بحث:اثبات عصمت امام در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''[[عصمت امام]]''' به معنای مصونیت ایشان از اقسام [[گناهان]]، [[خطا]] و [[نسیان]] را می‌توان از دلالت برخی [[آیات]] استفاده نمود. برخی از این آیات مختص [[عصمت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} است مانند: آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]] می‌دهند و یا آیاتی که امر به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت می‌کنند و ... . برخی دیگر از آیات دلالت بر عصمت پیامبر و امامان {{ع}} دارند مانند: [[آیه ابتلا]]؛ [[آیه اولی الامر]]؛ [[آیه صادقین]] و [[آیه تطهیر]].


== معناشناسی [[عصمت]] ==
== مقدمه ==
== [[اثبات عصمت]] از قرآن ==
عصمت به معنای مصونیت امامان معصوم از اقسام [[گناهان]]، خطا و نسیان و... را می‌توان از دلالت برخی آیات استفاده نمود<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمد هادی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی|عباس‌زاده جهرمی، محمد]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، دوفصلنامه شبهه پژوهی مطالعات قرآنی، شماره۲، ص ۲۸۴-۲۷۶.</ref>. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند:
عصمت امامان معصوم{{ع}} را می‌توان با استناد به آیات متعددی از قرآن کریم اثبات نمود.
 
== ادله خاص عصمت رسول خدا  ==
مراد از این بخش، آیاتی است که به نوعی دلالت بر [[عصمت]] [[پیامبراکرم]] می‌‌کنند. این آیات را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
 
=== آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]] می‌دهند ===
به عنوان نمونه [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های [[پیامبراکرم]] را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«[[سوگند]] به اختر [[قرآن]] چون فرود می‌‌‏آید. [که] [[یار]] شما نه [[گمراه]] شده و نه در [[نادانی]] مانده. و از سر [[هوس]] سخن نمی‏ گوید. این سخن به جز وحیی که [[وحی]] می‌‌‏شود نیست.»سوره نجم، آیات ۱ تا ۴.</ref>. برخی [[مفسران]] معاصر معتقدند، از [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی}}<ref>«و از سر [[هوس]] سخن نمی‏ گوید»سوره نجم، آیه ۳.</ref>. چنین استفاده می‌شود که [[رفتار]] و [[سیره پیامبر]] علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون [[اذن]] [[وحی]] نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه [[استنباط]] کنیم از [[آیات]] دیگری<ref>{{متن قرآن|قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ}}«بگو به شما نمی‏ گویم گنجینه ‏های [[خدا]] نزد من است و [[غیب]] نیز نمی‏ دانم و به شما نمی‏ گویم که من فرشته‏ ام جز آنچه را که به سوی من [[وحی]] می‌‌‏شود [[پیروی]] نمی‌‏کنم بگو آیا [[نابینا]] و [[بینا]] یکسان است آیا [[تفکر]] نمی‌‏کنید» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>. چنین چیزی استظهار می‌شود<ref>ر. ک: [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[تفسیر موضوعی قرآن کریم - جوادی آملی (کتاب)| تفسیر موضوعی قرآن]]، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.</ref>.
 
=== آیاتی که امر به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت می‌کنند ===
[[قرآن کریم]] در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبراکرم]] {{صل}} [[امر]] کرده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ...}}<ref>«اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد...» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و مثل {{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ}}<ref>«بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.» سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref>. [[بدیهی]] است که [[مقام]] آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است و الا منجر به تناقض خواهد شد. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]] امر فرموده نیز قابل استفاده است: {{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا}}<ref>«و آنچه را [پیامبر اکرم] فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد.» سوره حشر، آیه ۷.</ref>.
 
=== آیاتی که پیامبر را [[اسوه حسنه]] معرفی می‌کنند ===
مصونیت [[پیامبر اکرم]] را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده نیز استفاده نمود. آنجا که می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى ‏كند.» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. واژه «[[اسوه]]» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. [[قدوه]] نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او [[اقتدا]] می‌شود. <ref>فیومی مقری، [[احمد بن محمد]]، المصباح المنیر، ص ۴۹۴.</ref>. کیفیت [[استدلال]] به این [[آیه]] چنین است که [[خدای متعال]]، [[پیامبراکرم]] را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] دیگران معرفی کرده است. با [[عنایت]] به معنای لغوی اسوه، این آیه در شمار آیاتی قرار می‌گیرد که به نحو مطلق به اقتدا و [[اطاعت از رسول خدا]] [[امر]] کرده‌اند و چنانچه گذشت، امر مطلق به [[اطاعت]] از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر [[معصوم]] و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمد هادی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی|عباس‌زاده جهرمی، محمد]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، ص ۲۸۴-۲۷۶.</ref>.
 
=== آیاتی که بر عدم صدور [[فراموشی]] آن حضرت تاکید می‌کنند ===
آنچه باقی می‌ماند [[عصمت]] آن حضرت از [[نسیان]] و [[فراموشی]] است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى}}<ref>«ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى.» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>.
 
=== کیفیت استدلال ===
این [[آیات]] به ضمیمه [[حدیث نبوی]] [[منزلت]]{{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌}}<ref>الکافی، ج۸، ص۱۰۶؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰.[[بخاری]] در کتاب صحیح خود، حدیث منزلت را این‌گونه از [[رسول خدا]] {{صل}} [[نقل]] می‌کند: {{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} صحیح بخاری، ج۵، ص۲۴. [[مسلم]] نیز در صحیح خود می‌نویسد: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰، ح۲۴۰۴.</ref> بر عصمت [[امامان معصوم]] که [[جانشینان]] آن [[حضرت]] هستند دلالت می‌کنند چه اینکه [[رسول خدا]] در این [[روایت]] خطاب به [[امیرالمومنین]] می‌فرمایند: ای علی منزلت و جایگاه تو نسبت به من مانند منزلت و جایگاه [[هارون]] است نسبت به [[حضرت موسی]]. بر اساس این روایت تمامی منازل و مقاماتی که هارون نسبت به حضرت موسی داشت، امیرالمومنین نیز نسبت به رسول خدا خواهد داشت و از جمله آنها عصمت از [[گناه]]، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] است که آیات مورد نظر این مصونیت را برای رسول خدا به [[اثبات]] می‌رسانند از این رو این صفت برای [[جانشینان رسول خدا]] که اولین آن [[امام]] امیرالمومنین است نیز به اثبات خواهد رسید.
 
== ادله عام عصمت پیامبر و امامان ==
مراد از این بخش آیاتی است که دلالت بر [[عصمت رسول خدا]] و اوصیای ایشان دارند. از [[آیات]] این دسته نه تنها [[عصمت رسول خدا]] به دست می‌آید بلکه [[عصمت]] [[جانشینان]] و اوصیای آن [[حضرت]] که همان [[امامان معصوم]] هستند نیز قابل استفاده است. در این بخش اهم آیاتی را که مرتبط با عصمت ایشان است بررسی می‌نماییم.


=== [[آیه ابتلا]] ===
=== [[آیه ابتلا]] ===
{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.  
قرآن در [[آیه ۱۲۴ سوره بقره]] از [[امتحان]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} و آزمون‌هایی [[الهی]] سخن گفته و یادآور شده است که [[ابراهیم]] آن آزمون‌ها را با [[موفقیت]] کامل پشت سر گذاشت. در این هنگام خداوند او را به [[مقام امامت]] نایل ساخت. ابراهیم {{ع}} درباره این [[مقام]] برای [[فرزندان]] خویش سؤال کرد که آیا آنان نیز از چنین مقامی برخوردارند؟ خداوند در پاسخ او فرمود: (این [[عهد]] و [[پیمان الهی]] شامل [[ظالمان]] از [[فرزندان]] او نمی‌شود.) متن [[آیه]] چنین است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد»(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.


==== بررسی مفردات ====
==== کیفیت استدلال ====
===== معناشناسی [[عهد]] =====
[[ظلم]] در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۹؛ المحیط فی اللغه، ج۱۰، ص۳۲.</ref> و در اصطلاح به معنای [[تجاوز]] از حدّی است که [[شارع]] یا عرف معین کرده است؛ لذا [[معصیت]] [[صغیره]] و [[کبیره]] ظلم است؛ زیرا [[گناه]] کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.
به نظر برخی، این [[آیه]]، در صورتی دلالت بر [[عصمت]] دارد که [[ثابت]] شود [[امامت]]، عهد خداست و چون [[شیعه]]، [[نصب امام]] را از جانب [[خدا]] با [[نص]]، [[واجب]] می‌داند، لذا امامت، عهد خداست و عصمت، با این آیه ثابت می‌شود.


[[زمخشری]] نیز از [[علمای معتزله]] می‌گوید: طبق این آیه، امامت به کسی می‌رسد که [[عادل]] و از [[ظلم]]، مبرّا باشد<ref>[[علی قربانی| قربانی، علی]]، [[امامت‌پژوهی (کتاب)|امامت‌پژوهی]]، ص۱۵۸ - ۱۵۹.</ref>.
ظلم دارای اقسامی است:
# '''[[ظلم به خدا]]''': بزرگ‌ترین ظلم به خدا، [[شرک]] و [[کفر]] است؛ [[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ}}<ref>«اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.</ref> و می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>.
# '''[[ظلم به دیگران]]''': [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ...}}<ref>«ایراد تنها بر کسانی‌ست که به مردم ستم می‌ورزند»... سوره شوری، آیه ۴۲.</ref>.
# '''[[ظلم به خود]]''': خداوند می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ}}<ref>«و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.</ref> و می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ}}<ref>«و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.</ref>.
از عبارت: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> استفاده می‌شود [[عهد امامت]] به هیچ ظالمی نمی‌رسد و کسی جز [[معصوم]] [[شایسته]] [[امامت]] نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در [[دوران کودکی]] نداشته است.


اما برخی می‌گویند، در آیۀ قرائتی است که به ما می‌فهماند منظور از "عهد" در آیه، همان امامت است نه [[نبوت]] و... مثلاً، از جمله {{متن قرآن|وَمِن ذُرِّيَّتِي}} به دست می‌آید که [[ابراهیم]] دارای فرزند بوده و یا لااقل از داشتن فرزند [[مأیوس]] نبوده در حالی که ابراهیم تا دوران کهنسالی فرزند نداشت و [[گواه]] دیگر اینکه قطعا یکی از مهم‌ترین امتحانات ابراهیم همان [[امتحان]] او به [[ذبح]] فرزندش [[اسماعیل]] بود<ref>ر. ک. [[علی ربانی گلپایگانی| ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۳۸.</ref>. و همچنین از ظاهر آیه به دست می‌آید که این اولین [[وحی الهی]] به ابراهیم نبوده و او قبلاً به [[مقام]] [[پیامبری]] رسیده زیرا چنین درخواست بزرگی در اولین وحی الهی، از [[مقام ابراهیم]]، بسیار به دور است<ref>ر. ک. [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی]]، ج۲، ص ۱۴۶.</ref>.
[[مردم]] در مورد ظلم بر چهار دسته‌اند و قسم پنجمی هم متصوّر نیست:
# کسانی که در [[طول عمر]] خود ظالمند.
# کسانی که در [[طول عمر]] خود طاهر و [[منزّه]] از گناهند.
# کسانی که در ابتدای [[عمر]] خود [[ظالم]] ولی در پایان عمر [[توبه]] می‌کنند.
# کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از [[گناه]] منزّه‌اند، ولی در آخر عمر ظالمند.


===== معناشناسی ظلم =====
از [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} محال است که از [[خدای تعالی]] درخواست کند [[عهد]] و [[مقام امامت]] را به دسته اول و چهارم از ذریه‌اش بدهد. پس به طور قطع، دعای حضرت ابراهیم {{ع}} شامل حال این دو دسته نیست. تنها قسم دوّم و سوّم باقی می‌ماند و ظالمی که [[خداوند]] [[عهد امامت]] را از او [[نفی]] می‌کند، نیست مگر مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است)؛ در نتیجه مورد دوّم باقی می‌ماند (یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و [[آلودگی]] [[پاک]] بوده است) و این بر کسی غیر [[معصوم]] منطبق نیست.
ظلم در مقابل [[عدل]] و به معنای قراردادن شیء در غیر [[جایگاه]] [[شایسته]] آن است از [[آیات قرآن کریم]] به دست می‌آید که [[معصیت]]، ظلم به شمار می‌رود: {{متن قرآن|وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ }}<ref> و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند؛ سوره بقره، آیه:۲۲۹.</ref>. پس تنها کسی به [[مقام امامت]] نایل می‌گردد که [[معصیت]] و گناهی از او سرنزند.


[[فرزندان حضرت ابراهیم]] {{ع}}، چهار دسته‌اند:
پس از چهار قسم بالا دو قسمش را حضرت ابراهیم {{ع}} از خداوند نخواست و از دو قسمی که خواست، یک قسمش [[مستجاب]] شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص۱۵۴.</ref>.
# اول: کسانی که همیشه [[مرتکب گناه]] می‌گردند.
# دوم: کسانی که ابتدا [[ظالم]] نبوده‌اند ولی [[عاقبت]] به [[شر]] شدند.
# سوم: کسانی که ظالم بوده‌اند ولی [[عاقبت به خیر]] شدند.
# چهارم: کسانی که هرگز [[گناه]] نکرده‌اند.


درخواست [[امامت]] برای گروه اول و دوم، [[شایسته]] یک [[مؤمن]] نیست چه رسد به [[ابراهیم خلیل]]، بنابراین درخواست [[وحی]] منحصر در دو دسته سوم و چهارم است که خداونند گروه سوم را مستثی کرده است.
علاوه بر برداشت‌های قبلی دو تقریر دیگر در [[استدلال]] به [[آیه ابتلاء]] بیان شده است:


این معنا، در برخی [[روایات]] مورد [[تأیید]] قرار گرفته: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[خداوند]] در پاسخ [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} فرمود:{{عربی|" {{متن قرآن|مَنْ‏ سَجَدَ لِصَنَمٍ‏ مِنْ‏ دُونِي‏ لَا أَجْعَلُهُ‏ إِمَاماً أَبَداً، وَ لَا يَصِحُّ أَنْ يَكُونَ إِمَاماً‏‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}<ref>شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۷۹.</ref><ref>ر. ک. [[علی رضا امینی|امینی، علی رضا]]؛ [[محسن جوادی|جوادی، محسن]]، [[معارف اسلامی ج۲ (کتاب)|معارف اسلامی]]، ج۲، ص۱۴۶ - ۱۴۷؛ [[علی ربانی گلپایگانی| ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۲۳۸- ۲۴۰.</ref>.
==== تقریر اول ====
[[فخر رازی]] از جمله {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} بر معصوم بودن حضرت ابراهیم {{ع}} به عنوان [[امام]] استدلال کرده و گفته است: "این جمله دلالت می‌‌کند که [[ابراهیم]] {{ع}} از همه [[گناهان]] معصوم بوده است؛ زیرا امام، کسی است که به او [[اقتدا]] می‌‌شود. در این صورت اگر از او گناهی سر بزند، [[پیروی]] از او در آن گناه، [[واجب]] است و در نتیجه ما [[مرتکب گناه]] خواهیم شد و این [[باطل]] است؛ زیرا لازمۀ [[معصیت]] بودن فعل، این است که انجام آن ممنوع و [[حرام]] است و از طرفی چون [[پیروی از امام]] واجب است، انجام آن واجب خواهد بود و جمع میان [[واجب]] و [[حرام]] در یک فعل و در یک [[زمان]] محال است"<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴ ص۴۰.</ref>.
 
توضیح [[استدلال]] [[فخر رازی]] این است که در [[آیه]] یاد شده، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به عنوان [[امام]] و [[پیشوای مردم]] از جانب [[خداوند]] معرفی شده است. از طرفی [[فلسفه امامت]]، [[هدایت]] [[انسان‌ها]] به [[راه مستقیم]] [[الهی]] و [[رسیدن به کمال]] مطلوب است. این غرض بدون [[وجوب اطاعت]] و [[پیروی از امام]] حاصل نخواهد شد. از سوی دیگر، [[حق و باطل]] و [[طاعت]] و [[معصیت]] را باید در گفتار و [[رفتار امام]] جست وجو کرد. در این صورت اگر امام [[معصوم]] نباشد، به جای آنکه [[بشر]] را هدایت کند، [[گمراه]] خواهد کرد و این خلاف فلسفه امامت است.
 
اگر چه فخرالدین رازی در بحث امامتِ [[علم کلام]]، [[معصوم بودن امام]] را لازم نمی‌داند، ولی مقتضای استدلال یاد شده این است که امام ([[جانشین پیامبر]]) باید معصوم باشد؛ زیرا او نیز همچون [[پیامبر]] مقتدای [[مردم]] در [[حلال و حرام]] و طاعت و معصیت است. او [[هدایت‌گر]] مردم به راه [[سعادت]] و [[رستگاری]] است و بر این اساس باید معصوم باشد. این دقیقاً با استدلال [[متکلمان شیعه]] بر [[لزوم عصمت امام]] هم آهنگ است. چنان که [[محقق طوسی]] گفته است: "امام باید معصوم باشد تا موجب [[گمراهی]] مردم نگردد"<ref>{{عربی|یجب ان یکون الامام معصوما لئلا یضل الخلق}}، شیخ طوسی، قواعد العقاید، ص۱۲۱.</ref>.
 
==== تقریر دوم ====
[[متکلمان]] و [[مفسران]] [[امامیه]] با استناد به جملۀ {{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} بر [[عصمت امام]] استدلال کرده اند<ref>التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. صورت استدلال به این نحو است: خداوند فرموده است که [[عهد]] او ـ یعنی [[امامت]] ـ نصیب [[ظالم]] نمی‌شود. کسی که [[مرتکب گناه]] گردد خواه در آشکار یا پنهان، [[ظلم]] کرده است؛ زیرا فرد [[گناهکار]] [[حدود الهی]] را نقض کرده است و به [[نص قرآن]] کسی که حدود الهی را نقض کند، [[ظالم]] است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>.
 
[[فاضل مقداد]] [[استدلال]] یاد شده را چنین تقریر کرده است: غیرمعصوم ظالم است؛ ظالم [[شایسته]] [[امامت]] نیست لذا غیرمعصوم شایسته امامت نیست.
 
بیان صغری: [[ظلم]] یعنی چیزی در غیر جایگاه مناسب خود نهاده شود، و غیر [[معصوم]] چنین می‌‌کند. بیان کبری: [[خداوند]] فرموده است: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} و مقصود از ([[عهد]])، امامت است؛ زیرا قبل از این [[آیه]]، جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} آمده است<ref>اللوامع الاهیه، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>.
 
پس قرینه [[سیاق]] گویای این است که مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا خداوند [[مقام امامت]] را به [[ابراهیم]] عطا کرد و آنگاه ابراهیم آن را برای [[فرزندان]] خود درخواست نمود و خداوند در پاسخ فرمود: (عهد من نصیب [[ظالمان]] نمی‌شود).
 
اگر مقصود از عهد در جمله {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} [[عهد امامت]] نباشد، پاسخ با سؤال هماهنگ نخواهد بود. علاوه بر این اگر عهد را بر معنای عام آن حمل کنیم باز هم شامل [[امامت]] خواهد شد و مفاد آیه ـ اینکه [[عهد الهی]] خواه [[نبوت]] باشد یا امامت ـ نصیب ظالمان نمی‌گردد<ref>الشافی، ج۳، ص۱۴۱.</ref>.
 
=== [[آیه اولی الامر]] ===
آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً}}<ref>ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.</ref> "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا [[مؤمنان]] را به [[اطاعت از خدا]]، [[پیامبر]] {{صل}} و [[اولی‌الأمر]] [[فرمان]] داده‌ است<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[آیات نام‌دار (مقاله)|آیات نام‌دار]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱]]؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۱.</ref>.


==== کیفیت استدلال ====
==== کیفیت استدلال ====
[[متکلمان]] و [[مفسران]] [[امامیه]] با استناد به جملۀ {{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} بر [[عصمت امام]] [[استدلال]] کرده اند<ref>التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.</ref>؛ چراکه [[خداوند]] فرموده است [[عهد]] او ـ یعنی [[امامت]] ـ نصیب [[ظالم]] نمی‌شود. کسی که [[مرتکب گناه]] گردد خواه در آشکار یا پنهان، [[ظلم]] کرده است؛ زیرا فرد [[گناهکار]] [[حدود الهی]] را نقض کرده است و به [[نص قرآن]] کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>.
[[قرآن کریم]] می‌‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}. در این آیه [[اطاعت از اولی الامر]] در سیاق [[اطاعت خداوند]] و [[اطاعت رسول]] قرار گرفته است، [[بدیهی]] است اطاعت از خدا و [[رسول]] به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی [[واجب]] است؛ بنابراین [[اطاعت اولی الامر]] هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط [[واجب]] است. از سوی دیگر [[اطاعت]] مطلق مستلزم [[معصوم]] بودن [[اولی الامر]] از هر گونه [[خطا]] و [[اشتباه]] است زیرا [[پیروی]] و [[فرمانبرداری]] بی‌چون و چرا تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و [[لغزش]] [[پاک]] و مبرا باشد و [[خداوند]] حکیمی که [[کفر]] و [[عصیان]] را از بندگانش [[ناپسند]] شمرده است {{متن قرآن|وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ}}<ref>«و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد» سوره زمر، آیه ۷.</ref> هرگز [[اطاعت از غیر معصوم]] را به صورت مطلق واجب نمی‌کند<ref>دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.</ref>. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین [[وجوب اطاعت]] مطلق و [[لزوم عصمت]] ـ مورد اعتراف [[دانشمندان اهل سنت]] نیز قرار گرفته است<ref>فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص۱۱۲.</ref><ref> [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، ص۱۰۷-۱۱۱؛ [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۵۱.</ref>


[[قرآن کریم]] درباره [[امام]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> خلاصه این [[برهان]] چنین است. [[عاصی]] و [[گناهکار]] [[ظالم]] است، [[امامت]] که [[عهد خداوند]] است به [[ظالمین]] هرگز نمی‌رسد. پس امامت هرگز به عاصی و گناهکار نمی‌رسد.
به بیانی دیگر وجه دلالت این آیه بر [[عصمت امام]] از آن جهت است که:
# مقارنت [[اطاعت از پیامبر]] با [[اطاعت از اولی الامر]] بر این امر دلالت می‌کند که قلمرو [[وجوب اطاعت از اولی الامر]] در همه حوزه‌های مشترک میان ایشان و [[پیامبر]] است.
# اطاعت از اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی آمده است و اگر اینان [[معصوم]] نباشند نمی‌توانند به نحو مطلق مورد اطاعت باشند و لازم می‌آید که [[خداوند]] ما را امر به اطاعت از کسانی فرموده که مانع [[سعادت]] هستند و این [[نقض غرض الهی]] و خلاف [[حکمت]] است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>.
# [[روایات]] متعددی در [[منابع شیعه]]<ref> ر. ک: بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۵. </ref> و [[اهل سنت]]<ref>ابن‌مردویه، مناقب علی بن ابی‌طالب، ۱۴۲۴ق، ص۲۳۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۹۰ و ۱۹۱. </ref> وجود دارد که مراد از "[[اولی الامر]]" را [[ائمه معصومین]] {{ع}} معرفی می‌کنند<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[آیات ولایت در قرآن (کتاب)|آیات ولایت در قرآن]]، ص۱۱۶.</ref><ref>جابر بن عبدالله انصاری، در روایتی که به حدیث جابر معروف است، از پیامبر {{صل}} درباره واژه "اولی الامر" سؤال کرد. پیامبر {{صل}} در پاسخ فرمود: «آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من‌ هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی. خزاز رازی، کفایه الاثر، ۱۴۰۱ق، ص۵۴-۵۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲، ج۱، ص۳۴۱. امام باقر {{ع}} در تفسیر این آیه می‌فرماید: «اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمه‌اند، تا آنکه روز قیامت برپا شود». ایشان در جای دیگر نیز فرموده است: «خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است و همه مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است» بحرانی، البرهان، اسماعیلیان، ص۳۸۳ و ۳۸۶. امام صادق {{ع}} نیز می‌فرماید: «آنان (اولی الامر) علی بن ابی طالب، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر یعنی من هستیم. سپاس خدا را به‌جای آورید که امامان و رهبرانتان را در زمانی به شما شناساند که مردم آنان را انکار می‌کنند». عیاشی، تفسیر عیاشی، ۱۳۶۳ش، ص۲۵۲، ح۱۷۴.</ref> [[مفسران]] [[امامیه]] بر اساس این [[روایات]]، مصداق‌های [[اولو الامر]] را [[امامان دوازده‌گانه]] می‌دانند<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ‌ داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۰۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۴، ص۳۹۹. با این حال علمای اهل سنت درباره مصادیق اولو الامر دیدگاه‌های مختلفی دارند. مصادیقی چون خلفای سه گانه، عالمان دینی، فرماندهان سریه‌ها، فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳، ۱۱۴. و اهل حل و عقد از این جمله‌اند. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳. </ref>.


بیان مقدمه اول: از نظر قرآن کریم ظالمین به سه دسته تقسیم می‌شوند: ۱- ظالمین به [[خدا]] ۲- ظالمین به [[مردم]] ۳- ظالمین به نفس خود، اگر کسی برای خدا شریکی قائل شود، در واقع به [[خداوند]] [[ظلم]] کرده است. قرآن کریم از قول [[لقمان حکیم]] به فرزندش می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز می‌داد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. و در [[آیات]] دیگری نیز [[شرک]] را ظلم معرّفی فرموده است. از جمله {{متن قرآن|ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که با موسی چهل شب وعده نهادیم سپس در نبودن او گوساله را (به پرستش) گرفتید در حالی که ستمکار بودید» سوره بقره، آیه ۵۱.</ref> و باز می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ...}}<ref>«و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بی‌گمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید.».. سوره بقره، آیه ۵۴.</ref>. علاوه بر این قرآن کریم [[کافران]] را نیز از زمره [[ظالمان]] معرّفی کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لَا بَيْعٌ فِيهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! از آنچه روزی شما کرده‌ایم، هزینه کنید پیش از آنکه روزی در رسد که در آن نه سودا است و نه دوستی و نه میانجیگری و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.</ref> و نگاه کنید: بقره / ۲۵۸) و در [[آیه]] دیگری [[ظلم]] را به عنوان یکی از آفت‌های [[ایمان]] بیان می‌کند: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.</ref>. [[تکذیب آیات الهی]] و [[دروغ]] بستن بر [[خدا]] نیز از نظر [[قرآن]]، مصادیق بارز ظلم محسوب می‌شود. در [[آیات]] متعددی این مطلب مورد تأکید قرار گرفته است از جمله {{متن قرآن|وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ * فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ...}}<ref>«و آنان که آیات ما را دروغ شمرند و از (پذیرش) آنها سرکشی ورزند دمساز آتشند؛ آنها در آن جاودانند * ستمگرتر از کسی که بر خداوند دروغ بندد یا آیات او را دروغ شمارد کیست؟.».. سوره اعراف، آیه ۳۶-۳۷.</ref>
با توجه به مطالب بیش گفته [[آیه اولی الامر]]، دلالت بر [[عصمت امامان]] دارد<ref>ر. ک: [[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسان‌شناسی (کتاب)|انسان‌شناسی]]، ص۲۰۹.</ref>.
مفهوم دیگر ظلم که در قرآن مورد استعمال قرار گرفته، [[ظلم به دیگران]] و یا تضییع [[حق دیگران]] است که در این مورد نیز آیات فراوانی در قرآن وجود دارد، از جمله: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ}}<ref>«و پروردگارت بر آن نیست شهری را که مردم آن مصلحند به ستم نابود کند» سوره هود، آیه ۱۱۷.</ref>


مفهوم سوم ظلم در قرآن [[ظلم به نفس]] ([[گناه]]) است: می‌فرماید: {{متن قرآن|وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن زن که یوسف در خانه‌اش بود از او، کام خواست و درها را بست و گفت: پیش آی که از آن توام! (یوسف) گفت: پناه بر خداوند! او پرورنده من است، جایگاه مرا نیکو داشته است، بی‌گمان ستمکاران رستگار نمی‌گردند» سوره یوسف، آیه ۲۳.</ref>. در این [[آیه]] ارتکاب [[فحشاء]] [[ظلم]] شمرده شده است. حاصل این که هر نوع [[کفر]] و [[شرک]] و [[انحراف]] در [[اعتقادات]] و یا هر نوع [[افترا]] و [[کذب]] بر [[خدا]] بستن و یا [[تکذیب آیات الهی]] و یا [[ارتکاب گناه]] و یا تضییع [[حقوق]] دیگران ظلم است، و چون [[امامت]] و [[نبوت]] که [[عهد الهی]] است به [[ظالمین]] نمی‌رسد، پس [[امام]] و [[پیامبر]] باید [[معصوم]] باشد. <ref>محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۴۰-۴۷.</ref>.
=== [[آیه صادقین]] ===
[[خداوند]] در [[آیه]] ۱۱۹ [[سوره توبه]] فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref> ای کسانی که به [[آیین اسلام]] [[ایمان]] آورده‌اید، از [[مخالفت]] با [[دستورات]] خداوند بپرهیزید و با [[صادقین]] همراه باشید [از صادیقین [[پیروی]] کنید]. این آیه که به [[همراهی با صادقین]] [[فرمان]] داده معروف به آیه صادقین است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص۷۱.</ref>. [[خدای متعال]] در این [[آیه]]، [[مؤمنان]] را به [[همراهی]] و [[معیت با صادقان]] امر کرده است و [[معیت]] در اینجا به معنای [[اقتدا]] و [[تمسک]] است که ملازم با [[اطاعت]] خواهد بود.


