اثبات نصب الهی امام در حدیث: تفاوت میان نسخهها
(۳۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = اثبات نصب الهی امام | |||
| عنوان مدخل = اثبات نصب الهی امام | |||
| مداخل مرتبط = [[اثبات نصب الهی امام در قرآن]] - [[اثبات نصب الهی امام در حدیث]] - [[اثبات نصب الهی امام در کلام اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = امامت (پرسش) | |||
}} | |||
[[آیات]] و [[روایات]] متعددی بر [[امامت]] دلالت میکند که نظریه انتصابی بودن امامت را [[اثبات]] و [[تأیید]] میکند. در این زمینه با چند گروه از روایات مواجه هستیم، روایاتی که [[انتصاب الهی]] و [[نبوی]] را پیششرط [[قطعی]] امامت میشمارند و همچنین روایاتی که از [[امامیه]] و [[اهل سنت]] نقل شده درباره اشاره به نام [[ائمه]]{{ع}} پیش از تولد ایشان. از روایات [[ضرورت]] منصوب بودن امام مفاهیمی مانند: [[عصمت]]؛ [[شأن هدایت]]؛ [[جایگاه امامت]]؛ [[خلافت الهی]] و [[حجت الهی]] بودن استفاده میشود. | |||
== | == اثبات نصب الهی امام == | ||
[[آیات]] و روایات مختلف، متعدد و بعضاً متواتری بر [[امامت]] دلالت میکند که نظریه انتصابی بودن امامت را [[اثبات]] و [[تأیید]] میکند. افزون بر این [[نصوص]]، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بعضاً نیز به [[انتصابی]] بودن اصل [[حکومت]] بعد از رحلت خویش تصریح میکند که تعیین کننده آن خداوند است. چنانکه در صدر اسلام قبیلهای به نام بنیعامر [[اسلام]] خود را به این شرط منوط نمودهاند که بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} آنان در حکومت سهمی داشته باشند. حضرت ضمن پاسخ منفی دلیل آن را نه عدم [[پذیرش مردم]] یا سران [[قبایل]] بلکه تعلق [[مشروعیت]] آن به خداوند ذکر فرمودهاند که تعیین حکومت و [[خلافت]] بعد از من تنها در صلاحیت خداوند است: {{متن حدیث|الامر إلى اللّه يضعه حيث يشاءِ}}<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۸۴؛ سیره ابنهشام، ج۲، ص۵۵؛ سیره حلبی، ج۲، ص۳. .</ref>. [[تاریخ]] نشان میدهد مشابه این جریان و درخواست برای گروههای مانند کنده<ref>سیره ابنکثیر، ج۲، ص۱۵۹.</ref>، "عامر بن [[طفیل]]" و "ارید بن قیس"<ref>سیره ابنکثیر، ج۲، ص۱۱۴.</ref> اتفاق میافتاد که همیشه با پاسخ منفی حضرت روبرو میشدند. | |||
نکته قابل ذکر در توضیح این نکته اینکه درخواست گروههای مزبور از حضرت دقیقاً واگذاری حکومت و صحنه [[سیاست]] و [[قدرت]] بود که [[اهل سنت]] آن را به عنوان یک مسئله [[فقهی]] در صلاحیت [[مردم]] و [[انتخاب]] آنان توصیف میکنند که [[پیامبر]]{{صل}} آن را [[حق]] و [[فعل الهی]] توصیف میفرمود. | |||
== | == [[روایات]] دال بر [[نصب امام]] == | ||
با چند گروه از روایات مواجه هستیم: | |||
=== روایاتی که [[انتصاب الهی]] و [[نبوی]] را پیششرط [[قطعی]] [[امامت]] میشمارند === | |||
[[روایات]] گوناگون، هنگام برشمردن ملاکهای مشروعیت امام، [[نصب]] و [[نص]] را از جدیترین ملاکها میدانند؛ مانند: | |||
# از [[امام باقر]]{{ع}} سؤال شد: [[امام]] با چه چیزی شناخته میشود؟ جواب داد: "با ویژگیهایی که اولین آنها نص از سوی [[خداوند تبارک و تعالی]] و [[انتصاب]] او به عنوان [[پرچم هدایت]] برای [[مردم]] است، به طوری که بر آنان [[حجت]] باشد؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} علی را [[منصوب]] کرد و با نام و تعیین به مردم شناساند. همچنین [[ائمه]]{{عم}} اولی، دومی را نصب میکند"<ref>{{متن حدیث|سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر الْبَاقِرَ{{ع}}بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصٌّ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى يَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَصَبَ عَلِيّاً{{ع}}وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَيْنِهِ وَ كَذَلِكَ الْأَئِمَّةُ{{ع}}يَنْصِبُ الْأَوَّلُ الثَّانِي}}؛ معانی الاخبار، ص۱۰۲؛ إثبات الهداة، ج، ص۳۴۵.</ref>. | |||
{{ | # [[حضرت صادق]]{{ع}} میفرماید: "خیال میکنید [[اختیار]] [[تعیین امام]] به دست ماست و هر کس را بخواهیم [[انتخاب]] میکنیم؟ این قراری است از [[پیامبراکرم]]، نفر به نفر تا منتهی شود به صاحب خود"<ref>امامت، ج۱، ص۴۷.</ref>. اینگونه روایات بر نص و نصب تأکید دارند و کمترین روزنهای بر سلیقه اشخاص نمینهند. | ||
# از [[امام زینالعابدین]]{{ع}} [[روایت]] شده: "کسی جز [[معصوم]] امام نبوده و [[عصمت]] نشانهای در [[آفرینش]] ظاهری نیست که بدان شناخته شود. بدین رو معصوم باید با نص معلوم شود"<ref>{{متن حدیث|الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً}}؛ معانی الأخبار، ص۱۳۲.</ref> | |||
# [[امام رضا]]{{ع}} در [[حدیثی]] بلند، لایههایی از امامت، از جمله [[ضرورت]] منصوصیت و منصوبیت را یاد آورده: "[[خداوند]] در [[حجةالوداع]] که پایان حیات پیامبر{{صل}} بود، {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي...}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم»... سوره مائده، آیه ۳.</ref> را نازل کرد و امامت تمام کننده [[دین]] است و علی{{ع}} را نشانه و [[امام]] قرار داد. [[امامت]] ارزشش والاتر و منزلتش بزرگتر و جایگاهش بالاتر و حریمش دستنیافتنیتر و ژرفایش عمیقتر از آن است که [[مردم]] با [[عقل]] و رأیشان به آن دست یابند یا با اختیارشان امامی را برگزینند. علی{{ع}} به دستور [[خداوند متعال]] و در چارچوب [[اراده الهی]] آن را بر عهده گرفت. سپس در نسل برگزیدهاش که [[علم]] و [[ایمان]] را از [[خدا]] دریافته بود، مستقر شد. از اینرو، امامت فقط در [[فرزندان علی]] تا [[روز قیامت]] باقی خواهد ماند"<ref>{{متن حدیث|وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ صالْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ صحَتَّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً{{ع}}عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَكَ لَهُمْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا بَيَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِهِ هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُم}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.</ref>. | |||
# [[روایات]] دال بر [[لزوم]] [[برگزیدگی]] [[الهی]] [[امامان]]، چندان است که برخی از محدثین، آثار تکنگار در این باره نگاشتهاند. برای مثال، [[سیدهاشم بحرانی]]، [[محدث]] قرن دوازدهم، کتاب الإنصاف فی النص علی الائمة{{عم}} را در موضوع اختصاصی [[نصب]] و [[نص]] تالیف کرد و بیش از ۳۰۰ [[روایت]] از منابع شیعه و [[سنی]] در لزوم انتصاب الهی امام گرد آورد<ref>الإنصاف فی النص علی الأئمة{{عم}}، ص۲۶.</ref>. | |||
=== روایاتی که پیش از تولد [[ائمه]] به نام آنان تصریح دارند (روایات [[امامیه]]) === | |||
نگاهی گذرا به متون [[روایی]]، [[احادیث]] فراوانی را از [[رسول خدا]]{{صل}} فراروی خواننده مینهد که قبل از تولد امامان، از آنان نام برده و تعیین را انجام داده است. کثرت این روایات به گونهای است که مرحوم [[کلینی]] ابواب مختلفی در [[تنصیص]] نام [[ائمه]]{{عم}} و [[لزوم]] آن سامان داده است<ref>ر.ک: کافی، ج۱، ص۲۸۶-۳۲۹.</ref>. در این باره شیخ حرعاملی در [[اثبات الهداة]] ۹۲۸ [[حدیث]] از منابع [[شیعی]] و ۲۷۸ حدیث از منابع [[تسنن]] جمع آورده است<ref>اثبات الهدایة، ج۲، ص۳۲۲- ۳۲۳.</ref>. برای اختصار میتوان عناوین کلی درون مایه آن [[احادیث]] را در چند دسته گنجاند: | |||
دسته اول: روایاتی که بر نام [[امام اول]] تصریح دارند؛ مانند [[حدیث غدیر]] و [[منزلت]]. | |||
دسته دوم: روایاتی که مفاد آن [[حصر]] [[امامت]] در میان [[فرزندان امام حسین]]{{ع}} است. برای مثال: "[[امام حسین]]{{ع}} فرمود: من و برادرم بر جدم [[رسول خدا]] وارد شده و او مرا بر زانوی خود و برادرم را بر زانوی دیگر نهاد. سپس ما را بوسید و فرمود: پدرم به فدای شما دو [[امام]] شایسته باد. [[خداوند]] شما را از من و پدر و مادرتان برگزید و تو ای حسین! خداوند از نسلت، نُه امام برگزید که نهمین ایشان [[قائم]] باشد و همگی در [[فضیلت]] و منزلت نزد خداوند یکسان هستید"<ref>{{متن حدیث|دَخَلْتُ أَنَا وَ أَخِي عَلَى جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صفَأَجْلَسَنِي عَلَى فَخِذِهِ وَ أَجْلَسَ أَخِيَ الْحَسَنَ عَلَى فَخِذِهِ الْأُخْرَى ثُمَّ قَبَّلَنَا وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتُمَا مِنْ إِمَامَيْنِ صَالِحَيْنِ «1» اخْتَارَكُمَا اللَّهُ مِنِّي وَ مِنْ أَبِيكُمَا وَ أُمِّكُمَا وَ اخْتَارَ مِنْ صُلْبِكَ يَا حُسَيْنُ تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ كُلُّكُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى سَوَاءٌ}}؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۶۹؛ إعلام الوری، ص۴۰۴.</ref>. | |||
دسته سوم: روایاتی که در آن به اسامی ائمه از علی{{ع}} تا [[امام باقر]]{{ع}} تصریح شده؛ همچون: [[روایت]] [[امام صادق]]{{ع}} که فرمودند: "چون علی درگذشت او نمیتوانست [[فرزندان]] دیگر را در این جایگاه وارد کند و این حسن بود که به این مقام به جهت بزرگتر بودن اولی بود و چون او [[وفات]] یافت نه میتوانست فرزندان خود را در آن داخل گرداند و نه چنین کرد... تا امامت به حسین رسید... و پس از او به [[علی بن حسین]] و آنگاه به [[محمد بن علی]]"<ref>{{متن حدیث|فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِك...}}؛ الکافی، ج۱، ص۲۸۷.</ref>. | |||
دسته چهارم: روایاتی که در آن به اسامی همه [[ائمه]] تصریح شده است؛ مانند سخن و [[آموزشی]] که از [[امام کاظم]]{{ع}} به ما رسیده: "بارالها!... [[محمد]] [[پیامبر]] من است و علی و حسن و حسین و [[علی بن حسین]] و محمد بن علی و جعفربن محمد و [[موسی بن جعفر]] و [[علی بن موسی]] و محمد بن علی و [[علی بن محمد]] بو [[حسن بن علی]] و [[حجت]] بن حسن [[پیشوایان]] من هستند که بدانان روی کرده و از دشمنانشان [[برائت]] میجویم"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ جَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّي وَ الْإِسْلَامَ دِينِي وَ مُحَمَّداً نَبِيِّي وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ- وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ- وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرأ}}؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۲۹.</ref>. | |||
دسته پنجم: روایاتی که در خصوص یک [[امام]] صادر شده و به طور جداگانه بر [[امامت]] هریک از ائمه دلالت میکند<ref>ر.ک: الکافی، ج۱، ص۳۲۹-۲۹۲.</ref>. | |||
این تصریحهای متعدد اگر [[نصب]] و [[نص]] نیست، پس چیست؟ آیا پیامبر یا امام هرگز [[مردم]] را به [[انتخاب]] و [[شورا]] دستور دادند؟ | |||
=== روایاتی که پیش از تولد ائمه{{عم}} به نام آنان تصریح دارند ([[اهل سنت]]) === | |||
بخشی از این [[روایات]] از طریق محدثان اهل سنت در دسترس است، مانند: | |||
