تجارت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۸ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[تجارت در قرآن]] - [[تجارت در تاریخ اسلامی]] - [[تجارت در معارف و سیره معصوم]] - [[تجارت در معارف و سیره علوی]] - [[تجارت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] - [[تجارت خارجی]] | پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط| موضوع مرتبط = اقتصاد | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[تجارت در قرآن]] - [[تجارت در حدیث]] - [[تجارت در فقه اسلامی]] - [[تجارت در معارف و سیره معصوم]] - [[تجارت در معارف و سیره نبوی]] - [[تجارت در معارف و سیره علوی]] - [[تجارت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] - [[تجارت خارجی]] | پرسش مرتبط  = }}


== مقدمه ==
'''«تجارت»''' به معنای [[بازرگانی]] و [[خرید و فروش]] آمده است. این واژه در [[فقه]] بیشتر به مطلق [[داد و ستد]] تعریف شده است و شامل [[بیع]]، [[اجاره]]، [[صلح]] و غیر آن می‌شود. در [[قرآن کریم]] و روایات به تجارت و [[داد و ستد]] [[انسان‌ها]] با یکدیگر اهمیت بسیار داده شده است و [[مسلمانان]] به آن ترغیب شده‌اند. مهم‌ترین نکته‌ای که یک تاجر در [[اسلام]] باید مراعات کند، آشنایی با [[حلال و حرام]] در هنگام کسب است تا گرفتار [[ربا]] و [[کسب درآمد]] از راه [[نامشروع]] و [[حرام]] نشود.
[[تجارت]] در لغت به معنای [[خرید و فروش]] و نیز خریدن کالا به [[انگیزه]] فروختن آن با بهای بیشتر، همچنین به‌کارگیری [[سرمایه]] به منظور [[سود]] بردن، آمده است<ref>لسان العرب، تاج العروس و مجمع البحرین/ واژه «تجر»</ref>. واژه تجارت، مصدر و به قولی اسم مصدر است که در اصل، دلالت بر [[حرفه]] [[بازرگانی]] دارد و تاجر و بازرگان به کسی گفته می‏‌شود که [[داد و ستد]] را حرفه خود ساخته است.


عنوان تجارت در کلمات [[فقها]] در هر سه معنای اشاره شده در شناسه به کار رفته، ولی معنای سوم (معاوضه به قصد سود بردن) موافق عرف و لغت و [[کلام]] [[مفسران]] و [[روایات]] وارد شده در [[ستایش]] و [[ترغیب]] تجارت، دانسته شده است. چنان‏که مراد از تجارت در مسئله تعلّق [[زکات]] به [[مال]] التّجاره در باب زکات، همین معنا است. <ref>مفتاح الکرامة ۸/ ۵ ـ ۶؛ جواهر الکلام ۲۲/ ۴ ـ ۶.</ref> از این‌‏رو، برخی فقها قصد کسب و سود بردن را در تحقّق تجارت لازم دانسته‏اند. <ref>مسالک‏ الافهام ۳/ ۱۱۷.</ref> در مقابل، برخی دیگر آن را نپذیرفته و گفته‏‌اند: مراد فقها از تعریف تجارت در بحث زکات، تعریف و تحدید موضوع [[حکم شرعی]] ـ یعنی فردی از افراد تجارت به عنوان متعلّق حکم شرعی ([[استحباب]] [[زکات]]) ـ است نه تعریف و تحدید خود تجارت.<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۵ ـ ۶.</ref>
== معناشناسی ==
«تجارت» به معنای [[بازرگانی]] و [[خرید و فروش]]<ref>ابن‌منظور، لسان العرب، ۴/۸۹؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۵۶۲۹.</ref> و هر گونه تصرف در سرمایه، برای به دست آوردن سود مادی یا [[معنوی]]<ref>راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۶۴؛ مصطفوی، التحقیق، ۱/۳۸۰–۳۸۱.</ref> آمده است. برخی نیز آن را به انتقال مملوک ([[مال]]) به شخص دیگر در برابر عوض معیّن و با [[رضایت]] طرفین معنا کرده‌اند<ref>طریحی، مجمع البحرین، ۳/۲۳۳.</ref>.


برخی فقها [[آیه کریمه]] {{متن قرآن|إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ}}<ref>«مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref> را ناظر به معنای دوم تجارت، یعنی مطلق کسب و معاوضه ـ که شامل انواع کسب‌ها و معاوضات نظیر اجاره، [[صلح]] و غیر آن می‏‌شود ـ دانسته‌‏اند. <ref>جواهرالکلام ۲۲/ ۴ ـ ۵.</ref>
تجارت در [[فقه]] بیشتر به مطلق [[داد و ستد]]، اعم از اینکه سودآوری و قصد آن باشد یا نباشد، تعریف شده است<ref>طباطبایی، ریاض المسائل، ۸/۱۲۹؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۴.</ref> و شامل [[بیع]]، [[اجاره]]، [[صلح]] و غیر آن می‌شود<ref>امام‌ خمینی، البیع، ۱/۱۰۰.</ref>. در اصطلاح [[حقوقی]]، تجارت عملیاتی است که تاجران برای دستیابی به سود<ref>انصاری و طاهری، دانشنامه حقوق خصوصی، ۱/۶۲۸.</ref> و در شکل اجاره یا انتقال [[مالکیت]] خدمات و منافع در برابر ثمن انجام می‌دهند<ref>جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ۲/۱۱۴۱.</ref>. [[بازار]] نیز در اصطلاح واژگان جدید [[اقتصادی]]، منطقه‌ای معین است که تاجران و [[بازرگانان]] به تناسب [[حرفه]] خود و عرضه و تقاضایی که در [[جامعه]] وجود دارد، فردی یا گروهی به داد و ستد مشغول‌اند<ref>عتیق‌پور، نقش بازار و بازاری‌ها، ۱۳–۱۴.</ref>.<ref>[[محمد تقی نظرپور|نظرپور]] و [[حسین کفش‌گر جلودار|کفش‌گر جلودار]]، [[تجارت - نظرپور و کفش‌گر جلودار (مقاله)|مقاله «تجارت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۳]]، ص۲۳۸ ـ ۲۴۴.</ref>


برخی فقها در [[کتب فقهی]]، برای عنوان تجارت یا متاجر بابی مستقل تأسیس کرده و [[احکام]] کسب‌ها به نحو کلّی و خصوص بیع و انواع آن را به تفصیل در ذیل آن آورده‌‏اند و برای دیگر کسب‌ها مانند اجاره و مزارعه بابی مستقل قرار داده‌‏اند.
== پیشینه ==
تجارت (مبادله) در کنار [[تولید]] و توزیع، سه رکن اصلی [[اقتصاد]] را تشکیل می‌دهد و اگرچه از حیث اهمیت کمتر از آن دو نیست، اما از نظر [[تاریخی]] پس از آن دو قرار می‌گیرد؛ چون زندگی اجتماعی بدون تولید و توزیع ممکن نیست.
# '''[[جوامع]] ابتدایی:''' در جوامع ابتدایی، همه نیازها در درون [[خانواده]] تأمین می‌شد و نیازی به تجارت و مبادله نبود<ref>صدر، اقتصادنا، ۳۴۶–۳۴۷.</ref>. با گذر [[زمان]] و [[رشد]] و تنوع نیازها و دستاوردها، تجارت نیز آغاز شد<ref>دورانت، تاریخ تمدن، ۱/۱۵۰–۱۵۱؛ توین‌بی، تاریخ تمدن، ۷۱–۷۲.</ref>. با این حال، کارشناسان، زمان معینی را برای آغاز مبادلات در [[زندگی]] [[بشر]] معرفی نکرده‌اند<ref>سیمونز، تاریخ تجارت، ۹.</ref>. [[انسان‌ها]] در آغاز بر سر کالاهایی مانند گاو، گوسفند و نمک تجارت می‌کردند و سپس برای ساختن ابزار، [[سلاح]] و زیورآلات، به [[داد و ستد]] فلزاتی چون آهن، قلع و مس روی آوردند<ref>سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۱.</ref>. از کشفیات [[تاریخی]] بر می‌آید که [[ایرانیان]] ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح{{ع}}، [[اهل]] داد و ستد بوده‌اند و روابط تجاری آنان با سرزمین‌های مجاور از جمله بین‌النهرین به حدود ۳۰۰۰ تا ۳۴۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد<ref>میرجلیلی و دیگران، تجارت در جهان اسلام، ۴۷–۴۹.</ref>. پیشینه تجارت سازمان‌ یافته به زمان سومری‌ها در [[بابل]] می‌رسد<ref>سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۲.</ref>. فینیقی‌ها با ساختن کشتی‌های بزرگ، تجارت دریایی را شکل دادند<ref>سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۳–۱۴.</ref>. شکل تجارت در گذر زمان [[تغییر]] یافت و از داد و ستدساده و پایاپای، به معامله با واسطه فلزات گران‌قیمت و در مرحله بعد با سکه (طلا و [[نقره]]) تبدیل شد<ref>سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۸–۳۰.</ref>
# '''[[دوران جاهلیت]]:''' در دوران جاهلیتِ [[عرب‌ها]]، بیشتر تاجران از طریق قراردادهای ربوی و [[مضاربه]]، تجارت می‌کردند<ref>شریف، مکة و مدینة، ۷۹–۸۳.</ref>. در [[قرآن کریم]] نیز از وجود تجارت در دوران [[پیامبران]]{{ع}} و امت‌های گذشته سخن به میان آمده<ref>سوره اعراف، آیه ۸۵.</ref> و زیربنای [[قوانین اسلامی]] در زمینه معاملات و مبادلات اقتصادی بیان شده است. [[روایات]] [[معصومان]]{{ع}} به تجارت توجه ویژه‌ای کرده‌اند و آن را افزایش‌ دهنده [[عقل]]، مایه [[عزت]]، [[برکت]] و بی‌نیازی شمرده‌اند<ref>کلینی، الکافی، ۵/۱۴۸–۱۴۹.</ref>. [[امامان]]{{ع}} در کنار تشویق به تجارت و [[بازرگانی]]، بر یادگیری احکام [[فقهی]] و مراعات [[موازین]] و [[آداب]] شرعیِ تجارت تأکید می‌کردند<ref>کلینی، الکافی، ۵/۱۵۰–۱۵۵.</ref>.
# '''[[انقلاب]] صنعتی:''' با اختراع ماشین بخار در ۱۷۶۹م/ ۱۱۴۸ش شبکه‌های پهناور راه و راه‌آهن پیدا شد و تجارت منطقه‌ای و بین‌المللی گسترش یافت<ref>سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۹۳.</ref>. در پایان سده هجدهم و آغاز سده نوزدهم میلادی، هم‌زمان با گسترش [[نظام]] صنعتی انگلستان در اروپا و [[توسعه]] [[استعمار]] اروپا در آسیا، [[آفریقا]] و آمریکا، نظام اقتصاد تجارت جهانی به وجود آمد و ویژگی‌هایی را به همراه آورد. بر اساس این نظام جدید، [[اقتصاد معیشتی]] به [[اقتصاد]] [[سرمایه‌داری]] تبدیل شد و [[تولید]] انبوه، تقسیم نیروی کار، انباشت [[ثروت]]، اصالت [[بازار]]، رقابت و تجارت نابرابر ([[استعماری]]) و [[تسلط]] بر سرزمین‌ها و منابع دیگران، در دستورکار قرار گرفت<ref>میرجلیلی و دیگران، تجارت در جهان اسلام، ۲۷.</ref>. این [[نظام اقتصادی]] در سال‌های اخیر با حمایت آمریکا و کشورهای صنعتی غرب و گسترش شرکت‌های چندملیتی در کشورهای [[جهان]] سوم، [[جنگ]] تجاری میان قدرت‌های صنعتی و تشکیل [[سازمان]] تجارت جهانی، در عرصه تجارت جهانی حضور دارد<ref>میرجلیلی و دیگران، تجارت در جهان اسلام، ۳۲.</ref>.<ref>[[محمد تقی نظرپور|نظرپور]] و [[حسین کفش‌گر جلودار|کفش‌گر جلودار]]، [[تجارت - نظرپور و کفش‌گر جلودار (مقاله)|مقاله «تجارت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۳]]، ص۲۳۸ – ۲۴۴.</ref>


بعضی، عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر را جایگزین [[تجارت]] و متاجر کرده و در ذیل آن از [[احکام]] کسب‌ها و نیز [[آداب]] تجارت، [[سخن]] گفته‌‏اند؛ سپس برای انواع کسب‌ها همچون بیع، اجاره، مزارعه و [[مضاربه]]، بابی مستقل منعقد کرده و هریک از ابواب یاد شده را زیر مجموعه عنوان مکاسب یا مکاسب و متاجر قرار داده‏‌اند.
== تجارت در قرآن ==
{{اصلی|تجارت در قرآن}}
در برخی از [[آیات قرآن]] واژه تجارت استفاده شده است: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ}}<ref>«آنان همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود خریدند و سوداشان سودی نکرد و رهیافته نبودند» سوره بقره، آیه ۱۶.</ref>، {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان! دارایی‌های یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بی‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.</ref>.


البتّه [[اختلاف]] در چینش و ساماندهی باب‌های مرتبط با انواع کسب‌ها، خلط مباحث آنها را نیز درپی داشته است؛ از این‏رو، بعضی گفته‌‏اند: بهتر آن است که برای مطلق کسب، بابی مستقل منظور و احکام و آداب کلّی کسب‌ها در ذیل آن آورده شود؛ سپس برای هریک از کسب‌ها و [[تبیین احکام]] خاصّ آنها بابی مستقل منعقد گردد. <ref>مستند الشیعة ۱۴/ ۱۰ ـ ۱۱.</ref> در این مقاله به تبیین احکام و آدابی که در [[فقه]] تحت عنوان احکام یا آداب تجارت در باب آن مطرح است، بسنده می‏‌شود.
در [[قرآن کریم]] به تجارت و [[داد و ستد]] [[انسان‌ها]] با یکدیگر اهمیت بسیار داده شده است و [[مسلمانان]] به آن ترغیب شده‌اند و در آیاتی چند با تعبیر «جستجوی فضل الهی» از آن یاد شده است. {{متن قرآن|أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ}}<ref>«بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.</ref>.


== [[فضیلت]] ==
در [[جزیرة العرب]] مسئله تجارت امری مرسوم و حائز اهمیت فراوان بوده و بر همین اساس [[آیات]] [[سوره]] ایلاف اشاره به کوچ تابستانی و زمستانی [[قریش]] برای تجارت دارد. از طرف دیگر نیز به رام بودن [[زمین]] برای امر تجارت نیز اشاره شده است: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ}}<ref>«اوست که زمین را برای شما رام کرد، بر شانه‌های آن گام نهید و از روزی او بخورید و رستاخیز به سوی اوست» سوره ملک، آیه ۱۵.</ref>. حتی تجارت کردن به هنگام [[مناسک حج]] را نیز امری [[مباح]] شمرده و با تعبیر {{متن قرآن|لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ}}<ref>«تا سودهایی که برای آنان دارد ببینند» سوره حج، آیه ۲۸.</ref> به گوشه‌ای از [[فلسفه]] [[حج]] نیز اشاره فرموده است<ref>[[محمد علی کوشا|کوشا، محمد علی]]، [[تجارت - کوشا (مقاله)|مقاله «تجارت»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|دانشنامه معاصر قرآن کریم]]، ص۳۱-۳۳.</ref>.
[[حرفه]] تجارت در [[روایات]] از [[برترین]] و با برکت‌‏ترین حرفه‏‌ها شمرده شده است. بر پایه روایتی از [[رسول خدا]] {{صل}} نُه جزء از ده جزء خیر و [[برکت]] در تجارت قرار داده شده است <ref>وسائل الشیعة ۱۷/ ۱۰</ref> و در روایتی از [[امام صادق]] {{ع}}، ترک تجارت سبب [[نقصان عقل]] [[آدمی]] معرفی شده است.<ref>وسائل الشیعة ۱۷/ ۱۳</ref>


== احکام و آداب ==
== تجارت در حدیث ==
آداب تجارت به دو بخش الزامی و سُنَن تقسیم می‏‌شود.
{{اصلی|تجارت در حدیث}}
کسب و تجارت از [[مشاغل]] [[شریف]] و مورد توجه [[اسلام]] است؛ زیرا تجارت و کسب وسیله‌ای برای تبادل مواد اولیه و تولیدات صنعتی و محصولات [[کشاورزی]] و حیوانی است و این تبادل مواد و آوردن جنسی از کشوری به [[کشور]] دیگری از شهری به [[شهر]] یا دهات دیگر یا از عمده فروش برای خرده فروشی، کار بسیار مهمی است؛ زیرا هر کس نمی‌تواند به تنهایی هر چه را لازم دارد از منابع اصلی آن تهیه کند؛ لذا تجارت پایه [[زندگی]] همه، از جمله [[مسلمانان]] است و نظام جامعه بر آن [[استوار]] است. در غیر این صورت، [[جامعه]] به [[هرج و مرج]] گرفتار می‌شود، بیماری جسمی و [[روحی]]، اختلالات و زدوخوردها را به همراه خواهد داشت و این خود باعث نابودی و هلاکت مسلمانان خواهد شد و بی‌جهت نیست که در اسلام توجه خاصی به آن شده و [[روایات]] بسیار به آن کار ترغیب کرده و آنهایی را که تجارت را ترک کنند مذمت نموده است. برخی از روایات درباره اهمیت تجارت عبارت است از:
# [[امیر المؤمنین]] {{ع}}می‌فرماید: «به تجارت بپردازید؛ زیرا شما را از [[مردم]] بی‌نیاز می‌کند. همانا [[خداوند عزوجل]] شاغل [[امین]] را [[دوست]] دارد. مغبون، پسندیده نیست و [[پاداش]] نمی‌گیرد»<ref>وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴.</ref>.
# از [[امام باقر]] {{ع}} [[روایت]] شده است: «[[برکت]] ده جزء دارد، نه جزء آن در تجارت و یک جزء آن در گوسفند است»<ref>صدوق خصال، ج۲، ص۴۴۵، باب عشره، حدیث ۴۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳.</ref>.
# [[فضیل بن یسار]] می‌گوید: به امام صادق {{ع}} عرض کردم که دست از تجارت کشیده و از آن خودداری نموده‌ام. حضرت فرمود: «چرا؟ مگر عاجز از تجارتی؟ همین طور است که [[اموال]] شما از دستتان می‌رود. نه، تجارت را رها نکنید و با تجارت از فضل خدا کمک بخواهید»<ref>فروع کافی، ج۵، ص۱۴۹؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|تجلی امامت]]، ص ۳۸۶.</ref>