=== [[آیه اولی الامر]] ===
==== کیفیت استدلال ====
[[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً}}<ref>ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.</ref> "[[آیه اولی الامر]]" نام دارد؛ زیرا [[مؤمنان]] را به [[اطاعت از خدا]]، [[پیامبر]]{{صل}} و [[اولی‌الأمر]] [[فرمان]] داده‌ است<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[آیات نام‌دار (مقاله)|آیات نام‌دار]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱]]؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص۴۱.</ref>.
امر {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}، در صورتی امکان‌پذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در [[جامعه]] وجود داشته باشند. ثانیاً این [[صادقین]] باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ زیرا اسم جمع محلّی به الف و لام افاده عموم می‌کند، یعنی باید [[معصوم]] باشند. چون اگر امکان [[ارتکاب گناه]] و یا [[خطا]] در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود. از آنجا که [[حکیم]] هیچ‌گاه امر [[عبث]] و محال نمی‌کند نتیجه این می‌شود که:
# هیچ‌گاه جامعه از صادق مطلق (معصوم) خالی نخواهد بود.
# [[مؤمنین]] (متّقین) باید همواره همراه و [[مطیع]] [[معصومین]] باشند؛ در غیر این صورت، [[سعادت]] و [[فلاح]] حاصل نخواهد شد. [[بدیهی]] است، بعد از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} تنها افرادی که در مورد آنها عصمت [[تصوّر]] دارد، [[ائمه دوازده‌گانه]] {{ع}} هستند<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۵۵.</ref>.
# به این مطلب که «صادقین» همان [[ائمه معصومین]] {{ع}} هستند در [[روایات]] نیز اشاره شده است: {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا {{ع}} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب و نیز نک: سیوطی، الدرّ المنثور، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۸۷؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۰ـ۵۱؛ امینی، الغدیر، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۳۰۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۶۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۲۰۸؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۲.</ref>.
# امر به [[همراهی با صادقین]] به معنای امر به اقتدا به آنهاست، بدین معنا که {{عربی|کونوا مع الصادقین یعنی تمسکوا بالصادقین}} و [[اقتدا]] و [[تمسک]] مطلق به آنها یعنی [[اطاعت]] مطلق از آنها که این امر مساوی با [[عصمت صادقین]] است.
# علاوه بر این می‌‌توان جهت [[اثبات عصمت]] [[صادقین]] به یک قاعده [[عقلی]]<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۳۹۹.</ref> نیز تمسک کرد و آن اینکه امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت [[اجتماع]] نقیضین لازم می‌‌آید که امری محال است و امر به محال از [[خدای حکیم]] صادر نمی‌شود.


==== بررسی مفردات ====
=== [[آیه تطهیر]] ===
===== [[اولی الامر]] =====
یکی از ادلّه [[قرآنی]] [[اثبات عصمت امام]]، آیه تطهیر است: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.
{{اصلی|اولو الامر در لغت}}
[[اولو الامر]] از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. کلمه {{عربی|اولوا}} به معنای صاحبان است و واژه “امر” نیز به معنای مختلفی به کار رفته است<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ همچنین، ر.ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶-۳۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.</ref> مانند: أمر به معنای امور و [[کارها]]، به معنای دستور [[ضد]] [[نهی]]، به معنای فزونی و [[برکت]] و ... اما با بررسی اقوال مشخص می‌شود این واژه تنها می‌تواند به معانی کار (چیز) و طلب باشد؛ لذا با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای [[اولوالامر]] معانی ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیئ<ref>[[محمد ساعدی|ساعدی، محمد]]، [[آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار (کتاب)|آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار]]، ص۱۶۳؛ [[محمد حجتیان|حجتیان، محمد]]، [[اولواالامر (مقاله)| مقاله «اولواالامر»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۵، ص۶۶ -۶۹؛ [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص۱۹۰.</ref>.


==== کیفیت استدلال ====
==== کیفیت استدلال ====
از دیدگاه مفسران شیعه در دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] [[اولی الامر]] تردیدی وجود ندارد. دلالت آیه بر عصمت اولی الامر به دو گونه تقریر شده است:
[[استدلال]] به این آیه، بر سه مقدمه [[استوار]] است:
# [[اراده تکوینی]] [[الهی]] به [[اذهاب رجس]] و [[تطهیر]] [[اهل بیت]] تعلّق گرفته است.
# هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد [[معصوم]] است.
# بر پایه بسیاری از [[روایات]]، [[ائمه شیعه]] مصداق [[اهل]] بیت‌اند.
 
نتیجه: [[امامان شیعه]] {{عم}}، معصوم‌اند.
 
'''توضیح مقدمه نخست:''' به دو دلیل، [[اراده]] در آیه تطهیر، [[تکوینی]] است نه [[تشریعی]]<ref>اراده دو گونه است: تکوینی و تشریعی. اراده تکوینی، اراده‌ای است که متعلق آن، وجود موجودات بوده و تخلف‌پذیر نیست: {{متن قرآن|إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} (سوره یس، آیه ۸۲). اراده تشریعی، اراده‌ای است که از انسان بالغ عاقل قادر می‌خواهد، فلان عمل را انجام دهد. در این نوع، اراده انسان نیز نقش دارد و خداوند از انسان می‌خواهد با اختیار خود، عملی را انجام داده یا ترک نماید. در این گونه، ممکن است، مراد از اراده تخلف نماید. متعلق این اراده مجموعه قوانین و بایدها و نبایدهای فقهی و اخلاقی است. ینابیع الموده، ص۱۱۵.</ref>.
# بر پایه واژه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} اراده اذهاب رجس و تطهیر، ویژه اهل بیت است نه عموم [[مردم]]؛ پس تکوینی است. ؛ چراکه اگر اراده، تشریعی باشد، به گروه خاصی اختصاص ندارد و [[طهارت]] از [[گناه]] در [[اراده تشریعی]]، از همه [[انسان‌ها]] خواسته شده نه خصوص [[اهل بیت]]. بدین‌سان، [[خداوند متعال]] به [[اراده تکوینی]] خود که تخلف‌ناپذیر است، [[طهارت]] اهل بیت را [[اراده]] نموده است.
# واژه {{متن قرآن|لِيُذْهِبَ}} بیان‌کننده آن است که متعلق اراده، فعل خداست، ولی اگر اراده تشریعی باشد، متعلق آن، فعل [[عبد]] است.
 
'''توضیح مقدمه دوم:''' الف و لام در {{متن قرآن|الرِّجْسَ}} جنس است و همه [[پلیدی‌ها]] و زشتی‌های ظاهری و [[باطنی]] را در بر می‌گیرد؛ از این‌رو، معنای [[آیه]] این است که [[خدا]] می‌خواهد، همه پلیدی‌ها و هیئت‌های خبیثه و [[رذیله]] را از نفس شما ببرد؛ هیئت‌هایی که [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل حق را از [[انسان]] می‌گیرد و چنین ازاله‌ای با [[عصمت الهی]] منطبق می‌شود<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۲.</ref>.


'''تقریر اول''': هر گاه [[خداوند]] به [[اطاعت]] بی‌قید و شرط از کسی [[فرمان]] دهد، آن فرد [[معصوم]] خواهد بود<ref>{{عربی|لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط. و ليس ذلك بحاصل في أولي الأمر و لا العلماء، و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الآية على عصمتهم و طهارتهم}}، التبیان، ج۳، ص۲۳۶، و مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.</ref>؛ زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند انجام [[گناه]] را برای کسی روا نمی‌دارد و آن را نمی‌پسندد. به عبارت دیگر، گناه، مورد [[نهی]] خداوند است؛ نه مورد امر او.
'''توضیح مقدمه سوم:''' [[مفسِّر]] و [[مبیِّن]] رسمی‌ [[وحی الهی]]، [[پیامبر]] {{صل}} است: {{متن قرآن|أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>، پس تبیین [[آیه تطهیر]] و تعیین مصادیق آن، بر عهده ایشان است و این [[مأموریت]] ویژه [[الهی]] را از راه‌های گوناگون به انجام رسانده‌اند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در موارد متعددی: مصادیق آیه تطهیر را به خود، علی، [[فاطمه]]، حسن و حسین {{عم}} معرّفی نموده‌اند<ref>ابوسعید خدری از رسول خدا {{صل}} نقل کرده است: {{متن حدیث|نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی خَمْسَةٍ: فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ، وَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}}}، الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۴؛ جامع البیان، ج۲۲، ص۱۱، ح۲۸۴۹۰. در این [[حدیث]] و مانند آن، مصادیق اهل بیت روشن بیان شده است. آلوسی می‌نویسد: {{عربی|"و أخبار إدخاله علیا و فاطمة و ابنیهما رضی الله تعالی عنهم تحت الکساء و قوله علیه الصلاة والسلام اللّهم هؤلاء أهل بیتی و دعائه لهم و عدم إدخال أم سلمة أکثر من أن تحصی و هی مخصصة لعموم أهل البیت بأی معنی کان البیت فالمراد بهم من شملهم الکساء و لا یدخل فیهم أزواجه"}}. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۱۹۵. [[سیوطی]] نیز آورده است: {{عربی|عن أبی الحمراء رضی الله عنه قال حفظت من رسول الله ثمانیة أشهر بالمدینة لیس من مرة یخرج إلی صلاة الغداة الا أتی إلی باب علی رضی الله عنه فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال الصلاة الصلاة}} {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۹۹. در صحیح مسلم و سنن ترمذی نیز آمده: سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل کرده است: هنگامی‌ که آیه: {{متن قرآن|تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ}}. «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱. نازل شد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین {{عم}} را فراخواند و آنگاه گفت: خدایا! اینها اهل من‌اند {{متن حدیث|لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ {{متن قرآن|تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ}} دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً {{عم}} فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی‌}}؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۴۱۴: همچنین در روایت دیگری آمده است: {{متن حدیث|قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِیُّ {{صل}} غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}}}.</ref><ref> [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۴۹-۵۲؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۱.</ref>


از طرفی، اگر [[اولوالامر]] معصوم نباشد احتمال اینکه در امر یا نهی خود مرتکب [[خطا]] شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. حال اگر چنین موردی پیش آید، از یک طرف باید از او اطاعت کرد؛ چون بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از [[اولوالأمر]]، بی‌قید و شرط، [[واجب]] است و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد؛ چون مستلزم گناه است که مورد [[نهی الهی]] است<ref>{{عربی|إنه تعالى اوجب طاعة أولي الأمر على الإطلاق كطاعته و طاعة الرسول، و هو لا يتم إلا بعصمة أولي الأمر، فإن غير المعصوم قد يأمر بمعصية و تحرم طاعته فيها، فلو وجبت ايضا اجتمع الضدان: وجوب طاعته و حرمتها}}، دلائل الصدق، ج۲، ص۱۷.</ref>.
با توجه به آنچه گفته شد روشن می‌‌شود [[اراده تکوینی]] [[الهی]] به دور نمودن [[رجس]] و [[ناپاکی]] و هرگونه [[خطا]]، از [[اهل بیت]] {{ع}} تعلق گرفته است. نکتۀ دیگر این است که [[طهارت]] و [[پاکی]] ایشان اختصاص به حالت و [[زمان]] خاصی ندارد؛ بلکه در تمامی حالات از [[عصمت]] برخوردارند.


'''اشکال''': اگر چه [[اطاعت از اولی الامر]] به صورت مطلق واجب شده است، ولی اولاً: [[عقل]]، اطاعت از کسی را که به [[معصیت خداوند]] [[دستور]] می‌دهد جائز نمی‌داند. ثانیاً: در [[حدیث نبوی]] مشهور تصریح شده است که: {{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ‏ فِي‏ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ‏}}؛ در [[معصیت]] [[خالق]] نباید از مخلوق [[اطاعت]] کرد.
=== [[آیه عهد]] ===
یکی از آیاتی که بر [[عصمت امامان]] الاهی دلالت دارد، [[آیه]] [[مبارک]] «[[عهد]]» است. در این آیه، [[خداوند]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را به [[امامت]] تبیین و نیز رسیدن این [[مقام]] والا را به [[ظالمان]] [[نفی]] می‌کند. [[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.


این دو قاعده [[عقلی]] و [[نقلی]]، اطلاق [[آیه]] را [[مقید]] می‌کنند و مفاد آیه این خواهد شد که [[اطاعت از اولی الامر]] در غیر [[معصیت خداوند]] [[واجب]] است. در این صورت آیه بر [[عصمت]] [[اولی الامر]] دلالتی ندارد.
آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین [[دلایل]] شرط [[عصمت]] برای [[امام]] است. از همین رو است که [[امامان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} برای [[اثبات]] [[لزوم عصمت امام]]، به این آیه استناد و [[استدلال]] کرده‌اند.


'''پاسخ:''' در دو قاعده عقلی و نقلی یاد شده تردیدی نیست، ولی باید توجه داشت که هرگاه مطلبی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار باشد، مقتضای [[لطف الهی]] این است که [[مکلفان]] را بر آن متنبه سازد؛ چنان که [[اطاعت از خدا]] و [[پیامبر]] {{صل}} به [[حکم عقل]] واجب است، با این حال چون مسئله دارای اهمیت بسیار است، در [[آیات]] متعدد به آن توجه شده است. چنین [[اوامر]] یا [[نواهی]] را در اصطلاح، [[اوامر و نواهی]] ارشادی می‌گویند.
[[عالمان شیعه]] نیز به [[تبعیت]] از [[پیشوایان معصوم]] خود، در بحث از [[عصمت امام]] به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم [[طبرسی]] در این باره می‌نویسد: {{عربی|إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، و من ليس بمعصوم فقد يكون ظالماً، إما لنفسه، و إما لغيره}}<ref>تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.</ref>؛ [[اصحاب]] ما بر اساس این آیه استدلال می‌کنند که شخصی امام نمی‌شود مگر آنکه از [[زشتی‌ها]] [[معصوم]] باشد؛ زیرا [[خدای سبحان]] رسیدن عهد خودش - که امامت است- به [[ظالم]] را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به [[یقین]] ظالم است، یا به نفس خود [[[ظلم]] کرده]، یا به غیر از خودش.


[[قرآن کریم]] این روش را در مورد دیگری که اهمیت آن در حد مسئله مورد بحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد [[احسان به پدر و مادر]] که از مستقلات عقلیه است، نخست [[مؤمنان]] را به آن توصیه می‌کند، آن گاه یادآور می‌شود که اگر [[پدر]] و [[مادر]]، [[انسان]] را به [[شرک]] برانگیزند نباید از آنان اطاعت کرد و چنین احسانی نسبت به آنان [[پسندیده]] نخواهد بود: {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}}<ref>«و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.</ref>.
از جمله نکات فراوانی که از [[آیه عهد]] به دست می‌آید، این نکته مهم است که امامت به [[جعل]] و [[گزینش]] خداوند و عهد الاهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط می‌شود، نفی [[امامت ظالم]] است؛ از این‌رو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب اصفهانی درباره معنای «[[ظلم]]» می‌نویسد: {{عربی|الظلمة عدم [[النور]] و جمعها [[ظلمات]]... و يعبر بها عن الجهل والشرك و الفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند [[أهل]] اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... و الظلم يقال في مجاوزة [[الحق]] الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير و في الذنب الصغير، و لذلك قيل لآدم في تعدية و في ابليس [[ظالم]] و إن كان بين الظالمين بون بعيد. قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: [[الأول]]: ظلم بين الانسان و بين [[الله]] تعالى و أعظمه الكفر و الشرك و النفاق... و الثاني: ظلم بينه و بين [[الناس]]... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ - ۳۱۶.</ref>؛
[[ظلمت]] عدم [[نور]] و جمع آن ظلمات است... از [[جهل]] و [[شرک]] و [[فسق]] نیز به ظلمت تعبیر می‌شود، چنانکه از ضدّ این امور به نور تعبیر می‌شود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از [[عالمان]]، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به [[تجاوز]] از [[حق]] - که حول نقطه مرکز دایره می‌گردد - ظلم گفته می‌شود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم<ref>درباره امیرمؤمنان {{ع}} گفته شده است که: {{عربی|قتل في محراب عبادته لشدة عدالته}}؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کم‌ترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت‌المال در لحظاتی که امام {{ع}} مشغول کار دیگری می‌شدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر {{صل}} و اهل‌بیت {{عم}} ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان {{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ}}؛ شما بر این کار قادر نیستید، و لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج‌البلاغه، نامه ۳، ص۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۶، ص۲۰۵.</ref>، در هر صورت [[ظلم]] نامیده می‌شود و بر این اساس در [[گناه]] کوچک و بزرگ استعمال می‌گردد؛ از همین رو [[تعدی]] [[حضرت آدم]] نیز ظلم دانسته شده<ref>ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کم‌ترین [[تجاوز]] از [[حق]] - که مصداق آن ترک أولا است - و بیشترین [[انحراف]] از آن - که مصداقش [[کفر]] و [[شرک]] است- می‌شود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم {{ع}} نسبت داده شده است، نباید منافاتی با [[عصمت]] ایشان داشته باشد؛ چراکه [[عصمت انبیاء]] با [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] فراوان [[اثبات]] شد و هیچ تردیدی در آن نیست. پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم، چیزی جز ترک اولی نخواهد بود،؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای [[پیامبران]] و [[اولیاء]] [[خدا]] تجاوز از حق به حساب می‌آید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد.


در اینجا با اینکه دایره اطاعت از پدر و مادر محدود به [[فرزندان]] است نه کل [[جامعه اسلامی]] و از طرفی، معصیتی که فرض شده است [[شرک به خداوند]] است که از بزرگ‌ترین [[گناهان]] است و در ناروایی آن تردیدی نیست، اما [[خداوند]] مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در [[اولی الامر]] نیز احتمال [[خطا]] وجود داشت، یعنی احتمال داشت که افراد را به [[معصیت خداوند]] [[دستور]] دهند، به طریق اولی چنین هشداری لازم بود<ref>{{عربی|أن الله سبحانه ابان ما هو اوضح من القيد فيما هو دون هذه الطاعة المفترضة كقوله: {{متن قرآن|وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}}، فما بانه لم يظهر شيئا من هذه القيود في آية تشتمل على اسّ اساس الدين و اليها تنتهي عامة اعراق السعادة الإنسانية}}، المیزان، ج۴، ص۳۹۱.</ref>. از نبود چنین هشداری روشن می‌شود که [[حکم الهی]] به [[اطاعت از اولی الامر]]، واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با [[عصمت]] اولی الامر قابل توجیه نیست.
علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «[[عصیان]]» نیز داده شده است که {{متن قرآن|وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}} [«و [[آدم]] با پروردگارش [[نافرمانی]] کرد و بیراه شد» [[سوره طه]]، [[آیه]] ۱۲۱]. در این مورد هم باید گفت: «عصیان» معنایی بیشتر از ترک [[طاعت]] ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر {{عم}} نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شده‌اند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم [[سید مرتضی]] در کتاب [[تنزیه الانبیاء]]، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است).


'''تقریر دوم''': در این [[آیه]]، [[اولی الأمر]] بر [[رسول]] عطف شده است؛ بدون اینکه فعل {{متن قرآن|أَطِيعُوا}} تکرار شود. این مطلب گویای این [[حقیقت]] است که [[اطاعت از اولی الأمر]] با [[اطاعت از رسول]] هیچ‌گونه تفاوتی ندارد؛ یعنی همان گونه که [[رسول خدا]] بر [[جامعه]] [[ولایت]] دارد و [[اطاعت]] از او به [[دلیل]] ویژگی عصمت، بی‌قید و شرط، [[واجب]] است، اطاعت از اولی الأمر نیز بی‌قید و شرط واجب است؛ زیرا آنان نیز از ویژگی عصمت برخوردار هستند<ref>مجمع البیان، ج۲، ص۶۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.</ref>.
توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی [[ظواهر آیات]] و [[روایات]] با [[دلایل]] [[قطعی]] در [[تعارض]] بود، باید از [[ظهور]] [[آیات]] و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیل‌هایی قطعی بر [[نفی تجسیم]] [[خداوند]] وجود دارد، از سوی دیگر از [[ظهور]] برخی [[آیات]] جسمانیت [[خدای تعالی]] به دست می‌آید. در اینجا بر اساس اصل یاد شد، باید از ظهور رفع ید و یا آن را [[تأویل]] کرد. در مورد [[عصمت انبیاء]] نیز [[ادله]] [[قطعی]] فراوانی وجود دارد؛ از این‌رو هر جا ظاهر [[آیه]] یا روایتی بر عدم [[عصمت پیامبران]] دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.</ref> و [[ابلیس]] [[ظالم]] نامیده شده است، هر چند که بین آن دو [[ظلم]] فاصله‌ای بسیاری وجود دارد.


«[[خداوند تعالی]] چون [[اطاعت اولی الامر]] را با [[طاعت]] رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قدیم تعالی منزه است از همه [[قبایح]] و رسول {{صل}} [[معصوم]] و [[مطهر]] از همه [[معاصی]] [[کبیره]] و [[صغیره]]، اولی الأمر باید تا هم‌چنین باشد، که [[حکمت]] از [[کلام]] [[حکیم]] این واجب کند»<ref>تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۵، ص۴۰۹. {{عربی|لم يكرر اطيعوا اشارة إلى تعيين اولى الأمر و ان اولي الامر من كان شأنه شأن الرسول، و امره امره، و طاعته طاعته، حتى لا يكون لكل طاعة غير طاعة الآخر}}. بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۲۹-۳۰.</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۵۲-۶۰.</ref>
برخی از [[حکما]] گفته‌اند که ظلم سه دسته است: [نخست] ظلمی که بین [[انسان]] و خدای تعالی رخ می‌دهد و بزرگ‌ترین ظلم [از این قبیل] [[کفر]] و [[شرک]] و [[نفاق]] است،... [دوم] ظلمی که انسان نسبت به سایر [[مردم]] روا می‌دارد... و [سوم] ظلمی که انسان به نفس خود می‌کند.


خلاصه اینکه در این [[آیه]] [[اطاعت از اولی الامر]] در [[سیاق]] [[اطاعت خداوند]] و [[اطاعت رسول]] قرار گرفته است، [[بدیهی]] است اطاعت از خدا و [[رسول]] به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی [[واجب]] است؛ بنابراین [[اطاعت اولی الامر]] هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر [[اطاعت]] مطلق مستلزم [[معصوم]] بودن [[اولی الامر]] از هر گونه [[خطا]] و [[اشتباه]] است زیرا [[پیروی]] و [[فرمانبرداری]] بی‌چون و چرا تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و [[لغزش]] [[پاک]] و مبرا باشد و [[خداوند]] هرگز [[اطاعت از غیر معصوم]] را به صورت مطلق واجب نمی‌کند<ref>دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، ص۱۰۷-۱۱۱؛ [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۵۱.</ref>
با توجه به [[آیات قرآن]] نیز می‌توان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در [[قرآن]] بیان شده عبارتند از:
# شرک. خدای تعالی می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>.
# کفر. درباره [[کافران]] آمده است: {{متن قرآن|وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.</ref>.
# [[افترا]] و [[دروغ بستن به خدا]]. خدای تعالی در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.</ref>.
# [[حکم]] نکردن به آن چه [[خداوند]] نازل فرموده است. {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.</ref>.
# [[تجاوز]] و [[تعدی]] از حدود الاهی. {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>.
# [[ظلم به نفس]] ([[گناه]] و [[معصیت]]). {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ}}<ref>«و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.</ref>. [[ظالم]] به نفس در مقابل [[محسن]] آمده است و می‌دانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
# ترک اولی. {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]] ص ۱۱۶.</ref>


==== مصداق شناسی [[اولی الامر]] ====
== جمع‌بندی ==
{{اصلی|مصداق‌شناسی اولو الامر}}
هر چند واژه [[عصمت]] و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] نیامده است اما می‌توان از برخی [[آیات]] معنای [[مصونیت انبیا]] و [[ائمه]] از [[ارتکاب گناهان]]، [[نسیان]]، [[خطا]] و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب [[کلامی]] و [[حدیثی]] است. عصمت به معنای مصونیت [[امامان معصوم]] را می‌توان از دلالت برخی آیات استفاده نمود. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند:
تلقی عموم مفسران [[اسلامی]] از «اولی الأمر» کسانی است که از [[شأن]] و [[جایگاه]] [[رهبری]] برخوردارند، اما در اینکه قلمرو این رهبری چیست و چه کسانی می‌توانند عهده‌دار آن شوند، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است:
دسته اول آیاتی هستند که به نوعی دلالت بر [[عصمت پیامبر اکرم]] می‌‌کنند که خود به چهار دسته کلی آیاتی که خبر از دوری [[حضرت]] از [[هوای نفس]] و [[گمراهی]] می‌‌دهند، آیاتی که امر به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت می‌‌کنند، آیاتی که آن حضرت را الگوی نیکوی همگان معرفی می‌‌کنند و آیاتی که بر عدم [[فراموشی]] آن حضرت تاکید می‌‌کنند قابل تقسیم هستند. این آیات این آیات به ضمیمه [[حدیث نبوی]] [[منزلت]]، بر عصمت امامان معصوم که [[جانشینان پیامبر]] [[اکرم]] هستند دلالت می‌کنند دسته دوم آیاتی هستند که دلالت بر [[عصمت رسول خدا]] و اوصیای ایشان می‌‌نمایند آیات [[تطهیر]]، [[ابتلا]]، [[صادقین]] و [[اولی الامر]] در زمره این آیاتند.


===== دیدگاه [[مفسران اهل‌سنت]] =====
==دلیل‌های [[نقلی]] [[عصمت]]==
{{اصلی|اولو الامر از دیدگاه اهل سنت}}
[[آیات قرآن]]:
[[مفسران اهل سنت]] درباره مصداق اولی الامر آرای مختلفی دارند که مهمترین آنها عبارت است از: [[امام علی]] {{ع}} و [[اهل بیت]] {{عم}}؛  فرماندهان [[منصوب]]؛ [[عالمان]] و [[فقیهان]]؛ [[اصحاب پیامبر خدا]] {{صل}}؛ امانتداران؛ [[زمامداران]] [[مسلمان]] و [[عادل]]؛ [[اهل]] حل و عقد و ...، لکن این نظرات مورد نقد قرار گرفته و از آنجا که از [[آیه]] شرط [[عصمت]] برداشت می‌شود روشن می‌گردد که مراد از [[اولوالامر]] همانی است که [[شیعه]] بیان کرده است یعنی [[اهل بیت]]{{ع}}<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت (کتاب)|بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت]]، ص۹۲ ـ ۹۴؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۵۲-۶۰.</ref>.
علاوه بر [[دلیل‌های عقلی]]، دلیل‌هایی دیگر از آیات قرآن و [[روایات]] مبنی بر [[لزوم عصمت]] [[حجت‌های الهی]] اقامه شده است که در این بخش به بررسی آیات قرآن در این باره می‌پردازیم.
چنان‌که پیش‌تر بیان شد، «عصمت» از مباحث مشترک میان فرقه‌های مختلف [[مسلمانان]] است، با این تفاوت که [[اهل تسنن]] آن را ذیل مباحث [[نبوت]] مطرح می‌کنند و [[شیعیان]] علاوه بر نبوت، در [[امامت]] نیز به آن می‌پردازند. با این نگاه [[آیات]] قرآنیِ مربوط به «عصمت» را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:
#آیاتی که بیان‌گر [[عصمت انبیاء]] است؛
#آیاتی که تنها [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} را بیان می‌کنند؛
#آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و [[اوصیاء]] ایشان نظر دارند؛
#آیاتی که مربوط به [[عصمت امامان]] است.
البته چون بحث ما در امامت است، آیات مربوط به [[انبیاء]] را در فصل [[شبهات عصمت]] مطرح خواهیم کرد و در ادامه به بررسی اقسام دیگر آیات خواهیم پرداخت.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۴.</ref>.


