ضرورت امامت در حدیث: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'امامی' به 'امامی') |
|||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
====بخش دوم==== | ====بخش دوم==== | ||
* نمونهٔ بخش دوم از این دسته [[روایات]] که بر [[ضرورت]] [[تکوینی]] طبیعی وجود پیروانی برای [[امام]] و [[حاکم]] [[الهی]] که از [[دستور]] او [[تبعیت]] نموده و او را به عنوان [[حاکم]] و آمر و ناهی از سوی [[خدا]] [[اطاعت]] کنند نیز در ذیل میآید<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>: | * نمونهٔ بخش دوم از این دسته [[روایات]] که بر [[ضرورت]] [[تکوینی]] طبیعی وجود پیروانی برای [[امام]] و [[حاکم]] [[الهی]] که از [[دستور]] او [[تبعیت]] نموده و او را به عنوان [[حاکم]] و آمر و ناهی از سوی [[خدا]] [[اطاعت]] کنند نیز در ذیل میآید<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>: | ||
#[[کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند که در ضمن روایتی فرمود: "همانا برای هر چیزی | #[[کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند که در ضمن روایتی فرمود: "همانا برای هر چیزی امامی وجود دارد، و [[امام]] زمینها زمینی است که [[شیعیان]] در آن سکونت دارند، به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر جمع شما در [[زمین]] نمیبود، هیچگاه گیاهی در این [[زمین]] به چشم نمیدیدی، به [[خدا]] [[سوگند]] اگر نبود جمع شما روی [[زمین]] [[خداوند]] نعمتش را بر [[مخالفان]] شما فرو نمیفرستاد، و هرگز [[خوشی]] و نعمتی نصیب آنها نمیشد"<ref>{{متن حدیث|أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِ شَيْءٍ إِمَاماً وَ إِمَامُ الْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْكُنُهَا الشِّيعَةُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا رَأَيْتَ بِعَيْنٍ عُشْباً أَبَداً وَ اللَّهِ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ خِلَافِكُمْ وَ لَا أَصَابُوا الطَّيِّبَات"}}؛ اصول کافی، ج۸، ص۲۱۲.</ref>. این [[روایت]] رویش گیاه از [[زمین]] و هر [[نعمت الهی]] را در گرو وجود کسانی روی [[زمین]] میداند که [[امام]] [[الهی]] را شناخته و از وی [[اطاعت]] کردهاند که از آنان به "[[شیعه]]" تعبیر شده است. این مضمون در [[روایات]] فراوان دیگر نیز آمده است و [[آیات قرآن]] نیز این مضمون را [[تأیید]] میکنند؛ نظیر: {{متن قرآن|وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ}}<ref> و اگر اهل کتاب ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند از گناهان آنان در میگذشتیم و آنان را به بوستانهای پرنعمت در میآوردیم.و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا میداشتند از نعمتهای آسمانی و زمینی برخوردار میشدند؛ برخی از ایشان امتی میانهرو هستند و بسیاری از آنان آنچه انجام میدهند زشت است؛ سوره مائده، آیه: ۶۵- ۶۶.</ref>. به ضمیمهٔ آیهای دیگر: {{متن قرآن|إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref> ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (توراتشناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری میکردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه:۴۴.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#[[کشی]] در [[رجال]] به سندش از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] میکند: "فرمود: [[زمین]] را هفت تن پُر کردهاند که به سبب آنان روزی به شما رسد، و به سبب آنان [[یاری]] میشوید، و به سبب آنان [[آسمان]] بر شما میبارد. از میان آنان:[[سلمان فارسی]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عمار]] و [[حذیفه]]"رحمة [[الله]] علیهم" و [[امام علی]]{{ع}} میفرمود: و من [[امام]] آنان میباشم"<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ {{ع}}، قَالَ: ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ، وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ الْفَارِسِی وَالْمِقْدَادُ وَأَبُو ذَرٍّ وَعَمَّارٌ وَ حُذَیفَةُ "رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِمْ"وَ كَانَ عَلِی{{ع}} یقُولُ: وَ أَنَا إِمَامُهُمْ}}؛ رجال کشی، ص۶.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #[[کشی]] در [[رجال]] به سندش از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] میکند: "فرمود: [[زمین]] را هفت تن پُر کردهاند که به سبب آنان روزی به شما رسد، و به سبب آنان [[یاری]] میشوید، و به سبب آنان [[آسمان]] بر شما میبارد. از میان آنان:[[سلمان فارسی]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[عمار]] و [[حذیفه]]"رحمة [[الله]] علیهم" و [[امام علی]]{{ع}} میفرمود: و من [[امام]] آنان میباشم"<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ {{ع}}، قَالَ: ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ، وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ الْفَارِسِی وَالْمِقْدَادُ وَأَبُو ذَرٍّ وَعَمَّارٌ وَ حُذَیفَةُ "رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِمْ"وَ كَانَ عَلِی{{ع}} یقُولُ: وَ أَنَا إِمَامُهُمْ}}؛ رجال کشی، ص۶.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#همچنین [[کشی]] در [[رجال]] به سندش از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند که دربارهٔ چند تن از [[اصحاب]] پدرش و نیز خودش فرمود: "پدرم آنان را امانتداران [[حلال و حرام]] [[خدا]] برگزید، و آنان [[گنجینه دانش]] او بودند، آنان نزد من نیز این چنیناند. آنان رازداران من میباشند [[یاران]] [[راستین]] پدرم میباشند؛ اگر [[خداوند]] بخواهد بر [[مردم]] [[زمین]] بلایی نازل کند به سبب اینان آن [[بلا]] را دفع میکند، اینان [[ستارگان]] [[شیعیان]] مناند زندگان و مردگانشان، یاد پدرم را زنده نگه میدارند، به سبب آنان [[خداوند]] هر بدعتی را برکنار میکند، اینان آنچه را [[باطل]] مسلکان به [[دین]] میآویزند، و آنچه افراطگرایان توجیه و [[تأویل]] میکنند، از [[دین]] میپالایند و میشویند. سپس [[حضرت]] {{ع}} گریست. گفتم: اینان چه کسانی میباشند؟ فرمود: آنانکه [[صلوات]] و [[رحمت خدا]] در [[زندگی]] و پس از [[مرگ]] بر آنان [[باد]]، [[بُرید عِجلی]]، و [[زرارة]]، و [[ابو بصیر]]، و [[محمد بن مسلم]]... ."<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَبِي {{ع}} ائْتَمَنَهُمْ عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ كَانُوا عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ هُمْ عِنْدِي مُسْتَوْدَعُ سِرِّي وَ أَصْحَابُ أَبِي حَقّاً إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ سُوءاً صَرَفَ بِهِمْ عَنْهُمُ السُّوءَ هُمْ نُجُومُ شِيعَتِي أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً (هُمُ الَّذِينَ أَحْيَوْا) ذِكْرَ أَبِي {{ع}} بِهِمْ يَكْشِفُ اللَّهُ كُلَّ بِدْعَةٍ يَنْفُونَ عَنْ هَذَا الدِّينِ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْغَالِينَ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ مَنْ هُمْ فَقَالَ مَنْ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ (وَ عَلَيْهِمْ رَحْمَتُهُ) أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً بُرَيْدٌ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ"}}؛ رجال کشی، ص۱۳۷.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #همچنین [[کشی]] در [[رجال]] به سندش از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند که دربارهٔ چند تن از [[اصحاب]] پدرش و نیز خودش فرمود: "پدرم آنان را امانتداران [[حلال و حرام]] [[خدا]] برگزید، و آنان [[گنجینه دانش]] او بودند، آنان نزد من نیز این چنیناند. آنان رازداران من میباشند [[یاران]] [[راستین]] پدرم میباشند؛ اگر [[خداوند]] بخواهد بر [[مردم]] [[زمین]] بلایی نازل کند به سبب اینان آن [[بلا]] را دفع میکند، اینان [[ستارگان]] [[شیعیان]] مناند زندگان و مردگانشان، یاد پدرم را زنده نگه میدارند، به سبب آنان [[خداوند]] هر بدعتی را برکنار میکند، اینان آنچه را [[باطل]] مسلکان به [[دین]] میآویزند، و آنچه افراطگرایان توجیه و [[تأویل]] میکنند، از [[دین]] میپالایند و میشویند. سپس [[حضرت]] {{ع}} گریست. گفتم: اینان چه کسانی میباشند؟ فرمود: آنانکه [[صلوات]] و [[رحمت خدا]] در [[زندگی]] و پس از [[مرگ]] بر آنان [[باد]]، [[بُرید عِجلی]]، و [[زرارة]]، و [[ابو بصیر]]، و [[محمد بن مسلم]]... ."<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَبِي {{ع}} ائْتَمَنَهُمْ عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ كَانُوا عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ هُمْ عِنْدِي مُسْتَوْدَعُ سِرِّي وَ أَصْحَابُ أَبِي حَقّاً إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ سُوءاً صَرَفَ بِهِمْ عَنْهُمُ السُّوءَ هُمْ نُجُومُ شِيعَتِي أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً (هُمُ الَّذِينَ أَحْيَوْا) ذِكْرَ أَبِي {{ع}} بِهِمْ يَكْشِفُ اللَّهُ كُلَّ بِدْعَةٍ يَنْفُونَ عَنْ هَذَا الدِّينِ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْغَالِينَ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ مَنْ هُمْ فَقَالَ مَنْ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ (وَ عَلَيْهِمْ رَحْمَتُهُ) أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً بُرَيْدٌ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ"}}؛ رجال کشی، ص۱۳۷.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
