عصمت پیامبران در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
 
(۴۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{اعتقادات شیعه}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبران
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبران
| عنوان مدخل  = عصمت پیامبران
| عنوان مدخل  = عصمت پیامبران
| مداخل مرتبط = [[عصمت پیامبران در قرآن]] - [[عصمت پیامبران در حدیث]] - [[عصمت پیامبران در کلام اسلامی]] - [[عصمت پیامبران در فلسفه اسلامی]] - [[عصمت پیامبران در معارف و سیره رضوی]]
| مداخل مرتبط = [[عصمت پیامبران در قرآن]] - [[عصمت پیامبران در حدیث]] - [[عصمت پیامبران در کلام اسلامی]] - [[عصمت پیامبران در معارف و سیره رضوی]] - [[عصمت پیامبران از دیدگاه اهل سنت]]
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}
== مقدمه ==
[[عصمت]] در لغت به معنای برکنار بودن و نگه‌داشته شدن است، و در اصطلاح به معنای برکنار بودن از هرگونه [[گناه]] و [[خطا]] و نگه‌داشته شدن از هر کژی و [[انحراف]] در [[اندیشه]]، گفتار و [[رفتار]] است. همه [[امّت اسلامی]] بر [[عصمت پیامبران]] {{عم}} نسبت به چیزهایی مانند [[کفر به خدا]]، [[دروغ]] عمدی و به طور کلّی [[گناهان کبیره]] اتّفاق نظر دارند؛ زیرا چنین گناهانی موجب [[فسق]] می‌شود و خبر [[فاسق]] به اتّفاق [[حجّت]] نیست. اما مشهور [[علمای شیعه]] بر آن است که [[پیامبران]] {{عم}} از مطلق [[گناهان]] [[معصوم]] هستند و با تقوای والای خود و [[توفیق الهی]] هیچ‌گاه از روی عمد یا [[سهو]] [[مرتکب گناه]] یا لغزشی نمی‌شوند.


[[قرآن کریم]] در [[آیات]] فراوانی به [[ستایش]] [[پیامبران]] پرداخته، و آنان را از [[فریب]] [[شیطان]] برکنار شمرده و آنان را از [[بندگان]] [[پاک]] و منزه (مُخلَص) خود شمرده است: {{متن قرآن|إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref> و دارای [[ویژگی‌های اخلاقی]] بلندی دانسته که از [[شر]] [[شیطان]] برحذر هستند و معنای آن چیزی جز [[عصمت]] آنان نیست. {{متن قرآن|إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.</ref>.
'''[[عصمت]]''' به معنای [[حفظ]] و نگهداری و منع کردن است. با توجه به آنکه واژه [[عصمت]] و بسیاری از مشتقات آن در [[قرآن کریم]] نیامده است از این رو نمی‌توان به بیان دقیق معنای اصطلاح [[قرآنی]] این واژه پرداخت. تنها برخی مشتقات این واژه در قرآن کریم ذکر شده که با نگاهی کلی به کاربردهای آنها در [[قرآن کریم]] و مقایسه آنها با معنای لغوی و [[عرفی]] عصمت، می‌توان در همه موارد، واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی بازگرداند. هر چند از برخی [[آیات]] دیگر معنای [[مصونیت انبیا]] و [[ائمه]] از [[ارتکاب گناهان]]، نسیان، [[خطا]] و... را برداشت نمود. در برخی آیات قرآن کریم، واژه‌های دیگری به کار رفته که متضمن اجتناب برگزیدگان الهی از انواع معاصی، خطا و نسیان هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه [[عصمت]] بوده و گاه با آن مرادفند. آیات دال بر عصمت انبیا در قرآن را می‌توان در ضمن چند دسته از آیات جستجو نمود که عبارت‌اند از: آیاتی که بر عدم تسلط شیطان بر [[پیامبران]]، اصطفای الهی پیامبران دلالت دارند، آیاتی که امر به [[اطاعت]] تام و مطلق از [[پیامبران]] و یا معرفی [[پیامبران]] به عنوان الگوی حسنه می‌کنند، آیاتی که [[اتمام حجت]] را [[هدف]] از [[بعثت انبیا]] می‌دانند و آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند.  


یکی از آیاتی که می‌تواند دلیلی بر [[عصمت پیامبران]] به شمار آید، [[آیه]] شریفه‌ای است که می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ}}<ref>«و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.</ref> تردیدی نیست که [[لزوم اطاعت]] مطلق از [[پیامبران الهی]] با [[عصمت]] آنان ملازمه و [[ارتباط مستقیم]] دارد؛ زیرا ممکن نیست [[خداوند متعال]] کسی را که ممکن است سهواً یا عمداً [[مرتکب معصیت]] و [[انحراف]] از مسیر [[الهی]] شود برای [[اطاعت]] فرستاده باشد. گذشته از [[حکم]] [[نقل]]، این یک [[حکم عقلی]] غیر قابل تردید است که [[سفیران الهی]] باید از هر گونه [[گناه]] و [[خطا]] مصون باشند تا [[دل]] به [[پیروی]] از آنان آرام گیرد و [[اطاعت]] از آنان نتایج زیان‌باری نداشته باشد.
== معناشناسی ==
=== [[عصمت]] ===
==== معنای لغوی ====
عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>


از میان [[عالمان شیعه]] می‌توان به [[سید مرتضی]] صاحب کتاب "تنزیه الأنبیاء"، و از میان [[عالمان اهل سنّت]] می‌توان به [[فخر رازی]] صاحب کتاب "عصمة الأنبیاء" اشاره نمود. مشکل دسته‌ای از [[آیات قرآن]] در [[حق]] [[پیامبران]] و [[پیامبر اسلام]] است که [[خدا]] [[دستور]] به [[استغفار]] می‌دهد، یا کارهایی را [[نقل]] می‌کند که با [[عصمت]] آنان ناسازگار می‌نماید: البته [[عصمت]] در چندین مرحله از [[زندگی پیامبر]] مطرح است، مانند [[دریافت وحی]]، [[عصمت]] در مرحله [[ابلاغ]] آن. [[عصمت]] از [[معصیت]] و [[گناه]]. و [[عصمت از خطا]] در امور فردی و [[اجتماعی]] به گونه‌ای که به [[شخصیت]] و [[اعتماد]] [[مردم]] آسیب برساند<ref>[[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم]]، ج۲، ص ۲۴۱-۲۵۷.</ref>.
==== اصطلاح قرآنی ====
به‌رغم آنکه متکلمان [[شیعه]] دست کم دو معنای لطف بودن و ملکه بودن را برای [[عصمت]] در اصطلاح کلامی ارائه کرده‌اند<ref>برخی معتقدند [[عصمت]] از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و [[لطف]] او برای حجت‌های اوست. ر.ک: محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸؛ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰؛ برخی دیگر نیز معتقدند [[عصمت]] ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>؛ لکن با توجه به آنکه واژه [[عصمت]] و بسیاری از مشتقات آن در [[قرآن کریم]] نیامده است از این رو نمی‌توان به بیان دقیق معنای اصطلاح [[قرآنی]] این واژه پرداخت. آری تنها برخی مشتقات این واژه در قرآن کریم ذکر شده که با نگاهی کلی به کاربردهای آنها در [[قرآن کریم]] و مقایسه آنها با معنای لغوی و [[عرفی]] عصمت، می‌توان در همه موارد، واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی بازگرداند.


== قرآن و عصمت پیامبران ==
با این حال می‌توان از برخی [[آیات]] دیگر معنای [[مصونیت انبیا]] و [[ائمه]] از [[ارتکاب گناهان]]، نسیان، [[خطا]] و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب [[کلامی]] و [[حدیثی]] است<ref>چه اینکه عصمت در اصطلاح [[متکلمان]] و نیز در اصطلاح [[روایات]]، [[نیروی درونی]] [[حفاظت از گناه]] و [[مصونیت از اشتباه]] است که مایه [[اعتماد]] و [[اطمینان]] [[پیروان]] به [[درستی]] گفته‌ها و [[اعمال]] [[پیامبر]]، [[امام]] و انطباق آنها با [[دین حق]] و [[دین]] خداست و چون ائمه به خاطر قابلیت و [[لطف الهی]] می‌‌توانند چنین نیرویی را داشته باشند و از هر خطا و [[گناه]] مصون بمانند به ایشان [[معصوم]] می‌گویند. ر.ک: [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۳۵۹ - ۳۶۲.</ref>.
با ضمیمه کردن برخی از آیات به یکدیگر، می‌توان دلالت [[قرآن]] را بر [[عصمت]] [[انبیا]] دریافت:
# [[بندگان مخلَص خداوند]] کاملاً از قلمرو اضلال شیطان خارج‌اند: {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}} <ref> سوره ص؛ آیه: ۸۲ و ۸۳. </ref> از طرفی، [[پیامبران الهی]] از زمره بندگان مخلَص‌اند "به فتح لام".{{متن قرآن|إِنَّا أَخْلَصْنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ}} <ref> سوره ص؛ آیه: ۴۶. </ref>
# پیامبران الهی مشمول [[هدایت خاص الهی]] بوده‌اند. {{متن قرآن|وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}} <ref> سوره انعام؛ آیه: ۸۷ و ۸۸. </ref>. در جای دیگر، به این حقیقت اشاره می‌کند که مشمولان هدایت خاص الهی هیچ‌گاه در معرض گمراهی و ضلالت قرار نمی‌گیرند: {{متن قرآن|أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِن دُونِهِ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ * وَمَن يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انتِقَامٍ}} <ref> سوره رمز؛ آیه: ۳۶ و ۳۷. </ref>. ازآنجاکه ارتکاب گناه از مصادیق مسلم گمراهی است، این آیات نیز بیانگر [[عصمت]] [[پیامبران]] است.
# خداوند در پاسخ به درخواست [[ابراهیم]] {{ع}} فرمود: {{متن قرآن|لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ}}. ازآنجاکه [[پیامبری]]، یکی از مناصب الهی است، و واژه ظلم شامل هرگونه انحراف فکری و انحراف عملی می‌شود. پس اهل گناه لایق [[منصب الهی]] [[نبوت]] نیستند.
# یکی از اهداف [[بعثت|بعثت پیامبران]] آن است که مردم از آنان پیروی کنند: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا}} <ref> سوره نساء؛ آیه: ۶۴. </ref>. این اطاعت مطلق، شامل پیروی از اعمال [[پیامبر]] نیز می‌شود و اگر او مرتکب گناه شود، لازم می‌آید که خداوند به انجام معصیت فرمان داده باشد. [[امام صادق]] {{ع}}: {{عربی|"الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ}}"}}. [[امیرالمؤمنین|امیرمؤمنان علی]] {{ع}}: {{عربی|"وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي الْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِه‏"}}<ref> [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|آموزش کلام اسلامی]]، ج۲، ص ۷۶-۷۸. </ref>.


دلایل اثبات [[عصمت]]، عصمت [[پیامبران]] در قبل از [[بعثت]] را نیز در برمی‌گیرد.  
چراکه در برخی آیات قرآن کریم، واژه‌های دیگری به کار رفته که متضمن اجتناب برگزیدگان الهی از انواع معاصی، خطا و نسیان هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه [[عصمت]] بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری از اوقات به جای واژه [[عصمت]] به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده می‌گردد.