# [[روایت]] [[غدیر]]، [[منزلت]]، [[یومالدار]] و... که مشترک میان مذاهب اسلامی است، از [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} به عنوان [[وصی]] و [[وزیر پیامبر]] نام میبرد<ref>البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۳۸.</ref>. | |||
# برخی از منابع اهل سنت، احادیثی نقل میکنند که نام یکیک [[ائمه]] بر زبان [[پیامبر]]{{صل}} به عنوان اوصیای ایشان جاری شده است. [[قندوزی]] [[حنفی]] [[روایت]] میکند که پیامبر در پاسخ به سؤال از اوصیای خویش فرمود: همانا وصی من [[علی بن ابی طالب]] و پس از وی دو سبط من، حسن و حسین است و پس از حسین، پسرش علی و پس از او پسرش محمد و بعد از وی فرزندش جعفر و در پی او پسرش [[موسی]] و پس از او فرزندش علی وسپس پسرش محمد و بعد پسرش علی و در پی او فرزندش حسن و پس از او [[حجت خدا]] [[محمد]] [[مهدی]] است. اینان اوصیای من و ۱۲ نفر هستند»<ref>ینایع المودة، ج۳، ص۲۸۲.</ref>. قندوزی روایت مشابه دیگری را نیز ذکر میکند<ref>ینایع المودة، ج۳، ص۲۸۴.</ref>. | |||
# در برخی از متون [[روایی]] [[عامه]] به [[وصایت]] [[امام علی]]{{ع}} تصریح شده؛ مانند: «خوارزمی در "[[مناقب]]" از [[سماک بن حرب]] از [[سعید بن جبیر]] روایت کرده: من از علت [[اختلاف]] [[عقیده]] [[مردم]] درباره علی بن ابی طالب از [[ابنعباس]] سؤال کردم. در پاسخ گفت: ای فرزند [[جبیر]]! از من [[پرسش]] میکنی درباره وصی رسول خدا{{صل}} و صاحب [[حوض کوثر]] او و [[صاحب پرچم]] [[توحید]] و لوای [[حمد]] او در [[روز]] باز پسین؟ [[سوگند]] به خدایی که [[جان]] [[عبدالله بن عباس]] در دست [[قدرت]] اوست؟ اگر اقیانوسهای [[دنیا]] مرکب شوند و تمام درختهای دنیا قلم گردند و تمام [[اهل]] عالم نویسنده شوند، از عهده شمارش [[فضائل]] و مناقب علی بن ابی طالب برنخواهند آمد»<ref>ینابیع المودة، ج۱، ص۳۶۵.</ref>. | |||
# احادیث نبوی [[مهدویت]] که مشترک میان [[شیعه]] و [[سنی]] است و پیامبر{{صل}} از شخص مهدی نام میبرد و هرگز [[گزینش]] غیر [[الهی]] را در [[امامت]] [[مهدی موعود]] دخالت نمیدهد<ref>البدایة والنهایة، ج۳، ص۲۴۸؛ البدء و التاریخ، ج۲، ص۱۸۱؛ البلدان، ص۲۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۹۹؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|مکتب در فرآیند نواندیشی]]، ص۲۱-۲۵.</ref> | |||
=== روایات دیگر === | |||
مسئلۀ [[انتصابی بودن مقام امامت]] در روایات از زوایای گوناگونی مورد توجه واقع شده است، برخی از این روایات عبارتاند از: | |||
# در روایتی [[امام رضا]]{{ع}} فرمود: «(آن حضرت [[انتخاب امام]] را دور از دسترس [[مردم]] ذکر نموده، میفرماید:) آیا مردم به [[ارزش]] مقام و [[جایگاه امامت]] در بین [[امت]] پی بردهاند و از آن [[شناخت]] دارند تا اختیاری در [[تعیین امام]] داشته باشند؟! بیتردید [[امامت]] از نظر قدر، جلیلتر و از نظر ارزش شأنی عظیمتر و از جهت جایگاه مکانی بلندتر و از حیث مرتبه جانبی منیعتر و از نگاه [[معنویت]] [[باطنی]] عمیقتر از آن دارد که [[عقل]] و اندیشۀ مردم بدان دسترسی یابند تا با [[اراده]] و [[درک]] خویش، امامی را به [[منصب امامت]] برسانند»<ref>{{متن حدیث|هَلْ تَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزُ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ}}، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۱۷؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴٣٣؛ بحار الانوار، ج٢۵، ص١٢١؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۱۰۷.</ref>. این [[حدیث]] علاوه بر منابع حدیثی در منابع کلامی [[امامیه]] نیز به گونهای گسترده انعکاس یافته و با آن به انتصابی بودن مقام امامت [[استدلال]] شده است<ref>کمال الدین، ج۲، ص۶٧۶؛ فیض کاشانی الشافی، ص۲۷۵؛ الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۹۰؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۸.</ref>. | |||
# در این زمینه [[روایت]] [[معاویة بن عمار]] از [[امام صادق]]{{ع}} دارای صراحت است آنجا که [[امام]] میفرماید امامت [[عهد]] و وصیتی است که از ناحیۀ [[خدای تعالی]] برای شخص معین واگذار شده است و امام پیشین نمیتواند آن را از امام بعدی پنهان نماید<ref>{{متن حدیث|إِنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ لِرَجُلٍ مُسَمًّى لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَنْ يَزْوِيَهَا عَمَّنْ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ}}؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۴٧٢؛ الکافی، ج۱، ص۲۷۸.</ref>. | |||
# [[جابر جعفی]] در این باره گوید: به [[امام باقر]]{{ع}} گفتم: گروهی میگویند: [[خداوند]] [[امامت]] را در فرزندان [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} قرار داده است. [[امام]] فرمود: به [[خدا]] سوگند دروغ میگویند! آیا نشنیدهاند که خداوند میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ}}<ref>«و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.</ref>. پس آیا [[امامت]] را جز در [[فرزندان حسین]] قرار داده است؟ آنگاه در ادامه فرمود: ای جابر همانا [[ائمه]] کسانی هستند که [[پیامبر]]{{صل}} به (امامت) آنها خبر داده است. چنانکه آن حضرت فرمود: هنگامی که به [[سفر]] [[معراج]] رفتم؛ دیدم که نامهای آنها در ساق [[عرش]] با [[نور]] نوشته شده است و تعداد آنها دوازده نفرند...<ref>{{متن حدیث|إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِي عَقِبِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ قَالَ كَذَبُوا وَ اللَّهِ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ يَقُولُ وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ فَهَلْ جَعَلَهَا إِلَّا فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ الْأَئِمَّةَ هُمُ الَّذِينَ نَصَّ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِالْإِمَامَةِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً مِنْهُمْ}}؛ کفایة الأثر، ص٢۴٧.</ref>. [[شیخ صدوق]] در [[معانی الاخبار]] و [[مجلسی]] در بحار از پیامبر{{صل}} نقل نمودهاند که آن حضرت فرمود: امام بدان جهت امام نامیده شده است که مقتدای [[مردم]] باشد و از جانب [[خدای متعال]] [[منصوب]] شده و فرمانبرداریش بر [[بندگان]]، [[واجب]] است<ref>{{متن حدیث|سُمِّيَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَى الْعِبَادِ}}؛ معانی الاخبار، ص۶۴؛ بحار الانوار، ج٢۵، ص١٠۴.</ref>. | |||
# همچنین [[سعد بن عبدالله قمی]] گوید: همراه [[احمد بن اسحاق]] در [[سامرا]] به محضر [[امام عسکری]]{{ع}} رسیدیم. خواستم از آن حضرت درباره مسائلی سؤال نمایم. آن حضرت به طفلی که در دامنش قرار داشت، اشاره نمود و فرمود: آنها را از [[نور]] دیدهام سؤال نما. من چندین سوال از مولایم [[حضرت حجت]] پرسیدم و از جمله گفتم: «مولای من! بفرمایید چه چیزی [[مردم]] را از [[انتخاب امام]] برای خود ممنوع ساخته است؟ فرمود: [[گزینش امام]] [[مصلح]] یا [[فاسد]]؟ گفتم امامی مصلح. فرمود: آیا امکان دارد منتخب اینان بر [[مفسد]] قرار گیرد؛ زیرا هیچکس از درون دیگری مطلع نیست که [[صالح]] است یا فاسد؟ گفتم آری ممکن است. فرمود: علت همین میباشد، آیا برایت علت دیگری بیاورم تا عقلت آن را بپذیرد؟ گفتم: آری. فرمود: بگو ببینم، [[پیامبران الهی]] که [[خداوند]] ایشان را برگزیده و بر آنان کتاب نازل ساخته و با [[وحی]] و [[عصمت]] تأییدشان فرموده است تا [[پیشوایان]] [[امتها]] باشند، چگونه افرادی هستند؟ آیا افرادی همچون [[موسی]]{{ع}} و [[عیسی]]{{ع}} که خود پیشوایان [[امت]] هستند با وفور [[عقل]] و کمال علمی که دارند آیا ممکن است [[منافق]] را به جای [[مؤمن]] [[انتخاب]] کنند؟ گفتم: نه ممکن نیست. فرمود: این [[موسی]] کلیم الله است که با تمام [[عقل]]، [[علم]] و نزول وحی بر او از اعیان [[قوم]] خود و بزرگان سپاهش برای [[میقات]] پروردگارش، هفتاد مرد را برگزید به گونهای که هیچ تردیدی در [[ایمان]] و [[اخلاص]] اینان نداشت، اما موسی{{ع}} [[منافقان]] را برگزید»<ref>{{متن حدیث|فَأَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ، عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِيَارِ إِمَامٍ لِأَنْفُسِهِمْ. قَالَ: مُصْلِحٍ، أَوْ مُفْسِدٍ؟ قُلْتُ: مُصْلِحٍ. قَالَ: هَلْ يَجُوزُ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمْ عَلَى الْفَسَادِ بَعْدَ أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ مَا يَخْطُرُ بِبَالِ غَيْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: فَهِيَ الْعِلَّةُ أُورِدُهَا لَكَ بِبُرْهَانٍ يَنْقَادُ لَهُ عَقْلُكَ: أَخْبِرْنِي عَنِ الرُّسُلِ الَّذِينَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ (تَعَالَى)، وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمْ عِلْمَهُ، وَ أَيَّدَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ الْعِصْمَةِ، إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ، وَ أَهْدَى إِلَى الِاخْتِيَارِ مِنْهُمْ، مِثْلَ مُوسَى وَ عِيسَى{{عم}}، هَلْ يَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا، وَ كَمَالِ عِلْمِهِمَا، إِذَا هُمَا بِالاخْتِيَارِ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ، وَ هُمَا يَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ؟ قُلْتُ: لَا. قَالَ{{ع}}: فَهَذَا مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ، مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ، وَ كَمَالِ عِلْمِهِ، اخْتَارَ مِنْ أَعْيَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْكَرِهِ لِمِيقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِينَ رَجُلًا، مِمَّنْ لَمْ يَشُكَّ فِي إِيمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ، فَوَقَعَتْ خِيَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ}}، دلائل الامامه طبری، ص۲۷۹؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۶۴؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۶٨؛ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۱۰۷.</ref>.<ref>[[محمد حیدر مظفری|مظفری، محمد حیدر]]، [[امامت در بیان حضرت فاطمه (کتاب)|امامت در بیان حضرت فاطمه]]، ص۷۳.</ref> | |||
== مفاهیم موجود در [[روایات]] دال بر [[نصب امام]] == | |||
از روایات [[ضرورت]] منصوب بودن امام و [[جانشین رسول خدا]]{{صل}} استفاده میشود: | |||
=== نخست: [[عصمت]] و [[نصب]] === | |||
در سخنان [[امامان]]{{ع}} جایگاه و منصب والای [[امامت]] و اوصاف و شرائط [[امام]] را دلیل بر این دانستهاند که امام باید [[منصوب از سوی خداوند]] باشد. [[امام رضا]]{{ع}} در تلازم بین عصمت و نصب میفرماید: {{متن حدیث|فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ {{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}}<ref>«این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.</ref>، فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَيَخْتَارُونَهُ أَوْ يَكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَيُقَدِّمُونَهُ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا{{ع}} فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۵ ج۱]]، ص۱۲۵-۱۲۹.</ref> | |||
