|
|
(۹۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) |
خط ۳: |
خط ۳: |
| | موضوع مرتبط = عصمت | | | موضوع مرتبط = عصمت |
| | عنوان مدخل = | | | عنوان مدخل = |
| | | مداخل مرتبط = |
| | پرسش مرتبط = عصمت (پرسش) | | | پرسش مرتبط = عصمت (پرسش) |
| }} | | }} |
خط ۱۰: |
خط ۱۱: |
| == معناشناسی [[عصمت]] == | | == معناشناسی [[عصمت]] == |
| === معنای لغوی === | | === معنای لغوی === |
| عصمت، واژهای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار میرود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کردهاند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref> | | عصمت، واژهای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار میرود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref> |
|
| |
|
| === در اصطلاح [[متکلمان]] === | | === در اصطلاح [[متکلمان]] === |
| در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است: | | در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است: |
| #'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم]] [[امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. | | #'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین متکلم [[امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند. |
| #'''[[عصمت]] به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به [[لطف]] تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمیشود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref> | | #'''[[عصمت]] به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به [[لطف]] تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمیشود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref> |
|
| |
|
| == دستهبندی [[شبهات عصمت]] == | | == دستهبندی شبهات عصمت == |
| شبهاتی که پیرامون [[عصمت]] مطرح شده را میتوان در سه دسته کلی خلاصه نمود. | | شبهاتی که پیرامون [[عصمت]] مطرح شده را میتوان در سه دسته کلی خلاصه نمود. |
| #'''دسته اول:''' [[شبهات]] مرتبط با اخذ [[اندیشه]] عصمت در [[اسلام]] از [[ادیان]] قبل؛ | | #'''دسته اول:''' [[شبهات]] مرتبط با اخذ [[اندیشه]] عصمت در [[اسلام]] از [[ادیان]] قبل؛ |
خط ۲۵: |
خط ۲۶: |
| در ادامه به بیان و نقد این شبهات میپردازیم. | | در ادامه به بیان و نقد این شبهات میپردازیم. |
|
| |
|
| === دسته اول: اخذ اندیشه عصمت در اسلام از ادیان ماقبل ===
| | == دسته اول: اخذ اندیشه عصمت در اسلام از ادیان ماقبل == |
| ==== شبهه اول: وجود نداشتن عصمت در [[کتاب و سنت]] ====
| | === شبهه اول: وجود نداشتن عصمت در [[کتاب و سنت]] === |
| شماری از نویسندگان روشنفکرمآب [[مسلمان]] و خاورشناسان با استناد به پارهای از [[آیات قرآن]] و [[روایات اسلامی]] مدعی شدهاند که در قرآن و [[سنت]] هیچ یادی از [[عصمت انبیا]] و [[لزوم]] [[اعتقاد]] به آن نشده است. افزون بر آن، معتقدند [[آیات]] فراوانی وجود دارد که در آن به برخی از [[پیامبران الهی]] نسبت گناه میدهد. همچنین، میگویند بارها از زبان [[پیامبر اسلام]]{{صل}} شنیده میشد که با اعتراف به خطای خویش از گناهان خود [[استغفار]] میکرد و نیز [[امام علی]]{{ع}} از مردم میخواست او را کمک کنند و به وی [[مشورت]] بدهند و اینکه از گناهان خود استغفار میکرد؛ بنابراین از دیدگاه آنها روشن میشود که اساساً خود آن بزرگواران به [[عصمت]] خویش [[اعتقادی]] نداشتهاند و منابع درجه یک [[اسلامی]]، از جمله [[قرآن]] و [[احادیث]] و نیز جریانهای [[تاریخی]] همگی عصمت را [[نفی]] میکنند و روشن میشود که این [[اندیشه]] بعدها در میان [[مسلمانان]] رواج یافت<ref>ر.ک: احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۲۷ ـ ۲۳۰؛ همو، فجرالاسلام، ص۲۶۸؛ رونالدسن، عقیدة الشیعة ص۳۲۵؛ غولد تیسیر، العقیدة و الشریعة، ص۲۰۹؛ صبحی، نظریة الامامة، ص۱۰۵؛ سلیمان بن سالم السحیمی، العقیدة فی اهل البیت، ص۳۶۹؛ حسن حنفی، من العقیدة الی الثورة ج۴، ص۱۹۲؛ احسان اللهی ظهیر، الشیعة و التشیع، ص۳۰۰؛ محمد احمد الخطیب، عقیدة العصمة، ص۱۷ و برای آگاهی بیشتر ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۸۴.</ref>.
| | {{اصلی|آیا به عصمت انبیاء و ائمه در کتاب و سنت اشاره شده است؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| '''نقد و نظر''':
| | === شبهه دوم: اندیشه عصمت برگرفته از یهود و نصاری! === |
| # نخست، اندیشه عصمت ریشه در آیات و روایات متعددی داشته و از همان [[صدر اسلام]] نیز در میان مسلمانان وجود داشته است.
| | {{اصلی|آیا اندیشه عصمت بدعتی از یهود و نصاری است؟ (پرسش)}} |
| # دوم، در دسته سوم از بحث [[شبهات]] [[عصمت انبیا]] در انتهای همین نوشتار خواهد آمد که آیات مورد استناد این دسته از نویسندگان و نیز [[اعتراف به گناه]] و [[توبه]] و [[استغفار]] [[انبیا]] و [[امامان]] و همچنین، جریانهای تاریخی مورد اشاره آنها هیچگونه منافاتی با عصمت ندارد.
| |
| # سوم، تمام دلایلی که [[ضرورت بعثت]] انبیا را [[اثبات]] میکند، دست کم، [[لزوم]] برخی از مراتب عصمت انبیا را مانند عصمت در مقام دریافت و [[ابلاغ وحی]] [[ثابت]] میکند، همچنانکه بسیاری از علمای بزرگ [[اهل سنت]] به آن اعتراف کردهاند<ref>ر.ک: عصام العماد، المنهج الجدید و الصحیح فی الحوار مع الوهابین، ص۱۶۲.</ref>. بر این اساس، [[اعتقاد]] به [[نبوت]] و [[ضرورت]] آن که از صدر اسلام و مستند به [[کتاب و سنت]] وجود داشته است، نمیتواند جدای از اندیشه عصمت و اثبات آن باشد<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۱۹۵.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==== شبهه دوم: اندیشه عصمت برگرفته از یهود و نصاری! ====
| | === شبهه سوم: اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان! === |
| {{همچنین|آیا اندیشه عصمت بدعتی از یهود و نصاری است؟ (پرسش)}} | | {{اصلی|آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان است؟ (پرسش)}} |
| بعضی میگویند [[اندیشه]] [[عصمت]] از یهودیان و مسیحیانی است که تازه [[مسلمان]] شده بودند.
| |
|
| |
|
| '''پاسخ:'''
| | === شبهه چهارم: اندیشه عصمت برگرفته از فرقه متصوفه! === |
| # اولاٌ به منابع یهود که نظر میکنیم میبینیم انبیا به بدترین گناهان متهم شدهاند، مثل [[دروغگویی]]، زنا و [[قتل]] و جالب اینکه یهودیان در انتساب این اتهامات به انبیا، فرقی میان انبیای الهی نگذاشتهاند. بر این اساس اصلاً یهودیها [[اعتقادی]] به [[عصمت انبیا]] نداشتهاند تا بخواهند آن را در میان مسلمین انتشار دهند.
| | {{اصلی|آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرقه متصوفه است؟ (پرسش)}} |
| # ثانیاً دایره اعتقاد به عصمت در نصاری هم در محدودۀ عصمت [[حضرت مسیح]] {{ع}} و نویسندگان کتاب مقدس است و آنها یا اعتقادی به عصمت سایر انبیا ندارند و یا اینکه لااقل آن را اظهار نمیکنند، لذا اعتقاد به عصمت در مسلمین نمیتواند زاییده اندیشه مسیحیت باشد<ref>الهدی إلی دین المصطفی، ج۱ (مقارنة الادیان الیهودیه)، ص۱۹۱ و ۲۳۱؛ الالهیات (سبحانی)، ج۳، ص۱۶۳؛ [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۸۴.</ref>.
| |
| # نتیجه اینکه اعتقاد به عصمت انبیا و امامان{{ع}} مأخوذ از [[قرآن]] و [[سنت]] و [[عقل]] در مسلمین است، نه غیر آن<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۶۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==== شبهه سوم: اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان! ====
| | === شبهه پنجم: اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشت! === |
| {{همچنین|آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان است؟ (پرسش)}} | | {{اصلی|آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشتی است؟ (پرسش)}} |
| عدهای گفتهاند بعد از ورود [[اسلام]] به [[ایران]]، اعتقاد به عصمت در میان [[مسلمین]] ایجاد شد، چون ایرانیها افسانههایی داشتند مبنی بر اینکه نورهای [[پاک]] و منزهی هستند که هیچگونه کاستی و نادرستی به [[ساحت]] [[مقدس]] آنان راه نمییابد. این مطلب با [[فلسفه]] [[نور]] از حکمتهای کهن [[بابل]]، مطابق بود و به موجب آن، [[نور الهی]] در وجود [[ائمه]] تجسم یافته؛ نوری که از طریق نسلها به ایشان انتقال یافته است. با ورود اسلام به ایران، این مصادیق را در وجود [[امامان]] جستهاند، سپس این [[اعتقاد]] از [[شیعه]] به [[اهل سنت]] انتقال یافته و آنها نیز به [[عصمت]] [[علی]] {{ع}} و [[پیامبر]] {{صل}} [[معتقد]] گردیدند<ref>همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| '''پاسخ:'''
| | === شبهه ششم: اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه! === |
| # با [[تأمل]] در منابع اولیه ([[قرآن]] و [[سنت]]) به وضوح مییابیم که اعتقاد به عصمت [[انبیا]] از جمله [[اعتقادات]] اولیه مسلمین بوده و برگرفته از [[ادیان]] و اقوام دیگر نیست. از طرفی اینکه گفته شود اهل سنت به [[عصمت امام علی]] {{ع}} معتقدند [[کلامی]] نادرست است؛ چون اکثر علمای اهل سنت عصمت [[حضرت علی]] {{ع}} را قبول ندارند<ref>اسلام، بررسی تاریخی، ص۱۳۸-۱۴۴؛ [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۸۶-۸۷.</ref>.
| | {{اصلی|آیا اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه است؟ (پرسش)}} |
| # از این گذشته اگر نگاهی به [[تاریخ]] بیندازیم، میبینیم که اسلام از [[زمان]] [[خلیفه دوم]] در ایران نفوذ کرد. با [[شکست]] یزدگرد سوم در [[جنگ]]، [[مسلمانان]] وارد خاک ایران شدند و با ورود [[لشکر]] اسلام، [[دین اسلام]] هم به [[شهرها]] و خانههای [[مردم]] نفوذ کرد و این زمان، از صدر اسلام تقریباً حدود شصت سال فاصله دارد؛ در حالی که [[اندیشه]] عصمت از اولین روزهای [[نزول قرآن]] و اسلام بر قلبهای مسلمانان حک شد، پس از حیث [[تاریخی]] نیز نمیتوان [[ایرانیان]] را مبتکر اندیشه عصمت دانست.
| |
| # مهمتر اینکه ایرانیان هم [[عقیده]] عصمت را برگرفته از قرآن و سنت میدانند، نه غیر آن، لذا اصل این [[شبهه]] [[باطل]] است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۶۹.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==== شبهه چهارم: اندیشه عصمت برگرفته از فرقه متصوفه! ==== | | == دسته دوم: [[شبهات]] عمومی عصمت == |
| {{همچنین|آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرقه متصوفه است؟ (پرسش)}}
| | این دسته از شبهات، رویکردهای مختلفی چون پدیدار [[شناختی]]، [[تاریخی]]، [[کلامی]] و روانشناختی دارد. از غیر [[اسلام]] دانستن عصمت و انکار خاستگاه [[قرآنی]] و [[روایی]] آن، پیدایش آن بر اساس انگیزه [[سیاسی]]، غلوگرایانه و جبرگرایانه بودن و ناسازگاری آن با [[کیفر]] و [[پاداش الهی]]، ملازمه آن با تعطیلی [[شریعت]] و خداگونه شدن [[انسان]] معصوم از این قبیل شبهات است. |
| برخی معتقدند اندیشه عصمت از صوفیه اخذ و در میان شیعیان رواج یافته است.
| |
|
| |
|
| '''پاسخ'''
| | === شبهه اول: [[جبرگرایی]] در نظریه [[عصمت]] === |
| # زمانی که [[اندیشه]] [[عصمت]] در [[شیعه]] اوج گرفت، هنوز [[صوفیه]] به وجود نیامده بود، لذا اگر اقتباسی هم باشد باید صوفیه از شیعه اقتباس کرده باشند نه بالعکس. همانطور که در رساله قشیریه آمده است، برخی از متصوفه عصمت را از [[انبیا]] و [[امامان]] [[نفی]] میکنند، در حالی که برای [[رهبران]] خود مقامی بالاتر از عصمت قائلاند و آن، مرتبه اتصال به [[خداوند تعالی]] و رسیدن به مقام [[اتحاد]] با اوست<ref>هاشم حسنی، تصوّف و تشیع، ص۱۲۳؛ ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰؛ [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۸۶-۸۷.</ref>. بنابراین از حیث [[تاریخی]] شیعه مقدم است، لذا نمیتواند از صوفیه [[اعتقادی]] را اخذ کند.
| | {{اصلی|آیا عصمت معصوم جبری است؟ (پرسش)}} |
| # بعضی از گروههای صوفیه از دیدگاه شیعه جزء [[غالیان]] شمرده میشوند که مطرود [[ائمه اطهار]] {{عم}} هستند، لذا این [[شبهه]] از اساس [[باطل]] است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۷۰.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==== شبهه پنجم: اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشت! ==== | | ==== پیامدهای جبری دانستن عصمت ==== |
| {{همچنین|آیا مبدع عصمت پیامبر خاتم است و از آموزههای زرتشت استفاده کرده است؟ (پرسش)}} | | {{اصلی|پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)}} |
| برخی معتقدند مطالعه تطبیقی [[آیین زرتشت]] و [[اسلام]] نشان میدهد که مثلاً شکل [[بعثت]] [[زرتشت]] و [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[اعتقاد]] به [[خدای یکتا]] و وجود [[شیطان]] که منشأ [[شر]] است و [[طهارت]] [[خاندان]] دو [[پیامبر]] که همان عصمت است، از جمله اعتقاداتی است که پیامبر اکرم {{صل}} به طور مستقیم یا غیر مستقیم از آیین زرتشت اقتباس کرده است.
| |
|
| |
|
| '''پاسخ'''
| | === شبهه دوم: عصمت مستلزم تعطیلی [[شریعت]] === |
| # اولاً، باید گفت که این [[اتهام]] علاوه بر [[عصمت]]، مسئله [[نبوت]] پیامبر {{صل}} را به چالش کشیده است. اینکه نبی اکرم از شخص دیگری تعلیم میگرفت، از تهمتهای [[مشرکین]] بوده تا جایی که قرآن میفرماید: "ما کاملاً آگاهیم که ([[کافران]]) میگویند آن کس که مطالب این قرآن را به [[رسول]] میآموزد بشری غیر [[فصیح]] و [[اعجمی]] است، در حالی که این قرآن به [[زبان عربی]] فصیح است"<ref>سوره نحل، آیه ۱۰۳.</ref>. البته درباره شخصی که به پیامبر {{صل}} تعلیم میدهد، نقلهای متعددی است و طبق بعضی از نقلها آن شخص سلمان است<ref>مجمع البیان، ج۶، ص۵۹۵؛ التبیان، ج۶، ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۲، ص۳۵۲ و ج۱۴، ص۳۵۸؛ سید جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج۱۴، ص۱۶۱.</ref>. لکن این [[آیه]] مکی است است و سلمان در [[مدینه]] به محضر نبی اکرم مشرف شد و مسلمان گردید، لذا این احتمال مردود است.
| | {{اصلی|آیا عصمت مستلزم بینیاز شدن از شریعت است؟ (پرسش)}} |
| # ثانیاً، اینکه [[ادیان]] در بعضی از [[عقاید]] و اصول با یکدیگر تطابق دارند، به خاطر تأثیرپذیری [[دینی]] از یکدیگر نیست، بلکه به جهت اشتراک در جوهر و اصول است و اعتقاد به [[خدا]] و وجود شیطان از عقاید مشترک تمام [[ادیان آسمانی]] است نه فقط اسلام و زرتشت. اگر کسی [[الهی]] بودن آیین زرتشت را [[انکار]] کند در این صورت، وجود عقاید مشترک بین اسلام و زرتشت نمیتواند موجب انکار الهی بودن اسلام گردد، چون کسانی که میخواهند دینی را اختراع کنند از [[تعالیم]] مشترک [[ادیان آسمانی]] بهره میگیرند تا مورد [[پذیرش]] قرار گیرد<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۸۹ و ۹۰.</ref>.
| |
| # نتیجه اینکه [[اتهام]] فوق از جانب [[مشرکین]] یا دیگر دشمنان اسلام سرچشمه گرفته و جهت تضعیف [[عقاید]] [[مسلمین]] است و پایه و اساسی ندارد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۷۲.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==== شبهه ششم: اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه! ====
| | === شبهه سوم: تنافی عصمت قبل از بلوغ با اختیار === |
| {{همچنین|آیا اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه است؟ (پرسش)}} | | {{اصلی|آیا عصمت معصومان پیش از بلوغ با اختیار سازگار است؟ (پرسش)}} |
| بعضی [[هشام بن حکم]] را مبتکر [[اندیشه]] [[عصمت]] میدانند، چون هشام میگفت [[امام]] بیش از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[نیازمند]] عصمت است؛ زیرا بر [[نبی اکرم]] [[وحی]] نازل میشد که موجب مصونیت او از [[خطا]] بود، ولی بر امام وحی نازل نمیشد، لذا امام به عصمت بیشتر نیازمند بود.
| |
|
| |
|
| '''پاسخ:'''
| | === شبهه چهارم: عصمت مستلزم نوعی الوهیت [[انسان]] === |
| | {{اصلی|آیا اندیشه عصمت اهل بیت لازمهاش ربوبیت و الوهیت است؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| این نسبتی ناروا به شاگرد برجسته [[امام صادق]] {{ع}} است، چرا که [[شیعه]] در طول [[تاریخ]] تلاش زیادی را برای [[تنزه]] [[انبیا]] از [[گناه]] و خطا انجام داده است و اینکه انبیا بینیاز از عصمت هستند، سخنی نارواست. از این گذشته، این [[کلام]] ناشی از عدم [[شناخت]] [[حقیقت عصمت]] است، زیرا عصمت به معنای [[بینیازی]] از تأییدات [[الهی]] نیست<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۸۷-۸۸؛ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۱۵؛ الفرق الکلامیه، ص۱۶۵.</ref>.
| | === شبهه پنجم: تنافی عصمت با اصل ثواب و عقاب === |
| | {{اصلی|آیا عصمت با اصل ثواب و عقاب منافات دارد؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| گذشته از اینها اندیشه عصمت برگرفته از [[عقل]]، [[قرآن]] و [[سنت]] است و [[زمان]] آن مربوط به [[صدر اسلام]] است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق {{ع}} [[زندگی]] میکردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله است، پس از حیث [[تاریخی]]، چنین مطلبی صحیح نیست. از این رو بسیاری از افرادی که چنین نسبتهایی را به شیعه میدهند، اصلاً به حقایق تاریخ اسلام [[آگاهی]] ندارد، لذا اظهار نظر آنها مبنایی ندارد، بعضی از آنان هم با شیعه [[عناد]] دارند، مثل وهّابیون که در مقابل اندیشه [[عصمت انبیا]] و [[امامان]] و استدلالات محکم درمانده شدهاند، لذا به [[بیراهه]] میروند تا این [[حقیقت]] [[قرآنی]] را لوث کنند و میبینیم که در هر زمانی اندیشه عصمت را به شخص یا به فرقهای خاص، نسبت میدهند<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۷۱.</ref>.
| | === شبهه ششم: [[غلوآمیز]] بودن نظریه عصمت === |
| | {{اصلی|آیا قول به عصمت در انبیا و امامان مستلزم غلو است؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| === دسته دوم: [[شبهات]] عمومی عصمت === | | === شبهه هفتم: [[خطا]] در فهم [[کلام]] معصوم موجب بیاثری عصمت === |
| این دسته از شبهات، رویکردهای مختلفی چون پدیدار [[شناختی]]، [[تاریخی]]، [[کلامی]] و روانشناختی دارد. از غیر [[اسلام]] دانستن عصمت و انکار خاستگاه [[قرآنی]] و [[روایی]] آن، پیدایش آن بر اساس [[انگیزه]] [[سیاسی]]، غلوگرایانه و جبرگرایانه بودن و ناسازگاری آن با [[کیفر]] و [[پاداش الهی]]، ملازمه آن با تعطیلی [[شریعت]] و خداگونه شدن [[انسان]] معصوم از این قبیل شبهات است.
| | {{اصلی|آیا خطا در فهم کلام معصوم، موجب بیاثر شدن عصمت او میشود؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| ==== شبهه اول: [[جبرگرایی]] در نظریه [[عصمت]] ====
| | === شبهه هشتم: [[عصمت]] و [[تبعیض]] === |
| یکی از [[شبهات]] عمومی نظریه عصمت، تلقی جبرگرایانه بودن از آن است؛ یعنی هنگامی که [[انسان]] [[معصوم]] با اِمداد [[الهی]] از انجام [[گناه]] عصمت داشته باشند، گویا به نوعی [[اختیار]] و [[گزینش]] آزادانه و ارادیِ او محدود شده و در [[سایه]] یک عامل بیرونی قرار گرفته است<ref>ر.ک: حسن حنفی، من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۸۷ – ۱۸۸.</ref>. [[معتقدان]] این نظریه میگویند: اینکه در زمینههای پیدایش عصمت گفته میشود، [[خداوند]] [[انسان]] معصوم را به نوعی در برابر گناه و [[آلودگی]] [[حفظ]] میکند، به معنای [[جبر]] است و اساساً، [[اندیشه]] عصمت همسان با جبرگرایی است و با [[اختیار انسان]] سازگاری ندارد.
