حدیث سفینه نوح در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-</div>\n<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;"> +</div>))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== {{یادآوری پانویس}} {{پانویس}} +== پانویس == {{پانویس}}))
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
==جستارهای وابسته==
==جستارهای وابسته==


==پانویس==
== پانویس ==
{{یادآوری پانویس}}
{{پانویس}}
{{پانویس}}



نسخهٔ ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۴۲


اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث حدیث سفینه نوح است. "حدیث سفینه نوح" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حدیث سفینه نوح (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

حدیث سفینه از احادیث مشهور میان مسلمانان است که پیامبر در آن اهل بیت خود را به کشتی نوح تشبیه کرده است که براساس آن همانطور که تمسک به کشتی نوح برای امت حضرت نوح موجب نجات و رستگاری شد، چنین نجاتی برای امت اسلام نیز با تمسک به اهل بیت حاصل می‌‌شود و این چیزی جز تثبیت پیشوایی اهل بیت نیست[۱].

مقدمه

مراد پیامبر از تشبیه اهل بیت به سفینه نوح

سند حدیث سفینه نوح

دلالت حدیث سفینه

حدیث سفینه نوح در امامت اهل بیت

یکی از دلالیل امامت اهل بیت پیامبر اکرم(ص) حدیث سفینه است. در این حدیث نبوی، اهل‌بیت پیامبر(ص) به کشتی نوح(ع) تشبیه شده‌اند که کسانی که وارد آن شدند نجات یافتند و کسانی که تخلف کردند و وارد آن نشدند، هلاک شدند: «إِنَّ مَثَلَ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ فِيكُمْ‏ مَثَلُ‏ سَفِينَةِ نُوحٍ‏ مَنْ رَكِبَهَا نَجَى، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»[۱۴]. حدیث سفینه از یازده نفر از صحابه پیامبر(ص) که عبارتند از: علی بن ابی طالب(ع)، ابوذر غفاری، عبدالله بن عباس، ابوسعید خدری، انس بن مالک، سلمة بن اکوع، ابوالطفیل عامر بن واثله، عبدالله بن زبیر، عمرو بن عاص و ابوموسی اشعری، روایت شده است، چنان که عده‌ای از تابعین نیز آن را روایت کرده‌اند که مشهورترین آنان عبارتند از: علی بن الحسین(ع)، سعید بن جبیر، حنش بن معتمر، سعید بن مسیب، عطیه بن سعید عوفی، ایاس بن سلمه و رافع غلام ابی‌ذر، و بیش از یکصد و پنجاه نفر از حفاظ و عالمان اسلامی آن را نقل کرده‌اند[۱۵]. طی چند گفتار، متن، سند و دلالت حدیث سفینه را بررسی نموده و به شبهات مطرح شده در این باره پاسخ خواهیم گفت.[۱۶]

تعابیر مختلف حدیث سفینه

تعبیرهای مربوط به بخش آغازین حدیث، که بیان تشبیه است و در روایات فریقین آمده، چهار تعبیر است که عبارتند از:

  1. «مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ مَثَلُ‏ سَفِينَةِ نُوحٍ‏»[۱۷]؛
  2. «‏إِنَّمَا مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ فِيكُمْ‏»[۱۸]؛
  3. «الا إِنَّ‏ مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ فِيكُمْ»[۱۹]؛
  4. «إِنَّ‏ مَثَلَ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ فِي‏ أُمَّتِي‏»[۲۰]؛ آمده است.

تعبیرهای مربوط به بخش پایانی حدیث، هفت تعبیر است که عبارتند از: تعبیر مشهور:

  1. «مَنْ‏ رَكِبَهَا نَجَى‏ وَ مَنْ‏ تَخَلَّفَ‏ عَنْهَا غَرِقَ‏»[۲۱]؛
  2. «مَنْ‏ رَكِبَهَا سَلَم‏ وَ مَنْ‏ تَرَكَهَا غَرِقَ‏‏»[۲۲]،
  3. «مَنْ دَخَلَ فِيهَا نَجَا وَ مَنْ‏ تَخَلَّفَ‏ عَنْهَا غَرِقَ»[۲۳]؛
  4. «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ‏ تَخَلَّفَ‏ عَنْهَا هَلَكَ‏»[۲۴]؛
  5. «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ‏ عَنْهَا زُجَّ‏ فِي‏ النَّارِ‏»[۲۵]؛
  6. «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ‏ تَخَلَّفَ‏ عَنْهَا هَوَى‏‏»[۲۶]؛
  7. «مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ‏ رَغِبَ‏ عَنْهَا هَلَكَ‏‏»[۲۷].

به نظر می‌رسد آنجا که واژه “غرق” به کار رفته، به جنبه دنیوی مسأله نظر دارد و آنجا که تعبیر “هلاکت” آمده، مراد هلاکت دنیوی و اخروی است و در تعبیر «زُجَّ‏ فِي‏ النَّارِ‏» نظر به جنبه اخروی آن است. “هوی” به معنای ساقط و گمراه شدن است. و در تعبیر «مَنْ‏ رَغِبَ‏ عَنْهَا هَلَكَ‏‏» به معنای اعراض کردن از اهل بیت(ع) است. مفاد تعابیر مزبور این است که سعادتمندی دنیوی و اخروی انسان در گرو پیروی از اهل بیت پیامبر اکرم(ص) می‌باشد. اینها مجموعه تفاوت‌های صدر و ذیل حدیث است که جوهره معنا را تغییر نمی‌دهد. درباره وجه این تفاوت‌ها چند احتمال عرفی و عقلایی به نظر می‌رسد:

  1. چه بسا پیامبر اکرم(ص) این حدیث را در مواضع مختلف و با تعابیر مختلفی از آن بیان فرموده است.
  2. ممکن است به خاطر عنایت و اهمیتی که این حدیث داشته آن حضرت در یک مجلس آن را به تعابیر مختلفی بیان فرموده‌اند و یک راوی، یکی از آن تعابیر و روای دیگر تعبیر دیگر را نقل کرده است.
  3. احتمال دیگر آن است که عین سخنان پیامبر(ص) نقل نشده باشد، بلکه راوی، مضمون کلام پیامبر(ص) را کاملا حفظ کرده اما الفاظ دیگری که معنا را تغییر نمی‌دهد به کار گرفته باشد. این مسأله نسبت به راویان متفاوت است، زیرا افراد از نظر حافظه و دقت در نقل مطالب متفاوت می‌باشند.
  4. نکته دیگر این که از آنجا که این روایت متواتر است تفاوت الفاظ آن خدشه‌ای به اعتبار آن نمی‌زند؛ زیرا در تواتر، اگر لفظ یکسان نقل شده باشد آن را “تواتر لفظی” گویند، اما اگر معنا هماهنگ باشد و لفظ‌ها مختلف باشد آن را “تواتر معنوی” می‌دانند، اما نتیجه این دو چندان فرقی نمی‌کند. آری، قرآن کریم خصوصیتی دارد که ملحوظ و مقصود است و آن اعجاز از جهت لفظ و معنا است. اما در مورد روایات این مسأله مطرح نیست و آنچه مهم است انتقال معنا و مقصود به صورت کامل است، البته هر چه الفاظ آن به کلام معصوم نزدیک‌تر باشد بهتر است.[۲۸]