=== احکام الزامی ===
== اهداف و اصول تجارت ==
غَشّ <ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۱۱۱</ref>، تدلیس<ref>جامع المدارک ۳/ ۲۲۳</ref>، [[ربا]]<ref>جواهر الکلام ۲۳/ ۳۳۲ ـ ۳۳۸</ref> و نَجَش<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۴۷۶</ref> در [[معامله]] [[حرام]] است. بنابر قولی [[احتکار]]<ref>جواهر الکلام ۴۷۷ ـ ۴۷۸</ref>، تلقّی رُکبان <ref>مستند الشیعة ۱۴/ ۳۸</ref> و [[وکیل]] شدن حَضَری ـ خواه شهر‌نشین یا روستا‌نشین ـ برای [[بادیه نشین]] بلکه برای هر غریبی نیز حرام است. قول دیگر [[کراهت]] آنها است.
تجارت و مبادله و [[رشد]] [[ثروت]]، یکی از اصول نخستین [[اقتصاد سالم]] است که خود از شرایط [[اجتماع]] سالم به‌شمار می‌رود. بدون اقتصاد سالم، برخی از [[اهداف]] [[اسلامی]] مانند [[استقلال]] و [[عزتمندی]] [[مسلمانان]] قابل تأمین نیست<ref>مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۴۰۴–۴۰۵.</ref>. تجارت اهدافی مانند تأمین نیازهای متنوع [[انسان]]<ref>حسینی بهشتی، اقتصاد اسلامی، ۳۷–۳۸؛ صدر، اقتصادنا، ۳۴۷.</ref>، [[گشایش]] و [[رفاه]] [[زندگی]]، و [[تکامل]] و تخصصی‌ شدن [[تولید]]<ref>صدر، اقتصادنا، ۳۴۷–۳۴۸.</ref> را دنبال می‌کند؛ با این حال، روحیه [[زیاده‌خواهی]] [[انسان‌ها]] و [[تجاوز از حد]] و حدود خود، تجارت را نیز دگرگون و آن را به ابزاری جهت [[بهره‌کشی]] تبدیل کرده است. هم‌اکنون تجارت به جای اینکه وسیله‌ای برای برآورده‌کردن نیازهای مردم و واسطه میان تولید و مصرف باشد، واسطه میان تولید و اندوختن شده است<ref>صدر، اقتصادنا، ۳۴۷–۳۴۸.</ref>.


=== سُنَن ===
اصول تجارت که جدا از اصول کلی [[اقتصاد]] نیست، در مکتب‌های گوناگون، نمودهای متفاوتی دارد. در [[نظام سرمایه‌داری]]، مالکیت خصوصی، بهره‌برداری از ثروت و چگونگی مصرف، جز در مواردی خاص، محدودیتی ندارد<ref>صدر، اقتصادنا، ۲۴۳–۲۴۵.</ref>. در [[نظام کمونیستی]] با پذیرش [[مالکیت]] اشتراکی، [[آزادی]] [[سرمایه‌داری]] که مبتنی بر مالکیت خصوصی است، از میان می‌رود و [[دولت]] بر همه شئون زندگی [[اقتصادی]]، مسلط می‌شود<ref>صدر، اقتصادنا، ۲۴۳–۲۴۵.</ref>؛ اما در [[اسلام]]، قلمرو مالکیت و فعالیت‌های اقتصادی با محدودیت‌هایی همراه است و این [[مکتب]] بر [[عدالت اجتماعی]] در تمام زمینه‌ها از جمله اقتصاد و همچنین بر توازن میان [[مصالح]] فردی و [[اجتماعی]] تأکید ویژه دارد<ref>آقانظری، نظریه‌پردازی اقتصاد اسلامی، ۱۱۱.</ref>.<ref>[[محمد تقی نظرپور|نظرپور]] و [[حسین کفش‌گر جلودار|کفش‌گر جلودار]]، [[تجارت - نظرپور و کفش‌گر جلودار (مقاله)|مقاله «تجارت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|دانشنامه امام خمینی ج۳]]، ص۲۳۸ – ۲۴۴.</ref>
سُنن تجارت دو گونه است. پاره‌‏ای از آنها جنبه فردی دارد، مانند [[استحباب]] [[نیّت]] بی‏‌نیازی از [[مردم]] و توسعه بر [[خانواده]] در کسب؛ [[توکّل]] بر [[خداوند]]؛ [[فراگیری احکام]] [[شرعی]] تجارت؛ ذکر خداوند و خواندن دعاهای وارد شده هنگام ورود به بازار؛ صبح زود به سراغ کار رفتن؛ رها کردن [[تجارت]] هنگام [[نماز]]؛ گفتن [[شهادتین]] و سه بار [[تکبیر]] در وقت خرید کالا و تجارت کردن در [[وطن]] خود و [[کراهت]] زودتر از همه به بازار رفتن و دیرتر از همه دست از کار کشیدن.


پاره‌‏ای از [[سنن]] تجارت، ناظر به چگونگی و تنظیم [[رفتار]] بازرگان با طرف [[معامله]] است، مانند [[استحباب]] رعایت [[برابری]] میان خریداران؛ گشاده‌‏رویی هنگام معامله؛ آسان گرفتن در معامله؛ پذیرش درخواست فسخ از سوی خریدار و افزودن بر وزن پیمانه هنگام فروش و کم گرفتن در وقت خرید و کراهت [[ستایش]] کالا هنگام فروش و [[نکوهش]] آن در [[زمان]] خرید. همچنین [[سوگند]] خوردن هنگام معامله؛ فروختن کالا در محلی که [[عیب]] آن پوشیده می‏‌ماند، مانند جای تاریک؛ معامله با افراد [[پست]] و [[سود]] گرفتن از کسی که به او [[وعده]] ارفاق و [[احسان]] در معامله داده شده است. <ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۴۶۲ ـ ۴۷۰؛ وسائل الشیعة ۱۷/ ۳۸۱ ـ ۴۶۸</ref>
== آداب و شرایط تجارت ==
در [[روایات]] آداب و شرایطی برای تجارت بیان شده است که به برخی از آنها اشاره کنیم. مهم‌ترین نکته‌ای که یک بازاری و تاجر در [[اسلام]] باید مراعات کند، آشنایی با [[حلال و حرام]] در هنگام کسب است. تاجر اگر این آشنایی را نداشته باشد، گرفتار [[ربا]] و [[کسب درآمد]] از راه [[نامشروع]] و [[حرام]] می‌شود. این نکته‌ای است که در روایات به آن توجه داده شده و همراه با نکاتی دیگر، آمده است. [[رسول خدا]]{{صل}} برای شخصی که می‌خواهد به [[کسب و کار]] بپردازد، پنج ویژگی بیان کردند که با توجه به آنها وارد [[بازار]] شود، در غیر آن صورت [[خرید و فروش]] نکند: معامله ربوی نکند، [[سوگند]] نخورد، [[عیب]] کالای خود را [[نهان]] نکند، وقت فروش [[ستایش]] (بی‌مورد) نکند و وقت خرید بر کالای دیگران عیب ننهد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۰؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۶: {{متن حدیث|مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى فَلْيَحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا يَشْتَرِ وَ لَا يَبِعِ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ كِتْمَانَ الْعَيْبِ وَ الْحَمْدَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشْتَرَى}}.</ref>.


== [[زکات]] مال‌التّجاره ==
[[شیخ صدوق]] این خبر را با اندک تفاوتی در عبارت در کتب فقهی خود آورده است<ref>شیخ صدوق، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص‌۳۱۳؛ شیخ صدوق، المقنع، ص‌۳۶۳: {{متن حدیث|و إذا اتجرت فاجتنب خمسة أشياء: اليمين، و الكذب، و كتمان العيب، و المدح إذا بعت، و الذم إذا اشتريت}}.</ref>. بدیهی است که معرفی کالا مشکلی ندارد؛ بلکه منظور تعریفی است که نادرست باشد یا هنگام خرید، برای ارزان‌تر خریدن کالای دیگران، آن را بد جلوه ندهد.
بنابر قول مشهور، [[پرداخت زکات]] مال التّجاره [[مستحب]] است. <ref>جواهر الکلام ۱۵/ ۷۲ ـ ۷۳ و ۲۵۹ ـ ۲۶۶</ref>


== [[خمس]] مال التّجاره ==
مردی به [[حضرت علی]] گفت: ای [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، من می‌خواهم تجارت کنم. حضرت فرمود: آیا با مسائل [[دینی]] آشنا هستی؟ گفت: به برخی؛ فرمود: وای بر تو، اول [[فقه]]، بعد تجارت. به‌تحقیق کسی که چیزی بخرد و بفروشد و از [[حرام]] و [[حلال]] آن نپرسد، گرفتار [[ربا]] شود، گرفتار ربا شود<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۱۶: {{متن حدیث|وَيْحَكَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ فَإِنَّهُ مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى وَ لَمْ يَسْأَلْ عَنْ حَرَامٍ وَ لَا حَلَالٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ}}.</ref>. در خبری دیگر امیرالمؤمنین{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌، ص‌۵.</ref>: «هر کس بدون فقه و آگاهی به احکام [[شرعی]] تجارت کند، گرفتار ربا شود، سپس گرفتار شود». آن حضرت این نکته را به تمام تاجران بازار [[کوفه]] توصیه می‌کرد<ref>‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶.</ref>.
کسی که با [[پول]] خمس داده شده [[مالی]] برای کسب و تجارت خریده است، اگر مال، پس از خرید، [[ارزش]] افزوده پیدا کند آیا پس از گذشت [[سال]]، [[خمس]] مقدار افزوده شده [[واجب]] است، هرچند آن را نفروخته و بهایش را دریافت نکرده باشد یا تنها در فرض فروختن و دریافت قیمت، خمس به آن تعلّق می‌‏گیرد؟ مسئله، اختلافی است.<ref>العروة الوثقی (و حواشی) (ج) ۴/ ۲۸۰؛ مستمسک العروة ۹/ ۵۲۸</ref>


== خمس [[رأس المال]] ==
«ارتطام» را به معنای گرفتاری‌ای دانسته‌اند که امکان خروج و برون‌رفت از آن نیست<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج‌۷، ص‌۴۲۵: {{عربی|و ارْتَطَمَ فلانٌ في أمر فلا مخرج له منه}}.</ref>. [[شناخت]] [[حلال و حرام]] برای کسب حلال به تلاش و تقید [[دینی]] نیاز دارد.
هرگاه شخص بخواهد [[سود کسب]] خود را [[سرمایه]] [[تجارت]] قرار دهد، آیا به آن خمس تعلّق می‌‏گیرد یا اینکه رأس المال جزء مئونه به شمار می‏‌رود و متعلّق خمس نیست؟ محل [[اختلاف]]، صورتی است که شخص برای تأمین مئونه [[زندگی]] بدان نیازمند باشد وگرنه در فرض عدم نیاز، بدون [[شک]] متعلّق [[خمس]] خواهد بود. در فرض نیاز در [[وجوب]] و عدم وجوب [[اخراج]] [[خمس]] [[اختلاف]] است. بعضی بین [[سرمایه]] معادل مئونه سال و سرمایه افزون بر آن تفصیل داده، در اوّلی [[پرداخت خمس]] را [[واجب]] ندانسته و در دومی مقدار افزون بر مئونه را متعلّق خمس دانسته‏‌اند. برخی نیز بین نیاز شخص به سرمایه به لحاظ [[شأن]] وی ـ هرچند از راه دیگر نیز برای او امکان کسب وجود داشته باشد لکن لایق به شأن وی نباشد ـ و عدم نیاز او تفصیل داده و در اوّلی سرمایه را از مئونه شمرده‏اند همان‏گونه که فرش و ظروف مورد نیاز نیز از مئونه است<ref>العروة‏الوثقی(و حواشی) (ج)۴/ ۲۸۴؛ مستمسک العروة ۹/ ۵۳۳ ـ ۵۳۵؛ مستند العروة (الخمس)/ ۲۴۶؛ هدایة العباد (گلپایگانی) ۱/ ۳۲۵</ref>.


== [[نماز]] و [[روزه]] بازرگان ==
[[حکیم بن حزام]] که از [[ثروتمندان]] [[مکه]] بود و در [[فتح مکه]] [[مسلمان]] شد و در [[زمان]] [[خلفا]] به جهت برخورداری از [[ثروت]]، عطا قبول نکرد<ref>ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۳.</ref>، تصمیم به [[کسب و کار]] در [[مدینه]] گرفت. [[پیامبر]]{{صل}} با بیان شرایطی به او [[اجازه]] کسب و تجارت داد. [[رسول خدا]]{{صل}} به حکیم بن حزام اجازه تجارت نداد تا اینکه چند چیز را برای حضرت ضمانت کند: اگر کسی از معامله پشیمان شد بپذیرد، به افراد [[ناتوان]] مهلت دهد، به [[حق]] بگیرد، چه وافی باشد چه نباشد<ref>شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۵: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} لَمْ يَأْذَنْ لِحَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ فِي تِجَارَةٍ حَتَّى ضَمِنَ لَهُ إِقَالَةَ النَّادِمِ وَ إِنْظَارَ الْمُعْسِرِ وَ أَخْذَ الْحَقِّ وَافِياً أَوْ غَيْرَ وَافٍ}}.</ref>؛ بنابراین [[سیره نبوی]]، برای پرداختن به هر کاری نیاز به مجوز و اجازه [[حاکم اسلامی]] است تا شخص با داشتن شرایط و رعایت اصولی ویژه، به کار و حرفه‌ای خاص بپردازد.
تاجری که برای [[تجارت]]، همواره در [[سفر]] است نمازش تمام و روزه‏اش صحیح است و مشمول [[حکم]] مسافر نمی‏‌شود<ref>جواهر الکلام ۱۴/ ۲۶۸.</ref><ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج۲، صفحه ۳۴۹- ۳۵۲.</ref>


==[[آداب]] و شرایط [[معاملات]]==
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} یکی از نکات مهم دیگر را برای تجارت، داشتن [[عقل]] و مهارت [[تجاری]] دانسته است<ref>شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۹۳: {{متن حدیث|فَلَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ}}.</ref>؛ در غیر این صورت شخص سرمایه خود را از دست می‌دهد. برخی از شرایط کسب و کار برای اجتناب از معاملات حرام در قسمت [[نظارت بر بازار]] بیان شده است. گاهی ممکن است شخص در تجارت نوع و کالای خاصی، مهارت و [[موفقیت]] داشته باشد؛ باید آن را [[کشف]] کند. در خبری [[امام صادق]]{{ع}} از مردی گزارش می‌دهد که نزد پیامبر{{صل}} آمد و از موفق‌نشدن در کارش [[شکایت]] کرد. [[پیامبر]]{{صل}} به او دستور داد چند صنف از کارها را [[تجربه]] کند و در هر کدام موفق بود، آن را ادامه دهد<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۶۹: {{متن حدیث|شَكَا رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} الْحُرْفَةَ. فَقَالَ: انْظُرْ بُيُوعاً فَاشْتَرِهَا ثُمَّ بِعْهَا فَمَا رَبِحْتَ فِيهِ فَالْزَمْهُ}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص ۶۷.</ref>
به دلیل اهمیت کار در [[بازار]]، [[خداوند]] برای [[مسلمانان]] قوانینی وضع کرده و آنان را از انجام [[کارهای حرام]] که شاید در بازار اتفاق بیفتد [[نهی]] کرده است. موارد زیادی از [[نظارت]] شخصی بر بازار در [[سیره پیامبر]] دیده می‌شود و [[احکام]] مختلف [[اسلامی]]، حکایت از آن دارد.


[[پیامبر]] برای معاملات آداب و شرایط مختلفی بیان فرموده است. به برخی از آنچه به عنوان [[نواهی]] پیامبر در این باره وارد شده است می‌پردازیم:
== احکام تجارت ==
===نهی از [[معامله]] ضرری===
{{اصلی|تجارت در فقه اسلامی}}
[[اسلام]] از معامله ضرری نهی کرده. مورد روشن آن صورتی است که کالا برای یکی از دوطرف معامله ناشناخته باشد. [[رسول خدا]]{{صل}} نهی کرده از دادوستد ضرری، و آن هر معامله‌ای است که چیزی برای خریدار، فروشنده یا یکی از آن دو ناشناخته است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۱: {{متن حدیث|أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} نَهَى عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ وَ هُوَ كُلُّ بَيْعٍ يُعْقَدُ عَلَى شَيْءٍ مَجْهُولٍ عِنْدَ الْمُتَبَايِعَيْنِ أَوْ أَحَدِهِمَا}}.</ref>.
آداب تجارت به دو بخش الزامی و سُنَن تقسیم می‏‌شود:
===وقت فروش میوه‌ها===
# '''احکام الزامی:''' غَشّ<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۱۱۱.</ref>، تدلیس<ref>جامع المدارک ۳/ ۲۲۳.</ref>، [[ربا]]<ref>جواهر الکلام ۲۳/ ۳۳۲ ـ ۳۳۸.</ref> و نَجَش<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۴۷۶.</ref> در معامله [[حرام]] است. بنابر قولی [[احتکار]]<ref>جواهر الکلام ۴۷۷ ـ ۴۷۸.</ref>، تلقّی رُکبان<ref>مستند الشیعة ۱۴/ ۳۸.</ref> و [[وکیل]] شدن حَضَری ـ خواه شهر‌نشین یا روستا‌نشین ـ برای [[بادیه نشین]] بلکه برای هر غریبی نیز حرام است.
هر میوه‌ای باید هنگام مناسب خود معامله شود و اگر قبل از رسیدن آن فروخته شود، در دراز مدت از بین رفتن میوه‌ها و [[ضرر به جامعه]] را در پی دارد. رسول خدا{{صل}} نهی کرده از فروش میوه قبل از وقت رسیدن آن<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۴: {{متن حدیث|أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} نَهَى عَنْ بَيْعِ التَّمْرَةِ قَبْلَ أَنْ يَبْدُوَ صَلَاحُهَا}}.</ref>.
# '''سُنَن:''' سُنن تجارت دو گونه است. پاره‌‏ای از آنها جنبه فردی دارد، مانند [[استحباب]] [[نیّت]] بی‏‌نیازی از [[مردم]] و توسعه بر [[خانواده]] در کسب؛ [[توکّل]] بر [[خداوند]]؛ فراگیری احکام [[شرعی]] تجارت؛ ذکر خداوند و خواندن دعاهای وارد شده هنگام ورود به بازار؛ صبح زود به سراغ کار رفتن؛ رها کردن تجارت هنگام [[نماز]]؛ گفتن شهادتین و سه بار [[تکبیر]] در وقت خرید کالا و تجارت کردن در [[وطن]] خود و [[کراهت]] زودتر از همه به بازار رفتن و دیرتر از همه دست از کار کشیدن.