| | {{اصلی|آیا عصمت معصوم تبعیض در حق انسان بهشمار میآید؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| '''نقد و نظر'''
| | === شبهه نهم: تنافی عصمت با خاتمیت === |
| | {{اصلی|آیا عصمت امام با خاتمیت ناسازگار است؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| [[ادله]] فراوانی دلالت میکند که [[انبیا]] و [[امامان معصوم]]{{عم}} نیز همانند دیگر [[انسانها]] مکلفاند و خداوند در برابر [[اعمال]] آنان نیز [[پاداش]] میدهد<ref>درباره پیامبر{{صل}} آمده: {{متن قرآن|فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ}} «من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱؛ {{متن قرآن|وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ}} «و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۳؛ خداوند خطاب به پیامبر{{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ}} «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹؛ {{متن قرآن|وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ}} «و بیگمان تو را پاداشی بیپایان است» سوره قلم، آیه ۳؛ یا درباره حضرت داوود و سلیمان{{عم}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}} «و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵ و ۴۰.</ref> و این نشان میدهد که آنان در اعمال و [[کردار]] خویش کاملاً مختارند و در مورد [[ترک معاصی]] و [[گناهان]] نیز با اختیار خود عمل میکنند؛ زیرا اگر بدون اختیار باشد، گناه نکردن فضیلتی نخواهد بود و هر کس دیگری را هم خداوند به [[زور]] از انجام [[معاصی]] بازدارد، [[مرتکب گناه]] نمیشود. | | == دسته سوم: آیات و روایات نافی عصمت == |
| | [[قرآن کریم]] در برخی [[آیات]] خود به [[استغفار]] و طلب [[بخشش]] [[انبیای الهی]] یا اعتراف آنها به [[ظلم]] به خویش اشاره نموده که ظاهر این آیات حاکی از عدم [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] است. در [[روایات]] و [[ادعیه]] رسیده از [[امامان معصوم]]{{ع}} نیز این گونه اعترافات فراوان دیده میشود. وجود چنین اعترافاتی دستمایه برخی جهت [[انکار عصمت انبیا]] و [[ائمه]]{{ع}} شده است. |
|
| |
|
| از اینرو، [[کمال انسان]] معصوم در این است که با [[اختیار]] و [[اراده]] خویش از [[گناه]] و [[آلودگی]] خودداری کند. چنانکه در زمینههای پیدایش [[عصمت]] گفته شد، [[انسان]] [[معصوم]] البته از اِمداد و کمک ویژه [[خداوند]] برخوردار است، ولی این کمکها گزاف نیست<ref>عماد الدین طبری از دانشمندان بزرگ قرن هفتم هجری میفرمایند: «سؤال: بنابراین باید که معصوم به عصمت مستحق مدح نیاید. جواب: ما معصوم را به عصمت مدح نکنیم، بلکه به طاعت مدح کنیم، که آن به مشقت حاصل شود، و وی بدان تحمل مشقت مستحق مدح است». تحفة الأبرار، فصل سیم، در عصمت، ص۶۱.</ref>؛ به این معنا که خداوند کمکی را که به آنان میکند که از گناه خودداری کنند، از دیگران دریغ نمیورزد، بلکه این کمکها کاملاً بر اساس معیار و ضابطه است. هر کس به اندازه شایستگیها و متناسب با تلاشی که در [[راه خدا]] دارد، از این کمکها برخوردار میشود. چون [[معصومان]] با همه توان در راه [[بندگی]] و [[طاعت خدا]] قدم برمیدارند، هنگام نیاز به کمک و اِمداد فوقالعاده [[الهی]]، خداوند آنها را بهرهمند میکند، اما این کمکها به گونهای نیست که آنان را مجبور و اختیارشان را سلب کند<ref>چنانکه طبق دیدگاه شیعیان که انسان نه مجبور است و نه به گونهای که همه چیز به او واگذاشته شده باشد، طبق فرمایش امام صادق{{ع}}: {{متن حدیث|لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ وَ لَكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ الْأَمْرَيْنِ}}، عصمت داشتن نه آنها را مجبور میکند و نه همه چیز را به آنها را میگذارد. ر.ک: شیخ صدوق، التوحید، ص۳۵۲، ب ۵۹، ح۸.</ref>.
| | === شبهه اول: [[عصمت]] و [[استغفار]] === |
| | {{اصلی|آیا استغفار کردن انبیا و امامان با عصمت ناسازگار است؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| برای مثال، برخی از کارهای زشت وجود دارد که همه ما [[پلید]] بودن آن را قبول داریم و هرگز قصد انجام آن را نیز نمیکنیم؛ در حالیکه، اصلا مجبور به ترک آن نیستیم. کسی که در [[عمر]] خود قصد خوردن [[نجاست]] را نمیکند؛ در حالیکه در این کار کاملا اختیار دارد، چنین است. [[انبیا]] و [[امامان]]{{عم}} نیز در مورد گناه و [[معصیت]] چنین حالتی از [[بیزاری]] را دارند. [[پلیدی]] و پیامدهای [[گناه]] چنان برایشان روشن است که حتی [[هوس]] ارتکاب آن را هم در سر نمیپرورانند و این هرگز به معنای مجبور بودن آنها نیست<ref>ر.ک: مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی، ص۱۶۳.</ref>.<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۰۵.</ref>.
| | === شبهه دوم: اعتراف [[امامان]] به [[خطا]] و [[لغزش]] === |
| | {{اصلی|آیا اعتراف امامان به خطا و لغزش با عصمت ایشان منافات دارد؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| این شبهه را به نحو دیگری نیز میتوان پاسخ داد و آن اینکه:
| | === شبهه سوم: نسبت [[دروغ]] به [[انبیا]] === |
| | {{اصلی|اگر پیامبران معصوم هستند چرا در قرآن نسبت دروغ به آنها داده شده است؟ (پرسش)}} |
|
| |
|
| [[عصمت]] با یکی از راههای زیر به دست میآید:
| | === شبهه چهارم: نسبت [[عصیان]] به [[انبیا]] === |
| # [[آفرینش]] آدمی به گونهای باشد که بر اثر فقدان عامل [[معصیت]]، اصلاً میل و رغبتی به [[گناه]] نداشته باشد. به دیگر سخن، چون از [[گناه]] [[احساس]] لذّت نمیکند، زمینه و استعداد [[گناه]] در او پدید نیاید، مانند [[فرشتگان]].
| | {{اصلی|اگر پیامبران معصوم هستند چرا در قرآن نسبت عصیان به آنها داده شده است؟ (پرسش)}} |
| # بر اثر ممانعت و بازداشتن دیگری، [[قدرت]] [[گناه]] از آدمی گرفته میشود و دیگر توان انجام آن را ندارد مانند سمّی که از دسترس اطفال دور نگه داشته میشود.
| |
| # [[بینش]] و [[آگاهی]] شخص به گونهای است که به ضررهای [[گناه]] آشنایی کامل دارد و یا اینکه بهدست آمدن [[لذت]] طبیعی از [[گناه]] ممکن است، به مقابله با آن برمیخیزد و از آن برهیز میکند، مانند مریضی که بر اثر [[نهی]] طبیب، از غذای زیانبار دوری میورزد؛ هر چند ممکن است از خوردن آن لذّت ببرد<ref>ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۵۱.</ref>.
| |
|
| |
|
| واژه "[[معصوم]]" که اسم مفعول یا صفت مشبهه است، بر هر یک از سه راه یاد شده اطلاق میگردد؛ زیرا هر سه گونه، از [[گناه]] و [[نافرمانی]] محفوظ ماندهاند.
| | === شبهه پنجم: [[انبیا]] و [[عصمت]] از [[وسوسه شیطان]] === |
| | | {{اصلی|آیا شیطان میتواند در پیامبران نفوذ کند و خواستههای خود را به آنان القاء کند؟ (پرسش)}} |
| بر پایه مقدمه یاد شده، آنچه شامل [[اهل بیت]] {{عم}} میشود، قسم سوم است؛ چرا که امکان [[ارتکاب گناه]] و زمینه آن در [[ائمه اطهار]] {{عم}} هست؛ از این رو، [[شیطان]] میخواهد به سراغ آنها نیز برود و برای [[وسوسه]] کردن آنها تلاش میکند: {{متن قرآن|وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.</ref>؛ ولی آنها با [[توفیق]] ویژه [[الهی]] و [[انتخاب]] و [[اختیار]] خود بر خواسته [[شیطان]] [[غلبه]] میکنند و به [[وسوسه]] او بیاعتنایند: "[[امام]]، نگهداری شده، [[تأیید]] شده، [[توفیق]] داده شده، [[استوار]] گشته (از جانب [[خدای سبحان]]) است و از [[خطا]]، [[لغزش]] و [[گناه]] در [[امان]] نگه داشته شده است"<ref>{{متن حدیث|فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ}}؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۳۶؛ {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَكَلَنَا إِلَى أَنْفُسِنَا لَكُنَّا كَبَعْضِ النَّاسِ...}}؛ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۱۰.</ref>.
| |
| | |
| از اینرو، [[امامان معصوم]] {{عم}} در [[اطاعت]] کردن و ترک [[معصیت]] مجبور نیستند؛ زیرا با [[جبر]]، [[وسوسه]] [[شیطان]] بیمعنا بود.
| |
| | |
| از سویی دیگر، [[اهل بیت]] {{عم}} به [[روحالقدس]] و [[برهان]] [[الهی]] [[تأیید]] شدهاند. [[خداوند]] با اشاره به حالت بشری و طبع اوّلی و [[انسانی]] [[حضرت رسول]] {{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref>. آنگاه به تثبیت و [[توفیق الهی]] اشاره کرده، میفرماید: اگر ما گامهایت را [[استوار]] نمیکردیم، نزدیک بود که به آنها اندکی [[تمایل]] پیدا کنی (لکن تثبیت و [[توفیق]] ما [[مانع]] از این انعطاف شد): {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>.<ref>ر. ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۵۲.</ref>
| |
| | |
| درباره [[حضرت یوسف]] {{ع}} نیز آمده است: آن [[زن]] آهنگ [[یوسف]] کرد. [[یوسف]] نیز، اگر [[برهان]] پروردگارش را نمیدید، آهنگ وی میکرد. این ارائه [[برهان]] برای آن بود که [[زشتی]] و ناپسندی را از [[یوسف]] دور کنیم تا به سراغ وی نرود: {{متن قرآن|وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ}}<ref>«و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.</ref>؛ پس {{متن قرآن|هَمَّ بِهَا}} به جنبه شخصی و طبع بشری حضرت و {{متن قرآن|لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ}} به جنبه شخصیتی و [[معنوی]] ایشان اشاره دارد<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص۵۹-۶۲.</ref>.
| |
| | |
| ===== پیامدهای جبری دانستن عصمت =====
| |
| اگر کسی بر جبری دانستن [[عصمت]] تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که [[جبر]] در پی دارد. [[دست]] از [[ظهور]] آنها کشیده، این [[متشابهات]] را به اصول و [[محکمات]] ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم:
| |
| | |
| '''[[سقوط]] از ارزش انسانی''':
| |
| | |
| عصمت جبری بدان معناست که [[اراده]] و [[اختیار]] [[معصومان]] هیچگونه نقشی در [[پیراستگی]] آنان از [[گناه]] ندارد و همچون ماشین خودکاری، بیاراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و [[فرمان الهی]] [[تبعیت]] میکنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از [[مقام]] [[انسانی]] و بشری است؛ [[ارزش]] [[آدمی]] به [[آزادی]]، اراده و اختیار اوست<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref>.
| |
| | |
| '''عدم شایستگی برای [[الگو]] شدن'''<ref>ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.</ref>:
| |
| | |
| شکی نیست که [[خداوند]]، [[پیامبران]] [[معصوم]] خود را به عنوان [[اسوه]] و الگوی [[آدمیان]] معرفی کرده و در [[آیات]] بسیاری، [[انسانها]] را به تبعیت از [[رفتار]] و [[اعمال]] آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانهگیریها و اشکالتراشیهای [[مردم]] که میگفتند چرا خداوند فرشتهای را به [[رسالت]] بر نگزیده است، پاسخ [[قرآن]] آن است که چون بر روی [[زمین]] انسانها [[زندگی]] میکنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند [[اسوه حسنه]] برای [[پیروان]] زمینی خود به شمار آید: {{متن قرآن|قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً}}<ref>«بگو: اگر بر زمین فرشتگانی میبودند که با آرامش راه میپیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشتهای را به پیامبری میفرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.</ref>.
| |
| | |
| روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و [[شمایل]] و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد [[بشر]] که دارای [[آزادی]] و [[گزینش]] و [[انتخاب]] زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که [[عصمت]] و [[پاکی]] [[معصومین]] و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای [[آدمیان]] مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان [[پیروی]] کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب [[خوبیها]] شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به راه خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر [[انسانها]]، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است.
| |
| | |
| '''[[برتری]] نداشتن بر سایرین''':
| |
| | |
| بیشک، یکی از موجبات برتری [[انبیا]] بر سایر انسانها عصمت آنان از هر گونه [[عیب]] و نقصی است. حال اگر فرض شود که پیراستگیشان غیر اختیاری است و آنان بیآنکه بخواهند، [[کارهای نیک]] را انجام میدهند و از [[بدیها]] دوری میگزینند، این [[پرسش]] پیش میآید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضلالعباد شمرده شدهاند؟ و اینکه [[قرآن کریم]] در [[تکریم]] انبیا {{عم}} میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> و یا {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.</ref> چگونه توجیه میپذیرند؟
| |
| | |
| اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه [[اراده]] کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه [[غیب]] فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا [[قدرت]] انجام [[گناه]] را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛
| |
| | |
| حتی عدهای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانستهاند، برای [[حفظ]] [[فضیلت]] و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیدهاند که اصل [[عصمت]] آنان را در بعضی از مراتب [[انکار]] کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره میگوید: {{عربی|"فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال"}}<ref>مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.</ref>؛
| |
| | |
| اگر [[پیامبر]] [[معصوم]] باشد، فضیلتی بر دیگران ـ در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند ـ نخواهد داشت، امّا [[زندگی پیامبر]] بدون عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] او را بالا میبرد. و نشانه این است که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه]] با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و [[هدف]] صحیح را شناخته و از آن [[پیروی]] کرده است.
| |
| | |
| '''ناسازگاری با [[تکلیف]]''':
| |
| | |
| یکی از شرایط تکلیف "[[قدرت]]" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونهای باشد که {{متن حدیث|إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ}}؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیشروی [[معصومین]] نهاده شده است و آن [[توانایی]] بر انجام [[کارهای نیک]] است. در این صورت [[مکلف]] بودن آنان بیمعنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در [[حق]] آنها [[تصور]] نمیشود تا مکلف به ترک آن شوند<ref>شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.</ref>.
| |
| | |
| '''بیمعنا بودن عصمت''':
| |
| | |
| کسی را میتوان معصوم نامید که [[آلوده]] شدن وی به [[گناه]]، قابل تصور باشد: مثلاً نمیتوان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار میرود، از سر [[تسامح]] است<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۳.</ref>. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، [[مفسده]] دیگری که بر مفسده پیشین بار میشود، این است که [[اثبات عصمت]] جبری مساوی است با [[نفی]] آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که [[معصومین]] تکلیفی نداشته و گناهی در [[حق]] آنها قابل [[تصوّر]] نباشد. از سوی دیگر، [[عصمت]] در جایی قابل اطلاق است که [[ارتکاب گناه]] متصوّر باشد. در همین [[ارتباط]] مرحوم [[علامه طباطبایی]] میفرمایند: {{عربی|"و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم"}}<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>؛ اگر [[عصمت انبیا]] جبری باشد و [[مکلف]] نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمیشود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بیمعنا خواهد بود.
| |
| | |
| '''عدم [[استحقاق]] [[پاداش]]'''<ref>ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.</ref>:
| |
| | |
| انسانهایی که بیاختیار عمری را در [[اطاعت]] و [[عبادت الهی]] سپری کنند، هیچگونه [[پاداش]] و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه [[خداوند]] [[بهترین]] و ارزشمندترین پاداشها را به معصومین [[وعده]] داده است. مثلاً درباره [[حضرت داود]] و [[سلیمان]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}}<ref>«و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.</ref>.
| |
| | |
| این خلاف [[عدالت]] خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، [[پاک]] و شایسته شدهاند. اما سایر افراد [[بشر]] را در معرض ارتکاب انواع [[گناهان]] قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به [[عذاب اخروی]] گرفتارشان سازد<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۴۵-۴۹.</ref>.
| |
| | |
| «اگر قبول کنیم که [[عصمت]]، جبری و [[معصوم]] در عمل مجبور است، [[التزام]] به آن، مفاسدی دارد که در [[حقیقت]]، عصمت را بیارزش میکند. این [[مفاسد]] در چند چیز است:
| |
| | |
| '''ناسازگاری با [[تکلیف]]'''<ref>تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.</ref>:
| |
| | |
| لازمه قول به [[جبر]] این است که [[معصومین]] قادر بر ترک [[معصیت]] نیستند و [[تکالیف الهی]] چه در بُعد [[اوامر]] و چه در بُعد [[نواهی]] شامل معصوم نمیشود و او مثل سایرین [[مکلف]] به تکلیف نیست، چون به صورت غیر ارادی از [[گناه]] دوری میکند و با جبر [[الهی]] [[عبادت]] میکند. با این فرض، اصلاً [[معصیت]] در حقش متصور نیست و مثل کسانی خواهد بود که تکلیف از آنها ساقط است؛ حال اینکه [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ}}<ref>«و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.</ref>.
| |
| | |
| [[علامه طباطبایی]] ذیل این [[آیه]] میفرماید: همانا [[نبی مکرم اسلام]] {{صل}} [[مأمور]] و مکلف به [[ایمان]] است؛ همانطور که تمام [[مشرکین]] مکلف به تکلیفی هستند که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} آنان را تکلیف کرده است که در صورت [[شرک]]، عملش حبط میشود و در زمره خاسرین قرار میگیرد<ref>المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.</ref>.
| |
| | |
| '''عدم [[پاداش]] و [[مدح]]'''<ref>تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.</ref>:
| |
| | |
| اگر معصوم مجبور به عصمت باشد و بدون [[اختیار]] از گناه دوری کند چنین عصمتی هیچگونه استحقاقی برای مدح در [[دنیا]] ندارد و هیچ [[ثواب]] و پاداشی نخواهد داشت، چون مدح، زمانی معنا دارد که فعل [[انسان]] از روی اختیار و با میل و رغبت باشد.
| |
| | |
| '''عدم [[فضیلت]] بر غیر معصوم''':
| |
| | |
| بیشک یکی از جهات [[برتری]] و فضیلت [[معصومان]] بر دیگران، عصمت آنان است که موجب میشود دیگران از آنان [[اطاعت]] و [[پیروی]] کنند. حال اگر فرض کنیم که [[معصومان]] مجبور به [[عصمت]] باشند، نه تنها بر دیگران [[برتری]] ندارند، بلکه نسبت به آنها ([[مؤمنین]]) در رتبه پایینتری قرار میگیرند، زیرا معصومان مجبور به عصمتاند، ولی سایر [[مردم]] با تلاش و کوشش خود به مراتب عصمت [[دست]] مییابند و میدانیم که [[پاداش]] و [[مدح]] [[الهی]] شامل فعلی است که با [[اختیار]] و تلاش حاصل شود.
| |
| | |
| [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ}}<ref>«و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.</ref> و در جایی دیگر فرموده: {{متن قرآن|وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.</ref>. چنین آیاتی بیانگر آن است که معصومان مجبور به عصمت نبودند، بلکه [[زندگی]] آنان سرشار از [[مبارزه]] و تلاش و [[عبادت]] بود، لذا مقایسه معصومان و برتری آنان بر فرض [[عصمت جبری]] بر دیگران بیمعنا و ناصحیح است.
| |
| | |
| قول به [[جبر]]، بعضی از نویسندگان را مجبور کرده تا برای [[حفظ]] برتری معصومان بگویند: اگر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} [[معصوم]] باشند در کارهایشان فضیلتی بر دیگران نخواهند داشت. اما زندگی [[پیامبران]] بدون در نظر گرفتن عصمت، [[شأن]] و [[منزلت]] آنان را بالا میبرد که در [[جهاد اکبر]] و [[مبارزه با نفس اماره]] موفق بوده و در اغلب اوقات در راه صحیح حرکت کرده و عمل درست را [[انتخاب]] کردهاند. بر این اساس، پیامبران بدون عصمت جبری، شأنشان حفظ و بر دیگران برتری خواهند داشت<ref>احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۱.</ref>.
| |
| | |
| '''عدم لیاقت برای [[الگو]] بودن'''<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref>:
| |
| | |
| کسانی که به عصمت جبری معصوماند شایستگی الگو شدن ندارند، زیرا بر فرض جبر، سایر مردم که با اختیار، عصمت را به دست میآورند، چگونه میتوانند کسی را که مختار و صاحب [[اراده]] نیست به عنوان [[اسوه]] خویش قرار دهند. الگو بودن در شرایط مساوی [[ارزش]] مییابند و یکی از دلایلی که [[خداوند]] [[انبیا]] و [[امامان]] را به عنوان پیشوای مردم انتخاب کرد همان [[انسان]] بودن آنان است که با سایر [[مردم]] در تمام صفات یکساناند. [[قرآن]] در این رابطه میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref> و نیز میفرماید: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ...}}<ref>«اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت.».. سوره جمعه، آیه ۲.</ref>.