بررسی سند حدیث سفینه

در این باره چند نکته بیان می‌شود:

  1. این حدیث از جهت سند متواتر است؛ زیرا در مجموع یازده نفر از صحابه و شماری از تابعین و بسیاری از عالمان اسلامی آن را نقل کرده‌اند. درباره حدیث متواتر دو دیدگاه کلی وجود دارد: اول، این که تواتر به عدد و کمیت است و دیگر این که در تواتر، کیفیت نقش آفرین است. کسانی که کمیت را ملاک تواتر می‌دانند درباره تعداد ناقلین گفته‌اند: باید مقدار آنها به حدی برسد که احتمال خطا در ادراک حسی منتفی شود، اما چند نفر باید باشند؟ مشهور این است که ده نفر باشند. سیوطی (م ۹۱۱ ه‍) این وجه را پذیرفته و نیکوتر دانسته است[۲۹]. برخی دیگر تا ۵۰ نفر را ذکر کرده‌اند و برخی کمتر از ده نفر را معتبر دانسته‌اند. و برخی از جهت کیفیت گفته‌اند آنچه مهم است تعداد راویان نیست، بلکه ویژگی‌های آنان است و لذا گاه چند نفر از نظر اطمینان آوری معادل ۵۰ نفر شناخته می‌شوند. ابن حزم حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ‏ قُرَيْشٍ» که از شش صحابی روایت شده را متواتر دانسته است[۳۰]. ابن حجر عسقلانی (م ۸۵۲ ه‍) به همین شیوه روایتی که درباره عمّار گفته شده «تَقْتُلُهُ‏ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» را با این که معلوم نیست تعداد آنها به ده نفر برسد، متواتر دانسته است[۳۱].
  2. حدیث سفینه به دلیل شهرتی که داشته است توسط مورخان، سیره‌نویسان، مفسران، تراجم نویسان، ادبا و حتی لغت‌شناسان نیز در قرون مختلف نقل شده است، علاوه بر این که برخی از علمای اهل سنّت به صحت آن تصریح کرده‌اند، که از جمله حاکم نیشابوری[۳۲]، ابن حجر مکی[۳۳]، شمس‌الدین سخاوی[۳۴]، عیدروس یمنی[۳۵]، احمد زینی دحلان[۳۶] و کافی تونسی[۳۷] هستند.
  3. برخی از علمای اهل سنّت حدیث سفینه را در کتاب‌هایی نقل کرده‌اند که ملتزم شده‌اند در آنها غیر از حدیث صحیح نقل نکنند، مانند محمد بن جریر طبری در تهذیب الآثار[۳۸] و میرزا معتمد خان در نزل الأبرار[۳۹].
  4. بر اساس تعدد طریق روایت نیز اعتبار حدیث سفینه اثبات می‌شود، چنان که حافظ سخاوی در “استجلاب ارتقاء الغُرف”[۴۰]، ابن حجر هیتمی صاحب “الصواعق المحرقه”[۴۱] و سمهودی مصری در “جواهر العِقدین”[۴۲] و ولی الله لکهنوی در “مرآة المؤمنین”[۴۳] به کثرت طرق حدیث اذعان کرده و گفته‌اند: برخی از طرق حدیث، تقویت کننده برخی دیگر می‌باشد.
  5. دلیل دیگر بر اعتبار این حدیث وجود شواهدی بر صحّت آن است. یکی از طرقی که برای بررسی صحت یک حدیث به کار گرفته می‌شود آن است که با غمض عین از اعتبار سند، می‌گویند اگر مضمون این حدیث در روایات معتبر دیگر آمده باشد مؤید و شاهدی بر اعتبار آن حدیث خواهد بود. مثلاً در مورد حدیث کساء به صورتی که در میان ما مشهور شده اگر کسی بگوید از نظر سند نمی‌توان آن را به معصوم استناد داد، اما راه دیگری برای اعتبار آن وجود دارد و آن این است که همه مضامینی که در این روایت آمده در روایات دیگر بیان شده است، لذا معتقد می‌شویم که همه آن‌چه در این روایت آمده از معصوم است با این تفاوت که گاه در یک ساختار آمده و گاه پراکنده است. در مورد حدیث سفینه نیز همین نکته وجود دارد[۴۴].[۴۵]

شبهه ابن تیمیه بر حدیث سفینه و پاسخ آن

با توجه به آنچه گفته شد روشن گردید که حدیث سفینه از نظر اعتبار سندی جای شک و شبهه‌ای ندارد. با این حال ابن تیمیه (م ۷۲۸ ه‍) در “منهاج السنه” در نقد کلام علامه حلّی (م ۷۲۹ ه‍) در “منهاج الکرامه” که حدیث سفینه را به عنوان دلیلی بر امامت امیرالمؤمنین(ع) آورده، می‌گوید: و أما قوله «مَثَلُ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏ مَثَلُ‏ سَفِينَةِ نُوحٍ‏» فهذا لا یعرف له إسناد أصلا صحیح و لا ضعیف، و لا هو فی شیء من کتب الحدیث التی یعتمد علیها، و إن کان قد رواه من یروی أمثاله من حطاب اللیل الذین یروون الموضوعات، فهذا مما یزیده و هنا و ضعفا[۴۶]: برای این حدیث سند صحیحی شناخته نشده و در هیچ یک از کتب حدیثی معتبر نیامده و نقل کنندگان آن مانند هیزم کشان شب[۴۷]، راوی احادیث مجعول‌اند و این گونه راویان باعث وهن بیشتر حدیث می‌شوند. از ابن تیمیه سوال می‌کنیم آیا کتب افرادی مانند احمد بن حنبل که حدیث سفینه را نقل کرده‌اند معتبر نیست؟[۴۸] آیا طبرانی که این حدیث را در هر سه معجم[۴۹] خود آورده، کتب وی از کتب معتبره نیست؟ و یا حاکم نیشابوری که آن را در مستدرک[۵۰] خویش آورده و بسیاری از احادیث وی را ذهبی پذیرفته، کتاب معتبری نیست؟ باز سوال می‌کنیم آیا علمایی مانند ابونعیم اصفهانی[۵۱] و خطیب بغدادی[۵۲] که این حدیث را نقل کرده‌اند حطّاب اللیل هستند؟[۵۳]

شبهه ناصرالدین آلبانی بر حدیث سفینه و پاسخ آن

ناصرالدین آلبانی (م ۱۴۲۰ ه‍) نیز سند حدیث سفینه نوح را مورد مناقشه قرار داده است. وی می‌گوید: حدیث سفینه هر چند طرقش متعدد است اما قاعده یقوی بعضها بعضا در مورد آن جاری نیست[۵۴]. در پاسخ این اشکال چند نکته قابل توجه است:

  1. آلبانی از مجموع پنجاه طریق حدیث سفینه، تنها نُه طریق را بررسی کرده است[۵۵]. بنابراین، نقد وی از این جهت فاقد وجاهت و اعتبار علمی است.
  2. راویانی که وی در این چند طریق ضعیف دانسته، دارای ضعفی که باعث کنار گذاشتن حدیث باشد نیستند. طبق مبنایی که خود وی نیز پذیرفته، ضعف راوی آنگاه قدح وی به شمار می‌آید که یا راوی از جهت حافظه ضعیف باشد و یا منشا ضعف وی اتهام در دین و صداقت وی باشد. اما اگر منشا ضعف وی اینها نباشد مانند این که متهم به تدلیس باشد و یا مذهب وی را نپذیرفته باشند، اگر طرق حدیث متعدد باشد این ضعف‌ها خللی به اعتبار حدیث نمی‌زند[۵۶].
  3. وی با همین قاعده بسیاری از روایات را صحیح یا حسن دانسته در حالی که برخی از راویان آنها همان کسانی هستند[۵۷] که در حدیث سفینه آمده است، و این یک بام و دو هوا است. بنابراین شیوه‌ای که وی در حدیث سفینه پیش گرفته نه با مبنا و نه با رفتار وی سازگای ندارد.[۵۸]

تضعیف عطیه عوفی و پاسخ آن

یکی از راویانی که وی ضعیف دانسته، “عطیه عوفی کوفی” است که از ابوسعید خدری نقل روایت کرده است[۵۹]. عطیه یکی از مشاهیر تابعین[۶۰] و پیرو مذهب تشیع است. بعضی از اهل سنّت وی را مدح و برخی دیگر قدح نموده‌اند. از مادحین می‌توان از افرادی همچون هیثمی[۶۱]، ابن سعد[۶۲] و ابن حبّان[۶۳]، نام برد. یحیی بن معین او را “صالح” دانسته[۶۴] و ابن حجر با تعبیر “صدوق” از وی یاد کرده است[۶۵].

کسانی نیز که وی را جرح کرده‌اند وجه آن را سه چیز دانسته‌اند: تدلیس، تشیّع و روایت کردن احادیث منکر. دلیل بر تدلیس، سخن محمد بن سائب کلبی است که مدعی است که عطیه به او گفته است: من احادیث تو را با کنیه ابوسعید نقل کرده‌ام[۶۶]. یعنی با این کار ذهن مردم منحرف شده و به شخص دیگری منتقل می‌شود. این در حالی است که:

اولاً: محمد بن سائب کلبی خود متّهم به کذب است و لذا اعتباری به این روایت نیست[۶۷]، پس چگونه می‌توان سخن وی را قبول کرد!

ثانیاً: اگر فرض کنیم نسبت تدلیس درست باشد، باعث خروج وی از گردونه راویان نمی‌شود؛ زیرا اقدام عطیه از معاریض است، نه از مصادیق کذب[۶۸]. به افراد دیگری نیز نسبت تدلیس داده شده اما این امر باعث نشده شخصیت روایی آنها زیر سوال برود و از اعتماد بیافتد، مانند سفیان ثوری و مروان بن معاویه فزاری که متهم به تدلیس شده‌اند[۶۹]، اما کسی آنان را جرح نکرده و از عدالت ساقط ننموده است. علاوه بر این که روایت عطیه از طرق مختلفی نقل شده است. در مورد مذهب تشیع وی نیز این امر خود به خود قدحی به شمار نمی‌رود. نقل شده که به ابوعبدالله ذهبی گفته شد فلان راوی چون شیعه است باید کنار گذاشته شود، وی گفت: اگر بخواهیم به خاطر شیعه بودن راوی آن روایات را کنار بگذاریم، بسیاری از آثار نبوّت از بین خواهد رفت و این مفسده‌ای است بس عظیم[۷۰]. در مراجعه ۱۵ کتاب “المراجعات” شیخ سلیم همین اشکال را بر سیّد شرف‌الدین می‌کند و می‌گوید: شما توضیح ندادید که چگونه علمای اهل سنّت به رجال شیعه احتجاج می‌کنند و این مطلب را برای ما تبیین نکردید. بهتر است که آن رجال شیعه که مورد اعتماد اهل سنّت هستند را نام ببرید[۷۱]. شرف الدین ۱۰۰ نفر از این راویان را نام می‌برد. اولین نفر آنها “أبان بن تغلب” است که ذهبی درباره وی گفته است: او یکی از شیعیان سرسخت، اما راستگو است و ما به صدق وی کار داریم و شیعه بودن وی مربوط به خودش است[۷۲]. آخرین نفری نیز که شرف‌الدین نام برده، “ابو عبدالله جدلی” است. ذهبی در باره وی گفته است. وی از رجال ابی‌داود و ترمذی است و از شیعیان سرسخت است. او از پرچم‌داران قیام مختار بوده و احمد بن حنبل وی را توثیق کرده است[۷۳] ابن حجر درباره عبّاد بن یعقوب رواجنی می‌گوید: وی کسی است که به رافضی بودن مشهور است اما در عین حال صدوق و از رجال بخاری است. ابوحاتم رازی- که فردی سخت‌گیر است و هرگاه فردی را توثیق کند، آن را خوب می‌دانند و اگر قدح کند در کلام وی ملاحظه می‌کنند- عباد بن یعقوب را توثیق نموده است. ابن حبّان گفته است: وی شیعه‌ای بود که دعوت به مذهب تشیع می‌کرده است. صالح بن محمد می‌گوید وی فردی بوده که عثمان را شتم می‌کرده است. با این حال ابن حجر عسقلانی که فرد شاخصی در رجال حدیث و فقه است وی را توثیق کرده و گفته است: بخاری حدیثی را از وی نقل کرده است که احادیث دیگری قرینه آن است[۷۴].

ثالثاً: جرح به خاطر روایت نمودن احادیث منکر نیز مردود است؛ زیرا در کتب رجال جز یک حدیث که ابن عدی ناقل آن است، مورد دیگری نقل نشده است. آن روایت این است: «إن أهل درجات العلی یراهم من أسفل منهم کما یری الکوکب الطالع فی الأفق من آفاق السماء و ان ابابکر و عمر منهم و أنعما»: اهل درجات برتر را کسانی که پایین‌تر از آنان هستند می‌بینند، همان گونه که ستاره‌ای که طلوع کرده است در افق آسمان دیده می‌شود، و ابوبکر و عمر از آنان می‌باشند[۷۵]. اما این مطلب صحیح نیست؛ زیرا حدیث منکر به حدیثی گفته می‌شود که دو ویژگی داشته باشند: یکی این که مضمون آن غلوّ آمیز باشد و دیگر این که محدثین برجسته آن را نقل نکرده و شاد باشد، اما این حدیث چنین نیست. احمد بن حنبل از ابوالوداک این حدیث را نقل کرده است، با این حال وی را راوی منکر ندانسته‌اند[۷۶]. بر فرض که این حدیث منکر باشد، نقل یک حدیث منکر باعث ساقط شدن اعتبار راوی نمی‌شود به خصوص که عطیه از مکثرین (دارای روایات بسیار) است. مضافاً بر این که خود آلبانی همین حدیث را با این که عطیه راوی آن است نقل کرده و پذیرفته است. چگونه است[۷۷] که وقتی عطیه حدیث سفینه را نقل می‌کند ضعیف شمرده و غیر قابل تقویت دانسته، اما وقتی حدیث دیگری را نقل می‌کند می‌گوید موثق است؟![۷۸]