#[[حسن بن علی بن الحسین بن شعبهٔ حرّانی]] در تحف العقول از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند: "مردی بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شد [[حضرت]] خطاب به او فرمود: از چه کسانی هستی؟ گفت: از [[دوستان]] و [[اهل ولایت]] شما هستم، پس [[امام صادق]]{{ع}} به او فرمود: [[خداوند]] بندهای [[دوست]] نمیدارد مگر آنکه او را به [[ولایت]] خویش بپذیرد و کسی را به [[ولایت]] خویش نمیپذیرد مگر آنکه به [[بهشت]] وارد کند. سپس [[حضرت]] به او فرمود: از کدام [[دوستان]] ما هستی؟ آن مرد [[سکوت]] کرد، پس [[سدیر]] به [[حضرت]] گفت: [[دوستان]] شما چه مقدارند؟ [[حضرت]] فرمود: سه دستهاند: دستهای ما را در [[آشکار]] [[دوست]] دارند، لکن در [[نهان]] ما را [[دوست]] ندارند، و دستهای ما را در [[نهان]] [[دوست]] دارند، لکن در [[آشکار]] [[دوست]] ندارند، و دستهای ما را در [[آشکار]] و [[نهان]] [[دوست]] دارند، اینان آن گروه برترند که از زلال شیرین نوشیدهاند، و از [[دانش]] [[تأویل]] کتاب و سخن [[تبیین]] کنندهٔ [[حقّ]] [[ناب]] و [[معرفت]] سبب الاسباب بهرهمند شدهاند پس اینان گروه برترند تا آنجا که فرمود: به سبب اینان [[خداوند]] [[بیمار]] را شفا میبخشد، و [[تهیدست]] را [[توانگری]] میدهد، و به سبب اینان [[یاری]] میشوید، و به سبب اینان [[باران]] بر شما میبارد، و به سبب اینان به شما روزی میدهند، اینان همانهایند که در شمار کمتریناند، و نزد [[خداوند]] از نظر [[قدر]] و [[جایگاه]] برتریناند"<ref>{{متن حدیث|دَخَلَ عَلَى الصَّادِقِ {{ع}} رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّيكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ لَا يُحِبُّ اللَّهُ عَبْداً حَتَّى يَتَوَلَّاهُ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَيِّ مُحِبِّينَا أَنْتَ فَسَكَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ وَ كَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَنَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَنَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَ يُغْنِي الْعَدِيمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً ..."}}؛ تحف العقول، ص۲۴۱.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #[[حسن بن علی بن الحسین بن شعبهٔ حرّانی]] در تحف العقول از [[امام صادق]]{{ع}} [[روایت]] میکند: "مردی بر [[امام صادق]]{{ع}} وارد شد [[حضرت]] خطاب به او فرمود: از چه کسانی هستی؟ گفت: از [[دوستان]] و [[اهل ولایت]] شما هستم، پس [[امام صادق]]{{ع}} به او فرمود: [[خداوند]] بندهای [[دوست]] نمیدارد مگر آنکه او را به [[ولایت]] خویش بپذیرد و کسی را به [[ولایت]] خویش نمیپذیرد مگر آنکه به [[بهشت]] وارد کند. سپس [[حضرت]] به او فرمود: از کدام [[دوستان]] ما هستی؟ آن مرد [[سکوت]] کرد، پس [[سدیر]] به [[حضرت]] گفت: [[دوستان]] شما چه مقدارند؟ [[حضرت]] فرمود: سه دستهاند: دستهای ما را در [[آشکار]] [[دوست]] دارند، لکن در [[نهان]] ما را [[دوست]] ندارند، و دستهای ما را در [[نهان]] [[دوست]] دارند، لکن در [[آشکار]] [[دوست]] ندارند، و دستهای ما را در [[آشکار]] و [[نهان]] [[دوست]] دارند، اینان آن گروه برترند که از زلال شیرین نوشیدهاند، و از [[دانش]] [[تأویل]] کتاب و سخن [[تبیین]] کنندهٔ [[حقّ]] [[ناب]] و [[معرفت]] سبب الاسباب بهرهمند شدهاند پس اینان گروه برترند تا آنجا که فرمود: به سبب اینان [[خداوند]] [[بیمار]] را شفا میبخشد، و [[تهیدست]] را [[توانگری]] میدهد، و به سبب اینان [[یاری]] میشوید، و به سبب اینان [[باران]] بر شما میبارد، و به سبب اینان به شما روزی میدهند، اینان همانهایند که در شمار کمتریناند، و نزد [[خداوند]] از نظر [[قدر]] و [[جایگاه]] برتریناند"<ref>{{متن حدیث|دَخَلَ عَلَى الصَّادِقِ {{ع}} رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّيكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ لَا يُحِبُّ اللَّهُ عَبْداً حَتَّى يَتَوَلَّاهُ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَيِّ مُحِبِّينَا أَنْتَ فَسَكَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ وَ كَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَنَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَنَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَ يُغْنِي الْعَدِيمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً ..."}}؛ تحف العقول، ص۲۴۱.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
*[[روایات]] بدین مضمون فراوان است، در اینجا به همین مقدار اکتفا میکنیم<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | *[[روایات]] بدین مضمون فراوان است، در اینجا به همین مقدار اکتفا میکنیم<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
*از آنچه در [[روایات]] دستهٔ اول ملاحظه شد نتیجه میگیریم: بر اساس آنچه در این [[روایات]] آمده است یکی از سنّتهای [[تکوینی]] [[الهی]] این است که همواره در روی کره [[زمین]] | *از آنچه در [[روایات]] دستهٔ اول ملاحظه شد نتیجه میگیریم: بر اساس آنچه در این [[روایات]] آمده است یکی از سنّتهای [[تکوینی]] [[الهی]] این است که همواره در روی کره [[زمین]] امامی که [[حاکم]] [[عدل]] است وجود داشته باشد، و پیروانی اگرچه اندک نیز همراه او باشند که [[امر و نهی]] او را [[اطاعت]] کنند، و [[حکمرانی]] او را پذیرفته و به [[فرمان]] او عمل کنند؛ بنابراین وجود [[حکومت]] حاکمی [[معصوم]] در روی [[زمین]] هر چند در خفا و در دایرهای محدود یکی از سنّتهای تخلف ناپذیر [[الهی]] است، و به واسطهٔ وجود چنین [[حکومتی]] است که [[نظام حاکم بر هستی]] وجود جامعهٔ [[انسانی]] را روی کرهٔ [[زمین]] میپذیرد، و نیازهای او را پاسخ داده و ازاو [[پذیرایی]] نموده و اورا برخوردار از ناز و [[نعمت]] میکند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
*این مطلب با [[برهان]] [[عقل]] کاملاً سازگار است، توضیح این مطلب را ضمن چند بند [[بیان]] میکنیم<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>: | *این مطلب با [[برهان]] [[عقل]] کاملاً سازگار است، توضیح این مطلب را ضمن چند بند [[بیان]] میکنیم<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>: | ||
#[[عقل]] [[رفتار]] لغو و بیهوده و غیرحکیمانه را [[نکوهش]] میکند و صدور آن را از [[خدای متعال]] که عین کمال و [[حکمت]] است محال و ممتنع میداند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #[[عقل]] [[رفتار]] لغو و بیهوده و غیرحکیمانه را [[نکوهش]] میکند و صدور آن را از [[خدای متعال]] که عین کمال و [[حکمت]] است محال و ممتنع میداند<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
#[[مسلم بن حجاج نیشابوری]] در كتاب الجامع الصحیح به سندش از [[رسول خدا]] [[روایت]] میكند كه فرمود: "آن کس که بمیرد در حالی که برگردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #[[مسلم بن حجاج نیشابوری]] در كتاب الجامع الصحیح به سندش از [[رسول خدا]] [[روایت]] میكند كه فرمود: "آن کس که بمیرد در حالی که برگردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#[[حافظ هیثمی]] در مجمع الزوائد به سندش از [[رسول الله]]{{صل}} [[روایت]] میکند که فرمود: "کسی که بدون [[انتخاب]] [[رهبر]] و [[امام]] بمیرد به [[مرگ جاهلیت]] مرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #[[حافظ هیثمی]] در مجمع الزوائد به سندش از [[رسول الله]]{{صل}} [[روایت]] میکند که فرمود: "کسی که بدون [[انتخاب]] [[رهبر]] و [[امام]] بمیرد به [[مرگ جاهلیت]] مرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#همچنین [[حافظ هیثمی]] به سندش از [[رسول خد]]{{صل}} [[روایت]] میکند که فرمود: "کسی که بمیرد در حالی که | #همچنین [[حافظ هیثمی]] به سندش از [[رسول خد]]{{صل}} [[روایت]] میکند که فرمود: "کسی که بمیرد در حالی که امامی بر او [[امامت]] نکند به [[مرگ جاهلیت]] مرده است" <ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة}}؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۲۴.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#[[متقی هندی]] در كنزل العمال از [[رسول خدا]]{{صل}} روایت میكند كه فرمود: "کسی که بمیرد و بیعتی بر او نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"<ref>{{متن حدیث|من مات ولا بیعة علیه مات میتة جاهلیة}}؛ کنزالعمال، ح۴۶۳.</ref>. و نیز : "کسی که بمیرد در حالی که امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ کنزالعمال، ح۴۶۴.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #[[متقی هندی]] در كنزل العمال از [[رسول خدا]]{{صل}} روایت میكند كه فرمود: "کسی که بمیرد و بیعتی بر او نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"<ref>{{متن حدیث|من مات ولا بیعة علیه مات میتة جاهلیة}}؛ کنزالعمال، ح۴۶۳.</ref>. و نیز : "کسی که بمیرد در حالی که امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است"<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً}}؛ کنزالعمال، ح۴۶۴.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#[[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] [[روایت]] میکند: "[[فضیل بن یسار]] گفت: روزی [[امام صادق]]{{ع}} ابتداءً به ما فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: کسی که بمیرد در حالی که | #[[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] [[روایت]] میکند: "[[فضیل بن یسار]] گفت: روزی [[امام صادق]]{{ع}} ابتداءً به ما فرمود: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: کسی که بمیرد در حالی که امامی بر او نباشد به [[مرگ جاهلیت]] مرده است. گفتم: [[رسول خدا]]{{صل}} چنین فرموده است؟ فرمود: آری! به [[خدا]] [[سوگند]] چنین فرموده است. گفتم: پس هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد به [[مرگ جاهلیت]] مرده است؟ فرمود: آری<ref>{{متن حدیث|عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: ابْتَدَأَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} يَوْماً وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ فَقُلْتُ قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ قَدْ قَالَ قُلْتُ فَكُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ قَالَ نَعَمْ"}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۶.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#همچنین [[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] [[روایت]] میكند: "[[ابن ابی یعفور]] گفت: از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیدم، دربارهٔ فرمودهٔ [[رسول اکرم]]{{صل}}: کسی که بمیرد در حالی که | #همچنین [[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] [[روایت]] میكند: "[[ابن ابی یعفور]] گفت: از [[امام صادق]]{{ع}} پرسیدم، دربارهٔ فرمودهٔ [[رسول اکرم]]{{صل}}: کسی که بمیرد در حالی که امامی ندارد مرگش [[مرگ جاهلیت]] است. گفتم: یعنی [[مرگ]] [[کفر]]؟ فرمود: [[مرگ]] [[گمراهی]]. گفتم: پس کسی که امروز میمیرد و امامی ندارد مرگش [[مرگ جاهلیت]] است؟ فرمود: آری"<ref>{{متن حدیث|عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ قَالَ قُلْتُ مِيتَةُ كُفْرٍ قَالَ مِيتَةُ ضَلَالٍ قُلْتُ فَمَنْ مَاتَ الْيَوْمَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ فَقَالَ نَعَمْ}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۶.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#همچنین [[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[امام باقر]]{{ع}} در ضمن روایتی [[نقل]] میکند که خطاب به [[محمد بن مسلم]] فرمود: "هرکس که [[خدا]] را به عبادتی [[اطاعت]] کند و خود را در آن [[عبادت]] به [[رنج]] اندازد در حالی که | #همچنین [[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[امام باقر]]{{ع}} در ضمن روایتی [[نقل]] میکند که خطاب به [[محمد بن مسلم]] فرمود: "هرکس که [[خدا]] را به عبادتی [[اطاعت]] کند و خود را در آن [[عبادت]] به [[رنج]] اندازد در حالی که امامی از سوی [[خدا]] ندارد تلاش او مقبول نیست، و [[گمراه]] و متحیر است، و [[خدا]] از [[اعمال]] او بیزار است"<ref>{{متن حدیث|كُلُ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ ...}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۵.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#و نیز [[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] میکند که فرمود: "کسی که بمیرد در حالی که | #و نیز [[شیخ کلینی]] به [[سند صحیح]] از [[امام باقر]]{{ع}} [[روایت]] میکند که فرمود: "کسی که بمیرد در حالی که امامی ندارد مرگش [[مرگ جاهلیت]] است..."<ref>{{متن حدیث|مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ ...}}؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۱.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
*[[روایات]] با همین معنا و مضمون فراواناند كه [[تواتر]] آنها جای تردید نیست<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | *[[روایات]] با همین معنا و مضمون فراواناند كه [[تواتر]] آنها جای تردید نیست<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
*این [[روایات]] برخی بالمطابقه، و برخی دیگر بالالتزام بر [[وجوب]] [[وجود امام]] در [[جامعه]] شرعاً دلالت میکنند، و مراد از [[امام]]، | *این [[روایات]] برخی بالمطابقه، و برخی دیگر بالالتزام بر [[وجوب]] [[وجود امام]] در [[جامعه]] شرعاً دلالت میکنند، و مراد از [[امام]]، امامی است که آمر و ناهی و [[حاکم]] و [[رهبر]] [[سیاسی]] باشد، [[دلیل]] بر این مطلب چند چیز است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>: | ||
#سیاق [[روایت]] [[مسلم بن حجاج نیشابوری]]، [[نصّ]] کامل [[روایت]] [[مسلم بن حجاج]] چنین است: "[[نافع]] گفت: [[عبدالله بن عمر]] نزد [[عبدالله بن مطیع]] [[حاکم]] [[مدینه]] در زمان [[یزید بن معاویه]] آمد در آن هنگام که واقعهٔ حرّه در زمان [[یزید بن معاویه]] رخ داد، [[کشتار]] عمومی [[مردم مدینه]] به وسیلهٔ مأموران [[یزید]]. [[عبدالله بن مطیع]] گفت: برای نشستن [[ابو عبدالرحمن]] [[عبدالله بن عمر]] تکیه گاهی آماده کنید، [[عبدالله بن عمر]] گفت: نزد تو نیامدهام که بنشینم، آمدهام که [[حدیثی]] را که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدهام برای تو [[روایت]] کنم، شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} میفرمود: کسی که دست از اطاعتی بردارد [[خدا]] را در حالی [[ملاقات]] میکند که [[حجت]] و عذری ندارد، و هر کس که بمیرد در حالی که در گردنش بیعتی نباشد به [[مرگ جاهلیت]] مرده است"<ref>{{متن حدیث|عَنْ نَافِعٍ قَالَ جَاءَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ مُطِیعٍ حِینَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَرَّةِ مَا كَانَ زَمَنَ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ فَقَالَ: اطْرَحُوا لأَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ وِسَادَةً، فَقَالَ: إِنِّی لَمْ آتِكَ لأَجْلِسَ، أَتَیتُكَ لأُحَدِّثَكَ حَدِیثًا سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ {{صل}} یقُولُهُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ {{صل}} یقُولُ: مَنْ خَلَعَ یدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِی اللهَ یوْمَ الْقِیامَةِ لاَ حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً}}؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #سیاق [[روایت]] [[مسلم بن حجاج نیشابوری]]، [[نصّ]] کامل [[روایت]] [[مسلم بن حجاج]] چنین است: "[[نافع]] گفت: [[عبدالله بن عمر]] نزد [[عبدالله بن مطیع]] [[حاکم]] [[مدینه]] در زمان [[یزید بن معاویه]] آمد در آن هنگام که واقعهٔ حرّه در زمان [[یزید بن معاویه]] رخ داد، [[کشتار]] عمومی [[مردم مدینه]] به وسیلهٔ مأموران [[یزید]]. [[عبدالله بن مطیع]] گفت: برای نشستن [[ابو عبدالرحمن]] [[عبدالله بن عمر]] تکیه گاهی آماده کنید، [[عبدالله بن عمر]] گفت: نزد تو نیامدهام که بنشینم، آمدهام که [[حدیثی]] را که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدهام برای تو [[روایت]] کنم، شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} میفرمود: کسی که دست از اطاعتی بردارد [[خدا]] را در حالی [[ملاقات]] میکند که [[حجت]] و عذری ندارد، و هر کس که بمیرد در حالی که در گردنش بیعتی نباشد به [[مرگ جاهلیت]] مرده است"<ref>{{متن حدیث|عَنْ نَافِعٍ قَالَ جَاءَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ مُطِیعٍ حِینَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَرَّةِ مَا كَانَ زَمَنَ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ فَقَالَ: اطْرَحُوا لأَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ وِسَادَةً، فَقَالَ: إِنِّی لَمْ آتِكَ لأَجْلِسَ، أَتَیتُكَ لأُحَدِّثَكَ حَدِیثًا سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ {{صل}} یقُولُهُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ {{صل}} یقُولُ: مَنْ خَلَعَ یدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِی اللهَ یوْمَ الْقِیامَةِ لاَ حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً}}؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.</ref><ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | ||
#عبارت {{متن حدیث|وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ}} در [[روایت]] [[مسلم بن حجاج]] و نظیر آن در [[روایت]] [[متقی هندی]] خود دلالت بر [[رهبری سیاسی]] دارد؛ زیرا [[بیعت]] تنها در موارد [[رهبری سیاسی]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. | #عبارت {{متن حدیث|وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ}} در [[روایت]] [[مسلم بن حجاج]] و نظیر آن در [[روایت]] [[متقی هندی]] خود دلالت بر [[رهبری سیاسی]] دارد؛ زیرا [[بیعت]] تنها در موارد [[رهبری سیاسی]] است<ref>[[محسن اراکی|اراکی، محسن]]، [[فقه نظام سیاسی اسلام ج۲ (کتاب)|فقه نظام سیاسی اسلام]]، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.</ref>. |
نسخهٔ ۲ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۶:۴۲
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث امامت است. "ضرورت امامت" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ضرورت امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- روایات فراوانی از رسول خدا(ص) و ائمه معصومین(ع) دربارهٔ ضرورت حكومت در جامعهٔ بشر وارد شده است. این روایات كه همگی همانند سایر روایات وارده از معصومین(ع) در شرح و تفسیر آیات كریمهٔ قرآن وارد شدهاند به سه نوع ضرورت حكومت اشاره كردهاند[۱]:
- ضرورت تكوینی طبیعی: مقصود از ضرورت تكوینی طبیعی این است که سنتها و قوانین طبیعی حاكم بر هستی اقتضا دارند در جامعهٔ بشر حكومتی برپا باشد، تداوم هرج و مرج و بیعدالتی و بیقانونی در جامعهٔ بشر با قوانین حاكم بر هستی سازگار نیست. این سنت الهی، و نیز روایات دال بر آن را در ضمن این بحث توضیح خواهیم داد[۲].