| |
| | |
| '''عدم ارزش [[انسان]]'''<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.</ref>:
| |
| | |
| یکی از وجوه [[برتری]] و ملاک لیاقت و ارزش انسان، [[انتخاب]] و [[قدرت]] [[اراده]] اوست که [[حضرت حق]] در وجود بینظیر انسان قرار داده است.
| |
| | |
| فهم این مطلب برای هر [[انسانی]] [[بدیهی]] است، چون ملائک مجبور به [[عبادت]] و [[مأموریت]] در تمام [[نظام]] کیهانیاند، ولی انسان، مختار و صاحب انتخاب و اراده است. اگر [[انبیا]] مجبور به [[عصمت]] باشند فاقد ارزش انسانی خواهند بود، حال آنکه سایر مردم دارای قدرت اختیارند. لذا قول به [[جبر]] در عصمت [[معصومان]]، با ملاکهای [[عقلی]] و [[قرآنی]] ناسازگار است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۱۲۳.</ref>.
| |
| | |
| '''نتیجه'''
| |
| | |
| با توجه به آنچه گذشت میگوییم: اگر عصمت معنا و [[فضیلت]] دارد و یکی از ویژگیهای مهم [[پیامبران]]{{عم}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} به شمار میآید، به دلیل آن است که هیچگونه ناسازگاری با [[اختیار]] آنها نداشته، آنها را مجبور نساخته است. همین داشتن اختیار همراه با عصمت فضیلت است و آنها را برجسته و درخور [[ستایش]] کرده است<ref>ر.ک: [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۴۵ - ۴۹، با تصرف.</ref>.<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۰۷.</ref>
| |
| | |
| ==== شبهه دوم: عصمت مستلزم تعطیلی [[شریعت]] ====
| |
| هنگامی که انسانهای [[معصوم]] از هرگونه [[پلیدی]] و [[آلودگی]] [[پاک]] و پیراسته باشند و در مرتبه والای [[عبودیت]] و [[بندگی]] قرار گیرند، دیگر نیازمند عمل به شریعت نخواهند بود و این تعطیلی شریعت را برای آنان در پی دارد؛ بنابراین، [[اعتقاد به عصمت]] موجب از بین رفتن شریعت میشود<ref>ر.ک: انور الباز، عصمة الأئمة، ص۲۰۸.</ref>؛ زیرا زمانی آنها به شریعت و انجام [[تکالیف]] مکلفاند که به آنها نیاز داشته باشند و در صورتی که دارای عصمت باشند، دیگر به شریعت نیازی ندارند و عمل به آن تحصیل حاصل و [[بیهوده]] است.
| |
| | |
| '''نقد و نظر'''
| |
| # در نقد این [[شبهه]] باید گفت: با توجه به اینکه مراتب کمال [[آدمی]] و [[معنویت]] بیپایان و نامحدود است، انسانهای معصوم هرچند به درجات والاتری از آن نیز دست یافته باشند، باز برای پیمودن درجات و مراتب عالیتر آن نیازمند آموزههای [[وحیانی]] و [[شریعت الهی]] خواهند بود؛ مانند [[صلوات]] فرستادن برای [[پیامبر]]{{صل}} که درخواست درجات والاتر برای اوست.
| |
| # شریعت الهی تنها برای پیامبران و [[امامان]] نیامده است، انسانهای دیگر نیز نیازمند آن هستند و برای رسیدن به [[سعادت]] [[دنیا]] و [[آخرت]] باید بر اساس آن [[زندگی]] و عمل کنند؛ پس، [[شریعت الهی]] هرگز تعطیلی بَردار نیست.
| |
| # انسانهای [[معصوم]] اگر به درجات و مراتب عالی از کمال و [[بندگی]] رسیدهاند، در [[سایه]] عمل به آموزهها و شریعت الهی بوده است و اگر آنها را زیر پا مینهادند، هرگز به این [[مقامات]] نمیرسیدند. برای [[حفظ]] و استمرار [[عصمت]] نیز باید دقیقاً بر اساس شریعت الهی عمل کنند و تخطی از آن و به تعبیری، تعطیل کردن آن، باعث میشود عصمت آنها خدشهدار شود<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۰۹.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه سوم: تنافی عصمت قبل از بلوغ با اختیار ====
| |
| اینکه آیا [[عصمت]] [[معصومان]] پیش از [[بلوغ]] و از هنگام ولادت با [[اختیار]] [[سازگاری]] دارد یا خیر، سؤالی است که فقط با [[عصمت انبیا]] و [[ائمه اطهار]] {{عم}} ارتباط دارد و شامل سایر [[مردم]] نمیشود.
| |
| | |
| به نظر میرسد [[عصمت عملی]] در هیچ شرایطی با اختیار صاحب عصمت، تضاد ندارد. [[انبیا]] و [[امامان]] دارای [[روحی]] لطیفتر و پاکتر و [[اراده]] و عزمی [[برتر]] بودند و نیز استعدادی قویتر داشتند، چون در ارحامی [[پاک]] و از اصلابی [[مطهر]] پا به عرصه وجود گذاشتند. از طرفی [[خداوند]] هم با [[الهام]] و [[وحی]] آنان را در جهات خیر [[راهنمایی]] کرده است؛ همانطور که در [[قلب]] سایر مردم و [[مؤمنین]] الهام به خیر میکند، لذا خداوند که از [[حسن]] [[انتخاب]] و حسن [[باطن]] آنان [[آگاه]] بود، از بدو تولد ملکه عصمت عملی، یعنی تحفظ به واسطه [[هدایت]] و [[علم]] را به آنان عطا کرد تا انبیا و امامان با اختیار به ملکه عصمت [[تمسک]] کنند و هرگز از آنان [[اشتباه]] سر نزند. این موضوعی است که [[قرآن]] و [[روایات]] و [[ادعیه]] به آن اشاره میکند: {{متن قرآن|إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ * وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ}}<ref>«و ما آنان را به ویژگییی که یادکرد رستخیز است، ویژه ساختیم * و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۶-۴۷.</ref>.
| |
| | |
| در این دو [[آیه]] به دو نکته اشاره شده است؛ یکی حسن انتخاب و [[پاکی]] و [[طهارت]] انبیا و دیگری هدایتهای [[الهی]] که با الهام حاصل میشود و تمام توجه آنها را به سوی [[توحید]] و [[معاد]] میکشاند.
| |
| | |
| در روایتی از [[امام باقر]] {{ع}} نیز آمده است: “زمانی که [[خدای متعال]] حسن نیتی را از کسی ببیند، عصمت را با او همراه میکند”<ref>{{متن حدیث|إِذَا عَلِمَ اللَّهُ تَعَالَى حُسْنَ نِيَّةٍ مِنْ أَحَدٍ اكْتَنَفَهُ بِالْعِصْمَةِ}}؛ بحار الانوار، ج۷۸، ص۱۸۸.</ref>. در [[دعای ندبه]] هم به همین مضمون اشاره شده که آنها که با [[خدا]] [[پیمان]] میبندند، خداوند از [[آینده]] آنها میداند و آنها را از عنایتها و کرامتهای خویش که از جمله [[نزول]] [[ملائکه]] و [[وحی]] است بهرهمند میکند<ref>ر.ک: دعای ندبه: {{متن حدیث|وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلَائِكَتَكَ...}}.</ref>. از اینرو باید توجه داشت که [[حسن]] [[انتخاب]] [[معصومین]] به عنوان شرط متأخّر است<ref>فلسفه وحی و نبوت، ص۲۲۰؛ [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۷۱.</ref>.
| |
| | |
| این نکته در میان افراد عادی [[اجتماع]] خودمان کاملاً روشن است؛ بدین معنا که میبینیم بعضی از [[کودکان]] از بدو [[زندگی]] از [[گناه]] دوری میکنند، لکن بعضی از کودکان از همان ابتدا در گناه و بدی غوطهورند و در بزرگسالی هم [[گرایش]] به [[انحراف]] و [[فساد]] دارند. این گرایشهای دوگانه به خاطر عوامل [[خانوادگی]] و [[تربیت]] و [[طهارت]] رحم و اصلاب و حسن انتخاب خود [[کودک]] است.
| |
| | |
| در باب [[عصمت علمی]] از [[روایات]] برمیآید که [[انبیا]] و [[امامان]] از همان کودکی توسط [[روحالقدس]] [[تعلیم]] داده میشوند تا از [[اشتباه]] و [[نسیان]] دور باشند. اگرچه این عصمت علمی، اختیاری نیست، ولی لازمه [[امامت]] و [[نبوت]] است. لذا [[عصمت عملی]] که ملاک [[ارزش]] و [[پاداش]] و [[برتری]] [[معصوم]] بر غیر معصوم است در کودکی هم با [[اختیار]] معصوم [[سازگاری]] دارد و تضادی بین آن دو نیست<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۱۲۶.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه چهارم: عصمت مستلزم نوعی الوهیت [[انسان]] ====
| |
| هنگامی که انسان معصوم از هرگونه [[آلودگی]] و [[پستی]] و [[پلیدی]] [[پاک]] و پیراسته باشد و هیچگونه [[لغزش]] و [[خطا]]، [[سهو]] و [[نسیان]]، ناراستی و نادرستی در [[عقاید]]، [[افکار]]، [[احساسات]] و [[عواطف]] و [[رفتارها]] و گفتارهای ریز و درشت او راه نداشته باشد، وی، به نوعی، الوهیت یافته و شباهت به [[خدا]] پیدا کرده است؛ بر این اساس، عصمت مطلقه امکانپذیر نیست؛ زیرا که الوهیت معصوم را به دنبال دارد<ref>ر.ک: ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۷۷۶.</ref>.
| |
| | |
| '''نقد و نظر'''
| |
| | |
| انسان معصوم با وجود داشتن مراتب والایی از [[پاکی]] و [[طهارت]] هرگز قابل مقایسه با خدا نیست. او در عین معصوم بودن، همچنان تمام ویژگیهای بشری را داراست. همه [[خواستهها]]، نیازها و [[غرایز انسانی]] او پابرجاست و در چهارچوب آموزههای [[الهی]] به آنها میپردازد.
| |
| | |
| افزون بر آن، [[خداوند]] تمام [[کمالات]] را به شکل مطلق و بینهایت و به صورت ذاتی دارد، اما کمالات انسان معصوم هرگز ذاتی و استقلالی نیست و از منبع و منشأ دیگری گرفته شده است؛ به تعبیر [[فلسفی]]، خداوند واجبالوجود بالذات است و تمام کمالات را نیز بالذات دارد، اما انسان معصوم همانند دیگر [[انسانها]] ممکنالوجود است و همه کمالاتش، از جمله عصمت را بالغیر دارد؛ از این رو، مرتبه انسان بودنش محفوظ است و در رتبه خداگونه به هیچ وجه قرار نمیگیرد. گرچه انسانهای [[معصوم]] نزدیکترین [[انسانها]] به [[خدا]] و [[بنده]] برگزیده [[حق]] هستند، اما با [[حفظ]] مرتبه [[انسانی]] خود. چنانکه [[قرآن]] از زبان [[پیامبر]]{{صل}} میگوید: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا}}<ref>«بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است؛ پس هر کس به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته کند و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.</ref>.
| |
| | |
| از این رو، [[معصومان]] با حفظ تمام مراتب بشری و [[بندگی خدا]] به درجه [[برگزیدگی]] رسیدهاند و یکی از ویژگیهای آنان [[عصمت]] است که لطفی از سوی خدا به آنهاست. بنابراین، عصمت هیچگونه الوهیتی را به دنبال نخواهد داشت<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۰.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه پنجم: تنافی عصمت با اصل ثواب و عقاب ====
| |
| با توجه به اینکه ملاک ثواب و عقاب [[اختیار]] [[آدمی]] است؛ [[انسان]] معصوم که عمری را بدون اختیار و بر اساس [[امداد]] و [[اراده خداوند]] در [[طاعت]] و بندگی خدا سپری کرده است، شایسته هیچگونه [[پاداش]] و ثوابی نخواهد بود؛ زیرا عصمت هرگونه ثواب و عقاب را از بین خواهد برد؛ بنابراین، عصمت با اصل ثواب و عقاب سازگار نیست<ref>ر.ک: حسن حنفی، من العقیدة إلی الثورة، ج۴، ص۱۸۸.</ref>.
| |
| | |
| '''نقد و نظر'''
| |
| | |
| ریشه این [[شبهه]] همان جبرانگاری نظریه عصمت است. در پاسخ به شبهه یاد شده گفته شد که عصمت داشتن کسی به معنای [[سلب اختیار]] از او نیست و عصمت هیچگونه ناسازگاری با [[اختیار انسان]] ندارد و عاصم دانستن [[خداوند]] یا دخیل بودن [[لطف الهی]] در پیدایش عصمت هرگز به معنای [[نفی]] اختیار از [[انسان]] معصوم نیست. چنانکه قبلاً نیز گفته شد، [[آیات]] و [[روایات]] نشان میدهند که [[پیامبران]] نیز [[مکلف]] به [[تکالیف الهی]] هستند.
| |
| | |
| [[قرآن کریم]] از زبان [[پیامبر]]{{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ}}<ref>«بگو: اگر برای (خداوند) بخشنده فرزندی باشد من نخستین پرستنده (ی اوی) ام» سوره زخرف، آیه ۸۱.</ref> و {{متن قرآن|أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ}}<ref>«که او را شریکی نیست و به این فرمان یافتهام و من نخستین مسلمانم» سوره انعام، آیه ۱۶۳.</ref>. همچنین، [[خداوند]] درباره او میفرماید: {{متن قرآن|وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ}}<ref>«و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.</ref>.
| |
| | |
| بنابراین، همه [[کارهای نیک]] او استحقاق ثواب را دارد و خداوند در [[قرآن]] بهترین [[پاداشها]] را به پیامبر خود [[وعده]] داده است و این نشان از مکلف بودن وی دارد: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ}}<ref>«و بیگمان تو را پاداشی بیپایان است» سوره قلم، آیه ۳.</ref> یا درباره [[حضرت داود]] {{ع}} میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ}}<ref>«آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.</ref>. پس، آیا عاقلانه است که خداوند بهترین پاداشها را به کسانی بدهد که در [[پرهیز از گناه]] و [[معصیت]] ([[عصمت]]) هیچ اختیاری از خود ندارند، اما کسانی با داشتن [[اختیار]] گرفتار انواع [[گناهان]] شوند و در نتیجه، به [[کیفر الهی]] دچار آیند؟ این موضوع با [[حکمت]] و [[عدل خداوند]] سازگار نخواهد بود<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۱.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه ششم: [[غلوآمیز]] بودن نظریه عصمت ====
| |
| اعتقاد به عصمت کبری و مطلق درباره [[انبیا]] و [[امامان]]، با توضیحاتی که گذشت، نوعی غلوگرایی درباره آنهاست؛ به دیگر سخن، در [[نظریه]] عصمت مطلق، [[معصومان]] بسیار فراتر از [[شأن]] و جایگاه خود قرار داده میشوند و درباره آنها بسیار اغراق میشود؛ در حالیکه غلوگرایی و [[غالیان]] در [[آموزههای دینی]] و از زبان [[پیشوایان دین]] [[لعن]] و طرد شدهاند؛ از این رو، [[اثبات عصمت]] برای معصومان [[غلو]] را به همراه دارد و این شایسته نیست<ref>ر.ک: انور الباز، عصمة الائمة عند الشیعة، ص۱۸۹: {{عربی|"القول بعصمة الأئمة قد دفعهم إلى الغلو في الأئمة و تقديسهم لدرجة الشرك بالله، و وضعهم في مكانة من لا يسأل عما يفعل"}}.</ref>.
| |
| | |
| '''نقد و نظر'''
| |
| | |
| در نقد این [[شبهه]] باید گفت: هنگامی که [[عصمت]] مستندات [[عقلی]] و [[قرآنی]] و [[حدیثی]] دارد و [[تاریخ]] [[زندگی]] [[انبیا]] و [[ائمه اطهار]]{{عم}} نیز به عصمت آنان [[گواهی]] میدهد، دیگر [[غلو]] و اغراق گویی در میان نخواهد بود. اگر این نظریه مستندی نداشت و شواهد [[تاریخی]]، آن را [[تأیید]] نمیکرد و بدون هیچگونه دلیلی آن را برای کسی در نظر میگرفتیم، میشد آن را غلوگرایی خواند.
| |
| | |
| اگر منظور شبهه افکنان غلو اصطلاحی باشد؛ یعنی انسانهای [[معصوم]] [[خدا]] تلقی شدهاند، بطلان آن روشنتر است؛ زیرا ما، [[معصومان]]{{عم}} را خدا نمیدانیم، بلکه آنان را انسانهای وارستهای میدانیم که از طرف خدا برگزیده شدهاند و دارای ویژگی عصمتاند. خود معصومان نیز با غالیانی که آنها را خدا قلمداد میکردند، [[مبارزه]] سرسختانهای داشتند و بارها بر این نکته تکیه مینمودند: ما را [[معبود]] و خدا ندانید و [[بنده]] خدا بدانید و درباره [[فضایل]] ما هرچه خواستید بگویید<ref>{{متن حدیث|نزھونا عن الربوبیة و قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ}}، رجب البُرسی، مشارق انوار الیقین، ص۱۰۱.</ref>. این سخن نشان میدهد که عصمت آنان و نیز پرداختن به آن هیچگونه غلو ـ چه اصطلاحی و چه غیر اصطلاحی ـ را به همراه نخواهد داشت<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۳.</ref>.
| |
| | |
| به عبارت دیگر این شبهه را میتوان چنین تقریر کرده و پاسخ داد
| |
| غلو در [[انبیا]] و [[امامان]]{{عم}} به واسطه چند چیز است:
| |
| # قائل شدن به اُلوهیت آنها؛
| |
| # [[شریک]] قرار دادن آنها برای [[خداوند]] در [[عبودیت]]، مثل [[خلق]] کردن و [[رازق]] بودن؛
| |
| # [[حلول]] خداوند در آنها یا [[اتحاد]] با آنها؛
| |
| # [[علم]] [[غیب مطلق]] بدون [[وحی]] و [[الهام]]؛
| |
| # قائل به اینکه امامان همان انبیا هستند؛
| |
| # [[تناسخ]] [[ارواح]] بعضی در بعضی؛
| |
| # قول به [[بینیازی]] از [[تکالیف]] به واسطه [[معرفت]] آنها.
| |
| | |
| قول به هر یک از اینان به دلالت [[عقل]] و [[قرآن]] و [[روایات]]، [[کفر]] و [[الحاد]] است و خود [[ائمه اطهار]] از [[غلات]] [[تبری]] جسته و آنان را [[کافر]] دانستهاند و حتی به [[قتل]] آنان [[حکم]] دادند و فرمودند: [[جوانان]] خود را از غلات برحذر کنید؛ زیرا غلات بدترین خلق [[خدا]] هستند؛ چون [[عظمت خدا]] را تحقیر و [[ربوبیت]] را برای [[بندگان خدا]] ادعا میکنند و نیز فرمودهاند غلات از [[یهود]] و [[نصاری]] و [[مجوس]] بدترند<ref>امالی طوسی، ص۶۵۰؛ بحارالأنوار، ج۲۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ العصمة، ص۴۲.</ref>.
| |
| | |
| با توجه به [[کلام]] فوق اسناد عصمت به انبیا و امامان با هیچیک از بندهای هفتگانه غلو سازگاری ندارد، چون:
| |
| # '''اولاً'''، عصمت به [[ضرورت]] عقل، لازمه وجود انبیا و امامان است و اسناد آن به [[معصومین]] هیچگونه محال ذاتی و وقوعی را در بر ندارد.
| |
| # '''ثانیاً'''، علاوه بر عقل، [[خداوند متعال]] انبیا و امامان را [[معصوم]] دانسته است و آن را موهبت خود برای آنها معرفی کرده، مثل [[آیه تطهیر]] و این موضوع موجب [[مدح]] و [[ستایش]] و [[برتری]] آنهاست.
| |
| # '''ثالثاً'''، عصمت در عمل دارای مراتب و درجاتی است و چه بسا انسانهای معمولی به بعضی از مراتب عصمت نائل شوند. شاید مستشکل هم در طول عمرش نسبت به بعضی از [[گناهان]] [[معصوم]] باشد و حتی [[فکر]] آن [[گناه]] را در سر نپروراند؛ لذا [[عصمت عملی]] را، هم [[عقل]] و هم [[قرآن]]، برای عموم [[مردم]] ممکن میدانند و اختصاص به شخص یا گروه خاصی ندارد.
