بنی حرام بن حبشيه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷: خط ۷:


==[[نسب]] این [[قوم]]==
==[[نسب]] این [[قوم]]==
این [[طایفه]]، از [[اعراب قحطانی]]<ref>قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان حرام بن حبشیّة بن کعب بن عمرو بن عامر بن لحیّ بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۷)</ref> و از شاخه‌ها و شعب [[خزاعه]] و [[قبیله]] بزرگ ازد‌اند که نسبشان به حرام بن حبشیّة بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌رسد<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸.</ref>. این نسب در برخی دیگر از منابع حرام بن حبشیّة (حبیشة) بن سلول بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن [[حارثه]] عنوان شده است<ref>ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۳۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج‌۱، ص۳۵۲؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۱۲. برخی منابع هم این نسب را «حرام بن حبشیّة بن کعب بن سلول بن کعب» عنوان کرده‌اند. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج‌۲، ص۵۷۴؛ سمعانی، الأنساب، ج‌۴، ص۱۰۴.</ref>. ضمن این که به نظر می‌رسد برخی از صاحب‌نظران نیز، هر دو نسبت را پذیرفته، شخصیتی مانند [[سلیمان بن صرد خزاعی]] را هم در حرام بن حبشیة بن سلول بن کعب و هم در حرام بن حبشیة بن کعب مورد بحث و بررسی قرار دادند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۲؛ ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱ و ۲۳۱.</ref>. مادر حرام بن حبشیّه، زنی از قبیله بنی جهنه<ref>ابن حزم از آنها با نام «جهینه» یاد کرده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۵.)</ref> به نام [[عاتکه]] بنت مرّة بن عبد [[مناة]] بن [[کنانه]] یاد شده است<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.</ref>. [[حرام]] از [[همسر]] خود به نام واقدة بنت ذراع بن حزمر فرزندانی به نام‌های ضبیّ و [[ریاح]] داشت، از ضبیّ بن حرام هم پسرانی به اسامی اصرم و عدیّ متولد شدند<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۸.</ref> و بدین ترتیب، [[طایفه]] [[بنی هوازن]] بر پایه آنان و فرزندانشان شکل گرفت. [[بنی حرام]] را نیز در شمار [[خزاعیان]] گفته‌اند. «[[خزاعه]]» لقبی برای [[فرزندان]] رَبیعه و أَفصی پسران [[حارثة بن عمرو بن عامر]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۳۹؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۲۴۴.</ref> است که چون از [[همراهی]] با سایر تیره‌های [[ازد]] که به قصد [[شام]] [[حرکت]] کردند، [[امتناع]] ورزیدند و از آنان جدا شدند، بدین نام ملقّب گشتند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. بدین جهت، [[قبایل]] منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، [[عوف]] و عدیّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بواسطه این جدایی (تخزّع) و سکونت در تهامه، جملگی «[[خزاعی]]» خوانده شده‌اند<ref>فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
این [[طایفه]]، از [[اعراب قحطانی]]<ref>قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان حرام بن حبشیّة بن کعب بن عمرو بن عامر بن لحیّ بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۷)</ref> و از شاخه‌ها و شعب [[خزاعه]] و [[قبیله]] بزرگ ازد‌اند که نسبشان به حرام بن حبشیّة بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌رسد<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸.</ref>. این نسب در برخی دیگر از منابع حرام بن حبشیّة (حبیشة) بن سلول بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن [[حارثه]] عنوان شده است<ref>ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۳۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج‌۱، ص۳۵۲؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۱۲. برخی منابع هم این نسب را «حرام بن حبشیّة بن کعب بن سلول بن کعب» عنوان کرده‌اند. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج‌۲، ص۵۷۴؛ سمعانی، الأنساب، ج‌۴، ص۱۰۴.</ref>. ضمن این که به نظر می‌رسد برخی از صاحب‌نظران نیز، هر دو نسبت را پذیرفته، شخصیتی مانند [[سلیمان بن صرد خزاعی]] را هم در حرام بن حبشیة بن سلول بن کعب و هم در حرام بن حبشیة بن کعب مورد بحث و بررسی قرار دادند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۲؛ ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱ و ۲۳۱.</ref>. مادر حرام بن حبشیّه، زنی از قبیله بنی جهنه<ref>ابن حزم از آنها با نام «جهینه» یاد کرده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۵.)</ref> به نام [[عاتکه]] بنت مرّة بن عبد [[مناة]] بن [[کنانه]] یاد شده است<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.</ref>. [[حرام]] از [[همسر]] خود به نام واقدة بنت ذراع بن حزمر فرزندانی به نام‌های ضبیّ و [[ریاح]] داشت، از ضبیّ بن حرام هم پسرانی به اسامی اصرم و عدیّ متولد شدند<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۸.</ref> و بدین ترتیب، [[طایفه]] [[بنی هوازن]] بر پایه آنان و فرزندانشان شکل گرفت. بنی حرام را نیز در شمار [[خزاعیان]] گفته‌اند. «[[خزاعه]]» لقبی برای [[فرزندان]] رَبیعه و أَفصی پسران [[حارثة بن عمرو بن عامر]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۳۹؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۲۴۴.</ref> است که چون از [[همراهی]] با سایر تیره‌های [[ازد]] که به قصد [[شام]] [[حرکت]] کردند، [[امتناع]] ورزیدند و از آنان جدا شدند، بدین نام ملقّب گشتند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. بدین جهت، [[قبایل]] منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، [[عوف]] و عدیّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بواسطه این جدایی (تخزّع) و سکونت در تهامه، جملگی «[[خزاعی]]» خوانده شده‌اند<ref>فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


