بحث:اثبات عصمت امام در قرآن: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
(۲۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''[[عصمت امام]]''' به معنای مصونیت ایشان از اقسام [[گناهان]]، [[خطا]] و [[نسیان]] را میتوان از دلالت برخی [[آیات]] استفاده نمود. برخی از این آیات مختص [[عصمت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} است مانند: آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]] میدهند و یا آیاتی که امر به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت میکنند و ... . برخی دیگر از آیات دلالت بر عصمت پیامبر و امامان {{ع}} دارند مانند: [[آیه ابتلا]]؛ [[آیه اولی الامر]]؛ [[آیه صادقین]] و [[آیه تطهیر]]. | |||
== | == مقدمه == | ||
== [[ | عصمت به معنای مصونیت امامان معصوم از اقسام [[گناهان]]، خطا و نسیان و... را میتوان از دلالت برخی آیات استفاده نمود<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمد هادی]] و [[محمد عباسزاده جهرمی|عباسزاده جهرمی، محمد]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، دوفصلنامه شبهه پژوهی مطالعات قرآنی، شماره۲، ص ۲۸۴-۲۷۶.</ref>. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند: | ||
عصمت | |||
== ادله خاص عصمت رسول خدا == | |||
مراد از این بخش، آیاتی است که به نوعی دلالت بر [[عصمت]] [[پیامبراکرم]] میکنند. این آیات را میتوان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود. | |||
=== آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]] میدهند === | |||
به عنوان نمونه [[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای [[پیامبراکرم]] را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و میفرماید: {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«[[سوگند]] به اختر [[قرآن]] چون فرود میآید. [که] [[یار]] شما نه [[گمراه]] شده و نه در [[نادانی]] مانده. و از سر [[هوس]] سخن نمی گوید. این سخن به جز وحیی که [[وحی]] میشود نیست.»سوره نجم، آیات ۱ تا ۴.</ref>. برخی [[مفسران]] معاصر معتقدند، از [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی}}<ref>«و از سر [[هوس]] سخن نمی گوید»سوره نجم، آیه ۳.</ref>. چنین استفاده میشود که [[رفتار]] و [[سیره پیامبر]] علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون [[اذن]] [[وحی]] نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه [[استنباط]] کنیم از [[آیات]] دیگری<ref>{{متن قرآن|قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ}}«بگو به شما نمی گویم گنجینه های [[خدا]] نزد من است و [[غیب]] نیز نمی دانم و به شما نمی گویم که من فرشته ام جز آنچه را که به سوی من [[وحی]] میشود [[پیروی]] نمیکنم بگو آیا [[نابینا]] و [[بینا]] یکسان است آیا [[تفکر]] نمیکنید» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>. چنین چیزی استظهار میشود<ref>ر. ک: [[عبدالله جوادی آملی|جوادی آملی، عبدالله]]، [[تفسیر موضوعی قرآن کریم - جوادی آملی (کتاب)| تفسیر موضوعی قرآن]]، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.</ref>. | |||
=== آیاتی که امر به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت میکنند === | |||
[[قرآن کریم]] در آیهای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبراکرم]] {{صل}} [[امر]] کرده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ...}}<ref>«اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد...» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> و مثل {{متن قرآن|قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ}}<ref>«بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.» سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref>. [[بدیهی]] است که [[مقام]] آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است و الا منجر به تناقض خواهد شد. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]] امر فرموده نیز قابل استفاده است: {{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا}}<ref>«و آنچه را [پیامبر اکرم] فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد.» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. | |||
=== آیاتی که پیامبر را [[اسوه حسنه]] معرفی میکنند === | |||
مصونیت [[پیامبر اکرم]] را میتوان از آیهای که آن حضرت را به عنوان اسوهای [[نیکو]] یاد کرده نیز استفاده نمود. آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. واژه «[[اسوه]]» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. [[قدوه]] نیز در مورد کسی به کار میرود که به او [[اقتدا]] میشود. <ref>فیومی مقری، [[احمد بن محمد]]، المصباح المنیر، ص ۴۹۴.</ref>. کیفیت [[استدلال]] به این [[آیه]] چنین است که [[خدای متعال]]، [[پیامبراکرم]] را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] دیگران معرفی کرده است. با [[عنایت]] به معنای لغوی اسوه، این آیه در شمار آیاتی قرار میگیرد که به نحو مطلق به اقتدا و [[اطاعت از رسول خدا]] [[امر]] کردهاند و چنانچه گذشت، امر مطلق به [[اطاعت]] از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر [[معصوم]] و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمد هادی]] و [[محمد عباسزاده جهرمی|عباسزاده جهرمی، محمد]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، ص ۲۸۴-۲۷۶.</ref>. | |||
=== آیاتی که بر عدم صدور [[فراموشی]] آن حضرت تاکید میکنند === | |||
آنچه باقی میماند [[عصمت]] آن حضرت از [[نسیان]] و [[فراموشی]] است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین میفرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى}}<ref>«ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى.» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>. | |||
=== کیفیت استدلال === | |||
این [[آیات]] به ضمیمه [[حدیث نبوی]] [[منزلت]]{{متن حدیث|أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}<ref>الکافی، ج۸، ص۱۰۶؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰.[[بخاری]] در کتاب صحیح خود، حدیث منزلت را اینگونه از [[رسول خدا]] {{صل}} [[نقل]] میکند: {{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} صحیح بخاری، ج۵، ص۲۴. [[مسلم]] نیز در صحیح خود مینویسد: {{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}} صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰، ح۲۴۰۴.</ref> بر عصمت [[امامان معصوم]] که [[جانشینان]] آن [[حضرت]] هستند دلالت میکنند چه اینکه [[رسول خدا]] در این [[روایت]] خطاب به [[امیرالمومنین]] میفرمایند: ای علی منزلت و جایگاه تو نسبت به من مانند منزلت و جایگاه [[هارون]] است نسبت به [[حضرت موسی]]. بر اساس این روایت تمامی منازل و مقاماتی که هارون نسبت به حضرت موسی داشت، امیرالمومنین نیز نسبت به رسول خدا خواهد داشت و از جمله آنها عصمت از [[گناه]]، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] است که آیات مورد نظر این مصونیت را برای رسول خدا به [[اثبات]] میرسانند از این رو این صفت برای [[جانشینان رسول خدا]] که اولین آن [[امام]] امیرالمومنین است نیز به اثبات خواهد رسید. | |||
== ادله عام عصمت پیامبر و امامان == | |||
مراد از این بخش آیاتی است که دلالت بر [[عصمت رسول خدا]] و اوصیای ایشان دارند. از [[آیات]] این دسته نه تنها [[عصمت رسول خدا]] به دست میآید بلکه [[عصمت]] [[جانشینان]] و اوصیای آن [[حضرت]] که همان [[امامان معصوم]] هستند نیز قابل استفاده است. در این بخش اهم آیاتی را که مرتبط با عصمت ایشان است بررسی مینماییم. | |||
=== [[آیه ابتلا]] === | === [[آیه ابتلا]] === | ||
{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | قرآن در [[آیه ۱۲۴ سوره بقره]] از [[امتحان]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} و آزمونهایی [[الهی]] سخن گفته و یادآور شده است که [[ابراهیم]] آن آزمونها را با [[موفقیت]] کامل پشت سر گذاشت. در این هنگام خداوند او را به [[مقام امامت]] نایل ساخت. ابراهیم {{ع}} درباره این [[مقام]] برای [[فرزندان]] خویش سؤال کرد که آیا آنان نیز از چنین مقامی برخوردارند؟ خداوند در پاسخ او فرمود: (این [[عهد]] و [[پیمان الهی]] شامل [[ظالمان]] از [[فرزندان]] او نمیشود.) متن [[آیه]] چنین است: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد»(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | ||
==== | ==== کیفیت استدلال ==== | ||
[[ظلم]] در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است<ref>ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۹؛ المحیط فی اللغه، ج۱۰، ص۳۲.</ref> و در اصطلاح به معنای [[تجاوز]] از حدّی است که [[شارع]] یا عرف معین کرده است؛ لذا [[معصیت]] [[صغیره]] و [[کبیره]] ظلم است؛ زیرا [[گناه]] کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است. | |||
به | |||
[[ | ظلم دارای اقسامی است: | ||
# '''[[ظلم به خدا]]''': بزرگترین ظلم به خدا، [[شرک]] و [[کفر]] است؛ [[خداوند متعال]] میفرماید: {{متن قرآن|فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ}}<ref>«اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. | |||
# '''[[ظلم به دیگران]]''': [[خداوند]] میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ...}}<ref>«ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند»... سوره شوری، آیه ۴۲.</ref>. | |||
# '''[[ظلم به خود]]''': خداوند میفرماید: {{متن قرآن|وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ}}<ref>«و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.</ref> و میفرماید: {{متن قرآن|وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ}}<ref>«و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.</ref>. | |||
از عبارت: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> استفاده میشود [[عهد امامت]] به هیچ ظالمی نمیرسد و کسی جز [[معصوم]] [[شایسته]] [[امامت]] نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در [[دوران کودکی]] نداشته است. | |||
[[مردم]] در مورد ظلم بر چهار دستهاند و قسم پنجمی هم متصوّر نیست: | |||
# کسانی که در [[طول عمر]] خود ظالمند. | |||
# کسانی که در [[طول عمر]] خود طاهر و [[منزّه]] از گناهند. | |||
# کسانی که در ابتدای [[عمر]] خود [[ظالم]] ولی در پایان عمر [[توبه]] میکنند. | |||
# کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از [[گناه]] منزّهاند، ولی در آخر عمر ظالمند. | |||
از [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} محال است که از [[خدای تعالی]] درخواست کند [[عهد]] و [[مقام امامت]] را به دسته اول و چهارم از ذریهاش بدهد. پس به طور قطع، دعای حضرت ابراهیم {{ع}} شامل حال این دو دسته نیست. تنها قسم دوّم و سوّم باقی میماند و ظالمی که [[خداوند]] [[عهد امامت]] را از او [[نفی]] میکند، نیست مگر مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است)؛ در نتیجه مورد دوّم باقی میماند (یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و [[آلودگی]] [[پاک]] بوده است) و این بر کسی غیر [[معصوم]] منطبق نیست. | |||
پس از چهار قسم بالا دو قسمش را حضرت ابراهیم {{ع}} از خداوند نخواست و از دو قسمی که خواست، یک قسمش [[مستجاب]] شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد<ref>[[سید قاسم علیاحمدی|علیاحمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص۱۵۴.</ref>. | |||
علاوه بر برداشتهای قبلی دو تقریر دیگر در [[استدلال]] به [[آیه ابتلاء]] بیان شده است: | |||
==== تقریر اول ==== | |||
[[فخر رازی]] از جمله {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} بر معصوم بودن حضرت ابراهیم {{ع}} به عنوان [[امام]] استدلال کرده و گفته است: "این جمله دلالت میکند که [[ابراهیم]] {{ع}} از همه [[گناهان]] معصوم بوده است؛ زیرا امام، کسی است که به او [[اقتدا]] میشود. در این صورت اگر از او گناهی سر بزند، [[پیروی]] از او در آن گناه، [[واجب]] است و در نتیجه ما [[مرتکب گناه]] خواهیم شد و این [[باطل]] است؛ زیرا لازمۀ [[معصیت]] بودن فعل، این است که انجام آن ممنوع و [[حرام]] است و از طرفی چون [[پیروی از امام]] واجب است، انجام آن واجب خواهد بود و جمع میان [[واجب]] و [[حرام]] در یک فعل و در یک [[زمان]] محال است"<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴ ص۴۰.</ref>. | |||
توضیح [[استدلال]] [[فخر رازی]] این است که در [[آیه]] یاد شده، [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} به عنوان [[امام]] و [[پیشوای مردم]] از جانب [[خداوند]] معرفی شده است. از طرفی [[فلسفه امامت]]، [[هدایت]] [[انسانها]] به [[راه مستقیم]] [[الهی]] و [[رسیدن به کمال]] مطلوب است. این غرض بدون [[وجوب اطاعت]] و [[پیروی از امام]] حاصل نخواهد شد. از سوی دیگر، [[حق و باطل]] و [[طاعت]] و [[معصیت]] را باید در گفتار و [[رفتار امام]] جست وجو کرد. در این صورت اگر امام [[معصوم]] نباشد، به جای آنکه [[بشر]] را هدایت کند، [[گمراه]] خواهد کرد و این خلاف فلسفه امامت است. | |||
اگر چه فخرالدین رازی در بحث امامتِ [[علم کلام]]، [[معصوم بودن امام]] را لازم نمیداند، ولی مقتضای استدلال یاد شده این است که امام ([[جانشین پیامبر]]) باید معصوم باشد؛ زیرا او نیز همچون [[پیامبر]] مقتدای [[مردم]] در [[حلال و حرام]] و طاعت و معصیت است. او [[هدایتگر]] مردم به راه [[سعادت]] و [[رستگاری]] است و بر این اساس باید معصوم باشد. این دقیقاً با استدلال [[متکلمان شیعه]] بر [[لزوم عصمت امام]] هم آهنگ است. چنان که [[محقق طوسی]] گفته است: "امام باید معصوم باشد تا موجب [[گمراهی]] مردم نگردد"<ref>{{عربی|یجب ان یکون الامام معصوما لئلا یضل الخلق}}، شیخ طوسی، قواعد العقاید، ص۱۲۱.</ref>. | |||
==== تقریر دوم ==== | |||
[[متکلمان]] و [[مفسران]] [[امامیه]] با استناد به جملۀ {{متن قرآن|لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} بر [[عصمت امام]] استدلال کرده اند<ref>التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. صورت استدلال به این نحو است: خداوند فرموده است که [[عهد]] او ـ یعنی [[امامت]] ـ نصیب [[ظالم]] نمیشود. کسی که [[مرتکب گناه]] گردد خواه در آشکار یا پنهان، [[ظلم]] کرده است؛ زیرا فرد [[گناهکار]] [[حدود الهی]] را نقض کرده است و به [[نص قرآن]] کسی که حدود الهی را نقض کند، [[ظالم]] است: {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>. | |||
[[فاضل مقداد]] [[استدلال]] یاد شده را چنین تقریر کرده است: غیرمعصوم ظالم است؛ ظالم [[شایسته]] [[امامت]] نیست لذا غیرمعصوم شایسته امامت نیست. | |||
بیان صغری: [[ظلم]] یعنی چیزی در غیر جایگاه مناسب خود نهاده شود، و غیر [[معصوم]] چنین میکند. بیان کبری: [[خداوند]] فرموده است: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} و مقصود از ([[عهد]])، امامت است؛ زیرا قبل از این [[آیه]]، جملۀ {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}} آمده است<ref>اللوامع الاهیه، ص۳۳۲-۳۳۳.</ref>. | |||
پس قرینه [[سیاق]] گویای این است که مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا خداوند [[مقام امامت]] را به [[ابراهیم]] عطا کرد و آنگاه ابراهیم آن را برای [[فرزندان]] خود درخواست نمود و خداوند در پاسخ فرمود: (عهد من نصیب [[ظالمان]] نمیشود). | |||
اگر مقصود از عهد در جمله {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}} [[عهد امامت]] نباشد، پاسخ با سؤال هماهنگ نخواهد بود. علاوه بر این اگر عهد را بر معنای عام آن حمل کنیم باز هم شامل [[امامت]] خواهد شد و مفاد آیه ـ اینکه [[عهد الهی]] خواه [[نبوت]] باشد یا امامت ـ نصیب ظالمان نمیگردد<ref>الشافی، ج۳، ص۱۴۱.</ref>. | |||
=== [[آیه اولی الامر]] === | |||
آیه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً}}<ref>ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.</ref> "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا [[مؤمنان]] را به [[اطاعت از خدا]]، [[پیامبر]] {{صل}} و [[اولیالأمر]] [[فرمان]] داده است<ref>[[علی خراسانی|خراسانی، علی]]، [[آیات نامدار (مقاله)|آیات نامدار]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۱ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم ج۱]]؛ [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۱.</ref>. | |||
==== کیفیت استدلال ==== | ==== کیفیت استدلال ==== | ||
[[ | [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ}}. در این آیه [[اطاعت از اولی الامر]] در سیاق [[اطاعت خداوند]] و [[اطاعت رسول]] قرار گرفته است، [[بدیهی]] است اطاعت از خدا و [[رسول]] به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی [[واجب]] است؛ بنابراین [[اطاعت اولی الامر]] هم علیالاطلاق و بدون قید و شرط [[واجب]] است. از سوی دیگر [[اطاعت]] مطلق مستلزم [[معصوم]] بودن [[اولی الامر]] از هر گونه [[خطا]] و [[اشتباه]] است زیرا [[پیروی]] و [[فرمانبرداری]] بیچون و چرا تنها از فردی واجب میشود که از هر گونه خطا و [[لغزش]] [[پاک]] و مبرا باشد و [[خداوند]] حکیمی که [[کفر]] و [[عصیان]] را از بندگانش [[ناپسند]] شمرده است {{متن قرآن|وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ}}<ref>«و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد» سوره زمر، آیه ۷.</ref> هرگز [[اطاعت از غیر معصوم]] را به صورت مطلق واجب نمیکند<ref>دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.</ref>. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین [[وجوب اطاعت]] مطلق و [[لزوم عصمت]] ـ مورد اعتراف [[دانشمندان اهل سنت]] نیز قرار گرفته است<ref>فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص۱۱۲.</ref><ref> [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ (کتاب)|معارف و عقاید ۵]]، ص۱۰۷-۱۱۱؛ [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۵۱.</ref> | ||
[[ | به بیانی دیگر وجه دلالت این آیه بر [[عصمت امام]] از آن جهت است که: | ||
# مقارنت [[اطاعت از پیامبر]] با [[اطاعت از اولی الامر]] بر این امر دلالت میکند که قلمرو [[وجوب اطاعت از اولی الامر]] در همه حوزههای مشترک میان ایشان و [[پیامبر]] است. | |||
# اطاعت از اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی آمده است و اگر اینان [[معصوم]] نباشند نمیتوانند به نحو مطلق مورد اطاعت باشند و لازم میآید که [[خداوند]] ما را امر به اطاعت از کسانی فرموده که مانع [[سعادت]] هستند و این [[نقض غرض الهی]] و خلاف [[حکمت]] است: {{متن قرآن|إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ}}<ref>«بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.</ref>. | |||
# [[روایات]] متعددی در [[منابع شیعه]]<ref> ر. ک: بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۵. </ref> و [[اهل سنت]]<ref>ابنمردویه، مناقب علی بن ابیطالب، ۱۴۲۴ق، ص۲۳۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۹۰ و ۱۹۱. </ref> وجود دارد که مراد از "[[اولی الامر]]" را [[ائمه معصومین]] {{ع}} معرفی میکنند<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[آیات ولایت در قرآن (کتاب)|آیات ولایت در قرآن]]، ص۱۱۶.</ref><ref>جابر بن عبدالله انصاری، در روایتی که به حدیث جابر معروف است، از پیامبر {{صل}} درباره واژه "اولی الامر" سؤال کرد. پیامبر {{صل}} در پاسخ فرمود: «آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی. خزاز رازی، کفایه الاثر، ۱۴۰۱ق، ص۵۴-۵۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲، ج۱، ص۳۴۱. امام باقر {{ع}} در تفسیر این آیه میفرماید: «اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمهاند، تا آنکه روز قیامت برپا شود». ایشان در جای دیگر نیز فرموده است: «خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است و همه مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است» بحرانی، البرهان، اسماعیلیان، ص۳۸۳ و ۳۸۶. امام صادق {{ع}} نیز میفرماید: «آنان (اولی الامر) علی بن ابی طالب، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر یعنی من هستیم. سپاس خدا را بهجای آورید که امامان و رهبرانتان را در زمانی به شما شناساند که مردم آنان را انکار میکنند». عیاشی، تفسیر عیاشی، ۱۳۶۳ش، ص۲۵۲، ح۱۷۴.</ref> [[مفسران]] [[امامیه]] بر اساس این [[روایات]]، مصداقهای [[اولو الامر]] را [[امامان دوازدهگانه]] میدانند<ref>طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۰۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۴، ص۳۹۹. با این حال علمای اهل سنت درباره مصادیق اولو الامر دیدگاههای مختلفی دارند. مصادیقی چون خلفای سه گانه، عالمان دینی، فرماندهان سریهها، فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳، ۱۱۴. و اهل حل و عقد از این جملهاند. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳. </ref>. | |||
با توجه به مطالب بیش گفته [[آیه اولی الامر]]، دلالت بر [[عصمت امامان]] دارد<ref>ر. ک: [[صفدر الهی راد|الهی راد، صفدر]]، [[انسانشناسی (کتاب)|انسانشناسی]]، ص۲۰۹.</ref>. | |||
=== [[آیه صادقین]] === | |||
[[خداوند]] در [[آیه]] ۱۱۹ [[سوره توبه]] فرموده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref> ای کسانی که به [[آیین اسلام]] [[ایمان]] آوردهاید، از [[مخالفت]] با [[دستورات]] خداوند بپرهیزید و با [[صادقین]] همراه باشید [از صادیقین [[پیروی]] کنید]. این آیه که به [[همراهی با صادقین]] [[فرمان]] داده معروف به آیه صادقین است<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت اهل بیت (کتاب)|امامت اهل بیت]]، ص۷۱.</ref>. [[خدای متعال]] در این [[آیه]]، [[مؤمنان]] را به [[همراهی]] و [[معیت با صادقان]] امر کرده است و [[معیت]] در اینجا به معنای [[اقتدا]] و [[تمسک]] است که ملازم با [[اطاعت]] خواهد بود. | |||
=== | ==== کیفیت استدلال ==== | ||
امر {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}، در صورتی امکانپذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در [[جامعه]] وجود داشته باشند. ثانیاً این [[صادقین]] باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ زیرا اسم جمع محلّی به الف و لام افاده عموم میکند، یعنی باید [[معصوم]] باشند. چون اگر امکان [[ارتکاب گناه]] و یا [[خطا]] در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود. از آنجا که [[حکیم]] هیچگاه امر [[عبث]] و محال نمیکند نتیجه این میشود که: | |||