=== دوم: [[شأن هدایت]] و نصب === | |||
[[نصب الهی]] یعنی اعطای هر صفت و ویژگی که در امر [[هدایت]] لازم است و مأموریت [[زعامت]] و رهبری امت اسلامی به صاحب و واجد آن صفات است. در فرهنگ قرآنی از این اعطا به جعل تعبیر میشود که موهبتی است خدادادی و بر اساس [[علم]] و حکمت بالغه الهی به [[انسانهای برگزیده]] عطا میشود. | |||
[[قرآن کریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> و در جای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>. کلمه {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> هم میتواند به معنی {{عربی| یدعون الناس الی امرنا}} باشد که یهدون متضمن معنی یدعون باشد و هم باء به معنی سببیت یعنی به سبب امرنا. یعنی: آنها را [[امام]] قرار دادیم تا [[مردم]] را به [[احکام]] و [[اوامر و نواهی]] ما [[دعوت]] کنند و [[منصب امامت]] را به آنها دادیم و بر اساس این جایگاه است که [[مسؤولیت]] دارند مردم را [[هدایت]] کنند و [[اقدام]] آنان در [[پیشوایی]] و [[رهبری]] خودسرانه نیست بلکه به واسطه [[اذن]] و جعل الهی است. هر دو احتمال و هر دو معنی با هم از [[آیه]] استظهار است، همانگونه که [[مفسران]] و شارحان [[حدیث]] هم این گونه برداشت کردهاند. | |||
در سخن مفسران [[سنی]] و [[شیعه]] هم موضوع [[نصب]] و جعل الهی و اذن در امر [[امامت]] و [[هدایت الهی]] آمده است: [[طبری]] یکی از قدیمیترین مفسران سنی در [[تفسیر]] [[جامع البیان]] ذیل آیه ۷۳ [[سوره انبیاء]] میگوید: {{عربی|عن قتاده قوله:}} {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> {{عربی|جعلهم الله ائمه يقتدي الى الله بهم في امرالله و قوله}} {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} {{عربی|يقول: يهدون الناس بامرالله اياهم بذلك و يدعونهم الى الله والى عبادته}}<ref>جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۱۷، ص۶۴.</ref>. و ذیل آیه ۲۴ [[سوره سجده]] میگوید: {{عربی| عن قتاده:}} {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref> {{عربی| قال: رؤساء في الخير و قوله:}} {{متن قرآن|يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}} {{عربی| يقول الله تعالى ذكره: يهدون اتباعهم و اهل القبول منهم باذننا لهم بذلك و تقويتنا اياهم عليه}}<ref>جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۲۱، ص۱۳۶.</ref>. باید توجه داشت که غالب [[مفسران اهل سنت]] و [[مفسران شیعه]] نیز همین [[تفسیر]] از [[آیه]] را پذیرفتهاند<ref>ر.ک: تفسیر رازی، ج ۲۲، ص۱۹۱؛ قرطبی (م ۶۷۱) تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۳۰۵؛ شیخ طوسی (م ۴۶۰) در تبیان: تفسیر تبیان، ج ۸۸، ص۳۰۷، طبرسی در مجمع البیان، ج ۸، ص۱۱۱.</ref>. | |||
[[امام صادق]]{{ع}} در تبیین ویژگی مهم [[امام]] که [[هدایت]] است به این دو آیه که جعل [[نصب الهی]] را نسبت به امام هدایت، در مقابل امام گمراهی و [[ضلالت]]، میدهد، تمسک نموده و میفرمایند: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref> لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ}}<ref>«و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref> يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}<ref>کافی، ج ۱، ص، ۲۱۶.</ref>. | |||
توجه به این نکته لازم است که جعل الهی نسبت به [[پیشوایان]] [[کفر]] و [[گمراهی]] به این معنی است که [[خداوند]] بر اساس [[حکمت]]، تکوینا مانع آنان نشده است (یعنی عدم المنع تکوینا). [[مجلسی]] در شرح [[حدیث]] میگوید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً}} {{عربی|أي يقتدي بهم في أقوالهم و أفعالهم يهدون الخلق إلى طريق الجنه بأمرنا "لا بأمر الناس" تفسير لقوله تعالى}} {{متن قرآن|بِأَمْرِنَا}} {{عربی|أي ليس هدايتهم للناس و إمامتهم بنصب الناس و أمرهم بل هم منصوبون لذلك من قبل الله تعالى، و مأمورون بأمره}}<ref>مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۲، ص۴۴۳.</ref>. مازندرانی ذیل [[روایت]] [[طلحة بن زید]] مینویسد: {{عربی| أي و جعلناهم أئمّة للخلائق يهدونهم إلى الحقّ بأمرنا لهم بذلك و هو صريح في أنّ تعيين الامام من قبل اللّه تعالى غير مفوّض إلى اختيار العباد}}<ref>شرح اصول کافی، ج ۵، ص۲۰۱؛ مفاهیم القرآن مفاهیم القرآن، ج ۵، ص۴۰۵.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۵ ج۱]]، ص۱۲۵-۱۲۹.</ref> | |||
=== سوم: [[جایگاه امامت]] و [[نصب]] === | |||
با توجه به جایگاه و [[حقیقت]] مقام و [[منصب امامت]] و [[شئون]] و [[مسؤولیتها]] و صفاتی نظیر [[علم خدادادی]] و مصونیت از هرگناه و [[خطا]] و عیبی و اینکه هر آنچه در [[هدایت]] لازم است باید به [[امام]] اعطا شود، قطعاً چنین امام و هادی الهی لازم است [[منصوب از جانب خداوند]] تعالی باشد. ما نمیتوانیم یک فرد معمولی را ـ هرچند فی الجمله از دیگران [[برتر]] باشد ـ امام و [[هادی]] خود قرار دهیم بلکه پیشوای امت و [[رهبر]] [[جامعه اسلامی]] به عنوان [[خلیفه رسول الله]] با ویژگیهای فرابشری را فقط باید [[خداوند]] نصب کند. | |||
توجه به مقام و منصب امامت مستلزم [[نصب الهی]] است و این ملازمه را [[امام رضا]]{{ع}} تبیین کردهاند: {{متن حدیث|هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ}}. | |||
امام رضا{{ع}} در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن جایگاه و منصب امامت به وضوح و روشنی بیان میفرماید: {{متن حدیث|الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ}}<ref>عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج ۱، ص۲۱۹.</ref>.<ref>[[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)| معارف و عقاید ۵ ج۱]]، ص۱۲۵-۱۲۹.</ref> | |||
=== چهارم: [[خلافت الهی]] و نصب === | |||
در تعداد زیادی از [[روایات]]، [[اهل بیت]]{{عم}}، خود یا دیگر [[امامان معصوم]] را [[خلیفهالله]] و [[جانشین خداوند]] خواندهاند که به نظر میرسد بتوان از کاربرد این مفهوم در [[کلام]] ایشان، [[اعتقاد]] آنها را نسبت به [[نصب الهی]] [[امامان معصوم]] دریافت. مفهوم [[خلیفه]]، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی میآید تا قائم مقام او بوده<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۹، ص۸۹.</ref> در نتیجه، متصدی کارهای او شود. | |||
البته لازم به ذکر است که امر [[خلافت]] و [[جانشینی]] در میان [[انسانها]] همراه با تأخر زمانی است. خلیفه کسی است که پس از فردِ اول میآید و [[وظایف]] و اختیارات او را به عهده میگیرد؛ اما این تأخر که در معنای «خلیفه” نهفته است، درباره خلیفهالله به چه معنایی است؟ روشن است که تأخر زمانی، درباره [[جانشینی از خدا]] که ذاتی سرمدی است، معنا ندارد، بلکه در اینجا تأخر به لحاظ کیفی مورد نظر است که عالیترین مقامات روحانی را در بر میگیرد<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.</ref>. | |||
توضیح مطلب این است که خلیفه و [[نائب]] باید از نظر اوصاف [[علمی]] و [[رفتاری]] همانند مستخلفعنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند وظایف او را انجام دهد. مثلاً خلیفه عالِم، باید عالِم، خلیفه فرمانده نظامی باید نظامی و [[آگاه]] به مسائل [[جنگ]] و خلیفه یک [[مدیر]] باید توانا در امر [[مدیریت]] باشد. هرچند درباره انسانها و [[امور دنیوی]] ممکن است خلیفه، از جهت کیفی مثل و حتی [[برتر]] از فرد اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا برتر از [[خدا]] قابل تصور نیست، خلیفهالله کسی خواهد بود که بعد از [[الله]]، [[برترین]] است. این معنای تأخر در مفهوم «خلیفهالله” است. [[جانشین خدا]] کسی است که شبیهترین انسانها به [[باریتعالی]] باشد. او باید دستِکم به همه نیازهای مردم، عالم و در انجام همه کارهای خیر عامل بوده، از همه [[زشتیها]] دور باشد، و روشن است که تشخیص و [[انتخاب]] چنین فردی تنها به دست [[خداوند]] میسر است. کاربرد [[قرآنی]] این واژه هم نشاندهنده [[الهی]] بودن و عظمت جایگاه خلیفهاللهی است. در [[آیات قرآن]]، [[خلیفه خدا]] تنها درباره [[پیامبران الهی]] به کار رفته است: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم،»... سوره بقره، آیه ۳۰.</ref>. | |||
به استناد سخن برخی [[مفسران]]، در این [[آیه]]، منظور از خلیفه خدا نمیتواند نوع [[انسانها]] باشد؛ بلکه آن کسی را که [[خدا]] (مطابق این آیه) [[خلیفه]] خود قرار داد، [[حضرت آدم]]{{ع}} بوده است. این سخن با آیهای دیگر که [[باریتعالی]] [[حضرت داود]]{{ع}} را خلیفه خود خوانده است، [[تأیید]] میشود: {{متن قرآن|يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...}}<ref>«ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن»... سوره ص، آیه ۲۶.</ref>. | |||
اگر منظور از [[خلیفهالله]] در آیه اول، نوع [[بشر]] باشد، اختصاصش به حضرت داود{{ع}} که یکی از مصادیق بشر است، بیمعنا خواهد بود. | |||
برخی [[روایات]] نیز به گونهای سخن گفتهاند که گویا مقام خلیفهاللهی با [[نصب]] و [[گزینش]] خداوند ملازمت داشته، کسی حق اعتراض به آن را ندارد. از [[امام صادق]]{{ع}} چنین نقل شده است که: «امامت، [[خلافت خداوند]] است و کسی [[حق]] ندارد بگوید چرا خداوند، آن را در [[نسل]] [[امام حسین]]{{ع}} نه [[امام حسن]]{{ع}} قرار داد؛ زیرا خداوند در کارهای خود [[حکیم]] است”<ref>ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۲۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۰۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۲، ص۳۵۹.</ref>. در این [[روایت]]، امام صادق{{ع}} به مسئله نصب و جعل الهی در مورد منصب [[خلیفةاللهی]] تصریح کردهاند و با توجه به خلافتِ [[الهی بودن مقام امامت]]، لزوم تعیین الهی امام را امری روشن و غیر قابل تردید دانسته، [[سخن]] خود را به مرحله بعد از آن و دلیل [[امامت الهی]] نسل [[امام حسین]]{{ع}} معطوف کردهاند؛ یعنی لازمه [[خلافت الهی]]، [[نصب الهی]] است. | |||
بنابراین با توجه به کاربرد [[قرآنی]] و [[روایی]] واژه «خلیفه خدا” میتوان [[خلیفه خدا]] را فرد [[منصوب]] از سوی [[خدا]] دانست. به علاوه، از آنجا که خلیفه خدا در [[حقیقت]]، متصدی کارهای [[خداوند]] است، این خداوند است که [[جانشین]] خود را تعیین میکند و اساساً اینکه [[مردم]] بخواهند برای [[خداوند متعال]] جانشین و نماینده [[انتخاب]] کنند، امری بیمعنا خواهد بود. | |||
برای پاسخ به این سؤال که «خلیفةالله” در [[روایات]]، کدام [[شأن]] از [[شئون امامت]] را در بر میگیرد، در [[کلام]] خود [[ائمه]] پاسخ روشن و قابل استنادی یافت نشد. البته با توجه به کاربرد قرآنی «خلیفه” که به [[پیامبران]] اطلاق شده است، همچنین معنای لغوی «خلیفهالله” که متصدی کار خداست، شاید بتوان از این واژه، [[شأن مرجعیت دینی]] را دریافت. | |||