==مواطن و [[مساکن]] بنی حرام==
==مواطن و [[مساکن]] بنی حرام==
موطن اصلی این طایفه را -بمانند قبایل [[مادری]] شان ازد و خزاعه- «[[مأرب]]» در جنوب [[یمن]] دانسته‌اند<ref>ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.</ref>. گفته شده که در پی آشفتگی‌های [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] حاصل از کشمکش‌های [[حمیریان]] و [[قحطانیان]] و [[تغییر]] راه‌های [[تجاری]] یمن که شریان اصلی [[اقتصاد]] یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب [[سد مأرب]]<ref>ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۱، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و....</ref> در حدود [[قرن اول]] و دوم میلادی<ref>احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.</ref> و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری [[مأرب]]، [[ازدیان]] از جمله [[خزاعه]] و طوایفش به [[رهبری]] عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای [[وطن]] کرده، به [[امید]] یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، و در نجد و تهامه وارد شدند<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.</ref>. اما دیری نپایید که [[طوایف]] [[ازد]] به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. طوایفی از [[قبیله ازد]] -از جمله [[فرزندان]] رَبیعه و أَفصی پسران [[حارثة بن عمرو بن عامر]]- و [[قبایل]] منتسب به ایشان در تهامه سکنی گزیدند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. [[بنی حرام]] به عنوان یکی از این طوایف [[خزاعی]]، [[حجاز]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref> و به‌ویژه قُدَید –موضعی در نزدیکی [[مکه]]-<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰ و ج۸، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۱۳.</ref> را [[مسکن]] و مأوای خود قرار دادند. ضمن این که شماری از ایشان هم در [[مدینه]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۳۱۱.</ref>، [[عراق]] و [[شام]] ساکن شدند<ref>بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref>. از مهمترین سکونتگاه‌های این [[قوم]] در عراق، می‌توان به شهرهای [[بصره]]<ref>بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸. حموی نخست نسب آنها را حرام بن سعد بن عدی بن فزارة بن ذبیان بن بغیض برمی‌شمارد اما در ادامه از این که این منطقه از این طایفه است یا از بنی حرام دیگر اظهار تردید می‌کند. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۳۵)</ref> و [[کوفه]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref> اشاره کرد. [[فرزندان]] «[[حرام]]»، نخست در [[بصره]] قدیم ساکن بودند اما به مرور، به بصره جدید نقل مکان کردند. آنان در این [[شهر]]، [[سرزمین]] و مسجدی معروف داشتند که حریری مؤلف کتاب «المقامات» -که خود، از منتسبین این [[قبیله]] است- در چهل و هشتمین [[مقام]] کتابش به نام «الحرامیه» به آن اشاره کرده است<ref>بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
موطن اصلی این طایفه را -بمانند قبایل [[مادری]] شان ازد و خزاعه- «[[مأرب]]» در جنوب [[یمن]] دانسته‌اند<ref>ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.</ref>. گفته شده که در پی آشفتگی‌های [[اقتصادی]] و [[سیاسی]] حاصل از کشمکش‌های [[حمیریان]] و [[قحطانیان]] و [[تغییر]] راه‌های [[تجاری]] یمن که شریان اصلی [[اقتصاد]] یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب [[سد مأرب]]<ref>ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۱، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و....</ref> در حدود [[قرن اول]] و دوم میلادی<ref>احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.</ref> و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری [[مأرب]]، [[ازدیان]] از جمله [[خزاعه]] و طوایفش به [[رهبری]] عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای [[وطن]] کرده، به [[امید]] یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، و در نجد و تهامه وارد شدند<ref>حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.</ref>. اما دیری نپایید که [[طوایف]] [[ازد]] به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. طوایفی از [[قبیله ازد]] -از جمله [[فرزندان]] رَبیعه و أَفصی پسران [[حارثة بن عمرو بن عامر]]- و [[قبایل]] منتسب به ایشان در تهامه سکنی گزیدند<ref>ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.</ref>. بنی حرام به عنوان یکی از این طوایف [[خزاعی]]، [[حجاز]]<ref>بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref> و به‌ویژه قُدَید –موضعی در نزدیکی [[مکه]]-<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰ و ج۸، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۱۳.</ref> را [[مسکن]] و مأوای خود قرار دادند. ضمن این که شماری از ایشان هم در [[مدینه]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۳۱۱.</ref>، [[عراق]] و [[شام]] ساکن شدند<ref>بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref>. از مهمترین سکونتگاه‌های این [[قوم]] در عراق، می‌توان به شهرهای [[بصره]]<ref>بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸. حموی نخست نسب آنها را حرام بن سعد بن عدی بن فزارة بن ذبیان بن بغیض برمی‌شمارد اما در ادامه از این که این منطقه از این طایفه است یا از بنی حرام دیگر اظهار تردید می‌کند. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۳۵)</ref> و [[کوفه]]<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref> اشاره کرد. [[فرزندان]] «[[حرام]]»، نخست در [[بصره]] قدیم ساکن بودند اما به مرور، به بصره جدید نقل مکان کردند. آنان در این [[شهر]]، [[سرزمین]] و مسجدی معروف داشتند که حریری مؤلف کتاب «المقامات» -که خود، از منتسبین این [[قبیله]] است- در چهل و هشتمین [[مقام]] کتابش به نام «الحرامیه» به آن اشاره کرده است<ref>بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