- ضرورت تكوینی اجتماعی:مقصود از ضرورت تكوینی اجتماعی این است كه سنتها و قوانین حاكم بر جوامع بشر، هرج و مرج را در جامعهٔ بشر برنمیتابند، و وجود حكومتی كه نظم را در جامعهٔ بشر برپا دارد ایجاب میكنند. در دلیل عقلی و عقلائی همین معنا از ضرورت مورد نظر بود[۳].
- ضرورت تشریعی:مقصود از ضرورت تشریعی این است که شریعت و قوانین تشریعی الهی حکم به وجوب اقامهٔ حکومت و عدم جواز هرج و مرج در جامعهٔ بشر میکنند. البته در آینده توضیح خواهیم داد که بنابر ضرورت تشریعی حکومت، حکومتی که اقامهٔ آن واجب و لازم است حکومت عدلی است که به رهبری حاکمان عادل برپا گردد[۴].
- در آنجا که ضرورت حکومت را در آیات کتاب بررسی کردیم، تنها به ضرورت اجمالی آن اکتفا کردیم؛ لکن در بررسی روایات نظر به بیان و تفصیلی که در آنها در این باره آمده، به شرح تفصیلی ضرورتهای سهگانهٔ حکومت در روایات میپردازیم، و بر همین اساس روایات وارده در این زمینه را به سه دسته تقسیم میکنیم[۵]:
دستهٔ اوّل
- روایاتی است که به ضرورت تکوینی طبیعی حکومت اشاره کردهاند. این روایات اگرچه دربارهٔ ضرورت تکوینی طبیعی حکومت حاکم معصوم الهی روی کرهٔ زمین وارد شدهاند؛ لکن به دلالت تضمنی بر ضرورت تکوینی طبیعی حکومت علیالاجمال نیز دلالت دارند[۶].
- این روایات بر ضرورت وجود حاکم الهی و پیروانی برای او هر چند اندک که فرمانبردار اویند و دستور او را اطاعت میکنند، دلالت دارند. بخشی از این دسته از روایات به ضرورت وجود حاکم معصوم اشاره دارند، و برخی دیگر به ضرورت وجود جمعی که از آن حاکم معصوم اطاعت نموده و حاکمیت او را پذیرفته و به حکم و امر و نهی او گردن نهادهاند که به معنای برقراری حکومت معصوم هرچند در دایرهای محدود است اشاره دارند[۷].
بخش اول
- به عنوان نمونهٔ بخش اول از این دسته؛ یعنی آن بخش که بر ضرورت وجود حاکم معصوم دلالت دارد، به روایات ذیل اشاره میکنیم[۸]:
- شیخ کلینی روایت میکند: "گفت: به امام صادق(ع) گفتم: مرا آشنا کن با پایههای اسلام آن پایههایی که کسی نمیتواند در شناخت آنها کوتاهی کند، و چنانچه کسی در شناخت آنها کوتاهی نمود دینش فاسد میشود، و خداوند عمل او را قبول نخواهد کرد. و آن کس که آنها را بشناسد، و به آنها عمل کند دینش سالم، و عملش مقبول میگردد و جهل اشیای دیگر به او آسیبی نمیرساند. پس فرمود: شهادت به «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» و ایمان به رسالت الهی محمد(ص)، و اقرار به آنچه همراه او از سوی خدا آمده است و اینکه زکات در اموال حقّ است، و به ولایتی که خدای عز وجل به آن دستور داده است؛ یعنی ولایت آل محمد(ع). گفت: به ایشان گفتم: آیا در ولایت چیزی هست که عمل به آن از چیز دیگر مهمتر و با فضیلت بیشتر باشد؟ فرمود: آری، خداوند عزوجل فرمود: ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید، و رسول و اولیالامری که از شماست اطاعت کنید. و رسول خدا(ص) فرمود: کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیت مرده است امام، رسول الله(ص) بود، و امام علی(ع) بود؛ لکن دیگران گفتند: امام معاویه است، سپس امام حسن(ع) بود، سپس امام حسین(ع) بود؛ لکن دیگران گفتند: یزید و امام حسین(ع) در حالی که یزید کجا و امام حسین(ع) کجا؟ هرگز با یکدیگر برابر نیستند. گفت: پس حضرت لحظهای سکوت اختیار کرد، سپس فرمود: تو را چیزی بیافزایم؟ حَکَم الاعور به حضرت عرض کرد، آری، جانم فدای تو گردد. حضرت فرمود: سپس امام علی بن الحسین(ع) بود، پس از او محمد بن علی ابو جعفر(ع) بود و تا زمان ابو جعفر(ع)شیعیان با مناسک حج و حلال و حرام خویش آشنا نبودند تا آنگاه که ابو جعفر(ع) آمد و برای آنان مناسک حج، و حلال و حرامشان را بیان کرد تا آنجا که مردم برای آشنایی با احکام به شیعیان نیازمند شدند، پس از آنکه شیعیان به آنان نیازمند بودند. به همین ترتیب امر امامت ادامه خواهد یافت، و هرگز زمین بدون امام نخواهد بود"[۹]. این روایت از نظر سند صحیح بلكه در اعلى درجه صحت و قوت است. شاهد در این روایت جمله آخر است كه فرمود:" وَ الْأَرْضُ لَا تَكُونُ إِلَّا بِإِمَامٍ" كه دلالت دارد بر اینكه زمین بدون امام برقرار نخواهد بود كه به معنای ضرورت تکوینی طبیعی وجود امام بر روی كرهٔ زمین است[۱۰].
- کلینی به سند صحیح روایت میكند: "ابوحمزه گفت: به امام صادق(ع) گفتم: آیا زمین بدون امام میماند؟ فرمود: هر آینه اگر زمین بدون امام بماند فرو خواهد رفت[۱۱]. فیومی در كتاب المصباح المنیر پس از آنكه بیان میكند كه لفظ "ساخ" از دو باب: "قال و باع" آمده است میگوید: "ساخت بهم الارض به هر دو وجه از باب قال یا باع به معنای فرو رفتن است"[۱۲]. ابن منظور نیز در لسان العرب میگوید: "ساخت بهم الارض.... یعنی: فرو رفت"[۱۳][۱۴]. بنابراین معنای روایت فوق این است كه قوانین حاكم بر زمین، تهی بودن زمین از حجت و امام الهی را بر نمیتابند، و چنانچه زمین از امام و حجت الهی كه حاكم عادل زمین است تهی شود، زمین ساكنان خود را فرو میبرد و اثری از ساكنان زمین باقی نمیماند. روایات صحیحهٔ وارده به این مضمون فراتر از حد استفاضه است، بلكه میتوان دربارهٔ روایات متضمن این معنا تواتر معنوی ادّعا نمود[۱۵].
- و نیز کلینی روایت میكند: "امام باقر(ع) فرمود: چنانچه امام لحظهای از زمین برداشته شود زمین همانند امواج دریا مردمش را به این سوی آن سوی خواهد افکند"[۱۶][۱۷].
- همچنین کلینی به سند صحیح روایت میكند: "محمد بن فضیل گفت: به امام رضا(ع) گفتم: آیا زمین بدون امام باقی میماند، فرمود: نه، گفتم: از امام صادق(ع) برای ما روایت کردهاند که زمین بدون امام باقی نمیماند مگر آنکه خداوند بر مردم زمین یا بندگان خشم کند. فرمود: نه، زمین بدون امام باقی نمیماند، اگر چنین شود فرو خواهد رفت"[۱۸][۱۹].
- کلینی روایت میكند:وشّاء گفت: از حضرت ابوالحسن الرضا(ع) پرسیدم: آیا زمین بدون امام باقی میماند؟ فرمود: نه، گفتم: برای ما روایت کردهاند که زمین نمیماند مگر آنکه خداوند بر بندگان خشم کند. فرمود: نه، زمین باقی نمیماند، اگر امام نباشد زمین فرو میرود[۲۰][۲۱].
- روایات دیگری به همین مضمون آمده كه برای رعایت اختصار از تعرّض به آنها صرف نظر میكنیم[۲۲].