در نقل [[شیخ صدوق]] می‌‌خوانیم: پیامبر نهی کرده از فروختن میوه قبل از آنکه علائم رسیدن داشته باشد؛ به این که زرد یا سرخ گردد<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۷: {{متن حدیث|وَ نَهَى أَنْ تُبَاعَ الثِّمَارُ حَتَّى تَزْهُوَ- يَعْنِي تَصْفَرَّ أَوْ تَحْمَرَّ}}.</ref>. به فرموده [[امام علی]]{{ع}} که: اگر بخشی از آن برسد، یا با چیز دیگر قابل معامله است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۴.</ref>، اشکال ندارد.
پاره‌‏ای از [[سنن]] تجارت، ناظر به چگونگی و تنظیم [[رفتار]] بازرگان با طرف معامله است، مانند [[استحباب]] رعایت [[برابری]] میان خریداران؛ گشاده‌‏رویی هنگام معامله؛ آسان گرفتن در معامله؛ پذیرش درخواست فسخ از سوی خریدار و افزودن بر وزن پیمانه هنگام فروش و کم گرفتن در وقت خرید و کراهت [[ستایش]] کالا هنگام فروش و نکوهش آن در [[زمان]] خرید. همچنین [[سوگند]] خوردن هنگام معامله؛ فروختن کالا در محلی که [[عیب]] آن پوشیده می‏‌ماند، مانند جای تاریک؛ معامله با افراد [[پست]] و سود گرفتن از کسی که به او [[وعده]] ارفاق و [[احسان]] در معامله داده شده است<ref>جواهر الکلام ۲۲/ ۴۶۲ ـ ۴۷۰؛ وسائل الشیعة ۱۷/ ۳۸۱ ـ ۴۶۸.</ref>.<ref>[[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت]] ج۲، ص ۳۴۹- ۳۵۲.</ref>
===ممنوعیت بالا بردن [[قیمت‌ها]] (نَجَش)===
در [[اخبار]]، تعبیرِ «نجَش» آمده و از آن بازداشته شده است. نجش، زیادکردن قیمت کالا به دست مشتری است وقتی نمی‌خواهد آن را بخرد؛ بلکه هدفش بالا بردن قیمت است تا دیگری بخرد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰.</ref>. [[پیامبر]] از نجش [[نهی]] فرمود<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰: {{متن حدیث|وَ أَنَّهُ نَهَى عَنِ النَّجْشِ}}.</ref>.


مشابه آن با تعبیری دیگر هم آمده است: پیامبر نهی کرده شخصی واردِ قیمتِ برادرش بشود<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى أَنْ يُسَاوِمَ الرَّجُلُ عَلَى سَوْمِ أَخِيهِ}}.</ref>.
== تجارت خارجی ==
{{اصلی|تجارت خارجی}}
[[تجارت بین‌الملل]] با هر نوع تعریفی که ارائه شود، دارای [[هدف]] مشخصی است. تجارت بین‌الملل در پی آن است که مبنای [[علمی]] برقراری تجارت و سمت‌گیری آن و چگونگی بهره‌وری از تجارت توسط کشورها را مشخص کند. مسائل تجارت بین‌الملل و موضوعات آن در [[حقیقت]] همان مسائل [[اقتصاد]] داخلی در عرصه بین‌المللی و بین کشورهاست، اما با این تفاوت که عوامل [[تولید]] در سطح بین‌المللی تحرک کمتری دارد و در آن ارزهای مختلفی به عنوان [[پول]] شناخته می‌شود و از [[فرهنگ]] و سنت‌های مختلفی برخوردار است و نیز در آن [[اختلاف]] قیمت‌ها و اختلاف نوع و کیفیت کالاها، بیشتر به چشم می‌خورد.


در معنای آن در دعائم آمده: این نهی هنگامی است که فروشنده با خریدار بر قیمتی به توافق برسد اگرچه هنوز [[عقد]] [[معامله]] انجام نگرفته باشد، اما در غیر این صورت اشکال ندارد؛ حتی مزایده در کالاها<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۴.</ref>. پیامبر دستور داد به فروشِ اشیا به افرادی که بیشتر میخرند<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۴: {{متن حدیث|رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} أَنَّهُ أَمَرَ بِبَيْعِ أَشْيَاءَ فِي مَنْ يَزِيدُ}}.</ref>.
تجارت خارجی با وجود انسجام خاصی که با تجارت داخلی و به طور کلی اقتصاد ملی دارد، در کشورهایی که از [[ایدئولوژی]] مشخصی [[پیروی]] می‌کنند، دارای بار [[سیاسی]] و [[عقیدتی]] است و به همین جهت تجارت خارجی بخشی از [[اقتصاد سیاسی]] به شمار می‌آید.
===ممنوعیت [[بیع]] [[دین]] به دین===
پیامبر از معامله [[دین]] به دین<ref>الکافی، ج۵، ص۱۰۰: {{متن حدیث|قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لَا يُبَاعُ الدَّيْنُ بِالدَّيْنِ}}.</ref> یا کالی به کالی نهی کرده است<ref>ابن ادریس، السرائر، ج۲، ص۵۵؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۲۵: {{متن حدیث|رُوِيَ أَنَّهُ{{ع}}: «نَهَى عَنِ الْكَالِئِ بِالْكَالِئِ}}.</ref>؛ یعنی جنس نسیه را به نسیه فروختن. در معنای آن گفته‌اند: فروشِ [[قرض]] به قرض است؛ یعنی جنسی را که نیست می‌خرد تا وقت مشخص، و در همان [[زمان]] کالایی را که نیست، می‌فروشد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳؛ فراهیدی، العین، ج۵، ص۴۰۷؛ ابنفارس، معجم مقائیس اللّغه، ج۵، ص۱۳۲؛ صاحب، المحیط فی اللّغه، ج۶، ص۳۲۷؛ ابناثیر، النّهایه، ج۴، ص۱۹۴؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۴۰۵: {{متن حدیث|وَ هُوَ بَيْعُ الدَّيْنِ بِالدَّيْنِ وَ ذَلِكَ مِثْلُ أَنْ يُسْلِمَ الرَّجُلُ فِي الطَّعَامِ إِلَى وَقْتٍ مَعْلُومٍ}}.</ref>.
===ممنوعیت چیز غیر قابل دریافت===
کسی که جنسی را می‌فروشد، باید توان [[تسلیم]] آن را داشته باشد و هنگام معامله [[قبض]] و اقباض رخ دهد. پیامبر نهی کرد از [[سود]] آنچه هنوز قبض نشده است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۲: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ رِبْحِ مَا لَمْ يُقْبَضْ}}.</ref>.


[[صدوق]] بیان می‌کند: پیامبر از معامله چیزی که ضمانت نشود، نهی کرده است<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۸: {{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ مَا لَمْ تُضْمَنْ}}.</ref>. در [[نقلی]] دیگر: [[پیامبر]] [[نهی]] کرده از خرید چیزی که نزد فرد نیست<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۸: {{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ مَا لَيْسَ عِنْدَكَ}}.</ref>.
به مقتضای این اصل، تجارت خارجی از نوع [[استعماری]]، استثماری و [[اهانت]] بار محکوم و مردود است. ستم‌کشی در اقتصاد داخلی و تجارت خارجی و به طور کلی در اقتصاد سیاسی ممنوع و [[جرم]] تلقی می‌شود. بر اساس این اصل، هرگز تجارت خارجی نمی‌تواند بر بهره‌کشی و تحمل [[ستم]] [[استوار]] باشد و نیز قراردادها نمی‌توانند ستم‌کشی و سلطه‌پذیری را توجیه و سودی را که [[ستمکاران]] از راه قراردادهای [[ظالمانه]] به دست می‌آورند [[مشروع]] سازند حتی قراردادهایی که ماهیتا بر تحمیل [[ستم]] [[استوار]] است و از بن‎بست‌های ستم‌کشان برای یک طرف سود می‌آورد مردود است.
===دوری از [[فریب]] و [[لزوم]] [[وفا]] به [[تعهد]]===
داد‌و‌ستد باید روشن و بی‌ابهام باشد تا سبب [[زیان]] به یکی از دو طرف نشود و [[معامله]] غرری نباشد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] را از [[فریب کاری]] در [[معاملات]] و [[بی‌وفایی]] در قول و قرارها نهی کرده است.


به تحقیق که رسول خدا{{صل}} نهی کرده از معامله خِلا ٰ به (فریب زبانی)، [[نیرنگ]]، [[غِش]] در معامله و نهی کرد از نیرنگ و فریب در معامله و [[عهدشکنی]]، و فرمود: وفا کنید به عقدهای خود در [[خرید و فروش]] و [[ازدواج]]، [[سوگند]]، [[عهد]] و [[صدقه]]<ref>{{متن حدیث|أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} نَهَى عَنِ الْخِلَابَةِ وَ الْخَدِيعَةِ وَ الْغِشِّ وَ قَالَ مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ نَهَى عَنِ الْغَدْرِ وَ الْخِدَاعِ فِي الْبُيُوعِ وَ عَنِ النَّكْثِ وَ قَالَ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ فِي الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ وَ النِّكَاحِ وَ الْحَلْفِ وَ الْعَهْدِ وَ الصَّدَقَةِ}}دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۷.</ref>؛
بُعد بین‌المللی تجارت خارجی در مقایسه با ابعاد داخلی آن از اهمیت بیشتر و حساسیت [[برتری]] برخوردار است و دولت باوجود در [[اختیار]] داشتن انحصاری [[برنامه‌ریزی]] و [[نظارت]] بر تجارت خارجی باید به سایر حقوق ملت از یک سو و اصول سیاست خارجی از سوی دیگر توجه دقیق مبذول دارد<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۱]]، ص ۴۷۵.</ref>.
 
خلابه را به معنای فریب دانسته‌اند<ref>زبیدی، تاج العروس، ج۱، ص۴۷۱؛ الوافی، ج۴، ص۱۵۷.</ref>. برخی نیز گفته‌اند: فریب با سخن و چرب زبانی است<ref>ابناثیر، النّهایه، ج۲، ص۵۸.</ref>.
===معامله جزافی و نامشخص===
مورد [[داد و ستد]] باید مشخص باشد، به همین علت اگر عددی باشد، باید تعدادش مشخص باشد و چنانچه قابل وزن است، باید مقدارش به کیل و وزن معلوم باشد. بدون تعیین مقدار، معامله جایز نیست. پیامبر نهی کرد از خریدِ خوردنی با خوردنی، بدون وزن و نامشخص<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۴۳: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الطَّعَامِ بِالطَّعَامِ جَزَافاً}}.</ref>.
===[[تدلیس]] و فریب در معامله===
تدلیس و فریب در معامله ممنوع است و انواع مختلفی دارد. تدلیس یعنی کالای مورد معامله را چنان نشان دهد که نیست و تدلیس بیشتر در ازدواج به کار می‌رود؛ ولی اختصاص به آن ندارد. تدلیس در حیوانات به معنای فریب و خِلابه است که نمونه‌اش تصریه به معنای [[فریب کاری]] در مقدار شیر گوسفند است<ref>علامه مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۵۰۵.</ref>. تصریه به معنای [[فریب]] در فروش گوسفند است که چند [[روز]] آن را ندوشد تا شیرش جمع شود و به عنوان [[حیوان]] شیرده آن را بفروشد<ref>ابناثیر، النّهایه، ج۳، ص۶۲.</ref>.
 
[[پیامبر]] از تصریه و فریب در فروش گوسفند [[نهی]] کرده است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنِ التَّصْرِيَةِ}}.</ref>.
 
و در روایتی دیگر فرمود:هرکس گوسفندِ شیردهی را بخرد که مدتی شیرش دوشیده نشده، خلابه و فریب است و اگر خواست آن را برگرداند، با آن مقداری خرما هم بدهد.<ref>{{متن حدیث|مَنِ اشْتَرَى شَاةً مُصَرَّاةً فَهِيَ خِلَابَةٌ فَلْيَرُدَّهَا إِنْ شَاءَ إِذَا عَلِمَ وَ يَرُدُّ مَعَهَا صَاعاً مِنْ تَمْرٍ}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰.</ref>
 
دادن مقداری خرما برای جبران فریب در [[معامله]] است!
 
امروزه شاید افراد هنگام فروش این گونه عمل کنند. یکی از مواردِ رایج خوراندن آب [[شور]] همراه با غذای گوسفندان است که زیاد علوفه و آب بخورند تا معده آنها پر شده و وزنشان هنگام معامله زیاد باشد. این هم معامله ای فریب کارانه است و کسانی که با تعمد چنین عمل می‌کنند باید بدانند که بخشی از پولی که میگیرند [[حلال]] نیست!
===[[بیع]] و سَلَف===
بیع و سَلَف<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۲۵؛ تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۲۳۰: {{متن حدیث|وَ عَنْ رَسُولُ لِلَّهِ{{صل}} أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعٍ وَ سَلَفٍ}}.</ref> را پیامبر نهی کرده است. و برای این تعبیرِ حضرت چند معنا آورده‌اند:
# چیزی را به نقد به یک قیمت و به نسیه به یک قیمت بفروشد به جهت [[جهالت]] [[ارزش]] [[زمان]] نسیه آن اشکال دارد. مجلسیِ اوّل، بعد از ذکر این معنی بیان می‌کند پیش‌تر گفته آمد که چنین معامله‌ای اشکال ندارد؛ پس نهی پیامبر حمل بر [[کراهت]] می‌شود<ref>محمدتقی مجلسی، روضة المتّقین، ج۹، ص۳۴۷.</ref>. در دعائم دو معنا برای آن بیان کرده است.
#مردی به شخصی می‌گوید: کالای تو را میخرم به این مقدار، به شرط آنکه آن را به من [[سلفی]] بدهی.
#به شخصی [[قرض]] دهد، سپس با شرایطی کالایی از او بخرد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳.</ref>؛ یعنی قرضش را مشروط به فروش کالایی به قیمت سلفی خاص نماید. در [[مَثَل]]: ده میلیون تومان به تو قرض می‌دهد درصورتی که خودرؤیت را به او قسطی به ده میلیون بفروشی؛ یا برعکس. این [[خانه]] را به تو میفروشم به شرط این که هزار درهم به من قرض بدهی. [[شیخ طوسی]] این [[معامله]] را [[مکروه]] می‌داند<ref>شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج‌۲، ص۱۶۰.</ref> ولی در دعائم این دو معامله را [[باطل]] دانسته است؛ زیرا [[منفعت]] سلفیِ آنها، نامشخص است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۳.</ref>.
===دو [[بیع]] در یک معامله===
[[پیامبر]] [[نهی]] کرده از دو دادوستد در یک معامله<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۸؛ صدوق، الأمالی، ص۴۲۵؛ تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۲۳۰: {{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ بَيْعَيْنِ فِي بَيْعٍ}}.</ref>. نقل شیخ طوسی در مبسوط اندکی متفاوت است؛ همچنین این نقل در منابع [[عامه]] هم آمده است. شیخ دو معنا برای آن برشمرده است:
#من این کالا را به تو به هزار درهم نقدی میفروشم یا به دو هزار درهم نسیه. هر یک را خواستی بر دار. این جایز نیست؛ زیرا ثمن آن مشخص نیست و این معامله را باطل می‌کند. البته اگر این دو قیمت به عنوان پیشنهاد باشد و معامله بر یکی از این دو واقع شود، اشکال ندارد.
#من بنده‌ام را به هزار درهم میفروشم، بنابر این که این خانه‌ات را به من هزار درهم بفروشی. این هم درست نیست؛ زیرا معامله نسبت به معامله[[خانه]]، [[الزام]] آور نیست<ref>شیخ طوسی، المبسوط فی فقه الإمامیه، ج‌۲، ص۱۵۹: {{متن حدیث|وَ نَهَى النَّبِيُّ عَنْ بَيْعَتَيْن في بَيْعةٍ}}.</ref>.
 
[[ابن ادریس]]<ref>ابنادریس، السّرائر، ج۲، ص۲۴۰.</ref> و [[فیض کاشانی]]<ref>فیض کاشانی، الوافی، ج۱۸، ص۷۰۷؛ علامه مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۱، ص۴۴۴.</ref> این معنا را نقل کرده‌اند و مشابه آن را ابناثیر آورده است<ref> النّهایه، ج۱، ص۱۷۳.</ref>. [[علامه حلّی]] در آثار گوناگونش مورد نخست را روا ندانسته ولی دومی را جایز شمرده و منظور [[حدیث]] را مورد اوّل دانسته است<ref>علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج‌۱۲، ص۱۵۶؛ همو، مختلف الشّیعه، ج‌۵، ص۵۰؛ همو، تحریر الأحکام، ج‌۲، ص۲۵۵.</ref>.
 