# هیچگاه جامعه از صادق مطلق (معصوم) خالی نخواهد بود. | |||
# [[مؤمنین]] (متّقین) باید همواره همراه و [[مطیع]] [[معصومین]] باشند؛ در غیر این صورت، [[سعادت]] و [[فلاح]] حاصل نخواهد شد. [[بدیهی]] است، بعد از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} تنها افرادی که در مورد آنها عصمت [[تصوّر]] دارد، [[ائمه دوازدهگانه]] {{ع}} هستند<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۵۵.</ref>. | |||
# به این مطلب که «صادقین» همان [[ائمه معصومین]] {{ع}} هستند در [[روایات]] نیز اشاره شده است: {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا {{ع}} قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب و نیز نک: سیوطی، الدرّ المنثور، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۸۷؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۰ـ۵۱؛ امینی، الغدیر، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۳۰۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۶۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۲۰۸؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۲.</ref>. | |||
# امر به [[همراهی با صادقین]] به معنای امر به اقتدا به آنهاست، بدین معنا که {{عربی|کونوا مع الصادقین یعنی تمسکوا بالصادقین}} و [[اقتدا]] و [[تمسک]] مطلق به آنها یعنی [[اطاعت]] مطلق از آنها که این امر مساوی با [[عصمت صادقین]] است. | |||
# علاوه بر این میتوان جهت [[اثبات عصمت]] [[صادقین]] به یک قاعده [[عقلی]]<ref>طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۳۹۹.</ref> نیز تمسک کرد و آن اینکه امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت [[اجتماع]] نقیضین لازم میآید که امری محال است و امر به محال از [[خدای حکیم]] صادر نمیشود. | |||
=== | === [[آیه تطهیر]] === | ||
یکی از ادلّه [[قرآنی]] [[اثبات عصمت امام]]، آیه تطهیر است: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | |||
[[ | |||
==== کیفیت استدلال ==== | ==== کیفیت استدلال ==== | ||
از | [[استدلال]] به این آیه، بر سه مقدمه [[استوار]] است: | ||
# [[اراده تکوینی]] [[الهی]] به [[اذهاب رجس]] و [[تطهیر]] [[اهل بیت]] تعلّق گرفته است. | |||
# هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد [[معصوم]] است. | |||
# بر پایه بسیاری از [[روایات]]، [[ائمه شیعه]] مصداق [[اهل]] بیتاند. | |||
نتیجه: [[امامان شیعه]] {{عم}}، معصوماند. | |||
'''توضیح مقدمه نخست:''' به دو دلیل، [[اراده]] در آیه تطهیر، [[تکوینی]] است نه [[تشریعی]]<ref>اراده دو گونه است: تکوینی و تشریعی. اراده تکوینی، ارادهای است که متعلق آن، وجود موجودات بوده و تخلفپذیر نیست: {{متن قرآن|إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}} (سوره یس، آیه ۸۲). اراده تشریعی، ارادهای است که از انسان بالغ عاقل قادر میخواهد، فلان عمل را انجام دهد. در این نوع، اراده انسان نیز نقش دارد و خداوند از انسان میخواهد با اختیار خود، عملی را انجام داده یا ترک نماید. در این گونه، ممکن است، مراد از اراده تخلف نماید. متعلق این اراده مجموعه قوانین و بایدها و نبایدهای فقهی و اخلاقی است. ینابیع الموده، ص۱۱۵.</ref>. | |||
# بر پایه واژه {{متن قرآن|إِنَّمَا}} اراده اذهاب رجس و تطهیر، ویژه اهل بیت است نه عموم [[مردم]]؛ پس تکوینی است. ؛ چراکه اگر اراده، تشریعی باشد، به گروه خاصی اختصاص ندارد و [[طهارت]] از [[گناه]] در [[اراده تشریعی]]، از همه [[انسانها]] خواسته شده نه خصوص [[اهل بیت]]. بدینسان، [[خداوند متعال]] به [[اراده تکوینی]] خود که تخلفناپذیر است، [[طهارت]] اهل بیت را [[اراده]] نموده است. | |||
# واژه {{متن قرآن|لِيُذْهِبَ}} بیانکننده آن است که متعلق اراده، فعل خداست، ولی اگر اراده تشریعی باشد، متعلق آن، فعل [[عبد]] است. | |||
'''توضیح مقدمه دوم:''' الف و لام در {{متن قرآن|الرِّجْسَ}} جنس است و همه [[پلیدیها]] و زشتیهای ظاهری و [[باطنی]] را در بر میگیرد؛ از اینرو، معنای [[آیه]] این است که [[خدا]] میخواهد، همه پلیدیها و هیئتهای خبیثه و [[رذیله]] را از نفس شما ببرد؛ هیئتهایی که [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل حق را از [[انسان]] میگیرد و چنین ازالهای با [[عصمت الهی]] منطبق میشود<ref>المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۲.</ref>. | |||
''' | '''توضیح مقدمه سوم:''' [[مفسِّر]] و [[مبیِّن]] رسمی [[وحی الهی]]، [[پیامبر]] {{صل}} است: {{متن قرآن|أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>، پس تبیین [[آیه تطهیر]] و تعیین مصادیق آن، بر عهده ایشان است و این [[مأموریت]] ویژه [[الهی]] را از راههای گوناگون به انجام رساندهاند. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در موارد متعددی: مصادیق آیه تطهیر را به خود، علی، [[فاطمه]]، حسن و حسین {{عم}} معرّفی نمودهاند<ref>ابوسعید خدری از رسول خدا {{صل}} نقل کرده است: {{متن حدیث|نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی خَمْسَةٍ: فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ، وَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}}}، الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۴؛ جامع البیان، ج۲۲، ص۱۱، ح۲۸۴۹۰. در این [[حدیث]] و مانند آن، مصادیق اهل بیت روشن بیان شده است. آلوسی مینویسد: {{عربی|"و أخبار إدخاله علیا و فاطمة و ابنیهما رضی الله تعالی عنهم تحت الکساء و قوله علیه الصلاة والسلام اللّهم هؤلاء أهل بیتی و دعائه لهم و عدم إدخال أم سلمة أکثر من أن تحصی و هی مخصصة لعموم أهل البیت بأی معنی کان البیت فالمراد بهم من شملهم الکساء و لا یدخل فیهم أزواجه"}}. روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۱۹۵. [[سیوطی]] نیز آورده است: {{عربی|عن أبی الحمراء رضی الله عنه قال حفظت من رسول الله ثمانیة أشهر بالمدینة لیس من مرة یخرج إلی صلاة الغداة الا أتی إلی باب علی رضی الله عنه فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال الصلاة الصلاة}} {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۹۹. در صحیح مسلم و سنن ترمذی نیز آمده: سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل کرده است: هنگامی که آیه: {{متن قرآن|تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ}}. «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱. نازل شد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین {{عم}} را فراخواند و آنگاه گفت: خدایا! اینها اهل مناند {{متن حدیث|لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ {{متن قرآن|تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ}} دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً {{عم}} فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی}}؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۴۱۴: همچنین در روایت دیگری آمده است: {{متن حدیث|قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِیُّ {{صل}} غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}}}.</ref><ref> [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص۴۹-۵۲؛ [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص ۴۱.</ref> | ||
با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود [[اراده تکوینی]] [[الهی]] به دور نمودن [[رجس]] و [[ناپاکی]] و هرگونه [[خطا]]، از [[اهل بیت]] {{ع}} تعلق گرفته است. نکتۀ دیگر این است که [[طهارت]] و [[پاکی]] ایشان اختصاص به حالت و [[زمان]] خاصی ندارد؛ بلکه در تمامی حالات از [[عصمت]] برخوردارند. | |||
=== [[آیه عهد]] === | |||
یکی از آیاتی که بر [[عصمت امامان]] الاهی دلالت دارد، [[آیه]] [[مبارک]] «[[عهد]]» است. در این آیه، [[خداوند]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} را به [[امامت]] تبیین و نیز رسیدن این [[مقام]] والا را به [[ظالمان]] [[نفی]] میکند. [[خداوند متعال]] میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | |||
آیه ذکر شده یکی از مهمترین [[دلایل]] شرط [[عصمت]] برای [[امام]] است. از همین رو است که [[امامان]] [[اهلبیت]] {{عم}} برای [[اثبات]] [[لزوم عصمت امام]]، به این آیه استناد و [[استدلال]] کردهاند. | |||
[[عالمان شیعه]] نیز به [[تبعیت]] از [[پیشوایان معصوم]] خود، در بحث از [[عصمت امام]] به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداختهاند. مرحوم [[طبرسی]] در این باره مینویسد: {{عربی|إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، و من ليس بمعصوم فقد يكون ظالماً، إما لنفسه، و إما لغيره}}<ref>تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.</ref>؛ [[اصحاب]] ما بر اساس این آیه استدلال میکنند که شخصی امام نمیشود مگر آنکه از [[زشتیها]] [[معصوم]] باشد؛ زیرا [[خدای سبحان]] رسیدن عهد خودش - که امامت است- به [[ظالم]] را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به [[یقین]] ظالم است، یا به نفس خود [[[ظلم]] کرده]، یا به غیر از خودش. | |||
[[ | از جمله نکات فراوانی که از [[آیه عهد]] به دست میآید، این نکته مهم است که امامت به [[جعل]] و [[گزینش]] خداوند و عهد الاهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط میشود، نفی [[امامت ظالم]] است؛ از اینرو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب اصفهانی درباره معنای «[[ظلم]]» مینویسد: {{عربی|الظلمة عدم [[النور]] و جمعها [[ظلمات]]... و يعبر بها عن الجهل والشرك و الفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند [[أهل]] اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... و الظلم يقال في مجاوزة [[الحق]] الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير و في الذنب الصغير، و لذلك قيل لآدم في تعدية و في ابليس [[ظالم]] و إن كان بين الظالمين بون بعيد. قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: [[الأول]]: ظلم بين الانسان و بين [[الله]] تعالى و أعظمه الكفر و الشرك و النفاق... و الثاني: ظلم بينه و بين [[الناس]]... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ - ۳۱۶.</ref>؛ | ||
[[ظلمت]] عدم [[نور]] و جمع آن ظلمات است... از [[جهل]] و [[شرک]] و [[فسق]] نیز به ظلمت تعبیر میشود، چنانکه از ضدّ این امور به نور تعبیر میشود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از [[عالمان]]، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به [[تجاوز]] از [[حق]] - که حول نقطه مرکز دایره میگردد - ظلم گفته میشود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم<ref>درباره امیرمؤمنان {{ع}} گفته شده است که: {{عربی|قتل في محراب عبادته لشدة عدالته}}؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کمترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیتالمال در لحظاتی که امام {{ع}} مشغول کار دیگری میشدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر {{صل}} و اهلبیت {{عم}} ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان {{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ}}؛ شما بر این کار قادر نیستید، و لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهجالبلاغه، نامه ۳، ص۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۲۰۵.</ref>، در هر صورت [[ظلم]] نامیده میشود و بر این اساس در [[گناه]] کوچک و بزرگ استعمال میگردد؛ از همین رو [[تعدی]] [[حضرت آدم]] نیز ظلم دانسته شده<ref>ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کمترین [[تجاوز]] از [[حق]] - که مصداق آن ترک أولا است - و بیشترین [[انحراف]] از آن - که مصداقش [[کفر]] و [[شرک]] است- میشود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم {{ع}} نسبت داده شده است، نباید منافاتی با [[عصمت]] ایشان داشته باشد؛ چراکه [[عصمت انبیاء]] با [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] فراوان [[اثبات]] شد و هیچ تردیدی در آن نیست. پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم، چیزی جز ترک اولی نخواهد بود،؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای [[پیامبران]] و [[اولیاء]] [[خدا]] تجاوز از حق به حساب میآید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. | |||
علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «[[عصیان]]» نیز داده شده است که {{متن قرآن|وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}} [«و [[آدم]] با پروردگارش [[نافرمانی]] کرد و بیراه شد» [[سوره طه]]، [[آیه]] ۱۲۱]. در این مورد هم باید گفت: «عصیان» معنایی بیشتر از ترک [[طاعت]] ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر {{عم}} نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شدهاند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم [[سید مرتضی]] در کتاب [[تنزیه الانبیاء]]، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). | |||
توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی [[ظواهر آیات]] و [[روایات]] با [[دلایل]] [[قطعی]] در [[تعارض]] بود، باید از [[ظهور]] [[آیات]] و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیلهایی قطعی بر [[نفی تجسیم]] [[خداوند]] وجود دارد، از سوی دیگر از [[ظهور]] برخی [[آیات]] جسمانیت [[خدای تعالی]] به دست میآید. در اینجا بر اساس اصل یاد شد، باید از ظهور رفع ید و یا آن را [[تأویل]] کرد. در مورد [[عصمت انبیاء]] نیز [[ادله]] [[قطعی]] فراوانی وجود دارد؛ از اینرو هر جا ظاهر [[آیه]] یا روایتی بر عدم [[عصمت پیامبران]] دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.</ref> و [[ابلیس]] [[ظالم]] نامیده شده است، هر چند که بین آن دو [[ظلم]] فاصلهای بسیاری وجود دارد. | |||
برخی از [[حکما]] گفتهاند که ظلم سه دسته است: [نخست] ظلمی که بین [[انسان]] و خدای تعالی رخ میدهد و بزرگترین ظلم [از این قبیل] [[کفر]] و [[شرک]] و [[نفاق]] است،... [دوم] ظلمی که انسان نسبت به سایر [[مردم]] روا میدارد... و [سوم] ظلمی که انسان به نفس خود میکند. | |||
با توجه به [[آیات قرآن]] نیز میتوان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در [[قرآن]] بیان شده عبارتند از: | |||
# شرک. خدای تعالی میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. | |||
# کفر. درباره [[کافران]] آمده است: {{متن قرآن|وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.</ref>. | |||
# [[افترا]] و [[دروغ بستن به خدا]]. خدای تعالی در این باره میفرماید: {{متن قرآن|فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.</ref>. | |||
# [[حکم]] نکردن به آن چه [[خداوند]] نازل فرموده است. {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.</ref>. | |||
# [[تجاوز]] و [[تعدی]] از حدود الاهی. {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>. | |||
# [[ظلم به نفس]] ([[گناه]] و [[معصیت]]). {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ}}<ref>«و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم میورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.</ref>. [[ظالم]] به نفس در مقابل [[محسن]] آمده است و میدانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد. | |||
# ترک اولی. {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]] ص ۱۱۶.</ref> | |||
==== | == جمعبندی == | ||
هر چند واژه [[عصمت]] و مشتقات آن در [[قرآن کریم]] نیامده است اما میتوان از برخی [[آیات]] معنای [[مصونیت انبیا]] و [[ائمه]] از [[ارتکاب گناهان]]، [[نسیان]]، [[خطا]] و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب [[کلامی]] و [[حدیثی]] است. عصمت به معنای مصونیت [[امامان معصوم]] را میتوان از دلالت برخی آیات استفاده نمود. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند: | |||
دسته اول آیاتی هستند که به نوعی دلالت بر [[عصمت پیامبر اکرم]] میکنند که خود به چهار دسته کلی آیاتی که خبر از دوری [[حضرت]] از [[هوای نفس]] و [[گمراهی]] میدهند، آیاتی که امر به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت میکنند، آیاتی که آن حضرت را الگوی نیکوی همگان معرفی میکنند و آیاتی که بر عدم [[فراموشی]] آن حضرت تاکید میکنند قابل تقسیم هستند. این آیات این آیات به ضمیمه [[حدیث نبوی]] [[منزلت]]، بر عصمت امامان معصوم که [[جانشینان پیامبر]] [[اکرم]] هستند دلالت میکنند دسته دوم آیاتی هستند که دلالت بر [[عصمت رسول خدا]] و اوصیای ایشان مینمایند آیات [[تطهیر]]، [[ابتلا]]، [[صادقین]] و [[اولی الامر]] در زمره این آیاتند. | |||
== | ==دلیلهای [[نقلی]] [[عصمت]]== | ||
[[آیات قرآن]]: | |||
[[ | علاوه بر [[دلیلهای عقلی]]، دلیلهایی دیگر از آیات قرآن و [[روایات]] مبنی بر [[لزوم عصمت]] [[حجتهای الهی]] اقامه شده است که در این بخش به بررسی آیات قرآن در این باره میپردازیم. | ||
چنانکه پیشتر بیان شد، «عصمت» از مباحث مشترک میان فرقههای مختلف [[مسلمانان]] است، با این تفاوت که [[اهل تسنن]] آن را ذیل مباحث [[نبوت]] مطرح میکنند و [[شیعیان]] علاوه بر نبوت، در [[امامت]] نیز به آن میپردازند. با این نگاه [[آیات]] قرآنیِ مربوط به «عصمت» را میتوان به چند دسته تقسیم کرد: | |||
#آیاتی که بیانگر [[عصمت انبیاء]] است؛ | |||
#آیاتی که تنها [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} را بیان میکنند؛ | |||
#آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و [[اوصیاء]] ایشان نظر دارند؛ | |||
#آیاتی که مربوط به [[عصمت امامان]] است. | |||
البته چون بحث ما در امامت است، آیات مربوط به [[انبیاء]] را در فصل [[شبهات عصمت]] مطرح خواهیم کرد و در ادامه به بررسی اقسام دیگر آیات خواهیم پرداخت.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۴.</ref>. | |||
==== | ==آیاتی که بیانگر عصمت پیامبر اکرم است== | ||
برخی از [[آیات قرآن کریم]] تنها بیانگر عصمت [[حضرت خاتم الانبیاء]]{{صل}} هستند و به عصمت انبیاء دیگر و یا [[اوصیاء الهی]] نظر ندارند. [[خدای تعالی]] در [[سوره نجم]] به بیان اوصاف حضرت [[محمد مصطفی]]{{صل}} میپردازد و ضمن [[نفی]] [[گمراهی]] از ایشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به [[وحی الهی]] میداند. در آیات دوم تا چهارم این [[سوره]] میخوانیم: | |||
{{متن قرآن|مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۲-۴.</ref> | |||
هریک از این سه [[آیه]] به روشنی بیانگر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} هستند. | |||
خدای تعالی در آیهای دیگر [[نسیان]] و [[فراموشی]] را نیز از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} نفی میکند و میفرماید: | |||
{{متن قرآن|سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى}}<ref>«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>. | |||
همچنین در آیهای دیگر به صورت مطلق به [[اطاعت]] از [[دستورات]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} امر میکند و میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}}<ref>«و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. | |||
چنانکه پیشتر بیان شد، [[مقام]] آمریت مطلق لزوماً نیازمند [[عصمت]] است، پس این [[آیه]] نیز با [[اثبات]] آن مقام برای پیامبر اکرم{{صل}}، عصمت ایشان را ثابت میکند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۴.</ref>. | |||
==آیاتی که به [[عصمت پیامبر اکرم]] و [[اوصیاء]] ایشان نظر دارد== | |||
یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و اوصیاء ایشان دلالت دارد «[[آیه تطهیر]]» است. در این آیه از [[اراده خداوند]] بر دور کردن [[پلیدی]] از [[اهل بیت]]{{عم}} و [[پاک]] گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است. آیه تطهیر که مهمترین آیه در [[اثبات عصمت پیامبر]] [[اکرم]] و [[اوصیاء الهی]]{{عم}} است، به جهت اهمیت آن در مبحث [[عصمت امامان]]{{عم}} به بررسی تفصیلی آن پرداخته و بحث آن را به آن بخش موکول میکنیم. | |||
آیه دیگر در این باره، آیهای است که [[خدای تعالی]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از آفریدگان ما دستهای هستند که به حقّ رهنمون میشوند و به حقّ داد میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.</ref>. | |||
بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایتکنندگان به سوی [[حق]] دلالت میکند؛ زیرا کسی که میخواهد دیگران را به حق [[هدایت]] و بر اساس آن [[داوری]] کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچگاه در تشخیص آن از [[باطل]] به [[اشتباه]] نیفتد، و دوم اینکه همواره بر محور حق [[حرکت]] کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای [[دادگری]] بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت [[هدایت مردم]] به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن [[عدول]] نکند به [[یقین معصوم]] است. بنابراین امتی که [[خداوند]] آنها را برای [[هدایت]] و [[دادگری]] بر اساس [[حق]] برگزیده است، [[معصوم]] هستند و میدانیم که تنها [[پیامبران]] و [[اوصیاء]] ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این [[آیه]] یقیناً بر [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} و اوصیاء حضرتش{{عم}} دلالت دارد و بلکه از یک نگاه به [[عصمت]] همه [[انبیاء الهی]] و اوصیاء ایشان نیز دلالت میکند که به جهت [[پرهیز]] از طولانی شدن بحث از پرداختن به این موضوع صرف نظر میکنیم. | |||
[[ | آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را بیان میکند، آیه یکصد و سوم [[سوره آل عمران]] است. [[خدای تعالی]] در این آیه با امر بر [[اعتصام]] و [[تمسک]] به حبل خویش میفرماید: | ||
{{متن قرآن|وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا}}<ref>«و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.</ref>. | |||
چنانکه میبینیم، در این آیه [[بندگان خدا]] به صورت مطلق به [[اعتصام بر حبل خداوند]] امر شدهاند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب [[خطا]] و [[عصیان]] شوند محال است. پس آیه فوق بیشک بر عصمت [[حبل الله]] دلالت دارد و چون در [[سنت رسول اکرم]]{{صل}} -که تنها [[مفسر]] و تبیین کننده کتاب است- اوصیاء [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به عنوان مصداق حبل الله معرفی شدهاند<ref>تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیر المؤمنین{{ع}} (ابن عقدة)، ص۱۸.</ref>، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و اوصیاء ایشان اشاره دارد. | |||
آیه دیگر، [[آیه شریفه]] [[انذار]] است. خداوند در این آیه میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}<ref>«تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.</ref>. | |||
این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دلالت دارد؛ زیرا - چنان که پیش از این نیز اشاره شد -انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که [[وظیفه]] انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد، باید معصوم باشد. روشن است که خطاب [[خداوند]] در این [[آیه]] به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است و خداوند [[پیامبر]] خویش را منذر میخواند و بر اساس [[سنت]] صحیح و صریح [[نبوی]]، «هاد» در این آیه را [[حضرت امیرالمؤمنین]]{{ع}} قصد کرده است<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹ – ۱۳۰.</ref>. در نتیجه آیه فوق نیز به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[وصیّ]] ایشان نظر دارد. | |||
[[خدای تعالی]] در آیهای دیگر میفرماید: | |||
{{متن قرآن|بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«بلکه (فرشتهها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>. | |||
