بن سلیمان حسینی بحرانی (۱۱۰۷ق)، تحقیق: عزت الله مولایی و دیگران، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، اول، ۱۴۱۵ق؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق)، تحقیق: اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، ۱۴۰۹ق؛ المعارف، عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتیبه دینوری (۲۷۶ق)، تحقیق: ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۲م، معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله رومی حموی (۶۲۶ق)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ مفردات ألفاظ القرآن، حسین بن محمد معروف به راغب اصفهانی (۵۰۲ق)، تحقیق: صفوان عدنان داوودی، دمشق - بیروت، دار القلم - الدار الشامیة، اول، ۱۴۱۲ق، من لایحضره الفقیه، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، دوم، ۱۴۰۴ق؛ المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، عبدالرحمن بن علی معروف به ابن جوزی (۵۹۷ق)، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا - مصطفی عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۲ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین بن محمد طباطبایی (۱۴۰۲ق)، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، پنجم، ۱۴۱۷ق؛ النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، سید نعمت الله بن عبدالله جزائری (۱۱۱۲ق)، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق؛ وسائل الشیعة (تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة)، محمد بن حسن معروف به حر عاملی (۱۱۰۴ق)، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت هلا لإحیاء التراث، قم، دوم، ۱۴۱۴ق.
- ↑ کمپانی زارع، مهدی، مقاله «ابراهیم»، دانشنامه امام رضا، ج۱، ص ۳۰۷-۳۲۴.