بخش دوم
- نمونهٔ بخش دوم از این دسته روایات که بر ضرورت تکوینی طبیعی وجود پیروانی برای امام و حاکم الهی که از دستور او تبعیت نموده و او را به عنوان حاکم و آمر و ناهی از سوی خدا اطاعت کنند نیز در ذیل میآید[۲۳]:
- کلینی به سند صحیح از امام صادق(ع) روایت میکند که در ضمن روایتی فرمود: "همانا برای هر چیزی امامی وجود دارد، و امام زمینها زمینی است که شیعیان در آن سکونت دارند، به خدا سوگند، اگر جمع شما در زمین نمیبود، هیچگاه گیاهی در این زمین به چشم نمیدیدی، به خدا سوگند اگر نبود جمع شما روی زمین خداوند نعمتش را بر مخالفان شما فرو نمیفرستاد، و هرگز خوشی و نعمتی نصیب آنها نمیشد"[۲۴]. این روایت رویش گیاه از زمین و هر نعمت الهی را در گرو وجود کسانی روی زمین میداند که امام الهی را شناخته و از وی اطاعت کردهاند که از آنان به "شیعه" تعبیر شده است. این مضمون در روایات فراوان دیگر نیز آمده است و آیات قرآن نیز این مضمون را تأیید میکنند؛ نظیر: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ﴾[۲۵]. به ضمیمهٔ آیهای دیگر: ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ﴾[۲۶][۲۷].
- کشی در رجال به سندش از امام باقر(ع) روایت میکند: "فرمود: زمین را هفت تن پُر کردهاند که به سبب آنان روزی به شما رسد، و به سبب آنان یاری میشوید، و به سبب آنان آسمان بر شما میبارد. از میان آنان:سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، عمار و حذیفه"رحمة الله علیهم" و امام علی(ع) میفرمود: و من امام آنان میباشم"[۲۸][۲۹].
- همچنین کشی در رجال به سندش از امام صادق(ع) روایت میکند که دربارهٔ چند تن از اصحاب پدرش و نیز خودش فرمود: "پدرم آنان را امانتداران حلال و حرام خدا برگزید، و آنان گنجینه دانش او بودند، آنان نزد من نیز این چنیناند. آنان رازداران من میباشند یاران راستین پدرم میباشند؛ اگر خداوند بخواهد بر مردم زمین بلایی نازل کند به سبب اینان آن بلا را دفع میکند، اینان ستارگان شیعیان مناند زندگان و مردگانشان، یاد پدرم را زنده نگه میدارند، به سبب آنان خداوند هر بدعتی را برکنار میکند، اینان آنچه را باطل مسلکان به دین میآویزند، و آنچه افراطگرایان توجیه و تأویل میکنند، از دین میپالایند و میشویند. سپس حضرت (ع) گریست. گفتم: اینان چه کسانی میباشند؟ فرمود: آنانکه صلوات و رحمت خدا در زندگی و پس از مرگ بر آنان باد، بُرید عِجلی، و زرارة، و ابو بصیر، و محمد بن مسلم... ."[۳۰][۳۱].
- علامه مجلسی در بحار الانوار از کتاب بشارة المصطفی لشیعة المرتضی به نقل از شیخ صدوق به سند صحیح از امام صادق(ع) روایت میکند: "رسول خدا(ص) بر فراز منبر به علی(ع) فرمود: ای علی همانا خداوند عزوجل محبت مساکین و مستضعفین زمین را نسبت به تو، به تو بخشیده است تو نیز آنان را به برادری پسندیدی و آنان نیز تو را به امامت خویش پسندیدند... ای علی! تو امیر مؤمنان، و راهبر پیشانیسپیدان استوارپای هستی. ای علی! شیعیان تو برگزیدگانند. هر آینه اگر نبودید تو و شیعیان تو، دینی برای خدا عزوجل برپا نمیشد، و اگر نبود کسانی از شما، در زمین آسمان هرگز بارانش را فرو نمیفرستاد"[۳۲]. این روایت را فضل الله بن محمود فارسی نیز به سندش از امام صادق(ع) روایت كرده است [۳۳][۳۴].
- شیخ طوسی در امالی به سندش از امام صادق(ع) نقل میکند که در ضمن روایتی دربارهٔ شیعیان به مهزم بن أبی برده فرمود: "نعمتی که مخالفان شما از آن برخوردارند به سبب مجاورت با شماست، و اگر شیعیان علی(ع) روی زمین نبودند هیچگاه چشم تو روی باران را در این زمین نمیدید"[۳۵][۳۶].
- حسن بن علی بن الحسین بن شعبهٔ حرّانی در تحف العقول از امام صادق(ع) روایت میکند: "مردی بر امام صادق(ع) وارد شد حضرت خطاب به او فرمود: از چه کسانی هستی؟ گفت: از دوستان و اهل ولایت شما هستم، پس امام صادق(ع) به او فرمود: خداوند بندهای دوست نمیدارد مگر آنکه او را به ولایت خویش بپذیرد و کسی را به ولایت خویش نمیپذیرد مگر آنکه به بهشت وارد کند. سپس حضرت به او فرمود: از کدام دوستان ما هستی؟ آن مرد سکوت کرد، پس سدیر به حضرت گفت: دوستان شما چه مقدارند؟ حضرت فرمود: سه دستهاند: دستهای ما را در آشکار دوست دارند، لکن در نهان ما را دوست ندارند، و دستهای ما را در نهان دوست دارند، لکن در آشکار دوست ندارند، و دستهای ما را در آشکار و نهان دوست دارند، اینان آن گروه برترند که از زلال شیرین نوشیدهاند، و از دانش تأویل کتاب و سخن تبیین کنندهٔ حقّ ناب و معرفت سبب الاسباب بهرهمند شدهاند پس اینان گروه برترند تا آنجا که فرمود: به سبب اینان خداوند بیمار را شفا میبخشد، و تهیدست را توانگری میدهد، و به سبب اینان یاری میشوید، و به سبب اینان باران بر شما میبارد، و به سبب اینان به شما روزی میدهند، اینان همانهایند که در شمار کمتریناند، و نزد خداوند از نظر قدر و جایگاه برتریناند"[۳۷][۳۸].
- روایات بدین مضمون فراوان است، در اینجا به همین مقدار اکتفا میکنیم[۳۹].
- از آنچه در روایات دستهٔ اول ملاحظه شد نتیجه میگیریم: بر اساس آنچه در این روایات آمده است یکی از سنّتهای تکوینی الهی این است که همواره در روی کره زمین امامی که حاکم عدل است وجود داشته باشد، و پیروانی اگرچه اندک نیز همراه او باشند که امر و نهی او را اطاعت کنند، و حکمرانی او را پذیرفته و به فرمان او عمل کنند؛ بنابراین وجود حکومت حاکمی معصوم در روی زمین هر چند در خفا و در دایرهای محدود یکی از سنّتهای تخلف ناپذیر الهی است، و به واسطهٔ وجود چنین حکومتی است که نظام حاکم بر هستی وجود جامعهٔ انسانی را روی کرهٔ زمین میپذیرد، و نیازهای او را پاسخ داده و ازاو پذیرایی نموده و اورا برخوردار از ناز و نعمت میکند[۴۰].
- این مطلب با برهان عقل کاملاً سازگار است، توضیح این مطلب را ضمن چند بند بیان میکنیم[۴۱]:
- عقل رفتار لغو و بیهوده و غیرحکیمانه را نکوهش میکند و صدور آن را از خدای متعال که عین کمال و حکمت است محال و ممتنع میداند[۴۲].
- برخوردار نمودن جامعهٔ انسانی فاسد و ستمگر از بهرههای نظام هستی و روزی دادن و سرپرستی کردن، و ایجاد امنیت و رفاه و فراوانی رزق و روزی را برای چنین جامعهای، عملی لغو و بیهوده و گزاف میشمارد[۴۳].
- پذیرایی و روزی دهی و عنایت و لطف در حق جامعهٔ بشری از نظر عقلی در دو صورت قابل توجیه است: صورت نخست: آنجا که جامعهٔ بشر به امر و نهی الهی تن داده و عدل را برپا نموده و راه صلاح و اصلاح را درپیش گرفته است، از این حقیقت به "جامعهٔ عدل بالفعل" تعبیر میکنیم. صورت دوم: آنجا که جامعهٔ بشر قابلیت تولید نسلی دیگر را دارد که در آن عدل حاکم شده و بساط ظلم و فساد برچیده میشود از این وضعیت به "جامعهٔ برخودار از فرصت عدل" تعبیر میکنیم[۴۴].
- جامعهٔ عدل بالفعل در صورتی تحقق خواهد یافت که عموم جامعهٔ بشر فرمانروایی حاکم الهی را پذیرفته و او را در اقامه عدل یاری نموده و جامعهای پای بند به عدل و تقوا برپا کنند[۴۵].
- برخورداری جامعه از فرصت عدل و تقوا آنجاست که جامعهای محکوم فساد و ظلم است؛ لکن به سبب وجود جامعهای خُرد و عادل در میان این جامعهٔ کلان فرصت تحول به جامعه عدل فراگیر در آن وجود دارد[۴۶].
- وجود حاکمی معصوم و عادل، و وجود انسانهایی هرچند اندک در کنار او که ایشان را اطاعت نموده و یاری کنند و در برابر فساد و ظلم مقاومت کنند همواره فرصت عدلی است که برای جامعهٔ کلان بشری زمینهٔ بازگشت به عدل فراگیر و پیروی از حکومت حاکم عدل معصوم را فراهم میکند[۴۷].
- در سورهٔ نوح با اشاره به همین قانون اجتماعی بسیار مهم از زبان حضرت نوح(ع) خطاب به حق تعالى چنین آمده است: ﴿وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا﴾[۴۸][۴۹].