میتوان با مراجعه به منابع تاریخی، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست میآید که بعد از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}}، مردم، [[حاکمان]] و خلفای [[زمان]] خود را «خلیفةالله” مینامیدند<ref>ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۰؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۲، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۸.</ref>. هر چند برخی [[خلفا]] این عنوان را برای خود نمیپسندیدند و خود را [[خلیفه]] [[رسولالله]]{{صل}} معرفی میکردند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن ابیشیبه الکوفی، المصنف، ج۸، ص۵۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۲؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۰۴.</ref>. به هر حال، مراد آنها از این عناوین، [[مرجعیت]] و امامت دینی آنها نبود، بلکه آنان از این عنوان، تنها [[جانشینی]] خلفا در [[حاکمیت]] و [[رهبری جامعه اسلامی]] را در نظر داشتند؛ چراکه افرادی مانند [[خلیفه دوم]]<ref>چنانکه خلیفه دوم در خطبهای چنین گفته است: «ای مردم! هر کس میخواهد درباره قرآن چیزی بپرسد، برود پیش «ابی بن کعب» و کسی که میخواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد، برود پیش «زید بن ثابت» و کسی که میخواهد از حلال و حرام چیزی بپرسد، برود پیش «معاذ بن جبل»، (حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۲۷۱).</ref> و سوم و [[حاکمان اموی]] و عباسی که از جهت [[علمی]] در مقابل [[اهل بیت]]{{عم}} و دیگر [[دانشمندان دینی]] ادعایی نداشتند نیز [[خلیفه خدا]] یا [[خلیفة رسولالله]]{{صل}} خوانده میشدند. بنابراین در اصطلاحِ [[مسلمانان]]، «خلیفةالله” عنوانی بود که آنان پس از [[رحلت نبی اکرم]]{{صل}} به [[حاکمان]] و [[رهبران]] [[سیاسی]] [[جامعه اسلامی]] میدادند. | |||
در مجموع میتوان گفت در کاربرد [[روایی]]، مصداق «خلیفةالله” و [[امامان]] [[منصوب]] از سوی [[خدا]] هستند و بر [[شأن]] [[حاکمیت]] و امامت سیاسی و همچنین [[مرجعیت دینی]] آنها دلالت دارد<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص۵۵.</ref>. | |||
=== پنجم: [[حجت الهی]] بودن و [[نصب]] === | |||
از مباحث قابل [[تأمل]] این است که اگر در روایتی، [[امام]]، [[حجت خدا]] خوانده شده باشد، آیا میتوان آن را به معنای [[الهی]] بودن امام دانست و یا اینکه حجت خدا بودن، اعم از [[نصب الهی]] یا مردمی بودن [[انتخاب امام]] است؟ اگر لازمه حجت خدا بودن امام، [[الهی بودن امامت]] ایشان است، این [[امامت الهی]] زیر مجموعه کدام یک از اقسام [[امامت]] «دینی و سیاسی” قرار میگیرد؟ | |||
برای پاسخ میتوان از معنای لغوی این واژه و کاربرد آن در [[روایات]] بهره گرفت. «الحجّة” در لغت به معنای [[برهان]]<ref>محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۲، ص۲۲۸؛ مبارک بن محمد بن اثیر جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۲۱.</ref> و دلیل پیروزی بر دشمن هنگام [[دشمنی]]<ref>خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۳، ص۱۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۲، ص۲۲۸.</ref> است؛ پس حجت خدا به معنای دلیل و برهان الهی است. با توجه به این معنا، اگر [[امام]]، [[حجت خدا]] باشد، میتوان گفت او دلیل [[خدا]] برای ساکت کردن منکران و خطاکاران است؛ یعنی با [[وجود امام]]، برای [[مردم]] در [[نافرمانی]] از [[دستور خداوند]] عذر و بهانهای باقی نمیماند. این مطلب در [[روایات]] نیز [[تأیید]] شده است. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «حجت خدا بر مردم [[استوار]] نمیشود؛ مگر به وجود امامی که [در نظر مردم] شناخته شود”<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.</ref>. بنابراین کاربرد این واژه درباره امام، بر جایگاه عظیم ایشان دلالت میکند؛ چنان که در روایات آمده است، حجت خدا باید [[معصوم]] باشد؛ زیرا با توجه به [[احتجاج]] [[خداوند]] به ایشان، وی [[هدایتگر]] مردم است و هدایتگر مردم نیز نمیتواند خود دچار [[خطا]] و [[عصیان]] گردد: او (امام) معصوم است و مشمول کمک و تأیید الهی است، از خطا و [[لغزش]] ایمن است، خدا او را به این صفات اختصاص داده تا [[حجت]] وی بر [[بندگان]] و [[گواه]] او بر مخلوقاتش باشد {{متن قرآن|ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}} <ref>«این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.</ref>. آیا مردم قادرند چنین امامی را [[انتخاب]] کنند؟<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۲، ص۶۸۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۲۲.</ref>. | |||
به علاوه، روایات متعددی وجود دارد که از اختصاص [[علوم ویژه]] به حجت خدا حکایت دارد<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷، ۲۵۸ و ۵۰۹؛ روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref>. روشن است که تشخیص چنین [[انسانی]] که معصوم است و دارنده [[کمالات]] و [[علوم]] خاصی است، تنها در توان خداوند است. این امر، ما را به [[الهی]] بودن حجت خدا میرساند. علاوه بر اینکه [[امام سجاد]]{{ع}} [[حجت الهی]] را کسی معرفی کرده که در ارتباط مستقیم با خداست<ref>{{متن حدیث|لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ}} (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۵).</ref>. | |||
بخش دیگری از [[کلام]] [[اهل بیت]]{{عم}} نیز حاکی از [[الهی]] بودن [[حجت خداوند]] است. از [[امام علی]]{{ع}} چنین نقل شده است: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱؛ ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۷۴.</ref>. | |||
[[اخبار]] متعددی با مضمون فوق، در کتابهای [[روایی]] وجود دارند. چنین روایاتی نشاندهنده [[نصب الهی]] [[حجت]] هستند؛ چراکه ممکن است [[مردم]] در [[انتخاب امام]] خود به توافق نرسند که ـ بر فرض مردمی بودن [[انتخاب]] حجت ـ در آن صورت، حجتی نخواهد بود و این امر با کلام اهل بیت{{عم}} راجع به خالی نشدن [[زمین]] از وجود حجت در تعارض میباشد. همچنین در سخنان [[امام سجاد]]{{ع}} آمده است: {{متن حدیث|لَمْ تخلو [تَخْلُ] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِيهَا ظَاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ}}<ref>محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۱۸۶؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۱، ص۲۰۷؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۱۷؛ همچنین ر.ک: همان، ص۲۴۴، ۲۸۹، ۲۹۲ و ۲۹۴ و ج۲، ص۶۵۶-۶۵۷؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، أمالی، ص۲۵۰؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۳۲۱؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۷۴؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص۷۴ و ۱۸۵.</ref>. این [[حدیث]] میگوید ممکن است حجت الهی غایب و پوشیده باشد؛ در حالی که [[غیبت]] آن حجت الهی که منتخب مردم است، معنا ندارد. بدیهی است کسی که مردم او را به عنوان [[امام]] انتخاب کردهاند، معلوم و مشهور است؛ اما ممکن است کسی منتخب [[خداوند]] باشد، ولی در میان مردم معلوم و مشهور نباشد. | |||
افزون بر این مطلب، روایاتی وجود دارد که در آن [[اهل بیت]]{{عم}} خود را [[حجت الهی]] میدانند<ref>ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۴۳.</ref>؛ در حالی که بیشتر ایشان منتخب [[مردم]] نبودند. بنابراین از استعمال این واژه در کلمات اهل بیت{{عم}} میتوان [[نصب الهی]] را استفاده نمود. | |||
در پاسخ به [[پرسش]] دوم نیز میتوان گفت: [[خداوند]] میتواند با تمسک به [[حجت]]، منکران و خطاکاران را ساکت نماید و در [[حقیقت]]، وجود حجت، راه عذر و بهانه را برای [[نافرمانی]] میبندد. این سخن و دیگر شواهد از [[روایات]]<ref>بخشی از روایات، حجت را «بیان کننده دین» خواندهاند، مانند: {{متن حدیث|مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ...}} (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸).</ref> نشان میدهند که [[حجت خدا]] بیانکننده [[دین خدا]] و طریق صحیح شناختن خوبیها از [[گناهان]] است. در روایاتی آمده است که خداوند، حجتش را از پاسخ مسائل گوناگون [[آگاه]] کرده است<ref>ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷.</ref> و یا اینکه حجت خدا به نیازمندیهای مردم برای شناخت راه [[سعادت]]<ref>بنابر روایاتی، نشناختن حجت خدا گمراهی را در پی خواهد داشت (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷)؛ از آنجا که حجت خدا باید پاسخگوی مردم مختلف باشد، در روایاتی آمده است که حجت خدا به زبانهای اقوام مختلف، عالِم و از نیازهای آنها آگاه است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳). روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.</ref> که همان [[دین]] خداست، عالِم است. | |||
بنابراین حجت خدا را میتوان لااقل به معنای «مرجعیت و [[امامت]] دینی” [[امام]] دانست. از این رو دلالت بر [[حاکمیت]] و [[رهبری سیاسی]] مشروط به وجود قرینه خواهد بود<ref>[[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه]]، ص۵۱.</ref>. | |||
== جستارهای وابسته == | |||
* [[نصب الهی امام]] | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
== پرسش مستقیم == | |||
* [[ادله نقلی نصب الهی امام چیست؟ (پرسش)]] | |||
{{پایان مدخل وابسته}} | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:1368914.jpg|22px]] [[عبدالمجید زهادت|زهادت، عبدالمجید]]، [[معارف و عقاید ۵ ج۱ (کتاب)|'''معارف و عقاید ۵ ج۱''']] | |||
# [[پرونده:1100806.jpg|22px]] [[حسن علیپور وحید|علیپور وحید، حسن]]، [[مکتب در فرآیند نواندیشی (کتاب)|'''مکتب در فرآیند نواندیشی''']] | |||
# [[پرونده:1100557.jpg|22px]] [[سید احمد حسینی|حسینی، سید احمد]]، [[نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه (کتاب)|'''نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه''']] | |||
# [[پرونده:IM010559.jpg|22px]] [[محمد حیدر مظفری|مظفری، محمد حیدر]]، [[امامت در بیان حضرت فاطمه (کتاب)|'''امامت در بیان حضرت فاطمه''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده:اثبات نصب الهی امام]] |
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۷
آیات و روایات متعددی بر امامت دلالت میکند که نظریه انتصابی بودن امامت را اثبات و تأیید میکند. در این زمینه با چند گروه از روایات مواجه هستیم، روایاتی که انتصاب الهی و نبوی را پیششرط قطعی امامت میشمارند و همچنین روایاتی که از امامیه و اهل سنت نقل شده درباره اشاره به نام ائمه(ع) پیش از تولد ایشان. از روایات ضرورت منصوب بودن امام مفاهیمی مانند: عصمت؛ شأن هدایت؛ جایگاه امامت؛ خلافت الهی و حجت الهی بودن استفاده میشود.