پُرواضح است که این فقط [[معصوم]] است که هرگز در [[سخن گفتن]] بر [[خدا]] پیشی نمیگیرد و همواره بر اساس امر و [[فرمان خداوند]] عمل میکند، و از آنجا که در [[سنت نبوی]]، پیامبر و [[اهل بیت]] او{{عم}} مصداق {{متن قرآن|عِبَادٌ مُكْرَمُونَ}} معرفی شدهاند؛ لذا این [[آیه شریفه]] نیز بیشک به عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[اوصیاء]] حضرتش دلالت دارد. | |||
در | [[آیه مبارکه]] زیر نیز بر عصمت پیامبر اکرم{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} دلالت دارد. [[خداوند سبحان]] میفرماید: | ||
{{متن قرآن|مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامینهیم و وی را به دوزخ میافکنیم و این بد پایانهای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.</ref>. | |||
آیه دیگر [[آیه مودّت]] است. از این آیه نیز میتوان [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} و [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را استفاده نمود که بحث تفصیلی پیرامون آن را به محل خود وامیگذاریم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۵.</ref>. | |||
== | ==آیاتی که مربوط به [[عصمت امامان]] [[الهی]] است== | ||
{{ | ===[[آیه]] یکم: «[[آیه عهد]]»=== | ||
یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، [[آیه مبارکه]] [[عهد]] است. در این آیه [[خداوند]] [[انتصاب]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} را به [[امامت]] تبیین و نیز رسیدن این [[مقام]] والا را به [[ظالمان]] [[نفی]] میکند. [[خداوند متعال]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>. | |||
آیه ذکر شده یکی از مهمترین دلایلِ شرط [[عصمت برای امام]] است. از همین رو است که [[امامان اهل بیت]]{{عم}} برای [[اثبات]] [[لزوم عصمت امام]] به این آیه استناد و [[استدلال]] کردهاند. | |||
[[عالمان شیعه]] نیز به [[تبعیت]] از [[پیشوایان معصوم]] خود در بحث از [[عصمت امام]] به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداختهاند. مرحوم [[طبرسی]] در این باره مینویسد: | |||
{{عربی|إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالما، إما لنفسه، و إما لغيره}}<ref>تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.</ref>؛ | |||
[[اصحاب]] ما بر اساس این آیه استدلال میکنند که شخصی [[امام]] نمیشود مگر آنکه از [[زشتیها]] [[معصوم]] باشد؛ زیرا [[خدای سبحان]] رسیدن عهد خودش - که امامت است - به [[ظالم]] را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به [[یقین]] ظالم است، یا به نفس خود [[ظلم]] کرده، یا به غیر از خودش. | |||
از جمله نکات فراوانی از آیه عهد به دست میآید، این نکته مهم است که امامت به [[جعل]] و [[گزینش]] خداوند و [[عهد الهی]] است. اما آن چه به بحث «[[عصمت]]» مربوط میشود، نفی [[امامت ظالم]] است؛ از این رو لازم است اندکی معنای [[ظالم]] را بررسی کنیم. [[راغب]] درباره معنای «[[ظلم]]» مینویسد: | |||
{{عربی|الظلمة عدم [[النور]] و جمعها [[ظلمات]]... و يعبر بها عن الجهل والشرك والفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند [[أهل]] اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... والظلم يقال في مجاوزة [[الحق]] الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير وفي الذنب الصغير، ولذلك قيل لآدم في تعديه وفي ابليس ظالم وإن كان بين الظالمين بون بعيد. | |||
قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: [[الأول]]: ظلم بين الانسان و بين [[الله]] تعالى و أعظمه الكفر والشرك والنفاق... والثاني: ظلم بينه و بين [[الناس]]... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ – ۳۱۶.</ref>؛ | |||
[[ | [[ظلمت]] عدم [[نور]] و جمع آن ظلمات است.... از [[جهل]] و [[شرک]] و [[فسق]] نیز به ظلمت تعبیر میشود، چنان که از ضد این امور به نور تعبیر میشود... ظلم از نظر [[اهل لغت]] و بسیاری از [[عالمان]]، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به [[تجاوز]] از [[حق]] - که حول نقطه مرکز دایره میگردد - ظلم گفته میشود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم<ref>درباره امیر مؤمنان{{ع}} گفته شده است که: {{عربی|قتل في محراب عبادته لشدة عدالته}}؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کمترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت المال در لحظاتی که امام{{ع}} مشغول کار دیگری میشدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر{{صل}} و اهل بیت{{عم}} ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ}}؛ شما بر این کار قادر نیستید، لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج البلاغة نامه۳، ص۷۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۶، ص۲۰۵.</ref>، در هر صورت [[ظلم]] نامیده میشود و بر این اساس در [[گناه]] کوچک و بزرگ استعمال میگردد، از همین رو [[تعدی]] [[حضرت آدم]] نیز ظلم دانسته شده<ref>ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کمترین [[تجاوز]] از [[حق]] -که مصداق آن [[ترک اولی]] است - و بیشترین [[انحراف]] از آن -که مصداقش [[کفر]] و [[شرک]] است- میشود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم{{ع}} نسبت داده شده است نباید منافاتی با [[عصمت]] ایشان داشته باشد؛ چراکه [[عصمت انبیاء]] با [[دلایل عقلی]] و [[نقلی]] فراوان [[اثبات]] شد و هیچ تردیدی در آن نیست؛ پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم چیزی جز ترک اولی نخواهد بود؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای [[پیامبران]] و [[اولیاء]] [[خدا]] تجاوز از حق به [[حساب]] میآید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. اما علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «[[عصیان]]» هم داده شده است {{متن قرآن|وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}}. در این مورد هم باید گفت «عصیان» معنایی بیشتر از ترک [[طاعت]] ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر{{عم}} نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شدهاند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم [[سید مرتضی]] در کتاب [[تنزیه الانبیاء]]، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). | ||
توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی [[ظواهر آیات]] و [[روایات]] با [[دلایل]] [[قطعی]] در [[تعارض]] بود باید از ظهور [[آیات]] و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیلهایی قطعی بر [[نفی تجسیم]] [[خداوند]] وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت [[خدای تعالی]] به دست میآید. در اینجا بر اساس اصل یاد شده باید از ظهور رفع ید و یا آن را [[تأویل]] کرد. در مورد [[عصمت انبیاء]] نیز [[ادله]] [[قطعی]] فراوانی وجود دارد، از این رو هر جا [[ظاهر آیه]] یا روایتی بر عدم [[عصمت پیامبران]] دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.</ref> و [[ابلیس]] [[ظالم]] نامیده شده است. هر چند که بین آن دو [[ظلم]] فاصلهای بسیاری وجود دارد. | |||
برخی از [[حکما]] گفتهاند که ظلم سه دسته است: نخست ظلمی که بین [[انسان]] و [[خدای تعالی]] رخ میدهد و بزرگترین ظلم از این قبیل [[کفر]] و [[شرک]] و [[نفاق]] است،... دوم ظلمی که انسان نسبت به سایر [[مردم]] روا میدارد... و سوم ظلمی که انسان به نفس خود میکند. | |||
با توجه به [[آیات قرآن]] نیز میتوان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در [[قرآن]] بیان شده عبارتند از: | |||
# شرک. خدای تعالی میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ}}<ref>«شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.</ref>. | |||
# کفر. درباره [[کافران]] آمده است: {{متن قرآن|وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.</ref>. | |||
# [[افترا]] و [[دروغ بستن به خدا]]. خدای تعالی در این باره میفرماید: {{متن قرآن|فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.</ref>. | |||
# [[حکم]] نکردن به آن چه [[خداوند]] نازل فرموده است. {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.</ref>. | |||
# [[تجاوز]] و [[تعدی]] از [[حدود الهی]]. {{متن قرآن|وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.</ref>. | |||
# [[ظلم به نفس]] ([[گناه]] و [[معصیت]]). {{متن قرآن|وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ}}<ref>«و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم میورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.</ref>. [[ظالم]] به نفس در مقابل [[محسن]] آمده است و میدانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد. | |||
#ترک اولیٰ. {{متن قرآن|وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵ و سوره اعراف، آیه ۱۹</ref>؛ | |||
و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود. | |||
بر اساس [[آیه عهد]] که میفرماید: {{متن قرآن|لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>، هر آن چه مصداق [[ظلم]] باشد از [[امام الهی]] [[نفی]] میشود. در ادامه به بررسی و بیان [[عالمان]] در ذیل این [[آیه]] میپردازیم.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۸۹.</ref>. | |||
===[[آیه]] دوم: «أولو الأمر»=== | |||
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانیکه از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. | |||
این [[آیه شریفه]] به آیه «[[اولو الامر]]» معروف و یکی از دلیلهای محکم [[قرآنی]] بر [[لزوم عصمت]] است. برخی از دلیلهای قرآنی ضمن معرفی شخص [[معصوم]]، معنای [[عصمت]] را نیز مشخص میکند. به عبارت دیگر هم در صدد تعیین کبرا است و هم در صدد تعیین مصداق آن کبرا. برخی دیگر تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بیان میکنند. | |||
اگر در ذیل این آیه روایاتی را که به معرفی «اولو الامر» پرداختهاند مطرح کنیم<ref>در ذیل این آیه از معصوم روایت شده است: {{متن حدیث|هم اولو الأمر الذين أمر الله بطاعتهم}}؛ أهل بیت{{عم}} مصداق اولو الأمر هستند همانها که خداوند مردم را به اطاعت از ایشان امر کرده است؛ ر.ک: تفسیرالبرهان، ج۲، ص۱۱٣؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۷؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۹۳.</ref>، بحث در هر دو جهت تمام میشود، یعنی هم بحث کبروی عصمت تمام است و هم افراد و مصادیقی که معصوم هستند معرفی میشوند؛ اما چون بحث ما عمومیت دارد و طرف بحث عموم [[اهل]] [[سنّت]] هستند و [[روایات]] ما نیز قابل پذیرش آنان نیست؛ به همین جهت ناچاریم که فقط به بررسی جنبه عصمت در آیه شریفه پرداخته و از پرداختن به مصادیق آن خودداری کنیم. | |||
کلمه «اطیعوا» که به صیغه امر آمده به طور قطع دلالت بر [[وجوب]] دارد،؛ چراکه [[مستحب]] دانستن [[اطاعت خدا]] و [[رسول]] بیمعناست. لیکن باید توجه داشت که [[اطاعت از خدا]] و رسول به [[حکم عقل]] لازم است، از همین رو این گونه [[اوامر]] [[مولوی]] نیستند، بلکه [[ارشاد]] به [[حکم]] عقلند. | |||
به هر [[حال]] [[امر خداوند]] به [[اطاعت]] مطلق از هر کسی، چه مولوی باشد و چه ارشادی، بر [[لزوم]] و [[وجوب اطاعت]] از او دلالت دارد. [[خداوند]] در این آیه به [[اطاعت]] مطلق و بیقید و شرط از [[رسول]] امر کرده است<ref>اطاعت از پدر و مادر بنا به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا}} [[واجب]] است؛ چراکه اطاعت [[اوامر و نواهی]] پدر و مادر از مصادیق [[احسان]] و [[مهربانی]] به آنهاست؛ اما اطاعت از آنها اطلاق ندارد، بلکه مقیّد است به این که آنها امر به [[حرام]] نکرده باشند. به عبارت دیگر، به [[نص صریح]] [[قرآن]] که اطاعت پدر و مادر تا آنجا [[وجوب]] دارد که امر به حرام نکرده باشند، از اینرو {{متن قرآن|وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا}} اگر پدر و مادر، تو را بر [[شرک به خدا]] که آن را به [[حق]] نمیدانی وادار کنند، در این صورت دیگر آنها را اطاعت مکن. | |||
اگر [[اطاعت از پدر و مادر]] اطلاق داشت، باید [[معتقد]] به [[عصمت]] آنها میشدیم.</ref>. | |||
یعنی [[اطاعت از خداوند]] [[متعال]] و فرستادهاش [[مقید]] به [[زمان]] و یا مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از [[اولو الامر]] نیز همینطور است. پس بر اساس این [[آیه]] باید به عصمت [[اولو الأمر]] ملتزم شویم؛ چراکه اگر «[[ولی امر]]» از روی [[سهو]]، [[خطا]] و [[نسیان]] به [[معصیت]] امر کند؛ مثلاً بگوید این خمر را بنوشید باید از او اطاعت کنیم، در حالی که [[نوشیدن]] آن از سوی [[خداوند]] [[نهی]] شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به [[اجتماع]] نقیضین منجر میشود و اجتماع نقیضین نیز محال است. به عبارتی واضحتر خداوند از یک سو به اطاعت مطلق از «اولو الامر» دستور داده است و آنان نیز به [[شرب خمر]] امر میکنند. در واقع این خداوند است که به شرب خمر امر کرده است و از سوی دیگر [[خدای تعالی]] از شرب خمر نهی فرموده است، در نتیجه این همان تناقض آشکار است و چنین تناقضی [[باطل]] است، از همین رو باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید [[معصوم]] باشند و بر خلاف [[دستور خدا]] حکمی ندهند. | |||
با این بیان «[[ولی امر]]» به [[حرام]] [[فرمان]] نمیدهد و [[سهو]]، [[خطا]] و [[نسیان]] بر او عارض نمیگردد. | |||
[[فخر رازی]] که در [[فلسفه]]، [[کلام]]، [[تفسیر]] و [[علم اصول]] [[مهارت]] خاصی دارد و [[اهل سنت]] او را [[امام]] المفسّرین میدانند، در تفسیر خود به دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] «[[اولو الامر]]» [[اقرار]] میکند<ref>گفتنی است که اشاره به بیان فخر رازی به جهت قانع کردن اهل سنت و کسانی که پیرو فخررازی هستند، آورده شده است. وی در ذیل این آیه مینویسد: {{عربی|الآية دالة على أن الأنبياء{{عم}} معصومون عن المعاصي، والذنوب لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد و إنه محال}}؛ تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.</ref>. هر چند نیازی به اعتراف او نیست و هر کسی که مقدمات و مبادی [[ادبیات]] و [[عقائد]] را آموخته باشد به [[راحتی]] میتواند این [[حقیقت]] را از آیه استظهار کند. | |||
پس [[آیه شریفه]] بر [[عصمت اولوالامر]] دلالت دارد از سوی دیگر همه اهل سنت به اتفاق معترفند که [[ابوبکر]] [[معصوم]] نیست و کسی که معصوم نباشد بالتبع [[اولوالامر]] نیز نخواهد بود.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۹۷.</ref>. | |||
===[[آیه]] سوم: «[[همراهی با صادقین]]»=== | |||
[[خداوند]] در [[سوره توبه]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref>. | |||
[[همراهی]] به دو صورت تصور میشود: گاهی جسمی است، مثلاً «زید» با «بَکر» در فلان [[سفر]] همراه شد. و گاهی همراهی به معنای [[پیروی]] در [[فکر و عقیده]] است، مثلاً فلان شخص با [[ابوبکر]] است و فلانی با [[علی بن ابیطالب]]{{ع}}. یعنی از نظر [[اطاعت]] و موافقت همراهی میکند و به اصطلاح در خط او است. این نوع همراهی حتی در صورتی که آن شخص رهبرش را ندیده باشد ممکن است. حتی ممکن است یکی در شرق عالم باشد و دیگری در غرب عالم؛ اما در [[عقیده]]، [[فکر]] و برنامه عملی با یکدیگر همراه باشند. [[شیعیان]] در [[قرن]] حاضر با [[امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب]] هستند، با این که آن حضرت را ندیده و به خدمتش نرسیدهاند، و از طرفی دیگر [[معتقدان]] به ابوبکر با ابوبکر همراهند، گرچه پانزده قرن گذشته است. پس «همراهی» در [[آیه مبارکه]] به معنای دوم است. | |||
وقتی [[خداوند متعال]] امر به همراهی با «[[صادقین]]» را به صورت مطلق و بدون قید آورده است، پس باید آنها [[معصوم]] باشند. | |||
[[حال]] برای [[شناخت]] «صادقین» در این آیه به سراغ [[روایات اهل سنت]] میرویم،؛ چراکه بحث ما با [[اهل سنت]] است. | |||
''' | '''[[راویان حدیث]] «صادقین»''': راویانی که [[حدیث]] صادقین را [[روایت]] کردهاند و یا در کتابهای خویش آوردهاند بسیارند که مشهورترین آنها عبارتند از: | ||
# [[مالک بن انس]]، [[امام]] [[فرقه]] مالکیّه (متوفای ۱۷۹)؛ | |||
# [[ | # [[ابو یوسف یعقوب بن یوسف فَسَوی]] (متوفای ۲۷۷)؛ | ||
# | # [[ابوبکر محمد بن عمر جعابی بغدادی]] (متوفای ۳۵۵)؛ | ||
# | # [[ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی]] (متوفای ۴۱۰)؛ | ||
# | # [[ابو اسحاق ثعلبی]] (متوفای ۴۲۷)؛ | ||
# | # [[ابونعیم اصفهانی]] (متوفای ۴۴۳)؛ | ||
# [[ | # [[ابو القاسم ابن عساکر]]، صاحب [[تاریخ مدینة دمشق]] (متوفای ۵۷۳)؛ | ||
# [[ابو حجاج جمال الدین مزّی]] (متوفای ۷۴۲)؛ | |||
# [[جلال الدین سیوطی]] (متوفای ۹۱۱)؛ | |||
# [[قاضی شوکانی]] (متوفای ۱۲۵۰)؛ | |||
# [[شهاب الدین آلوسی]]، صاحب [[تفسیر]] (متوفای ۱۲۷۰). | |||
'''بررسی [[متن احادیث]]''': | |||
احادیثی که در ذیل [[آیه]] یاد شده آمده با متنهای مختلفی وارد شدهاند. از جمله آنها روایتی است که [[حافظ]] [[مزّی]] به سند خودش از [[امام صادق]]{{ع}} اینگونه نقل میکند: | |||
مراد از «[[صادقین]]» در [[آیه شریفه]]، محمد و علی{{عم}} هستند<ref>تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۴.</ref>. | |||
[[حاکم حسکانی]] (درگذشته۴۷۰) در کتاب شواهد التنزیل به سند خود و به همان سندی که ابو [[الحجاج]] مزّی نقل نموده است از امام صادق{{ع}} اینگونه [[روایت]] میکند: | |||
منظور از «صادقین» در آیه، محمد و علی{{عم}} هستند<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۱، ش۳۵۰. با تحقیق و بررسیِ تک تک راویان این سند میتوان گفت همه آنها مورد وثوق رجال شناسان اهل سنت هستند.</ref>. | |||
[[حسین بن حکم]] حِبَری (متوفای سال ۲۸۶) - که از بزرگان [[علم حدیث]] و تفسیر به شمار میرود- به سند خود از [[عبدالله بن عباس]] نقل میکند که مراد از صادقین فقط [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} است<ref>{{عربی|عن ابن عباس في قوله تعالى {{متن قرآن|اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}، نزلت في علي بن أبي طالب خاصة}}؛ تفسیر الجبری، ص۲۷۵.</ref>. | |||
[[ابو یوسف یعقوب بن سفیان]] نیز با سند از [[عبدالله بن عمر]] روایت کرده: | |||
{{عربی|عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}}<ref>«ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.</ref>؛ يَعْنِي مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ}}<ref>مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۸۸. کتاب تفسیر «یعقوب بن سفیان» در دسترس نیست، از این رو دلیل این حدیث را به واسطه کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل کردیم و سند این حدیث نیز صحیح است.</ref>؛ | |||
[[ابن عمر]] گفت: مراد از آیه {{متن قرآن|وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ}} [[همراهی]] با محمد و [[اهل بیت]] اوست. | |||
همین خبر را حاکم حسکانی به سند خود از طریق یعقوب بن سفیان و از قول عبدالله بن عمر روایت کرده است<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ش۳۵۷.</ref>. | |||
'''[[کلام]] [[فخر رازی]]''': فخر رازی پس از [[اقرار]] به دلالت این آیه بر [[عصمت]]، دست از [[بیانصافی]] برنداشته و با [[بیاعتنایی]] به [[روایات]] ذیل [[آیه]]، درباره مصداق «[[صادقین]]» میگوید: | |||
{{عربی|إنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين، و متى وجب الكون مع الصادقين، فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل؛ و متى امتنع اطباق الكل على الباطل، وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين، فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة}}؛ | |||
به | [[پروردگار متعال]] به [[همراهی]] با [[راستگویان]] امر کرده است و چون [[قرآن]] برای همیشه و هر [[زمان]] نازل شده است در نتیجه باید راستگویان در همه زمانها وجود داشته باشند و راستگویان همان [[اجماع]] و اتفاق تمامی [[مسلمین]] است که هیچگاه بر [[باطل]] اجماع نمیشود و تا زمانی که اتفاق بر باطل ممتنع باشد، هر گاه بر چیزی [[اتفاق نظر]] شد، آن چیز [[حق]] است و همین دلیل است بر [[حجیت اجماع]]. | ||
[[چشمپوشی]] از روایات مذکور و [[تعصب]] بیجا سبب گشته که وی گرفتار مهملگویی و پریشانبافی گردد. | |||
[[فخر رازی]] در ادامه نظر [[شیعه]] را درباره معنای [[آیه مبارکه]] مطرح میکند و با وجود این که این نظریه با [[سنت]] و [[روایات نبوی]] تطابق کامل دارد، متأسفانه باز هم به بهانه ناممکن شمردن [[شناخت امام]] [[شیعیان]]، از پذیرش [[حقیقت]] سر باز زده و تعصب وی مانع قبول و اعتراف به حق گردیده است<ref>تفسیر الرازی، ج۱۶، ص۲۲۰ – ۲۲۱.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲]]، ص ۱۰۳.</ref>. | |||
===[[آیه]] چهارم: «[[آیه تطهیر]]»=== | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | |||
آیه تطهیر از بهترین [[ادله]] [[امامت اهل بیت]]{{عم}} است به طوری که اگر هیچ دلیلی غیر از این آیه نبود، همین آیه به [[تنهایی]] [[امامت]] و [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} را به [[اثبات]] میرساند. در ادامه به بررسی محتوا، معانی واژههای به کار برده شده و دلالت آیه بر [[عصمت]] [[امامان اهل بیت]]{{عم}} میپردازیم. | |||
====معنای واژگان آیه==== | |||
'''معنای {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ}}''': [[آیه شریفه تطهیر]] به روشنی بر عصمت دلالت دارد و مراد از [[اهل بیت]] در این آیه، فقط [[پیامبر اکرم]]، [[امیرالمؤمنین]]، [[صدیقه]] [[طاهره]] و [[حسنین]]{{عم}} هستند. | |||
با توجه به موارد استعمال «إنما»، روشن است که این واژه از ادوات [[حصر]] است و به جهت دلالت بر حصر وضع شده است، بنابراین اگر در موردی افاده حصر نکند و یا افاده حصر اضافی کند به [[حکم]] قرینه خواهد بود. | |||
مراد از {{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ}} نیز با [[اراده تشریعی]] [[خداوند]] است و یا [[اراده تکوینی]]. میدانیم که خواست [[تشریعی]] خداوند آن است که همه [[بندگان]] به [[اختیار]] از [[پلیدیها]] اجتناب کنند و [[پاکیزه]] گردند. پس اراده تشریعی بر [[پاک]] بودن بندگان به افراد خاصی اختصاص ندارد و افراد خاصی [[اراده]] نشدهاند و مخاطب اراده تشریعی عموم مکلفیناند، در حالی که [[خداوند سبحان]] در آیه تطهیر از اراده خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر میدهد؛ از این رو نمیتوان گفت در این آیه اراده تشریعی مورد نظر است، بلکه یقیناً مراد آیه خبر دادن از اراده تکوینی [[خدای متعال]] بر پاک گردانیدن اهل بیت{{عم}} است. اراده تکوینی ارادهای است که به فعل و ترک دیگری ربطی ندارد و مربوط به خود اراده کننده است، مثل اینکه [[انسان]] اراده میکند بخوابد یا نخوابد؛ برود یا نرود؛ بنشیند یا بایستد. اما ارادهای که انجام یا ترک آن به خواسته غیر وابسته باشد [[اراده تشریعی]] است. مانند پدری که به فرزندش بگوید: «این کار را انجام بده». و مولایی از عبد خود بخواهد که کاری را انجام دهد یا ترک کند. | |||
بنابراین احکامی که [[خداوند]] برای [[بندگان]] وضع کرده است، چه برای یک نفر<ref>مثل احکامی که اختصاص به شخص رسول الله{{صل}} دارد که در فقه معین شده است، از جمله واجب بودن مستحبات نافله شب و غیره بر آن حضرت.</ref>، چه برای عموم [[مردم]] و یا گروه خاصی از آنان در راستای اراده تشریعی او هستند؛ مانند [[آیه]]: | |||
{{متن قرآن|يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ}}<ref>«خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.</ref>. | |||