تضعیف حسن بن ابی جعفر و پاسخ آن

آلبانی در این راوی نیز مناقشه کرده است. سندی که این روای در آن آمده چنین است: “محمد بن عبدالعزیز عن سلیمان بن ابراهیم عن حسن بن ابی جعفر عن ابوالصحباء عن سعید بن جبیر عن ابن عباس”[۷۹] آلبانی حسن بن ابی جعفر را ضعیف دانسته است. اما در کتاب‌های تراجم اهل‌سنّت وی با تعابیری چون: صدوق، شیخ صالح، فاضل، خیار عبادالله، خیار الناس، من المتعبّدین، مستجاب الدعوه، لا یعتمد الکذب، و دارای احادیث صالحه توصیف شده است، و از سوی ابن ابی حاتم، جرجانی، ابن حبّان، المزّی و ذهبی توثیق شده است[۸۰]. البته در جرح او نیز تعابیری چون: منکر الحدیث، لیس بقوی فی الحدیث و غافل از صنعت حدیث به کار رفته است[۸۱]، که قدح‌های قابل توجهی در کنار آن مدح‌ها نیست. علاوه بر این، بر فرض اگر کسی وی را ضعیف بشمارد، روایت با مشکلی مواجه نخواهد شد؛ زیرا:

اولاً: قاعده متابعت و تقویت به وسیله طرق دیگر در مورد ایشان جاری شده و حدیث را به مرتبه حَسَن می‌رساند.

ثانیاً: آلبانی حدیث ابن عباس را تنها از طریق حسن بن ابی جعفر نقل کرده است، امّا دو طریق دیگر هم دارد و یکی از آن دو در منابع اهل سنت و توسط ابن مغازلی نیز آمده است[۸۲].

ثالثاً: آلبانی طریق حسن بن ابی جعفر را در احادیث دیگری، حسن و در جایی، صحیح دانسته است[۸۳]. بنابراین تغییر روش وی در حدیث سفینه جای تأمّل و تعجب دارد![۸۴]

تضعیف طرق حدیث ابی‌ذر و پاسخ آن

آلبانی، سه طریق از طرق حدیث ابی‌ذر را تضعیف کرده است:

  1. در طریقی، علی بن زید بن جدعان را ضعیف دانسته است. آن طریق از این قرار است: مسلم بن ابراهیم از حسن بن ابی جعفر از علی بن زید بن جدعان از سعید بن مسیب از ابوذر غفاری.
  2. در طریق دیگری، عبدالله بن عبد القدوس و عبدالله بن داهر رازی و ابی اسحاق و حنش بن معتمر را تضعیف کرده است.
  3. در طریق دیگری، به خاطر وجود مفضل بن صالح، آن را ضعیف دانسته است.

پاسخ

اولاً: غیر از این سه طریق، ۲۷ طریق دیگر نیز برای حدیث ابوذر در منابع روایی آمده است که ده طریق از این بیست و هفت طریق مستقل بوده و در منابع معتبر اهل سنّت نیز آمده است. در پانزده طریق از طرق مذکور کسانی که آلبانی مدعی ضعف آنهاست، وجود ندارد. با این وجود، این که چرا آلبانی اشاره‌ای به این طرق نکرده است، جای تامّل است. بنا براین، نقد وی از این جهت فاقد وجاهت و اعتبار علمی است.

ثانیاً: راویانی که آلبانی آنها را در طریق ابوذر غفاری ضعیف شمرده، یا اصلاً ضعفی ندارند، یا در ضعف آنها اغراق شده است، مثلاً علی بن زید بن جدعان، از فقیهان و راویان بزرگ شیعه است و روایات او در منابع روایی معتبر اهل سنت، مانند صحیح مسلم، سنن ابی داود، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه و... آمده است. و در کتب تراجم با تعابیری چون: الإمام العالم الکبیر، صدوق، ثقة، صالح الحدیث، یکتب حدیثه، لابأس به، احد الحفاظ، کان کثیر الحدیث، من فقهاء البصره، یصلی اللیل کله، ما اختلط قطّ، از وی یاد شده است. حال چگونه است که این همه مدح درباره وی نادیده گرفته شده است؟ البته تعابیر قدحی مانند کان یغلی فی التشیع، لم احمل عنه فانه کان رافضیا نیز وجود دارد[۸۵] که همان‌طور که از کلام بزرگان اهل سنت نقل شد، داشتن مذهب تشیع، وثاقت راوی را خدشه‌دار نمی‌سازد[۸۶]. عبدالله بن عبد القدوس نیز از روایان شیعه است که روایت وی در منابع معتبر روایی اهل سنت آمده است. بخاری به روایت او استشهاد کرده و در کتب تراجم با تعبیر ثقه و صدوق از او یاد شده است. از طرف دیگر، در قدح او نیز تعابیری چون رافضی خبیث و عامه ما یروی فی فضائل اهل البیت نیز به چشم می‌خورد[۸۷]. اما این‌گونه قدح‌ها با توجه به مدح‌هایی که ذکر شد، موجب تضعیف راوی نمی‌باشد.

عبدالله بن داهر رازی از دیگر روایان شیعی است که روایاتی از او در منابع معتبر روایی اهل سنت موجود است. وی با تعبیر “شیخ صدوق” تعدیل، و با تعابیری چون رافضی، خبیث، عامة مایرویه فی فضائل علی(ع) تضعیف شده است[۸۸]. اما اینها قدح‌هایی نیست که دلیل بر ضعف راوی باشد. و این که چر آلبانی عبدالله بن داهر را شرور می‌نامد، و چرا شر او را بیشتر از عبدالله بن عبدالقدوس می‌داند[۸۹]، معلوم نیست؟ آیا صرف این که عقیلی او را رافضی خبیث نامیده، یا ابن عدی گفته عموم روایات او درباره امام علی(ع) است، یا ابن جوزی و ذهبی او را متهم به وضع کرده‌اند، برای طرح این اتهام کافی است؟ ابواسحاق سبیعی (عمرو بن عبدالله) که ابن قتیبه[۹۰] و شهرستانی[۹۱] او را از بزرگان شیعه می‌شمارند، از تابعین مشهور نزد اهل سنّت است و با تعابیری چون ثقه، امام تابعین کوفه، ختم کننده قرآن در هر سه روز، صوّام، قوّام، کثیر الرّوایه، رجالی، راوی از ۳۸ صحابی و خوش حافظه توثیق شده است[۹۲]. آلبانی، ابواسحاق را مدلّس و مختلط می‌داند، در حالی که از تراجم نگاران کسی تدلیس سبیعی را مطرح نکرده و مسأله اختلاط در ایام پیری را هم ذهبی صریحاً نفی کرده است[۹۳]. علاوه بر این که آلبانی در موارد فراوانی حدیث ابواسحاق را صحیح دانسته و او را توثیق کرده است[۹۴].