| |
| # '''رابعاً'''، فقط [[عصمت علمی]] مختص به [[انبیا]] و [[امامان]] است که با [[وحی]] و [[الهام الهی]] است. البته این عصمت علمی [[غیب مطلق]] نیست، بلکه به [[اذن]] [[خداوند تعالی]] به وسیله وحی یا [[الهام]] انجام میگیرد و اسناد [[غلو]] به کسانی که [[عصمت]] را به انبیا و امامان نسبت میدهند، [[انکار]] قرآن و [[روایات]] مسلّم است؛ لذا إسناد عصمت به انبیا و امامان را باید عین [[حقیقت]] و از [[ضروریات دین]] و [[مذهب]] شمرد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۵۹.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه هفتم: [[خطا]] در فهم [[کلام]] معصوم موجب بیاثری عصمت ====
| |
| [[انسانها]] با توجه به ویژگیهای [[ذهنی]] و ادراکی متفاوت در موارد گوناگونی در فهم و [[ادراک]] خویش، دچار خطا و [[لغزش]] میشوند. فهم [[آموزههای دینی]] و سخنان و گفتههای [[پیشوایان دین]] نیز از این قاعده مستثنا نیست. بنابراین، هنگامی که انسانها در فهم و [[درک]] و [[تفسیر]] کلام و حتی [[رفتار]] معصومان دچار خطا میشوند، عصمت آنان خود به خود فایدهاش را از دست میدهد و اهدافی که بر آن مترتب بوده است، محقق نمیشود. چه بسا در اینجا بر این نکته نیز تأکید شود که آنچه ما از سخنان [[معصوم]] میفهمیم، از ظاهر [[کلام]] آنان برمیآید و این در حالی است که ظواهر، [[قاطع]] و یقینآور نیست؛ از این رو، حتی اگر [[عصمت مطلق]] [[معصومان]] به [[اثبات]] برسد، فایدهای نخواهد داشت؛ زیرا [[فهم]] ما غیر [[معصومانه]] است و [[عصمت]] آنان به فهم ما سرایت نخواهد کرد<ref>ر.ک: طرح نیازسنجی و پژوهشی در ۱۵ کشور و شبههشناسی، (معاونت پژوهش مرکز جهانی علوم اسلامی)، ج۱ ـ ۲، ص۲۷۹.</ref>.
| |
| | |
| '''نقد و نظر'''
| |
| # در نقد این [[شبهه]] باید گفت: [[انسان]] معصوم علاوه بر [[هدایت]] و [[رهبری جامعه]] بشری [[شئون]] گوناگون و گستردهای دارد و تبیین و [[تبلیغ]] و [[تفسیر دین]] [[خدا]] یکی از آنهاست. پس، فایده و اهداف مترتب بر عصمت فقط شامل این موارد نیست که با منتفی شدن آن، عصمت را بیفایده بخوانیم؛ از این رو، برای باقی ماندن [[دین]] و مصونیت از [[تحریف]]، وجود منبعی [[مصون از تحریف]] و وجود روش و معیاری استاندارد برای [[فهم دین]] که مصونیت داشته باشد [[ضرورت]] دارد.
| |
| # [[سخن]] یک گوینده از سه حالت خارج نیست:
| |
| ## گاه صریح و روشن است؛ به گونهای که هیچگونه تأویلی را نمیپذیرد. این قسم را اصطلاحاً در [[علم اصول]] «[[نص]]» میگویند.
| |
| ## به گونهای است که به صورت متعارف و در عرفِ [[اهل]] آن زبان، معنای معینی از آن فهمیده میشود و در صورتی که معنای دیگری از آن [[اراده]] شود، کسی نمیپذیرد. این نوع سخن را به اصطلاح «ظواهر» گویند.
| |
| ## گاهی نیز سخن [[تفاسیر]] گوناگونی برمیدارد و میتوان آن را بر چند معنا حمل کرد. مخاطبان در فهم معنای اینگونه از سخنان دچار سردرگمی میشوند و حتما باید قرینهای وجود داشته باشد تا معنای معینی از آن فهمیده شود. اینگونه سخنان را به اصطلاح «مُجمَل» و نیازمند «مُبیِّن» میخوانند.
| |
| | |
| روش همه [[خردمندان]] در فهم معنای یک سخن، [[اعتماد]] بر مفاد «[[نصّ]]» و «[[ظواهر]]» است؛ زیرا اگر بر معنایی که یک سخن به صورت صریح و روشن آن را بیان میکند یا ظهور در آن دارد [[اعتماد]] نشود، [[نظام جامعه]] و [[روابط]] گوناگون [[اجتماعی]] کاملاً دچار اختلال میشود و سنگ روی سنگ بند نمیشود. اغلب سخنان ایراد شده از نوع «[[نص]]» و «ظواهر» است. در مواردی هم که سخنان مجمل باشد، اغلب قراینی یافت میشود و منظور گوینده را روشن میکند وگرنه حمل بر [[اجمال]] میشود و سخن ارزشی نخواهد داشت.
| |
| | |
| تمام مذاکرات مهم [[سیاسی]] بین هیئتهای عالیرتبه [[دیپلماسی]]، قراردادهای مهم [[اقتصادی]] و [[امنیتی]]، تمام قطعنامههای تصویب شده در شورای [[امنیت]] و [[سازمان]] [[ملل]] و مراکز سیاسی و [[فرهنگی]] بینالمللی و داخلی در تمام رشتههای گوناگون، اعم از حوزوی و دانشگاهی و تمام مراکز [[آموزشی]]، تمام [[قوانین]] مدون در کشورها مربوط به [[قضاوت]] و ادعاها و اقرارهای اشخاص [[حقیقی]] و [[حقوقی]] در [[دادگاه]]، حتی گفتوگوهای دوستانه و [[خانوادگی]] و هزاران مورد دیگر، همه و همه از این آبشخور سرچشمه میگیرد، به گونهای که سخن یا صریح و نص است و یا جزء ظواهر که بیشک براساس [[منطق]] [[زبان]] و معیارهای منطقی و اصولی از قبیل ظهور الفاظ، دلالتهای [[کلام]]، فضای طرح سخن، نمیتوان در برداشت مطلب از متن کلام تردید کرد. از طرفی، ساز و کار [[تعلیم و تعلم]] در تمام مراکز آموزشی بر همین مبنا [[استوار]] است و در علوم انسانی، نظیر: [[فقه]]، [[حقوق]]، [[اقتصاد]]، [[سیاست]] و دیگر [[علوم]]، مانند: پزشکی، ریاضی، شیمی و فیزیک همین روش دنبال میشود و اساساً ارتباط و مفاهمه بین همه ملتهای [[جهان]] با اعتماد بر [[نصوص]]، ظواهر و یا قرینهها انجام میشود.
| |
| | |
| بنابراین، از آنجا که [[معصومان]] نیز در [[مقام]] گفتوگو بر اساس همان روش [[عرفی]] و عقلایی سخن میگویند، [[فهم]] سخنان صریح و ظواهر کلام آنها با هیچ مشکلی مواجه نمیشود. بنابراین، در رساندن [[پیام الهی]] و نیز تمام [[شئون]] [[رسالت]] و [[امامت]] هم شخص [[معصوم]] و هم [[سخن معصوم]] وجودش لازم و ضروری است تا [[هدف]] و غرض [[الهی]] تحقق یابد و نقض غرض لازم نیاید و سازوکار [[هدایت]] به والاترین شکل و زیباترین شیوه در [[اختیار]] همه قرار گیرد و همه از آن بهرمند شوند؛ در این صورت است که پیروی از معصوم و سخنان وی بر همه لازم میشود. از این روست که وجود [[انسان]] معصوم در تمام دورهها [[ضرورت]] مییابد، آنچنانکه در [[حدیث]] آمده است: اگر [[زمین]] یک لحظه بدون [[حجت]] و [[امام]] معصومی که هدایت [[بشر]] را از سوی [[خداوند]] به عهده دارد بماند، فرو میریزد و از بین میرود<ref>{{متن حدیث|لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ}}، الکافی، ج۱، ص۱۷۹، کتاب الحجة، باب ۵، ج۱۰.</ref>؛ از اینرو، هم وجود معصوم لازم و ضروری است و هم سخن [[معصومانه]] آنان ضروری و هر کدام فایدههای بیشماری دارند که [[جامعه بشری]] نباید از آن بیبهره باشد<ref>[[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|عصمت ضرورت و آثار]]، ص۲۱۴.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه هشتم: [[عصمت]] و [[تبعیض]] ====
| |
| اگر [[علم ویژه]]، [[تأیید]] و [[توفیق الهی]] دیگران را هم در بر میگرفت، آنان نیز میتوانستند به [[مقام عصمت]] برسند. آیا این [[تبعیض]] نیست؟
| |
| | |
| در پاسخ باید گفت: [[خداوند متعال]]، همه [[انسانها]] را بر پایه [[فطرت]] توحیدی [[آفریده]] است: {{متن قرآن|فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا}}<ref>«بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.</ref> و تشخیص [[فجور]] و [[تقوا]] را به همگان [[الهام]] فرموده است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref>، ولی برخی از [[انسانها]]، همین [[فطرت]] را در میان گلولای [[شهوت]] و [[غضب]] [[دفن]] میکند: {{متن قرآن|وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا}}<ref>«و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.</ref>. و برخی دیگر به ندای [[فطرت]] پاسخ مثبت میدهند و نفس را [[تزکیه]] میکنند: {{متن قرآن|قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا}}<ref>«بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.</ref>؛ [[خداوند متعال]] نیز، بر پایه [[قانون]] کلّی {{متن قرآن|لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ}}<ref>«اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.</ref> به پاسخ مثبت این گروه، اجر مضاعف داده و آن گروه را به خودشان وا میگذارد. این [[اجر]]، با [[میزان]] [[صداقت]] در پاسخگویی به ندای [[فطرت]] هماهنگ است، بدینگونه که هر کسی، در پاسخ گفتن صادقتر باشد، [[اجر]] بیشتری خواهد یافت؛ تا جایی که [[اجر]] برخی به [[صورت]]"[[روحالقدس]]" بروز میکند<ref>ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۵۶.</ref>.
| |
| | |
| [[خداوند متعال]]، چون با [[علم]] بیپایان خود، از چگونگی پاسخگویی [[انسانها]] [[آگاهی]] داشت و میدانست که هر کس با [[اراده]] خود چه پاسخی خواهد داد و [[میزان]] [[صداقت]] او در پاسخ مثبت چیست، این [[اجر]] را در [[آغاز آفرینش]] و پیش از عمل، به [[انبیا]] و [[ائمه]] {{عم}} عنایت کرده است، در حالی که به دیگران چنین عنایتی نکرده است.
| |
| | |
| این مطلب در [[دعای ندبه]] اینگونه آمده است: "اولیایی که آنان را برای خودت و دینت برگزیدی و برای آنان [[نعمت]] فراوان بیزوال در نظر گرفتی. لکن زمانی این [[نعمت]] بیزوال را برای آنان در نظر گرفتی که با آنان شرط کردی که در این دنیای [[پست]] و در مقابل زیورها و نمایشهای آن، [[زهد]] و [[پارسایی]] پیش گیرند. آنها نیز این شرط و [[پیمان]] را پذیرفتند و تو (از قبل) میدانستی که آنها به [[پیمان]] [[وفا]] خواهند کرد. از این رو آنان را قبول کردی و به خویش نزدیک گرداندی، نامی بلند و ستایشی ارجمند به آنان تقدیم داشتی. فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادی، با [[وحی]] خود گرامیشان داشتی، با بذل [[دانش]] ویژه خود، از آنان [[پذیرایی]] کردی، آنان را وسیله رسیدن به خودت و ابزار دستیابی به بهشتت قراردادی"<ref>{{متن حدیث|أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ، الَّذِي لا زَوالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ، وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّرْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّناءَ الْجَلِيَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ، وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ، وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِيعَةَ إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلى رِضْوانِكَ...}}، مزار کبیر ابن مشهدی، ص 574.</ref>.
| |
| | |
| گفتنی است، همواره حفظ و نگهداری [[نعمت]]، دشوارتر از به دست آوردن آن است؛ بهویژه نعمتی که [[میزان]] خطرپذیری آن زیاد باشد. [[عصمت]]، نعمتی است که با اندکی غفلتی آسیب میبیند؛ از این رو، حفظ و نگهداری آن بیشتر از اصل به دست آوردنش به [[مجاهده]]، تلاش و جدّیت [[نیاز]] دارد<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص۶۲-۶۴.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه نهم: تردید انبیاء در وحی ====
| |
| [[ادراک]] [[وحی]]، ادراکی است [[یقینی]] و بیشک و [[شبهه]]، حال ممکن است گفته شود پس چرا [[خداوند]]، خبر از [[شک و تردید]] [[انبیا]] در وحی میدهد؛ آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ}}<ref>«تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفتهاند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که میخواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمیشود» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.</ref>.
| |
| | |
| برای روشنتر شدن شبهه پیشگفته و نحوه برداشت آن از [[آیه شریفه]]، [[سخن]] یکی از نویسندگان را در این زمینه [[نقل]] میکنیم: عموماً این [[آیه]] را چنین معنی کردهاند که [[پیامبران]] از [[ایمان آوردن]] [[قوم]] خود نا [[امید]] شده و [[اطمینان]] یافته بودند که قومشان ایشان را [[دروغگو]] پنداشتهاند<ref>معنای مشهوری که مؤلف کتاب برای آیه ذکر میکنند، با قرائت غیر مشهور (کُذِّبوا) تناسب دارد.</ref> و در چنین حالی بود که [[نصرت]] [[الهی]] در رسید. این [[تفسیر]] رایجی است و با [[اعتقادات]] [[عامه]] در باب انبیا نیز موافقت دارد. امّا این آیه به نحو دیگری هم قرائت و معنی شده و پارهای [[روایات]] نیز در [[تأیید]] این معنی آمده است. معنای دوّم این است: پیامبران خود به [[راستی]] دچار تردید شدند و با خود گفتند که مبادا به ما [[دروغ]] گفتهاند، مبادا ما به غلط پنداشتهایم که [[فرشتگان]] از جانب خداوند [[وعده]] راستین [[نصرت]] را آوردند، در حالی که شاید نه فرشتگان، که [[شیاطین]] بودهاند که به ما وعدههای دروغین تلقین کردهاند...<ref>حکمت و معیشت، دفتر نخست، ص۴۰۲-۴۰۳.</ref>. در خصوص [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} نیز [[آیات]] فراوانی داریم که ایشان را از [[شک و تردید]] [[نهی]] میکنند<ref>ر.ک: {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچگاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آل عمران، آیه ۶۰؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ {{متن قرآن|فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ}} «پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ}} «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم» سوره سجده، آیه ۲۳.</ref> و روشن است که نهی از چیزی، دلالت بر حصول آن و یا لااقل احتمال حصول آن دارد.
| |
| | |
| همچنین میبینیم که برخی از [[آیات قرآن کریم]]، برای رفع [[شک و تردید]] [[پیامبر]] {{صل}}، حضرت را به مراجعه به [[اهل کتاب]] و [[پرسش]] از آنها فرا میخواند. به عنوان نمونه، در [[آیه]] ۹۴ از [[سوره یونس]]<ref>همچنین ر.ک: {{متن قرآن|أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.</ref> میفرماید: {{متن قرآن|فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}}<ref>«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.</ref>.
| |
| | |
| حال با توجه به تصریحات [[قرآن کریم]] در این مورد، چگونه میتوان گفت که [[ادراک]] [[وحی]]، ادراکی [[خطاناپذیر]] و غیر قابل [[شک]] است؟ بلکه آنگونه که از این [[آیات]] و نظایر آنها استفاده میشود، [[انبیا]] هم، در [[الهی]] بودن مطالبی که به آنها [[القاء]] میشده، [[شک و تردید]] میکردند. هر چند، [[خداوند]] کریم به کمک راهها و وسایلی که در [[اختیار]] آنها قرار میداد شک و دودلی آنها را برطرف کرده، آنها را از صحت و [[درستی]] وحی و الهی بودن آن مطمئن مینمود.
| |
| | |
| '''پاسخ:'''
| |
| | |
| بررسی [[آیه]] ۱۱۰ [[سوره یوسف]]: نخست لازم است اشارهای به [[قرائات]] و احتمالات مختلف آیه داشته باشیم<ref>ر.ک: تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. کلمه {{متن قرآن|كُذِبُوا}} در قرائت مشهور به صورت مجهول و ثلاثی مجرّد است و معنایش این میشود که "به آنها [[دروغ]] گفته شد". برخی دیگر آن را به صورت مجهول امّا همراه با تشدید قرائت کردهاند (کُذّبوا). طبق این قرائت، معنای این کلمه که از باب تفعیل است، چنین خواهد شد: "آنها را [[دروغگو]] پنداشتند". قرائت سومی نیز در آیه وجود دارد که البته قرائت شاذّ و نادری است و آن این است که این کلمه را به صورت معلوم قرائت کردهاند (کَذّبوا)؛ یعنی: "دروغ گفتند".
| |
| | |
| همچنین، در [[آیه شریفه]] چند ضمیر وجود دارد که میتوان برای آنها مرجعهای مختلفی در نظر گرفت. با ضمیمه کردن قرائات مختلف احتمالات مربوط به ضمایر، درباره معنای آیه احتمالات بسیار زیادی مطرح میشود که برای [[احتراز]] از طولانی شدن بحث، تنها به بررسی قرائت مشهور میپردازیم.
| |
| | |
| [[مرجع]] ضمیر در {{متن قرآن|ظَنُّوا}} یا "[[پیامبران]]" است و یا "[[مردم]]". در هر صورت، همین دو احتمال در ضمیر "کُذِبوا" نیز داده میشود. تا اینجا چهار احتمال در [[آیه شریفه]] وجود دارد که به عنوان مثال، بر اساس یکی از احتمالات. معنای [[آیه]] چنین میشود: "[[مردم]] [[گمان]] کردند که به [[پیامبران]] [[دروغ]] گفته شده است".
| |
| | |
| در هر کدام از چهار وجه مذکور، در اینکه چه کسی [[دروغ]] گفته است (شخص [[دروغگو]] کیست) نیز احتمالات مختلفی وجود دارد؛ از جمله: پیامبران، عموم مردم، [[ملائکه]] و خصوص ایمانآورندگان به پیامبران. از ضرب چهار احتمال اخیر در چهار وجه قبلی، شانزده صورت حاصل میشود که البته برخی از این احتمالات معنای روشنی ندارند و کسی هم در [[تفسیر آیه]] شریفه، آنها را مطرح نکرده است. اینک تنها به ذکر چند احتمالی که درباره آیه گفته شده، بسنده میکنیم:
| |
| # "مردم" گمان کردند که "پیامبران" به "آنها" دروغ گفتهاند<ref>تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ المیزان، ج۱۱، ص۲۷۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. برخی از [[روایات]] وارد شده در این باب، این وجه را [[تأیید]] میکنند<ref>ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۰.</ref>.
| |
| # "مردم" گمان کردند که "ملائکه" به "پیامبرانشان" دروغ گفتهاند. این وجهی است که مترجم [[تفسیر المیزان]] از [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] برداشت نمودهاند<ref>ر. ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۸۰.</ref>. هر چند به نظر میرسد که نظر مرحوم علامه، همان وجه نخست باشد.
| |
| # "پیامبران" گمان (یا [[یقین]]) کردند که "مردم" به "آنها" دروغ گفتهاند<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>؛ یعنی، کار به جایی رسید که پیامبران از [[ایمان آوردن]] قومشان [[ناامید]] شده. گمان (یا یقین) پیدا کردند که حتی همان عده قلیلی که در ظاهر به آنها [[ایمان]] آوردهاند، به آنان دروغ گفتهاند.
| |
| # "پیامبران" گمان کردند که "ملائکه" به "آنها" دروغ گفتهاند<ref>ر.ک: شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>.
| |
| # "پیامبران" گمان کردند که "خود" به "خویشتن" دروغ گفتهاند؛ یعنی، [[انبیا]]، فرا رسیدن نصرت الهی را مرتباً با خویشتن زمزمه کرده و برای تسکین [[قلب]] و [[تحمل]] [[مشکلات]] و مرارتها به خود [[وعده]] نصرت الهی را میدادند. اما در فرا رسیدن نصرت الهی آنقدر تأخیر افتاد که از [[یاری]] [[خداوند]] در این [[دنیا]] [[مأیوس]] شده، به خود گفتند که خداوند در این دنیا ما را یاری نخواهد کرد<ref>الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.</ref>.
| |
| | |
| در بین این پنج احتمال، تنها احتمال چهارم است که میتواند مورد تمسّک صاحبان این [[شبهه]] قرار گیرد. ولی به موجب {{عربی|القران يفسر بعضه بعضاً}} برای ترجیح یک احتمال از بین احتمالات مختلف، علاوه بر قراین موجود در [[آیه]]، باید [[آیات]] دیگر [[قرآن]] را نیز مدّ نظر قرار داد. بنابراین، با توجه به ادلّه محکم [[نقلی]] و همچنین [[عقلی]] که بر عدم [[شک]] [[پیامبران]] در [[الهی بودن وحی]] دلالت میکنند، احتمال چهارم مردود خواهد بود. امّا اینکه از بین چهار احتمال دیگر، کدام احتمال بر وجوه دیگر ترجیح دارد، در موضوع بحث ما دخالتی ندارد.