گاه از این [[معامله]] تعبیر به دو شرط در یک معامله شده است<ref>الوافی، ج۱۸، ص۷۰۷: {{عربی|قیل أریدُ بِشَرطَیْنِ فِی بَیْع ما أریدُ ببِیْعَیْن فی بَیعِ فی سابِقهِ وَ هُوَ أن یَقُول بعتکَ هَذا الثَّوبُ نَقداً بِعَشَرَةٍ وَ نَسیئَةً بِخَمْسَةِ عَشَر و إنَّما نَهیَ عَنْهُ لِأنَّهُ لا یُدری أیُّهَما الثَّمنُ الَّذی یَخْتارَهُ لِیَقَعَ عَلَیْهِ العَقْد انتهی}}.</ref>.
===[[کم‌فروشی]] (تعیین ترازو و [[پیمان]])===
کم‌فروشی از خلاف‌هایی است که در [[بازار]] روی می‌‌دهد. و مصداق‌های مختلف دارد. [[خداوند]] در [[قرآن کریم]] می‌فرماید:{{متن قرآن|وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ وَإِذَا كَالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ}}<ref>«وای بر کم‌فروشان! آنان که چون از مردم پیمانه گیرند تمام پیمایند و چون پیمانه دهند یا وزن کنند کم نهند» سوره مطففین، آیه ۱-۳.</ref>.
 
شعیبِ [[پیامبر]] قومش را توصیه به رعایت وزن و [[قسط]] هنگام معامله کرده است و بی‌توجهی به این مهم را [[فساد در زمین]] میشمارد. او از [[مردم]] می‌خواهد که کالای دیگران را کم بها و بی‌ارزش جلوه ندهند. این موضوع در [[سوره اعراف]]{{متن قرآن|وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref> «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.</ref>، [[سوره هود]]{{متن قرآن|وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ}}<ref> «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.</ref> و [[سوره شعرا]] آمده است. در [[سوره]] اخیر می‌خوانیم: {{متن قرآن|أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ}}<ref>«پیمانه را تمام بپیمایید و از کم‌فروشان نباشید * و با ترازوی درست وزن کنید * و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره شعراء، آیه ۱۸۱-۱۸۳.</ref>.
 
بنا برآیات پیش‌گفته، [[کم‌فروشی]] و بی‌ارزش دانستن [[مال]] [[مردم]]، نوعی [[فساد در زمین]] و خروج از [[عدالت]] و [[حق]] است که باید با آن [[مبارزه]] کرد.
 
منظور از کیل، ظرف‌هایی خاص است که مقداری معیّن گندم یا جو در آن جای میگیرد. و وزن با ترازو است که با توجه به مقدار جنسی که می‌خواهند بخرند، سنگِ وزن را در کفه دیگر ترازو قرار داده و به همان مقدار گندم، جو، خرما و یا میوه می‌گذارند.
 
به نظر می‌رسد در [[صدر اسلام]] [[مسلمانان]] به کیل و وزن توجه نداشتند، از همین روی وقتی به [[پیامبر]] [[شکایت]] کردند از کم شدن گندم و طعامشان، حضرت فرمود:آیا با کیل [[خرید و فروش]] می‌کنید یا بدون آن؟ گفتند: ای [[رسول خدا]]{{صل}}، همین گونه است؛ یعنی احتمالی و حدسی است. فرمود: کیل کنید هنگام خریدوفروش و بدون آن کالا تحویل ندهید؛ زیرا کیل [[برکت]] را زیاد می‌کند.<ref>{{متن حدیث|تَكِيلُونَ أَوْ تَهِيلُونَ قَالُوا نَهِيلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ يَعْنِي الْجِزَافَ قَالَ كِيلُوا وَ لَا تَهِيلُوا فَإِنَّهُ أَعْظَمُ لِلْبَرَكَةِ}}الکافی، ج۵، ص۱۶۷؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۶۳.</ref>
 
در خبری دیگر فرمود: گندمتان را با کیل خرید و فروش کنید؛ زیرا برکت در گندمی است که با کیل خرید و فروش شود<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۷: {{متن حدیث|كِيلُوا طَعَامَكُمْ فَإِنَّ الْبَرَكَةَ فِي الطَّعَامِ الْمَكِيلِ}}.</ref>.
 
این دو [[روایت]] بی‌دقتی در کیل و وزن را در [[صدر اسلام]] نشان می‌دهد که در دیگر [[روایات]] نیز نقل شده است. از [[امام باقر]]{{ع}}<ref>تفسیر القمی، ج۲، ص۴۱۰.</ref> و از ابنعباس نقل است که: [[مردم مدینه]] بدترین کیل‌ها را داشتند تا [[آیه قرآن]] نازل شد و پس از آن به [[اصلاح]] اوزان و ترازوهای خود پرداختند<ref>راوندی، فقه القرآن، ج۲، ص۵۵.</ref>.
 
باید توجه کرد که دستور [[قرآن]] در [[نهی]] از [[کم‌فروشی]] شامل تمام اجناس می‌شود؛ یعنی در متر کردن پارچه هم باید دقت شود که آن را کم نگیرد. کیل و [[میزان]]، چندان اهمیت دارد که [[پیامبر]] فرمود: در میان شما دو [[خصلت]] است که به جهت نبودِ آن در میان امم پیشین آنان هلاک شدند. پرسیدند: ای [[رسول خدا]]! آن دو کدام است؟ فرمود: مکیال و میزان<ref>حمیری، قرب الإسناد، ص۵۷.</ref>. به همین جهت وقتی [[مردم]] گرفتار کم‌فروشی شوند، برابر [[سخن پیامبر]] [[خداوند]] آنان را گرفتار قحطی و کمبود می‌کند<ref>الکافی، ج۲، ص۳۷۴؛ تحف العقول، ص۵۱؛ علل الشّرائع، ج۲، ص۵۸۴: {{متن حدیث|وَ إِذَا طُفِّفَ الْمِكْيَالُ وَ الْمِيزَانُ أَخَذَهُمُ اللَّهُ بِالسِّنِينَ وَ النَّقْصِ}}.</ref>.
 
پس [[ضرورت]] است در [[بازار]] به این دو امر مهم توجه گردد و هنگام [[معاملات]] [[عدالت]] و [[حق]] در اوزان را رعایت کرد.
===[[احتکار]]===
احتکار در [[فقه]] به معنای ذخیره کردن قوتِ غالب [[مسلمانان]] است که در [[زمان پیامبر]] مشمول کالاهای غذایی ویژه ای بوده. پیامبر احتکار را [[زشت]] و [[ناپسند]] دانسته، مسلمانان را از انجام آن نهی می‌کرد و میفرمود: هرکس غذایی را بر مسلمانان احتکار کند، خداوند او را دچار [[جذام]] و [[ورشکستگی]] می‌کند<ref>بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: {{متن حدیث|مَنِ احْتَكَرَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ طَعَاماً ضَرَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِالْجُذَامِ وَ الْإِفْلَاسِ}}.</ref>. و بیان می‌کند: اگر مردی تنها به [[تجارت]] در غذا و گندم بپردازد دچار [[طغیان]] و [[تجاوز]] می‌شود<ref>بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: {{متن حدیث|إِذَا لَمْ يَكُنْ لِلْمَرْءِ تِجَارَةٌ إِلَّا فِي الطَّعَامِ طَغَا وَ بَغَى}}.</ref>.
 
[[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: طعام و غذا در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} کم شد. [[مسلمانان]] [[خدمت]] حضرت رسیدند و گفتند: ای [[پیامبر]]! گندم در [[شهر]] کم شده و فقط نزد فلان شخص باقی مانده است دستور دهید بفروشد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[حمد]] وثنای [[الهی]] را به جای آورد و فرمود: ای آقا مسلمانان می‌گویند گندم و طعام کم شده و فقط چیزی از آن نزد توست. آنها را بیرون ببر و به هر قیمتی می‌خواهی بفروش و آن را نگه ندار<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۴؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۹.</ref>.
 
امام صادق{{ع}} فرمود: پیامبر از [[احتکار]] [[نهی]] می‌کرد. مردی از [[قریش]] که به او [[حکیم بن حزام]] می‌‌گفتند، وقتی غذایی وارد [[شهر مدینه]] می‌‌شد تمامش را میخرید. رسول خدا{{صل}} بر او گذشت و فرمود:ای [[حکیم]]! برحذر باش از احتکار طعام [[مردم]].<ref>{{متن حدیث|يَا حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ، إِيَّاكَ أَنْ تَحْتَكِرَ}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۵؛ من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۶.</ref>
 
از آنچه گذشت برمی‌آید رسول خدا{{صل}} با احتکار [[مبارزه]] می‌کرد و دستور می‌داد [[اموال]] احتکار شده در معرض دید مردم قرار گیرد. این نکته از دیگر [[روایات]] هم استفاده می‌شود.
 
'''[[مخالفت]] [[پیامبر]] با [[قیمت‌گذاری]] کالای احتکاری'''
 
[[رسول خدا]]{{صل}} کالای [[احتکار]] شده را در معرض دید [[مردم]] قرار می‌داد، اما برای آن قیمت تعیین نمی‌کرد. [[شیخ صدوق]] می‌نویسد: رسول خدا{{صل}} بر محتکران گذشت دستور داد [[انبار]] احتکار شده آنان، به وسط [[بازار]] آورده شود تا مردم به آن بنگرند. به رسول خدا{{صل}} گفته شد: اگر برای آنها قیمت تعیین کنید خوب است! حضرت ناراحت شد؛ به گونه‌ای که اثرش در چهره ایشان نمایان شد. پس فرمود: من برای آنها قیمت تعیین کنم! قیمت به دست خداست، هرگاه بخواهد بالا می‌برد و هرگاه بخواهد پایین می‌آورد.<ref>{{متن حدیث|أَنَا أُقَوِّمُ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا السِّعْرُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَرْفَعُهُ إِذَا شَاءَ وَ يَخْفِضُهُ إِذَا شَاءَ}}؛ من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۶۵.</ref>
 
'''قیمت در [[اختیار]] خداست؛ یعنی چه؟'''
 
بر پایه [[روایات نبوی]] ایشان با تعیین قیمت برای کالای احتکار شده مخالفت ورزیده و قیمت را امری [[الهی]] معرفی می‌کردند. آیا منظور این است که نباید [[حاکم]] به هیچ وجه تعیین قیمت کند و [[اجازه]] داده شود محتکران کالاهای احتکار شده را به هر قیمتی که می‌خواهند بفروشند!
 
[[واقعیت]] این است تعیین قیمت در مواردی [[ضرورت]] دارد و همین نکته را [[امام علی]]{{ع}} به [[مالک اشتر]] دستور می‌دهد<ref>نهج البلاغه، ص۴۳۸، نامه ۵۳.</ref>.
 
پس اجتناب از قیمت‌گذاری وقتی است که بازار حالت طبیعی دارد. به همین روی شیخ صدوق در کتاب [[توحید]] چنین احادیثی را شرح کرده و درباره [[حدیث]] یاد شده می‌نویسد: «ارزانی و گرانی کالا اگر مربوط به فراوانی یا کمبود باشد، به دست خداست و [[رضا]] و [[تسلیم]] در برابرش [[واجب]]، اما اگر ناشی از عمل خود مردم باشد؛ مانند این که کسی تمام قوت شهری را بخرد و قیمت بالا برود، همان طور که حُکَیم بن [[حزام]] در [[عصر پیامبر]]{{صل}} چنین می‌کرد و همه غلّه ای را که به [[مدینه]] وارد می‌‌شد میخرید، این گرانی ناشی از عمل افراد است و مستند به [[خدای سبحان]] نیست؛ زیرا در این صورت نیز کسی که همه غذای [[شهر]] را میخرد، نباید مستحقّ [[نکوهش]] باشد»<ref>صدوق، التّوحید، ص۳۸۹؛ جعفر مرتضی عاملی، بازار در سایه حکومت اسلامی، ص۹۰.</ref>.
 
باید توجه کرد در [[روایات]] [[سخن]] از طعام و خوردنی‌های مورد نیاز [[مردم]] است که بستگی به وضعیت آب و هوا دارد و در دست خداست.
 
در برخی [[احادیث نبوی]]، شش خوردنی<ref>الخصال، ج۱، ص۳۲۹: {{متن حدیث|الْحُكْرَةُ فِي سِتَّةِ أَشْيَاءَ فِي الْحِنْطَةِ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ السَّمْنِ وَ الزَّيْتِ}}.</ref> و در [[روایت]] [[طب]] النّبی ده خوردنی مشمول [[احتکار]] معرفی شده است<ref>بحارالانوار، ج۵۹، ص۲۹۲: {{متن حدیث|الِاحْتِكَارُ فِي عَشَرَةٍ الْبُرِّ وَ الشَّعِيرِ وَ التَّمْرِ وَ الزَّبِيبِ وَ الذُّرَةِ وَ السَّمْنِ وَ الْعَسَلِ وَ الْجُبُنِّ وَ الْجَوْزِ وَ الزَّيْتِ}}.</ref> و سخن از احتکار خوردنی در چهل [[روز]] است<ref>تهذیب الأحکام، ج۶، ص۳۶۲؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۵.</ref> که سبب [[دوری از رحمت]] خداست<ref>بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۸۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۷۳.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} هم معنای احتکار را مربوط به زیادی و کمی طعام و خوردنی می‌داند<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۵.</ref>.
 
به تعبیر روشن‌تر، کمبود و فراوانی خوردنی و درنتیجه گرانی و ارزانی اش، گاهی براثر فراوانی و کمبود است؛ مثل این که بارندگیِ زیاد باعث فراوانی محصول گندم و بارش کم سبب کم محصولی شود و [[قیمت‌ها]] برابر [[سنّت الهی]] بالا و پایین می‌رود که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست. به همین جهت ابناخوه که مخالف [[قیمت‌گذاری]] است، آن را در سال‌های قحطی لازم می‌شمارد<ref>ابن اخوه، معالم القربه، ص۱۲۰.</ref>. اما وقتی افرادی خاص باعث کمبود و گرانی کالا با احتکارش میشوند نمیتوان آن را به [[خدا]] نسبت داد؛ زیرا شخص یا اشخاصی در ایجادش نقش داشته‌اند که باید [[مجازات]] شوند و برای جلوگیری از اجحاف به مردم و حتی مجازات محتکران، تعیین قیمت کرد.
===تلقی رکبان===
از دیگر [[آداب تجارت]] که [[رسول خدا]]{{صل}} به آن توجه داشته و از آن [[نهی]] می‌کرد، موضوع تلقی الرّکبان بود؛ یعنی تاجر نباید به استقبال کاروان‌های [[تجاری]] برای خرید برود؛ زمانی که نزدیک [[شهر]] رسیده و از قیمت کالاها در شهر [[آگاهی]] ندارند تا با خرید از آنان با توجه به بی‌اطلاعیشان از قیمت‌های جدید، [[سود]] بیشتری ببرد و فروشندگان از [[ترس]] [[کسادی]] [[بازار]]، جنس خود را بفروشند. [[شیخ طوسی]] بر این نظر است که فروشند حقِّ فَسخ خیار [[معامله]] را دارد<ref>شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۴۲.</ref>.
 
برخی [[فقها]] این نوع معامله را [[حرام]]<ref>ابنادریس، السّرائر، ج۲، ص۲۳۸؛ علامه حلّی، مختلف الشّیعه، ج۵، ص۴۴.</ref>؛ شماری [[مکروه]] برشمرده<ref>حلبی، الکافی فی الفقه، ص۳۶۰.</ref> و نهی [[پیامبر]] در [[روایات]] متعدد را حمل بر [[کراهت]] دانسته‌اند.
 
هیچ کس از شما برای خرید از کاروان‌ها و برای [[تجارت]] به بیرون شهر نرود و شخص حاضر از شخص در [[بادیه]] خرید نکند. و [[مسلمانان]] را [[خداوند]] برخی را با بعضی دیگر روزی می‌دهد.<ref>{{متن حدیث|لَا يَتَلَقَّى أَحَدُكُمْ تِجَارَةً خَارِجاً مِنَ الْمِصْرِ وَ لَا يَبِيعُ حَاضِرٌ لِبَادٍ وَ الْمُسْلِمُونَ يَرْزُقُ اللَّهُ بَعْضَهُمْ مِنْ بَعْضٍ}}الکافی، ج۵، ص۱۶۸؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۸.</ref>
 
این نهی در روایات دیگر با تعبیرهای متفاوت از پیامبر و دیگر [[معصومان]] نقل شده است. متاسفانه معاملاتی چنین در [[جامعه]] رواج دارد و نه تنها به استقبال کالا بلکه به منطقه [[تولید]] آن میروند و اجناس و میوه‌های کشاورزان را به بهای اندک می‌خرند!
 
در این دو موضوع، روایاتی مشابه نقل شده است:
#تلقی سواران، که مقدار تلقی و استقبال از سواران چهار فرسخ بیان شده است<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۹؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۵۸. هر فرسخ حدود شش کیلومتر است.</ref> و بیش از آن را سبب جلب کالا دانسته‌اند<ref>شیخ طوسی، الخلاف، ج۳، ص۱۷۲.</ref>.
#خریدِ شهری از روستایی که در نهی‌های پیامبر آمده است:پیامبر نهی فرموده‌اند از خرید ساکنِ شهر، از ساکن روستا.<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى أَنْ يَبِيعَ الْحَاضِرُ لِلْبَادِي}}</ref>
 
در دعائم در بیان [[نهی]] [[حدیث پیامبر]] می‌نویسد: نباید حاضر از [[بادیه نشین]] جنسی را با تَحکّم و به [[اجبار]] به قیمت مشخص بخرد؛ یعنی قیمت را چنان بیان کند که روستایی مجبور به فروش شود. یا به گونه‌ای که تصور شود نظر اوست، یا بادیه نشین و روستایی او را [[مسئول]] عرضه کالایش نماید و او هم بدون [[اجازه]] و رضای روستایی بفروشد و مانند این [[معاملات]]، اما اگر با [[رضایت]] جنس را به شهری بدهد تا آن را بفروشد، جزو این نهی نیست<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۳۰؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۸۲.</ref>.
 