اما [[اراده تکوینی]] آن است که خداوند چیزی یا کسی را به هر نحو که بخواهد [[جعل]] کند و بیافریند. | |||
[[خدای تعالی]] میفرماید: | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}}<ref>«فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.</ref>. | |||
در [[آیه شریفه تطهیر]] نیز واژه «[[اراده]]» متعلق به خداوند است و اوست که [[طهارت اهل بیت]] را اراده فرموده و آنها را طاهر قرار داده است، نه اینکه از [[اهل بیت]] خواسته که [[طهارت]] داشته باشند. دلیل دیگر اراده تکوینی آیه، دلالت آیه بر [[عصمت اهل بیت]]{{عم}} میباشد؛ چراکه [[عصمت اکتسابی]] نیست؛ زیرا خداوند میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند.».. سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. | |||
و در جای دیگر میفرماید: | |||
{{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>. | |||
پس وقتی [[حقیقت عصمت]] به [[لطف]] و فضل [[پروردگار]] عنایتی باشد نه اکتسابی، احتمال این که اراده در اینجا [[اراده تشریعی]] باشد از میان میرود<ref>به نظر ما شبهه این که عصمت اکتسابی باشد، ناشی از این است که برای عصمت مراتب قائل شویم، همانطوری که برخی از بزرگان، حضرتِ سلمان محمدی را نیز معصوم شمردهاند (دلائل الصدق، ج۵، ص۲۵۱)؛ ولی اصل مبنا را نمیتوان پذیرفت.</ref>. | |||
'''معنای {{متن قرآن|لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ}}''': «اذهاب» از باب [[افعال]] است، یعنی [[خداوند متعال]] در ابتدای [[خلقت اهل بیت]]{{عم}} [[اراده]] کرده است که [[پلیدی]] را از ایشان دور سازد. اذهاب در اینجا به معنای «دفع» است نه «رفع». | |||
'''معنای «[[الرجس]]»''': کلمه «[[رجس]]» که در [[فارسی]] به معنای پلیدی است، مصادیق فراوان و دامنه وسیعی دارد و تمام پلیدیهای مادی و [[معنوی]] را دربر میگیرد. [[راغب]] [[اصفهانی]] در این باره مینویسد: | |||
{{عربی|الرجس: الشيء القذر...، والرجس يكون على أربعة أوجه: إما من حيث الطبع، و إما من جهة العقل، و إما من جهة الشرع، و إما من كل ذلك كالميتة، فإن الميتة تعاف طبعا و عقلا و شرعا}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۸.</ref>؛ | |||
[[پلید]] چیزی چرکین و [[آلوده]] است... و پلیدی چهار وجه دارد: گاهی [[طبیعت]] [[آدمی]] آن چیز را پلید میداند. گاهی [[عقل]]، در مواردی [[دین]] و در برخی موارد هم از هر سه جهت در چیزی پلیدی وجود دارد، به مانند مردار که طبیعت، [[عقل و دین]] دوری از آن را لازم میدانند. | |||
پس هرچه که موجب [[تنفر]] و کوچکی [[شخصیت]] فرد شود «رجس» نامیده میشود. | |||
این | '''معنای {{متن قرآن|يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}''': این کلمات بر دفع پلیدی به معنای وسیع تأکید دارد،یعنی [[خداوند]] با تأکید خبر میدهد که [[اهل بیت]]{{عم}} به هیچ رجس و پلیدی آلوده نشدهاند. پس اهل بیت به [[اراده تکوینی]] خداوند از همه [[پلیدیها]] [[منزه]] و از همه پلیدیها در امانند و این همان، [[حقیقت عصمت]] است. | ||
دلالت [[آیه]] بر [[عصمت]] اختصاص به [[شیعه]] ندارد، بلکه برخی از [[اهل سنت]] نیز به آن اعتراف کردهاند<ref>الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۰؛ تفسیر الرازی، ج۲۵، ص۲۰۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۶، ص۲۳۷؛ تفسیر الألوسی، ج۲۲، ص۱۲.</ref>. | |||
[[ | |||
[[ | '''«[[اهل بیت]]» چه کسانی هستند؟''' در بررسی کاربرد اهل بیت در اصطلاح [[قرآن]] و [[سنت]]، روشن میشود که اهل بیت معنای خاصی پیدا کرده و معرّف افراد مشخصی است. | ||
هر چند «[[آیه تطهیر]]» در [[سیاق آیات]] مربوط به [[زنان]] [[رسول]] خداست، ولی ربطی به زنان [[رسول خدا]] ندارد و مراد از اهل بیت افراد دیگری هستند. | |||
«[[اهل]]» در لغت [[عرب]] به [[خانواده]] و [[همسر]] مرد گفته میشود و به همین معنی در [[قرآن مجید]] بکار رفته است: {{متن قرآن|وَسَارَ بِأَهْلِهِ}}<ref>«و خانوادهاش را (با خود) برد» سوره قصص، آیه ۲۹.</ref>. | |||
«أزواج» عنوان دیگری است که فقط به [[همسران]] شخص گفته میشود. با توجه به برخی متون [[حدیث کسا]]، عنوان «ازواج» جدا و غیر از عنوان «اهل بیت» دانسته شده است. بر اساس پارهای از [[احادیث]]، وقتی بانوی [[بزرگوار]] [[امّسلمه]] که از [[پیامبر]] پرسید: {{عربی|أ لست من اهل البيت؟}} و با این [[پرسش از پیامبر]] درخواست کرد تا داخل [[کساء]] شود و مصداق آیه تطهیر گردد، پیامبر فرمودند: | |||
{{متن حدیث|إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ{{صل}}}}<ref>تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۱۱، ش۲۱۷۳۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۳؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲، ص۸۲، ش۷۰۲؛ مناقب علی بن أبی طالب{{ع}} و ما نزل من القرآن فی علی{{ع}}، ص۳۰۱، ص۴۷۸؛ جامع الأصول، ج۹، ص۱۵۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۷ با اندکی اختلاف الفاظ.</ref>؛ | |||
تو در مسیر خیر و [[عاقبت به خیر]] هستی ولی از «اهل بیت» نیستی و از [[همسران رسول خدا]] میباشی. | |||
بنابراین از نظر رسول خدا{{صل}} دو عنوان «ازواج» و «اهل بیت» با هم متفاوت و از یکدیگر جدا هستند و جدایی و تفصیل نیز [[قاطع]] شرکت است. پس مراد از «[[أهل]] بیتِ» [[رسول الله]]{{صل}} غیر از «ازواج» ایشان میباشد. با بررسی استعمالات این عنوان در کتاب، سنت، کلمات [[صحابه]]، [[تابعین]]، [[علما]] و شعرای مختلف در طول [[تاریخ]]، روشن میشود که عنوان «[[اهل البیت]]» فقط برای خمسه طیّبه و [[ذریه]] ایشان «[[عَلَم]]» شده است. | |||
مسلم در صحیح خود به روایتِ دو تن از [[مشایخ]] خود چنین نقل میکند: | |||
{{متن حدیث|قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ غَدَاةً وَ عَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ- ثُمَّ قَالَ: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>}}<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰.</ref>؛ | |||
[[عایشه]] گفت: صبحگاهان [[رسول خدا]] در حالی که رواندازی پشمی و سیاه رنگ بر خود قرار داده بود، [[حرکت]] کرد. چیزی نگذشت که [[حسن بن علی]] آمد، حضرت او را داخل آن رو انداز نمود، و سپس حسین آمد و او نیز داخل شد، [[فاطمه]] آمد و سپس و او را نیز داخل کرد، سپس علی آمد و او را داخل کرد، آنگاه فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}. | |||
این [[روایت]] به سندهای گوناگون در [[منابع اهل سنت]] از [[صحاح]] و غیر صحاح روایت شده است و سند [[حدیثی]] را که احمد نقل میکند مورد [[تأیید]] و تصحیح [[رجالشناسان]] است<ref>برخی از عالمان بزرگ سنی معتقدند که احمد بن حنبل به صحت تمامی احادیث کتاب مسندش ملتزم شده است؛ ر.ک: نیل الأوطار، ج۱، ص۱۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۱۰؛ خصائص مسند أحمد (مدینی)، ص۱۶ - ۱۷؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۶.</ref>. | |||
[[احمد بن حنبل]] به سند خود از [[ام سلمه]] درباره [[شأن نزول]] را [[آیه تطهیر]] چنین نقل میکند: | |||
«[[فاطمه زهرا]]{{س}} برای پدرش غذایی تهیه کرده بود و این غذا را برای [[پیامبر]]{{صل}} آورد آنگاه پیامبر به وی فرمود: [[همسر]] و دو پسر خود را نیز [[دعوت]] کن؛ حسین، حسن و علی{{عم}} آمدند و در کنار یکدیگر به خوردن غذا مشغول شدند و بر زیراندازی که جای [[خواب]] رسول خدا بود حلقه زدند. عبائی که بافته شده [[سرزمین]] [[خیبر]] بود در کنار ایشان قرار داشت. | |||
در آن هنگام که من در [[اتاق]] خود مشغول [[خواندن نماز]] بودم، [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ}} نازل شد. امّسلمه در ادامه میگوید: | |||
{{متن حدیث|فَأَخَذَ فَضْلَ الْكِسَاءِ فَغَشَّاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ يَدَهُ فَأَلْوَى بِهَا إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ- اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً}}؛ | |||
[[رسول خدا]] کنار [[عبا]] را گرفته و به روی خود و این عده انداختند. آنگاه دستشان را از زیر عبا بیرون آورده و با اشاره به [[آسمان]]، چنین [[دعا]] کردند: خدایا این افراد [[اهل بیت]] و مخصوصان من هستند؛ پس از آنها [[پلیدی]] را دور دار و [[پاکی]] ویژهای را به ایشان إعطا بفرما. | |||
در این هنگام سرم را داخل اتاق کردم و از رسول خدا پرسیدم: آیا من جزء شما هستم و مشمول این آیه میشوم؟ | |||
[[پیامبر]] فرمود: شما [[عاقبت]] خوبی دارید، عاقبت شما ختم به خیر است»<ref>مسند أحمد، ج۶، ص۲۹۲؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۴۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۵؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۷؛ منهاج السنة، ج۷، ص۴۹ - ۱۵۰؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴، ش۲۶۶۶. گفتنی است که امّسلمه بزرگ بانویی است که قدر و منزلت ویحتی در میان شیعیان ناشناخته مانده است. به خاطر فراوانی تقوا، فضیلت و علاقه وافر ایشان به اهل بیت، احترام بر آن بانو بر همه ما واجب است.</ref>. | |||
[[احمد بن حنبل]] علاوه بر این سند، با سه سند دیگر این قضیه را در [[مسند]] آورده است<ref>مسند أحمد، ج۱، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ج۴، ص۱۰۷، ج۶، ص۳۲۳.</ref>. | |||
نزدیک به همین معنا را [[ترمذی]] به نقل از [[ام سلمه]] [[روایت]] میکند که عرضه داشت: | |||
{{متن حدیث|وَ أَنَا مِنْهُمْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ؟ قَالَ: أَنْتِ عَلَى مَكَانِكِ وَ أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ}}<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۳۵۸ و ص۳۲۸، ش۳۸۷۵.</ref>؛ | |||
آیا من نیز با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو دارای جایگاه و [[مکانت]] خود هستی و عاقبت خوبی داری. | |||
[[ | [[حاکم نیشابوری]] در مستدرک به سندش از [[امّسلمه]] چنین [[روایت]] میکند: | ||
[[پیامبر]] پس از [[نزول]] [[آیه تطهیر]]، به دنبال علی، [[فاطمه]]، حسن و حسین{{عم}} فرستادند و آنان را جمع کرده و فرمودند: | |||
{{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ}}؛ | |||
خدایا اینان [[اهل بیت]] من هستند. | |||
در آن هنگام امّسلمه میگوید: | |||
{{عربی|يا رسول الله، ما أنا من أهل البيت؟}} | |||
ای [[رسول خدا]]، آیا من در عنوان اهل بیت داخل هستم؟ | |||
پیامبر فرمود: | |||
{{ | {{متن حدیث|إنك أهلي خير، و هؤلاء أهل بيتي}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶. این روایت نیز دارای سندهای گوناگون است.</ref>؛ | ||
شما از خوبانِ [[اهل]] من هستی، و اینان نیز اهل بیت من هستند. | |||
از این [[حدیث]] نیز معلوم میشود عنوان «اهل بیت» با عنوان «[[اهل پیامبر]]» تفاوت دارد. | |||
[[حاکم]] پس از نقل این روایت در [[تأیید]] آن میگوید: | |||
{{عربی|هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه}}<ref>المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶.</ref>؛ | |||
این حدیث بنا بر مبانی [[بخاری]] در کتاب خود صحیح است. | |||
[[عالمان اهل سنت]] همچون [[احمد بن حنبل]]، مسلم، [[ترمذی]]<ref>ترمذی پیرامون این حدیث مینویسد: {{عربی|هذا حديث حسن صحيح، وهو أحسن شيء روى في هذا الباب}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۱، ح۳۹۶۳. همچنین ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۰، ص۳۴۷.</ref>، [[ابن حبان]] و [[ذهبی]]<ref>تلخیص المستدرک، ج۲، ص۴۵۱؛ أعلام النبلاء، ج٢، ص١٢٢.</ref> به [[صحت]] این حدیث تصریح دارند<ref>برای دیدن نظر این عالمان پیرامون صحت حدیث ر.ک: الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۶.</ref>. | |||
و جالب اینجاست که حتی ناصبیِ متعصبی همچون [[ابن تیمیه]] نیز به صحت این حدیث اعتراف میکند و مینویسد: | |||
{{عربی|وأما حديث الكساء فهو صحيح}}<ref>منهاج السنة، ج۵، ص۶.</ref>. | |||
در روایت دیگری ترمذی از [[انس بن مالک]] نقل میکند: | |||
«رسول خدا از آن [[تاریخ]] که آیه تطهیر نازل شد، به مدت شش ماه درِ [[خانه]] [[صدیقه]] [[طاهره]] فاطمه{{س}} را به هنگام [[نماز]] میزد و میفرمود: | |||
{{متن حدیث|الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ، {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۲۵۹؛ همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۸؛ مسند أحمد، ج۳، ص۲۵۹؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۵۹، ح۳۹۷۸؛ مسند أبی داوود، ص۲۷۴؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۲۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۶، ح۲۶۷۱؛ أسد الغابة، ج۵، ص۵۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۳۴؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۲۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۶، ش۳۷۶۳۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸، ش۶۳۷؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۵۷۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ مناقب علی بن أبی طالب{{ع}} وما نزل من القرآن فی علی{{ع}}، ص۳۰۴، ش۴۸۸؛ إمتاع الأسماع، ج۵، ص۳۸۷؛ تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۹، ش۲۱۷۲۹.</ref>؛ | |||
ای [[اهل بیت]]، هنگام [[نماز]] فرا رسیده است و شمایید آن اهل بیت که همواره [[خدا]] [[اراده]] کرده است که هر گونه [[پلیدی]] را از شما دور کند. | |||
''' | '''[[سعد بن ابیوقاص]] و «[[آیه تطهیر]]»''': بر اساس برخی [[منابع تاریخی]]، آنگاه که معاویه به [[قدرت]] رسید دستور داد همگان به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[ناسزا]] گویند و چون سعد بن ابیوقاص از این کار خودداری کرد، معاویه از وی پرسید: چرا به [[علی بن ابیطالب]] [[دشنام]] نمیدهی؟ | ||
[[نسائی]] -به سند خود - جواب سعد بن ابیوقّاص را چنین نقل میکند: | |||
{{عربی|قال: لا أسبه ما ذكرت ثلاثاً قالهن رسول الله{{صل}} لأن يكون لي [[واحدة]] منهن أحب إلى من حمر النعم<ref>این جمله در عرب ضرب المثلی است که بیانگر ارزش و اهمیت موضوع است.</ref> لا أسبه ما ذكرت حين نزل الوحي عليه، فأخذ عليا و ابنيه و فاطمة فأدخلهم تحت ثوبه ثم قال: [[رب]] هؤلاء [[أهل]] بيتي و أهلي، و لا أسبه ما ذكرت حين خلفه في غزوة غزاها... و لا أسبه ما ذكرت يوم خيبر}}<ref>خصائص أمیر المؤمنین{{ع}} (نسائی): ۸۱ - ۸۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۲۲ - ۱۲۳، ش۸۴۳۹. همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸ - ۱۰۹. گفتنی است که برخی از اهل سنت در این حدیث دست به تحریفات عجیبی زدهاند.</ref>؛ | |||
سعد در پاسخ معاویه گفت: به علی [[جسارت]] نمیکنم تا زمانی که سه فرمایش از [[رسول خدا]] را به خاطر دارم که اگر یکی از آنها درباره من بود، از باارزشترین [[نعمتها]] برای من بهتر بود: نخست در آن [[زمان]] که بر [[پیامبر]] [[وحی]] نازل شد، علی و دو پسرش را به همراه [[فاطمه]] به زیر پارچهای داخل نمود، سپس گفت: پروردگارا، اینان [[اهل بیت]] و [[اهل]] من هستند؛ دوم [[جانشینی علی]] در [[مدینه]] بجای [[رسول خدا]] در واقعه [[جنگ تبوک]] که پیامبر به او گفت: جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه [[هارون]] است به [[موسی]] و سوم [[پرچمداری]] [[روز خیبر]] که پیامبر گفت: فردا، [[پرچم]] را به کسی خواهم داد که [[خدا]] [[محبوب خدا]] و [[رسول]] است و او نیز خدا و رسول را [[دوست]] دارد، و در حالی که علی دچار چشمدرد بود، با آب دهان رسول خدا مداوا شد و [[خیبر]] را فتح نمود. | |||
'''[[ابن حجر مکی]] و «[[آیه تطهیر]]»''': ابن حجر مکی که از سنّیان متعصّبی است که کتاب صواعق محرقه را در ردّ [[شیعه]] نگاشته، مینویسد: | |||
{{عربی|الآية الأولى: قال الله تعالى {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} أكثر المفسرين على أنها نزلت في علي و فاطمة و [[الحسن]] و الحسين}}<ref>الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۲۱.</ref>؛ | |||
[[آیه]] نخست: آیه تطهیر است که بسیاری از [[مفسران]] معقتدند که در [[شأن علی]]، فاطمه، حسن و حسین{{عم}} نازل شده است. | |||
''' | '''آیه تطهیر از دیدگاه [[طبری]]''': [[تفسیر طبری]] نزد [[اهل سنت]] از معتبرترین [[کتابهای تفسیری]] است<ref>طبری مورد تجلیل اهل تسنن و نزد آنان محترم است از همین رو بر طبق قاعده باید روایت و حرف وی را بپذیرند اما تعصب بیش از حد برخی باعث برخورد دوگانه با طبری شده است. به عنوان مثال ابن تیمیه در منهاج السنة دچار تناقضگویی شده و گاه ضمن تجلیل از طبری به کلام وی استدلال و او را مقبول و مورد اعتماد معرفی میکند. برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۱، ص۶۶؛ ج۲، ص۲۸۶؛ ج۴، ص۴۱ و ج۶، ص۲۹. اما در جایی که طبری سخنی برخلاف نظر او میگوید و یا حدیثی نقل میکند که مورد استناد و استدلال شیعه است، وی را نفی و طرد میکند (برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۱۰۲ و ۱۵۲). این برخورد دوگانه علاوه یر تعصب، نشان دهنده بیمبنائی ابن تیمیه است؛ ولی ما در بحثهای خود به قواعد و موازین مناظره التزام و تعهد داریم، و سنیان چارهای ندارند جز این که استدلال ما به روایات معتبر -که در کتب عالمان مورد وثوق اهل تسنن نقل شده است- را بپذیرند.</ref>. وی در ذیل [[آیه تطهیر]] احادیثی را نقل میکند که بر اساس آنها، آیه تطهیر هیچ ربطی به [[زنان]] [[رسول خدا]]{{صل}} ندارد<ref>تفسیر الطبری، ج٢٢، ص۸ - ١٢.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۰۷-۱۱۸.</ref>. | ||
[[ | ====[[عصمت]] و مسئله [[جبر]]==== | ||
در مسئله [[جبر و اختیار]]، [[مسلمانان]] به سه دسته تقسیم میشوند: | |||
# [[معتزله]] قائل به تفویضند، یعنی معتقدند که [[خداوند متعال]] [[اعمال]] [[بندگان]] را به خودشان واگذار کرده است. | |||
# [[اشاعره]] و [[پیروان]] آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال [[خدا]] است و هر آن چه از عبد سر میزند از خدا سر زده است<ref>ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.</ref>. | |||
#در مقابل این دو قول، [[شیعیان]] به [[پیروی از پیشوایان]] خود هم [[تفویض]] و هم جبر را مردود میدانند و به «[[امر بین الأمرین]]» قائلند. در [[احادیث]] از [[امامان اهل بیت]]{{عم}} آمده است: | |||
{{متن حدیث|لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ}}<ref>الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.</ref>؛ | |||
نه جبر است و نه [[اختیار]]، بلکه امری است میان این دو. | |||
[[حال]] این سؤال پیش میآید که آیا [[اعتقاد]] به [[اراده تکوینی]] [[خداوند]] بر [[عصمت اهل بیت]]{{عم}}، با قول «[[أمر]] بین الأمرین» سازگار دارد یا خیر؟ و اگر عصمت اهل بیت{{عم}} به اراده تکوینی خداوند باشد، آیا [[معصوم]] بودن فضیلتی برای [[اهل بیت]] خواهد بود؟ | |||
در پاسخ به این [[شبهه]] میگوییم، اگر [[نزول]] آیه تطهیر برای اهل بیت [[فضیلت]] نبود، حضرت [[امّسلمه]] [[آرزو]] نمیکرد که به زیر [[کسا]] داخل گردد و در زمره [[اهل بیت]] باشد. | |||
اگر [[اراده خدا]] بر [[پاک]] ساختن اهل بیت{{عم}} [[فضیلت]] نبود، بزرگان [[صحابه]] – همچون [[سعد بن ابیوقاص]]- نمیگفتند که اگر نصیب ما میشد از [[دنیا]] و مافیها بهتر بود. | |||
اگر [[نزول آیه]] در [[شأن اهل بیت]]{{عم}} فضیلت نبود، خود اهل بیت [[افتخار]] نمیکردند که این [[آیه]] در حقشان نازل شده است<ref>امام حسن مجتبی{{ع}} در خطبهای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند، {{متن حدیث|نَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ نَبِیِّکُم أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً}}؛ تذکرة خواص الأمة، ص۱۹۸.</ref>. اگر فضیلت نبود، [[عالمان]] بزرگ [[فریقین]]، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از [[فضائل]] و [[مناقب اهل بیت]]{{عم}} برنمیشمردند. | |||
پس [[اراده خداوند]] بر پاک گردانیدن اهل بیت{{عم}} قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل بیت مخلوق خدایند و [[خداوند]] پیش از [[آفرینش]] آنان از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا [[آگاه]] بوده است، چنانکه میفرماید: {{متن قرآن|أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ}}<ref>«آیا آنکه آفریده است نمیداند؟ با آنکه او نازکبین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.</ref>. | |||
[[ | و چون میدانست که آنان در دنیا هیچگونه [[معصیت]] و خطایی نخواهند داشت، پس [[اراده]] کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد. | ||
[[آیه مبارکه]]: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>. | |||
نیز [[شاهد]] دیگری بر این [[حقیقت]] است. | |||
بر اساس [[ظاهر آیه]]، [[امامت]] از پیش برای [[امامان]] [[هدایتگر]] [[جعل]] شده و سبب جعل این [[مقام]] برای ایشان [[صبر]] و [[یقین]] آنان بوده است، در حالی که [[امامان الهی]] در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزاردهاند. | |||
حضرت [[صدیقه طاهره فاطمه زهرا]]{{س}} در [[خطبه فدکیه]]، [[علم خداوند]] به عمل [[بندگان]] و [[علم]] او به [[آینده]] را سبب همین [[گزینش]] میداند<ref>ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.</ref>. | |||
پس معلوم میشود که [[خداوند]] به علم سابق خویش از [[یقین]] و [[شکیبایی]] ایشان در [[دنیا]] [[آگاه]] بوده و به همین جهت از پیش [[مقام امامت]] و [[هدایت امت]] را برای ایشان [[جعل]] کرده است، چنان که اگر معلمی در ابتدای امر [[استعداد]] شاگردی را [[کشف]] کند و یقین داشته باشد که وی در [[امتحانات]] آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی میدهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل میکند. پس [[موفقیت]] این [[شاگرد]] به [[اختیار]] خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۱۱۸.</ref>. | |||
===[[آیه]] پنجم: «[[اهل ذکر]]»=== | |||
{{متن قرآن|فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.</ref>. | |||
این آیه نیز بر [[عصمت]] دلالت میکند. در این آیه به «سؤال» از «اهل ذکر» امر شده است. امر به سؤال، یعنی پذیرش جواب و عمل به آن از [[ائمه]]{{عم}} نیز [[روایت]] شده که باید به آنها [[رجوع]] کنند و مسائل خود را از ایشان بپرسند، ولی بر ائمه{{عم}} [[واجب]] نیست بر هر پرسشی پاسخ بدهند<ref>الکافی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ح۳.</ref>. اما آنگاه پاسخ به سؤالی داده شد، عمل بر اساس آن واجب خواهد شد و این [[وجوب]] عمل بر عصمت اهل ذکر دلالت دارد؛ چراکه به صرف احتمال [[خطا]]، [[فراموشی]] و یا [[سهو]] در پاسخ [[امام]]، عمل کردن به آن نیز جایز نخواهد بود و در نتیجه [[امر پروردگار]] به سؤال کردن از آنان [[لغو]] خواهد شد.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲]]، ص ۱۲۰.</ref>. | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۷ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۲۲
عصمت امام به معنای مصونیت ایشان از اقسام گناهان، خطا و نسیان را میتوان از دلالت برخی آیات استفاده نمود. برخی از این آیات مختص عصمت رسول اکرم (ص) است مانند: آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از گمراهی و هوای نفس میدهند و یا آیاتی که امر به اطاعت مطلق از آن حضرت میکنند و ... . برخی دیگر از آیات دلالت بر عصمت پیامبر و امامان (ع) دارند مانند: آیه ابتلا؛ آیه اولی الامر؛ آیه صادقین و آیه تطهیر.