- در این دو آیه حضرت نوح(ع) قوم خویش را مورد نفرین قرار میدهد و از خدا میخواهد که آنان را نابود کند. علت این نفرین که با اجازهٔ خدا و بر وفق سنتهای الهی حاکم بر هستی صورت گرفته است، چنین بیان شده است: ﴿إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلا يَلِدُوا إِلاَّ فَاجِرًا كَفَّارًا﴾ این بدان معناست كه جامعهٔ حضرت نوح(ع) قابلیت بازگشت به عدل و تقوا را از دست داده، و فرصت عدل در آن از بین رفته است و به همین جهت وقت نابودی آن فرا رسیده است؛ زیرا از این پس رزق و روزی دادن به این قوم و پذیرایی از آنان در نظام هستی توجیه عاقلانه ندارد و عملی لغو و بیهوده و فاقد حكمت و مصلحت است[۵۰].
دستهٔ دوم
- این دسته از روایات بر ضرورت اجتماعی حكومت به طور كلی دلالت دارند. مقصود از ضرورت اجتماعی حكومت این است كه تداوم و بقای جامعهٔ بشر بستگی به وجود حكومت در جامعهٔ بشر دارد، و بدون آن بقای جامعهٔ انسانی به خطر افتاده و تداوم حیات بشر غیرممكن میشود. در ذیل به نمونهای از روایاتی که بر ضرورت اجتماعی حکومت و رهبری سیاسی به طور كلی دلالت دارند اشاره میكنیم[۵۱]:
- بنابر روایت سید رضی در نهج البلاغه امیرالمؤمنین علی(ع) در آنجا كه خوارج گفتند: " لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ " فرمود: "سخن حقی که هدفی باطل از آن اراده میشود. آری حکم جز از آنِ خدا نیست؛ لکن اینان میگویند فرمانروائی نباید باشد، در حالی که مردم چارهای ندارند که فرمانروایی داشته باشند، نیکوکار یا بدکار، که مؤمن در سایهٔ حکمرانیاش کار کند، و کافر بهرهمند گردد و خداوند کار را به نقطهٔ پایانش برساند، و اموال عمومی به وسیلهٔ او جمع شود، و با دشمن تجاوزگر به وسیلهٔ او پیکار شود و راهها بهوسیلهٔ او امنیت یابند و حقّ ضعیف از قوی گرفته شود، تا آنگاه که نیکوکار بیاساید، و آسودگی از کافر بدست آید"[۵۲]. امیرالمؤمنین(ع) در این خطبه بر اصل ضرورت وجود حكومتی كه نظم و امنیت را در جامعه برپا كند تأكید فرمودهاند، در مقابلِ گفتهٔ هرج و مرجطلبانهٔ خوارج كه میگفتند "لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ". روشن است كه معنای ضرورت اصل وجود حكومت به معنای مشروعیت هر نوع حكومت نیست، بلكه بدین معناست كه طبیعت زندگی اجتماعی بشر وجود حكومتی را میطلبد كه به روابط اجتماعی نظم و سامان بخشد و از هرج و مرج و فساد جلوگیری كند. و وجود حكومتی هرچند ستمگر مانع از ظلم و فساد فراگیر که نتیجهٔ هرج و مرج است میشود كه به نابودی جامعهٔ بشر منتهى میشود[۵۳].
- متقی هندی در كنزالعمال روایت میكند: "مردی وارد مسجد شد پس گفت: "لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ" [۵۴] دیگری نیز چنین گفت، پس علی(ع) فرمود: جز خدا حاکمی نیست و وعدهٔ خدا حق است و آنان که اهل یقین نیستند تو را برای پذیرش خواستهٔ خویش بیمایه نکنند. نمیدانید که اینان چه میگویند؟ میگویند: فرمانروایی نباید باشد هان ای مردم! همانا صلاح کار شما جز با وجود فرمانروا خواه نیکوکار یا بدکار نخواهد بود. گفتند: نیکوکار را دانستیم، لکن بدکار چگونه؟ فرمود: نیکوکار عمل میکند، و برای بدکار خداوند مهلتی معیّن میکند تا اجل او فرا رسد، راهها امن میشوند، داد و ستد و بازارهای شما به راه میافتد، اموال عمومی جمعآوری میشود، با دشمنان جهاد انجام میگیرد، و حقّ ضعیف از قوی گرفته میشود"[۵۵][۵۶].
- نیز متقی هندی در كنز العمال روایت میكند: "از امام علی(ع) روایت است که دربارهٔ حروریة که میگفتند:"لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ" فرمود: حکم جز از آنِ خدا نیست، در زمین حکام و فرمانروایانی وجود دارد، لکن اینان میگویند، نباید فرمانروایی باشد، در حالی که مردم چارهای جز وجود امارت و حکومتی که در سایهٔ او مؤمن کار کند، و فاجر و کافر بهرهمند شوند، و خداوند آنان را تا اجلی که مقرر فرموده است مهلت میدهد"[۵۷]. عبارت "وَلَا بُدَّ لِلنّاسِ" بر ضرورت اجتماعی تكوینی وجود امام و حاكم دلالت میكند[۵۸].
- كمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی شارح نهج البلاغه از رسول خدا(ص) روایت میكند: "از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: خداوند این دین را به واسطهٔ مردمی که بهرهای از آخرت ندارند تأیید میکند، و روایت شده که به واسطهٔ فرد فاسق. و از آن حضرت روایت شده که فرمود: رهبر ستمگر از فتنه و هرج و مرج بهتر است، و در هیچیک خیری نیست، هرچند در برخی از شرها خیرهایی وجود دارد"[۵۹][۶۰].
- سپس در شرح روایت اخیر میگوید: "وجود رهبر و فرمانروا هرچند ستمگر بهتر از عدم آن است؛ زیرا عدم فرمانروا مستلزم فتنه و هرج و مرج بین مردم است، زیرا با وجود فرمانروای ستمگر برخی از امور اصلاح میشود. افزون بر اینکه در فرمانروای ستمگر از این جهت که ستم میکند خیری نیست، چنانکه فرمود: "وکل لا خیر فیه"؛ لکن هیبت فرمانروا و حضور آن در بین مردم موجب آن میشود که فتنهگران از فتنهگری باز مانند، و این خیری که به سبب وجود فرمانروا در جهان تحقق میپذیرد، که با عدم او تحقق نمیپذیرد؛ لذا وجود فرمانروا و حاکم به طور مطلق واجب است"[۶۱][۶۲].
- وجوب مطلق الوجود امام به معنای ضرورت اجتماعی است آنگونه كه در گذشته توضیح دادیم[۶۳].
دستهٔ سوم
- این دسته از روایات بر ضرورت شرعی وجود حاکم الهی در هر عصر و هر زمان و بر ضرورت شرعی اطاعت و شناخت و تبعیت از او دلالت دارند[۶۴].
- برخی از این دسته از روایات به دلالت مطابقی بر وجوب معرفت امام دلالت دارند که به دلالت التزامی بر ضرورت وجود حاکم و امام الهی در هر عصر و زمان دلالت دارند؛ زیرا وجوب شرعی معرفت و تبعیت از امام متوقف بر وجود اوست؛ بنابراین، این دسته از روایات به دلالت التزامی بر وجوب امام الهی واجب الطاعه در هر زمان و مکان دلالت دارند[۶۵].
- به نمونهای از این دسته روایات اشاره میكنیم[۶۶]:
- در روایات متواتر از رسول اکرم(ص) و ائمه هدی(ع) بدین مضمون آمده است: "هر آن کس که بمیرد در حالی که امام زمان خود را نشناخته، به مرگ جاهلیت مرده است"«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[۶۷].
- عبارت «مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» دلالت بر این دارد كه معرفت امام و اطاعت و تبعیت از او در شرع اسلام آنچنان اهمیت دارد كه عدم آن به معنای عدم پایبندی به شریعت تلقی شده و بازگشت به دوران جاهلی و حیات جاهلیت به شمار آمده است؛ لهذا این دسته از روایات بر ضرورت بالشرع وجود امام و شناخت و معرفت و اطاعت او دلالت دارند. مضمون فوق الذكر با الفاظ متعددهٔ متحدةالمعنی از طریق شیعه و سنی روایت شده است، از جمله[۶۸]:
- مسلم بن حجاج نیشابوری در كتاب الجامع الصحیح به سندش از رسول خدا روایت میكند كه فرمود: "آن کس که بمیرد در حالی که برگردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"[۶۹][۷۰].
- حافظ هیثمی در مجمع الزوائد به سندش از رسول الله(ص) روایت میکند که فرمود: "کسی که بدون انتخاب رهبر و امام بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است"[۷۱][۷۲].
- همچنین حافظ هیثمی به سندش از رسول خد(ص) روایت میکند که فرمود: "کسی که بمیرد در حالی که امامی بر او امامت نکند به مرگ جاهلیت مرده است" [۷۳][۷۴].
- متقی هندی در كنزل العمال از رسول خدا(ص) روایت میكند كه فرمود: "کسی که بمیرد و بیعتی بر او نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"[۷۵]. و نیز : "کسی که بمیرد در حالی که امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است"[۷۶][۷۷].
- شیخ کلینی به سند صحیح روایت میکند: "فضیل بن یسار گفت: روزی امام صادق(ع) ابتداءً به ما فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: کسی که بمیرد در حالی که امامی بر او نباشد به مرگ جاهلیت مرده است. گفتم: رسول خدا(ص) چنین فرموده است؟ فرمود: آری! به خدا سوگند چنین فرموده است. گفتم: پس هر کس بمیرد و امامی نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود: آری[۷۸][۷۹].