==[[اسلام]] [[بنی حرام]]==
==[[اسلام]] بنی حرام==
از [[تاریخ]] دقیق [[مسلمان]] شدن این [[طایفه]] اطلاعی در دست نیست اما به نظر می‌رسد که اسلام‌پذیری بنی‌حرام نیز بمانند برخی دیگر از [[قبایل]]، طی مراحل و گونه‌های مختلفی اتفاق افتاده باشد. با توجه به اینکه موطن [[خزاعه]] و [[طوایف]] آن از جمله بنی حرام در ایام مقارن [[بعثت]]، [[مکه]] و اطراف آن بوده و حرامی‌ها چونان دیگر طوایف خزاعه ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید [[مردم]] این قبیله، بسیار زودتر از دیگر قبایل [[جاهلی]] [[عرب]] با [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] نوظهورش آشنا شده بودند؛ بعید نیست که در نخستین سال‌های [[بعثت نبی اکرم]]{{صل}}، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. مصداق عینی و نمونه بارز اسلام این [[قوم]] را می‌توان [[ابو معبد]] و [[ام معبد]] [[خزاعی]] دانست که به هنگام [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] مسلمان شدند. نقل است که حضرت، به هنگام [[هجرت به مدینه]] در [[منزل]] آنها فرود آمد. با ورود [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خیمه‌گاه]] [[ام‌معبد]] و معجزاتی که از آن حضرت [[مشاهده]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴-۲۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۸۲.</ref>، ام معبد اسلام پذیرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۵.</ref>. به [[نقلی]] دیگر، وی پس از این واقعه، همراه با [[ابومعبد]] به مدینه رفتند و مسلمان شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۵.</ref>. اخباری هم از مسلمان شدن فردی به نام [[حبیش بن خالد الاشعر]] پیش از [[فتح مکه]] در دست است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
از [[تاریخ]] دقیق [[مسلمان]] شدن این [[طایفه]] اطلاعی در دست نیست اما به نظر می‌رسد که اسلام‌پذیری بنی‌حرام نیز بمانند برخی دیگر از [[قبایل]]، طی مراحل و گونه‌های مختلفی اتفاق افتاده باشد. با توجه به اینکه موطن [[خزاعه]] و [[طوایف]] آن از جمله بنی حرام در ایام مقارن [[بعثت]]، [[مکه]] و اطراف آن بوده و حرامی‌ها چونان دیگر طوایف خزاعه ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید [[مردم]] این قبیله، بسیار زودتر از دیگر قبایل [[جاهلی]] [[عرب]] با [[پیامبر]]{{صل}} و [[دین]] نوظهورش آشنا شده بودند؛ بعید نیست که در نخستین سال‌های [[بعثت نبی اکرم]]{{صل}}، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. مصداق عینی و نمونه بارز اسلام این [[قوم]] را می‌توان [[ابو معبد]] و [[ام معبد]] [[خزاعی]] دانست که به هنگام [[هجرت پیامبر]]{{صل}} به [[مدینه]] مسلمان شدند. نقل است که حضرت، به هنگام [[هجرت به مدینه]] در [[منزل]] آنها فرود آمد. با ورود [[رسول خدا]]{{صل}} به [[خیمه‌گاه]] [[ام‌معبد]] و معجزاتی که از آن حضرت [[مشاهده]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴-۲۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۸۲.</ref>، ام معبد اسلام پذیرفت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۵.</ref>. به [[نقلی]] دیگر، وی پس از این واقعه، همراه با [[ابومعبد]] به مدینه رفتند و مسلمان شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۵.</ref>. اخباری هم از مسلمان شدن فردی به نام [[حبیش بن خالد الاشعر]] پیش از [[فتح مکه]] در دست است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==[[تاریخ]] [[جاهلی]] و [[اسلامی]] بنی حرام==
از تاریخ جاهلی این [[قوم]] [[اخبار]] زیادی در دست نیست؛ چندان که می‌توان گفت [[پرچمداری]] [[جندب بن وهب بن ضبیس بن ریاح بن حزام]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.</ref> برای [[خزاعه]] در جنگ‌های جاهلی و نیز [[هم‌پیمانی]] برخی از ایشان با [[بنی منقذ بن عمرو]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> و احتمالاً [[بنی کنانه]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.</ref>، تقریباً تنها آگاهی‌هایمان از این قوم است. از تاریخ اسلامی بنی حرام هم اخبار معدودی در دست است که غالب آنان، ذیل [[تراجم]] [[رجال]] شناخته‌شده این [[طایفه]] جمع آمده است. از جمله این اخبار معدود، حضور [[حبیش بن خالد الاشعر]] -[[برادر]] [[ام معبد]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۲۴.</ref>- در [[غزوه]] [[فتح مکه]] ([[سال هشتم هجری]]) و [[شهادت]] او در این [[جنگ]] است. بر اساس گزارشات موجود، وی که پیش از فتح مکه [[مسلمان]] شده بود، در فتح مکه شرکت جست. حبیش بن خالد الاشعر و [[کرز بن جابر]] از نیروهای تحت امر [[زبیر بن عوام]]<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶.</ref> و به [[نقلی]] [[خالد بن ولید]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> بودند که از [[یاران]] خود جا ماندند و به [[اشتباه]] از طریقی دیگر رهسپار [[مکه]] شدند. آنان در میانه راه به گروهی از سواران [[دشمن]] برخوردند و در [[نبرد]] با آنها به شهادت رسیدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶-۵۸.</ref>. بی‌گمان [[سلیمان بن صرد خزاعی]] معروف‌ترین و بزرگ‌ترین [[رجل بنی حرام بن حبشیه]] در طول همه اعصار و قرون [[اسلامی]] است. سلیمان از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}}<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴.</ref> و مردی [[خیّر]]، بافضیلت، [[عابد]] و [[متدین]] بود و در میان [[قوم]] خود منزلتی رفیع داشت<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۹۷. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. از وی و حضور او در جریانات و وقایع [[تاریخی]] [[صدر اسلام]] تا پیش از [[خلافت علی]]{{ع}} -جز [[نامه]] اعتراض‌آمیز او و جمعی از [[بزرگان کوفه]] به عثمان و [[گلایه]] از [[ظلم]] و جورهای [[سعید بن عاص]] [[فرماندار]] عثمان در [[کوفه]]-<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰.</ref> اطلاعی در دست نیست. سلیمان، پس از [[کشته شدن عثمان]]، با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کرد<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.</ref> و همراه با ایشان، در جنگ‌های آن حضرت شرکت کرد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۹۷.</ref>. برخی از منابع، [[سلیمان بن صرد]] را از شرکت‌کنندگان [[جنگ جمل]] و [[صفین]] معرفی کرده<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۱.</ref>، بعضی دیگر هم، تنها از حضور او در [[جنگ صفین]] خبر داده‌اند<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. بر اساس نقل این منابع، سلیمان با آن‌که از [[شیعیان]] و هواداران [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، [[توفیق]] شرکت در جنگ جمل را پیدا نکرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۴۴.</ref> و چونان جمعی دیگر، به سبب عدم [[تشخیص حق]] از [[باطل]]، دچار تردید شد و موضع [[بی‌طرفی]] اتخاذ کرد. از این‌رو، پس از پایان [[جنگ]] و بازگشت امام علی{{ع}} از [[بصره]]، به دلیل دوری‌گزیدن از [[جنگ]]، مورد [[توبیخ]] و [[سرزنش]] حضرت قرار گرفت<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۶-۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۱۰۵. بلاذری درباره این واقعه چنین گزارش می‌کند: پس از جنگ جمل سلیمان بن صرد، با امام علی{{ع}} در منطقه نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد. علی{{ع}} صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، حضرت او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتمادترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام{{ع}} معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص‌تر خواهد بود. (بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲)</ref>. سلیمان در [[جنگ صفین]] حضور یافت و در این [[پیکار]]، [[فرماندهی]] [[پیاده‌نظام]] جناح راست [[لشکر علی]]{{ع}} را بر عهده گرفت<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۱.</ref>. وی در این جنگ، رشادت‌های بسیار از خود نشان داد؛ چندان که در یکی از حملات در کنار بزرگانی چون [[مالک اشتر]] و [[سعید بن قیس]] و [[عدی بن حاتم]] و همراه با [[سپاه عراق]]، به [[قلب سپاه]] [[شام]] زد و تلفات سنگینی را بر آنها وارد کرد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۰۶.</ref>. وی همچنین، در نبردی تن به تن، به [[نبرد]] [[حوشب]] ذوظلیم -از بزرگان [[لشکر]] معاویه و شام- که [[پرچم سپاه]] شام را در [[معرکه صفین]] به دست گرفته بود و ضمن [[حمله]] به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}}، جمعی از آنان را کشته و مجروح ساخته بود، رفت و وی را به [[هلاکت]] رساند<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۴۰۰-۴۰۱؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۸۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۲۲.</ref>. پس از پایان [[نبرد]] [[صفّین]] و پذیرش [[حکمیت]] از سوی عراقیان، سلیمان، [[محضر امام]]{{ع}} شرفیاب شد و از خاتمه کار [[جنگ]] با [[عهدنامه]] حکمیت، ابراز [[ناخشنودی]] کرد<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۵۱۹؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۹۷.</ref>. علاوه بر حضور در میادین نظامی، از پاره‌ای [[روایات]] برمی‌آید که سلیمان از طرف [[امام]]{{ع}}، چندی هم، در ناحیه «[[جبل]]»، [[مسئول جمع‌آوری مالیات]] بوده است<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.</ref>.