ملکه عصمت، زمینه‌ای در انسان ایجاد می‌کند تا انسان با اراده و اختیارش بتواند به انجام واجبات و ترک محرمات بپردازد. آیه ۸۸ انعام {{متن قرآن|ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ}} و ۷۶ مائده {{متن قرآن|قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ يَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا وَاللَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ}}، دلالت دارد که خطا در اعتقاد و تبلیغ و عمل از سوی پیامبران امکان دارد یعنی مجبور بر ترک گناه نیستند اما همانند پزشکی هستند که در اثر آگاهی و با اختیار خودش لب به سیگار نمی‌زند. پس مقام و منزلت [[عصمت]] با تکلیف مولوی و ارشادی نیز منافاتی ندارد.
==== واژگان معادل عصمت ====
در کنار واژه [[عصمت]]، واژه‌های دیگری هم هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه [[عصمت]] بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری اوقات به جای واژه [[عصمت]] به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده می‌گردد. حال آنکه مخاطب محدوده دیگری از معنا را تصور می‌کند؛ به همین سبب بازشناسی این مفاهیم و حوزه‌های هر یک می‌تواند مکمل مناسبی در مبحث تبیین مفهوم [[عصمت]] باشد:
# '''[[اخلاص]]''': واژه مخلَص در اصطلاح [[قرآنی]] بر کسی اطلاق می‌شود که [[برگزیده]] خداست برای خالص‌سازی یا برگزیده اوست برای [[خالص]] کننده‌ای که آن ذکر [[آخرت]] باشد: {{عربی|اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار}}: مخلصین کسانی هستند که [[شیطان]] در آنها هیچ نفوذی ندارد.
# '''[[اصطفاء]]''': [[خداوند]] از [[انبیای الهی]] به «مصطفَوْن» یاد کرده است؛ یعنی کسانی که [[برگزیدگان]] ویژه الهی‌اند. خداوند از این واژه برای [[گزینش]] [[رسولان]] ویژه خود مانند [[ابراهیم]]، [[آدم]]، نوح و [[موسی]] یا اولیای خاص خود مانند [[مریم]] که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است.
# '''[[اجتباء]]''': این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه [[الهی]]، در خصوص [[انبیا]] و [[اوصیا]] آمده است: {{متن قرآن|ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى}}<ref>«سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.</ref> و نیز آیۀ {{متن قرآن|وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>«اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>. درباره [[یونس]]، [[لوط]] و [[یسع]] این [[آیه]] به کار رفته است: {{متن قرآن|وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.</ref>. درباره [[حضرت یوسف]]{{ع}} و گزینش او برای [[رسالت]] و اعطای تعبیر خواب به او این‌گونه می‌فرماید: {{متن قرآن|وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ}}<ref>«و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد» سوره یوسف، آیه ۶.</ref>. همچنین درباره [[حضرت یونس]] چنین تعبیری دارد: {{متن قرآن|فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۵۰.</ref>.
# '''[[اختیار]]''': گزینش و [[انتخاب]] عده‌ای به عنوان [[رسول]] و [[وصی]] گاه با لفظ اختیار آمده است: {{متن قرآن|وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى}}<ref>«و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.</ref>. ادعای ما این نیست که این الفاظ دقیقاً از نظر [[معنوی]] معادل [[عصمت]] باشند؛ اما مساوقت و ملازمت در مصداق یا جایگزینی در مقام اخذ بدیل چه بسا در مورد این الفاظ گفته شده با عصمت صورت می‌گیرد که اگر کسی در پژوهش خود به دنبال مفهوم [[دینی]] عصمت باشد، خوب است این واژه‌ها را نیز بررسی کند.
# '''نزاهت''': این تعبیر معادل مفهوم عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از [[دانشمندان اسلامی]] به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از [[تنزیه]] و [[تنزیه الانبیاء]] استفاده می‌کنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ [[مرتضی]]، چنین امری مشاهده می‌شود<ref>ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام می‌برد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه{{عم}} نگاشته شده‌اند.</ref>. بعضی از عالمان [[اهل سنت]] به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده می‌کنند<ref>ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.</ref>. در [[ادعیه]] و [[زیارات]] [[اهل بیت]]{{عم}} نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در [[قرآن]] از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر {{متن حدیث|الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.</ref> در [[زیارت]] [[حضرت امیر]]{{ع}} و نیز در [[زیارت جامعه]] {{متن حدیث|الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.</ref> و نیز {{متن حدیث|الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.</ref> آمده است.
# '''تطهیر''': افزون بر [[آیه تطهیر]] در قرآن که برای عصمت از یک نوع [[پاک]] کردن مخصوص توسط [[خداوند]] یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از [[روایات]] تعبیر مطهّر و مطهّرون مرادف با [[معصوم]] و معصومون آمده است. تعابیر {{متن حدیث|الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.</ref>، {{متن حدیث|الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.</ref> و {{متن حدیث|الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.</ref> در مورد [[معصومان]] بارها نقل شده است. تعبیر [[ائمه اطهار]] به جای [[امامان معصوم]] در عرف متشرعه بسیار شایع است.
# '''[[صدق]]، [[امانت]]، [[تبلیغ]]، فطانت''': برخی نویسندگان [[اهل سنت]] به جای اصطلاح عصمت در مورد [[صفات پیامبران]] چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان [[صفت پیامبر]] یاد کرده‌اند و در توضیح آنها گفته‌اند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که [[پیامبر]] می‌دهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه [[خداوند]]، محال است [[کذب]] در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و [[باطن]] [[پیامبران]] را از [[گناه]] [[حفظ]] می‌کند؛ هم [[گناهان]] اعضا و جوارحی مانند دزدی، [[زنا]] و هم گناهان [[قلبی]] و [[اخلاقی]] مانند [[حسد]]، [[کبر]] و [[ریا]]. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به [[انبیا]] [[فرمان]] [[ابلاغ]] داده است با بیانی روشن و واضح برای [[مردم]] بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای [[قدرت]] فهم بسیار بالایی بوده، [[توانایی]] قابل توجهی برای [[استدلال]] و [[احتجاج]] در مقابل شبهه‌های مخالفان دارند<ref>احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.</ref>.


آیاتی مثل {{متن قرآن|وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍ}} دال بر عصمت [[پیامبران|پیامبران الهی]] است زیرا ایشان در هدایت الهی قرار دارند و آیاتی که بی‌قید و شرط به اطاعت از پیامبران الهی دعوت می‌کند نیز همین است مثل: {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ}}. آیات اخلاص پیامبران نیز بر [[عصمت]] آنها دلالت می‌کنند: {{متن قرآن|... لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ ... الْمُخْلَصينَ}}.
بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفته‌اند<ref>حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: {{عربی|يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ}}.</ref>. امامیه صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و [[ادراک]] [[قوی]] و سریع باشد، را از [[صفات انبیا]] برشمرده‌اند با این حال که نمی‌توان آن را مرادف عصمت تلقی کرد.


روایات فراوانی بر عصمت [[پیامبران]] دلالت دارند: [[امام باقر]] فرمود: {{عربی|"إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا يُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ ... لَا يَرْتَكِبُونَ ذَنْباً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً‏"}}.
اما «امانت» بنا بر معنایی که ذکر شد، به معنای عصمت بوده و دست کم عصمت از گناه را شامل می‌شود؛ [[امین]] به عنوان یکی از صفات [[فرشتگان الهی]] مانند [[جبرئیل]] و [[روح]] که واسطه نزول [[وحی]] بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هستند، اطلاق شده است<ref>{{متن قرآن|نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ}} «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.</ref> و در مورد [[انبیای الهی]] مانند [[لوط]]، [[موسی]]، [[هود]]، نوح، [[صالح]] و [[شعیب]] با تعبیر {{متن قرآن|إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ}}<ref>«من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.</ref> آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه [[رسول]] در کنار هم آمده است.


برخی آیات قرآن که خطا و اشتباه را بر پیامبران ممکن دانسته در مقام تربیت امت و شناخت آنها نسبت به وظیفه و تکلیفشان است. مثل آیه ۱۴۰ سوره انبیا.<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۱۴۸-۱۵۳.</ref>.
در تمام این موارد اگر امین افاده معنای [[عصمت]] را داشته باشد، عصمت در مقام اخذ و بازخوانی [[وحی]] را بیشتر از عصمت از [[گناه]] ایفاد می‌کند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمی‌کند.


== تردید انبیاء در وحی ==
البته «امین» در کنار کلمه «[[قوی]]» و «مکین» به عنوان صفت یوسف<ref>{{متن قرآن|إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ}} «بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.</ref> و [[آصف بن برخیا]]<ref>{{متن قرآن|وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ}} «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.</ref> (آورنده تخت بلقیس از [[صنعا]] به [[بیت المقدس]] در یک چشم به هم زدن) و نیز [[حضرت موسی]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ}} «بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.</ref> به عنوان استیجار برای شعیب در [[قرآن]] آمده است که در این موارد شاید معنای [[عرفی]] آن یعنی مورد اعتماد بودن مراد باشد تا معنای معصوم.
[[ادراک]] [[وحی]]، ادراکی است [[یقینی]] و بی‌شک و [[شبهه]]، حال ممکن است گفته شود پس چرا [[خداوند]]، خبر از [[شک و تردید]] [[انبیا]] در وحی می‌دهد؛ آنجا که می‌فرماید:
{{متن قرآن|حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ}}<ref>«تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفته‌اند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که می‌خواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمی‌شود» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.</ref>.


برای روشن‌تر شدن شبهه پیش‌گفته و نحوه برداشت آن از [[آیه شریفه]]، [[سخن]] یکی از نویسندگان را در این زمینه [[نقل]] می‌کنیم: عموماً این [[آیه]] را چنین معنی کرده‌اند که: [[پیامبران]] از [[ایمان آوردن]] [[قوم]] خود نا [[امید]] شده و [[اطمینان]] یافته بودند که قومشان ایشان را [[دروغ‌گو]] پنداشته‌اند<ref>معنای مشهوری که مؤلف کتاب برای آیه ذکر می‌کنند، با قرائت غیر مشهور (کُذِّبوا) تناسب دارد.</ref> و در چنین حالی بود که [[نصرت الهی]] در رسید. این [[تفسیر]] رایجی است و با [[اعتقادات]] [[عامه]] در باب انبیا نیز موافقت دارد. امّا این آیه به نحو دیگری هم قرائت و معنی شده و پاره‌ای [[روایات]] نیز در [[تأیید]] این معنی آمده است. معنای دوّم این است که: پیامبران خود به [[راستی]] دچار تردید شدند و با خود گفتند که مبادا به ما [[دروغ]] گفته‌اند، مبادا ما به غلط پنداشته‌ایم که [[فرشتگان]] از جانب خداوند [[وعده]] [[راستین]] [[نصرت]] را آوردند، در حالی که شاید نه فرشتگان، که [[شیاطین]] بوده‌اند که به ما وعده‌های دروغین تلقین کرده‌اند...<ref>حکمت و معیشت، دفتر نخست، ص۴۰۲-۴۰۳.</ref>. در خصوص [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} نیز [[آیات]] فراوانی داریم که ایشان را از [[شک و تردید]] [[نهی]] می‌کنند<ref>ر. ک: {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچ‌گاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آل عمران، آیه ۶۰؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ {{متن قرآن|فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ}} «پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمی‌آورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ}} «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم» سوره سجده، آیه ۲۳.</ref>. و روشن است که نهی از چیزی، دلالت بر حصول آن و یا لااقل احتمال حصول آن دارد.
در مورد [[صدق]] نیز می‌توان گفت صفت صدّیق در مورد بعضی از [[انبیا]] و [[اولیا]] مانند [[ابراهیم]]<ref>{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}} «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.</ref>، [[حضرت مریم]]<ref>{{متن قرآن|وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ}} «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.</ref>، [[ادریس]]<ref>{{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا}} «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.</ref> و یوسف<ref>{{متن قرآن|يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ}} «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.</ref> در [[قرآن]] آمده است؛ اما آیا این کلمه می‌تواند دقیقاً مرادف مطهّر و مخلَص یا [[معصوم]] باشد که نشان‌دهنده افاضه موهبتی [[الهی]] از سوی [[خداوند]] به [[معصومان]] باشد، جای [[شک]] باقی است.


همچنین می‌بینیم که برخی از [[آیات قرآن کریم]]، برای رفع [[شک و تردید]] [[پیامبر]] {{صل}}، [[حضرت]] را به مراجعه به [[اهل کتاب]] و [[پرسش]] از آنها فرا می‌خواند. به عنوان نمونه، در [[آیه]] ۹۴ از [[سوره یونس]]<ref>همچنین ر. ک: {{متن قرآن|أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.</ref> می‌فرماید: {{متن قرآن|فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}}<ref>«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.</ref>.
نظیر ادعایی که در مورد کلمه [[امین]] و صدیق شده است، می‌تواند در مورد کلمه «[[شهید]]» به معنای [[گواه]] بر [[اعمال]] [[بندگان]] یا کلمه «[[حجّت]]» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه [[تبلیغ]] به معنای اینکه [[پیامبر]]، [[مأمور]] [[ابلاغ]] [[فرامین خدا]] به [[خلق]] خداست و اگر مخاطب [[وحی]] و خطاب الهی [[مردم]] باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از مراتب عصمت یعنی [[عصمت]] در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ [[رسالات]] الهی یکی از [[وظایف]] اصلی [[پیامبران]] و عالمان ربانی تلقی شده است<ref>{{متن قرآن|الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ}} «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]]، ص ۱۴۹-۱۵۷.</ref>


حال با توجه به تصریحات [[قرآن کریم]] در این مورد، چگونه می‌توان گفت که [[ادراک]] [[وحی]]، ادراکی [[خطاناپذیر]] و غیر قابل [[شک]] است؟ بلکه آن‌گونه که از این [[آیات]] و نظایر آنها استفاده می‌شود، [[انبیا]] هم، در [[الهی]] بودن مطالبی که به آنها [[القاء]] می‌شده، [[شک و تردید]] می‌کردند. هر چند، [[خداوند]] [[کریم]] به کمک راهه‌ا و وسایلی که در [[اختیار]] آنها قرار می‌داد شک و دودلی آنها را برطرف کرده، آنها را از صحت و [[درستی]] وحی و الهی بودن آن مطمئن می‌نمود.
== پیشینه عصمت پیامبران در قرآن ==
هر چند واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده اما صفت [[عصمت]] به مفهوم عام آن با قطع‌نظر از موصوفش که کتاب باشد یا [[ملائکه]] یا [[پیامبران]]، در [[قرآن]] مطرح شده است.
برخی از آیاتی که بر [[عصمت انبیا]] دلالت می‌کنند عبارت‌اند از:
# {{متن قرآن|وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ}}<ref>«آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.</ref>؛ این آیه درباره عصمت [[حضرت یوسف]] {{ع}} است.
# {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>. ؛ این آیه گفتار [[پیامبر]] عظیم‌الشأن را با حصری که از نکره در سیاق [[نفی]] و استثناء فهمیده می‌شود [[معصوم]] از هر سخن [[باطل]] و [[نفسانی]] و گناه‌آلود معرفی می‌کند.
# {{متن قرآن|قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ}}<ref>«بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.</ref>؛ این آیه [[پیروی]] مطلق از [[پیامبر]] را نتیجه [[دوست داشتن]] [[خداوند]] و شرط محبوب شدن در نزد خداوند دانسته است و معلوم است که اگر پیامبر در مواردی [[گناه]] کند تبعیت از پیامبر در آن موارد سبب [[نزدیکی به خداوند]] نمی‌شود، زیرا گناه مبغوض خداوند است و در نتیجه به اطلاق و عموم آیه خلل وارد می‌شود.
# {{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>؛ این [[آیه]] درباره معصوم ماندن [[پیامبر]] از [[اضلال]] دیگران و ضرر آنهاست.
# {{متن قرآن|إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ}}<ref>«که بی‌گمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.</ref>؛ {{متن قرآن|لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ}}<ref>«که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.</ref>؛ {{متن قرآن|لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.</ref>؛ {{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}<ref>«که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref>. این [[آیات]] می‌فهمانند [[اطاعت خداوند]] بر [[صراط مستقیم]] بودن است و پیامبر همیشه بر صراط مستقیم قرار دارد و از آن [[منحرف]] نمی‌شود و اطاعت [[شیطان]] [[گمراهی]] است و [[شیطان]] بر مخلصین و متوکلین [[سلطه]] ندارد و [[اهل بیت]] {{عم}} مصداق واقعی مخلصین و متوکلین می‌باشند. که عدم [[عصمت]] با [[روح]] این آیات سازگار نیست.
# {{متن قرآن|فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.</ref>؛ {{متن قرآن|قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ}}<ref>«و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافر» سوره یونس، آیه ۱۵.</ref>؛ {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست، * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.</ref>؛ {{متن قرآن|يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ}}<ref>«و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.</ref>. این [[آیات]] مربوط به [[عصمت پیامبر]] در دریافت و ابلاغ وحی است.
# {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref> و {{متن قرآن|وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ}}<ref>«و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.</ref>. این آیات [[انبیاء]] را [[هدایت]] شده [[الهی]] معرفی کرده و کسی را که [[خداوند]] هدایت کرده دیگری نمی‌تواند [[گمراه]] کند.
# {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>؛ {{متن قرآن|يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ}}<ref>«در آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر سرپیچی کرده‌اند دوست دارند کاش با خاک یکسان می‌شدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمی‌توانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۲.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>. این [[آیات]] و آیات متعدد دیگر (بیش از ۲۰ [[آیه]]) بر [[اطاعت]] مطلق از [[پیامبر]]، [[اسوه حسنه]] بودن پیامبر، ارجاع دادن [[اختلافات]] و تنازعات به پیامبر، ناراحت نشدن از قضاوت‌ها و [[احکام]] پیامبر و... دلالت دارند و اطاعت نکردن از پیامبر را باعث پشیمانی در [[قیامت]] معرفی می‌کنند؛ که بی‌اعتقادی به [[عصمت]] با [[روح]] این آیات تناسب ندارد، زیرا با [[برهان]] [[خلف]] واضح است که اگر از پیامبر [[گناه]] صادر شود اطاعت از ایشان باعث نقض غرض [[فرستادن پیامبران]] و تشریع [[دین]] می‌شود و به عموم و اطلاق این آیات خلل وارد می‌شود<ref>[[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌]]، [[مقامات امامان (کتاب)|مقامات امامان]]، ص۲۱۲.</ref>.