===== دیدگاه [[مفسران شیعه]] =====
==آیاتی که بیانگر عصمت پیامبر اکرم است==
شیعه با توجه به آنکه مصداق اولی الامر را معصوم می‌داند لذا آن را منحصر در امامان [[اهل‌بیت]] {{عم}} دانسته است. با توجه به [[نادرستی]] دیدگاه [[اهل‌سنت]] درباره [[تطبیق]] اولی الامر بر [[اجماع]] [[اهل حلّ و عقد]]، [[درستی]] دیدگاه شیعه ثابت می‌شود؛ زیرا اقوال [[مسلمانان]] درباره مصداق [[اولی‌الامر]] محصور در چند مورد زیر است:
برخی از [[آیات قرآن کریم]] تنها بیانگر عصمت [[حضرت خاتم الانبیاء]]{{صل}} هستند و به عصمت انبیاء دیگر و یا [[اوصیاء الهی]] نظر ندارند. [[خدای تعالی]] در [[سوره نجم]] به بیان اوصاف حضرت [[محمد مصطفی]]{{صل}} می‌پردازد و ضمن [[نفی]] [[گمراهی]] از ایشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به [[وحی الهی]] می‌داند. در آیات دوم تا چهارم این [[سوره]] می‌خوانیم:
# اولی الامر ([[حاکمان]]، زمام داران، [[عالمان دین]] و...) [[معصوم]] نیستند؛
{{متن قرآن|مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.</ref>
# اولی الامر معصوم‌اند و مقصود، اجماع اهل حل و عقد است؛
هریک از این سه [[آیه]] به روشنی بیان‌گر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} هستند.
# اولی الامر معصوم‌اند و مصداق آن [[امامان اهل بیت]] می‌باشند.


با [[اثبات]] نادرستی دو دیدگاه اول، [[استواری]] دیدگاه سوم اثبات می‌شود؛ زیرا لازمه نادرستی آن این است که [[حق]] در این مسئله از [[امت اسلامی]] بیرون باشد، که با [[حقانیت]] [[اسلام]] ناسازگار است.
خدای تعالی در آیه‌ای دیگر [[نسیان]] و [[فراموشی]] را نیز از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} نفی می‌کند و می‌فرماید:
{{متن قرآن|سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى}}<ref>«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>.
هم‌چنین در آیه‌ای دیگر به صورت مطلق به [[اطاعت]] از [[دستورات]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} امر می‌کند و می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>.
چنان‌که پیش‌تر بیان شد، [[مقام]] آمریت مطلق لزوماً نیازمند [[عصمت]] است، پس این [[آیه]] نیز با [[اثبات]] آن مقام برای پیامبر اکرم{{صل}}، عصمت ایشان را ثابت می‌کند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۴.</ref>.


گذشته از این، [[آیات]] و روایاتی که بر [[عصمت اهل بیت]] و [[عترت پیامبر]] {{صل}} دلالت می‌کنند مصداق اولی الامر را روشن می‌سازند؛ مانند [[آیه تطهیر]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}؛ «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>، [[آیه ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}؛ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث سفینه]] و غیره<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۶۰.</ref>.
==آیاتی که به [[عصمت پیامبر اکرم]] و [[اوصیاء]] ایشان نظر دارد==
یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و اوصیاء ایشان دلالت دارد «[[آیه تطهیر]]» است. در این آیه از [[اراده خداوند]] بر دور کردن [[پلیدی]] از [[اهل بیت]]{{عم}} و [[پاک]] گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است. آیه تطهیر که مهم‌ترین آیه در [[اثبات عصمت پیامبر]] [[اکرم]] و [[اوصیاء الهی]]{{عم}} است، به جهت اهمیت آن در مبحث [[عصمت امامان]]{{عم}} به بررسی تفصیلی آن پرداخته و بحث آن را به آن بخش موکول می‌کنیم.
آیه دیگر در این باره، آیه‌ای است که [[خدای تعالی]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.</ref>.


=== [[آیه صادقین]] ===
بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت‌کنندگان به سوی [[حق]] دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق [[هدایت]] و بر اساس آن [[داوری]] کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچ‌گاه در تشخیص آن از [[باطل]] به [[اشتباه]] نیفتد، و دوم اینکه همواره بر محور حق [[حرکت]] کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای [[دادگری]] بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت [[هدایت مردم]] به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن [[عدول]] نکند به [[یقین معصوم]] است. بنابراین امتی که [[خداوند]] آنها را برای [[هدایت]] و [[دادگری]] بر اساس [[حق]] برگزیده است، [[معصوم]] هستند و می‌دانیم که تنها [[پیامبران]] و [[اوصیاء]] ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این [[آیه]] یقیناً بر [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} و اوصیاء حضرتش{{عم}} دلالت دارد و بلکه از یک نگاه به [[عصمت]] همه [[انبیاء الهی]] و اوصیاء ایشان نیز دلالت می‌کند که به جهت [[پرهیز]] از طولانی شدن بحث از پرداختن به این موضوع صرف نظر می‌کنیم.
==== بررسی مفردات ====
===== معناشناسی صدق =====
{{اصلی|صدق}}
«صدق» در لغت به معنای مطابقت [[حکم]] با واقع است<ref>جرجانی، سید شریف، التعریفات، ص۹۵.</ref>. به عبارت دیگر، [[صدق]] در اصل وصف گفتاری است که با واقعیت خارج مطابقت دارد. ولی از آنجا که بر [[عقیده]]، [[نیت]] و [[عزم]] و [[اراده]] نیز قول اطلاق می‌شود، امور یاد شده نیز به وصف [[صدق]] و [[راستی]] توصیف می‌گردند. بر این اساس کسی که عقیده‌اش با نفس الأمر مطابقت داشته باشد، یا ظاهر و باطنش هماهنگ باشد، یا به [[اراده]] خویش [[جامه]] عمل بپوشاند، در [[عقیده]]، [[نیت]] و اراده‌اش صادق است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۹، ص۴۰۲.</ref>.


[[زمخشری]] گفته است: [[صادقین]] کسانی‌اند که در [[دین خدا]] از نظر [[عقیده]]، گفتار و [[رفتار]] صادق هستند<ref>زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۲۲۰.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی| ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه صادقین (مقاله)|مقاله «آیه صادقین»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۰۳.</ref> [[صادقان]] باید کسانی باشند که هم [[افکار]] و هم گفتار و هم [[رفتار]] آنها مطابق با [[حق]] باشد و کسی که چنین باشد، [[معصوم]] است<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص:۱۱۹-۱۲۰.</ref>.
آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را بیان می‌کند، آیه یکصد و سوم [[سوره آل عمران]] است. [[خدای تعالی]] در این آیه با امر بر [[اعتصام]] و [[تمسک]] به حبل خویش می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا}}<ref>«و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.</ref>.
چنان‌که می‌بینیم، در این آیه [[بندگان خدا]] به صورت مطلق به [[اعتصام بر حبل خداوند]] امر شده‌اند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب [[خطا]] و [[عصیان]] شوند محال است. پس آیه فوق بی‌شک بر عصمت [[حبل الله]] دلالت دارد و چون در [[سنت رسول اکرم]]{{صل}} -که تنها [[مفسر]] و تبیین کننده کتاب است- اوصیاء [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان مصداق حبل الله معرفی شده‌اند<ref>تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیر المؤمنین{{ع}} (ابن عقدةص۱۸.</ref>، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و اوصیاء ایشان اشاره دارد.


==== کیفیت استدلال ====
آیه دیگر، [[آیه شریفه]] [[انذار]] است. خداوند در این آیه می‌فرماید:
خداوند در آیه ۱۱۹ [[سوره توبه]] فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref>. امر {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}، در صورتی امکان‌پذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در [[جامعه]] وجود داشته باشند. ثانیاً این [[صادقین]] باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ یعنی باید [[معصوم]] باشند، چون اگر امکان [[ارتکاب گناه]] و یا [[خطا]] در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۵۵.</ref>. بدون [[شک]] مراد از صادقین، [[امامان]] [[دوازده‌گانه]] [[شیعه]] است چنانچه در [[روایات]] نیز بدین مسأله تصریح شده است<ref>{{متن حدیث|عَنِ ابْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا{{ع}} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹. قَالَ: الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّيقُونَ بِطَاعَتِهِمْ}}. کافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب. [[امام رضا]]{{ع}} فرمود: صادقین همان [[ائمه]] هستند (که به سبب [[اطاعت از خدا]] صادق و [[صدیق]] هستند).</ref>.
{{متن قرآن|إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}<ref>«تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.</ref>.
این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دلالت دارد؛ زیرا - چنان که پیش از این نیز اشاره شد -انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که [[وظیفه]] انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد، باید معصوم باشد. روشن است که خطاب [[خداوند]] در این [[آیه]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است و خداوند [[پیامبر]] خویش را منذر می‌خواند و بر اساس [[سنت]] صحیح و صریح [[نبوی]]، «هاد» در این آیه را [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} قصد کرده است<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹ – ۱۳۰.</ref>. در نتیجه آیه فوق نیز به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[وصیّ]] ایشان نظر دارد.
[[خدای تعالی]] در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:
{{متن قرآن|بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.


==== مصداق‌شناسی [[صادقین]] ====
پُرواضح است که این فقط [[معصوم]] است که هرگز در [[سخن گفتن]] بر [[خدا]] پیشی نمی‌گیرد و همواره بر اساس امر و [[فرمان خداوند]] عمل می‌کند، و از آنجا که در [[سنت نبوی]]، پیامبر و [[اهل بیت]] او{{عم}} مصداق {{متن قرآن|عِبَادٌ مُكْرَمُونَ}} معرفی شده‌اند؛ لذا این [[آیه شریفه]] نیز بی‌شک به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[اوصیاء]] حضرتش دلالت دارد.
در اینکه مصداق [[صادقین]] چه کسانی هستند، دو قول است:
[[آیه مبارکه]] زیر نیز بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} دلالت دارد. [[خداوند سبحان]] می‌فرماید:
# [[شیعه]]: بر پایه [[روایات]] و با توجه به مفهوم [[صادقین]]، مصداق [[صادقین]] [[اهل‌بیت]] پیامبرند.
{{متن قرآن|مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.</ref>.
# ا[[هل‌ سنت]]: در تشخیص مصداق [[صادقین]] [[اختلاف]] نظر و دستِ‌کم چهار دیدگاه دارند.
آیه دیگر [[آیه مودّت]] است. از این آیه نیز می‌توان [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} و [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را استفاده نمود که بحث تفصیلی پیرامون آن را به محل خود وامی‌گذاریم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۵.</ref>.


===== [[ادله]] [[شیعه]] بر مدعای خود =====
==آیاتی که مربوط به [[عصمت امامان]] [[الهی]] است==
[[بهترین]] راه تشخیص مصداق [[صادقین]]، مراجعه به قول [[امین]] [[وحی]] [[حضرت]] ختمی [[مرتبت]] [[پیامبر خاتم|محمد بن عبدالله]] {{صل}} است. ایشان در [[روایات]] متعددی که [[اهل سنت]] برخی از آن [[روایات]] را در کتاب‌های خود آورده‌اند، مصادیق [[صادقین]] را مشخص و معین کرده‌اند: "هنگامی که آیه صادقین نازل گردید، [[سلمان]] از [[پیامبر]] پرسید: آیا [[صادقین]] عام است یا خاص؟ [[پیامبر]] پاسخ دادند: مأموران به [[همراهی]] با [[صادقین]] عام است و همه [[مؤمنان]] را در بر میگیرد، ولی [[صادقون]]، خاص است و به برادرم [[علی]] و دیگر [[جانشینان]] من تا [[روز قیامت]] اختصاص دارد"<ref>{{متن حدیث|أَنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ أَنْزَلَ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} فَقَالَ سَلْمَانُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ عَامَّةٌ أَمْ خَاصَّةٌ فَقَالَ أَمَّا الْمَأْمُورُونَ فَعَامَّةٌ لِأَنَّ جَمَاعَةَ الْمُؤْمِنِينَ أُمِرُوا بِذَلِكَ وَ أَمَّا الصَّادِقُونَ فَخَاصَّةٌ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ }}؛ اکمال‌الدین، ص۲۶۲، بحارالأنوار، ج۴۳، ص۱۴۹؛ ینابیع الموده، ص۵۲..</ref>


{{متن حدیث|عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ}} قَالَ: أَمَرَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ بِأَجْمَعِهِمْ أَنْ يَخَافُوا اللَّهَ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ: {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ}}<ref>شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۳۴۵.</ref>.
===[[آیه]] یکم: «[[آیه عهد]]»===
یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، [[آیه مبارکه]] [[عهد]] است. در این آیه [[خداوند]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را به [[امامت]] تبیین و نیز رسیدن این [[مقام]] والا را به [[ظالمان]] [[نفی]] می‌کند. [[خداوند متعال]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>.
آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین دلایلِ شرط [[عصمت برای امام]] است. از همین رو است که [[امامان اهل بیت]]{{عم}} برای [[اثبات]] [[لزوم عصمت امام]] به این آیه استناد و [[استدلال]] کرده‌اند.
[[عالمان شیعه]] نیز به [[تبعیت]] از [[پیشوایان معصوم]] خود در بحث از [[عصمت امام]] به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم [[طبرسی]] در این باره می‌نویسد:
{{عربی|إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالما، إما لنفسه، و إما لغيره}}<ref>تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.</ref>؛
[[اصحاب]] ما بر اساس این آیه استدلال می‌کنند که شخصی [[امام]] نمی‌شود مگر آن‌که از [[زشتی‌ها]] [[معصوم]] باشد؛ زیرا [[خدای سبحان]] رسیدن عهد خودش - که امامت است - به [[ظالم]] را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به [[یقین]] ظالم است، یا به نفس خود [[ظلم]] کرده، یا به غیر از خودش.


{{متن حدیث|عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ: {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} قَالَ: نَزَلَتْ فِي عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ خَاصَّةً<ref>حسکانی، عبیدالله بن احمد حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج۱، ص۳۴۲.</ref>؛ ایضاً فِي قَوْلِهِ: {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} قَالَ: مَعَ عَلِيِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ}}<ref>الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص۲۹۰.</ref><ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص:۱۲۱.</ref>.
از جمله نکات فراوانی از آیه عهد به دست می‌آید، این نکته مهم است که امامت به [[جعل]] و [[گزینش]] خداوند و [[عهد الهی]] است. اما آن چه به بحث «[[عصمت]]» مربوط می‌شود، نفی [[امامت ظالم]] است؛ از این رو لازم است اندکی معنای [[ظالم]] را بررسی کنیم. [[راغب]] درباره معنای «[[ظلم]]» می‌نویسد:
{{عربی|الظلمة عدم [[النور]] و جمعها [[ظلمات]]... و يعبر بها عن الجهل والشرك والفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند [[أهل]] اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... والظلم يقال في مجاوزة [[الحق]] الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير وفي الذنب الصغير، ولذلك قيل لآدم في تعديه وفي ابليس ظالم وإن كان بين الظالمين بون بعيد.


===== اقوال و [[ادله]] [[اهل‌ سنت]] =====
قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: [[الأول]]: ظلم بين الانسان و بين [[الله]] تعالى و أعظمه الكفر والشرك والنفاق... والثاني: ظلم بينه و بين [[الناس]]... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ – ۳۱۶.</ref>؛
[[محدّثان]] و [[مفسران]] [[اهل‌ سنت]] در تعیین مصداق [[آیه]] [[اختلاف]] دیدگاه داشته و دستِ‌کم سه گروه‌اند<ref>التفسیر المظهری، ج۴، ص۳۲۰: {{متن حدیث|قال ابن عباس و کذا روی عن ابن عمر ای کونوا مع محمد و أصحابه الذین صدقت نیاتهم و استقامت قلوبهم و أعمالهم و خرجوا مع رسول الله الی تبوک بإخلاص نیة دون المنافقین المتخلفین عنه و قال سعید بن جبیر مع أبی بکر و عمر و قال الضحاک أمروا ان یکونوا مع ابی بکر و عمر و أصحابهما و روی انه قال ابن عباس مع علی ابن ابی طالب عن سفیان قال تفسیر اختلاف انما هو کلام جامع یراد به هذا و هذا و قال ابن جریج مع المهاجرین لقوله تعالی للفقراء المهاجرین الی قوله أولئک هم الصادقون و قیل من الذین صدقوا فی الاعتراف بالذنب و لم یعتذروا بالاعذار الکاذب}}.
[[ظلمت]] عدم [[نور]] و جمع آن ظلمات است.... از [[جهل]] و [[شرک]] و [[فسق]] نیز به ظلمت تعبیر می‌شود، چنان که از ضد این امور به نور تعبیر می‌شود... ظلم از نظر [[اهل لغت]] و بسیاری از [[عالمان]]، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به [[تجاوز]] از [[حق]] - که حول نقطه مرکز دایره می‌گردد - ظلم گفته می‌شود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم<ref>درباره امیر مؤمنان{{ع}} گفته شده است که: {{عربی|قتل في محراب عبادته لشدة عدالته}}؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیان‌گر آن است که امیر مؤمنان کم‌ترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت المال در لحظاتی که امام{{ع}} مشغول کار دیگری می‌شدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ}}؛ شما بر این کار قادر نیستید، لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج البلاغة نامه۳، ص۷۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۶، ص۲۰۵.</ref>، در هر صورت [[ظلم]] نامیده می‌شود و بر این اساس در [[گناه]] کوچک و بزرگ استعمال می‌گردد، از همین رو [[تعدی]] [[حضرت آدم]] نیز ظلم دانسته شده<ref>ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کم‌ترین [[تجاوز]] از [[حق]] -که مصداق آن [[ترک اولی]] است - و بیشترین [[انحراف]] از آن -که مصداقش [[کفر]] و [[شرک]] است- می‌شود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم{{ع}} نسبت داده شده است نباید منافاتی با [[عصمت]] ایشان داشته باشد؛ چراکه [[عصمت انبیاء]] با [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] فراوان [[اثبات]] شد و هیچ تردیدی در آن نیست؛ پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم چیزی جز ترک اولی نخواهد بود؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای [[پیامبران]] و [[اولیاء]] [[خدا]] تجاوز از حق به [[حساب]] می‌آید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. اما علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «[[عصیان]]» هم داده شده است {{متن قرآن|وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}}. در این مورد هم باید گفت «عصیان» معنایی بیشتر از ترک [[طاعت]] ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر{{عم}} نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شده‌اند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم [[سید مرتضی]] در کتاب [[تنزیه الانبیاء]]، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است).


برخی از [[مفسران]] اهل‌سنّت مانند [[محمد عبده]] در [[تفسیر]] المنار، ج۱۱، ص۷۲: با استناد به [[قرائت]] [[عبدالله بن مسعود]] کلمه «مع» در [[آیه]] را به معنای «من» [[تفسیر]] کرده‌اند یعنی [[مؤمنان]] باید [[پرهیزکار]] و [[راستگو]] باشند، در پاسخ به این [[مفسران]] گفته می‌شود: اولاً: بر فرض که کلمه «مع» در [[ادبیات عرب]] به معنای «من» به کار رفته باشد، چنین کاربردی رایج نبوده و [[نیازمند]] [[دلیل]] است و چنین دلیلی در دسترس نیست. ثانیاً: [[قرائت]] [[عبد الله بن مسعود]] در این باره نیز شاذ و غیر قابل [[اعتماد]] است.</ref>:
توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی [[ظواهر آیات]] و [[روایات]] با [[دلایل]] [[قطعی]] در [[تعارض]] بود باید از ظهور [[آیات]] و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیل‌هایی قطعی بر [[نفی تجسیم]] [[خداوند]] وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت [[خدای تعالی]] به دست می‌آید. در اینجا بر اساس اصل یاد شده باید از ظهور رفع ید و یا آن را [[تأویل]] کرد. در مورد [[عصمت انبیاء]] نیز [[ادله]] [[قطعی]] فراوانی وجود دارد، از این رو هر جا [[ظاهر آیه]] یا روایتی بر عدم [[عصمت پیامبران]] دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.</ref> و [[ابلیس]] [[ظالم]] نامیده شده است. هر چند که بین آن دو [[ظلم]] فاصله‌ای بسیاری وجود دارد.
برخی از [[حکما]] گفته‌اند که ظلم سه دسته است: نخست ظلمی که بین [[انسان]] و [[خدای تعالی]] رخ می‌دهد و بزرگ‌ترین ظلم از این قبیل [[کفر]] و [[شرک]] و [[نفاق]] است،... دوم ظلمی که انسان نسبت به سایر [[مردم]] روا می‌دارد... و سوم ظلمی که انسان به نفس خود می‌کند.


'''گروه نخست؛''' مصداقی برای [[صادقین]] مشخص ننموده‌اند. [[زهیلی]] صاحب "[[تفسیر المنیر]]"<ref>زحیلی وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، ج۱۱ ص۶۸ - ۶۹.</ref> و [[مراغی]]<ref>مراغی، احمد بن مصطفی، تفسیر المراغی، ج۱۱، ص۴۳.</ref> از این گروه‌اند.
با توجه به [[آیات قرآن]] نیز می‌توان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در [[قرآن]] بیان شده عبارتند از:
# شرک. خدای تعالی می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>.
# کفر. درباره [[کافران]] آمده است: {{متن قرآن|وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.</ref>.
# [[افترا]] و [[دروغ بستن به خدا]]. خدای تعالی در این باره می‌فرماید: {{متن قرآن|فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.</ref>.
# [[حکم]] نکردن به آن چه [[خداوند]] نازل فرموده است. {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.</ref>.
# [[تجاوز]] و [[تعدی]] از [[حدود الهی]]. {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>.
# [[ظلم به نفس]] ([[گناه]] و [[معصیت]]). {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ}}<ref>«و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.</ref>. [[ظالم]] به نفس در مقابل [[محسن]] آمده است و می‌دانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
#ترک اولیٰ. {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵ و سوره اعراف، آیه ۱۹</ref>؛
و به این درخت نزدیک نشوید که از ستم‌کاران خواهید بود.
بر اساس [[آیه عهد]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، هر آن چه مصداق [[ظلم]] باشد از [[امام الهی]] [[نفی]] می‌شود. در ادامه به بررسی و بیان [[عالمان]] در ذیل این [[آیه]] می‌پردازیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۹.</ref>.


'''گروه دوّم؛''' مصداق [[صادقین]] را [[پیامبر]] و [[صحابه]] می‌دانند.
===[[آیه]] دوم: «أولو الأمر»===
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانیکه از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
این [[آیه شریفه]] به آیه «[[اولو الامر]]» معروف و یکی از دلیل‌های محکم [[قرآنی]] بر [[لزوم عصمت]] است. برخی از دلیل‎های قرآنی ضمن معرفی شخص [[معصوم]]، معنای [[عصمت]] را نیز مشخص می‌کند. به عبارت دیگر هم در صدد تعیین کبرا است و هم در صدد تعیین مصداق آن کبرا. برخی دیگر تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بیان می‌کنند.
اگر در ذیل این آیه روایاتی را که به معرفی «اولو الامر» پرداخته‌اند مطرح کنیم<ref>در ذیل این آیه از معصوم روایت شده است: {{متن حدیث|هم اولو الأمر الذين أمر الله بطاعتهم}}؛ أهل بیت{{عم}} مصداق اولو الأمر هستند همان‌ها که خداوند مردم را به اطاعت از ایشان امر کرده است؛ ر.ک: تفسیرالبرهان، ج۲، ص۱۱٣؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۷؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۹۳.</ref>، بحث در هر دو جهت تمام می‌شود، یعنی هم بحث کبروی عصمت تمام است و هم افراد و مصادیقی که معصوم هستند معرفی می‌شوند؛ اما چون بحث ما عمومیت دارد و طرف بحث عموم [[اهل]] [[سنّت]] هستند و [[روایات]] ما نیز قابل پذیرش آنان نیست؛ به همین جهت ناچاریم که فقط به بررسی جنبه عصمت در آیه شریفه پرداخته و از پرداختن به مصادیق آن خودداری کنیم.
کلمه «اطیعوا» که به صیغه امر آمده به طور قطع دلالت بر [[وجوب]] دارد،؛ چراکه [[مستحب]] دانستن [[اطاعت خدا]] و [[رسول]] بی‌معناست. لیکن باید توجه داشت که [[اطاعت از خدا]] و رسول به [[حکم عقل]] لازم است، از همین رو این گونه [[اوامر]] [[مولوی]] نیستند، بلکه [[ارشاد]] به [[حکم]] عقلند.


برخی از [[مفسران]] [[اهل سنت]]، [[پیامبر]] و [[اصحاب]] ایشان، [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[کعب بن مالک]] و [[مرارة بن ربیعه]] و [[هلال بن امیه]] و [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را از مصادیق دانسته‌اند<ref>تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۴، ص۲۰۵؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن أبی حاتم)، ج۶، ص۱۹۰۶؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۴.</ref>.
به هر [[حال]] [[امر خداوند]] به [[اطاعت]] مطلق از هر کسی، چه مولوی باشد و چه ارشادی، بر [[لزوم]] و [[وجوب اطاعت]] از او دلالت دارد. [[خداوند]] در این آیه به [[اطاعت]] مطلق و بی‌قید و شرط از [[رسول]] امر کرده است<ref>اطاعت از پدر و مادر بنا به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا}} [[واجب]] است؛ چراکه اطاعت [[اوامر و نواهی]] پدر و مادر از مصادیق [[احسان]] و [[مهربانی]] به آنهاست؛ اما اطاعت از آنها اطلاق ندارد، بلکه مقیّد است به این که آنها امر به [[حرام]] نکرده باشند. به عبارت دیگر، به [[نص صریح]] [[قرآن]] که اطاعت پدر و مادر تا آنجا [[وجوب]] دارد که امر به حرام نکرده باشند، از این‌رو {{متن قرآن|وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}} اگر پدر و مادر، تو را بر [[شرک به خدا]] که آن را به [[حق]] نمی‌دانی وادار کنند، در این صورت دیگر آنها را اطاعت مکن.
#{{عربی|عن نافع في قوله {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ }}<ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> قال نزلت في الثلاثة الذين خلفوا قيل لهم كانوا مع [[محمد]] وأصحابه <ref>الدر المنثور فی تفسير المأثور، ج۳، ص۲۹۰؛ التفسیر المظهری، ج۴، ص۳۲۰.</ref> فالمناسب أن يراد بالصادقين الثلاثة أي كونوا مثلهم في الصدق وخلوص النية}}<ref>روح المعانی فی تفسير القرآن العظیم، ج۶، ص:۴.</ref>
اگر [[اطاعت از پدر و مادر]] اطلاق داشت، باید [[معتقد]] به [[عصمت]] آنها می‌شدیم.</ref>.
#{{عربی|عن ابن عباس في قوله}} {{متن قرآن|اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ }}<ref>از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> {{عربی|قال: مع علي بن أبي طالب}} <ref>الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص:۲۹۰.</ref>
#{{عربی| عن سعيد بن جبير في قوله}} {{متن قرآن|وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ }}<ref>با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> {{عربی| قال مع أبي بكر و عمر رضي الله عنهما}} <ref>الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص:۲۹۰؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۴۶.</ref>.
#{{عربی|عن السدي في قوله}} {{متن قرآن|اتَّقُواْ اللَّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ }}<ref> ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!؛ سوره توبه، آیه: ۱۱۹.</ref> {{عربی| قال كونوا مع كعب بن مالك ومرارة بن ربيعة وهلال بن أمية}}<ref>الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۳، ص:۲۹۰؛ تفسیر القرآن العظیم (ابن أبی حاتم)، ج۶، ص۱۹۰۷.</ref>.