حنش بن معتمر کنانی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع)[۹۵] با تعابیری چون صالح، ثقه، قوی، لابأس به، توثیق شده است. اما به زعم بعضی، مانند ابن حبّان چون احادیثی از امام علی(ع) نقل کرده، که شباهت به حدیث ثقات ندارد، حدیثش فاقد حجت است![۹۶] در حالی که خود آلبانی در موارد متعددی حنش را با لفظ “صدوق” توثیق کرده و احادیثش را حسن و قابل متابعت شمرده است[۹۷]. آلبانی “مفضل بن صالح” را نیز در شمار ضعفاء آورده است، با این که به اعتراف وی، از رجال حدیث ترمذی است[۹۸]، و به تصریح حاکم روایتش بر شرط مسلم نیز هست[۹۹]. مهم‌ترین نقطه ضعف ادعایی برای ایشان این است که “منکر الحدیث” است، یعنی احادیث ناشناخته و غیر معروف را نقل کرده است. از نظر آنان بارزترین شاهد این ادعا، حدیث جابر است. مفضل نقل کرده است که جابر خدمت امام حسن مجتبی(ع) رسید، سلام پیامبر اکرم(ص) را به حضرت رسانید و درخواست کرد شکم مبارک را آشکار سازد. آن‌گاه شکم خود را به شکم حضرت چسبانید[۱۰۰]. اما این مسأله در آن زمان و از سوی عرف اهل ارادت به اهل بیت(ع) رواج داشته است. در نقل آمده که آب وضوی پیامبر را به عنوان تبرک می‌بردند و یا در جریانی که اواخر عمر پیامبر خدا(ص) بود ایشان به مسجد آمدند و فرمودند: نزدیک است که من از میان شما بروم، اگر کسی حقی بر من دارد بگوید تا اکنون ادا کنم. فردی برخواست و جریان خوردن شلاق پیامبر در یکی از مواقف به خود را ذکر می‌کند و قصد قصاص می‌کند. حضرت می‌فرماید آن شلاق مرا بیاورید و لباس خود را بالا می‌زند. او نیز از این فرصت استفاده کرده و بدن پیامبر را می‌بوسد[۱۰۱].

خلاصه بحث درباره سند حدیث سفینه با توجه به مطالب ذیل، در صدور آن از پیامبر اکرم(ص) مجال شک و تردید وجود ندارد:

  1. این حدیث به جهت نقل‌های متعدد از آن متواتر است؛
  2. عالمان شاخص اهل سنّت تصریح به صحت آن کرده‌اند؛
  3. حدیث در کتاب‌هایی که ملتزم شده‌اند جز صحیح را نقل نکنند، آمده است؛
  4. کثرت طرق این حدیث باعث اجرای قاعده یقوی بعضها بعضا است و لذا اگر در برخی از طرق ضعف‌هایی هم باشد، قابل جبران است.
  5. ادعای ضعف برخی از راویان حدیث نادرست است.[۱۰۲]

مفاد و مدلول حدیث سفینه

در این حدیث شریف، اهل بیت پیامبر(ص) به کشتی نوح(ع) تشبیه شده است، لذا برای فهم مفاد و مدلول آن لازم است این تشبیه مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد:

  • مشبّه به”: “مشبه به” در این حدیث کشتی حضرت نوح(ع) است و “مشبه” اهل‌بیت(ع) است. در ادامه این حدیث درباره “مشبّه به” آمده است کسانی که بر این کشتی سوار شدند از طوفان و سیل نجات یافتند و کسانی که از آن روی برگرداندند و تخلّف کردند با سه تعبیر “غرق” أو “هلک” أو «زُجَّ فِي‏ النَّارِ» (غرق شدند، هلاک شدند و در آتش پرتاب شدند) از آنها یاد شده است. منظور از غرق شدن، هلاکت جسمانی است که ناظر به امور دنیوی است. تعبیر “هلک” به معنای مرگ جسمانی، مرگ معنوی و ضلالت است. «زُجَّ فِي‏ النَّارِ» نیز مربوط به حیات معنوی و جنبه اخروی آن است. بنابراین کسانی که بر کشتی نوح(ع) سوار نشدند و راهشان را جدا کردند و به آن نپیوستند هم هلاکت ظاهری پیدا کردند و هم از جهت معنوی و روحانی مردند و اهل دوزخ شدند. نکته دیگر در مورد “مشبّه به” یعنی کشتی نوح(ع) آن است که این کشتی به دستور و امر الهی و نیز نظارت او ساخته شد: ﴿وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا[۱۰۳]. حضرت نوح(ع) که پیامبر أولی العزم الهی است ناخدای این کشتی است و برای نجات قوم خویش فراخوان نیز داده است. آن چه ارمغان پیامبران الهی برای امّت‌هایشان است، هم حیات طیبه دنیوی و هم حیات طیبه اخروی است. قرآن کریم درباره بخش اول می‌فرماید: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[۱۰۴] که قسط در همه امور زندگی مقصود است. و در مورد بخش دوم می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ[۱۰۵]، عبادت خدا کلید رستگاری انسان است. حضرت نوح(ع) سعادتمندی اخروی و دنیوی امت خویش را طلب می‌کردند و کسانی که بر کشتی ایشان سوار شدند، از حیات طیبه دنیوی و اخروی بهره‌مند شدند، اما کسانی که تخلّف کردند از هر دو حیات بی‌بهره شدند.
  • مشبّه”: در این روایت، اهل بیت(ع) به کشتی نوح(ع) تشبیه شده است. حضرت نوح(ع) به کشتی خویش دعوت کرد و فراخوان داد، رسول خدا(ص) نیز مانند حضرت نوح(ع) مردم را به اهل بیت خویش دعوت نمود. بنابراین اهل بیت به منزله کشتی نوح هستند که اگر کسی به آنها پیوست و تمسّک نمود، نجات می‌یابد و کسی که راهش را جدا کرد و به آنها تمسّک نکرد، غرق شده و مستحق دوزخ گردید.
  • وجه شبه”: آن‌چه در قضیه حضرت نوح(ع) رخ داد طوفان حسّی بود و کسانی که بر کشتی سوار نشدند گرفتار طوفان شده و هلاک گردیدند. اما در مورد اهل بیت(ع) طوفانی حسّی مورد نظر نیست، بلکه در اینجا تشبیه معقول به محسوس صورت گرفته است. مانند این آیه شریفه ﴿اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ[۱۰۶] که نور وجود الهی به نور حسی تشبیه شده است. اما مراد از طوفان در این جا چیست؟ طوفانی که در این جا مورد نظر است در سه قلمرو است: طوفان در عقاید، اخلاق و اعمال و رفتار. به تعبیر دیگر در حوزه بینش‌ها، گرایش‌ها و روش‌ها، و منظور از آن، همه امور شیطانی است که از جنس باطل است. باورها و دستورالعمل‌های نادرست طوفان ضلالت است و اینها همه شیطانی است نه رحمانی. اما آن چه به اهل‌بیت(ع) بر می‌گردد رحمانی است. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «حَقٌّ‏ وَ بَاطِلٌ‏، وَ لِكُلٍّ‏ أَهْلٌ‏»[۱۰۷]. همه خطاها اعم از فکری و اخلاقی و رفتاری، از ناحیه شیطان است و هر چه حق، درست و نور است از منبع نور است که خدای متعال است و معصومین نیز مظهر آن نور الهی هستند.

بر اساس این تشبیه، هر کس اعتقادات خود را مطابق تعالیم و دستورات امیرالمؤمنین(ع) و سایر امامان اهل‌بیت(ع) تنظیم نماید و بر کشتی اهل بیت(ع) بنشیند، در اعتقادات و مسائل اخلاقی و بایدها و نبایدهای رفتاری دچار طوفان ضلالت نخواهد شد و اگر از آنان جدا شود و به تعالیم و دستورات آنان عمل نکند، گرفتار طوفان ضلالت خواهد شد. این مطلب با دقت در تشبیه و وجه شبه این حدیث معلوم می‌شود؛ زیرا گوینده آن انسانی حکیم است که آنچه می‌گوید وحی الهی است ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۰۸]. این گونه نیست که در کلام خود سر سوزنی مسامحه داشته باشد و به خاطر خوش آمد دیگران سخن بگوید، بلکه تمام آنچه بیان فرموده بر میزان هدایت است.