بررسی [[آیه]] ۱۱۰ [[سوره یوسف]]: نخست لازم است اشاره‌ای به [[قرائات]] و احتمالات مختلف آیه داشته باشیم<ref>ر. ک: تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. کلمه {{متن قرآن|كُذِبُوا}} در قرائت مشهور به صورت مجهول و ثلاثی مجرّد است و معنایش این می‌شود که "به آنها [[دروغ]] گفته شد". برخی دیگر آن را به صورت مجهول امّا همراه با تشدید قرائت کرده‌اند (کُذّبوا). طبق این قرائت، معنای این کلمه که از باب تفعیل است، چنین خواهد شد: "آنها را [[دروغگو]] پنداشتند". قرائت سومی نیز در آیه وجود دارد که البته قرائت شاذّ و نادری است و آن این است که این کلمه را به صورت معلوم قرائت کرده‌اند (کَذّبوا)؛ یعنی: "دروغ گفتند".
== اثبات عصمت پیامبران ==
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[دلایل قرآنی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ (پرسش)| دلایل قرآنی اثبات عصمت انبیاء چیست؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
{{اصلی|اثبات عصمت پیامبران}}
در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسان‌های برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، نسیان و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند.


همچنین، در [[آیه شریفه]] چند ضمیر وجود دارد که می‌توان برای آ‌ن‌ها مرجع‌های مختلفی در نظر گرفت. با ضمیمه کردن قرائات مختلف احتمالات مربوط به ضمایر، درباره معنای آیه احتمالات بسیار زیادی مطرح می‌شود که برای [[احتراز]] از طولانی شدن بحث، تنها به بررسی قرائت مشهور می‌پردازیم.
=== عدم تسلط شیطان بر [[پیامبران]] ===
به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. فراز: {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ}}، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از [[بندگان]] حقيقى [[خداوند]] را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسه‌های ابلیس]] نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، [[ثابت]] می‌نماید<ref>سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.


[[مرجع]] ضمیر در {{متن قرآن|ظَنُّوا}} یا "[[پیامبران]]" است و یا "[[مردم]]". در هر صورت، همین دو احتمال در ضمیر "کُذِبوا" نیز داده می‌شود. تا اینجا چهار احتمال در [[آیه شریفه]] وجود دارد که به عنوان مثال، بر اساس یکی از احتمالات. معنای [[آیه]] چنین می‌شود: "[[مردم]] [[گمان]] کردند که به [[پیامبران]] [[دروغ]] گفته شده است".
=== اصطفای الهی پیامبران ===
واژه «[[اصطفا]]» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است<ref>راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.</ref>. روشن است که حاصل [[گزینش الهی]] و [[خالص]] کردن برخی توسط او چیزی جز [[عصمت]] نیست.


در هر کدام از چهار وجه مذکور، در اینکه چه کسی [[دروغ]] گفته است (شخص [[دروغ‌گو]] کیست) نیز احتمالات مختلفی وجود دارد؛ از جمله: پیامبران، عموم مردم، [[ملائکه]] و خصوص ایمان‌آورندگان به پیامبران. از ضرب چهار احتمال اخیر در چهار وجه قبلی، شانزده صورت حاصل می‌شود که البته برخی از این احتمالات معنای روشنی ندارند و کسی هم در [[تفسیر آیه]] شریفه، آنها را مطرح نکرده است. اینک تنها به ذکر چند احتمالی که درباره آیه گفته شده، بسنده می‌کنیم.
به عنوان نمونه [[قرآن کریم]] در جایی می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}، {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ}}<ref>«خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.</ref>. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی [[مفسران]] به {{متن قرآن|رُسُلًا}}<ref>طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.</ref> و طبق نظر برخی دیگر به {{متن قرآن|النَّاسِ}}<ref>زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...</ref> برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی [[اصطفا]]، [[تفسیر آیه]] چنین می‌شود که [[خداوند]] از میان [[مردم]] و [[فرشتگان]]، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت [[پیام]] آور تضمین نشده باشد، [[ابلاغ]] این پیام دچار آسیب شده و با غرض [[ارسال رسل]] ناسازگار خواهد بود<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.
# "مردم" گمان کردند که "پیامبران" به "آنها" دروغ گفته‌اند<ref>تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ المیزان، ج۱۱، ص۲۷۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. برخی از [[روایات]] وارد شده در این باب، این وجه را [[تأیید]] می‌کنند<ref>ر. ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۰.</ref>.
# "مردم" گمان کردند که "ملائکه" به "پیامبرانشان" دروغ گفته‌اند. این وجهی است که مترجم [[تفسیر المیزان]] از [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] برداشت نموده‌اند<ref>ر. ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۸۰.</ref>. هر چند به نظر می‌رسد که نظر [[مرحوم علامه]]، همان وجه نخست باشد.
# "پیامبران" گمان (یا [[یقین]]) کردند که "مردم" به "آنها" دروغ گفته‌اند<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>؛ یعنی، کار به جایی رسید که پیامبران از [[ایمان آوردن]] قومشان [[ناامید]] شده. گمان (یا یقین) پیدا کردند که حتی همان عده قلیلی که در ظاهر به آنها [[ایمان]] آورده‌اند، به آنان دروغ گفته‌اند.
# "پیامبران" گمان کردند که "ملائکه" به "آنها" دروغ گفته‌اند<ref>ر. ک: شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>.
# "پیامبران" گمان کردند که "خود" به "خویشتن" دروغ گفته‌اند؛ یعنی، [[انبیا]]، فرا رسیدن [[نصرت الهی]] را مرتباً با خویشتن زمزمه کرده و برای تسکین [[قلب]] و [[تحمل]] [[مشکلات]] و مرارت‌ها به خود [[وعده]] نصرت الهی را می‌دادند. اما در فرا رسیدن [[نصرت الهی]] آن‌قدر تأخیر افتاد که از [[یاری]] [[خداوند]] در این [[دنیا]] [[مأیوس]] شده، به خود گفتند که خداوند در این دنیا ما را یاری نخواهد کرد<ref>الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.</ref>.


در بین این پنج احتمال، تنها احتمال چهارم است که می‌تواند مورد تمسّک صاحبان این [[شبهه]] قرار گیرد. ولی به موجب {{عربی|القران يفسر بعضه بعضاً}} برای ترجیح یک احتمال از بین احتمالات مختلف، علاوه بر قراین موجود در [[آیه]]، باید [[آیات]] دیگر [[قرآن]] را نیز مدّ نظر قرار داد. بنابراین، با توجه به ادلّه محکم [[نقلی]] و همچنین [[عقلی]] که بر عدم [[شک]] [[پیامبران]] در [[الهی بودن وحی]] دلالت می‌کنند، احتمال چهارم مردود خواهد بود. امّا اینکه از بین چهار احتمال دیگر، کدام احتمال بر وجوه دیگر ترجیح دارد، در موضوع بحث ما دخالتی ندارد.
=== امر به [[اطاعت]] تام و مطلق از [[پیامبران]] ===
[[خداوند متعال]] در دسته دیگری از [[آیات]] به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[رسولان]] خود و نیز [[تأسی]] به آنان امر کرده است<ref>سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.</ref>. روشن است که بر اساس قواعد [[کلامی]] صدور چنین امری از سوی [[خدای متعال]]، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای [[حکیم]] صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام [[معاصی]]، نسیان، [[خطا]] و [[اشتباه]] است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم [[ارتکاب معاصی]] دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از [[انبیا]] {{عم}}، [[معتقد]] شویم، غرض از ارسال [[نبی]] یا [[رسول]] نقض شده و [[اطمینان]] به گفتار و [[کردار]] [[انبیا]] و [[رسل]] {{عم}} در نظر مکلفین به [[اطاعت]] به صورت کامل محقق نخواهد شد<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.


بررسی آیه ۹۴ [[سوره یونس]]: این آیه نیز هیچ‌گونه دلالتی بر [[شک و تردید]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} در [[پیام الهی]] ندارد. برای توضیح بیشتر، لازم است به چند معنا از معانی متعدّدی که در کتب [[تفسیر]] برای [[آیه شریفه]] بیان شده، توجه کرد.
=== معرفی [[پیامبران]] به عنوان الگوی حسنه ===
# این گونه آیات، در [[مقام]] تأکید بر [[حقانیّت]] و [[درستی]] [[معارف]] و دستوراتی است که از [[ناحیه]] [[پیامبر]] {{صل}} به [[مردم]] [[ابلاغ]] می‌شود. و برای بیان این مطلب است که هیچ‌گونه شک و تردیدی در [[حقانیت قرآن]] [[کریم]] و محتوای آن [[راه]] ندارد. به بیان دیگر، هر چند مخاطب این آیه پیامبر گرامی اسلام {{صل}} است؛ امّا در [[حقیقت]]، این گونه خطاب‌ها از قبیل {{عربی|اياك اعني و اسمعي يا جاره}}<ref>این جمله ضرب‌المثلی است در زبان عربی و تقریباً معادل با این ضرب‌المثل فارسی است که «در! به تو می‌گویم، دیوار! تو بشنو». برای آشنایی با چگونگی پیدایش این ضرب‌المثل ر. ک: مجمع البحرین، ج۳، ص۲۵۲، ماده «جور».</ref> می‌باشد<ref>الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸؛ آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۵۷؛ قرآن‌شناسی، ج۱، ص۱۹۴.</ref>. چنان‌که در برخی از [[روایات]] به این مطلب اشاره کریم شده است<ref>ر. ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۷۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۱.</ref>. یعنی افرادی را که ممکن است در [[الهی]] بودن و [[حقانیّت]] [[قرآن کریم]] تردیدی داشته باشند، مخاطب قرار داده، می‌فرماید: برای برطرف شدن [[شک]] و تردیدتان، می‌توانید با مراجعه به علمای [[اهل کتاب]] درباره حقانیّت شدن مطالبی که [[پیامبر]] می‌گوید [[تحقیق]] نموده، به صحّت و [[درستی]] آن پی ببرید. بنابراین، [[آیه]] مذکور هیچ گونه دلالتی بر [[شک و تردید]] پیامبر نسبت به الهی بودن [[قرآن]] ندارد. [[شاهد]] این مدعا آن است که در چند آیه بعد، از همین [[سوره]]، [[خداوند]] خطاب به پیامبر {{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند می‌پرستید نمی‌پرستم..». سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref>. بدین ترتیب خداوند بر [[اطمینان قلبی]] و [[استواری]] پیامبر خود، صحه می‌گذارد<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۷۰.</ref>. علاوه بر اینکه، بر اساس شواهد [[تاریخی]] و [[روایات]] [[ائمه اطهار]] {{ع}} پیامبر بعد از [[نزول]] این آیه از کسی درباره قرآن و حقانیّت آن سؤالی ننمودند. و خود [[حضرت]] هنگام نزول این [[آیه شریفه]]، برای رفع این [[شبهه]] که شاید مخاطب این آیه، ایشان باشند، فرمودند: {{متن حدیث|لَا أَشُكُّ وَ لَا أَسْأَلُ َ بَلْ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ}}. کنایه از اینکه مخاطب واقعی این آیه من نیستم<ref>الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۷۷.</ref>.
[[مصونیت انبیا]] {{عم}} را می‌توان از [[آیات]] دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. همچنین از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} یاد کرده و می‌فرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»<ref>سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref>.
# این آیه در [[مقام]] بیان [[علم]] و [[آگاهی]] علمای اهل کتاب، نسبت به [[حقانیت قرآن]] و [[نبوت]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} است؛ یعنی تأکیدی است بر این [[حقیقت]] که: {{متن قرآن|يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ}}<ref>«او را می‌شناسند همان‌گونه که فرزندانشان را می‌شناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.</ref>. بدین معنا که علمای اهل کتاب، همان گونه که شخص پیامبر {{صل}} را می‌شناسند، به [[حقانیت]] و صحت مطالب قرآن کریم و نبوت آن حضرت نیز آگاهند. از این رو بر فرض، حتی اگر [[رسول الله]] {{صل}} هم نسبت به حقانیت قرآن و [[نبوت]] خویش شکی داشته باشد، علمای [[اهل کتاب]] هیچ‌گونه [[شک]] و تردیدی نسبت به این مسأله ندارند<ref>الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref>.
# در [[آیه]] مورد نظر، [[خداوند]] [[کریم]] در صدد بیان این معناست که در [[حقانیت]] مطالب و معارفی که در این [[سوره]] به [[پیامبر]] [[القا]] شده، هیچ‌گونه شک و تردیدی وجود ندارد و [[دلایل]] متعددی بر صحت آن [[گواهی]] می‌دهند؛ زیرا نه تنها [[سخن پیامبر]] [[دلیل]] حقانیت آن است- چون {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۴.</ref> - بلکه حتی علمای اهل کتاب هم نمی‌توانند مطالب این سوره را [[انکار]] کنند؛ زیرا آنها، گو اینکه بعضی از مطالب [[تورات]] و [[انجیل]] را که در مورد [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} است انکار کرده و آنها را [[تحریف]] نموده‌اند، اما در مورد سرگذشت پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده است، [[اتفاق نظر]] دارند.