[[سلیمان بن صرد]] [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کرد و همراه با ایشان در نبرد با معاویه شرکت کرد. در پی [[صلح امام حسن]]{{ع}}، وی که در [[زمان صلح]] در [[کوفه]] نبود، نزد امام حسن{{ع}} رفت و ضمن خطاب قرار دادن حضرت با عبارت {{عربی|السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ المؤمنين}}، [[اعتراض]] خود را از پذیرش [[صلح]] از سوی ایشان، [[اعلان]] نمود<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵؛ قاضی نور الله تستری، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۶، ص۵۳۱.</ref>. سلیمان در این دیدار، [[آمادگی]] خود و عراقیان را برای شکستن [[پیمان]] و از سرگیری جنگ با [[شامیان]] اعلام نمود، اما امام حسن{{ع}} با [[متانت]] به تشریح [[دلایل]] انجام این صلح برای او پرداخت<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>. پس از آن، سلیمان نزد [[امام حسین]]{{ع}} رفت و در این باره با ایشان [[گفتگو]] کرد، ولی امام حسین{{ع}} نیز بر [[پایبندی به پیمان]] برادرش تأکید کرد و از سلیمان خواست مادام که معاویه زنده است، بر این پیمان [[وفادار]] بماند<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۷.</ref>.
حوادث پیرامون [[واقعه عاشورا]] و حوادث بعد از آن نیز، از دیگر مواقفی است که از [[سلیمان بن صرد خزاعی]] بسیار سخن به میان رفته است. در پی [[مرگ معاویه]]، و اطلاع [[مردم کوفه]] از سرتافتن امام حسین{{ع}} از [[بیعت با یزید]]، [[شیعیان]] این [[شهر]] به [[ریاست]] بزرگانی چون [[حبیب بن مظاهر]]، [[رفاعة بن شداد]] و سلیمان بن صرد به [[جنبش]] در آمدند و با [[اجتماع]] در [[منزل]] «[[سلیمان بن صرد خزاعی]]»، تصمیم گرفتند که نامه‌هایی به سوی [[امام]]{{ع}} ارسال داشته، حضرت را جهت به دست گرفتن [[رهبری]] [[قیام]]، به [[کوفه]] [[دعوت]] کنند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷– ۱۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۶-۳۷.</ref>. [[نامه‌های کوفیان]]، سرانجام منجر به فرستادن [[مسلم بن عقیل]] به کوفه و سپس [[حرکت]] خود [[امام حسین]]{{ع}} به این [[شهر]] شد. نقل شده است که حضرت در بدو ورود به [[کربلا]] به جماعتی از [[اهل کوفه]] -از جمله سلیمان بن صرد خزاعی- نوشتند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۱.</ref> و آمدن خود را به اطلاع ایشان رساندند و آنها را به قیام و [[یاری]] خود فرا خواندند. اما سلیمان و بسیاری از اعیان و بزرگان [[شیعه کوفه]] به یاریشان نشتافتند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۹۵. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.</ref> تا این که [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} با هفتاد و دو یارش، در کربلا مظلومانه و غریبانه به [[شهادت]] رسید و [[اهل]] حرمشان به [[اسارت]] در آمدند. دلیل این عدم [[همراهی]] در بعضی مصادر، شکاک بودن [[سلیمان بن صرد]] و تعلل و درنگ بسیار او در کارها ذکر شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹.</ref> این در حالی است که برخی دیگر از منابع، علت باز ماندندن سلیمان بن صرد و دیگر [[شیعیان]] را [[زندانی]] بودن آنان به وقت شهادت [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} عنوان کرده‌اند. این منابع در توضیح بیشتر این امر، چنین عنوان داشته‌اند که: «چون امام حسین{{ع}} به کربلا رسید، نامه‌ای به جماعتی از بزرگان شیعه کوفه از جمله سلیمان بن صرد خزاعی نوشتند. [[ابن زیاد]] از مکاتبه اهل کوفه با امام{{ع}} [[آگاهی]] یافت و از این‌رو ۴۵۰۰ تن از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} و بزرگانشان از جمله سلیمان بن صرد و ابراهیم بن اشتر و [[صعصعه]] و... را [[زندانی]] کرد. از این‌رو آنان بواسطه [[محبوس]] بودن، راهی برای [[نصرت]] [[امام حسین]]{{ع}} نداشتند و بدین ترتیب از [[همراهی]] با [[قیام عاشورا]] و یاری‌رساندن به [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} باز ماندند»<ref>نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۳۷-۱۳۸. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.</ref>. در هر روی، پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و یارانش و بازگشت عبیدالله از اردوگاه [[نخیله]] به [[کوفه]]، [[ندامت]] و [[پشیمانی]] [[شیعیان]] را در بر گرفت. آنان و در رأسشان [[پنج تن]] از رؤوسای [[شیعه کوفه]] -از جمله [[سلیمان بن صرد خزاعی]]- در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد]] گرد آمدند و ضمن ابراز ندامت از عدم [[یاری امام]]{{ع}}، مصمم به [[قیام]] علیه [[حکومت شام]] و [[انتقام]] گرفتن از [[قاتلان]] [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} شدند<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴-۳۷۱؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۰۳-۲۲۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۸-۱۸۹.</ref>. این گروه که خود را «[[توابین]]» نام نهاده بودند، شهادت امام حسین{{ع}} و زنده ماندن خود را گناهی نابخشودنی می‌دانستند که جز به کشتن قاتلان وی یا کشته شدن در این راه، [[پاک]] نمی‌شود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۵۲؛ ابراهیم بن محمد ثقفی الکوفی، الغارات، ج۲، ص۷۷۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۳.</ref>. آنان پس از [[تجهیز]] نیرو، قیام خود را آغاز و در [[ربیع الثانی]] [[سال ۶۵ هجری]] از کوفه خارج شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۳.</ref>. توابین در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به [[کربلا]] رفتند و پس از چند [[روز]] [[گریه]] و [[انابه]] و [[طلب]] [[توبه]] و [[مغفرت]] از [[خداوند]] بواسطه کوتاهی و [[قصور]] در [[حق]] امام حسین{{ع}}، به سمت [[شام]] [[حرکت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. آنان در [[عین الورده]] با [[سپاه شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] رو در رو شدند. در [[جنگی]] که بین آنها اتفاق افتاد، سرانجام [[توابین]] [[شکست]] خوردند و [[سلیمان بن صرد]] و جمعی از سران [[شیعه]] و بخش اعظم [[سپاه]] او به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹-۲۲۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۹۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==مشاهیر بنی حرام==
علاوه بر نام [[اصحاب]] معروفی چون [[سلیمان بن صرد خزاعی]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱.</ref> و حبیش (خنیش) الاشعر بن خالد بن خالد<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۲۴. در برخی منابع، از او با نام و نسب «[[خالد الأشعر بن خلیف بن منقذ بن ربیعه]]» یاد شده است. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.</ref> و [[أکثم ابن ابی الجون]] معروف به «[[ابو معبد خزاعی]]»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۱۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۶۲.</ref> و همسرش [[ام‌معبد عاتکه بنت خلیف بن قنفذ]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۱۰؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۱، ص۶۱.</ref> -که در متن به نامشان پرداخته شد- می‌توان از [[رجال]] معروفی چون [[معتب بن أکوع]] شاعر<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲.</ref> و [[حزام بن هشام بن خالد کعبی]]-از روات و [[محدثان]] بنی حرام و [[اهل سنت]]-<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.</ref>، در شمار معاریف و مشاهیر بنام بنی حرام بن حبشیه یاد کرد.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۶ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۶