مقدمه
عصمت به معنای مصونیت امامان معصوم از اقسام گناهان، خطا و نسیان و... را میتوان از دلالت برخی آیات استفاده نمود[۱]. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند:
ادله خاص عصمت رسول خدا
مراد از این بخش، آیاتی است که به نوعی دلالت بر عصمت پیامبراکرم میکنند. این آیات را میتوان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
آیاتی که خبر از دوری آن حضرت از گمراهی و هوای نفس میدهند
به عنوان نمونه قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفتههای پیامبراکرم را مستند به وحی الهی دانسته و میفرماید: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى﴾[۲]. برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی﴾[۳]. چنین استفاده میشود که رفتار و سیره پیامبر علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری[۴]. چنین چیزی استظهار میشود[۵].
آیاتی که امر به اطاعت مطلق از آن حضرت میکنند
قرآن کریم در آیهای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبراکرم (ص) امر کرده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ...﴾[۶] و مثل ﴿قُلْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ﴾[۷]. بدیهی است که مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است و الا منجر به تناقض خواهد شد. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا امر فرموده نیز قابل استفاده است: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾[۸].
آیاتی که پیامبر را اسوه حسنه معرفی میکنند
مصونیت پیامبر اکرم را میتوان از آیهای که آن حضرت را به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده نیز استفاده نمود. آنجا که میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۹]. واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود. [۱۰]. کیفیت استدلال به این آیه چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیه در شمار آیاتی قرار میگیرد که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از رسول خدا امر کردهاند و چنانچه گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۱۱].
آیاتی که بر عدم صدور فراموشی آن حضرت تاکید میکنند
آنچه باقی میماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین میفرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى﴾[۱۲].
کیفیت استدلال
این آیات به ضمیمه حدیث نبوی منزلت«أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي»[۱۳] بر عصمت امامان معصوم که جانشینان آن حضرت هستند دلالت میکنند چه اینکه رسول خدا در این روایت خطاب به امیرالمومنین میفرمایند: ای علی منزلت و جایگاه تو نسبت به من مانند منزلت و جایگاه هارون است نسبت به حضرت موسی. بر اساس این روایت تمامی منازل و مقاماتی که هارون نسبت به حضرت موسی داشت، امیرالمومنین نیز نسبت به رسول خدا خواهد داشت و از جمله آنها عصمت از گناه، خطا، نسیان و اشتباه است که آیات مورد نظر این مصونیت را برای رسول خدا به اثبات میرسانند از این رو این صفت برای جانشینان رسول خدا که اولین آن امام امیرالمومنین است نیز به اثبات خواهد رسید.
ادله عام عصمت پیامبر و امامان
مراد از این بخش آیاتی است که دلالت بر عصمت رسول خدا و اوصیای ایشان دارند. از آیات این دسته نه تنها عصمت رسول خدا به دست میآید بلکه عصمت جانشینان و اوصیای آن حضرت که همان امامان معصوم هستند نیز قابل استفاده است. در این بخش اهم آیاتی را که مرتبط با عصمت ایشان است بررسی مینماییم.
آیه ابتلا
قرآن در آیه ۱۲۴ سوره بقره از امتحان حضرت ابراهیم (ع) و آزمونهایی الهی سخن گفته و یادآور شده است که ابراهیم آن آزمونها را با موفقیت کامل پشت سر گذاشت. در این هنگام خداوند او را به مقام امامت نایل ساخت. ابراهیم (ع) درباره این مقام برای فرزندان خویش سؤال کرد که آیا آنان نیز از چنین مقامی برخوردارند؟ خداوند در پاسخ او فرمود: (این عهد و پیمان الهی شامل ظالمان از فرزندان او نمیشود.) متن آیه چنین است: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۱۴].
کیفیت استدلال
ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است[۱۵] و در اصطلاح به معنای تجاوز از حدّی است که شارع یا عرف معین کرده است؛ لذا معصیت صغیره و کبیره ظلم است؛ زیرا گناه کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.
ظلم دارای اقسامی است:
- ظلم به خدا: بزرگترین ظلم به خدا، شرک و کفر است؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللَّهِ﴾[۱۶] و میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۱۷].
- ظلم به دیگران: خداوند میفرماید: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ...﴾[۱۸].
- ظلم به خود: خداوند میفرماید: ﴿وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۱۹] و میفرماید: ﴿وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ﴾[۲۰].
از عبارت: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۲۱] استفاده میشود عهد امامت به هیچ ظالمی نمیرسد و کسی جز معصوم شایسته امامت نیست و تنها اوست که هیچ یک از انواع ظلم را حتی در دوران کودکی نداشته است.
مردم در مورد ظلم بر چهار دستهاند و قسم پنجمی هم متصوّر نیست:
- کسانی که در طول عمر خود ظالمند.
- کسانی که در طول عمر خود طاهر و منزّه از گناهند.
- کسانی که در ابتدای عمر خود ظالم ولی در پایان عمر توبه میکنند.
- کسانی که در ابتدای عمر طاهر و از گناه منزّهاند، ولی در آخر عمر ظالمند.
از حضرت ابراهیم (ع) محال است که از خدای تعالی درخواست کند عهد و مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریهاش بدهد. پس به طور قطع، دعای حضرت ابراهیم (ع) شامل حال این دو دسته نیست. تنها قسم دوّم و سوّم باقی میماند و ظالمی که خداوند عهد امامت را از او نفی میکند، نیست مگر مورد سوّم (یعنی کسی که در ابتدای عمرش ظالم بوده، ولی در آخر عمر توبه کرده است)؛ در نتیجه مورد دوّم باقی میماند (یعنی همان کسی که در طول عمرش از هر گونه گناه و آلودگی پاک بوده است) و این بر کسی غیر معصوم منطبق نیست.
پس از چهار قسم بالا دو قسمش را حضرت ابراهیم (ع) از خداوند نخواست و از دو قسمی که خواست، یک قسمش مستجاب شد و آن کسی است که در تمامی عمر معصوم باشد[۲۲].
علاوه بر برداشتهای قبلی دو تقریر دیگر در استدلال به آیه ابتلاء بیان شده است:
تقریر اول
فخر رازی از جمله ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ بر معصوم بودن حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام استدلال کرده و گفته است: "این جمله دلالت میکند که ابراهیم (ع) از همه گناهان معصوم بوده است؛ زیرا امام، کسی است که به او اقتدا میشود. در این صورت اگر از او گناهی سر بزند، پیروی از او در آن گناه، واجب است و در نتیجه ما مرتکب گناه خواهیم شد و این باطل است؛ زیرا لازمۀ معصیت بودن فعل، این است که انجام آن ممنوع و حرام است و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد بود و جمع میان واجب و حرام در یک فعل و در یک زمان محال است"[۲۳].
توضیح استدلال فخر رازی این است که در آیه یاد شده، حضرت ابراهیم (ع) به عنوان امام و پیشوای مردم از جانب خداوند معرفی شده است. از طرفی فلسفه امامت، هدایت انسانها به راه مستقیم الهی و رسیدن به کمال مطلوب است. این غرض بدون وجوب اطاعت و پیروی از امام حاصل نخواهد شد. از سوی دیگر، حق و باطل و طاعت و معصیت را باید در گفتار و رفتار امام جست وجو کرد. در این صورت اگر امام معصوم نباشد، به جای آنکه بشر را هدایت کند، گمراه خواهد کرد و این خلاف فلسفه امامت است.
اگر چه فخرالدین رازی در بحث امامتِ علم کلام، معصوم بودن امام را لازم نمیداند، ولی مقتضای استدلال یاد شده این است که امام (جانشین پیامبر) باید معصوم باشد؛ زیرا او نیز همچون پیامبر مقتدای مردم در حلال و حرام و طاعت و معصیت است. او هدایتگر مردم به راه سعادت و رستگاری است و بر این اساس باید معصوم باشد. این دقیقاً با استدلال متکلمان شیعه بر لزوم عصمت امام هم آهنگ است. چنان که محقق طوسی گفته است: "امام باید معصوم باشد تا موجب گمراهی مردم نگردد"[۲۴].
تقریر دوم
متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جملۀ ﴿لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ بر عصمت امام استدلال کرده اند[۲۵]. صورت استدلال به این نحو است: خداوند فرموده است که عهد او ـ یعنی امامت ـ نصیب ظالم نمیشود. کسی که مرتکب گناه گردد خواه در آشکار یا پنهان، ظلم کرده است؛ زیرا فرد گناهکار حدود الهی را نقض کرده است و به نص قرآن کسی که حدود الهی را نقض کند، ظالم است: ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۲۶].
فاضل مقداد استدلال یاد شده را چنین تقریر کرده است: غیرمعصوم ظالم است؛ ظالم شایسته امامت نیست لذا غیرمعصوم شایسته امامت نیست.
بیان صغری: ظلم یعنی چیزی در غیر جایگاه مناسب خود نهاده شود، و غیر معصوم چنین میکند. بیان کبری: خداوند فرموده است: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ و مقصود از (عهد)، امامت است؛ زیرا قبل از این آیه، جملۀ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ آمده است[۲۷].
پس قرینه سیاق گویای این است که مقصود از عهد، امامت است؛ زیرا خداوند مقام امامت را به ابراهیم عطا کرد و آنگاه ابراهیم آن را برای فرزندان خود درخواست نمود و خداوند در پاسخ فرمود: (عهد من نصیب ظالمان نمیشود).
اگر مقصود از عهد در جمله ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ عهد امامت نباشد، پاسخ با سؤال هماهنگ نخواهد بود. علاوه بر این اگر عهد را بر معنای عام آن حمل کنیم باز هم شامل امامت خواهد شد و مفاد آیه ـ اینکه عهد الهی خواه نبوت باشد یا امامت ـ نصیب ظالمان نمیگردد[۲۸].
آیه اولی الامر
آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً﴾[۲۹] "آیه اولی الامر" نام دارد؛ زیرا مؤمنان را به اطاعت از خدا، پیامبر (ص) و اولیالأمر فرمان داده است[۳۰].
کیفیت استدلال
قرآن کریم میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ﴾. در این آیه اطاعت از اولی الامر در سیاق اطاعت خداوند و اطاعت رسول قرار گرفته است، بدیهی است اطاعت از خدا و رسول به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی واجب است؛ بنابراین اطاعت اولی الامر هم علیالاطلاق و بدون قید و شرط واجب است. از سوی دیگر اطاعت مطلق مستلزم معصوم بودن اولی الامر از هر گونه خطا و اشتباه است زیرا پیروی و فرمانبرداری بیچون و چرا تنها از فردی واجب میشود که از هر گونه خطا و لغزش پاک و مبرا باشد و خداوند حکیمی که کفر و عصیان را از بندگانش ناپسند شمرده است ﴿وَلَا يَرْضَى لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ﴾[۳۱] هرگز اطاعت از غیر معصوم را به صورت مطلق واجب نمیکند[۳۲]. این استلزام ـ یعنی ملازمه بین وجوب اطاعت مطلق و لزوم عصمت ـ مورد اعتراف دانشمندان اهل سنت نیز قرار گرفته است[۳۳][۳۴]
به بیانی دیگر وجه دلالت این آیه بر عصمت امام از آن جهت است که:
- مقارنت اطاعت از پیامبر با اطاعت از اولی الامر بر این امر دلالت میکند که قلمرو وجوب اطاعت از اولی الامر در همه حوزههای مشترک میان ایشان و پیامبر است.
- اطاعت از اولی الامر بدون هیچ قید و شرطی آمده است و اگر اینان معصوم نباشند نمیتوانند به نحو مطلق مورد اطاعت باشند و لازم میآید که خداوند ما را امر به اطاعت از کسانی فرموده که مانع سعادت هستند و این نقض غرض الهی و خلاف حکمت است: ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾[۳۵].
- روایات متعددی در منابع شیعه[۳۶] و اهل سنت[۳۷] وجود دارد که مراد از "اولی الامر" را ائمه معصومین (ع) معرفی میکنند[۳۸][۳۹] مفسران امامیه بر اساس این روایات، مصداقهای اولو الامر را امامان دوازدهگانه میدانند[۴۰].
با توجه به مطالب بیش گفته آیه اولی الامر، دلالت بر عصمت امامان دارد[۴۱].
آیه صادقین
خداوند در آیه ۱۱۹ سوره توبه فرموده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۴۲] ای کسانی که به آیین اسلام ایمان آوردهاید، از مخالفت با دستورات خداوند بپرهیزید و با صادقین همراه باشید [از صادیقین پیروی کنید]. این آیه که به همراهی با صادقین فرمان داده معروف به آیه صادقین است[۴۳]. خدای متعال در این آیه، مؤمنان را به همراهی و معیت با صادقان امر کرده است و معیت در اینجا به معنای اقتدا و تمسک است که ملازم با اطاعت خواهد بود.
کیفیت استدلال
امر ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾، در صورتی امکانپذیر است که اولاً همواره افراد صادقی در جامعه وجود داشته باشند. ثانیاً این صادقین باید دائم الصدق و از هر جهت صادق باشند؛ زیرا اسم جمع محلّی به الف و لام افاده عموم میکند، یعنی باید معصوم باشند. چون اگر امکان ارتکاب گناه و یا خطا در آنها باشد در آن صورت دیگر صادق ـ به نحو مطلق ـ نخواهد بود. از آنجا که حکیم هیچگاه امر عبث و محال نمیکند نتیجه این میشود که:
- هیچگاه جامعه از صادق مطلق (معصوم) خالی نخواهد بود.
- مؤمنین (متّقین) باید همواره همراه و مطیع معصومین باشند؛ در غیر این صورت، سعادت و فلاح حاصل نخواهد شد. بدیهی است، بعد از رحلت پیامبر (ص) تنها افرادی که در مورد آنها عصمت تصوّر دارد، ائمه دوازدهگانه (ع) هستند[۴۴].
- به این مطلب که «صادقین» همان ائمه معصومین (ع) هستند در روایات نیز اشاره شده است: «عَنِ ابْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ قَالَ الصَّادِقُونَ هُمُ الْأَئِمَّةُ وَ الصِّدِّیقُونَ بِطَاعَتِهِمْ»[۴۵].
- امر به همراهی با صادقین به معنای امر به اقتدا به آنهاست، بدین معنا که کونوا مع الصادقین یعنی تمسکوا بالصادقین و اقتدا و تمسک مطلق به آنها یعنی اطاعت مطلق از آنها که این امر مساوی با عصمت صادقین است.
- علاوه بر این میتوان جهت اثبات عصمت صادقین به یک قاعده عقلی[۴۶] نیز تمسک کرد و آن اینکه امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت اجتماع نقیضین لازم میآید که امری محال است و امر به محال از خدای حکیم صادر نمیشود.
آیه تطهیر
یکی از ادلّه قرآنی اثبات عصمت امام، آیه تطهیر است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۴۷].
کیفیت استدلال
استدلال به این آیه، بر سه مقدمه استوار است:
- اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر اهل بیت تعلّق گرفته است.
- هر کس که اراده تکوینی الهی به اذهاب رجس و تطهیر او تعلّق گرفته باشد معصوم است.
- بر پایه بسیاری از روایات، ائمه شیعه مصداق اهل بیتاند.
نتیجه: امامان شیعه (ع)، معصوماند.
توضیح مقدمه نخست: به دو دلیل، اراده در آیه تطهیر، تکوینی است نه تشریعی[۴۸].
- بر پایه واژه ﴿إِنَّمَا﴾ اراده اذهاب رجس و تطهیر، ویژه اهل بیت است نه عموم مردم؛ پس تکوینی است. ؛ چراکه اگر اراده، تشریعی باشد، به گروه خاصی اختصاص ندارد و طهارت از گناه در اراده تشریعی، از همه انسانها خواسته شده نه خصوص اهل بیت. بدینسان، خداوند متعال به اراده تکوینی خود که تخلفناپذیر است، طهارت اهل بیت را اراده نموده است.
- واژه ﴿لِيُذْهِبَ﴾ بیانکننده آن است که متعلق اراده، فعل خداست، ولی اگر اراده تشریعی باشد، متعلق آن، فعل عبد است.
توضیح مقدمه دوم: الف و لام در ﴿الرِّجْسَ﴾ جنس است و همه پلیدیها و زشتیهای ظاهری و باطنی را در بر میگیرد؛ از اینرو، معنای آیه این است که خدا میخواهد، همه پلیدیها و هیئتهای خبیثه و رذیله را از نفس شما ببرد؛ هیئتهایی که اعتقاد حق و عمل حق را از انسان میگیرد و چنین ازالهای با عصمت الهی منطبق میشود[۴۹].
توضیح مقدمه سوم: مفسِّر و مبیِّن رسمی وحی الهی، پیامبر (ص) است: ﴿أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[۵۰]، پس تبیین آیه تطهیر و تعیین مصادیق آن، بر عهده ایشان است و این مأموریت ویژه الهی را از راههای گوناگون به انجام رساندهاند. پیامبر اکرم (ص) در موارد متعددی: مصادیق آیه تطهیر را به خود، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) معرّفی نمودهاند[۵۱][۵۲]
با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود اراده تکوینی الهی به دور نمودن رجس و ناپاکی و هرگونه خطا، از اهل بیت (ع) تعلق گرفته است. نکتۀ دیگر این است که طهارت و پاکی ایشان اختصاص به حالت و زمان خاصی ندارد؛ بلکه در تمامی حالات از عصمت برخوردارند.
آیه عهد
یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الاهی دلالت دارد، آیه مبارک «عهد» است. در این آیه، خداوند انتصاب حضرت ابراهیم (ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۵۳].
آیه ذکر شده یکی از مهمترین دلایل شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهلبیت (ع) برای اثبات لزوم عصمت امام، به این آیه استناد و استدلال کردهاند.
عالمان شیعه نیز به تبعیت از پیشوایان معصوم خود، در بحث از عصمت امام به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداختهاند. مرحوم طبرسی در این باره مینویسد: إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، و من ليس بمعصوم فقد يكون ظالماً، إما لنفسه، و إما لغيره[۵۴]؛ اصحاب ما بر اساس این آیه استدلال میکنند که شخصی امام نمیشود مگر آنکه از زشتیها معصوم باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن عهد خودش - که امامت است- به ظالم را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به یقین ظالم است، یا به نفس خود [[[ظلم]] کرده]، یا به غیر از خودش.