روشن است که در این رهیافت، آیه مورد نظر، مربوط به مطالب همین [[سوره یونس]] می‌باشد و نه کل مطالب [[قرآن کریم]]. [[گواه]] این ادعا آن است که سرگذشت همه پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده، [[مورد اتفاق]] [[مسیحیت]] و [[یهودیت]] است. امّا سرگذشت بعضی از [[پیامبران]]، مانند [[شعیب]] و [[مسیح]]، که اهل کتاب در مورد آنها توافق ندارند، و یا [[زندگی]] انبیایی همچون [[هود]] و [[صالح]] که در انجیل بیان شده، ولی درتورات ذکری از آنها به میان نیامده، در این سوره مطرح نشده است<ref>المیزان، ج۱۰، ص۱۲۲-۱۲۳.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۱۶-۱۲۲.</ref>
واژه «[[اسوه]]» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. [[قدوه]] نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او [[اقتدا]] می‌شود<ref>فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.</ref>. کیفیت [[استدلال]] به این آیات چنین است که [[خدای متعال]]، [[پیامبراکرم]] {{صل}} و حضرت ابراهیم{{ع}} را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا {{عم}}[[ امر]] کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر [[معصوم]] و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.


== [[آیات]] [[اثبات]] کننده [[عصمت پیامبران]] ==
=== [[اتمام حجت]] [[هدف]] از [[بعثت انبیا]] ===
در [[قرآن کریم]] می‌توان آیات فراوانی را یافت که بر عصمت پیامبران دلالت می‌کنند. این آیات را نیز می‌توان با چند عنوان تقسیم‌بندی کرد:
در دسته‌ای دیگر از آیات، [[اتمام حجت]] بر [[مردم]] به عنوان یکی از [[اهداف بعثت انبیا]] معرفی شده است. [[قرآن کریم]] در این خصوص می‌فرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>


=== [[هدایت]] مطلق [[پیامبران]] به وسیله [[خداوند]] ===
=== آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند ===
بر اساس برخی [[آیات قرآن کریم]]، خداوند متعال [[پیامبران الهی]] را به طور مطلق هدایت کرده است. هدایت مطلق، ملازمه روشنی با [[عصمت مطلق]] آنان دارد؛ بدین معنا که [[صدور گناه]] یا [[اشتباه]] از پیامبران، با هدایت مطلق آنها [[متعارض]] است.
در [[قرآن کریم]] از [[عصمت]] و [[امانتداری]] [[فرشتۀ وحی]] [[سخن]] گفته شده است به نحوی که [[خداوند]] دربارۀ آنان فرموده است: {{متن قرآن|لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.</ref>، بنابراین اگر حاملِ اول [[وحی]] یعنی [[فرشتگان]] از جمله [[جبرئیل]] دارای [[عصمت]] باشد، حامل دیگر آن یعنی [[پیامبر]] هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن [[عصمت]] همانطور که نقض [[امانتداری]] فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض [[امانتداری]] [[پیامبران]] هم خواهد بود<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.</ref>.
خداوند متعال در آیاتی از [[سوره انعام]]، هنگامی که از پیامبرانی همچون [[زکریا]]، [[یحیی]]، [[عیسی]]، [[الیاس]]، اسماعیل، [[الیسع]] و... نام می‌برد، درباره آنها می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ * ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ...}}<ref>«و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم * این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون می‌شود.».. سوره انعام، آیه ۸۷-۸۸.</ref>.
خداوند پس از بیان این آیات از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} می‌خواهد که به طور مطلق به آن پیامبران [[اقتدا]] کند. امر به اقتدای مطلق از [[پیامبران پیشین]] نیز دلیل دیگری بر [[عصمت]] آنان از منظر این آیات است: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>.


همچنین خداوند متعال پس از آنکه ماجرای [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} با [[بت‌پرستان]] را به تصویر می‌کشد، در وصف آن [[حضرت]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ}}<ref>«آنان که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را به هیچ ستمی نیالوده‌اند، امن (و آرامش) دارند و رهیافته‌اند» سوره انعام، آیه ۸۲.</ref>.
== توهم معصوم نبودن پیامبران ==
بر اساس این [[آیه]] «مهتدون» کسانی هستند که [[ایمان]] آنها هرگز با [[ظلم]] همراه نشده است. آنها در جایگاهی [[امن]] قرار دارند و در مسیر هدایت به سر می‌برند.
در ظاهر برخی [[آیات]]، اموری به [[پیامبران]] {{ع}} نسبت داده شده که توهم معصوم نبودن آنها را برای برخی از همان زمان [[ائمه]] معصومین {{ع}} ایجاد نموده بود. از این رو در پاره‌ای از سوالاتی که از محضر امام رضا{{ع}} شده است، این شبهه نیز به چشم می‌خورد که در [[روایات]] امام به خوبی پاسخ داده شده است.
روشن است که [[گناهکار]] نمی‌تواند خود را در حاشیه [[امنیت]] ببیند، افزون بر آنکه در این [[آیه]] واژه «[[ظلم]]» نکره و در [[سیاق]] فعل [[نفی]] آمده است و به لحاظ ادبی بر مطلق [[نفی ظلم]] دلالت می‌کند. از این‌رو، [[ایمان]] «مهتدون» به هیچ ظلم و گناهی [[آلوده]] نیست.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۵۷.</ref>


=== [[رضایت]] کامل [[خداوند]] از [[پیامبران]] ===
=== حضرت ابراهیم {{ع}} ===
خداوند متعال در برخی دیگر از [[آیات قرآن کریم]]، از پیامبرانی نام می‌برد که [[پسندیده]] مطلق او هستند: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا * وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا}}<ref>«و در این کتاب، اسماعیل را یاد کن که او درست‌پیمان و فرستاده‌ای پیامبر بود * و خانواده خود را به نماز و زکات فرمان می‌داد و نزد پروردگار خویش پسندیده بود» سوره مریم، آیه ۵۴-۵۵.</ref>.
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۷۶ سوره انعام بر عدم عصمت حضرت ابراهیم دلالت می‌کند؟ (پرسش)| آیا آیه ۷۶ سوره انعام بر عدم عصمت حضرت ابراهیم دلالت می‌کند؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
{{اصلی|عصمت حضرت ابراهیم}}
از [[امام رضا]] {{ع}} درباره این [[آیه سؤال]] شد که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است» سوره انعام، آیه ۷۶.</ref>، چگونه [[ابراهیم]] {{ع}} که [[پیامبر خدا]]ست اظهار می‌دارد که این [[ستاره]] [[پروردگار]] من است؟!


دلالت این آیه بر [[عصمت]] [[حضرت اسماعیل]] {{ع}} بسیار روشن است؛ زیرا [[ارتکاب معصیت]] از این [[پیامبر]] با رضایت کامل خداوند از او، ناسازگار است. به دیگر بیان، وقتی کسی پسندیده تمام عیار خداوند قرار می‌گیرد که همه [[دستورات]] او را انجام داده و از همه نواهی‌اش اجتناب کرده باشد.
امام {{ع}} فرمود: ابراهیم هنگامی که از مخفی‌گاه خود بیرون آمد با سه گروه برخورد کرد: گروهی ستاره [[زهره]] را می‌پرستیدند گروهی ماه و گروهی [[خورشید]] را: پس هنگامی که شب او را فرا گرفت، زهره را دید و از روی [[انکار]] و استخبار و به شکل پرسشی گفت: این پروردگار من است؟! پس هنگامی که ستاره افول کرد، گفت افول کنندگان را [[دوست]] ندارم، زیرا افول از مفات موجود محدِث است و از صفات قدیم نیست و... همین طور به صورت [[پرسش]] انکاری نسبت به ماه و خورشید و سرانجام گفت: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۸.</ref>.<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>
کلمات نقل شده از نخستین [[مفسران]] درباره این [[آیات]] به ما چندان کمکی برای دستیابی به [[فهم]] [[مسلمانان]] نخستین از این آیات نمی‌کنند، اما بسیاری از [[مفسران شیعه]] و [[سنی]] که به بحث درباره این آیه پرداخته‌اند، به این [[باور]] رسیده‌اند که این آیه بر صادر نشدن [[فعل قبیح]] از این [[پیامبر الهی]] دلالت دارد<ref>طبری در این باره می‌نویسد: {{عربی|محمودا فيما كلفه و به غير مقصر في طاعته}} (محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۹، ص۱۲۰). بخش دوم عبارت طبری در برخی دیگر از تفاسیر اهل سنت نیز هست. (برای نمونه ر. ک: وهبة بن مصطفی زحیلی، تفسیر الوسیط، ج۲، ص۱۴۸۶؛ احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۶، ص۶۳). از نظر فخر رازی نیز مرضی عندالله کسی است که موفق به انجام دادن همه طاعات در بالاترین درجه شده است (ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۱۹۹. از مفسران شیعی نیز، ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۷، ص۱۳۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۸۰۰؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۲۱۲).</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۵۹.</ref>


=== دور کردن [[سوء]] و [[فحشا]] از [[پیامبران]] ===
=== حضرت موسی {{ع}} ===
[[خداوند متعال]] در برخی دیگر از [[آیات قرآن کریم]]، از برخی پیامبران نام می‌برد که با [[امداد الهی]] از [[گناه]] و [[پلیدی]] اجتناب کرده‌اند؛ چنان که درباره [[حضرت یوسف]] {{ع}} چنین فرموده است:
{{اصلی|عصمت حضرت موسی}}
{{متن قرآن|لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«...تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>.
====شبهه ارتکاب قتل====
نخستین [[مفسران]] [[اسلام]] در [[تفسیر]] این [[آیه]] با ارائه تفسیرهای مختلف به این [[باور]] رسیده‌اند که حضرت یوسف {{ع}} با [[عنایت خداوند]] از گناه باز داشته شد؛ چنان که [[ابن عباس]] بر این باور است که [[جبرائیل]] در هیئت [[حضرت یعقوب]] {{ع}} ظاهر و مانع از گناه یوسف {{ع}} شد، و حسن، [[سدی]]، [[مجاهد]]، [[سعید بن جبیر]]، [[قتاده]] و برخی دیگر از مفسران نخستین نیز ندای [[غیبی]] یا [[مشاهده]] تمثال حضرت یعقوب {{ع}} را بر [[لطف]] و عنایت خداوند تطبیق کرده‌اند<ref>ر. ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۲، ص۱۰۹؛ عبدالرحمن بن محمد بن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۲۱۲۳؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۷؛ جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، الدر المنشور، ج۴، ص۱۳.</ref>.
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۱۵ و ۱۶ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟ (پرسش)| آیا آیه ۱۵ و ۱۶ سوره قصص بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
از امام {{ع}} درباره این آیه سؤال شد: {{متن قرآن|فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ}}<ref>«پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است» سوره قصص، آیه ۱۵.</ref>؛ پرسش این است که چرا [[موسی]] {{ع}} چنین کرد و چنین گفت؟


صرف نظر از [[درستی]] یا نادرستی چنین نظریاتی، توجه به این نکته لازم است که نقل چنین دیدگاه‌هایی از مفسران [[صدر اسلام]]، می‌تواند دلیلی بر وجود آموزه بازدارندگی پیامبران از گناه، به وسیله لطف و عنایت خداوند در آن دوران باشد.
[[امام رضا]] {{ع}} فرمود: موسی {{ع}} وارد شهری از شهرهای [[فرعون]] شد، در حالی که [[مردم]] آن [[شهر]] از ورود او [[غافل]] بودند. (بین [[مغرب]] و عشاء وارد شده بود). {{متن قرآن|فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ}}<ref>«و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.</ref> یعنی [[موسی]] {{ع}} پس از ورود دو مرد را یافت که با هم می‌جنگند، یکی از شیعیانش بود و دیگری از دشمنانش. پس آنکه [[شیعه]] او بود بر علیه دشمنش از او کمک خواست، پس موسی {{ع}} بر او مشتی نواخت، موسی بر [[دشمن]] به [[حکم]] [[خدای تعالی]] عمل کرد و او مُرد. آن‌گاه گفت: این کار، یعنی [[جنگ]] بین این دو مَرد، از عمل [[شیطان]] بود نه آنچه موسی انجام داد که کشتن او باشد. به [[درستی]] که او، یعنی [[شیطان]]، دشمن [[گمراه کننده]] آشکاری است. خلاصه [[امام]] {{ع}} فرمود: مراد از [[آیه]] {{متن قرآن|هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ}} در‌گیری آن دو بود نه کار [[حضرت موسی]] {{ع}}<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
افزون بر آن، دیگر [[مفسران شیعه]] و [[سنی]] در دوره‌های بعد نیز بر دلالت این آیه بر [[عصمت]] و بازدارندگی پیامبران از گناه تأکید کرده‌اند<ref> ر. ک: محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۶، ص۱۲۱-۱۲۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۴۴؛ ابوالفتوح حسین بن علی رازی، روض الجنان، ج۱۱، ص۵۰؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۴۴۰.</ref>.
از مجموع آنچه گذشت، می‌توان به این نتیجه رسید که [[پیامبران الهی]] در پی [[امداد]] [[خداوند متعال]] از [[گناهان]] دورند، و چنین نتیجه‌ای با [[عصمت]] آنها ملازم است.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۵۹.</ref>


=== [[مخلَص]] بودن [[پیامبران]] ===
==== شبهه اعتراف او به ظلم به خود ====
از دیگر آیاتی که بر [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] دلالت دارند، آنهایی هستند که بر مخلَص بودن آنها تأکید می‌کنند.
از حضرت در مورد [[کلام]] حضرت موسی به دنبال این قضیّه سؤال شد که گفت: {{متن قرآن|رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي}}<ref>«گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.</ref> که به خود نسبت [[ظلم]] می‌دهد و [[طلب آمرزش]] می‌کند، چرا؟
[[خداوند حکیم]] درباره [[حضرت موسی]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستاده‌ای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱.</ref>.
نیز درباره [[حضرت یوسف]] {{ع}} می‌فرماید: {{متن قرآن|كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم که او از بندگان ناب ما بود» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>.