نسب این قوم

این طایفه، از اعراب قحطانی[۱] و از شاخه‌ها و شعب خزاعه و قبیله بزرگ ازد‌اند که نسبشان به حرام بن حبشیّة بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌رسد[۲]. این نسب در برخی دیگر از منابع حرام بن حبشیّة (حبیشة) بن سلول بن کعب بن عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثه عنوان شده است[۳]. ضمن این که به نظر می‌رسد برخی از صاحب‌نظران نیز، هر دو نسبت را پذیرفته، شخصیتی مانند سلیمان بن صرد خزاعی را هم در حرام بن حبشیة بن سلول بن کعب و هم در حرام بن حبشیة بن کعب مورد بحث و بررسی قرار دادند[۴]. مادر حرام بن حبشیّه، زنی از قبیله بنی جهنه[۵] به نام عاتکه بنت مرّة بن عبد مناة بن کنانه یاد شده است[۶]. حرام از همسر خود به نام واقدة بنت ذراع بن حزمر فرزندانی به نام‌های ضبیّ و ریاح داشت، از ضبیّ بن حرام هم پسرانی به اسامی اصرم و عدیّ متولد شدند[۷] و بدین ترتیب، طایفه بنی هوازن بر پایه آنان و فرزندانشان شکل گرفت. بنی حرام را نیز در شمار خزاعیان گفته‌اند. «خزاعه» لقبی برای فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر[۸] است که چون از همراهی با سایر تیره‌های ازد که به قصد شام حرکت کردند، امتناع ورزیدند و از آنان جدا شدند، بدین نام ملقّب گشتند[۹]. بدین جهت، قبایل منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، عوف و عدیّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر بواسطه این جدایی (تخزّع) و سکونت در تهامه، جملگی «خزاعی» خوانده شده‌اند[۱۰].[۱۱]