| |
| | |
| بررسی آیه ۹۴ [[سوره یونس]]: این آیه نیز هیچگونه دلالتی بر [[شک و تردید]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} در [[پیام الهی]] ندارد. برای توضیح بیشتر، لازم است به چند معنا از معانی متعدّدی که در کتب [[تفسیر]] برای [[آیه شریفه]] بیان شده، توجه کرد:
| |
| # این گونه آیات، در مقام تأکید بر [[حقانیّت]] و [[درستی]] [[معارف]] و دستوراتی است که از ناحیه [[پیامبر]] {{صل}} به [[مردم]] [[ابلاغ]] میشود. و برای بیان این مطلب است که هیچگونه شک و تردیدی در حقانیت [[قرآن کریم]] و محتوای آن راه ندارد. به بیان دیگر، هر چند مخاطب این آیه پیامبر گرامی اسلام {{صل}} است؛ امّا در [[حقیقت]]، این گونه خطابها از قبیل {{عربی|اياك اعني و اسمعي يا جاره}}<ref>این جمله ضربالمثلی است در زبان عربی و تقریباً معادل با این ضربالمثل فارسی است که «در! به تو میگویم، دیوار! تو بشنو». برای آشنایی با چگونگی پیدایش این ضربالمثل ر. ک: مجمع البحرین، ج۳، ص۲۵۲، ماده «جور».</ref> است<ref>الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸؛ آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۵۷؛ قرآنشناسی، ج۱، ص۱۹۴.</ref>. چنانکه در برخی از [[روایات]] به این مطلب اشاره شده است<ref>ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۷۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۱.</ref>. یعنی افرادی را که ممکن است در [[الهی]] بودن و حقانیّت [[قرآن کریم]] تردیدی داشته باشند، مخاطب قرار داده، میفرماید: برای برطرف شدن [[شک]] و تردیدتان، میتوانید با مراجعه به علمای [[اهل کتاب]] درباره حقانیّت شدن مطالبی که [[پیامبر]] میگوید [[تحقیق]] نموده، به صحّت و [[درستی]] آن پی ببرید. بنابراین، [[آیه]] مذکور هیچ گونه دلالتی بر [[شک و تردید]] پیامبر نسبت به الهی بودن [[قرآن]] ندارد. [[شاهد]] این مدعا آن است که در چند آیه بعد، از همین [[سوره]]، [[خداوند]] خطاب به پیامبر {{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم..». سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref>. بدین ترتیب خداوند بر اطمینان قلبی و [[استواری]] پیامبر خود، صحه میگذارد<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۷۰.</ref>. علاوه بر اینکه، بر اساس شواهد [[تاریخی]] و [[روایات]] [[ائمه اطهار]] {{ع}} پیامبر بعد از نزول این آیه از کسی درباره قرآن و حقانیّت آن سؤالی ننمودند. و خود حضرت هنگام نزول این [[آیه شریفه]]، برای رفع این [[شبهه]] که شاید مخاطب این آیه، ایشان باشند، فرمودند: {{متن حدیث|لَا أَشُكُّ وَ لَا أَسْأَلُ َ بَلْ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ}}. کنایه از اینکه مخاطب واقعی این آیه من نیستم<ref>الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۷۷.</ref>.
| |
| # این آیه در مقام بیان [[علم]] و [[آگاهی]] علمای اهل کتاب، نسبت به حقانیت [[قرآن]] و [[نبوت]] [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} است؛ یعنی تأکیدی است بر این [[حقیقت]] که: {{متن قرآن|يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ}}<ref>«او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.</ref>. بدین معنا که علمای اهل کتاب، همان گونه که شخص پیامبر {{صل}} را میشناسند، به حقانیت و صحت مطالب قرآن کریم و نبوت آن حضرت نیز آگاهند. از این رو بر فرض، حتی اگر [[رسول الله]] {{صل}} هم نسبت به حقانیت قرآن و [[نبوت]] خویش شکی داشته باشد، علمای [[اهل کتاب]] هیچگونه [[شک]] و تردیدی نسبت به این مسأله ندارند<ref>الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref>.
| |
| # در [[آیه]] مورد نظر، [[خداوند]] کریم در صدد بیان این معناست که در حقانیت مطالب و معارفی که در این [[سوره]] به [[پیامبر]] [[القا]] شده، هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد و [[دلایل]] متعددی بر صحت آن [[گواهی]] میدهند؛ زیرا نه تنها سخن پیامبر [[دلیل]] حقانیت آن است ـ چون {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۴.</ref> ـ بلکه حتی علمای اهل کتاب هم نمیتوانند مطالب این سوره را [[انکار]] کنند؛ زیرا آنها، گو اینکه بعضی از مطالب [[تورات]] و [[انجیل]] را که در مورد [[پیامبر گرامی اسلام]] {{صل}} است انکار کرده و آنها را [[تحریف]] نمودهاند، اما در مورد سرگذشت پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده است، [[اتفاق نظر]] دارند.
| |
| | |
| روشن است که در این رهیافت، آیه مورد نظر، مربوط به مطالب همین [[سوره یونس]] است و نه کل مطالب [[قرآن کریم]]. [[گواه]] این ادعا آن است که سرگذشت همه پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده، مورد اتفاق [[مسیحیت]] و [[یهودیت]] است. امّا سرگذشت بعضی از [[پیامبران]]، مانند [[شعیب]] و [[مسیح]]، که اهل کتاب در مورد آنها توافق ندارند، و یا [[زندگی]] انبیایی همچون [[هود]] و [[صالح]] که در انجیل بیان شده، ولی درتورات ذکری از آنها به میان نیامده، در این سوره مطرح نشده است<ref>المیزان، ج۱۰، ص۱۲۲-۱۲۳.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۱۱۶-۱۲۲.</ref>
| |
| | |
| ==== شبهه دهم: تنافی عصمت با خاتمیت ====
| |
| برخی با ارائه [[تفسیر]] خاصی از خاتمیت، [[عصمت امامان]] را با [[خاتمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} در تعارض میدانند و قول به [[عصمت امام]] را نافی خاتمیت دانسته و میگویند: [[ختم نبوت]] به معنای بی نیازی از [[تفسیر]] [[معصومانه]] [[دین]] است بنابراین [[ضرورت وجود امام]] [[معصوم]] نفی کننده [[ختم نبوت]] است.
| |
| | |
| '''پاسخ:'''
| |
| # اولاً چنین تفسیری از [[خاتمیت]] هیچ مبنا و اساس قابل قبولی ندارد زیرا همان گونه که بحث [[خاتمیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} خواندیم<ref>ر.ک: کتاب معارف و عقائد ۲۴، ص ۲۴۱ و، ص ۲۴۸.</ref> [[ختم نبوت]] به این معناست که بعد از [[رسول خدا]] [[دین]] و [[شریعت]] و [[پیامبری]] نخواهد آمد نه این که [[مردم]] [[نیاز]] به [[دین]] و [[راهنما]] برای [[تبیین]] و [[تفسیر]] صحیح از [[دین]] نداشته باشند. و این معنا از [[خاتمیت]] نه تنها با [[وجود امام]] [[معصوم]] تنافی ندارد بلکه [[امام]] [[معصوم]] مکمل معنای [[خاتمیت]] است یعنی: [[ختم رسالت]] به وسیله استمرار [[هدایت الهی]] توسط [[امامان]] و [[جانشینان]] [[رسول خدا]] تحقق مییابد.
| |
| # ثانیاً [[ادله]] فراوان [[عقلی]] و [[نقلی]] بر اثبات این گونه صفات برای هادیان الهی اقامه شده است.
| |
| | |
| این شبهه به گونهای دیگر نیز پاسخ داده شده است: در [[معصوم]] بودن [[پیامبران الهی]] در میان [[اهل سنت]] و [[شیعه]] اختلافی نیست، زیرا [[پیامبران الهی]] در مقام دریافت [[وحی]] و [[تبلیغ]] آن باید مصون از هرگونه [[خطا]] و اشتباهی باشند؛ در غیر این صورت [[ابلاغ]] [[پیام الهی]] با مشکل مواجه میشود و [[مردم]] نمیتوانند مطمئن باشند که [[پیام الهی]] را به [[درستی]] دریافت کردهاند؛ اما در مورد [[عصمت امامان]] بین [[اهل سنت]] و [[شیعیان]] [[اختلاف]] وجود دارد، چراکه [[اهل سنت]] معتقدند بعد از [[رحلت پیامبر]] همه [[شئون]] آن حضرت از جمله [[عصمت]] ایشان منقطع و با رحلتش معدوم شد، به همین [[دلیل]] [[شیعیان]] را تخطئه کرده و [[اعتقاد]] دارند عصمتی که [[شیعیان]] به [[امامان]] خودشان نسبت میدهند منافات با [[خاتمیت]] [[پیامبر]] دارد، زیرا ختم نشدن [[عصمت پیامبر]] به منزلۀ خاتمه نیافتن [[نبوت]] [[پیامبر]] است. بر همین اساس بعضی از روشن فکران [[دینی]] [[معتقد]] شدند چگونه میشود پس از [[پیامبر خاتم]] کسانی در [[آینده]] و به اتکای [[وحی]] و [[شهود]] سخنانی بگویند که نشانی از آنها در [[قرآن]] و [[سنت نبوی]] نباشد و در عین حال [[تعلیم]] و [[تشریع]] و ایجاب و تحریمشان در رتبه [[وحی نبوی]] بنشیند و [[عصمت]] و [[حجیت]] سخنان پیامبر را پیدا کند و خللی در [[خاتمیت]] [[پیامبر]] ایجاد نشود<ref>پاسخ عبدالکریم سروش به بهمنپور، سایت سروش و نیز آینه اندیشه، شماره۲، ص۸۴؛ محسن کدیور، «قرائت فراموش شده» مجله مدرسه، شماره۳، اردیبهشت۸۵،ص۹۶.</ref>.<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶. </ref>
| |
| | |
| در پاسخ به این اشکال از ادلۀ [[عقلی]] و [[نقلی]] استفاده شده است:
| |
| | |
| ===== ادلۀ [[عقلی]] =====
| |
| # لازمۀ [[عصمت پیامبران]]، نفی [[عصمت]] از دیگران نیست: [[عصمت]] از صفات لازم [[نبوت]] و [[انبیا]] به شمار میآید و به تعبیری لازمۀ [[مقام]] [[انبیا]] است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در [[پیامبران]] نیست. در واقع این عده توهم کردهاند که [[عصمت]] مانند [[نزول وحی]] از صفات خاص و انحصاری [[نبوت]] است، در حالی که آنان ابتدا باید ادعای انحصار [[عصمت]] برای [[پیامبران]] را ثابت کنند و سپس نسبت به [[عصمت]] [[امامان معصوم]] بعد از [[ختم نبوت]] اشکال نمایند<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶. </ref>.
| |
| # [[ضرورت]] وجود [[معصوم]] بعد از [[پیامبر]]: [[ضرورت]] [[بعثت انبیا]] مقتضی [[ضرورت]] [[عصمت امام]] نیز است. به این بیان که [[خداوند]] برای [[راهنمایی]] [[بشر]] از باب [[لطف]] و [[حکمت]] باید هادیانی از جنس [[انسان]] اما [[معصوم]] را به سمت [[مردم]] روانه کند و اگر این ارسال [[معصومانه]] از جانب [[خداوند]] انجام نگیرد موجب میشود [[ابلاغ]] [[پیام]] با [[خطا]] و [[اشتباه]] مواجه شود و این خلاف غرض یعنی [[هدایت]] [[انسانها]] به وسیلۀ [[ابلاغ]] [[پیام الهی]] است. چنین خلافی را میتوان بعد از [[ختم نبوت]] [[پیامبر]] هم مشاهده کرد و آن در صورتی است که بعد از [[پیامبران]] هیچ معصومی وجود نداشته باشد که [[آیین الهی]] را شرح و [[تفسیر]] کند، بنابراین همانطور که [[مسئولیت]] [[ابلاغ]] [[پیام الهی]] به دست معصومی به نام [[پیامبر]] است؛ شرح و [[تفسیر دین]] [[الهی]] هم توسط معصومی به نام [[امام]] محقق میشود<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>.
| |
| # محمد ابن ابی عمیر [[نقل]] میکند روزی از [[هشام بن حکم]] درباره چرایی [[عصمت]] [[امامان معصوم]] سوال کردم، هشام اینگونه پاسخ داد: [[امامان شیعه]]، [[معصوم]] از هر گناهی هستند؛ چراکه سرچشمه [[گناهان]] چند چیز است: [[حرص]]، [[حسد]]، [[شهوت]] و [[غضب]] و هیچیک از این عوامل در [[وجود امام]] راهی ندارد؛ [[امام]] حریص نیست چراکه همۀ [[قدرت]] از جملۀ [[بیت المال]] [[مسلمین]] در [[اختیار]] اوست. [[امام]] [[حسود]] نیست چراکه [[حسادت]] به شخصی غیر از [[امام]] به این معناست که شخص از لحاظ رتبه و [[مقام]] از [[امام]] بالاتر است در حالی که بالاتر از [[مقام امامت]] مقامی وجود ندارد. [[امام]] در [[امور دنیا]] [[خشمگین]] نمیشود؛ زیرا امر امامتی که [[خداوند]] بر عهدۀ [[امامان معصوم]] قرار داده است با [[غضب]] و [[خشم]] آنها [[سازگاری]] ندارد؛ فقط در یکجا چنین ماموریتی با [[غضب]] و [[خشم]] همراه است که آن امر هم فقط برای [[اجرای حدود الهی]] باشد و چنین غضبی نه تنها مورد [[مذمت]] [[الهی]] نیست بلکه [[مدح]] [[الهی]] را هم در پی دارد. [[امام]] [[اسیر]] [[شهوات]] [[دنیوی]] نمیشود، چراکه به خوبی میداند [[شهوات]] و [[لذایذ]] [[دنیوی]] فانی و زود گذر است با این وجود چگونه میتوان قائل شد [[امامان]] اهل [[تشیع]] [[معصوم]] نباشند<ref>الأمالی، ص۵۰۵. </ref>.<ref>ر.ک: [[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|در آستان امامان معصوم]]، ص۱۴۷. </ref>
| |
| | |
| ===== [[ادله]] [[قرآنی]] =====
| |
| # گوهر [[امامت]] مقتضی [[عصمت]]: در [[امامت]] [[امام]]، دو دیدگاه وجود دارد: دیدگاهی که [[معتقد]] است [[امامت]] فقط صرف [[خلافت]] و [[حکومت]] است و دیدگاه دیگری که قائل است [[امامت]] مرتبهای عالی و مافوق [[نبوت]] است، در این پیش فرض [[امامت]] مقتضی و ملازم [[عصمت]] خواهد بود، چراکه وقتی [[نبی]] به خاطر نبوتش دارای [[عصمت]] است، به طریق اولی [[امامت]] که بالاتر از [[نبوت]] است باید جنین صفتی داشته باشد؛ چنانکه در آیۀ {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: «پيمان من به ظالمان نمى رسد.» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> به صراحت [[برتری]] [[مقام امامت]] نسبت به [[نبوت]] مشاهده میشود. [[آیه شریفه]] اعطای [[امامت]] [[حضرت ابراهیم]] را بعد از گذراندن [[امتحان الهی]] ذکر میکند در حالی که که [[حضرت ابراهیم]] قبلا به [[مقام نبوت]] رسیده بود. آن حضرت با رسیدن به [[مقام امامت]] تقاضای اعطای آن به نسلش را میکند که با پاسخ منفی [[خداوند]] مواجه میشود و [[دلیل]] آن را [[خداوند]] صدور [[ظلم]] از نسل حضرت ابراهیم ذکر میکند، بنابراین معلوم میشود [[مقام امامت]] با هر گونه [[ظلم]] و [[گناه]] قابل جمع نیست و دارندۀ آن باید [[معصوم]] باشد.
| |
| # برخی از [[آیات قرآن]] مجید به صراحت بر [[طهارت]] و [[عصمت ائمه]]{{ع}} دلالت دارد آیۀ {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref> از [[آیات]] روشن در این موضوع است. [[ام سلمه]] از [[همسران پیامبر]]{{صل}} [[نقل]] میکند بعد از [[نزول]] آیۀ فوق، [[پیامبر]]{{صل}}، [[علی]]، [[حسن]]، [[حسین]] و [[فاطمه]]{{ع}} را صدا زد و فرمود: «خداوندا! اینها [[خاندان]] و حامیان من میباشند [[رجس]] و [[پلیدی]] را از آنها ببر و از آلودگیها پاکشان فرما»<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ خَاصَّتِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً}}؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۵ صص ۱۹۸ و ۱۲۹.</ref>. در منابع [[اهل سنت]] مشابه همین جریان، از عایشه نیز گزارش شده است<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>.
| |
| | |
| ===== [[روایات]] نبوی =====
| |
| # در روایتی [[ابن عباس]] از [[پیامبر]] [[نقل]] میکند که ایشان فرمودند: "من و [[علی]] و [[حسن]] و [[حسین]] و نه نفر از [[فرزندان]] [[حسین]] [[پاک]] و [[معصوم]] هستیم"<ref>{{متن حدیث| أَنَا وَ عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ}}؛ بحارالانوار، ج۲۵ ص ۲۰۱،۱، ینابیع الموده، ج۲ ص۳۶ </ref>.<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>
| |
| # از [[روایات]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} که مشهور بوده و دلالت بر [[عصمت]] [[معصومین]] میکند [[حدیث ثقلین]] است: {{متن حدیث|إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي اَلثَّقَلَيْنِ وَاحِدٌ مِنْهُمَا أَكْبَرُ مِنَ اَلْآخَرِ كِتَابُ اَللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَى اَلْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي أَلاَ وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ قَالَ اِبْنُ نُمَيْرٍ قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ اَلْأَعْمَشِ قَالَ اُنْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا}}؛ <ref>مسند احمد، ج۳، ص۵۹.</ref>. این [[حدیث]] به صورت متواتر از [[فریقین]] [[نقل]] شده است. در این [[روایت]] [[اهل بیت]] عِدل و همطراز [[قرآن]] قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدا شدنی نیستند و برای [[هدایت]] باید به هر دو تمسک کرد، چراکه در این صورت هرگز [[ضلالت]] و [[گمراهی]] برای شخص وجود نخواهد داشت. روشن است اگر [[عترت]] [[معصوم]] نباشند، هرگز نباید همطراز و عِدل [[قرآن]] شمرده و تأکید شود که تمسک به آن دو [[مصون از خطا]] [[ضلالت]] خواهد بود.
| |
| # در [[روایت]] دیگری [[پیامبر]] در وصف [[امام علی]] و [[امامان]] از [[نسل]] ایشان فرمودند: "آنها برگزیدگان و برجستگان [[خداوند]] هستند و از هر [[گناه]] و خطائی معصومند"<ref> {{متن حدیث|فَإِنَّهُمْ خِيَرَةُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَفْوَتُهُ وَ هُمُ اَلْمَعْصُومُونَ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ}}؛ بحارالانوار، ج۲، ص ۹۱.</ref>. همچنین فرمودند: "دو [[فرشته]]ای که [[اعمال]] [[امیرالمؤمنین]] را مینویسند هیچ گناهی برای حضرت ثبت نکردند"<ref>بحارالانوار، ج۲، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۴. </ref>.
| |
| # در جایی دیگر [[پیامبر]] با اشاره به [[آیه اولی الامر]] مصداق آن را [[امامان]] [[معصومان]] دانسته و [[اطاعت]] دیگران از [[امامان]] را به خاطر [[عصمت]] آنها میداند: {{متن حدیث|إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي اَلْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لاَ يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اَللَّهِ}}<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص ۴۰۶.</ref>.
| |
| # در [[روایت]] دیگری [[پیامبر]] در بیان اوصاف [[اهل بیت]]، [[عصمت]] را یکی از اوصاف اهل بیتش معرفی میکند و میفرماید: "ای [[مردم]]! شما را در مورد [[عترت]] و اهل بیتم به خیر سفارش میکنم، همانا آنان با حقند و [[حق]] با آنهاست و ایشان همان [[ائمه]] [[راشدین]] بعد از من و امینهای [[معصوم]] هستند"<ref>{{متن حدیث|مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ أُوصِيكُمُ اَللَّهَ فِي عِتْرَتِي وَ أَهْلِ بَيْتِي خَيْراً فَإِنَّهُمْ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَهُمْ وَ هُمُ اَلْأَئِمَّةُ اَلرَّاشِدُونَ بَعْدِي وَ اَلْأُمَنَاءُ اَلْمَعْصُومُونَ}}؛ ابوالقاسم قمی رازی، کفایه الاثر، ص۱۰۴.</ref>.
| |
| # میان [[روایات]] نسبت به [[عصمت]] [[معصومین]] حدیث نبوی مشهوری وجود دارد به نام [[حدیث کساء]]، این [[حدیث]] از جمله احادیثی است که مضمونش به صراحت، [[عصمت]] [[معصومین]] را بیان میکند<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>.
| |
| | |
| ===== [[روایات]] [[ائمه]]{{ع}} =====
| |
| #در روایتی [[امام علی]] {{ع}} محدودۀ [[عصمت]] را فراتر از [[پیامبر]]{{صل}} [[تفسیر]] میکند و [[معتقد]] است [[عصمت]] شامل "أولی الأمر" هم میشود: "فقط میبایست از [[خداوند]] و پیغمبرش و [[جانشینان]] او [[اطاعت]] کرد... و اینکه فقط به [[اطاعت]] [[جانشینان]] [[پیغمبر]] [[امر]] فرموده است برای این است که آنان نیز معصومند و [[پاک]] و امر به [[گناه]] نمیکنند"<ref>{{متن حدیث|إِنَّمَا اَلطَّاعَةُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِوُلاَةِ اَلْأَمْرِ ... وَ إِنَّمَا أَمَرَ بِطَاعَةِ أُولِي اَلْأَمْرِ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لاَ يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَتِهِ }}؛ الخصال، ج ۱، ص ۶۶. </ref>. حضرت در جایی دیگر در مورد صفات [[معصومین]] فرمودند "[[خدای تبارک و تعالی]] ما را [[پاکیزه]] نمود و ما را بر خلقش [[گواه]] ساخت و در زمینش [[حجت]] نهاد و ما را همراه [[قرآن]] و [[قرآن]] را همراه ما قرار داد، نه ما از آن جدا شویم و نه او از ما جدا خواهد شد"<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ اَلْقُرْآنِ وَ جَعَلَ اَلْقُرْآنَ مَعَنَا لاَ نُفَارِقُهُ وَ لاَ يُفَارِقُنَا.}}؛ کافی، ج۱، ص۱۹۱.</ref>.