نخستین [[مفسران]] [[اسلام]] درباره این سنخ [[آیات]] اظهار نظر ویژه‌ای نکرده‌اند، اما واژه «مخلَص» به روشنی بر عصمت دلالت دارد؛ بدین معنا که خداوند، فرد مخلَص را [[خالص]] گردانیده است، و هرگز نمی‌توان [[معصیت‌کار]] را مخلَص دانست. بسیاری از [[مفسران شیعه]] و [[سنی]] دلالت این [[آیه]] بر عصمت را پذیرفته‌اند<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۷، ص۱۳۲؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۴۵؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۸، ص۹۲-۹۷؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۵۸؛ سهل بن عبدالله تستری، تفسیر التستری، ج۱، ص۸۱؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر قرشی دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، ج۴، ص۳۲۸. </ref>.
امام {{ع}} فرمود: می‌گوید: (مراد موسی {{ع}} این است) که من خودم را به خاطر وارد شدن در این [[شهر]] در جایگاهی قرار دادم که جای من نبود. {{متن قرآن|فَاغْفِرْ لِي}} یعنی: مرا از دشمنان‌ام بپوشان که بر من دست نیابند و مرا بکشند. {{متن قرآن|فَغَفَرَ لَهُ}}<ref>«مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.</ref> یعنی [[خداوند]] او را از دشمنان‌اش پوشاند {{متن قرآن|فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ}}<ref>«که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۶.</ref> (سپس گفت: پروردگارا به خاطر نعمتی که به من دادی از نیرو و قوت طوری که مردی را با مشتی کشتم «هرگز پشتیبان مجرمین نخواهم بود. بلکه با این نیرو تنها در راه تو [[جهاد]] خواهم کرد. تا [[خشنود]] شوی...<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
خداوند متعال در آیات دیگری از [[قرآن کریم]]، از پیامبرانی همچون [[ابراهیم]]، [[اسحاق]] و [[یعقوب]] {{عم}} نام می‌برد و آنها را کسانی معرفی می‌کند که به وسیله خداوند خالص شده‌اند: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ * إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ}}<ref>«و از بندگان توانمند و روشن‌بین ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب، یاد کن * و ما آنان را به ویژگی‌یی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۵-۴۶.</ref>.
به طور کلی از آنجا که از [[مفسران]] نخستین [[اسلام]] نظریه ویژه‌ای را به دست نیاوردیم، نمی‌توان به [[فهم]] [[مسلمانان]] معاصر [[پیامبر]] از این [[آیه]] دست یافت؛ اما با توجه به معنای [[عرفی]] این آیه که فهم مفسران نیز مؤید آن است، می‌توان دست‌کم به این [[واقعیت]] رسید که [[خداوند متعال]] در صدد القای آموزه [[عصمت پیامبران]] به وسیله این سنخ [[آیات]] بوده است. از این‌رو، می‌توان گفت که [[نخستین مسلمانان]] نیز می‌توانسته‌اند چنین فهمی را داشته باشند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۶۰.</ref>


=== [[مصطفی]] و خیر بودن [[پیامبران]] ===
==== اعتراف به گمراهی ====
در [[قرآن کریم]] به آیات دیگری برمی‌خوریم که پیامبران را انسان‌هایی [[برگزیده]] معرفی کرده است و آنها را از جمله «[[اخیار]]» می‌داند؛ چنان که در وصف [[ابراهیم]]، [[اسحاق]]، [[یعقوب]]، اسماعیل، [[الیسع]] و ذالکفل {{عم}} می‌فرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ * وَاذْكُرْ إِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَا الْكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند * و از اسماعیل و الیسع و ذو الکفل یاد کن و همه از نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷-۴۸.</ref>.
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۲۰ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟ (پرسش)| آیا آیه ۲۰ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟]]'''{{پایان}}
بر اساس ظاهر این آیه، [[پیامبران الهی]] یادشده، همگی برگزیده و خیر مطلق‌اند. چنین اوصافی ملازمه روشنی با [[عصمت]] آنها دارد؛ زیرا نمی‌توان [[انسان]] [[گناهکار]] را برگزیده و خیر مطلق دانست.
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
از [[امام]] {{ع}} در مورد سخن دیگر [[موسی]] {{ع}} سؤال شد که به [[فرعون]] گفت: {{متن قرآن|قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.</ref>، چرا موسی {{ع}} به خود نسبت [[گمراهی]] می‌دهد؟


بسیاری از [[مفسران شیعه]] و [[سنی]]، آیات مزبور را دلیلی دیگر بر عصمت پیامبران دانسته‌اند<ref>احمد بن مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۲۳، ص۱۲۸؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۶، ص۲۱۸؛ عبدالرحمان بن علی بن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۳، ص۵۷۸.</ref>؛ چنان که مرحوم [[شیخ طوسی]] «[[اصطفاء]]» را به معنای درآوردن امر [[خالص]] از یک شیء دانسته است. از این‌رو، پیامبران انسان‌هایی برگزیده و خالص‌اند، و دیگران کدر<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۵۷۱-۵۷۲. نیز ر. ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۴، ص۹۹؛ احمد بن ابی اسعد رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، ج۸، ص۳۵۶.</ref>.
[[امام رضا]] {{ع}} فرمود: فرعون به موسی {{ع}} وقتی که پیش او رفت، گفت: {{متن قرآن|وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«و (آن) کار خود را که کردی، کردی و تو از ناسپاسانی» سوره شعراء، آیه ۱۹.</ref>؛ {{متن قرآن|قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.</ref>. (از [[گمراهان]]) از راه به خاطر وارد شهری از شهرهای تو شدن. (یعنی مراد از [[ضالین]] در [[آیه]] فوق این است که موسی {{ع}} وارد شهری از شهرهای تحت [[سلطه]] فرعون شد و با این کار جانش به خطر افتاد. گویی راه را گم کرده و به این [[شهر]] وارد شده است. خلاصه موسی نسبت [[ضلالت]] و [[کفر]] را مطابق نظر فرعون بیان می‌فرمایند، نه مطابق با واقع. یعنی فرعون چنین [[اعتقادی]] دارد). {{متن قرآن|فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>«آنگاه چون از شما هراسیدم گریختم و خداوند به من داوری (راستین) ارزانی داشت و مرا از پیامبران گردانید» سوره شعراء، آیه ۲۱.</ref>. (بنابراین، این نسبت مطابق با واقع نبود، بلکه مطابق نظر غیر واقع فرعون بود. شبیه این مطلب درباره [[پیامبر اسلام]] {{صل}} است. امام {{ع}} در دنباله سخنش فرمود:) و تحقیقاً [[خداوند]] به پیامبرش [[محمد]] {{صل}} فرمود: {{متن قرآن|أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى}}<ref>«آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟» سوره ضحی، آیه ۶.</ref> می‌فرماید (مراد خداوند این است که:) آیا تو را تنها نیافت پس [[مردم]] به تو پناه آوردند؟ {{متن قرآن|وَوَجَدَكَ ضَالًّا}}<ref>«و تو را گم‌گشته یافت» سوره ضحی، آیه ۷.</ref> یعنی مطابق نظر قومت (وگرنه در [[حقیقت]] تو هدایت یافته بودی) {{متن قرآن|وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى}}<ref>«پس هدایت کرد» سوره ضحی، آیه ۷.</ref> یعنی [[مردم]] را به سوی [[شناخت]] تو [[هدایت]] کرد: {{متن قرآن|وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى}}<ref>«و تو را نیازمند یافت و بی‌نیاز کرد،» سوره ضحی، آیه ۸.</ref> یعنی می‌فرماید تو را بی‌نیاز کرد به این که دعایت را [[مستجاب]] قرار داد.
از سوی دیگر [[فخر رازی]] نقل می‌کند که [[علما]] از این [[آیه]] [[عصمت انبیا]] را ثابت کرده‌اند و در [[مقام]] [[استدلال]] به این آیه، به این [[باور]] رسیده‌اند که واژه «خیر» به طور مطلق بر خیر و خوب بودن [[پیامبران]] دلالت می‌کند، و چنین اطلاقی دلیل بر [[عصمت پیامبران]] است<ref> {{عربی|لانه تعالى حكم عليهم بكونهم اخيارا على الاطلاق و هذا يعم حصول الخيرية في جميع الافعال والصفات بدليل صحة الاستثناء و بدليل دفع الاجمال}}؛ (محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۱۸۹).</ref>. اینکه فخر رازی این استدلال را به علما نسبت می‌دهد، خود نشان جایگاه محکم این آیه در [[اثبات عصمت پیامبران]] است. همین نکته سبب می‌شود تا بتوان مدعی شد که اگرچه از [[مفسران]] نخستین [[اسلام]] که معاصر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بوده‌اند، [[تفسیری]] از این آیه در [[اختیار]] ما نیست، معنای لغوی و [[عرفی]] آن قرینه‌ای است که نشان می‌دهد [[مسلمانان]] نخستین نیز چنین برداشتی داشته‌اند.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۶۲.</ref>


== پرسش مستقیم ==
خلاصه مراد [[امام]] این بود که این [[آیات]] را نباید به ظاهر آن اخذ کرد، بلکه باید [[تأویل]] کرد، و خود حضرت تأویل مواردی از آن را بیان می‌فرماید<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
* [[چرا خداوند خبر از شک و تردید انبیاء در وحی می‌‌دهد؟ (پرسش)]]


== جستارهای وابسته ==
=== حضرت یوسف {{ع}} ===
{{مدخل وابسته}}
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۲۴ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت دارد؟ (پرسش)| آیا آیه ۲۴ سوره یوسف بر عدم عصمت حضرت یوسف دلالت دارد؟]]'''{{پایان}}
* [[عصمت از خطا]]
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
* [[عصمت از گناه]]
{{اصلی|عصمت حضرت یوسف}}
* [[عصمت علمی]]
از [[امام رضا]] {{ع}} درباره این [[کلام خداوند]] سؤال شد که درباره [[حضرت یوسف]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ}}<ref>«و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>. اگر [[یوسف]] {{ع}} [[معصوم]] بود، چرا آهنگ آن [[زن]] را کرد؟
* [[عصمت عملی]]
 
* [[عصمت امرای امام]]
امام رضا {{ع}} فرمود: آن زن قصد یوسف کرد و اگر [[برهان]] ربش را نمی‌دید او هم آهنگ زن را می‌کرد، (به صورت جمله شرطیه) و لکن یوسف چون معصوم بود و معصوم به انجام [[گناه]] اهتمام نمی‌ورزد و آن را هیچ‌گاه انجام نمی‌دهند، (پس شرط حاصل نشد، در نتیجه جزا نیز منتفی است). آن‌گاه [[امام]] {{ع}} فرمود: پدرم از پدرش [[حضرت صادق]] {{ع}} برایم [[حدیث]] کرد که حضرت فرمود: آن [[زن]] قصد انجام [[گناه]] کرد و [[حضرت یوسف]] قصد عدم انجام آن را...<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
* [[عصمت انبیا]]
 
* [[عصمت اهل اجماع]]
=== حضرت یونس {{ع}} ===
* [[عصمت اهل بیت]]
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۸۷ سوره انبیا بر غضبناک شدن حضرت یونس بر خدا و عدم عصمت آن حضرت دلالت می‌کند؟ (پرسش)| آیا آیه ۸۷ سوره انبیا بر غضبناک شدن حضرت یونس بر خدا و عدم عصمت آن حضرت دلالت می‌کند؟]]'''{{پایان}}
* [[عصمت اولوالامر]]
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
* [[عصمت غیر انبیا]]
{{اصلی|عصمت حضرت یونس}}
* [[عصمت ملائکه]]
از حضرت درباره این [[آیه]] که درباره [[یونس]] است سؤال شد: {{متن قرآن|وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ}}<ref>«و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷.</ref>. در این جا دو [[پرسش]] مطرح است:
* [[آیات عصمت]]
# چرا یونس [[خشمگین]] از بین قومش رفت؟
* [[اسباب عصمت]]
# چرا [[گمان]] کرد که [[خدا]] بر او تنگ نخواهد گرفت و یا بر حسب [[تفسیر]] دیگری بر او [[قدرت]] پیدا نخواهد شد؟
* [[اعتراف معصومین به گناه]]
 