'''نقد:'''
یعنی [[اطاعت از خداوند]] [[متعال]] و فرستاده‌اش [[مقید]] به [[زمان]] و یا مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از [[اولو الامر]] نیز همین‌طور است. پس بر اساس این [[آیه]] باید به عصمت [[اولو الأمر]] ملتزم شویم؛ چراکه اگر «[[ولی امر]]» از روی [[سهو]]، [[خطا]] و [[نسیان]] به [[معصیت]] امر کند؛ مثلاً بگوید این خمر را بنوشید باید از او اطاعت کنیم، در حالی که [[نوشیدن]] آن از سوی [[خداوند]] [[نهی]] شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به [[اجتماع]] نقیضین منجر می‌شود و اجتماع نقیضین نیز محال است. به عبارتی واضح‌تر خداوند از یک سو به اطاعت مطلق از «اولو الامر» دستور داده است و آنان نیز به [[شرب خمر]] امر می‌کنند. در واقع این خداوند است که به شرب خمر امر کرده است و از سوی دیگر [[خدای تعالی]] از شرب خمر نهی فرموده است، در نتیجه این همان تناقض آشکار است و چنین تناقضی [[باطل]] است، از همین رو باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید [[معصوم]] باشند و بر خلاف [[دستور خدا]] حکمی ندهند.
# گروهی که [[صادقین]] را بر [[صحابه]] [[تطبیق]] می‌دهند، [[عصمت]] را برای آنان شرط نمی‌دانند و فقط به [[عدالت صحابه]] بسنده می‌کنند؛ حال آنکه، بزرگانی از [[اهل سنت]] همچون [[فخر رازی]] به [[عصمت صادقین]] [[باور]] داشته و بر آن [[استدلال]] نموده‌اند.
با این بیان «[[ولی امر]]» به [[حرام]] [[فرمان]] نمی‌دهد و [[سهو]]، [[خطا]] و [[نسیان]] بر او عارض نمی‌گردد.
# اگر [[صادقین]]، [[صحابه]] باشند، [[آیه]] به زمان خاصی محدود می‌شود و آیندگان را دربر نمی‌گیرد؛ آنگاه با خطاب عام [[آیه]] ناسازگار خواهد بود. از این‌رو، خطاب [[آیه]] همه [[مردم]]، در همه زمان‌ها را دربر می‌گیرد و همان‌گونه که [[فخر رازی]] [[استدلال]] نمود باید در هر عصری صادقی باشند تا [[مؤمنان]] با او [[همراهی]] کنند.
# برای کسی جز [[علی]] {{ع}} ادّعای [[عصمت]] نشده است. از سویی [[اهل سنت]]، [[خلفا]] و [[صحابه]] را [[معصوم]] ندانسته، برای آنان ادّعای [[عصمت]] نکرده‌اند؛ از این‌رو [[صادقین]]، [[خلفای راشدین]] و دیگر [[صحابه]] را در بر نمی‌گیرد.
# در [[سند]] روایاتی که مصادیق [[صادقین]] را غیر [[پیامبر]] {{صل}} و [[اهل‌بیت]] {{عم}} می‌دانند، افرادی چون [[جویبر بن سعید ازدی]] و [[اسحاق‌ بن بشر کاهلی]] است که بسیاری از بزرگان [[اهل‌سنت]] در [[علم رجال]] [[روایات]] آنها را ضعیف می‌دانند.


'''گروه سوّم،''' مصداق [[صادقین]] را مجموع [[امّت اسلام]] می‌دانند.
[[فخر رازی]] که در [[فلسفه]]، [[کلام]]، [[تفسیر]] و [[علم اصول]] [[مهارت]] خاصی دارد و [[اهل سنت]] او را [[امام]] المفسّرین می‌دانند، در تفسیر خود به دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] «[[اولو الامر]]» [[اقرار]] می‌‌کند<ref>گفتنی است که اشاره به بیان فخر رازی به جهت قانع کردن اهل سنت و کسانی که پیرو فخررازی هستند، آورده شده است. وی در ذیل این آیه می‌نویسد: {{عربی|الآية دالة على أن الأنبياء{{عم}} معصومون عن المعاصي، والذنوب لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد و إنه محال}}؛ تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.</ref>. هر چند نیازی به اعتراف او نیست و هر کسی که مقدمات و مبادی [[ادبیات]] و [[عقائد]] را آموخته باشد به [[راحتی]] می‌تواند این [[حقیقت]] را از آیه استظهار کند.
پس [[آیه شریفه]] بر [[عصمت اولوالامر]] دلالت دارد از سوی دیگر همه اهل سنت به اتفاق معترفند که [[ابوبکر]] [[معصوم]] نیست و کسی که معصوم نباشد بالتبع [[اولوالامر]] نیز نخواهد بود.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۹۷.</ref>.


برخی از بزرگان [[اهل‌ سنت]] مانند [[فخر رازی]]، شخص خاصی را برای "[[صادقین]]" معین نمی‌کنند، بلکه [[صادقین]] را به "مجموع [[امّت اسلامی]]" [[تفسیر]] می‌کنند. او می‌نویسد: {{عربی|لأنه تعالی أوجب علی کل واحد من المؤمنین أن یکون مع الصادقین، و إنما یمکنه ذلك لو کان عالما بأن ذلك الصادق من هو لا الجاهل بأنه من هو، فلو کان مأمورا بالکون معه کان ذلك تکلیف ما لا یطاق، و أنه لا یجوز، لکنا لا نعلم إنسانا معینا موصوفا بوصف العصمة، و العلم بأنا لا نعلم هذا الإنسان حاصل بالضرورة، فثبت أن قوله:}} {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} {{عربی|لیس أمرا بالکون مع شخص معین، و لما بطل هذا بقی أن المراد منه الکون مع مجموع الأمة، وذلك یدل علی أن قول مجموع الأمة حق و صواب و لا معنی لقولنا الإجماع إلا ذلك}}<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۶، ص۱۶۷.</ref>.
===[[آیه]] سوم: «[[همراهی با صادقین]]»===
[[خداوند]] در [[سوره توبه]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref>.
[[همراهی]] به دو صورت تصور می‌شود: گاهی جسمی است، مثلاً «زید» با «بَکر» در فلان [[سفر]] همراه شد. و گاهی همراهی به معنای [[پیروی]] در [[فکر و عقیده]] است، مثلاً فلان شخص با [[ابوبکر]] است و فلانی با [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}. یعنی از نظر [[اطاعت]] و موافقت همراهی می‌کند و به اصطلاح در خط او است. این نوع همراهی حتی در صورتی که آن شخص رهبرش را ندیده باشد ممکن است. حتی ممکن است یکی در شرق عالم باشد و دیگری در غرب عالم؛ اما در [[عقیده]]، [[فکر]] و برنامه عملی با یکدیگر همراه باشند. [[شیعیان]] در [[قرن]] حاضر با [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] هستند، با این که آن حضرت را ندیده و به خدمتش نرسیده‌اند، و از طرفی دیگر [[معتقدان]] به ابوبکر با ابوبکر همراهند، گرچه پانزده قرن گذشته است. پس «همراهی» در [[آیه مبارکه]] به معنای دوم است.
وقتی [[خداوند متعال]] امر به همراهی با «[[صادقین]]» را به صورت مطلق و بدون قید آورده است، پس باید آنها [[معصوم]] باشند.
[[حال]] برای [[شناخت]] «صادقین» در این آیه به سراغ [[روایات اهل سنت]] می‌رویم،؛ چراکه بحث ما با [[اهل سنت]] است.


'''نقد:'''
'''[[راویان حدیث]] «صادقین»''': راویانی که [[حدیث]] صادقین را [[روایت]] کرده‌اند و یا در کتاب‌های خویش آورده‌اند بسیارند که مشهورترین آنها عبارتند از:
# اگر [[اجماع امّت]] [[حجّت]] باشد، [[مخالفت]] یک نفر هم از تحقّق [[اجماع]] جلوگیری خواهد کرد. پس، حجّیت و عدم‌ حجّیت [[کلام]] [[امت]]، به [[پذیرفتن]] یا نپذیرفتن کسی بستگی دارد که خودش در حال تحقیق و بررسی است و می‌خواهد از راه [[اجماع امّت]]، [[حق]] را بشناسد و این دَوْر است<ref>ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۱۹.</ref>.
# [[مالک بن انس]]، [[امام]] [[فرقه]] مالکیّه (متوفای ۱۷۹)؛
# [[اجتماع]] و [[اجماع]] انسان‌های غیر [[معصوم]]، [[عصمت]] نتیجه نمی‌دهد؛ چرا که نتیجه تابع اخس مقدمتین است و [[اجماع امّت]] اگر بر فرد [[معصوم]] مشتمل نباشد، به [[عصمت]] نمی‌انجامد و همچنان احتمال [[خطا]] دارد.
# [[ابو یوسف یعقوب بن یوسف فَسَوی]] (متوفای ۲۷۷)؛
# اگر در هنگام [[نزول]] [[آیه]]، مصداق "[[صادقین]]" مجموع [[امّت اسلامی]] بود، به [[ذهن]] [[اصحاب پیامبر]] هم می‌رسید و برای صحت [[اجماع امت]] به آن [[استدلال]] می‌کردند؛ پس "[[صادقین]]" در نگاه [[صحابه]] افراد خاصی بودند که [[عصمت]] نیز داشتند.
# [[ابوبکر محمد بن عمر جعابی بغدادی]] (متوفای ۳۵۵)؛
# به دست آوردن [[اجماع]] [[امّت اسلامی]] محال است؟ چگونه ممکن است با گسترش جمعیتی حوزه [[اسلام]]، به دیدگاه [[امّت اسلامی]] درباره یک مسئله دست یافت و آن را ملاک [[همراهی]] و [[پیروی]] دانست؟!
# [[ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی]] (متوفای ۴۱۰)؛
# رسیدن به دیدگاهی واحد از [[امّت]]، دست‌نیافتنی است؛ زیرا [[امّت]] [[افکار]] و دیدگاه‌هایی متفاوت دارند. پس نمی‌توان آن [[امّت]] را معیار [[پیروی]] دانست. از سویی، اگر چنین است، چرا تاکنون چنین اجماعی از [[امّت اسلامی]] درباره یک مسئله یا رویداد در [[تاریخ]] [[ثبت]] نشده و به دست نرسیده است؟!
# [[ابو اسحاق ثعلبی]] (متوفای ۴۲۷)؛
# آنجایی که [[امّت اسلامی]] به [[اجماع]] نرسند، [[تکلیف]] مکلّفان چیست؟
# [[ابونعیم اصفهانی]] (متوفای ۴۴۳)؛
# [[شیعیان]] این [[حکم الهی]] ([[همراهی]] با [[صادقان]]) را [[تکلیف]] بیرون از توان نمی‌دانند. [[شیعه]]، راه [[شناخت]] [[معصوم]] را تصریح [[معصوم]] پیشین می‌داند. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز در [[احادیث]] فراوانی مصادیق [[صادقین]] را مشخص کرده‌اند. ادّعای بیرون از توان بودن چنین تکلیفی، از توجّه نکردن به گفته‌های روشن [[پیامبر]] {{صل}} بر آمده است<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص:۱۲۲-۱۲۵؛ [[علی ربانی گلپایگانی| ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه صادقین (مقاله)|مقاله «آیه صادقین»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۱۰۳-۱۰۴ و [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص ۷۳.</ref>.
# [[ابو القاسم ابن عساکر]]، صاحب [[تاریخ مدینة دمشق]] (متوفای ۵۷۳)؛
# [[ابو حجاج جمال الدین مزّی]] (متوفای ۷۴۲)؛
# [[جلال الدین سیوطی]] (متوفای ۹۱۱)؛
# [[قاضی شوکانی]] (متوفای ۱۲۵۰)؛
# [[شهاب الدین آلوسی]]، صاحب [[تفسیر]] (متوفای ۱۲۷۰).


==== نتیجه گیری ====
'''بررسی [[متن احادیث]]''':
در مجموع با توجه به اینکه تقوا یعنی [[حفظ]] خود از [[سخط]] [[الهی]] و به عبارت دیگر، حفظ [[حریم]] [[ادب]] [[بندگی]] در [[محضر الهی]]، طبعاً این سؤال پیش می‌آید که [[راه و رسم]] [[رستگاری]] و حفظ حریم ادب بندگی در برابر [[پروردگار]] چگونه است؟ پاسخ این سؤال بنا بر [[آیه شریفه]]، [[معیت]] و [[همراهی]] و [[تبعیّت]] از «[[صادقین]]» است. از آنجا که امر به تبعیّت از صادقین به طور مطلق آمده و از آنجا که خداوند هرگز امر به [[فساد]] و [[فحشا]] نمی‌کند، بنابراین، صادقین می‌باید [[معصوم از خطا]] و در عالی‌ترین مرتبه از تقوا و [[صداقت]] در [[پیمان بندگی]] با خدای خود باشند؛ تا [[اسوه]] [[متقین]] و [[رهبر]] و [[امیرمؤمنان]] به سوی [[فلاح]] و رستگاری قرار گیرند. با این توصیفات، در سرتاسر [[تاریخ]] نمی‌توان برای این افراد مصداقی جز کسانی که در [[مقام عصمت]] و [[طهارت الهی]] هستند پیدا کرد که به تصریح [[قرآن]] و [[روایات اهل بیت]] {{عم}}، این [[مقام]] منحصر در [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} و [[ائمه طاهرین]] {{عم}} است<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۶ ص ۱۸۳.</ref>.
احادیثی که در ذیل [[آیه]] یاد شده آمده با متن‌های مختلفی وارد شده‌اند. از جمله آنها روایتی است که [[حافظ]] [[مزّی]] به سند خودش از [[امام صادق]]{{ع}} این‌گونه نقل می‌کند:
مراد از «[[صادقین]]» در [[آیه شریفه]]، محمد و علی{{عم}} هستند<ref>تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۴.</ref>.
[[حاکم حسکانی]] (درگذشته۴۷۰) در کتاب شواهد التنزیل به سند خود و به همان سندی که ابو [[الحجاج]] مزّی نقل نموده است از امام صادق{{ع}} این‌گونه [[روایت]] می‌کند:
منظور از «صادقین» در آیه، محمد و علی{{عم}} هستند<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۱، ش۳۵۰. با تحقیق و بررسیِ تک تک راویان این سند می‌توان گفت همه آنها مورد وثوق رجال شناسان اهل سنت هستند.</ref>.
[[حسین بن حکم]] حِبَری (متوفای سال ۲۸۶) - که از بزرگان [[علم حدیث]] و تفسیر به شمار می‌رود- به سند خود از [[عبدالله بن عباس]] نقل می‌کند که مراد از صادقین فقط [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>{{عربی|عن ابن عباس في قوله تعالى {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}، نزلت في علي بن أبي طالب خاصة}}؛ تفسیر الجبری، ص۲۷۵.</ref>.


=== [[آیه تطهیر]] ===
[[ابو یوسف یعقوب بن سفیان]] نیز با سند از [[عبدالله بن عمر]] روایت کرده:
یکی از ادلّه [[قرآنی]] [[اثبات عصمت امام]]، آیه تطهیر است: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.
{{عربی|عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref>؛ يَعْنِي مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ‌}}<ref>مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۸۸. کتاب تفسیر «یعقوب بن سفیان» در دسترس نیست، از این رو دلیل این حدیث را به واسطه کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل کردیم و سند این حدیث نیز صحیح است.</ref>؛
[[ابن عمر]] گفت: مراد از آیه {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} [[همراهی]] با محمد و [[اهل بیت]] اوست.
همین خبر را حاکم حسکانی به سند خود از طریق یعقوب بن سفیان و از قول عبدالله بن عمر روایت کرده است<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ش۳۵۷.</ref>.


==== بررسی مفردات ====
'''[[کلام]] [[فخر رازی]]''': فخر رازی پس از [[اقرار]] به دلالت این آیه بر [[عصمت]]، دست از [[بی‌انصافی]] برنداشته و با [[بی‌اعتنایی]] به [[روایات]] ذیل [[آیه]]، درباره مصداق «[[صادقین]]» می‌گوید:
==== معناشناسی رجس ====
{{عربی|إنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين، و متى وجب الكون مع الصادقين، فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل؛ و متى امتنع اطباق الكل على الباطل، وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين، فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة}}؛
به گفته [[ابن فارس]]، رجس در اصل بر اختلاط و آمیزش دلالت می‌کند و به معنای شیء پلید نیز از همین ریشه است، زیرا [[ناخالص]] است<ref>معجم المقاییس فی اللغه، ص ۴۴۳.</ref>. دیگر لغت‌شناسان نیز رجس را به [[پلیدی]] یا شیء پلید معنا کرده‌اند. و بر [[فعل قبیح]]، [[حرام]]، [[عذاب]]، [[کفر]]، [[لعنت]]، [[شک]] و [[غضب]] اطلاق می‌شود<ref>المصباح المنیر، ج۱، ص ۲۶۵؛ لسان العرب، ج۶، ص ۱۰۶؛ اقرب الموارد، ج۱، ص ۳۹۱؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص ۳۳۰.</ref>. [[راغب اصفهانی]]، پس از آن که رجس را به شیء [[ناپاک]] معنا کرده گفته است: رجس چهارگونه است:
[[پروردگار متعال]] به [[همراهی]] با [[راستگویان]] امر کرده است و چون [[قرآن]] برای همیشه و هر [[زمان]] نازل شده است در نتیجه باید راستگویان در همه زمان‌ها وجود داشته باشند و راستگویان همان [[اجماع]] و اتفاق تمامی [[مسلمین]] است که هیچ‌گاه بر [[باطل]] اجماع نمی‌شود و تا زمانی که اتفاق بر باطل ممتنع باشد، هر گاه بر چیزی [[اتفاق نظر]] شد، آن چیز [[حق]] است و همین دلیل است بر [[حجیت اجماع]].
[[چشم‌پوشی]] از روایات مذکور و [[تعصب]] بی‌جا سبب گشته که وی گرفتار مهمل‌گویی و پریشان‌بافی گردد.
[[فخر رازی]] در ادامه نظر [[شیعه]] را درباره معنای [[آیه مبارکه]] مطرح می‌کند و با وجود این که این نظریه با [[سنت]] و [[روایات نبوی]] تطابق کامل دارد، متأسفانه باز هم به بهانه ناممکن شمردن [[شناخت امام]] [[شیعیان]]، از پذیرش [[حقیقت]] سر باز زده و تعصب وی مانع قبول و اعتراف به حق گردیده است<ref>تفسیر الرازی، ج۱۶، ص۲۲۰ – ۲۲۱.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲]]، ص ۱۰۳.</ref>.


#رجس از نظر طبع
===[[آیه]] چهارم: «[[آیه تطهیر]]»===
#رجس از نظر [[عقل]]
{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.
#رجس از نظر [[شرع]]
آیه تطهیر از بهترین [[ادله]] [[امامت اهل بیت]]{{عم}} است به طوری که اگر هیچ دلیلی غیر از این آیه نبود، همین آیه به [[تنهایی]] [[امامت]] و [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} را به [[اثبات]] می‌رساند. در ادامه به بررسی محتوا، معانی واژه‌های به کار برده شده و دلالت آیه بر [[عصمت]] [[امامان اهل بیت]]{{عم}} می‌پردازیم.
#رجس از جهات سه گانه مزبور. وی، مردار را مصداق نوع چهارم، شراب و قمار را مصداق نوع سوم، و [[کفر]] و [[شرک]] را مصداق نوع دوم دانسته است<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص ۱۸۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.


واژه رجس در [[قرآن کریم]] نُه بار به کار رفته و بر [[بت]]، شراب، قمار، مردار، [[خون]]، گوشت خوک، [[عذاب]]، [[نفاق]] و [[کفر]] اطلاق شده است<ref>سوره حج:۳۰؛ سوره مائده:۹۰؛ سوره انعام:۱۴۰؛ سوره اعراف:۷۱؛ سوره توبه:۹۵ و ۱۲۵.</ref>. وجه مشترک موارد یاد شده [[پلیدی]]، ناروایی و ناپسندی است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
====معنای واژگان آیه====
'''معنای {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ}}''': [[آیه شریفه تطهیر]] به روشنی بر عصمت دلالت دارد و مراد از [[اهل بیت]] در این آیه، فقط [[پیامبر اکرم]]، [[امیرالمؤمنین]]، [[صدیقه]] [[طاهره]] و [[حسنین]]{{عم}} هستند.
با توجه به موارد استعمال «إنما»، روشن است که این واژه از ادوات [[حصر]] است و به جهت دلالت بر حصر وضع شده است، بنابراین اگر در موردی افاده حصر نکند و یا افاده حصر اضافی کند به [[حکم]] قرینه خواهد بود.
مراد از {{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ}} نیز با [[اراده تشریعی]] [[خداوند]] است و یا [[اراده تکوینی]]. می‌دانیم که خواست [[تشریعی]] خداوند آن است که همه [[بندگان]] به [[اختیار]] از [[پلیدی‌ها]] اجتناب کنند و [[پاکیزه]] گردند. پس اراده تشریعی بر [[پاک]] بودن بندگان به افراد خاصی اختصاص ندارد و افراد خاصی [[اراده]] نشده‌اند و مخاطب اراده تشریعی عموم مکلفین‌اند، در حالی که [[خداوند سبحان]] در آیه تطهیر از اراده خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر می‌دهد؛ از این رو نمی‌توان گفت در این آیه اراده تشریعی مورد نظر است، بلکه یقیناً مراد آیه خبر دادن از اراده تکوینی [[خدای متعال]] بر پاک گردانیدن اهل بیت{{عم}} است. اراده تکوینی اراده‌ای است که به فعل و ترک دیگری ربطی ندارد و مربوط به خود اراده کننده است، مثل اینکه [[انسان]] اراده می‌کند بخوابد یا نخوابد؛ برود یا نرود؛ بنشیند یا بایستد. اما اراده‌ای که انجام یا ترک آن به خواسته غیر وابسته باشد [[اراده تشریعی]] است. مانند پدری که به فرزندش بگوید: «این کار را انجام بده». و مولایی از عبد خود بخواهد که کاری را انجام دهد یا ترک کند.


در [[حدیثی]] از [[پیامبر]]{{صل}} آمده است: {{متن حدیث|أَعُوذُ بِكَ‏ مِنَ‏ الرِّجْسِ‏ النِّجْسِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏}}. [[ابن اثیر]] و [[طریحی]] مقصود از رجس در این [[حدیث]] را فعل [[حرام]] دانسته است<ref>النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۲، ص ۲۰۰؛ مجمع البحرین،ج۴، ص ۷۴.</ref>. [[مفسران]]، رجس در [[آیه]] را به [[شیطان]]، [[شرک]]، [[بدی]] و [[زشتی]]، آلودگی و [[گناه]] [[تفسیر]] کرده‌اند<ref>تفسیر طبری، ج۲۲، ص ۱۰؛ الکشاف، ج۳، ص ۵۳۸؛ مجمع البیان، ج۷ـ۸، ص ۳۵۶؛ المیزان، ج۱۶، ص ۳۱۲.</ref>.
بنابراین احکامی که [[خداوند]] برای [[بندگان]] وضع کرده است، چه برای یک نفر<ref>مثل احکامی که اختصاص به شخص رسول الله{{صل}} دارد که در فقه معین شده است، از جمله واجب بودن مستحبات نافله شب و غیره بر آن حضرت.</ref>، چه برای عموم [[مردم]] و یا گروه خاصی از آنان در راستای اراده تشریعی او هستند؛ مانند [[آیه]]:
{{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ}}<ref>«خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>.
اما [[اراده تکوینی]] آن است که خداوند چیزی یا کسی را به هر نحو که بخواهد [[جعل]] کند و بیافریند.


حاصل اقوال لغت‌شناسان و [[مفسران]] در معنای [[رجس]] آن است که این واژه در [[آیه]] مورد بحث هرگونه [[پلیدی]] و [[آلودگی]] [[معنوی]] را، خواه [[اعتقادی]] باشد، مانند [[شرک]] و [[کفر]]، یا [[اخلاقی]] باشد، مانند [[نفاق]] و [[حسادت]]، یا [[رفتاری]] باشد، مانند [[دروغگویی]]، [[غیبت]]، [[تهمت]]، دزدی و دیگر کارهای ناروا را شامل می‌شود. بنابراین، [[خداوند]] [[اراده]] کرده است [[اهل بیت]] را از هرگونه [[آلودگی]] [[اعتقادی]]، [[اخلاقی]]، گفتاری و [[رفتاری]] پیراسته سازد. این عمومیت از واژه الرجس به دست می‌آید، زیرا با هیچ گونه تقیید یا تخصیصی همراه نیست.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
[[خدای تعالی]] می‌فرماید:
{{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.</ref>.
در [[آیه شریفه تطهیر]] نیز واژه «[[اراده]]» متعلق به خداوند است و اوست که [[طهارت اهل بیت]] را اراده فرموده و آنها را طاهر قرار داده است، نه اینکه از [[اهل بیت]] خواسته که [[طهارت]] داشته باشند. دلیل دیگر اراده تکوینی آیه، دلالت آیه بر [[عصمت اهل بیت]]{{عم}} می‌باشد؛ چراکه [[عصمت اکتسابی]] نیست؛ زیرا خداوند می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند.».. سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>.


=== کیفیت استدلال ===
و در جای دیگر می‌فرماید:
[[استدلال]] به این [[آیه]]، بر سه مقدمه [[استوار]] است:
{{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>.
# [[اراده تکوینی]] [[الهی]] به [[اذهاب رجس]] و [[تطهیر]] [[اهل بیت]] تعلّق گرفته است.
پس وقتی [[حقیقت عصمت]] به [[لطف]] و فضل [[پروردگار]] عنایتی باشد نه اکتسابی، احتمال این که اراده در اینجا [[اراده تشریعی]] باشد از میان می‌رود<ref>به نظر ما شبهه این که عصمت اکتسابی باشد، ناشی از این است که برای عصمت مراتب قائل شویم، همان‌طوری که برخی از بزرگان، حضرتِ سلمان محمدی را نیز معصوم شمرده‌اند (دلائل الصدق، ج۵، ص۲۵۱)؛ ولی اصل مبنا را نمی‌توان پذیرفت.</ref>.
# هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد معصوم است.
# بر پایه بسیاری از روایات، [[ائمه شیعه]] مصداق [[اهل]] بیت‌اند.


نتیجه: [[امامان شیعه]]{{عم}}، معصوم‌اند<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امام‌شناسی (کتاب)|درسنامه امام‌شناسی]]، ص۴۹-۵۲؛ [[حسن علی‌پور وحید|علی‌پور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص۴۱.</ref>.
'''معنای {{متن قرآن|لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ}}''': «اذهاب» از باب [[افعال]] است، یعنی [[خداوند متعال]] در ابتدای [[خلقت اهل بیت]]{{عم}} [[اراده]] کرده است که [[پلیدی]] را از ایشان دور سازد. اذهاب در اینجا به معنای «دفع» است نه «رفع».


در آیه تطهیر می‌خوانیم [[خدا]] چنین [[اراده]] کرده است و می‌کند که از شما [[اهل بیت]] [[پلیدی]] را زایل کند؛ [[پاک]] و منزه‌تان بدارد: {{متن قرآن|وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}، شما را به نوع خاصی [[تطهیر]] و [[پاکیزه]] کند. تطهیری که خدا ذکر کرده و آن تطهیر عرفی و طبی نیست که منظور این باشد که [[بیماری‌ها]] را از شما زایل کرده و میکروب‌ها را از [[بدن]] شما بیرون می‌کند. البته اینها هم مصداق تطهیر هستند، ولی مسلم تطهیری که این [[آیه]] بیان می‌کند، در درجه اول، از آن چیزهایی است که خود [[قرآن]] آنها را [[رجس]] می‌داند. رجس در قرآن یعنی هر چه که قرآن از آن [[نهی]] می‌کند؛ هر چه که [[گناه]] شمرده می‌شود؛ می‌خواهد [[گناه اعتقادی]] باشد یا گناه [[اخلاقی]] و یا [[گناه عملی]]. اینها رجس و پلیدی است.
'''معنای «[[الرجس]]»''': کلمه «[[رجس]]» که در [[فارسی]] به معنای پلیدی است، مصادیق فراوان و دامنه وسیعی دارد و تمام پلیدی‌های مادی و [[معنوی]] را دربر می‌گیرد. [[راغب]] [[اصفهانی]] در این باره می‌نویسد:
{{عربی|الرجس: الشيء القذر...، والرجس يكون على أربعة أوجه: إما من حيث الطبع، و إما من جهة العقل، و إما من جهة الشرع، و إما من كل ذلك كالميتة، فإن الميتة تعاف طبعا و عقلا و شرعا}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۸.</ref>؛
[[پلید]] چیزی چرکین و [[آلوده]] است... و پلیدی چهار وجه دارد: گاهی [[طبیعت]] [[آدمی]] آن چیز را پلید می‌داند. گاهی [[عقل]]، در مواردی [[دین]] و در برخی موارد هم از هر سه جهت در چیزی پلیدی وجود دارد، به مانند مردار که طبیعت، [[عقل و دین]] دوری از آن را لازم می‌دانند.
پس هرچه که موجب [[تنفر]] و کوچکی [[شخصیت]] فرد شود «رجس» نامیده می‌شود.