| |
| # [[امام کاظم]]{{ع}} به [[نقل]] از [[امام سجاد]]{{ع}} یکی از مؤلفههای [[امامت]] و [[امام]] را [[عصمت]] ذکر کرده و میفرماید: "[[امام]] از ما [[اهل بیت]] باید [[معصوم]] باشد و [[عصمت]] در ظاهر وجود کسی نیست که مشخص شود به همین [[دلیل]]، [[امام]] باید از طریق [[نص]] مشخص شود"<ref>{{متن حدیث|اَلْإِمَامُ مِنَّا لاَ يَكُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ اَلْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ اَلْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لاَ يَكُونُ إِلاَّ مَنْصُوصاً}}؛ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۳۱۲.</ref>.
| |
| # [[امام صادق]]{{ع}} [[شرط امامت]] [[امام]] را نداشتن هیچگونه گناهی اعم از صغیره و کبیره میداند و تاکید میکند [[توبه از گناه]] نمیتواند شخص را به مرتبه [[امامت]] برساند: "[[امامت]] به کسی که چیزی از [[گناهان]] صغیره، یا کبیره را مرتکب شده باشد شایسته نیست اگر چه بعدها [[توبه]] کند"<ref>{{متن حدیث|لاَ تَصْلُحُ اَلْإِمَامَةُ لِمَنْ قَدِ اِرْتَكَبَ مِنَ اَلْمَحَارِمِ شَيْئاً صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً وَ إِنْ تَابَ مِنْهُ بَعْدَ ذَلِكَ }}؛ معانی الأخبار، باب العصمة، ص ۲۰.</ref>. همچنین آن حضرت در توصیف [[پیامبران]] و اصیا فرمودند: "[[پیغمبران]] و [[اوصیاء]] گناهی ندارند زیرا [[معصوم]] و پاکند"<ref>{{متن حدیث|اَلْأَنْبِيَاءُ وَ أَوْصِيَاؤُهُمْ لاَ ذُنُوبَ لَهُمْ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ}}؛ بحار، ج۵۲، ص ۹۹۱.</ref>.
| |
| # [[امام رضا]]{{ع}} فرمودند: "[[امام]] از هر گناهی [[طاهر]] و از هر عیبی مبراست... [[امام]] معدن [[قداست]]، [[پاکی]]، [[عبادت]] و [[زهد]] است [[امام]] از [[نسل]] [[پاکان]] است او [[معصوم]] و مؤید از طرف [[الهی]] است که به تحقیق از خطایا و [[لغزشها]] و [[گمراهیها]] در [[امان]] است این ویژگی را [[خداوند]] به وی اختصاص داده تا [[حجت خدا]] بربندگان و [[شاهد]] او بر خلقش باشد"<ref>{{متن حدیث| اَلْإِمَامُ اَلْمُطَهَّرُ مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمُبَرَّأُ عَنِ اَلْعُيُوبِ ... مَعْدِنُ اَلْقُدْسِ وَ اَلطَّهَارَةِ وَ اَلنُّسُكِ وَ اَلزَّهَادَةِ وَ اَلْعِلْمِ وَ اَلْعِبَادَةِ مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ اَلرَّسُولِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَسْلِ اَلْمُطَهَّرَةِ ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ اَلْخَطَايَا وَ اَلزَّلَلِ وَ اَلْعِثَارِ يَخُصُّهُ اَللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ}}؛ الکافی، ج ۱، ص ۲۰۰، ۲۲۲ و ۲۲۳. </ref>.
| |
| # همچنین در دعاهایی که از [[ائمه]]{{ع}} به دست ما رسیده به [[عصمت]] ایشان اشاره شده است چنان که در [[زیارت جامعه کبیره]] آمده است: {{متن حدیث|عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیراً}}<ref>من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۶۰۹.</ref>.<ref>ر.ک: [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۱۴۶ ـ ۱۵۶.</ref>
| |
| | |
| '''پاسخ به [[شبهه]]'''
| |
| | |
| همانگونه که [[انبیا]]{{عم}} ویژگیهایی دارند، [[امامان]]{{عم}} هم که [[جانشین]] پیامبرند، باید دارای خصائصی باشند. اوّلین مشخصه [[ائمه]]{{عم}} مسئله [[عصمت]]<ref>برای عصمت تعاریف گوناگون و ردّ و ایرادهای بسیاری به عمل آمده که بیان آنها چندان ضرورتی ندارد؛ بدین جهت فقط به تعریف درست آن اشاره میکنیم: عصمت عبارت است از یک نیروی فوقالعادۀ باطنی و یک صفت نیرومند نفسانی که بر اثر مشاهده حقیقتِ جهانِ هستی و رؤیت ملکوت و باطن عالم وجود، حاصل میشود. این نیروی فوقالعاده غیبی در هر کس پیدایی گرفت، از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف بیمه شده است: ۱. در مقام تلقی حقایق و درک واقعیات خطا نمیکند؛ ۲. در مقام ضبط و نگهداری احکام و قوانین اشتباه و سهو نمیکند؛ ۳. در مقام ابلاغ و اظهار احکام مرتکب اشتباه و گناه نمیشود؛ ۴. در مقام عمل از لغزشهای عمدی و سهوی مصونیت دارد، هرگز گناه نمیکند و احتمال خطا و گناه دربارهاش صفر است. ولی ناگفته نماند گرچه معصوم مرتکب معصیت نمیشود و به طور کلی از گناه مصونیت دارد، چنان نیست که اصلاً قدرت بر معصیت نداشته باشد و در اطاعت پروردگار جهان مجبور باشد، بلکه او نیز مانند دیگر بندگان، آزادی عمل و اختیارِ کامل دارد. هیچ گونه جبر و الزامی ندارد. او هم مانند مردم دیگر میتواند مرتکب گناه شود لکن چون به عمق جهان هستی نائل شده و به وسیله چشم باطن، حقیقت عالَم وجود را مشاهده میکند و به واسطه نیروی فوق العاده غیبی که در وجودش نهاده شده، عوامل گناه و خطا در وی شکست خورده، بیاثر مانده است، از روی اراده و اختیار از گناه و معصیت بیزار است. ر.ک: ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت، ص۱۷۱-۱۷۲؛ ر.ک: جعفر سبحانی، رهبری امت، ص۲۳۰– ۲۳۵.</ref> است.
| |
| | |
| === دسته سوم: آیات و روایات نافی عصمت ===
| |
| [[قرآن کریم]] در برخی [[آیات]] خود به [[استغفار]] و طلب [[بخشش]] [[انبیای الهی]] یا اعتراف آنها به [[ظلم]] به خویش اشاره نموده که ظاهر این آیات حاکی از عدم [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] است. در [[روایات]] و [[ادعیه]] رسیده از [[امامان معصوم]]{{ع}} نیز این گونه اعترافات فراوان دیده میشود. وجود چنین اعترافاتی دستمایه برخی جهت [[انکار عصمت انبیا]] و [[ائمه]]{{ع}} شده است.
| |
| | |
| ==== شبهه اول: [[عصمت]] و [[استغفار]] ====
| |
| اگر [[اهل بیت]] {{عم}} [[معصوم]] از [[خطا]] و گناهاند، چرا در موارد متعددی به [[گناه]] [[اقرار]] و به درگاه [[الهی]] [[استغفار]] میکنند؟
| |
| | |
| '''پاسخ:'''
| |
| | |
| ۱. استغفاری که در [[دعاها]] آمده، [[استغفار]] دفعی است که از عروض [[غفلت]] و [[گناه]] جلوگیری میکند، نه [[استغفار]] رفعی که برای [[آمرزش]] [[گناه]] و خطای موجود است. مَثَل آنان، مَثَل کسی است که پارچهای بر روی آیینه شفاف، آویزان میکند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه غبار گرفتهاش، دستمال میکشد تا غبار آن را بزداید.
| |
| | |
| ۲. استغفاری که در بیان و [[مناجات]] [[اهل بیت]] {{عم}} به درگاه [[الهی]] آمده، رفعی بهشمار میآید که برای [[آمرزش]] [[گناه]] و خطای غیر اصطلاحی است. به دیگر سخن، برخی از کارهایی که [[انسانها]] انجام میدهند، [[گناه]] اصطلاحی نیست، ولی با [[عزّت]] و جلال [[خدای سبحان]] منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن [[کارها]] باشد یا خود [[خداوند]] به آنها [[فرمان]] داده باشد، مانند خوردن و آشامیدن در محضر [[پروردگار]] و یا [[حشر]] و نشر با [[بندگان خدا]].
| |
| | |
| در [[حدیثی]] معروف از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} رسیده است: "بر قلب و روح من غبار مینشیند، به گونهای که من روزانه هفتاد بار (یا صدبار) استغفار میکنم"<ref>{{متن حدیث|إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِينَ مَرَّةً}}؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۴.</ref>.
| |
| | |
| از اینرو تحلیل، [[استغفار]] آنان برای رفع است، ولی نه برای رفع [[گناه]] اصطلاحی، بلکه برای رفع چیزی که نسبت به [[شهود]] تام و استغراق محض، [[گناه]] به شمار میآید؛ از اینرو، گفتهاند: [[حسنات]] [[ابرار]] و [[نیکان]]، [[سیّئه]] و [[گناه]] برای مقرّبان است: {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}}<ref>بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۵.</ref>.
| |
| | |
| ۳. هرگاه فرزندی، خردسال باشد یا از [[رشد]] [[عقلی]] کافی برخوردار نباشد، خلاف کند، یا زیانی به دیگران وارد کند، پدر و مادر او شرمنده و خجالتزده شده، خود را به پوزش خواستن و جبران خسارت لازم میدانند؛ به گونهای که گویا آن عمل ناروا از خودشان سرزده است. گاهی نیز، [[احساس]] شرمندگی آنها بیشتر است؛ زیرا [[زشتی]] کار را بیشتر [[درک]] میکنند و اگر فرزندشان بیادب و بیبندوبار باشد و به این امور توجّه نکند، [[احساس]] شرمندگی آنان بسیار بیشتر خواهد بود.
| |
| | |
| از سویی، در بسیاری از [[روایات]]، از [[رسول خدا]] {{صل}} و [[حضرت علی]] {{ع}} به دو پدر برای [[امت]] [[اسلامی]] یاد شده است. [[رسول اکرم]] {{صل}} فرمودند: "من و [[علی]]، دو پدر برای این [[امت]] هستیم. بیگمان [[حق]] ما بر آنها بزرگتر از [[حق]] پدر و مادر جسمیبر آنان است؛ زیرا اگر اطاعتمان کنند، از [[عذاب]] نجاتشان میدهیم، از [[بردگی]] رهایشان کرده، به آزادمردان نیککردار ملحق میکنیم"<ref>{{متن حدیث|أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَارِ}}؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۵۹.</ref>.
| |
| | |
| از اینرو، گناهانی که از [[امت]] [[اسلامی]] سر میزند، مایه شرمندگی پدران [[معنوی]] [[امت]] خواهد شد که در [[شناخت خدا]] در بالاترین رتبهاند. بهویژه آنکه بسیاری از این [[گناهان]] با [[طغیان]] و گردنکشی همراه است، با [[توبه]] و امثال آن جبران نمیشود، با تکرار و پافشاری، به حریم اقدس [[الهی]] هتک میشود و... .
| |
| | |
| مؤیّد این توجیه، پاسخ [[امام صادق]] {{ع}} است. هنگامی که از [[آیه]]: {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.</ref> پرسیده شد، فرمودند: به [[خدا]] [[سوگند]] آن حضرت گناهی نکرده بود، ولی [[خداوند]] برای ایشان ضمانت کرده است که [[گناه]] [[شیعیان]] [[حضرت علی]] {{ع}} را ببخشد<ref>{{متن حدیث|مَا كَانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ يَغْفِرَ ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلِيٍّ {{ع}}}}؛ ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۶۷.</ref>.
| |
| | |
| ۴. [[استغفار]] به معنای طلب ظرفیت است و آنان با [[استغفار]] به [[درگاه الهی]] ظرفیت خود را افزایش میدهند تا [[انوار]] قدسیه [[الهی]] بر آنها بتابد، چراکه همیشه [[استغفار]]، [[توبه از گناه]] نیست، بلکه [[بهترین]] [[دعاها]] است: {{متن قرآن|الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ}}<ref>«همان شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهان»... سوره آل عمران، آیه ۱۷.</ref> و در جای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«آنان اندکی از شب را میخفتند و سحرگاهان آمرزش میخواستند» سوره ذاریات، آیه ۱۷-۱۸.</ref>.<ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص۶۴-۶۷.</ref>
| |
| | |
| 5. گاهی ترک [[مستحب]] و فعل [[مکروه]] نسبت به [[مقام]] بلند آنان، [[گناه]] نامیده میشود که از باب [[حسنات]] [[ابرار]]، [[سیئات]] المقربین است و انجام گناه یا ترک [[طاعت]] به شمار نمیآید، بلکه به خاطر انحطاط حالشان نسبت به حالات بهترشان است، مثل: ترک [[نماز شب]] که امری مستحب است یا اشتغال به کار مستحب و [[غافل]] شدن از کاری که [[اصلح]] بود، و ترک این موارد گناه اصطلاحی نیست.
| |
| | |
| 6. گاهی با عنوان کردن مطالبی، میخواستند بگویند که بدون تکیه بر [[لطف خداوند]] از خود چیزی ندارند و [[عصمت]] هم از امدادها و [[الطاف]] اوست؛ مثلاً [[حضرت علی]] {{ع}} فرمود: "من از [[خطا]] در کارهایم ایمن نیستم، مگر اینکه [[خدا]] مرا [[حفظ]] کند"<ref>نهجالبلاغه (ترجمه دشتی)، خ ۲۱۶، ص۴۴۵.</ref>. این [[کلام]] [[علی]] {{ع}} را خردهگیران به معنای عدم عصمت تلقی میکنند، در حالی که این کلام عصمت را ثابت میکند و آن را موهبت [[الهی]] میداند.
| |
| | |
| 7. در بسیاری از موارد آنها، به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] [[سخن]] میگفتند و کلام آنها جنبه تعلیمی داشت.
| |
| | |
| 8. ایشان همیشه مراتب کمال را طی میکردند و با قرار گرفتن در مرحله بالاتر، [[طاعات]] گذشته خود را کوچک میشمردند و بر آن [[استغفار]] میکردند.
| |
| | |
| 9. چون آنها به [[درجه]] اعلی در [[معرفت]] و [[عبودیت]] رسیدند، لذا [[اعمال]] خود را [[شایسته]] مقام والای [[الهی]] نمیدیدند و دائماً از [[ضعف]] و نقص اعمال خود استغفار میکردند<ref>المیزان، ج۶، ص۳۷۱؛ تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج۹، ص۴۲؛ بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۱۰؛ پیام قرآن، ج۹، ص۱۵۳-۱۵۴.</ref>.
| |
| | |
| این نکته نیز قابل ذکر است که استغفار در ذات خود به معنای [[توبه]] و گناه نیست، بلکه یکی از مصادیق آن را تشکیل میدهد، لذا استغفار، نشانه [[تواضع]] و عبودیت شخص در همه حالات است؛ چنانکه دعاهایی که از [[ناحیه]] [[اهل بیت]] {{عم}} رسیده است، مثل [[دعای کمیل]] و [[ابوحمزه ثمالی]]، همگی از سر [[ذلت]] و [[فروتنی]] در مقابل ذات بیهمتای الهی است و این نوع [[دعا]] و [[استغفار]] اثر عمیق و سازندهای در [[روح]] میگذارد؛ چنانکه [[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ}}<ref>«اگر دعای شما نباشد پروردگارم به شما بهایی نمیدهد» سوره فرقان، آیه ۷۷.</ref>.
| |
| | |
| [[شأن]] دیگر استغفار، پیمودن راه [[کمال]] و [[ترقی]] است، چنانکه [[نبی اکرم]] {{صل}} میفرمود: "بر قلبم غبار و [[حجاب]] وارد میشد تا اینکه شب و [[روز]] هفتاد بار استغفار میکردم تا رفع گردد"<ref>صحیح مسلم، ج۸، ص۷۲.</ref> و میدانیم که نبی اکرم {{صل}} با توجه به اشتغال روزانه در برآوردن حاجات [[مردم]]، که خود [[عبادت]] است، چنین احساسی داشت و آن [[گناه]] نیست، بلکه [[نشانه]] [[عبودیت]] و کمال نبی اکرم {{صل}} است.
| |
| | |
| مرتبه دیگر استغفار، جلب [[رحمت]] [[خداوند]] است، چنانکه در [[آیات]] و [[روایات]] به آن اشاره شده است، مثل: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«و تا آمرزش میخواهند خداوند بر آن نیست که عذاب کننده آنها باشد» سوره انفال، آیه ۳۳.</ref> و هیچ [[کلامی]] از [[انبیا]] و [[امامان]] که دلالت بر [[صدور گناه]] از آنان باشد، [[ثبت]] نشده و [[تاریخ]] هم گناهی را ثبت نکرده است، بلکه برعکس، تاریخ، [[عقل]]، [[قرآن]] و روایات بر [[عصمت]] آنان [[گواهی]] میدهد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]]، ص۲۶۶.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه دوم: عصمت [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} ====
| |
| در [[سوره]] انعام، درباره [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} چنین میخوانیم: {{متن قرآن|فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ * فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ * فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ}}<ref>«و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم * آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود * هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸.</ref>.
| |
| | |
| ممکن است با توجه به آیات گفته شود که حضرت ابراهیم{{ع}} [[معصوم]] از [[شرک]] نبوده، و لااقل در بخشهایی از [[عمر]] خود، [[ستاره]] و ماه و [[خورشید]] را [[ربّ]] و صاحب [[اختیار]] خویش میپنداشته است. و اگر [[آیه]] را بر خلاف ظاهر آن حمل کرده، بگوییم ابراهیم به [[دروغ]] این کلمات را به زبان آورده است، مشکل دیگری پیش میآید و آن، [[ارتکاب گناه]] کبیره است.
| |
| | |
| '''پاسخ:'''
| |
| | |
| عدهای از [[مفسران]]، در پاسخ به این شبهه، گفتهاند: ابراهیم{{ع}} از روی جدّ و [[یقین]] این سخنان را نگفته، بلکه از روی فرض و تردید بوده است<ref>در تفسیر مجمع البیان، ج۴-۳، ص۵۰۰-۵۰۱، این وجه به نقل از برخی از علما ذکر شده است.</ref>.
| |
| | |
| با توجه به اینکه، آنچه در [[آیات]]، مورد توجه قرار گرفته، مسأله "[[ربوبیت]]" است، میتوان توجیه بالا را اینگونه تقریر نمود: هر [[انسانی]] به مقتضای طبیعت بشری خود، در طول [[حیات]] خویش، یک دوره [[شک]] و دودلی را سپری خواهد کرد؛ هر چند [[زمان]] پیدایش [[شکّ]] و مدّت زمانی که به طول میانجامد، نسبت به اشخاص مختلف، متفاوت است. گروه [[پیامبران]] نیز از آنجا که [[بشر]] بودهاند، از این [[قانون]] مستثنا نیستند. [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز با اینکه [[اعتقاد]] به خدای آفریننده [[جهان]] داشت، امّا نسبت به اینکه [[تدبیر]] و ربوبیت آن به چه کسی واگذار شده، مدّتی در تردید به سر برد؛ تا سرانجام به این نتیجه رسید که همان کسی که [[فاطر]] [[آسمانها]] و [[زمین]] است، [[پروردگار]] آنها نیز میباشد ([[آیه]] ۷۹). سخنانی که مربوط به چنین دورهای میشود، هیچ گونه مذمتی را متوجه گوینده آنها نمیکند؛ بلکه به عنوان مقدمه [[یقین]]، [[ارزشمند]] و اجتنابناپذیر است.
| |
| | |
| لکن با دقت در آیات مورد بحث، روشن میشود که نه تنها این گونه توجیهات [[باطل]] و بیمبناست، بلکه اساس [[شبهه]]، [[سست]] و بیپایه است. برای [[فهم]] صحیح مفاد آیات، لازم است جریان [[مجادله]] حضرت ابراهیم{{ع}} را با قومش ـ لااقل آنگونه که در همین آیات [[سوره انعام]] آمده است ـ بررسی نماییم: نخست [[خداوند]]، گفتوگوی ابراهیم{{ع}} با عمویش ([[آزر]]) را نقل میکند که در جریان آن، ابراهیم{{ع}} [[بتپرستی]] را [[ضلالت]] و [[بتپرستان]] را در [[گمراهی]] آشکار میخواند. سپس میفرماید، ما [[ملکوت]] و [[حقیقت]] آسمانها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم، تا او را از صاحبان یقین گردانیم. پس از این مقدمات، داستانی را نقل میفرماید که برای برخی دستاویز [[انکار]] عصمت حضرت ابراهیم{{ع}} در دورهای از زندگانی وی شده است. ماجرا بدین قرار است: آنگاه که شب فرا رسید و ستارهای در [[آسمان]] پدیدار گشت، ابراهیم گفت: این، [[ربّ]] و [[پروردگار]] من است. ولی آنگاه که [[ستاره]] غروب کرد، گفت: من غروبکنندگان را [[دوست]] ندارم.
| |
| | |
| در مرتبه دوم، [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} ماه را پروردگار خویش خواند، امّا با غروب ماه، فرمود: {{متن قرآن|لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ}}؛ یعنی ربّ و صاحب [[اختیار]] من باید کسی باشد که بتواند [[هدایت]] ([[تکوینی]] و [[تشریعی]]) مرا به عهده گیرد و اگر او خود، مرا هدایت نکند یقیناً از [[گمراهان]] خواهم بود. سرانجام در مرتبه سوم، حضرت با دیدن [[خورشید]] فرمود: {{متن قرآن|هَذَا رَبِّي}} زیرا که خورشید از هر دوی آنها بزرگتر است و وقتی خورشید نیز غروب نمود، با صراحت بیان داشت: {{متن قرآن|يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۹.</ref>.