از جمله نکات فراوانی که از آیه عهد به دست میآید، این نکته مهم است که امامت به جعل و گزینش خداوند و عهد الاهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط میشود، نفی امامت ظالم است؛ از اینرو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب اصفهانی درباره معنای «ظلم» مینویسد: الظلمة عدم النور و جمعها ظلمات... و يعبر بها عن الجهل والشرك و الفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند أهل اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... و الظلم يقال في مجاوزة الحق الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير و في الذنب الصغير، و لذلك قيل لآدم في تعدية و في ابليس ظالم و إن كان بين الظالمين بون بعيد. قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأول: ظلم بين الانسان و بين الله تعالى و أعظمه الكفر و الشرك و النفاق... و الثاني: ظلم بينه و بين الناس... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه[۵۵]؛ ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است... از جهل و شرک و فسق نیز به ظلمت تعبیر میشود، چنانکه از ضدّ این امور به نور تعبیر میشود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از عالمان، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به تجاوز از حق - که حول نقطه مرکز دایره میگردد - ظلم گفته میشود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم[۵۶]، در هر صورت ظلم نامیده میشود و بر این اساس در گناه کوچک و بزرگ استعمال میگردد؛ از همین رو تعدی حضرت آدم نیز ظلم دانسته شده[۵۷] و ابلیس ظالم نامیده شده است، هر چند که بین آن دو ظلم فاصلهای بسیاری وجود دارد.
برخی از حکما گفتهاند که ظلم سه دسته است: [نخست] ظلمی که بین انسان و خدای تعالی رخ میدهد و بزرگترین ظلم [از این قبیل] کفر و شرک و نفاق است،... [دوم] ظلمی که انسان نسبت به سایر مردم روا میدارد... و [سوم] ظلمی که انسان به نفس خود میکند.
با توجه به آیات قرآن نیز میتوان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در قرآن بیان شده عبارتند از:
- شرک. خدای تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۵۸].
- کفر. درباره کافران آمده است: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۵۹].
- افترا و دروغ بستن به خدا. خدای تعالی در این باره میفرماید: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۶۰].
- حکم نکردن به آن چه خداوند نازل فرموده است. ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۶۱].
- تجاوز و تعدی از حدود الاهی. ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۶۲].
- ظلم به نفس (گناه و معصیت). ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ﴾[۶۳]. ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و میدانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
- ترک اولی. ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۶۴].[۶۵]
جمعبندی
هر چند واژه عصمت و مشتقات آن در قرآن کریم نیامده است اما میتوان از برخی آیات معنای مصونیت انبیا و ائمه از ارتکاب گناهان، نسیان، خطا و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب کلامی و حدیثی است. عصمت به معنای مصونیت امامان معصوم را میتوان از دلالت برخی آیات استفاده نمود. این آیات به دو بخش کلی قابل تقسیم هستند: دسته اول آیاتی هستند که به نوعی دلالت بر عصمت پیامبر اکرم میکنند که خود به چهار دسته کلی آیاتی که خبر از دوری حضرت از هوای نفس و گمراهی میدهند، آیاتی که امر به اطاعت مطلق از آن حضرت میکنند، آیاتی که آن حضرت را الگوی نیکوی همگان معرفی میکنند و آیاتی که بر عدم فراموشی آن حضرت تاکید میکنند قابل تقسیم هستند. این آیات این آیات به ضمیمه حدیث نبوی منزلت، بر عصمت امامان معصوم که جانشینان پیامبر اکرم هستند دلالت میکنند دسته دوم آیاتی هستند که دلالت بر عصمت رسول خدا و اوصیای ایشان مینمایند آیات تطهیر، ابتلا، صادقین و اولی الامر در زمره این آیاتند.
دلیلهای نقلی عصمت
آیات قرآن: علاوه بر دلیلهای عقلی، دلیلهایی دیگر از آیات قرآن و روایات مبنی بر لزوم عصمت حجتهای الهی اقامه شده است که در این بخش به بررسی آیات قرآن در این باره میپردازیم. چنانکه پیشتر بیان شد، «عصمت» از مباحث مشترک میان فرقههای مختلف مسلمانان است، با این تفاوت که اهل تسنن آن را ذیل مباحث نبوت مطرح میکنند و شیعیان علاوه بر نبوت، در امامت نیز به آن میپردازند. با این نگاه آیات قرآنیِ مربوط به «عصمت» را میتوان به چند دسته تقسیم کرد:
- آیاتی که بیانگر عصمت انبیاء است؛
- آیاتی که تنها عصمت پیامبر اکرم(ص) را بیان میکنند؛
- آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان نظر دارند؛
- آیاتی که مربوط به عصمت امامان است.
البته چون بحث ما در امامت است، آیات مربوط به انبیاء را در فصل شبهات عصمت مطرح خواهیم کرد و در ادامه به بررسی اقسام دیگر آیات خواهیم پرداخت.[۶۶].
آیاتی که بیانگر عصمت پیامبر اکرم است
برخی از آیات قرآن کریم تنها بیانگر عصمت حضرت خاتم الانبیاء(ص) هستند و به عصمت انبیاء دیگر و یا اوصیاء الهی نظر ندارند. خدای تعالی در سوره نجم به بیان اوصاف حضرت محمد مصطفی(ص) میپردازد و ضمن نفی گمراهی از ایشان، تمام سخنان حضرتش را مستند به وحی الهی میداند. در آیات دوم تا چهارم این سوره میخوانیم: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۶۷] هریک از این سه آیه به روشنی بیانگر عصمت پیامبر اکرم(ص) هستند.
خدای تعالی در آیهای دیگر نسیان و فراموشی را نیز از رسول گرامی اسلام(ص) نفی میکند و میفرماید: ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى﴾[۶۸]. همچنین در آیهای دیگر به صورت مطلق به اطاعت از دستورات پیامبر اکرم(ص) امر میکند و میفرماید: ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[۶۹]. چنانکه پیشتر بیان شد، مقام آمریت مطلق لزوماً نیازمند عصمت است، پس این آیه نیز با اثبات آن مقام برای پیامبر اکرم(ص)، عصمت ایشان را ثابت میکند.[۷۰].
آیاتی که به عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان نظر دارد
یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء ایشان دلالت دارد «آیه تطهیر» است. در این آیه از اراده خداوند بر دور کردن پلیدی از اهل بیت(ع) و پاک گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است. آیه تطهیر که مهمترین آیه در اثبات عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء الهی(ع) است، به جهت اهمیت آن در مبحث عصمت امامان(ع) به بررسی تفصیلی آن پرداخته و بحث آن را به آن بخش موکول میکنیم. آیه دیگر در این باره، آیهای است که خدای تعالی میفرماید: ﴿وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾[۷۱].
بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایتکنندگان به سوی حق دلالت میکند؛ زیرا کسی که میخواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست این که حق را کاملاً بشناسد تا هیچگاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد، و دوم اینکه همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند به یقین معصوم است. بنابراین امتی که خداوند آنها را برای هدایت و دادگری بر اساس حق برگزیده است، معصوم هستند و میدانیم که تنها پیامبران و اوصیاء ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این آیه یقیناً بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء حضرتش(ع) دلالت دارد و بلکه از یک نگاه به عصمت همه انبیاء الهی و اوصیاء ایشان نیز دلالت میکند که به جهت پرهیز از طولانی شدن بحث از پرداختن به این موضوع صرف نظر میکنیم.
آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) را بیان میکند، آیه یکصد و سوم سوره آل عمران است. خدای تعالی در این آیه با امر بر اعتصام و تمسک به حبل خویش میفرماید: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا﴾[۷۲]. چنانکه میبینیم، در این آیه بندگان خدا به صورت مطلق به اعتصام بر حبل خداوند امر شدهاند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب خطا و عصیان شوند محال است. پس آیه فوق بیشک بر عصمت حبل الله دلالت دارد و چون در سنت رسول اکرم(ص) -که تنها مفسر و تبیین کننده کتاب است- اوصیاء پیامبر اکرم(ص) به عنوان مصداق حبل الله معرفی شدهاند[۷۳]، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء ایشان اشاره دارد.
آیه دیگر، آیه شریفه انذار است. خداوند در این آیه میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾[۷۴]. این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) دلالت دارد؛ زیرا - چنان که پیش از این نیز اشاره شد -انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که وظیفه انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد، باید معصوم باشد. روشن است که خطاب خداوند در این آیه به پیامبر اکرم(ص) است و خداوند پیامبر خویش را منذر میخواند و بر اساس سنت صحیح و صریح نبوی، «هاد» در این آیه را حضرت امیرالمؤمنین(ع) قصد کرده است[۷۵]. در نتیجه آیه فوق نیز به عصمت پیامبر اکرم(ص) و وصیّ ایشان نظر دارد. خدای تعالی در آیهای دیگر میفرماید: ﴿بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۷۶].
پُرواضح است که این فقط معصوم است که هرگز در سخن گفتن بر خدا پیشی نمیگیرد و همواره بر اساس امر و فرمان خداوند عمل میکند، و از آنجا که در سنت نبوی، پیامبر و اهل بیت او(ع) مصداق ﴿عِبَادٌ مُكْرَمُونَ﴾ معرفی شدهاند؛ لذا این آیه شریفه نیز بیشک به عصمت پیامبر اکرم(ص) و اوصیاء حضرتش دلالت دارد. آیه مبارکه زیر نیز بر عصمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) دلالت دارد. خداوند سبحان میفرماید: ﴿مَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا﴾[۷۷]. آیه دیگر آیه مودّت است. از این آیه نیز میتوان عصمت رسول خدا(ص) و امامان اهل بیت(ع) را استفاده نمود که بحث تفصیلی پیرامون آن را به محل خود وامیگذاریم.[۷۸].
آیاتی که مربوط به عصمت امامان الهی است
آیه یکم: «آیه عهد»
یکی از آیاتی که بر عصمت امامان الهی دلالت دارد، آیه مبارکه عهد است. در این آیه خداوند انتصاب حضرت ابراهیم(ع) را به امامت تبیین و نیز رسیدن این مقام والا را به ظالمان نفی میکند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۷۹]. آیه ذکر شده یکی از مهمترین دلایلِ شرط عصمت برای امام است. از همین رو است که امامان اهل بیت(ع) برای اثبات لزوم عصمت امام به این آیه استناد و استدلال کردهاند. عالمان شیعه نیز به تبعیت از پیشوایان معصوم خود در بحث از عصمت امام به آن استناد کرده و به بررسی آن پرداختهاند. مرحوم طبرسی در این باره مینویسد: إستدل أصحابنا بهذه الآية على أن الإمام لا يكون إلا معصوما عن القبائح؛ لأن الله سبحانه نفى أن ينال عهده الذي هو الإمامة ظالم، ومن ليس بمعصوم فقد يكون ظالما، إما لنفسه، و إما لغيره[۸۰]؛ اصحاب ما بر اساس این آیه استدلال میکنند که شخصی امام نمیشود مگر آنکه از زشتیها معصوم باشد؛ زیرا خدای سبحان رسیدن عهد خودش - که امامت است - به ظالم را نفی کرده است و هر کس معصوم نباشد، پس به یقین ظالم است، یا به نفس خود ظلم کرده، یا به غیر از خودش.
از جمله نکات فراوانی از آیه عهد به دست میآید، این نکته مهم است که امامت به جعل و گزینش خداوند و عهد الهی است. اما آن چه به بحث «عصمت» مربوط میشود، نفی امامت ظالم است؛ از این رو لازم است اندکی معنای ظالم را بررسی کنیم. راغب درباره معنای «ظلم» مینویسد: الظلمة عدم النور و جمعها ظلمات... و يعبر بها عن الجهل والشرك والفسق كما يعبر بالنور عن أضدادها... و «الظلم» عند أهل اللغة و كثير من العلماء: «وضع الشيء في غير موضعه المختص به»... والظلم يقال في مجاوزة الحق الذي يجري مجرى نقطة الدائرة و يقال فيما يكثر و فيما يقل من التجاوز، و لهذا يستعمل في الذنب الكبير وفي الذنب الصغير، ولذلك قيل لآدم في تعديه وفي ابليس ظالم وإن كان بين الظالمين بون بعيد.
قال بعض الحكماء: «الظلم ثلاثة: الأول: ظلم بين الانسان و بين الله تعالى و أعظمه الكفر والشرك والنفاق... والثاني: ظلم بينه و بين الناس... و الثالث: ظلم بينه و بين نفسه[۸۱]؛ ظلمت عدم نور و جمع آن ظلمات است.... از جهل و شرک و فسق نیز به ظلمت تعبیر میشود، چنان که از ضد این امور به نور تعبیر میشود... ظلم از نظر اهل لغت و بسیاری از عالمان، به معنای قرار دادن شیء در غیر موضعی است که به آن اختصاص دارد... و به تجاوز از حق - که حول نقطه مرکز دایره میگردد - ظلم گفته میشود. چه این تجاوز زیاد باشد یا کم[۸۲]، در هر صورت ظلم نامیده میشود و بر این اساس در گناه کوچک و بزرگ استعمال میگردد، از همین رو تعدی حضرت آدم نیز ظلم دانسته شده[۸۳] و ابلیس ظالم نامیده شده است. هر چند که بین آن دو ظلم فاصلهای بسیاری وجود دارد. برخی از حکما گفتهاند که ظلم سه دسته است: نخست ظلمی که بین انسان و خدای تعالی رخ میدهد و بزرگترین ظلم از این قبیل کفر و شرک و نفاق است،... دوم ظلمی که انسان نسبت به سایر مردم روا میدارد... و سوم ظلمی که انسان به نفس خود میکند.
با توجه به آیات قرآن نیز میتوان مراتبی برای ظلم بیان کرد. مصادیق ظلم که در قرآن بیان شده عبارتند از:
- شرک. خدای تعالی میفرماید: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۸۴].
- کفر. درباره کافران آمده است: ﴿وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۸۵].
- افترا و دروغ بستن به خدا. خدای تعالی در این باره میفرماید: ﴿فَمَنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۸۶].
- حکم نکردن به آن چه خداوند نازل فرموده است. ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۸۷].
- تجاوز و تعدی از حدود الهی. ﴿وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[۸۸].
- ظلم به نفس (گناه و معصیت). ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ﴾[۸۹]. ظالم به نفس در مقابل محسن آمده است و میدانیم محسن در مقابل «مسییء» قرار دارد.
- ترک اولیٰ. ﴿وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۹۰]؛
و به این درخت نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید بود. بر اساس آیه عهد که میفرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾[۹۱]، هر آن چه مصداق ظلم باشد از امام الهی نفی میشود. در ادامه به بررسی و بیان عالمان در ذیل این آیه میپردازیم.[۹۲].
آیه دوم: «أولو الأمر»
﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۹۳]. این آیه شریفه به آیه «اولو الامر» معروف و یکی از دلیلهای محکم قرآنی بر لزوم عصمت است. برخی از دلیلهای قرآنی ضمن معرفی شخص معصوم، معنای عصمت را نیز مشخص میکند. به عبارت دیگر هم در صدد تعیین کبرا است و هم در صدد تعیین مصداق آن کبرا. برخی دیگر تنها خود عصمت را با قطع نظر از مصداق بیان میکنند. اگر در ذیل این آیه روایاتی را که به معرفی «اولو الامر» پرداختهاند مطرح کنیم[۹۴]، بحث در هر دو جهت تمام میشود، یعنی هم بحث کبروی عصمت تمام است و هم افراد و مصادیقی که معصوم هستند معرفی میشوند؛ اما چون بحث ما عمومیت دارد و طرف بحث عموم اهل سنّت هستند و روایات ما نیز قابل پذیرش آنان نیست؛ به همین جهت ناچاریم که فقط به بررسی جنبه عصمت در آیه شریفه پرداخته و از پرداختن به مصادیق آن خودداری کنیم. کلمه «اطیعوا» که به صیغه امر آمده به طور قطع دلالت بر وجوب دارد،؛ چراکه مستحب دانستن اطاعت خدا و رسول بیمعناست. لیکن باید توجه داشت که اطاعت از خدا و رسول به حکم عقل لازم است، از همین رو این گونه اوامر مولوی نیستند، بلکه ارشاد به حکم عقلند.
به هر حال امر خداوند به اطاعت مطلق از هر کسی، چه مولوی باشد و چه ارشادی، بر لزوم و وجوب اطاعت از او دلالت دارد. خداوند در این آیه به اطاعت مطلق و بیقید و شرط از رسول امر کرده است[۹۵].
یعنی اطاعت از خداوند متعال و فرستادهاش مقید به زمان و یا مکان معینی نیست و از همه جهات اطلاق دارد. اطاعت از اولو الامر نیز همینطور است. پس بر اساس این آیه باید به عصمت اولو الأمر ملتزم شویم؛ چراکه اگر «ولی امر» از روی سهو، خطا و نسیان به معصیت امر کند؛ مثلاً بگوید این خمر را بنوشید باید از او اطاعت کنیم، در حالی که نوشیدن آن از سوی خداوند نهی شده است، در نتیجه عدم عصمت اولو الامر به اجتماع نقیضین منجر میشود و اجتماع نقیضین نیز محال است. به عبارتی واضحتر خداوند از یک سو به اطاعت مطلق از «اولو الامر» دستور داده است و آنان نیز به شرب خمر امر میکنند. در واقع این خداوند است که به شرب خمر امر کرده است و از سوی دیگر خدای تعالی از شرب خمر نهی فرموده است، در نتیجه این همان تناقض آشکار است و چنین تناقضی باطل است، از همین رو باید پذیرفت که «اولو الامر» لزوماً باید معصوم باشند و بر خلاف دستور خدا حکمی ندهند. با این بیان «ولی امر» به حرام فرمان نمیدهد و سهو، خطا و نسیان بر او عارض نمیگردد.
فخر رازی که در فلسفه، کلام، تفسیر و علم اصول مهارت خاصی دارد و اهل سنت او را امام المفسّرین میدانند، در تفسیر خود به دلالت آیه بر عصمت «اولو الامر» اقرار میکند[۹۶]. هر چند نیازی به اعتراف او نیست و هر کسی که مقدمات و مبادی ادبیات و عقائد را آموخته باشد به راحتی میتواند این حقیقت را از آیه استظهار کند. پس آیه شریفه بر عصمت اولوالامر دلالت دارد از سوی دیگر همه اهل سنت به اتفاق معترفند که ابوبکر معصوم نیست و کسی که معصوم نباشد بالتبع اولوالامر نیز نخواهد بود.[۹۷].
آیه سوم: «همراهی با صادقین»
خداوند در سوره توبه میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۹۸]. همراهی به دو صورت تصور میشود: گاهی جسمی است، مثلاً «زید» با «بَکر» در فلان سفر همراه شد. و گاهی همراهی به معنای پیروی در فکر و عقیده است، مثلاً فلان شخص با ابوبکر است و فلانی با علی بن ابیطالب(ع). یعنی از نظر اطاعت و موافقت همراهی میکند و به اصطلاح در خط او است. این نوع همراهی حتی در صورتی که آن شخص رهبرش را ندیده باشد ممکن است. حتی ممکن است یکی در شرق عالم باشد و دیگری در غرب عالم؛ اما در عقیده، فکر و برنامه عملی با یکدیگر همراه باشند. شیعیان در قرن حاضر با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب هستند، با این که آن حضرت را ندیده و به خدمتش نرسیدهاند، و از طرفی دیگر معتقدان به ابوبکر با ابوبکر همراهند، گرچه پانزده قرن گذشته است. پس «همراهی» در آیه مبارکه به معنای دوم است. وقتی خداوند متعال امر به همراهی با «صادقین» را به صورت مطلق و بدون قید آورده است، پس باید آنها معصوم باشند. حال برای شناخت «صادقین» در این آیه به سراغ روایات اهل سنت میرویم،؛ چراکه بحث ما با اهل سنت است.
راویان حدیث «صادقین»: راویانی که حدیث صادقین را روایت کردهاند و یا در کتابهای خویش آوردهاند بسیارند که مشهورترین آنها عبارتند از:
- مالک بن انس، امام فرقه مالکیّه (متوفای ۱۷۹)؛
- ابو یوسف یعقوب بن یوسف فَسَوی (متوفای ۲۷۷)؛
- ابوبکر محمد بن عمر جعابی بغدادی (متوفای ۳۵۵)؛
- ابوبکر احمد بن موسی بن مردویه اصفهانی (متوفای ۴۱۰)؛
- ابو اسحاق ثعلبی (متوفای ۴۲۷)؛
- ابونعیم اصفهانی (متوفای ۴۴۳)؛
- ابو القاسم ابن عساکر، صاحب تاریخ مدینة دمشق (متوفای ۵۷۳)؛
- ابو حجاج جمال الدین مزّی (متوفای ۷۴۲)؛
- جلال الدین سیوطی (متوفای ۹۱۱)؛
- قاضی شوکانی (متوفای ۱۲۵۰)؛
- شهاب الدین آلوسی، صاحب تفسیر (متوفای ۱۲۷۰).
بررسی متن احادیث: احادیثی که در ذیل آیه یاد شده آمده با متنهای مختلفی وارد شدهاند. از جمله آنها روایتی است که حافظ مزّی به سند خودش از امام صادق(ع) اینگونه نقل میکند: مراد از «صادقین» در آیه شریفه، محمد و علی(ع) هستند[۹۹]. حاکم حسکانی (درگذشته۴۷۰) در کتاب شواهد التنزیل به سند خود و به همان سندی که ابو الحجاج مزّی نقل نموده است از امام صادق(ع) اینگونه روایت میکند: منظور از «صادقین» در آیه، محمد و علی(ع) هستند[۱۰۰]. حسین بن حکم حِبَری (متوفای سال ۲۸۶) - که از بزرگان علم حدیث و تفسیر به شمار میرود- به سند خود از عبدالله بن عباس نقل میکند که مراد از صادقین فقط علی بن ابی طالب(ع) است[۱۰۱].
ابو یوسف یعقوب بن سفیان نیز با سند از عبدالله بن عمر روایت کرده: عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[۱۰۲]؛ يَعْنِي مَعَ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ[۱۰۳]؛ ابن عمر گفت: مراد از آیه ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾ همراهی با محمد و اهل بیت اوست. همین خبر را حاکم حسکانی به سند خود از طریق یعقوب بن سفیان و از قول عبدالله بن عمر روایت کرده است[۱۰۴].
کلام فخر رازی: فخر رازی پس از اقرار به دلالت این آیه بر عصمت، دست از بیانصافی برنداشته و با بیاعتنایی به روایات ذیل آیه، درباره مصداق «صادقین» میگوید: إنه تعالى أمر المؤمنين بالكون مع الصادقين، و متى وجب الكون مع الصادقين، فلابد من وجود الصادقين في كل وقت، و ذلك يمنع من إطباق الكل على الباطل؛ و متى امتنع اطباق الكل على الباطل، وجب إذا أطبقوا على شيء أن يكونوا محقين، فهذا يدل على أن إجماع الأمة حجة؛ پروردگار متعال به همراهی با راستگویان امر کرده است و چون قرآن برای همیشه و هر زمان نازل شده است در نتیجه باید راستگویان در همه زمانها وجود داشته باشند و راستگویان همان اجماع و اتفاق تمامی مسلمین است که هیچگاه بر باطل اجماع نمیشود و تا زمانی که اتفاق بر باطل ممتنع باشد، هر گاه بر چیزی اتفاق نظر شد، آن چیز حق است و همین دلیل است بر حجیت اجماع. چشمپوشی از روایات مذکور و تعصب بیجا سبب گشته که وی گرفتار مهملگویی و پریشانبافی گردد. فخر رازی در ادامه نظر شیعه را درباره معنای آیه مبارکه مطرح میکند و با وجود این که این نظریه با سنت و روایات نبوی تطابق کامل دارد، متأسفانه باز هم به بهانه ناممکن شمردن شناخت امام شیعیان، از پذیرش حقیقت سر باز زده و تعصب وی مانع قبول و اعتراف به حق گردیده است[۱۰۵].[۱۰۶].