* [[انسان معصوم]]
[[امام رضا]] {{ع}} فرمود: آن شخص (ذالنّون) [[یونس بن متی]] بود. خشمگین به خاطر ([[اعمال]] قوم‌اش از بین آنها رفت. گمان کرد، یعنی [[یقین]] داشت که بر او تنگ نمی‌گیریم. (مفهوم لن نقدر:) قدرت نداریم نیست، بلکه روزی او را بر او تنگ نمی‌گیریم است و از همین قبیل است سخن [[خدای تعالی]] {{متن قرآن|وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ}}<ref>«و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد» سوره فجر، آیه ۱۶.</ref> (که مفهوم [[قدر]]:) یعنی تنگ گرفت و روزی او را کم کرد. {{متن قرآن|فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ}}<ref>«پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت» سوره انبیاء، آیه ۸۷.</ref> یعنی در [[تاریکی]] شب و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی ([[خداوند]] را ندا در داد) {{متن قرآن|أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ}}<ref>«که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.</ref> یعنی من به سبب ترک عبادتی که باعث روشنی چشم من بود در شکم ماهی خود را از [[ظالمین]] می‌دانم، مراد [[ظلم]] به مفهوم مصطلح آن نبود، بلکه سلب امکان [[عبادت]] در شکم ماهی بود. پس خداوند دعای او را [[استجابت]] کرد و خدای عزّوجل فرمود: {{متن قرآن|فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ }}<ref>«و اگر او از نیایشگران نبود * بی‌گمان در شکم آن (ماهی)، تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌گردند می‌ماند» سوره صافات، آیه ۱۴۳-۱۴۴.</ref>.<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>
* [[مقام عصمت]]
 
* [[وجوب عصمت]]
=== عصمت پیامبران {{ع}} و ناامیدی از قوم خود ===
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
از حضرت در باره این [[آیه]] پرسیده شد که می‌فرماید: {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا}}<ref>«تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفته‌اند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.</ref>. منظور این است که، اولاً چرا [[پیامبران]] [[مأیوس]] شدند؟ و ثانیاً چرا [[گمان]] کردند که [[تکذیب]] شده‌اند؟
 
[[امام رضا]] {{ع}} فرمود: «[[خداوند]] می‌فرماید تا آن‌که پیامبران از [[قوم]] خود مأیوس شدند (نه از نصر و عنایات [[الهی]]) و قوم آنها (نه خود پیامبران) گمان کردند که پیامبران حتماً تکذیب شده‌اند، و در این هنگام نصر و کمک ما برای پیامبران آمد»<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
 
=== عصمت پیامبراکرم {{صل}} و بخشش گناهان او ===
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۱ و ۲ سوره فتح بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت دارد؟ (پرسش)| آیا آیه ۱ و ۲ سوره فتح بر عدم عصمت پیامبر خاتم دلالت دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
{{اصلی|عصمت پیامبر خاتم}}
از حضرت درباره این [[آیه سؤال]] شد: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.</ref>. مراد این است که مگر [[پیامبر اسلام]] {{صل}} مرتکب گناهانی شده است که خداوند می‌فرماید این [[فتح]] را نصیب تو کردیم تا [[گناهان]] گذشته و آینده‌ات آمرزیده شود؟
 
امام رضا {{ع}} فرمود: هیچ کس نزد [[مشرکین]] [[اهل]] [[مکّه]] گناهکارتر از [[رسول الله]] {{صل}} نبود، زیرا آنان سیصد و شصت [[بت]] را به غیر [[خدا]] [[عبادت]] می‌کردند. پس هنگامی که [[پیامبر]] آنان را به [[توحید]] و تنها [[پرستش]] خداپرستی فرا خواند این امر برایشان بزرگ و عظیم آمد. [[نفی]] [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] را گناهی بزرگ برای پیامبر شمردند) و گفتند: {{متن قرآن|أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ}}<ref>«آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است * و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند * ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۵-۷.</ref>.
 
پس هنگامی که خدای عزّوجل [[مکّه]] را برای پیامبرش گشود به او فرمود: ای [[محمد]] {{متن قرآن|إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.</ref>. یعنی تا [[خداوند]] [[گناهان]] گذشته و [[آینده]] تو را نزد [[مشرکین]] [[اهل مکه]] بپوشاند. به وسیله [[دعوت]] کردن آنها به [[وحدانیت خدا]] از سوی تو در این صورت آن‌چه در گذشته یا در آینده آنان برای تو [[گناه]] تصوّر می‌کردند همگی از بین رفت، چون گروهی از مشرکین مکّه [[مسلمان]] شدند و گروهی از مکّه خارج شدند و آن‌که از آنها باقی ماند یارای [[انکار]] توجیه را ندارد؛ زیرا [[مردم]] همگی به سوی آن دعوت شده‌اند، بنابراین، گناه او نزد آنان ([[نفی]] [[شرک]] و [[بت‌پرستی]]) با [[پیروزی]] او بر آنان پوشیده شده و از بین رفت. (خلاصه [[فتح مکه]] باعث شد آن‌چه مشرکین مکّه برای [[پیامبر]] گناه تصوّر می‌کردند همگی پوشانده شده و از بین برود)<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
 
=== عصمت پیامبر اکرم {{صل}} و عفو خدا از او ===
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟ (پرسش)| آیا آیه ۴۳ سوره توبه بر عدم عصمت پیامبر اسلام دلالت دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
از حضرت درباره این [[آیه سؤال]] شد: {{متن قرآن|عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ}}<ref>«خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.</ref>. یعنی [[خدا]] تو را [[عفو]] کرد. چرا به آنها اجازه دادی؟ (مقصود این است چرا [[پیامبر]] کاری کرد که [[خداوند]] او را بخشید؟)
 
[[امام رضا]] {{ع}} فرمود: این [[آیه]] از مواردی است که به صورت {{متن حدیث|إِيَّاكِ‏ أَعْنِي‏ وَ اسْمَعِي‏ يَا جَارَةِ}} یعنی بر حسب ضرب المثل فارسی: در می‌گویم دیوار تو بشنو» نازل شده است. خداوند در این مطلب پیامبرش را مخاطب قرار داده است، در حالی که مرادش [[امّت]] پیامبر است. (در [[کلام]] [[خدای تعالی]] [[امت]] را مؤاخذه می‌کند که چرا برای ترک جهاد از پیامبر اجازه خواستید؟ هرچند خداوند شما را بخشیده است). همچنین است کلام خدای تعالی {{متن قرآن|لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>. (یعنی در این آیه هرچند مخاطب پیامبر است، امّا مراد امّتش می‌باشند و هم‌چنین است) [[سخن]] خدای عزّوجل{{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>. منظور این آیه نیز امّت می‌باشند نه شخص پیامبر {{صل}}<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|عصمت در قرآن]]، ص۷۲-۸۵.</ref>.
 
== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
# [[دلایل قرآنی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ (پرسش)]]
# [[آیه ۹۰ سوره انعام چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت می‌کند؟ (پرسش)]]
# [[آیه ۶۴ سوره نساء چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت می‌کند؟ (پرسش)]]
# [[آیه ۸۳ سوره ص چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت می‌کند؟ (پرسش)]]
# [[آیه ۲۱ سوره احزاب چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت می‌کند؟ (پرسش)]]
# [[آیه ۱۲۴ سوره بقره چگونه بر عصمت پیامبران در رفتار و گفتار دلالت می‌کند؟ (پرسش)]]
# [[مراد از عصمت در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش)]]
# [[مراد از عصمت در مقام ابلاغ وحی چیست؟ (پرسش)]]
# [[عصمت پیامبران و امامان در مقام تفسیر و تبیین وحی به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[آیا قرآن کریم عصمت انبیاء را در مقام تلقی و ابلاغ بیان کرده است؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش‌های وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1233456.jpg|22px]] [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی ج۲ (کتاب)|'''آموزش کلام اسلامی ج۲''']]
# [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|'''کلام نوین اسلامی ج۲''']]
# [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|'''کلام نوین اسلامی ج۲''']]
# [[پرونده:53960800.jpg|22px]] [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|'''پژوهشی در عصمت معصومان''']]
# [[پرونده:1379719.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|'''عصمت از منظر فریقین''']]
# [[پرونده:55210091.jpg|22px]] [[محمد جعفر سعیدیان‌فر|سعیدیان‌فر]] و [[سید محمد علی ایازی|ایازی]]، [[فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم''']]
# [[پرونده:1100840.jpg|22px]] [[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|'''خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم''']]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]]
# [[پرونده:1100767.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|'''عصمت امام''']]
# [[پرونده:1379710.jpg|22px]] [[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|'''اندیشه کلامی عصمت''']]
# [[پرونده:1100785.jpg|22px]] [[مصطفی سلیمانیان|سلیمانیان، مصطفی]]، [[مقامات امامان (کتاب)|'''مقامات امامان''']]
# [[پرونده:11446.jpg|22px]] [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|'''پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی''']]
# [[پرونده:1379713.jpg|22px]] [[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[عصمت در قرآن (کتاب)|'''عصمت در قرآن''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۴۴: خط ۱۸۵:


[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:مدخل‌های درجه دو دانشنامه]]
[[رده:عصمت نبی]]
[[رده:عصمت پیامبران]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۴۷

عصمت به معنای حفظ و نگهداری و منع کردن است. با توجه به آنکه واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده است از این رو نمی‌توان به بیان دقیق معنای اصطلاح قرآنی این واژه پرداخت. تنها برخی مشتقات این واژه در قرآن کریم ذکر شده که با نگاهی کلی به کاربردهای آنها در قرآن کریم و مقایسه آنها با معنای لغوی و عرفی عصمت، می‌توان در همه موارد، واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی بازگرداند. هر چند از برخی آیات دیگر معنای مصونیت انبیا و ائمه از ارتکاب گناهان، نسیان، خطا و... را برداشت نمود. در برخی آیات قرآن کریم، واژه‌های دیگری به کار رفته که متضمن اجتناب برگزیدگان الهی از انواع معاصی، خطا و نسیان هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. آیات دال بر عصمت انبیا در قرآن را می‌توان در ضمن چند دسته از آیات جستجو نمود که عبارت‌اند از: آیاتی که بر عدم تسلط شیطان بر پیامبران، اصطفای الهی پیامبران دلالت دارند، آیاتی که امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران و یا معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه می‌کنند، آیاتی که اتمام حجت را هدف از بعثت انبیا می‌دانند و آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

اصطلاح قرآنی

به‌رغم آنکه متکلمان شیعه دست کم دو معنای لطف بودن و ملکه بودن را برای عصمت در اصطلاح کلامی ارائه کرده‌اند[۶]؛ لکن با توجه به آنکه واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده است از این رو نمی‌توان به بیان دقیق معنای اصطلاح قرآنی این واژه پرداخت. آری تنها برخی مشتقات این واژه در قرآن کریم ذکر شده که با نگاهی کلی به کاربردهای آنها در قرآن کریم و مقایسه آنها با معنای لغوی و عرفی عصمت، می‌توان در همه موارد، واژه عصمت و مشتقات آن را به مفهوم کلی بازدارندگی و نگه داشتن از چیزی یا کسی بازگرداند.

با این حال می‌توان از برخی آیات دیگر معنای مصونیت انبیا و ائمه از ارتکاب گناهان، نسیان، خطا و... را برداشت نمود که چیزی شبیه معنای اصطلاحی این واژه در کتب کلامی و حدیثی است[۷].

چراکه در برخی آیات قرآن کریم، واژه‌های دیگری به کار رفته که متضمن اجتناب برگزیدگان الهی از انواع معاصی، خطا و نسیان هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری از اوقات به جای واژه عصمت به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده می‌گردد.

واژگان معادل عصمت

در کنار واژه عصمت، واژه‌های دیگری هم هستند که به لحاظ معنایی، نزدیک به واژه عصمت بوده و گاه با آن مرادفند. از این رو در بسیاری اوقات به جای واژه عصمت به کار گرفته شده و از آنها معنایی اعم یا اخص اراده می‌گردد. حال آنکه مخاطب محدوده دیگری از معنا را تصور می‌کند؛ به همین سبب بازشناسی این مفاهیم و حوزه‌های هر یک می‌تواند مکمل مناسبی در مبحث تبیین مفهوم عصمت باشد:

  1. اخلاص: واژه مخلَص در اصطلاح قرآنی بر کسی اطلاق می‌شود که برگزیده خداست برای خالص‌سازی یا برگزیده اوست برای خالص کننده‌ای که آن ذکر آخرت باشد: اخلصناهم بخالصة ذكرى الدار: مخلصین کسانی هستند که شیطان در آنها هیچ نفوذی ندارد.
  2. اصطفاء: خداوند از انبیای الهی به «مصطفَوْن» یاد کرده است؛ یعنی کسانی که برگزیدگان ویژه الهی‌اند. خداوند از این واژه برای گزینش رسولان ویژه خود مانند ابراهیم، آدم، نوح و موسی یا اولیای خاص خود مانند مریم که دارای ویژگی انحصاری بودند، استفاده کرده است.
  3. اجتباء: این تعبیر همانند اصطفا به معنای گزینشِ ویژه الهی، در خصوص انبیا و اوصیا آمده است: ﴿ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى[۸] و نیز آیۀ ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۹]. درباره یونس، لوط و یسع این آیه به کار رفته است: ﴿وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۱۰]. درباره حضرت یوسف(ع) و گزینش او برای رسالت و اعطای تعبیر خواب به او این‌گونه می‌فرماید: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ[۱۱]. همچنین درباره حضرت یونس چنین تعبیری دارد: ﴿فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ[۱۲].
  4. اختیار: گزینش و انتخاب عده‌ای به عنوان رسول و وصی گاه با لفظ اختیار آمده است: ﴿وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى[۱۳]. ادعای ما این نیست که این الفاظ دقیقاً از نظر معنوی معادل عصمت باشند؛ اما مساوقت و ملازمت در مصداق یا جایگزینی در مقام اخذ بدیل چه بسا در مورد این الفاظ گفته شده با عصمت صورت می‌گیرد که اگر کسی در پژوهش خود به دنبال مفهوم دینی عصمت باشد، خوب است این واژه‌ها را نیز بررسی کند.
  5. نزاهت: این تعبیر معادل مفهوم عصمت نیز آمده است؛ حتی بعضی از دانشمندان اسلامی به جای تعبیر عصمت و عصمةالانبیاء از تنزیه و تنزیه الانبیاء استفاده می‌کنند؛ همان طورکه در کتاب تنزیه الانبیاء اثر سیدِ مرتضی، چنین امری مشاهده می‌شود[۱۴]. بعضی از عالمان اهل سنت به جای تعبیر عصمت تنها از واژه «تنزیه» استفاده می‌کنند[۱۵]. در ادعیه و زیارات اهل بیت(ع) نیز معمولاً در کنار واژه عصمت کلمه تنزیه نیز به کار رفته است. گرچه در قرآن از کلمه تنزیه و مشتقات آن استفاده شده است، تعبیر «الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ... الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ»[۱۶] در زیارت حضرت امیر(ع) و نیز در زیارت جامعه «الْمَعْصُومِ مِنْ كُلِّ خَطَإٍ وَ زَلَلٍ، الْمُنَزَّهِ مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ خَطَلٍ»[۱۷] و نیز «الْمُنَزَّهِ عَنِ الْمَآثِمِ»[۱۸] آمده است.
  6. تطهیر: افزون بر آیه تطهیر در قرآن که برای عصمت از یک نوع پاک کردن مخصوص توسط خداوند یاد کرده است، همانند تنزیه، در بسیاری از روایات تعبیر مطهّر و مطهّرون مرادف با معصوم و معصومون آمده است. تعابیر «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْبِ»[۱۹]، «الْمُطَهَّرِ مِنَ الْمَظَالِمِ»[۲۰] و «الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ»[۲۱] در مورد معصومان بارها نقل شده است. تعبیر ائمه اطهار به جای امامان معصوم در عرف متشرعه بسیار شایع است.
  7. صدق، امانت، تبلیغ، فطانت: برخی نویسندگان اهل سنت به جای اصطلاح عصمت در مورد صفات پیامبران چهار ویژگی صدق، امانت، تبلیغ و فطانت را به عنوان صفت پیامبر یاد کرده‌اند و در توضیح آنها گفته‌اند: «صدق»، مطابقت خبر با واقع است؛ یعنی هر خبری که پیامبر می‌دهد چه از ناحیه خود و چه از ناحیه خداوند، محال است کذب در آن راه داشته باشد. «امانت» به این است که خداوند ظاهر و باطن پیامبران را از گناه حفظ می‌کند؛ هم گناهان اعضا و جوارحی مانند دزدی، زنا و هم گناهان قلبی و اخلاقی مانند حسد، کبر و ریا. «تبلیغ» این است که آنچه را که خداوند به انبیا فرمان ابلاغ داده است با بیانی روشن و واضح برای مردم بیان کنند. «فطانت» یعنی اینکه پیامبران دارای قدرت فهم بسیار بالایی بوده، توانایی قابل توجهی برای استدلال و احتجاج در مقابل شبهه‌های مخالفان دارند[۲۲].

بعضی دیگر تنها صفت دوم یعنی امانت را معادل عصمت گرفته‌اند[۲۳]. امامیه صفت فطانت که همان جودت و خوش فهمی و ادراک قوی و سریع باشد، را از صفات انبیا برشمرده‌اند با این حال که نمی‌توان آن را مرادف عصمت تلقی کرد.

اما «امانت» بنا بر معنایی که ذکر شد، به معنای عصمت بوده و دست کم عصمت از گناه را شامل می‌شود؛ امین به عنوان یکی از صفات فرشتگان الهی مانند جبرئیل و روح که واسطه نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) هستند، اطلاق شده است[۲۴] و در مورد انبیای الهی مانند لوط، موسی، هود، نوح، صالح و شعیب با تعبیر ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ[۲۵] آمده است. در همه این موارد همواره با کلمه رسول در کنار هم آمده است.

در تمام این موارد اگر امین افاده معنای عصمت را داشته باشد، عصمت در مقام اخذ و بازخوانی وحی را بیشتر از عصمت از گناه ایفاد می‌کند؛ گرچه رساندن عصمت مطلقه نیز مشکلی ایجاد نمی‌کند.

البته «امین» در کنار کلمه «قوی» و «مکین» به عنوان صفت یوسف[۲۶] و آصف بن برخیا[۲۷] (آورنده تخت بلقیس از صنعا به بیت المقدس در یک چشم به هم زدن) و نیز حضرت موسی[۲۸] به عنوان استیجار برای شعیب در قرآن آمده است که در این موارد شاید معنای عرفی آن یعنی مورد اعتماد بودن مراد باشد تا معنای معصوم.

در مورد صدق نیز می‌توان گفت صفت صدّیق در مورد بعضی از انبیا و اولیا مانند ابراهیم[۲۹]، حضرت مریم[۳۰]، ادریس[۳۱] و یوسف[۳۲] در قرآن آمده است؛ اما آیا این کلمه می‌تواند دقیقاً مرادف مطهّر و مخلَص یا معصوم باشد که نشان‌دهنده افاضه موهبتی الهی از سوی خداوند به معصومان باشد، جای شک باقی است.

نظیر ادعایی که در مورد کلمه امین و صدیق شده است، می‌تواند در مورد کلمه «شهید» به معنای گواه بر اعمال بندگان یا کلمه «حجّت» نیز صورت بگیرد. اما در مورد کلمه تبلیغ به معنای اینکه پیامبر، مأمور ابلاغ فرامین خدا به خلق خداست و اگر مخاطب وحی و خطاب الهی مردم باشند، باز این کلمه هم مفید معنایی در ردیف یکی از مراتب عصمت یعنی عصمت در اخذ و بازخوانی وحی خواهد بود، گرچه تبلیغ رسالات الهی یکی از وظایف اصلی پیامبران و عالمان ربانی تلقی شده است[۳۳].[۳۴]

پیشینه عصمت پیامبران در قرآن

هر چند واژه عصمت و بسیاری از مشتقات آن در قرآن کریم نیامده اما صفت عصمت به مفهوم عام آن با قطع‌نظر از موصوفش که کتاب باشد یا ملائکه یا پیامبران، در قرآن مطرح شده است. برخی از آیاتی که بر عصمت انبیا دلالت می‌کنند عبارت‌اند از:

  1. ﴿وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ[۳۵]؛ این آیه درباره عصمت حضرت یوسف (ع) است.
  2. ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۳۶]. ؛ این آیه گفتار پیامبر عظیم‌الشأن را با حصری که از نکره در سیاق نفی و استثناء فهمیده می‌شود معصوم از هر سخن باطل و نفسانی و گناه‌آلود معرفی می‌کند.
  3. ﴿قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ[۳۷]؛ این آیه پیروی مطلق از پیامبر را نتیجه دوست داشتن خداوند و شرط محبوب شدن در نزد خداوند دانسته است و معلوم است که اگر پیامبر در مواردی گناه کند تبعیت از پیامبر در آن موارد سبب نزدیکی به خداوند نمی‌شود، زیرا گناه مبغوض خداوند است و در نتیجه به اطلاق و عموم آیه خلل وارد می‌شود.
  4. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ[۳۸]؛ این آیه درباره معصوم ماندن پیامبر از اضلال دیگران و ضرر آنهاست.
  5. ﴿إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ[۳۹]؛ ﴿لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَأَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[۴۰]؛ ﴿لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ[۴۱]؛ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ[۴۲]. این آیات می‌فهمانند اطاعت خداوند بر صراط مستقیم بودن است و پیامبر همیشه بر صراط مستقیم قرار دارد و از آن منحرف نمی‌شود و اطاعت شیطان گمراهی است و شیطان بر مخلصین و متوکلین سلطه ندارد و اهل بیت (ع) مصداق واقعی مخلصین و متوکلین می‌باشند. که عدم عصمت با روح این آیات سازگار نیست.
  6. ﴿فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ[۴۳]؛ ﴿قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ[۴۴]؛ ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۴۵]؛ ﴿يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ[۴۶]. این آیات مربوط به عصمت پیامبر در دریافت و ابلاغ وحی است.
  7. ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ[۴۷] و ﴿وَمَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُضِلٍّ[۴۸]. این آیات انبیاء را هدایت شده الهی معرفی کرده و کسی را که خداوند هدایت کرده دیگری نمی‌تواند گمراه کند.
  8. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[۴۹]؛ ﴿يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّى بِهِمُ الْأَرْضُ[۵۰]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[۵۱]. این آیات و آیات متعدد دیگر (بیش از ۲۰ آیه) بر اطاعت مطلق از پیامبر، اسوه حسنه بودن پیامبر، ارجاع دادن اختلافات و تنازعات به پیامبر، ناراحت نشدن از قضاوت‌ها و احکام پیامبر و... دلالت دارند و اطاعت نکردن از پیامبر را باعث پشیمانی در قیامت معرفی می‌کنند؛ که بی‌اعتقادی به عصمت با روح این آیات تناسب ندارد، زیرا با برهان خلف واضح است که اگر از پیامبر گناه صادر شود اطاعت از ایشان باعث نقض غرض فرستادن پیامبران و تشریع دین می‌شود و به عموم و اطلاق این آیات خلل وارد می‌شود[۵۲].

اثبات عصمت پیامبران

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ [۵۳]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۵۴].[۵۵].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۵۶]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۵۷]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات «أَيْدِيهِمْ» و «خَلْفَهُمْ» بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۵۸] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۵۹] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۶۰].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۶۱]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۶۲].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۶۳]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..»، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»[۶۴].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۶۵]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۶۶].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۶۷].[۶۸]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۶۹]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۷۰].

توهم معصوم نبودن پیامبران

در ظاهر برخی آیات، اموری به پیامبران (ع) نسبت داده شده که توهم معصوم نبودن آنها را برای برخی از همان زمان ائمه معصومین (ع) ایجاد نموده بود. از این رو در پاره‌ای از سوالاتی که از محضر امام رضا(ع) شده است، این شبهه نیز به چشم می‌خورد که در روایات امام به خوبی پاسخ داده شده است.

حضرت ابراهیم (ع)

از امام رضا (ع) درباره این آیه سؤال شد که خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي[۷۱]، چگونه ابراهیم (ع) که پیامبر خداست اظهار می‌دارد که این ستاره پروردگار من است؟!

امام (ع) فرمود: ابراهیم هنگامی که از مخفی‌گاه خود بیرون آمد با سه گروه برخورد کرد: گروهی ستاره زهره را می‌پرستیدند گروهی ماه و گروهی خورشید را: پس هنگامی که شب او را فرا گرفت، زهره را دید و از روی انکار و استخبار و به شکل پرسشی گفت: این پروردگار من است؟! پس هنگامی که ستاره افول کرد، گفت افول کنندگان را دوست ندارم، زیرا افول از مفات موجود محدِث است و از صفات قدیم نیست و... همین طور به صورت پرسش انکاری نسبت به ماه و خورشید و سرانجام گفت: ﴿يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۷۲].[۷۳]

حضرت موسی (ع)

شبهه ارتکاب قتل

از امام (ع) درباره این آیه سؤال شد: ﴿فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ[۷۴]؛ پرسش این است که چرا موسی (ع) چنین کرد و چنین گفت؟

امام رضا (ع) فرمود: موسی (ع) وارد شهری از شهرهای فرعون شد، در حالی که مردم آن شهر از ورود او غافل بودند. (بین مغرب و عشاء وارد شده بود). ﴿فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ[۷۵] یعنی موسی (ع) پس از ورود دو مرد را یافت که با هم می‌جنگند، یکی از شیعیانش بود و دیگری از دشمنانش. پس آنکه شیعه او بود بر علیه دشمنش از او کمک خواست، پس موسی (ع) بر او مشتی نواخت، موسی بر دشمن به حکم خدای تعالی عمل کرد و او مُرد. آن‌گاه گفت: این کار، یعنی جنگ بین این دو مَرد، از عمل شیطان بود نه آنچه موسی انجام داد که کشتن او باشد. به درستی که او، یعنی شیطان، دشمن گمراه کننده آشکاری است. خلاصه امام (ع) فرمود: مراد از آیه ﴿هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ در‌گیری آن دو بود نه کار حضرت موسی (ع)[۷۶].

شبهه اعتراف او به ظلم به خود

از حضرت در مورد کلام حضرت موسی به دنبال این قضیّه سؤال شد که گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي[۷۷] که به خود نسبت ظلم می‌دهد و طلب آمرزش می‌کند، چرا؟

امام (ع) فرمود: می‌گوید: (مراد موسی (ع) این است) که من خودم را به خاطر وارد شدن در این شهر در جایگاهی قرار دادم که جای من نبود. ﴿فَاغْفِرْ لِي یعنی: مرا از دشمنان‌ام بپوشان که بر من دست نیابند و مرا بکشند. ﴿فَغَفَرَ لَهُ[۷۸] یعنی خداوند او را از دشمنان‌اش پوشاند ﴿فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[۷۹] (سپس گفت: پروردگارا به خاطر نعمتی که به من دادی از نیرو و قوت طوری که مردی را با مشتی کشتم «هرگز پشتیبان مجرمین نخواهم بود. بلکه با این نیرو تنها در راه تو جهاد خواهم کرد. تا خشنود شوی...[۸۰].

اعتراف به گمراهی

از امام (ع) در مورد سخن دیگر موسی (ع) سؤال شد که به فرعون گفت: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۸۱]، چرا موسی (ع) به خود نسبت گمراهی می‌دهد؟

امام رضا (ع) فرمود: فرعون به موسی (ع) وقتی که پیش او رفت، گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۸۲]؛ ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۸۳]. (از گمراهان) از راه به خاطر وارد شهری از شهرهای تو شدن. (یعنی مراد از ضالین در آیه فوق این است که موسی (ع) وارد شهری از شهرهای تحت سلطه فرعون شد و با این کار جانش به خطر افتاد. گویی راه را گم کرده و به این شهر وارد شده است. خلاصه موسی نسبت ضلالت و کفر را مطابق نظر فرعون بیان می‌فرمایند، نه مطابق با واقع. یعنی فرعون چنین اعتقادی دارد). ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۸۴]. (بنابراین، این نسبت مطابق با واقع نبود، بلکه مطابق نظر غیر واقع فرعون بود. شبیه این مطلب درباره پیامبر اسلام (ص) است. امام (ع) در دنباله سخنش فرمود:) و تحقیقاً خداوند به پیامبرش محمد (ص) فرمود: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى[۸۵] می‌فرماید (مراد خداوند این است که:) آیا تو را تنها نیافت پس مردم به تو پناه آوردند؟ ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا[۸۶] یعنی مطابق نظر قومت (وگرنه در حقیقت تو هدایت یافته بودی) ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى[۸۷] یعنی مردم را به سوی شناخت تو هدایت کرد: ﴿وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى[۸۸] یعنی می‌فرماید تو را بی‌نیاز کرد به این که دعایت را مستجاب قرار داد.