مواطن و مساکن بنی حرام

موطن اصلی این طایفه را -بمانند قبایل مادری شان ازد و خزاعه- «مأرب» در جنوب یمن دانسته‌اند[۱۲]. گفته شده که در پی آشفتگی‌های اقتصادی و سیاسی حاصل از کشمکش‌های حمیریان و قحطانیان و تغییر راه‌های تجاری یمن که شریان اصلی اقتصاد یمن بسته بدان بود و سرانجام با تخریب سد مأرب[۱۳] در حدود قرن اول و دوم میلادی[۱۴] و وارد شدن آسیب شدید بر شبکه آبیاری مأرب، ازدیان از جمله خزاعه و طوایفش به رهبری عمرو بن عامر مُزَیقیاء جلای وطن کرده، به امید یافتن زیستگاهی دائمی روی به شمال آوردند، و در نجد و تهامه وارد شدند[۱۵]. اما دیری نپایید که طوایف ازد به چند جانب متفرق شدند و سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. طوایفی از قبیله ازد -از جمله فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر- و قبایل منتسب به ایشان در تهامه سکنی گزیدند[۱۶]. بنی حرام به عنوان یکی از این طوایف خزاعی، حجاز[۱۷] و به‌ویژه قُدَید –موضعی در نزدیکی مکه-[۱۸] را مسکن و مأوای خود قرار دادند. ضمن این که شماری از ایشان هم در مدینه[۱۹]، عراق و شام ساکن شدند[۲۰]. از مهمترین سکونتگاه‌های این قوم در عراق، می‌توان به شهرهای بصره[۲۱] و کوفه[۲۲] اشاره کرد. فرزندان «حرام»، نخست در بصره قدیم ساکن بودند اما به مرور، به بصره جدید نقل مکان کردند. آنان در این شهر، سرزمین و مسجدی معروف داشتند که حریری مؤلف کتاب «المقامات» -که خود، از منتسبین این قبیله است- در چهل و هشتمین مقام کتابش به نام «الحرامیه» به آن اشاره کرده است[۲۳].[۲۴]

اسلام بنی حرام

از تاریخ دقیق مسلمان شدن این طایفه اطلاعی در دست نیست اما به نظر می‌رسد که اسلام‌پذیری بنی‌حرام نیز بمانند برخی دیگر از قبایل، طی مراحل و گونه‌های مختلفی اتفاق افتاده باشد. با توجه به اینکه موطن خزاعه و طوایف آن از جمله بنی حرام در ایام مقارن بعثت، مکه و اطراف آن بوده و حرامی‌ها چونان دیگر طوایف خزاعه ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید مردم این قبیله، بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ بعید نیست که در نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. مصداق عینی و نمونه بارز اسلام این قوم را می‌توان ابو معبد و ام معبد خزاعی دانست که به هنگام هجرت پیامبر(ص) به مدینه مسلمان شدند. نقل است که حضرت، به هنگام هجرت به مدینه در منزل آنها فرود آمد. با ورود رسول خدا(ص) به خیمه‌گاه ام‌معبد و معجزاتی که از آن حضرت مشاهده شد[۲۵]، ام معبد اسلام پذیرفت[۲۶]. به نقلی دیگر، وی پس از این واقعه، همراه با ابومعبد به مدینه رفتند و مسلمان شدند[۲۷]. اخباری هم از مسلمان شدن فردی به نام حبیش بن خالد الاشعر پیش از فتح مکه در دست است[۲۸].[۲۹]

تاریخ جاهلی و اسلامی بنی حرام

از تاریخ جاهلی این قوم اخبار زیادی در دست نیست؛ چندان که می‌توان گفت پرچمداری جندب بن وهب بن ضبیس بن ریاح بن حزام[۳۰] برای خزاعه در جنگ‌های جاهلی و نیز هم‌پیمانی برخی از ایشان با بنی منقذ بن عمرو[۳۱] و احتمالاً بنی کنانه[۳۲]، تقریباً تنها آگاهی‌هایمان از این قوم است. از تاریخ اسلامی بنی حرام هم اخبار معدودی در دست است که غالب آنان، ذیل تراجم رجال شناخته‌شده این طایفه جمع آمده است. از جمله این اخبار معدود، حضور حبیش بن خالد الاشعر -برادر ام معبد[۳۳]- در غزوه فتح مکه (سال هشتم هجری) و شهادت او در این جنگ است. بر اساس گزارشات موجود، وی که پیش از فتح مکه مسلمان شده بود، در فتح مکه شرکت جست. حبیش بن خالد الاشعر و کرز بن جابر از نیروهای تحت امر زبیر بن عوام[۳۴] و به نقلی خالد بن ولید[۳۵] بودند که از یاران خود جا ماندند و به اشتباه از طریقی دیگر رهسپار مکه شدند. آنان در میانه راه به گروهی از سواران دشمن برخوردند و در نبرد با آنها به شهادت رسیدند[۳۶]. بی‌گمان سلیمان بن صرد خزاعی معروف‌ترین و بزرگ‌ترین رجل بنی حرام بن حبشیه در طول همه اعصار و قرون اسلامی است. سلیمان از اصحاب رسول خدا(ص)[۳۷] و مردی خیّر، بافضیلت، عابد و متدین بود و در میان قوم خود منزلتی رفیع داشت[۳۸]. از وی و حضور او در جریانات و وقایع تاریخی صدر اسلام تا پیش از خلافت علی(ع) -جز نامه اعتراض‌آمیز او و جمعی از بزرگان کوفه به عثمان و گلایه از ظلم و جورهای سعید بن عاص فرماندار عثمان در کوفه-[۳۹] اطلاعی در دست نیست. سلیمان، پس از کشته شدن عثمان، با امام علی(ع) بیعت کرد[۴۰] و همراه با ایشان، در جنگ‌های آن حضرت شرکت کرد[۴۱]. برخی از منابع، سلیمان بن صرد را از شرکت‌کنندگان جنگ جمل و صفین معرفی کرده[۴۲]، بعضی دیگر هم، تنها از حضور او در جنگ صفین خبر داده‌اند[۴۳]. بر اساس نقل این منابع، سلیمان با آن‌که از شیعیان و هواداران امیرالمؤمنین(ع) بود، توفیق شرکت در جنگ جمل را پیدا نکرد[۴۴] و چونان جمعی دیگر، به سبب عدم تشخیص حق از باطل، دچار تردید شد و موضع بی‌طرفی اتخاذ کرد. از این‌رو، پس از پایان جنگ و بازگشت امام علی(ع) از بصره، به دلیل دوری‌گزیدن از جنگ، مورد توبیخ و سرزنش حضرت قرار گرفت[۴۵]. سلیمان در جنگ صفین حضور یافت و در این پیکار، فرماندهی پیاده‌نظام جناح راست لشکر علی(ع) را بر عهده گرفت[۴۶]. وی در این جنگ، رشادت‌های بسیار از خود نشان داد؛ چندان که در یکی از حملات در کنار بزرگانی چون مالک اشتر و سعید بن قیس و عدی بن حاتم و همراه با سپاه عراق، به قلب سپاه شام زد و تلفات سنگینی را بر آنها وارد کرد[۴۷]. وی همچنین، در نبردی تن به تن، به نبرد حوشب ذوظلیم -از بزرگان لشکر معاویه و شام- که پرچم سپاه شام را در معرکه صفین به دست گرفته بود و ضمن حمله به سپاه امیرالمؤمنین(ع)، جمعی از آنان را کشته و مجروح ساخته بود، رفت و وی را به هلاکت رساند[۴۸]. پس از پایان نبرد صفّین و پذیرش حکمیت از سوی عراقیان، سلیمان، محضر امام(ع) شرفیاب شد و از خاتمه کار جنگ با عهدنامه حکمیت، ابراز ناخشنودی کرد[۴۹]. علاوه بر حضور در میادین نظامی، از پاره‌ای روایات برمی‌آید که سلیمان از طرف امام(ع)، چندی هم، در ناحیه «جبل»، مسئول جمع‌آوری مالیات بوده است[۵۰].