آیه چهارم: «آیه تطهیر»
﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۰۷]. آیه تطهیر از بهترین ادله امامت اهل بیت(ع) است به طوری که اگر هیچ دلیلی غیر از این آیه نبود، همین آیه به تنهایی امامت و ولایت اهل بیت(ع) را به اثبات میرساند. در ادامه به بررسی محتوا، معانی واژههای به کار برده شده و دلالت آیه بر عصمت امامان اهل بیت(ع) میپردازیم.
معنای واژگان آیه
معنای ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ﴾: آیه شریفه تطهیر به روشنی بر عصمت دلالت دارد و مراد از اهل بیت در این آیه، فقط پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره و حسنین(ع) هستند. با توجه به موارد استعمال «إنما»، روشن است که این واژه از ادوات حصر است و به جهت دلالت بر حصر وضع شده است، بنابراین اگر در موردی افاده حصر نکند و یا افاده حصر اضافی کند به حکم قرینه خواهد بود. مراد از ﴿يُرِيدُ اللَّهُ﴾ نیز با اراده تشریعی خداوند است و یا اراده تکوینی. میدانیم که خواست تشریعی خداوند آن است که همه بندگان به اختیار از پلیدیها اجتناب کنند و پاکیزه گردند. پس اراده تشریعی بر پاک بودن بندگان به افراد خاصی اختصاص ندارد و افراد خاصی اراده نشدهاند و مخاطب اراده تشریعی عموم مکلفیناند، در حالی که خداوند سبحان در آیه تطهیر از اراده خویش بر پاک ساختن اشخاص معین و محدودی خبر میدهد؛ از این رو نمیتوان گفت در این آیه اراده تشریعی مورد نظر است، بلکه یقیناً مراد آیه خبر دادن از اراده تکوینی خدای متعال بر پاک گردانیدن اهل بیت(ع) است. اراده تکوینی ارادهای است که به فعل و ترک دیگری ربطی ندارد و مربوط به خود اراده کننده است، مثل اینکه انسان اراده میکند بخوابد یا نخوابد؛ برود یا نرود؛ بنشیند یا بایستد. اما ارادهای که انجام یا ترک آن به خواسته غیر وابسته باشد اراده تشریعی است. مانند پدری که به فرزندش بگوید: «این کار را انجام بده». و مولایی از عبد خود بخواهد که کاری را انجام دهد یا ترک کند.
بنابراین احکامی که خداوند برای بندگان وضع کرده است، چه برای یک نفر[۱۰۸]، چه برای عموم مردم و یا گروه خاصی از آنان در راستای اراده تشریعی او هستند؛ مانند آیه: ﴿يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ﴾[۱۰۹]. اما اراده تکوینی آن است که خداوند چیزی یا کسی را به هر نحو که بخواهد جعل کند و بیافریند.
خدای تعالی میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾[۱۱۰]. در آیه شریفه تطهیر نیز واژه «اراده» متعلق به خداوند است و اوست که طهارت اهل بیت را اراده فرموده و آنها را طاهر قرار داده است، نه اینکه از اهل بیت خواسته که طهارت داشته باشند. دلیل دیگر اراده تکوینی آیه، دلالت آیه بر عصمت اهل بیت(ع) میباشد؛ چراکه عصمت اکتسابی نیست؛ زیرا خداوند میفرماید: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ﴾[۱۱۱].
و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۱۱۲]. پس وقتی حقیقت عصمت به لطف و فضل پروردگار عنایتی باشد نه اکتسابی، احتمال این که اراده در اینجا اراده تشریعی باشد از میان میرود[۱۱۳].
معنای ﴿لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ﴾: «اذهاب» از باب افعال است، یعنی خداوند متعال در ابتدای خلقت اهل بیت(ع) اراده کرده است که پلیدی را از ایشان دور سازد. اذهاب در اینجا به معنای «دفع» است نه «رفع».
معنای «الرجس»: کلمه «رجس» که در فارسی به معنای پلیدی است، مصادیق فراوان و دامنه وسیعی دارد و تمام پلیدیهای مادی و معنوی را دربر میگیرد. راغب اصفهانی در این باره مینویسد: الرجس: الشيء القذر...، والرجس يكون على أربعة أوجه: إما من حيث الطبع، و إما من جهة العقل، و إما من جهة الشرع، و إما من كل ذلك كالميتة، فإن الميتة تعاف طبعا و عقلا و شرعا[۱۱۴]؛ پلید چیزی چرکین و آلوده است... و پلیدی چهار وجه دارد: گاهی طبیعت آدمی آن چیز را پلید میداند. گاهی عقل، در مواردی دین و در برخی موارد هم از هر سه جهت در چیزی پلیدی وجود دارد، به مانند مردار که طبیعت، عقل و دین دوری از آن را لازم میدانند. پس هرچه که موجب تنفر و کوچکی شخصیت فرد شود «رجس» نامیده میشود.
معنای ﴿يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾: این کلمات بر دفع پلیدی به معنای وسیع تأکید دارد،یعنی خداوند با تأکید خبر میدهد که اهل بیت(ع) به هیچ رجس و پلیدی آلوده نشدهاند. پس اهل بیت به اراده تکوینی خداوند از همه پلیدیها منزه و از همه پلیدیها در امانند و این همان، حقیقت عصمت است. دلالت آیه بر عصمت اختصاص به شیعه ندارد، بلکه برخی از اهل سنت نیز به آن اعتراف کردهاند[۱۱۵].
«اهل بیت» چه کسانی هستند؟ در بررسی کاربرد اهل بیت در اصطلاح قرآن و سنت، روشن میشود که اهل بیت معنای خاصی پیدا کرده و معرّف افراد مشخصی است. هر چند «آیه تطهیر» در سیاق آیات مربوط به زنان رسول خداست، ولی ربطی به زنان رسول خدا ندارد و مراد از اهل بیت افراد دیگری هستند. «اهل» در لغت عرب به خانواده و همسر مرد گفته میشود و به همین معنی در قرآن مجید بکار رفته است: ﴿وَسَارَ بِأَهْلِهِ﴾[۱۱۶]. «أزواج» عنوان دیگری است که فقط به همسران شخص گفته میشود. با توجه به برخی متون حدیث کسا، عنوان «ازواج» جدا و غیر از عنوان «اهل بیت» دانسته شده است. بر اساس پارهای از احادیث، وقتی بانوی بزرگوار امّسلمه که از پیامبر پرسید: أ لست من اهل البيت؟ و با این پرسش از پیامبر درخواست کرد تا داخل کساء شود و مصداق آیه تطهیر گردد، پیامبر فرمودند: «إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ أَنْتِ مِنْ أَزْوَاجِ النَّبِيِّ(ص)»[۱۱۷]؛ تو در مسیر خیر و عاقبت به خیر هستی ولی از «اهل بیت» نیستی و از همسران رسول خدا میباشی.
بنابراین از نظر رسول خدا(ص) دو عنوان «ازواج» و «اهل بیت» با هم متفاوت و از یکدیگر جدا هستند و جدایی و تفصیل نیز قاطع شرکت است. پس مراد از «أهل بیتِ» رسول الله(ص) غیر از «ازواج» ایشان میباشد. با بررسی استعمالات این عنوان در کتاب، سنت، کلمات صحابه، تابعین، علما و شعرای مختلف در طول تاریخ، روشن میشود که عنوان «اهل البیت» فقط برای خمسه طیّبه و ذریه ایشان «عَلَم» شده است. مسلم در صحیح خود به روایتِ دو تن از مشایخ خود چنین نقل میکند: «قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِيُّ غَدَاةً وَ عَلَيْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَيْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِيٌّ فَأَدْخَلَهُ- ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۱۸]»[۱۱۹]؛ عایشه گفت: صبحگاهان رسول خدا در حالی که رواندازی پشمی و سیاه رنگ بر خود قرار داده بود، حرکت کرد. چیزی نگذشت که حسن بن علی آمد، حضرت او را داخل آن رو انداز نمود، و سپس حسین آمد و او نیز داخل شد، فاطمه آمد و سپس و او را نیز داخل کرد، سپس علی آمد و او را داخل کرد، آنگاه فرمود: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾. این روایت به سندهای گوناگون در منابع اهل سنت از صحاح و غیر صحاح روایت شده است و سند حدیثی را که احمد نقل میکند مورد تأیید و تصحیح رجالشناسان است[۱۲۰].
احمد بن حنبل به سند خود از ام سلمه درباره شأن نزول را آیه تطهیر چنین نقل میکند: «فاطمه زهرا(س) برای پدرش غذایی تهیه کرده بود و این غذا را برای پیامبر(ص) آورد آنگاه پیامبر به وی فرمود: همسر و دو پسر خود را نیز دعوت کن؛ حسین، حسن و علی(ع) آمدند و در کنار یکدیگر به خوردن غذا مشغول شدند و بر زیراندازی که جای خواب رسول خدا بود حلقه زدند. عبائی که بافته شده سرزمین خیبر بود در کنار ایشان قرار داشت. در آن هنگام که من در اتاق خود مشغول خواندن نماز بودم، آیه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ﴾ نازل شد. امّسلمه در ادامه میگوید: «فَأَخَذَ فَضْلَ الْكِسَاءِ فَغَشَّاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرَجَ يَدَهُ فَأَلْوَى بِهَا إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ- اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي وَ خَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً»؛ رسول خدا کنار عبا را گرفته و به روی خود و این عده انداختند. آنگاه دستشان را از زیر عبا بیرون آورده و با اشاره به آسمان، چنین دعا کردند: خدایا این افراد اهل بیت و مخصوصان من هستند؛ پس از آنها پلیدی را دور دار و پاکی ویژهای را به ایشان إعطا بفرما.
در این هنگام سرم را داخل اتاق کردم و از رسول خدا پرسیدم: آیا من جزء شما هستم و مشمول این آیه میشوم؟ پیامبر فرمود: شما عاقبت خوبی دارید، عاقبت شما ختم به خیر است»[۱۲۱]. احمد بن حنبل علاوه بر این سند، با سه سند دیگر این قضیه را در مسند آورده است[۱۲۲]. نزدیک به همین معنا را ترمذی به نقل از ام سلمه روایت میکند که عرضه داشت: «وَ أَنَا مِنْهُمْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ؟ قَالَ: أَنْتِ عَلَى مَكَانِكِ وَ أَنْتِ عَلَى خَيْرٍ»[۱۲۳]؛ آیا من نیز با آنان هستم؟ پیامبر فرمود: تو دارای جایگاه و مکانت خود هستی و عاقبت خوبی داری.
حاکم نیشابوری در مستدرک به سندش از امّسلمه چنین روایت میکند: پیامبر پس از نزول آیه تطهیر، به دنبال علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) فرستادند و آنان را جمع کرده و فرمودند: «اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِيَ»؛ خدایا اینان اهل بیت من هستند. در آن هنگام امّسلمه میگوید: يا رسول الله، ما أنا من أهل البيت؟ ای رسول خدا، آیا من در عنوان اهل بیت داخل هستم؟
پیامبر فرمود: «إنك أهلي خير، و هؤلاء أهل بيتي»[۱۲۴]؛ شما از خوبانِ اهل من هستی، و اینان نیز اهل بیت من هستند. از این حدیث نیز معلوم میشود عنوان «اهل بیت» با عنوان «اهل پیامبر» تفاوت دارد. حاکم پس از نقل این روایت در تأیید آن میگوید: هذا حديث صحيح على شرط البخاري و لم يخرجاه[۱۲۵]؛ این حدیث بنا بر مبانی بخاری در کتاب خود صحیح است.
عالمان اهل سنت همچون احمد بن حنبل، مسلم، ترمذی[۱۲۶]، ابن حبان و ذهبی[۱۲۷] به صحت این حدیث تصریح دارند[۱۲۸]. و جالب اینجاست که حتی ناصبیِ متعصبی همچون ابن تیمیه نیز به صحت این حدیث اعتراف میکند و مینویسد: وأما حديث الكساء فهو صحيح[۱۲۹].
در روایت دیگری ترمذی از انس بن مالک نقل میکند: «رسول خدا از آن تاریخ که آیه تطهیر نازل شد، به مدت شش ماه درِ خانه صدیقه طاهره فاطمه(س) را به هنگام نماز میزد و میفرمود: {{متن حدیث|الصَّلَاةَ يَا أَهْلَ الْبَيْتِ، ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۳۰]؛ ای اهل بیت، هنگام نماز فرا رسیده است و شمایید آن اهل بیت که همواره خدا اراده کرده است که هر گونه پلیدی را از شما دور کند.
سعد بن ابیوقاص و «آیه تطهیر»: بر اساس برخی منابع تاریخی، آنگاه که معاویه به قدرت رسید دستور داد همگان به امیرالمؤمنین(ع) ناسزا گویند و چون سعد بن ابیوقاص از این کار خودداری کرد، معاویه از وی پرسید: چرا به علی بن ابیطالب دشنام نمیدهی؟ نسائی -به سند خود - جواب سعد بن ابیوقّاص را چنین نقل میکند: قال: لا أسبه ما ذكرت ثلاثاً قالهن رسول الله(ص) لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلى من حمر النعم[۱۳۱] لا أسبه ما ذكرت حين نزل الوحي عليه، فأخذ عليا و ابنيه و فاطمة فأدخلهم تحت ثوبه ثم قال: رب هؤلاء أهل بيتي و أهلي، و لا أسبه ما ذكرت حين خلفه في غزوة غزاها... و لا أسبه ما ذكرت يوم خيبر[۱۳۲]؛ سعد در پاسخ معاویه گفت: به علی جسارت نمیکنم تا زمانی که سه فرمایش از رسول خدا را به خاطر دارم که اگر یکی از آنها درباره من بود، از باارزشترین نعمتها برای من بهتر بود: نخست در آن زمان که بر پیامبر وحی نازل شد، علی و دو پسرش را به همراه فاطمه به زیر پارچهای داخل نمود، سپس گفت: پروردگارا، اینان اهل بیت و اهل من هستند؛ دوم جانشینی علی در مدینه بجای رسول خدا در واقعه جنگ تبوک که پیامبر به او گفت: جایگاه تو نسبت به من همانند جایگاه هارون است به موسی و سوم پرچمداری روز خیبر که پیامبر گفت: فردا، پرچم را به کسی خواهم داد که خدا محبوب خدا و رسول است و او نیز خدا و رسول را دوست دارد، و در حالی که علی دچار چشمدرد بود، با آب دهان رسول خدا مداوا شد و خیبر را فتح نمود.
ابن حجر مکی و «آیه تطهیر»: ابن حجر مکی که از سنّیان متعصّبی است که کتاب صواعق محرقه را در ردّ شیعه نگاشته، مینویسد: الآية الأولى: قال الله تعالى ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ أكثر المفسرين على أنها نزلت في علي و فاطمة و الحسن و الحسين[۱۳۳]؛ آیه نخست: آیه تطهیر است که بسیاری از مفسران معقتدند که در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) نازل شده است.
آیه تطهیر از دیدگاه طبری: تفسیر طبری نزد اهل سنت از معتبرترین کتابهای تفسیری است[۱۳۴]. وی در ذیل آیه تطهیر احادیثی را نقل میکند که بر اساس آنها، آیه تطهیر هیچ ربطی به زنان رسول خدا(ص) ندارد[۱۳۵].[۱۳۶].
عصمت و مسئله جبر
در مسئله جبر و اختیار، مسلمانان به سه دسته تقسیم میشوند:
- معتزله قائل به تفویضند، یعنی معتقدند که خداوند متعال اعمال بندگان را به خودشان واگذار کرده است.
- اشاعره و پیروان آنان نیز قائل به جبرند و معتقدند که اعمال بندگان، اعمال خدا است و هر آن چه از عبد سر میزند از خدا سر زده است[۱۳۷].
- در مقابل این دو قول، شیعیان به پیروی از پیشوایان خود هم تفویض و هم جبر را مردود میدانند و به «امر بین الأمرین» قائلند. در احادیث از امامان اهل بیت(ع) آمده است:
«لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ»[۱۳۸]؛ نه جبر است و نه اختیار، بلکه امری است میان این دو. حال این سؤال پیش میآید که آیا اعتقاد به اراده تکوینی خداوند بر عصمت اهل بیت(ع)، با قول «أمر بین الأمرین» سازگار دارد یا خیر؟ و اگر عصمت اهل بیت(ع) به اراده تکوینی خداوند باشد، آیا معصوم بودن فضیلتی برای اهل بیت خواهد بود؟
در پاسخ به این شبهه میگوییم، اگر نزول آیه تطهیر برای اهل بیت فضیلت نبود، حضرت امّسلمه آرزو نمیکرد که به زیر کسا داخل گردد و در زمره اهل بیت باشد. اگر اراده خدا بر پاک ساختن اهل بیت(ع) فضیلت نبود، بزرگان صحابه – همچون سعد بن ابیوقاص- نمیگفتند که اگر نصیب ما میشد از دنیا و مافیها بهتر بود. اگر نزول آیه در شأن اهل بیت(ع) فضیلت نبود، خود اهل بیت افتخار نمیکردند که این آیه در حقشان نازل شده است[۱۳۹]. اگر فضیلت نبود، عالمان بزرگ فریقین، چه در گفتار و چه در اشعار خود این موضوع را به عنوان یکی از فضائل و مناقب اهل بیت(ع) برنمیشمردند. پس اراده خداوند بر پاک گردانیدن اهل بیت(ع) قطعاً برای ایشان فضیلت است و جبری در کار نیست. توضیح مطلب این است که اهل بیت مخلوق خدایند و خداوند پیش از آفرینش آنان از حالات آنان و عملکردشان در این دنیا آگاه بوده است، چنانکه میفرماید: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾[۱۴۰].
و چون میدانست که آنان در دنیا هیچگونه معصیت و خطایی نخواهند داشت، پس اراده کرد که آنان را از ابتدا چنین قرار دهد. آیه مبارکه: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾[۱۴۱]. نیز شاهد دیگری بر این حقیقت است. بر اساس ظاهر آیه، امامت از پیش برای امامان هدایتگر جعل شده و سبب جعل این مقام برای ایشان صبر و یقین آنان بوده است، در حالی که امامان الهی در این دنیا صبر و یقین خود را به منصه ظهور گزاردهاند.
حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا(س) در خطبه فدکیه، علم خداوند به عمل بندگان و علم او به آینده را سبب همین گزینش میداند[۱۴۲]. پس معلوم میشود که خداوند به علم سابق خویش از یقین و شکیبایی ایشان در دنیا آگاه بوده و به همین جهت از پیش مقام امامت و هدایت امت را برای ایشان جعل کرده است، چنان که اگر معلمی در ابتدای امر استعداد شاگردی را کشف کند و یقین داشته باشد که وی در امتحانات آخر سال قبول خواهد شد، همان وقت به او نمره قبولی میدهد و او را به مرتبه بالاتر منتقل میکند. پس موفقیت این شاگرد به اختیار خود است؛ اما کسی که رتبه او را ارتقا داد معلمش بوده است.[۱۴۳].
آیه پنجم: «اهل ذکر»
﴿فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۴۴]. این آیه نیز بر عصمت دلالت میکند. در این آیه به «سؤال» از «اهل ذکر» امر شده است. امر به سؤال، یعنی پذیرش جواب و عمل به آن از ائمه(ع) نیز روایت شده که باید به آنها رجوع کنند و مسائل خود را از ایشان بپرسند، ولی بر ائمه(ع) واجب نیست بر هر پرسشی پاسخ بدهند[۱۴۵]. اما آنگاه پاسخ به سؤالی داده شد، عمل بر اساس آن واجب خواهد شد و این وجوب عمل بر عصمت اهل ذکر دلالت دارد؛ چراکه به صرف احتمال خطا، فراموشی و یا سهو در پاسخ امام، عمل کردن به آن نیز جایز نخواهد بود و در نتیجه امر پروردگار به سؤال کردن از آنان لغو خواهد شد.[۱۴۶].
پانویس
- ↑ فرقانی، محمد هادی و عباسزاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه پژوهی مطالعات قرآنی، شماره۲، ص ۲۸۴-۲۷۶.
- ↑ «سوگند به اختر قرآن چون فرود میآید. [که] یار شما نه گمراه شده و نه در نادانی مانده. و از سر هوس سخن نمی گوید. این سخن به جز وحیی که وحی میشود نیست.»سوره نجم، آیات ۱ تا ۴.
- ↑ «و از سر هوس سخن نمی گوید»سوره نجم، آیه ۳.
- ↑ ﴿قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ﴾«بگو به شما نمی گویم گنجینه های خدا نزد من است و غیب نیز نمی دانم و به شما نمی گویم که من فرشته ام جز آنچه را که به سوی من وحی میشود پیروی نمیکنم بگو آیا نابینا و بینا یکسان است آیا تفکر نمیکنید» سوره انعام، آیه ۵۰.
- ↑ ر. ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.
- ↑ «اى كسانى كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد...» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد پس اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنچه را [پیامبر اکرم] فرستاده [او] به شما داد آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت بازايستيد.» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ «قطعا براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، المصباح المنیر، ص ۴۹۴.
- ↑ فرقانی، محمد هادی و عباسزاده جهرمی، محمد، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، ص ۲۸۴-۲۷۶.
- ↑ «ما بزودى [آيات خود را به وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى.» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۱۰۶؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰.بخاری در کتاب صحیح خود، حدیث منزلت را اینگونه از رسول خدا (ص) نقل میکند: «أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» صحیح بخاری، ج۵، ص۲۴. مسلم نیز در صحیح خود مینویسد: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰، ح۲۴۰۴.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد»(و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند») سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۲، ص۳۷۳ و ۳۷۹؛ المحیط فی اللغه، ج۱۰، ص۳۲.
- ↑ «اکنون ستمگرتر از آن کس که آیات خداوند را دروغ شمارد و از آنها روی گرداند کیست؟» سوره انعام، آیه ۱۵۷.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «ایراد تنها بر کسانیست که به مردم ستم میورزند»... سوره شوری، آیه ۴۲.
- ↑ «و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
- ↑ «و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ علیاحمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۴ ص۴۰.
- ↑ یجب ان یکون الامام معصوما لئلا یضل الخلق، شیخ طوسی، قواعد العقاید، ص۱۲۱.
- ↑ التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۴۹؛ الشافی فی الامة، ج۳، ص۱۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۲۰۲.
- ↑ «آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ اللوامع الاهیه، ص۳۳۲-۳۳۳.