  • لوازم و نتایج: تشبیه اهل‌بیت(ع) به کشتی نوح(ع) لوازم و نتایجی دارد که در ذیل به آنها اشاره می‌شود:
  1. وجوب اطاعت مطلق از اهل‌بیت(ع) و حرمت مخالفت با آنان: بر اساس این حدیث شریف راه اهل بیت(ع)، راه نجات و رستگاری، و راه غیر آنها راه هلاکت و گمراهی است، بنابراین به حکم شرع و عقل اطاعت از آنها واجب و مخالفت با آنها حرام است.
  2. عصمت اهل بیت(ع): وجوب اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از اهل‌بیت پیامبر(ص) مستلزم عصمت آنان است؛ زیرا واجب کردن اطاعت بی‌قید و شرط غیر معصوم، نارواست و با عصمت نبوی و حکمت الهی سازگاری ندرد. این نکته نیز در این جا قابل توجه است که اگر کشتی نوح(ع) منفذی می‌داشت، آب وارد کشتی شده و باعث غرق شدن آن می‌شد. پس معلوم می‌شود که در اهل‌بیت(ع) نیز منفذی برای هلاکت و ضلالت وجود ندارد. در آنجا مراد از طوفان آب و سیلاب بود و در اینجا انحراف فکری و اخلاقی و رفتاری است. پس در اهل‌بیت(ع) چنین انحرافی وجود ندارد و آنان از هر گونه عیبی مبرا هستند. این مسأله مقتضای تشبیه است و این به آن معنا است که افکار و عقاید و سخنان آنان صد در صد خدایی است، چنان که فرمود: «عَلِيٌ‏ مَعَ‏ الْحَقِّ‏ وَ الْحَقُّ مَعَ‏ عَلِيٍّ‏ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ»[۱۰۹]. آیه تطهیر و حدیث ثقلین و امثال آنها نیز گویای همین مطلب است.
  3. افضلیت اهل‌بیت(ع) بر سایر امت: در مقایسه دیگر افراد امت اسلامی با اهل‌بیت پیامبر(ص) با سه گزینه مواجه هستیم: اول: این که افراد دیگر در فضایل و کمالات با آنان برابر باشند. دوم: این که افرادی برتر از آنان باشند و سوم: این که بقیه افراد در حد پایین‌تر از آنان قرار داشته باشند. دو وجه اوّل باطل است؛ زیرا لازمه وجه اول ترجیح بلا مرجح از سوی پیامبر است که قبیح است. لازمه وجه دوم نیز ترجیح مرجوح بر راجح است که اقبح است. بنابراین تنها وجه سوم باقی می‌مانند و لذا فرمایش آن حضرت دلالت بر افضلیت اهل بیت بر دیگران دارد. پرسش: چگونه می‌توان اثبات کرد که پیامبر اکرم(ص) در مقام بیان همه این موارد بوده است؟ پاسخ: با توجه به حکمت و عصمت پیامبر اکرم(ص) و این که در مقام بیان راه هدایت امت و بلکه بشریت بوده است، و با تأمّل در تشبیه - چنان که بیان شد – همه این مطالب از حدیث سفینه استفاده می‌شود. تفکر عقلی و قواعد عقلایی، انسان را به این مطالب رهنمون می‌شود. پرسش: آیا از روایت سفینه کُفر کسانی که با اهل‌بیت(ع) مخالفت کردند به دست می‌آید؟ پاسخ: این مسأله دارای تفصیل است و باید بر اساس مجموعه سیره، سنّت و فرمایشات اهل بیت(ع) در این باره اظهار نظر کرد. اولاً: باید کفر دنیوی را از کفر اخروی جدا نمود؛ ثانیاً: از نظر اخروی نیز باید تفکیک نمود که آیا انکار آنان از روی علم و عمد است یا جهل، و در صورت جهل نیز آیا جهل آنها ناشی از تقصیر است یا قصور؛ ثالثاً: باید توجه داشت که ولایت به چند معنا است. غیر از نواصب که گروه شاذی هستند اکثریت اهل سنّت، ولایت محبت و مودت را نسبت به اهل بیت پذیرفته‌اند. آری، کسانی مانند نواصب که ولایت محبت را نیز قبول ندارند، منکر ضروری دین بوده و کافر هستند.
  4. امامت اهل‌بیت(ع): با توجه به شاخص‌هایی که بیان شد، حدیث سفینه به عنوان یکی از دلایل امامت اهل‌بیت(ع) به شمار می‌رود. امام، در لغت به کسی گفته می‌شود که به او اقتدا می‌شود و در اصطلاح عبارت است از رهبری مسلمانان در امور دنیوی و دینی آنان به عنوان نیابت و خلافت از پیامبر اکرم(ص) [۱۱۰] که تعریف پذیرفته شده میان همه مذاهب اسلامی است. در قرآن کریم نیز امام به همین معنا به کار رفته است. بر این اساس اولاً: وقتی معنای حدیث سفینه این است که اطاعت از اهل بیت واجب و مخالفت با آنان حرام است، به معنای تبعیت از آنان است که همان معنای امامت است؛ ثانیاً: یکی از شرایط امامت، افضلیت است و از حدیث شریف سفینه، افضلیت اهل بیت(ع) استفاده می‌شود؛ ثالثاً: یکی دیگر از شرایط امام، عصمت است و طبق این حدیث شریف، اهل‌بیت(ع) معصوم بودند، پس امام‌اند.[۱۱۱]