اثبات نصب الهی امام
آیات و روایات مختلف، متعدد و بعضاً متواتری بر امامت دلالت میکند که نظریه انتصابی بودن امامت را اثبات و تأیید میکند. افزون بر این نصوص، پیامبر اسلام(ص) بعضاً نیز به انتصابی بودن اصل حکومت بعد از رحلت خویش تصریح میکند که تعیین کننده آن خداوند است. چنانکه در صدر اسلام قبیلهای به نام بنیعامر اسلام خود را به این شرط منوط نمودهاند که بعد از رحلت پیامبر(ص) آنان در حکومت سهمی داشته باشند. حضرت ضمن پاسخ منفی دلیل آن را نه عدم پذیرش مردم یا سران قبایل بلکه تعلق مشروعیت آن به خداوند ذکر فرمودهاند که تعیین حکومت و خلافت بعد از من تنها در صلاحیت خداوند است: «الامر إلى اللّه يضعه حيث يشاءِ»[۱]. تاریخ نشان میدهد مشابه این جریان و درخواست برای گروههای مانند کنده[۲]، "عامر بن طفیل" و "ارید بن قیس"[۳] اتفاق میافتاد که همیشه با پاسخ منفی حضرت روبرو میشدند.
نکته قابل ذکر در توضیح این نکته اینکه درخواست گروههای مزبور از حضرت دقیقاً واگذاری حکومت و صحنه سیاست و قدرت بود که اهل سنت آن را به عنوان یک مسئله فقهی در صلاحیت مردم و انتخاب آنان توصیف میکنند که پیامبر(ص) آن را حق و فعل الهی توصیف میفرمود.
روایات دال بر نصب امام
با چند گروه از روایات مواجه هستیم:
روایاتی که انتصاب الهی و نبوی را پیششرط قطعی امامت میشمارند
روایات گوناگون، هنگام برشمردن ملاکهای مشروعیت امام، نصب و نص را از جدیترین ملاکها میدانند؛ مانند:
- از امام باقر(ع) سؤال شد: امام با چه چیزی شناخته میشود؟ جواب داد: "با ویژگیهایی که اولین آنها نص از سوی خداوند تبارک و تعالی و انتصاب او به عنوان پرچم هدایت برای مردم است، به طوری که بر آنان حجت باشد؛ زیرا رسول خدا(ص) علی را منصوب کرد و با نام و تعیین به مردم شناساند. همچنین ائمه(ع) اولی، دومی را نصب میکند"[۴].
- حضرت صادق(ع) میفرماید: "خیال میکنید اختیار تعیین امام به دست ماست و هر کس را بخواهیم انتخاب میکنیم؟ این قراری است از پیامبراکرم، نفر به نفر تا منتهی شود به صاحب خود"[۵]. اینگونه روایات بر نص و نصب تأکید دارند و کمترین روزنهای بر سلیقه اشخاص نمینهند.
- از امام زینالعابدین(ع) روایت شده: "کسی جز معصوم امام نبوده و عصمت نشانهای در آفرینش ظاهری نیست که بدان شناخته شود. بدین رو معصوم باید با نص معلوم شود"[۶]
- امام رضا(ع) در حدیثی بلند، لایههایی از امامت، از جمله ضرورت منصوصیت و منصوبیت را یاد آورده: "خداوند در حجةالوداع که پایان حیات پیامبر(ص) بود، ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي...﴾[۷] را نازل کرد و امامت تمام کننده دین است و علی(ع) را نشانه و امام قرار داد. امامت ارزشش والاتر و منزلتش بزرگتر و جایگاهش بالاتر و حریمش دستنیافتنیتر و ژرفایش عمیقتر از آن است که مردم با عقل و رأیشان به آن دست یابند یا با اختیارشان امامی را برگزینند. علی(ع) به دستور خداوند متعال و در چارچوب اراده الهی آن را بر عهده گرفت. سپس در نسل برگزیدهاش که علم و ایمان را از خدا دریافته بود، مستقر شد. از اینرو، امامت فقط در فرزندان علی تا روز قیامت باقی خواهد ماند"[۸].
- روایات دال بر لزوم برگزیدگی الهی امامان، چندان است که برخی از محدثین، آثار تکنگار در این باره نگاشتهاند. برای مثال، سیدهاشم بحرانی، محدث قرن دوازدهم، کتاب الإنصاف فی النص علی الائمة(ع) را در موضوع اختصاصی نصب و نص تالیف کرد و بیش از ۳۰۰ روایت از منابع شیعه و سنی در لزوم انتصاب الهی امام گرد آورد[۹].
روایاتی که پیش از تولد ائمه به نام آنان تصریح دارند (روایات امامیه)
نگاهی گذرا به متون روایی، احادیث فراوانی را از رسول خدا(ص) فراروی خواننده مینهد که قبل از تولد امامان، از آنان نام برده و تعیین را انجام داده است. کثرت این روایات به گونهای است که مرحوم کلینی ابواب مختلفی در تنصیص نام ائمه(ع) و لزوم آن سامان داده است[۱۰]. در این باره شیخ حرعاملی در اثبات الهداة ۹۲۸ حدیث از منابع شیعی و ۲۷۸ حدیث از منابع تسنن جمع آورده است[۱۱]. برای اختصار میتوان عناوین کلی درون مایه آن احادیث را در چند دسته گنجاند:
دسته اول: روایاتی که بر نام امام اول تصریح دارند؛ مانند حدیث غدیر و منزلت.
دسته دوم: روایاتی که مفاد آن حصر امامت در میان فرزندان امام حسین(ع) است. برای مثال: "امام حسین(ع) فرمود: من و برادرم بر جدم رسول خدا وارد شده و او مرا بر زانوی خود و برادرم را بر زانوی دیگر نهاد. سپس ما را بوسید و فرمود: پدرم به فدای شما دو امام شایسته باد. خداوند شما را از من و پدر و مادرتان برگزید و تو ای حسین! خداوند از نسلت، نُه امام برگزید که نهمین ایشان قائم باشد و همگی در فضیلت و منزلت نزد خداوند یکسان هستید"[۱۲].
دسته سوم: روایاتی که در آن به اسامی ائمه از علی(ع) تا امام باقر(ع) تصریح شده؛ همچون: روایت امام صادق(ع) که فرمودند: "چون علی درگذشت او نمیتوانست فرزندان دیگر را در این جایگاه وارد کند و این حسن بود که به این مقام به جهت بزرگتر بودن اولی بود و چون او وفات یافت نه میتوانست فرزندان خود را در آن داخل گرداند و نه چنین کرد... تا امامت به حسین رسید... و پس از او به علی بن حسین و آنگاه به محمد بن علی"[۱۳].
دسته چهارم: روایاتی که در آن به اسامی همه ائمه تصریح شده است؛ مانند سخن و آموزشی که از امام کاظم(ع) به ما رسیده: "بارالها!... محمد پیامبر من است و علی و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد بو حسن بن علی و حجت بن حسن پیشوایان من هستند که بدانان روی کرده و از دشمنانشان برائت میجویم"[۱۴].
دسته پنجم: روایاتی که در خصوص یک امام صادر شده و به طور جداگانه بر امامت هریک از ائمه دلالت میکند[۱۵].
این تصریحهای متعدد اگر نصب و نص نیست، پس چیست؟ آیا پیامبر یا امام هرگز مردم را به انتخاب و شورا دستور دادند؟
روایاتی که پیش از تولد ائمه(ع) به نام آنان تصریح دارند (اهل سنت)
بخشی از این روایات از طریق محدثان اهل سنت در دسترس است، مانند:
- روایت غدیر، منزلت، یومالدار و... که مشترک میان مذاهب اسلامی است، از علی بن ابی طالب(ع) به عنوان وصی و وزیر پیامبر نام میبرد[۱۶].
- برخی از منابع اهل سنت، احادیثی نقل میکنند که نام یکیک ائمه بر زبان پیامبر(ص) به عنوان اوصیای ایشان جاری شده است. قندوزی حنفی روایت میکند که پیامبر در پاسخ به سؤال از اوصیای خویش فرمود: همانا وصی من علی بن ابی طالب و پس از وی دو سبط من، حسن و حسین است و پس از حسین، پسرش علی و پس از او پسرش محمد و بعد از وی فرزندش جعفر و در پی او پسرش موسی و پس از او فرزندش علی وسپس پسرش محمد و بعد پسرش علی و در پی او فرزندش حسن و پس از او حجت خدا محمد مهدی است. اینان اوصیای من و ۱۲ نفر هستند»[۱۷]. قندوزی روایت مشابه دیگری را نیز ذکر میکند[۱۸].
- در برخی از متون روایی عامه به وصایت امام علی(ع) تصریح شده؛ مانند: «خوارزمی در "مناقب" از سماک بن حرب از سعید بن جبیر روایت کرده: من از علت اختلاف عقیده مردم درباره علی بن ابی طالب از ابنعباس سؤال کردم. در پاسخ گفت: ای فرزند جبیر! از من پرسش میکنی درباره وصی رسول خدا(ص) و صاحب حوض کوثر او و صاحب پرچم توحید و لوای حمد او در روز باز پسین؟ سوگند به خدایی که جان عبدالله بن عباس در دست قدرت اوست؟ اگر اقیانوسهای دنیا مرکب شوند و تمام درختهای دنیا قلم گردند و تمام اهل عالم نویسنده شوند، از عهده شمارش فضائل و مناقب علی بن ابی طالب برنخواهند آمد»[۱۹].