- ↑ الشافی، ج۳، ص۱۴۱.
- ↑ ای کسانی که ایمان آوردهاید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید از پیامبر خدا و صاحبان امر را، پس هرگاه در چیزی اختلاف گردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر ایمان به خدا و روز رستاخیز دارید، این برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. سوره نساء، آیه۵۹.
- ↑ خراسانی، علی، آیات نامدار، دائرة المعارف قرآن کریم ج۱؛ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۱.
- ↑ «و ناسپاسی را برای بندگانش نمیپسندد» سوره زمر، آیه ۷.
- ↑ دلائل الصدق، ج ۲، ص۱۷-۱۸؛ مناهج الیقین، ص۴۷۵. و الإنصاف فی مسائل دام فیها الخلاف، ج ۲، ص۳۷۵.
- ↑ فخر رازی مفاتیح الغیب، ج ۱۰، ص۱۱۲.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص۱۰۷-۱۱۱؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۱.
- ↑ «بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ ر. ک: بحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ۱۴۲۲ق، ج۳، ص۱۰۹-۱۱۵.
- ↑ ابنمردویه، مناقب علی بن ابیطالب، ۱۴۲۴ق، ص۲۳۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۱۹۰ و ۱۹۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۶.
- ↑ جابر بن عبدالله انصاری، در روایتی که به حدیث جابر معروف است، از پیامبر (ص) درباره واژه "اولی الامر" سؤال کرد. پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «آنان جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند که اولِ ایشان علی بن ابی طالب است و بعد از او به ترتیب حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی. خزاز رازی، کفایه الاثر، ۱۴۰۱ق، ص۵۴-۵۵؛ قندوزی، ینابیع الموده، ۱۴۲۲، ج۱، ص۳۴۱. امام باقر (ع) در تفسیر این آیه میفرماید: «اولی الامر امامان از فرزندان علی و فاطمهاند، تا آنکه روز قیامت برپا شود». ایشان در جای دیگر نیز فرموده است: «خداوند از اولی الامر فقط ما را قصد کرده است و همه مؤمنان را تا روز قیامت به پیروی ما فرمان داده است» بحرانی، البرهان، اسماعیلیان، ص۳۸۳ و ۳۸۶. امام صادق (ع) نیز میفرماید: «آنان (اولی الامر) علی بن ابی طالب، حسن، حسین، علی بن الحسین، محمد بن علی و جعفر یعنی من هستیم. سپاس خدا را بهجای آورید که امامان و رهبرانتان را در زمانی به شما شناساند که مردم آنان را انکار میکنند». عیاشی، تفسیر عیاشی، ۱۳۶۳ش، ص۲۵۲، ح۱۷۴.
- ↑ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، داراحیاء التراث العربی، ج۳، ص۲۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ۱۳۷۲ش، ج۳، ص۱۰۰؛ طباطبایی، المیزان، ۱۳۹۰ق، ج۴، ص۳۹۹. با این حال علمای اهل سنت درباره مصادیق اولو الامر دیدگاههای مختلفی دارند. مصادیقی چون خلفای سه گانه، عالمان دینی، فرماندهان سریهها، فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳، ۱۱۴. و اهل حل و عقد از این جملهاند. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ۱۴۲۰ق، ج۱۰، ص۱۱۳.
- ↑ ر. ک: الهی راد، صفدر، انسانشناسی، ص۲۰۹.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص۷۱.
- ↑ محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۵۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، باب ما فرض الله عزّوجلّ، حدیث ۲، ص۲۹۸، مترجم و نگاه کنید حدیث ۱ همین باب و نیز نک: سیوطی، الدرّ المنثور، ۱۴۲۱ق، ج۴، ص۲۸۷؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۰ـ۵۱؛ امینی، الغدیر، ۱۴۲۱ق، ج۲، ص۳۰۶؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ۱۴۱۱ق، ج۱، ص۲۶۲؛ کلینی، اصول کافی، ۱۴۰۱ق، ج۱، ص۲۰۸؛ آمدی، غایة المرام، ۱۳۹۱ق، ج۳، ص۵۲.
- ↑ طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ج۴، ص۳۹۹.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ اراده دو گونه است: تکوینی و تشریعی. اراده تکوینی، ارادهای است که متعلق آن، وجود موجودات بوده و تخلفپذیر نیست: ﴿إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ﴾ (سوره یس، آیه ۸۲). اراده تشریعی، ارادهای است که از انسان بالغ عاقل قادر میخواهد، فلان عمل را انجام دهد. در این نوع، اراده انسان نیز نقش دارد و خداوند از انسان میخواهد با اختیار خود، عملی را انجام داده یا ترک نماید. در این گونه، ممکن است، مراد از اراده تخلف نماید. متعلق این اراده مجموعه قوانین و بایدها و نبایدهای فقهی و اخلاقی است. ینابیع الموده، ص۱۱۵.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۶، ص۳۱۲.
- ↑ «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستادهاند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.
- ↑ ابوسعید خدری از رسول خدا (ص) نقل کرده است: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ فِی خَمْسَةٍ: فِیَّ وَ فِی عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ، وَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾»، الدرالمنثور، ج۶، ص۶۰۴؛ جامع البیان، ج۲۲، ص۱۱، ح۲۸۴۹۰. در این حدیث و مانند آن، مصادیق اهل بیت روشن بیان شده است. آلوسی مینویسد: "و أخبار إدخاله علیا و فاطمة و ابنیهما رضی الله تعالی عنهم تحت الکساء و قوله علیه الصلاة والسلام اللّهم هؤلاء أهل بیتی و دعائه لهم و عدم إدخال أم سلمة أکثر من أن تحصی و هی مخصصة لعموم أهل البیت بأی معنی کان البیت فالمراد بهم من شملهم الکساء و لا یدخل فیهم أزواجه". روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۱۱، ص۱۹۵. سیوطی نیز آورده است: عن أبی الحمراء رضی الله عنه قال حفظت من رسول الله ثمانیة أشهر بالمدینة لیس من مرة یخرج إلی صلاة الغداة الا أتی إلی باب علی رضی الله عنه فوضع یده علی جنبتی الباب ثم قال الصلاة الصلاة ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۵، ص۱۹۹. در صحیح مسلم و سنن ترمذی نیز آمده: سعد بن ابی وقاص از پدرش نقل کرده است: هنگامی که آیه: ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾. «بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱. نازل شد، پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را فراخواند و آنگاه گفت: خدایا! اینها اهل مناند «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ ﴿تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ﴾ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً (ع) فَقَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی»؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰، ح۶۴۱۴: همچنین در روایت دیگری آمده است: «قَالَتْ عَائِشَةُ خَرَجَ النَّبِیُّ (ص) غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ، مِنْ شَعْرٍ أَسْوَدَ، فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَأَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ، ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَأَدْخَلَهَا، ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَأَدْخَلَهُ، ثُمَّ قَالَ: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾».
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص۴۹-۵۲؛ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ - ۳۱۶.
- ↑ درباره امیرمؤمنان (ع) گفته شده است که: قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کمترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیتالمال در لحظاتی که امام (ع) مشغول کار دیگری میشدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر (ص) و اهلبیت (ع) ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان (ع) میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ شما بر این کار قادر نیستید، و لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهجالبلاغه، نامه ۳، ص۷۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۲۰۵.
- ↑ ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کمترین تجاوز از حق - که مصداق آن ترک أولا است - و بیشترین انحراف از آن - که مصداقش کفر و شرک است- میشود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم (ع) نسبت داده شده است، نباید منافاتی با عصمت ایشان داشته باشد؛ چراکه عصمت انبیاء با دلایل عقلی و نقلی فراوان اثبات شد و هیچ تردیدی در آن نیست. پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم، چیزی جز ترک اولی نخواهد بود،؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای پیامبران و اولیاء خدا تجاوز از حق به حساب میآید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «عصیان» نیز داده شده است که ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾ [«و آدم با پروردگارش نافرمانی کرد و بیراه شد» سوره طه، آیه ۱۲۱]. در این مورد هم باید گفت: «عصیان» معنایی بیشتر از ترک طاعت ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر (ع) نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شدهاند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی ظواهر آیات و روایات با دلایل قطعی در تعارض بود، باید از ظهور آیات و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیلهایی قطعی بر نفی تجسیم خداوند وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت خدای تعالی به دست میآید. در اینجا بر اساس اصل یاد شد، باید از ظهور رفع ید و یا آن را تأویل کرد. در مورد عصمت انبیاء نیز ادله قطعی فراوانی وجود دارد؛ از اینرو هر جا ظاهر آیه یا روایتی بر عدم عصمت پیامبران دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.
- ↑ «به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
- ↑ «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم میورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
- ↑ «اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین ص ۱۱۶.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۴.
- ↑ «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
- ↑ «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمیبری» سوره اعلی، آیه ۶.
- ↑ «و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۴.
- ↑ «و از آفریدگان ما دستهای هستند که به حقّ رهنمون میشوند و به حقّ داد میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
- ↑ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیر المؤمنین(ع) (ابن عقدة)، ص۱۸.
- ↑ «تو، تنها بیمدهندهای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۹ – ۱۳۰.
- ↑ «بلکه (فرشتهها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
- ↑ «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامینهیم و وی را به دوزخ میافکنیم و این بد پایانهای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۳۷۷.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۳۱۵ – ۳۱۶.
- ↑ درباره امیر مؤمنان(ع) گفته شده است که: قتل في محراب عبادته لشدة عدالته؛ به خاطر شدت عدالتش در محراب عبادت کشته شد. این تعابیر بیانگر آن است که امیر مؤمنان کمترین انحرافی از مدار حق نداشته است. خاموش کردن شمع بیت المال در لحظاتی که امام(ع) مشغول کار دیگری میشدند از همین امر حکایت دارد. این حدّ از عدالت برای احدی جز پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) ممکن نیست. از همین رو است که امیر مؤمنان(ع) میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ»؛ شما بر این کار قادر نیستید، لکن مرا به واسطه ورع، کوشش، عفت و پرهیز از گناه یاری کنید؛ نهج البلاغة نامه۳، ص۷۰؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۶، ص۲۰۵.
- ↑ ظلم دامنه بسیار وسیعی دارد و شامل کمترین تجاوز از حق -که مصداق آن ترک اولی است - و بیشترین انحراف از آن -که مصداقش کفر و شرک است- میشود. ظلمی که در اینجا به حضرت آدم(ع) نسبت داده شده است نباید منافاتی با عصمت ایشان داشته باشد؛ چراکه عصمت انبیاء با دلایل عقلی و نقلی فراوان اثبات شد و هیچ تردیدی در آن نیست؛ پس باید گفت مراد از ظلم در مورد حضرت آدم چیزی جز ترک اولی نخواهد بود؛ چراکه ترک اولی از آن جهت که برای پیامبران و اولیاء خدا تجاوز از حق به حساب میآید، ظلم است؛ اما ظلمی نیست که با عصمت منافات داشته باشد. اما علاوه بر ظلم، به حضرت آدم نسبت «عصیان» هم داده شده است ﴿وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى﴾. در این مورد هم باید گفت «عصیان» معنایی بیشتر از ترک طاعت ندارد و ترک اولی نیز از مصادیق ترک طاعت است. در نتیجه منظور از ظلم و عصیانی که به حضرت آدم و پیامبران دیگر(ع) نسبت داده شده است ترک اولی است که مرتکب شدهاند و ترک اولی نیز با عصمت منافات ندارد (مرحوم سید مرتضی در کتاب تنزیه الانبیاء، صفحه ۱۰ به بعد به تفصیل این موضوع پرداخته است). توجه به این اصل مهم ضروری است که اگر در موردی ظواهر آیات و روایات با دلایل قطعی در تعارض بود باید از ظهور آیات و روایات دست برداشت. به عنوان مثال دلیلهایی قطعی بر نفی تجسیم خداوند وجود دارد، از سوی دیگر از ظهور برخی آیات جسمانیت خدای تعالی به دست میآید. در اینجا بر اساس اصل یاد شده باید از ظهور رفع ید و یا آن را تأویل کرد. در مورد عصمت انبیاء نیز ادله قطعی فراوانی وجود دارد، از این رو هر جا ظاهر آیه یا روایتی بر عدم عصمت پیامبران دلالت داشت حتماً باید از آن دست برداشت و با توجه به قرائن، معنای صحیحی برای آن بیابیم.
- ↑ «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ «و کافرانند که ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۵۴.
- ↑ «پس کسانی که بعد از آن بر خداوند دروغ بندند ستمکارند» سوره آل عمران، آیه ۹۴.
- ↑ «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
- ↑ «و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «و برخی از فرزندان آن دو نیکوکارند و برخی آشکارا به خویش ستم میورزند» سوره صافات، آیه ۱۱۳.
- ↑ «به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵ و سوره اعراف، آیه ۱۹
- ↑ «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۸۹.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانیکه از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ در ذیل این آیه از معصوم روایت شده است: «هم اولو الأمر الذين أمر الله بطاعتهم»؛ أهل بیت(ع) مصداق اولو الأمر هستند همانها که خداوند مردم را به اطاعت از ایشان امر کرده است؛ ر.ک: تفسیرالبرهان، ج۲، ص۱۱٣؛ وسائل الشیعه، ج۲۷، ص۶۷؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۲۹۳.
- ↑ اطاعت از پدر و مادر بنا به آیه شریفه ﴿وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا﴾ واجب است؛ چراکه اطاعت اوامر و نواهی پدر و مادر از مصادیق احسان و مهربانی به آنهاست؛ اما اطاعت از آنها اطلاق ندارد، بلکه مقیّد است به این که آنها امر به حرام نکرده باشند. به عبارت دیگر، به نص صریح قرآن که اطاعت پدر و مادر تا آنجا وجوب دارد که امر به حرام نکرده باشند، از اینرو ﴿وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا﴾ اگر پدر و مادر، تو را بر شرک به خدا که آن را به حق نمیدانی وادار کنند، در این صورت دیگر آنها را اطاعت مکن. اگر اطاعت از پدر و مادر اطلاق داشت، باید معتقد به عصمت آنها میشدیم.
- ↑ گفتنی است که اشاره به بیان فخر رازی به جهت قانع کردن اهل سنت و کسانی که پیرو فخررازی هستند، آورده شده است. وی در ذیل این آیه مینویسد: الآية دالة على أن الأنبياء(ع) معصومون عن المعاصي، والذنوب لأنها دلت على وجوب طاعتهم مطلقاً، فلو أتوا بمعصية لوجب علينا الإقتداء بهم في تلك المعصية فتصير تلك المعصية واجبة علينا، و كونها معصية يوجب كونها محرمة علينا، فيلزم توارد الإيجاب والتحريم على الشيء الواحد و إنه محال؛ تفسیر الرازی، ج۱۰، ص۱۶۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۹۷.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ تهذیب الکمال، ج۵، ص۸۴.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۱، ش۳۵۰. با تحقیق و بررسیِ تک تک راویان این سند میتوان گفت همه آنها مورد وثوق رجال شناسان اهل سنت هستند.
- ↑ عن ابن عباس في قوله تعالى ﴿اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾، نزلت في علي بن أبي طالب خاصة؛ تفسیر الجبری، ص۲۷۵.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ج۲، ص۲۸۸. کتاب تفسیر «یعقوب بن سفیان» در دسترس نیست، از این رو دلیل این حدیث را به واسطه کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل کردیم و سند این حدیث نیز صحیح است.
- ↑ شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۴۵، ش۳۵۷.
- ↑ تفسیر الرازی، ج۱۶، ص۲۲۰ – ۲۲۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۱۰۳.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ مثل احکامی که اختصاص به شخص رسول الله(ص) دارد که در فقه معین شده است، از جمله واجب بودن مستحبات نافله شب و غیره بر آن حضرت.
- ↑ «خداوند برای شما آسانی میخواهد و برایتان دشواری نمیخواهد» سوره بقره، آیه ۱۸۵.
- ↑ «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو میگوید: باش! بیدرنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
- ↑ «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند.».. سوره نساء، آیه ۱۱۳.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ به نظر ما شبهه این که عصمت اکتسابی باشد، ناشی از این است که برای عصمت مراتب قائل شویم، همانطوری که برخی از بزرگان، حضرتِ سلمان محمدی را نیز معصوم شمردهاند (دلائل الصدق، ج۵، ص۲۵۱)؛ ولی اصل مبنا را نمیتوان پذیرفت.
- ↑ المفردات فی غریب القرآن، ص۱۸۸.
- ↑ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۳، ص۲۶۰؛ تفسیر الرازی، ج۲۵، ص۲۰۹؛ تفسیر الثعلبی، ج۶، ص۲۳۷؛ تفسیر الألوسی، ج۲۲، ص۱۲.
- ↑ «و خانوادهاش را (با خود) برد» سوره قصص، آیه ۲۹.
- ↑ تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۱۱، ش۲۱۷۳۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۳؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲، ص۸۲، ش۷۰۲؛ مناقب علی بن أبی طالب(ع) و ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۳۰۱، ص۴۷۸؛ جامع الأصول، ج۹، ص۱۵۵؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۷ با اندکی اختلاف الفاظ.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۳۰.
- ↑ برخی از عالمان بزرگ سنی معتقدند که احمد بن حنبل به صحت تمامی احادیث کتاب مسندش ملتزم شده است؛ ر.ک: نیل الأوطار، ج۱، ص۱۲؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۰؛ کشف الخفاء، ج۱، ص۱۰؛ خصائص مسند أحمد (مدینی)، ص۱۶ - ۱۷؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۶.
- ↑ مسند أحمد، ج۶، ص۲۹۲؛ تفسیر الثعلبی، ج۸، ص۴۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۳، ص۲۰۵؛ فضائل الصحابة (أحمد بن حنبل)، ج۲، ص۵۸۷؛ منهاج السنة، ج۷، ص۴۹ - ۱۵۰؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۴، ش۲۶۶۶. گفتنی است که امّسلمه بزرگ بانویی است که قدر و منزلت ویحتی در میان شیعیان ناشناخته مانده است. به خاطر فراوانی تقوا، فضیلت و علاقه وافر ایشان به اهل بیت، احترام بر آن بانو بر همه ما واجب است.
- ↑ مسند أحمد، ج۱، ص۳۳۰ - ۳۳۱، ج۴، ص۱۰۷، ج۶، ص۳۲۳.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۳۵۸ و ص۳۲۸، ش۳۸۷۵.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶. این روایت نیز دارای سندهای گوناگون است.
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶.
- ↑ ترمذی پیرامون این حدیث مینویسد: هذا حديث حسن صحيح، وهو أحسن شيء روى في هذا الباب؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۶۱، ح۳۹۶۳. همچنین ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۰، ص۳۴۷.
- ↑ تلخیص المستدرک، ج۲، ص۴۵۱؛ أعلام النبلاء، ج٢، ص١٢٢.
- ↑ برای دیدن نظر این عالمان پیرامون صحت حدیث ر.ک: الإکمال فی أسماء الرجال، ص۱۲۶.
- ↑ منهاج السنة، ج۵، ص۶.
- ↑ سنن الترمذی، ج۵، ص۳۱، ش۳۲۵۹؛ همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۸؛ مسند أحمد، ج۳، ص۲۵۹؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۵۹، ح۳۹۷۸؛ مسند أبی داوود، ص۲۷۴؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۷، ص۵۲۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۶، ح۲۶۷۱؛ أسد الغابة، ج۵، ص۵۲۲؛ سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۱۳۴؛ البدایة والنهایة، ج۸، ص۲۲۴؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۶۴۶، ش۳۷۶۳۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۸، ش۶۳۷؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۵۷۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۹۲؛ الدر المنثور، ج۵، ص۱۹۹؛ فتح القدیر، ج۴، ص۲۸۰؛ مناقب علی بن أبی طالب(ع) وما نزل من القرآن فی علی(ع)، ص۳۰۴، ش۴۸۸؛ إمتاع الأسماع، ج۵، ص۳۸۷؛ تفسیر الطبری، ج۲۲، ص۹، ش۲۱۷۲۹.
- ↑ این جمله در عرب ضرب المثلی است که بیانگر ارزش و اهمیت موضوع است.
- ↑ خصائص أمیر المؤمنین(ع) (نسائی): ۸۱ - ۸۲؛ السنن الکبری (نسائی)، ج۵، ص۱۲۲ - ۱۲۳، ش۸۴۳۹. همچنین ر.ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۸ - ۱۰۹. گفتنی است که برخی از اهل سنت در این حدیث دست به تحریفات عجیبی زدهاند.
- ↑ الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ طبری مورد تجلیل اهل تسنن و نزد آنان محترم است از همین رو بر طبق قاعده باید روایت و حرف وی را بپذیرند اما تعصب بیش از حد برخی باعث برخورد دوگانه با طبری شده است. به عنوان مثال ابن تیمیه در منهاج السنة دچار تناقضگویی شده و گاه ضمن تجلیل از طبری به کلام وی استدلال و او را مقبول و مورد اعتماد معرفی میکند. برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۱، ص۶۶؛ ج۲، ص۲۸۶؛ ج۴، ص۴۱ و ج۶، ص۲۹. اما در جایی که طبری سخنی برخلاف نظر او میگوید و یا حدیثی نقل میکند که مورد استناد و استدلال شیعه است، وی را نفی و طرد میکند (برای نمونه ر.ک: منهاج السنة، ج۷، ص۱۰۲ و ۱۵۲). این برخورد دوگانه علاوه یر تعصب، نشان دهنده بیمبنائی ابن تیمیه است؛ ولی ما در بحثهای خود به قواعد و موازین مناظره التزام و تعهد داریم، و سنیان چارهای ندارند جز این که استدلال ما به روایات معتبر -که در کتب عالمان مورد وثوق اهل تسنن نقل شده است- را بپذیرند.
- ↑ تفسیر الطبری، ج٢٢، ص۸ - ١٢.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۰۷-۱۱۸.
- ↑ ر.ک: فتح الباری، ج۱۳، ص۴۱۰؛ عمدة القاری، ج۲۵، ص۱۷۷.
- ↑ الهدایة، ص۱۹؛ الکافی، ج۱، ص۱۶۰، ح۱۳؛ الإعتقادات فی دین الإمامیة، ص۲۹؛ التوحید (شیخ صدوق)، ص۲۰۶؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۱۴؛ الإحتجاج، ج۲، ص۱۹۸؛ بحار الأنوار، ج۵، ص۱۲، ح۱۸ و برخی منابع دیگر.
- ↑ امام حسن مجتبی(ع) در خطبهای در برابر معاویه به این شرافت اشاره کرده، فرمودند، «نَحْنُ أَهْلُ الْبَيْتِ نَبِیِّکُم أَذْهَبَ اللَّهُ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً»؛ تذکرة خواص الأمة، ص۱۹۸.
- ↑ «آیا آنکه آفریده است نمیداند؟ با آنکه او نازکبین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ ر.ک: بلاغات النساء، ص۱۵.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام، ج۲، ص ۱۱۸.
- ↑ «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱، ح۳.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲، ص ۱۲۰.