ظاهر این گونه [[روایات]] نشان می‌دهد که [[اسلام]] به [[عدالت]] و [[معامله]] عادلانه بسیار اهمیت داده و اجازه نمیدهد [[فرصت]] طلبان دسترنج مردمی که [[آگاهی]] لازم از [[قیمت‌ها]] را ندارند و به دور از قیمت واقع در [[شهرها]] هستند، تصاحب کنند.
===[[غِش]] و [[تقلب]]===
[[غش]] در معامله، از [[کارهای حرام]] و نهی شده در [[شرع]] است. در روایات متعدد [[پیامبر]] و [[امامان]]، [[مسلمانان]] را از این [[کار زشت]]، که در آن [[فریب]] افراد است، نهی کرده‌اند. پیامبر فرمود: از ما نیست کسی که با [[مسلمانی]] معامله غش ناک کند یا به وی ضرر رسانَد یا فریبش دهد.<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ مِنَّا مَنْ غَشَ مُسْلِماً أَوْ ضَرَّهُ أَوْ مَاكَرَهُ}}؛ صحیفة الإمام الرضا{{ع}}، ص۴۳؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۹؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳.</ref>
 
و [[نبی گرامی اسلام]]{{صل}} فرمود: کسی که در معامله با [[مسلمان]] غش نماید، [[روز قیامت]] با [[یهودیان]] [[محشور]] شود، چون آنان بیشترین غش را درباره مسلمانان روا میدارند<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۳: {{متن حدیث|مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ حُشِرَ مَعَ الْيَهُودِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُ النَّاسِ لِلْمُسْلِمِينَ}}.</ref>.
 
پیامبر به زینبِ عطرفروش فرمود: هرگاه جنس فروختی، به خوبی بفروش و در معامله غش منما، که باعث [[پاکی]] و بقای [[مال]] می‌شود<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۷۲.</ref>.
 
حضرت در [[بازار]] [[مدینه]] به طعام و غلّه ای برخورد و به صاحبش گفت: غله تو را جز [[نیک]] نمی‌بینم. و از قیمتش پرسید؟ در همین هنگام [[وحی]] رسید: دو دست را در آن قرار ده! [[پیامبر]] چنین کرد و از زیرش، غله نامرغوبی بیرون آورد. آن گاه به صاحب طعام و غلّه فرمود:تو را نمیشناسم جز این که بینِ [[خیانت]] و [[غِش]] به [[مسلمانان]] جمع کرده‌ای!<ref>{{متن حدیث|مَا أَرَاكَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِيَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِينَ}}؛ الکافی، ج۵، ص۱۶۱؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۳.</ref>؛
 
[[غش]] بودن آن روشن است، چون جنس نامرغوب را با مرغوب درآمیخته و خیانت از آن رو است که آبروی مسلمانان را می‌برد و آنان را متهم به خیانت می‌کند. پولی را برای جنسی می‌دهند که آن قدر [[ارزش]] ندارد و بهایش را بدهکار است<ref>مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۴۷۸: {{عربی|و الخِیانَةُ لعلهَّا لِشُغْلِ ذِمَّتِهِ بِتَفاوُتِ الثَّمْنِ أو بِمَجْمُوعِهِ}}.</ref>.
 
[[شهید]] در دروس می‌نویسد: [[مکروه]] است آشکار کردن بخشِ خوب کالا و مخفی کردن بخش نامرغوبش، وقتی برای نمایش دادن خوبیِ کالا باشد؛ و همچنین مکروه است [[معامله]] در جایی که [[عیب]] آن مخفی بماند<ref>مجلسی، ملاذ الأخیار، ج۱۰، ص۴۷۸؛ شهید اوّل، الدّروس الشّرعیه، ج‌۳، ص۱۷۷ و۱۸۱.</ref>.
 
به همین علت در روایتی [[موسی بن جعفر]]{{ع}} به [[هشام بن حکم]] توصیه می‌کند که در [[سایه]] معامله نکند؛ زیرا باعث غِش می‌شود که [[حلال]] نیست<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۰.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}}، مرد آردفروش را از غش [[نهی]] کرد<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۰.</ref>. پیامبر از مخلوط کردن، آب با شیر نهی کرد<ref>الکافی، ج۵، ص۱۶۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ شَوْبِ اللَّبَنِ بِالْمَاءِ}}.</ref>. آمیخته شدن شیر با آب درصورتی که بخواهد بفروشد غش است، اما اگر بخواهد بخورد، اشکالی ندارد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۹.</ref>.
 
و فرمود: غش کننده از ما نیست و کسی که عیب جنسش را پنهان سازد، آنچه بفروشد غش است<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۴۷: {{متن حدیث|مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ كِتْمَانُ الْبَائِعِ عَيْبَ مَا بَاعَهُ غِشٌّ}}.</ref>.
 
درباره معنای عبارت «از ما نیست» [[اختلاف]] است؛ برخی گفته‌اند: از اهلِ [[دین]] ما، یا مانندِ ما و یا از [[اخلاق]] و عمل ما نیست؛ زیرا [[غش]] از [[اخلاق]] [[پیامبران]] و [[صالحان]] نیست.
 
بعضی گفته‌اند: یعنی آنان پیرو [[اعمال]] ما نیستند و برای این معنا به سخنِ [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} استناد کرده‌اند که می‌گوید: {{متن حدیث|فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي}}<ref>سوره ابراهیم، آیه ۳۶.</ref>؛ هرکس از من [[پیروی]] کند، از من است.
 
شاید هر یک از این معانی، مورد نظر باشد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۷؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۲۰۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 652 - 667.</ref>
 
====ممنوعیت [[غش]] در [[معامله]]====
[[غِش]] در معامله یکی از [[کارهای حرام]] [[شرعی]] است. [[روایات]] متعددی از [[پیامبر]] و [[امامان]] در این باره آمده است و [[مسلمانان]] را از این [[کار زشت]] که آن همراه با [[فریب]] است، [[نهی]] کرده‌اند.
 
[[اصبغ بن نباته]] گوید: امیرالمؤمنین علی{{ع}} در [[بازار]] [[کوفه]] بر [[ناقه]] خود ایستاد و سه بار فرمود:ای [[مردم]] حاضر! شما را به [[تقوای الهی]] [[دعوت]] می‌کنم، این توصیه [[خداوند]] به مردم اوّلین و آخِرین است. کیل را کامل کنید و از [[زیان]] کاران نباشید. با ترازوهای درست، وزن نمایید و برای جنس‌های مردم بهای اندک قرار ندهید و در [[زمین]] [[فساد]] منمایید. و در این نقرههای خوب، غِش وارد نکنید با زیبق (سیماب و جیوه)<ref>از جمله فلزهای معدنی است شبیه به نقره گداخته؛ دهخدا، لغت‌نامه، واژه زیبق، ج۹، ص۱۳۰۶۴.</ref> و نه هم با سُرمه؛ تا از افرادی باشید که مشمول [[عذاب]] هستند.<ref>{{متن حدیث|یا معشرَ النّاسِ، أوصیکُم بتقوَی اللّهِ فإنّهُ وصیةُ اللّهِ فِی الأوّلین و الآخرین، أوفُوا الکیلَ و لا تکونوا مِن المُخسرِینَ، وَزِنوا بالقسطاسِ المستقیمِ، و لا تبخسُوا النّاسَ أشیاءَهم و لا تَعثَوا فِی الأرض مُفسِدینَ، و لاتغَشُّوا هذهِ الفِضّةَ الجیدةَ بِالزّئبَقِ و لا بِالکُحلِ فَتَکونُوا غداً مِنَ المُعَذّبینَ}}؛ سید یحیی، تیسیر المطالب فی أمالی أبی طالب، ص۲۹۴.</ref>
 
[[امام علی]]{{ع}}، نمونه روشنی از غِش را بیان کرده این که هنگام فروش جنس عالی را آشکار و بد آن را پنهان کند<ref>دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۲۹: {{متن حدیث|عَلِيٍّ{{ع}} أَنَّهُ نَهَى الْبَاعَةَ أَنْ يُظْهِرُوا أَفْضَلَ مَا يَبِيعُونَهُ وَ يُخْفُوا شَرَّهُ}}.</ref>. [[حضرت علی]] به سکه شناسان و نُقّاد [[بیت المال]] دستور دادند در بیت المال جز دِرهم و دینار [[پاک]] و بدون غِش قرار ندهند<ref>دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۳۰: {{متن حدیث|وَ عَنْ عَلِيٍّ أَنَّهُ أَمَرَ نُقَّادَ بَيْتِ الْمَالِ أَنْ لَا يَدْخُلُوا إِلَّا طَيِّباً}}.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 719 - 720.</ref>
 
==منع از معاملات باطل و اَکلِ مال به باطل==
اسلام برای حفظ سلامت جامعه، قوانین و شرایطی در حِلّیت و حُرمت معاملات وضع کرده و تحریم ربا نمونه روشنی است که آیاتی چند به آن پرداخته اند<ref>سوره بقره، آیه ۲۷۵- ۲۷۸.</ref>.
 
اینک به مواردی از نظارت رسول خدا{{صل}} بر بازار مسلمانان و توجه به این موضوع مهم می‌پردازیم:
 
حضرت به [[حکیم بن حزام]] اجازه تجارت نداد جز این که به ایشان ضمانت دهد که اگر کسی در معامله پشیمان شد، فسخ آن را بپذیرد، و ناتوان را مهلت دهد، و به حق بگیرد و به حق بفروشد<ref>راوندی، فقه القرآن، ج۲، ص۵۷؛ الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۵، متن از فقه القرآن: {{متن حدیث|إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} لَمْ يَأْذَنْ لِحَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ فِي تِجَارَةٍ حَتَّى ضَمِنَ لَهُ إِقَالَةَ النَّادِمِ وَ إِنْظَارَ الْمُعْسِرِ وَ أَخْذَ الْحَقِّ وَ إِعْطَاءَ الْحَقِّ}}.</ref>.
 
پیامبر اکرم{{صل}} مردم را از معاملات باطل به ویژه کارهای رایج در دوران جاهلیت نهی می کرد. توجه به انواع معاملات باطل، از آن رو مهم است که امروزه انواعی از آن‌ها در جامعه ما - گرچه غیررسمی - در بنگاه‌های معاملاتی انجام می‌گیرد و چون حکم آن در رساله‌های عملیه نیامده و برای مردم روشن نیست، مورد قبول واقع می‌شود!
 
البته گروهی نیز اعتقادی به لزوم حجت شرعی و مراعات قوانین دینی ندارند!
 
بسیاری از اخبارِ مَناهی پیامبر در کتاب دعائم الاسلام نقل شده<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۸.</ref> و قاضی [[نعمان مصری]] به معنای سخنان حضرت درباره معاملات پرداخته است.
 
[[شیخ صدوق]] در کتاب [[من لایحضره الفقیه]] بخشی از روایات مزبور را آورده است. ایشان این حدیث مفصّل را از امام صادق{{ع}}، از پدرانش، از امیرالمؤمنین، از رسول خدا{{صل}} گزارش کرده است<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۳.</ref>. درنتیجه می‌توان گفت آنچه بیان می‌شود، سیره امیرالمؤمنین نیز هست. روایات مشابهی با آنچه در دعائم آمده در حدیث منَاهی النّبی آورده است. صدوق در معانی الاخبار هم، به تناسب بیان معانی احادیث، به نقل برخی از این دسته از اخبار از ابن سلام پرداخته است<ref>شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۷.</ref>.
 
شیخ انصاری، پاره ای از این اخبار را در کتاب مکاسب خود نقل کرده است<ref>مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ج‌۳، ص۲۹؛ ج‌۴، ص۱۸۲.</ref>. بیان این اخبار در جهت شرح این سخن امیرالمؤمنین نیز هست که بالای منبر تکرار می‌فرمود: ای گروه تاجران! نخست فقه، سپس تجارت<ref>الکافی، ج۵، ص۱۵۰؛ من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ تهذیب الأحکام، ج۷، ص۶.</ref>. این احادیث را در چند دسته ارائه می‌کنیم<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 667 - 669.</ref>:
 
=== جنس‌های [[حرام]] و غیر قابل [[خرید و فروش]]===
در این دسته [[روایات]]، به مواردی اشاره می‌شود که در [[سخنان پیامبر]] از [[معامله]] با آن [[نهی]] شده است. البته برخی موارد آن به [[اتفاق نظر]] [[فقها]] اکنون نیز حرام و نارواست و برخی شاید به جهت [[تغییر]] شرایط [[زمان]] و مکان، [[حکم]] متفاونی یافته باشد.
 
'''1. عین‌های [[نجاست]] و مشابه آن:''' در خبری که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} از [[پیامبر]] نقل می‌کند حضرت [[مردم]] را از خریدوفروش و به دست آوردن، قیمت هشت کالا بازداشته است: به [[درستی]] که [[رسول خدا]]{{صل}} نهی کرد. ۱. از خرید افراد [[آزاد]]، ۲. مردار، ۳. [[خون]]، ۴. گوشت خوک، ۵. بتها، ۶. درآمد از گاو نر، ۷. بهای مشروبات، ۸. پس مانده [[انسان]]. و فرمود: آن مردار است<ref>{{متن حدیث|أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} نَهَى عَنْ بَيْعِ الْأَحْرَارِ وَ عَنْ بَيْعِ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ الْخِنْزِيرِ وَ الْأَصْنَامِ وَ عَنْ عَسْبِ الْفَحْلِ وَ عَنْ ثَمَنِ الْخَمْرِ وَ عَنْ بَيْعِ الْعَذِرَةِ وَ قَالَ هِيَ مَيْتَةٌ}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۳، ص۷۱؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۸.</ref>.
 
برای بیان اهمیت این [[دستورها]] و تأکید حضرت بر دوری از آنها، به نقل اخباری دیگر درباره برخی موارد کالاهای بیان شده به ویژه مشروبات الکلی اشاره می‌کنیم.
 
الف) مردار: استفاده از مردار روا نیست ولی می‌‌توان از پوستش استفاده کرد. رسول خدا{{صل}} فرمود:از پوست و پیه مردار بهره‌برداری نکنید.<ref>{{متن حدیث|لَا تَنْتَفِعُوا مِنَ الْمَيْتَةِ بِإِهَابٍ وَ لَا عَصَبٍ}}؛ احسائی، عوالی اللئالی، ج۱، ص۴۲؛ وسائل الشّیعه، ج۲۴، ص۱۸۵؛ به نقل از: موسی بن جعفر{{ع}}.</ref>
 
«إهاب» به معنای پوست دبّاغی نشده است. «عصَب» به معنای پی گوسفند است که به ظاهر «عَصِب»، یعنی پیه و چربی چسبیده به گوشت درست است.
 
در روایتی دیگر [[امام علی]]{{ع}} گوید: از رسول خدا{{صل}} شنیدم که می‌فرمود: از پوست، استخوان و نه هم پیه [[حیوان]] مرده استفاده نشود. [[روز]] بعد که با حضرت بیرون رفتیم، دیدم برّه‌ای در راه افتاده است. فرمود:
چه شده است بر صاحب این حیوان اگر از پوستش استفاده میکردند! گفتم: ای [[رسول خدا]]{{صل}}! معنای [[کلام]] دیروزتان چه می‌شود؟ و باز فرمود: از آن به عنوان لحاف استفاده می‌شود درصورتی که نچسبد<ref>دعائم الإسلام، ج۱، ص۱۲۶: {{متن حدیث|مَا كَانَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ لَوِ انْتَفَعُوا بِإِهَابِهَا قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَيْنَ قَوْلُكَ بِالْأَمْسِ لَا يُنْتَفَعُ مِنَ الْمَيْتَةِ بِإِهَابٍ قَالَ يُنْتَفَعُ مِنْهَا بِاللِّحَافِ الَّذِي لَا يَلْصَقُ}}.</ref>.
 
اگر بخواهیم برابر این [[روایت]] عمل کنیم، از این خبر و خبر قبلی برمی آید که امکان استفاده از پوست مردار وجود دارد و می‌‌توان از آن در مواردی که نیاز به [[طهارت]] ندارد بهره برد و به این نکته، در روایت تصریح شده است و از پیه و چربی هم می‌توان همانند اِستِصباح - در [[روشنایی]] چراغ‌ها که در قدیم به کار می‌‌رفت - بهره برد.
درباره [[سیره]] و بیان رسول خدا{{صل}}، دو روایت دیگر از طریق [[شیعه]] وارد شده است:
 
۱. در یک روایت در پاسخ به [[پرسش]] [[راوی]] که: آیا چیزی از مردار استفاده می‌شود؟ [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: نه! راوی گوید: به ما خبر رسیده که رسول خدا{{صل}} به گوسفند مرده‌ای برخورد و فرمود: چه اشکال داشت صاحب این گوسفند وقتی که نتواند از گوشت آن استفاده کند، از پوستش بهره می‌بردند. گفت: گوسفند از آنِ [[سوده]]، دختر [[زمعه]]، [[همسر پیامبر]] بود و چون لاغر بود و گوشتش قابل استفاده نبود رهایش کردند تا مُرد. رسول خدا{{صل}} فرمود: چه اشکال داشت که اگر از گوشتش استفاده نکردند، از پوستش بهره می‌بردند؛ یعنی سرش را می‌بریدند<ref>الکافی، ج‌۳، ص۳۹۸؛ وسائل الشّیعه، ج۲۴، ص۱۸۴: {{متن حدیث|مَا كَانَ عَلى أَهْلِهَا إِذَا لَمْ يَنْتَفِعُوا بِلَحْمِهَا أَنْ يَنْتَفِعُوا بِإِهَابِهَا، أَيْ تُذَكّى}}.</ref>.
 