- احادیث نبوی مهدویت که مشترک میان شیعه و سنی است و پیامبر(ص) از شخص مهدی نام میبرد و هرگز گزینش غیر الهی را در امامت مهدی موعود دخالت نمیدهد[۲۰].[۲۱]
روایات دیگر
مسئلۀ انتصابی بودن مقام امامت در روایات از زوایای گوناگونی مورد توجه واقع شده است، برخی از این روایات عبارتاند از:
- در روایتی امام رضا(ع) فرمود: «(آن حضرت انتخاب امام را دور از دسترس مردم ذکر نموده، میفرماید:) آیا مردم به ارزش مقام و جایگاه امامت در بین امت پی بردهاند و از آن شناخت دارند تا اختیاری در تعیین امام داشته باشند؟! بیتردید امامت از نظر قدر، جلیلتر و از نظر ارزش شأنی عظیمتر و از جهت جایگاه مکانی بلندتر و از حیث مرتبه جانبی منیعتر و از نگاه معنویت باطنی عمیقتر از آن دارد که عقل و اندیشۀ مردم بدان دسترسی یابند تا با اراده و درک خویش، امامی را به منصب امامت برسانند»[۲۲]. این حدیث علاوه بر منابع حدیثی در منابع کلامی امامیه نیز به گونهای گسترده انعکاس یافته و با آن به انتصابی بودن مقام امامت استدلال شده است[۲۳].
- در این زمینه روایت معاویة بن عمار از امام صادق(ع) دارای صراحت است آنجا که امام میفرماید امامت عهد و وصیتی است که از ناحیۀ خدای تعالی برای شخص معین واگذار شده است و امام پیشین نمیتواند آن را از امام بعدی پنهان نماید[۲۴].
- جابر جعفی در این باره گوید: به امام باقر(ع) گفتم: گروهی میگویند: خداوند امامت را در فرزندان امام حسن و امام حسین(ع) قرار داده است. امام فرمود: به خدا سوگند دروغ میگویند! آیا نشنیدهاند که خداوند میفرماید: ﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ﴾[۲۵]. پس آیا امامت را جز در فرزندان حسین قرار داده است؟ آنگاه در ادامه فرمود: ای جابر همانا ائمه کسانی هستند که پیامبر(ص) به (امامت) آنها خبر داده است. چنانکه آن حضرت فرمود: هنگامی که به سفر معراج رفتم؛ دیدم که نامهای آنها در ساق عرش با نور نوشته شده است و تعداد آنها دوازده نفرند...[۲۶]. شیخ صدوق در معانی الاخبار و مجلسی در بحار از پیامبر(ص) نقل نمودهاند که آن حضرت فرمود: امام بدان جهت امام نامیده شده است که مقتدای مردم باشد و از جانب خدای متعال منصوب شده و فرمانبرداریش بر بندگان، واجب است[۲۷].
- همچنین سعد بن عبدالله قمی گوید: همراه احمد بن اسحاق در سامرا به محضر امام عسکری(ع) رسیدیم. خواستم از آن حضرت درباره مسائلی سؤال نمایم. آن حضرت به طفلی که در دامنش قرار داشت، اشاره نمود و فرمود: آنها را از نور دیدهام سؤال نما. من چندین سوال از مولایم حضرت حجت پرسیدم و از جمله گفتم: «مولای من! بفرمایید چه چیزی مردم را از انتخاب امام برای خود ممنوع ساخته است؟ فرمود: گزینش امام مصلح یا فاسد؟ گفتم امامی مصلح. فرمود: آیا امکان دارد منتخب اینان بر مفسد قرار گیرد؛ زیرا هیچکس از درون دیگری مطلع نیست که صالح است یا فاسد؟ گفتم آری ممکن است. فرمود: علت همین میباشد، آیا برایت علت دیگری بیاورم تا عقلت آن را بپذیرد؟ گفتم: آری. فرمود: بگو ببینم، پیامبران الهی که خداوند ایشان را برگزیده و بر آنان کتاب نازل ساخته و با وحی و عصمت تأییدشان فرموده است تا پیشوایان امتها باشند، چگونه افرادی هستند؟ آیا افرادی همچون موسی(ع) و عیسی(ع) که خود پیشوایان امت هستند با وفور عقل و کمال علمی که دارند آیا ممکن است منافق را به جای مؤمن انتخاب کنند؟ گفتم: نه ممکن نیست. فرمود: این موسی کلیم الله است که با تمام عقل، علم و نزول وحی بر او از اعیان قوم خود و بزرگان سپاهش برای میقات پروردگارش، هفتاد مرد را برگزید به گونهای که هیچ تردیدی در ایمان و اخلاص اینان نداشت، اما موسی(ع) منافقان را برگزید»[۲۸].[۲۹]
مفاهیم موجود در روایات دال بر نصب امام
از روایات ضرورت منصوب بودن امام و جانشین رسول خدا(ص) استفاده میشود:
نخست: عصمت و نصب
در سخنان امامان(ع) جایگاه و منصب والای امامت و اوصاف و شرائط امام را دلیل بر این دانستهاند که امام باید منصوب از سوی خداوند باشد. امام رضا(ع) در تلازم بین عصمت و نصب میفرماید: «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ يَخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِكَ لِيَكُونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ ﴿ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾[۳۰]، فَهَلْ يَقْدِرُونَ عَلَى مِثْلِ هَذَا فَيَخْتَارُونَهُ أَوْ يَكُونُ مُخْتَارُهُمْ بِهَذِهِ الصِّفَةِ فَيُقَدِّمُونَهُ»[۳۱].[۳۲]
دوم: شأن هدایت و نصب
نصب الهی یعنی اعطای هر صفت و ویژگی که در امر هدایت لازم است و مأموریت زعامت و رهبری امت اسلامی به صاحب و واجد آن صفات است. در فرهنگ قرآنی از این اعطا به جعل تعبیر میشود که موهبتی است خدادادی و بر اساس علم و حکمت بالغه الهی به انسانهای برگزیده عطا میشود.
قرآن کریم میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ﴾[۳۳] و در جای دیگر میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾[۳۴]. کلمه ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۳۵] هم میتواند به معنی یدعون الناس الی امرنا باشد که یهدون متضمن معنی یدعون باشد و هم باء به معنی سببیت یعنی به سبب امرنا. یعنی: آنها را امام قرار دادیم تا مردم را به احکام و اوامر و نواهی ما دعوت کنند و منصب امامت را به آنها دادیم و بر اساس این جایگاه است که مسؤولیت دارند مردم را هدایت کنند و اقدام آنان در پیشوایی و رهبری خودسرانه نیست بلکه به واسطه اذن و جعل الهی است. هر دو احتمال و هر دو معنی با هم از آیه استظهار است، همانگونه که مفسران و شارحان حدیث هم این گونه برداشت کردهاند.
در سخن مفسران سنی و شیعه هم موضوع نصب و جعل الهی و اذن در امر امامت و هدایت الهی آمده است: طبری یکی از قدیمیترین مفسران سنی در تفسیر جامع البیان ذیل آیه ۷۳ سوره انبیاء میگوید: عن قتاده قوله: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۳۶] جعلهم الله ائمه يقتدي الى الله بهم في امرالله و قوله ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ يقول: يهدون الناس بامرالله اياهم بذلك و يدعونهم الى الله والى عبادته[۳۷]. و ذیل آیه ۲۴ سوره سجده میگوید: عن قتاده: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۳۸] قال: رؤساء في الخير و قوله: ﴿يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾ يقول الله تعالى ذكره: يهدون اتباعهم و اهل القبول منهم باذننا لهم بذلك و تقويتنا اياهم عليه[۳۹]. باید توجه داشت که غالب مفسران اهل سنت و مفسران شیعه نیز همین تفسیر از آیه را پذیرفتهاند[۴۰].
امام صادق(ع) در تبیین ویژگی مهم امام که هدایت است به این دو آیه که جعل نصب الهی را نسبت به امام هدایت، در مقابل امام گمراهی و ضلالت، میدهد، تمسک نموده و میفرمایند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِمَامَانِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۴۱] لَا بِأَمْرِ النَّاسِ يُقَدِّمُونَ أَمْرَ اللَّهِ قَبْلَ أَمْرِهِمْ وَ حُكْمَ اللَّهِ قَبْلَ حُكْمِهِمْ قَالَ ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۴۲] يُقَدِّمُونَ أَمْرَهُمْ قَبْلَ أَمْرِ اللَّهِ وَ حُكْمَهُمْ قَبْلَ حُكْمِ اللَّهِ وَ يَأْخُذُونَ بِأَهْوَائِهِمْ خِلَافَ مَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[۴۳].
توجه به این نکته لازم است که جعل الهی نسبت به پیشوایان کفر و گمراهی به این معنی است که خداوند بر اساس حکمت، تکوینا مانع آنان نشده است (یعنی عدم المنع تکوینا). مجلسی در شرح حدیث میگوید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً﴾ أي يقتدي بهم في أقوالهم و أفعالهم يهدون الخلق إلى طريق الجنه بأمرنا "لا بأمر الناس" تفسير لقوله تعالى ﴿بِأَمْرِنَا﴾ أي ليس هدايتهم للناس و إمامتهم بنصب الناس و أمرهم بل هم منصوبون لذلك من قبل الله تعالى، و مأمورون بأمره[۴۴]. مازندرانی ذیل روایت طلحة بن زید مینویسد: أي و جعلناهم أئمّة للخلائق يهدونهم إلى الحقّ بأمرنا لهم بذلك و هو صريح في أنّ تعيين الامام من قبل اللّه تعالى غير مفوّض إلى اختيار العباد[۴۵].[۴۶]
سوم: جایگاه امامت و نصب
با توجه به جایگاه و حقیقت مقام و منصب امامت و شئون و مسؤولیتها و صفاتی نظیر علم خدادادی و مصونیت از هرگناه و خطا و عیبی و اینکه هر آنچه در هدایت لازم است باید به امام اعطا شود، قطعاً چنین امام و هادی الهی لازم است منصوب از جانب خداوند تعالی باشد. ما نمیتوانیم یک فرد معمولی را ـ هرچند فی الجمله از دیگران برتر باشد ـ امام و هادی خود قرار دهیم بلکه پیشوای امت و رهبر جامعه اسلامی به عنوان خلیفه رسول الله با ویژگیهای فرابشری را فقط باید خداوند نصب کند.
توجه به مقام و منصب امامت مستلزم نصب الهی است و این ملازمه را امام رضا(ع) تبیین کردهاند: «هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ».
امام رضا(ع) در موهوبی بودن و اکتسابی نبودن جایگاه و منصب امامت به وضوح و روشنی بیان میفرماید: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفِعْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ»[۴۷].[۴۸]
چهارم: خلافت الهی و نصب
در تعداد زیادی از روایات، اهل بیت(ع)، خود یا دیگر امامان معصوم را خلیفهالله و جانشین خداوند خواندهاند که به نظر میرسد بتوان از کاربرد این مفهوم در کلام ایشان، اعتقاد آنها را نسبت به نصب الهی امامان معصوم دریافت. مفهوم خلیفه، در لغت به معنای کسی است که به جای کسی و پس از کسی میآید تا قائم مقام او بوده[۴۹] در نتیجه، متصدی کارهای او شود.
البته لازم به ذکر است که امر خلافت و جانشینی در میان انسانها همراه با تأخر زمانی است. خلیفه کسی است که پس از فردِ اول میآید و وظایف و اختیارات او را به عهده میگیرد؛ اما این تأخر که در معنای «خلیفه” نهفته است، درباره خلیفهالله به چه معنایی است؟ روشن است که تأخر زمانی، درباره جانشینی از خدا که ذاتی سرمدی است، معنا ندارد، بلکه در اینجا تأخر به لحاظ کیفی مورد نظر است که عالیترین مقامات روحانی را در بر میگیرد[۵۰].