این است که می‌گویند مفاد این آیه، [[عصمت اهل بیت]] یعنی منزه بودن آنها از هر نوع [[آلودگی]] است<ref>مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج۴، ص۹۱۳.</ref>. با [[اثبات]] طهارت و [[عصمت اهل بیت]] {{عم}}، نتایج مهمی در بحث [[امامت]] و [[ولایت]] قابل [[استنباط]] است. از جمله آنکه اهل بیت {{عم}} [[اسوه]] و مبین [[احکام الهی]] و معیار تفصیل [[حق]] از [[باطل]] محسوب می‌گردند. چنین فضیلتی ایجاب می‌نماید که [[مقام ولایت الهی]] به [[اذن خداوند]] متعین در آنان باشد<ref>[[محمد تقی فیاض‌بخش|فیاض‌بخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۶ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۶ ص ۸۵ و ۱۰۹.</ref>.
'''معنای {{متن قرآن|يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}''': این کلمات بر دفع پلیدی به معنای وسیع تأکید دارد،یعنی [[خداوند]] با تأکید خبر می‌دهد که [[اهل بیت]]{{عم}} به هیچ رجس و پلیدی آلوده نشده‌اند. پس اهل بیت به [[اراده تکوینی]] خداوند از همه [[پلیدی‌ها]] [[منزه]] و از همه پلیدی‌ها در امانند و این همان، [[حقیقت عصمت]] است.
==== [[اثبات]] [[عصمت]] سایر [[ائمه]] {{عم}} ====
دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] اختصاص به [[شیعه]] ندارد، بلکه برخی از [[اهل سنت]] نیز به آن اعتراف کرده‌اند<ref>الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۰؛ تفسیر الرازی، ج۲۵، ص۲۰۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۶، ص۲۳۷؛ تفسیر الألوسی، ج۲۲، ص۱۲.</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} در روایتی می‌فرماید: مقصود از [[اهل‌بیت]] {{ع}} در [[آیه]] [[تطهیر]]، [[ائمه‌]]اند؛ {{متن حدیث|وَ قَوْلُهُ {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} يَعْنِي الْأَئِمَّةُ}}<ref>الکافی، ج۱، ص۴۲۳.</ref>.


[[امام رضا]] {{ع}} نیز در [[تفسیر]] [[آیه]] [[تطهیر]]، از [[حدیث ثقلین]] یاد می‌کنند و مصادیق [[اهل بیت]] {{عم}} را در [[آیه]] [[تطهیر]]، همان مصادیق [[اهل بیت در حدیث]] [[ثقلین]]<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۴۳۴، ح۳۸۱۳.</ref> برمی شمارند: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} {{متن حدیث| وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ انْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا}}<ref>وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۱۸۸.</ref>.<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۶۸.</ref>
'''«[[اهل بیت]]» چه کسانی هستند؟''' در بررسی کاربرد اهل بیت در اصطلاح [[قرآن]] و [[سنت]]، روشن می‌شود که اهل بیت معنای خاصی پیدا کرده و معرّف افراد مشخصی است.
هر چند «[[آیه تطهیر]]» در [[سیاق آیات]] مربوط به [[زنان]] [[رسول]] خداست، ولی ربطی به زنان [[رسول خدا]] ندارد و مراد از اهل بیت افراد دیگری هستند.
«[[اهل]]» در لغت [[عرب]] به [[خانواده]] و [[همسر]] مرد گفته می‌شود و به همین معنی در [[قرآن مجید]] بکار رفته است: {{متن قرآن|وَسَارَ بِأَهْلِهِ}}<ref>«و خانواده‌اش را (با خود) برد» سوره قصص، آیه ۲۹.</ref>.
«أزواج» عنوان دیگری است که فقط به [[همسران]] شخص گفته می‌شود. با توجه به برخی متون [[حدیث کسا]]، عنوان «ازواج» جدا و غیر از عنوان «اهل بیت» دانسته شده است. بر اساس پاره‌ای از [[احادیث]]، وقتی بانوی [[بزرگوار]] [[امّ‌سلمه]] که از [[پیامبر]] پرسید: {{عربی|أ لست من اهل البيت؟}} و با این [[پرسش از پیامبر]] درخواست کرد تا داخل [[کساء]] شود و مصداق آیه تطهیر گردد، پیامبر فرمودند:
{{متن حدیث|إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ‌{{صل}}}}<ref>تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۱۱، ش۲۱۷۳۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۳؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲، ص۸۲، ش۷۰۲؛ مناقب علی بن أبی طالب{{ع}} و ما نزل من القرآن فی علی{{ع}}، ص۳۰۱، ص۴۷۸؛ جامع الأصول، ج۹، ص۱۵۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۷ با اندکی اختلاف الفاظ.</ref>؛
تو در مسیر خیر و [[عاقبت به خیر]] هستی ولی از «اهل بیت» نیستی و از [[همسران رسول خدا]] می‌باشی.


=== [[اراده تکوینی]] [[خدا]] بر [[تطهیر]] [[اهل‌ بیت]] از هرگونه [[پلیدی]] ===
بنابراین از نظر رسول خدا{{صل}} دو عنوان «ازواج» و «اهل بیت» با هم متفاوت و از یکدیگر جدا هستند و جدایی و تفصیل نیز [[قاطع]] شرکت است. پس مراد از «[[أهل]] بیتِ» [[رسول الله]]{{صل}} غیر از «ازواج» ایشان می‌باشد. با بررسی استعمالات این عنوان در کتاب، سنت، کلمات [[صحابه]]، [[تابعین]]، [[علما]] و شعرای مختلف در طول [[تاریخ]]، روشن می‌شود که عنوان «[[اهل البیت]]» فقط برای خمسه طیّبه و [[ذریه]] ایشان «[[عَلَم]]» شده است.
بی‌تردید، [[اراده]] در [[آیۀ تطهیر]]، [[تکوینی]] است؛ نه [[تشریعی]]، زیرا ارادۀ [[تشریعی]] [[خداوند]] به [[تطهیر]] همه [[مؤمنان]] تعلق گرفته است: {{متن قرآن|وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ}}<ref>«بلكه مى‏ خواهد كه شما را پاكيزه سازد» سوره مائده، آیه ۶.</ref> و برای کسی فضیلتی به ارمغان نمی‌آورد، در حالی که این [[آیه]] ویژه [[اهل‌بیت]]{{ع}} است و به اعتراف همگان آنان را در جایگاهی بس والا می‌نشاند<ref>تلخیص الشافی، ج‌۲، ص‌۲۵۰، ۲۵۳؛ مجمع البیان، ج‌۸‌، ص۵۶۰‌؛ المیزان، ج‌۱۶، ص‌۳۱۲‌ـ‌۳۱۳.</ref>. البته ناگفته نماند ارادۀ [[تکوینی]] [[خداوند]] در طول ارادۀ [[انسان]]‌هاست و با آن منافاتی ندارد. در نتیجه [[پیام]] [[آیه]] این است که [[خداوند]] با [[اراده تکوینی]] تخلف‌ناپذیر خود هرگونه [[پلیدی]] را از [[اهل‌بیت]] زدوده و آنان را [[پاک]] و مطهّر ساخته است، چنانکه برخی از [[راویان]] و [[مفسران]] [[اهل‌سنت]]، در [[تفسیر]] [[آیه شریفه]] این [[حدیث]] را از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گزارش کرده‌اند که من و اهل‌بیتم از همه [[گناهان]] [[پاکیزه]] و مبرا هستیم<ref>دلائل النبوه، ج‌۱، ص‌۱۷۱؛ الدرالمنثور، ج‌۶‌، ص‌۶۰۶‌؛ فتح‌القدیر، ج‌۴، ص‌۲۸۰.</ref><ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[اهل بیت - یوسفیان (مقاله)|اهل بیت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص۷۶ - ۹۵.</ref>
مسلم در صحیح خود به روایتِ دو تن از [[مشایخ]] خود چنین نقل می‌کند:
{{متن حدیث|قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ غَدَاةً وَ عَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ‌، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ- ثُمَّ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>}}<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰.</ref>؛
[[عایشه]] گفت: صبحگاهان [[رسول خدا]] در حالی که رواندازی پشمی و سیاه رنگ بر خود قرار داده بود، [[حرکت]] کرد. چیزی نگذشت که [[حسن بن علی]] آمد، حضرت او را داخل آن رو انداز نمود، و سپس حسین آمد و او نیز داخل شد، [[فاطمه]] آمد و سپس و او را نیز داخل کرد، سپس علی آمد و او را داخل کرد، آن‌گاه فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}.
این [[روایت]] به سندهای گوناگون در [[منابع اهل سنت]] از [[صحاح]] و غیر صحاح روایت شده است و سند [[حدیثی]] را که احمد نقل می‌کند مورد [[تأیید]] و تصحیح [[رجال‌شناسان]] است<ref>برخی از عالمان بزرگ سنی معتقدند که احمد بن حنبل به صحت تمامی احادیث کتاب مسندش ملتزم شده است؛ ر.ک: نیل الأوطار، ج۱، ص۱۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۱۰؛ خصائص مسند أحمد (مدینیص۱۶ - ۱۷؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۶.</ref>.


بارزترین ویژگی [[اهل بیت]] به معنای أخصّ آن، [[عصمت]] است. این ویژگی از [[آیه تطهیر]] به روشنی به دست می‌آید، زیرا در این [[آیه]] از [[اهل بیت]] به عنوان کسانی یاد شده است که [[خداوند]] [[اراده]] کرده است هرگونه [[پلیدی]] را از آنان دور سازد. بر همین اساس، [[حدیث ثقلین]] که از [[احادیث متواتر]] است و در [[سند]] آن تردیدی وجود ندارد<ref>نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، جلد ۱.</ref> بر [[عصمت]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} "به معنای اخصّ آن" دلالت می‌کند، زیرا در این [[حدیث]]، [[اهل بیت]] به عنوان [[ثقل اصغر]] در کنار [[قرآن]] که [[ثقل اکبر]] است قرار گرفته و دو [[میراث]] گران بهای [[پیامبر]]{{صل}} به شمار آمده که از یکدیگر جدا نخواهند شد و اگر [[مسلمانان]] به آن دو [[تمسک]] جویند [[گمراه]] نخواهند شد. بدون [[شک]]، [[قرآن کریم]] [[کلام خداوند]] است و هیچ گونه [[خطا]] و [[انحرافی]] در آن راه ندارد: {{متن قرآن|لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref>«در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.</ref>، بنابراین، [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} نیز که در کنار [[قرآن]] قرار گرفته و [[تمسک]] به آن مانع [[گمراه]] شدن [[انسان]] است، هیچ گونه [[خطا]] و [[انحرافی]] در آن راه نخواهد داشت<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
[[احمد بن حنبل]] به سند خود از [[ام سلمه]] درباره [[شأن نزول]] را [[آیه تطهیر]] چنین نقل می‌کند:
«[[فاطمه زهرا]]{{س}} برای پدرش غذایی تهیه کرده بود و این غذا را برای [[پیامبر]]{{صل}} آورد آن‌گاه پیامبر به وی فرمود: [[همسر]] و دو پسر خود را نیز [[دعوت]] کن؛ حسین، حسن و علی{{عم}} آمدند و در کنار یکدیگر به خوردن غذا مشغول شدند و بر زیراندازی که جای [[خواب]] رسول خدا بود حلقه زدند. عبائی که بافته شده [[سرزمین]] [[خیبر]] بود در کنار ایشان قرار داشت.
در آن هنگام که من در [[اتاق]] خود مشغول [[خواندن نماز]] بودم، [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ}} نازل شد. امّ‎سلمه در ادامه می‌گوید:
{{متن حدیث|فَأَخَذَ فَضْلَ الْكِسَاءِ فَغَشَّاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ يَدَهُ فَأَلْوَى بِهَا إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ- اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}؛
[[رسول خدا]] کنار [[عبا]] را گرفته و به روی خود و این عده انداختند. آن‌گاه دستشان را از زیر عبا بیرون آورده و با اشاره به [[آسمان]]، چنین [[دعا]] کردند: خدایا این افراد [[اهل بیت]] و مخصوصان من هستند؛ پس از آنها [[پلیدی]] را دور دار و [[پاکی]] ویژه‌ای را به ایشان إعطا بفرما.


=== [[سازگاری]] "اِذهاب [[رجس]]" و "[[تطهیر]]" با [[عصمت]] ===
در این هنگام سرم را داخل اتاق کردم و از رسول خدا پرسیدم: آیا من جزء شما هستم و مشمول این آیه می‌شوم؟
برخی از کسانی که [[آیه تطهیر]] را [[دلیل]] بر [[عصمت اهل‌بیت]] نمی‌دانند، بر این نکته پای می‌فشارند که [[پاک]] ساختن از پلیدی‌ها "[[تطهیر]]" و زدودن آلودگی‌ها "اِذهاب [[رجس]]" نه تنها [[گواه]] بر [[عصمت اهل‌بیت]] نیست، بلکه نشان آن است که آنان نیز، همچون دیگران، از [[آلوده]] شدن به [[گناه]] ایمنی ندارند، زیرا اذهاب و [[تطهیر]] درباره «رفع» پلیدی‌های موجود به کار می‌رود؛ نه "دفع" آنچه هنوز تحقق نیافته‌است<ref>روح المعانی، مج‌۱۲، ج‌۲۲، ص‌۱۸.</ref>، در حالی که دامنه کاربرد این واژه، فراتر از رفع آلودگی‌های موجود است و دفع پلیدی‌های تحقق نیافته را نیز در برمی‌گیرد.
[[پیامبر]] فرمود: شما [[عاقبت]] خوبی دارید، عاقبت شما ختم به خیر است»<ref>مسند أحمد، ج۶، ص۲۹۲؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۴۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۵؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۷؛ منهاج السنة، ج۷، ص۴۹ - ۱۵۰؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴، ش۲۶۶۶. گفتنی است که امّ‌سلمه بزرگ بانویی است که قدر و منزلت ویحتی در میان شیعیان ناشناخته مانده است. به خاطر فراوانی تقوا، فضیلت و علاقه وافر ایشان به اهل بیت، احترام بر آن بانو بر همه ما واجب است.</ref>.
[[احمد بن حنبل]] علاوه بر این سند، با سه سند دیگر این قضیه را در [[مسند]] آورده است<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ج۴، ص۱۰۷، ج۶، ص۳۲۳.</ref>.
نزدیک به همین معنا را [[ترمذی]] به نقل از [[ام سلمه]] [[روایت]] می‌کند که عرضه داشت:
{{متن حدیث|وَ أَنَا مِنْهُمْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ؟ قَالَ: أَنْتِ عَلَى مَكَانِكِ وَ أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ}}<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۳۵۸ و ص۳۲۸، ش۳۸۷۵.</ref>؛
آیا من نیز با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو دارای جایگاه و [[مکانت]] خود هستی و عاقبت خوبی داری.


[[شیخ مفید]] برای توضیح معنای اذهاب از یکی از مترادف‌های آن کمک می‌گیرد که در قالب [[دعا]] چنین به کار می‌رود: "[[خداوند]] هر گونه ناگواری را از شما دور گرداند". روشن است مقصود گوینده تنها بر طرف شدن گرفتاری‌های موجود نیست، بلکه می‌خواهد از آغاز، گَرد [[بلا]] بر او ننشیند<ref>سلسله مؤلفات، ج‌۶‌، ص‌۲۷؛ «المسائل العکبریه»؛ منشور جاوید، ج‌۵‌، ص‌۲۹۳‌ـ‌۲۹۴.</ref>. چگونگی کاربرد این واژه در [[روایات]] نیز شاهدی گویا بر مدعاست، چنانکه [[پیامبر ‌اکرم]]{{صل}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنْ‏ أَطْعَمَ‏ أَخَاهُ‏ حَلَاوَةً أَذْهَبَ‏ اللَّهُ‏ عَنْهُ‏ مَرَارَةَ الْمَوْت‏‏‏‏}}<ref>هرکس کام برادر مؤمن خود را شیرین سازد خداوند تلخی مرگ را از وی دور گرداند؛ بحارالانوار، ج‌۱۸، ص‌۱۶؛ ج‌۲۳، ص‌۱۱۶؛ ج‌۴۷، ص‌۱۳۳؛ ج‌۶۳‌، ص‌۳۹۷؛ ج‌۷۲، ص‌۴۵۶.</ref>. واضح است منظور از این سخن آن نیست که ابتدا تلخی [[مرگ]] را به وی می‌چشاند و سپس آن را برطرف می‌سازد، بلکه مقصود این است که از ابتدا [[مرگ]] برای چنین شخصی گوارا خواهد بود<ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[اهل بیت - یوسفیان (مقاله)|اهل بیت]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۵]]، ص۷۶ - ۹۵.</ref>.
[[حاکم نیشابوری]] در مستدرک به سندش از [[امّ‌سلمه]] چنین [[روایت]] می‌کند:
[[پیامبر]] پس از [[نزول]] [[آیه تطهیر]]، به دنبال علی، [[فاطمه]]، حسن و حسین{{عم}} فرستادند و آنان را جمع کرده و فرمودند:
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ‌}}؛
خدایا اینان [[اهل بیت]] من هستند.
در آن هنگام امّ‌سلمه می‌گوید:
{{عربی|يا رسول الله، ما أنا من أهل البيت؟}}
ای [[رسول خدا]]، آیا من در عنوان اهل بیت داخل هستم؟


=== مصداق شناسی اهل بیت ===
پیامبر فرمود:
{{اصلی|مصداق‌شناسی اهل بیت}}
{{متن حدیث|إنك أهلي خير، و هؤلاء أهل بيتي}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶. این روایت نیز دارای سندهای گوناگون است.</ref>؛
درباره مصداق [[اهل بیت]] در آیه تطهیر چند دیدگاه وجود دارد؛ برخی مصداق را تنها [[همسران پیامبر اکرم]] {{صل}} می‌دانند؛ عده‌ای علاوه بر [[همسران]]، [[خمسه طیبه]] را هم داخل اهل بیت قرار داده‌اند، دیدگاه سوم، مصداق را تنها [[پنج تن آل عبا]] می‌داند که با بررسی احادیث نبوی؛سیاق [[آیه]]، [[روایات]] [[مفسر]] آن و [[دلایل]] دیگر مانند آیه مباهله و ... همین نظریه [[اثبات]] می‌شود<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[ولایت و امامت در قرآن (کتاب)|ولایت و امامت در قرآن]]، ص۶۱-۶۳؛ [[محمود سرمدی|سرمدی، محمود]]، [[آیه تطهیر - سرمدی (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]؛ [[سید عباس صادقی فدکی|صادقی فدکی، سید عباس]]، [[آیه تطهیر - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ص ۲۵۷.</ref>.
شما از خوبانِ [[اهل]] من هستی، و اینان نیز اهل بیت من هستند.
از این [[حدیث]] نیز معلوم می‌شود عنوان «اهل بیت» با عنوان «[[اهل پیامبر]]» تفاوت دارد.
[[حاکم]] پس از نقل این روایت در [[تأیید]] آن می‌گوید:
{{عربی|هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶.</ref>؛
این حدیث بنا بر مبانی [[بخاری]] در کتاب خود صحیح است.


=== دلالت انما بر حصر ===
[[عالمان اهل سنت]] هم‌چون [[احمد بن حنبل]]، مسلم، [[ترمذی]]<ref>ترمذی پیرامون این حدیث می‌نویسد: {{عربی|هذا حديث حسن صحيح، وهو أحسن شيء روى في هذا الباب}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۱، ح۳۹۶۳. همچنین ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۰، ص۳۴۷.</ref>، [[ابن حبان]] و [[ذهبی]]<ref>تلخیص المستدرک، ج۲، ص۴۵۱؛ أعلام النبلاء، ج٢، ص١٢٢.</ref> به [[صحت]] این حدیث تصریح دارند<ref>برای دیدن نظر این عالمان پیرامون صحت حدیث ر.ک: الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۶.</ref>.
#به [[شهادت]] بزرگان اهل لغت و [[ادب]] [[عربی]]، کلمه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} بر اختصاص و حصر دلالت می‌کند<ref>القاموس المحیط، ج۴، ص ۱۹۸؛ المطول، ص ۱۶۷ـ ۱۶۸.</ref>. بر این اساس، مفاد [[آیه]] این است که [[اراده خداوند]] به زدودن رجس و [[پلیدی]] به [[اهل بیت]] اختصاص یافته است و [[خداوند]] فقط [[طهارت]] آنان از [[پلیدی]] را خواسته است. از طرفی [[اراده تشریعی]] به [[طهارت]] [[بشر]]، همگانی است؛ چنان که در [[فلسفه]] [[تشریع]] وضو، [[غسل]] و تیمم فرموده است: {{متن قرآن|يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ  ‏‏}}<ref>سوره مائده، آیه:۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
و جالب اینجاست که حتی ناصبیِ متعصبی هم‌چون [[ابن تیمیه]] نیز به صحت این حدیث اعتراف می‌کند و می‌نویسد:
{{عربی|وأما حديث الكساء فهو صحيح}}<ref>منهاج السنة، ج۵، ص۶.</ref>.


=== پاسخ به دو اشکال ===
در روایت دیگری ترمذی از [[انس بن مالک]] نقل می‌کند:
«رسول خدا از آن [[تاریخ]] که آیه تطهیر نازل شد، به مدت شش ماه درِ [[خانه]] [[صدیقه]] [[طاهره]] فاطمه{{س}} را به هنگام [[نماز]] می‌زد و می‌فرمود:
{{متن حدیث|الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ‌، {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۲۵۹؛ همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۸؛ مسند أحمد، ج۳، ص۲۵۹؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۵۹، ح۳۹۷۸؛ مسند أبی داوود، ص۲۷۴؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۲۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۶، ح۲۶۷۱؛ أسد الغابة، ج۵، ص۵۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۳۴؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۲۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۶، ش۳۷۶۳۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸، ش۶۳۷؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۵۷۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ مناقب علی بن أبی طالب{{ع}} وما نزل من القرآن فی علی{{ع}}، ص۳۰۴، ش۴۸۸؛ إمتاع الأسماع، ج۵، ص۳۸۷؛ تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۹، ش۲۱۷۲۹.</ref>؛
ای [[اهل بیت]]، هنگام [[نماز]] فرا رسیده است و شمایید آن اهل بیت که همواره [[خدا]] [[اراده]] کرده است که هر گونه [[پلیدی]] را از شما دور کند.


'''اشکال اول:'''  
'''[[سعد بن ابی‌وقاص]] و «[[آیه تطهیر]]»''': بر اساس برخی [[منابع تاریخی]]، آن‌گاه که معاویه به [[قدرت]] رسید دستور داد همگان به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ناسزا]] گویند و چون سعد بن ابی‌وقاص از این کار خودداری کرد، معاویه از وی پرسید: چرا به [[علی بن ابی‌طالب]] [[دشنام]] نمی‌دهی؟
[[نسائی]] -به سند خود - جواب سعد بن ابی‌وقّاص را چنین نقل می‌کند:
{{عربی|قال: لا أسبه ما ذكرت ثلاثاً قالهن رسول الله{{صل}} لأن يكون لي [[واحدة]] منهن أحب إلى من حمر النعم<ref>این جمله در عرب ضرب المثلی است که بیانگر ارزش و اهمیت موضوع است.</ref> لا أسبه ما ذكرت حين نزل الوحي عليه، فأخذ عليا و ابنيه و فاطمة فأدخلهم تحت ثوبه ثم قال: [[رب]] هؤلاء [[أهل]] بيتي و أهلي، و لا أسبه ما ذكرت حين خلفه في غزوة غزاها... و لا أسبه ما ذكرت يوم خيبر}}<ref>خصائص أمیر المؤمنین{{ع}} (نسائی): ۸۱ - ۸۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۲۲ - ۱۲۳، ش۸۴۳۹. همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸ - ۱۰۹. گفتنی است که برخی از اهل سنت در این حدیث دست به تحریفات عجیبی زده‌اند.</ref>؛
سعد در پاسخ معاویه گفت: به علی [[جسارت]] نمی‌کنم تا زمانی که سه فرمایش از [[رسول خدا]] را به خاطر دارم که اگر یکی از آنها درباره من بود، از باارزش‌ترین [[نعمت‌ها]] برای من بهتر بود: نخست در آن [[زمان]] که بر [[پیامبر]] [[وحی]] نازل شد، علی و دو پسرش را به همراه [[فاطمه]] به زیر پارچه‌ای داخل نمود، سپس گفت: پروردگارا، اینان [[اهل بیت]] و [[اهل]] من هستند؛ دوم [[جانشینی علی]] در [[مدینه]] بجای [[رسول خدا]] در واقعه [[جنگ تبوک]] که پیامبر به او گفت: جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه [[هارون]] است به [[موسی]] و سوم [[پرچمداری]] [[روز خیبر]] که پیامبر گفت: فردا، [[پرچم]] را به کسی خواهم داد که [[خدا]] [[محبوب خدا]] و [[رسول]] است و او نیز خدا و رسول را [[دوست]] دارد، و در حالی که علی دچار چشم‌درد بود، با آب دهان رسول خدا مداوا شد و [[خیبر]] را فتح نمود.


اگر [[آیه تطهیر]] بر [[عصمت]] [[اهل بیت]] دلالت کند، [[آیه]]: {{متن قرآن|وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref> خداوند  می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید؛ سوره مائده، آیه:۶.</ref> نیز بر [[عصمت]] مسلمانانی که در [[جنگ بدر]] شرکت داشتند دلالت می‌کند، بلکه دلالت این [[آیه]] بر [[عصمت]] این گروه از [[مسلمانان]] استوارتر است، زیرا [[اتمام نعمت]] [[الهی]] بر آنان بدون محفوظ ماندن آنها از شرّ [[شیطان]] و [[گناه]] حاصل نخواهد شد<ref>روح المعانی، ج۲۲، ص ۲۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
'''[[ابن حجر مکی]] و «[[آیه تطهیر]]»''': ابن حجر مکی که از سنّیان متعصّبی است که کتاب صواعق محرقه را در ردّ [[شیعه]] نگاشته، می‌نویسد:
{{عربی|الآية الأولى: قال الله تعالى {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} أكثر المفسرين على أنها نزلت في علي و فاطمة و [[الحسن]] و الحسين}}<ref>الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۲۱.</ref>؛
[[آیه]] نخست: آیه تطهیر است که بسیاری از [[مفسران]] معقتدند که در [[شأن علی]]، فاطمه، حسن و حسین{{عم}} نازل شده است.


'''پاسخ:'''  
'''آیه تطهیر از دیدگاه [[طبری]]''': [[تفسیر طبری]] نزد [[اهل سنت]] از معتبرترین [[کتاب‌های تفسیری]] است<ref>طبری مورد تجلیل اهل تسنن و نزد آنان محترم است از همین رو بر طبق قاعده باید روایت و حرف وی را بپذیرند اما تعصب بیش از حد برخی باعث برخورد دوگانه با طبری شده است. به عنوان مثال ابن تیمیه در منهاج السنة دچار تناقض‌گویی شده و گاه ضمن تجلیل از طبری به کلام وی استدلال و او را مقبول و مورد اعتماد معرفی می‌کند. برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۱، ص۶۶؛ ج۲، ص۲۸۶؛ ج۴، ص۴۱ و ج۶، ص۲۹. اما در جایی که طبری سخنی برخلاف نظر او می‌گوید و یا حدیثی نقل می‌کند که مورد استناد و استدلال شیعه است، وی را نفی و طرد می‌کند (برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۱۰۲ و ۱۵۲). این برخورد دوگانه علاوه یر تعصب، نشان دهنده بی‌مبنائی ابن تیمیه است؛ ولی ما در بحث‌های خود به قواعد و موازین مناظره التزام و تعهد داریم، و سنیان چاره‌ای ندارند جز این که استدلال ما به روایات معتبر -که در کتب عالمان مورد وثوق اهل تسنن نقل شده است- را بپذیرند.</ref>. وی در ذیل [[آیه تطهیر]] احادیثی را نقل می‌کند که بر اساس آنها، آیه تطهیر هیچ ربطی به [[زنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} ندارد<ref>تفسیر الطبری، ج٢٢، ص۸ - ١٢.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۰۷-۱۱۸.</ref>.