- همچنین شیخ کلینی به سند صحیح روایت میكند: "ابن ابی یعفور گفت: از امام صادق(ع) پرسیدم، دربارهٔ فرمودهٔ رسول اکرم(ص): کسی که بمیرد در حالی که امامی ندارد مرگش مرگ جاهلیت است. گفتم: یعنی مرگ کفر؟ فرمود: مرگ گمراهی. گفتم: پس کسی که امروز میمیرد و امامی ندارد مرگش مرگ جاهلیت است؟ فرمود: آری"[۸۰][۸۱].
- همچنین شیخ کلینی به سند صحیح از امام باقر(ع) در ضمن روایتی نقل میکند که خطاب به محمد بن مسلم فرمود: "هرکس که خدا را به عبادتی اطاعت کند و خود را در آن عبادت به رنج اندازد در حالی که امامی از سوی خدا ندارد تلاش او مقبول نیست، و گمراه و متحیر است، و خدا از اعمال او بیزار است"[۸۲][۸۳].
- و نیز شیخ کلینی به سند صحیح از امام باقر(ع) روایت میکند که فرمود: "کسی که بمیرد در حالی که امامی ندارد مرگش مرگ جاهلیت است..."[۸۴][۸۵].
- روایات با همین معنا و مضمون فراواناند كه تواتر آنها جای تردید نیست[۸۶].
- این روایات برخی بالمطابقه، و برخی دیگر بالالتزام بر وجوب وجود امام در جامعه شرعاً دلالت میکنند، و مراد از امام، امامی است که آمر و ناهی و حاکم و رهبر سیاسی باشد، دلیل بر این مطلب چند چیز است[۸۷]:
- سیاق روایت مسلم بن حجاج نیشابوری، نصّ کامل روایت مسلم بن حجاج چنین است: "نافع گفت: عبدالله بن عمر نزد عبدالله بن مطیع حاکم مدینه در زمان یزید بن معاویه آمد در آن هنگام که واقعهٔ حرّه در زمان یزید بن معاویه رخ داد، کشتار عمومی مردم مدینه به وسیلهٔ مأموران یزید. عبدالله بن مطیع گفت: برای نشستن ابو عبدالرحمن عبدالله بن عمر تکیه گاهی آماده کنید، عبدالله بن عمر گفت: نزد تو نیامدهام که بنشینم، آمدهام که حدیثی را که از رسول خدا(ص) شنیدهام برای تو روایت کنم، شنیدم رسول خدا(ص) میفرمود: کسی که دست از اطاعتی بردارد خدا را در حالی ملاقات میکند که حجت و عذری ندارد، و هر کس که بمیرد در حالی که در گردنش بیعتی نباشد به مرگ جاهلیت مرده است"[۸۸][۸۹].
- عبارت «وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ» در روایت مسلم بن حجاج و نظیر آن در روایت متقی هندی خود دلالت بر رهبری سیاسی دارد؛ زیرا بیعت تنها در موارد رهبری سیاسی است[۹۰].
- قرینهٔ مقابله در صحیحهٔ محمد بن مسلم؛ زیرا در ادامهٔ روایت، این عبارت آمده است: "بدان ای محمد، که رهبران ستمگر و پیروان آنان از دین خدا برکنارند، گمراه شدند و دیگران را گمراه کردند"[۹۱][۹۲].
- عبارت «أَئِمَّةَ الْجَوْرِ» صریح در رهبران سیاسی ستمگر است و به قرینهٔ مقابله، مراد از امام در عبارت مورد بحث، امام و رهبر سیاسی است[۹۳].
منابع
جستارهای وابسته
- هدایت
- ولایت (ولایت تکوینی؛ ولایت تشریعی؛ ولایت امر)
- خلافت
- شهادت
- ملک
- حکم
- وراثت (وراثت زمین؛ وراثت کتاب)
- حجت
- تمکین فی الارض
- امت وسط
- اصطفا
- اجتبا
- امامت در قرآن
- آیات امامت
- امامت در حدیث
- امامت در کلام اسلامی
- امامت در حکمت اسلامی
- امامت در عرفان اسلامی
- امامت از دیدگاه بروندینی
- امامت امامان دوازدهگانه
- شؤون امام
- صفات امام
- راه تعیین امام
- امامان دوازدهگانه
- امامت امام على
- امامت امام حسن مجتبى
- امامت امام حسين
- امامت امام سجاد
- امامت امام باقر
- امامت امام صادق
- امامت امام كاظم
- امامت امام رضا
- امامت امام جواد
- امامت امام هادى
- امامت امام حسن عسکری
- امامت امام مهدى
- امامان از اهل بیت پیامبر خاتم
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ عِيسَىبْنِ السَّرِيِّ أَبِي الْيَسَع، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (ع) أَخْبِرْنِی بِدَعَائِمِ الْإِسْلَامِ الَّتِی لَا یسَعُ أَحَداً التَّقْصِیرُ عَنْ مَعْرِفَةِ شَیءٍ مِنْهَا، الَّذِی مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ شَیءٍ مِنْهَا فَسَدَ دِینُهُ، وَ لَمْ یقْبَلِ اللهُ مِنْهُ عَمَلَهُ، وَ مَنْ عَرَفَهَا وَ عَمِلَ بِهَا صَلَحَ لَهُ دِینُهُ، وَ قُبِلَ مِنْهُ عَمَلُهُ، وَ لَمْ یضِقْ بِهِ مِمَّا هُوَ فِیهِ لِجَهْلِ شَیءٍ مِنَ الْأُمُورِ جَهْلُهُ. فَقَالَ: شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ الْإِیمَانُ بِأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ (ص) وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللهِ، وَحَقٌّ فِی الْأَمْوَالِ الزَّكَاةُ، وَالْوَلَایةُ الَّتِی أَمَرَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا: وَلَایةُ آلِ مُحَمَّدٍ (ص) قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ فِی الْوَلَایةِ شَیءٌ دُونَ شَیءٍ فَضْلٌ یُعْرَفُ لِمَنْ أَخَذَ بِهِ؟ قَالَ (ع): نَعَمْ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ <یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ> وَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): مَنْ مَاتَ وَلَا یعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً، وَ كَانَ رَسُولَ اللهِ(ص)، وَ كَانَ عَلِیاً (ع)، وَ قَالَ الْآخَرُونَ: كَانَ مُعَاوِیةَ، ثُمَّ كَانَ الْحَسَنَ (ع)، ثُمَّ كَانَ الْحُسَینَ (ع)، وَ قَالَ الْآخَرُونَ: یزِیدَ بْنَ مُعَاوِیةَ وَ حُسَینَ بْنَ عَلِی، وَلَا سَوَاءَ وَلَا سَوَاءَ. قَالَ: ثُمَّ سَكَتَ، ثُمَّ قَالَ: أَزِیدُكَ؟ فَقَالَ لَهُ حَكَمٌ الْأَعْوَرُ: نَعَمْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ؟ قَالَ: ثُمَّ كَانَ عَلِی بْنَ الْحُسَینِ ثُمَّ كَانَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی أَبَا جَعْفَرٍ، وَ كَانَتِ الشِّیعَةُ قَبْلَ أَنْ یكُونَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ هُمْ لَا یعْرِفُونَ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ، وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتَّى كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ، فَفَتَحَ لَهُمْ وَ بَیَّنَ لَهُمْ مَنَاسِكَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالَهُمْ وَ حَرَامَهُمْ، حَتَّى صَارَ النَّاسُ یحْتَاجُونَ إِلَیهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا كَانُوا یحْتَاجُونَ إِلَى النَّاسِ. وَ هَكَذَا یكُونُ الْأَمْرُ، وَ الْأَرْضُ لَا تَكُونُ إِلَّا بِإِمَامٍ وَ مَنْ مَاتَ لَا يَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً وَ أَحْوَجُ مَا تَكُونُ إِلَى مَا أَنْتَ عَلَيْهِ إِذْ بَلَغَتْ نَفْسُك هَذِهِ وَ أَهْوَى بِيَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ وَ انْقَطَعَتْ عَنْكَ الدُّنْيَا تَقُولُ لَقَدْ كُنْتُ عَلَى أَمْرٍ حَسَن"»؛ اصول کافی، ج۲، ص۱۹ - ۲۰.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ {{متن حدیث|عَنْ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ(ع)أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَوْ بَقِیتِ الْأَرْضُ بِغَیرِ إِمَامٍ لَسَاخَتْ}؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ «و سَاخَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ بِالْوَجْهَيْنِ خَسَفَتْ»؛ المصباح المنیر، ج۲، ص۲۹۴.
- ↑ "ساخت بهم الأَرضُ تَسُوخ سَوْخاً و سُؤُوخاً و سَوَخاناً إِذا انْخَسَفَت"؛ لسان العرب، ج۳، ص۲۷.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْمُؤْمِنِ عَنْ أَبِي هَرَاسَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: لَوْ أَنَّ الْإِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْأَرْضِ سَاعَةً لَمَاجَتْ بِأَهْلِهَا كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ لَا قُلْتُ فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَنَّهَا لَا تَبْقَى بِغَيْرِ إِمَامٍ إِلَّا أَنْ يَسْخَطَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَوْ عَلَى الْعِبَادِ فَقَالَ لَا لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) هَلْ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ قَالَ لَا قُلْتُ إِنَّا نُرَوَّى أَنَّهَا لَا تَبْقَى إِلَّا أَنْ يَسْخَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِ شَيْءٍ إِمَاماً وَ إِمَامُ الْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْكُنُهَا الشِّيعَةُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا رَأَيْتَ بِعَيْنٍ عُشْباً أَبَداً وَ اللَّهِ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنْكُمْ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ خِلَافِكُمْ وَ لَا أَصَابُوا الطَّيِّبَات"»؛ اصول کافی، ج۸، ص۲۱۲.