۲. در روایت [[ابو‌مریم]]، امام صادق{{ع}} فرمود: بره نمُرده بود، ای ابو‌مریم! بلکه چون لاغر بود، ذبحش کردند و بیرون انداختند! رسول خدا{{صل}} فرمود: چه اشکال داشت که از پوست آن استفاده می‌کردند<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۳۴۱-۳۴۲؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۷۹: {{متن حدیث|مَا كَانَ عَلَى أَهْلِهَا لَوِ انْتَفَعُوا بِإِهَابِهَا}}.</ref>.
 
از این دو روایت برمی آید منظور حضرت در بهره بردن از پوست بره، در صورت [[تذکیه]] و [[ذبح]] [[شرعی]] بوده است. البته این منافاتی با [[روایت]] [[دعائم الاسلام]] ندارد که می‌شود استفاده‌ای از آن برد که نیاز به [[پاکی]] نداشته باشد درصورتی که به موقع ذبح نشده باشد. به همین سبب [[امام رضا]]{{ع}} استفاده از پوست الاغ مرده را برای جای گاه [[شمشیر]] بی‌اشکال می‌داند، و فقط می‌‌فرماید: برای [[نماز]] لباسی خاص داشته باشد<ref>الکافی، ج۳، ص۴۰۷.</ref>.
 
ب) مشروبات الکلی: [[پیامبر]] از انواع مُسکرات [[نهی]] کرده است:و نهی فرمود از فروش شراب و از این که مُسکر را بخرد و یا به دیگران بخوراند.<ref>{{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ النَّرْدِ وَ أَنْ يُشْتَرَى الْخَمْرُ وَ أَنْ يُسْقَى الْخَمْرُ}}؛ شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۲۴؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸: با تفاوتهایی در عبارات.</ref>
 
و باز فرمود: [[خداوند]] [در مسائل مربوط به مشروب‌های الکلی] [[لعن]] کرده است شراب را و کسی که بدین قصد درختی بکارد، سازنده شراب، خورنده آن و خوراننده آن و هم فروشنده و خریدار آن را، و خورنده قیمت آن را، و باربر و تحویل گیرنده آن را لعن کرده است.<ref>{{متن حدیث|لَعَنَ اللَّهُ الْخَمْرَ وَ غَارِسَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ آكِلَ ثَمَنِهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ}}؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸؛ صدوق، الأمالی، ص۴۲۴؛ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۴۵؛ ثواب الأعمال، ص۲۴۴؛ الکافی، ج۶، ص۴۲۹؛ الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا{{ع}}، ص۲۷۹؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۹.</ref>؛
 
و در [[زشتی]] آثار منفی شراب چنین فرمود: هرکس مِی بنوشد تا چهل [[روز]] نمازش در [[درگاه الهی]] پذیرفته نمی‌شود، و اگر در این میان مرگش فرا رسد و قطره ای از شراب (یا هر مسکر دیگر) در اندرون او باشد، بر [[خداوند عزّ و جلّ]] [[حق]] است که او را از چِرکابه و زردآب قعر [[جهنم]] - که خارج شده از فَرْج [[زنان]] [[تبهکار]] و جمع آمده در دیگ‌هایی است در تَهِ [[دوزخ]] - [[سیراب]] سازد؛ همان آبی که [[اهل جهنم]] از آن می‌خورند، و آنچه در شکم دارند و پوستهایشان بدان گداخته می‌‌شود<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸ و ترجمه من لا یحضره الفقیه، ج۵، ص۳۱۱.</ref>.
 
[[رسول خدا]]{{صل}} از [[خرید و فروش]] فُقّاع، مشروبِ ساخته شده از جو (غُبَیْراء) نیز، [[نهی]] کرده است<ref> ابن شهرآشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۲، ص۲۱۱؛ عوالی اللئالی، ج۲، ص۱۸: {{متن حدیث|الْغُبَيْرَاءُ الَّتِي نَهَى النَّبِيُّ{{صل}} عَنْهَا هِيَ الْفُقَّاعُ}}.</ref>. زشتیِ مشروبات و مسکرات و دیگر نجاسات آن قدر زیاد است که [[پیامبر]] از خرید برای مداوا با آن هم نهی کرده است:پیامبر نهی کرده از مداوا با دواء [[خبیث]] و [[پلید]].
<ref>{{متن حدیث|نَهَی رَسُولُ اللَّهِ عَنِ الدَّوَاءِ الْخَبِیثِ أَنْ یتَدَاوَی بِهِ}}؛ ابن ابسام، طب الأئمة{{عم}}، ص۶۲؛ وسائل الشّیعه، ج۲۵، ص۳۴۶؛ بحارالانوار، ج۵۹، ص۸۷.</ref>
 
خبیث به سَم و دوای [[نجس]] [[حرام]]، مانندِ شراب و شاش‌ها و پِهِن‌ها معنا شده است و هر چیزِ بدبو و بدطعم که بدن‌ها و [[روح انسان]] از آن [[تنفر]] دارد<ref>أزدی، کتاب الماء، ج۲، ص۳۸۳: {{عربی|الدواء الخبیث: السُّمُ وکُلُّ دواءٍ نَجِسٍ مُحَرَّم، کالخمرِ و الأبوالِ و الأَرْوَاث. و کلّ ما کان کَریهاً فی رائِحَتِهِ و طَعْمِهِ مِمّا تَأْبَاهُ الأبدانُ و الأرواحُ}}.</ref>.
 
البته در اثری [[حدیث نبوی]] همراه با قید [[اضطرار]] آمده است<ref>أزدی، کتاب الماء، ج۲، ص۳۸۳: {{عربی|و نهی النّبیّ|عن الدّواء الخَبِیثِ، إلّا ما کان اِضطراراً}}.</ref>؛ یعنی در صورت [[ناچاری]] می‌‌توان از خبیث برای مداوا بهره برد. [[بیهقی]] هم حال [[ضرورت]] را استثنا کرده است<ref>بیهقی، الآداب، ص۲۸۸؛ همو، سنن الکبری، ج۱۰، ص۵.</ref>.
 
این نشان می‌دهد اضطرار توجیهی است برای خبر. [[حاکم نیشابوری]] پس از نقل خبر می‌گوید: بلاشک مقصود شراب است<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصّحیحین، چ دارالکتب العلمیه، ج۴، ص۴۵۵.</ref>.
 
در [[بحارالانوار]] علت [[حرمت]]، [[خباثت]] [[نجاست]] و تنفر طبع از آن بیان شده است<ref>بحارالانوار، ج۵۹، ص۸۷؛ ابناثیر، جامع الاصول، ج۷، ص۵۳۹.</ref>.
 
ج) [[اجرت]] جفت‌گیری: در خبر دیگری درباره درآمد از گاو نر چنین آمده است: و رسول خدا{{صل}} نهی فرمود از اجرت جفت‌گیری و آن مزد عمل جفت‌گیری حیوانات است<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۷۰: {{متن حدیث|وَ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَنْ عَسِيبِ الْفَحْلِ وَ هُوَ أَجْرُ الضِّرَابِ}}.</ref>.
 
مترجمان [[فقیه]] در شرح این خبر می‌نویسند: دادن [[حیوان]] نر برای کُرّه کشی در آن [[زمان]] رسم بوده و [[رسول خدا]]{{صل}} آن را ممنوع اعلام فرموده است<ref>ترجمه من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۲۳۰.</ref>. برخی [[فقها]] آن را [[مکروه]] دانسته‌اند<ref>محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج‌۲۲، ص۱۳۴-۱۳۵.</ref>. به نظر می‌رسد این کار در آن مقطع رایج بوده است. برای روشن شدن علت [[نهی]] [[پیامبر]]، به [[حدیث]] نبویِ دیگری اشاره می‌کنیم:پیامبر نهی کرده از فروش نطفه نر و بچه حیوان ماده.<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الْمَضَامِينِ وَ الْمَلَاقِيحِ}}</ref>
 
در معنای «مضامین» آمده است: یعنی آنچه توسط نر در یک یا چندسال انجام میگیرد یک یا دو بار و منظور از «ملاقیح»، بچه‌هایی است که در شکم حیوانات هست قبل از تولد آنها<ref>قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۱.</ref>.
 
درواقع [[معامله]] بر کاری انجام میگرفته که مجهول و نامشخص بوده است. بدین معنا که مدعی بوده گاوِ نر، توانِ بارور کردن گاوهای متعددی را دارد و برای کاری که هنوز مشخص نبوده، [[پول]] می‌‌گرفته و یا ماده گاوی که گفته شده تازه آبستن است و هنوز دقیقاً مشخص نبوده و آثار [[آبستنی]] نداشته پول دریافت می‌کرده است؛ لذا برخی [[علما]] به دلیل [[جهالت]] این دو و عدم [[قدرت]] بر [[تسلیم]] آن ادعای [[اجماع]] و عدم خلاف کرده‌اند<ref>جواهر الکلام، ج‌۲۲، ص۴۴۱.</ref>. مَنی، هم جزو نجاسات است. البته می‌‌توان گفت در مواردی آبستن بودن حیوان امتیاز است که مشخص باشد؛ اما نمی‌توان این امتیاز را در حدّ یک بچه گوسفند و گوساله معامله کرد؛ زیرا امکان رخ دادن هر اتفاقی وجود دارد، از جمله سِقْط آن.
 
'''2. سگِ هار:''' فقها سگ را [[نجس]] العین می‌دانند و خریدوفروش آن را جایز نمی‌شمارند مگر سگ [[نگهبان]] و شکاری را. در جامع للشّرائع می‌نویسد: [[خرید و فروش]] سگ روا نیست مگر سگِ شکار، سگ [[چوپان]] ([[گله]])، سگ [[محافظ]] [[منزل]] و [[زراعت]]<ref>یحیی حلّی، الجامع للشّرائع، ص۲۴۸.</ref>. در [[حدیثی]] می‌‌خوانیم:
[[پیامبر]] [[نهی]] کرده از بَهای سگِ هار<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۹: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ ثَمَنِ الْكَلْبِ الْعَقُورِ}}.</ref>.
 
'''3. شتر فراری:''' شتر فراری و [[بنده]] فراری چون امکان دست‌گیری و [[تسلیم]] آنها به خریدار [[ضعیف]] است، از معامله‌اش نهی شده است:پیامبر نهی کرده از فروش بنده فراری و شتر [[سرکش]] و فراری<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۲: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الْعَبْدِ الْآبِقِ وَ الْبَعِيرِ الشَّارِدِ}}.</ref>.
 
از باب نمونه: فروش خودرو به [[سرقت]] رفته یا خانه‌ای که مالکیتش هنوز مشخص نیست.
 
'''4. نرد و ابزار قمار و طبل:''' و پیامبر نهی کرد از فروش نرد<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۸: {{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ النَّرْدِ}}.</ref>.
 
علت [[حرمت]] خرید آن، [[حرمت]] [[بازی]] با هر نوع آلت قِمار است که در قسمتی از نهی‌های حضرت آمده است: و نهی فرمود از بازی با نرد و شطرنج و ورق، و استفاده کردن از تار و سه تار و ساز<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۶ و ترجمه آن، ج۵، ص۳۰۹: {{متن حدیث وَ نَهَى عَنِ اللَّعِبِ بِالنَّرْدِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ الْكُوبَةِ وَ الْعَرْطَبَةِ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ وَ الْعُودُ}}.</ref>.
 
'''5. ابزار [[غنا]]:''' در [[روایت]] قبلی از ابزاری مربوط به مجالس غنا نهی شده بود؛ مانندِ تار و مانند آن، و در روایتی هم از فروش و بهای [[کنیزکان]] آوازخوان نهی شده و [[سود]] به دست آمده، [[حرام]] گردیده است.
 
پیامبر نهی فرمود از: [[خرید و فروش]] [[زنان]] آوازخوان و [[تجارت]] با آنان و خوردن قیمت آن‌ها. بهای آنان حرام است<ref>علامه حلّی، نهج الحق و کشف الصّدق، ص۵۶۹: {{متن حدیث|نَهَى النَّبِيُّ{{صل}} عَنْ بَيْعِ الْمُغَنِّيَاتِ وَ شِرَائِهِنَ وَ التِّجَارَةِ فِيهِنَّ وَ أَكْلِ أَثْمَانِهِنَّ}}.</ref>.
 
'''6. خرید و فروش آب و [[گیاه]] و [[آتش]]:''' پیامبر نهی کرد از فروش آب، گیاه و آتش.<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ{{صل}} نَهَى عَنْ بَيْعِ الْمَاءِ وَ الْكَلَإِ وَ النَّارِ}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۰.</ref>
 
در [[دعائم الاسلام]] می‌نویسد: این نهی، مجمل است و نهی بر امور [[مباح]] واقع شده است. به نظر می‌رسد که نیاز [[مسلمانان]] به این سه مورد باعث شده که [[رسول خدا]]{{صل}} از آن [[نهی]] کند. در روایتی [[نبوی]] نقل شده:
[[مردم]] در آب، [[آتش]] و [[گیاه]] مشترک هستند<ref>شیخ طوسی، الخلاف، ج‌۳، ص۵۳۳‌؛ المبسوط فی فقه الإمامیه، ج‌۳، ص۲۸۱: {{متن حدیث|النَّاسُ شُرَكَاءُ فِي ثَلَاثٍ النَّارِ وَ الْمَاءِ وَ الْكَلَإِ}}.</ref>.
 
[[محمد بن سِنان]] گوید: از [[ابو‌الحسن موسی بن جعفر]]{{ع}} درباره آبِ [[وادی]] پرسیدم، فرمود: به تحقیق که مسلمانان در آب، آتش و گیاه مشترک هستند<ref>. من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۳۹؛ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۱۴۶؛ وسائل الشّیعه، ج۲۵، ص۴۱۷: {{متن حدیث|إِنَّ الْمُسْلِمِينَ شُرَكَاءُ فِي الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْكَلَإِ}}.</ref>.
 
[[شیخ طوسی]] در خلاف و مبسوط این موضوع را مطرح کرده است که اگر آب [[چاه]] یا چشمه‌ای اضافه بود، آیا می‌تواند آن را بفروشد یا باید به دیگری بدهد؟ ایشان می‌‌گوید لازم است به دیگران بدهد، سپس قول‌های دیگر از جمله [[لزوم]] پرداخت با عوض را نقل می‌کند. او افزون بر [[حدیث نبوی]] ذکرشده، به خبر دیگر از آن حضرت نیز استناد می‌کند: هرکس دیگران را از اضافیِ آب باز دارد تا مانع رویش گیاه شود، [[خداوند]] او را از فضل [[رحمت]] خود در [[روز قیامت]] منع نماید<ref>شیخ طوسی، الخلاف، ج‌۳، ص۵۳۲: {{متن حدیث|مَنْ مَنَعَ فَضْلَ الْمَاءِ لِيَمْنَعَ بِهِ الْكَلَأَ مَنَعَهُ اللَّهُ فَضْلَ رَحْمَتِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ}}.</ref>.
 
[[علامه حلّی]] در مختلف الشّیعه این دسته [[روایات]] را عامی دانسته و ممنوعیت فروش را [[مکروه]] می‌داند<ref>علامه حلّی، مختلف الشّیعه، ج‌۶، ص۲۰۴.</ref>. اما در [[تذکره]] با استناد به [[روایت نبوی]] در اشتراک این سه، آن را دلیل بر اشتراک مردم در معادِن، ظاهر (مانند [[معدن]] نمک)، دانسته است<ref>علامه حلّی، تذکرة الفقهاء، چ قدیم، ج۲، ص۴۰۳.</ref>.
 
صاحب دعائم گوید: این نهی [[پیامبر]] مجمل است و نهی بر امور [[معامله]] [[مباح]] واقع شده است؛ مانند گیاه بیابان و آتش‌گیره گرفتن از آتشی که از نورش استفاده می‌شود و این، چیزی از آن، نمی‌کاهد. و مانند آبی که روان است بینِ درخت‌ها، آب چشمه‌ها، سیل‌ها و چاه‌های [[مباح]]<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۰.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 669 - 677.</ref>
 
==[[معاملات]] رَبَوی و [[حرام]]==
در [[شرع]]، برخی [[کارها]] هنگام [[معامله]] ممنوع اعلام شده که معامله آن بی‌تردید حرام و غیرشرعی است و از آن [[نهی]] اکید شده است. گاهی اصل معامله اشکال ندارد، ولی کاری که در ضمن آن انجام گرفته، حرام است.
 
===[[حرمت]] [[ربا]]===
در [[آیات قرآن]] و [[روایات]] [[معصومان]] به ویژه [[نبی گرامی اسلام]]، از معامله رَبَوی و خوردن مالِ حاصل شده از ربا نهی شده است. [[ربا]]، دو نوع کلی است:
#ربای معاملی: و آن معامله یک جنس با جنس مشابه به زیادی است؛ مانند فروش نوعی از گندم به نوع دیگر آن به زیادی به شرط این که جنس موزون و یا مکیل باشد<ref>یزدی طباطبائی، العروة الوثقی، ج۲، ص۴ و۳۰.</ref>.
#دادن [[پول]] به [[قرض]]: به شرط پرداخت مبلغی اضافی بر آنچه قرض داده است. به اتفاق همه [[فقها]] این نوع ربا (ربای قرضی) حرام و در حرمت آن تشدید شده است<ref>امام خمینی، تحریر الوسیله، ج‌۱، ص۶۵۳.</ref>. [[حرمت]] ربا را [[ضروری دین]] دانسته‌اند<ref>بهبهانی، حاشیة الوافی، ص۵۵۲.</ref>.
 