[[آیه]] یاد شده مربوط به [[اصحاب بدر]] نیست، بلکه مربوط به [[تشریع]] وضو، [[غسل]] و تیمم است که همه [[مسلمانان]] را شامل می‌شود و [[اراده]] در آن، [[تشریعی]] است، نه [[تکوینی]]. آنچه مربوط به [[اصحاب بدر]] است، [[آیه]]: {{متن قرآن|إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ}}<ref> یاد کن) آنگاه را که (خداوند) خوابی سبک را بر شما فرا می‌پوشاند تا از سوی او آرامشی (برای شما) باشد و از آسمان آبی فرو می‌باراند تا شما را بدان پاکیزه گرداند و پلیدی شیطان را از شما بزداید و دل‌هایتان را نیرومند سازد و گام‌ها (یتان) را بدان استوار دارد؛ سوره انفال، آیه: ۱۱.</ref>. مقصود از [[تطهیر]] در این [[آیه]] به [[گواهی]] [[روایات]] [[شأن نزول]] و گفتار [[مفسران]]، [[تطهیر]] از جنابت است، زیرا [[مسلمانان]] شب هنگام که به [[خواب]] رفتند "همه یا برخی" جنب شدند، [[خداوند]] برای آن که این [[غم]] و [[اندوه]] را از [[قلب]] آنان بزداید، و برای [[تطهیر]] از جنابت [[آب]] در [[اختیار]] داشته باشند، [[باران]] را نازل کرد، [[نزول]] [[باران]] علاوه بر این که آزردگی روحی آنان را برطرف ساخت، و [[مسلمانان]] توانستند [[بدن]] خود را [[پاکیزه]] سازند و [[نماز]] بخوانند، فایده دیگری نیز برای آنان داشت، زیرا سرزمینی که [[مسلمانان]] در آن اردو زده بودند پوشیده از رمل بود و به دلیل [[سستی]] [[زمین]] نمی‌توانستند در میدان [[کارزار]] [[مقاومت]] کنند، با [[نزول]] [[باران]]، [[زمین]] محکم شد و پاهای آنان [[استوار]] گردید<ref>تفسیر طبری، ج۹، ص ۲۲۹.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
====[[عصمت]] و مسئله [[جبر]]====
در مسئله [[جبر و اختیار]]، [[مسلمانان]] به سه دسته تقسیم می‌شوند:
# [[معتزله]] قائل به تفویضند، یعنی معتقدند که [[خداوند متعال]] [[اعمال]] [[بندگان]] را به خودشان واگذار کرده است.
# [[اشاعره]] و [[پیروان]] آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال [[خدا]] است و هر آن چه از عبد سر می‌زند از خدا سر زده است<ref>ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.</ref>.
#در مقابل این دو قول، [[شیعیان]] به [[پیروی از پیشوایان]] خود هم [[تفویض]] و هم جبر را مردود می‌دانند و به «[[امر بین الأمرین]]» قائلند. در [[احادیث]] از [[امامان اهل بیت]]{{عم}} آمده است:
{{متن حدیث|لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‌}}<ref>الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.</ref>؛
نه جبر است و نه [[اختیار]]، بلکه امری است میان این دو.
[[حال]] این سؤال پیش می‌آید که آیا [[اعتقاد]] به [[اراده تکوینی]] [[خداوند]] بر [[عصمت اهل بیت]]{{عم}}، با قول «[[أمر]] بین الأمرین» سازگار دارد یا خیر؟ و اگر عصمت اهل بیت{{عم}} به اراده تکوینی خداوند باشد، آیا [[معصوم]] بودن فضیلتی برای [[اهل بیت]] خواهد بود؟


'''اشکال دوم:'''
در پاسخ به این [[شبهه]] می‌گوییم، اگر [[نزول]] آیه تطهیر برای اهل بیت [[فضیلت]] نبود، حضرت [[امّ‌سلمه]] [[آرزو]] نمی‌کرد که به زیر [[کسا]] داخل گردد و در زمره [[اهل بیت]] باشد.
اگر [[اراده خدا]] بر [[پاک]] ساختن اهل بیت{{عم}} [[فضیلت]] نبود، بزرگان [[صحابه]] – هم‌چون [[سعد بن ابی‌وقاص]]- نمی‌گفتند که اگر نصیب ما می‌شد از [[دنیا]] و مافیها بهتر بود.
اگر [[نزول آیه]] در [[شأن اهل بیت]]{{عم}} فضیلت نبود، خود اهل بیت [[افتخار]] نمی‌کردند که این [[آیه]] در حقشان نازل شده است<ref>امام حسن مجتبی{{ع}} در خطبه‌ای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند، {{متن حدیث|نَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ نَبِیِّکُم أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً}}؛ تذکرة خواص الأمة، ص۱۹۸.</ref>. اگر فضیلت نبود، [[عالمان]] بزرگ [[فریقین]]، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از [[فضائل]] و [[مناقب اهل بیت]]{{عم}} برنمی‌شمردند.
پس [[اراده خداوند]] بر پاک گردانیدن اهل بیت{{عم}} قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل بیت مخلوق خدایند و [[خداوند]] پیش از [[آفرینش]] آنان از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا [[آگاه]] بوده است، چنان‌که می‌فرماید: {{متن قرآن|أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ}}<ref>«آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.</ref>.


[[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} به عدم [[عصمت]] خود تصریح کرده و گفته است: "از طرح سخن [[حق]] یا [[مشورت]] عادلانه دریغ نورزید، زیرا من [[برتر]] از این که [[خطا]] کنم نیستم، مگر این که [[خداوند]] آنچه را که از من نسبت به آن مالک تر است "صیانت از [[خطا]]" در درون من [[القا]] کند"<ref>{{عربی|" فَلَا تَكُفُّوا عَنِّي مَقَالَةً بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةً بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ مَا أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
و چون می‌دانست که آنان در دنیا هیچ‌گونه [[معصیت]] و خطایی نخواهند داشت، پس [[اراده]] کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد.
[[آیه مبارکه]]: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>.
نیز [[شاهد]] دیگری بر این [[حقیقت]] است.
بر اساس [[ظاهر آیه]]، [[امامت]] از پیش برای [[امامان]] [[هدایت‌گر]] [[جعل]] شده و سبب جعل این [[مقام]] برای ایشان [[صبر]] و [[یقین]] آنان بوده است، در حالی که [[امامان الهی]] در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزارده‌اند.


'''پاسخ:'''
حضرت [[صدیقه طاهره فاطمه زهرا]]{{س}} در [[خطبه فدکیه]]، [[علم خداوند]] به عمل [[بندگان]] و [[علم]] او به [[آینده]] را سبب همین [[گزینش]] می‌داند<ref>ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.</ref>.
پس معلوم می‌شود که [[خداوند]] به علم سابق خویش از [[یقین]] و [[شکیبایی]] ایشان در [[دنیا]] [[آگاه]] بوده و به همین جهت از پیش [[مقام امامت]] و [[هدایت امت]] را برای ایشان [[جعل]] کرده است، چنان که اگر معلمی در ابتدای امر [[استعداد]] شاگردی را [[کشف]] کند و یقین داشته باشد که وی در [[امتحانات]] آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی می‌دهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل می‌کند. پس [[موفقیت]] این [[شاگرد]] به [[اختیار]] خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>.


مفاد سخن مزبور جز این نیست که [[امام]]{{ع}} بدون [[لطف]] و [[عنایت ویژه]] [[خداوند]]، [[مصون از خطا]] نمی‌باشد. این مطلب در مورد همه [[معصومان]] [[صادق]] است، زیرا [[معصوم]] بودن آنان از [[خطا]] بالذات نیست، بلکه به [[عنایت]] و [[لطف]] ویژه [[الهی]] است. سخن [[امام علی|امیرمؤمنان]]{{ع}} همانند سخن [[حضرت یوسف]]{{ع}} است که گفته است: {{متن قرآن|وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ‏‏}}<ref> و من نفس خویش را تبرئه نمی‌کنم که نفس به بدی بسیار فرمان می‌دهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزنده‌ای بخشاینده است؛ سوره یوسف، آیه:۵۳.</ref>. [[گواه]] روشن این مطلب آن است که [[امام]]{{ع}} در دیگر سخنان خود [[اهل بیت]] [[پیامبر]]{{صل}} را به گونه‌ای معرفی کرده است که آشکارا بر [[عصمت]] آنان از [[گناه]] دلالت دارد: "چرا در [[حیرت]] و [[گمراهی]] هستید، در حالی که [[عترت]] [[پیامبر]] شما در بین شما هستند، آنان زمام [[حق]] را در دست دارند و نشانه‌های [[دین]] و زبان‌های راستی‌اند<ref>{{عربی|" كَيْفَ‏ تَعْمَهُونَ‏ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"}}؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۶.</ref>. [[ابن ابو الحدید]] دلالت جمله‌های یاد شده بر [[عصمت]] [[پیامبر]]{{صل}} را [[مسلم]] گرفته و یادآور شده است: [[ابو محمد متّویه]] در کتاب الکفایه بر [[عصمت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} تصریح کرده و گفته است اگر چه ما [[عصمت]] را برای [[امام]] [[واجب]] نمی‌دانیم، ولی [[نصوص]] بر [[عصمت]] [[امام علی|علی]]{{ع}} دلالت دارند، واین، از ویژگی‌های او در میان [[صحابه]] [[پیامبر]]{{صل}} به شمار می‌رود<ref>شرح نهج البلاغه، ج۶، ص ۲۹۷ـ ۲۹۸.</ref><ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[آیه تطهیر ۱ (مقاله)|مقاله «آیه تطهیر»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۹۰-۱۰۲.</ref>.
===[[آیه]] پنجم: «[[اهل ذکر]]»===
{{متن قرآن|فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.</ref>.
این آیه نیز بر [[عصمت]] دلالت می‌کند. در این آیه به «سؤال» از «اهل ذکر» امر شده است. امر به سؤال، یعنی پذیرش جواب و عمل به آن از [[ائمه]]{{عم}} نیز [[روایت]] شده که باید به آنها [[رجوع]] کنند و مسائل خود را از ایشان بپرسند، ولی بر ائمه{{عم}} [[واجب]] نیست بر هر پرسشی پاسخ بدهند<ref>الکافی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ح۳.</ref>. اما آن‌گاه پاسخ به سؤالی داده شد، عمل بر اساس آن واجب خواهد شد و این [[وجوب]] عمل بر عصمت اهل ذکر دلالت دارد؛ چراکه به صرف احتمال [[خطا]]، [[فراموشی]] و یا [[سهو]] در پاسخ [[امام]]، عمل کردن به آن نیز جایز نخواهد بود و در نتیجه [[امر پروردگار]] به سؤال کردن از آنان [[لغو]] خواهد شد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲]]، ص ۱۲۰.</ref>.


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۲

عصمت امام به معنای مصونیت ایشان از اقسام گناهان، خطا و نسیان را می‌توان از دلالت برخی آیات استفاده نمود. برخی از این آیات مختص عصمت رسول اکرم (ص) است مانند: آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از گمراهی و هوای نفس می‌دهند و یا آیاتی که امر به اطاعت مطلق از آن حضرت می‌کنند و ... . برخی دیگر از آیات دلالت بر عصمت پیامبر و امامان (ع) دارند مانند: آیه ابتلا؛ آیه اولی الامر؛ آیه صادقین و آیه تطهیر.

مقدمه

عصمت به معنای مصونیت امامان معصوم از اقسام گناهان، خطا و نسیان و... را می‌توان از دلالت برخی آیات استفاده نمود[۱]. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند:

ادله خاص عصمت رسول خدا

مراد از این بخش، آیاتی است که به نوعی دلالت بر عصمت پیامبراکرم می‌‌کنند. این آیات را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.

آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از گمراهی و هوای نفس می‌دهند

به عنوان نمونه قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های پیامبراکرم را مستند به وحی الهی دانسته و می‌فرماید: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى[۲]. برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی[۳]. چنین استفاده می‌شود که رفتار و سیره پیامبر علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری[۴]. چنین چیزی استظهار می‌شود[۵].

آیاتی که امر به اطاعت مطلق از آن حضرت می‌کنند

قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبراکرم (ص) امر کرده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ...[۶] و مثل ﴿قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[۷]. بدیهی است که مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است و الا منجر به تناقض خواهد شد. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا امر فرموده نیز قابل استفاده است: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا[۸].

آیاتی که پیامبر را اسوه حسنه معرفی می‌کنند

مصونیت پیامبر اکرم را می‌توان از آیه‌ای که آن حضرت را به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده نیز استفاده نمود. آنجا که می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۹]. واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود. [۱۰]. کیفیت استدلال به این آیه چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیه در شمار آیاتی قرار می‌گیرد که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از رسول خدا امر کرده‌اند و چنانچه گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۱۱].

آیاتی که بر عدم صدور فراموشی آن حضرت تاکید می‌کنند

آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین می‌فرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى[۱۲].

کیفیت استدلال

این آیات به ضمیمه حدیث نبوی منزلت«أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‌»[۱۳] بر عصمت امامان معصوم که جانشینان آن حضرت هستند دلالت می‌کنند چه اینکه رسول خدا در این روایت خطاب به امیرالمومنین می‌فرمایند: ای علی منزلت و جایگاه تو نسبت به من مانند منزلت و جایگاه هارون است نسبت به حضرت موسی. بر اساس این روایت تمامی منازل و مقاماتی که هارون نسبت به حضرت موسی داشت، امیرالمومنین نیز نسبت به رسول خدا خواهد داشت و از جمله آنها عصمت از گناه، خطا، نسیان و اشتباه است که آیات مورد نظر این مصونیت را برای رسول خدا به اثبات می‌رسانند از این رو این صفت برای جانشینان رسول خدا که اولین آن امام امیرالمومنین است نیز به اثبات خواهد رسید.

ادله عام عصمت پیامبر و امامان

مراد از این بخش آیاتی است که دلالت بر عصمت رسول خدا و اوصیای ایشان دارند. از آیات این دسته نه تنها عصمت رسول خدا به دست می‌آید بلکه عصمت جانشینان و اوصیای آن حضرت که همان امامان معصوم هستند نیز قابل استفاده است. در این بخش اهم آیاتی را که مرتبط با عصمت ایشان است بررسی می‌نماییم.

آیه ابتلا

قرآن در آیه ۱۲۴ سوره بقره از امتحان حضرت ابراهیم (ع) و آزمون‌هایی الهی سخن گفته و یادآور شده است که ابراهیم آن آزمون‌ها را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. در این هنگام خداوند او را به مقام امامت نایل ساخت. ابراهیم (ع) درباره این مقام برای فرزندان خویش سؤال کرد که آیا آنان نیز از چنین مقامی برخوردارند؟ خداوند در پاسخ او فرمود: (این عهد و پیمان الهی شامل ظالمان از فرزندان او نمی‌شود.) متن آیه چنین است: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۴].

کیفیت استدلال

ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است[۱۵] و در اصطلاح به معنای تجاوز از حدّی است که شارع یا عرف معین کرده است؛ لذا معصیت صغیره و کبیره ظلم است؛ زیرا گناه کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.

ظلم دارای اقسامی است:

  1. ظلم به خدا: بزرگ‌ترین ظلم به خدا، شرک و کفر است؛ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ[۱۶] و می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۱۷].
  2. ظلم به دیگران: خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ...[۱۸].
  3. ظلم به خود: خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۱۹] و می‌فرماید: ﴿وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ[۲۰].

از عبارت: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۲۱] استفاده می‌شود عهد امامت به هیچ ظالمی نمی‌رسد و کسی جز معصوم شایسته امامت نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در دوران کودکی نداشته است.

مردم در مورد ظلم بر چهار دسته‌اند و قسم پنجمی هم متصوّر نیست:

  1. کسانی که در طول عمر خود ظالمند.
  2. کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند.
  3. کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه می‌کنند.
  4. کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از گناه منزّه‌اند، ولی در آخر عمر ظالمند.

از حضرت ابراهیم (ع) محال است که از خدای تعالی درخواست کند عهد و مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریه‌اش بدهد. پس به طور قطع، دعای حضرت ابراهیم (ع) شامل حال این دو دسته نیست. تنها قسم دوّم و سوّم باقی می‌ماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی می‌کند، نیست مگر مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است)؛ در نتیجه مورد دوّم باقی می‌ماند (یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و آلودگی پاک بوده است) و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست.

پس از چهار قسم بالا دو قسمش را حضرت ابراهیم (ع) از خداوند نخواست و از دو قسمی که خواست، یک قسمش مستجاب شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد[۲۲].

علاوه بر برداشت‌های قبلی دو تقریر دیگر در استدلال به آیه ابتلاء بیان شده است:

تقریر اول

فخر رازی از جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا بر معصوم بودن حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام استدلال کرده و گفته است: "این جمله دلالت می‌‌کند که ابراهیم (ع) از همه گناهان معصوم بوده است؛ زیرا امام، کسی است که به او اقتدا می‌‌شود. در این صورت اگر از او گناهی سر بزند، پیروی از او در آن گناه، واجب است و در نتیجه ما مرتکب گناه خواهیم شد و این باطل است؛ زیرا لازمۀ معصیت بودن فعل، این است که انجام آن ممنوع و حرام است و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد بود و جمع میان واجب و حرام در یک فعل و در یک زمان محال است"[۲۳].

توضیح استدلال فخر رازی این است که در آیه یاد شده، حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام و پیشوای مردم از جانب خداوند معرفی شده است. از طرفی فلسفه امامت، هدایت انسان‌ها به راه مستقیم الهی و رسیدن به کمال مطلوب است. این غرض بدون وجوب اطاعت و پیروی از امام حاصل نخواهد شد. از سوی دیگر، حق و باطل و طاعت و معصیت را باید در گفتار و رفتار امام جست وجو کرد. در این صورت اگر امام معصوم نباشد، به جای آنکه بشر را هدایت کند، گمراه خواهد کرد و این خلاف فلسفه امامت است.

اگر چه فخرالدین رازی در بحث امامتِ علم کلام، معصوم بودن امام را لازم نمی‌داند، ولی مقتضای استدلال یاد شده این است که امام (جانشین پیامبر) باید معصوم باشد؛ زیرا او نیز همچون پیامبر مقتدای مردم در حلال و حرام و طاعت و معصیت است. او هدایت‌گر مردم به راه سعادت و رستگاری است و بر این اساس باید معصوم باشد. این دقیقاً با استدلال متکلمان شیعه بر لزوم عصمت امام هم آهنگ است. چنان که محقق طوسی گفته است: "امام باید معصوم باشد تا موجب گمراهی مردم نگردد"[۲۴].

تقریر دوم

متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جملۀ ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ بر عصمت امام استدلال کرده اند[۲۵]. صورت استدلال به این نحو است: خداوند فرموده است که عهد او ـ یعنی امامت ـ نصیب ظالم نمی‌شود. کسی که مرتکب گناه گردد خواه در آشکار یا پنهان، ظلم کرده است؛ زیرا فرد گناهکار حدود الهی را نقض کرده است و به نص قرآن کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۲۶].

فاضل مقداد استدلال یاد شده را چنین تقریر کرده است: غیرمعصوم ظالم است؛ ظالم شایسته امامت نیست لذا غیرمعصوم شایسته امامت نیست.

بیان صغری: ظلم یعنی چیزی در غیر جایگاه مناسب خود نهاده شود، و غیر معصوم چنین می‌‌کند. بیان کبری: خداوند فرموده است: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ و مقصود از (عهد)، امامت است؛ زیرا قبل از این آیه، جملۀ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا آمده است[۲۷].

پس قرینه سیاق گویای این است که مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا خداوند مقام امامت را به ابراهیم عطا کرد و آنگاه ابراهیم آن را برای فرزندان خود درخواست نمود و خداوند در پاسخ فرمود: (عهد من نصیب ظالمان نمی‌شود).

اگر مقصود از عهد در جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ عهد امامت نباشد، پاسخ با سؤال هماهنگ نخواهد بود. علاوه بر این اگر عهد را بر معنای عام آن حمل کنیم باز هم شامل امامت خواهد شد و مفاد آیه ـ اینکه عهد الهی خواه نبوت باشد یا امامت ـ نصیب ظالمان نمی‌گردد[۲۸].

آیه اولی الامر

آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً[۲۹] "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر (ص) و اولی‌الأمر فرمان داده‌ است[۳۰].

کیفیت استدلال

قرآن کریم می‌‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ. در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علی‌الاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بی‌چون و چرا تنها از فردی واجب می‌‌شود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند حکیمی که کفر و عصیان را از بندگانش ناپسند شمرده است ﴿وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ[۳۱] هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمی‌کند[۳۲]. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و لزوم عصمت ـ مورد اعتراف دانشمندان اهل سنت نیز قرار گرفته است[۳۳][۳۴]

به بیانی دیگر وجه دلالت این آیه بر عصمت امام از آن جهت است که:

  1. مقارنت اطاعت از پیامبر با اطاعت از اولی الامر بر این امر دلالت می‌کند که قلمرو وجوب اطاعت از اولی الامر در همه حوزه‌های مشترک میان ایشان و پیامبر است.
  2. اطاعت از اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی آمده است و اگر اینان معصوم نباشند نمی‌توانند به نحو مطلق مورد اطاعت باشند و لازم می‌آید که خداوند ما را امر به اطاعت از کسانی فرموده که مانع سعادت هستند و این نقض غرض الهی و خلاف حکمت است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ[۳۵].
  3. روایات متعددی در منابع شیعه[۳۶] و اهل سنت[۳۷] وجود دارد که مراد از "اولی الامر" را ائمه معصومین (ع) معرفی می‌کنند[۳۸][۳۹] مفسران امامیه بر اساس این روایات، مصداق‌های اولو الامر را امامان دوازده‌گانه می‌دانند[۴۰].

با توجه به مطالب بیش گفته آیه اولی الامر، دلالت بر عصمت امامان دارد[۴۱].

آیه صادقین

خداوند در آیه ۱۱۹ سوره توبه فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۴۲] ای کسانی که به آیین اسلام ایمان آورده‌اید، از مخالفت با دستورات خداوند بپرهیزید و با صادقین همراه باشید [از صادیقین پیروی کنید]. این آیه که به همراهی با صادقین فرمان داده معروف به آیه صادقین است[۴۳]. خدای متعال در این آیه، مؤمنان را به همراهی و معیت با صادقان امر کرده است و معیت در اینجا به معنای اقتدا و تمسک است که ملازم با اطاعت خواهد بود.

کیفیت استدلال

امر ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، در صورتی امکان‌پذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در جامعه وجود داشته باشند. ثانیاً این صادقین باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ زیرا اسم جمع محلّی به الف و لام افاده عموم می‌کند، یعنی باید معصوم باشند. چون اگر امکان ارتکاب گناه و یا خطا در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود. از آنجا که حکیم هیچ‌گاه امر عبث و محال نمی‌کند نتیجه این می‌شود که:

  1. هیچ‌گاه جامعه از صادق مطلق (معصوم) خالی نخواهد بود.
  2. مؤمنین (متّقین) باید همواره همراه و مطیع معصومین باشند؛ در غیر این صورت، سعادت و فلاح حاصل نخواهد شد. بدیهی است، بعد از رحلت پیامبر (ص) تنها افرادی که در مورد آنها عصمت تصوّر دارد، ائمه دوازده‌گانه (ع) هستند[۴۴].
  3. به این مطلب که «صادقین» همان ائمه معصومین (ع) هستند در روایات نیز اشاره شده است: «عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ‏ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ»[۴۵].
  4. امر به همراهی با صادقین به معنای امر به اقتدا به آنهاست، بدین معنا که کونوا مع الصادقین یعنی تمسکوا بالصادقین و اقتدا و تمسک مطلق به آنها یعنی اطاعت مطلق از آنها که این امر مساوی با عصمت صادقین است.
  5. علاوه بر این می‌‌توان جهت اثبات عصمت صادقین به یک قاعده عقلی[۴۶] نیز تمسک کرد و آن اینکه امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت اجتماع نقیضین لازم می‌‌آید که امری محال است و امر به محال از خدای حکیم صادر نمی‌شود.

آیه تطهیر

یکی از ادلّه قرآنی اثبات عصمت امام، آیه تطهیر است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۴۷].

کیفیت استدلال

استدلال به این آیه، بر سه مقدمه استوار است:

  1. اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت تعلّق گرفته است.
  2. هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد معصوم است.
  3. بر پایه بسیاری از روایات، ائمه شیعه مصداق اهل بیت‌اند.

نتیجه: امامان شیعه (ع)، معصوم‌اند.

توضیح مقدمه نخست: به دو دلیل، اراده در آیه تطهیر، تکوینی است نه تشریعی[۴۸].

  1. بر پایه واژه ﴿إِنَّمَا اراده اذهاب رجس و تطهیر، ویژه اهل بیت است نه عموم مردم؛ پس تکوینی است. ؛ چراکه اگر اراده، تشریعی باشد، به گروه خاصی اختصاص ندارد و طهارت از گناه در اراده تشریعی، از همه انسان‌ها خواسته شده نه خصوص اهل بیت. بدین‌سان، خداوند متعال به اراده تکوینی خود که تخلف‌ناپذیر است، طهارت اهل بیت را اراده نموده است.
  2. واژه ﴿لِيُذْهِبَ بیان‌کننده آن است که متعلق اراده، فعل خداست، ولی اگر اراده تشریعی باشد، متعلق آن، فعل عبد است.

توضیح مقدمه دوم: الف و لام در ﴿الرِّجْسَ جنس است و همه پلیدی‌ها و زشتی‌های ظاهری و باطنی را در بر می‌گیرد؛ از این‌رو، معنای آیه این است که خدا می‌خواهد، همه پلیدی‌ها و هیئت‌های خبیثه و رذیله را از نفس شما ببرد؛ هیئت‌هایی که اعتقاد حق و عمل حق را از انسان می‌گیرد و چنین ازاله‌ای با عصمت الهی منطبق می‌شود[۴۹].

توضیح مقدمه سوم: مفسِّر و مبیِّن رسمی‌ وحی الهی، پیامبر (ص) است: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۵۰]، پس تبیین آیه تطهیر و تعیین مصادیق آن، بر عهده ایشان است و این مأموریت ویژه الهی را از راه‌های گوناگون به انجام رسانده‌اند. پیامبر اکرم (ص) در موارد متعددی: مصادیق آیه تطهیر را به خود، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) معرّفی نموده‌اند[۵۱][۵۲]

با توجه به آنچه گفته شد روشن می‌‌شود اراده تکوینی الهی به دور نمودن رجس و ناپاکی و هرگونه خطا، از اهل بیت (ع) تعلق گرفته است. نکتۀ دیگر این است که طهارت و پاکی ایشان اختصاص به حالت و زمان خاصی ندارد؛ بلکه در تمامی حالات از عصمت برخوردارند.

آیه عهد

یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الاهی دلالت دارد، آیه مبارک «عهد» است. در این آیه، خداوند انتصاب حضرت ابراهیم (ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۵۳].

آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین دلایل شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهل‌بیت (ع) برای اثبات لزوم عصمت امام، به این آیه استناد و استدلال کرده‌اند.

عالمان شیعه نیز به تبعیت از پیشوایان معصوم خود، در بحث از عصمت امام به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم طبرسی در این باره می‌نویسد: إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، و من ليس بمعصوم فقد يكون ظالماً، إما لنفسه، و إما لغيره[۵۴]؛ اصحاب ما بر اساس این آیه استدلال می‌کنند که شخصی امام نمی‌شود مگر آنکه از زشتی‌ها معصوم باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن عهد خودش - که امامت است- به ظالم را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به یقین ظالم است، یا به نفس خود [[[ظلم]] کرده]، یا به غیر از خودش.

از جمله نکات فراوانی که از آیه عهد به دست می‌آید، این نکته مهم است که امامت به جعل و گزینش خداوند و عهد الاهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط می‌شود، نفی امامت ظالم است؛ از این‌رو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب اصفهانی درباره معنای «ظلم» می‌نویسد: الظلمة عدم النور و جمعها ظلمات... و يعبر بها عن الجهل والشرك و الفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند أهل اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... و الظلم يقال في مجاوزة الحق الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير و في الذنب الصغير، و لذلك قيل لآدم في تعدية و في ابليس ظالم و إن كان بين الظالمين بون بعيد. قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأول: ظلم بين الانسان و بين الله تعالى و أعظمه الكفر و الشرك و النفاق... و الثاني: ظلم بينه و بين الناس... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه[۵۵]؛ ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است... از جهل و شرک و فسق نیز به ظلمت تعبیر می‌شود، چنانکه از ضدّ این امور به نور تعبیر می‌شود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از عالمان، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به تجاوز از حق - که حول نقطه مرکز دایره می‌گردد - ظلم گفته می‌شود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم[۵۶]، در هر صورت ظلم نامیده می‌شود و بر این اساس در گناه کوچک و بزرگ استعمال می‌گردد؛ از همین رو تعدی حضرت آدم نیز ظلم دانسته شده[۵۷] و ابلیس ظالم نامیده شده است، هر چند که بین آن دو ظلم فاصله‌ای بسیاری وجود دارد.

برخی از حکما گفته‌اند که ظلم سه دسته است: [نخست] ظلمی که بین انسان و خدای تعالی رخ می‌دهد و بزرگ‌ترین ظلم [از این قبیل] کفر و شرک و نفاق است،... [دوم] ظلمی که انسان نسبت به سایر مردم روا می‌دارد... و [سوم] ظلمی که انسان به نفس خود می‌کند.