گفتارهایی از برخی عالمان اهل سنّت

بعضی از علمای اهل‌سنّت نیز برخی از همین نتایج را در مورد این حدیث شریف اذعان نموده‌اند که در ادامه به چند نفر از آنان اشاره می‌شود: علامه سمهودی مصری (م ۹۱۱ ه‍) گفته است: “این حدیث تشویق می‌کند که به اهل‌بیت تمسک شود و آنان مورد محبت و تعظیم واقع شوند، تا به این وسیله از نعمت کسی که این شرافت را برای ما بیان کرده سپاس‌گذاری کنیم. این حدیث تشویق می‌کند که از عالمان اهل‌بیت و اخلاق و منش آنها تبعیت شود همان طور که از پیامبر تبعیت می‌شود. هر کسی به آنها تمسک کند از ظلمت‌های مخالفت نجات می‌یابد و نعمت واسع الهی را شکر گزاری کرده است، اما هر کس تخلف کند در دریای کفران نعمت غرق شده و گرفتار امواج طغیان و عذاب جهنم می‌شود”[۱۱۲]. عبد الرووف مناوی (م ۹۱۱ ه‍) در این باره گفته است: “امت پیامبر(ص) به شرط آنکه به کشتی اهل‌بیت(ع) تمسّک کنند، نجات می‌یابند. پیامبر اکرم(ص) در این تشبیه، تمسّک به اهل‌بیت(ع) را عامل نجات و ایصال به مطلوب دانسته است همان گونه که کشتی نوح(ع) مسافران خود را به مطلوب رساند و تنها ارائه طریق نکرد. بحث پیروی از اهل‌بیت(ع) تنها ارائه طریق نیست بلکه فرد را با خود به ساحل نجات می‌رساند؛ چگونه این ویژگی را نداشته باشند در حالی که چراغ‌های نورانی در تاریکی‌ها هستند، کسانی که خداوند توسط آنها بر بندگان احتجاج نموده است، همان گونه که انبیاء اتمام حجّت بر بشر بودند. آنها شاخه‌های آن درخت مبارکی هستند که خداوند متعال رجس و پلیدی را از آنها برداشته و طهارت ویژه‌ای به آنها داده است، همان‌ها که مودت و دوستی نسبت به آنها در آیات فراوانی بیان شده است. مراد از اهل‌بیت(ع)، در این جا همه بستگان پیامبر نیست، بلکه عالمان آنان مورد نظر است؛ زیرا در این روایت سخن از تمسّک و پیروی است، در حالی که تمسّک به غیر علما وجهی ندارد. پس مراد کسانی از آنها است که از کتاب و سنّت جدا نمی‌شوند تا بر حوض بر پیامبر وارد شوند”[۱۱۳]. ابن حجر مکی هیتمی (م ۹۷۴ ه‍) در این باره گفته است: و وجه تشبیههم بالسفینة فیما مر: أن من أحبهم و عظمهم شکرا لنعمة مشرّفهم(ص)، و أخذ بهدی علمائهم نجا من ظلمة المخالفات، و من تخلف ذلک غرق فی بحر کفر النعم، و هلک فی مفاوز[۱۱۴] “الطغیان”[۱۱۵]: وجه تشبیه اهل بیت(ع) به کشتی نوح(ع) آن است که کسی که نسبت به آنها محبّت داشته و آنها را بزرگ شمارد و از عالمان آنها پیروی و تبعیت کند، از تاریکی‌های مخالفت نجات می‌یابد، اما کسی که از آنان تخلف کند در دریای کفران نعمت غرق شده و در گودال‌ها و پرتگاه‌های طغیان هلاک می‌شود. البته، جمع کثیری از علمای فریقین وجوب محبّت و تعظیم اهل‌بیت(ع) را از حدیث سفینه استنباط کرده‌اند. آنان نجات امت اسلامی را بدون تحصیل محبّت و تعظیم اهل‌بیت(ع) ناممکن دانسته، و محروم از این محبت را مستحق عذاب الیم الهی شمرده‌اند.[۱۱۶]