سلیمان بن صرد پس از شهادت امام علی(ع)، با امام حسن(ع) بیعت کرد و همراه با ایشان در نبرد با معاویه شرکت کرد. در پی صلح امام حسن(ع)، وی که در زمان صلح در کوفه نبود، نزد امام حسن(ع) رفت و ضمن خطاب قرار دادن حضرت با عبارت السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ المؤمنين، اعتراض خود را از پذیرش صلح از سوی ایشان، اعلان نمود[۵۱]. سلیمان در این دیدار، آمادگی خود و عراقیان را برای شکستن پیمان و از سرگیری جنگ با شامیان اعلام نمود، اما امام حسن(ع) با متانت به تشریح دلایل انجام این صلح برای او پرداخت[۵۲]. پس از آن، سلیمان نزد امام حسین(ع) رفت و در این باره با ایشان گفتگو کرد، ولی امام حسین(ع) نیز بر پایبندی به پیمان برادرش تأکید کرد و از سلیمان خواست مادام که معاویه زنده است، بر این پیمان وفادار بماند[۵۳].

حوادث پیرامون واقعه عاشورا و حوادث بعد از آن نیز، از دیگر مواقفی است که از سلیمان بن صرد خزاعی بسیار سخن به میان رفته است. در پی مرگ معاویه، و اطلاع مردم کوفه از سرتافتن امام حسین(ع) از بیعت با یزید، شیعیان این شهر به ریاست بزرگانی چون حبیب بن مظاهر، رفاعة بن شداد و سلیمان بن صرد به جنبش در آمدند و با اجتماع در منزل «سلیمان بن صرد خزاعی»، تصمیم گرفتند که نامه‌هایی به سوی امام(ع) ارسال داشته، حضرت را جهت به دست گرفتن رهبری قیام، به کوفه دعوت کنند[۵۴]. نامه‌های کوفیان، سرانجام منجر به فرستادن مسلم بن عقیل به کوفه و سپس حرکت خود امام حسین(ع) به این شهر شد. نقل شده است که حضرت در بدو ورود به کربلا به جماعتی از اهل کوفه -از جمله سلیمان بن صرد خزاعی- نوشتند[۵۵] و آمدن خود را به اطلاع ایشان رساندند و آنها را به قیام و یاری خود فرا خواندند. اما سلیمان و بسیاری از اعیان و بزرگان شیعه کوفه به یاریشان نشتافتند[۵۶] تا این که سید و سالار شهیدان(ع) با هفتاد و دو یارش، در کربلا مظلومانه و غریبانه به شهادت رسید و اهل حرمشان به اسارت در آمدند. دلیل این عدم همراهی در بعضی مصادر، شکاک بودن سلیمان بن صرد و تعلل و درنگ بسیار او در کارها ذکر شده است[۵۷] این در حالی است که برخی دیگر از منابع، علت باز ماندندن سلیمان بن صرد و دیگر شیعیان را زندانی بودن آنان به وقت شهادت اباعبدالله الحسین(ع) عنوان کرده‌اند. این منابع در توضیح بیشتر این امر، چنین عنوان داشته‌اند که: «چون امام حسین(ع) به کربلا رسید، نامه‌ای به جماعتی از بزرگان شیعه کوفه از جمله سلیمان بن صرد خزاعی نوشتند. ابن زیاد از مکاتبه اهل کوفه با امام(ع) آگاهی یافت و از این‌رو ۴۵۰۰ تن از اصحاب امام علی(ع) و بزرگانشان از جمله سلیمان بن صرد و ابراهیم بن اشتر و صعصعه و... را زندانی کرد. از این‌رو آنان بواسطه محبوس بودن، راهی برای نصرت امام حسین(ع) نداشتند و بدین ترتیب از همراهی با قیام عاشورا و یاری‌رساندن به سید و سالار شهیدان(ع) باز ماندند»[۵۸]. در هر روی، پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش و بازگشت عبیدالله از اردوگاه نخیله به کوفه، ندامت و پشیمانی شیعیان را در بر گرفت. آنان و در رأسشان پنج تن از رؤوسای شیعه کوفه -از جمله سلیمان بن صرد خزاعی- در منزل سلیمان بن صرد گرد آمدند و ضمن ابراز ندامت از عدم یاری امام(ع)، مصمم به قیام علیه حکومت شام و انتقام گرفتن از قاتلان اباعبدالله الحسین(ع) شدند[۵۹]. این گروه که خود را «توابین» نام نهاده بودند، شهادت امام حسین(ع) و زنده ماندن خود را گناهی نابخشودنی می‌دانستند که جز به کشتن قاتلان وی یا کشته شدن در این راه، پاک نمی‌شود[۶۰]. آنان پس از تجهیز نیرو، قیام خود را آغاز و در ربیع الثانی سال ۶۵ هجری از کوفه خارج شدند[۶۱]. توابین در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به کربلا رفتند و پس از چند روز گریه و انابه و طلب توبه و مغفرت از خداوند بواسطه کوتاهی و قصور در حق امام حسین(ع)، به سمت شام حرکت کردند[۶۲]. آنان در عین الورده با سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد رو در رو شدند. در جنگی که بین آنها اتفاق افتاد، سرانجام توابین شکست خوردند و سلیمان بن صرد و جمعی از سران شیعه و بخش اعظم سپاه او به شهادت رسیدند[۶۳].[۶۴]