با توجه به آیات قرآن نیز می‌توان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در قرآن بیان شده عبارتند از:

  1. شرک. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۵۸].
  2. کفر. درباره کافران آمده است: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۵۹].
  3. افترا و دروغ بستن به خدا. خدای تعالی در این باره می‌فرماید: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۶۰].
  4. حکم نکردن به آن چه خداوند نازل فرموده است. ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۶۱].
  5. تجاوز و تعدی از حدود الاهی. ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۶۲].
  6. ظلم به نفس (گناه و معصیت). ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۶۳]. ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و می‌دانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
  7. ترک اولی. ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۶۴].[۶۵]

جمع‌بندی

هر چند واژه عصمت و مشتقات آن در قرآن کریم نیامده است اما می‌توان از برخی آیات معنای مصونیت انبیا و ائمه از ارتکاب گناهان، نسیان، خطا و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب کلامی و حدیثی است. عصمت به معنای مصونیت امامان معصوم را می‌توان از دلالت برخی آیات استفاده نمود. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند: دسته اول آیاتی هستند که به نوعی دلالت بر عصمت پیامبر اکرم می‌‌کنند که خود به چهار دسته کلی آیاتی که خبر از دوری حضرت از هوای نفس و گمراهی می‌‌دهند، آیاتی که امر به اطاعت مطلق از آن حضرت می‌‌کنند، آیاتی که آن حضرت را الگوی نیکوی همگان معرفی می‌‌کنند و آیاتی که بر عدم فراموشی آن حضرت تاکید می‌‌کنند قابل تقسیم هستند. این آیات این آیات به ضمیمه حدیث نبوی منزلت، بر عصمت امامان معصوم که جانشینان پیامبر اکرم هستند دلالت می‌کنند دسته دوم آیاتی هستند که دلالت بر عصمت رسول خدا و اوصیای ایشان می‌‌نمایند آیات تطهیر، ابتلا، صادقین و اولی الامر در زمره این آیاتند.

دلیل‌های نقلی عصمت

آیات قرآن: علاوه بر دلیل‌های عقلی، دلیل‌هایی دیگر از آیات قرآن و روایات مبنی بر لزوم عصمت حجت‌های الهی اقامه شده است که در این بخش به بررسی آیات قرآن در این باره می‌پردازیم. چنان‌که پیش‌تر بیان شد، «عصمت» از مباحث مشترک میان فرقه‌های مختلف مسلمانان است، با این تفاوت که اهل تسنن آن را ذیل مباحث نبوت مطرح می‌کنند و شیعیان علاوه بر نبوت، در امامت نیز به آن می‌پردازند. با این نگاه آیات قرآنیِ مربوط به «عصمت» را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد:

  1. آیاتی که بیان‌گر عصمت انبیاء است؛
  2. آیاتی که تنها عصمت پیامبر اکرم(ص) را بیان می‌کنند؛
  3. آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان نظر دارند؛
  4. آیاتی که مربوط به عصمت امامان است.

البته چون بحث ما در امامت است، آیات مربوط به انبیاء را در فصل شبهات عصمت مطرح خواهیم کرد و در ادامه به بررسی اقسام دیگر آیات خواهیم پرداخت.[۶۶].

آیاتی که بیانگر عصمت پیامبر اکرم است

برخی از آیات قرآن کریم تنها بیانگر عصمت حضرت خاتم الانبیاء(ص) هستند و به عصمت انبیاء دیگر و یا اوصیاء الهی نظر ندارند. خدای تعالی در سوره نجم به بیان اوصاف حضرت محمد مصطفی(ص) می‌پردازد و ضمن نفی گمراهی از ایشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به وحی الهی می‌داند. در آیات دوم تا چهارم این سوره می‌خوانیم: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۶۷] هریک از این سه آیه به روشنی بیان‌گر عصمت پیامبر اکرم(ص) هستند.

خدای تعالی در آیه‌ای دیگر نسیان و فراموشی را نیز از رسول گرامی اسلام(ص) نفی می‌کند و می‌فرماید: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۶۸]. هم‌چنین در آیه‌ای دیگر به صورت مطلق به اطاعت از دستورات پیامبر اکرم(ص) امر می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۶۹]. چنان‌که پیش‌تر بیان شد، مقام آمریت مطلق لزوماً نیازمند عصمت است، پس این آیه نیز با اثبات آن مقام برای پیامبر اکرم(ص)، عصمت ایشان را ثابت می‌کند.[۷۰].

آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان نظر دارد

یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء ایشان دلالت دارد «آیه تطهیر» است. در این آیه از اراده خداوند بر دور کردن پلیدی از اهل بیت(ع) و پاک گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است. آیه تطهیر که مهم‌ترین آیه در اثبات عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء الهی(ع) است، به جهت اهمیت آن در مبحث عصمت امامان(ع) به بررسی تفصیلی آن پرداخته و بحث آن را به آن بخش موکول می‌کنیم. آیه دیگر در این باره، آیه‌ای است که خدای تعالی می‌فرماید: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۷۱].

بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت‌کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچ‌گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد، و دوم اینکه همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. بنابراین امتی که خداوند آنها را برای هدایت و دادگری بر اساس حق برگزیده است، معصوم هستند و می‌دانیم که تنها پیامبران و اوصیاء ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این آیه یقیناً بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء حضرتش(ع) دلالت دارد و بلکه از یک نگاه به عصمت همه انبیاء الهی و اوصیاء ایشان نیز دلالت می‌کند که به جهت پرهیز از طولانی شدن بحث از پرداختن به این موضوع صرف نظر می‌کنیم.

آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را بیان می‌کند، آیه یکصد و سوم سوره آل عمران است. خدای تعالی در این آیه با امر بر اعتصام و تمسک به حبل خویش می‌فرماید: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۷۲]. چنان‌که می‌بینیم، در این آیه بندگان خدا به صورت مطلق به اعتصام بر حبل خداوند امر شده‌اند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب خطا و عصیان شوند محال است. پس آیه فوق بی‌شک بر عصمت حبل الله دلالت دارد و چون در سنت رسول اکرم(ص) -که تنها مفسر و تبیین کننده کتاب است- اوصیاء پیامبر اکرم(ص) به عنوان مصداق حبل الله معرفی شده‌اند[۷۳]، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء ایشان اشاره دارد.

آیه دیگر، آیه شریفه انذار است. خداوند در این آیه می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۷۴]. این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دلالت دارد؛ زیرا - چنان که پیش از این نیز اشاره شد -انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که وظیفه انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد، باید معصوم باشد. روشن است که خطاب خداوند در این آیه به پیامبر اکرم(ص) است و خداوند پیامبر خویش را منذر می‌خواند و بر اساس سنت صحیح و صریح نبوی، «هاد» در این آیه را حضرت امیرالمؤمنین(ع) قصد کرده است[۷۵]. در نتیجه آیه فوق نیز به عصمت پیامبر اکرم(ص) و وصیّ ایشان نظر دارد. خدای تعالی در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۷۶].

پُرواضح است که این فقط معصوم است که هرگز در سخن گفتن بر خدا پیشی نمی‌گیرد و همواره بر اساس امر و فرمان خداوند عمل می‌کند، و از آنجا که در سنت نبوی، پیامبر و اهل بیت او(ع) مصداق ﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ معرفی شده‌اند؛ لذا این آیه شریفه نیز بی‌شک به عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء حضرتش دلالت دارد. آیه مبارکه زیر نیز بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) دلالت دارد. خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۷۷]. آیه دیگر آیه مودّت است. از این آیه نیز می‌توان عصمت رسول خدا(ص) و امامان اهل بیت(ع) را استفاده نمود که بحث تفصیلی پیرامون آن را به محل خود وامی‌گذاریم.[۷۸].

آیاتی که مربوط به عصمت امامان الهی است

آیه یکم: «آیه عهد»

یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، آیه مبارکه عهد است. در این آیه خداوند انتصاب حضرت ابراهیم(ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی می‌کند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۷۹]. آیه ذکر شده یکی از مهم‌ترین دلایلِ شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهل بیت(ع) برای اثبات لزوم عصمت امام به این آیه استناد و استدلال کرده‌اند. عالمان شیعه نیز به تبعیت از پیشوایان معصوم خود در بحث از عصمت امام به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداخته‌اند. مرحوم طبرسی در این باره می‌نویسد: إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالما، إما لنفسه، و إما لغيره[۸۰]؛ اصحاب ما بر اساس این آیه استدلال می‌کنند که شخصی امام نمی‌شود مگر آن‌که از زشتی‌ها معصوم باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن عهد خودش - که امامت است - به ظالم را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به یقین ظالم است، یا به نفس خود ظلم کرده، یا به غیر از خودش.

از جمله نکات فراوانی از آیه عهد به دست می‌آید، این نکته مهم است که امامت به جعل و گزینش خداوند و عهد الهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط می‌شود، نفی امامت ظالم است؛ از این رو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب درباره معنای «ظلم» می‌نویسد: الظلمة عدم النور و جمعها ظلمات... و يعبر بها عن الجهل والشرك والفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند أهل اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... والظلم يقال في مجاوزة الحق الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير وفي الذنب الصغير، ولذلك قيل لآدم في تعديه وفي ابليس ظالم وإن كان بين الظالمين بون بعيد.

قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأول: ظلم بين الانسان و بين الله تعالى و أعظمه الكفر والشرك والنفاق... والثاني: ظلم بينه و بين الناس... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه[۸۱]؛ ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است.... از جهل و شرک و فسق نیز به ظلمت تعبیر می‌شود، چنان که از ضد این امور به نور تعبیر می‌شود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از عالمان، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به تجاوز از حق - که حول نقطه مرکز دایره می‌گردد - ظلم گفته می‌شود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم[۸۲]، در هر صورت ظلم نامیده می‌شود و بر این اساس در گناه کوچک و بزرگ استعمال می‌گردد، از همین رو تعدی حضرت آدم نیز ظلم دانسته شده[۸۳] و ابلیس ظالم نامیده شده است. هر چند که بین آن دو ظلم فاصله‌ای بسیاری وجود دارد. برخی از حکما گفته‌اند که ظلم سه دسته است: نخست ظلمی که بین انسان و خدای تعالی رخ می‌دهد و بزرگ‌ترین ظلم از این قبیل کفر و شرک و نفاق است،... دوم ظلمی که انسان نسبت به سایر مردم روا می‌دارد... و سوم ظلمی که انسان به نفس خود می‌کند.

با توجه به آیات قرآن نیز می‌توان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در قرآن بیان شده عبارتند از:

  1. شرک. خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۸۴].
  2. کفر. درباره کافران آمده است: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۸۵].
  3. افترا و دروغ بستن به خدا. خدای تعالی در این باره می‌فرماید: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۸۶].
  4. حکم نکردن به آن چه خداوند نازل فرموده است. ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۸۷].
  5. تجاوز و تعدی از حدود الهی. ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۸۸].
  6. ظلم به نفس (گناه و معصیت). ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ[۸۹]. ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و می‌دانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
  7. ترک اولیٰ. ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ[۹۰]؛

و به این درخت نزدیک نشوید که از ستم‌کاران خواهید بود. بر اساس آیه عهد که می‌فرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۹۱]، هر آن چه مصداق ظلم باشد از امام الهی نفی می‌شود. در ادامه به بررسی و بیان عالمان در ذیل این آیه می‌پردازیم.[۹۲].

آیه دوم: «أولو الأمر»

﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۹۳]. این آیه شریفه به آیه «اولو الامر» معروف و یکی از دلیل‌های محکم قرآنی بر لزوم عصمت است. برخی از دلیل‎های قرآنی ضمن معرفی شخص معصوم، معنای عصمت را نیز مشخص می‌کند. به عبارت دیگر هم در صدد تعیین کبرا است و هم در صدد تعیین مصداق آن کبرا. برخی دیگر تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بیان می‌کنند. اگر در ذیل این آیه روایاتی را که به معرفی «اولو الامر» پرداخته‌اند مطرح کنیم[۹۴]، بحث در هر دو جهت تمام می‌شود، یعنی هم بحث کبروی عصمت تمام است و هم افراد و مصادیقی که معصوم هستند معرفی می‌شوند؛ اما چون بحث ما عمومیت دارد و طرف بحث عموم اهل سنّت هستند و روایات ما نیز قابل پذیرش آنان نیست؛ به همین جهت ناچاریم که فقط به بررسی جنبه عصمت در آیه شریفه پرداخته و از پرداختن به مصادیق آن خودداری کنیم. کلمه «اطیعوا» که به صیغه امر آمده به طور قطع دلالت بر وجوب دارد،؛ چراکه مستحب دانستن اطاعت خدا و رسول بی‌معناست. لیکن باید توجه داشت که اطاعت از خدا و رسول به حکم عقل لازم است، از همین رو این گونه اوامر مولوی نیستند، بلکه ارشاد به حکم عقلند.

به هر حال امر خداوند به اطاعت مطلق از هر کسی، چه مولوی باشد و چه ارشادی، بر لزوم و وجوب اطاعت از او دلالت دارد. خداوند در این آیه به اطاعت مطلق و بی‌قید و شرط از رسول امر کرده است[۹۵].

یعنی اطاعت از خداوند متعال و فرستاده‌اش مقید به زمان و یا مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولو الامر نیز همین‌طور است. پس بر اساس این آیه باید به عصمت اولو الأمر ملتزم شویم؛ چراکه اگر «ولی امر» از روی سهو، خطا و نسیان به معصیت امر کند؛ مثلاً بگوید این خمر را بنوشید باید از او اطاعت کنیم، در حالی که نوشیدن آن از سوی خداوند نهی شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به اجتماع نقیضین منجر می‌شود و اجتماع نقیضین نیز محال است. به عبارتی واضح‌تر خداوند از یک سو به اطاعت مطلق از «اولو الامر» دستور داده است و آنان نیز به شرب خمر امر می‌کنند. در واقع این خداوند است که به شرب خمر امر کرده است و از سوی دیگر خدای تعالی از شرب خمر نهی فرموده است، در نتیجه این همان تناقض آشکار است و چنین تناقضی باطل است، از همین رو باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید معصوم باشند و بر خلاف دستور خدا حکمی ندهند. با این بیان «ولی امر» به حرام فرمان نمی‌دهد و سهو، خطا و نسیان بر او عارض نمی‌گردد.

فخر رازی که در فلسفه، کلام، تفسیر و علم اصول مهارت خاصی دارد و اهل سنت او را امام المفسّرین می‌دانند، در تفسیر خود به دلالت آیه بر عصمت «اولو الامر» اقرار می‌‌کند[۹۶]. هر چند نیازی به اعتراف او نیست و هر کسی که مقدمات و مبادی ادبیات و عقائد را آموخته باشد به راحتی می‌تواند این حقیقت را از آیه استظهار کند. پس آیه شریفه بر عصمت اولوالامر دلالت دارد از سوی دیگر همه اهل سنت به اتفاق معترفند که ابوبکر معصوم نیست و کسی که معصوم نباشد بالتبع اولوالامر نیز نخواهد بود.[۹۷].

آیه سوم: «همراهی با صادقین»

خداوند در سوره توبه می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۹۸]. همراهی به دو صورت تصور می‌شود: گاهی جسمی است، مثلاً «زید» با «بَکر» در فلان سفر همراه شد. و گاهی همراهی به معنای پیروی در فکر و عقیده است، مثلاً فلان شخص با ابوبکر است و فلانی با علی بن ابی‌طالب(ع). یعنی از نظر اطاعت و موافقت همراهی می‌کند و به اصطلاح در خط او است. این نوع همراهی حتی در صورتی که آن شخص رهبرش را ندیده باشد ممکن است. حتی ممکن است یکی در شرق عالم باشد و دیگری در غرب عالم؛ اما در عقیده، فکر و برنامه عملی با یکدیگر همراه باشند. شیعیان در قرن حاضر با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب هستند، با این که آن حضرت را ندیده و به خدمتش نرسیده‌اند، و از طرفی دیگر معتقدان به ابوبکر با ابوبکر همراهند، گرچه پانزده قرن گذشته است. پس «همراهی» در آیه مبارکه به معنای دوم است. وقتی خداوند متعال امر به همراهی با «صادقین» را به صورت مطلق و بدون قید آورده است، پس باید آنها معصوم باشند. حال برای شناخت «صادقین» در این آیه به سراغ روایات اهل سنت می‌رویم،؛ چراکه بحث ما با اهل سنت است.

راویان حدیث «صادقین»: راویانی که حدیث صادقین را روایت کرده‌اند و یا در کتاب‌های خویش آورده‌اند بسیارند که مشهورترین آنها عبارتند از:

  1. مالک بن انس، امام فرقه مالکیّه (متوفای ۱۷۹)؛
  2. ابو یوسف یعقوب بن یوسف فَسَوی (متوفای ۲۷۷)؛
  3. ابوبکر محمد بن عمر جعابی بغدادی (متوفای ۳۵۵)؛
  4. ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی (متوفای ۴۱۰)؛
  5. ابو اسحاق ثعلبی (متوفای ۴۲۷)؛
  6. ابونعیم اصفهانی (متوفای ۴۴۳)؛
  7. ابو القاسم ابن عساکر، صاحب تاریخ مدینة دمشق (متوفای ۵۷۳)؛
  8. ابو حجاج جمال الدین مزّی (متوفای ۷۴۲)؛
  9. جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱)؛
  10. قاضی شوکانی (متوفای ۱۲۵۰)؛
  11. شهاب الدین آلوسی، صاحب تفسیر (متوفای ۱۲۷۰).

بررسی متن احادیث: احادیثی که در ذیل آیه یاد شده آمده با متن‌های مختلفی وارد شده‌اند. از جمله آنها روایتی است که حافظ مزّی به سند خودش از امام صادق(ع) این‌گونه نقل می‌کند: مراد از «صادقین» در آیه شریفه، محمد و علی(ع) هستند[۹۹]. حاکم حسکانی (درگذشته۴۷۰) در کتاب شواهد التنزیل به سند خود و به همان سندی که ابو الحجاج مزّی نقل نموده است از امام صادق(ع) این‌گونه روایت می‌کند: منظور از «صادقین» در آیه، محمد و علی(ع) هستند[۱۰۰]. حسین بن حکم حِبَری (متوفای سال ۲۸۶) - که از بزرگان علم حدیث و تفسیر به شمار می‌رود- به سند خود از عبدالله بن عباس نقل می‌کند که مراد از صادقین فقط علی بن ابی طالب(ع) است[۱۰۱].

ابو یوسف یعقوب بن سفیان نیز با سند از عبدالله بن عمر روایت کرده: عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۱۰۲]؛ يَعْنِي مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ‌[۱۰۳]؛ ابن عمر گفت: مراد از آیه ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ همراهی با محمد و اهل بیت اوست. همین خبر را حاکم حسکانی به سند خود از طریق یعقوب بن سفیان و از قول عبدالله بن عمر روایت کرده است[۱۰۴].

کلام فخر رازی: فخر رازی پس از اقرار به دلالت این آیه بر عصمت، دست از بی‌انصافی برنداشته و با بی‌اعتنایی به روایات ذیل آیه، درباره مصداق «صادقین» می‌گوید: إنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين، و متى وجب الكون مع الصادقين، فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل؛ و متى امتنع اطباق الكل على الباطل، وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين، فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة؛ پروردگار متعال به همراهی با راستگویان امر کرده است و چون قرآن برای همیشه و هر زمان نازل شده است در نتیجه باید راستگویان در همه زمان‌ها وجود داشته باشند و راستگویان همان اجماع و اتفاق تمامی مسلمین است که هیچ‌گاه بر باطل اجماع نمی‌شود و تا زمانی که اتفاق بر باطل ممتنع باشد، هر گاه بر چیزی اتفاق نظر شد، آن چیز حق است و همین دلیل است بر حجیت اجماع. چشم‌پوشی از روایات مذکور و تعصب بی‌جا سبب گشته که وی گرفتار مهمل‌گویی و پریشان‌بافی گردد. فخر رازی در ادامه نظر شیعه را درباره معنای آیه مبارکه مطرح می‌کند و با وجود این که این نظریه با سنت و روایات نبوی تطابق کامل دارد، متأسفانه باز هم به بهانه ناممکن شمردن شناخت امام شیعیان، از پذیرش حقیقت سر باز زده و تعصب وی مانع قبول و اعتراف به حق گردیده است[۱۰۵].[۱۰۶].

آیه چهارم: «آیه تطهیر»

﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۰۷]. آیه تطهیر از بهترین ادله امامت اهل بیت(ع) است به طوری که اگر هیچ دلیلی غیر از این آیه نبود، همین آیه به تنهایی امامت و ولایت اهل بیت(ع) را به اثبات می‌رساند. در ادامه به بررسی محتوا، معانی واژه‌های به کار برده شده و دلالت آیه بر عصمت امامان اهل بیت(ع) می‌پردازیم.

معنای واژگان آیه

معنای ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ: آیه شریفه تطهیر به روشنی بر عصمت دلالت دارد و مراد از اهل بیت در این آیه، فقط پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره و حسنین(ع) هستند. با توجه به موارد استعمال «إنما»، روشن است که این واژه از ادوات حصر است و به جهت دلالت بر حصر وضع شده است، بنابراین اگر در موردی افاده حصر نکند و یا افاده حصر اضافی کند به حکم قرینه خواهد بود. مراد از ﴿يُرِيدُ اللَّهُ نیز با اراده تشریعی خداوند است و یا اراده تکوینی. می‌دانیم که خواست تشریعی خداوند آن است که همه بندگان به اختیار از پلیدی‌ها اجتناب کنند و پاکیزه گردند. پس اراده تشریعی بر پاک بودن بندگان به افراد خاصی اختصاص ندارد و افراد خاصی اراده نشده‌اند و مخاطب اراده تشریعی عموم مکلفین‌اند، در حالی که خداوند سبحان در آیه تطهیر از اراده خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر می‌دهد؛ از این رو نمی‌توان گفت در این آیه اراده تشریعی مورد نظر است، بلکه یقیناً مراد آیه خبر دادن از اراده تکوینی خدای متعال بر پاک گردانیدن اهل بیت(ع) است. اراده تکوینی اراده‌ای است که به فعل و ترک دیگری ربطی ندارد و مربوط به خود اراده کننده است، مثل اینکه انسان اراده می‌کند بخوابد یا نخوابد؛ برود یا نرود؛ بنشیند یا بایستد. اما اراده‌ای که انجام یا ترک آن به خواسته غیر وابسته باشد اراده تشریعی است. مانند پدری که به فرزندش بگوید: «این کار را انجام بده». و مولایی از عبد خود بخواهد که کاری را انجام دهد یا ترک کند.

بنابراین احکامی که خداوند برای بندگان وضع کرده است، چه برای یک نفر[۱۰۸]، چه برای عموم مردم و یا گروه خاصی از آنان در راستای اراده تشریعی او هستند؛ مانند آیه: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ[۱۰۹]. اما اراده تکوینی آن است که خداوند چیزی یا کسی را به هر نحو که بخواهد جعل کند و بیافریند.

خدای تعالی می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۱۱۰]. در آیه شریفه تطهیر نیز واژه «اراده» متعلق به خداوند است و اوست که طهارت اهل بیت را اراده فرموده و آنها را طاهر قرار داده است، نه اینکه از اهل بیت خواسته که طهارت داشته باشند. دلیل دیگر اراده تکوینی آیه، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت(ع) می‌باشد؛ چراکه عصمت اکتسابی نیست؛ زیرا خداوند می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ[۱۱۱].

و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۱۲]. پس وقتی حقیقت عصمت به لطف و فضل پروردگار عنایتی باشد نه اکتسابی، احتمال این که اراده در اینجا اراده تشریعی باشد از میان می‌رود[۱۱۳].

معنای ﴿لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ: «اذهاب» از باب افعال است، یعنی خداوند متعال در ابتدای خلقت اهل بیت(ع) اراده کرده است که پلیدی را از ایشان دور سازد. اذهاب در اینجا به معنای «دفع» است نه «رفع».

معنای «الرجس»: کلمه «رجس» که در فارسی به معنای پلیدی است، مصادیق فراوان و دامنه وسیعی دارد و تمام پلیدی‌های مادی و معنوی را دربر می‌گیرد. راغب اصفهانی در این باره می‌نویسد: الرجس: الشيء القذر...، والرجس يكون على أربعة أوجه: إما من حيث الطبع، و إما من جهة العقل، و إما من جهة الشرع، و إما من كل ذلك كالميتة، فإن الميتة تعاف طبعا و عقلا و شرعا[۱۱۴]؛ پلید چیزی چرکین و آلوده است... و پلیدی چهار وجه دارد: گاهی طبیعت آدمی آن چیز را پلید می‌داند. گاهی عقل، در مواردی دین و در برخی موارد هم از هر سه جهت در چیزی پلیدی وجود دارد، به مانند مردار که طبیعت، عقل و دین دوری از آن را لازم می‌دانند. پس هرچه که موجب تنفر و کوچکی شخصیت فرد شود «رجس» نامیده می‌شود.

معنای ﴿يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: این کلمات بر دفع پلیدی به معنای وسیع تأکید دارد،یعنی خداوند با تأکید خبر می‌دهد که اهل بیت(ع) به هیچ رجس و پلیدی آلوده نشده‌اند. پس اهل بیت به اراده تکوینی خداوند از همه پلیدی‌ها منزه و از همه پلیدی‌ها در امانند و این همان، حقیقت عصمت است. دلالت آیه بر عصمت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه برخی از اهل سنت نیز به آن اعتراف کرده‌اند[۱۱۵].

«اهل بیت» چه کسانی هستند؟ در بررسی کاربرد اهل بیت در اصطلاح قرآن و سنت، روشن می‌شود که اهل بیت معنای خاصی پیدا کرده و معرّف افراد مشخصی است. هر چند «آیه تطهیر» در سیاق آیات مربوط به زنان رسول خداست، ولی ربطی به زنان رسول خدا ندارد و مراد از اهل بیت افراد دیگری هستند. «اهل» در لغت عرب به خانواده و همسر مرد گفته می‌شود و به همین معنی در قرآن مجید بکار رفته است: ﴿وَسَارَ بِأَهْلِهِ[۱۱۶]. «أزواج» عنوان دیگری است که فقط به همسران شخص گفته می‌شود. با توجه به برخی متون حدیث کسا، عنوان «ازواج» جدا و غیر از عنوان «اهل بیت» دانسته شده است. بر اساس پاره‌ای از احادیث، وقتی بانوی بزرگوار امّ‌سلمه که از پیامبر پرسید: أ لست من اهل البيت؟ و با این پرسش از پیامبر درخواست کرد تا داخل کساء شود و مصداق آیه تطهیر گردد، پیامبر فرمودند: «إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ‌(ص)‌»[۱۱۷]؛ تو در مسیر خیر و عاقبت به خیر هستی ولی از «اهل بیت» نیستی و از همسران رسول خدا می‌باشی.

بنابراین از نظر رسول خدا(ص) دو عنوان «ازواج» و «اهل بیت» با هم متفاوت و از یکدیگر جدا هستند و جدایی و تفصیل نیز قاطع شرکت است. پس مراد از «أهل بیتِ» رسول الله(ص) غیر از «ازواج» ایشان می‌باشد. با بررسی استعمالات این عنوان در کتاب، سنت، کلمات صحابه، تابعین، علما و شعرای مختلف در طول تاریخ، روشن می‌شود که عنوان «اهل البیت» فقط برای خمسه طیّبه و ذریه ایشان «عَلَم» شده است. مسلم در صحیح خود به روایتِ دو تن از مشایخ خود چنین نقل می‌کند: «قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ غَدَاةً وَ عَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ‌، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ- ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۱۸]»[۱۱۹]؛ عایشه گفت: صبحگاهان رسول خدا در حالی که رواندازی پشمی و سیاه رنگ بر خود قرار داده بود، حرکت کرد. چیزی نگذشت که حسن بن علی آمد، حضرت او را داخل آن رو انداز نمود، و سپس حسین آمد و او نیز داخل شد، فاطمه آمد و سپس و او را نیز داخل کرد، سپس علی آمد و او را داخل کرد، آن‌گاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا. این روایت به سندهای گوناگون در منابع اهل سنت از صحاح و غیر صحاح روایت شده است و سند حدیثی را که احمد نقل می‌کند مورد تأیید و تصحیح رجال‌شناسان است[۱۲۰].

احمد بن حنبل به سند خود از ام سلمه درباره شأن نزول را آیه تطهیر چنین نقل می‌کند: «فاطمه زهرا(س) برای پدرش غذایی تهیه کرده بود و این غذا را برای پیامبر(ص) آورد آن‌گاه پیامبر به وی فرمود: همسر و دو پسر خود را نیز دعوت کن؛ حسین، حسن و علی(ع) آمدند و در کنار یکدیگر به خوردن غذا مشغول شدند و بر زیراندازی که جای خواب رسول خدا بود حلقه زدند. عبائی که بافته شده سرزمین خیبر بود در کنار ایشان قرار داشت. در آن هنگام که من در اتاق خود مشغول خواندن نماز بودم، آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ نازل شد. امّ‎سلمه در ادامه می‌گوید: «فَأَخَذَ فَضْلَ الْكِسَاءِ فَغَشَّاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ يَدَهُ فَأَلْوَى بِهَا إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ- اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً»؛ رسول خدا کنار عبا را گرفته و به روی خود و این عده انداختند. آن‌گاه دستشان را از زیر عبا بیرون آورده و با اشاره به آسمان، چنین دعا کردند: خدایا این افراد اهل بیت و مخصوصان من هستند؛ پس از آنها پلیدی را دور دار و پاکی ویژه‌ای را به ایشان إعطا بفرما.