| |
| | |
| با [[تدبّر]] در [[آیات شریفه]]، به خوبی روشن میشود که ابراهیم{{ع}} این سخنان را در [[مقام]] [[ارشاد]] و هدایت قومش بیان نموده است، نه برای رفع [[شک و تردید]] خود. یعنی، برای آنکه به طور واضح و آشکار، بطلان [[عقیده]] آنان را برایشان [[اثبات]] کند، خویش را به منزله یکی از آنها قرار داده، خدایان و ارباب آنها را، ربّ و صاحب اختیار خود فرض کرده است؛ سپس عدم [[لیاقت]] و [[شایستگی]] آنها را برای [[ربوبیّت]]، بیان مینماید. این بهترین [[شیوه]] برخورد با صاحبان یک عقیده [[باطل]] است<ref>المیزان، ج۷، ص۱۷۶-۱۷۷. همچنین ر.ک: مجمع البیان، ج۳-۴، ص۵۰۱-۵۰۲؛ الکشاف، ج۲، ص۴۰؛ شرحالشفا، ج۲، ص۲۰۳.</ref>.
| |
| | |
| از جمله شواهد این [[تفسیر]] آن است بود که حضرت ابراهیم{{ع}} علیرغم اینکه با [[مشاهده]] [[غروب]] ستاره، به این نتیجه رسیده بود که موجودی که غروب میکند، صلاحیت "[[رب]]" بودن را ندارد، مجدداً ماه و [[خورشید]] را به عنوان [[ربّ]] معرفی کرد. و با غروب آن دو، همان نتیجه پیشین را با تعابیر دیگری تکرار نمود. آیا ابراهیم{{ع}} ـ چنانکه برخی پنداشتهاند ـ میدانست ماه و خورشید هم غروب خواهند کرد؟ آیا این تکرار، جز برای این بود که هر چه بیشتر، [[عقاید]] [[باطل]] را یکایک مورد حمله قرار داده، [[ربوبیت]] هر موجودی غیر از [[خالق]] [[آسمانها]] و [[زمین]] را، [[ابطال]] نماید؟
| |
| | |
| علاوه بر آن، کسی که به این مایه از [[معرفت]] رسیده است که موجود دارای افول و غروب را شایسته [[ربوبیّت]] نمیداند، آیا ممکن است بزرگتر بودن خورشید را دلیلی بر ربّ بودن آن پندارد؟ جز آنکه بخواهد ملاکها و معیارهایی را که قومش برای ربوبیّت درنظر میگرفتند، به زیر سؤال ببرد.
| |
| | |
| بنابراین، [[آیات]] یاد شده، هیچگونه دلالتی بر [[شک و تردید]] ابراهیم{{ع}} ندارد؛ تا در پاسخ آن گفته شود: این شک و تردید، مقدمهای برای [[کشف]] [[حقیقت]] بوده و وجود چنین مرحلهای در [[زندگی]] هر [[انسانی]] ضروری است. و یا اینکه: این جریان در هنگام طفولیت و قبل از [[بلوغ]] آن حضرت روی داده و چون در آن [[زمان]]، تکلیفی متوجه او نبوده است، اشکالی در آن نیست<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۱۵۹-۱۶۲.</ref>.
| |
| | |
| ==== شبهه سوم: اعتراف [[امامان]] به [[خطا]] و [[لغزش]] ====
| |
| در برخی [[روایات]] منقول از [[امامان]] نیز میبینیم که خود را غیر مبرا از [[خطا]] و اشتباه معرفی کرده و به نوعی از گناهان خود استغفار نمودهاند:
| |
| | |
| ===== اعترافات امیرالمومنین{{ع}} به گناه =====
| |
| | |
| '''روایت اول'''
| |
| | |
| برخی منکرین عصمت به<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۴.</ref> به این سخن [[امام علی]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] استشهاد کردهاند که حضرت فرموده است: "خدایا از من در گذر آنچه را که تو از من بهتر میدانی، اگر بر من شمارش کردی با [[عفو]] و بخشایش بر من برشمار؛ خدایا از من در گذر آنچه را من [[وعده]] داده بودم ولی به آن [[وفا]] نکردم؛ خدایا از من در گذر آنچه را به زبان نزد تو [[تقرب]] نمودم، سپس قلبم [[مخالفت]] کرد؛ خدایا عفو کن مرا از اشارات چشم و الفاظ نابجا و [[شهوات]] [[قلب]] و لغزشهای زبان"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ سَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ}}، نهج البلاغه (صبحی صالح)، خ79. </ref>.<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۳۶.</ref>.
| |
| | |
| '''پاسخ'''
| |
| | |
| اولاً: [[ائمه شیعه]]{{عم}}هیچگاه به گناه و خطای مشخص اعتراف، و از آن استغفار نکردهاند و هیچ کس، حتی [[دشمنان]] [[ائمه اهل بیت]]{{عم}}، عمل قبیحی که [[قداست]] آنها را خدشهدار کند، از آنها نقل نکردهاند؛ در حالی که چه بسیار دشمنان اهل بیت{{عم}} به فضل و جایگاه بلند و عرشی آنان اعتراف نمودهاند.
| |
| | |
| اما آنچه در منابع آمده، مسئله استغفار ائمه{{عم}} است که در مناجاتهای آنها بازتاب یافته است. [[بدیهی]] است که استغفار مساوی با [[ارتکاب گناه]] نیست. بلکه [[توبه از گناه]] یکی از مصادیق استغفار است. در حالی که این واژه در [[قرآن کریم]] معنای گستردهتری دارد که هم شامل [[توبه]] شده و هم موارد دیگری را [[پوشش]] میدهد. در برخی کتابهای لغت آمده است: {{عربی|الغفر: إلباس ما يصونه عن الدنس}}<ref>راغب اصفهانی، مفردات، ص۶۰۹.</ref>. یعنی پوشاندن هر چیزی که فرد یا شئ را از آلودگیها، نقصها، ضررها و [[کاستیها]] [[محافظت]] کند. [[توبه]] و [[استغفار]] همیشه به معنای [[طلب آمرزش]] از [[گناه]] نیست؛ بلکه استغفار گاهی نشانه [[خوف]] است و گاهی نشانه ژرفای [[معرفت]] و گاهی نشانه عجز و [[قصور]] که یکایک آنها بررسی خواهد شد.
| |
| | |
| ۱. '''نشانه خوف''':
| |
| | |
| استغفار [[ائمه]]{{عم}} چه بسا نمودار [[میزان]] [[خشیت]] آنها از مقام ربوبی و بیانگر دغدغه خاطر آن بزرگواران نسبت به عجز و تقصیر در پیشگاه [[پروردگار]] عالم است. چنانچه [[امام علی]]{{ع}} در فرازی از [[دعای کمیل]] فرموده است: "پس چگونه خواهد بود تحملم در برابر بلای [[آخرت]]، و فرود آمدن [[ناگواریها]] در آن [[جهان]] بر [[جسم]] و جانم و حال آنکه زمانش طولانی و جایگاهش [[ابدی]] است... ای سرورم برای کدام یک از دردهایم به پیشگاهت [[شکوه]] کنم و برای کدامین گرفتاریم به درگاهت بنالم و [[اشک]] بریزم؟ آیا برای دردناکی [[عذاب]] و سختیاش یا برای طولانی شدن [[بلا]] و زمانش؟<ref>{{متن حدیث|فَكَيْفَ احْتِمَالِي لِبَلَاءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِيلِ وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيهَا، وَ هُوَ بَلَاءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ، وَ يَدُومُ مَقَامُهُ... مَوْلَايَ، لِأَيِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو، وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْكِي، لِأَلِيمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ أَمْ لِطُولِ الْبَلَاءِ وَ مُدَّتِهِ؟}}، مفاتیح الجنان، ص۹۰.</ref>.
| |
| | |
| یکی از اندیشمندان معاصر در این زمینه گفته است: "شما [[خیال]] میکنید گریههای [[ائمه طاهرین]] و نالههای [[حضرت سجاد]]{{ع}} برای [[تعلیم]] بوده و میخواستهاند به دیگران بیاموزند؟ آنان با تمام آن [[معنویات]] و [[مقام]] شامخی که داشتند، از خوف [[خدا]] میگریستند و میدانستند راهی که در پیش دارند پیمودنش چقدر مشکل و خطرناک است؛ از [[مشکلات]] [[سختیها]] خبر داشتند؛ از [[عوالم]] [[قبر]]، [[برزخ]]، [[قیامت]] و عقبات هولناک آن [[آگاه]] بودند. از اینرو هیچگاه آرام نداشته، همواره از [[عقوبات]] شدید آخرت به خدا [[پناه]] میبردند"<ref>خمینی، جهاد اکبر، ص۵۷.</ref>،
| |
| بنابراین یکی از [[دلایل]] استغفار [[اهل بیت]]{{عم}}، خشیت آنان از مقام ربوبی و خوفشان از طول مسافت راه است و چون آنها از جزئیات مسائل [[سفر آخرت]] [[آگاه]] بودهاند، هرگز آرام و قرار نداشتهاند.
| |
| | |
| ۲. '''نشانه عمق [[معرفت]]''':
| |
| | |
| با توجه به [[شناخت اهل بیت]]{{عم}} از [[خداوند تبارک و تعالی]]، استغفارهای آن بزرگواران را باید در این راستا تبیین و بررسی کرد. آنها بزرگی و عظمت خداوند را با تمام وجود [[درک]] کرده بودند، از این رو حتی در خلوتها با [[حضرت حق]] با [[اشک]] و [[گریه]] و [[استغفار]] سخن میگفتند. چنانچه در [[دعای عرفه]] [[امام حسین]]{{ع}} چنین آمده است: "خدایا، موجودی که زیباییها و خوبیهایش [[بدی]] محسوب شود، پس چگونه نقایص و بدیهای او بد نباشد و موجودی که [[حقایق]] وجودی و [[کمالات]] او مجازی و استعاری و [[امانت]] است، پس هستی و کمالات ادعایی او چگونه مجاز و ادعا و [[خیال]] نباشد؟"<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِيَ وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِيَ فَكَيْفَ لَا تَكُونُ دَعَاوِيهِ دَعَاوِيَ؟}}، مفاتیح الجنان، دعای عرفه.</ref>.
| |
| | |
| بنابراین از آنجایی که [[ائمه اهل بیت]]{{عم}} [[عارف]] به [[عظمت]] [[حق تعالی]] بودهاند و میدانستند که اگر در تمام [[عمر]] به [[طاعت]] و [[عبادت]] بگذرانند، [[شکر نعمت]] حق تعالی را ادا نکردهاند، از این رو استغفار مینمودند؛ نه اینکه استغفار آنان [[نشانه]] صدور [[معصیت]] باشد.
| |
| | |
| ٣. '''اظهار عجز و [[قصور]]''':
| |
| | |
| [[انبیا]] و [[ائمه معصوم]]{{عم}} در بالاترین مراتب [[قرب]] الهی و غرق در عظمت کبریایی [[حق]] و یاد او بودند و اقتضای معرفت و [[مقام]] متعالی آنان، توجه و اتصال دائم به حضرت حق بود. پس هرگاه از سر نیاز به لوازم و اقتضائات [[جسمانی]] ـ نظیر خوردن و آشامیدن و معاشرت با مردم ـ میپرداختند، آن را گناهی بزرگ برای خود میدانستند و در صدد [[توبه]] و استغفار بر میآمدند<ref>مصباح یزدی، سجادههای سلوک: شرح مناجاتهای حضرت سجاد{{ع}}.</ref>. چنانچه [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودند: {{متن حدیث|وَ إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي فَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي الْيَوْمِ سَبْعِينَ مَرَّةً}}<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۶، ص۱۸۲.</ref>؛ «گاهی آینه دلم را غبار میگیرد، برای همین روزی هفتاد مرتبه استغفار میکنم». در همین راستا از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده که فرمودند: «خوبیهای [[نیکان]]، بدیهای [[مقربان]] الاهی به شمار میآید»<ref>{{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}}، مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۵.</ref>.
| |
| | |
| پس گرچه [[معصومین]]{{عم}} [[گناه]] و [[رفتاری]] که با [[عصمت]] آنان منافات داشته باشد، انجام نمیدادند، اما در مقابل [[عظمت]] [[پروردگار]] اقدامات خود را [[شایسته]] [[مقام]] [[بندگی]] محض و توجه دائم به پروردگار نمیدانستند. [[امام سجاد]]{{ع}} در «[[مناجات]] العارفین» عرض میکند: پروردگارا، زبانها از [[ادای حق]] [[ستایش]]، آن گونه که شایسته توست قاصر، و [[عقلها]] از [[درک]] [[حقیقت]] ذات تو عاجزند؛ زیرا برای بندگانت راهی جز اظهار عجز از [[معرفت]] تو وجود ندارد<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنَائِكَ كَمَا يَلِيقُ بِجَلَالِكَ وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ}}، مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات العارفین.</ref>.
| |
| | |
| پس [[استغفار]] [[اهل بیت]]{{عم}} در مناجات، نوعی عذرخواهی از [[خداوند]] است؛ چراکه نتوانستهاند آن گونه که شایسته ساحت [[قدس]] اوست، [[حق]] او را ادا کنند.
| |
| | |
| ۴. '''[[توبه]] مقربان''':
| |
| | |
| ائمه{{عم}} پرداختن به امور [[مباح]] را برای خود سزاوار نمیدانند و اگر به لحاظ بشری، امور مباحی انجام میدهند، از آن استغفار میکنند؛ در مناجات اهل بیت{{عم}} شواهد فراوانی بر این بیان وجود دارد؛ امام سجاد{{ع}} در یکی از فرازهای [[نورانی]] مناجات «[[خمس]] [[عشر]]» عرض میکند: معبودا، از هر لذتی که از غیر یاد تو برایم حاصل شده و هر آسایشی که به غیر از انس با تو نصیب من شده و از هر [[سرور]] و [[شادمانی]] که به غیر از [[قرب]] تو برای من پدید آمده و از هر کاری جز [[طاعت]] تو، [[آمرزش]] میخواهم<ref>{{متن حدیث|إِلَهِي أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ، وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ، وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ، وَ مِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِكَ}}، مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات ذاکرین.</ref>.
| |
| | |
| [[امام صادق]]{{ع}} درباره [[توبه انبیا]] و [[اولیا]]، فرموده است: "و برای هر [[فرقه]] و طائفهای [[توبه]] مخصوصی است: پس توبه [[پیامبران الهی]] از مضطرب شدن [[باطن]] و به هم خوردن حالت [[اطمینان]] است و [[توبه اولیا]] از عوارض رنگارنگ و تلون خاطر است که بر خلاف ثبوت و [[استقامت]] است و [[توبه اصفیا]] و [[برگزیدگان]] [[حق]] از استراحت و [[فراغت]] و [[غفلت]] و کدورت است که بر خلاف دوام توجه است و توبه افراد خاص و [[بندگان]] مخصوص از مشغول بودن به غیر [[پروردگار]] است که توجه به غیر [[خدا]] پیدا کرده و سرگرم به آنها باشد و توبه [[عوام]] و عموم [[مردم]] از [[گناهان]] و [[معاصی]] و خلافهاست"<ref>{{متن حدیث|وَ كُلُّ فِرْقَةٍ مِنَ الْعِبَادِ لَهُمْ تَوْبَةٌ فَتَوْبَةُ الْأَنْبِيَاءِ مِنِ اضْطِرَابِ السِّرِّ وَ تَوْبَةُ الْأَوْلِيَاءِ مِنْ تَلْوِينِ الْخَطَرَاتِ وَ تَوْبَةُ الْأَصْفِيَاءِ مِنَ التَّنْفِيسِ وَ تَوْبَةُ الْخَاصِّ مِنَ الِاشْتِغَالِ بِغَيْرِ اللَّهِ تَعَالَى وَ تَوْبَةُ الْعَامِّ مِنَ الذُّنُوبِ}}، جعفر بن محمد، امام صادق{{ع}}، مصباح الشریعة، ص۹۷.</ref>. طبق این [[حدیث]] [[نورانی]]، [[توبه انبیا]] و [[اولیا]] با توبه افراد عادی متفاوت است<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۳۷.</ref>.
| |
| | |
| '''روایت دوم:'''
| |
| | |
| گاهی نیز جهت انکار عصمت ائمه به سخن دیگری از امیرالمومنین {{ع}} استناد کردهاند<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۳.</ref>. که آن حضرت فرموده است: پس از [[حقگویی]] یا [[مشورت]]، به [[عدالت]] خودداری نکنید؛ زیرا من [[برتر]] از این نیستم که خطا کنم و از خطا در کارم ایمن نیستم<ref>{{متن حدیث|فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي}}، نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه 216.</ref>.<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۴۳.</ref>
| |
| | |
| '''پاسخ'''
| |
| | |
| اندک تأملی در خود جمله و قبل و بعد آن، نشان میدهد که قفاری یا [[خطبه]] را در [[نهج البلاغه]] ندیده یا اینکه در آن [[اندیشه]] نکرده است؛ با آنکه ظاهر کلامش این است که از نهج البلاغه نقل میکند. امام علی{{ع}} در خطبه ۲۱۶، بعد از شمارش حقوق متقابل [[رعیت]] و [[والی]] و مواجه شدن با ثنا و [[تمجید]] طولانی یکی از [[اصحاب]]، جملاتی را در پاسخ آن [[صحابی]] بیان فرمود تا به این جمله رسید و این جمله به هیچ وجه دلالت بر عدم [[عصمت]] ندارد؛ زیرا:
| |
| | |
| اولاً: [[امام علی]]{{ع}} این جملات را از روی [[فروتنی]] گفته است: {{عربی|على سبيل هضم النفس}}؛ چنان که [[رسول اکرم]]{{صل}} نیز فرمود: «من نیز اگر [[خدا]] با [[رحمت]] خود دستم را نگیرد [[نجات]] نخواهم یافت»<ref>{{متن حدیث|و لا أنا إلا أن يتداركني الله برحمته}}، قسطلانی، إرشاد الساری، ج۸، ص۳۵۷.</ref>. این جمله، مرادف همان جمله [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} است و همچنین [[رسول الله]]{{صل}} میفرمود: {{متن حدیث|إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ سَبْعِينَ مَرَّةً}}<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۰۴.</ref>؛ آیا میتوان گفت که [[استغفار]] رسول الله{{صل}} العیاذ بالله بعد از گناهانی بوده است که از وی سر زده است؟
| |
| | |
| جناب [[فخر رازی]] در رابطه با [[طلب]] استغفار [[حضرت سلیمان]] که گفت: {{متن قرآن|رَبِّ اغْفِرْ}}<ref>«و ما را در (کنف) بخشایش خود درآور» سوره اعراف، آیه ۱۵۱.</ref> میگوید: {{عربی|و لانهم أبدا في مقام هضم النفس، و إظهار الذلة و الخضوع}}<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۶، ص۳۹۴.</ref>؛ «[[انبیا]] همیشه در [[مقام]] [[شکسته نفسی]] و اظهار [[ذلت]] و خضوعاند». همین نگاه درباره [[سخن امام علی]]{{ع}} نیز صادق است.
| |
| | |
| ثانیاً: نباید به سخن بزرگان به طور گزینشی نگاه کرد و میبایست به کل [[کلام]] نظر افکند و همه را من حیث المجموع نگاه کرد و [[قضاوت]] نمود.
| |
| | |
| روشن است که [[امیرمؤمنان]]{{ع}} و نیز تمام انبیا، همانند انسانهای دیگر دارای دو [[قوه]] [[عقل]] و [[شهوت]] هستند. آنها نیز همانند ما قادر هستند که [[اشتباه]] کنند یا [[مرتکب گناه]] شوند؛ اما تفاوتی که آنها با بقیه [[مردم]] عادی دارند، در این است که [[لطف خداوند]] همیشه شامل حال آنهاست. پس [[امام]]{{ع}} در این [[خطبه]]، نه تنها خود را [[معصوم]] میداند، بلکه سر منشأ این عصمت را نیز لطف خداوند میداند.
| |
| | |
| این گفته امیرمؤمنان{{ع}} دقیقاً بر طبق همان تعریفی است که [[شیعه]] از عصمت دارد؛ یعنی آنها [[قدرت]] بر انجام [[گناه]] را دارند، اما لطف خداوند همیشه شامل حال آنهاست و آنها را از گناه و [[خطا]] باز میدارد. [[شیخ مفید]] در این باره چنین میگوید: [[عصمت]]، لطفی از جانب [[خداوند]] است که شامل حال [[مکلف]] میشود و او را از وقوع در [[معصیت]] و ترک [[اطاعت]] باز میدارد؛ با اینکه آن شخص [[قادر]] به انجام آن دو است<ref>{{عربی|العصمة لطف يفعله الله تعالى بالمكلف بحيث يمتنع منه وقوع المعصية و ترك الطاعة مع قدرته عليها}}، مفید، النکت الاعتقادیة، ص۳۸.</ref>. [[سخن امام]]{{ع}} با تعریفی که [[شیخ مفید]] از عصمت دارد، دقیقاً عین هم هستند و تفاوتی با یکدیگر ندارند.
| |
| | |
| درست که آن حضرت در صدر [[کلام]] خود فرموده است: {{متن حدیث|لَسْتُ فِي نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِي}}؛ «خود را [[برتر]] از آنکه [[اشتباه]] کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم»، اما در ادامه کلام خود بلافاصله برای دفع توهم [[نفی]] عصمت، امکان [[خطا]] از خویش را با جمله استثنائیه نفی نموده و فرمودهاند: {{متن حدیث|إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي}}؛ «مگر اینکه خداوند مرا در برابر خویشتن خویشم کفایت کند که او بیش از خود من، قلمرو هستیم را مالک است».