مشاهیر بنی حرام

علاوه بر نام اصحاب معروفی چون سلیمان بن صرد خزاعی[۶۵] و حبیش (خنیش) الاشعر بن خالد بن خالد[۶۶] و أکثم ابن ابی الجون معروف به «ابو معبد خزاعی»[۶۷] و همسرش ام‌معبد عاتکه بنت خلیف بن قنفذ[۶۸] -که در متن به نامشان پرداخته شد- می‌توان از رجال معروفی چون معتب بن أکوع شاعر[۶۹] و حزام بن هشام بن خالد کعبی-از روات و محدثان بنی حرام و اهل سنت-[۷۰]، در شمار معاریف و مشاهیر بنام بنی حرام بن حبشیه یاد کرد.[۷۱]

منابع

پانویس

  1. قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان حرام بن حبشیّة بن کعب بن عمرو بن عامر بن لحیّ بن قُمعَة بن الیاس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۷)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۲۶؛ نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸.
  3. ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۳۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج‌۱، ص۳۵۲؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۱۲. برخی منابع هم این نسب را «حرام بن حبشیّة بن کعب بن سلول بن کعب» عنوان کرده‌اند. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج‌۲، ص۵۷۴؛ سمعانی، الأنساب، ج‌۴، ص۱۰۴.
  4. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۲؛ ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱ و ۲۳۱.
  5. ابن حزم از آنها با نام «جهینه» یاد کرده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۱۵.)
  6. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.
  7. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۸.
  8. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۳۹؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۲۴۴.
  9. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.
  10. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  12. ر.ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۴.
  13. ر.ک: احمد امین؛ پرتو اسلام، ص۲۹؛ غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج۱، ص۱۲۵۶؛ فیلیپ خلیل حتّی، تاریخ عرب، ص۸۳ و....
  14. احمد پاکتچی، ازد [پیش از اسلام]، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۸، ص۲۴-۲۵.
  15. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۳۲۸-۳۲۹.
  16. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۳-۱۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۳.
  17. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.
  18. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰ و ج۸، ص۲۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۱۳.
  19. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۱۰؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۳۱۱.
  20. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.
  21. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸. حموی نخست نسب آنها را حرام بن سعد بن عدی بن فزارة بن ذبیان بن بغیض برمی‌شمارد اما در ادامه از این که این منطقه از این طایفه است یا از بنی حرام دیگر اظهار تردید می‌کند. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۳۵)
  22. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.
  23. بامطرف، الجامع (جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج‌۱، ص۳۳۸.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  25. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۴-۲۲۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۱۸۲.
  26. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۵.
  27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۵.
  28. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  30. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.
  31. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.
  32. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.
  33. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۲۴.
  34. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶.
  35. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.
  36. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶-۵۸.
  37. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴.
  38. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۹۷. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.
  39. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰.
  40. شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.
  41. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۹۷.
  42. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۱.
  43. بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.
  44. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۴۴.
  45. نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۶-۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۱۰۵. بلاذری درباره این واقعه چنین گزارش می‌کند: پس از جنگ جمل سلیمان بن صرد، با امام علی(ع) در منطقه نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد. علی(ع) صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، حضرت او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتمادترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام(ع) معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص‌تر خواهد بود. (بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲)
  46. نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۱.
  47. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۰۶.
  48. نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۴۰۰-۴۰۱؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۸۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۲۲.
  49. نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۵۱۹؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۹۷.
  50. بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.
  51. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵؛ قاضی نور الله تستری، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۶، ص۵۳۱.
  52. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵-۱۸۶.
  53. ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۷.
  54. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷– ۱۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۶-۳۷.
  55. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۱.
  56. ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۹۵. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.
  57. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹.
  58. نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۳۷-۱۳۸. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.
  59. بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴-۳۷۱؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۰۳-۲۲۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۸-۱۸۹.
  60. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۵۲؛ ابراهیم بن محمد ثقفی الکوفی، الغارات، ج۲، ص۷۷۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۳.
  61. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۳.
  62. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.
  63. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹-۲۲۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۹۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۴.
  64. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  65. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱.
  66. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن حزم، جمهرة أنساب العرب، ص۲۳۸؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۶۲۴. در برخی منابع، از او با نام و نسب «خالد الأشعر بن خلیف بن منقذ بن ربیعه» یاد شده است. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.
  67. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۱۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۱۶۲.
  68. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۴۱۰؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۱، ص۶۱.
  69. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۲.
  70. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۴، ص۲۲۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۲، ص۳۶۳.
  71. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.