در این هنگام سرم را داخل اتاق کردم و از رسول خدا پرسیدم: آیا من جزء شما هستم و مشمول این آیه می‌شوم؟ پیامبر فرمود: شما عاقبت خوبی دارید، عاقبت شما ختم به خیر است»[۱۲۱]. احمد بن حنبل علاوه بر این سند، با سه سند دیگر این قضیه را در مسند آورده است[۱۲۲]. نزدیک به همین معنا را ترمذی به نقل از ام سلمه روایت می‌کند که عرضه داشت: «وَ أَنَا مِنْهُمْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ؟ قَالَ: أَنْتِ عَلَى مَكَانِكِ وَ أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ»[۱۲۳]؛ آیا من نیز با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو دارای جایگاه و مکانت خود هستی و عاقبت خوبی داری.

حاکم نیشابوری در مستدرک به سندش از امّ‌سلمه چنین روایت می‌کند: پیامبر پس از نزول آیه تطهیر، به دنبال علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) فرستادند و آنان را جمع کرده و فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ‌»؛ خدایا اینان اهل بیت من هستند. در آن هنگام امّ‌سلمه می‌گوید: يا رسول الله، ما أنا من أهل البيت؟ ای رسول خدا، آیا من در عنوان اهل بیت داخل هستم؟

پیامبر فرمود: «إنك أهلي خير، و هؤلاء أهل بيتي»[۱۲۴]؛ شما از خوبانِ اهل من هستی، و اینان نیز اهل بیت من هستند. از این حدیث نیز معلوم می‌شود عنوان «اهل بیت» با عنوان «اهل پیامبر» تفاوت دارد. حاکم پس از نقل این روایت در تأیید آن می‌گوید: هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه[۱۲۵]؛ این حدیث بنا بر مبانی بخاری در کتاب خود صحیح است.

عالمان اهل سنت هم‌چون احمد بن حنبل، مسلم، ترمذی[۱۲۶]، ابن حبان و ذهبی[۱۲۷] به صحت این حدیث تصریح دارند[۱۲۸]. و جالب اینجاست که حتی ناصبیِ متعصبی هم‌چون ابن تیمیه نیز به صحت این حدیث اعتراف می‌کند و می‌نویسد: وأما حديث الكساء فهو صحيح[۱۲۹].

در روایت دیگری ترمذی از انس بن مالک نقل می‌کند: «رسول خدا از آن تاریخ که آیه تطهیر نازل شد، به مدت شش ماه درِ خانه صدیقه طاهره فاطمه(س) را به هنگام نماز می‌زد و می‌فرمود: {{متن حدیث|الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ‌، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۱۳۰]؛ ای اهل بیت، هنگام نماز فرا رسیده است و شمایید آن اهل بیت که همواره خدا اراده کرده است که هر گونه پلیدی را از شما دور کند.

سعد بن ابی‌وقاص و «آیه تطهیر»: بر اساس برخی منابع تاریخی، آن‌گاه که معاویه به قدرت رسید دستور داد همگان به امیرالمؤمنین(ع) ناسزا گویند و چون سعد بن ابی‌وقاص از این کار خودداری کرد، معاویه از وی پرسید: چرا به علی بن ابی‌طالب دشنام نمی‌دهی؟ نسائی -به سند خود - جواب سعد بن ابی‌وقّاص را چنین نقل می‌کند: قال: لا أسبه ما ذكرت ثلاثاً قالهن رسول الله(ص) لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم[۱۳۱] لا أسبه ما ذكرت حين نزل الوحي عليه، فأخذ عليا و ابنيه و فاطمة فأدخلهم تحت ثوبه ثم قال: رب هؤلاء أهل بيتي و أهلي، و لا أسبه ما ذكرت حين خلفه في غزوة غزاها... و لا أسبه ما ذكرت يوم خيبر[۱۳۲]؛ سعد در پاسخ معاویه گفت: به علی جسارت نمی‌کنم تا زمانی که سه فرمایش از رسول خدا را به خاطر دارم که اگر یکی از آنها درباره من بود، از باارزش‌ترین نعمت‌ها برای من بهتر بود: نخست در آن زمان که بر پیامبر وحی نازل شد، علی و دو پسرش را به همراه فاطمه به زیر پارچه‌ای داخل نمود، سپس گفت: پروردگارا، اینان اهل بیت و اهل من هستند؛ دوم جانشینی علی در مدینه بجای رسول خدا در واقعه جنگ تبوک که پیامبر به او گفت: جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون است به موسی و سوم پرچمداری روز خیبر که پیامبر گفت: فردا، پرچم را به کسی خواهم داد که خدا محبوب خدا و رسول است و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، و در حالی که علی دچار چشم‌درد بود، با آب دهان رسول خدا مداوا شد و خیبر را فتح نمود.

ابن حجر مکی و «آیه تطهیر»: ابن حجر مکی که از سنّیان متعصّبی است که کتاب صواعق محرقه را در ردّ شیعه نگاشته، می‌نویسد: الآية الأولى: قال الله تعالى ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا أكثر المفسرين على أنها نزلت في علي و فاطمة و الحسن و الحسين[۱۳۳]؛ آیه نخست: آیه تطهیر است که بسیاری از مفسران معقتدند که در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است.

آیه تطهیر از دیدگاه طبری: تفسیر طبری نزد اهل سنت از معتبرترین کتاب‌های تفسیری است[۱۳۴]. وی در ذیل آیه تطهیر احادیثی را نقل می‌کند که بر اساس آنها، آیه تطهیر هیچ ربطی به زنان رسول خدا(ص) ندارد[۱۳۵].[۱۳۶].

عصمت و مسئله جبر

در مسئله جبر و اختیار، مسلمانان به سه دسته تقسیم می‌شوند:

  1. معتزله قائل به تفویضند، یعنی معتقدند که خداوند متعال اعمال بندگان را به خودشان واگذار کرده است.
  2. اشاعره و پیروان آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال خدا است و هر آن چه از عبد سر می‌زند از خدا سر زده است[۱۳۷].
  3. در مقابل این دو قول، شیعیان به پیروی از پیشوایان خود هم تفویض و هم جبر را مردود می‌دانند و به «امر بین الأمرین» قائلند. در احادیث از امامان اهل بیت(ع) آمده است:

«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ‌»[۱۳۸]؛ نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری است میان این دو. حال این سؤال پیش می‌آید که آیا اعتقاد به اراده تکوینی خداوند بر عصمت اهل بیت(ع)، با قول «أمر بین الأمرین» سازگار دارد یا خیر؟ و اگر عصمت اهل بیت(ع) به اراده تکوینی خداوند باشد، آیا معصوم بودن فضیلتی برای اهل بیت خواهد بود؟

در پاسخ به این شبهه می‌گوییم، اگر نزول آیه تطهیر برای اهل بیت فضیلت نبود، حضرت امّ‌سلمه آرزو نمی‌کرد که به زیر کسا داخل گردد و در زمره اهل بیت باشد. اگر اراده خدا بر پاک ساختن اهل بیت(ع) فضیلت نبود، بزرگان صحابه – هم‌چون سعد بن ابی‌وقاص- نمی‌گفتند که اگر نصیب ما می‌شد از دنیا و مافیها بهتر بود. اگر نزول آیه در شأن اهل بیت(ع) فضیلت نبود، خود اهل بیت افتخار نمی‌کردند که این آیه در حقشان نازل شده است[۱۳۹]. اگر فضیلت نبود، عالمان بزرگ فریقین، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از فضائل و مناقب اهل بیت(ع) برنمی‌شمردند. پس اراده خداوند بر پاک گردانیدن اهل بیت(ع) قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل بیت مخلوق خدایند و خداوند پیش از آفرینش آنان از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا آگاه بوده است، چنان‌که می‌فرماید: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ[۱۴۰].

و چون می‌دانست که آنان در دنیا هیچ‌گونه معصیت و خطایی نخواهند داشت، پس اراده کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد. آیه مبارکه: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ[۱۴۱]. نیز شاهد دیگری بر این حقیقت است. بر اساس ظاهر آیه، امامت از پیش برای امامان هدایت‌گر جعل شده و سبب جعل این مقام برای ایشان صبر و یقین آنان بوده است، در حالی که امامان الهی در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزارده‌اند.

حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) در خطبه فدکیه، علم خداوند به عمل بندگان و علم او به آینده را سبب همین گزینش می‌داند[۱۴۲]. پس معلوم می‌شود که خداوند به علم سابق خویش از یقین و شکیبایی ایشان در دنیا آگاه بوده و به همین جهت از پیش مقام امامت و هدایت امت را برای ایشان جعل کرده است، چنان که اگر معلمی در ابتدای امر استعداد شاگردی را کشف کند و یقین داشته باشد که وی در امتحانات آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی می‌دهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل می‌کند. پس موفقیت این شاگرد به اختیار خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است.[۱۴۳].

آیه پنجم: «اهل ذکر»

﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۴۴]. این آیه نیز بر عصمت دلالت می‌کند. در این آیه به «سؤال» از «اهل ذکر» امر شده است. امر به سؤال، یعنی پذیرش جواب و عمل به آن از ائمه(ع) نیز روایت شده که باید به آنها رجوع کنند و مسائل خود را از ایشان بپرسند، ولی بر ائمه(ع) واجب نیست بر هر پرسشی پاسخ بدهند[۱۴۵]. اما آن‌گاه پاسخ به سؤالی داده شد، عمل بر اساس آن واجب خواهد شد و این وجوب عمل بر عصمت اهل ذکر دلالت دارد؛ چراکه به صرف احتمال خطا، فراموشی و یا سهو در پاسخ امام، عمل کردن به آن نیز جایز نخواهد بود و در نتیجه امر پروردگار به سؤال کردن از آنان لغو خواهد شد.[۱۴۶].

پانویس

  1. فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه پژوهی مطالعات قرآنی، شماره۲، ص ۲۸۴-۲۷۶.
  2. «سوگند به اختر قرآن چون فرود می‌‌‏آید. [که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده. و از سر هوس سخن نمی‏ گوید. این سخن به جز وحیی که وحی می‌‌‏شود نیست.»سوره نجم، آیات ۱ تا ۴.
  3. «و از سر هوس سخن نمی‏ گوید»سوره نجم، آیه ۳.
  4. ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ«بگو به شما نمی‏ گویم گنجینه ‏های خدا نزد من است و غیب نیز نمی‏ دانم و به شما نمی‏ گویم که من فرشته‏ ام جز آنچه را که به سوی من وحی می‌‌‏شود پیروی نمی‌‏کنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمی‌‏کنید» سوره انعام، آیه ۵۰.
  5. ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.
  6. «اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد...» سوره نساء، آیه ۵۹.
  7. «بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  8. «و آنچه را [پیامبر اکرم] فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد.» سوره حشر، آیه ۷.
  9. «قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى ‏كند.» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  10. فیومی مقری، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص ۴۹۴.
  11. فرقانی، محمد هادی و عباس‌زاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، ص ۲۸۴-۲۷۶.
  12. «ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى.» سوره اعلی، آیه ۶.
  13. الکافی، ج۸، ص۱۰۶؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰.بخاری در کتاب صحیح خود، حدیث منزلت را این‌گونه از رسول خدا (ص) نقل می‌کند: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» صحیح بخاری، ج۵، ص۲۴. مسلم نیز در صحیح خود می‌نویسد: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰، ح۲۴۰۴.
  14. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد»(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  15. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۹؛ المحیط فی اللغه، ج۱۰، ص۳۲.
  16. «اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.
  17. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  18. «ایراد تنها بر کسانی‌ست که به مردم ستم می‌ورزند»... سوره شوری، آیه ۴۲.
  19. «و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
  20. «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
  21. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  22. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص۱۵۴.
  23. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴ ص۴۰.
  24. یجب ان یکون الامام معصوما لئلا یضل الخلق، شیخ طوسی، قواعد العقاید، ص۱۲۱.
  25. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
  26. «آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  27. اللوامع الاهیه، ص۳۳۲-۳۳۳.
  28. الشافی، ج۳، ص۱۴۱.
  29. ای کسانی که ایمان آورده‏اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.
  30. خراسانی، علی، آیات نام‌دار، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۱.
  31. «و ناسپاسی را برای بندگانش نمی‌پسندد» سوره زمر، آیه ۷.
  32. دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.
  33. فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص۱۱۲.
  34. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۰۷-۱۱۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۱.
  35. «بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  36. ر. ک: بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۵.
  37. ابن‌مردویه، مناقب علی بن ابی‌طالب، ۱۴۲۴ق، ص۲۳۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۹۰ و ۱۹۱.
  38. مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۶.
  39. جابر بن عبدالله انصاری، در روایتی که به حدیث جابر معروف است، از پیامبر (ص) درباره واژه "اولی الامر" سؤال کرد. پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من‌ هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی. خزاز رازی، کفایه الاثر، ۱۴۰۱ق، ص۵۴-۵۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲، ج۱، ص۳۴۱. امام باقر (ع) در تفسیر این آیه می‌فرماید: «اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمه‌اند، تا آنکه روز قیامت برپا شود». ایشان در جای دیگر نیز فرموده است: «خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است و همه مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است» بحرانی، البرهان، اسماعیلیان، ص۳۸۳ و ۳۸۶. امام صادق (ع) نیز می‌فرماید: «آنان (اولی الامر) علی بن ابی طالب، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر یعنی من هستیم. سپاس خدا را به‌جای آورید که امامان و رهبرانتان را در زمانی به شما شناساند که مردم آنان را انکار می‌کنند». عیاشی، تفسیر عیاشی، ۱۳۶۳ش، ص۲۵۲، ح۱۷۴.
  40. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ‌ داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۰۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۴، ص۳۹۹. با این حال علمای اهل سنت درباره مصادیق اولو الامر دیدگاه‌های مختلفی دارند. مصادیقی چون خلفای سه گانه، عالمان دینی، فرماندهان سریه‌ها، فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳، ۱۱۴. و اهل حل و عقد از این جمله‌اند. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳.
  41. ر. ک: الهی راد، صفدر، انسان‌شناسی، ص۲۰۹.
  42. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  43. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۷۱.
  44. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۵.
  45. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب و نیز نک: سیوطی، الدرّ المنثور، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۸۷؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۰ـ۵۱؛ امینی، الغدیر، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۳۰۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۶۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۲۰۸؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۲.
  46. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۳۹۹.
  47. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  48. اراده دو گونه است: تکوینی و تشریعی. اراده تکوینی، اراده‌ای است که متعلق آن، وجود موجودات بوده و تخلف‌پذیر نیست: ﴿إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (سوره یس، آیه ۸۲). اراده تشریعی، اراده‌ای است که از انسان بالغ عاقل قادر می‌خواهد، فلان عمل را انجام دهد. در این نوع، اراده انسان نیز نقش دارد و خداوند از انسان می‌خواهد با اختیار خود، عملی را انجام داده یا ترک نماید. در این گونه، ممکن است، مراد از اراده تخلف نماید. متعلق این اراده مجموعه قوانین و بایدها و نبایدهای فقهی و اخلاقی است. ینابیع الموده، ص۱۱۵.
  49. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۲.
  50. «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
  51. ابوسعید خدری از رسول خدا (ص) نقل کرده است: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی خَمْسَةٍ: فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ، وَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»، الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۴؛ جامع البیان، ج۲۲، ص۱۱، ح۲۸۴۹۰. در این حدیث و مانند آن، مصادیق اهل بیت روشن بیان شده است. آلوسی می‌نویسد: "و أخبار إدخاله علیا و فاطمة و ابنیهما رضی الله تعالی عنهم تحت الکساء و قوله علیه الصلاة والسلام اللّهم هؤلاء أهل بیتی و دعائه لهم و عدم إدخال أم سلمة أکثر من أن تحصی و هی مخصصة لعموم أهل البیت بأی معنی کان البیت فالمراد بهم من شملهم الکساء و لا یدخل فیهم أزواجه". روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۱۹۵. سیوطی نیز آورده است: عن أبی الحمراء رضی الله عنه قال حفظت من رسول الله ثمانیة أشهر بالمدینة لیس من مرة یخرج إلی صلاة الغداة الا أتی إلی باب علی رضی الله عنه فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال الصلاة الصلاة ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۹۹. در صحیح مسلم و سنن ترمذی نیز آمده: سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل کرده است: هنگامی‌ که آیه: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ. «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱. نازل شد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را فراخواند و آنگاه گفت: خدایا! اینها اهل من‌اند «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً (ع) فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی‌»؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۴۱۴: همچنین در روایت دیگری آمده است: «قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِیُّ (ص) غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا».
  52. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۴۹-۵۲؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۱.
  53. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  54. تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
  55. المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ - ۳۱۶.
  56. درباره امیرمؤمنان (ع) گفته شده است که: قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کم‌ترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت‌المال در لحظاتی که امام (ع) مشغول کار دیگری می‌شدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر (ص) و اهل‌بیت (ع) ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان (ع) می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ شما بر این کار قادر نیستید، و لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج‌البلاغه، نامه ۳، ص۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۶، ص۲۰۵.
  57. ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کم‌ترین تجاوز از حق - که مصداق آن ترک أولا است - و بیشترین انحراف از آن - که مصداقش کفر و شرک است- می‌شود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم (ع) نسبت داده شده است، نباید منافاتی با عصمت ایشان داشته باشد؛ چراکه عصمت انبیاء با دلایل عقلی و نقلی فراوان اثبات شد و هیچ تردیدی در آن نیست. پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم، چیزی جز ترک اولی نخواهد بود،؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای پیامبران و اولیاء خدا تجاوز از حق به حساب می‌آید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «عصیان» نیز داده شده است که ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى [«و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱]. در این مورد هم باید گفت: «عصیان» معنایی بیشتر از ترک طاعت ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر (ع) نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شده‌اند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی ظواهر آیات و روایات با دلایل قطعی در تعارض بود، باید از ظهور آیات و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیل‌هایی قطعی بر نفی تجسیم خداوند وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت خدای تعالی به دست می‌آید. در اینجا بر اساس اصل یاد شد، باید از ظهور رفع ید و یا آن را تأویل کرد. در مورد عصمت انبیاء نیز ادله قطعی فراوانی وجود دارد؛ از این‌رو هر جا ظاهر آیه یا روایتی بر عدم عصمت پیامبران دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.
  58. «به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  59. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  60. «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.
  61. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
  62. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  63. «و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
  64. «اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.
  65. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۱۶.
  66. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۴.
  67. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  68. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری» سوره اعلی، آیه ۶.
  69. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  70. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۴.
  71. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
  72. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  73. تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیر المؤمنین(ع) (ابن عقدة)، ص۱۸.
  74. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  75. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹ – ۱۳۰.
  76. «بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  77. «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
  78. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۵.
  79. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  80. تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
  81. المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ – ۳۱۶.
  82. درباره امیر مؤمنان(ع) گفته شده است که: قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیان‌گر آن است که امیر مؤمنان کم‌ترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت المال در لحظاتی که امام(ع) مشغول کار دیگری می‌شدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان(ع) می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ شما بر این کار قادر نیستید، لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج البلاغة نامه۳، ص۷۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۶، ص۲۰۵.
  83. ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کم‌ترین تجاوز از حق -که مصداق آن ترک اولی است - و بیشترین انحراف از آن -که مصداقش کفر و شرک است- می‌شود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم(ع) نسبت داده شده است نباید منافاتی با عصمت ایشان داشته باشد؛ چراکه عصمت انبیاء با دلایل عقلی و نقلی فراوان اثبات شد و هیچ تردیدی در آن نیست؛ پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم چیزی جز ترک اولی نخواهد بود؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای پیامبران و اولیاء خدا تجاوز از حق به حساب می‌آید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. اما علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «عصیان» هم داده شده است ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى. در این مورد هم باید گفت «عصیان» معنایی بیشتر از ترک طاعت ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر(ع) نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شده‌اند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی ظواهر آیات و روایات با دلایل قطعی در تعارض بود باید از ظهور آیات و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیل‌هایی قطعی بر نفی تجسیم خداوند وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت خدای تعالی به دست می‌آید. در اینجا بر اساس اصل یاد شده باید از ظهور رفع ید و یا آن را تأویل کرد. در مورد عصمت انبیاء نیز ادله قطعی فراوانی وجود دارد، از این رو هر جا ظاهر آیه یا روایتی بر عدم عصمت پیامبران دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.
  84. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  85. «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
  86. «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.
  87. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
  88. «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
  89. «و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم می‌ورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
  90. «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵ و سوره اعراف، آیه ۱۹
  91. «پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  92. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۹.
  93. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانیکه از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  94. در ذیل این آیه از معصوم روایت شده است: «هم اولو الأمر الذين أمر الله بطاعتهم»؛ أهل بیت(ع) مصداق اولو الأمر هستند همان‌ها که خداوند مردم را به اطاعت از ایشان امر کرده است؛ ر.ک: تفسیرالبرهان، ج۲، ص۱۱٣؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۷؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۹۳.
  95. اطاعت از پدر و مادر بنا به آیه شریفه ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا واجب است؛ چراکه اطاعت اوامر و نواهی پدر و مادر از مصادیق احسان و مهربانی به آنهاست؛ اما اطاعت از آنها اطلاق ندارد، بلکه مقیّد است به این که آنها امر به حرام نکرده باشند. به عبارت دیگر، به نص صریح قرآن که اطاعت پدر و مادر تا آنجا وجوب دارد که امر به حرام نکرده باشند، از این‌رو ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا اگر پدر و مادر، تو را بر شرک به خدا که آن را به حق نمی‌دانی وادار کنند، در این صورت دیگر آنها را اطاعت مکن. اگر اطاعت از پدر و مادر اطلاق داشت، باید معتقد به عصمت آنها می‌شدیم.
  96. گفتنی است که اشاره به بیان فخر رازی به جهت قانع کردن اهل سنت و کسانی که پیرو فخررازی هستند، آورده شده است. وی در ذیل این آیه می‌نویسد: الآية دالة على أن الأنبياء(ع) معصومون عن المعاصي، والذنوب لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد و إنه محال؛ تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.
  97. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۹۷.
  98. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  99. تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۴.
  100. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۱، ش۳۵۰. با تحقیق و بررسیِ تک تک راویان این سند می‌توان گفت همه آنها مورد وثوق رجال شناسان اهل سنت هستند.
  101. عن ابن عباس في قوله تعالى ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ، نزلت في علي بن أبي طالب خاصة؛ تفسیر الجبری، ص۲۷۵.
  102. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  103. مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۸۸. کتاب تفسیر «یعقوب بن سفیان» در دسترس نیست، از این رو دلیل این حدیث را به واسطه کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل کردیم و سند این حدیث نیز صحیح است.
  104. شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ش۳۵۷.
  105. تفسیر الرازی، ج۱۶، ص۲۲۰ – ۲۲۱.
  106. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۱۰۳.
  107. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  108. مثل احکامی که اختصاص به شخص رسول الله(ص) دارد که در فقه معین شده است، از جمله واجب بودن مستحبات نافله شب و غیره بر آن حضرت.
  109. «خداوند برای شما آسانی می‌خواهد و برایتان دشواری نمی‌خواهد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
  110. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  111. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند.».. سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  112. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  113. به نظر ما شبهه این که عصمت اکتسابی باشد، ناشی از این است که برای عصمت مراتب قائل شویم، همان‌طوری که برخی از بزرگان، حضرتِ سلمان محمدی را نیز معصوم شمرده‌اند (دلائل الصدق، ج۵، ص۲۵۱)؛ ولی اصل مبنا را نمی‌توان پذیرفت.
  114. المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۸.
  115. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۰؛ تفسیر الرازی، ج۲۵، ص۲۰۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۶، ص۲۳۷؛ تفسیر الألوسی، ج۲۲، ص۱۲.
  116. «و خانواده‌اش را (با خود) برد» سوره قصص، آیه ۲۹.
  117. تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۱۱، ش۲۱۷۳۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۳؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲، ص۸۲، ش۷۰۲؛ مناقب علی بن أبی طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۳۰۱، ص۴۷۸؛ جامع الأصول، ج۹، ص۱۵۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۷ با اندکی اختلاف الفاظ.
  118. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  119. صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰.
  120. برخی از عالمان بزرگ سنی معتقدند که احمد بن حنبل به صحت تمامی احادیث کتاب مسندش ملتزم شده است؛ ر.ک: نیل الأوطار، ج۱، ص۱۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۱۰؛ خصائص مسند أحمد (مدینی)، ص۱۶ - ۱۷؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۶.
  121. مسند أحمد، ج۶، ص۲۹۲؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۴۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۵؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۷؛ منهاج السنة، ج۷، ص۴۹ - ۱۵۰؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴، ش۲۶۶۶. گفتنی است که امّ‌سلمه بزرگ بانویی است که قدر و منزلت ویحتی در میان شیعیان ناشناخته مانده است. به خاطر فراوانی تقوا، فضیلت و علاقه وافر ایشان به اهل بیت، احترام بر آن بانو بر همه ما واجب است.
  122. مسند أحمد، ج۱، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ج۴، ص۱۰۷، ج۶، ص۳۲۳.
  123. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۳۵۸ و ص۳۲۸، ش۳۸۷۵.
  124. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶. این روایت نیز دارای سندهای گوناگون است.
  125. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶.
  126. ترمذی پیرامون این حدیث می‌نویسد: هذا حديث حسن صحيح، وهو أحسن شيء روى في هذا الباب؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۱، ح۳۹۶۳. همچنین ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۰، ص۳۴۷.
  127. تلخیص المستدرک، ج۲، ص۴۵۱؛ أعلام النبلاء، ج٢، ص١٢٢.
  128. برای دیدن نظر این عالمان پیرامون صحت حدیث ر.ک: الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۶.
  129. منهاج السنة، ج۵، ص۶.
  130. سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۲۵۹؛ همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۸؛ مسند أحمد، ج۳، ص۲۵۹؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۵۹، ح۳۹۷۸؛ مسند أبی داوود، ص۲۷۴؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۲۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۶، ح۲۶۷۱؛ أسد الغابة، ج۵، ص۵۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۳۴؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۲۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۶، ش۳۷۶۳۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸، ش۶۳۷؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۵۷۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ مناقب علی بن أبی طالب(ع) وما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۳۰۴، ش۴۸۸؛ إمتاع الأسماع، ج۵، ص۳۸۷؛ تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۹، ش۲۱۷۲۹.
  131. این جمله در عرب ضرب المثلی است که بیانگر ارزش و اهمیت موضوع است.
  132. خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی): ۸۱ - ۸۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۲۲ - ۱۲۳، ش۸۴۳۹. همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸ - ۱۰۹. گفتنی است که برخی از اهل سنت در این حدیث دست به تحریفات عجیبی زده‌اند.
  133. الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۲۱.
  134. طبری مورد تجلیل اهل تسنن و نزد آنان محترم است از همین رو بر طبق قاعده باید روایت و حرف وی را بپذیرند اما تعصب بیش از حد برخی باعث برخورد دوگانه با طبری شده است. به عنوان مثال ابن تیمیه در منهاج السنة دچار تناقض‌گویی شده و گاه ضمن تجلیل از طبری به کلام وی استدلال و او را مقبول و مورد اعتماد معرفی می‌کند. برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۱، ص۶۶؛ ج۲، ص۲۸۶؛ ج۴، ص۴۱ و ج۶، ص۲۹. اما در جایی که طبری سخنی برخلاف نظر او می‌گوید و یا حدیثی نقل می‌کند که مورد استناد و استدلال شیعه است، وی را نفی و طرد می‌کند (برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۱۰۲ و ۱۵۲). این برخورد دوگانه علاوه یر تعصب، نشان دهنده بی‌مبنائی ابن تیمیه است؛ ولی ما در بحث‌های خود به قواعد و موازین مناظره التزام و تعهد داریم، و سنیان چاره‌ای ندارند جز این که استدلال ما به روایات معتبر -که در کتب عالمان مورد وثوق اهل تسنن نقل شده است- را بپذیرند.
  135. تفسیر الطبری، ج٢٢، ص۸ - ١٢.
  136. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۰۷-۱۱۸.
  137. ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.
  138. الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.
  139. امام حسن مجتبی(ع) در خطبه‌ای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند، «نَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ نَبِیِّکُم أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً»؛ تذکرة خواص الأمة، ص۱۹۸.
  140. «آیا آنکه آفریده است نمی‌داند؟ با آنکه او نازک‌بین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
  141. «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
  142. ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.
  143. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۱۸.
  144. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  145. الکافی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ح۳.
  146. حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۱۲۰.