جزو نهی‌های [[پیامبر]]، ترک [[رباخواری]] است:و پیامبر نهی کرد از خوردن ربا و گواهیِ [[دروغ]] و [[نگارش]] [قراردادِ] ربا و فرمود: [[خداوند تبارک و تعالی]] [[لعن]] فرموده خورنده ربا (رباگیرنده)، و ربادهنده، نویسنده معامله رَبَوی و شاهدانش را.<ref>{{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ أَكْلِ الرِّبَا وَ شَهَادَةِ الزُّورِ وَ كِتَابَةِ الرِّبَا وَ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ آكِلَ الرِّبَا وَ مُؤْكِلَهُ وَ كَاتِبَهُ وَ شَاهِدَيْهِ}}؛ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۸.</ref>
 
این [[روایت]]، [[زشتی]] [[همکاری]] در باب ربا را بیان کرده است.
 
در دیگر سخنان حضرت نمونه‌هایی از ربا ذکر شده است.
#طلا به طلا به اضافه: و پیامبر نهی فرمود از معامله طلا به طلا با مقداری اضافه، جز این که مقداری با مقداری هم وزن معامله شود<ref>من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۱: {{متن حدیث|وَ نَهَى عَنْ بَيْعِ الذَّهَبِ بِالذَّهَبِ زِيَادَةً إِلَّا وَزْناً بِوَزْنٍ}}.</ref>. برخی فقها راه حلی برای این موضوع بیان کرده‌اند که ابتدا مثلاً طلای قدیمی را بفروشد و بعد طلای جدید بخرد.
#[[بیع]] مُزابَنَه و مُحاقَلَه: مزابنه فروختن میوه بر درخت خرما در برابر خرماست<ref>طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۲۶۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۵.</ref> که [[پیامبر]] از آن [[نهی]] کرده است <ref>طریحی، مجمع البحرین، ج۶، ص۲۶۰: {{متن حدیث|وَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ الْمُزَابَنَةِ}}.</ref>.
 
محاقله به معنای فروش سنبله به جنس از خود؛ یعنی سنبله گندم را به گندم فروختن است<ref>طریحی، مجمع البحرین، ج۵، ص۳۵۱.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} در روایتی فرمود: پیامبر از [[معامله]] مزابنه و محاقله نهی کرده است. و چون [[راوی]] از معنای این دو می‌پرسد، حضرت می‌فرماید: بارِ [[نخل]] را به خرما بفروشی و [[زراعت]] را به گندم<ref>الکافی، ج‌۵، ص۲۷۵؛ معانی الأخبار، ص۲۷۷: در کافی: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَنِ الْمُحَاقَلَةِ وَ الْمُزَابَنَةِ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَالَ أَنْ تَشْتَرِيَ حَمْلَ النَّخْلِ بِالتَّمْرِ وَ الزَّرْعَ بِالْحِنْطَةِ}}.</ref>.
 
در [[من لایحضره الفقیه]] معنای نهی از محاقله آمده و آن را چنین معنی کرده است: فروختن تمر به رطب و مویز به انگور و مانند آن<ref>من لا‌یحضره الفقیه، ج۴، ص۸.</ref>. مقصود این است چنین معامله‌ای رَبَوی است؛ زیرا از یک جنس محسوب می‌شوند.
 
'''جواز معامله عَرِیَّه:''' در برابر محاقله ذکر شده، پیامبر معامله عَرِیَّه را روا دانست است <ref>معانی الأخبار، ص۲۷۷: {{متن حدیث|وَ رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فِي الْعَرَايَا}}.</ref>. «عَرایا» جمعِ عریه است. امام صادق{{ع}} آن را توضیح داده است: میوه بر درخت شخصی که آن درخت در [[منزل]] دیگری است به همان جنس بفروشد بعد از آنکه کسی آن را تخمین بزند<ref>تهذیب الأحکام، ج۷، ص۱۴۳: {{متن حدیث|رَخَّصَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فِي الْعَرَايَا بِأَنْ تَشْتَرِيَ بِخِرْصِهَا تَمْراً قَالَ وَ الْعَرَايَا جَمْعُ عَرِيَّةٍ وَ هِيَ النَّخْلَةُ الَّتِي تَكُونُ لِلرَّجُلِ فِي دَارٍ لِرَجُلٍ آخَرَ فَيَجُوزُ لَهُ أَنْ يَبِيعَهَا بِخِرْصِهَا تَمْراً وَ لَا يَجُوزُ ذَلِكَ فِي غَيْرِهِ}}.</ref>. درواقع در چنین موردی معامله جنس به جنس، [[ربا]] و [[حرام]] نیست و پیامبر آن را [[اجازه]] داده است. می‌‌توان گفت [[هدف]] در این جا زیادی و [[ربا]] نیست بلکه بعد از برآورد مقدار میوه درخت، مانند آن از جای دیگر می‌دهد که صاحب درخت برای چیدن میوه و یا خرمای خود، [[مزاحم]] صاحب [[خانه]] نشود.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 677 - 679.</ref>
 
==[[نهی]] از [[معاملات]] [[دوران جاهلیت]]==
در دوران جاهلیت معاملاتی رواج داشته که در بیشتر آنها مورد [[معامله]] مجهول بوده و همین [[جهالت]] باعث نهی [[رسول خدا]]{{صل}} از چنین معامله‌هایی گشت. در یک خبر سه نوع از معاملات مورد نهی حضرت قرار گرفته است:[[پیامبر]] نهی کرده از معامله با لمس و با انداختن و با سنگ ریزه پرت کردن.<ref>{{متن حدیث|أَنَّهُ{{صل}} نَهَى عَنْ بَيْعِ الْمُلَامَسَةِ وَ الْمُنَابَذَةِ وَ طَرْحِ الْحَصَى}}؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۱.</ref>؛
#[[بیع]] مُلامَسه: در معنای ملامسه [[اختلاف]] است؛ برخی گفته‌اند معامله‌ای است که با لمس با دست، اتفاق می‌افتد و جنس مورد معامله پخش نمی‌شود و داخل آن دیده نمی‌شود. یعنی نوعی جهالت در جنس در آن وجود دارد. دیگران گفته‌اند: فروش [[جامه]] است که فروشنده می‌گوید: این جامه برای توست؛ اگر آن را لمس کنی با دستت و [[حقّ]] خیار نداری<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۲؛ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۸؛ مستدرک الوسائل، ج‌۱۳، ص۲۳۸.</ref>. معانی دیگری هم بیان کرده‌اند.
#بیع مُنابذه: این است که شخصی جامه را به طرف دیگر پرت کند و او در برابر جامه‌ای به سوی وی بیندازد و بگوید این در برابر آن بدون حقّ تخییر و فسخ. برخی گفته‌اند به این صورت است که جامه بسته را در دست وی میبیند و می‌گوید: «آن را از تو میخرم» وقتی آن را به طرفش پرتاب کرد، معامله انجام گرفته و حقّ خیار ندارد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۲.</ref>.
#بیع حَصی: حصی هم این است که با انداختن سنگ ریزه جنسی را برای معامله [[انتخاب]] می‌کند بدون این که حقّ خیار داشته باشد<ref>دعائم الإسلام، ج۲، ص۲۲.</ref>، چون مشخص نیست آن جنس سالم است یا خیر. اینها از معاملات [[فاسد]] دوران جاهلیت بوده است که کسی بدون [[آگاهی]] جنسی را می‌خرید و حقّ خیار و برهم زدن معامله را نداشت.
#[[حیوان]] حامله: پیامبر نهی کرده از فروش حیوانات حامله، به شرط تولد بعدی آن‌ها<ref>دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۲۱؛ شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۲۷۸: {{متن حدیث|أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَيْعِ حَبَلِ الْحَبَلَةِ}}.</ref>.
 
برای این تعبیر [[پیامبر]]، دو معنا بیان فرموده‌اند:
#در [[زمان جاهلیت]] شترهایی را به [[بهایی]] مشخص در [[آینده]] می‌فروختند؛ یعنی زمانی که بچه شتر ماده متولد شود و بچه‌اش هم بچه‌دار گردد.
#دیگران گفته‌اند: تا زمانی که شتر ماده بچه‌اش متولد شود، یعنی به شرط تولد طبیعی بچه شتر. هر دو نوع [[معامله]] [[باطل]] است<ref>دعائم الإسلام، ج‌۲، ص۲۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۴، ص 679 - 680.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1368945.jpg|22px]] [[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|'''فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت''']]
# [[پرونده:1368945.jpg|22px]] [[سید محمود هاشمی شاهرودی|هاشمی شاهرودی، سید محمود]]، [[فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت (کتاب)|'''فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت''']]
# [[پرونده:10524027.jpg|22px]] [[محمد علی کوشا|کوشا، محمد علی]]، [[تجارت - کوشا (مقاله)|مقاله «تجارت»]]، [[دانشنامه معاصر قرآن کریم (کتاب)|'''دانشنامه معاصر قرآن کریم''']]
# [[پرونده: 1100831.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴''']]
# [[پرونده: 1100831.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴''']]
# [[پرونده:1100517.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
# [[پرونده:IM009800.jpg|22px]] [[محمد تقی نظرپور|نظرپور]] و [[حسین کفش‌گر جلودار|کفش‌گر جلودار ]]، [[تجارت - نظرپور و کفش‌گر جلودار (مقاله)|مقاله «تجارت»]]، [[دانشنامه امام خمینی ج۳ (کتاب)|'''دانشنامه امام خمینی ج۳''']]
# [[پرونده: 1100699.jpg|22px]] [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه فقه سیاسی ج۱''']]
# [[پرونده:4432.jpg|22px]] [[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[تجلی امامت (کتاب)|'''تجلی امامت''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۳۱۸: خط ۷۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:اقتصاد]]
[[رده:اصطلاحات فقهی]]
[[رده:اصطلاحات فقهی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۵۵

«تجارت» به معنای بازرگانی و خرید و فروش آمده است. این واژه در فقه بیشتر به مطلق داد و ستد تعریف شده است و شامل بیع، اجاره، صلح و غیر آن می‌شود. در قرآن کریم و روایات به تجارت و داد و ستد انسان‌ها با یکدیگر اهمیت بسیار داده شده است و مسلمانان به آن ترغیب شده‌اند. مهم‌ترین نکته‌ای که یک تاجر در اسلام باید مراعات کند، آشنایی با حلال و حرام در هنگام کسب است تا گرفتار ربا و کسب درآمد از راه نامشروع و حرام نشود.

معناشناسی

«تجارت» به معنای بازرگانی و خرید و فروش[۱] و هر گونه تصرف در سرمایه، برای به دست آوردن سود مادی یا معنوی[۲] آمده است. برخی نیز آن را به انتقال مملوک (مال) به شخص دیگر در برابر عوض معیّن و با رضایت طرفین معنا کرده‌اند[۳].

تجارت در فقه بیشتر به مطلق داد و ستد، اعم از اینکه سودآوری و قصد آن باشد یا نباشد، تعریف شده است[۴] و شامل بیع، اجاره، صلح و غیر آن می‌شود[۵]. در اصطلاح حقوقی، تجارت عملیاتی است که تاجران برای دستیابی به سود[۶] و در شکل اجاره یا انتقال مالکیت خدمات و منافع در برابر ثمن انجام می‌دهند[۷]. بازار نیز در اصطلاح واژگان جدید اقتصادی، منطقه‌ای معین است که تاجران و بازرگانان به تناسب حرفه خود و عرضه و تقاضایی که در جامعه وجود دارد، فردی یا گروهی به داد و ستد مشغول‌اند[۸].[۹]

پیشینه

تجارت (مبادله) در کنار تولید و توزیع، سه رکن اصلی اقتصاد را تشکیل می‌دهد و اگرچه از حیث اهمیت کمتر از آن دو نیست، اما از نظر تاریخی پس از آن دو قرار می‌گیرد؛ چون زندگی اجتماعی بدون تولید و توزیع ممکن نیست.

  1. جوامع ابتدایی: در جوامع ابتدایی، همه نیازها در درون خانواده تأمین می‌شد و نیازی به تجارت و مبادله نبود[۱۰]. با گذر زمان و رشد و تنوع نیازها و دستاوردها، تجارت نیز آغاز شد[۱۱]. با این حال، کارشناسان، زمان معینی را برای آغاز مبادلات در زندگی بشر معرفی نکرده‌اند[۱۲]. انسان‌ها در آغاز بر سر کالاهایی مانند گاو، گوسفند و نمک تجارت می‌کردند و سپس برای ساختن ابزار، سلاح و زیورآلات، به داد و ستد فلزاتی چون آهن، قلع و مس روی آوردند[۱۳]. از کشفیات تاریخی بر می‌آید که ایرانیان ۴۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح(ع)، اهل داد و ستد بوده‌اند و روابط تجاری آنان با سرزمین‌های مجاور از جمله بین‌النهرین به حدود ۳۰۰۰ تا ۳۴۰۰ سال پیش از میلاد می‌رسد[۱۴]. پیشینه تجارت سازمان‌ یافته به زمان سومری‌ها در بابل می‌رسد[۱۵]. فینیقی‌ها با ساختن کشتی‌های بزرگ، تجارت دریایی را شکل دادند[۱۶]. شکل تجارت در گذر زمان تغییر یافت و از داد و ستدساده و پایاپای، به معامله با واسطه فلزات گران‌قیمت و در مرحله بعد با سکه (طلا و نقره) تبدیل شد[۱۷]
  2. دوران جاهلیت: در دوران جاهلیتِ عرب‌ها، بیشتر تاجران از طریق قراردادهای ربوی و مضاربه، تجارت می‌کردند[۱۸]. در قرآن کریم نیز از وجود تجارت در دوران پیامبران(ع) و امت‌های گذشته سخن به میان آمده[۱۹] و زیربنای قوانین اسلامی در زمینه معاملات و مبادلات اقتصادی بیان شده است. روایات معصومان(ع) به تجارت توجه ویژه‌ای کرده‌اند و آن را افزایش‌ دهنده عقل، مایه عزت، برکت و بی‌نیازی شمرده‌اند[۲۰]. امامان(ع) در کنار تشویق به تجارت و بازرگانی، بر یادگیری احکام فقهی و مراعات موازین و آداب شرعیِ تجارت تأکید می‌کردند[۲۱].
  3. انقلاب صنعتی: با اختراع ماشین بخار در ۱۷۶۹م/ ۱۱۴۸ش شبکه‌های پهناور راه و راه‌آهن پیدا شد و تجارت منطقه‌ای و بین‌المللی گسترش یافت[۲۲]. در پایان سده هجدهم و آغاز سده نوزدهم میلادی، هم‌زمان با گسترش نظام صنعتی انگلستان در اروپا و توسعه استعمار اروپا در آسیا، آفریقا و آمریکا، نظام اقتصاد تجارت جهانی به وجود آمد و ویژگی‌هایی را به همراه آورد. بر اساس این نظام جدید، اقتصاد معیشتی به اقتصاد سرمایه‌داری تبدیل شد و تولید انبوه، تقسیم نیروی کار، انباشت ثروت، اصالت بازار، رقابت و تجارت نابرابر (استعماری) و تسلط بر سرزمین‌ها و منابع دیگران، در دستورکار قرار گرفت[۲۳]. این نظام اقتصادی در سال‌های اخیر با حمایت آمریکا و کشورهای صنعتی غرب و گسترش شرکت‌های چندملیتی در کشورهای جهان سوم، جنگ تجاری میان قدرت‌های صنعتی و تشکیل سازمان تجارت جهانی، در عرصه تجارت جهانی حضور دارد[۲۴].[۲۵]

تجارت در قرآن

در برخی از آیات قرآن واژه تجارت استفاده شده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلَالَةَ بِالْهُدَى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ[۲۶]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلَّا أَنْ تَكُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْكُمْ[۲۷].

در قرآن کریم به تجارت و داد و ستد انسان‌ها با یکدیگر اهمیت بسیار داده شده است و مسلمانان به آن ترغیب شده‌اند و در آیاتی چند با تعبیر «جستجوی فضل الهی» از آن یاد شده است. ﴿أَنْ تَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّكُمْ[۲۸].

در جزیرة العرب مسئله تجارت امری مرسوم و حائز اهمیت فراوان بوده و بر همین اساس آیات سوره ایلاف اشاره به کوچ تابستانی و زمستانی قریش برای تجارت دارد. از طرف دیگر نیز به رام بودن زمین برای امر تجارت نیز اشاره شده است: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ[۲۹]. حتی تجارت کردن به هنگام مناسک حج را نیز امری مباح شمرده و با تعبیر ﴿لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ[۳۰] به گوشه‌ای از فلسفه حج نیز اشاره فرموده است[۳۱].

تجارت در حدیث

کسب و تجارت از مشاغل شریف و مورد توجه اسلام است؛ زیرا تجارت و کسب وسیله‌ای برای تبادل مواد اولیه و تولیدات صنعتی و محصولات کشاورزی و حیوانی است و این تبادل مواد و آوردن جنسی از کشوری به کشور دیگری از شهری به شهر یا دهات دیگر یا از عمده فروش برای خرده فروشی، کار بسیار مهمی است؛ زیرا هر کس نمی‌تواند به تنهایی هر چه را لازم دارد از منابع اصلی آن تهیه کند؛ لذا تجارت پایه زندگی همه، از جمله مسلمانان است و نظام جامعه بر آن استوار است. در غیر این صورت، جامعه به هرج و مرج گرفتار می‌شود، بیماری جسمی و روحی، اختلالات و زدوخوردها را به همراه خواهد داشت و این خود باعث نابودی و هلاکت مسلمانان خواهد شد و بی‌جهت نیست که در اسلام توجه خاصی به آن شده و روایات بسیار به آن کار ترغیب کرده و آنهایی را که تجارت را ترک کنند مذمت نموده است. برخی از روایات درباره اهمیت تجارت عبارت است از:

  1. امیر المؤمنین (ع)می‌فرماید: «به تجارت بپردازید؛ زیرا شما را از مردم بی‌نیاز می‌کند. همانا خداوند عزوجل شاغل امین را دوست دارد. مغبون، پسندیده نیست و پاداش نمی‌گیرد»[۳۲].
  2. از امام باقر (ع) روایت شده است: «برکت ده جزء دارد، نه جزء آن در تجارت و یک جزء آن در گوسفند است»[۳۳].
  3. فضیل بن یسار می‌گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم که دست از تجارت کشیده و از آن خودداری نموده‌ام. حضرت فرمود: «چرا؟ مگر عاجز از تجارتی؟ همین طور است که اموال شما از دستتان می‌رود. نه، تجارت را رها نکنید و با تجارت از فضل خدا کمک بخواهید»[۳۴].[۳۵]

اهداف و اصول تجارت

تجارت و مبادله و رشد ثروت، یکی از اصول نخستین اقتصاد سالم است که خود از شرایط اجتماع سالم به‌شمار می‌رود. بدون اقتصاد سالم، برخی از اهداف اسلامی مانند استقلال و عزتمندی مسلمانان قابل تأمین نیست[۳۶]. تجارت اهدافی مانند تأمین نیازهای متنوع انسان[۳۷]، گشایش و رفاه زندگی، و تکامل و تخصصی‌ شدن تولید[۳۸] را دنبال می‌کند؛ با این حال، روحیه زیاده‌خواهی انسان‌ها و تجاوز از حد و حدود خود، تجارت را نیز دگرگون و آن را به ابزاری جهت بهره‌کشی تبدیل کرده است. هم‌اکنون تجارت به جای اینکه وسیله‌ای برای برآورده‌کردن نیازهای مردم و واسطه میان تولید و مصرف باشد، واسطه میان تولید و اندوختن شده است[۳۹].