خلاصه مراد امام این بود که این آیات را نباید به ظاهر آن اخذ کرد، بلکه باید تأویل کرد، و خود حضرت تأویل مواردی از آن را بیان می‌فرماید[۸۹].

حضرت یوسف (ع)

از امام رضا (ع) درباره این کلام خداوند سؤال شد که درباره حضرت یوسف می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۹۰]. اگر یوسف (ع) معصوم بود، چرا آهنگ آن زن را کرد؟

امام رضا (ع) فرمود: آن زن قصد یوسف کرد و اگر برهان ربش را نمی‌دید او هم آهنگ زن را می‌کرد، (به صورت جمله شرطیه) و لکن یوسف چون معصوم بود و معصوم به انجام گناه اهتمام نمی‌ورزد و آن را هیچ‌گاه انجام نمی‌دهند، (پس شرط حاصل نشد، در نتیجه جزا نیز منتفی است). آن‌گاه امام (ع) فرمود: پدرم از پدرش حضرت صادق (ع) برایم حدیث کرد که حضرت فرمود: آن زن قصد انجام گناه کرد و حضرت یوسف قصد عدم انجام آن را...[۹۱].

حضرت یونس (ع)

از حضرت درباره این آیه که درباره یونس است سؤال شد: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ[۹۲]. در این جا دو پرسش مطرح است:

  1. چرا یونس خشمگین از بین قومش رفت؟
  2. چرا گمان کرد که خدا بر او تنگ نخواهد گرفت و یا بر حسب تفسیر دیگری بر او قدرت پیدا نخواهد شد؟

امام رضا (ع) فرمود: آن شخص (ذالنّون) یونس بن متی بود. خشمگین به خاطر (اعمال قوم‌اش از بین آنها رفت. گمان کرد، یعنی یقین داشت که بر او تنگ نمی‌گیریم. (مفهوم لن نقدر:) قدرت نداریم نیست، بلکه روزی او را بر او تنگ نمی‌گیریم است و از همین قبیل است سخن خدای تعالی ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ[۹۳] (که مفهوم قدر:) یعنی تنگ گرفت و روزی او را کم کرد. ﴿فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ[۹۴] یعنی در تاریکی شب و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی (خداوند را ندا در داد) ﴿أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[۹۵] یعنی من به سبب ترک عبادتی که باعث روشنی چشم من بود در شکم ماهی خود را از ظالمین می‌دانم، مراد ظلم به مفهوم مصطلح آن نبود، بلکه سلب امکان عبادت در شکم ماهی بود. پس خداوند دعای او را استجابت کرد و خدای عزّوجل فرمود: ﴿فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ [۹۶].[۹۷]

عصمت پیامبران (ع) و ناامیدی از قوم خود

از حضرت در باره این آیه پرسیده شد که می‌فرماید: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا[۹۸]. منظور این است که، اولاً چرا پیامبران مأیوس شدند؟ و ثانیاً چرا گمان کردند که تکذیب شده‌اند؟

امام رضا (ع) فرمود: «خداوند می‌فرماید تا آن‌که پیامبران از قوم خود مأیوس شدند (نه از نصر و عنایات الهی) و قوم آنها (نه خود پیامبران) گمان کردند که پیامبران حتماً تکذیب شده‌اند، و در این هنگام نصر و کمک ما برای پیامبران آمد»[۹۹].

عصمت پیامبراکرم (ص) و بخشش گناهان او

از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۱۰۰]. مراد این است که مگر پیامبر اسلام (ص) مرتکب گناهانی شده است که خداوند می‌فرماید این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهان گذشته و آینده‌ات آمرزیده شود؟

امام رضا (ع) فرمود: هیچ کس نزد مشرکین اهل مکّه گناهکارتر از رسول الله (ص) نبود، زیرا آنان سیصد و شصت بت را به غیر خدا عبادت می‌کردند. پس هنگامی که پیامبر آنان را به توحید و تنها پرستش خداپرستی فرا خواند این امر برایشان بزرگ و عظیم آمد. نفی شرک و بت‌پرستی را گناهی بزرگ برای پیامبر شمردند) و گفتند: ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ[۱۰۱].

پس هنگامی که خدای عزّوجل مکّه را برای پیامبرش گشود به او فرمود: ای محمد ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۱۰۲]. یعنی تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را نزد مشرکین اهل مکه بپوشاند. به وسیله دعوت کردن آنها به وحدانیت خدا از سوی تو در این صورت آن‌چه در گذشته یا در آینده آنان برای تو گناه تصوّر می‌کردند همگی از بین رفت، چون گروهی از مشرکین مکّه مسلمان شدند و گروهی از مکّه خارج شدند و آن‌که از آنها باقی ماند یارای انکار توجیه را ندارد؛ زیرا مردم همگی به سوی آن دعوت شده‌اند، بنابراین، گناه او نزد آنان (نفی شرک و بت‌پرستی) با پیروزی او بر آنان پوشیده شده و از بین رفت. (خلاصه فتح مکه باعث شد آن‌چه مشرکین مکّه برای پیامبر گناه تصوّر می‌کردند همگی پوشانده شده و از بین برود)[۱۰۳].

عصمت پیامبر اکرم (ص) و عفو خدا از او

از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ[۱۰۴]. یعنی خدا تو را عفو کرد. چرا به آنها اجازه دادی؟ (مقصود این است چرا پیامبر کاری کرد که خداوند او را بخشید؟)

امام رضا (ع) فرمود: این آیه از مواردی است که به صورت «إِيَّاكِ‏ أَعْنِي‏ وَ اسْمَعِي‏ يَا جَارَةِ» یعنی بر حسب ضرب المثل فارسی: در می‌گویم دیوار تو بشنو» نازل شده است. خداوند در این مطلب پیامبرش را مخاطب قرار داده است، در حالی که مرادش امّت پیامبر است. (در کلام خدای تعالی امت را مؤاخذه می‌کند که چرا برای ترک جهاد از پیامبر اجازه خواستید؟ هرچند خداوند شما را بخشیده است). همچنین است کلام خدای تعالی ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۱۰۵]. (یعنی در این آیه هرچند مخاطب پیامبر است، امّا مراد امّتش می‌باشند و هم‌چنین است) سخن خدای عزّوجل﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۱۰۶]. منظور این آیه نیز امّت می‌باشند نه شخص پیامبر (ص)[۱۰۷].

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. برخی معتقدند عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست. ر.ک: محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸؛ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰؛ برخی دیگر نیز معتقدند عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  7. چه اینکه عصمت در اصطلاح متکلمان و نیز در اصطلاح روایات، نیروی درونی حفاظت از گناه و مصونیت از اشتباه است که مایه اعتماد و اطمینان پیروان به درستی گفته‌ها و اعمال پیامبر، امام و انطباق آنها با دین حق و دین خداست و چون ائمه به خاطر قابلیت و لطف الهی می‌‌توانند چنین نیرویی را داشته باشند و از هر خطا و گناه مصون بمانند به ایشان معصوم می‌گویند. ر.ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۳۵۹ - ۳۶۲.
  8. «سپس پروردگارش او را برگزید و او را بخشود و راهنمایی کرد» سوره طه، آیه ۱۲۲.
  9. «اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  10. «و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم» سوره انعام، آیه ۸۷.
  11. «و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد» سوره یوسف، آیه ۶.
  12. «اما پروردگارش او را برگزید و او را از شایستگان کرد» سوره قلم، آیه ۵۰.
  13. «و من تو را برگزیده‌ام پس به آنچه وحی می‌شود گوش فرا ده» سوره طه، آیه ۱۳.
  14. ر.ک: محمدحسن آقابزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۴۵۶. ایشان از پنج کتاب تحت این عنوان از نویسندگان شیعی نام می‌برد که برای اثبات عصمت پیامبران و ائمه(ع) نگاشته شده‌اند.
  15. ر.ک: ابوحنیفه، الفقه الاکبر.
  16. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
  17. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۰؛ ج۹۹، ص۱۷۸.
  18. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۹۱.
  19. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۷، ص۳۰۷.
  20. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۹۲، ص۳۸۵.
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
  22. احمد مجازی السقا، البیان المفید فی علم التوحید، ص۲۷ - ۲۸.
  23. حسن ایّوب، تبسیط العقاید الاسلامیه، ص۱۲۳؛ عبارت او چنین است: يَجِبُ لِلرُّسُلِ عَلَيْهِمُ الصَّلاَةُ وَ السَّلَامُ الأمَانَةُ وَ هِيَ الْعِصْمَةُ.
  24. ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ «که روح الامین آن را فرود آورده است» سوره شعراء، آیه ۱۹۳.
  25. «من برای شما پیامبری امینم» سوره شعراء، آیه ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۴۲، ۱۶۲ و۱۷۸؛ سوره دخان، آیه ۱۸.
  26. ﴿إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ «بی‌گمان تو امروز نزد ما بلند جایگاهی امینی» سوره یوسف، آیه ۵۴.
  27. ﴿وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ «و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
  28. ﴿إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ «بی‌گمان بهترین کسی که (می‌توانی) به مزد بگیری، این توانمند درستکار است» سوره قصص، آیه ۲۶.
  29. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۴۱.
  30. ﴿وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ «و مادر او زنی بسیار راستکردار بود» سوره مائده، آیه ۷۵.
  31. ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا «و در این کتاب، ادریس را یاد کن که پیامبری بسیار راستگو بود» سوره مریم، آیه ۵۶.
  32. ﴿يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ «یوسف، ای (یار) راستگو!» سوره یوسف، آیه ۴۶.
  33. ﴿الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ «همان کسانی که پیام‌های خداوند را می‌رسانند» سوره احزاب، آیه ۳۹.
  34. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۱۴۹-۱۵۷.
  35. «آری، از او کام خواستم که خویشتنداری کرد» سوره یوسف، آیه ۳۲.
  36. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  37. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  38. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  39. «که بی‌گمان تو بر راهی راست هستی» سوره زخرف، آیه ۴۳.
  40. «که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟ * و اینکه مرا بپرستید که این راهی است راست؟» سوره یس، آیه ۶۰-۶۱.
  41. «و همگان را از راه به در خواهم برد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۳۹-۴۰.
  42. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست» سوره نحل، آیه ۹۹.
  43. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد * تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  44. «و چون آیات روشن ما برای آنان خوانده شود کسانی که لقای ما را امید نمی‌برند می‌گویند: قرآن دیگری جز این بیاور یا آن را دگرگون کن! بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود پیروی نمی‌کنم؛ بی‌گمان من اگر با پروردگارم نافر» سوره یونس، آیه ۱۵.
  45. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست، * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  46. «و خوب می‌دانیم که آنان می‌گویند: جز این نیست که بشری به او آموزش می‌دهد؛ (چنین نیست، زیرا) زبان آن کس که (قرآن را) به او می‌بندند غیر عربی است و این (قرآن به) زبان عربی روشنی است» سوره نحل، آیه ۱۰۳.
  47. «آنان کسانی هستند که خداوند رهنمایی‌شان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
  48. «و هر کس را خداوند رهنمایی کند گمراه‌کننده‌ای نخواهد داشت؛ آیا خداوند پیروزمندی دادستاننده نیست؟» سوره زمر، آیه ۳۷.
  49. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  50. «در آن روز، آنان که کفر ورزیده‌اند و از پیامبر سرپیچی کرده‌اند دوست دارند کاش با خاک یکسان می‌شدند و هیچ سخنی را از خداوند پنهان نمی‌توانند داشت» سوره نساء، آیه ۴۲.
  51. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  52. سلیمانیان، م‍ص‍طف‍ی‌، مقامات امامان، ص۲۱۲.
  53. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  54. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  55. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  56. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  57. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  58. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  59. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  60. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  61. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  62. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  63. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  64. سوره ممتحنه، آیه ۴.
  65. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  66. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  67. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  68. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  69. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  70. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  71. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است» سوره انعام، آیه ۷۶.
  72. «ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۸.
  73. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  74. «پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است» سوره قصص، آیه ۱۵.
  75. «و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.
  76. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  77. «گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
  78. «مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
  79. «که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۶.
  80. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  81. «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.
  82. «و (آن) کار خود را که کردی، کردی و تو از ناسپاسانی» سوره شعراء، آیه ۱۹.
  83. «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.
  84. «آنگاه چون از شما هراسیدم گریختم و خداوند به من داوری (راستین) ارزانی داشت و مرا از پیامبران گردانید» سوره شعراء، آیه ۲۱.
  85. «آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟» سوره ضحی، آیه ۶.
  86. «و تو را گم‌گشته یافت» سوره ضحی، آیه ۷.
  87. «پس هدایت کرد» سوره ضحی، آیه ۷.
  88. «و تو را نیازمند یافت و بی‌نیاز کرد،» سوره ضحی، آیه ۸.
  89. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  90. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  91. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  92. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  93. «و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد» سوره فجر، آیه ۱۶.
  94. «پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  95. «که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  96. «و اگر او از نیایشگران نبود * بی‌گمان در شکم آن (ماهی)، تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌گردند می‌ماند» سوره صافات، آیه ۱۴۳-۱۴۴.
  97. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  98. «تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفته‌اند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
  99. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  100. «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.
  101. «آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است * و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند * ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۵-۷.
  102. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
  103. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.
  104. «خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
  105. «که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  106. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  107. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۷۲-۸۵.