| |
| | |
| به عبارت دیگر [[امام]]{{ع}} با این تعبیر یکی از [[زیباترین]] مظاهر [[توحید افعالی]] را رقم زده و صریحاً بیان کردهاند: «اگر [[لطف خدا]] شامل حال بندهاش نگردد، هیچ کس نمیتواند فی نفسه و با [[استقلال]] خود را از خطا و [[لغزش]] مصونیت بخشد».
| |
| | |
| [[سخن امام علی]]{{ع}} مانند سخن [[حضرت یوسف]]{{ع}} است که فرمود: {{متن قرآن|وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ}}<ref>«و من نفس خویش را تبرئه نمیکنم که نفس به بدی بسیار فرمان میدهد مگر پروردگارم بخشایش آورد؛ به راستی پروردگارم آمرزندهای بخشاینده است» سوره یوسف، آیه ۵۳.</ref>. در نتیجه، استفاده عدم عصمت از گفتار [[امیر مؤمنان]]{{ع}}، گفتاری است نسنجیده و غیر قابل قبول.
| |
| | |
| ثالثاً: در سخن امام علی{{ع}} قید {{متن حدیث|فِي نَفْسِي}} است. حضرت با این قید از خودش سلب استقلال کرده، میفرماید: «اگر [[هدایت]] و صیانت [[الهی]] نباشد، من نیز مانند شما بشری عادی هستم و از آن جهت که بشرم، همانند دیگران در معرض خطر قرار دارم؛ چنان که همانند دیگران [[زندگی]] عادی و معمولی دارم». به عبارت دیگر [[امام علی]]{{ع}} با قید {{متن حدیث|فِي نَفْسِي}} اشاره به جنبه شخصی و بُعد ملکی خود و با قید {{متن حدیث|إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي...}} اشاره به جنبه شخصیتی و بُعد [[ملکوتی]] خود کرده است. با آن قید، از خود [[نفی]] [[استقلال]] و با این قید، برای خود [[اثبات]] [[ارتباط]] با خدای متعالی کرده است<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۴۳.</ref>.
| |
| | |
| '''روایت سوم:'''
| |
| | |
| بخش دیگری که در [[کلام امام علی]]{{ع}} بدان پرداخته و به عنوان [[شبهه]] مطرح شده است، این جمله ایشان است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِي}}؛ «خدایا! بر من ببخش آن گفتارهای زبانی که با آن به تو [[تقرب]] میجویم، ولی قلبم راه [[مخالفت]] با آن را میپوید»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۷۸.</ref>. قفاری میگوید: مخالفت قلب با لسان [[امام]] علی، ادعای [[شیعه]] درباره [[عصمت]] را نفی میکند<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۲۹۵.</ref>.
| |
| | |
| '''پاسخ'''
| |
| | |
| [[مغفرت]] خواستن آن حضرت بر فرض وقوع است؛ یعنی اگر چنین گناهانی از امام{{ع}} صادر شود، [[خداوند]] آنها را ببخشد. گویا امام{{ع}} چنین عرض میکند: «خداوندا اگر چنین گناهانی را مرتکب شوم، آنها را بیامرز. بنابراین لازمه [[سخن امام]]{{ع}} این نیست که گناهی از وی صادر شده است و نیاز به [[آمرزش]] دارد»<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۴۷.</ref>.
| |
| | |
| '''روایت چهارم:'''
| |
| | |
| برخی گفتهاند: اگر [امام] علی و [[ائمه معصوم]] باشند، استغفار آنها از گناه [[عبث]] خواهد بود: {{عربی|إذ لو كان علي و الأئمة معصومين لكان استغفارهم من ذنوبهم عبثا}}<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۳.</ref>.
| |
| | |
| '''پاسخ'''
| |
| | |
| همانگونه که پیش از این اشاره شد، نفس استغفار و [[طلب]] [[بخشایش]] از [[خداوند بزرگ]] [[ارزش]] دارد، بدون اینکه حتی گناه و معصیتی در کار باشد. امام علی{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الِاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۱۷.</ref>. در [[صحیح بخاری]] از [[رسول الله]]{{صل}} نقل شده است که فرمود: «[[سوگند]] به [[خدا]]، که هر [[روز]] بیش از هفتاد بار از خدا آمرزشطلبیده و به درگاه او [[توبه]] میکنم»<ref>{{متن حدیث|حَدَّثَنَا أَبُو الْيَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَيْبٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، قَالَ: قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ: وَاللّهِ، إِنِّي لَأَسْتَغفِرُ اللّهَ وَ أَتُوبُ إلَيْهِ فِي الْيَوْمِ أَكْثَرَ مِنْ سَبْعِينَ مَرَّةً}}؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۶۷.</ref>.
| |
| | |
| رسول الله{{صل}} که از [[گناه]] [[معصوم]] بود؛ چرا باید هر روز بیش از هفتاد بار [[استغفار]] و توبه کند؟! چه فایدهای بر آن مترتب است؟! آیا رسول الله{{صل}} که عاقلترین فرد در [[عالم هستی]] است، العیاذ بالله کاری [[بیهوده]] انجام میدهد؟ درباره [[ائمه]]{{عم}} و دیگر [[اولیای الهی]] نیز چنین است<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۴۷.</ref>.
| |
|
| |
| '''روایت پنجم:'''
| |
| | |
| برخی جهت انکار عصمت امامان، به سخنان [[امیرالمؤمنین]] در [[نامه]] ۳۱ [[نهج البلاغه]] استناد کرده و معتقدند فقراتی از آن دلالت بر عدم [[عصمت]] و بشر عادی بودن [[امامان]] دارد: در این [[وصیت]] [[نامه]] کلماتی به کار رفته که با [[مقام]] [[عصمت امام]] [[حسن]] {{ع}} مخاطب [[نامه]] سازگار نیست مانند: {{متن حدیث|عَبْدُ الدُّنْيَا}} و {{متن حدیث|تَاجِرِ الْغُرُورِ}} و حتی عباراتی است که با [[مقام عصمت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز [[سازگاری]] ندارد<ref>ابن ابی الحدید میگوید: {{عربی| و قوله {{ع}}}} {{متن حدیث|أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي}} {{عربی|هذا يدل على بطلان قول من قال إنه لا يجوز أن ينقص في رأيه و أن الإمام معصوم عن أمثال ذلك و كذلك قوله للحسن}} {{متن حدیث|أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْيَا}} {{عربی| يدل على أن الإمام لا يجب أن يعصم عن غلبات الهوى و لا عن فتن الدنيا}}. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص۶۶.</ref>.
| |
| | |
| در دعاهایی مانند [[دعای کمیل]] از لسان [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} کلماتی مانند: {{متن حدیث|ظَلَمْتُ نَفْسِي وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي}} و در دعای [[ابوحمزه ثمالی]] از لسان [[امام سجاد]] {{ع}} نیز الفاظی مانند: {{متن حدیث|أَنَا صَاحِبُ الدَّوَاهِي الْعُظْمَى أَنَا الَّذِي عَلَى سَيِّدِهِ اجْتَرَى أَنَا الَّذِي عَصَيْتُ جَبَّارَ السَّمَاءِ}}، به کار رفته که حکایت از مبرا نبودن از [[خطا]] و نداشتن ملکه [[عصمت]] دارد.
| |
| | |
| '''پاسخ:'''
| |
| | |
| درمورد [[وصیت]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} باید گفت: این وصیت یک سفارش و دستورالعمل کلی است و [[امام]] {{ع}} به عنوان یک پدر خطاب به [[امام حسن]] {{ع}} به عنوان یک [[فرزند]] سفارشاتی را [[بیان]] کردهاند؛ لذا میفرمایند: {{متن حدیث|مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ}} و نمیفرمایند "من [[علی بن ابی طالب]]" و مخاطب گرچه [[امام حسن]] {{ع}} است، لکن به عنوان [[فرزند]] "إلی المولود" یعنی نمونهای از [[فرزندان]] نه خصوص [[فرزند]] خودشان، [[وصیت]] را نگاشتهاند و همان طور که از عبارات این [[وصیت]] فهمیده میشود، رابطه [[پدر]] و [[فرزند]] است نه رابطه [[امام]] و [[جانشین]] [[امام]]<ref>ر.ک: شرح نهج البلاغة خوئی (منهاج البراعة) و شروحی که برنامه ۳۱ نهج البلاغه نوشته شده است مانند به سوی مدینه فاضله.</ref>.
| |
| | |
| اما درباره آنچه در [[ادعیه]] آمده است، باید گفت: [[اولیای خدا]] با [[درک]] بالایی که از [[عظمت]] مقام ربوبی و عجز [[انسان]] داشتند، همیشه به [[عبودیت]] خود و [[ربوبیت خداوند]] توجه داشته و لذا حتی [[عبادات]] و [[طاعات]] خود را هم قابل ارایه به [[خداوند]] نمیدانسته و خود را در برابر او مقصر میدیدند. بنابراین اعتراف به کوتاهی در [[انجام وظیفه]] به معنای رایج در بین افراد عادی نیست بلکه از [[باب]] {{متن حدیث|حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ}} است<ref>علامه مجلسی تفصیلاً به این سوال پاسخ داده است ر.ک: بحار، ج ۲۵، ص ۲۰۹.</ref>. یعنی به تناسب [[جایگاه]] و [[مقام]] افراد انتظارات متفاوت است و ممکن است انجام کاری در یک مرتبه پسندیده باشد در حالی که همان کار برای افرادی در مرتبه و [[مقام]] بالاتر، مورد پسند نباشد.
| |
| | |
| ===== اعتراف [[امام صادق]] و [[امام کاظم]]{{عم}} به [[صدور گناه]] =====
| |
| قفاری در عدم [[عصمت ائمه]] به دو [[حدیث]] استناد کرده است:
| |
| # حدیث اول را از امام صادق{{ع}} نقل کرده و آن را از [[دلایل]] عدم عصمت ائمه{{عم}} دانسته است: {{متن حدیث|قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: إِنَّا لَنُذْنِبُ وَ نُسِيءُ ثُمَّ نَتُوبُ إِلَى اللَّهِ مَتَاباً}}<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۴.</ref>.
| |
| # حدیث دوم از [[امام]] موسای کاظم{{ع}} است که امام میفرماید: پروردگارا: تو را با زبانم [[نافرمانی]] نمودم و قسم به عزتت که اگر میخواستی لالم میکردی و تو را با چشمم نافرمانی کردم و قسم به عزتت اگر میخواستی نابینایم میکردی و تو را با گوشم [[نافرمانی]] کردم و قسم به عزتت اگر میخواستی ناشنوایم میکردی... و تو را با پاهایم نافرمانی کردم و اگر میخواستی پاهایم را قطع میکردی و تو را با همه اعضایم، که با آنها به من [[نعمت]] دادی، نافرمانی نمودم و این جزای تو در مقابل [[اعمال]] من نیست<ref>{{متن حدیث|رَبِّ عَصَيْتُكَ بِلِسَانِي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَأَخْرَسْتَنِي وَ عَصَيْتُكَ بِبَصَرِي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَأَكْمَهْتَنِي وَ عَصَيْتُكَ بِسَمْعِي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَأَصْمَمْتَنِي وَ عَصَيْتُكَ بِيَدِي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَكَنَّعْتَنِي وَ عَصَيْتُكَ بِرِجْلِي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَجَذَمْتَنِي وَ عَصَيْتُكَ بِفَرْجِي وَ لَوْ شِئْتَ وَ عِزَّتِكَ لَعَقَمْتَنِي وَ عَصَيْتُكَ بِجَمِيعِ جَوَارِحِي الَّتِي أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَيَّ وَ لَيْسَ هَذَا جَزَاءَكَ مِنِّي}}، کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۲۷.</ref>.<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۴۸.</ref>
| |
| | |
| '''پاسخ'''
| |
| | |
| [[روایت]] نخست: اولاً تنها در کتاب الزهد [[حسین بن سعید اهوازی]] آمده است و خود ایشان به [[صراحت]] گفته است «[[ذنب]]» در [[حدیث]] به معنای [[گناه]] متعارف نیست: در اینکه ائمه{{عم}} از هر قبیحی به طور مطلق [[معصوم]] هستند، اختلافی بین [[علمای شیعه]] نیست و آنها به جهت [[کمالات]] و جایگاهی که دارند، [[ترک مستحبات]] را گناه میدانند<ref>{{عربی|لا خلاف بين علماءنا في أنهم{{عم}} معصومون من كل قبيح مطلقا، و أنهم{{عم}} يسمون ترك المندوب ذنباً و سيئةً بالنسبة إلى كمالهم{{عم}}}}، اهوازی، الزهد، ص۷۴.</ref>.
| |
| | |
| این حدیث شبیه [[حدیثی]] است که در [[صحیح مسلم]] از زبان [[مبارک]] [[رسول الله]]{{صل}} نقل شده است: {{متن حدیث|إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ اللهَ فِي الْیَوْمِ مِائَةَ مَرَّةٍ}}<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۰۷۵. </ref>. هیچ یک از شارحان این حدیث و دیگر علمای [[اهل سنت]] آن را بر ظاهرش حمل نکردهاند و توجهیات مختلفی کردهاند. [[نووی]] این توجیهات و تأویلات را در شرح حدیث آورده است<ref>نووی، المنهاج، ج۱۷، ص۲۳.</ref>.
| |
| | |
| ثانیاً: روایت اول [[خبر واحد]] است و نمیتواند در برابر [[آیه تطهیر]] و [[روایات]] زیادی، مانند [[حدیث شریف ثقلین]]، که [[عصمت]] [[ائمه اهل بیت]]{{عم}} را ثابت میکند، [[برابری]] کند.
| |
| | |
| ثالثاً: با توجه به جایگاه و [[مقام]] و [[منزلت]] ائمه اهل بیت{{عم}} این حدیث را نمیتوان بر ظاهرش حمل نمود و «ذنب» را بر گناه متعارف حمل کرد؛ زیرا اینگونه [[سخن گفتن]] حتی از یک عالم [[دینی]] در حد معمول نیز سر نمیزند؛ چه رسد به شخص [[بزرگواری]] مانند [[امام صادق]]{{ع}} که جایگاه و منزلت ایشان از نگاه [[علمی]] و عملی<ref>ذهبی، سیر اعلام النبلا، ج۶، ص۳۶۴.</ref> مورد [[انکار]] هیچ کسی نیست. از سوی دیگر چنین بیانی از بزرگان [[دین]] مسئله اباحهگری را در [[جامعه اسلامی]] آسان و روان خواهد نمود و هیچ حکمتی در بیان آن وجود ندارد. [[ائمه]]{{عم}} به ما آموختهاند که [[گناه]] نکردن آسانتر از [[توبه]] است: {{متن حدیث|وَ قَالَ{{ع}}: تَرْكُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ [التَّوْبَةِ] الْمَعُونَةِ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۷۰.</ref>.
| |
| | |
| [[روایت]] دوم که از [[امام کاظم]]{{ع}} نقل شده است نیز از حیث سند مجهول است<ref>مجلسی، مرآة العقول، ج۱۵، ص۱۳۷.</ref> و از حیث دلالت نیز نمیتواند دلیل بر عدم [[عصمت امام]] باشد؛ زیرا بسیار روشن است که [[امام]]{{ع}} از زبان همه [[گناهکاران]] [[امت]] در پیشگاه [[پروردگار]] زبان تقصیر گشوده است؛ نه اینکه همه این [[گناهان]] را العیاذ بالله ایشان مرتکب شده باشد. [[بدیهی]] است که از یک نفر عادی این همه گناه سر نمیزند، چه رسد به امام کاظم{{ع}} که از نگاه [[شیعه]] [[معصوم]] است و از نگاه بقیه مذاهب اسلامی، عالمی بزرگ و از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} است که جایگاه بس بلندی میان همه [[پیروان]] مذاهب اسلامی دارد. اگر ایشان را در حد یک [[انسان]] معمول فرض کنیم، ممکن نیست که چنین گناهانی از وی سر زده باشد. پس مقصود امام{{ع}} از گفتن این جملهها [[تعلیم]] به دیگران است<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۷، ص۱۸.</ref> که این گونه در پیشگاه [[خداوند]] زبان اعتراف بگشایند و [[بزرگواری]] و گذشت خداوند را بیان نمایند<ref>[[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|مقاله «عصمت ائمه و استغفار از گناه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص۱۴۹.</ref>.
| |
|
| |
|
| == پرسشهای وابسته == | | == پرسشهای وابسته == |
| {{پرسشهای وابسته}} | | {{پرسشهای وابسته}} |
| * [[آیا عصمت معصوم جبری است؟ (پرسش)]]
| | # [[آیا عصمت معصوم جبری است؟ (پرسش)]] |
| * [[دلایل جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]]
| | # [[دلایل جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]] |
| * [[پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]]
| | # [[پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]] |
| * [[چرا خداوند خبر از شک و تردید انبیاء در وحی میدهد؟ (پرسش)]]
| | # [[جبری بودن عصمت به چه معناست؟ (پرسش)]] |
| * [[آیا استغفار کردن انبیا و امامان با عصمت ناسازگار است؟ (پرسش)]]
| | # [[آیا استغفار کردن انبیا و امامان با عصمت ناسازگار است؟ (پرسش)]] |
| * [[آیا عصمت سبب سلب اختیار معصوم است و هیچ فضیلتی ندارد؟ (پرسش)]]
| | # [[آیا اعتراف امامان به خطا و لغزش با عصمت ایشان منافات دارد؟ (پرسش)]] |
| * [[آیا عصمت معصومین بهواسطه تسدید روحالقدس است و اختیار از آنان سلب شده است؟ (پرسش)]]
| | # [[آیا عصمت سبب سلب اختیار معصوم است و هیچ فضیلتی ندارد؟ (پرسش)]] |
| * [[آیا عصمت معصومان پیش از بلوغ و از هنگام ولادت با اختیار سازگاری دارد؟ (پرسش)]]
| | # [[آیا عصمت معصومین بهواسطه تسدید روحالقدس است و اختیار از آنان سلب شده است؟ (پرسش)]] |
| * [[دلایل منکرین عصمت امامان چیست؟ (پرسش)]]
| | # [[آیا عصمت معصومان پیش از بلوغ با اختیار سازگار است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا عصمت با اصل ثواب و عقاب منافات دارد؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا قول به عصمت در انبیا و امامان مستلزم غلو است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا انکار سهوالنبی لازمهاش غلو است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا عصمت معصوم تبعیض در حق انسان بهشمار میآید؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا عصمت مستلزم بینیاز شدن از شریعت است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا به عصمت انبیاء و ائمه در کتاب و سنت اشاره شده است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت بدعتی از یهود و نصاری است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت برگرفته از فرهنگ ایران باستان است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای صوفیه است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت از ابتکارات شیعه است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا خطا در فهم کلام معصوم، موجب بیاثر شدن عصمت او میشود؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت اهل بیت لازمهاش ربوبیت و الوهیت است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت برگرفته از آموزههای زرتشتی است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا شیطان میتواند در پیامبران نفوذ کند و خواستههای خود را به آنان القاء کند؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا عصمت با آزادی و اختیار انسان منافات دارد؟ (پرسش)]] |
| | # [[اگر پیامبران معصوم هستند چرا در قرآن نسبت دروغ به آنها داده شده است؟ (پرسش)]] |
| | # [[اگر پیامبران معصوم هستند چرا در قرآن نسبت عصیان به آنها داده شده است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا اندیشه عصمت منتسب به عبدالله بن سبا است؟ (پرسش)]] |
| | # [[آیا مبدأ اعتقاد به اندیشه عصمت روح کاریزماتیک است؟ (پرسش)]] |
| {{پایان پرسشهای وابسته}} | | {{پایان پرسشهای وابسته}} |
|
| |
|
خط ۵۷۷: |
خط ۱۶۲: |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
| # [[پرونده:1368142.jpg|22px]] [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|'''درسنامه امامشناسی''']] | | # [[پرونده:1368142.jpg|22px]] [[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|'''درسنامه امامشناسی''']] |
| # [[پرونده:53960800.jpg|22px]] [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|'''پژوهشی در عصمت معصومان''']] | | # [[پرونده:53960800.jpg|22px]] [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|'''پژوهشی در عصمت معصومان''']] |
| # [[پرونده:1379670.jpg|22px]] [[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|'''عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی''']] | | # [[پرونده:1379670.jpg|22px]] [[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|'''عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی''']] |
| | # [[پرونده:1379719.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|'''عصمت از منظر فریقین''']] |
| | # [[پرونده:1100767.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|'''عصمت امام''']] |
| | # [[پرونده:1379718.jpg|22px]] [[سید موسی هاشمی تنکابنی|هاشمی تنکابنی، سید موسی]]، [[عصمت ضرورت و آثار (کتاب)|'''عصمت ضرورت و آثار''']] |
| | # [[پرونده:978964298273.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت - قدردان قراملکی (کتاب)|'''امامت''']] |
| | # [[پرونده:10115976.jpg|22px]] [[سید احمد خاتمی|خاتمی، سید احمد]]، [[در آستان امامان معصوم ج۲ (کتاب)|'''در آستان امامان معصوم ج۲''']] |
| | # [[پرونده:IM009896.jpg|22px]] [[رحمتالله ضیایی|ضیایی، رحمتالله]]، [[عصمت ائمه و استغفار از گناه (مقاله)|'''عصمت ائمه و استغفار از گناه''']]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] |
| {{پایان منابع}} | | {{پایان منابع}} |
|
| |
|