توضیح مطلب این است که خلیفه و نائب باید از نظر اوصاف علمی و رفتاری همانند مستخلفعنه یا شبیه و متناسب با وی باشد تا بتواند وظایف او را انجام دهد. مثلاً خلیفه عالِم، باید عالِم، خلیفه فرمانده نظامی باید نظامی و آگاه به مسائل جنگ و خلیفه یک مدیر باید توانا در امر مدیریت باشد. هرچند درباره انسانها و امور دنیوی ممکن است خلیفه، از جهت کیفی مثل و حتی برتر از فرد اول باشد؛ اما از آنجا که همانند یا برتر از خدا قابل تصور نیست، خلیفهالله کسی خواهد بود که بعد از الله، برترین است. این معنای تأخر در مفهوم «خلیفهالله” است. جانشین خدا کسی است که شبیهترین انسانها به باریتعالی باشد. او باید دستِکم به همه نیازهای مردم، عالم و در انجام همه کارهای خیر عامل بوده، از همه زشتیها دور باشد، و روشن است که تشخیص و انتخاب چنین فردی تنها به دست خداوند میسر است. کاربرد قرآنی این واژه هم نشاندهنده الهی بودن و عظمت جایگاه خلیفهاللهی است. در آیات قرآن، خلیفه خدا تنها درباره پیامبران الهی به کار رفته است: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً...﴾[۵۱].
به استناد سخن برخی مفسران، در این آیه، منظور از خلیفه خدا نمیتواند نوع انسانها باشد؛ بلکه آن کسی را که خدا (مطابق این آیه) خلیفه خود قرار داد، حضرت آدم(ع) بوده است. این سخن با آیهای دیگر که باریتعالی حضرت داود(ع) را خلیفه خود خوانده است، تأیید میشود: ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ...﴾[۵۲].
اگر منظور از خلیفهالله در آیه اول، نوع بشر باشد، اختصاصش به حضرت داود(ع) که یکی از مصادیق بشر است، بیمعنا خواهد بود.
برخی روایات نیز به گونهای سخن گفتهاند که گویا مقام خلیفهاللهی با نصب و گزینش خداوند ملازمت داشته، کسی حق اعتراض به آن را ندارد. از امام صادق(ع) چنین نقل شده است که: «امامت، خلافت خداوند است و کسی حق ندارد بگوید چرا خداوند، آن را در نسل امام حسین(ع) نه امام حسن(ع) قرار داد؛ زیرا خداوند در کارهای خود حکیم است”[۵۳]. در این روایت، امام صادق(ع) به مسئله نصب و جعل الهی در مورد منصب خلیفةاللهی تصریح کردهاند و با توجه به خلافتِ الهی بودن مقام امامت، لزوم تعیین الهی امام را امری روشن و غیر قابل تردید دانسته، سخن خود را به مرحله بعد از آن و دلیل امامت الهی نسل امام حسین(ع) معطوف کردهاند؛ یعنی لازمه خلافت الهی، نصب الهی است.
بنابراین با توجه به کاربرد قرآنی و روایی واژه «خلیفه خدا” میتوان خلیفه خدا را فرد منصوب از سوی خدا دانست. به علاوه، از آنجا که خلیفه خدا در حقیقت، متصدی کارهای خداوند است، این خداوند است که جانشین خود را تعیین میکند و اساساً اینکه مردم بخواهند برای خداوند متعال جانشین و نماینده انتخاب کنند، امری بیمعنا خواهد بود.
برای پاسخ به این سؤال که «خلیفةالله” در روایات، کدام شأن از شئون امامت را در بر میگیرد، در کلام خود ائمه پاسخ روشن و قابل استنادی یافت نشد. البته با توجه به کاربرد قرآنی «خلیفه” که به پیامبران اطلاق شده است، همچنین معنای لغوی «خلیفهالله” که متصدی کار خداست، شاید بتوان از این واژه، شأن مرجعیت دینی را دریافت.
میتوان با مراجعه به منابع تاریخی، نکات مفیدی را در این موضوع دریافت. از بررسی منابع به دست میآید که بعد از رحلت رسول خدا(ص)، مردم، حاکمان و خلفای زمان خود را «خلیفةالله” مینامیدند[۵۴]. هر چند برخی خلفا این عنوان را برای خود نمیپسندیدند و خود را خلیفه رسولالله(ص) معرفی میکردند[۵۵]. به هر حال، مراد آنها از این عناوین، مرجعیت و امامت دینی آنها نبود، بلکه آنان از این عنوان، تنها جانشینی خلفا در حاکمیت و رهبری جامعه اسلامی را در نظر داشتند؛ چراکه افرادی مانند خلیفه دوم[۵۶] و سوم و حاکمان اموی و عباسی که از جهت علمی در مقابل اهل بیت(ع) و دیگر دانشمندان دینی ادعایی نداشتند نیز خلیفه خدا یا خلیفة رسولالله(ص) خوانده میشدند. بنابراین در اصطلاحِ مسلمانان، «خلیفةالله” عنوانی بود که آنان پس از رحلت نبی اکرم(ص) به حاکمان و رهبران سیاسی جامعه اسلامی میدادند.
در مجموع میتوان گفت در کاربرد روایی، مصداق «خلیفةالله” و امامان منصوب از سوی خدا هستند و بر شأن حاکمیت و امامت سیاسی و همچنین مرجعیت دینی آنها دلالت دارد[۵۷].
پنجم: حجت الهی بودن و نصب
از مباحث قابل تأمل این است که اگر در روایتی، امام، حجت خدا خوانده شده باشد، آیا میتوان آن را به معنای الهی بودن امام دانست و یا اینکه حجت خدا بودن، اعم از نصب الهی یا مردمی بودن انتخاب امام است؟ اگر لازمه حجت خدا بودن امام، الهی بودن امامت ایشان است، این امامت الهی زیر مجموعه کدام یک از اقسام امامت «دینی و سیاسی” قرار میگیرد؟
برای پاسخ میتوان از معنای لغوی این واژه و کاربرد آن در روایات بهره گرفت. «الحجّة” در لغت به معنای برهان[۵۸] و دلیل پیروزی بر دشمن هنگام دشمنی[۵۹] است؛ پس حجت خدا به معنای دلیل و برهان الهی است. با توجه به این معنا، اگر امام، حجت خدا باشد، میتوان گفت او دلیل خدا برای ساکت کردن منکران و خطاکاران است؛ یعنی با وجود امام، برای مردم در نافرمانی از دستور خداوند عذر و بهانهای باقی نمیماند. این مطلب در روایات نیز تأیید شده است. امام صادق(ع) فرمود: «حجت خدا بر مردم استوار نمیشود؛ مگر به وجود امامی که [در نظر مردم] شناخته شود”[۶۰]. بنابراین کاربرد این واژه درباره امام، بر جایگاه عظیم ایشان دلالت میکند؛ چنان که در روایات آمده است، حجت خدا باید معصوم باشد؛ زیرا با توجه به احتجاج خداوند به ایشان، وی هدایتگر مردم است و هدایتگر مردم نیز نمیتواند خود دچار خطا و عصیان گردد: او (امام) معصوم است و مشمول کمک و تأیید الهی است، از خطا و لغزش ایمن است، خدا او را به این صفات اختصاص داده تا حجت وی بر بندگان و گواه او بر مخلوقاتش باشد ﴿ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ﴾ [۶۱]. آیا مردم قادرند چنین امامی را انتخاب کنند؟[۶۲].
به علاوه، روایات متعددی وجود دارد که از اختصاص علوم ویژه به حجت خدا حکایت دارد[۶۳]. روشن است که تشخیص چنین انسانی که معصوم است و دارنده کمالات و علوم خاصی است، تنها در توان خداوند است. این امر، ما را به الهی بودن حجت خدا میرساند. علاوه بر اینکه امام سجاد(ع) حجت الهی را کسی معرفی کرده که در ارتباط مستقیم با خداست[۶۴].
بخش دیگری از کلام اهل بیت(ع) نیز حاکی از الهی بودن حجت خداوند است. از امام علی(ع) چنین نقل شده است: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ»[۶۵].
اخبار متعددی با مضمون فوق، در کتابهای روایی وجود دارند. چنین روایاتی نشاندهنده نصب الهی حجت هستند؛ چراکه ممکن است مردم در انتخاب امام خود به توافق نرسند که ـ بر فرض مردمی بودن انتخاب حجت ـ در آن صورت، حجتی نخواهد بود و این امر با کلام اهل بیت(ع) راجع به خالی نشدن زمین از وجود حجت در تعارض میباشد. همچنین در سخنان امام سجاد(ع) آمده است: «لَمْ تخلو [تَخْلُ] الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ فِيهَا ظَاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غَائِبٌ مَسْتُورٌ»[۶۶]. این حدیث میگوید ممکن است حجت الهی غایب و پوشیده باشد؛ در حالی که غیبت آن حجت الهی که منتخب مردم است، معنا ندارد. بدیهی است کسی که مردم او را به عنوان امام انتخاب کردهاند، معلوم و مشهور است؛ اما ممکن است کسی منتخب خداوند باشد، ولی در میان مردم معلوم و مشهور نباشد.
افزون بر این مطلب، روایاتی وجود دارد که در آن اهل بیت(ع) خود را حجت الهی میدانند[۶۷]؛ در حالی که بیشتر ایشان منتخب مردم نبودند. بنابراین از استعمال این واژه در کلمات اهل بیت(ع) میتوان نصب الهی را استفاده نمود.
در پاسخ به پرسش دوم نیز میتوان گفت: خداوند میتواند با تمسک به حجت، منکران و خطاکاران را ساکت نماید و در حقیقت، وجود حجت، راه عذر و بهانه را برای نافرمانی میبندد. این سخن و دیگر شواهد از روایات[۶۸] نشان میدهند که حجت خدا بیانکننده دین خدا و طریق صحیح شناختن خوبیها از گناهان است. در روایاتی آمده است که خداوند، حجتش را از پاسخ مسائل گوناگون آگاه کرده است[۶۹] و یا اینکه حجت خدا به نیازمندیهای مردم برای شناخت راه سعادت[۷۰] که همان دین خداست، عالِم است.
بنابراین حجت خدا را میتوان لااقل به معنای «مرجعیت و امامت دینی” امام دانست. از این رو دلالت بر حاکمیت و رهبری سیاسی مشروط به وجود قرینه خواهد بود[۷۱].
جستارهای وابسته
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۸۴؛ سیره ابنهشام، ج۲، ص۵۵؛ سیره حلبی، ج۲، ص۳. .
- ↑ سیره ابنکثیر، ج۲، ص۱۵۹.
- ↑ سیره ابنکثیر، ج۲، ص۱۱۴.
- ↑ «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَر الْبَاقِرَ(ع)بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصٌّ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى يَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صنَصَبَ عَلِيّاً(ع)وَ عَرَّفَهُ النَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَيْنِهِ وَ كَذَلِكَ الْأَئِمَّةُ(ع)يَنْصِبُ الْأَوَّلُ الثَّانِي»؛ معانی الاخبار، ص۱۰۲؛ إثبات الهداة، ج، ص۳۴۵.
- ↑ امامت، ج۱، ص۴۷.