- ↑ و اگر اهل کتاب ایمان میآوردند و پرهیزگاری میورزیدند از گناهان آنان در میگذشتیم و آنان را به بوستانهای پرنعمت در میآوردیم.و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا میداشتند از نعمتهای آسمانی و زمینی برخوردار میشدند؛ برخی از ایشان امتی میانهرو هستند و بسیاری از آنان آنچه انجام میدهند زشت است؛ سوره مائده، آیه: ۶۵- ۶۶.
- ↑ ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (توراتشناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری میکردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه:۴۴.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع)، قَالَ: ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ، وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ، مِنْهُمْ سَلْمَانُ الْفَارِسِی وَالْمِقْدَادُ وَأَبُو ذَرٍّ وَعَمَّارٌ وَ حُذَیفَةُ "رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِمْ"وَ كَانَ عَلِی(ع) یقُولُ: وَ أَنَا إِمَامُهُمْ»؛ رجال کشی، ص۶.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «كَانَ أَبِي (ع) ائْتَمَنَهُمْ عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ كَانُوا عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ هُمْ عِنْدِي مُسْتَوْدَعُ سِرِّي وَ أَصْحَابُ أَبِي حَقّاً إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِأَهْلِ الْأَرْضِ سُوءاً صَرَفَ بِهِمْ عَنْهُمُ السُّوءَ هُمْ نُجُومُ شِيعَتِي أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً (هُمُ الَّذِينَ أَحْيَوْا) ذِكْرَ أَبِي (ع) بِهِمْ يَكْشِفُ اللَّهُ كُلَّ بِدْعَةٍ يَنْفُونَ عَنْ هَذَا الدِّينِ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْغَالِينَ ثُمَّ بَكَى فَقُلْتُ مَنْ هُمْ فَقَالَ مَنْ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ (وَ عَلَيْهِمْ رَحْمَتُهُ) أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً بُرَيْدٌ الْعِجْلِيُّ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ زُرَارَةُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ"»؛ رجال کشی، ص۱۳۷.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَى مِنْبَرِهِ يَا عَلِيُ إِنَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَ وَهَبَ لَكَ حُبَ الْمَسَاكِينِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ فَرَضِيتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِكَ إِمَاماً ... يَا عَلِيُ أَنْتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَا عَلِيُّ شِيعَتُكَ الْمُنْتَجَبُونَ وَ لَوْ لَا أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ مَا قَامَ لِلَّهِ دِينٌ وَ لَوْ لَا مَنْ فِي الْأَرْضِ مِنْهُمْ مَا أَنْزَلَتِ السَّمَاءُ قَطْرَةً»؛ بحار الانوار، ج۶۵، ص۴۵ و ۴۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۶۵، ص۴۰ و ۴۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «إِنَّهُ لَيُنْعَمُ عَلَى أَهْلِ خِلَافِكُمْ بِجِوَارِكُمْ إِيَّاهُمْ، وَ لَوْ لَا مَا عَلَى الْأَرْضِ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ مَا نَظَرْتَ إِلَى غَيْثٍ أَبَداً، إِنَّ أَحَدَكُمْ لَيَخْرُجُ وَ مَا فِي صَحِيفَتِهِ حَسَنَةٌ، فَيَمْلَؤُهَا اللَّهُ لَهُ حَسَنَاتٍ قَبْلَ أَنْ يَنْصَرِفَ، وَ ذَلِكَ أَنَّهُ يَمُرُّ بِالْمَجْلِسِ وَ هُمْ يَشْتُمُونَنَا، فَيُقَالُ: اسْكُتُوا هَذَا مِنَ الْفُلَانِيَّةِ، فَإِذَا مَضَى عَنْهُمْ شَتَمُوهُ فِينَا»؛ بحار الانوار، ج۶۵، ص ۷۵.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «دَخَلَ عَلَى الصَّادِقِ (ع) رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّيكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ لَا يُحِبُّ اللَّهُ عَبْداً حَتَّى يَتَوَلَّاهُ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَيِّ مُحِبِّينَا أَنْتَ فَسَكَتَ الرَّجُلُ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ وَ كَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَنَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَنَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَ يُغْنِي الْعَدِيمَ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً ..."»؛ تحف العقول، ص۲۴۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار.که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه میکنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمیآورند؛ سوره نوح، آیه: ۲۶- ۲۷.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «كَلِمَةُ حَقٍ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر»؛ نهج البلاغه، خطبه:۴۰.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ جز خدا حاکمی نیست
- ↑ «دَخَل رَجُلٌ المَسْجِدَ فَقَالَ: لاَ حُكْمَ إلاّ للّهِِ، ثُمَّ قَالَ آخَرُ: لاَ حُكْمَ إلاّ للّهِِ فَقَالَ عَلِی (ع): لاَ حُكْمَ إلاّ للّهِِ ﴿إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُون﴾ فَمَا تَدْرُونَ مَا یقُولُ هؤلاَءِ؟ یقُولُونَ: لاَ إمَارَةَ، أیهَا النَّاسُ، إنَّهُ لاَ یصْلِحُكُمْ إلاَّ أمِیرٌ بَرٌّ أوْ فَاجِرٌ. قَالُوا: هذَا البَرُّ فَقَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا بَالُ الفَاجِرِ؟ فَقَالَ: یعْمَلُ المُؤْمِنُ، وَیمْلی لِفَاجِرِ، ویبَلِّغُ اللهُ الأجَلَ، وَتَأمَنُ سُبُلُكُمْ، وَتَقُومُ أسْواقُكُمْ وَیجْبى فَیئُكُمْ، وَیجَاهَدُ عَدُوُّكُمْ، ویؤخَذُ لِلضَّعِیفِ مِنَ الشَّدِیدِ مِنْكُم"»؛ کنزالعمال، ح۳۱۶۱۸.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «"عن علی (ع) فِی الحَرُورِیةِ وَهُمْ یقولون: لا حُكْمَ إلّا للَّهِ؛ الحُكْمُ للَّهِِ وَفِی الأرْضِ حُكَّامٌ، وَلكِنَّهُمْ یقُولُونَ: لَا إمَارةَ؛ وَلَا بُدَّ لِلنّاسِ مِنْ إمَارَةٍ یعْمَلُ فِیها المُؤْمِنُ، ویسْتَمْتِعُ فِیها الفَاجِرُ وَالكَافِرُ، وَیبَلِّغُ اللهُ فِیهَا الأجَلَ"»؛ کنزالعمال، ح۳۱۵۶۷.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «روي عن رسول الله (ص) : ان الله لیؤید هذا الدین بقوم لاخلاق لهم فی الآخرة، وروي: بالرجل الفاسق و روي عنه (ص)، انه قال:الإمام الجائر خیر من الفتنة وكل لا خیر فیه، وفی بعض الشر خیار»؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۰۳.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ "أی ان وجود الامام وان كان جائراً خیر من عدمه المستلزم لوجود الفتنة ووقوع الهرج والمرج بین الخلق، إذ كان بوجوده صلاح بعض الأمور. على أنّه وإن كان لا خیر فیه من جهة ما هو جائر كما قال: «وكل لا خیر فیه» إلاّ أنّ هیبته ووجوده بین الخلق مما یوجب الانزجار عن إثارة الفتن ویكون ذلك خیرًا وقع فی الوجود بوجوده، لا یحصل مع عدمه. فوجوده مطلقًا واجب"؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۰۳.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة»؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۲۴.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «من مات ولا بیعة علیه مات میتة جاهلیة»؛ کنزالعمال، ح۴۶۳.
- ↑ «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛ کنزالعمال، ح۴۶۴.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ: ابْتَدَأَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَوْماً وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ فَقُلْتُ قَالَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ قَدْ قَالَ قُلْتُ فَكُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ قَالَ نَعَمْ"»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ قَالَ قُلْتُ مِيتَةُ كُفْرٍ قَالَ مِيتَةُ ضَلَالٍ قُلْتُ فَمَنْ مَاتَ الْيَوْمَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ فَقَالَ نَعَمْ»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۶.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «كُلُ مَنْ دَانَ اللَّهَ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ ...»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ ...»؛ اصول کافی، ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «عَنْ نَافِعٍ قَالَ جَاءَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ مُطِیعٍ حِینَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَرَّةِ مَا كَانَ زَمَنَ یزِیدَ بْنِ مُعَاوِیةَ فَقَالَ: اطْرَحُوا لأَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ وِسَادَةً، فَقَالَ: إِنِّی لَمْ آتِكَ لأَجْلِسَ، أَتَیتُكَ لأُحَدِّثَكَ حَدِیثًا سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (ص) یقُولُهُ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ (ص) یقُولُ: مَنْ خَلَعَ یدًا مِنْ طَاعَةٍ لَقِی اللهَ یوْمَ الْقِیامَةِ لاَ حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً»؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ «وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ أَنَ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا»؛ اصول کافی، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.
- ↑ اراکی، محسن، فقه نظام سیاسی اسلام، ج۲، ص۵۵ - ۸۱.