اصول تجارت که جدا از اصول کلی اقتصاد نیست، در مکتب‌های گوناگون، نمودهای متفاوتی دارد. در نظام سرمایه‌داری، مالکیت خصوصی، بهره‌برداری از ثروت و چگونگی مصرف، جز در مواردی خاص، محدودیتی ندارد[۴۰]. در نظام کمونیستی با پذیرش مالکیت اشتراکی، آزادی سرمایه‌داری که مبتنی بر مالکیت خصوصی است، از میان می‌رود و دولت بر همه شئون زندگی اقتصادی، مسلط می‌شود[۴۱]؛ اما در اسلام، قلمرو مالکیت و فعالیت‌های اقتصادی با محدودیت‌هایی همراه است و این مکتب بر عدالت اجتماعی در تمام زمینه‌ها از جمله اقتصاد و همچنین بر توازن میان مصالح فردی و اجتماعی تأکید ویژه دارد[۴۲].[۴۳]

آداب و شرایط تجارت

در روایات آداب و شرایطی برای تجارت بیان شده است که به برخی از آنها اشاره کنیم. مهم‌ترین نکته‌ای که یک بازاری و تاجر در اسلام باید مراعات کند، آشنایی با حلال و حرام در هنگام کسب است. تاجر اگر این آشنایی را نداشته باشد، گرفتار ربا و کسب درآمد از راه نامشروع و حرام می‌شود. این نکته‌ای است که در روایات به آن توجه داده شده و همراه با نکاتی دیگر، آمده است. رسول خدا(ص) برای شخصی که می‌خواهد به کسب و کار بپردازد، پنج ویژگی بیان کردند که با توجه به آنها وارد بازار شود، در غیر آن صورت خرید و فروش نکند: معامله ربوی نکند، سوگند نخورد، عیب کالای خود را نهان نکند، وقت فروش ستایش (بی‌مورد) نکند و وقت خرید بر کالای دیگران عیب ننهد[۴۴].

شیخ صدوق این خبر را با اندک تفاوتی در عبارت در کتب فقهی خود آورده است[۴۵]. بدیهی است که معرفی کالا مشکلی ندارد؛ بلکه منظور تعریفی است که نادرست باشد یا هنگام خرید، برای ارزان‌تر خریدن کالای دیگران، آن را بد جلوه ندهد.

مردی به حضرت علی گفت: ای امیرالمؤمنین(ع)، من می‌خواهم تجارت کنم. حضرت فرمود: آیا با مسائل دینی آشنا هستی؟ گفت: به برخی؛ فرمود: وای بر تو، اول فقه، بعد تجارت. به‌تحقیق کسی که چیزی بخرد و بفروشد و از حرام و حلال آن نپرسد، گرفتار ربا شود، گرفتار ربا شود[۴۶]. در خبری دیگر امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ»[۴۷]: «هر کس بدون فقه و آگاهی به احکام شرعی تجارت کند، گرفتار ربا شود، سپس گرفتار شود». آن حضرت این نکته را به تمام تاجران بازار کوفه توصیه می‌کرد[۴۸].

«ارتطام» را به معنای گرفتاری‌ای دانسته‌اند که امکان خروج و برون‌رفت از آن نیست[۴۹]. شناخت حلال و حرام برای کسب حلال به تلاش و تقید دینی نیاز دارد.

حکیم بن حزام که از ثروتمندان مکه بود و در فتح مکه مسلمان شد و در زمان خلفا به جهت برخورداری از ثروت، عطا قبول نکرد[۵۰]، تصمیم به کسب و کار در مدینه گرفت. پیامبر(ص) با بیان شرایطی به او اجازه کسب و تجارت داد. رسول خدا(ص) به حکیم بن حزام اجازه تجارت نداد تا اینکه چند چیز را برای حضرت ضمانت کند: اگر کسی از معامله پشیمان شد بپذیرد، به افراد ناتوان مهلت دهد، به حق بگیرد، چه وافی باشد چه نباشد[۵۱]؛ بنابراین سیره نبوی، برای پرداختن به هر کاری نیاز به مجوز و اجازه حاکم اسلامی است تا شخص با داشتن شرایط و رعایت اصولی ویژه، به کار و حرفه‌ای خاص بپردازد.

امیرالمؤمنین(ع) یکی از نکات مهم دیگر را برای تجارت، داشتن عقل و مهارت تجاری دانسته است[۵۲]؛ در غیر این صورت شخص سرمایه خود را از دست می‌دهد. برخی از شرایط کسب و کار برای اجتناب از معاملات حرام در قسمت نظارت بر بازار بیان شده است. گاهی ممکن است شخص در تجارت نوع و کالای خاصی، مهارت و موفقیت داشته باشد؛ باید آن را کشف کند. در خبری امام صادق(ع) از مردی گزارش می‌دهد که نزد پیامبر(ص) آمد و از موفق‌نشدن در کارش شکایت کرد. پیامبر(ص) به او دستور داد چند صنف از کارها را تجربه کند و در هر کدام موفق بود، آن را ادامه دهد[۵۳].[۵۴]

احکام تجارت

آداب تجارت به دو بخش الزامی و سُنَن تقسیم می‏‌شود:

  1. احکام الزامی: غَشّ[۵۵]، تدلیس[۵۶]، ربا[۵۷] و نَجَش[۵۸] در معامله حرام است. بنابر قولی احتکار[۵۹]، تلقّی رُکبان[۶۰] و وکیل شدن حَضَری ـ خواه شهر‌نشین یا روستا‌نشین ـ برای بادیه نشین بلکه برای هر غریبی نیز حرام است.
  2. سُنَن: سُنن تجارت دو گونه است. پاره‌‏ای از آنها جنبه فردی دارد، مانند استحباب نیّت بی‏‌نیازی از مردم و توسعه بر خانواده در کسب؛ توکّل بر خداوند؛ فراگیری احکام شرعی تجارت؛ ذکر خداوند و خواندن دعاهای وارد شده هنگام ورود به بازار؛ صبح زود به سراغ کار رفتن؛ رها کردن تجارت هنگام نماز؛ گفتن شهادتین و سه بار تکبیر در وقت خرید کالا و تجارت کردن در وطن خود و کراهت زودتر از همه به بازار رفتن و دیرتر از همه دست از کار کشیدن.

پاره‌‏ای از سنن تجارت، ناظر به چگونگی و تنظیم رفتار بازرگان با طرف معامله است، مانند استحباب رعایت برابری میان خریداران؛ گشاده‌‏رویی هنگام معامله؛ آسان گرفتن در معامله؛ پذیرش درخواست فسخ از سوی خریدار و افزودن بر وزن پیمانه هنگام فروش و کم گرفتن در وقت خرید و کراهت ستایش کالا هنگام فروش و نکوهش آن در زمان خرید. همچنین سوگند خوردن هنگام معامله؛ فروختن کالا در محلی که عیب آن پوشیده می‏‌ماند، مانند جای تاریک؛ معامله با افراد پست و سود گرفتن از کسی که به او وعده ارفاق و احسان در معامله داده شده است[۶۱].[۶۲]

تجارت خارجی

تجارت بین‌الملل با هر نوع تعریفی که ارائه شود، دارای هدف مشخصی است. تجارت بین‌الملل در پی آن است که مبنای علمی برقراری تجارت و سمت‌گیری آن و چگونگی بهره‌وری از تجارت توسط کشورها را مشخص کند. مسائل تجارت بین‌الملل و موضوعات آن در حقیقت همان مسائل اقتصاد داخلی در عرصه بین‌المللی و بین کشورهاست، اما با این تفاوت که عوامل تولید در سطح بین‌المللی تحرک کمتری دارد و در آن ارزهای مختلفی به عنوان پول شناخته می‌شود و از فرهنگ و سنت‌های مختلفی برخوردار است و نیز در آن اختلاف قیمت‌ها و اختلاف نوع و کیفیت کالاها، بیشتر به چشم می‌خورد.

تجارت خارجی با وجود انسجام خاصی که با تجارت داخلی و به طور کلی اقتصاد ملی دارد، در کشورهایی که از ایدئولوژی مشخصی پیروی می‌کنند، دارای بار سیاسی و عقیدتی است و به همین جهت تجارت خارجی بخشی از اقتصاد سیاسی به شمار می‌آید.

به مقتضای این اصل، تجارت خارجی از نوع استعماری، استثماری و اهانت بار محکوم و مردود است. ستم‌کشی در اقتصاد داخلی و تجارت خارجی و به طور کلی در اقتصاد سیاسی ممنوع و جرم تلقی می‌شود. بر اساس این اصل، هرگز تجارت خارجی نمی‌تواند بر بهره‌کشی و تحمل ستم استوار باشد و نیز قراردادها نمی‌توانند ستم‌کشی و سلطه‌پذیری را توجیه و سودی را که ستمکاران از راه قراردادهای ظالمانه به دست می‌آورند مشروع سازند حتی قراردادهایی که ماهیتا بر تحمیل ستم استوار است و از بن‎بست‌های ستم‌کشان برای یک طرف سود می‌آورد مردود است.

بُعد بین‌المللی تجارت خارجی در مقایسه با ابعاد داخلی آن از اهمیت بیشتر و حساسیت برتری برخوردار است و دولت باوجود در اختیار داشتن انحصاری برنامه‌ریزی و نظارت بر تجارت خارجی باید به سایر حقوق ملت از یک سو و اصول سیاست خارجی از سوی دیگر توجه دقیق مبذول دارد[۶۳].

منابع

پانویس

  1. ابن‌منظور، لسان العرب، ۴/۸۹؛ دهخدا، لغتنامه دهخدا، ۴/۵۶۲۹.
  2. راغب، مفردات الفاظ القرآن، ۱۶۴؛ مصطفوی، التحقیق، ۱/۳۸۰–۳۸۱.
  3. طریحی، مجمع البحرین، ۳/۲۳۳.
  4. طباطبایی، ریاض المسائل، ۸/۱۲۹؛ نجفی، جواهر الکلام، ۲۲/۴.
  5. امام‌ خمینی، البیع، ۱/۱۰۰.
  6. انصاری و طاهری، دانشنامه حقوق خصوصی، ۱/۶۲۸.
  7. جعفری لنگرودی، مبسوط در ترمینولوژی حقوق، ۲/۱۱۴۱.
  8. عتیق‌پور، نقش بازار و بازاری‌ها، ۱۳–۱۴.
  9. نظرپور و کفش‌گر جلودار، مقاله «تجارت»، دانشنامه امام خمینی ج۳، ص۲۳۸ ـ ۲۴۴.
  10. صدر، اقتصادنا، ۳۴۶–۳۴۷.
  11. دورانت، تاریخ تمدن، ۱/۱۵۰–۱۵۱؛ توین‌بی، تاریخ تمدن، ۷۱–۷۲.
  12. سیمونز، تاریخ تجارت، ۹.
  13. سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۱.
  14. میرجلیلی و دیگران، تجارت در جهان اسلام، ۴۷–۴۹.
  15. سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۲.
  16. سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۳–۱۴.
  17. سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۸–۳۰.
  18. شریف، مکة و مدینة، ۷۹–۸۳.
  19. سوره اعراف، آیه ۸۵.
  20. کلینی، الکافی، ۵/۱۴۸–۱۴۹.
  21. کلینی، الکافی، ۵/۱۵۰–۱۵۵.
  22. سیمونز، تاریخ تجارت، ۱۹۳.
  23. میرجلیلی و دیگران، تجارت در جهان اسلام، ۲۷.
  24. میرجلیلی و دیگران، تجارت در جهان اسلام، ۳۲.
  25. نظرپور و کفش‌گر جلودار، مقاله «تجارت»، دانشنامه امام خمینی ج۳، ص۲۳۸ – ۲۴۴.
  26. «آنان همان کسانند که گمراهی را به (بهای) رهنمود خریدند و سوداشان سودی نکرد و رهیافته نبودند» سوره بقره، آیه ۱۶.
  27. «ای مؤمنان! دارایی‌های یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید مگر داد و ستدی با رضای خودتان باشد و یکدیگر را نکشید بی‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
  28. «بر شما گناهی نیست که (در ایام حج) بخششی از پروردگار خود بخواهید» سوره بقره، آیه ۱۹۸.
  29. «اوست که زمین را برای شما رام کرد، بر شانه‌های آن گام نهید و از روزی او بخورید و رستاخیز به سوی اوست» سوره ملک، آیه ۱۵.
  30. «تا سودهایی که برای آنان دارد ببینند» سوره حج، آیه ۲۸.
  31. کوشا، محمد علی، مقاله «تجارت»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۳۱-۳۳.
  32. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴.
  33. صدوق خصال، ج۲، ص۴۴۵، باب عشره، حدیث ۴۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳.
  34. فروع کافی، ج۵، ص۱۴۹؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۷.
  35. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت، ص ۳۸۶.
  36. مطهری، مجموعه آثار، ۲۰/۴۰۴–۴۰۵.
  37. حسینی بهشتی، اقتصاد اسلامی، ۳۷–۳۸؛ صدر، اقتصادنا، ۳۴۷.
  38. صدر، اقتصادنا، ۳۴۷–۳۴۸.
  39. صدر، اقتصادنا، ۳۴۷–۳۴۸.
  40. صدر، اقتصادنا، ۲۴۳–۲۴۵.
  41. صدر، اقتصادنا، ۲۴۳–۲۴۵.
  42. آقانظری، نظریه‌پردازی اقتصاد اسلامی، ۱۱۱.
  43. نظرپور و کفش‌گر جلودار، مقاله «تجارت»، دانشنامه امام خمینی ج۳، ص۲۳۸ – ۲۴۴.
  44. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۰؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۶: «مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى فَلْيَحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا يَشْتَرِ وَ لَا يَبِعِ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ كِتْمَانَ الْعَيْبِ وَ الْحَمْدَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّمَّ إِذَا اشْتَرَى».
  45. شیخ صدوق، الهدایة فی الأصول و الفروع، ص‌۳۱۳؛ شیخ صدوق، المقنع، ص‌۳۶۳: «و إذا اتجرت فاجتنب خمسة أشياء: اليمين، و الكذب، و كتمان العيب، و المدح إذا بعت، و الذم إذا اشتريت».
  46. قاضی نعمان، دعائم الإسلام، ج‌۲، ص‌۱۶: «وَيْحَكَ الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ فَإِنَّهُ مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى وَ لَمْ يَسْأَلْ عَنْ حَرَامٍ وَ لَا حَلَالٍ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا ثُمَّ ارْتَطَمَ».
  47. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۵۴؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌، ص‌۵.
  48. ‌محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص۱۵۰؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج۳، ص۱۹۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص۶.
  49. خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج‌۷، ص‌۴۲۵: و ارْتَطَمَ فلانٌ في أمر فلا مخرج له منه.
  50. ا‌بن‌اثیر جزری(عزالدین)، اسد الغابه، ج۱، ص۵۲۳.
  51. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۷، ص‌۵: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يَأْذَنْ لِحَكِيمِ بْنِ حِزَامٍ فِي تِجَارَةٍ حَتَّى ضَمِنَ لَهُ إِقَالَةَ النَّادِمِ وَ إِنْظَارَ الْمُعْسِرِ وَ أَخْذَ الْحَقِّ وَافِياً أَوْ غَيْرَ وَافٍ».
  52. شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۹۳: «فَلَا يَقْعُدَنَّ فِي السُّوقِ إِلَّا مَنْ يَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَيْعَ».
  53. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۱۶۸؛ شیخ صدوق، من لا‌یحضره الفقیه، ج‌۳، ص‌۱۶۹: «شَكَا رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) الْحُرْفَةَ. فَقَالَ: انْظُرْ بُيُوعاً فَاشْتَرِهَا ثُمَّ بِعْهَا فَمَا رَبِحْتَ فِيهِ فَالْزَمْهُ».
  54. ذاکری، علی اکبر، سیره اقتصادی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۶۷.
  55. جواهر الکلام ۲۲/ ۱۱۱.
  56. جامع المدارک ۳/ ۲۲۳.
  57. جواهر الکلام ۲۳/ ۳۳۲ ـ ۳۳۸.
  58. جواهر الکلام ۲۲/ ۴۷۶.
  59. جواهر الکلام ۴۷۷ ـ ۴۷۸.
  60. مستند الشیعة ۱۴/ ۳۸.
  61. جواهر الکلام ۲۲/ ۴۶۲ ـ ۴۷۰؛ وسائل الشیعة ۱۷/ ۳۸۱ ـ ۴۶۸.
  62. هاشمی شاهرودی، سید محمود، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت ج۲، ص ۳۴۹- ۳۵۲.
  63. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۱، ص ۴۷۵.