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴.
  2. ر.ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص ۱۱۶.
  3. «مَثَلُ أَهلِ بَیتِی فیکم مَثلُ سَفِینَةِ نُوحٍ"؛ مَن رَکبَها نَجَا، وَمَن تَخَلفَ عَنها هَلَک»؛ اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص ۸۷؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین، امالی طوسی، احتجاج طبرسی؛ کنز العمال، ج۱، ص۲۵۰.
  4. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  5. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص ۱۱۶.
  6. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج ۴، ص ۲۱ و تشیید المراجعات و تفنید المکابرات، ج۱، ص۱۳۱.
  7. ر.ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  8. شیعه در اسلام، ص۱۷۶.
  9. عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار، ج۲۳، ص ۴۱۹.
  10. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۱۴؛ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  11. «الْفُلْکِ الْجارِیَةِ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَةِ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَها»؛ ر.ک: اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص ۸۸.
  12. «إِنَّ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ الْهُدَی وَ سَفِینَةِ النَّجَاةِ»؛ المنتخب، طریحی، ۱۹۷
  13. نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الانوار، ج۴، ص۲۱۰.
  14. المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۰۸؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۳.
  15. ر.ک: نفحات الازهار، ج۴، ص۲۱-۲۶ و ص۱۲۷- ۱۳۲. نیز ر.ک: غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۱۳- ۲۴.
  16. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۰.
  17. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۷۳.
  18. المعجم الصغیر، ج۲، ص۲۲؛ بصائرالدرجات، ص۳۱۷.
  19. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۳؛ کفایة الأثر، ص۳۸.
  20. مسند الشهاب، ج۲، ص۲۷۵؛ اسرار آل محمد، ص۱۲۷.
  21. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۳.
  22. مجمع الزواید و منبع الفوائد، ج۹، ص۱۶۸.
  23. الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۷؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۷۶.
  24. کنز العمال، ج۱۲، ص۹۸؛ فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۵۸؛ کفایة الأثر، ص۳۸.
  25. عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۰؛ مسندالرضا(ع)، ص۱۴۶.
  26. بشارة المصطفی، ص۵۹؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۲۷۶.
  27. کنز الفوائد، ص۲۱۰؛ بحارالانوار، ج۲۷، ص۱۱۳.
  28. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۱.
  29. و قوم حددوا بعشرة و هو لدی أجود. ألفیة السیوطی فی علم الحدیث، ص۴۶.
  30. الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ج۴، ص۸۹.
  31. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۳، شماره ۴۹۸۷.
  32. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۶۳.
  33. الصواعق المحرقة، ص۲۳۴.
  34. استجلاب ارتقاء الغرف، ج۲، ص۴۸۴، ذیل حدیث ۲۲۰.
  35. العقد النبوی، ر.ک: نفحات الأزهار، ج۴، ص۱۷ - ۱۲۲ و تشیید المراجعات، ج۱، ص۱۳۳.
  36. الفضل المبین در حاشیة السیرة الدحلانیة، باب ذکر فضائل أهل البیت.
  37. السیف الیمانی المسلول، ص۱۹.
  38. عبقات الأنوار، ج۲۳، ص۹۲۰.
  39. عبقات الأنوار، ج۲۳، ص۹۵۰. جهت اطلاع بیشتر ر.ک: الدرالمنثور، ج۱، ص۱۷۴؛ کنزالعمال، ج۲، ص۴۳۵؛ تذکرة خواص الأمه، ص۱۲۲؛ ینابیع الموده، ج۱، ص۵ و ۶۷ و ۳۱۸؛ عبقات الأنوار، ج۲۳، ص۹۷۳.
  40. استجلاب ارتقاء الغرف، ج۲، ص۴۸۴، ذیل حدیث ۲۲۰.
  41. الصواعق المحرقة، ص۲۳۴.
  42. جواهر العقدین، ص۳۵۹.
  43. عبقات الأنوار، ج۲۳، ص۹۱۸.
  44. درباره شواهد حادیث سفینه ر.ک: تفحات الأزهار، ج۴، ص۱۹۹-۲۰۳.
  45. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۲.
  46. منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۵.
  47. حطاب اللیل: کسانی که شب هنگام در بیابان به دنبال جمع‌آوری هیزم می‌روند.
  48. مشکاة المصابیح، ج۲، ص۵۱۹، ح۶۱۸۳.
  49. المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲-۴۶ و ص۳۴ و ۳۵؛ المعجم الأوسط، ج۵، ص۳۵۴ و ج۶، ص۸۵؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۲۴۰ ج۲، ص۸۷.
  50. المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۳۴۳.
  51. حلیة الأولیاء، ج۴، ص۳۰۶.
  52. المتفق و المفترق، ص۶۷۶.
  53. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۴.
  54. سلسلة الأحادیث الصحیحة وشیء من فقهها و فوائدها، ج۴، ص۳۶۰.
  55. طرق عطیه از ابوسعید خدری، سعید بن جبیر از ابن عباس، سعید بن مسیّب از ابوذر، حنش بن معتمر از ابوذر از سه طریق، ابوالطفیل از ابوذر، أیاس بن سلمه از پدرش سلمة بن أکوع و عامر بن عبدالله بن زبیر از پدرش عبدالله بن زبیر.
  56. سلسلة الأحادیث الصحیحه، ج۴، ص۱۳۲ و ج۵، ص۵۳۵.
  57. روایت «إن أهل درجات العلی یراهم من اسفل منهم... و ان ابابکر و عمر منهم» که علیه از ابوسعید از رسول اکرم(ص) نقل کرده را صحیح شمرده است. صحیح و ضعیف سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۶۸.
  58. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۵.
  59. سلسلة الأحادیث الضعیفة، ج۱۰، ص۵.
  60. سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۳۲۵.
  61. مجمع الزوائد، ج۵، ص۷۴.
  62. الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۰۵.
  63. تهذیب التهذیب، ج۷، ص۲۱.
  64. الجرح و التعدیل، ج۶، ص۳۸۳.
  65. تقریب التهذیب، ج۱، ص۶۷۸.
  66. المجروحین من المحدثین و الضعفاء والمتروکین، ج۲، ص۱۷۷.
  67. شرح علل الترمذی، ج۲، ص۸۲۳ رفع المنارة لتخریج أحادیث التوسل و الزیاره، ص۱۴۸.
  68. الإحکام فی اصول الأحکام، ج۲، ص۹۰؛ الإقتراح فی بیان الإصلاح، ج۱، ص۲۰.
  69. رفع المناره، ص۱۵۱۔۱۵۲.
  70. فلو رد حدیث هولاء لذهب جملة من الآثار النبویة، و هذه مفسدة بینة میزان الاعتدال، ج۱، ص۵، ح۲؛ تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۱.
  71. المراجعات، ص۱۳۶.
  72. میزان الاعتدال، ج۱، ص۵. این مطلب یکی از مبانی علم رجال است که ما نیز آن را قبول داریم. در نظر ما اگر کسی در مذهب دچار مشکل باشد اما ثابت شود که در نقل مطالب امین است او را کنار نمی‌گذاریم. این درست مانند فرمایش امام حسن عسکری(ع) در مورد بنی فضال است که فرمودند: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأو» وسائل الشیعه، ج۳۰، ص۲۳۷.
  73. میزان الاعتدال، ج۴، ص۵۴۴.
  74. تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۹۹.
  75. درباره نقل چنین روایتی از عطیه دو احتمال وجود دارد، یکی این که این حدیث جعلی بوده و به دروغ به وی نسبت داده شده است. دیگر این که ممکن است وی در مقام تقیه بوده باشد، اعم از این که تقیه وی خوفی و یا مداراتی باشد. علاوه بر این که اساساً سخن ما در این جا از باب الزام است و در صدد بیان دلالت و مصداق آن نیستیم.
  76. مسند احمد بن حنبل، ج۱۰، ص۸۴ و ۸۵ ح۱۱۱۴۹.
  77. صحیح و ضعیف سنن ابن ماجه، ج۱، ص۱۶۸.
  78. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۶.
  79. المعجم الأوسط، ج۳، ص۴۶.
  80. الجرح و التعدیل، ج۳، ص۲۹؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۳، ص۱۳۳؛ المجروحین، ج۱، ص۲۳۶؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۶، ص۷۶؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۸۳.
  81. میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۸۳.
  82. مناقب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، ص۱۸۸.
  83. سلسلة الاحادیث الصحیحه، ج۲، ص۳۹۲.
  84. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۹۹.
  85. سیر أعلام النبلاء، ج۵، ص۲۰۶؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۴۳۴؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۵، ص۱۹۶.
  86. میزان الاعتدال، ج۶، ص۲۰۶؛ الکامل فی الضعفاء، ج۵، ص۱۹۶.
  87. الضعفاء والمتروکون، ج۲، ص۱۳۰؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۵، ص۳۲۸؛ تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۶۵؛ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۲۴۳.
  88. الضعفاء الکبیر، ج۲، ص۲۵۰؛ الضعفاء والمتروکین، ج۲، ص۱۲۱؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۴۶۰؛ لسان المیزان، ج۳، ص۲۸۳.
  89. سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعه، ج۱، ص۶۳۱ و ج۶، ص۸۵.
  90. المعارف، ج۱، ص۶۲۴.
  91. الملل و النحل، ج۱، ص۱۹۰ ص۱۱۲.
  92. تاریخ الثقات، ج۱، ص۳۶۶؛ تهذیب التهذیب، ج۸، ص۵۷؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۳، ص۲۷۰؛ الجرح والتعدیل، ج۶ (ک)، ص۲۴۲.
  93. میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۷۰.
  94. سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۵، ص۵۵.
  95. معجم رجال الحدیث، ج۷ (ک)، ص۲۳۲.
  96. الإصابة، ج۲، ص۱۸۴؛ الجرح و ۹ التعدیل، ج۳، ص۲۹۱؛ المجروحین من المحدثین و الضعفاء والمتروکین، ج۱، ص۲۹۶؛ تهذیب الکمال، ج۱۵، ص۲۴۳.
  97. سلسلة الأحادیث الصحیحه، ج۲، ص۴۷۸؛ سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعه، ج۱۳، ص۷۵۵؛ ارواء الغلیل فی تخریج احادیث منار السبیل، ج۳، ص۲۱۰.
  98. سلسلة الأحادیث الضعیفة و الموضوعة، ج۱۰، ص۸.
  99. المستدرک، ج۲، ص۳۷۳.
  100. الجرح و التعدیل، ج۸ ص۳۱۷؛ الضعفاء الکبیر، ج۸، ص۴۱۰؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۵، ص۱۹۶.
  101. مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۶.
  102. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۰۰.
  103. «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز» سوره هود، آیه ۳۷.
  104. «ما پیامبرانمان را با برهان‌ها (ی روشن) فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به دادگری برخیزند» سوره حدید، آیه ۲۵.
  105. «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید» سوره نحل، آیه ۳۶.
  106. «خداوند، نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است در آن چراغی، آن چراغ در شیشه‌ای، آن شیشه گویی ستاره‌ای درخشان است کز درخت خجسته زیتونی می‌فروزد» سوره نور، آیه ۳۵.
  107. نهج البلاغه: ۱۶.
  108. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  109. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ح۴۶۲۸؛ فیض القدیر، ج۴، ص۴۵۵؛ بحار الأنوار، ج۱۰، ص۴۴۵.
  110. ر.ک: امامت در بینش اسلامی، فصل اول، تعریف‌های متکلمان اسلامی، ص۲۳ - ۳۵.
  111. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۰۴.
  112. جواهر العقدین، ج۱، ص۱۲۶.
  113. فیض القدیر، ج۲، ص۵۱۹.
  114. مفاوز: گودال، پرتگاه.
  115. الصواعق المحرقة، ص۱۹۱، باب ۱۱، بررسی آیه هفتم در فضائل اهل بیت پیامبر اکرم(ص).
  116. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۰۸.