- ↑ «الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً»؛ معانی الأخبار، ص۱۳۲.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم»... سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ «وَ أَنْزَلَ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَ هِيَ آخِرُ عُمُرِهِ صالْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً وَ أَمْرُ الْإِمَامَةِ مِنْ تَمَامِ الدِّينِ وَ لَمْ يَمْضِ صحَتَّى بَيَّنَ لِأُمَّتِهِ مَعَالِمَ دِينِهِمْ وَ أَوْضَحَ لَهُمْ سَبِيلَهُمْ وَ تَرَكَهُمْ عَلَى قَصْدِ سَبِيلِ الْحَقِّ وَ أَقَامَ لَهُمْ عَلِيّاً(ع)عَلَماً وَ إِمَاماً وَ مَا تَرَكَ لَهُمْ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْأُمَّةُ إِلَّا بَيَّنَهُ فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُكْمِلْ دِينَهُ فَقَدْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ كَافِرٌ بِهِ هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُم»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ الإنصاف فی النص علی الأئمة(ع)، ص۲۶.
- ↑ ر.ک: کافی، ج۱، ص۲۸۶-۳۲۹.
- ↑ اثبات الهدایة، ج۲، ص۳۲۲- ۳۲۳.
- ↑ «دَخَلْتُ أَنَا وَ أَخِي عَلَى جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صفَأَجْلَسَنِي عَلَى فَخِذِهِ وَ أَجْلَسَ أَخِيَ الْحَسَنَ عَلَى فَخِذِهِ الْأُخْرَى ثُمَّ قَبَّلَنَا وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتُمَا مِنْ إِمَامَيْنِ صَالِحَيْنِ «1» اخْتَارَكُمَا اللَّهُ مِنِّي وَ مِنْ أَبِيكُمَا وَ أُمِّكُمَا وَ اخْتَارَ مِنْ صُلْبِكَ يَا حُسَيْنُ تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ كُلُّكُمْ فِي الْفَضْلِ وَ الْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى سَوَاءٌ»؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۶۹؛ إعلام الوری، ص۴۰۴.
- ↑ «فَلَمَّا مَضَى عَلِيٌّ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ عَلِيٌّ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِك...»؛ الکافی، ج۱، ص۲۸۷.
- ↑ «اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ أُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وَ أَنْبِيَاءَكَ وَ رُسُلَكَ وَ جَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّي وَ الْإِسْلَامَ دِينِي وَ مُحَمَّداً نَبِيِّي وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ- وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ- وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرأ»؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ ر.ک: الکافی، ج۱، ص۳۲۹-۲۹۲.
- ↑ البدایة والنهایة، ج۷، ص۳۳۸.
- ↑ ینایع المودة، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ ینایع المودة، ج۳، ص۲۸۴.
- ↑ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۶۵.
- ↑ البدایة والنهایة، ج۳، ص۲۴۸؛ البدء و التاریخ، ج۲، ص۱۸۱؛ البلدان، ص۲۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۳۹۹؛ سبل الهدی، ج۱۰، ص۱۷۱.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص۲۱-۲۵.
- ↑ «هَلْ تَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزُ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ»، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۷؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴٣٣؛ بحار الانوار، ج٢۵، ص١٢١؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۱۰۷.
- ↑ کمال الدین، ج۲، ص۶٧۶؛ فیض کاشانی الشافی، ص۲۷۵؛ الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۹۰؛ غایة المرام، ج۳، ص۱۲۸.
- ↑ «إِنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ لِرَجُلٍ مُسَمًّى لَيْسَ لِلْإِمَامِ أَنْ يَزْوِيَهَا عَمَّنْ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ»؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۴٧٢؛ الکافی، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ «و همین را سخنی پاینده در میان فرزندان (آینده) خویش قرار داد باشد که آنان (بدان) بازگردند» سوره زخرف، آیه ۲۸.
- ↑ «إِنَّ قَوْماً يَقُولُونَ إِنَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى جَعَلَ الْإِمَامَةَ فِي عَقِبِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ قَالَ كَذَبُوا وَ اللَّهِ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ يَقُولُ وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ فَهَلْ جَعَلَهَا إِلَّا فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ ثُمَّ قَالَ يَا جَابِرُ إِنَّ الْأَئِمَّةَ هُمُ الَّذِينَ نَصَّ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِالْإِمَامَةِ وَ هُمُ الْأَئِمَّةُ الَّذِينَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ بِالنُّورِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً مِنْهُمْ»؛ کفایة الأثر، ص٢۴٧.
- ↑ «سُمِّيَ الْإِمَامُ إِمَاماً لِأَنَّهُ قُدْوَةٌ لِلنَّاسِ مَنْصُوبٌ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَى الْعِبَادِ»؛ معانی الاخبار، ص۶۴؛ بحار الانوار، ج٢۵، ص١٠۴.
- ↑ «فَأَخْبِرْنِي يَا مَوْلَايَ، عَنِ الْعِلَّةِ الَّتِي تَمْنَعُ الْقَوْمَ مِنِ اخْتِيَارِ إِمَامٍ لِأَنْفُسِهِمْ. قَالَ: مُصْلِحٍ، أَوْ مُفْسِدٍ؟ قُلْتُ: مُصْلِحٍ. قَالَ: هَلْ يَجُوزُ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمْ عَلَى الْفَسَادِ بَعْدَ أَنْ لَا يَعْلَمَ أَحَدٌ مَا يَخْطُرُ بِبَالِ غَيْرِهِ مِنْ صَلَاحٍ أَوْ فَسَادٍ؟ قُلْتُ: بَلَى. قَالَ: فَهِيَ الْعِلَّةُ أُورِدُهَا لَكَ بِبُرْهَانٍ يَنْقَادُ لَهُ عَقْلُكَ: أَخْبِرْنِي عَنِ الرُّسُلِ الَّذِينَ اصْطَفَاهُمُ اللَّهُ (تَعَالَى)، وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِمْ عِلْمَهُ، وَ أَيَّدَهُمْ بِالْوَحْيِ وَ الْعِصْمَةِ، إِذْ هُمْ أَعْلَامُ الْأُمَمِ، وَ أَهْدَى إِلَى الِاخْتِيَارِ مِنْهُمْ، مِثْلَ مُوسَى وَ عِيسَى(ع)، هَلْ يَجُوزُ مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِمَا، وَ كَمَالِ عِلْمِهِمَا، إِذَا هُمَا بِالاخْتِيَارِ أَنْ تَقَعَ خِيَرَتُهُمَا عَلَى الْمُنَافِقِ، وَ هُمَا يَظُنَّانِ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ؟ قُلْتُ: لَا. قَالَ(ع): فَهَذَا مُوسَى كَلِيمُ اللَّهِ، مَعَ وُفُورِ عَقْلِهِ، وَ كَمَالِ عِلْمِهِ، اخْتَارَ مِنْ أَعْيَانِ قَوْمِهِ وَ وُجُوهِ عَسْكَرِهِ لِمِيقَاتِ رَبِّهِ سَبْعِينَ رَجُلًا، مِمَّنْ لَمْ يَشُكَّ فِي إِيمَانِهِمْ وَ إِخْلَاصِهِمْ، فَوَقَعَتْ خِيَرَتُهُ عَلَى الْمُنَافِقِينَ»، دلائل الامامه طبری، ص۲۷۹؛ الاحتجاج، ج۲، ص۴۶۴؛ بحار الانوار، ج۲۳، ص۶٨؛ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۱۰۷.
- ↑ مظفری، محمد حیدر، امامت در بیان حضرت فاطمه، ص۷۳.
- ↑ «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره حدید، آیه ۲۱.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص۲۱۶ باب ۲۰ ما جاء عن الرضا(ع) فی وصف الإمامة و الإمام و ذکر فضل الإمام و رتبته.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص۱۲۵-۱۲۹.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۱۷، ص۶۴.
- ↑ «برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ جامع البیان عن تفسیر آی القرآن، ج ۲۱، ص۱۳۶.
- ↑ ر.ک: تفسیر رازی، ج ۲۲، ص۱۹۱؛ قرطبی (م ۶۷۱) تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص۳۰۵؛ شیخ طوسی (م ۴۶۰) در تبیان: تفسیر تبیان، ج ۸۸، ص۳۰۷، طبرسی در مجمع البیان، ج ۸، ص۱۱۱.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ کافی، ج ۱، ص، ۲۱۶.
- ↑ مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۲، ص۴۴۳.
- ↑ شرح اصول کافی، ج ۵، ص۲۰۱؛ مفاهیم القرآن مفاهیم القرآن، ج ۵، ص۴۰۵.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص۱۲۵-۱۲۹.
- ↑ عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۱، ص۲۱۹.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص۱۲۵-۱۲۹.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۴، ص۲۶۷؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۹، ص۸۹.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۱۰-۱۱۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: میخواهم جانشینی در زمین بگمارم،»... سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ «ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کردهایم پس میان مردم به درستی داوری کن»... سوره ص، آیه ۲۶.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۱۲۷؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الخصال، ج۱، ص۳۰۵؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۲، ص۳۵۹.
- ↑ ر.ک: احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۱۰؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۲، ص۹۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ج۴، ص۲۰۹؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱، ص۳۸.
- ↑ ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۳۷؛ ابن ابیشیبه الکوفی، المصنف، ج۸، ص۵۷۲؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۲؛ سیدعلی بن موسی ابن طاووس، الطرائف، ج۲، ص۴۰۴.
- ↑ چنانکه خلیفه دوم در خطبهای چنین گفته است: «ای مردم! هر کس میخواهد درباره قرآن چیزی بپرسد، برود پیش «ابی بن کعب» و کسی که میخواهد از فرائض و احکام مربوط به ارث چیزی بپرسد، برود پیش «زید بن ثابت» و کسی که میخواهد از حلال و حرام چیزی بپرسد، برود پیش «معاذ بن جبل»، (حاکم نیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۲۷۱).
- ↑ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۵۵.
- ↑ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۲، ص۲۲۸؛ مبارک بن محمد بن اثیر جزری، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۳۴۱؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۱۲۱.
- ↑ خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۳، ص۱۰؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسانالعرب، ج۲، ص۲۲۸.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۷.
- ↑ «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۳؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۲، ص۶۸۱؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۲۲.
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷، ۲۵۸ و ۵۰۹؛ روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.
- ↑ «لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ حُجَّتِهِ حِجَابٌ فَلَا لِلَّهِ دُونَ حُجَّتِهِ سِتْرٌ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، معانی الاخبار، ص۳۵).
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸؛ ر.ک: محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۲۲۱؛ ابو الفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۷۴.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، امالی، ص۱۸۶؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمالالدین، ج۱، ص۲۰۷؛ احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۳۱۷؛ همچنین ر.ک: همان، ص۲۴۴، ۲۸۹، ۲۹۲ و ۲۹۴ و ج۲، ص۶۵۶-۶۵۷؛ محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، أمالی، ص۲۵۰؛ محمد بن حسن طوسی، الغیبة، ص۳۲۱؛ ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۷۴؛ حسن بن یوسف حلی، کشف الیقین، ص۷۴ و ۱۸۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۸ و ۲۴۳.
- ↑ بخشی از روایات، حجت را «بیان کننده دین» خواندهاند، مانند: «مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ الْحُجَّةُ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ...» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۸).
- ↑ ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۲۷.
- ↑ بنابر روایاتی، نشناختن حجت خدا گمراهی را در پی خواهد داشت (ر.ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۳۷)؛ از آنجا که حجت خدا باید پاسخگوی مردم مختلف باشد، در روایاتی آمده است که حجت خدا به زبانهای اقوام مختلف، عالِم و از نیازهای آنها آگاه است (ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۲۸؛ محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص۱۲۳). روایات در این موضوع فراوان است که در مباحث روایی خواهد آمد.
- ↑ حسینی، سید احمد، نظریه نصب الهی امام معصوم در تاریخ تفکر امامیه، ص۵۱.